سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمى در جهان نشانه است و تیرهاى مرگ بدو روانه ، و غنیمتى است در میان و مصیبتها بر او پیشدستى کنان . و با هر نوشیدنى ، ناى گرفتنى است و با هر لقمه‏اى طعام در گلو ماندنى ، و بنده به نعمتى نرسد تا از نعمتى بریده نشود ، و به پیشباز روزى از زندگى خود نرود تا روزى از آنچه او راست سپرى نشود . پس ما یاران مرگیم و جانهامان نشانه مردن ، پس چسان امیدوار باشیم جاودانه به سر بردن ؟ و این شب و روز بنایى را بالا نبردند جز که در ویران کردن آن بتاختند و در پراکندند آنچه فراهم ساختند . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» عبودیت و بندگى‏

بى‏تردید انسان از خط بندگى نمى‏تواند گریز داشته باشد، و در هیچ لحظه‏ اى از لحظات زندگى، از مسئله بندگى و عبودیت آزاد نیست. چیزى که هست این است که بندگى انسان ممکن است به دو صورت شکل بگیرد: یکى بندگى صحیح و دیگر بندگى و عبادت غلط.

در صورتى که عبودیت انسان صحیح صورت بگیرد، یعنى انسان به حقیقت، تابع برنامه‏هاى سعادت بخش پروردگار مهربان عالم باشد، تمام استعدادها، هنرها و مایه ‏هاى اصالت و معرفت انسان شکوفا خواهد شد، و از این موجود محدود خاکى، وجودى الهى و ملکوتى و بنده‏اى متصل به خداى متعال که صفاتش نامحدود است ساخته خواهد گشت‏.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/11/8 :: ساعت 10:25 صبح )
»» تفکر در قرآن‏

از جمله مسائلى که قرآن مجید، انسان را به اندیشه در آن دعوت مى‏کند اندیشه در خود قرآن عظیم است، شما با مطالعه یک تفسیر زنده و جامع، یا با اتصال به اهل قرآن به قرآن راه پیدا کرده و از این طریق به باز کردن درهاى رحمت حق به سوى خود موفق خواهید شد.

قرآن مجید، از تمام مردم دعوت مى‏کند در عاقبت نیکان و ناپاکان امم گذشته با چشم دل بنگرند و در داستان آنان اندیشه کنند، به صورتى که واقعیت‏هاى حیات پاکان را در خود تحقق داده و از پلیدى پلیدان بپرهیزند، در این زمینه صحیح‏ترین و سودمندترین داستان‏ها، داستان‏هایى است که قرآن مجید نقل مى‏کند و انسان خردمند و متفکر مى‏تواند با مطالعه دقیق آن داستان‏ها، در دریایى از معارف قرار گرفته و از این رهگذر به بهره‏هاى عالى دنیایى و آخرتى برسد.

من در این زمینه شما را به تفاسیر قرآن و کتبى که در توضیح حیات انبیا و امم به عنوان قصص یا داستان‏هاى قرآن نوشته شده، راهنمایى مى‏کنم و از شرح مفصل این حقیقت چشم مى‏پوشم.

در اینجا به ترجمه جملات اول حدیث باب تفکر اشاره کرده و دنباله حدیث را ادامه مى‏دهم:

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

به آنچه از دنیا و آنچه از نعمت و مصیبت و حادثه و تلخى‏ها و خوشى‏ها گذشته، به نظر عبرت بنگر، ببین آیا از براى کسى از آنچه مربوط به دنیا بوده، چیزى باقى مانده؟

و آیا کسى را از بزرگ و کوچک، غنى و فقیر، دوست و دشمن، شاه و گدا مى‏یابى که شربت مرگ را نچشیده باشد؟

اى عزیز! آینده را نیز همانند گذشته بدان، آنچه بر گذشته بر همگان رفت، بر آینده و آیندگان هم خواهد رفت، چنانچه آب به آب شبیه است، در این گذرگاه فقط، خوشا به حال کسى که به هر چیز و به هر کس به دیده عبرت بنگرد و از این رهگذر به تصفیه وجود خویش از رذایل و آراستن درون و برون خویش به حسنات، اقدام نماید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/11/8 :: ساعت 10:25 صبح )
»» میلاد امام حسن عسکری علیه السلام

 ، 
ولادت امام عسگری علیه السلام
اغلب تاریخ نویسان معتقدند امام عسکری علیه السلام در سال 232 ق در شهر مدینه چشم به جهان گشود و هنوز چندسالی از عمر مبارکش نمی گذشت که به همراه پدر بزرگوارش امام هادی علیه السلام از مدینه به سامرا تبعید شد و در مرکز عسکر (لشکرگاه) تحت نظارت مأموران خلیفه ساکن شد. آن حضرت و پدر بزرگوارشان به مناسبت این که در محل استقرار لشکریان حکومت ناگزیر به سکونت شده بودند، عسکریین علیه السلام (= دو عسکری) لقب یافته اند.
دوران امامت حضرت عسکری علیه السلام
امام یازدهم در سال 254 ق، به دنبال شهادت امام هادی علیه السلام و در حالی که بیش از 22 سال از عمر مبارک آن حضرت سپری نشده بود، منصب امامت را عهده دار شدند و حدود شش سال یعنی تا 26 سالگی به ارشاد و هدایت مردم مشغول بودند. آن حضرت سرانجام در هشتم ربیع الاوّل سال 260 ق به دسیسه معتمد عباسی و در شهر سامرّا به شهادت رسیدند و جنازه مطهرشان در کنار مرقد منوّر پدر بزرگوارشان امام هادی علیه السلام به خاک سپرده شد که میعادگاه شیعیان جهان است و عاشقان ولایت چون پروانه به دور شمع وجودش می چرخد.
طلوع فرخنده
نسیم سحری، جان مایه عشق را به گستره خاک بخشید. آبشاری از نور، از خنده های شادمانه خورشید، به میهمانی زمین آمد. دریچه ای از شادی بر دل ها گشوده شد و ترنّم شکفتن نوگلی معطر، در باغستان توحید، دل ها را مفتون و مجذوب خویش ساخت. امام حسن عسکری علیه السلام روح حماسه، چکاد بلند آفتاب، چهره روشن ایستادگی، سیمای بلند فرزانگی، پگاه پرتبسم ایمان، چراغ دار راه انسان، طلیعه خورشید صداقت و صفا، راه بان فتوت و مردی، یاور ستمدیدگان و محرومان، پاسدار ایمان و آرمان، مدافع حریم مهر نبوی، تداوم بخش راه عدل علوی علیه السلام ، و رسواگر دشمنان اسلام مصطفوی است. اینک در سال یادِ میلاد خجسته آن مولا، سلامی صمیمی و سرشار از گل و باران، بر ساحت آن مرهم زخم های خسته دلان می فرستیم و به شما گرامیان به مناسبت این طلوع فرخنده، تهنیت و شادباش می گوییم.
خورشید یازدهم
اماما! خورشید عدالت را تو پروریده ای. مژده دیرپایی صالحان تویی. شکوه عارفانه ایمان تویی. این تویی که در یک پگاه آفتابین، بر بلندای زمانه می ایستی و به هیئتِ آن منجی می نگری که دست مهربانش همه شمشیرهای ستم را می شکند و آفتاب وجودش، یخ تاریخ را آب می کند؛ هر رنگ تیره و تار را از چهره جهان می زداید و بر گیسوان زمین گل برکت و عدالت و ایمان می زند. سلام بر تو و بر فرزندت حضرت موعود. هم او که می آید تا خدا را تفسیر، عشق را تکثیر، و محبت را تقسیم کند. می آید تا به دادخواهی ستمدیدگان، بیرق عدالت را بر دوش گیرد. خورشید یازدهم! ما هرروز با سبدی دعا به استقبال فرزندت می رویم و در آینه قنوت قلبمان زیارتش می کنیم و بر ضریح چشمانش دخیل می بندیم تا شاهد رویش سبز لحظه ظهورش باشیم. آری، عدالت، پاره ای از تن توست ـ ای امام عسکری ـ و جهان لحظه شمار گل آرایی فرزند تو. اینک بر تو و بر آن خورشید، بر تو و بر آن گل غایب، بر تو و بر نایب بر حق آن غایب، سلامی بی کرانه نثار باد!

