سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس به جستجوی دانش برخیزد، فرشتگان بر وی سایه اندازند و در معیشتش برکت حاصل می شود و از روزی او کم نمی گردد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» گفت وگو با محمدحسین لطیفی کارگردان «روز سوم»

-«روز سوم» در شرایطی عجیب ساخته شد و در زمانی عجیب تر به جشنواره فجر رسید. در شرایطی که حتی بازیگران فیلم باور نمی کردند فیلم به جشنواره برسد «روز سوم» بهترین فیلم جشنواره بیست و پنجم شد و خیلی زود موافق و مخالف سرسخت پیدا کرد. حالا خارج از آن هیاهو، لطیفی فیلم تازه اش را که یک فیلم شهری است در تهران جلوی دوربین برده و درباره روزهای سخت و سریع کار در خرمشهر حرف می زند و اینکه به ساخت روز سوم ایمان داشته...

***

روز سوم چقدر آن چیزی شده که می خواستید؟

سال ها نشستم تا فیلمی شبیه این ببینم ولی دیدم هیچ کس نمی سازد. معتقدم این فیلم یک جور دیگر است. چیزی که شبیه اش را کسی نساخته است.

این تفاوت ها دقیقاً چه چیزهایی ست؟

فکر می کردم سینمای ما از جنس جنگی اش عموماً دارای این گرمایی نیست که تماشاگر را بنشاند. یا به فرم می پرداختیم مثل «سفر به چزابه»، یا مثل «دوئل» که تکنیک بر فضا می چربید. ما جنس دیگر را نداشتیم و سال ها جایش خالی بود. من آمدم در این بخش و احساس کردم می توانم معادلات را به هم بریزم.

یعنی فکر می کردید در همه این سال ها سینمای جنگ ما قصه ندارد؟

دقیقاً. توجه به قصه و آدم های جنگ کمتر بود. مثل کارگردان هایی که فیلم تاریخی می سازند، محو آن دکور و لباس و صحنه می شدند، در صورتی که خودشان نباید محو شوند. باید کاری کنند تا تماشاگر محو شود. حالا اکثر کارهایی که من دیدم خود کارگردان تحت تاثیر این فضاهاست. حواسش پرت می شود و یادش می رود ما یک سری آدم داریم که این آدم ها و شخصیت ها مهم اند.

پس به این دلیل بود که رسیدید به سینمای جنگ؟

قسمتم بود. این جوری نبود که من یک قصه را بردارم و ببرم توی یک دفتری و بگویم من می خواهم این را کار کنم. تا امروز این اتفاق هیچ وقت نیفتاده. بیشتر به قسمت معتقدم. قسمتم این بود که «روز سوم» را بسازم.

قصه ای که دست تان رسید چه بود؟

اینکه یک برادری مجبور می شود در محاصره دشمن، خواهرش را در یک باغچه، زنده پنهان کند و برود و داستان های باقی. این دستمایه ای بود که من دوست داشتم.

و سرهنگ عراقی ای نبود که عاشق شود؟

چرا بود. ولی خیلی سیاه و منفی بود. عین بقیه عراقی های فیلم های دیگر. عملکردش خیلی کثیف بود. به نظرم روبات بود. آدم نبود.

شخصیت ها هم همین ها بودند؟

شش شخصیت فرعی که کنار رضا بودند، نبود و آدم هایی که می خواستند با رضا همراه شوند را ما نمی شناختیم. 38 صفحه فیلمنامه مان برای قبل از جنگ بود و قاعدتاً می خورد به سه روز اول خرمشهر. ولی من دوست داشتم سه روز آخر خرمشهر باشد. احساسم این بود که باید خرمشهر را بگذاریم و برویم.

