سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنگدستى بزرگتر مرگ است . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» کوکب هدایت/ شهادت امام هادی علیه السلام

 

 

خلاصه زندگی امام هادی علیه السلام

امام علی النقی علیه السلام در سال 212 ق در یکی از محلات مدینه به دنیا آمده و پس از شهادت پدر گران قدرشان امام جواد علیه السلام ، در هشت سالگی به امامت رسیدند. ایشان تا 22 سالگی که به دستور متوکل، دهمین خلیفه عباسی، به سامرا تبعید شدند، در مدینه زندگی می کردند. سرانجام آن حضرت، در 42 سالگی و پس از 33 سال امامت پربار، بر اثر زهری که با دسیسه مُعْتَز، سیزدهمین خلیفه عبّاسی، توسط معتمد عباسی به آن حضرت خورانده شد، به شهادت رسیدند و در منزل خود در شهر سامرا به خاک سپرده شدند.

تسلیت شهادت امام هادی علیه السلام

امروز از روزهای خاص خداوند است که در آنْ دوست داران اهل بیت، در غم شهادت امامی به سوگ نشسته اند که فروزان تر از خورشید تابان، با تابش انوار علم و حکمت الهیِ خویشْ بر سر جویندگان حقیقت و معرفت، به هدایت آنان پرداخت. در سال روز شهادت امام هادی علیه السلام دل هایامان زخمیِ فراق آن پیشوای کوچ کرده از خیل زمینیان به سوی محفل آسمانیان است. دهمین نور هدایت و امامتْ با رفتنش نشتری دیگر از جنس عشق بر جام پاره پاره دلمان وارد کرد. آری، اینک امام هادی علیه السلام دعوت حق را لبیک گفته و عاشقان و دوست داران ولایت را، به درد هجران خویش مبتلا ساخته است.

ولادت، القاب و کنیه امام هادی علیه السلام

دهمین ثمره باغ امامت و دوازدهمین نهال عصمت و طهارت، حضرت امام علی بن محمد الهادی علیه السلام در روز سه شنبه، نیمه ذی حجّه سال 212 ق در یکی از محلّات مدینه دیده به جهان گشود. نام مبارکش «علی» کنیه اش «ابوالحسن» و برخی از القاب گران قدرش عبارتند از: نجیب، مرتضی، هادی، نقی، عالم، فقیه و... که مشهورترین آن ها، هادی و نقی می باشد.

اصالت و شرافت نسب امام هادی علیه السلام

امامان پاک ما، علاوه بر پدران برگزیده و شایسته، از مادرانی نیکوکار و پاک دامن برخوردار بوده اند که توانسته اند با توجه و عنایت خاص الهی و تربیت صحیح و شایسته، به مقامات والای معنوی برسند. پدربزرگوار امام هادی علیه السلام امام جواد علیه السلام و مادر گران قدرشان «سمانه مغربیّ» معروف به «سیّده ام الفضل»، بانویی خداترس و صاحب کمالات بود.

عالم بزرگ، سید مرتضی در کتاب عیون المعجزات، در شأن سمانه می نویسد: «او از بانوانی بود که در مقام عبادت خدا، نهایت خشوع و خضوع را داشت و پیوندش با خدا بسیار گرم و تنگاتنگ بود».

آغاز امامت

امام جواد علیه السلام پیش از به امامت رسیدن فرزند گران قدرشان امام هادی علیه السلام ، در فرصت های مناسبْ ضمن آماده کردن زمینه لازم، آشکارا به امامت و جانشینی آن حضرت علیه السلام اشاره می کردند. به عنوان نمونه، هنگامی که آن حضرت علیه السلام در سال 220ق از مدینه به سوی بغداد می رفتند، یکی از یارانشان به نام اسماعیل بن مهران از ایشان پرسیده بود: «امامِ بعد از شما کیست؟» و امام جواد علیه السلام در پاسخ فرموده بودند: «امر امامت بعد از من، به عهده پسرم علی (امام هادی علیه السلام ) می باشد».

الهام خبر شهادت امام جواد علیه السلام به امام هادی علیه السلام

امامان گران قدر ما، همواره مورد عنایت خاصّ خداوند قرار داشتند و همین امر، موجب شده بود تا آن حضرات، از علم غیب و کرامات متعددی برخوردار باشند. هنگامی که امام جواد علیه السلام در بغداد به شهادت رسیدند، امام هادی علیه السلام در مدینه، و نزد سرپرست خویش ابو زکریا به سر می بردند. ایشان ناگهان به شدت اندوهگین شده و گریه شدیدی را آغاز کردند. هنگامی که ابو زکریا علت ناراحتی ایشان را جویا شد، آن حضرت علیه السلام در پاسخ فرمود:«در این لحظه پدرم به شهادت رسید» و هنگامی که از ایشان پرسیده شد که «این خبر را چه کسی به شما داد؟»، آن حضرت علیه السلام در پاسخ فرمود: «از عظمت خداوندی چیزی در وجودم وارد شد که پیش از این، آن را نمی شناختم، پس دانستم که پدرم [در این لحظه] به شهادت رسید».

فضایل اخلاقی امام هادی علیه السلام

امام هادی علیه السلام یکی از پیشتازان دانش، تقوا و کمال است که وجودش، مظهر فضایل اخلاقی و کمالات نفسانی و الگوی حق جویان و ستم ستیزان می باشد. با وجود ارتباط اندک ایشان با مردمْ به واسطه محدودیت های شدید حکومتی، دانشمندان، شرح حال نویسان و حتی دشمنان اهل بیت علیهم السلام به تحسین و تمجید آن وجود الهی و فضایل اخلاقی شان پرداخته اند، چنان چه ابوعبیداللّه جنیدی درباره ایشان چنین می گوید: «سوگند به خدا، او بهترین مردم روی زمینْ و برترین آفریده های الهی است.» هم چنین ابن حجر ـ که از عالمان اهل سنت است ـ در شرح حال ایشان می نویسد:«او در دانش و بخشش، وارث پدرش بود» و ابن شهر آشوب نیز چنین می گوید: «امام هادی علیه السلام خوش قلب ترین و راست گفتارترین مردمانْ و شاخه ای برکشیده و برگزیده از بوستان نبوتْ و میوه ای چیده شده از درخت رسالت بود».

علم امام هادی علیه السلام

امام علی النقی علیه السلام در زمانی زندگی می کرد که مناظرات فقهی و مجادلات کلامیِ مکتب های گوناگونِ فلسفی، در همه جا، به بالاترین حدّ خود رسیده بود. آن حضرت علیه السلام در جامعه علمی آن زمان، با وجود حضور علمای کلام و بزرگان فلسفه، محل مراجعه و حلّ و فصل مناقشات و مجادلات کلامی و فلسفی بود و با سخنان گران بهای خویش و نوشتن نامه های گوناگونْ به حلّ مسائل و بالا بردن سطح آگاهیِ طالبان علم و فضیلت کمک می کرد.

مبارزات فرهنگی

در دوران خلافت عباسیانْ به ویژه در عصر امامت امام هادی علیه السلام ، مکتب های مختلفی به وجود آمدند که برای اثبات ادعاهای باطل خویش، صحنه های ناگواری را به وجود می آوردند. در این میانْ خلفای عباسی نیز برای کم رنگ جلوه دادن اسلام حقیقی، به تأیید این مکتب ها می پرداختند و کار به جایی رسید که بخش مهمی از حوزه تدریس امام هادی علیه السلام در راه مبارزه با این مکتب ها و گروهک ها قرار گرفت. هم چنین آن حضرت در راستای مبارزه عقیدتی و فرهنگی خویش با طاغوت ها، به تعلیم «زیارت جامعه» به مسلمانان پرداختند.

امام هادی علیه السلام و نهضت های علویان

در زمان امامت امام هادی علیه السلام ، قیام ها و نهضت های علویان در بیش تر موارد با انگیزه براندازی حکومت عباسی و جایگزین کردن نظام اسلامی آغاز می شد. ولی با این که زمام داران عباسی دچار خوش گذرانی و ضعف و مشکلات داخلی فراوانی بودند، هیچ گاه از علویان و حرکت های آنان، حتی در دورترین نقاط کشور پهناور اسلامی غافل نبودند.از طرف دیگر، پیشوای دهم علیه السلام در شرایطی به سر می برد که قادر به هم یاری با حرکت ها و نهضت های آنان نبود، ولی با این حالْ در فرصت های پیش آمده، از دلداری و اظهار تمایل قلبی و اعلام پشتیبانی معنوی خویش از آنان دریغ نمی ورزید.

امام در مدینه

امام هادی علیه السلام ، حدود 14 سال از دوران 33 ساله امامت خویش را در مدینه سپری کردند و در این مدت، با استفاده از ضعف و آشفتگی دستگاه خلافت عباسی، با فرستادن نمایندگان خود به نقاط دور و نزدیکْ به گسترش و تبیین مبانی اسلامی، بررسی و حل مشکلات دینی ـ اقتصادی مردمْ و هدایت و رهبری آنان می پرداختند. انجام این امور، موجب افزایش محبوبیت و موقعیت ایشان در مدینه شد، به طوری که قدرت موضع گیری و تحمیل هر امری بر آن حضرت علیه السلام ، از فرماندار آن شهر گرفته شد و سرانجام بر اثر توطئه و بدگویی بدخواهان، متوکل عباسی تصمیم گرفت تا آن حضرت علیه السلام را به سامرا فراخواند.

واکنش امام به تبعید

هنگامی که متوکّل از موقعیت و محبوبیت امام هادی علیه السلام در مدینه آگاه شد، تصمیم به احضار آن حضرت علیه السلام به سامرا گرفت و برای رسیدن به این مقصود، یکی از فرماندهان خود به نام یحیی بن هرثمه را همراه سیصد سرباز و نامه ای آمرانه آمیخته با لحنی دوستانه به مدینه فرستاد.

در این میان، مردم مدینه که از آینده مبهم امام علیه السلام در سامرا بیم ناک بودند و از سویی دیگر، دوری از امام علیه السلام برایشان مشکل بود، با ورود یحیی بن هرثمه به مدینه، با اعتراض خود خواستار ماندن امام علیه السلام در مدینه شدند. امام علیه السلام با وجود پایگاه مردمی قابل ملاحظه، مصلحت را در مخالفت علنی و موضع گیری آشکار بر ضد دستگاه خلافت ندیدند و به این ترتیب، ایشان سه روز پس از دریافت نامه متوکّل، در سال 234 ق همراه اعضای خانوده خویش، مدینه را به قصد سامرا ترک کردند.

کینه توزی متوکّل

هنگامی که متوکل به واسطه افزایش محبوبیت امام هادی علیه السلام در مدینه و گسترش فعالیت های ایشان، آن حضرت علیه السلام را به سامرا، مرکز خلافتش احضار کرد، به منظور توهین و تحقیر ایشانْ دستور داد کاروان آن حضرت را در کاروان سرای ویژه مستمندان که به «خانُ الصّعالیک» معروف بود، فرود آورند و پس از گذشت یک روز، به دستور متوکل، آن حضرت و همراهانشْ به خانه ای که از قبل برای تحت نظر قرار دادن ایشان در نظر گرفته شده بود، منتقل شدند.

فعالیت های امام هادی علیه السلام در سامر

هنگامی که امام هادی علیه السلام برای تحت نظارت قرار گرفتن دقیق تر، از مدینه به سامرا تبعید شدند، با وجود شرایط سخت حاکم و محدودیت های حکومتیِ فراوان، از انزوا دوری گزیدند و در هر فرصتی، هنگام رویارویی با اقشار گوناگون جامعه و حتی شخص خلیفه، از طریق استناد به آیات قرآنی و ارائه دلایل متعدد، به اثبات امامت خویش می پرداختند. هم چنین ایشان در برابر تبلیغات سوء و زهرآگین منحرفان از خطّ امامت، مانند گروه های غُلات، واقفیه و صوفیه، موضع می گرفتند و افکار مسلمانان را در برابر توطئه های آنان روشن می ساختند. حضرت امام هادی علیه السلام در نهایت دقت و احتیاط و در شعاعی محدود، سعی در آماده ساختن اذهان مسلمانان، برای پذیرش مسأله غیبت امام عصر علیه السلام در آینده داشتند.

یکی از کرامات حضرت

امام هادی علیه السلام همواره غم خوار مردم بودند و به شیوه های گوناگون و حتی کمک گرفتن از علوم الهی و امدادهای غیبی، به یاری آن ها می شتافتند. امام هادی علیه السلام نیز همانند نیاکان ارج مند خویش، چنین اقداماتی انجام می دادند.

شخصی به نام «زید بن علی» نقل می کند که: شبی به علت بیماری سختی که داشتم، محتاج پزشک شدم و او برای مداوا، داروی کم یابی تجویز کرد. ناگهان و درحالی که پزشک هنوز خانه ام را ترک نکرده بود، یکی از خدمت کاران امام هادی علیه السلام همراه همان داروی مورد نیاز به خانه ام آمد و ضمن تحویل دارو، گفت که امام هادی علیه السلام سلام می رساند و می فرماید «از این دارو چند روز استفاده کن.» دارو را گرفتم و نوشیدم و سلامت خود را بازیافتم».

شکوه و هیبت معنوی امام هادی علیه السلام

نقل می کنند که هر گاه امام هادی علیه السلام برای انجام کاری به خانه متوکل می رفتند، جمعیت مقابل خانه، چه دوست و چه دشمن، به احترام ایشانْ از مرکب های خویش پیاده می شدند. در این میان، یک بار عده ای بعد از عبور آن حضرت علیه السلام به علت این که ایشان را به دلایل واهی، شایسته احترام نمی دانستند، سوگند یاد کردند که دیگر هنگام رویارویی با آن حضرت علیه السلام به ایشان احترام نگذارند، ولی مدتی نگذشته بود که باز در همان روز و هنگام خروج امام علیه السلام از منزل متوکل، همگان دوباره به نشانه احترام از مرکب های خویش پیاده شدند و هنگامی که فردی به نام ابوهاشم، با یادآوری سوگندشانْ علت احترام آنان را به آن حضرت علیه السلام جویا شد، در پاسخ گفتند: «سوگند به خدا که ما نتوانستیم خود را نگه داریم و ناگزیر [از هیبت آن حضرت علیه السلام به نشانه احترام] پیاده شدیم».

شهادت امام هادی علیه السلام

شهادت در راه خدا و تبلیغ آیین حق و حقیقت، زینت اولیای الهی و نشانی از آزادگی و سازش ناپذیری آنان در برابر طاغوت های زمان است. امامان معصوم ما علیهم السلام همگی به فیض شهادت رسیدند و چه سعادتی بالاتر از این مقام و منزلت که انسانی، فدای هدف و آرمان مقدّس خویش گردد.

امام هادی علیه السلام نیز نمونه بارزی از مردان خدایی بود که پس از تحمل زندان های مکرر و آزار و شکنجه های روحی و جسمی که در راه خدا و در مسیر ترویج مکتب ارزشمند اسلام متحمل شد، سرانجام در سال 254 ق و در 42 سالگی، به دستور معتز، سیزدهمین خلیفه عباسی و توسط معتمد عباسی به وسیله زهرْ مسموم، و در منزل خود در شهر سامرا به خاک سپرده شد.

آفتاب عالم

ای در سپهر مجد و شرف، رویت آفتاب در بزم ما بتاب و رخ از دوستان متاب
تو آفتاب عالمی و از افول تو افتاده است در همه ذرات انقلاب
ای آیت توکل و ای آیه ی رضا دیدی جنایت از متوکل تو بی حساب
گاهی دهد مکانِ تو در برکة السبّاع گاهی درون محبس دشمن به پیچ و تاب
تو زاده بزرگ جوانان جنّتی ای از ستمْ شهید شده در گه شباب
آن شربتی که داد به اجبار دشمنت گویا شرنگ مرگ شد و آتش عذاب
کآتش به جسم و جان تو پروانه سان فتاد و ز سوز زهرْ جسم تو چون شمع گشت آب


احمد احمدی بیرجندی

مذمت تکبر

همه ما در زندگی فراز و نشیب های متعددی را پشت سرگذاشته ایم و مهم این است که در هر یک از این موقعیت ها، عملکردی مثبت ارائه بکنیم. بنابراین، شایسته است هنگامی که به مقام و موقعیتی والا دست می یابیم، تکبر و خودپسندی را از خویش دور کرده و به همه افراد به یک اندازه احترام بگذاریم، چنان چه امام هادی علیه السلام در این باره می فرمایند: «غضب بر آن که زیر دست توست، پستی است».

ارزش شکرگزاری

همه ما انسان ها در طول زندگی خویش، از نعمت های بی کران الهی برخوردار می شویم و شایسته است به شیوه های گوناگون به شکرگزاریِ خداوند متعال بپردازیم و چه سعادتی بالاتر از این که خداوند را به دلیل این که توفیق شکرگزاری از نعمت هایش را به ما داده، سپاس گوییم؛ چرا که نعمت ها، فناشدنی اند، ولی سپاس و شناخت عطاکننده، زوال ناپذیر است. امام هادی علیه السلام در این باره می فرمایند: «شکرگزار به خودِ شکر، سعادت مندتر از نعمتی است که باعث شکر شده است؛ زیرا نعمتْ کالای دنیاست و شکرِ نعمتْ [کالای [دنیا و آخرت».

در زلال کلام نور

دنیا بازاری است که گروهی در آن [برای آخرت] سود برند و گروه دیگر زیان.

حسادت، موجب نابودی پاداش ها و کشاندن عذاب به سوی حسود است.

جدال و کشمکش لفظی، دوستی دیرین را تباه می سازد.

بسیار استغفار و حمد کن که در این صورت، همه سعادت و خیر دنیا و آخرت را به دست می آوری.

بی نیازی، در همان اندکی است که به تو می رسد و رضا در همان است که تو را کفایت می کند.

خودبینی، بازدارند از دانش جویی و دعوت کننده به ناسپاسی و نادانی است.

هر که قدر خود را نداند، از شر او ایمن نباشد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/2/2 :: ساعت 10:6 صبح )
»» شهادت امام علی النقی(ع)

 

 

 

یک جرعه آفتاب

1. لا تَطْلُبُ الصَّفا مِمَّن کَدِرَت عَلَیْهِ وَ لَا الْوَفاء َ لِمَن غَدَرَت بِهِ.[1]

از کسی که رابطه ات را با او گسسته ای صمیمیت مخواه و از کسی که به او وفا نکرده ای، وفا مطلب.

2. الغِنی قلَّةُ تَمَنِّیکَ وَ الرِّضا بِما یَکْفِیکَ.[2]

توانگری، کمی آرزو و رضایت به چیزی است که تو را بسنده است.

3. اُذْکُرْ حَسَراتِ التَّفرِیط بِأخْذِ تقدیم الحَزِم.[3]

افسوس های ناشی از سهل انگاری را به یادآوری و محکم کاری و دوراندیشی در پیش گیر.

4. یأتی عُلَماءُ شیعتِنا القَّوامونَ بِضُعَفاءِ مُحیینا و اهل ولایَتنا یوم القیامة و الانوار تسطَعُ من یتجانِهم.[4]

علمای شیعه ما که به دوستداران و پیروان ناتوان ما رسیدگی کنند، روز قیامت در حالی وارد شوند که از تاج های آنها نورافشانی می شود.

5. المراءُ یفسِدُ الصداقة و یحلِّلُ العقدَة و اقَلَّ ما فیه أن تکونُ فیه المغالبَة و المغالِبَةُ أسُّ اسباب القطیعة.[5]

مشاجره کردن، دوستی دیرینه را بر هم می زند و پیوندهای محکم [دوستی] را از هم می گسلد. کمترین چیزی که در مشاجره است، چیره جویی است و چیره جویی، شالوده قطع روابط است.

اشاره

شرایط سیاسی اجتماعی عصر امام هادی(ع)

فاطمه بهبهانی

الف) ضعیف شدن دستگاه خلافت

در جامعه محدود صدر اسلام، ایمان و اعتقاد به خدا و نشر تعالیم انسان ساز اسلام، در پرتو نظام حکومتی عدالت گستر، از جمله ارزش هایی بود که مسلمانان را بر محور خود گرد می آورد. به تدریج با روی کار آمدن عناصر خودخواه و قدرت طلب در مصدر و در پی آن عواملی چون انحراف حکومت ها از مسیر اسلامی خود، اعمال سیاست های چپاول و قلدری نسبت به توده های مردم و گسترش فساد و عیاشی در دستگاه حاکم، اعتماد مردم از چنین حکومت هایی سلب و رابطه فکری و اعتقادی آنان با حکمران قطع شد.

همگان دریافتند که حکومت، نه تنها پیوندی با آنان ندارد، بلکه در ضدیت کامل با آنان و منافعشان قرار دارد. ازاین رو، می کوشیدند از آن کناره بگیرند. از سوی دیگر، حکومت ها که مردم را پشت سر خود نمی دیدند، برای حفظ قدرت و موقعیت خود، ناچار به نیروی نظامی وابسته روی می آوردند. عناصر اصلی این نیروی نظامی را در دوران بنی امیه، اعراب تشکیل می دادند. با روی کار آمدن بنی عباس، پارسی نژادان نیز در این سپاه نفوذ یافتند. وقتی معتصم به خلافت رسید، ترکان را جایگزین عرب و فارس کرد. ترکان، افرادی درشت اندام و تنومند بودند که از جنگ و کشتار و غارت باکی نداشتند. آنان پیش تر تحت سلطه ظالمانه رومی ها به سر می بردند و پس از آن نیز اسیری به شمار می آمدند که از هرگونه روابط اجتماعی و اصول سیاسی بی بهره بودند. مبانی و اعتقادات اسلامی نیز هنوز در اعماق وجودشان نفوذ نکرده و در آن شرایط تنها دغدغه آنان پول، قدرت و زندگی بود.

آنان در ابتدای حکومت معتصم گروه کوچکی بودند که تعدادشان از چهارهزار نفر تجاوز نمی کرد. اندک اندک به ارتش بزرگ و قدرتمندی تبدیل شدند. زمانی که دریافتند حتی خلیفه بدون حمایت آنها قادر به انجام هیچ کاری نیست، اراده و خواست خود را بر حکومت عباسی تحمیل کردند و سرنوشت کشور اسلامی را به دست گرفتند. براساس میل و اراده خود فردی را از حکومت برکنار و فرد دیگری را جایگزین او می کردند. به همین دلیل در دوران 33 ساله امامت امام هادی(ع)، شش نفر از همین خلیفه ها بر مسند خلافت نشانده و پس از چند صباحی عزل می شدند. برکناری معتزو مؤید، فرزندان متوکل، از مقام ولایت عهدی و روی کار آوردن مستعین، شورش علیه مستعین در زمانی که از ناحیه او احساس خطر کردند و بیعت با معتز، نمونه هایی از این سلطه است. ناتوانی حاکمان عباسی در این دوره، سبب شد، بازیچه دست ترکان شوند. معروف ترین چهره های قدرتمند و بانفوذ ترک عبارت بودند از: بغای بزرگ و پسرانش موسی و محمد، بغای شرابی کوچک، وصیف، اشناس و ایتاخ.

ب) گسترش فساد و عیاشی در دستگاه خلافت

خوش گذرانی، هوس رانی و شب نشینی های همراه با می گساری و آوازه خوانی، از ویژگی های زمام داران دوره دوم عباسی است. در این دوره، به دلیل فراغت خلفا از کارهای اداری و سیاسی کشور، دستگاه خلافت غرق در فساد و عیاشی بود. خلیفه های به ظاهر اسلامی، به جای رسیدگی به کار مردم و اداره امور کشور، وقت خود را به خوش گذرانی و بزم های آن چنانی می گذراندند.

معتصم برای رونق دادن به مجلس بزم خود و جذب آوازه خوانان و رقاصان بیشتر، بیت المال مسلمانان را سخاوتمندانه به جیب این اراذل و اوباش سرازیر می کرد. او به وزیرش فضل بن مروان دستور داد آوازه خوانان و دلقکان را از مواهب ملوکانه بهره مند سازند، ولی چون فهمید فضل حاضر به انجام دادن خواسته او نیست، بر او خشم گرفت و با سعایتِ دلقک دربار ابراهیم که از پرداختن مزد دلقکی اش به وسیله فضل به معتصم شکایت برده بود، او را از مقام خود برکنار کرد.

دیگر خلفای معاصر امام هادی(ع) نیز از این نظر دست کمی از معتصم نداشتند و دربار آنان مرکز فساد، فحشا و مجمع آوازه خوانان و رقاصان بود. معتصم چنان گستاخ شده بود که حتی امام هادی(ع) را به مجلس بزم خود فراخواند و از آن حضرت خواست تا شراب بنوشد. هزینه های هنگفت اسراف کاری ها و عیاشی های دستگاه خلافت، به قدری زیاد بود که غنیمت های به دست آمده از فتوحات و مالیات های کمرشکن و غارت ها و چپاول های مردمی، جواب گوی آن نبود. حاکمان عباسی گاهی برای تأمین هزینه های جاری خود به اموال و دارایی های عمال خویش که به ستم از مردم گرفته شده بود، طمع می ورزیدند و آنها را مصادره می کردند.

ج) گسترش نهضت های علویان

در این دوره از تاریخ، علویان، جنبش های گوناگونی شکل دادند. علویان با توجه به پیوند فکری و اعتقادی خود با پیشوایان معصوم(ع) و بینش درست و کاملی که از اوضاع و احوال جامعه اسلامی داشتند، هرگاه شرایط را آماده می دیدند، پرچم مخالفت علیه نظام حاکم را برمی افراشتند و با آن به ستیز برمی خاستند. شعار این نهضت ها که سبب گردآمدن مردمان می شد، «الرضا من آل محمد» بود. رهبران نهضت اگرچه نام فرد خاصی را مطرح نمی کردند، با این شعار ذهن مردم را به سوی شایسته ترین چهره خاندان رسالت یعنی امام معصوم سوق می دادند. آنان می دانستند زمام داران ستمگر، امامان را دشمن درجه یک خود می دانند. پس نمی توانستند در دعوت خود آشکارا نام آن بزرگواران را بر زبان بیاورند. اکنون برخی نهضت های علویان در این دوره را نام می بریم: «نهضت محمد بن قاسم، یحیی بن عمر بن حسین، حسن بن زید بن محمد، حسین بن محمد بن خمره، اسماعیل بن یوسف بن ابراهیم».