مژده طلوع
تو سبزترینی به دیده من! وقتی که می خواهم بر آینه یادها بوسه زنم، صبورانه و پرشکیب می آیی و بر بام بلند تاریخ می ایستی. نسیم، نغمه محمدی می سراید تا طلوع تو را به خورشید مژده دهد. آفتاب هم چهره می پوشاند از شرم دیدار. به شاعران می گویم تو را بسرایند؛ هیچ یک ابهت تو را بر نمی تابند و در ابتدای کلام در می مانند. شاعر سپیده دمان، از راه می رسد، بر دو زانوی ادب می نشیند. کتاب نام نیکویت را ورق می زند. سوره «والشمسِ» رویت را تلاوت می کند و به آیه «واللیلِ» گیسویت سوگند یاد می کند که سپیدتر از تو ندیده است. فجر هم که از راه می رسد، در برابر نور تو رنگ می بازد. تو آن زیباترینی که در سپیده دمی روشن، به خاک، مفهومی آسمانی بخشیدی. سلام بر تو و بر آن دقایقی که از نام مقدّست معطّر شد. سلام بر تو و بر آن دقایقی که به نماز ایستادی ای امام عسکری.
فخر وجود
ای آفتاب مهر تو، روشنگر وجوددر پیشگاه حکم تو، ذرّات در سجود
ای شاه عسکری لقب، ای فاطمی نسب!آن را که نیست مهر تو، از زندگی چه سود؟
قرآن ناطقی، تو قرآن پاک راالحق مفسّری ز تو شایسته تر نبود
قربان دیده ای که به بزم تو فاش دیدجای قدوم عیسی و موسی و شیث و هود
مدح شما ز عهده مردم برون بودای خاندان پاک که یزدان تان ستود
از نعمت ولای شما، خاندان وحیمنّت نهاد بر همگان، خالق ودود
ای پور هادی ای حسن عسکری، ز لطفبپذیر از «مؤید» دل خسته، این درود
ماه سامر
ای که خورشید فلک محو لقای تو بُوَدماه را روشنی از نور و ضیای تو بُوَد
معدن جود و سخایی تو که از فرط کرمدو جهان، ریزه خور خوان عطای تو بُوَد
نسبت قامتِ سرو تو، به طوبی ندهمزان که طوبی، خجل از قدّ رسای تو بُوَد
در جوار تو، ز حق خواهش جنّت نکنمجنّت ما، به خدا، صحن و سرای تو بُوَد
تو ظهور پسر خویش طلب کن ز خداچون که مقبول خداوند، دعای تو بُوَد
فضایل اخلاقی امام عسکری علیه السلام
امام حسن عسگری علیه السلام در همه صفات پسندیده انسانی و اخلاق و فضایل درحد کمال بوده است. آن امام والا مقام در عصر خویش بزرگوارترین، عابدترین، بردبارترین و محترم ترین افراد به شمار می رفته و دارای اندیشه بلند، زبانی گویا و پرجاذبه و برخوردار از اخلاق نیک بوده اند. امام یازدهم شیعیان با مردم بسیار مهربان، و نسبت به ضعیفان و افراد تهی دست بسیار بخشنده بودند. او سالار قبیله ایثار، پیشوای مستضعفانِ خاک و مسجود فرشتگان افلاک بود. سلام سوخته دلانِ عطشان بر آن امام همام باد!
ویژگی های شخصیتی امام علیه السلام
امام حسن عسکری علیه السلام در کلیه صفات و ویژگی های مثبت شخصیتی زبانزد عام وخاص بود. در این میان شجاعت و صلابت روحی، قوت قلب، و جرأت و شهامت، از ویژگی های شخصیتی ایشان به شمار می آید. آن بزرگوار به همه انسان ها عشق می ورزید و همواره با آنان به نیکی و احسان رفتار می کرد. بدین جهات بود که نگاهش تا اعماق جان نفوذ می کرد و چون پناهی مطمئن برای بی پناهان و امید ناامیدان بود. امام حسن عسگری علیه السلام در سختی ها یاور شیعیان بود و در عبور از گذرگاه های سخت و پرپیچ وخم، هم چون چراغی روشنگر راه.
نمودار خلوص و پاکی
امام حسن عسگری علیه السلام سرچشمه ایمان و جلوه ای از نور الهی بود. در سیمای تابناکش نور عشق و ایمان خانه داشت و در رازونیاز شبانه اش با پروردگار خلوص و پاکی موج می زد. پیشوای یازدهم ما به عبادت، تهجد، و نماز شب بسیار اهمیت می داد، به طوری که هیچ گاه آن را ترک نمی کرد. همین که پاسی از شب می گذشت از خواب بر می خاست، وضو می گرفت، و به رازونیاز با پروردگار متعال می پرداخت.

صداقت کلام و صفای باطن امام علیه السلام
امام حسن عسکری علیه السلام با وجود پربرکتش، زندگی را با تمام زیبایی ها معنا می کرد. صفای باطنش، صداقت کلامش و دستان پر محبتش، به قلب ها گرمی می بخشید و نیروی پایداری و مقاومت می داد. آن روزها، با وجود امام عسکری علیه السلام ، زندگی معنای دیگری داشت. توفان حوادث در برابر اراده استوارش، به نسیمی زندگی بخش بدل می شد و انبوه مشکلات با کلام آرام و اطمینان بخش او به کنار می رفت. آرامش و استواری او قلب ها را آرام می کرد و بر زخم های دیرینه شیعیان مرهم می نهاد. چون صخره ای نفوذناپذیر، از دسترس فرومایگان به دور بود و به بلندای عزت و مردانگی اش خس وخار را راهی نبود.
در مسیر تربیت مردم
امامان پاک، هم چون پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم پیوسته در تعلیم و تربیت مردم می کوشیدند. آنان، در تمامی اوقات به راهنمایی و تربیت مردم پایبند بودند. رفتار و گفتار و معاشرت و حتی هرگوشه از زندگی روزمره آنان، آموزشگر کسانی بود که با آنان تماس داشتند. هرکس در هر وقت با آنان می نشست برایش ممکن بود که از اخلاق و دانش آنان بهره مند شود و اگر سؤالی داشت، می توانست مطرح کند و پاسخ آن را بشنود. امام حسن عسکری علیه السلام یکی از این مربیّان الهی بود که همواره با رفتار و گفتار خویش نکته های پندآموز و نغز به پیروان راستین خویش، و حتی دشمنان اهل بیت علیهم السلام ، می آموخت. آری، شخصیت آن حضرت چنان بود که دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار می داد و تحوّل عمیق در افکار و اعمال مردم پدید می آورد.
سخنان آرامش بخش امام علیه السلام
امام حسن عسکری علیه السلام الگوی محبت و آرامش است؛ زیرا محبت، با او معنا می گرفت و در نگاهش موج می زد و از دستان پرمهرش جاری می شد و گونه های یخ زده را شوق زندگی می داد. وقتی یاران امام علیه السلام از سختی ها به جان می آمدند و زمانی که شیعیان تمام درها را به روی خود بسته می یافتند، کلمات گوهربار امام یازدهم، آرامش را به جان هایشان ارزانی می کرد. پرده های اندوه و ناامیدی با کلمات اطمینان بخش و پرجاذبه آن حضرت به کنار می رفت و نوری از امید و شادی بر قلب های خسته شیعیان تابیدن آغاز می کرد.
فروتنی امام عسگری علیه السلام
فروتنی از فضایل اخلاقی است که موجب مودت و پیوستگی بیشتر در میان اعضای جامعه می شود و زندگی اجتماعی را رضایت بخش و مطبوع می سازد. این صفت نیکو، افراد را به هم نزدیک می کند و مشارکت های اجتماعی را افزایش می دهد و زمینه بهبود و ارتقای جامعه را فراهم می آورد. امام حسن عسکری علیه السلام درباره تواضع می فرمایند: «تواضع نعمتی است که بر آن حسد برده نمی شود.

گشاده رویی امام علیه السلام
گشاده رویی و داشتن چهره شاد و خرم سبب گسترش شادی و نشاط و افزایش کارایی در جامعه می شود. همان طور که دل مردگی، بی نشاطی و داشتن چهره عبوس، غمگین و اخم آلود موجب گسترش افسردگی و کاهش کارایی و ثمربخشی افراد می شود. جامعه زنده و پویا، جامعه ای است که در آن نشاط، لبخند، شوخ طبعی و شادابی حاکم است. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم همواره چهره گشاده داشت و با افراد با خوش رویی برخورد می کرد و از این طریق موجب جذب افراد به دین مبین اسلام می گردید. پیشوایان دینی، ما هریک، از این فضایل بهره مند بودند که از جمله آنان می توان به خورشید یازدهم، امام حسن عسکری علیه السلام ، اشاره نمود. بزرگ مردی که در گشاده رویی و انبساط خاطر سرآمد زمان خویش بود، به گونه ای که افراد پروانه وار دور شمع وجودش می چرخیدند واز زلال اندیشه و اخلاق کریمانه اش بهره ها می جستند.
عابد و زاهد در کلام امام حسن عسکری علیه السلام
عبادت و رازونیاز با خدا، بدون شک دیواره درون را در برابر تهدید حوادث، مستحکم می کند و اراده را پولادین و تصمیم را استوار می سازد. زهد و پارسایی، روح را طراوت و تازگی می بخشد، روان را صیقل می دهد و انسان را از تسلیم، تردید، ترس، تزلزل، شکست و انزوا می رهاند. امام حسن عسکری علیه السلام افراد پارسا، عابد و زاهد را این گونه معرفی و توصیف می نمایند: «پارساترین مردم کسی است که به هنگام شبهه توقف کند؛ عابدترین مردم کسی است که واجبات را انجام دهد؛ زاهدترین مردم کسی است که حرام را ترک نماید؛ و کوشنده ترین مردم کسی است که گناهان را رها سازد».

الهام بخش فضیلت
باز هم به یاد مردی از دودمان رسالت سخن می گوییم که نور امامت را بر دل ها و دیده های شیعه می افشاند. نامش رمز نیکویی ها و زیبایی ها است و یادش الهام بخش عفاف و فضیلت. وقتی در کوچه پس کوچه های تاریخ می گردیم و اعماق تاریخ را می کاویم، به گوهرهای درخشانی بر می خوریم که فخر بشریتند و به بودن و زیستن، معنی می بخشند. امام حسن عسکری علیه السلام یکی از این گوهرهای نفیس است و شیعه را همین افتخار بس، که به پیشوایی این زبدگان آفرینش معتقد است و حقانیت آنان را باور کرده است. امام یازدهم، هم چون نیاکان خویش، بار سنگین «هدایت امت» را بر دوش می کشید و در عصر حاکمیت ستم، خود را فدای روشنگریِ راه ایمان و حق ساخت. امام حسن عسکری علیه السلام بزرگ مردی است که دوست و دشمن، به فضیلت و دانایی و زهد و عبادت او گواهی داده اند و جز این نیز انتظاری نیست.
آبروی دو عالم
سلامت باد اماما، ای جلوه روشن صداقت و ایثار؛ سلامی به صراحت حق، به روشنایی یقین و به زلالی ایمان. سلام بر تو که برکت دستانت، پایگاه توحید را از لوث اصنام پاکیزه کرد؛ سلامی به پاکی عفاف و صفای صبح. سلامت بادای امام همام؛ ای محبوب نیلگون امامت؛ سلامی به صفای جبهه های نور، به عطر عبادت رزمندگان و به حرارت عشق سنگرنشینان. سلامت باد،ای آبروی دو عالم؛ ای خورشید یازدهم؛ ای حسن عسکری؛ ای فرزانه ترین فریاد تشیع سرخ؛ سلامی به حرارت شوق، به روشنی شفق و به قداست اشک سرخ. امام حسن عسکری علیه السلام پژواک رسای سخن عشق است. آن روز که طلوع کرد، گلبانگ سرافرازی توحید و یگانگی را نوای هر روزمان کرد و مقدّر فرمود که با هم به عشق سخن گوییم. درود خدا بر این امام همام باد!
در هوای عشق تو
ای مقدس ترین مرد پاک؛ ای امام عسکری، فراموش مکن که ملتی سر در هوای عشق تو دارد و با یاد و نام تو و فرزندت حضرت ولی عصر(عج) از گم راهی و جهل به سوی نور پرواز می کند. یاد و نام مهدیِ تو گرمابخش دل های خستگان و درماندگان است.ای پدر امام مستضعفان، به خورشید دوازدهم بگو که جلوه کند و با جلوه گری اش سیمای پرطراوتِ اسلامِ نابِ محمدی را رونق ببخشد.
روایات
امام حسن عسکری علیه السلام می فرمایند:
جدال مکن که ارزش ات را می کاهد و زیاد شوخی مکن که بر تو دلیر می شوند.
بهترین دوست کسی است که اشتباه تو را فراموش کند و نیکی تو را از یاد نبرد.
در رعایت ادب، تو را همین کافی است که از آنچه برای دیگران بد می دانی، دوری کنی.
هرکس بر مرکب باطل سوار شود، در سرزمین پشیمانی فرود خواهد آمد.
دو خصلت، بالاترین اوصاف است: ایمان به خداوند و سودمند بودن برای برادران دینی.
ابراز شادی و شعف در برابر افراد پریشان و گرفتار، از ادب انسانی محسوب نمی شود.
کسی که برادر دینی اش را پنهانی نصیحت کند، او را آراسته و اگر در انظار مردم از او انتقاد کند، وی را زشت جلوه داده است.
از نشانه های فروتنی سلام کردن به همه و نشستن در پایین مجلس است.
خنده بی مورد نشانه نادانی است.
از جمله گرفتاری های کمرشکن، همسایه ای است که چون خوبی یا کار نیکی را ببیند آن را پنهان سازد و چون بدی ببیند آن را افشا کند.
عبادت در زیادی روزه و فزونی نماز نیست؛ بلکه به بسیاری تفکر در امر خداوند است.
خشم کلید هر بدی است.
گستاخی فرزند بر پدر در ایّام کودکی مایه ناسپاسی او در ایّام بزرگ سالی اوست.
از جمله گناهان نابخشودنی این است که گفته شود:ای کاش جز بر این گناه مؤاخذه نشوم.
چه زشت است برای مؤمن تمایل به چیزی که مایه خواری اوست.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/11/8 :: ساعت 10:24 صبح )
»» امام عسکری(ع) نماد فضیلت ها

 

 

پیش گفتار

 

حضرت امام حسن عسکری علیه السلام یازدهمین پیشوای شیعه است، رهبری که در تمام عمر کوتاه خویش (28 سال) مدّتی را در پادگانی در سامرّا، به همراه پدرش امام هادی علیه السلام ،تحت مراقبت بسیار شدید دستگاه استبدادی خلفای بنی عبّاس قرار داشت،و بعد از شهادت پدر بزرگوارش، این حالت استمرار یافت و نیز بارها به زندان جبّاران زمان، گرفتار شد.

 

دوران امامت آن رهبر بزرگ الهی بیش از شش سال به درازا نکشید.

 

آن بزرگوار، همانند پدرانش به همه فضائل و خوبی ها آراسته و از همه بدی ها پیراسته بود. او آن چنان در قلّه شکوهمند کمال و فضیلت قرار داشت که نه تنها دوستان و پیروانش او را ستوده اند بلکه دشمنانِ کینه ورز و سرسخت، به مدح و ستایش او پرداخته اند. برای نشان دادن این حقیقت، به چند نمونه اشاره می شود.

 

تجلّی فضائل

 

احمد بن عبیداللّه بن خاقان ـ که پدرش از مهره های مهمّ دستگاه خلافتِ ستم پیشه بنی عبّاس و از وزیران آن به شمار می رفت و خود نیز از مخالفان و معاندانِ سرسخت امامان علیهم السلام بود و که در برهه ای، از طرف حکومت، مسئولیت گرفتن مالیات را در قم، به عهده داشت ـ می گوید:

 

من در سامرّا ندیدم و نشناختم مردی را در میان علویّان، همانند حسن بن علی.

 

وی از جهت وقار، عفاف، بزرگواری و بخشندگی، در میان علویّان، فرماندهان ارشد نظامی، وزراء و همه مردم، «نمونه و الگو» بود. و با هر کس سخن می گفتی، او را می ستود و به نیکی یاد می کرد.*

 

روزی ابو محمّد بر پدرم عبید اللّه بن خاقان وارد شد، من او را نگریستم؛ آثار بزرگی و عزّت و جلالت از سیمای او پیدا بود. پدرم، مقدم او را گرامی داشت و او را بسیار تکریم کرد. من از این روش پدرم، ناراحت و عصبانی شدم، از او سبب این بزرگداشت را پرسیدم، و خواستم که آن شخصیّت را به من معرّفی کند، پدرم گفت:

 

«او پیشوای شیعیان و بزرگ خاندان بنی هاشم است. او کسی است که شایستگی پیشوایی امّت را دارد، چون خصلت های برجسته ای دارد؛ همچون: فضیلت، پاکی، وقار و متانت، صیانت نفس، زهد و بی رغبتی به دنیا، عبادت، اخلاق نیکو، صلاح و تقوا.»

 

آنگاه احمد بن عبیداللّه می افزاید:

 

ابومحمّد ابن الرّضا، در نهایت بزرگی و والائی بود.»1

 

اخلاق وتحوّل آفرینی

 

حکومت ستمگر بنی عبّاس، امام عسکری علیه السلام را نزد شخصی به نام: علی بن نارمش ـ که یکی از عناصر جنایتکار و از دشمنان سرسخت آل ابوطالب بود ـ زندانی کرد. سران بنی عبّاس به او گفتند: ابومحمّد ابن الرّضاء را تا توان داری، آزار و اذیّت ده و او را به قتل برسان.

 

از زندان نمودن حضرت، چند روزی نگذشت، تا اینکه دیدند علی بن نارمش با آن همه دشمنی و عداوت، در برابر امام سر به زیر افکنده و آن چنان جذبه و عظمت و خُلق و خوی حضرت عسکری در او تأثیر نهاده که به حضرت نگاه نمی کند.

 

وقتی امام عسکری علیه السلام از این زندان خلاص شد، علی بن نارمش آن چنان دچار تحوّل روحی و معنوی گردید که دیدگاهش درباره حضرت، تغییر یافت و در گروه شایستگان زمان قرار گرفت.2

 

بار دیگر امام حسن عسکری علیه السلام را نزد صالح بن وصیف زندانی کردند، او نیز شخصی پلید و بی رحم بود. گروهی از جنایت پیشگان بنی عبّاس نزد صالح بن وصیف رفتند و درباره امام به گفت و گو پرداختند. زندانبان به آنان گفت: آخر من چه کار کنم؟ دو نفر از بدترین افراد را بر او گماشتم، بعد از گذشت چند روز، باشگفتی دیدم آن دو به نماز، عبادت و روزه روی آورده اند، به آنان گفتم: چه چیز اتفاق افتاده است؟ گفتند:

 

«ما چه گوییم در پیرامون مردی که روزها روزه و شب ها تا سحر نماز می خواند، کمتر سخن می گوید و به کارهای غیر ضروری نمی پردازد! ما هنگامی که به او می نگریستیم، بدنمان به لرزه می افتاد و توان استقامت در خود نمی دیدیم.»3

 

سخاوت و بخشندگی

 

امام حسن عسکری علیه السلام بسان اجداد بزرگوارش در بخشندگی و کمک به مردم یگانه روزگار بود. شخصی به نام محمد بن علی همراه پدرش ـ که از خاندان علویان بودند؛ ولی از گروه واقفیّه به شمار می رفتند ـ در زندگی دچار بحران شدند و در مضیقه مالی سختی قرار گرفتند.

