سفارش تبلیغ
صبا ویژن
استمرار عبرت اندوزی به بینش می انجامد و خودداری (از زشتیها) را نتیجه می دهد . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» وجوب تذکر مسائل اخلاقى‏

هر مسلمانى مى‏داند که امر به معروف و نهى از منکر، دو فریضه از فرایض مهم الهى است، اداى این دو فریضه بر هر مسلمانى از واجبات، و ترک آن از محرمات است، که مهمترین علت براى سقوط یک ملت، در بدبختى است.

مردم مؤمن باید همیشه یک دیگر را به آراسته شدن به حق و دور ماندن از برنامه‏هاى شیطانى دعوت کرده، و استقامت در راه خدا را به یک دیگر سفارش کنند.

 «معروف» مجموعه خوبى‏ها و حقایق و واقعیاتى است که خداوند در قرآن و پیامبران و امامان در روایات براى انسان بیان کرده و آراسته شدن هر مسلمانى را به حسنات اخلاقى که از اهم مصادیق آن است دعوت نموده‏اند.

کسى که آراسته به حسنات اخلاقى گردد، و از رذایل و صفات ناپسند دور بماند، به مقام احسن تقویمى و خلیفة الهى نایل آمده، و مصداق آیه شریفه «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ» «1» شده است. خلیفه و نایب خدا، آن انسانى است که در خور استعدادش، آثار کسى که نایب او شده است را در خود ظهور داده باشد و در حقیقت، تجلى‏گاه صفات «منوب عنه» گردیده است.

اگر انسان از فروغ پر بهاى حسنات اخلاقى محروم بماند، نه اینکه خلیفه خدا نیست؛ بلکه از میدان آدمیت دور مانده و جز حیوان شرور و جنبنده‏اى پلید چیز دیگر نیست.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/11/4 :: ساعت 11:38 صبح )
»» نگاهی تاریخ مند به عرفان و مکاشفه

 

 

به طور کلی به مباحث عرفانی به دو گونه می توان نگریست; ابتدا نگاه مسئله ای، در این نگاه ما بحث عرفانی را به عنوان یک مسئله در نظر گرفته و دیدگاه ها، استدلال ها، مبانی و نتایج آن را بررسی می کنیم . آنچه در کتب و آثار رایج و معمول است، این نگرش و طرز تلقی است . این نگاه، هر چند خوب و مفید است، اما کامل نیست، زیرا مسائل تصوف و عرفان یکباره و به طور دفعی پدید نیامده اند، بلکه گذر زمان و مرور ایام، مسائل عرفانی را به شکل کنونی در اختیار ما قرار داده است; مسائل عرفان نظری، همانند آداب و رسوم صوفیه، به تدریج و در طی قرون متمادی و متوالی شکل گرفته اند; همان طور که علم، مکتب و متفکری تاریخی دارد، هر یک از مسائل علم نیز تاریخ مند است .

 

نکته مهم آن است که بدانیم درک صحیح مسئله، جز با نگاه تاریخی به آن، کامل نخواهد شد و این همان نگاه دومی است که به مباحث و مسائل تصوف و عرفان می توان داشت; از این رو اگر ما به بحثی، به صورت بریده نگاه کنیم، نگاه نخست را در پیش گرفته ایم و اگر آن را به صورت حلقه ای از یک زنجیر و به صورت طولی مد نظر قرار دهیم، نگاه تاریخ مند را اختیار کرده ایم; البته این دو نگاه، مکمل یک دیگر بوده و در کنار هم هویت واقعی مسئله علمی را برملا و آشکار خواهند کرد . مسئله «مکاشفه » نیز از این قاعده مستثنی نیست . از این رو لازم است، در ابتدا نظری تاریخی به آن افکنده و از آغاز پیدایش آن سخن بگوییم; بدین منظور، برای بررسی دقیق تر، مراحل و دوره هایی را مشخص و مطرح نموده ایم .

 

دوره یکم: قرآن

 

به نظر می رسد که ریشه مسئله مکاشفه، همانند اکثر مسائل دیگر عرفانی یا کلامی، به قرآن و تفسیر آیات آن باز گردد . در قرآن شریف با آیاتی برخورد می کنیم که در آن سخن از «رؤیت خدا» به میان می آید و همین کافی است که یک سلسله مباحث کلامی و عرفانی را به دنبال بیاورد و چنین هم شد .

 

بهترین نمونه آیات موجود در این باره، به تقاضای حضرت موسی (ع) از خدا مربوط است که در میقات و هنگام مکالمه با پروردگار فرمود: «رب ارنی انظر الیک »  برخی از متکلمان معتقدند، از آنجا که موسی (ع) پیامبر خدا بود و پیامبران معصوم هستند، اگر خدا دیدنی نبود، او هرگز از خداوند چنین درخواستی نمی کرد .

 

البته در قرآن آمده است که خدا در جواب موسی (ع) فرمود «لن ترانی »  و از همین جا بعضی دیگر از متکلمان اعتقاد یافتند که خدا قابل رؤیت نیست، چون به موسی (ع) فرمود: هرگز مرا نخواهی دید، چنان که برخی از اهل سنت گفته اند، مراد نفی ؤیت خدا در دنیا است، اما در آخرت او را می توان دید .

 

همین گفت وگو و مکالمه میان موسی (ع) و خدا، بیانگر آن است که بالاخره موضوع رؤیت خدا می توانست به صورت مسئله ای درآید .

 

آیه دیگری که با صراحت از رؤیت خدا در قیامت سخن به میان می آورد، این آیه است که می فرماید: «وجوه یومئذ ناضرة × الی ربها ناظرة »  . آنان که بر مشاهده خدا در قیامت تاکید دارند، به این آیه تمسک جسته و دیدن خدا را در قیامت با چشم سر، ممکن و جایز دانسته اند .

 

آیه دیگری که در این زمینه مورد بحث قرار گرفته است، آیه ای است که بر محجوب بودن کفار در قیامت دلالت دارد: «کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون » . برخی چنین استدلال می کردند که اگر کفار در حجاب هستند، پس مؤمنین و متقین محجوب نیستند و آنکه در حجاب نیست، می تواند خدا را ببیند . بر این اساس، رؤیت خدا در قیامت را مجاز می دانستند .

