ظالم آن قومی که چشمان دوختند حق آزادی بیان گویا امروزه تکلیفی شده است تا با نام محمد گستاخی و دلیری کنند. از این خصمانه تر چنگ در خون آزادی نمی توان برد. مسلمانان از این کار رائحه توطئه و تخریب می شنوند و در آن رسم تطاول می بینند و تبانی و تلاقی سکولاریسم و بنیادگرایی را می خوانند. باید به خدا و خرد پناه برد از اینکه فوندامنتالیسم سکولار هیزم بر آتش فوندامنتالیسم دینی [که گاه به هوس نام غیرت دینی بر خود می نهد] بریزد و آشوب و اشتلم برانگیزد.[*] نیکخواهانی که در پی تحکیم ستون های دیالوگ هستند، از اینکه گردش گزاف قلمی همه جهد و جهاد آنان را غرقه سیلاب خشونت و خصومت کند، چرا اندوهگین نباشند؟ ناشران نافرهیخته آن نقوش نازیبا [در رسانه های دانمارک و نروژ و سوئد و اسپانیا...] باید اینک شرمنده و پوزش خواه دل های بریان و چشم های گریان و جان های بی تاب و روح های مجروحی باشند که از نهیب آسیب آن بی حرمتی بر خود پیچیده اند و لرزیده اند. آزادی بیان محترم است، چون آزادی آدمی محترم است و آزادی آدمی محترم است چون آدمی خود محترم است و اگر تیغ آزادی جامه حرمت آدمی را چاک کند چه جای تیز کردن آن تیغ برهنه است؟ آزادی بیان نه یگانه حق آدمی است و نه برترین حقوق او. و اگر با دیگر حقوق آدمیان موزون و مقید نشود، قامت حقوق را ناساز و بی اندام خواهد کرد. آزادی نه یک مرکب شخصی بل یک مسابقه جمعی است و آنکه با نقض قواعد این بازی چراغ رقابت خردورزانه را خاموش می کند، از خرد و آزادی چه بر جای خواهد گذاشت؟ ادب بیان ادب خاموشی هم هست و آنکه از حق آزادی بیان بهره می جوید اما حق خاموشی را نمی گذارد، فقط به نیمی از حقیقت دست یافته است. حکیمان مگر نگفته اند: دو چیز طیره عقل است، دم فرو بستن و که گفت که آزادی بیان جواز آزادی عمل هم هست؟ و مگر جای انکار است که تخفیف و تحریک دو عمل اند نه دو سخن؟ امروزه به تقریب، ربع ساکنان ربع مسکون مسلمانانند که نام نامیرای محمد را هر روز در ماذنه ها به بلندی بانگ می کنند و در نمازها با درود و ستایش بر زبان می آورند. این نام، ناموس مسلمانی است. سرمایه و ثروت قدسی امت احمدی است. پرچم خجسته غرور و شعور و آرمان و اندیشه و آبروی عالم اسلامی است. نماینده و نماد همه ارواح مکرم و پاکان دو عالم است. "نام احمد نام جمله انبیاست". خوار داشت این نام، خوارداشت تمدن کلانی است که بر صورت صاحب آن نام ساخته شده است، خوار داشت هزاران هزار جان شیفته ای است که از او هویت می گیرند و معنویت می آموزند، خوار داشت صدها عالم و عارفی است که از سفره او قوت و قوت گرفته اند و می گیرند. خوارداشت غرور و شعور و عشق و ایمان پاره بزرگی از بشریت است. باکی نیست. سوزاندن این عود چه به آتش "آزادی" و چه به آتش "غیرت"، عالم را عطرآگین خواهد کرد. اما آتش افروزی آیا ادب آزادی و دینداری است؟ قصد کرده ستند این گلپاره ها
|