 

وی می گوید: پدرم گفت: برویم نزد این مرد ـ امام حسن عسکری ـ چون خصلت «بخشندگی» او را زیاد شنیده بودیم. در راه که می رفتیم، پدرم گفت: ای کاش آن حضرت برای برآورده شدن سه نیاز من، کمکم کند! من هم با خود گفتم: ای کاش به سه نیاز من توجّه و عنایت کند!

 

نزد آن حضرت رفتیم، از حال ما پرسید، پاسخ دادیم. هنگامی که با امام خداحافظی کرده و از خانه خارج شدیم، خادم حضرت آمد و به اندازه ای که نیاز داشتیم و آرزو کرده بودیم، کیسه هایی از اشرفی به ما داد.

 

آنان با آنکه از امام عسکری علیه السلام کرامت دیدند؛ ولی دست از مرام خود برنداشتند.4

 

پاسداشتِ نماز

 

امام عسکری علیه السلام به نماز اوّل وقت بسیار اهتمام می داد و نماز را بزرگ می داشت. ابوهاشم جعفری که یکی از یاران خاصّ و ویژه آن بزرگوار بود، می گوید:

 

نزد آن امام معصوم بودم. حضرت در حال نوشتن نامه بود که وقت اداء نماز فرا رسید، آن بزرگوار نامه را به سوئی نهاد و برای خواندن نماز حرکت کرد. از نماز که فارغ شد، دوباره تشریف آورد و قلم را برداشت و شروع کرد به نوشتن نامه.5

 

ترغیب به خدمت رسانی

 

ابوهاشم می گوید:

 

روزی در محضر امام عسکری علیه السلام بودم، آن حضرت فرمود:

 

«یکی از درهای بهشت، «بابُ المعروف» است. از آن در کسی داخل بهشت نمی شود مگر اینکه در دنیا کارهای نیک انجام داده و به مردم کمک و خدمت نماید.»

 

تا این را از حضرت شنیدم، خدا را سپاس گفتم و بسی خشنود گردیدم؛ زیرا یکی از برنامه های زندگی من، خدمت رسانی به مردم و رفع نیاز پا برهنگان و محرومان بود. تا این مطلب در دلم گذشت، حضرت به من نگاه کرد و فرمود:

 

«بله، کسانی که در این جهان به مردم کمک می کنند، در جهان دیگر نیز سر بلند و جایگاه آنان برجسته است. ای ابوهاشم! خدا تو را از این گروه قرار دهد، خدای تو را رحمت کند.»6

 

پی نوشت ها:

 

* ما رأیتُ و لا عرفتُ بسرّمن رأی، رجلاً من العلویة مثل الحسن بن علی فی هدیه و سکونه و عفافه و نبله و کرمه عند اهل بیته و بنی هاشم...

 

1.اصول کافی،ج1، ص 503؛ مناقب آل ابی طالب(ع)،



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/11/8 :: ساعت 10:24 صبح )
»» کُنیه و القاب امام حسن عسکری(ع)

 

 

مقدّمه

 

همین موضوع بعد از اسلام نیز در بین مسلمانان استمرار داشته و دارد و به مناسبت های مختلف برای افراد کنیه یا لقب هایی انتخاب می کردند. انتخاب این کنیه ها و القاب، گاهی به مناسبت شُهرت شخص در قبیله خود بوده است، مثل «شیخ الطّائفه»؛ یعنی بزرگ قبیله و یا به سبب زیبایی فرد، شغل، زادگاه، انتساب به قوم و خاندانی، واقعه تاریخی و گاهی نیز انتخاب لقب، برای تحقیر و اهانت به آنهاست. اما در مورد «کُنیه» باید گفت اصل آن از «کنایه» است و کنایه این است که کلمه ای گفته شود و از آن چیز دیگری اراده شود و غالباً انتخاب کنیه به سبب ارتباط پدری، مادری، پسری و دختری است که در این راستا، از واژگان: ابو، امّ، ابن و بنت استفاده می شود.

 

کنیه های امام حسن عسکری علیه السلام

 

ابن الرّضا؛ امام حسن عسکری علیه السلام ، پدر و جدّش به ابن الرضا مشهور بودند.1

 

ابوالخلف نیز کنیه امام حسن عسکری علیه السلام است.2

 

ابوعبداللّه؛ کنیه سه امام است: امام حسین، امام صادق و امام حسن عسکری علیهم السلام .3

 

ابومحمّد4؛ ابومحمّد الحسن الخالص5؛ ابومحمّدالعسکری6؛ ابوالحسن7 از دیگر کنیه های امام عسکری علیه السلام است.

 

القاب امام علیه السلام

 

اَلاَخیر8، التّقی9، الحسن الخالص10، الحسن العسکری11، الخالص12، الرّفیق13، الزّکی14، السّراج15، السّراج المضی ء16، الشّافی17، صاحب العسکر الآخر18، صاحب العسکر19، الصّامت20، الطّیّب21، العالم22.

 

لازم به یادآوری است که: محقّق خوانساری در کتاب «فقه الرّضا» گفته است: مراد از العالم و الفقیه در لسان ادلّه، یکی از عسکریین علیهماالسلام است.23

 

العسکری24، العلوی25، الفتّاح26، الفقیه27، الماضی28، المتوکّل29، المرتضی30، المرضیّ31، المؤدّی32، المضی ء33، النّاصح34، النّقی35، الهادی36، ولیّ المؤمنین37، التّقیان38، النّقیان39، العسکریان40، السّبطان41.

 

پی نوشت ها:

 

1. اعلام الوری، ج 2، ص 131، مؤسّسه آل البیت؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 421.

 

2. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 421.

 

3. جامع المقال، ص 184.

 

4. کشف الغمّه، ج 3، ص 271؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 421؛ بحارالانوار، ج 50، ص 236.

 

5. رشفة الصّادی، حضرمی، ص 283.

 

6. تاریخ بغداد، ج 7، ص 366.

 

7. دلائل الامامه، ص 424.

 

8. جامع المقال، ص 185؛ زاد المجتهدین، (مقدمه).

 

9. تاریخ اهل البیت(ع)، ص 131.

 

10. کشف الغمّه، ج 3، ص 271.

 

11. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 421، (چاپ بیروت، ج 4، ص 455).

 

12. کشف الغمّه، ج 3، ص 271؛ بحارالانوار، ج 50، ص 236؛ فوائد تنقیح المقال، ج 1، ص 189.

 

13. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 421؛ بحارالانوار، ج 50، ص 236.

 

14. همان؛ جامع المقال، ص 185؛ مجمع الرجال، ج 7، ص 194.

 

15. اعلام الوری، ص 349؛ مناقب آل ابی طالب، ج ، ص 421؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 88، چاپ سنگی.

 

16. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 421.

 

17. همان؛ بحارالانوار، ج 50، ص 236.

 

18. بحارالانوار، ج84، ص 27، ح 21؛ فلاح السّائل، ص 183.

 

19. جامع المقال، ص 185؛ مجمع الرّجال، ج 7، ص 194؛ الاحتجاج، ص 275؛ اصول کافی، ج 7، ص 59.

 

20. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 421.

 

21. التوحید، ص 101، ح 11.

 

22. اعلام الوری، ص 339؛ کشف الغمّه، ج 3، ص 263؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 401؛ دلائل الامامه، ص 217.

 

23. فقه الرّضا، ص 17.

 

24.اعلام الوری،ص349؛مناقب آل ابی طالب،ج4،ص421؛ الدروس، ج 2، ص 15؛ کشف الغمّه، ج 3، ص 273.

 

25. جمال الاسبوع، ص 40.

 

26. کشف الغمه، ج 3، ص 230.

 

27 و 28. جامع المقال، ص 185.

 

29. کشف الغمّه، ج 3، ص 230.

 

30. همان و ص 245.

 

31. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 421؛ بحارالانوار، ج 50، ص 237.

 

32. جمال الاسبوع، ص 40.

 

33. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 421 و 379؛ بحارالانوار، ج 50، ص 236.

 

34.کشف الغمّه،ج3،ص230؛تاریخ اربلی،ج3،ص245.

 

35. تاریخ اهل البیت(ع)، ص 132؛ الدروس، ج 2، ص 15؛ کشف الغمّه، ج 3، ص 230.

 

36. اعلام الوری، ص 349؛ مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 421؛ الدروس، ج 2، ص 15.

 

37. الدروس، ج 2، ص 14.

 

38ـ40. جامع المقال، ص 185؛ مجمع الرّجال، ج7،



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/11/8 :: ساعت 10:23 صبح )
»» مقامات و درجات انسان‏

سعید الدین فرغانى در «شرح تائیّه ابن فارض» مى‏گوید:

«مقدمه اول: بباید دانست که هر چند در طریق حق و وصول به وى مقامات و درجات بسیار است، لکن اصول و کلّیات آن سه مقام است: اول سلام و دوم ایمان‏ و سوم احسان؛ زیرا که چون آن سرّ وجودى [انسان‏] از مراتب استیداع افلاک و عناصر و مولّدات و مرتبه استقرار که رحم مادر است تجاوز کرد و به صورت این نفس و مزاج انسانى ظاهر شد، به سبب ملابست احکام کثرت عناصر و مولّدات، حکم وحدت و طهارت و بساطتش در این آثار کثرت حرکات و سکَنات طبیعى و احکام انحرافات او مغلوب گشت و به آن سبب از مبدأ وحدت خود و لا بدّى رجوع به وى و طرق ظاهر و باطن آن رجوع، به یکبارگى محجوب ماند.

پس اگر به واسطه تقلید پدر و مادر و مربّى، یا دعوت رسولى و امامى از آن آگاهى مى‏یابد، نخست اثر آن آگاهى به ظاهر نفس و جهت تدبیرى او مر مزاج و قوا و اعضاى او را مى‏رسد و از او به قوا و اعضا سرایت مى‏کند تا از کثرت و نامضبوطى حرکات و سکنات قولًا و فعلًا و ظهور به صور انحرافات اعراض مى‏کنند و به وحدت و عدالتى که در احکام شرع مندرج است روى مى‏آرند و آن را انقیاد مى‏نماید و آن زمان، دخول ایشان در دایره مقام اسلام که انقیاد اوامر و زواجر شرع است درست مى‏شود.

و آنگاه ارتباط این شخص انسانى که به مسلمانى درآمده است، با حق و اسما و صفات مقدس او به طریق تعلّق ثابت مى‏افتد؛ زیرا که مربوب را به اسم رب و صفت ربوبیت و مخلوق را به اسم خالق و صفت خلق و مهدى را به اسم هادى و صفت هدایت و توبه کننده را به اسم توّاب و قابل‏التَّوب و مغفور را با اسم غفّار و صفت مغفرت و هَلُمَ‏جَرّاً، تعلّق ضرورى است و همچنین در مقام اسلام که تقیّد است به عالم حکمت، تعلّق به اسباب و علل و اضافت هر چیزى به سببى و علّتى ظاهراً و رؤیت اشیا مضاف به این اسباب و علل ضرورى است که فى الحقیقه آن اسباب و علل هم مظاهر آثار این اسمایند.

و تا دایره اسلام درنیامده است تعلّقش با بعضى اسما و صفات است دون البعض و چون به حقایق مقام اسلام متحقّق شد حینئذ تعلّقش با همه اسما و صفات‏ تمام مى‏گردد و بعد از آن، اثر آن آگاهى از مبدأ و معاد و طریق عود به قواى باطنى و حواس نفس مى‏رسد تا به تکلّف و تلطّف جهد مى‏کند و خود را از مضیق:

صُمٌّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لایَرْجِعُونَ»

کر و لال و کورند، به این سبب آنان [از گمراهى و ضلالت به سوى هدایت و حقیقت‏] بازنمى‏گردند.

مى‏رهاند و نطق و سمع و بصر و فکرت و وهمش را که به فضول و مالایُعْنى‏ از ذکر و فکر و آثار و عبر، به کلّى محجوب بود درکار مى‏آرد و خویشتن را به اسم سمیع و بصیر و عالم و قائل متخلّق مى‏گرداند.

و همچنین قواى باطن را از حضیض نقایص و انحرافات جهل و بخل و طیش‏ «2» و ظلم و قساوت، الى غیر ذلک، به اوج کمالات و صور اعتدالات عقل و کرم و حلم و رأفت خواهد که برساند.

حینئذ از مقام اسلام به مقام ایمان ترقّى کرده باشد و در اثناى سیر در کلیات مقاماتِ ایمانى چون توبه و زهد و ورع و توکل و رضا و جزئیات هر مقامى، خود را به اسماى حق چون کریم و حلیم و علّام و رؤوف و امثال آن بر وفق:

تَخَلَّفُوا بِأخْلاقِ اللَّهِ.

به اخلاق الهى آراسته شوید.

متخلّق مى‏کند و مقام ایمان را از این جهت مقام تخلّق گویند.

پس چون احکام انحرافات از ظاهر و باطن نفس منتفى گردد، صورت وحدت و عدالتى که در مشیمه نفس کامن بود متولد شود و نام آن صورت، دل است، پس این‏ دل به حکم‏

«وَ وَسَعَنى قَلْبُ عَبْدى ...»

محلّ تجلّى اسمى شود از توابع اسم ظاهر حق که منشأ تعیّن نفس و مزاج این شخص بوده باشد و در وقت سقوط نطفه و نفخ روح و زمان ولادت، محکوم تأثیر و تربیت آن اسم افتاده و حینئذ به آن اسم متحقق شود، أعنى در وقت تجلّى آن اسم در دل او، اسم و رسم او به کلّى از میان برخیزد تا همه آن اسم باشد و آنگاه از مقام ایمان به مقام احسان ترقّیش محقّق شود و آن اسم که در دل او تجلّى کرده است و اثرى از آثار آن اسماى ذات مذکور است، حینئذ سمع و بصر و لسان و یَد و رِجلْ و عقل او گردد، تا از اخبارى که در حقیقت این مقام تحقّق وارد است لطایف آن را فهم کند.

پس در مراتب اسما، سیر کردن گیرد و تحقق به هر اسمى او را مستعد تحقق به اسمى دیگر مى‏گرداند تا به همگى اسما که اسم ظاهر، جامع ایشان است متحد شود.

آنگاه سیر در باطن روح آغازد تا به همه اسماى باطن تنزیهى تحقّق یابد، آنگاه به تجلّى جمعى کمالى رسد و این سیر مضاف به سایر کاملان است. اما سیر مصطفوى از این حضرت جمع قاب قَوْسَین است تا به مقام احدیت جمع أو أدْنى که لا أعلى و لا أَکْمَلَ مِنْهُ.

مقدمه دوم: آن است که از خصایص کامل، آن است که غالباً به باطن و سرّ خود مشاهد حضرت غیب باشد. و به روح و نفس، مطالع حضرت ارواح و علوم آن در مقام احسان. و به حواس ظاهر و باطن در مقام ایمان و مشغول آثار و عِبَر بود و مزاج و قواى او مقیّد باشد به مقام اسلام. و به عبادات بدنى و ملازمت همه انواع احکام ابتلائات شرعى، اوقات او معمور و مستغرق.

اما فایده تقیّد سرّ و نفس شریفش به حضرت غیب و مقام احسان، تجلّیات ذاتى و علوم حقیقى و مکاشفات صحیح است. و فایده تقیّد حواس و قواى ظاهر و باطنش به مقام ایمان، در این نشأت دنیا التذاذ اوست به ذکر و فکر و سماع و عبرت‏ها و در نشأت آخرت به رؤیت دائم بالبصرو سماعِ کلام بى واسطه و غیر آن.

و فایده تقیّد مزاجش به مقام اسلام تحقق باشد به ابتلائات احکام شریعت در این نشأت و تلذّد بدان و کشف دقایق حکمت و در هر حکمى از احکام شرعى و علت تعیین و تحدید اعداد و اوقات و مقادیر در نماز و روزه و زکات و حج و غیر آن و کمال انبساط حقیقت او در جمیع عوالم و نشأت دنیوى و برزخى و حشرى و جنانى و کثیبى‏ «2» و غیر آن به آن تقیّد مزاج به مقام اسلام باز بسته است و برخوردارى از صور و نتایج آن اعمال و عبادات شرعى در برزخ و حشر که جنّات و حور و قصور، عین آن صور است هم بدان متعلّق و هر چند اوقات باشد که نفس و حواس و مزاجش همرنگ سرّ گردد، اما به حکم نشئات و آن حکمت‏هاى مذکور آن را ثباتى و دوامى بیشتر نتواند بود.

مقدمه سوم: در بیان تحقیق تجسّد اعمال و اقوال در نشئات برزخى و حشرى و جنانى و جحیمى.

بدان وفّقک اللَّه که: همچنانکه افلاک و کواکب، صور و مظاهر حقایق و اسماى الهى‏اند و تشکّلات اتّصالات ایشان مظاهر توجّهات و اجتماعات حقایق و اسما؛ و از این جهت در این عالم مؤثّرند و صور نتایج آن تشکّلات و اتّصالات اینجا در این نشئات دنیا به صور امزجه و اشخاص و اقوال و اعمال و احوال ایشان متشخّص و متجسّد مى‏شوند، همچنین قوا و اعضاى این صورت انسانى که مجمل همه عالم است، مظاهر و صور همان حقایق و اسماى الهى‏اند و تشکّلات و اتّصالات این صور نیز که اعمال و اقوال عبارت از ایشان است هم مظاهر توجّهات و اجتماعات‏ همان حقایق و اسما است، هر چند این صور انسانى را از آن مظهریت آگاهى نیست، لاجرم همچنانکه صور و نتایج آن تشکّلات و اتّصالات اگر چه اعراضند، اینجا ظاهر و متجسّد مى‏شوند، همچنین این صور اقوال و اعمال انسانى هر چند اعراضند اما در افلاک و اطباق متجسّد مى‏گردند و جمله صور برزخى و حشرى و جنانى و غیر آن عین آن هیئات متجسّده‏اند و نفوس انسانى در برزخ به آن صور متعلّق مى‏شوند و نعمت و نقمت ایشان در برزخ از حیثیّت آن صور به ایشان مى‏رسد.

اما هر فعلى و عملى و قولى که به قصدى و نیّتى صحیح مقرون مى‏باشد به حسب قوّت نسبت آن نیّت به وحدت و اخلاص، تجسّد او در فلکى عالى‏تر مقدّر مى‏شود، تا اگر حکم وحدت و اخلاص بر قولى و عملى غالب آید به حکم:

إلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ»

حقایق پاک [چون عقاید و اندیشه‏هاى صحیح‏] به سوى او بالا مى‏رود و عمل شایسته آن را بالا مى‏برد.

آن به کلى به عالم وحدت مرتفع شود و در این افلاک هیچ صورت نپذیرد.

و إلیه الإشارة بقوله صلى الله علیه و آله فى جملة حدیث:

لاإلهَ إلّا اللَّهُ، لَیْسَ لَها دُونَ اللَّهِ حِجابٌ حَتَّى تَخْلُصَ إلَیْهِ.

ذکر لا اله الا الله نزد خداوند بدون هیچ مانعى منتهى به قبولى مى‏شود.

و بقوله علیه الصلاة و التحیّة:

ما قالَ عَبدٌ لا إلهَ إلَّا اللَّهُ قَطُّ مُخْلِصاً إلّا فُتِحَتْ لَهُ أبْوابُ السَّماء حَتّى یُفْضِىَ إلَى الْعَرْشِ.

بنده‏اى هرگز با اخلاص ذکر لا اله الا اللّه نگفت مگر این که درهاى آسمان به روى او گشوده شده تا به عرش برسد.

و اما هر فعلى و قولى که از نیّتى و قصدى صحیح خالى ماند یا به یکبارگى هَباءً منثوراً شود تا از این عالم خاک و آب و هوا و آتش تجاوز نکند و در نشأت آخرت منضمّ با صورت جسمانیش مصور گردد و در جسمش افزوده موجب شدت عذاب صاحبش شود، أعاذناللَّه من ذلک.

و الإشارة إلیه بقوله صلى الله علیه و آله:

إنَّ غِلْظَ جِلْدِ الْکافِرِ اثْنَیْنِ وَ أرْبَعینَ‏ ذِراعاً وَ إنَّ ضِرْسَهُ مِثْلُ احُدٍ، وَ إنَ‏

مَجْلِسَهُ مِنْ جَهَنَّمَ ما بَیْنَ مَکَّةَ و الْمَدینَةِ.

ضخامت پوست کافر چهل و دو زرع و دندانش همانند احُد و جاى نشستنش چون در جهنّم بین مکّه تا مدینه است.

و دیگر اشارات نصوص قرآن و احادیث صحاح با نظر ارباب کشفِ صحیح مطابقند که سطح کرسى کریم، زمین بهشت است و سقفش عرش.

اما اشارت قرآن عزیز آن است که به چیزى که سعتِ کرسى را وصف فرموده است به عین همان چیز عرض بهشت را وصف کرده است، قوله تعالى:

وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الأْرْضَ»

تخت [حکومت، قدرت و سلطنت‏] ش آسمان‏ها و زمین را فرا گرفته است.

و قوله تعالى:

وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الأْرْضُ» «1»

و بهشتى که براى پرهیزکاران آماده شده است.

و اما دلالت حدیث، قوله صلى الله علیه و آله:

إنَّ فِى الْجَنَّةِ مِائَةَ دَرَجَةٍ، بَیْنَ کُلِّ دَرَجَتین مِنْها مِثْلُ ما بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ، الفِرْدَوْسُ أَعْلاها دَرَجَةً وَ مِنْها تَفْجُرُ الأنهارُ الأربعةُ وَ مَنْ فَوْقِها یَکُونُ العَرْشُ. «2»

در بهشت صد درجه است، بین درجه‏اى تا درجه دیگر همچون بین آسمان و زمین است و فردوس بالاترین درجه آن است و از آن چهار نهر مشهور سرچشمه مى‏گیرد و فوق آن عرش است.

و از این اقوال و اعمال آنچه به مقاصد صحیح مؤیدتر باشد در این بهشت به صورت حدائق و اشجار و ثمار و انهار و حور و قصور متجسّد مى‏شود و الدلیل علیه قوله تعالى:

وَ أنْ لَیْسَ لِلإِنْسانِ إلّا ما سَعى* وَ أنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى‏* ثُمَّ یُجْزهُ الْجَزاءَ الأْوْفى» «3»

و این که براى انسان جز آنچه تلاش کرده [هیچ نصیب و بهره‏اى‏] نیست،* و این که تلاش او به زودى دیده خواهد شد؛* سپس به تلاشش پاداش کامل خواهند داد.

و قوله تعالى:

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ» «1»

پس هرکس هم‏وزن ذرّه‏اى نیکى کند، آن نیکى را ببیند.

و شک نیست که سعى و عمل عَرَضند

وَ الْعَرَض لا یبقى زَمَانَیْنَ على الصحیح، فکیف یُرى‏ فى الزمان الثانى؟

و نصّ صریح، رؤیتِ عینِ سعى و عمل اثبات مى‏کند پس آن رؤیت جز به این طریقِ تجسّد نتواند بود. و قوله صلى الله علیه و آله:

رأیتُ ابراهیمَ علیه السلام لَیْلَةً اسْرِىَ بِى فَقالَ: یا مُحَمَّدُ، اقْرَأْ امَّتَکَ مِنِّى السَّلامَ وَ أَخْبِرْهُمْ أنَّ الْجَنَّةَ طَیِّبَةُ التُّرْبَةُ، عَذِبَةُ الْماءِ، وَ أنَّها قیعانٌ وَ غِراسَها سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُللَّهِ وَ لا إلهَ إلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أکْبَرُ. «2»

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: شب معراج ابراهیم را ملاقات کردم، به من گفت: از جانب من امّت خود را سلام برسان و بگو: بهشت را خاک پاک و آب شیرین است و اکنون دشت و هامون مى‏باشد، به حقیقت که نهال‏هاى آن سبحان‏اللَّه و الحمدللَّه و لاإله إلّا اللَّه واللَّه أکْبر است.

پس به واسطه این تجسّد مذکور، حقیقت کامل منبسط مى‏شود و بناى کمالش به آن انبساط محکم مى‏گردد.

مقدّمه چهارم: آن است که هر مرتبه‏اى و عالَمى و حضرتى را مبدئى و منتهائى و وسطى حقیقى است و کامل را در هر عالمى صورتى که مدد اهل آن عالم از حیثیت آن صورت مى‏دهد و آن وسط حقیقى هر عالمى و مرتبه‏اى از مُلک و ملکوت و جبروت محل آن صورت کامل است و هر عملى و معرفتى و حکمتى که از احکام و خواص هر مرتبه‏اى و عالمى ظاهر خواهد شد آن جمله نتیجه بیان آن کامل خواهد بود، از حیثیت آن صورت کمالیت که او راست در هر مرتبه‏اى و مقامى.

اما علوم حقیقت نتایج بیان اوست از حیثیت مقام احسان و تحقّق به اسما و صورتى که او راست در وسط حقیقى عالمِ ارواح و مثال و علوم شریعت و اسرار و دقایق حکمت‏هاى احکام شرعى مستنبط باشد از بیان او

«مِن حیثُ مقامِ الإسْلام و التعلّق بالأسْماء و خصایصِ أفعالِه وَ أقوالِه الْمُخْتَصَّة بِمِزاجِهِ الکامِلِ الواقِعِ فى حاقِّ الوَسَطِ وَ الْإعْتِدالِ.» «1»

از بیانات فوق استفاده مى‏شود که هر کس با سعى و کوشش و جدّ و جهد خویش به مرتبه اسلام و ایمان و احسان برسد:

اوّلًا: تمام مسائل مادّى و دنیایى به هر صورت که باشد در نظرش سهل و آسان و از دست رفتنى جلوه کند.

و ثانیاً: تمام همّت خود را بعد از معاش حلال، صرف رشد عقل و فکر و قلب و روح نماید، تا جایى که مظهر اسما و صفات شود.

ثالثاً: با فیوضات اخروى اتحاد پیدا کرده، در آن جا آثار وجودى خویش را که متولّد از اسلام و ایمان و احسان بوده به صورت فردوس و یا جنّت و رضا و خشنودى حق خواهد یافت.

اینچنین انسان در برابر حوادث و ابتلائات و فتنه‏ها و آزمایش‏ها، بى‏شکست است و بلکه تمام مکاره براى او زمینه تذکر و توجه نسبت به حضرت محبوب است و گشایش کار خویش را هم جز به دست رحمت و لطف دوست نخواهد دانست.

آرى، انسان عجیب‏ترین موجود جهان از نظر باطن و ملکوت وجود است که با کمک اسلام یعنى عمل به شریعت و ایمان یعنى خلوص و اخلاص و احسان یعنى فناى در حق مى‏تواند به وصال محبوب واقعى یعنى حضرت ربّ العزّه برسد.

اى رونق هر گلشنى، وى روزن هر خانه‏اى‏

 

هر ذرّه از خورشید تو، تابنده چون دُردانه‏اى‏

اى غوث هر بیچاره‏اى، واگشت هر آواره‏اى‏

 

اصلاح هر مکّاره‏اى، مقصود هر افسانه‏اى‏

اى حسرت سرو سهى، اى رونق شاهنشهى‏

 

خواهم که یاران را دهى، یک یارِ بى یارانه‏اى‏

در هر سرى سوداى تو، در هر لبى هیهاى تو

 

بى فیض شربتهاى تو، عالم تهى پیمانه‏اى‏

هر خسروى مسکین تو، صید کمین شاهین تو

 

وى سلسله تقلیب تو، زنجیر هر دیوانه‏اى‏

     

هر نور را نارى بود، با هر گلى خارى بود

 

بهر حرس مارى بود، بر گنج هر ویرانه‏اى‏



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/11/7 :: ساعت 10:38 صبح )
»» داستان رهایى از غار

 

از سید ثَقَلَیْن و سرور خافِقَیْن، محمدّ رسول اللَّه صلى الله علیه و آله چنین روایت کرده‏اند که وى فرمود:

از نوادر اخبار بنى اسرائیل و عجایب امم سالفه که به الهام ربّانى و وحى آسمانى بر آن مطلع بود این است که: سه شخص از بنى اسرائیل در راهى با یکدیگر رفیق بودند و به مراقبت و موافقت یکدیگر مستظهر و مفتخر و راهى سخت و مقصدى دور فراپیش گرفته بودند و به همکلامى و مکالمت یکدیگر سختى و مشقّت سفر را تخفیفى مى‏نمودند و فایده‏

«الْرَّفیقَ ثُمَّ الطَّریقَ»

را محقّق مى‏گردانیدند که ناگاه ابرى چون روز عاشقان، سیاه و بادى چون دم مفلسان، سرد برخاست.

سحاب چون دست کریمان، عالم را مستغرق احسان خود گردانید، اما جهان بر آن مسافران چون سینه لئیمان تنگ و تاریک گشت، پناه به غارى بردند تا از خطر باد ایشان را حمایت کند ولى نمى‏دانستند که به سبک پایى از قضا نمى‏توان گریخت و با این ضعفى که در انسان است با قَدَر نمى‏توان آویخت و پناه جز به درگاه خدا نباشد و مرد زیرک اگر از قضا گریز جوید خود را باژگونه خواسته باشد که:

«لا مَرَدَّ لِقَضاءِ اللَّهِ، وَ لا مَفَرَّ مِنْ قَدَرِهِ.»

هنوز در آن غار ننشسته بودند که قیامت برخاست و هنوز از حرکت ساکن نشده بودند و از باران ایمن نگشته که کوه ثابت قدم از زلزله چون دل خائنان در اضطراب آمد. سنگى بزرگ همراه سیلاب باران در حرکت آمد و بر در غار نشست، آن چنانکه دهانه غار بسته شد و ایشان همچون مردگان در گور تاریکى غار به حبس دچار شدند.

جز به فضل حق دست آویزى و جز به رحمت ایزدى جاى گریزى نداشتند، گفتند: این آن ساعت است که جز اخلاص و دعا موجب خلاص نشود و جز صدق نیّت و خلوص عقیدت و طویّت، از این ورطه نرهاند، بیایید تا هر یک از ما خداى را به تضرّع و استکانت و خضوع و خشوع بخوانیم و فاضل‏ترین طاعت و با اخلاص‏ترین عملى که در مدت عمر بر آن اقدام نموده‏ایم وسیله استجابت دعا با خود سازیم.

پس یکى گفت که خداوندا، تو مى‏دانى که مرا دخت عمویى بود در غایت زیبایى و ملاحت و نهایت لطافت و ظرافت و مدت‏ها عاشق جمال و شیفته حسن و کمال او بودم و بارها در طلب او به لطایف حیل و مکارم عمل، ریاضت‏ها مى‏کشیدم و مجاهده‏ها مى‏نمودم، تا بعد از آن که مال بسیار بر آن کار صرف نمودم و روزگار دراز در آن مشقت بودم، روزى بر مراد خود قادر گشتم و او را تنها در موضعى بى زحمت اغیار بیافتم، خواستم که از آن گنج روان بهره‏اى برگیرم و از آن چشمه حیوان که شکرستان لبش معدن نبات بود شربتى نوش کنم و مرادى که در چنان حالى مطلوب و از چنان محبوبى مرغوب باشد حاصل گردانم، آن دختر گفت:

اتَّقِ اللَّهَ یَابْنَ عَمِّ وَ لا تَنْقُضِ الْخاتَمَ.

اى پسر عم، تقواى خدا پیشه کن و دامن عفت و عصمت مرا به سرپنجه شهوت حیوانى آلوده مکن.

چون گفت از خداى بترس، از سر آن مراد برخاستم و پاى بر هواى نفس نهادم و دست از آن معصیت کوتاه گردانیدم. خدایا! اگر مى‏دانى که ترک آن معصیت محض جلب خشنودى و رضایت تو بود، ما را از این درماندگى فرج و از این ورطه سخت نجات ارزانى دار. هنوز این سخن در دهان داشت که ثلثى ازآن سنگ بیفتاد و منفذى در آن سنگ پدید آمد.

شخص دوم گفت: خداوندا، علم شامل تو بدین محیط است که مادرى و پدرى داشتم بسیار مسن، آن چنانکه پیرى قامت چون تیر ایشان را کمان گردانیده و مُشک عارضشان به کافور بدل شده بود، طراوت و شباب آنان را رها کرده و آثار خزان عمر بر سر و صورتشان دیده مى‏شد، از کسب بازمانده و از حرکت عاجز بودند، من به امتثال امر:

وَ بِالْوالِدَیْنِ إحْساناً وَ ذِى الْقُرْبَى‏ وَ الْیَتمَى‏ وَ الْمَسکِینِ»

و به پدر و مادر و خویشان ویتیمان ومستمندان نیکى کنید.

شب و روز به خدمت ایشان مشغول بودم و دائماً از آن خائف که مباد از برکات وجود ایشان محروم شوم.

شبى در تهیّه غذا وظیفه خود به انجام رساندم، چون به محضر آنان رفتم هر دو را در خواب ناز دیدم. بر بیدار کردن آنان جرأت نکردم که مبادا عیش خواب و لذت نیام بر آنان حرام گردد، دلم راضى نشد برگردم، چرا که ترسیدم از خواب برخیزند و طلب غذا کنند و من در خدمت آنان حاضر نباشم، آن شب را تا صبح در کنار بستر آنان بیدار ماندم. خداوندا، تو مى‏دانى که این خدمت خاص محض خشنودى تو انجام گرفت، اگر راست مى‏گویم درِ بسته بر ما گشاده گردان. در آن حال ثلثى دیگر از آن سنگ بیفتاد.

شخص سوم گفت: الهى! تو داناى اسرار و عالِم بر امور پنهانى و از سرایر و ضمایر کاینات مطّلعى و مى‏دانى که من در وقتى اجیرى داشتم، چون مدت آن سپرى شد اجرت بدو رساندم، گفت: اجرت کار من بیش از این است و آنچه مى‏دادم قبول نکرد، گفت: میان من و تو روزى خواهد بود که حق مظلوم از ظالم بستانند. از نزد من قهر کرد و آن اجرت به من گذاشت.

من از آن سخن سخت متأثر شدم و از تو که خداوند منى بترسیدم و به آن اجرت گوسپند خریدم و رعایت و محافظت بجاى آوردم تا در اندک مدت بسیار شد و بعد از زمانى آن اجیر بازآمد و گفت: از خداى بترس و آن حق من به من رسان. اشارت بدان گله گوسپند کردم و گفتم: حق تو این است، برو بردار. آن مرد سخن مرا مسخره و استهزا پنداشت، گفت: حقّم را نمى‏دهى کفایت نیست، مرا هم مسخره مى‏کنى؟

گفتم: گمان بد مبر که این گوسپندان تمام ملک توست و این همه از رعایت اجرت تو و محافظت مزدت پدید آمده.

 

الهى! اگر این سخن من بر صدق و راستى است ما را از این شدتْ فرجى و از این مشقتْ مَخرجى عنایت فرما. در حال تمامت آن سنگ از در غار کنار رفت و ایشان از آن ورطه هلاکت به دعا و خضوع و خشوع و عمل خالص نجات یافتند



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/11/7 :: ساعت 10:38 صبح )
»» داستان ابوجعفر همدانى و عقد مروارید

 

«چون معتصم بر سریر حکومت نشست، ابوجعفر همدانى را به منادمت خویش مخصوص ساخت. شبى به او گفت: داستانى بگو تا لحظه‏اى خاطرم مشغول گردد.

ابوجعفر گوید: گفتم: اگر فرمان باشد قصه‏اى که در جوانى به من گذشت عرض کنم، گفت: بگوى.

بر زبان آوردم که روزگارى به واسطه بیکارى، تنگ‏دستى عظیم پیش من آمد و چون مدتى در محنت فقر و فاقه گذرانیدم درهمى چند قرض کردم و به خدمت ابودُلَف خزرجى پیوستم و به حبل دولت او تمسّک جستم. روزى ابودلف گفت:

جمعى حسودان و اضداد، بهتانى بر محمّد مُغیث حاکم ارمنیّه بسته بودند و خلیفه را در آن باب چنان گرم ساخته که به اخذ و قید او فرمان داده بود و چون او را به بغداد آوردند، خلیفه از او استفسار نموده و پس از تفحصّ بلیغ، برائت ساحت او وضوح یافت؛ فرمان واجب الاذعان نفاذ یافت که محمد بن مغیث نوبتى دیگر به سر عمل خود رود. و چون میان من و او محبت قدیم بود گفت: مى‏خواهم کسى را به ارمنیّه فرستم تا زبان به تهنیت او بگشاید، اگر رغبت کنى تو را بدین مهم نامزد کنم. گفتم: فرمانبردارم. و ابودلف هزار درهم به من داد تا به اخراجات ضروریّه خود مصروف دارم و من به ارمنیّه رفته رسوم تهنیت و سفارت به تقدیم رسانم.