زمان جشنواره که با هم حرف می زدیم گفتید فیلمنامه ای وجود نداشت، این باعث نشد تا از شخصیت پردازی دور بمانید؟

چرا. ولی من یک سوال می کنم. اگر قرار بود چهل دقیقه قبل از جنگ را تعریف کنم و بعد جنگ را شروع کنم و بعد جنگ را تمام کنم می شد زیر دویست دقیقه فیلم را جمع کرد؟

گمان نکنم...

نمی شد. چون یا باید بگویی یا نباید بگویی. یکی از سکانس هایی که توی قصه بسیار زیبا پرداخت شده بود، سکانس بازار بود ولی از لحاظ زمان منطقی نبود. باور کنید دست یک کارگردان خیلی وقت ها بسته است. اینکه بخواهد خوب بگوید و همه چیز را سر جایش بکوبد. بنابر این می شد دویست دقیقه. اما باز هم شخصیت هایش برای ذهن یک نفر دیگری بود که او باید می ساخت. که شاید اگر او می ساخت بهتر از من هم می ساخت ولی خب قرار بود من بسازم. شخصیت های قصه اش را نمی شناختم.

این آدم ها را می شناسید؟

شدیداً. مثال می زنم. در آن قصه این بود که حتماً اینها گنجی را در خانه دفن کرده اند و آن چاله برای آن گنج است و یک سری ماجراهای این جوری و این قدر منطق تراشی می شد برای اینکه بگوییم این خواهره می خواهد برود این تو. من نیازی نداشتم. من با نگاه به بیل و کندن زمین در زمان آمدن دشمن، این قضیه را حل کردم. می خواهم بگویم چقدر زمان فرق می کرد. نمی توانستم با آن فیلمنامه بروم سر صحنه.

همان زمان که در جشنواره فیلم را دیدم به این حس رسیدم که شخصیت پردازی ها در فیلم به خوبی صورت نگرفته و در تعریف بعضی از کاراکترها دچار مشکل هستید. حالا هم که دوباره فیلم را دیدم باز به این مشکل برخوردم.

مثال دیگری می زنم. وقتی که ما یک کاری را شروع می کنیم یا باید از آغاز تکلیف مان با خودمان مشخص باشد که چه سمتی را گرفتیم و دنبال چه هدفی هستیم. مثل یک فرمانده ای که می گوید من حرکت می کنم و برای گرفتن این تپه 6 تا کشته می دهم. حالا اگر 60 تا کشته بدهد خوب نیست و اگر هم یک کشته بدهد خیلی خوش شانس است. چیزی که به دست می آوریم و چیزی که از دست می دهیم چیست؟ با این هدف وقتی وارد ماجرا شویم، دقیقاً برایمان مشخص است که حالا شخصیت پردازی اینها زمان می خواهد و می شود 150 دقیقه. آیا سینمای 150 دقیقه ای داریم؟ اگر نداریم بایستی امیر قصه را بردارم. چه اتفاقی می افتد؟ هیچی. یا مالک سراج نباشد. یا استفاده نکنیم یا اگر همه اینها را می خواهیم هدفمند و هر کدام به یک اندازه و این طوری بیننده تکلیفش را می داند.

آخر این برابری شخصیت ها به یک اندازه نیست. مثل همین مالک سراج و دوستش که آنها را با چند نمای دو نفره می شناسیم ولی بقیه دوست های رضا این گونه معرفی نمی شوند. من یک مثال بزنم. نماهای باز در فیلم زیاد است. این نماها به خاطر تعدد پرسوناژ نیست؟

نه. اینها یک گروه هستند و تماشای جمعی شان برای من زیباتر بود. می خواستم واقعی نشان شان دهم. هر چقدر این حس را تقطیع کنیم کارگردان را می بینیم. من می گویم کارگردان را بگذاریم کنار و قصه را ببینیم. به خاطر این من اصلاً تقطیع نمی کنم مگر در لحظاتی که جنگ است و می خواهیم یک فضای تیمی را ایجاد کنیم. حالا دوباره من سوال کنم. از شخصیت مالک چه گرفتی؟

یکی از دوست های رضا که او هم برای خودش یک خط از درام را دارد و بچه ای را از دست می دهد...

و اینکه اجاق کور است، قبلاً دو زن طلاق داده و عشق بچه است. خب من هم همین را می خواستم.

ولی بقیه شخصیت ها به این اندازه پرداخت نشده اند. بعضی اطلاعات را فقط با دیالوگ می فهمیم.

اگر هر کس دیگری این کار را کرده بود تحسینش می کردم. چرا؟ چون این نوع معرفی شخصیت اصلاً برای سینمای ایران نیست و هیچ کارگردانی نتوانسته از این پله رد شود. موفقیت این است که مردم با حال بدی از سینما بیرون می آیند و همه شخصیت ها را هم دوست دارند. هدف من هم همین بود. نمی خواستم فیلمی بسازم که در جشنواره های خارجی بگویند به به و چه چه. من برای مردم ایران کاری کردم که بقیه در سینمای جنگ نکردند.

در «سفر به چزابه» این حرکت نشده؟

چرا ولی چه زمانی را نشان می دهیم و چه موضوعی را پی می گیریم. یک موضوع خیالی را داریم پی می گیریم و این یک حرکت آوانگارد جنگی است و ربطی به سینمای ما هم ندارد. ولی من برای مردم فیلم می سازم. اگر هم دارم برای مردم فیلم می سازم، قصه ام را نمی پیچانم. ولی اگر بخواهم برای شما فیلمی بسازم که بگویید حسین لطیفی خیلی کاربلد است، آن وقت می روم آن را می سازم. می گویم هدف دارم. بعضی ها می گویند چرا «فرار بزرگ» را ساختی. خب من می خواستم مردم را بخندانم و هدفم مشخص بوده. من احساسم این است که در روز سوم هدف گیری ام مشخص بود، از هدف گیری ام هم موفق آمدم بیرون. الان برخورد مردم را می بینم که با فیلم ارتباط برقرار می کنند.

این به خاطر حس دراماتیک داستان است دیگر..

خب این وظیفه یک سینماگر حرفه ای است. شما وقتی «فهرست شیندلر» را می بینی بی خودی یهودی ها را دوست داری ولی نمی دانی چرا. آن فیلم چند ساعت است؟ سه ساعت. ما در سینمای خودمان نمونه اش را نداریم.

داریم. دوئل را داریم. سگ کشی را هم داریم.

داریم ولی چه اتفاقی برایشان می افتد؟ به زور به تماشاگر بلیت می دهیم که برود سینما. در «سگ کشی» هم چه اتفاق بزرگی افتاد؟ من در مرحله اول باید سینمادار، مردم، تهیه کننده و همه چیز را با هم جمع کنم و برسم به یک نقطه. ولی در این بحثی که می کنیم هدف گیری من مشخص است و قرار است رگ احساسی تماشاگر را بگیرم و او احساس کند به کشورش تجاوز شده. خانم بنی اعتماد یک کلمه به من گفت. گفت دیشب فهمیدم به این کشور تجاوز شده. این یک حس بوده فقط.

اینکه شما بلدید رگ حسی تماشاگر را بگیرید بر کسی پوشیده نیست ولی اینکه این حس با اصول سینما اتفاق بیفتد بحث دیگری است.

من سر همین 105 دقیقه هم بحث داشتم. تهیه کننده با من بحث می کرد که بیشتر از 95 دقیقه نباید بشود. خود آقای بیضایی هم این مشکل را با تهیه کننده اش دارد. من می گویم وقتی در چنین شرایطی فیلم بسازم باید خودم را وقف کنم. ترسی از خراب شدن ندارم. بنابراین می گویم «خدا را شکر» که خراب نشد و اتفاقاً یک چیزی هم یاد گرفتم. دفعه بعد بر تجربیاتم یک چیزی هم اضافه شد. الان اگر فروش روز سوم تا 350 یا 400 میلیون برود راضی ام. یکی ممکن است بگوید فلان فیلم یک میلیارد فروخته. می گویم من فیلمم را می شناسم. این فیلم اگر در تهران زیر 400 برود از دست خودم ناراحت می شوم.

شخصیت برزو که از زندان می آید بیرون به قصد کشتن رضا می رود ولی یک جا پشیمان می شود. آنجا که می فهمد سمیره زیر خاک است. پایان فیلم هم این دو نفر (سمیره و برزو) را با هم می بینیم. ما باید از این سکانس ها بفهمیم که برزو هم عاشق سمیره است؟

آره. این همان غیرت است که می گویی. در مناطق جنوبی ایران غیرت به این شکل است. می گوید من آن را می کشم ولی این را دوست دارم و می گیرمش.

ولی تماشاگر سینما این معادله را درک نمی کند. مدام بین اینها مانده که برزو آمده رضا را بکشد، از میهن اش دفاع کند یا سمیره را نجات بدهد؟

آمده که انتقام بگیرد ولی مجبور شده پای دختری بایستد که دوستش دارد.

خب چرا این علاقه را با دیالوگ یا در یک سکانس نشان نمی دهید؟

به اعتقاد من کارگردانی در یک سری چیزها متمایز می شود. مهم ترین اش شناخت اندازه ها است. اندازه ریتم را می سازد، اندازه قاب را می سازد، اندازه حس بازی ها را می سازد. اندازه ای که می شود برای برزو داشت همین اندازه است. من به این حرفی که می زنم ایمان دارم. شما اگر یک نقطه از این پازل را بریزی به هم همه چیز خراب می شود.

شما جای سمیره یک گاوصندوق طلا بگذارید، ببینیم چه اتفاقی می افتد؟

این قصه حالم را بد می کند و نمی سازمش. برای من ارزش های انسانی مهم است. آن آدم ها، آدم های کثافتی هستند. رضا و دوست هایش ذره ای برایم ارزش ندارند. حالا برگردیم به سکانسی که مغزم ترکیده بود. آنجایی که برادر فرار می کند از خانه، سمیره می ماند و حامد بهداد برای اولین بار وارد خانه می شود. با چکمه هایش. خاطره هایش را می بینیم و از در می زند بیرون. بعد می زنیم به سمیره که خوابیده و می بیند که عراقی ها از جلویش رد می شوند. خب این فصل قرار است بشود شب. خیلی قصه در ذهنم بود. اینکه یک لحظه یکی سرش را از آب بیاورد بیرون و نعره بزند، یک پلان بود که بتوانم فقط حس را منتقل کنم. خب حالا فکر کنید من می خواهم نشان بدهم که این از کجا می آید، چه جوری به این بچه ها می رسد و... این را با یک جامپ حل می کنم. می روم و می رسم به قرارگاه. اگر من حواسم به این طرف و آن طرف پرت شود شیرازه به کل به هم می ریخت. اگر من می خواستم به این بپردازم، باید ده دقیقه برایش وقت می گذاشتم. این همان اندازه است ولی در این زمان، هر کسی در ایران چنین قصه ای را بسازد، ببینم چه اتفاقی می افتد. می خواهم بگویم خیلی کار مشکلی است.

می توانیم اینگونه تعبیر کنیم که سمیره نماد خاک وطن است و رودخانه نماد پیروزی؟

البته اول نماد خود خرمشهر و بعد نماد خاک وطن. ولی رودخانه نماد شکست صدام است. خود حامد بهداد هم نماد صدام است. چون عاشقانه خرمشهر را دوست دارد.

یک جای فیلم به نظر زاویه ها مشکل دارد. سکانس پایانی و شلیک سمیره را می گویم. زاویه اسلحه با زاویه اصابت تیر متفاوت است.

من در زاویه هایم کمتر اشتباه می کنم. حتی اندازه نگاه هایم. ولی آن روز باران و برزو با یک درصد احتمال زنده برگشتند. داشتند غرق می شدند. فردایش آمدیم بگیریم، غواص ها داشتند غرق می شدند. حالا فکر کنید باران روی یک تخته بسته شده و برزو هم در آب سرد زمستانی آنجا یخ کرده بود. فکر کنید بچه ها در آب هستند و من دارم با فیلمبردارم بحث می کنم که این زاویه اش این طرف تر است. می گفتم این طرف تر است و از حقم گذشتم. به رغم اینکه می دانستم زاویه غلط است ولی گفتم بگیریم.

در اینکه روز سوم اتفاق خوبی در سینمای جنگ ما است شکی نیست. سینمای جنگ در یکی دو دهه گذشته دورانی پر فرازونشیب را پشت سر گذاشته. دهه شصت و هفتاد با فیلم های تبلیغاتی و بعد با فیلم های ضدجنگ سپری شده و حالا این جرات به وجود آمده تا قصه های دیگری در این بستر روایت شود. با این همه فکر نمی کنید فیلم صحنه های جنگی کم دارد؟

اساساً به من می گویند تو کارگردان تکنیکالی هستی. هستم ولی اصلاً دوست ندارم. من می گویم هر آن چیزی که بتواند واقعی تر باشد بهتر است. من هم می توانستم یک پلان بگیرم که سه تا هواپیما از آن بالا بیاید و هفتاد تا تانک هم آتش بگیرد و... شما «نبرد مسکو» را ببینید. پلان هایی دارد که در تاریخ سینمای امریکا هم نداریم ولی حالت از فیلم به هم می خورد. چون کارگردان حواسش به تجهیزات است و آدم ها را یادش رفته است.

توی «نبرد مسکو» قرار بوده عاشقانه ببینیم؟

در خلوتی صحنه قرارگاه خیلی سختی کشیدیم ولی در همان اندازه حرفم را زدم. البته امیدوارم یک روز شرایط معقول تری در اختیارم قرار بگیرد که هر دو را با هم تلفیق کنم ولی از خدا می خواهم اگر این اتفاق هم پیش آمد، باز حسین لطیفی آدم ها را یادش نرود. من هنوز هم این اینسرت پای عراقی ها را که روی فرش خانه راه می روند و سمیره حرص می خورد، بیشتر دوست دارم.

باز هم فیلم جنگی می سازید؟

با تیتر بزرگ بنویسید در نظام جمهوری اسلامی ایران، مدیر فرهنگی نمی شناسم که شهامت ورود به ساخت یک مجموعه 35 قسمتی را داشته باشد و حمایت کند از اینکه ما 35 روز مقاومت خرمشهر را بسازیم. وجودش را در هیچ مدیر ایرانی نمی بینم. اگر کسی بگوید من هستم دروغ می گوید. خجالت دارد به خدا. من کارگردان هم مقصرم وقتی می گویم دستمزد کلان به من بدهید. بعد دو سال بروم لذت ببرم و چیز بدی تحویل دهم. آنهایی هم که می آیند وسط دو دسته اند، یا ناآگاهند و خیال می کنند پنج ماهه ساخته می شود، یک عده دیگری هم باید چیزی برایشان داشته باشد تا بیایند در این پروژه. پس مساله خون شهدا دیگر وجود ندارد، باید بصرفد. پسر آقای فلانی هم باید یک ماشین مدل بالا سوار شود. چون با حقوق کارمندی که نمی شود. این یعنی بودجه کلان. کارگردان هم که می گوید کسی دلش نسوخته، پس من هم حال خودم را می کنم. من این را نمی گویم. اگر کسی وجودش را دارد هستم. این دفعه فقط خواستم بگویم منم می توانم


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 86/4/16 :: ساعت 3:13 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 282
>> بازدید دیروز: 1373
>> مجموع بازدیدها: 1361546
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب