وقتی که چهره ی همه بی عار است
آئینه هم مشابه دیوار است
دیگر چه اعتماد به سبزی ها
وقتی درختِ مزرعه هم ، « دار» است
دهقان به خوابِ پنبه فرو رفته است
حتماً مترسک است که بیدار است
پس کاج را کجاست رگ غیرت ؟
اینجا گیاه هرزه ، علمدار است
دیگر چه انتخاب کند گلّه ؟
هر چه سگ است در دِهِ ما ، هار است
شاعر نگاه کرد به چوپان، گفت :
این گرگ ور پریده چه خونخوار است
وقتش رسیده است علی (ع) باشی
در این زمین ، معاویه بسیار است
یاعلی