 

آیات معراج نیز در این رابطه قابل طرح است که می فرماید: «ما کذب الفؤاد ما رای افتمارونه علی ما یری × و لقد رءاه نزلة اخری × عند سدرة المنتهی × عندها جنة الماوی × اذ یغشی السدرة ما یغشی × ما زاغ البصر و ماطغی » . 

 

نکته مهم در آیات معراج این است که اگر پیامبر در معراج به رؤیت خدا نائل شده باشد، این امر در دنیا تحقق یافته است; بنابراین به طور کلی می توان گفت که رؤیت خدا در دنیا ممکن و مجاز است .

 

از جمله آیاتی که می توان برای مسئله رؤیت خدا بدان استشهاد نمود، آیه «ذر» است . خداوند در عالم ذر، به تمام بنی آدم بار داد و حقیقت آنها را که عین فقر است، به آنها نمایاند; در این لحظه از آنها سئوال کرد: «الست بربکم » .  تمام فرزندان آدم بی آنکه حتی یک نفر تخلف یا اشتباه کند، گفتند «قالوا بلی شهدنا» . همه به شهود خدا نائل شدند و او را دیدند; لذا همه بر این امر که او رب است، اعتراف نمودند . این آیه مسئله شهود حق را به وضوح مطرح می کند; البته این سئوال قابل طرح است که عالم ذر چگونه عالمی است؟

 

غیر از پنج آیه مذکور، آیات دیگری نیز در قرآن وجود دارد که می تواند به مسئله رؤیت خدا مربوط باشد . از قبیل «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین » و «و اذ قلتم یا موسی لن نؤمن لک حتی نری الله جهرة » 

 

بر این دسته از آیات می توان آیات دیگری را نیز افزود که هر چند با مسئله رؤیت خدا ارتباط مستقیم ندارند، اما علوم و ادراکاتی را برای انسان مطرح می کنند که از سنخ علوم ظاهری (چه حسی و چه عقلی) نیستند . از قبیل «کلا لو تعلمون علم الیقین × لترون الجحیم »  و «فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید» . 

 

مجموعه آیات مذکور برای تحریک و برانگیختن ذهن برخی از مسلمانان صدر اسلام و پرسش آنان از مسئله دیدن خدا و علوم غیرعادی کافی بود . البته در تفسیر این قبیل آیات، در میان مسلمین و علمای مذاهب مختلف، اختلاف نظرهایی وجود دارد، اما آنچه اهمیت دارد، این است که بدانیم قرآن برای نخستین بار، ذهن مسلمین را برانگیخت و مسئله رؤیت خدا را مطرح فرمود .

 

مسئله رؤیت خدا در ادیان دیگر

 

نکته قابل ذکر این است که پیش از اسلام نیز مسئله رؤیت خدا مطرح بود . در یهودیت در سفر خروج از کتاب تورات، موسی (ع) از خدا تقاضا می کند و می گوید: «قال ارنی مجدک » . این قسمت با آنچه در قرآن آمده است شباهتی کامل دارد; آنجا که فرمود: «رب ارنی انظر الیک » ،  با این تفاوت که در تورات، موسی (ع) خواهان رؤیت مجد او است، اما در قرآن، تقاضای رؤیت نفس او را دارد . در تورات پاسخ خدا این است که «روی مرا نمی توانی ببینی، زیرا نمی توانی مرا ببینی و همچنان زنده بمانی » . این جواب نیز شبیه «لن ترانی » است .

 

برخی از علمای اهل سنت، نظیر علمای حنبلی و متکلمان اشعری، به همین آیه استناد کرده و گفته اند که انسان در دنیا به ؤیت خدانائل می شود . در تورات آمده است که خداوند بر موسی (ع) تجلی کرد و به او اجازه داد تا وی را از قفا ببیند .

 

این گونه مباحث که در تورات ذکر شده، منشا گفت وگوهای پر دامنه ای میان یهودیان شده است; به گونه ای که برخی متکلمان یهودی، نظیر یوسف البصیر (قرن پنجم هجری) در کتاب «المحتوی » و موسی بن میمون (602 - 530 ه . ق) در کتاب «دلالة الحائرین » ، در زمینه مسئله رؤیت خدا، مسائلی را پیش کشیده اند و به خصوص با تاثری که از معتزله داشته اند، در ادامه این مباحث در میان یهودیان نقش مهمی ایفا نموده اند .

 

مسئله رؤیت خدا در مسیحیت نیز مطرح بوده است . در باب اول «انجیل یوحنا» آمده است که: «هرگز کسی خدا را ندیده است » .  در میان متفکران مسیحی، آگوستین (430 - 354 م) در مورد دیدن پروردگار مباحثی را مطرح کرده است; وی بخشی از کتاب «شهر خدا» را به این مسئله اختصاص داده است . 

 

به طور کلی از نظر یهود و مسیح، رؤیت خدا در دنیا منتفی است، اما در آخرت امکان پذیر است; بنابراین یکی از مباحث مهم مسیحیت در قرون وسطی، بحث رؤیت خدا در بهشت (Visiobeatifica) بوده است . البته آگوستین، وعده دیدار خدا را به آخرت موکول کرده است، اما در دنیا نیز مشاهده خدا را به صورتی محمل و مبهم ممکن دانسته است .

 

مسئله رؤیت خدا در آیین زرتشت نیز مطرح بوده است و می توان تاثیرات آن را در سئوالاتی که در «داستان دینیک » از منوچهر فرزند جوان جم، موبد موبدان کرمان مطرح کرده است، به وضوح مشاهده کرد . این مباحث هر چند در ادیان پیش از اسلام مطرح بوده است، اما بدین معنا نیست که بحث های کلامی مطرح شده در اسلام درباره مسئله رؤیت خدا، تحت تاثیر آنها مطرح شده است . آیات قرآن کریم و روایات متعددی که در صدر اسلام در همین رابطه مطرح شده بود، برای تحریک ذهن مسلمین و سوق دادن آنان به مسئله دیدار خدا کافی بود .

 

دوره دوم: حدیث

 

مسئله رؤیت به جز قرآن بر محور احادیث متعددی مطرح شده است; اولین حدیث از آن پیامبر اکرم (ص) است; شخصی از پیامبر اکرم (ص) سئوال می کند که آیا خدا را می توان دید؟ پیامبر پاسخ مثبت می دهند . البته در این زمینه، ظاهرا دو گونه نقل وجود دارد .