د) فشارهای اقتصادی بر شیعیان

متوکل از نظر اقتصادی به قدری بر شیعیان فشار می آورد که آ نان زیر چنگال های قدرتش له شدند، به گونه ای که گروهی از بانوان شیعه، حتی یک دست لباس نداشتند که با آن نماز بخوانند و تنها یک پیراهن کهنه برای ایشان باقی مانده بود که به هنگام نماز به نوبت از آن استفاده می کردند. تنها وسیله امرار معاش آنان هم یک چرخ ریسندگی بود. او همچنین، مردم را از نیکی و احسان مالی به آل ابی طالب(ع) بازداشت و مردم هم به سبب بیم از جان خویش، دست از حمایت علویان برداشتند و این گونه، زندگی بر خاندان امیرمؤمنان علی(ع) طاقت فرسا گشت.

او دارایی علویان را که از فدک به دست می آمد، مصادره کرد. نقل شده است درآمد فدک در آن زمان بالغ بر 24000 دینار بوده است که آن را غصب کرد و به یکی از درباریان خود به نام عبدالله بن عمر بن زیاد داد. در این شرایط امام هادی(ع) پنهانی و در قالب رمز و یا تکلم به زبان های دیگر مثل فارسی، هندی و ترکی فعالیت های خود را انجام می داد؛ زیرا خود حضرت نیز به ظاهر در سامرا آزاد بود، ولی درباریان به شدت رفت وآمدهای ایشان را زیر نظر داشتند. بنابراین، ایشان تنها از راه نوشتن نامه با شیعیان در ارتباط بود.

رویارویی با فقیهان درباری

مجالس بحث و مناظره میان امامان و دانشمندان و سردمداران مکتب های گوناگون، میدان مناسبی برای نشر فرهنگ اسلام و زدودن شبهه ها از ذهن مردم بود. امام دهم نیز همچون پدران بزرگوارش از این مجالس بیشترین بهره را می برد. ایشان با شکست دادن چهره های علمی مزدوری همچون یحیی بن اکثم، بسیاری از حقایق را برای مردم روشن کرد. این جلسه ها آن چنان روشنگر و برای دستگاه خطرناک و کوبنده بود که یحیی بن اکثم در پایان یکی از آنها، خطاب به متوکل گفت: پس از این جلسه و این پرسش ها، سزاوار نیست از او درباره مسئله دیگری پرسیده شود؛ زیرا هیچ مسئله ای به پایه دشواری این مسائل نخواهد رسید (با این حال او همه آنها را با دلیل و برهان پاسخ گفت) و البته آشکار شدن مراتب علم و دانش او سبب تقویت شیعیان خواهد شد. به جز مجالس بحث و مناظره، متوکل ناچار می شد در برخی مشکلات علمی و فقهی که برای حکومتش پیش می آمد، به آن حضرت رجوع کند و پاسخ صحیح آنها را بگیرد.

پاسخ به شبهه ها

امامان بزرگوار ما در زمینه رسیدگی به مسائل اجتماعی و کمبودها و مشکلات مردم همواره پیش گام بودند، به گونه ای که کسی از در خانه آنان ناامید بازنمی گشت. از مهم ترین و عمیق ترین آثار فرهنگی پیشوای دهم(ع) رساله ای است که در پاسخ مردم اهواز در موضوع جبر و تفویض نوشته شده است. در این رساله از ثقلین (قرآن و عترت) و لزوم تمسک به آن سخن گفته شده است. همچنین درباره موضوع بحث یعنی جبر و تفویض با بیانی روشن مطلبی آورده و اعتقاد به هر یک از جبر و تفویض را ابطال و «الأمر بین الأمرین» را اثبات کرده است. سخنان آن حضرت درحقیقت توحید، امتناع رؤیت خدا، استحاله تجسیم، استحاله وصف پروردگار به صفتی که محیط بر کنه ذات حق تعالی باشد و...، از دیگر آثار فرهنگی ارزنده آن امام معصوم است که به منظور روشن کردن حق و زدودن شبهه از افکار مسلمانان القا شده است.

مبارزه با غلات

در دوران امام هادی(ع) بعضی از افراد و گروه های فرصت طلب با ادعاهای دروغ و نشر مطالب بی اساس بر آن بودند تا در میان مسلمانان اختلاف ایجاد کنند. این گروه ها به چند دسته تقسیم می شدند:

1. غلات

سران این فرقه به این نام ها بودند: علی بن مسکه قمی، محمد بن نصیر، حسن بن محمد، معروف به ابن باباقمی، فارس بن حاتم قزوینی، قاسم بن یقطین قمی.

علی بن مسکی به الوهیت و ربوبیت حضرت هادی(ع) اعتقاد داشت. او همچنین خود را دارای مقام نبوت می دانست. محمد بن نصیر غیری نیز با ابن مسکه در مسائل مختلف هم عقیده بود. افزون بر آنکه، او قائل به تناسخ نیز بود و ازدواج با محارم و همچنین لواط را روا می شمرد. پیشوای دهم در برابر افراد یادشده و عقاید کفرآمیز آنان موضع گرفت و ضمن اظهار بیزاری از آنان، چهره پلیدشان را برای همگان آشکار ساخت. ایشان یکی از آنان را که وجودش برای جامعه اسلامی خطرناک بود، «مهدور الدّم» دانست و فرمان قتلش را صادر کرد. فارس بن حاتم، پیشوای غلات، در مرحله ای از انحراف و گمراهی قرار داشت که امام دستور قتل او را صادر و برای قاتلش بهشت را تضمین کرد.

2. واقفیه

این گروه کسانی بودند که بعد از شهادت موسی بن جعفر(ع) به سبب انگیزه های نفسانی و دنیوی، منکر شهادت آن حضرت شدند. در نتیجه، تن به امامت پیشوای هشتم ندادند. ازاین رو، امام هادی(ع) در برابر آنان نیز موضع گرفت و لعن بر آنان را روا دانست.

3. صوفیه

صوفیان، گروه منحرف دیگری در جامعه اسلامی بودند که در پوشش زهد و کناره گیری از دنیا به گمراه کردن توده های مردم و منحرف کردن آنان از خط امامت مشغول بودند. پیشوای دهم همچون نیاکان بزرگوار خود خطر این گروه انحرافی را به مسلمانان گوشزد کرد و آنان را از ارتباط و هم نشینی با صوفیان برحذر داشت.

شاگردان

براساس نوشته شیخ طوسی، تعداد دست پروردگان پیشوای دهم و کسانی که از آن حضرت در زمینه های گوناگون اسلامی روایت نقل کرده اند، به 185 نفر می رسد. در میان آنان، چهره های برجسته علمی و فقهی فراوانی به چشم می خورد که صاحب آثار گوناگونی هستند. بجاست در اینجا از بعضی شاگردان آن حضرت نام ببریم: ایوب بن نوح، حسن بن راشد مکنّی معروف به «ابوعلی»، حسن بن علی ناصر، عبدالعظیم حسنی، عثمان بن سعید، علی بن جعفر همانی.

عبدالعظیم حسنی

وی که نسب شریفش با چهار واسطه به امام حسن مجتبی(ع) می رسد، براساس نوشته شیخ طوسی، از یاران امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) است، ولی در برخی نوشته ها از اصحاب امام جواد(ع) و امام هادی(ع) قلمداد شده است. عبدالعظیم، مردی پارسا، وارسته، دانشمند، فقیه و مورد اعتماد پیشوای دهم بود. از تفحص در زندگانی عبدالعظیم معلوم می شود که وی در زمان خود، از زاهدان و ابرار به شمار می رفته است و به سبب خلوص عقیده و باور درست او، ائمه اطهار به او توجه داشته اند. سفارش حضرت رضا(ع) برای دوستان خود که به وسیله او فرستاده شد، دلیل روشنی است که آن حضرت به وی علاقه داشته و او را شایسته رسانیدن این پیام می دانسته است.

راویان او نیز از شخصیت های بزرگ و محدثان عالی مقام، از جمله محمد بن خالد برقی، احمد بن محمد بن خالد برقی و ابراهیم بن هاشم قمی هستند. او در مقابل امامان معصوم، از خود رأی و عقیده ای نداشت و در همه مسائل تابع نظر آنها بود. حضرت عبدالعظیم از سادات حسنی است. اجداد او چه در زمان بنی امیه و چه در زمان بنی عباس با ائمه معصوم(ع) زندگی می کردند. او به سبب ترویج و طرفداری از مذهب حق و انتساب به امامان معصوم به ویژه امام هادی(ع) در خطر قرار گرفت. حکومت غاصب و ستمگر خلیفه عباسی درصدد آزار و اذیت او بودند. علمای رجال درباره صداقت و وثاقت او اتفاق نظر دارند. شیخ در فهرست، نجاشی در رجال و علامه در خلاصه الاخبار، او را توصیف کرده اند. وی استاد شیخ مفید است و آثاری هم دارد.

آثار حضرت عبدالعظیم در فهرست کتاب های شیعه، به چشم می خورد. نجاشی، ضمن بیان حالات او می نویسد: عبدالعظیم حسنی کتابی درباره خطبه های امیرالمؤمنین نوشته بود، در اخبار او دو حدیث از امیرالمؤمنین دیده می شود که یکی از آنها حدیث معروفی است. آن حضرت با شیخ قاضی درباره منزلی که خریده بود گفت وگو می کند. این خطبه اکنون در نهج البلاغه نیز موجود است. دومین تألیف عبدالعظیم کتابی بود که آن را یوم ولیلة نامیده است. از تاریخ تولد حضرت عبدالعظیم اطلاعی در دست نیست و در مصادر ترجمه او از این موضوع سخنی به میان نیامده است. یکی از فضلای معاصر در رساله ای که در شرح زندگی حضرت عبدالعظیم به نگارش درآورده، می گوید:

عبدالعظیم حسنی در سال 202 هجری متولد شده. از تاریخ وفات او که در چه سالی اتفاق افتاده و در چه روزی بوده، خبری نیست، ولی از روایتی که در فضیلت زیارت او رسیده پیداست که وی در زمان امام هادی(ع) وفات کرده است. پس از تحقیق و تفحص در کتب انساب، و مطالعات فراوانی که دراین باره انجام گرفت، از حضرت عبدالعظیم جز یک پسر و یک دختر فرزند دیگری ندیدیم. حضرت عبدالعظیم با دخترعموی پدرش ازدواج کرده است.

گفتار مجری

لبخند همیشگی

فاطمه جوادی

نامش سمانه و معروف به «سیده سمانه مغربیه» بود. دو پسر به دنیا آورد؛ یکی موسی و دیگر علی(ع). امام هادی(ع) درباره مادرشان می گوید:

مادرم عارف و آشنا به مقام امامت و ولایت بود. او با عنایت و لطف پروردگار اهل رحمت و بهشت است. هرگز فریب شیطان و مکر و کید تجاوزکار و ستمگر را به خود ندید و از نظر رتبه و مقام، کمتر از مادر انبیا و مردان شایسته الهی نبود.

یکی از دوستان امام سخت مریض شد، آن گونه که دیگر نمی توانست حرکت کند. پزشکی نصرانی را بالای سرش آوردند و او دارویی تجویز کرد. پیش از رفتن گفت: «این دارو را به مدت 10 روز مصرف می کنی تا بیماری ات خوب شود».

نیمه شب، پس از رفتن پزشک، کسی طرز استفاده دارو را نداشت. اهل خانه بسیار نگران بودند. ناگهان شخصی آمد و اجازه ورود خواست. وارد منزل که شد، متوجه شدند غلام امام هادی(ع) است. آن مرد گفت: مولایم فرمود آن پزشک دارویی را به تو داد و گفت مدتی آن را مصرف کن تا بهبود یابی، ولی ما این نوع دارو را فرستادیم، چنانچه آن را یک بار مصرف کنی، به اذن خداوند متعال شفا خواهی یافت.

بیمار، دارویی را که امام فرستاده بود، خورد و همان لحظه بهبودی حاصل شد. فردا داروی پزشک نصرانی را پس داد. پزشک نصرانی که تعجب کرده بود، علت بازگرداندن داروهایش را پرسید. آن ها ماجرای داروی امام هادی(ع) را برای پزشک نصرانی تعریف کردند.

پزشک نصرانی نزد امام هادی(ع) رفت و مسلمان شد و گفت: ای سرور و مولایم! این نوع درمان و دارو از ویژگی های حضرت مسیح(ع) بوده است و کسی از آن اطلاعی ندارد، مگر آنکه همانند او باشد.

روایت کرده اند هر غمگینی که به او نگاه می کرد، شاد می شد؛ همیشه بر لبانش لبخند بود. بااین حال، هیبتش نیز در دل های مردم بسیار بود.[6]

چراغ راه

آیت الله خامنه ای

حدیثی دربار ه کودکی حضرت امام هادی(ره) هست که نمی دانم شنیده اید یا نه. وقتی معتصم در سال 218 هجری حضرت امام جواد(ع) را دو سال پیش از شهادت از مدینه به بغداد آورد. حضرت هادی که در آن وقت شش ساله بود، به همراه خانواده اش در مدینه ماند. پس از آنکه حضرت جواد(ع) به بغداد آورده شد، معتصم از خانواده حضرت پرس وجو کرد. وقتی شنید پسر بزرگ حضرت جواد(ع) علی بن محمد شش سال دارد، گفت: این خطرناک است؛ ما باید به فکرش باشیم. معتصم یکی از نزدیکان خود را مأمور کرد که از بغداد به مدینه برود و در آنجا کسی را که دشمن اهل بیت است، پیدا کند و این بچه را به دست آن شخص بسپارد تا او به عنوان معلم، این بچه را دشمن خاندان خود و متناسب با دستگاه خلافت بار بیاورد. این شخص از بغداد به مدینه آمد و یکی از علمای مدینه به نام الخبیری را که از دشمنان سرسخت اهل بیت(ع) بود در مدینه از این قبیل علما آن وقت بودند برای این کار پیدا کرد.

به او گفت: «من مأموریت دارم تو را مربی و موِّدب این بچه کنم تا نگذاری هیچ کس با او رفت وآمد کند و او را آن گونه که ما می خواهیم تربیت کن.» اسم این شخص الخبیری در تاریخ ثبت شده است. حضرت هادی(ع) آن موقع زمان شش سال داشت و امر نیز امر حکومت بود؛ حال چه کسی می توانست در مقابل آن مقاومت کند. بعد از چند وقت یکی از وابستگان دستگاه خلافت، الخبیری را دید و درباره بچه ای که به دستش سپرده بودند، جویا شد. الخبیری گفت: «بچه؟ این بچه است؟ من یک مسئله از ادب برای او بیان می کنم، او باب هایی از ادب برای من باز می کند که من استفاده می کنم! اینها کجا درس خوانده اند؟! روزی به او وقتی می خواست وارد حجره شود گفتم یک سوره از قرآن بخوان، بعد وارد شو برای اینکه اذیت کنم پرسید چه سوره ای بخوانم؟ به او گفتم: سوره بزرگی مثلاً آل عمران بخوان. او خواند و جاهای مشکلش را هم برای من معنا کرد! اینها عالمند، حافظ قرآن و عالم به تأویل و تفسیر قرآنند؛ بچه؟!» ارتباط این کودک که علی الظاهر کودک است، اما ولی الله است و «آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبیاً»، با این استاد مدتی ادامه پیدا کرد و استاد، یکی از شیعیان مخلص اهل بیت(ع) شد.[7]

زلال قلم

در سفری که زمین تا ملکوت داریم، معراج را باور می کنیم و سلام می دهیم. سلام بر آ ن مهر تابانی که در مدینه طلوع کرد و در سامرا درخشید. سلام بر خورشیدی که در دوران تابیدنش، در پس ابر جاهلیت زمان به سر برد. بر او که بزرگی اش را به کوچکی مان بخشید و رؤیای راستین هدایت را به واقعیت سپرد.

دریای رحمت و هدایتی که اشک های سوزان مظلومیت، از آن جوشیدن گرفت و درّ ناب زیارت جامعه کبیره، در صدف وجودش پرورش یافت.

ای بزرگ! ای آقا! اکنون دیگر چشم های گریان و دل های منتظر، تاب رسیدن تا ملکوت را ندارند و در اسارت زمین گرفتار گشته اند. همگی چشم به راهند و در جاده ای به نام صبح، شب می گذرانند. شاید که سوغات عرش را از شما بگیرند.

آورده اند که...

کجاست

بازنویس: فاطمه جوادی

خبر رسیده بود که امام هادی در خانه اش سلاح پنهان کرده و قرار است قیام کند. مردم قم هم نامه های بسیاری برایش فرستادند. متوکل هم عده ای را فرستاد که ته و توی ماجرا را دربیاورند. وقتی سربازهای ترک، شبانه به خانه امام رفتند، چیزی گیرشان نیامد، فقط امام را دیدند که در اتاقی دربسته با لباسی پشمین روی ریگ و خاک نشسته و قرآن می خواند، ناچار امام را با همان وضع، پیش متوکل بردند. متوکل مشغول عیش و نوش بود. وقتی امام را دید، خودش را جمع وجور کرد و به خیال خودش خواست احترام کند. امام را پیش خودش نشاند و شراب تعارف کرد. امام فرمود: «به خدا گوشت و خون من هرگز شراب ننوشیده اند، مرا عفو کن.» متوکل از امام خواست برایش شعر بخواند. امام پاسخ داد: «من شعر زیادی نمی دانم.» متوکل هم گفت: اشکالی ندارد، هرچه می دانی بخوان.

این بیت ها را خواند:

ستمگران و گردن کشان بر قله کوه ها منزل گزیدند تا در امان باشند، ولی قله کوه ها برای آنان سودی نداشت.

پس از آن عزت و شوکت، از آن کوه ها و پناه گاه های مرتفع به پایین کشیده شدند و در گورها جای گرفتند؟ چه بد منزلگاهی است!

پس از دفن شدن آنها، منادی با فریاد بلند ندا داد: کجاست آ ن دست بندهای زینتی و آن تاج ها و لباس های فاخر؟

کجا هستند آن صورت هایی که در ناز و نعمت می زیستند و در مقابل آ نها پرده های نازک می آویختند؟

قبور آنان به روشنی پاسخ این پرسش ها را آشکار کرد: اکنون کرم ها بر صورت ها می لولند.

مدت زمان مدیدی بود که می خوردند و می نوشیدند و امروز پس از آن خوردن های بسیار، خودشان خوراک کرم ها شده اند.

مجلس عیش و نوش به عزا تبدیل شد. تمام حاضران مجلس گریه می کردند. خود متوکل آن قدر گریه کرد که ریشش خیس شد.

سپاه امام

سمیه سادات منصوری

روزی متوکل امام هادی(ع) را برای دیدن سپاهش دعوت کرد. او به سپاهیان دستور داد، هر اسب سواری توبره اسب خود را پر از خاک کند و در محل معیّنی بریزد. پس از مدتی تل بلندی، همچون کوه پدید آمد. آن را «تل المخالی» یعنی پشته توبره اسب ها نامیدند.

متوکل و امام بر فراز آن تل رفتند. متوکل گفت: می دانید شما را از چه رو خواستم؟ برای اینکه سپاه مرا ببینید.

تمام لشکریان او لباس های ویژه پوشیده بودند. غرق در سلاح، با بهترین زینت ها و با آرایش نظامی سان می دادند. با این کار می خواست مخالفان را بترساند. متوکل از حضرت هادی(ع) می ترسید که مبادا یکی از اهل بیت(ع) و بستگان خود را به قیام فرمان دهد.

امام پس از دیدن سپاه متوکل فرمود: می خواهی سپاه خود را به تو نشان دهم؟ گفت: نشان دهید تا سپاه شما را ببینم. امام دست های خود را به درگاه بی نیاز بالا برد. در این هنگام متوکل دید از شرق تا غرب آسمان را فرشتگانی فراگرفته اند و مانند ابر فضا را پوشانده اند. از ترس بر زمین افتاد و غش کرد. پس از آنکه به هوش آ مد، حضرت فرمود: «ما در دنیا به شما اظهار چیره دستی نمی کنیم و مشغول به امر آخرت هستیم. نگرانی و ترس نداشته باش، از آنچه خیال کرده بودی. مرا با تو در این جهان مزاحمتی نیست».[8]

رام شدن درندگان

روزی متوکل فرمان داد سه رأس از درندگان را به محوطه کاخ او بیاورند. آنگاه حضرت هادی(ع) را به کاخ خود دعوت کرد. چون آن گرامی وارد محوطه شد، دستور داد درب کاخ را ببندند.

برخلاف انتظار متوکل، درندگان دور امام می گشتند و در برابر او فروتنی می کردند و امام با آستین خویش آنان را نوازش می کرد. سپس امام نزد متوکل رفت و مدتی با او سخن گفت. سپس پایین آمد. باز هم درندگان همان رفتار را با امام تکرار کردند تا امام از کاخ خارج شد.

پس از آن ماجرا، متوکل جایزه بزرگی برای امام فرستاد. بعدها به متوکل گفتند: پسرعموی تو امام هادی(ع) با درندگان چنان رفتار کرد که دیدی، تو نیز همین کار را بکن. متوکل گفت: «شما قصد قتل مرا دارید!» و فرمان داد این ماجرا را فاش نسازند.[9]

ادعای دروغ

انتخاب: سمیه سادات منصوری

زنی ادعا کرد که زینب، دختر فاطمه(س) است. متوکل زن را طلبید و گفت: «از زمان زینب تا به حال سال ها گذشته است و تو جوانی؟. زن گفت: رسول خدا(ص) دست بر سر من کشید و دعا کرد در هر چهل سال، جوانی به من بازگردد.

متوکل بزرگان آل ابوطالب و اولاد عباس و قریش را فراخواند. همه گفتند: او دروغ می گوید. زینب(س) در فلان سال از دنیا رفته است. زن گفت: اینها دروغ می گویند. من از مردم پنهان بودم. کسی از حال من باخبر نبود تا اکنون حاضر شدم. متوکل قسم خورد که باید با دلیل، ادعای او را باطل کرد. حاضران گفتند: امام هادی(ع) را بخواهید، شاید او از روی حجت، کلام این زن را باطل کند.

امام که آمد، متوکل ماجرا را برای حضرت شرح داد. امام فرمود: «دروغ می گوید، حضرت زینب(س) در فلان سال وفات کرده است.» متوکل گفت: دیگران هم این را گفته اند. دلیلی برای بطلان حرف او بیان کن.

حضرت فرمود: «حجت بر بطلان حرف او این است که گوشت فرزندان فاطمه(س) بر درندگان حرام است. او را نزد شیران بفرست؛ اگر راست می گوید، شیران او را نمی خورند.» متوکل به آن زن گفت: چه می گویی؟ زن گفت: او می خواهد مرا به این سبب بکشد. حضرت فرمود: «اینجا عده ای از فرزندان فاطمه(س) هستند، هرکدام را می خواهی بفرست تا این مطلب بر تو معلوم شود.» راوی گفت: رنگ صورت ها همه تغییر کرد. بعضی گفتند: چرا بر دیگری حواله می کند و خودش نمی رود؟

متوکل گفت: یا ابالحسن! چرا خود به نزد آنها نمی روی؟ حضرت فرمود: «میل داری، می روم.» نردبانی گذاشتند. امام داخل قفس و محل نگهداری حیوانات درنده شد و در گوشه ای نشست. شیران به خدمت آن بزرگوار آمدند و از روی خضوع سر خود را پیش پای آن حضرت بر زمین نهادند. آن حضرت دست بر سر آنها کشید. سپس فرمان داد به کناری بروند. تمام آنها به کناری رفتند.

وزیر متوکل گفت: این کار درست نیست. هرچه زودتر او را از این مکان خارج کن تا مردم این معجزه ها را نبینند.

همین که امام پا بر نردبان نهاد. شیران دور آن حضرت جمع شدند و خود را به لباس آن حضرت می مالیدند.

در این موقع زن گفت: من ادعای باطل کردم. من دختر فلان شخص هستم، فقر و تنگ دستی باعث شد چنین نیرنگی کنم.[10]

پی نوشت:

[1] . بحارالانوار، ج 78، ص 37.

[2] . همان، ج 75، ص 109.

[3] . همان، ج 78، ص 370، ح 4.

[4] . همان، ج 2، ص 6.

[5] . اعلام الدین، ص 311.

[6]. مجله همشهری جوان، ش 173.

[7]. بیانات رهبر معظم انقلاب، 30/5/1383.

[8]. احقاق الحق، ج 12، ص 450.

[9]. همان، ص 451.

[10] . مناقب، ج 4، ص 416.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/2/2 :: ساعت 10:5 صبح )
»» زندگی سیاسی امام هادی (علیه السلام)

 

 

 

امام دهم از امامان دوازده گانه شیعه امامیه، علی بن محمد (علیهما السلام)، ملقّب به نقی و هادی است. آن حضرت همانند پدر خود در سنین کودکی (هشت سالگی) به امامت رسید. ایشان در دوران 33 ساله امامتش با شش خلیفه عباسی معاصر بود. از میان این شش خلیفه، تنها منتصر بود که بعد از ظلم و ستم بی اندازه پدرش متوکل، رفتاری همانند عمر بن عبدالعزیز (از خلفای اموی) را از خود به نمایش گذارد، ولی خلافتش فقط شش ماه تداوم یافت و خلیفه بعدی (مستعین) ستم بر مردم، خصوصاً بر علویان را از سر گرفت.
در دوران امام هادی (علیه السلام)فشار زیادی بر علویان وارد گردید همین امر قیام های متعددی را علیه خلفای عباسی برانگیخت؛ امام برای رعایت تقیّه، هیچ یک از آن قیام ها را تأیید نکرد. از میان خلفای ششگانه معاصر امام هادی (علیه السلام)، متوکل در دشمنی با اهل بیت مشهورتر بود. وی حدود پانزده سال حکومت کرد و بیش از سایر خلفا، معاصر امام دهم بود، در این مقاله شیوه های برخورد امام هادی (علیه السلام)با متوکل آمده است.
شیوه های مقابله امام با دشمنان

1. بهره گیری از تقیّه

مواجهه فکری و عملی امام چهارم تا امام یازدهم، براساس «تقیّه» بوده است و هر چه فشار خلفای ستمگر بر علویان و شیعیان بیشتر می شد، تقیّه نیز ضرورت بیشتری پیدا می کرد. یکی از دوران های سخت شیعیان، دوران امام هادی (علیه السلام)بود. خلفای این دوره غالباً فرماندار شهرها را از دشمنان علویان بر می گزیدند و از جمله این افراد، عمر بن فرج رخجی بود که به فرمانداری مکه و مدینه برگزیده شد. در چنین شرایطی امام، شیعیان را به تقیّه دعوت می کرد. از امام حسن عسکری (علیه السلام)نقل شده که می فرماید:
شخصی نزد امام هادی (علیه السلام)آمد و گفت: ای فرزند رسول خدا ! امروز به عده ای از عوام این شهر گرفتار شدم، آنان مرا گرفتند و گفتند: آیا به امامت ابوبکر بن ابی قحافه اعتقاد نداری؟ من ترسیدم و خواستم بگویمک نه ، از باب تقیّه گفتم: آری. یکی از آنان دست خود را بر دهانم گذاشت و گفت: تو دروغ می گویی، به آنچه من می گویم، پاسخ بده. گفتم: بگو گفت: آیا باور داری که پس از رسول خدا، امام به حق و عادل، ابوبکر بن ابی قحافه است و علی در امامت حقی نداشته است؟ من گفتم: بله، ولی یکی از چهارپایان خود را در نظر گرفتم. گفت: من قانع نمی شوم، مگر آنکه بگویی: سوگند به خدایی که هیچ معبود به حقّی جز او نیست، ابوبکر بن ابی قحانه، امام است. گفتم: سوگند به خدایی که هیچ معبود به حقّی جز او نیست که چنین و چنان صفات دارد، ابوبکر بن ابی قحافه، امام است و از آن سخن، امام پیروانش را که امامت او را باور دارند، در نظر گرفتم. آنان پذیرفتند و پاداش نیک به من دادند و رها شدم، اینک حال من نزد خدا چگونه است؟
امام هادی (علیه السلام)فرمود: فرمود: بهترین حال است. خدا به خاطر رفتار نیک تقیّه، همراهی با ما در «اعلی علیین» را برای تو واجب کرد.(1)
اگر چه امام هادی (علیه السلام)در حال تقیّه بود، ولی مانند سایر امامان با حاکمان جور زمان خود به طور غیر مستقیم مبارزه می کرد، بی آنکه حساسیّت دستگاه عباسی را متوجه خود کند.
2. نهی از یاری حکومت عباسی

امام در فرصت های مناسب، با نامشروع معرفی کردن حکومت عباسیان، مسلمانان را از هرگونه همکاری با آنان- مگر در موارد ضرورت - برحذر می داشت و با این کار چهره این حاکمان ظالم و فاسد را برای مردم بیشتر آشکار می کرد. گاهی امامان، خصوصاً از زمان امام هفتم به بعد، به برخی از شیعیان اجازه می دادند که وارد مناصب حکومتی شوند و این زمانی بو که آنها از کفایت لازم برخوردار بودند و می توانستند در مناسبت های مختلف به شیعیان کمک کنند. در این زمینه نقل شده است:
محمد بن علی بن عیسی- از کارکنان دولت عباسی- نامه ای به امام هادی (علیه السلام) نوشت و پرسید: نظر شما درباره کارکردن برای بنی عباس و پول گرفتن از آنان در مقابل کار چیست؟ امام در پاسخ فرمود: آن مقدار از همکاری که به جبر و زور صورت گرفته، اشکال ندارد و خداوند عذرپذیر است، ولی در غیر این موارد، ناروا و ناپسند است و در شرایط ناگزیری، اندکش بهتر از افزودنش است.
او دوباره برای روشن تر شدن مطلب، به امام می نویسد که انگیزه اش از همکاری با آنان فقط یافتن راهی برای ضربه زدن به آنها و تشفی خاطر است. امام پاسخ می دهد: در چنین صورتی همکاری با آنها نه تنها حرام نیست، بلکه پاداش نیز دارد.(2)
3. هدایت شبکه وکالت

به دلیل شرایط سخت این دوره، ارتباط مستقیم امام با شیعیان ممکن نبود؛ لذا شبکه «وکالت» می توانست بهترین راه ارتباطی حضرت با پیروان خویش باشد. یکی از اهداف این شبکه، آگاه سازی سیاسی مردم از سوی وکلای امام هادی (علیه السلام)بود. وکلای حضرت به تدریج تجربیات ارزنده ای را در سازماندهی شیعیان در واحدهای جداگانه به دست آوردند.(3)
گزارش های تاریخی متعدد نشان می دهد که وکلای شیعیان را بر مبنای نواحی گوناگون به چهار گروه تقسیم کرده بودند: نخستین ناحیه، مدائن و عراق (کوفه) را شامل می شد. ناحیه دوم، شامل بصره و اهواز بود. ناحیه سوم، قم و همدان بود و ناحیه چهارم، حجاز، یمن و مصر را در بر می گرفت.(4)
تبعید امام هادی (علیه السلام)به سامرا

پیشتر به سخت گیری های متوکل در برابر علویان اشاره شد و در اینجا لازم است ابتدا درباره برخورد وی با امام هادی (علیه السلام)مطالبی ذکر کنیم و سپس به اقدامات امام بپردازیم.
اولین برخورد متوکل با امام هادی (علیه السلام)، خارج کردن حضرت از مدینه و آوردن ایشان به سامرا (محل خلافت متوکل) است. متوکل با تقلید از روش مأمون که امام رضا (علیه السلام)را به محل خلافت خود؛ یعنی خراسان کشاند، امام هادی (علیه السلام)را به سامرا آورد تا بدین وسیله رفت و آمدهای امام را کنترل کند. یحیی بن هرثمه(5) که مأمور انتقال دادن امام به سامرا بود، می گوید:
مردم با شنیدن این خبر، ناله زدند و در این کار چنان زیاده روی کردند که تا آن زمان، مدینه چنین وضعی به خود ندیده بود.
آنها بر جان امام هادی (علیه السلام)می ترسیدند. برای آنها قسم خوردم که من هیچ دستوری برای رفتار خشنونت آمیز با امام هادی (علیه السلام)را ندارم و هیچ خطری امنیت آن حضرت را تهدید نمی کند.(6)
این قضیه بیش از هر چیز، اوج محبوبیت امام دهم را نشان می دهد. متوکل به رغم تمام جسارت هایش به شیعیان، در ظاهر امام هادی (علیه السلام)را محترمانه به سامرا آورد و علت این امر، محبوبیت زیاد امام در میان مردم و ترس متوکل از تحریک احساسات آنان بود. امام اگر چه به سامرا سفر کرد، اما بعدها فرمود: «مرا با جبر و اکراه به سامرا آوردند».(7)
امام هادی (علیه السلام)پس از سفر اجباری به سامرا تا پایان عمر شریف خود؛ یعنی بیست سال در این شهر به سر برد. شیخ مفید با اشاره به اقامت اجباری امام هادی (علیه السلام)در سامرا می نویسد: آن حضرت به ظاهر مورد احترام خلیفه بود، ولی در باطن علیه آن حضرت دسیسه کرد که البته هیچ یک از این نقشه ها در عمل موفق نبود.(8)
نمونه هایی از اقدامات متوکل

امام (علیه السلام)دوران اقامت اجباری اش در سامرا را به ظاهر آرام اما تحت نظارت کلی خلفای عباسی بود و متوکل گاهی بنابر غرض هایی، امام را احضار می کرد. رفتار امام با شکیبایی همراه بود و آن حضرت می کوشید که جان شیعیان و خودش حفظ گردد. نمونه هایی از اقدامات متوکل و رفتارهای امام (علیه السلام)را ذکر می کنیم.
1. سؤال از تفسیرآیه

متوکل دریافته بود که از نظر امام (علیه السلام)آیه (وَ یَومَ یَعضُّ الظَّالِمُ علی یدیهِ یقولُ یا لیتنی اتَّخذتُ مع الرَّسُولِ سبیلاً)؛ (9) «و به خاطر بیاور روزی را که ظالم دست خویش را از شدت حسرت به دندان می گزد و می گوید: ای کاش! با رسول خدا راهی برگزیده بودم». اشاره به برخی از خلفاست از این رو، به فکر سوء استفاده از این مسئله افتاد و خواست با مطرح کردن آن، حضرت را در مقابل «اهل حدیث» قرار دهد.(10) به همین جهت زمانی که افراد زیادی در مجلس بودند، درباره مصادیق این آیه از امام هادی (علیه السلام)سؤال کرد. امام با هوشیاری و رعایت اصل تقیّه فرمود: منظور دو نفر هستند که خداوند از آنها به کنایه سخن گفته و با عدم تصریح به نامشان، برآنان منّت نهاده است. آیا خلیفه می خواهد آنچه را که خدا مخفی نگاه داشته، در اینجا بر ملا کند؟ متوکل گفت: نه. (11) به این ترتیب امام، متوکل را در رسیدن به هدف، ناکام گذاشت.
2. دعوت به نوشیدن شراب

متوکل گاهی دستور می داد که خانه امام را به دقت بازرسی کنند و مأموران هر بار با دست خالی بر می گشتند، اما متوکل باز هم نگران بود و احساس خطر می کرد. برای مثال، یک بار نزد متوکل از امام هادی (علیه السلام)سعایت کردند و به او گفتند که در منزل امام، اسلحه و نوشته و اشیای دیگری است که از شیعیان قم به او رسیده است و او عزم شورش بر ضد حکومت را دارد. متوکل گروهی را به منزل آن حضرت فرستاد و آنان شبانه به خانه او هجوم بردند، ولی چیزی به دست نیاورند. امام را در اتاقی تنها دیدند که در به روی خود بسته است و جامه پشمین بر تن دارد و بر زمینی مفروش از شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را با همان حال نزد متوکل بردند و به او گفتند: در خانه اش چیزی نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم که قرآن می خواند. متوکل با بی شرمی منحصر به فرد خود، جام شرابی را که در دست داشت، به آن حضرت تعارف کرد! امام سوگند یاد کرد و گفت: گوشت و خون ما با چنین چیزی آمیخته نشده است، مرا معاف بدار! او دست بر نداشت و گفت: شعری بخوان. امام فرمود: کمتر شعر می خوانم.
اما متوکل اصرار ورزید و آن حضرت شعری را برای او خواند که ما ترجمه قسمتی از آن را ذکر می کنیم:
«بر بلندای کوه ها، شب را به سحر آورند؛ در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاسداری می کردند، ولی قله ها نتوانستند آنان را (از خطر مرگ) برهانند.
آنان پس از مدت ها عزتمندی، از جایگاه های امن به زیر کشیده شدند و در گودال های (گورها) جایشان دادند. چه منزل و آرامگاه ناپسندی!...
چه خانه هایی ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ کند، ولی سرانجام پس از مدتی، این خانه ها را ترک کردند و به خانه گور شتافتند!
چه اموال و ذخایری انبار کردند، ولی همه آنها را رها ساختند و رفتند و آنها را برای دشمنان خود واگذاشتند!
خانه ها و کاخ های آباد، به ویرانه ها تبدیل شدند و ساکنان آنها به سوی گروهای تاریک شتافتند!»
شعر امام چنان تأثیری گذاشت که متوکل به سختی گریه کرد؛ به طوری که ریش او خیس گردید و سایر حضار نیز گریستند. متوکل دستور داد بساط شراب را جمع کنند و چهار هزار درهم به امام تقدیم کرد و آن حضرت را با احترام به منزل باز گرداند! (12)
3. رفتار تحقیرآمیز با امام

متوکل کینه عجیبی به علویان داشت و جنایات زیادی را بر آنان روا داشت و اگر ترس از شورش مردم نبود، چه بسا امام هادی (علیه السلام)را در ابتدای خلافتش به قتل می رساند، اما وقتی که به قتل رساندن امام را صلاح ندید، هر از چند گاهی سعی می کرد امام را تحقیر کند و او را بیازارد. او روزی امام را مجبور کرد تا مانند رجال دربارش (وزیران، امیران، نیروهای نظامی و دیگر اطرافیان) لباس های فاخر بپوشد و خود را در بهترین شکل و قیافه بیاراید و مانند دیگران در رکاب متوکل- که سوار اسب حرکت می کرد- پیاده راه برود. تنها کسی که از پیاده رفتن در برابر خلیفه مستثنا بود، فتح بن خاقان، وزیر کینه توز وی، بود که او نیز مانند متوکل سواره می رفت. امام در این ماجرا، مظلوم واقع شد و در عین حال توان انتقام از متوکل را نداشت؛ چرا که او خلیفه بود و امام در سامرا غریبانه زندگی می کرد. حضرت در چنین شرایطی باید چه شیوه ای را در مواجهه با متوکل به کار می گرفت؟
ایشان رفتار پسندیده و عبرت آموزی را از خود بر جای گذاشت و وقتی یاوری به جز خدا در مقابل متوکل جبّار ندید، شروع به خواندن «دعای مظلوم بر ظالم» کرد.(13) امام هادی (علیه السلام)در این دعا از خدا که فریادرس مظلومان است، می خواهد که حق او را از سلطان جائر (متوکل) بگیرد و رشته پادشاهی آن متکبر را پاره کند و او را هلاک و رسوا سازد. خدای متعال نیز دعای امام را اجابت کرد و متوکل در اوج قدرت و غفلت از یاد خدا و طبق گفته امام که دو روز قبل از مرگ وی، کشته شدن متوکل را پیش بینی کرده بود، پس از اینکه متوکل دستور قتل امام را به سعید بن حاجب داد، مورد حمله شبه ترکان قرار گرفت و در خانه اش به قتل رسید.(14)
آری، از خداوند قادر که تمام قدرت ها به دست او است، جز این انتظار نمی رود که دعای عبد صالحش را به اجابت برساند. امام بدین طریق به مظلومانی که دستشان از تمام اسباب دنیوی کوتاه است، فهماند که به نیروی ماورای بشری پناهنده شوند و شکوائیه خود را از ظالم به خدا عرضه کنند؛ چرا که فقط او قادر حقیقی است و در یک لحظه می تواند قدرت هر کس را بگیرد و قوی را ضعیف گرداند.
حساسیت امام به حفظ جان شیعیان

متوکل که کینه عجیبی از امام هادی (علیه السلام) و سایر علویان داشت، با اینکه امام را از مدینه به سامرا کشانده بود و ایشان را تحت نظر داشت و شهر سامرا مانند زندان برای امام بود، ولی پای خود را از این هم فراتر گذاشت و دستور داد آن حضرت را زندانی کنند. صقر بن ابی دلف می گوید:
هنگامی که امام هادی (علیه السلام)را به سامرا آوردند، رفتم تا از حال او جویا شوم. چون به خدمت امام رسیدم، حضرت را در حالی دیدم که روی حصیر نشسته و در برابرش قبری حفر شده است. سلام کردم. فرمود: بنشین! نشستم. پرسید: برای چه آمده ای؟ عرض کردم: آمده ام از حال شما خبری بگیرم. در این هنگام به قبر نظر کردم و گریستم. فرمود: گریان مباش که در این گرفتاری، آسیبی به من نمی رسد. من خدا را سپاس گفتم، آن گاه از معنای حدیثی پرسیدم، امام جواب گفت و سپس فرمود: مرا واگذار و بیرون رو که بر تو ایمن نیستم و بیم آن است که آزاری به تو برسانند.(15)
این ماجرا، اهمیت حضرت به شیعیان را نشان می دهد و امام در موارد مختلفی به پیروان گوشزد می کرد که مراجعات فراوان نکنند و دیدار خود را با امام به حداقل برسانند.
امید بخشی به شیعیان

امام در برابر با مشکلات عظیمی که از خلافت سلاطین بر شیعیان وارد می شد، از آنان پشتیبانی می کرد. آن حضرت با بهره گیری از آگاهی و دانش امامت خویش، شیعیان را با آگاه کردن از آینده، به برچیده شدن بساط ظلم امیدوار می کرد.(16) در این زمینه نقل شده است: مردی از اهالی مداین که گویا از ظلم متوکل به تنگ آمده بود، از امام درباره مدت حکومت متوکل پرسید. حضرت در پاسخ وی این آیات را نوشت:
«گفت هفت سال با جدیت زراعت می کنید و آنچه را درو کردید (جز کمی می خورید)، بقیه را در خوشه های خود بگذارید ( و ذخیره کنید) پس از آن، هفت سال سخت (و خشکی و قحطی) می آید که آنچه را ذخیره کرده اید، می خورید، جز کمی که (برای بذر) ذخیره خواهید کرد. سپس سالی فرا می رسد که باران فراوان نصیب مردم می شود و در آن سال مردم عصیر (میوه ها و دانه های روغنی ) می گیرند».(17)
همانگونه که امام هادی (علیه السلام) فرموده بود، متوکل در نخستین روزهای پانزدهمین سال حکومتش به قتل رسید(18) و شیعیان فرصت اندکی پیدا کردند.
پی نوشت ها :

1- بحار الانوار، ج75، ص 405، 406.
2- وسائل الشیعه، ج12، ص 137.
3- سییره پیشوایان، ص 573 و 574.
4- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، جاسم حسین، ترجمه: آیه اللهی، ص 137.
5- یحیی بن هرثمه با مشاهده کراماتی از امام هادی (علیه السلام)سرانجام تحت تأثیر شخصیت عظیم ایشان، شیعه گردید. (بحار الانوار، ج50، ص144).
6- تذکره الخواص، سبط بن جوزی، ص 359.
7- بحارالانوار، ج50، ص 129.
8- الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص 311.
9- فرقان/ 27.
10- متوکل برخلاف مأمون، معتزله را سرکوب کرد و اهل حدیث را ارج و قرب نهاد.
11- بحارالانوار، ج50، ص 214.
12- مروج الذهب، ج4، ص 11.
13- متن دعای مظلوم، در کتاب «مهج الدعوات»، سید بن طاووس، وجود دارد.
14- کشف الغمّه، ج3، ص 184.
15- بحارالانوار، ج50، ص 194و 195.
16- ر. ک: مجله مبلغان، (مراد 1384)، ص 35، مقاله «مبارزات سیاسی امام هادی (علیه السلام)». ابوالفضل هادی منش.
17- یوسف/ 49-47.
18- بحارالانوار، ج50، ص 186.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/2/2 :: ساعت 10:4 صبح )
»» امام هادی (ع) به روایت اهل سنت

 

 



دودمان امام

سمعانی (562 ق) نسب و دودمان امام را این گونه بیان می کند :

ابوالحسن علی بن محمدبن علی بن موسی بن جعفربن محمدبن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب الهاشمی المعروف بالعسکری.[1]

کنیه و القاب

نام ایشان «علی» و کنیه آن حضرت ابوالحسن است،[2] و چون وی در نام و کنیه شبیه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع)و امام علی بن موسی الرضا(ع) است، به ایشان «ابوالحسن ثالث» نیز می گویند.[3]

القاب آن حضرت، هادی،[4] متوکل،[5] ناصح،[6] متقی،[7] مرتضی،[8] فقیه، امین، طیّب، متوکل،[9] تقی،[10] نقی،[11] زکی،[12] فتّاح،[13] علوی، حسینی،[14] هاشمی،[15] عسکری[16] است.

گرچه برخی معتقدند، لقب «هادی» بین شیعه معروف است[17]، ولی اکثر اهل سنّت معروف ترین لقب امام را (بین شیعه و اهل سنت) هادی و ابوالحسن عسکری می دانند.[18]

برخی دیگر بر این گمان اند که لقب «متوکل» مشهورترین لقب امام است که آن حضرت[19] به خاطر شباهت این لقب با اسم متوکل عباسی، اصحاب خود را از به کار بردن لقب «متوکل» در مورد خویش، منع می کردند.[20]

با توجه به نهی امام هادی از به کار بردن این لقب در مورد ایشان، چگونه می توان این لقب را مشهور دانست؛ چنان که به این نکته شبلنجی اشاره کرده است.[21]

نکته جالبی در لقب «نقی» وجود دارد که خنجی اصفهانی شافعی در این باره می گوید:

نقی به معنای پاکیزه از جمیع عیوب است و این اشارت است به عصمت و طهارت آن حضرت و پاکیزگی از عیوب حسبی و نَسبی، با آنکه آن حضرت نقاوه و برگزیده ائمه عظام و اجداد کرام خود است.[22]

والدین امام

پدر بزرگوارشان امام جواد(ع)، و مادر ایشان امّ ولد[23] است، ولی در نام مادر آن حضرت اختلاف است: بعضی ایشان را «سمانه مغربیّه»[24] و برخی دیگر «غزاله»[25] نامیده اند. البته برخی دیگر مادر ایشان را «جُمانة» مکنّا به ام الفضل (دختر مأمون) دانسته اند.[26]

ولادت و شهادت امام (ع)

درباره تاریخ دقیق ولادت و شهادت امام، سخنان گوناگون گفته شده که به آنها اشاره می شود.

امام هادی در مدینه متولد شدند[27] و بیشتر مورخان ولادت امام را به سال 214[28]، برخی دیگر 213[29]، برخی 212[30] و برخی دیگر 224[31]هجری قمری ثبت کرده اند.

ولادت ایشان را روز یکشنبه، 13 رجب[32] و برخی دیگر روز سه شنبه 5 رجب[33] و برخی روز عرفه[34] گزارش کرده اند.

امام در دوران حیات پدر بزرگوارشان شش سال و پنج ماه داشتند و بعد از وفات ایشان نیز تقریباً 33 سال و یک ماه زیستند[35] و در سال 254 هجری در شهر سامرا و در دوران حکومت معتز، به شهادت رسیدند و در منزل ایشان در سامرا دفن شدند.[36] اما در تاریخ دقیق شهادت امام و سن آن حضرت اختلاف است.

اکثر مورخان تاریخ شهادت امام هادی را روز دوشنبه، 25 جمادی الآخر و در چهل سالگی گزارش کرده[37] و برخی دیگر روز دوشنبه 26 جمادی الآخر یا 4 جمادی الآخر[38]، روز چهارشنبه 27 جمادی الآخر[39] و برخی 3 رجب[40] را تاریخ شهادت امام دانسته و سن امام را 39 سال و 11 ماه[41] و 12 روز و یا بیشتر نیز[42] ثبت کرده اند.

رحلت یا شهادت امام

در اینکه آیا ایشان شهید شده و یا به مرگ طبیعی از دنیا رفته است، در کلمات اهل سنت سه دیدگاه است. گروهی گفته اند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. در مقابل، بعضی دیگر مرگ طبیعی امام هادی (ع)را قطعی ندانسته و با کلماتی همچون «و یقال انّه مات مسموماً» از کنار این مسئله با تأمل و تردید گذشته اند. مسعودی (346 ق)[43]، سبط بن جوزی (654)[44]، شبلنجی شافعی (1298)[45]، علی فکری حسینی قاهری (1372 ق)[46] از جمله این افراد هستند.

اما برخی دیگر با قاطعیت، معتقدند که امام به وسیله معتز، مسموم شده است.

برخی دیگر واژه «شهادت» را در مورد امام به کار برده اند. ابن صبّاغ مالکی (855) گفته : «استشهد فی آخر ملکه (معتز) ابوالحسن ...»[47] و فضل اللَّه بن روزبهان خنجی اصفهانی شافعی (927 ق): نوشته «... الشهید بکید الاعداء...».[48] سید محمد عبدالغفار هاشمی می گوید : «ودَسَّ له السَمّ ...».[49]

پس اینکه برخی با قاطعیت «شهادت امام هادی را مخصوص اهل تشیع می دانند و معتقدند که از نظر اهل سنت رحلت امام به مرگ طبیعی بوده است»[50]، سخن درستی نیست.

بارگاه امام هادی (ع)

در مورد سامرا، محل دفن و بارگاه منوّر امام هادی(ع)، سخنان اندک ولی شگفت آوری بیان شده که به آنها اشاره می شود :

یاقوت حموی زمانی که مدفونین در سامرا را نام می برد، به نام مبارک امام هادی و امام حسن عسکری (ع) که می رسد، از آنها با احترام یاد می کند و می گوید :

«و بسامرا قبر الامام علی بن محمدبن علی بن موسی بن جعفر و ابنه الحسن بن علی العسکریین ...».[51]

وی در جای دیگر از کتاب خود، ذیل منطقه «عسکر سامرا» می گوید:

«و قد نُسِب الیه قوم من الاجلّاء منهم علی بن محمدبن علی بن موسی بن جعفربن محمدبن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (رضی اللَّه عنه) یکنّی ابا الحسن الهادی ... و ابنه الحسن بن علی ...» و با احترام از آن دو بزرگوار و امام مهدی (ع)یاد می کند.[52]

از معاصرین نیز عبدالغفار هاشمی حنفی درباره مرقد امام می گوید : «... و علی مرقده قبّة جمیلةٌ - رضی اللَّه عنه - و …»[53] که امروزه متأسفانه همانند بقیع، از سوی جریان فتنه انگیز سلفی، تخریب شده است.

فرزندان امام

اولاد امام هادی (ع)را برخی دو فرزند[54] و بعضی چهار[55] و برخی دیگر بیشتر از چهار نفر دانسته اند که عبارت اند از: امام ابومحمد امام حسن عسکری (ع) ، حسین ابو جعفرمحمد، ابو عبداللَّه جعفر و عالیه که در برخی کتب، عایشه ثبت شده است.[56]

فخر رازی درباره فرزندان امام هادی (ع)می گوید :

«من الأبناء ستة : أبو محمدالحسن العسکری إلامام (ع) و أبو عبداللَّه جعفر، و الحسین (مات قبل أبیه بسّرمن رأی) و موسی و محمد و هو أکبر أولاده و علی، و اتفقوا علی انّ المعقّب من اولاده ابنان : الحسن العسکری الامام (ع)و جعفر الکذاب، و له [إمام هادی ] من البنات ثلاثة : عائشة و فاطمة و بریهة؛ فرزندان امام هادی عبارت اند از: شش پسر و سه دختر به نام های امام حسن عسکری، ابو عبداللَّه جعفر، حسین (که قبل از امام هادی در سامرا رحلت کرد)، موسی ، محمد (بزرگ ترین فرزند امام هادی) و علی .

و تمامی علما اتفاق نظر دارند که نسل امام هادی (ع)از امام حسن عسکری (ع)و جعفر کذاب ادامه پیدا کرد. دختران امام هادی (ع)نیز عایشه، فاطمه و بریهه نام داشتند».[57]

البته از علمای شیعه، افرادی چون امین الاسلام طبرسی، امام هادی را صاحب پنج فرزند دانسته که نام های آنان عبارت اند از: امام حسن عسکری (ع)، حسین، محمد، جعفر کذّاب و دخترشان عالیه.[58]

نصّ بر امامت امام هادی(ع)

یکی از نکات جالب آن است که در منابع اهل سنّت روایاتی نقل شده است که در آن به امامت امام هادی (ع)، از سوی امام جواد تصریح شده است. ابن صبّاغ مالکی به نقل از ارشاد شیخ مفید می نویسد : «قال إسماعیل بن مهران : لما خرج أبو جعفر محمدالجواد من المدینة إلی بغداد بطلبة المعتصم قلتُ له عند خروجه، جُعِلْتُ فداک، إنّی أخافُ علیک من هذا الوجه فإلی من الأمر بعدک؟ فبکی حتّی بَلّ لحیته ثم التفت إلیَّ فقال : الأمر من بعدی لولدی علی؛[59] اسماعیل بن مهران می گوید : زمانی که قرار شد امام جواد به دستور معتصم از مدینه به بغداد راهی شود، خدمت امام رسیدم و گفتم : فدایت شوم،من از این سفری که در پیش دارید، بیمناکم (و نگران شما هستم). بعد از شما امر (امامت) از آن کیست؟ اسماعیل می گوید : امام جواد گریست؛ به گونه ای که محاسن (شریف) آن حضرت اشک آلود شد، سپس رو به من کرد و فرمود : امر (امامت) از آن فرزندم علی است».

