سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سلیمان میان پادشاهی و مال و دانش مخیّر شد، پس دانش را برگزید و با این انتخابش ، دانش و مال و پادشاهی به او بخشیده شد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» غریبه


به‌ آسمان‌ نگاه‌ کردم. شب‌ قدر اول‌ بود. بدر ماه‌ آب‌ رفته‌ بود و کوچک‌ شده‌ بود. لکه‌های‌ ابر هم‌ توی‌ آسمان‌ آرام، آرام‌ راه‌ خودشان‌ را می‌رفتند و گه‌ گاه‌ روی‌ ماه‌ را می‌پوشاندند. شمع‌ را برداشتم‌ و به‌ اطراف‌ سرک‌ کشیدم‌ خبری‌ نبود، نشستم، رو به‌ قبله‌ دستهایم‌ را بلند کردم‌ هیچکس‌ را نمی‌توانستم‌ زودتر از غریبه‌ دعا کنم. از خدا خواستم‌ غریبه‌ به‌ هر آرزویی‌ که‌ دارد برسد. دعا کردم‌ عاقبت‌ به‌ خیر شود. دعا کردم‌ رستگار شود. صدای‌ خش‌ خشی‌ آمد. از جا پریدم‌ و با شمع‌ که‌ دستی‌ برایش‌ حائل‌ کرده‌ بودم‌ تا خاموش‌ نشود، جلوتر آمدم‌ ولی‌ کسی‌ نبود، هنوز کسی‌ نیامده‌ بود.

از همیشه‌ مطمئن‌تر بودم. موقع‌های‌ دیگر گاهی‌ می‌شد که‌ نمی‌دانستم‌ با گریه ی‌ بچه‌ها چه‌ کنم‌. غریبه‌ خیالم‌ را راحت‌ کرده‌ بود. دو سه‌ سالی‌ بود اطمینان‌ قلبم‌ شده‌ بود. سحر به‌ سحر می‌آمد، بی‌آن‌که‌ بایستد، بی‌آن‌که‌ بیدار شویم‌ یا بیدارمان‌ کند کارش‌ را می‌کرد و می‌رفت‌ از وقتی‌ این‌ ماه‌ شروع‌ شد شادی‌ من‌ هم‌ شروع‌ شد. نه‌ به‌ خاطر این‌که‌ اگر نمی‌توانستم‌ غذای‌ بچه‌ها را تهیه‌ کنم‌ غریبه‌ به‌ دادم‌ می‌رسید. از این‌که‌ زیر این‌ آسمان‌ پرستاره‌ کسی‌ هست‌ که‌ به‌ من‌ و بچه‌هایم‌ فکر می‌کند خوشحال‌ بودم. کنار شادی، امسال‌ کنجکاوی‌ام‌ هم‌ گل‌ کرده‌ بود. پیش‌ خودم‌ فکر کردم‌ من‌ که‌ اینقدر این‌ غریبه‌ را دوست‌ دارم‌ چرا او را نشناسم. از شب‌ اول‌ با خودم‌ قرار گذاشتم‌ اگر آمد از او تشکر کنم‌ و بشناسمش. مردم‌ برای‌ چیزی‌ که‌ به‌ خاطر رخت‌شویی‌ و پخت‌ و پز و کنیزی‌ به‌ من‌ می‌دهند منت‌ می‌گذارند، فکر می‌کنند چون‌ سرپرست‌ ندارم‌ و نیاز دارم‌ باید حتی‌ برای‌ دادن‌ حقم‌ تحقیرم‌ کنند ولی‌ غریبه‌ حتی‌ برای‌ کمک‌ کردن‌ موقعی‌ می‌آید که‌ خواب‌ باشم... خواب! از بس‌ روزها با زبان‌ روزه‌ کار می‌کنم‌ ،‌ از اول‌ ماه‌ نتوانسته‌ام‌ بیدار بمانم‌ تا غریبه‌ را ببینم. امروز کم‌تر کار کردم، زودتر هم‌ آمدم‌ و استراحت‌ کردم‌ تا هم‌ برای‌ شب‌ قدر بیدار بمانم‌ هم... هم‌ غریبه‌ را ببینم. از وقتی‌ شوهرم‌ مرد تنها پشتیبانم‌ بعد از خدا او بود، اگر خدا و دینی‌ هم‌ برایم‌ مانده‌ از صدقه‌ سر همین‌ غریبه‌ است. اگر او نبود معلوم‌ نبود برای‌ سیر کردن‌ این‌ بچه‌ها مجبور به‌ چه‌ کارهایی‌ می‌شدم. نسیم‌ خنکی‌ وزیدن‌ گرفت. پارچه‌ ی رنگ‌ و رو رفته‌ای‌ که‌ روی‌ پسرم‌ انداخته‌ بودم‌ کنار رفته‌ بود پوشاندمش‌ و دستی‌ به‌ موهایش‌ کشیدم. یکی‌ دو روز پیش‌ همین‌ پسرم‌ گفت: مامان‌ توی‌ مسجد پیش‌ نماز می‌گفت‌ ماه‌ رمضان‌ ماه‌ خداست. ما مهمان‌ خدا هستیم‌ که‌ ماه‌ رمضان‌ همیشه‌ غذا داریم‌ نه؟ واقعاً مهمان‌ خدا بودیم. غریبه‌ مثل‌ فرشته‌ای‌ نازل‌ می‌شد و نان‌ و خرمایش‌ را می‌گذاشت‌ و می‌رفت. فقط‌ چند بار صدای‌ پایش‌ را شنیدم. بار آخری‌ که‌ دویدم‌ دنبالش‌ در پیچ‌ و خم‌ این‌ خرابه‌ها گمش‌ کردم. حتماً می‌رفت‌ سراغ‌ بقیه‌ی‌ خرابه‌ نشین‌ها، آخر آن‌ها هم‌ مثل‌ ما نان‌ و خرمایشان‌ قطع‌ نمی‌شد. چشم‌ به‌ راه‌ غریبه‌ بودم‌ که‌ پلک‌هایم‌ سنگین‌ شد، همان‌طور که‌ نشسته‌ سرم‌ را به‌ دیوار تکیه‌ دادم.

صدای‌ پایی‌ آمد. همان‌ صدایی‌ که‌ از آخر شب‌ تا حالا منتظرش‌ بودم. آنقدر خوشحال‌ شدم‌ که‌ نفهمیدم‌ چه‌طور از جا پریدم‌ غریبه‌ از کنار دیوار خرابه‌ به‌ جلوتر آمد، نسیمی‌ وزیدن‌ گرفت. کله‌های‌ ابر ماه‌ را پوشاندند شمع‌ را بالاتر آوردم‌ آتش‌ شمع‌ هم‌ در نسیم‌ رقصی‌ کرد و خاموش‌ شد. همه‌ جا تاریک‌ بود.

- سلام‌ غریبه‌

- سلام! من‌ غریبه‌ نیستم‌

- درست‌ است‌ تو آشناتر از هر آشنایی. دو سه‌ سال‌ پیش‌ با شوهرم‌ به‌ مسافرتی‌ می‌رفتیم‌ که‌ نزدیک‌ همین‌ شهر مریض‌ شد و بعد هم‌ ما را تنها گذاشت. توی‌ این‌ بی‌کسی‌ و تنهایی‌ فقط‌ شما کس‌ و کارم‌ بوده‌اید.

- کس‌ و کار تو خداست.

- بله‌ بعد از خدا

- دعا کن‌

- دعا می‌کنم‌ دعا می‌کنم‌ که‌ رستگار بشوی، دعا می‌کنم‌ رئیس‌ حکومت‌ و پیش‌ نماز مسجد و همه‌ی‌ زاهدان‌ مثل‌ تو باشند.

غریبه‌ خم‌ شد چیزی‌ زمین‌ گذاشت‌ و رفت.

ناگهان‌ از خواب‌ پریدم. مردی‌ داشت‌ از خرابه‌ بیرون‌ می‌رفت. نسیمی‌ وزیدن‌ گرفت. لکه‌های‌ ابر جلوی‌ ماه‌ را گرفتند. شمع‌ را بلند کردم‌ آتش‌ شمع‌ هم‌ در نسیم‌ رقصی‌ کرد و خاموش‌ شد. سعی‌ کردم‌ شمع‌ را روشن‌ کنم. زبانم... زبانم‌ بند آمده‌ بود. روشن‌ کردم، خاموش‌ شد. روشن‌ کردم، خاموش‌ شد. روشن‌ کردم‌ و دیگر خاموش‌ نشد ولی‌ غریبه‌ رفته‌ بود و گوشه‌ای‌ نان‌ و خرمای‌ همیشگی...

پسرم‌ بیدار بود.

- از کی‌ بیداری‌ ؟

- از وقتی‌ پیش‌ نماز مسجد آمد.

- پیش‌ نماز مسجد؟

- آره‌ شما خواب‌ بودی. پیش‌ نماز مسجد آمد و این‌ها را گذاشت‌ و رفت.

- چیزی‌ نگفت‌ ؟

- گفت‌ دعا کن‌

غریبه‌ را ندیدم‌ ولی‌ بالاخره‌ شناختمش. پیش‌ نماز مسجد!

سحر می‌روم‌ سراغش. سحر خواب‌ ماندم. صدای‌ اذان‌ از دورتر می‌آمد. بلند شدم‌ و دوان‌ دوان‌ به‌ سمت‌ مسجد آمدم‌ از خرابه‌های‌ بیرون‌ شهر تا به‌ مسجد برسم‌ عرقم‌ درآمده‌ بود، مسجد شلوغ‌ بود، قلقله‌ بود. از زنی‌ پرسیدم:

- پیش‌ نماز مسجد کیه؟

- پیش‌ نماز؟ پیش‌ نماز را کشتند.

- کشتند؟

زن‌ رفت‌ از هیچ‌ کس‌ نمی‌شد سؤ‌ال‌ کرد همه‌ این‌ سو و آن‌ سو می‌رفتند. از مسیر رفتن‌ها و آمدنها می‌شد خانه ی‌ پیش‌ نماز را پیدا کرد. همانجا کنار مسجد همانجا کنار دارالحکومه.

خورشید کم‌ کم‌ از مشرق‌ سرک‌ می‌کشید که‌ طبیب‌ از خانه‌ پیش‌ نماز بیرون‌ آمد.

- حالش‌ بد است‌ فقط‌ شیر برایش‌ خوب‌ است.

ولوله‌ای‌ افتاد بین‌ جمعیت.

- برویم‌ شیر بیاوریم.

- حکومت‌ چه‌ می‌شود؟

- تکلیف‌ ما چه‌ می‌شود؟

بچه‌ها بیدار شده‌ بودند. پسرم‌ آن‌جا آمده‌ بود و دامنم‌ را می‌کشید

- چی‌ شده، چی‌ شده؟

- مادرجان‌ غریبه‌ای‌ که...

حرفم‌ را خوردم‌

- آشنایی‌ که‌ برایمان‌ نان‌ خرما می‌آورد مریض‌ شده‌

پسرم‌ بغض‌ کرد باهم‌ برگشتیم‌ خرابه. هرچیزی‌ که‌ ارزشی‌ داشت‌ برداشتم‌ چیزی‌ نشد. موهایم... موهایم‌ را می‌فروشم‌ فروختم‌ پسرم‌ فهمیده‌ بود شیر برایش‌ خوب‌ است. پول‌ را به‌ پسرم‌ دادم‌ تا شیر بخرد. شیر نایاب‌ شده‌ بود. خیلی‌ها قبل‌تر از ما شیرها را خریده‌ بودند.

آن‌ روز شب‌ شد ولی‌ شیر پیدا نشد. طبیب‌ می‌گفت‌ حالش‌ بدتر شده. حال‌ ما هم‌ بدتر شد. آن‌ شب‌ هیچ‌ غریبه‌ و آشنایی‌ خرابه‌ نیامد. فرداهم‌ شیر پیدا نشد. فرداشب‌ هم‌ هیچ‌ غریبه‌ و آشنایی‌ خرابه‌ نیامد. صبح‌ رفتم‌ با هر زحمتی‌ بود کمی‌ شیر پیدا کردم. کاسه‌ی‌ شیر را دست‌ پسرم‌ دادم‌ و با او تا کنارخانه‌ی‌ پیش‌ نماز آمدم. آن‌جا خیلی‌ها آمده‌ بودند. خیلی‌ از همسایه‌هایمان‌ توی‌ خرابه. خیلی‌ها کاسه ی‌ شیر آورده‌ بودند خیلی‌ها. ولوله‌ای‌ بود.

تو همین‌ ولوله‌ بود که‌ فهمیدم‌ پیش‌ نماز، رئیس‌ حکومت‌ است. یعنی‌ غریبه... نه‌ آشنای‌ همیشگی‌ که‌ هر شب‌ می‌آمد هم‌ رئیس‌ حکومت‌ بود هم‌ پیش‌ نماز. پسرم‌ خسته‌ شد و خوابش‌ برد کاسه‌ی‌ شیر هنوز دستم‌ بود یک‌ چیزی‌ توی‌ دلم‌ می‌لرزید و هر لحظه‌ می‌خواست‌ بیفتد. بغضی‌ به‌ گلویم‌ افتاده‌ بود و هر لحظه‌ می‌خواست‌ بترکد. چشمهایم‌ را باز کردم. گوشهایم‌ را تیز کردم. صدای‌ شیونی‌ از خانه‌ بلند شد. چیزی‌ که‌ توی‌ دلم‌ می‌لرزید، افتاد و شکست. کاسه‌ی‌ شیر هم. بغضی‌ که‌ توی‌ گلویم‌ بود، ترکید. دیدی‌ چه‌ شد؟ آخر هم‌ غریبه‌ را ندیدم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/5/3 :: ساعت 9:39 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 662
>> بازدید دیروز: 984
>> مجموع بازدیدها: 1358202
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب