خوشا به حال کبوتر که بال و پر دارد
قفس ندارد و از آسمان خبر دارد
خوشا به حال فرشته که نه زن است، نه مرد
خوشا به حال فرشته که کرّ و فر دارد
خوشا به حال همه غیر من؛ همین مردی
که باد می خورد و خاک زیر سر دارد
همین به گریه دلش خوش، همین که چشم امید
به دست خالی این سیل رهگذر دارد
منی که مانده برایم فقط همین قوطی
که چند دانهی کبریت بیخطر دارد
مرا نجات بده از فضای کوچک خویش
اگر چه قبر، ولی هر اتاق در دارد
میان گریهی خود چند قطره خون دیدم
کسی نگفت به من اشک هم جگر دارد
تو یا که هرکس دیگر- شما یکی هستید-
چه فرق میکند این بار را که بردارد؟!
یاعلی