جایگاه علمی ـ معنوی امام

این موضوع، در کتب تاریخی - حدیثی اهل سنت به صورت مستقل مطرح نشده و متأسفانه گروهی با بی اعتنایی به زندگانی فرزند رسول الله (ص) امام هادی (ع)سعی در کمرنگ جلوه دادن آن حضرت داشتند.

با این وصف، با توجه به برخی قرائن و شواهد، می توان دریافت که میزان نفوذ و جایگاه امام هادی در میان مردم تا چه اندازه عمیق، گسترده و غیر قابل وصف بوده است که جلوه آن در سه منطقه مدینه، بغداد و سامرا است.

مسعودی می نویسد : یحیی بن هرثمه (مأمور متوکل که مأموریت احضار امام از مدینه به سامرا را داشت) می گوید : هنگامی که به مدینه آمدم و قرار شد امام هادی را به سامرا ببرم: «فلما صِرْتُ الیها ضجَّ اهلها و عجّوا ضجیجاً و عجیجاً ما سمعتُ مثله ...».[60]

یعقوبی می نویسد : زمانی که امام هادی به یاسریّه (حوالی بغداد) رسیدند، با اینکه ظاهراً ورود امام هادی به آن مکان، با اطلاع قبلی و اعلام عمومی نبوده، والی بغداد، اسحاق بن ابراهیم طاهری، زمانی که به آنجا می رسد، با جمعیت پرشوری که برای استقبال از امام هادی (ع)آمده بودند، مواجه می شود: «فرأی تشوّق الناس الیه و اجتماعهم لرؤیته ...».[61]

یعقوبی هنگام وفات امام و جمعیت حاضر را این گونه گزارش می کند : «فلّما کثر الناس و اجتمعوا کثر بکاؤهم و ضجّتهم فرُدّ النعش الی داره».[62]

مسعودی نیز درباره هنگام رحلت امام هادی می نویسد: «و سُمِعَ فی جنازته جاریة تقول : ماذا لقینا فی یوم الاثنین قدیماً و حدیثاً».[63]

جریان بیماری متوکل و پیشنهاد فتح بن خاقان (از نزدیکان متوکل) مبنی بر کمک گرفتن از امام هادی برای شفا گرفتن متوکل و نذر مبلغی هنگفت از سوی مادر متوکل برای امام هادی[64] نیز نشان دهنده این جایگاه والاست.

همچون بسیاری قرائن و شواهد، گویای نفوذ معنوی امام هادی (ع)در میان مردم به ویژه در میان مردم سامرا است؛ مردمی که بیشترشان از اهل سنت بودند. علاوه بر اینکه در دستگاه حکومت متوکل نیز افرادی مانند فتح بن خاقان و یا مادر متوکل وجود داشتند که به کرامات امام هادی معتقد بودند.

یکی از دلایل اساسی احضار امام از مدینه به سامرا جایگاه ویژه اجتماعی ـ سیاسی و نفوذ معنوی امام هادی (ع)در میان مردم بود.

یعقوبی می نویسد : والی مدینه برای متوکل چنین نوشت :

«... و کان عبداللَّه محمدبن داود الهاشمی قد کتب، یذکر أنَّ قوماً یقولون انّه الامام فشخص عن المدینة ...».[65]

سید محمد عبدالغفار هاشمی حنفی نیز درباره سبب احضار امام می گوید:

«استدعاه الملک المتوکل من المدینة المنورة حیث خاف علی ملکه و زوال دولته الیه بمالَه من علم کثیر و عمل صالح و سداد رأی و قول حقّ ...».[66]

البته دلیل عمده دیگر، کینه متوکل از امام علی (ع)و آل علی است.

سبط بن جوزی در این باره می نویسد:

«قال علماء السیر : و انما اشخصه المتوکل من مدینة رسول اللَّه الی بغداد لانّ المتوکل کان یبغض علیاً و ذریته...»[67]؛ به اتفاق، مورخین و علمای اهل سنت، متوکل فردی ناصبی و ضد علی ذریه او بوده است».

ابن مسکویه، ابن اثیر و ابن وردی هر کدام در تاریخ خود می نویسند:

«و کان المتوکل شدید البغض لعلی بن ابی طالب (ع)و لاهل بیته و کان یقصد من یبلغه عنه انّه یتولی علیاً و اهله بأخذ المال و الدم».[68]

علاوه بر این مطلب، اطرافیان و مشاورین متوکل نیز از کسانی بودند که به ناصبی بودن و بغض امام علی (ع)شهرت داشتند : «ندماء متوکل جماعة قد اشتهروا بالنصب و البغض لعلی».[69]

در مجموع دو علت: نفوذ معنوی ـ اجتماعی امام هادی در بین مردم و کینه توزی متوکل نسبت به امام علی (ع)و خاندان و پیروان او باعث احضار امام هادی (ع)از مدینه به سامرا شد.

جایگاه امام نزد اهل سنت

از نظر علم طبقه شناسی اهل سنت، امام هادی(ع) در طبقه 26 قرار دارد، و با وجود اینکه بعضی از صاحبان صحاح و محدثین بنام اهل سنت، معاصر و هم دوره امام بودند، ولی متأسفانه حدیثی از آن بزرگوار نقل نکرده اند.

با این حال، وقایعی در جمع فقهای حاضر در نزد متوکل پدید آمد که منجر به ناکامی آنان شد[70] و همین امر، عظمت و مرجعیّت تمام و کمال علمی - فقهی امام را اثبات کرد و به نمایش گذاشت؛ به گونه ای که بزرگان اهل سنت را به اعتراف درباره عظمت علمی، فقهی، اخلاقی و ... امام هادی وادار کرد.

1 . اسحاق بن ابراهیم طاطری (235 ق)

امام هادی را از مدینه به طرف سُرّ َمَنْ رَأی احضار کردند. زمانی که به منطقه ای به نام یاسرّیه حوالی بغداد رسیدند، اسحاق بن ابراهیم، والی بغداد، استقبال پرشور امام را مشاهده کرد: «فرأی شوق الناس الیه و اجتماعهم لرؤیته ...».[71] با اینکه سفر امام با إطلاع قبلی نبود.

در جای دیگر آمده، اسحاق به یحیی بن هرثمه که مأمور احضار امام از مدینه به سامرا بود، گفت :

«انّ هذا الرجل قد ولده رسول اللَّه و المتوکل من تعلم فان حرضته علیه قتله و کان رسول اللَّه خصمک یوم القیامة ...».[72]

2. قاضی یحیی بن اکثم (242 ق)

هنگامی که فقها نزد واثق حضور داشتند، یحیی بن اکثم این سؤال را مطرح کرد که وقتی آدم(ع) به حج رفت، چه کسی سر او را تراشید؟ فقهای مجلس از پاسخ درماندند، واثق به آنها گفت : من کسی که جواب این سؤال را بداند، برای شما حاضر می کنم. سپس امام هادی (ع)را به مجلس فراخواند و سؤال یحیی بن اکثم را از آن حضرت پرسید. امام فرمود : همانا پدرم از جدم، از پدرش از جدّش نقل فرمود که رسول الله فرمود : جبرئیل مأمور شد تا یاقوتی را از بهشت برای حضرت آدم بیاورد، و آن را بر سر حضرت آدم کشید و موهای ایشان تراشیده شد؛ به گونه ای که نور سر حضرت آدم، تمامی اطراف را فرا گرفت.[73]

3. خطیب بغدادی

خطیب بغدادی می نویسد: متوکل، در اوایل خلافت خود به مریضی سختی دچار شد و با خود نذر کرد که اگر از این مریضی نجات یابد، دینارهای زیادی را صدقه بدهد. زمانی که از مریضی جان سالم به در برد، فقها را گرد آورد و از آنها کسب تکلیف کرد که چه مقدار صدقه بدهد. فقها جواب های مختلفی ارائه کردند. متوکل دستور داد تا سؤال را به امام هادی (ع)عرضه کنند. امام در پاسخ فرمود: 38 دینار صدقه بدهد. بعضی از فقها از جواب امام شگفت زده شدند و برخی دیگر زبان به اعتراض گشودند و جواب امام را نپذیرفتند. خلیفه شخصی را به سوی امام فرستاد تا علت این حکم را بپرسد. امام فرمود: به این آیه استدلال کردم: خداوند شما مؤمنان را در جنگ های بسیاری یاری کرد، و از اهل بیت روایت شده که جریان ها، (سریه ها و غزوات) هشتاد و سه و جنگ حنین نیز هشتاد و چهارمین جنگ بوده است. اما با این حال خلیفه در انجام کار خیر هر چه بیشتر بپردازد، به نفع او است و در دنیا و آخرت مأجور خواهد بود.[74]

4 . وَصیف الترکی (253 ق)

وصیف یکی از فرماندهان و سرداران نظامی بنی عباس بود. زمانی که یحیی بن هرثمه امام را به سامرا آورد، وی را خبردار کرد و او به یحیی بن هرثمه گفت: «واللَّه لئن سقط منه شعرة لا یطالب بها سواک ...». هرثمه می گوید : «فعجبتُ کیف وافق قوله قول اسحاق».[75]

5 . ابن واضع یعقوبی کاتب عباسی(284ق)

وی بعد از ذکر نسب مطهر امام هادی (ع)و تاریخ وفات ایشان، شدت ناراحتی مردم از فقدان امام را چنین گزارش می کند : بعد از خواندن نماز بر جسم مطهر امام، جمعیت آنقدر برای تشییع آمده و دور جنازه جمع شده بودند و آن قدر ضجّه و ناله و گریه و زاری می کردند که جنازه را به منزل امام بردند و در همانجا دفن کردند.[76] این جریان تکان دهنده، نشانگر نفوذ معنوی و موقعیت اجتماعی امام در مردم و در آن منطقه است.

 

پی نوشت ها

[1] . الانساب، ج 4 ص 195

[2]. همان، ص 196.

[3]. تاریخ حبیب السیر، ج 2، ص 95.

[4] . تتمة المختصر، ج 1، ص 347.

[5] . تذکرة الخواص، ص 322.

[6] . مطالب السؤول، ص 144.

[7] . نورالابصار، ص 334؛

[8] . مطالب السؤول، ص 144.

[9] . نورالابصار، ص 334.

[10] . المختصر فی اخبار البشر، ج 2، ص 44.

[11] . تذکرة الخواص، ص 322.

[12] . النعیم المقیم، ص 425.

[13] . تاریخ حبیب السیر ج 2، ص 95.

[14]. سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 121.

[15] . تاریخ بغداد، ج 12، ص 56 .

[16] . الانساب، ج 4، ص 195.

[17] . تاریخ الخمیس، ج 2، ص 341.

[18] . نورالابصار، ص 334.

[19] . مطالب السؤول، ص 144.

[20] . همان.

[21] . نورالابصار، ص 334.

[22] . وسیلة الخادم الی المخدوم، ص 257 - 262.

[23] . اخبار الدُوَل، ص 116.

[24] . تذکرة الخواص، ص 322.

[25] . النعیم المقیم، ص 427.

[26] . تاریخ روضة الصفا، ج 3، ص 55.

[27] . همان.

[28] . الانساب، ج 4، ص 196.

[29] . مرآة الجنان، ج 2، ص 119.

[30] . النعیم المقیم، ص 426.

[31] . النجوم الزاهرة، ج 2، ص 410.

[32] . مرآة الجنان، ج 2، ص 119.

[33] . النعیم المقیم، ص 426.

[34] . وفیات الاعیان، ج 3، ص 273.

[35] . مطالب السؤول، ص 146.

[36] . تاریخ الامم و الملوک، ج 5 ، ص 426.

[37] . تاریخ الامم و الملوک، ج 5 ، ص 426.

[38] . وفیات الاعیان، ج 3، ص 273.

[39] . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 503.

[40] . وفیات الاعیان، ج 3، ص 273.

[41] . النعیم المقیم، ص 430.

[42] . مروج الذهب، ج 4، ص 193.

[43] . همان.

[44] . تذکرةالخواص، ص 324.

[45] . نورالابصار، ص 337.

[46] . احسن القصص، ج 4، ص 300.

[47] . الفصول المهمة، ص 283.

[48] . وسیلة الخادم الی المخدوم، ص 261.

[49] . ائمة الهدی ، ص 136.

[50] . تاریخ حبیب السیر، ج 2، ص 95 .

[51] . معجم البلدان، ج 3، ص 178.

[52] . همان، ص 123.

[53] . ائمة الهدی ، ص 136.

[54] . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 503 .

[55] . الاتحاف بحب الاشراف، ص 363،

[56] . النعیم المقیم، ص 431،

[57] . الشجرة المبارکة، ص 78

[58] . إعلام الوری بأعلام الهدی ، ج 2، ص 127.

[59]. الفصول المهمة، ص 277.

[60] . مروج الذهب، ج 4، ص 194.

[61] . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 484.

[62] . همان، ص 503 .

[63] . مروج الذهب، ج 4، ص 193.

[64] . تاریخ حبیب السیر، ج 2، ص 97 .

[65] . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 484.

[66] . ائمةالهدی، ص 136؛ احقاق الحق، ج 12، ص445.

[67] . تذکرةالخواص، ص 322.

[68] . تجارب الامم، ج 4، ص 120.

[69] . همان.

[70] . تاریخ بغداد ج 12، ص 56 – 57.

[71] . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 484.

[72] . تذکرةالخواص، ص 322.

[73] . همان.

[74] . تاریخ بغداد، ج12، ص56 ـ57.

[75] . تذکرة الخواص، ص 322.

[76] . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 503 .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/2/2 :: ساعت 10:3 صبح )
»» در سایه هادی امت

 

 


ءامام هادی علیه السلام فرزند امام جوادعلیه السلام در 15ذیحجه سال 212 ه .ق در «صریا» (1) -روستای نزدیک مدینه - به دنیا آمد. (2) و درسوم رجب سال 254 در سن 41 سالگی درشهر «سامرا» (3) بر اثر زهری که با دسیسه «معتز» (سیزدهمین خلیفه عباسی) توسط «معتمد عباسی » برادر زاده «معتز» به آن حضرت خورانده شد، به شهادت رسید، و درمنزل خودش در «سامرا» واقع در شمال عراق،مدفون گردید. (4) و تا امروز زیارتگاه دوستداران اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله می باشد.

نام مادر آن حضرت، سمانه، (5) کنیه اش،اباالحسن، مشهورترین القاب وی های و نقی است. (6)

امام هادی علیه السلام بعد از شهادت پدربزرگوارش امام جوادعلیه السلام در سال 220 ه .ق در سن شت سالگی به امامت رسید. در این مدت سی و سه سال امامتش با شش تن ازطاغوت های عباسی رو به رو بود:

1 - معتصم عباسی، در بقیه حکومت او،حدود هفت سال.

2 - واثق پسر معتصم، پنج سال و هفت ماه.

3 - متوکل برادر واثق، چهارده سال.

4 - منتصر پسر متوکل، شش ماه.

5 - مستعین پسرعموی منتصر، شش سال و نه ماه.

6 - معتز پسردیگر متوکل، حدوددوسال. (7)

موضعگیری های امام هادی علیه السلام

امام هادی علیه السلام مثل اجداد طاهرینش، درمقابل زورگویان و خلفای بنی عباس، هرگز تسلیم نشد و هیچ گاه آن ها را تایید نکرد، بلکه با کنایه وگاهی آشکار، آن ها را طاغوت و ظالم معرفی نمود.وی نسبت به دوستان و شیعیان نیز - که تعدادشان در آن زمان کم نبود.- حضورا یا به وسیله وکلای خود با آن ها در ارتباط بود. و با ظرافتی خاص،مشکلات شرعی و اقتصادی آن ها را حل می کرد.

احمدبن محمدبن عیسی نامه امام هادی علیه السلام به موالی بغداد، مدائن و عراق را - که توسط «ابن راشد» برای آن ها فرستاده شد.- چنین نقل می کند:«... من «ابوعلی بن راشد» را به منصب «علی بن الحسین بن عبدربه » و وکلای قبلی خود برگزیدم. اونزد من به منزله علی بن الحسین بن عبدربه است. وهمان اختیاراتی را که نمایندگان سابق من داشتند، او نیز دارد، تا حق مرا دریافت کند... شمانیز برای پرداخت وجوهات نزد او روید و روابط خودرا با وی تیره نسازید... اطاعت از او، اطاعت ازمن وعصیان از دستورات او، عصیان از من است...» (8)

رفتار حکام بنی عباس

زمامداران حکومت عباسی، با آن که دچارضعف و مشکلات داخلی فراوانی بودند، وخوشگذرانی و عیاشی، آنان را از انجام کارهای مهم باز می داشت، لیکن هیچگاه ازعلویان و حرکت های آنان، حتی در دورترین نقاط کشور پهناور اسلامی غافل نبودند.

در این میان متوکل عباسی نسبت به آنان از همه سرسخت تر و کینه توزتر بود.

ابوالفرج اصفهانی می نویسد: «متوکل نسبت به فرزندان ابوطالب خیلی بدرفتاری می کرد و با خشونت و تندی با آنان برخوردمی نمود. و کینه سختی از آن ها بردل داشت وپیوسته نسبت به آنان بدگمان بود و آن ها رامتهم می کرد... کار بدرفتاری متوکل نسبت به علویان در حدی بود که هیچ یک از خلفای بنی عباس با آنان چنین رفتاری نکرده بودند.» (9)

ابراهیم بن مدبر می گوید: «محمدبن بن صالح علوی از من خواست تا دختر عیسی بن موسی یا خواهرش را... برای او خواستگاری کنم، چون نزد پدر دختر رفتم و موضوع را با اودر میان گذاشتم، نپذیرفت و در پاسخ من گفت: به خدا قسم، موافقت نکردن من با این ازدواج، نه به خاطر آن است که کسی راشریفتر و مشهورتر از محمدبن صالح، سراغ دارم; بلکه بدان خاطر است که از متوکل وفرزندان او، بر جان و مالم بیم دارم...» (10)

تقیه یا مبارزه مخفی

یکی از شیوه های مبارزاتی ائمه معصومین علیهم السلام و تربیت شدگان مکتب اهل بیت علیهم السلام با دشمنان اسلام، در عصرخفقان، شیوه «تقیه » یا مبارزه مخفی است.

«تقیه » از جمله عناوین و برنامه هایی است که گاهی مورد سوء استفاده و بد فهمی قرارمی گیرد. علت آن هم، جدا ساختن «تقیه »ازمعنای واقعی وهدف اصلی آن است.

«تقیه » در حقیقت یک دستورالعمل سیاسی است که نوعی پنهانکاری به شمارمی آید و اهداف زیر را دنبال می کند:

الف: حفظ نیروهای مؤمن از متلاشی شدن به دست ناصالحان.

ب: هدر نرفتن توان عناصر مؤمن درراههای کم ثمر و ذخیره سازی آن ها برای شرایط حساس و سرنوشت ساز.

ج: حفظ اسرار و خط مشی ها و برنامه ها ازقرارگرفتن در اختیار دشمن.

د: جای دادن عناصر مؤمن در تشکیلات دشمن به منظور بهره گیری از قدرت وامکانات دشمن علیه خودش.

این ها نکاتی است که از لابه لای روایات تقیه به دست می آید. و با توجه به این نکات،اهمیت و نقش آن در حفظ نظام تفکر شیعی و جامعه شیعیان دانسته می شود. (11)

امام باقرعلیه السلام می فرماید: «تقیه از برنامه های دین من و پدران من است و کسی که به وظیفه تقیه عمل نکند، ایمان ندارد.» (12)

امام صادق علیه السلام می فرماید: «پدرم هماره این نکته را یادآور می شد که هیچ چیز به اندازه «تقیه » چشم مرا روشن نمی سازد. زیرا«تقیه » سپر مؤمن است.» (13)

این که امام صادق علیه السلام «تقیه » را سپرمؤمن می داند، یعنی مؤمنی که درحال مبارزه است، برای قاومت بیشتر در مقابل دشمن،احتیاج به سپر دارد. نه این که «تقیه » بهانه ای باشد برای گوشه گیری و ترک مبارزه بلکه «تقیه » یعنی فعالیت برعلیه دشمن به طورمخفیانه و دور از چشم دشمن.

امام هادی علیه السلام به شخصی به نام «داود»می فرماید: «اگر بگویی تارک تقیه مثل تارک نماز است، راست گفته ای.»

و در روایت دیگر می فرماید: ... امام صادق علیه السلام فرمود: «از مانیست کسی که تقیه را لازم نداندو ما را از مردم پست حفظ نکند.» (14)

در زمان اختناق بنی عباس با این که ائمه معصومین علیهم السلام در تنگنا و فشار شدیدی بودند،هیچگاه دست از مبارزه با دشمنان برنداشتندالبته گونه ای که حرکت و مبارزه آن ها، تا حد امکان دور از چشم حکام جور و جاسوسان آن ها بود.

در مدینه

امام هادی علیه السلام در مدینه از چنان موقعیت و محبوبیتی برخوردار بود که فرماندار آن شهر قدرت موضعگیری علیه آن حضرت وتحمیل امری بر او را نداشت. ولی آن حضرت بسیار سعی می کرد تا فعالیت هایش دور ازچشم عاملان حکومت باشد و تمام برنامه هایش را به صورت سری انجام دهد.

محمدبن شرف می گوید: همراه امام هادی علیه السلام در مدینه راه می رفتم. امام علیه السلام فرمود: «آیا تو پسر «شرف » هستی؟» عرض کردم: «آری.» آنگاه خواستم از حضرت پرسشی کنم. امام علیه السلام از من پیشی گرفت وفرمود: «ما در حال عبور از شاهراه هستیم واین محل برای طرح سؤال مناسب نیست.» (15)

درعین حال رفت و آمدهای فراوان مردم ازنقاط دور و نزدیک به خانه امام علیه السلام، نفوذ ومحبوبیت آن حضرت در میان قشرهای مختلف مردم از دید عمال حکومت عباسی پنهان نبود. و همین امر سبب شد تا آنان ازناحیه امام علیه السلام احساس خطر کرده، وجود او رادر «مدینه » به زیان حکومت بدانند.

بریحه عباسی که حاکم و متصدی نماز «مکه » و«مدینه » بود، طی نامه ای به «متوکل » نوشت:

«اگر تو را به حرمین (مکه و مدینه) نیازی هست، «علی بن محمد» را از این دو شهربیرون کن; زیرا او مردم را به سوی خودخوانده است و گروه زیادی دعوتش راپذیرفته اند.» (16)

بدین سبب متوکل برآن شد که امام هادی علیه السلام را از مدینه به مرکز خلافت بیاورد ومحدودیتها و مراقبت های بیشتری را در موردوی اعمال کند.

تبعید به سامرا

یحیی بن هرثمه با در دست داشتن نامه متوکل و ماموریت بررسی و ارزیابی اوضاع سیاسی «مدینه » و بازرسی منزل امام علیه السلام واحضار او به «سامرا»، وارد مدینه شد.

وقتی مردم مدینه از ورود هرثمه وماموریت او آگاه شدند، فریاد اعتراض برآورده،شیون و ناله سردادند، به گونه ای که خودهرثمه می گوید: «من تا آن روز آن چنان ضجه و ناله ای نشنیده بودم.» (17)

امام هادی علیه السلام علی رغم برخورداری ازپایگاه مردمی در «مدینه »، مخالفت علنی وموضعگیری آشکار علیه دستگاه خلافت رامصلحت ندید. بلکه همان سیاست مبارزه مخفی (تقیه) که روش پدر و جد بزرگوارشان بود، را دنبال نمود.

امام هادی علیه السلام سه روز پس از دریافت نامه متوکل، همراه فرزند خردسالش امام حسن علیه السلام ودیگر اعضاء خانواده با اتفاق یحیی بن هرثمه مدینه را به مقصد سامرا ترک کردند. در بین راه حوادثی رخ داد و کرامات و معجزاتی از آن حضرت دیده شدکه در تاریخ ثبت است. (18)

نکته مهم و در خورتوجه، خط مشی عملی امام علیه السلام در برابر مامور ویژه متوکل در طول سفر است. بدون شک یکی از ماموریت های مهم یحیی بن هرثمه گزارش چگونگی برخورد امام علیه السلام با نامه و خواسته متوکل وهمچنین رفتار و حرکات آن حضرت با ماموران حکومتی و افراد مختلف دیگر در طول سفر بود.

ولی امام علیه السلام با سیاست مبارزه مخفی خود(تقیه) آن چنان حساب شده و با دقت مسائل را دنبال کرد که نه تنها بهانه ای به دست دشمن نداد، بلکه به گونه ای رفتار کرد که پیک ویژه متوکل اعتراف نمود: «سوگند به خدا، جز خوبی چیزی از او سراغ ندارم.» (19)

درسامرا

متوکل عباسی در ادامه سیاست کینه توزانه اش نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله وتحقیر آنان، هنگام ورود امام هادی علیه السلام به «سامرا»، خود را به آن حضرت نشان نداد ودستور داد امام علیه السلام را در کاروانسرای ویژه گدایان و مستمندان که به «خان الصعالیک »معروف بود، فرود آورند. (20)

پس از گذشت یک روز از توقف امام علیه السلام در«خان الصعالیک » آن حضرت را به دستورمتوکل به خانه ای که از قبل برای او در نظرگرفته شده بود، منتقل کردند.

از آن جا که هدف متوکل ازاحضار امام علیه السلام به «سامرا»، تحت نظر گرفتن و دورنگهداشتن آن حضرت از فعالیت های اجتماعی و فرهنگی بود،طبعا منزلی که برای آن بزرگوار در نظر گرفته بودند،متناسب با هدف یاد شده بود.

از بیان شیخ صدوق برمی آید که منزل یادشده در اردوگاه و محله ویژه نظامیان عباسی بود و به همین جهت به آن حضرت نیز مانندفرزندش امام حسن علیه السلام، «عسکری »می گفتند. خانه یاد شده برای امام علیه السلام درحقیقت حکم زندان را داشت. چون که ازسوی متوکل جاسوسانی تحت عنوان دربان وخدمتکار برای آن حضرت گمارده بود که تمامی حرکت ها و ارتباطهای امام علیه السلام راکنترل و گزارش می کردند و مانع رفت و آمدشیعیان به خانه آن حضرت می شدند. (21)

شیخ مفید می نویسد: «پس از انتقال امام هادی علیه السلام به «سامرا»، متوکل در ظاهر نسبت به آن حضرت احترام واکرام می کرد ولی درعمل در صدد توطئه و نیرنگ بر ضد آن حضرت بود.» (22)

اما توطئه های متوکل نسبت به امام هادی علیه السلام یکی پس از دیگری با شکست مواجه می شد و هر روز که برزندگی حضرت هادی علیه السلام می گذشت ابعاد وجودی و چهره الهی و ملکوتی آن گرامی، در میان مردم وحتی درباریان تجلی بیشتری پیدا می کرد وهمین امر، خشم و کینه متوکل را نسبت به آن حضرت افزون تر می کرد; به گونه ای که وجودامام علیه السلام برای وی غیر قابل تحمل شد وتصمیم گرفت آن حضرت را به قتل برساند.

ابن اورمه می گوید: در روزگار متوکل به «سامرا» رفته و بر «سعید حاجب » وارد شدم; واین در وقتی بود که متوکل «ابوالحسن علیه السلام » رابه او سپرده بود تا او را بکشد. سعید رو به من کرد و (از روی تمسخر و استهزا) گفت:

- آیا دوست داری خدای خود را ببینی؟

- سبحان الله! خدا که با چشم دیده نمی شود!

- منظورم کسی است که شما او را امام می دانید.

- بی میل نیستم.

- ماموریت یافته ام او را بکشم و فردا این کاررا خواهم کرد; هم اکنون پستچی آن جاست;وقتی بیرون آمد، نزد او برو.

وقتی پستچی بیرون آمد وارد اتاقی شدم که آن حضرت زندانی بود; دیدم قبری درپیش روی امام علیه السلام کنده شده است. سلام کردم و سخت گریستم. امام علیه السلام از علت گریه ام پرسید، عرض کردم:

- برای آنچه می بینم. فرمود:

- برای این موضوع گریه مکن; زیرا آنان به مقصودشان نمی رسند. سپس فرمود: «دو روزبیشتر طول نمی کشد که خداوند خون او ویارانش را که دیدی خواهد ریخت.»

سوگند به خدا، دو روز بعد، متوکل کشته شد. (23)

ارتباط با شیعیان

امام علی النقی علیه السلام در برقراری ارتباط باشیعیان - که در شهرها و مناطق گوناگون و دورو نزدیک سکونت داشتند.- ناگزیر همین روش را رعایت می کرد و وجوه وهدایا ونذرهای ارسالی از طرف آن ها را با نهایت پنهانکاری دریافت می کرد.

«محمدبن داود قمی » و «محمد طلحی » نقل می کنند: اموالی از قم و اطراف آن که شامل «خمس » و نذور وهدایا و جواهرات بود، برای امام ابوالحسن هادی علیه السلام حمل می کردیم. درراه پیک امام رسید و به ما خبر داد که بازگردیم; زیرا موقعیت برای تحویل این اموال مناسب نیست. ما بازگشتیم و آن چه نزدمان بود، همچنان نگه داشتیم تا آن که پس ازمدتی امام دستور داد اموال را بر شترانی که فرستاده بود، بارکنیم و آن ها را بدون ساربان به سوی او روانه کنیم. ما اموال را به همین کیفیت حمل کردیم و فرستادیم. بعد از مدتی که به حضور امام رسیدیم، فرمود: «به اموالی که فرستاده اید، بنگرید!» دیدیم درخانه امام،اموال به همان حال محفوظ است. (24)

گرچه روشن نیست که این جریان در زمان اقامت امام علیه السلام در مدینه اتفاق افتاده یا درسامرا; اما در هرحال نمونه بارزی ازارتباطهای محرمانه و دور از دید جاسوسان دربار خلافت عباسی به شمار می رود. (25)

پی نوشتها:

1 - در المناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 382، آمده است که «صریا» قریه ای است که امام موسی بن جعفر(ع) در فاصله 3 میلی مدینه احداث نمود.

2 - الارشاد، شیخ مفید، با ترجمه رسولی محلاتی،ج 2، ص 285.

3 - جلاءالعیون، علامه مجلسی، ص 568.

4 - المناقب، ج 4، ص 401.

5 - کشف الغمة فی معرفة الائمة، علی بن عیسی اربلی، ج 3، ص 166.

6 - المناقب، ج 4، ص 401.

7 - اعلام الوری باعلام الهدی، ابی علی الفضل بن الحسن طبرسی، طبع سوم، ص 355.

8 - اختیارمعرفة الرجال (رجال کشی)، ص 513 و514.

9 - مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص 395.

10 - همان، ص 399.

11 - ر.ک: امام باقر(ع)، جلوه امامت در افق دانش،احمدترابی، ص 128.

12 - بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 75، ص 431.

13 - همان، ص 432.

14 - وسائل الشیعه، ج 11، ص 466، حدیث 26 و27.

15 - کشف الغمة فی معرفة الائمه، ج 3، ص 178.

16 - بحارالانوار، ج 50، ص 209.

17 - مروج الذهب، مسعودی، ج 4، ص 170، طبع بیروت، دارالفکر.

18 - ر.ک: تحلیلی ازتاریخ دوران دهمین خورشیدامامت، امام هادی(ع)، مرکز تحقیقات اسلامی سپاه،ص 80 - 85.

19 - مروج الذهب، ج 4، ص 170.

20 - اعلام الوری باعلام الهدی، ص 365 و 366.

21 - ر.ک: تحلیلی ازتاریخ دوران دهمین خورشیدامامت، امام هادی(ع)، ص 87 و 88.

22 - الارشاد، ج 2، ص 299.

23 - بحارالانوار، ج 50، ص 195 و 196.

24 - همان، ص 185.

25 - ر.ک: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 572 و 573.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/2/2 :: ساعت 10:1 صبح )
»» فضیلت و اعمال ماه مبارک رجب‏3

روز بیست‏وپنجم: در سال صدوهشتادوسه، شهادت حضرت موسى بن جعفر علیهما السّلام در سن پنجاه‏وپنج سالگى در شهر بغداد واقع شد، و آن روزى است که غمهاى آل محمّد علیهم السّلام و شیعیان ایشان تازه مى‏شو.

شب بیست‏وهفتم: شب بعثت پیامبر صلى اللّه علیه و آله و از شبهاى پربرکت است، و در آن چند عمل مستحبّ است: اوّل: شیخ طوسى در کتاب «مصباح» فرموده: از حضرت جواد علیه السّلام روایت شده: همانا در ماه رجب شبى است، که از هر آنچه آفتاب بر آن مى‏تابد بهتر است و آن، شب بیست‏وهفتم رجب است، که در صبح آن پیامبر صلى اللّه علیه و آله به رسالت مبعوث شد. براى کسى‏که از شیعه ما عامل در آن شب است، پاداش نیکوکارى شصت سال مقرّر است، به محضر آن حضرت عرض شد: عمل در آن شب چیست؟

فرمود: چون نماز عشا را خواندى، و به بستر استراحت رفتى، تا پیش از نیمه شب، هر ساعتى که خواستى از بستر برمى‏خیزى، و دوازده رکعت نماز هر دو رکعت به یک سلام به جاى مى‏آورى در هر رکعت حمد و سوره‏اى از سوره‏هاى کوچک مفصّل میخوانى و کوچک مفصّل از سوره محمّد صلى اللّه علیه و آله تا آخر قرآن است، زمانى‏که از دوازده رکعت فارغ شدى، در همان حال نشسته هر یک از سوره‏هاى «حمد» و «قل اعوذ بربّ الفلق» و «قل اعوذ بربّ الناس» و «قل هو اللّه احد» و «قل یا ایّها الکافرون» و «انّا انزلناه» و آیة الکرسى را هفت مرتبه بخوان، و به دنبال همه آنها این دعا را بخوان:

سپاس خداى را که فرزندى بر نگرفته، و شریکى در فرمانروایى و یاورى از روى خوارى و نیاز برایش نبوده است، او را بسیار بزرگ شمار. خدایا! از تو درخواست مى‏کنم به حق جایگاههاى عزّتت بر پایه‏هاى عرشت و منتهاى رحمتت در قرآنت، و بنام بزرگتر بزرگتر بزرگترت، و ذکر برتر برتر برترت، و به کلمات کاملت، بر محمّد و خاندانش درود فرست، و با من چنان کن که شایسته آنى. سپس بخوان هر دعایى را که مى‏خواهى. و نیز غسل در این شب مستحب است. و نمازى که‏ داود بن سرحان از امام صادق علیه السّلام براى شب نیمه رجب روایت کرده و جزو اعمال شب نیمه ذکر شد در این شب هم خوانده مى‏شود. دوّم: زیارت حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام است که برترین اعمال این شب مى‏باشد. و بدان که ابو عبد اللّه محمّد بن بطوطه که یکى از دانشمندان اهل سنت است در ششصد سال پیش از این زمان (زمان تألیف مفاتیح الجنان) مى‏زیسته، در سفرنامه خود معروب به «رحله ابن بطوطه» در بیان ورودش از مکّه معظّمه به نجف اشرف، روضه و قبر مبارک مولایمان امیر المؤمنین علیه السّلام را ذکر نموده، و گفته است همه اهل این شهر رافضى هستند، و براى این روضه مبارکه کراماتى ظاهر شده: از جمله در شب بیست وهفتم، ماه رجب که نامش نزد ال آنجا «لیلة المحیا» [شب بیدارى یا شب زندگانى‏] است، از عراقین [بصره و کوفه‏] و خراسان و شهرهاى فارس، و روم، افراد شل و مفلوج و زمین‏گیرى را که حدود سى یا چهل نفر مى‏شوند پس از عشا نزد ضریح مقدس على علیه السّلام مى‏آورند، آنگاه مردم اجتماع مى‏کنند، و به انتظار شفا یافتن و برخاستن آنان مى‏مانند.

گروهى از اجتماع‏کنندگان نماز مى‏خوانند، و عده‏اى ذکر مى‏گویند، و گروهى قرآن تلاوت مى‏کنند، و بعضى هم به تماشاى روضه مبارکه مشغول مى‏شوند، تا آنکه نصف یا دوسوم از شب بگذرد، در این هنگام تمام مبتلایان و زمین‏گیران که محروم از حرکت بودند، از جاى برمى‏خیزند درحالى‏که صحیح و تندرستند و نقصى در آنان نیست و مى‏گویند: لا اله الّا اللّه (معبودى جز خدا نیست)، «محمّد رسول اللّه» (محمّد فرستاده خدا است)، «علىّ ولى اللّه» (على ولىّ خدا است)، و این امرى است مشهور و معروف.

من گرچه آن شب را در آن روضه درنیافتم، ولى از مردمان مورد اطمینان که بر گفتارشان اعتماد داشتم شنیدم.

و همچنین در مدرسه‏اى که مهمانخانه آن حضرت است، سه نفر زمین‏گیر را که قدرت بر حرکت نداشتند مشاهده کردم، یکى از مردمان روم، و دیگرى از اهالى اصفهان، و سومى از مردم خراسان بود، از هر سه پرسیدم، چگونه شما درمان نیافته و در اینجا مانده‏اید؟ گفتند: ما شب بیست‏وهفتم رجب را درک نکردیم، اینجا مانده‏ایم تا شب بیست‏وهفتم آینده برسد، و شفاى خود را بگیریم، و به خاطر این شب، مردم زیادى از شهرها جمع مى‏شوند، و بازار بزرگى به مدّت ده روز برپا مى‏گردد.

مؤلف گوید: مبادا این حکایت را دور از واقع بدانى، چه همانا معجزات و کراماتى که این مشاهد مشرّفه به ظهور رسیده، و به حدّ تواتر نقل شده بسیار زیادتر از آن است که در شمار آید. و در ماه شوال گذشته [نسبت به زمان نوشتن این قسمت از مفاتیح الجنان به وسلیه مؤلّف بزرگوارش مرحوم محدّث قمى رحمه الله‏] سال هزار و سیصد و چ‏هل و سه هجرى قمرى در حرم مطهّر حضرت ثامن الائمة الهداة، و ضامن الامّة العصاة مولانا ابو الحسن على بن موسى الرضا (صلوات اللّه علیه)، سه زن که هر سه به علت بیمارى فلج و مانند آن زمین‏گیر بودند، و علاجشان از توان پزشکان بیرون بود، شفا یافتند، و این معجزه از آن قبر مطهّر بر همه واضح و آشکار شد همچون پدیدار شدن خورشید در آسمان صاف و بى‏ابر، و باز شدن دروازه نجب به روى عربهاى بادیه‏نشین، و شفا یافتن این سه زن به اندازه‏اى روشن بود، که براى مردم بیان شد، و دکترهایى که از بیمارى آنان مطلّع بودند، با اینکه در امر مداواى آنان دقت بسیار داشتند، شفا یافتن معجزه‏گونه آنان را تصدیق کردند، و بعضى از آنها تصدیق خود را بر شفاى آنان به صورت نوشته اعلام داشتند، و اگر ملاحظه اختصار، و عدم مناسبت محل نبود، داستان آنها را به تفصیل نقل مى‏کردم.

چه زیبا سروده شیخ ما شیخ حرّ عاملى در قصیده‏اش‏

و آنچه از برکات بارگاهش در همه روز نمایان شده‏

 

دیروزش مانند فردایش مى‏باشد

و مانند شفاى کور و بیماران به سبب عنایتش‏

 

اجابت دعا در آستانش مى‏باشد

     

سوم: شیخ کفعمى در کتاب «بلد الامین» فرموده: شب مبعث این دعا را بخواند:

خدایا! از تو درخواست مى‏کنم، به تجلّى اعظم، د راین شب از ماه معظّم، و به حق رسول مکرّم، که درود فرستى بر محمّد و خاندانش، و بیامرزى بر ما، آنچه را تو به آن از ما داناترى، اى آن‏که مى‏داند، و ما نمى‏دانیم، خدایا! بر ما برکت ده در این شب، شبى که آن را به شرف رسالت برترى دادى و به کرامتت‏ بزرگ نمودى، و به جایگاه شریفى برآوردى، خدایا! ما از تو درخواست مى‏کنیم به حق بعثت شریف و آقاى مهربان، و موجود پارسا، که بر محمّد و خاندانش درود فرستى، و اعمال ما را در این شب و در سایر شبها پذیرفته پیشگاهت قرار دهى، و گناهانمان را آمرزیده بدارى، و خوبیهایمان را مورد سپاس، و بدیهایمان را پوشیده گردانى، و دلهایمان را به گفتار خوش شادمان سازى، و روزیهایمان را از جانب خود به آسانى فراوان گردانى. خدایا! تو مى‏بینى، و خود دیده نمى‏شود، و تو در چشم‏انداز برترى، و بازگشت و سرانجام به سوى توست، و ممات و حیات و آخرت و دنیا از آن تو است. خدایا! به تو پناه مى‏آوریم از اینکه خوار و رسوا شویم، و از اینکه مرتکب عملى شویم که از آن نهى کرده‏ایم. خدایا درخواست بهشت را به رحمتت از تو داریم، و به تو پناه مى‏آوریم از آتش دوزخ، پس ما را به قدرتت از آتش پناه ده، و از تو درخواست حور العین داریم، پس به عزّتت روزى ما فرما، و فراخ‏ترین روزى را هنگام پیرى ما قرار ده، و نیکوترین اعمالمان را به گاه فرا رسیدن مرگمان، و عمر ما را در طاعتت و در آنچه ما را به سویت نزدیک کند و در نزدت بهره‏مندمان نماید و در پیشگاهت بر منزلتمان افزاید، طولانى گردان، و در همه حالات و کارها معرفتمان را نیکو گردان، و ما را به احدى از خلقت وامگذار تا بر ما منّت نهد، و بر ما به برآورده ساختن تمام حاجات دنیا و آخرتمان تفضّل فرما، و بخشش آغاز کن به پدرانمان و فرزندانمان، و همه برادران با ایمانمان، در همه آنچه از تو براى خود درخواست کردیم، اى مهربانترین مهربانان.

خدایا! از تو درخواست مى‏کنیم به نام بزرگت، و فرمانروایى دیرینه‏ات، که بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى، و بیامرزى بر ما گناه بزرگ را، چرا که بزرگ را جز بزرگ نمى‏آمرزد. خدایا! این ماه مکرّم رجب است که ما را به آن گرامى داشتى، نخستین ماههاى حرام است، که ما را به آن از میان امّتها اکرام نمودى، پس تو را سپاس اى داراى بخشش و کرم، از تو درخواست مى‏کنم بر حق ماه رجب، و به حق نام بزرگتر بزرگتر بزرگتر باشکوه‏تر و گرامى‏ترى که آن را آفریدى، پس در سایه‏ات استقرار یافت، نامى که از تو به غیر تو نرسد، که بر محمّد و اهل بیت پاکش درود فرستى، و ما را در این ماه از برپادارندگان طاعتت، و آرزومندان شفاعتت قرار دهى. خدایا! ما را به راه راست هدایت فرما، و جایگاه ما را نزد خود بهترین استراحتگاه در سایه‏سار رحمت همیشگى و فرمانروایى عظیمت قرار ده، تو ما را بسى، و چه نیکو کارگشایى. خدایا! ما را به حالت رستگارى و موفقیت برگردان، که در گروه غضب شدگان و در طایفه گمراهان نباشیم، به مهربانى‏ات اى مهربان‏ترین مهربانان. خدایا! به وسایل موجب آمرزشت، و به رحمتت که بر خود حتم نموده‏اى، از تو درخواست مى‏کنم، سلامت از هر گناه، و بهره‏مندى از هر کار نیک، و رسیدن به بهشت و رهایى از دوزخ را به من عطا فرمایى. خدایا! خوانندگان تو را خواندند و من هم تو را خواندم، و درخواست‏کنندگان از تو را درخواست کردند، و من هم از تو درخواست نمودم، و جویندگان تو را جویا شدند و من هم جویاى تو شدم. خدایا! تو مورد اطمینان و امیدى، و نهایت میل و رغبت در خواندن دعا به سوى توست، خدایا! بر محمّد و خاندانش درود فرست، و قرار ده یقین را در قلبم، و روشنى را در دیده‏ام، و خیرخواهى را در سینه‏ام، و ذکرت را در هر شب و روز بر زبانم، و روزى گسترده بى‏منّت و غیر حرام را روزى‏ام فرما، و در آنچه که روزى‏ام نمودى برکت افزا، و بى‏نیازى‏ام را در خودم، و دلبستگى‏ام را در آنچه نزد توست قرار ده، به مهربانى‏ات اى مهربان‏ترین مهربانان. پس به سجده برو و بگو: سپاس خداى را که ما را به معرفتش رهنمون شد، و به ولایتش خاص گرداند، و به طاعتش توفیقمان داد، سپاس سپاس ... تا صدر مرتبه. پس سر از سجده بردار و بگو:

خدایا من تو را براى رفع حاجتم قصد کردم، و به خواسته‏ام بر تو اعتماد نمودم، و روى آوردم به تو به واسطه امامان و سرورانم. خدایا! ما را به محبتشان سود بخش، و به جایگاه آنان وارد ساز و همنشینى با ایشان را روزى ما گردان و ما را در زمره آنان وارد بهشت کن، به مهربانى‏ات اى مهربان‏ترین مهربانان.

این دعا را سیّد ابن طاووس براى روز مبعث ذکر فرموده.

روز بیست‏وهفتم: یکى از اعیاد بزرگ است، و روزى است که حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله به پیامبرى مبعوث شد، و جبرئیل براى ابلاغ پیامبرى، بر آن حضرت فرود آمد، و براى این روز چند عمل وارد است: اوّل: غسل کردن، دوّم: روزه‏گرفتن و آن یکى از چهار روزى است که در طول سال براى روزه‏گرفتن امتیاز ویژه دارد، و ثوابى برابر با روزه هفتاد سال دارد.

سوّم: صلوات زیاد فرستادن. چهارم: زیارت حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و امیر المؤمنین علیه السّلام. پنجم: شیخ طوسى در کتاب «مصباح» فرموده که از ریّان بن الصّلت روایت شده: حضرت جواد علیه السّلام زمانى که در بغداد بود روز نیممه و روز بیست‏وهفتم رجب را روزه گرفت، و همه خدمتکاران آن حضرت نیز روزه گرفتند و هم به ما فرمان داد دوازده رکعت نماز بجا آوریم به این صورت که در هر رکعت یک‏ مرتبه «حمد» و سوره خوانده و پس از پایان نماز، هر کدام از سوره‏هاى «حمد» و «قل هو اللّه احد» و «قل اعوذ برب الفلق‏ و قل اعوذ بربّ الناس» را چهار مرتبه بخوانیم، آنگاه چهار مرتبه بگوئیم:

معبودى جز خدا نیست و خدا بزرگ‏تر از هر چیزى است، و منزّه است خدا، و خدا را سپاس، و نیست جنبش و نیرویى جز به عنایت خداى برتر و بزرگ و چهار مرتبه: خدا، خدا، پروردگار من است، چیزى را براى او شریک نمى‏آورم و چهار مرتبه: هیچکس را براى پرودگارم شریک نسازم ششم: شیخ طوسى از جناب ابو القاسم حسین بن روح (رحمه الله) روایت کرده که در این روز دوازده رکعت نماز به جا مى‏آورى در هر رکعت سوره «حمد» و سوره‏اى که آسان باشد مى‏خوانى، و پس از گفتن تشهّد و سلام بین هر دو رکعت مى‏گویى:

خدا را سپاس که فرزندى بر نگرفته، و برایش در فرمانروایى شریکى و یاورى از روز خوارى نبوده است، و او را بزرگ شمار، اى توشه‏ام در همه عمر، اى همنشینم در سختیها، اى سرپرستم در نعمت، اى فریادرسم در رغبت، اى پیروزیم در حاجت، اى نگهدارم در غیبت، اى کفایتم در تنهایى اى همدمم در هراس، تو پوشاننده کاستى منى، تو را سپاس، تو نادیده گیرنده لغزش منى، تو را سپاس، تو بلندى‏بخش من در وقت افتادگى هست، تو را سپاس، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و عیبم را بپوشان، و هراسم را ایمنى بخش، و لغزشم را نادیه گیر، و از گناهم چشم بپوش، و از زشتیهایم درگذر، و در زمره بهشتیان قرار دهم همراه با آن وعده صادقانه‏اى که به آنها داده‏اى.

هنگامى‏که از نماز فارغ شدى، هر یک از سوره‏هاى «حمد» و «قل هو اللّه احد» و «قل اعوذ برب الفلق‏ و قل اعوذ بربّ الناس» و قل یا ایّها الکافرون‏ و «انا انزلنا» و «ایة الکرسى» را هفت مرتبه مى‏خوانى و هفت بار مى‏گویى:

معبودى جز خدا نیست و خدا بزرگ‏تر است، و پاک است خدا، و جنبش و نیرویى جز به خدا نیست و هفت بار خدا، خدا پروردگار من است و هیچ‏چیر شریکش نگیرم و هر دعایى که بخواهى مى‏خوانى. هفتم: در کتاب «اقبال» و در بعضى نسخه‏هاى «مصباح» آمده است که مستحب است در این روز این دعا را بخوانند:

اى آن‏که به عفو و گذشت فرمان داده، و عفو و گذشت را بر عهده خویش ضمانت نموده است، اى آن‏که بخشید و در گذشت، مرا عفو کن و از من درگذر اى کریم. خدایا! طلب سخت شده، و چاره‏جویى و راهیابى مرا به زحمت افکنده و آرزوها کهنه گشته، و رشته امید جز از تو که یگانه‏اى و شریکى ندارى بریده شده است. خدایا! من راههاى خواهش را بسوى تو باز مى‏یابم، و چشمه‏سارهاى امید نزد تو پرآب است، و درهاى دعا را براى هرکه به درگاهت دعا کند گشوده‏اى و یارى‏ات آن را که از تو یارى خواهد فراهم است، و مى‏دانم که براى آن‏که تو را خواند در جایگاه اجابتى، و براى فریادکننده‏ات درصدد فریادرسى هستى، و همانا در طمع ورزیدن به بخششت و اعتماد به وعده‏ات جایگزینى است براى دریغ‏ورزى بخیلان، و گشایشى است از آنچه در دست ثروت‏اندوزان است، تو از بندگانت در پرده نمى‏روى، جز اینکه کردارشان بین تو و ایشان پرده مى‏افکند، و هرآینه دانستم که برترین توشه کوچ‏کننده به سویت اراده نیرومندى است، که بدان تو را برمى‏گزیند، و با همین اراده نیرومند دلم با تو مناجات کرده و از تو مى‏خواهم هر دعایى را که تو را به آن خواند امیدوارى که او را به آرزویش رساندى، یا فریادکشى به درگاهت که به دادش رسیدى، یا دلسوخته غمزده‏اى که اندوهش را زدودى، یا گنهکار خطاکارى که او را آمرزیدى، یا تندرستى که نعمت خویش را بر او تمام کردى، یا بى‏چیزى که توانگرى‏ات را به او هدیه دادى و چنین دعایى را بر تو حقّى است و نزدت مقامى، به حق این دعا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و حاجات دنیا و آخرتم را برآور، این رجب مرجّب مکّرم است که ما را به آن گرامى داشتى، نخستین ماههاى حرام است، که ما را به خاطر آن از بین ملّتها اکرام نمودى، اى داراى جود و کرم، از تو درخواست مى‏کنیم به حق ماه رجب، و به نام بزرگتر بزرگتر بزرگتر باشکوه و گرامى‏ترى که آن را آفریدى پس در سایه‏ات استقرار یافت و جلوه‏اش از تو به دیگرى نمى‏رسد، بر محمّد و اهل بیت پاکش درود فرستى، و ما را در این ماه از عاملین به طاعتت، و آرزومندان شفاعتت قرار دهى. خدایا! ما را به راه راست هدایت فرما.

و استراحتگاه ما را در سایه‏سار همیشگى‏ات نزد خویش بهترین استراحتگاه قرار ده، که تو ما را بسى و چه نیکو کارگشایى هستى، و سلام و درود بر همه بندگان برگزیده‏اش، خدایا! به ما در این روز برکت ده، روزى که آن را برترى دادى، و به کرامتت بزرگ نمودى، و به جایگاه بزرگ و برتر وارد ساختى، بر آن‏که در این روز به سوى بندگانت فرستادى، و او را به مقام با کرامتى برآوردى درود فرست. خدایا! بر او درود فرست درودى همیشگى، براى تو سپاس، و براى ما ذخیره‏اى باشد، و در کارمان آسانى قرار ده، و پایان عمرمان را به سعادت و نیکبختى ختم کن، در حالى که اعمال اندک ما را پذیرفته، و با رحمت بى‏کرانت ما را به برترین آزروهایمان رسانده باشى، که تو بر هرچیز توانایى، و درود و سلام خدا بر محمّد و خاندانش باد.

مؤلّف گوید: این دعا را حضرت موسى بن جعفر علیهما السّلام در آن روزى که آن جناب را به جانب بغداد حرکت دادند بر زبان جارى ساخت، و آن روز، روز بیست‏وهفتم رجب بود، و این دعا از دعاهاى انتخابى ماه رجب است، هشتم: سیّد ابن طاووس در کتاب «اقبال» فرموده: دعاى «اللّهم انى اسالک بالتّجلّى الاعظم» را بخواند، و این دعا به روایت کفعمى جزو اعمال شب بیست‏وهفتم بیان شد.

روز آخر ماه: در این روز غسل وارد شده، و روزه‏اش سبب آمرزش گناهان گذشته و آینده است. و نماز سلمان به صورتى که در ضمن اعمال روز اوّل بیان شد بجاى آورده شود.

 

 

پی نوشت :

______________________________
(1) شاید مقصود بیماریهاى مربوط به پهلو باشد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/2/2 :: ساعت 8:35 صبح )
»» فضیلت و اعمال ماه مبارک رجب‏2

 

 

 

بخش دوّم: اعمال مخصوص روزها و شبهاى ماه رجب‏

شب اولّ: شب شریفى است، و در آن چند عمل وارد است‏

اوّل: چون هلال ماه را مشاهده کند بگوید:

خدایا! شروع این ماه را بر ما با ایمنى و ایمان و سلامت و اسلام قرار ده، (اى ماه) پروردگار من و تو خداى عزّتمند و پر شکوه است. و روایت شده: رسول خدا صلى اللّه علیه و آله هنگامى‏که هلال ماه رجب را مى‏دید مى‏گفت:

خدایا براى ما در ماه رجب و شعبان برکت قرار ده، و ما را به ماه رمضان برسان، و بر روزه رمضان و بیدارى شب و نگهدارى زبان و فروبستن چشم کمک فرما، و بهره ما را از ماه رمضان، گرسنگى و تشنگى قرار مده.

دوّم: چنان‏که بعضى از علما فرموده‏اند غسل کند

. از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روایت شده: هرکه ماه رجب را بیابد، و در اوّل و وسط و آخر آن غسل کند پس از انجام آن مانند روزى که از مادر متولد شده بود از گناهان خود بیرون آمده و پاک مى‏شود.

سوم: حضرت حسین علیه السّلام را زیارت کند.

چهارم: پس از نماز مغرب بیست رکعت نماز به جاى آورد

به این ترتیب که در هر هر رکعت پس از سوره «حمد» یک مرتبه سوره «توحید» را خوانده، و پس از هر دو رکعت سلام دهد، تا خود و اهل و اولاد و مالش محفوظ بماند، و از عذاب قبر ایمنى یابد و از صراط به سرعت برق بدون حسابرسى بگذرد.

پنجم: پس از نماز عشاء دو رکعت نماز به جاى آورد

به این صورت که در رکعت اوّل پس از سوره «حمد» یک مرتبه سوره «الم نشرح» و سه بار سوره «توحید» را بخواند و در رکعت دوّم سوره «حمد» و سوره‏هاى «الم نشرح» و «قل هو اللّه احد» و قل اعوذ برب الفلق‏ و قل اعوذ بربّ الناس» را هرکدام یک بار بخواند، و هنگامى‏که سلام نماز را داد سى مرتبه بگوید:

«لا اله الّا اللّه» و سى مرتبه صلوات فرستد، تا حق تعالى همانند روزى که از مادر متولدّ شده، گناهان او را بیامرزد و پاکش نماید.

ششم: سى رکعت نماز به این ترتیب‏

که در هر رکعت پس از سوره «حمد» یک مرتبه سوره‏ «قل یا ایّها الکافرون» و سه مرتبه سوره‏ «قل هو اللّه احد» را بخواند، هفتم: عملى را که شیخ در کتاب «مصباح المتهجد» ذکر کرده به جاى آورد. شیخ در آن کتاب فرموده: عمل شب اوّل رجب: ابو البخترى وهب بن وهب از حضرت صادق علیه السّلام از پدر بزرگوارش علیه السّلام از جدّش علیه السّلام از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده، که براى آن حضرت خوشایند بود، که خود را چهار شب در طول سال از هر کارى فارغ سازد، و آن شبها را به عبادت زنده بدارد و آن چهار شب عبارتند از: شب اوّل رجب، شب نیمه شعبان، شب عید فطر و شب عید قربان.

از حضرت جوا علیه السّلام روایت شده که مستحبّ است هرکسى این دعا را در شب اوّل رجب بعد از نماز عشاء آخر بخواند:

خدایا! از تو درخواست مى‏کنم به حق اینکه تو فرمانروایى و بر هر کارى توانایى، و هر کارى که بخواهى مى‏شود، خدایا! من به تو رو مى‏کنم به وسیله پیامبرت محمّد، پیامبر رحمت، درود خدا بر او و خاندانش اى محمّد اى فرستاده خدا، من براى توجه به خداى پروردگارت و پروردگارم، به تو روى مى‏آورم، تا خدا به سبب تو حاجتم را برآورد خداى به حق محمّد و پیشوایان از اهل بینش‏که درود خدا بر او و بر آنان‏حاجتم را برآورد

سپس حاجتت را از خدا بخواه. على بن حدید روایت کرده که حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام پس از فراغت از نماز شب در حال سجده چنین مى‏گفت:

شکر و سپاس تنها از آن توست اگر از تو اطاعت کردم و حجّت و برهان تنها از آن توست اگر تو را معصیت کردم، در نیکى کردن نه کارى از من ساخته است و نه از غیر من جز به عنایت تو، اى هستى پیش از هرچیز، اى هستى‏بخش هر چیز، تو بر هر کارى توانایى خدایا! از انحراف و ناباورى به هنگام مرگ، و از گزند بازگشت در گورها، و از پشیمانى در روز قیامت به تو پناه مى‏آورم، از تو مى‏خواهم بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى، و قرار دهى زندگى‏ام را زندگى پاکى، و مرگم را مرگى معتدل، و بازگشتگاهم را بازگشتگاهى کریمانه که در آن خوارى و رسوایى نباشد. خدایا! بر محمّد و خاندانش درود فرست، آن امامانى که چشمه‏هاى حکمت، و صاحبان نعمت، و ریشه‏هاى عصمت‏اند، و مرا به وسیله آنان از هر بدى نگهدار، و در حالت غرور و غفلت مگیر، و سرانجام کارهایم را حسرت و اندوه قرار مده، و از من راضى شو، زیرا همانا آمرزشت براى ستمگاران است و من از ستمکارانم، خدایا! بر من بیامرز آنچه را به تو زیان نمى‏رساند، و به من عطا کن آنچه را که کاستى‏ات ندهد، همانا رحمتت گسترده و حکمتت نوین است. خدایا! و به من مرحمت فرما: گشایش، راحتى، امنیت، سلامت، فروتنى، قناعت، سپاسگذارى، تندرستى‏کامل، پرواپیشگى، شکیبائى، راستى بر تو و دوستانت، آسانى، شکر، و همه اینها را پروردگارا به خانوده و فرزند و برادان دینى‏ام و هرکه را دوست دارم و دوستم دارد، و هرکه فرزندم باشد و فرزندش باشم از مسلمانان و مؤمنان عمومیت ده، اى پروردگار جهانیان.

ابن اشیم گفته: وقت خواندن این دعا پس از هشت رکعت نماز شب و پیش از نماز وتر است، پس از آن سه رکعت وتر را به جاى مى‏آورى‏ چون سلام دادى، در حالتى که نشسته‏اى بگو: سپاس خداى را که خزانه‏هایش پایان نمى‏پذیرد، و آن‏که را امان دهد هرگز نمى‏ترسد، پرودگارا اگر مرتکب گناهانى شدم در اثر اطمینانم به کرم تو بود، همانا توبه بندگان را مى‏پذیرى، و از بدیهایشان درمى‏گذرى، و لغزشها را مى‏آمرزى، همانا تو خواننده‏ات را اجابت مى‏نمایانى، و به او نزدیکى، و من از خطاها تنها به جانب تو باز مى‏گردم، و در کامل کردن بهره‏ام از عطاها تنها به سوى تو رغبت دارم، اى آفریننده آفریدگان، اى نجات‏بخش من از هر سختى، اى پناه من از هرچه که هراسناک گردم خوشحالى‏ام را فراوان کن، و مرا از بدفرجامى در کارها کفایت فرما، تویى خدایى که بر نعمتها و عطاهاى فراوانت سپاس شده، و براى هر خیرى ذخیره بندگانى.

و آگاه باش علما براى هر شب این ماه نماز مخصوصى ذکر کرده‏اند، که مقام را گنجایش نقل آن نیست.

اعمال روز اوّل ماه رجب: روز شریفى است و در آن چند عمل است: اوّل: روزه گرفتن، روایت شده: حضرت نوح علیه السّلام در این روز سوار کشتى شد، و به کسانى که با او بودند امر فرمود روزه بدارند. و هرکه در این روز روزه بدارد، آتش دوزخ به فاصله یک سال راه از او دور مى‏شود. دوّم: غسل کردن. سوّم: زیارت امام حسین علیه السّلام، شیخ از بشیر دهّان از امام صادق علیه السّلام روایت کرده: هرکه روز اوّل رجب حسین بن على علیهما السّلام را زیارت کند بى‏تردى خداى عالم او را بیامرزد.

چهارم: خواندن دعاى طولانى و مفصّلى که سیّد در کتاب «اقبال» نقل کرده.

پنجم: خواندن «نماز سلمان» به این صورت که ده رکعت نماز گذارد، بعد از هر دو رکعت سلام دهد و در هر رکعت یک مرتبه سوره «حمد»، سه مرتبه «توحید» و سه مرتبه‏ «قل یا ایّها الکافرون» را خوانده و پس از هر سلام دستها را بلند کند و بگوید:

معبودى جز خدا نیست، یگانه و بى‏شریک است، فرمانروایى و سپاس تنها براى اوست، زنده مى‏کند و مى‏میراند، و اوست زنده‏اى که نمى‏میرد، خیر به دست اوست و او بر هر کارى تواناست. خدایا! از آنچه عطا کردى بازدارنده‏اى نیست، و آنچه را بازدارى‏دهنده‏اى ندارد و شخص کوشا را کوشش از تو بى‏نیاز نمى‏کند، سپس دستها را بر چهره خود بکشد. و نیز در روز نیمه ماهر رجب این نماز را با همین کیفیت بخواند، ولى پس از:

او بر هر کارى تواناست بگوید: معبود: یگانه، یکتا، فرد، مقصود نیازمندان، که همصرى و فرزندى نگرفته است و هم در روز آخر ماه این عمل را بجا آورد و بعد از: او بر هر کارى تواناست خدایا! بر محمّد و خاندان پاکش درود فرست، و جنبش و نیرویى جز به خدا نیست، خداى برتر و بزرگ. پس دستها را بر چهره خود کشیده و حاجتش را بطلب، از فواید این نماز که بسیار است نباید غفلت نمود. و آگاه باش که براى سلمان در روز اوّل ماه رجب نماز دیگرى است که آن ده رکعت است: در هر رکعت سوره «حمد» یک مرتبه و سوره‏ «قل هو اللّه احد» سه مرتبه خوانده شود. با فضیلت بسیار، که چکیده‏اش آمرزش گناهان و در امان ماندن از فتنه قبر، و عذاب قیامت و سلامت یافتن از جذام و پیسى و بیمارى ذات الجنب‏ «1» براى خواننده آن است، و همچنین سیّد ابن طاووس براى این روز چهار رکعت نماز نقل کرده که هرکه مى‏خواهد به کتاب «اقبال» مراجعه کند. و در این روز، در سال پنجاه‏وهفت هجرى به قولى ولادت امام باقر علیه السّلام واقع شده، ولى مختار نویسنده در این مورد سوم صفر است. و در روز دوم این ماه در سال 212 به قولى ولادت با سعادت امام هادى علیه السّلام و در روز سوم این ماه شهادت آن حضرت در سال دویست و پنجاه و چهار، در شهر سرّمن رأى [سامرّاء] اتّفاق افتاده است، و به قول ابن عیّاش در روز دهم این ماه ولادت حضرت جواد الائمه علیه السلام واقع شده است.

شب سیزدهم: آگاه باش که در هر یک از ماههاى رجب و شعبان و رمضان، در شب سیزدهم مستحب است دو رکعت نماز بگذارند به این صورت که در هر رکعت پس از سوره «حمد» سوره‏هاى «یس» و «تبارک» و «قل هو اللّه احد» بار خوانند، و در شب چهاردهم: چار رکعت با همین کیفیت و با دو سلام، و در شب پانزدهم شش رکعت با سه سلام و به همین صورت.

از امام صادق علیه السّلام روایت شده: هرکه چنین کند تمام فضیلت این سه ماه را دریابد، و همه گناهانش جز شرک آمرزیده شود.

روز سیزدهم: اوّل «ایّام البیض» است و براى روزه این روز و روز چهاردهم و پانزدهم، ثواب بسیارى وارد شده، و اگر کسى بخواهد عمل «امّ داود» را بجا آورد، باید این روز را روزه بدارد، و در روز سیزدهم این ماه بنا بر مشهور، سى سال پس از عام الفیل ولادت با سعادت حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در کعبه معظّمه واقع شده است.

شب نیمه ماه رجب: شب شریفى است، و در آن چند عمل مستحبّ است:

اوّل: غسل کردن. دوّم: شب زنده‏دارى به عبادت، چنان‏که علّامه مجلسى فرموده. سوّم: زیارت حضرت سید الشّهدا علیه السّلام چهارم: شش رکعت نماز به کیفیتى که در اعمال شب سیزدهم گذشت. پنجم: سى رکعت نماز که در هر رکعت سوره «حمد» و ده مرتبه سوره‏ «قل هو اللّه احد» خوانده شود، و این نماز را سیّد ابن طاووس با فضیلت بسیار از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روایت کرده. ششم: دوازده رکعت نماز، هر دو رکعت با یک سلام، و در هر رکعت، هر یک از سوره‏هاى «حمد» و «توحید» و «فلق» و «ناس» و «ایة الکرسى» و «قدر» را چهار مرتبه بخواند، و پس از سلام چهار مرتبه بگوید:

خدایا خدایا، پروردگارا چیزى را شریک او نسازم، و جز او سرپرستى نگیردم سپس هر دعایى که مى‏خواهد بخواند.

سیّد این نماز را به این صورت از امام صادق علیه السّلام روایت کرده، ولى شیخ در کتاب «مصباح» فرموده: که داود بن سرحان از امام صادق علیه السّلام روایت کرده: در شب نیمه رجب دوازده رکعت نماز به جا مى‏آورى، در هر رکعت بعد از سوره «حمد» یک سوره خوانده، و هنگامى‏که از نماز فراغت یافتى، هر یک از سوره‏هاى «حمد»، «قل اعوذ بربّ الفلق» و «قل اعوذ بربّ النّاس» و «قل هو اللّه احد» و «ایة الکرسى» را چهار مرتبه قرائت مى‏کنى، و پس از آن چهار مرتبه مى‏گویى:

منزّه است خدا و سپاس خاص اوست و معبودى جز او نیست و او بزرگتر از هر وصفى است سپس مى‏خوانى: خدایا خدایا پروردگارا چیزى را شریک او نسازم، و هرچه او خواهد شود نیرویى نیست جز خداى برتر و بزرگ.

و همچنین در شب بیست‏وهفتم مثل این عمل را به جا مى‏آورى.

روز نیمه رجب: روز مبارکى است، و در آن چند عمل مستحب است:

اوّل: غسل کردن،

دوّم: زیارت حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام، زیرا از ابن ابى نصر نقل شده که گفت: از حضرت رضا علیه السّلام پرسیدم، امام حسین علیه السّلام، را در کدام ماه زیارت کنیم؟ فرمود: در نیمه رجب و تمام ماه شعبان.

سوّم:نماز سلمان به کیفیتى که در اعمال روز اوّل گذشت. چهارم: چهار رکعت نماز بخواند، و پس از سلام دست به دعا بردارد و بگوید:

اى خوارکننده هر ستمگر سرکش، از عزّت‏بخش مؤمنان، تویى پناهگاه من آن هنگام که دیدگاه‏ها و روشها مرا عاجز سازند و تویى پدیدآورنده جسم و جانم از روى مهر و رحمت، درحالى‏که از آفریدن من بى‏نیاز بودى، و اگر رحمت تو نبود هرآینه از هلاک‏شدگان بودم، و تویى تأیید کننده من در پیروزى بر دشمنانم، و اگر یارى تو نبود، هرآینه از رسواشدگان بودم، اى فرستنده رحمت از سرچشمه‏هایش، و پدید آورنده برکت از جاهایش، اى آن‏که هستى‏اش را به نهایت بزرگى و بلندى خاص ساخته، س دوستانش به عزت او عزیز مى‏شوند، اى آن‏که پادشاهان در برابرش یوغ خوارى بر گردن نهاده‏اند در نتیجه از حملات انتقام‏جویانه‏اش در هراسند، از تو مى‏خواهم به حق وجودت که آن را از کبریایت برون ساختى، و از تو مى‏خواهم به حق کبریایت که آن را از عزّتت برگرفتى و از تو مى‏خواهم‏ به حق عزّتت که با آن بر حکومت هستى چیره گشتى و با آن همه آفریدگانت را آفریدى، در نتیجه همه آنان بر هستى‏ات اعتراف دارند، که بر محمّد و اهل بیتش درود فرستى.

روایت شده: هر صاحب اندوهى این دعا را بخواند حق تعالى او را از اندوه و غم رهایى بخشد. پنجم: عمل امّ داود که مهم‏ترین اعمال این روز است، و براى برآمدن حاجات و برطرف شدن سختیها، و دفع ستم ستمکاران بسیار مؤثّر است.

و کیفیت آن بنابر آنچه در کتاب «مصباح» شیخ آمده چنین است: چون بخواهد این عمل را بجا آورد، روزهاى سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم را روزه بدارد، سپس در روز پانزدهم هنگام ظهر غسل کند و چون وقت ظهر داخل گردد، نماز ظهر و عصر را با رکوع، و سجود نیکو بجا آورد، در جایى خلوت که چیزى او را مشغول نکند، و کسى با او سخن نگوید. چون از نماز فراغت یابد، رو به جانب قبله کند، و سوره «حمد» را صد مرتبه و سوره «توحید» را نیز صد مرتبه و «آیة الکرسى» را ده مرتبه بخواند، و بعد از اینها قرائت کند سوره‏هاى «انعام، بنى اسرائیل (اسراء)، کهف، لقمان، یسى، صافات، حم سجده، حمعسق، حم دخان، فتح، واقعه، ملک، ن، اذا السّماء انشقّت»

و پس از آن را تا آخر قرآن، و چون از اینها فارغ شود، درحالى‏که رو به قبله مى‏باشد بگوید:

راست فرمود خداى بزرگ که معبودى جز او نیست، خداى زنده و به خود پاینده، داراى بزرگى و بزرگوارى، مهربان و بخشنده، بردبار و کریم، که چیزى همانند او نیست، و او شنواى داناى بیناى آگاه است، گواهى داد خدا خدایى که معبودى جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش هم گواهان وحدانیّت اویند و اینکه بر پا دارنده عدالت است، معبودى جز او که عزیز حکیم است، نیست، و پیامبران بزرگوارش این حقیقت را به مردم رساندند، و من بر این واقعیت از گواهانم، خدایا! تنها براى توست، سپاس و بزرگوارى و عزّت و افتخار، و چیرگى، و نعمت، و عظمت، و رحمت، و هیبت، و سلطنت، و زیبایى، و نعمت‏بخشى، و تنزیه، و تقدیس، و یکتایى، و بزرگى، و دیدنیها و نادیدنیها، و آنچه بر فرازآسمانهاى بلند است، و آنچه در اعماق زمین است و زمینهاى فروتر، و آخرت و دنیا، و آنچه به آن خشنود شوى از ثنا و ستایش و سپاس و نعمتها، خدایا! بر جبرئیل درود فرست آن فرشته امین بر وحیت، و نیرومند بر انجام فرمانت و فرمانبردار در آسمانها و جایگاههاى کرامتت، حمل کننده کلماتت، یاور پیامبرانت، نابود کننده دشمنانت، خدایا بر میکائیل درود فرست آن فرشته رحمتت، آفریده براى نمایش رأفتت، و آمرزش‏خواه و یاور اهل طاعتت، خدایا! بر اسرافیل درود فرست آن فرشته حمل کننده عرشت، و صاحب صور (شیپور) قیامت، آن چشم به راه فرمانت، اندیشناک و بیمناک از هراست، خدایا درود فرست بر حاملان عرش، آن حاملان پاک نهاد، و بر سفیران بزرگوار، آن نیکان پاکیزه، و بر فرشتگانت آن بزرگواران نویسنده اعمال بندگان، و بر فرشتگان بهشت، و گماشتگان بر دوزخ، و فرشته مرگ و یارانش، اى صاحب عظمت و بزرگوارى، خدایا! درود فرست بر پدرمان آدم، پدیده آفرینشت، که او را گرامى داشتى با سجده فرشتگانت، و بهشت را به او بخشید، خدایا! بر مادرمان‏ حوّا درود فرست، آن پاکیزه از پلیدى، و صفا یافته از چرکى، و برتر از آدمیان، و گردش کننده در جایگاههاى مقدّس، خداى درود فرست بر هابیل و شیث و ادریس و نوح و هود، و صالح و ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و یوسف اسباط و لوط و شعیب و ایّوب و موسى و هارون و یوشع و میشا و خضر و ذى القرنین و یونس و الیاس و یسع و ذى الکفل و طالوت و داود و سلیمان و زکرّیا و شعیا و یحیى و تورخ و متى و ارمیا و حیقوق و دانیال و عزیر و عیسى و شمعون و جرجیس و حواریّون و پیروان و خالد و حنظله و لقمان. خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و بر محمّد و خاندان محمّد رحمت فرست و بر محمّد و خاندان محمّد برکت فرست، آنچنان‏که درود و رحمت و برکت بر ابراهیم و خاندان ابراهیم فرستادى، به حقیقت تویى ستوده و بزرگوار، خدایا! درود فرست بر اوصیاء، و سعادتمندان و شهیدان و امامان هدایتگر، خدایا! درود فرست بر ابدال و اوتاد و جهانگردان و عبادت‏کنندگان و مخلصان و پارسایان، و اهل کوشش و تلاش و محمّد و اهل بیتش را خاص گردان، به برترین دردهایت، و بزرگترین کراماتت و بر روح و جسمش از سوى من تحیّت و سلام رسان، و او را آنچنان فضل و شرف و کرامت بیفزاى که او را به بالاترین درجات اهل شرف از پیامبران و فرستادگان‏ و برترین بندگان مقربّت برسانى، خدایا! درود فرست بر آن‏که نام بردم و بر آن‏که نام نبردم از فرشتگانت و و پیامبرانت و رسولانت و اهل طاعتت، و درودهایم را بر ایشان و بر ارواحشان برسان، و آنان را برادرانم در آستانت، و یارانم بر دعایت قرار بده، خدایا! شفاعت مى‏جویم از تو، و از کرمت به سوى کرمت و از جودت به سوى جودت، و از رحمتت به سوى رحمتت، و از اهل طاعتت به سویت، و از تو مى‏خواهم تمام آنچه را که یکى از بندگان شایسته‏ات از تو درخواست کرده درخواست شرافت افزایى که مردود نشده و مى‏خوانمت به آنچه تو را بدان خوانده‏اند، خواندنى که اجابت شده و به نومیدى نرسیده، اى خدا اى بخشنده، اى مهربان، اى بردبار، اى کریم، اى بزرگ اى باشکوه، اى بخشنده، اى زیبا، اى سرپرست، اى کارگشا، اى برگیرنده لغزشها، اى پناه ده، اى آگاه، اى روشنى‏بخش، اى نابود کننده، اى والا مقام، اى چرخاننده، اى دگرگون‏ساز، اى بزرگ، اى توانا، اى بینا، اى ستایش‏پذیر، اى نیکوکردار، اى پاکى، اى پاک، اى چیره اى پیدا، اى پنهان، اى پرده‏پوش، اى فراگیر، اى توانمند، اى نگهبان، اى بزرگمنش، اى نزدیک، اى مهرورز، اى ستوده اى بزرگوار، اى آغازگر، اى بازگرداننده، اى گواه، اى احسان کننده، اى زیبایى‏بخش، اى عطا بخش، اى فزونى‏بخش، اى کیرنده، اى دهنده، اى هدایت‏گر، اى فرستنده، اى ارشاد کننده، اى استوارساز، اى عطا کننده، اى منع کننده، اى دفع کننده، اى بلندى‏بخش، اى همیشگى، اى نگهدار، اى آفریننده اى بسیار بخشنده، اى توبه‏پذیر، اى کارگشا، اى فراوان‏دهنده، اى نشاطآفرین، اى آن‏که هر کلیدى به دست اوست اى بسیار سود رسان، اى مهرورز، اى عطوف، اى بسنده، اى شفابخش، اى عافیت‏بخش، اى پاداش‏دهنده، اى وفاکننده، اى سلطه‏گر اى با عزّت، اى جبران‏کننده، اى بزرگمنش، اى سلام، اى ایمنى‏بخش، اى یکتا، اى بى‏نیاز، اى نور، اى تدبیرگو، اى فرو، اى تک، اى قدوس، اى یاور، اى همدم، اى برانگیزنده، اى وارث، اى دانا، اى فرمان‏ده، اى آغازگر، اى برتر، اى صورتگر، اى سلامتى‏بخش، اى دسوتى‏ورز، اى پایدار، اى همیشه، اى دانا، اى فرزانه، اى بخشنده، اى آفریننده، اى نیکوکار، اى شادى‏افزا اى دادگر، اى داور، اى جزادهنده، اى پرمهر، اى منّت‏گذار، اى شنوا، اى پدیدآور، اى پشتیبان، اى یاور، اى زندگى‏بخش مردگان، اى آمرزنده، اى دیرینه، اى آسانى‏بخش، اى هموار کننده، اى میراننده، اى زنده کننده، اى سودبخش، اى روزى بخش، اى قدرتمند، اى سبب‏ساز اى فریادرس، اى بى‏نیازکننده، اى داراى‏بخش، اى آفریننده، اى در کمین، اى یگانه، اى حاضر، اى جبران کننده، اى نگهدار، اى استوار، اى فریادرس، اى بازگرداننده، اى گیرنده، اى که بلندى جست و بر فراز آمد، آمد، پس در چشم انداز برتر جاى گرفت، اى آن‏که نزدیک شد پس در کنار آمد، و دور شد پس نایافتنى شد، و نهان و ناپیداتر را دانست، اى آن‏که تدبیر امور با اوست و اندازه‏ها به دست او، اى آن‏که هر هر دشوارى بر اوس هل و آسان است، اى آن‏که بر هرچه بخواهد تواناست، اى فرستنده بادها، اى پدیدآوردنده روشنى بامداد، اى برانگیزنده ارواح، اى صاحب جود و بخشش، اى بازگرداننده آنچه از دست رفته، اى زنده کننده مردگان، اى گردآوردنده پراکنده‏ها، اى روزى‏بخش بى‏حساب به هرکه خواهى، اى انجام‏دهنده آنچه خواهى هرگونه که خواهى، اى صاحب بزرگى و بزرگوارى، اى زنده به خو پاینده، اى زنده آنگاه که نباشد زنده، اى زنده کننده مردگان، اى زنده‏اى که معبودى جز تو نیست، پدید آورنده آسمانها و زمین، اى خداى من و آقاى من، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و بر محمّد و خاندان محمّد رحمت فرست، و بر محمّد و خاندان محمّد برکت فرست، آنچنان‏که درود و برکت و رحمت خویش را بر ابراهیم و خاندان ابراهیم فرستادى، به یقین که ستوده و بزرگوارى و رحمت آر بر خوارى و ندارى، و تهیدستى من، و بر تک بودن و تنهایى و فروتنى من در برابرت، و بر اعتمادم بر تو، و زارى‏ام به درگاهت، تو را مى‏خوانم، خواندن آن فروتن خوار خاشع ترسان بیمناک بینواى پست ناچیز گرسنه نادار پناهنده پناه‏جوى، معترف به گناه، آمرزش‏خواه از گناه، درمانده به درگاه پروردگارش، مى‏خوانمت خواندن آن‏که معتمدانش او را واگذاشته‏اند و دوستانش او را ترگ گفته‏اند، و درد جانگاهش بزرگ شده، مى‏خوانمت خواندن آن دلسوخته غمگین ناتوان بى‏مقدار بى‏نواى درمانده پناه‏جو، خدایا! از تو درخواست مى‏کنم به حق اینکه فرمانروایى، و آنچه بخواهى مى‏شود، و بر آنچه بخواهى توانایى، و از تو درخواست مى‏کنم به احترام این ماه محترم و خانه محترم، و شهر محترم و رکن و مقام و مشاعر بزرگ، و به حق پیامبرت محمّد که بر او و خاندانش سلام، اى آن‏که به آدم شیث را بخشید، و به ابراهیم اسماعیل و اسحق را، و اى آن‏که یوسف را به یعقوب بازگرداند، و اى آن‏که بدحالى ایّوب را پس از آزمون برطرف ساخت، اى بازگرداننده موسى به مادرش و فزونى‏بخش دانش خضر، اى آن‏که سلیمان را به داود بخشید، و یحیى را به زکریا، و عیسى را به مریم، اى نگهدار دختر شعیب، اى سرپرست فرزند مادر موسى، از تو مى‏خواهم بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى، و همه گناهان مرا بیامرزى، و از عذابت پناهم دهى، و مرا مستوجب خشنودى و ایمنى و احسان و آمرزش و بهشت خویش قرار دهى، و از تو درخواست مى‏کنم هر حلقه‏اى که میان من و آزاردهنده من است باز کنى، و هر سختى را برایم آسان نمایى، و هر مشکلى را برایم هموار کنى، و زبان هر بدگوى از من را ناگویا سازى، و هر متجاوزى را از من بازدارى، و هر دشمن و حسود بر من را نابود نمایى، و هر ستمگرى را از من بازدارى، و مرا از هر مانعى که بین من و حاجتم حایل مى‏شود، و مى‏خواهد بین من و طاعتت جدایى اندازد، و از عبادتت بازدارد کفایت فرمایى، اى آن‏که پریان سرکش را مهار نمودى و شیاطین متکبّر را مقهور ساختى، و گردن گردنکشان را به خاک ذلّت افکندى، و بداندیشى چیره‏جویان را از مستضعفان بازگرداندى، از تو مى‏خواهم با قدرتت بر هرچه مى‏خواهى، و آسان نمودنت هرچه را بخواهى به هرگونه که بخواهى اینکه برآوردن حاجتم را در زمره آنچه مى‏خواهى قرار دهى. سپس بر زمین سجده کن و دو طرف رخسار خود را بر خاک بگذار و بگو: خدایا! براى تو سجده کردم، و به تو ایمان آوردم، پس رحمت آور بر خوارى‏ام، و تنگدستى‏ام، و کوششم، و رازى‏ام، و درماندگى‏ام، و نیازم به سویت اى پروردگار من.

و بکوش که دیده‏هایت اشک‏ریزان باشد، هرچند به اندازه سر سوزن، که این خود نشانه برآورده شدن دعاست.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/2/2 :: ساعت 8:34 صبح )
»» فضیلت و اعمال ماه مبارک رجب‏1

 

 

فصل اوّل: در بیان فضیلت و اعمال ماه مبارک رجب‏

بدان‏که این ماه و ماه شعبان و ماه رمضان در شرافت، کامل و تمامند و روایات بسیارى در فضیلت آنها وارد شده است بلکه از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روایت شده است که رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در احترام و فضیلت به آن نمى‏رسد و در این ماه جنگ با کافران حرام است!! و رجب ماه خدا و شعبان ماه من و رمضان ماه امّت من است، کسى‏که یک روز از ماه رجب را روزه بدارد، مستحقّ خشنودى بزرگ خدا مى‏شود و خشم حق از او دور مى‏گردد و درى از درهاى دوزخ به رویش بسته مى‏شود.

و از حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام روایت شده است: هرکه یک روز از ماه رجب را روزه بدارد بهشت بر او واجب مى‏شود. و نیز فرمود: رجب نام نهرى در بهشت که از شیر سپیدتر و از عسل شیرین‏تر است، هرکه یک روز از رجب را روزه بدارد به یقین از آن نهر بیاشامد. و از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: ماه رجب ماه استغفار امّت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزگار و مهربان است و رجب را «اصبّ» [یعنى فروریزنده‏تر] مى‏گویند، زیرا رحمت خدا در این ماه بر امّت من بسیار ریخته مى‏شود، پس بسیار بگویید، استغفر اللّه و اساله التّوبة

ابن بابویه به سند معتبر از سالم روایت نموده که گفت: در اواخر ماه رجب که چند روزى از آن مانده بود به خدمت امام صادق علیه السّلام رفتم. چون نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد، فرمود: آیا در این ماه روزه گرفته‏اى؟ گفتم: نه به خدا اى پسر رسول خدا. فرمود: آنقدر ثواب از تو فوت شده که اندازه آن را جز خدا کسى نمى‏داند، به یقین این ماهى است که خدا آن را بر ماههاى دیگر فضیلت داده و احترام آن را عظیم نموده و گرامى داشتن روزه‏داران این ماه را بر خود واجب کرده!! گفتم: یابن رسول اللّه، اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بخشى از ثواب روزه‏داران آن نایل مى‏شودم؟ فرمود: اى سالم هرکه یک روز از آخر این ماه را روزه‏ بدارد، خدا او را از سختى سکرات مرگ و از هراس پس از مرگ و از عذاب قبر ایمن مى‏کند، و هرکه دو روز آخر این ماه را روزه بدارد، به آسانى از صراط مى‏گذرد، و هرکه سه روز آخر این ماه را روزه بدارد از وحشت بزرگ روز قیامت، و از سختیها و هولهاى آن روز ایمن مى‏شود، و برات آزادى از آتش دوزخ را به او عطا مى‏کنند.

در هر صورت براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده و در روایت آمده:

اگر کسى قدرت بر روزه ماه رجب را ندارد،

هر روز این تسبیحات را صد بار بخواند،

تا ثواب روزه ماه رجب را دریابد:

منزّه است خداى بزرگ، منزّه است آن‏که تسبیح جز براى او سزاوار نیست، منزّه است خداى عزیزتر و گرامى‏تر، منزّه است آن‏که جامه عزّت در پوشید که تنها او براى آن‏جامه شایسته است.

اعمال ماه رجب و آن بر دو بخش است:

بخش اوّل: اعمال مشترک آن است‏

که به متعلق به همه ماه است و اختصاص به روز معیّنى ندارد، و آن چند عمل است:

اوّل: در تمام روزهاى ماه رجب این دعا را بخواند که روایت شده: حضرت زین العابدین علیه السّلام در آغاز رجب در حجر اسماعیل خواند:

اى که مالک حاجات خواهندگانى، و از باطن لب فروبستگان خبر دارى، از سوى تو براى هر خواهشى، گوشى شنوا، و پاسخى آماده است، خدایا به حق وعده‏هاى صادقانه‏است و نعمتهاى فراوانت، رحمت گسترده‏ات، از تو مى‏خواهم که بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى، و حاجات دنیا و آخرتم را برآورى، چه همانا تو بر هر کارى توانایى.

دوّم: این دعا را بخواند، دعایى که امام صادق علیه السّلام در هر روز ماه رجب مى‏خواندند:

آنان‏که بر غیر تو بار یافتند ناامید گشتند، و آنان‏که به کارى جز تو پرداختند زیانکار شدند، و آنان‏که به درگاه غیر تو وارد شدند به تباهى رسیدند، و سودجویان دچار قحطى شدند، مگر آنان‏که از فضل تو سود جستند، در رحمتت به روى مشتاقان باز است، خیرت به خواهندگان عطا شده، احسانت براى نیازمندان گوارا است، و عطایت براى آرزومندان آماده است و روزى‏است حتى براى روگردانان از فرمانت گسترده است، و بردبارى‏است کسانى را که به دشمنى‏ات برخاسته‏اند نیز شامل است، شیوه‏ات به بدرکاران احسان، و روشت زندگى بخشیدن به متجاوزان است، خدایا مرا به راه ره‏یافتگان بدار، و تلاش تلاش‏گران را روزى‏ام فرما، و مرا از بى‏خبران دورشده قرار مده، و روز جزا آمرزشت را نصیبم کن.

سوّم: شیخ در کتاب «مصباح» از معلّى بن خنیس از امام صادق علیه السّلام روایت کرده: در ماه رجب این دعا را بخوان:

خدایا شکیبایى شاکرانت، و کردار ترسیدگانت، و باور عبادت‏کنندگانت را از تو مى‏خواهم، خدایا تو برتر و بزرگى، و من بنده بینوا و تهیدستم، تو بى‏نیاز و ستوده‏اى، و من بنده خوارم، خدایا بر محمّد و خاندانش درود فرست، و عطاى این خواسته‏ها را بر من منت بگذار به توانگرى‏ات بر تهیدستى‏ام، و به بردبارى‏ات بر نادانى‏ام، به توانت بر ناتوانى‏ام اى عزیز، خدایا بر محمّد و خاندانش آن‏جانشیان پسندیده درود فرست، و مرا از کارهاى دنیا و آخرت نسبت به چیزى‏که بى‏تابم کرده کفایت کن اى مهربان‏ترین مهربانان.

مؤلف گوید: سیّد ابن طاووس هم این دعا را در کتاب «اقبال» نقل کرده، و از نقل او پیداست که این دعا از جامع‏ترین دعاهاست، و در تمام اوقات مى‏توان آن را خواند.

چهارم: شیخ طوسى فرموده: در هر روز ماه رجب مستحب است این دعا را بخوانند:

خدایا اى صاحب نعمتهاى فراوان و عطاهاى قسمت شده، و رحمت گسترده، و قدرت فراگیر، و نعمتهاى برجسته، و موهبتهاى بزرگ، و بخششهاى زیبا، و عنایات درخور، اى آن‏که به شباهت با چیزى وصف نشود، و به مثال و نمونه‏اى مثلش نزنند، و از سوى هیچ پنجه‏اى مغلوب نگردد، اى آن‏که آفرید و روزى داد، و الهام نمود و به سخن آورد، و نوآورى نمود و آغاز کرد، و برتر شد و بالا رفت، و اندازه داد و نیکو اندازه داد، و شلک داد و استوار نمود و حجّت آورد و رساند، و نعمت بخشید و فراوان گرداند و بخشید و افزون ساخت، و عطا فرمود و فزونى بخشید، اى که در عزّت بالا، پس از دیدگاه دیده‏ها درگذشت، و در لطف نزدیک شد پس از دغدغه افکار بیرون رفت، اى آن‏که در فرمانروایى یگانه است پس براى او در عرصه سلطنتش همتایى نیست، و به نعمتها و بزرگمنشى تنهاست، پس براى او در عظمت جایگاهش ضدّى نیست، اى آن‏که در شکوه هیبتش دقایق و لطایف اندیشه‏ها سرگردان شده، و در برابر درک عظمتش دیدگان تیزبین خلایق وامانده است، اى آن‏که رخساره در برابر جلالتش به خوارى افتاده، و گردنها در برابر بزرگى‏اش فروتن گشته، و دلها از ترسش هراسان شده است، از تو مى‏خواهم به حق این ستایش که جز براى تو شایسته نیست، و به آن وعده‏اى که‏ براى خوانندگانت از مؤمنین، خود را به آن پاى‏بند کرده‏اى و به آنچه اجابت آن را براى دعاکنندگان بر خودت ضمانت نموده‏اى، اى شنواترین شنوایان، اى بیناترین بینایان، اى چابک‏ترین حسابرسان، اى صاحب نیروى استوار، بر محمّد خاتم پیامبران و بر اهل بیتش درود فرست، و در این ماه بهترین چیزى را که قسمت کرده اى نصیب من کن، و بهترین چیزى که در قضاى خود حتم نموده‏اى بر من حتم کن، و آن را براى من به خوشبختى ختم کن، در زمره آنان‏که کارشان را به خوشبختى ختم نمودى، و تا زنده‏ام زندگى همراه با عنایاتى فراوان روزى‏ام کن، و بمیران خوشحال و آمرزیده، و از پرسش و پاسخ برزخ رهایى‏ام بخش، و نکیر و منکر دو فرشته مأمور بر سؤال مردگان را از من دور کن و مبشر و بشیر را که مژده‏دهندگان سعادتند به من بنمایان، و برایم به جانب خشنودى و بهشت راه هموارى قرار ده و زندگى خوش و فرمانروایى بزرگى برایم مقرّر فرما، و بر محمّد و خاندانش درود بسیار فرست.

مؤلف گوید: این دعا دعایى است که در مسجد صعصعه هم خوانده مى‏شود.

پنجم: شیخ روایت کرده که از ناحیه مقدّسه به دست شیخ کبیر ابى جعفر محمّد بن عثمان بن سعید رضى اللّه عنه این توقیع شریف [یعنى دست‏نویس شریف‏] بیرون آمد که هر روز از روزهاى رجب بخوان:

به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانى‏اش همیشگى است‏

خدایا از تو درخواست مى‏کنم، به حق معانى تمام دعاهایى که متولیان امرت تو را به آن مى‏خوانند، آنان‏که امین راز تو هستند، و به امر تو شادند، و بیان‏کنندگان نیرویت و آشکارکنندگان بزرگى‏ات مى‏باشند، از تو مى‏خواهم به حق آنچه از مشیتت درباره ایشان گفته شد، پس آنان را قرار دادى معادن کلماتت و پایه‏هاى توحیدت، و آیات و مقاماتت که‏ تعطیلى براى آنها در جایى نیست، تو را با آنها شناسد هرکه بشناسدت، بین تو و آنها تفاوتى نیست جز اینک ایشان بندگان و آفریده تواند که بازوبسته‏شدن کارشان به دست توست، آغازشان از تو و انجامشان به جانب توست، آنان بازوان و گواهان و بخشندگان و مدافعان و نگهبانان و بازرسان‏اند، آسمان و زمینت را با حقیقت آنان انباشتى تا آشکار شد که معبودى جز تو نیست، پس به حق همه اینها و به جایگاههاى عزّت ا زرحمتت و به مقامات و نشانه‏هاى از تو مى‏خواهم که بر محمّد و خاندانش درود فرستى، و بر ایمان و پایداریم بیفزایى، این هان در عین ظهور، اى ظاهر در عین نهان، و مستورى، اى جداکننده بین روشنایى و تاریکى، اى وصف شده بدون اینکه ژرفاى وجودش درک شود و اى شناخته شده بدون تشبیه، مرزبند هر محدود، گواه هر گواهى پذیر، هستى‏بخش هرچه هست، و شماره کننده هر شماره و گم‏کننده هر گم‏شده، معبودى غیر تو نیست، اهل بزرگمنشى و جودى، اى که چگونگى نپذیرى و به جایى درنگنجى، اى پوشیده از هر دیده، اى جاودان، اى به خود پاینده و داناى هر دانسته، بر محمّد و خاندانش درود فرست، و بر بندگان برگزیده‏ات، و انسانهاى در پرده‏ات، و فرشتگان مقربّت، و شجاعان صف کشیده گرداگرد عرشت، و مبارک گردان بر ما در این ماهمان ماه بزرگ و ماه مکرّم، و آنچه پس از این است از ماههاى محترم، در این ماه نعمتعایت را بر ما فراوان کن، و نصیبهاى ما را سرشار فرما، و سوگندهایمان را به انجام برسان، به حق اسم بزرگ‏تر و بزرگ‏تر، و عظیم‏تر و گرامى‏ترت که چون بر روز نهادى روشن شد و چون بر شب گذاردى تاریک گشت، و از گناهانمان بیامرز آنچه را تو مى‏دانى و آنچه را ما نمى‏دانیم، و ما را از گناهان حفظ کن به بهترین نگاهدارى، و ما را از حوادثى که مقدّر نموده‏اى کفایت فرما، و بر ما به حسن توجّهت منّت گذار، و به غیر خودت وامگذار، و ما را از خیرت منع مکن، و به عمرهایمان به اندازه‏اى که مقدّر فرموده‏اى برکت ده، و رازهاى پنهان ما را سامان ده، و از جانب خود به ما امان بده، و ما را با حسن ایمان به کار گمار، و به ماه رمضان و روزها و سالهاى پس از آن برسانمان، اى داراى جلالت و بزرگوارى.

ششم: شیخ روایت نموده که: از ناحیه مقدّسه به دست شیخ ابو القاسم رحمه الله این دعا در ایّام رجب صادر شده:

خدایا! از تو درخواست مى‏کنم به حقّ دو مولود ماه رجب، محمّد بن على دوّم (امام جواد ع)، و فرزندش على بن محمّد برگزیده (امام هادى ع) و به وسیله آن دو امام به جانب تو تقرّب مى‏جویم به بهترین تقرّب، اى آن‏که نیکى تنها از سوى او خواسته شده، و تنها در آنچه نزد اوست رغبت شده است، از تو مى‏خواهم خواهش جرم‏پیشه معصیت‏کارى که گناهانش او را هلاک نموده، و عیوبش او را به اسارت کشیده، پس عادتش بر گناه طولانى شد، و امورش با بلاهاى سخت به هم آمیخت، از تو مى‏خواهد: توبه و خوبى بازگشت، کنده شدن از گناه، رهایى جانش از آتش، گذشت از آنچه بر گردن اوست، زیرا مولاى من تو بزرگ‏ترین آرزو و امید او هستى. خدایا! از تو مى‏خواهم به حق مسائل شریفت، و وسایل والایت، که مرا در این ماه به رحمت گسترده است، و نعمت تقسیم شده‏ات فروگیرى، و نفسى به من عنایت کنى که به آنچه روزى‏اش نموده‏اى قناعت‏ ورزد تا گاهى که به گور درآید و به آخرت رسد، و به آنچه عاقبت اوست بازگردد.

هفتم: و نیز شیخ از جناب ابو القاسم بن روح رضى الله عنه که نایب خاص حضرت صاحب الامر (عج) است روایت کرده: که فرمود:

در ماه رجب در هر زیارتگاهى از زیارتگاههاى شریف که باشى به این زیارت صاحب مزار را زیارت کن. پس چون وارد حرم مى‏شوى بگو:

سپاس خدا را که ما را در ماه رجب در محضر اولیایش حاضر کرد، و آنچه را که از حق ایشان بر ما فرض بود واجب فرمود، و درود خدا بر محمّد برگزیده خدا، و جانشینان پرنجاتبخش، خدایا! چنان‏که ما را به محضر ایشان حاضر نمودى، به وعده آنها در حق ما وفا کن، و ما را به جایگاه ورود آنان و فیض وجودشان وارد فرما، بى‏آنکه از ورود به خانه همیشگى و بهشت جاوید رانده شویم، و سلام بر شما، من به قصد شما آمده‏ام و در خواهش و حاجتم به شما تکیه کردم، حاجتم آزادى‏ام از دوزخ و جاى گرفتن در کنار شما در خانه ابدى است، هرماه با پیروان نیکوکارتان، و سلام بر شما به خاطر شکیبایى‏تان، چه نیکوست این خانه آخرت، من خواهنده و آرزومند شمایم در آنچه اختیار و تغییرش به دست شماست.

تنها «به وسیله شما» شکستگى جبران شود و بیمار درمان پذیرد، و آنچه را رحم‏ها بیفزاید و کم کنند انجام پذیرد، من به راز شما ایمان دارم و به گفتارتان تسلیمم، و خدا را به شما سوگند مى‏دهم در اینکه از حرم شما بازگردم به همراه حاجاتم و رواشدن آنها و به امضا رسیدنشان و موفقّانه برآمدنشان و دور شدن سختى‏هاى آنها و به همراه کارهایم نزد شما و اصلاح آنها، و سلام بر شما سلام وداع‏کننده‏اى حوایجش را به شما سپرده، از خدا مى‏خواهد دوباره به سوى شما بازگردد، و راهش با جانب شما قطع نشود، و اینکه خدا مرا برگرداند از محضر شما به بهترین وجه و با دستى پر، به جایى سرسبز، و زیستگاهى خوش و گسترده و راحت و آسوده، تا رسدن مرگ و بهترین سرانجام، و جایگاهى در ناز و نعمت ازلى، و زنگى آینده ابدى، و خوردنیهاى مداوم، و نوشیدن شراب طهور، و آب گوارا، نوشیدن چند بار و یکبار، که از نوشیدنش خستگى و ملالى دست ندهد و رحمت خدا و برکات و تحیّاتش بر شما، تا بازگشتم به محضر شما، و رستگارى در حکومتتان، و محشور شدن در زمره شما، و رحمت خدا و برکت و درودها و تحیّاتش بر شما، و او ما را بس است و نیکو وکیلى است.

هشتم: سیّد ابن طاووس از محمّد بن ذکران که معروف به سجّاد است چه آنقدر سجده کرد و در حال سجده گریست که نابینا شد روایت کرده که گفت: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم فدایت شود این ماه ماه رجب است مرا در این ماه دعایى تعلیم کن که حق تعالى مرا به آن سود بخشد، حضرت فرمود: بنویس «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» و در هر روز از رجب در صبح و شام پس از نمازهاى روزوشب بگو: اى آن‏که هر خیرى را از او امید دارم، و از خشمش در هر شرّى ایمنى جویم، اى آن‏که در برابر عبادت اندک مزد بسیار عطا مى‏کند، اى آن‏که به هرکه از او بخواهد مى‏بخشد، اى آن‏که به هرکه از او نخواهد و او را نشناسد نیز مى‏بخشد، عطایش از روى مهربانى و رحمت است، با درخواستم از تو همه خیر دنیا و خیر آخرت را به من عنایت کن، و با درخواستم از تو همه شره دنیا و شره آخرت را بازگردان، زیرا آنچه را تو عطا کردى کاستى ندارد، و از احسانت بر من بیفزاى اى کریم. راوى گفت: حضرت محاسن (موهاى صورت) شریف خود را در پنجه چپ گرفت و این دعا را با حالت درماندگى و زارى همراه حرکت دادن انگشت اشاره دست راست خواند، و پس از این گفت: اى داراى بزرگى و بزرگوارى، اى داراى بخشش و جود، اى داراى عطا و کرم، محاسنم را بر آتش دوزخ حرام کن.

 نهم: از پیامبر روایت شده: هرکه در ما رجب صد مرتبه بگوید:

آمرزش مى‏خواهم از خدایى که معبودى جز او نیست، اوست یگانه، برایش شریکى نمى‏باشد، و به سوى او باز مى گردم. و آن را با صدقه به انجام رساند، حق تعالى پایان کارش را ختم به رحمت و آمرزش کند، و هرکه چهارصد مرتبه بگوید: ثواب شهادت صد شهید را براى او بنویسد.

دهم: و نیز از آن حضرت روایت شده: هرکه در ماه رجب هزار مرتبه بگوید: معبودى جز خدا نیست، خداى عزّتمند پرشکوه صد هزار کار نیک براى او ثبت کند، و برایش صد شهر در بهشت بنا کند.

یازدهم: روایت شده، هرکه در ماه رجب به هنگام صبح، هفتاد مرتبه، و در زمان پسین (شامگاه) هم هفتاد مرتبه بگوید: از خدا آمرزش مى‏طلبم و به او باز مى‏گردم و چون به پایان رساند، دستها را بلند کند و بگوید:

خدایا مرا بیامرز و توبه‏ام را بپذیر پس اگر در ماه رجب از دنیا برود، خدا از او خشنود باشد و به برکت ماه رجب، آتش دوزخ با او تماس نگیرد.

دوازدهم: در همه این ماه هزار مرتبه بگوید: از خداى داراى بزرگى و بزرگوارى، از همه گناهان و گنهکاریها، آمرزش مى‏جویم. تا خداى مهربان او را بیامرزد.

سیزدهم: سیّد ابن طاووس در کتاب «اقبال» از حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله براى خواندن سوره‏ «قل هو اللّه احد» در ماه رجب ده هزار مرتبه، یا هزار مرتبه، یا صد مرتبه فضیلت بسیار نقل کرده، و نیز روایت کرده: هرکه در روز جمعه ماه رجب صد مرتبه سوره توحید را بخواند، در قیامت برایش نورى پدید مى‏آید که او را به بهشت راهنمایى کند.

چهاردهم: سیّد روایت کرده: هرکه در ماه رجب یک روز روبه بدارد، و چهار رکعت نماز بگذارد و به این ترتیب که در رکعت‏ اوّل صد مرتبه «آیة الکرسى» بخواند و در رکعت دوّ دویست مرتبه سوره توحید، نمى‏میرد تا مقامش را خود در بهشت ببیند، یا دیگرى براى او ببیند.

پانزدهم: و نیز سیّد از پیامبر روایت کرده: هرکه در روز جمعه ماه رجب بین نماز ظهر و عصر چهار رکعت نماز بخواند به این صورت که در هر رکعت یکبار سوره «حمد» و هفت بار «آیة الکرسى» و پنج مرتبه «سوره توحید» سپس ده بار بگوید:

آمرزش مى‏خواهم از خدایى که معبودى جز او نیست و از او درخواست توبه دارم.

حق تعالى براى او از روزى که این نماز را خوانده تا روزى که از دنیا برود براى هر روز هزار کار نیک بنویسد، و در عوض هر آیه‏اى که خوانده است شهرى در بهشت از یاقوت سرخ، و به جاى هر حرف قصرى در بهشت از گوهر سپید عطا کند، و براى او زنان زیباروى بهشتى را به همسرى او درآورد و از او خشنود گردد بى‏آنکه برایش خشمى به دنبال داشته باشد، و در زمره عبادت‏کنندگان به شمار آید، و سرانجام او را به سعادت و آمرزش پایان دهد ... تا آخر حدیث.

شانزدهم: سه روز این ماه را که پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه بدارد، زیرا روایت شده: هرکه در یکى از ماههاى حرام این سه روز را روزه بدارد، حق تعالى براى او ثواب نهصد سال عبادت را مى‏نویسد.

هفدهم: در تمام ماه رجب شصت رکعت نماز بخواند در هر شب دو رکعت به این ترتیب که در هر رکعت یک مرتبه سوره «حمد» و سه مرتبه‏ «قل یا ایّها الکافرون» و یک مرتبه سوره توحید بخواند، و چون سلام دهد دستها را بلند کرده و بگوید: معبودى جز خدا نیست، یگانه و بى‏شریک است، فرمانروایى و سپاس مخصوص اوست زنده مى‏کند و مى‏میراند و او زنده‏اى است که هرگز نمى‏میرد، خیز تنها به دست اوست، و او بر هر کارى توانا است، و بازگشت همه به سوى اوست، و جنبش و نیرویى نیست جز به عنایت او، خداى برتر و بزرگ، خدایا! بر محمّد پیامبر درس ناخوانده و خاندانش درود فرست.

سپس دستها را به صورت خویش بمالد، از پیامبر روایت شده، هرکه این عمل را بجا آورد، خدا دعایش اجابت کند، و پاداش شصت حج و شصت عمره را به او عطا فرماید.

هجدهم: از پیامبر صلى اللّه علیه و آله روایت شده: هرکه در یک شب از ماه رجب، در دو رکعت نماز صد مرتبه سوره توحید بخواند مانند کسى است که ر راه خدا صد سال روزه گرفته و حق تعالى براى این عمل صد قصر در بهشت به او مرحمت فرماید، هر قصرى در جوار پیامبرى از پیامبران علیهم السّلام.

نوزدهم: و نیز از آن حضرت روایت شده: هرکه در یک شب از شبهاى رجب ده رکعت نماز بجاى آورد به این ترتیب که در هر رکعت سوره «حمد» و یک بار «قل یا ایّها الکافرون» و سه بار سوره توحید را بخواند حق تعالى هر گناهى که پیش از آن مرتکب شده بیامرزد. تا آخر حدیث.

بیستم: علّامه مجلسى در کتاب «زاد المعاد» فرموده: از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده: حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله فرمود: هرکه در هر شب و هر روز ماههاى رجب، شعبان و رمضان، هر یک از «حمد» و «ایة الکرسى» و «قل یا ایّها الکافرون» و «قل هو اللّه احد» و «قل اعوذ بربّ الفلق» و «قل اعوذ بربّ النّاس» را سه مرتبه قرائت کند و سه مرتبه بگوید: منزّه است خدا و سپاس خداى را و معبودى جز خدا نیست و خدا بزرگ‏تر از هرچیز است و جنبش و نیرویى جز به خدا نیست، خداى برتز و بزرگ و سه مرتبه بگوید: خدایا درود فرست بر محمّد و خاندانش و سه مرتبه: با رخدایا مردان و زنان مؤمن را ببخش و بیامرز و چهارصد مرتبه: از خدا آمرزش مى‏جویم و به سوى او مى‏پویم خداى تعالى گناهانش را بیامرزد، هرچند به عدد قطره‏هاى باران و برگ درختان و کف روى آب دریاها باشد، تا آخر حدیث. و نیز علّامه مجلسى فرموده که در هر شب از شبهاى این ماه هزار مرتبه گفتن «لا اله الّا اللّه» (معبودى جز خدا نیست) وارد شده. بدان‏که اولین شب جمعه ماه رجب را «لیلة الرغاب» (یعنى شب دلدادگان) مى‏گویند و براى آن عملى با فضیلت بسیار از حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله وارد شده که آن را سیّد در کتاب «اقبال» و علّامه حلى در «اجازه بنى زهره» نقل کرده‏اند، بعضى از فضیلت آن اینکه به سبب انجام آن گناهان بسیار آمرزیده مى‏شود، و نیز نمازى در آن وارد شده که هرکه آن را به جاى آورد هنگام شب اوّل قبرش حق تعالى ثواب آن را به نیکوترین صورت و با روى گشاده و درخشان و زبانى گویا به سوى او مى‏فرستد، پس به او مى‏گوید: اى حبیب من تو را بشارت باد که از هر شدّت و سختى نجات یافتى، بنده مى‏گوید تو کیستى؟ به خدا سوگند من چهره‏اى زیباتر از چهره تو ندیدم، و سخنى شیرین‏تر از سخن تو نشنیدم، و بویى بهتر از بوى تو نبوییدم!! پاسخ میدهد: من ثواب آن نمازم که در فلان شب، از فلان ماه، از فلان سال به جاى آوردى امشب نزد تو آمدم تا حقّت را ادا کنم، و مونس تنهایى تو باشم، و هراس را از تو برگیرم و هنگامى‏که در صور (شیپور قیامت) دمیده شود، در عرصه قیامت سایه‏اى بر سرت خواهم افکند، پس خوشحال باش که خیر هرگز از تو جدا نخواهد شد. کیفیت این نماز چنین است:

اولین پنجشنبه ماه رجب را روزه مى‏دارى، چون شب جمعه داخل شود، ما بین نماز مغرب و عشا، دوازده رکعت نماز بجاى مى‏آورى، هر دو رکعت با یک سلام به این ترتیب که در هر رکعت یک مرتبه سوره «حمد» و سه مرتبه «سوره قدر» و دوازده مرتبه «سوره توحید» مى‏خوانى و هنگامى که از نماز فارغ شدى هفتاد مرتبه مى‏گویى:

خدایا! بر محمّد پیامبر درس ناخوانده و خاندانش درود فرست سپس به سجده مى‏روى و هفتاد مرتبه میگویى:

پاک و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح آنگاه سر از سجده بر مى‏دارى و هفتاد مرتبه مى‏گویى:

پروردگارا! مرا بیامرز و بر من مهرورز و از آنچه از من مى‏دانى بگذر، تو خداى برتر و بزرگترى دوباره به سجده مى‏روى و هفتاد مرتبه مى‏گویى: پاک و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح سپس حاجت خود را مى‏طلبى که به خواست خدا برآورده خواهد شد. آگاه باش زیارت حضرت رضا علیه السّلام در ماه رجب مستحب است، و انجام آن در این ماه امتیاز خاصى دارد، همانگونه که انجام عمره در ماه رجب فضیلت دارد تا جایى که روایت شده انجام آن‏

در این ماه، در فضیلت همتاى حج است و نیز نقل شده: حضرت سجاد علیه السّلام در ماه رجب به عمره مشرّف شده بود، و شب و روز نزد کعبه نماز مى‏خواند، و در حالى که پیوسته در سجده بود این ذکر از زبان ایشان شنیده مى‏شد:

گناه از بنده‏ات بزرگ شده، پس بگذر گذشت از سوى تو زیبا باشد.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/2/2 :: ساعت 8:32 صبح )
»» جلوه‏اى از اخلاق حضرت امام محمّد باقر علیه السلام‏

 



کار و کوشش‏
محمّد بن منکدر مى‏گوید: من گمان نمى‏کردم على بن الحسین علیه السلام جانشینى برتر از خود بنهد تا آنکه پسرش محمّد بن على را دیدم و خواستم او را پند دهم ولى او مرا پند داد، دوستانش گفتند: امام علیه السلام به چه چیزى تو را پند داد؟
گفت: در ساعتى بسیار گرم به بخشى از نواحى مدینه رفته بودم، حضرت امام باقر علیه السلام را دیدم که به خاطر تنومندى بدنش به دو غلام سیاه تکیه داشت، پیش خود گفتم: مردى از مردان بزرگ قریش در این ساعت با این حال در طلب دنیاست! سوگند مى‏خورم که او را قاطعانه موعظه کنم.
نزدیک او شدم و سلام کردم، نفس زنان جواب سلامم را داد. از شدّت گرما عرق از سر و رویش مى‏ریخت. به او گفتم: خدا کارت را به صلاح آورد، بزرگى از بزرگان قریش آن هم در این ساعت در طلب دنیاست، اگر مرگت از راه رسد و تو در این حال باشى چه مى‏کنى؟
دستش را از روى شانه دو غلام برداشت سپس تکیه داد و گفت: به خدا سوگند اگر مرگم برسد و در این حال باشم بى‏تردید به من رسیده در حالى که در طاعتى از طاعات خدا هستم که به وسیله آن ارزش وجودم را از تو و از مردم حفظ مى‏کنم، من از مرگ، زمانى مى‏ترسم که مرا در رسد و من بر گناهى از گناهان باشم! گفتم: خدا رحمتت کند! خواستم تو را موعظه کنم تو مرا موعظه کردى‏ «1»!

انفاق جوانمردانه‏
حسن بن کثیر مى‏گوید: از تهیدستى و جفاکارى برادران ایمانى نزد حضرت امام باقر علیه السلام شکایت کردم، حضرت فرمود: برادر بدى است برادرى که هنگام بى‏نیازیت به تو توجه داشته باشد و زمان تنگدستى‏ات با تو قطع رابطه کند! سپس به غلامش فرمان داد تا کیسه‏اى که هفتصد درهم در آن بود به من داد و فرمود: این را هزینه کن و هنگامى که به پایان رسید مرا خبر ده‏ «2».

خسته نشدن از نیکوکارى‏
یاران حضرت امام باقر علیه السلام مى‏گویند: آن حضرت میان پانصد تا ششصد هزار درهم به ما اجازه مى‏دادند که کمک کنیم و هرگز از صله به برادران و قاصدان پیشگاهش و آرزومندان و امیدوارانش، ملول و خسته نمى‏شدند «3».

بردبارى شگفت در برابر نصرانى‏
مردى نصرانى مسلک به حضرت امام باقر علیه السلام از روى توهین گفت: تو بقرى! حضرت فرمود: نه من باقرم، گفت: تو پسر آن زن آشپزى، فرمود:
آشپزى هنر و حرفه اوست، گفت: تو فرزند زنى سیاه چهره و زنگى و بد زبانى! فرمود: اگر راست مى‏گویى خدا او را بیامرزد و اگر دروغ مى‏گویى خدا تو را بیامرزد. نصرانى به سبب این برخورد بردبارانه مسلمان شد «4».

مهمان دوستى عاشقانه‏
سلمى کنیز حضرت امام باقر علیه السلام مى‏گوید: همواره برادران دینى‏اش بر او وارد مى‏شدند و از نزد او نمى‏رفتند مگر آنکه آنان را به پاکیزه‏ترین غذا پذیرایى مى‏کرد و لباسى نیکو بر آنان مى‏پوشانید و درهم‏هایى به آنان مى‏بخشید! من به حضرت مى‏گفتم: به سبب این دست و دل بازى تهیدست مى‏شوى، حضرت پاسخ مى‏گفت: اى سلمى! نیکى و حسنه دنیا جز صله به برادران دینى و کارهاى پسندیده نیست.
حضرت نسبت به انفاق به برادران دینى پانصد و ششصد هزار درهم اجازه مى‏داد. او هرگز از هم‏نشینى با برادران خسته نمى‏شد و مى‏فرمود:
دوستى برادر دینى نسبت به خودت را به آنچه در قلب تو نسبت به اوست بشناس. هرگز از درون خانه‏اش شنیده نشد که: اى سائل! در وجودت برکت‏ باد و نه اى سائل! این را برگیر! او مى‏فرمود: آنان را با بهترین نام‏هاشان بخوانید «5».

حقوق همسر
حسن بن زیّات بصرى مى‏گوید: من با دوستم بر حضرت امام باقر علیه السلام وارد شدیم در حالى که آن حضرت در اطاقى مفروش نشسته بودند و بالاپوشى گلى بر تن داشتند و محاسن خود را اصلاح کرده، سرمه به چشم کشیده بودند.
پرسش‏هایى از او پرسیدیم، هنگامى که برخاستیم به من فرمود: اى حسن! فردا تو و دوستت نزد من بیایید گفتم: آرى، فدایت شوم!
چون فردا رسید با دوستم خدمت حضرت رسیدم، در اتاقى بود که جز حصیر فرشى نداشت و پیراهن خشن بر تن او بود، رو به دوستم کرده، فرمود: برادر بصرى! دیروز بر من وارد شدى و من در اتاق همسرم بودم، دیروز نوبت او بود، اتاق، اتاق او بود و کالاى اتاق هم کالاى او، خود را برایم آراسته بود و بر عهده من بود که من هم خود را براى او بیارایم به آن گونه که او براى من خود را آراسته بود. به دلت چیزى نسبت به من نگذرد.
دوستم گفت: فدایت گردم، به خدا سوگند بر دلم چیزى گذشت اما اکنون خدا آن را از میان برد و دانستم حق در همان است که گفتى‏ «6».

دعاى دسته جمعى‏
حضرت امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: هرگاه پدرم را حادثه‏اى محزون مى‏کرد، زنان و کودکان را جمع مى‏کرد سپس دست به دعا برمى‏داشت و آنان آمین مى‏گفتند «7».

تسلیم در برابر خدا
گروهى به محضر حضرت امام باقر علیه السلام مشرّف گشته، مصادف با بیمارى طفلى از آن حضرت شدند، از حضرت اندوه و بى‏قرارى دیدند، گفتند: به خدا سوگند اگر حادثه‏اى به او برسد مى‏ترسیم چیزى را که از او نمى‏پسندیم ببینیم.
زیاد درنگ نکرده بودند که صداى ناله بر او شنیدند، حضرت گشاده‏رو غیر از آن حالى که داشت، بر دوستان وارد شد؛ به حضرت گفتند: خدا ما را فداى تو کند، از آنچه از تو دیدیم مى‏ترسیدیم که اگر حادثه‏اى پیش آید تو را به حالى شدیدتر ببینیم که ما را اندوهگین کند! حضرت فرمود: ما دوست داریم نسبت به کسى که دوستش داریم سلامت و عافیت یابیم، هنگامى که فرمان خدا برسد نسبت به آنچه او دوست دارد تسلیم هستیم‏ «8».

آزادى در برابر یک ضربت تازیانه‏
حضرت امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: پدرم هنگام مرگش غلامان بدش را آزاد کرد و غلامان خوبش را نگاه داشت، به او گفتم: اى پدر! آنان را آزاد و اینان را نگاه داشتى؟ فرمود: آنان را که آزاد کردم در مدتى که نزد من بودند از جانب من ضربتى به آنان رسید بنابراین آزادى آنان در برابر آن ضربت‏ «9».

مناجات شبانه‏
اسحاق بن عمار مى‏گوید: حضرت امام صادق علیه السلام به من فرمود:
رختخواب پدرم را پهن مى‏کردم و به انتظارش مى‏ماندم تا بیاید، وقتى به رختخواب مى‏رفت و خوابش مى‏برد، من به سوى رختخوابم مى‏رفتم شبى دیر به نزد من آمد. در جستجویش به مسجد آمدم و آن هنگامى بود که مردم به خواب رفته بودند ناگهان او را در مسجد تنها به حال سجده دیدم، ناله‏اش را شنیدم که مى‏گفت:
سُبحَانَکَ اللَّهُمَّ رَبِّى حَقّاً حَقّاً، سَجَدتُ لَکَ یَا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً، اللَّهُمَّ إنَّ عَمَلِى ضَعیِفٌ فَضَاعِفُه لِى، اللَّهُمَّ قِنِى عَذَابَکَ یَومَ تَبعَثُ عِبَادَکَ، وَتُب عَلَیَّ إنَّکَ أنتَ التَّوَابُ الرَّحِیمُ‏ «10»
. خدایا! از هر عیب و نقصى منزهى، به حقیقت که پروردگار منى.
پروردگارا! برایت از روى بندگى سجده کردم، خدایا! عملم ضعیف است، آن را برایم دو چندان کن، خدایا! مرا از عذابت، روزى که بندگانت را برمى‏انگیزى حفظ کن و توبه مرا بپذیر، زیرا تو بسیار توبه پذیر و مهربانى.

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- الکافى: 5/ 73، باب ما یجب من الإقتداء بالأئمة، حدیث 1؛ الارشاد، مفید: 2/ 161؛ وسائل الشیعة: 17/ 19، باب 4، حدیث 21872؛ بحار الأنوار: 46/ 350، باب 9، حدیث 3.
(2)- الارشاد، مفید: 2/ 166؛ روضة الواعظین: 1/ 204؛ بحار الأنوار: 46/ 287، باب 6، حدیث 6.
(3)- الارشاد، مفید: 2/ 167؛ کشف الغمة: 2/ 127؛ بحار الأنوار: 46/ 288، باب 6، حدیث 9.
(4)- المناقب: 4/ 207؛ بحار الأنوار: 46/ 289، باب 6، حدیث 12.
(5)- کشف الغمة: 2/ 118؛ بحار الأنوار: 46/ 290، باب 6، حدیث 15.
(6)- الکافى: 6/ 448، باب لبس المعصفر، حدیث 13؛ مکارم الأخلاق: 80؛ وسائل الشیعة: 5/ 32، باب 17، حدیث 5817؛ بحار الأنوار: 46/ 293، باب 6، حدیث 20.
(7)- الکافى: 2/ 487، باب الإجتماع فى الدعاء، حدیث 3؛ عدة الداعى: 158، الإجتماع فى الدعاء.
(8)- الکافى: 3/ 226، باب الصبر والجزع والإسترجاع، حدیث 14؛ وسائل الشیعة: 3/ 276، باب 85، حدیث 3641؛ بحار الأنوار: 46/ 301، باب 6، حدیث 44.
(9)- من لا یحضره الفقیه: 4/ 231، باب النوادر الوصایا، حدیث 5548؛ وسائل الشیعة: 19/ 419، باب 84، حدیث 24874؛ بحار الأنوار: 46/ 300، باب 6، حدیث 42.
(10)- الکافى: 3/ 323، باب السجود والتسبیح والدعاء فیه، حدیث 9؛ حلیة الأولیاء: 3/ 187؛ بحار الأنوار: 46/ 301، باب 6، حدیث 45.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/2/2 :: ساعت 8:31 صبح )
»» ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام

 

 

سرشار از نور و لبخند

زان ازلی نور که پرورده اند در تو زیادت نظری کرده اند
خوش بنگر در همه خورشیدوار تا بگدازند که افسرده اند

بهاری تازه در گریبانِ زمان نفس نفس می زند ـ جوانه ها و شکوفه های جاری در شریان تاریخ ـ هوایی منبسط سرشار از نور و لبخند

کدام مسیر، به سرانگشتِ تاریخ پیچیده می شود تا چشم های از تحیّر گشوده آسمان به پیشواز آمدنش خاک را به تپش وا دارد؟

ملایک، دست افشان کدام حادثه شگفت اند که گاهواره غرق نورش را در عرش، دست به دست می چرخانند؟

کدام نهر در توازی قدم هایش بر دیواره ها و جداره ها می کوبد؟

کدام خورشیدِ روشن در پیشانیِ میلادِ شکفتنش آسمان و زمین را در نور شناور می سازد؟

دست هایش ستون هفت آسمانند که شکوفه های یقین داده اند.

دریچه های بسته جهل، روبروی نگاهش به سمت آسمانی از معرفت گشوده می شوند و تمام منابر، بوی حکمت می گیرند تا کلمات، بال و پر بگیرند در هوایی گسترده.

می آید و چشم های روشنش می جوشد از بطن آسمان ها و جاری می شود بر گستره خاک لابلای نارنجستان ها، عطر گام هایش می پیچد.

انارستان های دوردست، در سرانگشت هایِ اشارتش روشن و خاموش می شوند و درختان گیسو رها در نسیم می پیچند از اشتیاق آمدنش.

دریچه های آسمان باز می شود تا آبروی زمین، «باقرالعلوم» هرچه روشنایی را با خویش به ارمغان بیاورد. هرچه پروانه بر پیله های هیجان بال می کوبند و در آسمان جاودانگی، پرواز را پر می زنند.

می آید؛ با دستاری از سبز، از جوانه، از رویش، با بهاری شکفته در آستین، با خوشه های سرشار شکوفه در گریبان.

کبوتران رها در کنار چشمه مهتاب، در سرشاری لطفش غبار از بال های پرواز می شویند و بر آستانِ کرامتش بال می گسترند. نفس هایش مردگیِ خاک را به حیات وا می دارد.

می آید؛ هوا بوی پونه های باران خورده می گیرد و هر آن چه روزن، رو به آسمان پر می گیرند و نور را در آغوش می فشارند.

جذبه نگاهش نور است و نور؛ زان ازلی نور که پرورده اند...

 

ابوجعفر، آمد تا خواب را در چشم های زمین مچاله کند.

جمعه بود و نخستین روز ماه رجب

جمعه بود و نخلستان های مدینه، چشم امید بر میلاد میوه دل پیامبر صلی الله علیه و آله داشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله ، چشم به راه تولد باقرالعلوم بود.

«رسیدن من و اقبال آن همایون فال چنان فتاد مطابق در آن خجسته حریم»

نوزاد نور می آمد تا هادی الرشاد همه باشد.

باقرالعلوم، او که از دو سو به پیامبر می پیوست، می آمد تا علم ظنون را مسحور علم و فنون خود سازد.

می آمد تا عِلم لدّنی را علی التفصیل و علی التحقیق در دسترس تاریخ قرار دهد.

ابوجعفر، او که وارث هاشمیان است و علویان و فاطمیان، می آمد تا راستگوترین لهجه ها و جذاب ترین چهره ها را نشان بشر بی ریشه و بی شرم زمانه دهد.

می آمد تا کوربختان و شور چشمان کور دل را محو تماشای عرفان «علی الیقین» خود سازد.

ابو جعفر می آمد تا سلام محمد صلی الله علیه و آله را به کربلا برساند. می آمد تا بار دیگر، جابر بن عبد الله انصاری را مست از رایحه هستی بخش محمد صلی الله علیه و آله کند.

درود بر تو یا ابوجعفر که علم نبوی و فطرت علوی را در هم آمیختی تا بزرگان و مهترانی چون «حَکَم بن عَتَیْبه»، مُهر خاموشی بر زبان زنند و مُهر مِهْر جویی بر گمان.

درود بر تو که در برابر حشمت تو، هشام بن عبدالملک، ناگزیر به گریز می شد که گرمای چشمان تو گیرا بود و منطق تبسّم تو، توفنده و خروشنده.

الفبای دانش تکمیل شد

مدینه از بوی بهشت آکنده است، از بوی خوش افلاک، انگار تمام ملایک، یکباره از آسمان به زمین هبوط کرده اند و زمین را به عطر خوش انفاس قدسی شان میهمان

شاید آمده اند تا بال هایشان را به قدوم آسمانی پنجمین آفتاب ولایت، متبرک سازند.

شاید آمده اند تا زمین، با شکوه هرچه تمام تر، به پیشواز گل برود.

سال، سال 58 هجری است، ماه، ماه رجب، ماه بخشش و مغفرت

شهر، شهرِ پیامبر رحمت و خانه، خانه چهارمین خورشید امامت...

* * *

چه اصالتی، چه پیشینه مبارکی، چه تباری!

پدر، حجّت خداوند و مادر، دختر بزرگوار امام حسن مجتبی علیه السلام

پدر، خورشید و مادر، ماه

پدر، نور و مادر، نور، و تو، فرزند دو نور؛ نور علی نور

و تو ذوالنّورین و تو فرزند بهشت و تو فرزند زمزم.

دیری است، دنیا، گوش خوابانده و صدای دلنواز آمدنت را بی تاب گشته

دیری است زمانه، لحظه مقدّس شکوفایی بهشت وجودت را به انتظار نشسته.

دیری است، وعده آسمانی آمدنت، دل ها را مشتاق کرده.

نمی دانم چه رازی در حضور تو جاری است که قرن ها پیش، وعده ات دادند...

تو آن واقعه بی بدیلی که لحظه وقوعت را دقیقه ها و ثانیه ها، چشم انتظار بودند...

تو از قدیم، حضور داشتی و اینک به زمین هدیه شدی...

تو آن ستاره دنباله داری که از قرن ها پیش، آسمان در هیجان ظهورت می سوخت... و امشب همان شب است؛ شبی که باید اتّفاق بیافتی، شبی که باید پلک بگشایی و آینده انسان را به موازات نگاه روشنت، به نور ختم کنی...،

درست لحظه رویش گل وجودت، پایه های جهل، به خود لرزید و تارهای سست نادانی از هم گسیخت.

تا که نام بلند تو را، فرشته ها زمزمه کردند، گمراهی به پایان رسید و نور دانش، جهان را به روشنی فرا خواند که تو باقرالعلومی و شکافنده همیشه علوم!

ای وارث بر حقّ علم نبوی! خدا، جرعه جرعه علم خویش را در درونت ریخت و دروازه های بسته معرفت را تو در تو، بر روی سینه ات گشود و تو را عالم اسرار عیان و نهان، قرار داد. تا به معجزه انگشت خرد خویش، گره از جهل و نافهمی بشر بگشایی

ای پنجمین حجّت بزرگ خدا! روز میلاد تو، میلاد تمام خوبی هاست!

روز میلاد تو، مرگ تمام نادانی هاست

روز میلاد تو، معلومی تمام مجهول هاست، انقراض نسل نداشتن ها و شروع فهم و ادراک

روز میلاد تو، روز بلوغ انسان ها و روز کمال اندیشه هاست

روز میلاد تو، الفبای دانش بشر، تکمیل شد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/2/2 :: ساعت 8:29 صبح )
<   <<   11   12      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 312
>> بازدید دیروز: 351
>> مجموع بازدیدها: 1327797
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب