ای دوست آدمی که او را ارادت وا دید آمد در مثال به مورچه ماند که به کعبه می رود از خراسان ، چه گویی؟ مورچه هرگز به خودی خود به کعبه تواند رفتن؟ هیهات! که اگر هزار سال جان کند که هم هیچ نبود. اما اگر خود را بر پر کبوتری یا بازی بندد ، راه بر وی آسان شود. اما کار مورچه در آن است که خود را بر پر کبوتر بندد، چون بربست راه او برسید، راه کبوتر مانده بود و به یک روز به کعبه توان رسید به پر کبوتر و کار مرید در آن است که خود را چون بر پر پیر بندد و چون بربست راه مرید برسید و آن راه پیر است که مانده است و عالم ها بگردی که مرید را نیابی تا دانی شیخ ابوالقاسم گرگانی می گوید: چندین سال است که می خواهم تا مریدی بیابم!
مرید ابلیس صفت باید که بود تا از او چیزی آید . خود را در فرمان تاختن دیگر است و خود را در ارادت معشوق باختن دیگر. بر فرمان معشوق مطلع بودن دیگر است و بر ارادت معشوق مطلع بودن دیگر .
جوانمردا! فرمان بیرون است و ارادت درون. اگر مثلا پدری فرزند خود را گوید که بسیار مرا منواز که از تو خجل شدم و آن پسر اکرام پدر زیادت کند. مخالف او نیست، لعمری مخالف فرمان است ولیکن مخالف ارادت نیست.
اگر سلطان محمود وا ایاز گفتی که برو خدمت دیگری کن و او برفتی خطا بودی ، آن کسی که در آن مقام فرمان برد نا پخته است.
جوانمردا! خدای تعالی گفت: «سارعوا الی مغفرت من ربکم و جنت عرضها السموات والارض» * ، طامعان آنجا که فرموده بود دویدند ، لیکن بسیاری عاشقان گفتند: کجا رویم؟
گفتی دگری بین کنم ای بینایی
گر تو دگری چو خویشتن بنمایی
بار خدایا ! طالبان تو کجا به بهشت قانع شوند؟
گفتی که برو حدیث ما کن کوتاه
ای دوست کجا روم کجا دانم راه
«ان اصحاب الجنت الیوم فی شغل فاکهون» ** یعقوب چون از کنعان به مصر آید به طلب یوسف آید ، اگر نه نان ، گوشت و حلوا به کنعان هم بود، چه در دنیا خوردن و در آخرت هم خوردن ، حاشا و کَلـّا!
بهشت خود مائده ایست نهاده، تا خود عاشقان بهشت کدام اند و عاشقان خدا کدام. ..