محمد بن مغیث در شأن من التفات موفور نموده پیوسته مرا به مجلس خود مى‏طلبید و من همیشه نُقلى سواى گوشت قدید آهو نمى‏دیدم و به سبب اکل آن، طبیعت من نیز مایل به گوشت قدید شده، روزى محمد بن مغیث به جهت من آهویى فرستاد، غلام را گفتم این آهو را ذبح کن و گوشت آن را قدید ساز.

در این اثنا که غلام به ترتیب گوشت‏هاى او مى‏پرداخت و آن را ریزه ریزه مى‏ساخت، زاغى به طمع گوشت از هوا درآمده، عِقد مروارید که در منقار داشت بیفکند و قدرى گوشت در ربود. من چون آن عِقد مروارید را دیدم که در منقار داشت در لطافت و قیمت آن حیران بماندم.

چون محمدبن مغیث مرا رخصت مراجعت داد هزار دینار به نزد من فرستاد و من با حصول مطالب و مآرب به بغداد رفتم و آن عِقد مروارید را به صرّافى فروختم به پانزده هزار درم و به خدمت ابودلف رفته تشریفى و انعامى لایق به من داد و چون مبلغى خطیر به دست من درآمده بود ترک ملازمت کرده به مصر رفتم و با خواجه صاحب ثروت و نعمت از قبیله همدان که ساکن آن دیار بود آشنایى پیدا کردم و میان ما قواعد محبت و داد استحکام یافته، به مصاهرت انجامیده، دختر خود را در حباله نکاح من درآورده، میان ما و آن دختر موافقت و الفتى عظیم روى نمود.

 

روزى غلام من بر بام خانه نشسته گوشت قدید مى‏کرد بر همان امید که مگر بار دیگر زاغ عقد مرواریدى بیاورد، ناگاه لقلقى مارى در منقار داشت، چون به سر غلام رسید مار از منقار او جدا شده در کنار غلام افتاد و آن بیچاره را زخمى زده هلاک گردانید. زن گفت: لعنت بر لقلق و زاغ باد. من گفتم: خیانت لقلق معلوم است اما جرم زاغ چیست که لعنت بر او مى‏کنى؟ دختر گفت: روزى بر بام خانه خود نشسته بودم و عقد مروارید قیمتى پیش خود نهاده ناگاه به سخنى مشغول شدم، زاغى بیامد و آن را در ربود، پدرم جمعى در عقب او فرستاد و از آن اثرى نیافتند. آخرالامر آن را در بازار بغداد در دکان صرّافى دیدم، به پانزده هزار درم خریده به نزد من آوردند. من تبسّم کردم و صورت حال بیان نمودم و این معنى از نوادر اتفاقات است.»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/11/7 :: ساعت 10:37 صبح )
»» عذاب به خاطر هیجده تومان‏

شهید بزرگوار مرحوم دستغیب از جناب سید حسن بن سید على اصفهانى نقل مى‏کند که فرمود:

هنگام فوت پدرم در نجف اشرف مشغول تحصیل بودم و کارهاى پدرم بدست بعضى از برادرانم برگزار شده بود و مرا هیچ اطلاعى از گزارش آن‏ها نبود. چون هفت ماه از فوت پدرم گذشت، مادرم در اصفهان درگذشت و جنازه‏اش را به نجف اشرف حمل کردند.

در آن اوقات، شبى پدرم را در خواب دیدم و گفتم: شما در اصفهان فوت کردید، اکنون در نجف هستید؟ فرمود: بلى، پس از فوت مرا اینجا جاى دادند.

پرسیدم: مادرم نزد شماست؟ فرمود: در نجف است اما در مکان دیگرى‏است، دانستم که هم درجه پدرم نیست.

گفتم: پدر حال شما چگونه است؟ فرمود: در شدت و سختى بودم و الان بحمد اللّه راحتم.

تعجب کردم، گفتم: آیا مثل شما گرفتار بودید؟ فرمود: آرى، حاج رضا پسر آقا بابا مشهور به نعلبند از من‏طلبى داشت و مطالبه مى‏کرد به آن خاطر حالم بد بود.

از ترس بیدار شدم و به برادرم که وصى پدر بود صورت خواب را نوشتم و سفارش کردم تحقیق کند چنین شخصى از پدرم طلب داشته یا نه. در جواب نوشت: دفترها را تفتیش کردم، اسم حاج رضا جزء طلبکاران نبود.

دوباره نوشتم آن شخص را پیدا کن و از خودش سؤال نما آیا از پدرم‏طلبى داشته؟ در جواب نوشت: او را یافتم و از او پرسیدم، گفت: آرى، مبلغ هیجده تومان از پدر شما طلب داشتم و جز خداوند کسى را بر آن اطلاع نبود، پس از فوت آن مرحوم از شما سؤال کردم نام من جزء طلبکاران هست؟ شما گفتید: نه، من هم سندى براى اثبات نداشتم از این که چرا نام مرا در دفتر ننوشته دلتنگ شدم.

خواستم هیجده تومان را به او بدهم قبول نکرد، گفت: پدر شما را از بدهى‏اى که بمن داشت حلال کردم‏.

بیایید به این گفتار با عظمت حضرت صادق علیه السلام که ضامن نجات شماست و آن جناب در باب حج به آن سفارش فرموده عمل کنید:

[وَاخْرُجْ مِنْ حُقُوقٍ تَلْزَمُکَ مِنْ جَهَةِ الْمَخْلُوقینَ‏]

خود را با تمام وجود از حقوق مردم خلاص کن و از این بار سنگین خویش را در دنیا و آخرت راحت کن.

 

 [وَلا تَعْتَمِدْ عَلى‏ زادِکَ وَراحِلَتِکَ وَأصْحابِکَ وَقُوَّتِکَ وَشَبابِکَ وَمالِکَ مَخافَةَ أنْ یَصیرُوا لَکَ عُدُوّاً وَوَبالًا فَإنَّ مَنِ ادَّعى‏ رِضا اللّهِ وَاعْتَمَدَ عَلى‏ شَى‏ءٍ صَیَّرَهُ عَلَیْهِ عَدُوّاً وَوَبالًا لِیَعْلَمَ أنَّهُ لَیْسَ لَهُ قُوَّةٌ وَلا حیلَةٌ وَلا لِأَحَدٍ إلّابِعِصْمَةِ اللّهِ وَتَوْفیقِهِ‏]



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/11/7 :: ساعت 10:36 صبح )
»» داستانى در رزّاقیت خدا

 

«قاضى برنى حکایت کرد که: زنى را دیدم در بادیه که سرما آمده بود و زراعت وى را به آسیب سخت دچار کرده بود، زراعتى که سبب معاش و مایه ارتزاق او بود.

مردمان او را در آن مصیبت تعزیت مى‏دادند و به صبر امر مى‏کردند که او در آن میان دست به دعا برداشت و روى به آسمان کرد و گفت:

اللّهُمَّ أنْتَ الْمَأْمُونُ لأِحْسَنِ الْخَلَفِ، وَ بِیَدِکَ التَّعْویضُ عَمّا تَلَفَ، فاْفْعَلْ ما أنْتَ أهْلُهُ، فَإنَّ أرْزاقَنا عَلَیکَ، وَ آمالَنا مَصْرُوفٌ إلَیْکَ.

الهى! تویى قابل اعتماد براى حفظ بهترین چیزى که بجا مانده و بر آنچه تلف شده تو بهترین جبران کننده‏اى، به آن صورت که اهلیّت دارى نعمتت را بر من ارزانى دار و آن چنانکه لایق آنى از دستگیرى درماندگان و یارى بیچارگان از من دستگیرى کن که روزى ما بر عهده توست و امید ما به عنایت و لطف‏ تو بسته است.

هنوز از آن محل فراتر نرفته بود که مردى ثروتمند بدان موضع رسید و آن حال با او حکایت کردند؛ فى‏الحال پانصد دینار زر به آن آسیب دیده بخشید.» «1» آرى، حضرت محبوب و ربّ مطلوب در نزدیکترین حال، دعاى دلسوخته را مستجاب و مکروه بیچاره‏اى با فرج قریب گشود.

با یکى غمزه مستانه خراب کردى‏

 

چهره افروختى از ناز و کبابم کردى‏

تا که زد چنگ غمت بر دلم اى آفت جان‏

 

روز و شب همنَفَس چنگ و ربابم کردى‏

خواستم ساغرى از دست تو نوشم جانا

 

خون به ساغر صنما جاى شرابم کردى‏

دیده بستم مگر اى فتنه به خوابت بینم‏

 

زان دو چشمان سیه رخنه به خوابم کردى‏

عقل و ایمان و دل و صبر و قرارم بردى‏

 

خانه آباد! عجب خانه خرابم کردى‏

عاشق روى تو و دست ز خود شسته منم‏

 

از من اى دوست چه سر زد که جوابم کردى‏

به سر کوى تو منصورى دیوانه منم‏

 

خوشم از این که تو دیوانه خطابم کردى‏



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/11/7 :: ساعت 10:36 صبح )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 27
>> بازدید دیروز: 221
>> مجموع بازدیدها: 1327161
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب