نه که در دوران دبیرستان از زرنگی برای خودش رو دست نداشت
لذا سعی می کرد تا کلاسی بپاست و او حاضر است به عنوان قدرت اوّل در زمینه ی مورد تخصصش خود نمایی کند
اومد دید یکی جایش نشسته، تو دلش عزاخانه ی بپا شد
امّا کم نیوورد رفت مثل بچه مثبت های خفن ردیف اوّل کلاس نشست
استاد وارد کلاس شد به رسم هر روز طلبه ها به احترامش پا شدند و بعد دعای فرج آقا امام زمان را قرائت کردند
همین که صلوات بعد از دعا را فرستادند سعید برا اینکه ثابت کنه بیدی نیست که به این بادها بلرزه، ردیف اوّل و آخر کلاس براش فرقی نداره،او در هر شرایطی آماده برای هنرنمایی و مهارتهای خودش هست قربتاً الی الله دستشو زیر شونه اش گذاشت و خوابید
استاد برای اینکه جو کلاس از دستش خارج نشه و به عبارتی حال بعضی رو بگیره تن صداشو بالا برد امّا آقا سعید کم بیار که نیست خلاصه استاد نتونست تحمل کنه خواست از طریق سئوال پرسیدن از سعید مانع از خوابش بشه امّا این وسط تنها خودشو ضایع کرد کار نداریم استاد که حوصله اش سر رفته بود درس رو تعطیل کرد و شروع کرد به توصیه های اخلاقی
عزیزان نماز شب مستحب است برای سنین شما نیاز نیست با همه مستحباتش انجام بشه که مجبور باشید کسری خواب رو سر کلاس جبران کنید
همه دست گذاشته بودند جلوی دهنشون و به زور جلوی خندهاشونو به حساب می گرفتند ای کاش سعید بیدار بود و می شنفت که اسمش در لیست نماز شب خونای درگاه الهی قرار گرفته و چه تمجیدی داره ازش می شه ولی خوب حیف شد
به هر حال همه تو کفش موندند وقتیکه دیدند با خوردن زنگ کلاس سعید آقا از خواب بیدار شد و مثل یک بچه مثبت ردیف اوّلی انگار نه انگار که خواب بوده با ابهت خاص خودش از کلاس زد بیرون البته که اینبار بعنوان یک نماز شب خونه با همه مستحبات داره تو حیاط قدم می زنه
جاتون خالی بود ملائکه بودند که از خاک پایش برای تبرک به عرش می بردند
خاطرات یک روحانی