 

الف . عن جریر بن عبدالله الجبلی قال: کنا جلوسا عند النبی (ص) فنظر الی القمر لیلة البدر فقال: انکم ستعرضون علی ربکم فترونه کما ترون هذا القمر لا تضامون فی رؤیته » . 

 

کلمه «تضامون » ، اگر با تشدید میم باشد، از ریشه ضمم است; یعنی به هنگام رؤیت به یک دیگر فشار نمی آورید و با تخفیف میم از ریشه ضمیم و به معنای ظلم است; یعنی هنگام رؤیت به یک دیگر ستم نمی کنید، به طوری که بعضی ببینند و بعضی دیگر نبینند . 

 

در این نقل سئوالی از پیامبر نشده است; ایشان در شب بدر زیر آسمان صاف نشسته بودند و به ماه می نگریستند . در این حال فرمودند: شما پروردگار خویش را خواهید دید، چنان که هم اینک ماه را در شب بدر می بینید .

 

ب . عن ابن هریرة قال: قال رسول الله (ص): «اتضامون فی رؤیة القمر لیلة البدر و تضامون فی رؤیة الشمس » ؟ قالوا لا . قال: «فانکم سترون ربکم کما ترون القمر لیلة البدر لا تضامون فی رؤیته .» 

 

به هر حال، حدیث «رؤیت ماه در شب بدر» ، به همراه آیات قرآن کریم، افق های تازه ای پیش روی مسلمین گشوده و مباحثی را درباره رؤیت خدا در طی قرون متمادی پدید آورد .

 

در این زمینه احادیث زیادی در جوامع روایی سنی و شیعه نقل شده است; از جمله در توحید شیخ صدوق، اخبار متعددی مبنی بر جواز رؤیت خدا در دنیا مذکور است که نشان می دهد، این مسئله از زمان پیامبر اکرم (ص) و نیز ائمه معصومین (ع) کاملا مطرح بوده است .

 

یکی از روایات «باب رؤیت خدا» در توحید صدوق، چنین است: ابوالحسن موصلی از امام صادق (ع) نقل می کند که ایشان فرمود: «یکی از علمای یهود به خدمت امیرالمؤمنین (ع) آمد و عرض کرد یا امیرالمؤمنین! آیا پروردگار را دیده ای در هنگامی که او را پرستیده ای؟ حضرت فرمود که وای بر تو! عادت من این نبوده که پروردگاری را بپرستم که او را ندیده باشم . سائل عرض کرد که او چگونه و با چه کیفیتی دیدی؟ حضرت فرمود که وای بر تو! چشم ها نمی توانند او را با مشاهده دیده ها ببینند، لیکن دل ها می توانند او را به حقایق ایمان ببینند» . 

 

امام جعفر صادق (ع) پیشوای عظیم الشان جهان تشیع، ضمن تفسیری که از برخی آیات قرآن کریم بیان کرده اند، مسئله رؤیت را از دیدگاه عرفانی مطرح نموده اند . در تفسیری که به ایشان منسوب است .  در مسئله توحید، دیدگاه کلی ای مطرح فرموده اند و به طور کلی، به تاویل های عرفانی پرداخته اند که می توان به نمونه هایی از آن اشاره کرد . امام (ع) درباره این آیه که «فانزل الله سکینته علیه و ایده بجنود لم تروها» ،  به نزول فرشتگان در غزوه بدر اشاره ای نمی کنند، بلکه آیه را بر لشکرهای یقین و ایمان به خدا و توکل بر او منطبق می نمایند . ایشان همچنین در آیه «ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها» ،  به دل مؤمنان اشاره کرده می فرمایند: چون معرفت به دل آنان راه یابد، آرزوهای باطل و خواهش های جزئی را از آن می راند تا دل دیگر جز برای خدای تعالی جای نباشد .

 

در این تفسیر نیز می بینیم که امام در تفسیر آیه: «امن جعل الارض قرارا»  می فرماید: کسی که دل اولیای خود را قرارگاهی برای معرفت خود ساخت و در هر نفسی رودهای فیضان احسان خود را روان کرد و آن را با کوه های توکل استوار داشت و با انوار اخلاص، یقین و محبت بیاراست .

 

همچنین در تفسیر آیه «فیها فاکهة و النخل ذات الاکمام »  می بینیم که امام صادق (ع) زمین را به دل اولیای خدا تاویل نموده و اظهار می دارند که خدا دل اولیای خود را باغ انس خود قرار داده و در آن درخت های معرفت نشانده است که ریشه آنها استوار در سر آنها و شاخه هاشان برافراشته در حضرت الهی است .

 

آنها در هر زمان از این درختان میوه های انس الهی می چینند و چنانکه می فرماید: «فیها فاکهة و النخل ذات الاکمام » ; یعنی ذات الالوان یا به انواع مختلف که هر کس نوعی از آنها را به قدر سعی خود و آنچه از مبادی معرفت و آثار ولایت بر او آشکار شده است، می چیند .

 

به هر تقدیر، امام (ع) در این تفسیرها، از تاویل بهره فراوان برده اند و با ذوق عرفانی، غنای گسترده ای به قرآن بخشیده اند .

 

در این تفسیر، درباره مسئله تفسیر، به مباحث بسیار جالبی بر می خوریم; امام (ع) خدا را این چنین وصف می نماید: «منزه عن کل درک ماهیته و الاحاطه بکیفیته و هو المستور عن الابصار و الاوهام و المحتجب بجلاله عن الادراک » . مشاهده می شود که امام (ع) با صراحت، درک ماهیت و احاطه به او را ناممکن می داند . همچنین ضمن اشاره به عجز انسان از دیدن او با چشم، حکمی کلی داده و می گویند: انسان هرگز نمی تواند خدا را با چشم سر ببیند، چنانکه خداوند به همین مطلب، در پاسخ به تقاضای موسی (ع) امام (ع) در تفسیر آیه «فیهاما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین » ،  به این نکته اشاره می فرمایند که میان آنچه نفوس آرزو کنند و آنچه چشم ها از آن لذت برند، فاصله بسیار است . همه شادمانی ها، شهوات و لذاتی که در بهشت وجود دارد، در قیاس با آنچه چشم ها از آن لذت می برد، مانند تر کردن انگشت در دریا است . در حقیقت لذات بهشت حد و نهایتی دارد، چرا که مخلوق است . حال آنکه چشم ها در سرای باقی آنگاه لذت می برند که در باقی جل و علا نظر کنند، اما این لذت نه حدی دارد، نه نهایتی و نه قابل توصیف است . میان رؤیت خدا و لذات مخلوق وجود در بهشت، تفاوت از خدا تا نعمت های او است و اگر آدم مرتکب گناه شد، تنها به سبب ترجیح دادن نعمت برولی نعمت بود . 

 

تفسیر امام (ع) درباره آیه «ان للمتقین عند ربهم جنات النعیم » ،  این است، جای کسی که از گناه پرهیز کند، در بهشت های نعمت است و هر آنکه از خدا بترسد، پرده از برابر دیدگانش برداشته می شود و او حق را در همه احوال مشاهده می کند 

 

امام (ع) درباره آیه «و انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا» ،  تعبیر «آمن » را به معنای «شاهد» دانسته و فرموده اند: من کسی را که جز مرا مشاهده نکند، می آمرزم . 

 

امام آیه «الم نشرح لک صدرک »  را چنین تاویل فرموده اند: «لمشاهدتی و مطالعتی » ; 

 

امام صادق (ع) در تفسیر این آیه، با صراحت از تعبیر «مشاهده و لقاء» استفاده کرده اند . این ها و ده ها نمونه مشابه، نشان می دهد که رؤیت خدا در احادیث، دیدن با چشم سرنیست . آنچه منظور نظر است، «رؤیت قلبی » ، «مشاهده درونی » و «لقاء الله » است که از آن در لسان عرفان به مکاشفه یا کشف و شهود تعبیر می شود .

 

امام صادق (ع) با اشاره مکرر به حصول این گونه رؤیت در قیامت، نظر کردن به خدا در بهشت را عطا و جزای مؤمنان و اهل تقوی معرفی می فرماید .

 

رؤیت قلبی و شهود باطنی در آخرت، موضوعی است که علمای شیعه بر آن اتفاق نظر دارند; چنانکه نفی رؤیت با چشم سه مورد وفاق آنان است . شیخ صدوق در کتاب «توحید» خویش، احادیث فراوانی در این زمینه از پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نقل می کند .

 

واقعیت آن است که آرا و نظریات امام صادق (ع)، منشا و بذر تمام دیدگاه ها و اعتقادات اصیلی است که در تصوف و عرفان اسلامی شکل گرفت; در تفکر امام (ع) «معرفت » جایگاهی اساسی داشت، همان که به عنوان «کلید تصوف » در دوره ذوالنون مصری رواج یافت .

 

امام (ع) براساس آیه «تبارک الذی جعل فی السماء بروجا» میان جهان هستی و دل آدمی مطابقت و تناظر افکند; خداوند آسمان را به سبب بلندای آن «سماء» نامید و دل انسان نیز «سماء» است، زیرا با ایمان و معرفت بالا می رود و والا می شود . 

 

امام (ع) همچنین میان دوازده برج آسمان و دوازده برج دل، مشابهتی برقرار می فرمایند و چنانکه مسئله «مقامات و منازل » را پی ریزی فرموده اند، به طبقه بندی مؤمنان براساس مراتب معرفت های باطنی اقدام کرده اند . 

 

امام (ع) حتی به مسئله شطح در کلمات موسی (ع) اشاره دارند و فرموده اند: از موسی (ع) پرسیدند که از کجا دانستی که آن ندا، ندای حق است؟ گفت: از اینجا که ندامرافانی کرد و در خود فرو برد، چنانکه گویی هرمویی از تنم از جمیع جهات مخاطب ندا است و گویی خود به ندا جواب می دهد; پس هنگامی که انوار هیبت خدا مرا در خود فرو برد و انوار عزت و جبروتش مرا احاطه کرد، دانستم که از جانب حق مخاطب شده ام و چون نخستین کلمه خطاب «انی » و در پی آن «انا» بود، دانستم که از جانب حق مخاطب شده ام و چون نخستین کلمه خطاب «انی » و در پی آن «انا» بود، دانستم که به احدی جز حق نمی سزد که از خود، در عین حال، با دو لفظ متتابع خبر دهد . پس در دهشت افتادم و این محل فنا بود . آن گاه گفتم: «انت، انت الذی لم تزل و لا تزال » . و موسی (ع) را نه مقام آن است که با تو سخن بگوید و نه جرات آن، مگر آنکه تو با بقای خود او را بقا دهی و با صفت خود او را بقا دهی و با فت خود او را صفتی دهی ; تو هم مخاطبی و هم مخاطب ; پس گفت: جز من کسی نمی تواند حامل خطاب من باشد و جز من کسی نمی تواند به من پاسخ دهد، من هم متکلم و مکلم، و تو در این میانه شبحی بیش نیستی که خطاب در تو واقع می شود . 

 

این تحلیل آنچنان از نظر عرفانی غنی است که اسرار آن بر هیچ متخصص عرفان اسلامی پوشیده نیست; نتیجه آنکه امام جعفر صادق (ع) پیشوای عظیم الشان عالم تشیع، شیوه جدیدی را در تفسیر و تعبیر آیات قرآن کریم پیش رو نهاد که عبارت از اتکا بر یافته های درونی مقام عصمت در تفسیر آیات قرآن کریم است و می توان گفت: «قرائت عرفانی » از قرآن، در سخنان و تفسیر ایشان ریشه دارد .

 

امام صادق (ع) مسئله رؤیت را از دیدگاه کاملا معنوی و عرفانی، هم در ضمن احادیثی که از اجداد بزرگوار خویش نقل فرموده اند و هم در ضمن تفاسیری که خود آن بزرگوار ارائه داده اند، مورد عنایت قرار داده اند . آرا و نظریات آن بزرگوار در واقع بذر و ریشه تمام اندیشه ها و دیدگاه های اصیل و سالم اسلامی و از جمله مسئله رؤیت خدا است که بعد از ایشان در عرفان اسلامی مطرح شده است .

 

دوره سوم . آرای کلامی

 

قرن دوم هجری در تاریخ افکار و عقاید اسلامی، عصری بسیار حساس و حیاتی است و به جرات می توان گفت که نطفه بسیاری از اندیشه های کلامی، مذهبی و عرفانی، در این برهه از تاریخ اسلام منعقد شده و ریشه بسیاری از آرا و اندیشه هایی که در قرون سوم، چهارم و پنجم شکل گرفته است، به این قرن باز می گردد .

 

یکی از مسائلی که در قرن دوم کاملا مطرح بود، مسئله رؤیت خدا است . این قرن، دوره ظهور متکلمان معتزلی است که از سوی دربار بنی عباس حمایت می شدند . یکی از اصول اعتقادی معتزله، نفی رؤیت خدا بود . آنان این رای را به عنوان مخالفت با دیدگاه مجسمه مشبهه، تنزیه ساحت قدس الهی مطرح می کردند .

 

1 . مجسمه و مشبهه

 

یکی از فرق اسلامی، مجسمه و مشبهه هستند; آنان بر این عقیده بودند که خدا جسمانی است . در میان این فرقه غلات شیعه که عقاید شان مورد قبول شیعه امامیه نمی شود، به چشم می خورند . یکی از افراد این فرقه، فردی است به نام هشام بن حکم (احتمالا متوفی 179 ه . ق) . او از جمله شیعیانی است که مورد احترام شیعه نیز قرار دارد . درباره وی - به اشتباه - گفته اند که اهل تجسیم بوده است .

 

هشام خداوند را نور می دانست و در عین حال می گفت: او دارای صفات محسوسی چون رنگ، بو و طعم است . 

 

هشام بن سالم جوالیقی و پیروانش نیز خدا را به صورت انسانی می پنداشتند که گوشت و خون ندارد . آنها نیز خدا را نور می دانستند و برای او حواس پنجگانه اثبات می کردند . 

 

یکی دیگر از فرقه های غیر شیعی که از رای جسمانیت خدا پیروی می کرد، مرجئه هستند; «مقاتل بن سلیمان » (متوفی 151 ه . ق) و پیروانش می پنداشتند که خداوند جسم است و به صورت انسان، دارای گوشت، خون و مو است . همچنین «داود جواربی » معتقد بود که خدا جسم است و جوارح دارد . 

 

عموم افراد و فرقی که خدا را جسمانی می دانستند، به امکان رؤیت او معتقد بودند; البته در میان آنان نیز اختلافاتی وجود داشت ; برخی رؤیت خدا را در قیامت مجاز می دانستند و بعضی دیگر، هم در قیامت و هم در دنیا جایز می شمردند; برای مثال اصحاب حلول، هر گاه انسان زیبا رویی می دیدند، او را تحسین کرده و می گفتند: «شاید خدا در او حلول کرده است » . ماهیت خدای دیده شده، از دیگر موضوعاتی بود که محل اختلاف واقع شد . همچنین ابزار و آلت رؤیت مورد خلاف واقع شده بود .

 

2 . معتزله و جهمیه

 

حاصل آنکه مسئله جواز رؤیت خدا، یکی از نتایج جسمانی بودن خدا بود . معتزله و جهمیه، برای تنزیه خدا و صفات او و به نیت دفاع از عقاید صحیح اسلامی، ضمن نفی جسمانیت خداوند، امکان رؤیت او را نیز به عنوان فرعی از مسئله جسمانیت خدا انکار کردند; چنانکه قاضی عبدالجبار معتزلی نوشت: «ان الکلام فی الرؤیة فرع علی الکلام فی نفی الجسم » (44) همچنین علامه حلی نوشت: «و اما المشبهه و المجسمه، فانهم انما جوزوا رؤیته تعالی لانه عندهم جسم » . 

 

3 . حنابله

 

یکی از نهضت های مهمی که در قرن سوم، عمدتا توسط احمد بن حنبل طرح شد، جنبش عقیدتی - اجتماعی حنابله بود; این نهضت به منظور دفاع از عقاید صحیح اسلامی، مبارزه ای جدی را علیه فرقه هایی چون جهمیه و معتزله آغاز کرد . این مبارزه چون بعد اعتقادی داشت و یک سلسله مجادلات کلامی و علمی را با خود آورد، جنبه سیاسی و اجتماعی نیز داشت .

 

معتزله از سوی خلفای بنی عباس به شدت حمایت می شد; آنان از طریق نوعی تفتیش عقاید سعی بر تحمیل اعتقادات خود داشتند . آنان در واقعه «محند» که چهارده سال به طول انجامید، سعی داشتند عقاید خویش و در راس همه عقیده مخلوق بودن قرآن را بر دیگران تحمیل کنند، چنانکه در زمان خلافت واثق، وقتی می خواستند اسرای مسلمانان را از دست رومیان آزاد کنند، در امتحانی که از اسرا می کردند، دو سؤال را مطرح می کردند; یکی درباره مخلوق بودن قرآن و دیگر درباره رؤیت . از سه هزار و پانصد اسیر فقط کسانی آزاد شدند که گفتند قرآن مخلوق است و خدا در آخرت دیده نمی شود . 

 

یکی از مخالفت های مهم احمد بن حنبل با معتزله، در مسئله رؤیت خداست . وی معتقد بود که مؤمنان غیر از آنکه به ثواب می رسند، پروردگار خویش را نیز خواهند دید; «انما مع ما تنتظر الثواب هی تری ربها» 

 

از نظر احمد بن حنبل، منکران رؤیت کافر هستند; مهم ترین دلیلی که او مطرح می کند، حدیث «رؤیت ماه » است که به انحای گوناگون و از طریق متعدد نقل شده است . پیروان اهل حدیث شیوه احمد بن حنبل را ادامه دادند; یکی از آنان «اسحاق بن خزیمه »  بود که عقاید حنابله را در خراسان بزرگ گستراند . عقیده جواز رؤیت در میان علمای ایرانی، در اواخر قرن سوم و قرن چهارم، کاملا مطرح بود و در این زمینه می توان به «تفسیر طبری » که در این مسئله با اهل حدیث موافق است، استشهاد نمود . حنبلی ها اعتقاد به جواز رؤیت خدا را در بغداد و اصفهان، به تدریج اشاعه دادند و در این راه، عمدتا از روش نقلی استفاده می کردند . اما در اواخر قرن چهارم و قرن پنجم، از شدت مسئله کاسته شد و این مسئله نیز دوره انزوای خود را آغاز کرد .

 

4 . اشاعره

 

مکتب اشعری، اعتراض علیه نقل عقل گرایی معتزله بود . این مکتب با تکیه بر شیوه سلف، به دستگاه کلامی عقل گرای اهل اعتزال به شدت حمله کرد . ابوالحسن اشعری در عقیده جواز رؤیت خدا با اهل حدیث اشتراک نظر داشت . او این عقیده خویش را در دو کتاب مهم «اللمع » و «الاباند» شرح و بسط داده است . خلاصه اعتقاد او چنین است: «بان الله تعالی یری فی الاخرة بالابصار کما یری القمر لیلة البدر، یراه المؤمنون کما جاءت الرویات عن رسول الله (ص)، و نقول ان الکافرین محجوبون عنه اذا رآه المؤمنون فی الجنة کما قال عزوجل: «کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون » و ان موسی ( علیه السلام) سال الله عزوجل الرویه فی الدنیا و ان الله سبحانه تجلی للجبل فجعله دکا، فاعلم بذلک موسی انه لا یراه فی الدنیا»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/11/4 :: ساعت 11:38 صبح )
»» سیری اجمالی در سیره نگاری پیامبر اسلام در غرب

 

 

 

سیره و تاریخ زندگانی هر یک از پیامبران بزرگ، چنان با روح و آموزه های اساسی دینشان عجین شده است که شناخت دقیق هر یک از آن ها بدون دیگری ناممکن و یا دست کم ناقص است. این نکته علاوه بر ادیان بزرگ ابراهیمی چون یهودیت، مسیحیت و اسلام. در پاره ای از ادیان شرقی چون بودیسم، به نحو ضعیف تری صادق است. اما آن چه در این مقال مهم است. سیره نگاری پیامبر اکرم (ص) در فرهنگ اسلامی و بررسی مشکلات و محدودیت های آن از چشم غربیان است.

 

پژوهش در تاریخ و سیره پیامبر اکرم(ص) در غرب، مسبوق به پیشینه ای بلند از تحقیقات تاریخی درباره زندگی دو پیامبر بزرگ یعنی حضرت موسی و عیسی(ع) است. طی 400 سال گذشته پژوهش های متن شناختی، تاریخی و انتقادی در دو دین یهودیت و مسیحیت تحولات فراوانی را پشت سر گذاشته و متون مقدس این ادیان، یعنی تورات و انجیل را عرصه انواع موشکافی های علمی، باستان شناختی، ادبی( از منظری سکولار و غیر دینی) کرده است. این امر گاه چنان صورت افراطی به خود گرفته است که برخی محققان در وجود تاریخی پیامبری چون عیسی(ع) نیز تردید کرده اند. با این همه، یک نکته را می­توان مورد اتفاق تمام یا اکثریت محققان جدید دانست: تاریخ ادیان بزرگی چون یهودیت و مسیحیت تاریخ نجات salvation History) (است. از نظر محققان یهودیت و مسیحیت، تاریخ این ادیان به ویژه کتاب آسمانی آن ها، بیان کننده تاریخی صرف ـ آن گونه که مورخان سکولار در صدد ثبتش هستند ـ نیست، بلکه این متون بیشتر در صدد بیان نقش نجات بخش خداوند در حوادث تاریخ است. فی المثل در تاریخ یهود، سرگذشت بنی اسرائیل در تمام مراحل آن، عرصة حضور خداوند در تاریخ و نجات این قوم در سخت ترین شرایط است. همچنین از نظر مسیحیان، تاریخ نجات با تجسد خداوند در عیسی مسیح و حوادث مربوط به وی روی داده است. اما این نجات به قومی خاص و برگزیده منحصر نمی­شود، بلکه تمام بشریت را در بر می­گیرد. در این دو مورد، باور به صدق تاریخی حوادث تاریخی، نوعی ایمان به صدق گزاره های دینی آن ادیان را در بر دارد.

 

بررسی های علمی و آکادمیک در باب سیره پیامبر اکرم(ص) در غرب از اواسط قرن نوزدهم آغاز شد. پیش از این، البته کتاب ها و ردیه هایی علیه دین اسلام و شخصیت پیامبر(ص) در قرون وسطا تهیه و منتشر شده بود. معروفترین آنها مجموعة طلیطله با تولدو است که حاوی ترجمه لاتینی ناقصی از قرآن کریم و چند رساله در حدیث و سیره از جمله مسائل عبدالله بن سلام بود. مجموعه طلیطله، به گفته خانم دَلورنی، به همت و دستور پیتر مقدس یا پیتر محترم(1092 ـ 1156) راهب دیر کلونی در فرانسه فراهم آمد و او خود نیز چند متن احتجاجی علیه اسلام در این مجموعه گنجانید. نمونه هایی دیگر از این گونه کتابها، آثار یوحنای دمشقی( قرن هفتم و هشتم)، پطرس آلفونسی (متولد حدود 1062) ـ یهودی اسپانیایی که به مسیحیت گرویده بودـ ویلیام تریپولی(قرن سیزدهم) نیکلاس کوزائی(1401ـ 1464) و نیز مقدمات و حواشی بیشتر ترجمه های قرآن در این دوره است که از ابتدا به قصد ابطال و سخیف کردن دین اسلام نوشته شده اند و گاه مولفان آن ها کوشیده اند برتری شخصیتی و دینی حضرت عیسی بر پیامبر(ص) را در آثار خود اثبات کنند.

 

اطلاعات صحیح راجع به سیره پیامبر(ص) در قدم نخست از منابع اصیل اسلامی اخذ می­شد، اما ناقلانی غیر مسلمان که مدتها در حاکمیت مسلمانان زندگی کرده بودند، آن را در اروپا منتشر می­کردند. اینان هیچ گاه نگران دقت در نقل مطالب نبودند، بلکه به عکس می­کوشیدند تصویری منفی از پیامبر اسلام ارائه دهند. همین اطلاعات مغلوط و مجعول به دست دانشجویان و پژوهشگران غربی در قرون وسطا رسیده است که هیچ گونه تسلطی بر منابع اصیل اسلامی نداشته و از سوی دیگر غالباً در صدد جدل و ابطال حقانیت دین اسلام بوده اند.

 

بدینسان مهم ترین نقاط و فرازهای زندگی پیامبر اسلام را دو دسته در اروپای قرون وسطا پراکنده ساختند: از یک سو، بیزانسی هایی که از طریق شامات اسلام را می­شناختند و از سوی دیگر، مسیحیان اسپانیا که تحت حکومت اسلامی زندگی کرده و به نام «مستعربون» شناخته می­شدند. اما بی تردید، مهم ترین منبع اطلاعاتی مسیحیان اروپا به زبان اسپانیویی بود. اگر از چند مورد استثنایی صرف نظر کنیم، مجموعه تمام سیره هایی که از زندگی پیامبر اسلام در قرون وسطا نوشته اند، همگی دارای غرض و گرایش واحدی بودند: ایشان می­خواستند اثبات کنند که حضرت محمد(ص) بنا به شهادت زندگی و اعمال و اقوالش نمی­توانسته است پیامبری راستین باشد بنابراین کتاب وی مجموعه ای از اعمال و تراوشات ذهنی انسانی است و اسلام در خویش بینانه ترین قضاوت، جعل ناقصی از دین مسیحیت است!

 

پس از قرون وسطا آهنگ توجه به دین اسلام، ترجمه قرآن و سیره نگاری پیامبر در میان غربیان بیشتر شد و ـ همچنان که اشاره شد ـ بررسی های علمی و آکادمیک در باب سیره پیامبر اکرم در غرب از اواسط قرن نوزدهم آغاز شد. نخستین اثر جامع و علمی در شرح حال و زندگی پیامبر اکرم، کتابی است به آلمانی از گوستاو وایل با عنوان محمد، پیامبر[خدا]: سیره و مذهب او. مولف این کتاب علاوه بر استفاده از ایات قرآن کریم. در تدوین سیره نبوی به منابع اسلامی متأخر از قرن ششم هجری رجوع کرده است. دیگر آثار مربوط به این دوره عبارتند از: سیره و تعالیم محمد بر مبنای عمدة منابعی که تا کنون مغفول مانده است، در سه جلد، نوشته آلویس اشپرنگر در سال های 1861 ـ 1865؛ گفتاری در تاریخ اسلامی، نوشته راینهارت دوزی در سال 1879؛ حیات محمد در چهار جلد، تألیف ویلیام مویر در سال 1861. تا آن زمان، منابع اولیه اسلامی در سیره نگاری، هنوز در دسترس غربیان نبود، اما در دهه های پایانی قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم، برخی نسخ مخطوط از منابع قدیم سیره و تاریخ اسلامی کشف و با ویرایش و تصحیح غربیان منتشر شد. بنابراین، در طول قرن بیستم، چهار منبع اصلی از میان تواریخ و سیره نگاری های اسلامی در دسترس پژوهشگران غربی قرار گرفت. این منابع عبارتند از: مغازی واقدی؛ سیره ابن هشام؛ طبقات ابن سعد؛ و تاریخ طبری. در طول قرن بیستم، مراجع اصلی غربیان در شناخت سیره نبوی، علاوه بر قرآن کریم و برخی از صحاح سته، این چهار کتاب بوده است.

 

نخستین محققان غربی در باب سیره نبوی، چندان نگران این مسأله نبودند که کهن ترین منابع اسلامی در این حوزه، دست کم دو تا سه قرن پس از رحلت پیامبراکرم(ص) تدوین شده اند؛ چرا که تمامی این کتب حاوی روایات و سلسله اسانیدی بود که به اذعان مولفان آن کتب، به زمان های بسیار متقدم می­رسید و غالب به فردی شاهد ماجرا از صدر اسلام منتهی می­شد. سیره نویسان غربی، البته، نیک آگاه بودند که در میان این روایات گاه متناقض، آثار و نشانه های جعل، اغراق و انواع تعصبات و غرض ورزی های فرقه ای و مذهبی وجود دارد، لیکن بر این اعتقاد بودند که یک ذهن نقاد و تیز بین سرانجام می­تواند دریابد که در تک تک حوادث صدر اسلام واقعاً چه روی داده است. در سال 1890 ایگناز گلدتسیهر با انتشار جلد دوم کتاب مطالعات اسلامی نخستین شوک را بر این دیدگاه خوش بینانه وارد ساخت. وی در اصل می­خواست این نکته را مطرح و مدلل کند که اغلب متون حدیثی اعتقادات، باورها و منظومه فکری دوره های متأخر از صدر اسلام را بازگویی می­کنند؛ چرا که در این فضا و در دوره های متأخر ساخته و تدوین شده اند؛ لذا این متون را نباید منبع و مرجع تاریخی در تدوین سیره پیامبر(ص) و تاریخ صدر اسلام دانست.

 

هر چند گلدتسیهر بحث خود را عمدتاً به تشکیک در روایات فقهی در صحاح سته معطوف کرده بود، لیکن نتایج کار وی روایات سیره موجود در کهن ترین منابع اسلامی را نیز در بر می­گرفت. از همین رو، برخی از مورخان و سیره نویسان غربی در اوایل قرن بیستم روش شکاکانه گلدتسیهر را برگرفته و در پژوهش های خود راجع به زندگی پیامبر(ص) به کار بستند. فی المثل لئونه کایتانی، سیره نگار مشهور ایتالیایی در کتاب حجیم تاریخ اسلام خویش و نیز هانری لامنس مستشرق فرانسوی در مقاله ای با عنوان«نحوه تدوین سیره محمد از درون قرآن و سنت»، هر دو این رای را ابراز می­کردند که تقریباً تمام منقولات مربوط به حیات و سیره نبی اکرم(ص) مجعول و بر ساخته نسل های بعدی است. از منظر این مستشرقان، چارچوب شکلی سیره و ترتیب تقویمی آن بر آمده از روایات اسلامی است و چنانچه این چارچوب و تقویم تاریخی را کنار بگذاریم، اشارات تاریخی به سیره پیامبر که در قرآن آمده است، چندان اطلاعی به مورخ و سیره نگار غربی نمی­دهد. این شکاکیت تمام عیار و افراطی را، البته تنها معدودی از محققان سیره و قرآن و حدیث در غرب پذیرفتند.

 

از سوی دیگر، تردیدهای گلدتسیهر در منابع روایی و تاریخی اسلام با واکنش هایی از جبهه مقابل مواجه شد. نخست خانم نبیه ابوت در کتاب مطالعاتی در پاپیروس های عربی، جلد اول: متون تاریخی؛ جلد دوم؛ تفاسیر قرآنی و روایات، و سپس فواد سزگین در کتاب تاریخ ادبیات عرب، ج اول: علوم قرآنی، حدیث، تاریخ، فقه، کلام و تصوف تا 430 قمری دیدگاه گلدتسیهر را مردود ساختند. خانم ابوت بر سنت مداوم اعراب در کتابت شعر، تاریخ و حدیث ـ حتی از دوره جاهلیت ـ تأکید می­کند و فؤاد سزگین با تاریخ گذاری برخی متون روایی و تفسیری پیش از قرن دوم و سوم ـ همچون نسخ القرآن زهری و تفسیر ابن عباس ـ قدمت و وثاقت منابع کهن اسلامی را اثبات می­کند. به نظر نبیه ابوت، صحابه پیامبر به ثبت احادیث پیامبر عادت داشته اند از این رو، احادیث بسیاری به صورت مکتوب باقی مانده بود. بنابراین هنگام تدوین جوامع حدیثی نخست، وجود همین سنت و میراث مکتوب، ضامن اعتبار وثاقت روایات نبوی بوده است. وی البته در پاسخ به این پرسش که چرا هیچ اثر و نشانه ای از این سنت مکتوب بر جای نمانده است، گناه این امر را به گردن خلیفه دوم، عمر بن خطاب، می­اندازد که با سخت گیری بسیار، دستور به محو تمام متون غیر از قرآن داده بود تا مبادا مسلمانان نیز چون یهودیان صاحب کتاب و نوشته هایی در عرض کتاب آسمانی شان شوند. اما این هر دو منتقد گلدتسیهر در وثاقت و سلامت اسانید عمده روایات نبوی تردیدی نداشتند.

 

در نیمه نخست قرن بیستم چندین کتاب در شرح حال و سیره پیامبر(ص) در غرب منتشر شد که مولفان آن ها در مقدمه یا موخره کتاب خود به اعتبار مشکوک یا متزلزل روایات سیره و مغازی اشاره می­کردند. با وجود این، چندان بر این نکته اصرار نمی­ورزیدند، بلکه کتب خویش را بر مبنای مفاهیم و باورهای کلی برآمده از همین روایات سیره و مغازی تدوین می­کردند. مهم ترین کتاب از این دست را رژی بلاشر، مترجم فرانسوی قرآن کریم و محقق در فقه اللغه و ادبیات عرب در سال 1952 تألیف کرده است. کتاب وی مسأله محمد یا معمای محمد نام دارد که در آن فصل مهم و سودمندی در باب«سیره نگاری انتقادی» آمده است.

 

درست در همین زمان، یعنی در نیمه قرن بیستم، یوزف شاخت، مستشرق هلندی و از جمله سر ویراستاران دائرة المعارف اسلام (ویرایش دوم، لیدن، انتشارات بریل)، در کتاب خویش با عنوان مبانی فقه اسلامی بار دیگر اعتبار و اصالت حدیث در قرن نخست هجری را مورد خدشه قرار داد. از نظر شناخت، روایاتی که با سلسله سند خود به پیامبر(ص) یا یکی از صحابه می­رسند، در واقع محصول تحولات سیاسی، فقهی و کلامی قرن دوم هجری اند و ارزش تاریخ عصر پیامبر را ندارند. دغدغه اصلی شاخت ـ که بر روش شکاکانه گلدتسهیر تکیه می­کرد ـ مبادی فقه اسلامی و به ویژه جایگاه شافعی در تحولات فقه اسلامی بود. اهل سنت به شافعی لقب«ناصر السّنة» داده اند؛ یعنی کسی که نخستین بار حجیت قول و فعل و تقریر پیامبر را نظریه پردازی کرده و اسناد و اتصال آن را به پیامبر اهمیت بخشیده است. شاخت بر این نکته تأکید می­کرد که احادیث نبوی ـ همراه با قرآن ـ پایه اساسی فقه اهل سنت را تشکیل نداده اند. به اعتقاد وی، این روایات پس از تأسیس برخی نهادهای فقهی و حقوقی در جامعه اسلامی، ساخته شده و رواج یافتند و سپس اسنادی قهقرایی به آن ها متصل شده است. پیش از شافعی، در میان سایر مذاهب فقهی اهل سنت، مفهوم سنت رواج داشت، اما ایشان به سهولت به اموری چون قیاس، استحسان، رای، عمل اهل مدینه و مانند آن استناد می­کردند. شافعی کسی بود که سنت را صرفاً به معنای احادیث نبوی به کار برد و بر این امر استدلال کرد که حتی یک حدیث واحد و منفرد که اسناد متصل به پیامبر داشته باشد، بی توجه به جعل اسنادش، بر رای و نظر تمامی صحابه و تابعین و همه حجت های دیگر مقدم است. به نظر شاخت، به همین دلیل پیش از شافعی، استناد به اقوال و آرای صحابه و تابعین در استنباطات فقهی امری رایج بود، اما پس از آن، حدیث نبوی ـ حتی با اسنادی مجعول ـ جای رای صحابه را گرفت. نظریه شاخت واکنش فراوانی در میان مستشرقان و محققان اسلامی داشت. از میان غربیان ویلیام منتگمری وات در مقدمه کتاب محمد در مکه این رای را مردود شمرد؛ اما از همه معروف تر محمد مصطفی اعظمی بود که به تفصیل در دو کتاب انگلیسی خود و نیز در کتاب دراسات فی تدوین السنه النبویه نظریه شاخت را مورد انتقاد قرار داد.

 

با آن که استنتاجات افراطی شاخت ـ و پیش از او گلدتسیهر ـ عمدتاً از مطالعه روایات فقهی به دست آمده بود، اما شاخت مدعی صحت نظریه خود در عموم روایات کهن اسلامی شد و حتی در دو مقاله خویش کوشید آن را درباره برخی روایات مغازی اثبات کند. با این همه، متخصصان و علاقه مندان به سیره در غرب چندان از رهیافت و نظریه شاخت تأثیر نپذیرفتند. تنها سه سال پس از انتشار کتاب شاخت، جامع ترین کتاب های انگلیسی در باب سیره نبوی، تألیف محققی غیر مسلمان به نام ویلیام منتگمری وات انتشار یافت. وی نظریه شاخت را بر روایات سیره و مغازی قابل تطبیق ندانست. و در عین قبول پاره ای جعل و دستکاری ها در شکل و ساختار روایات، اظهار کرد که با ذهنی نقاد سرانجام می­توان دریافت که در صدر اسلام چه روی داده است. دو اثر فرانسوی و آلمانی پس از وات منتشر شدند که مؤلفان آن ها کمابیش همین دیدگاه اطمینانی را تایید و ابراز می­کردند. نخست کتاب محمد و قرآن، تألیف رودی پارت، محقق معروف آلمانی و مترجم قرآن به زبان آلمانی بود و دیگر کتاب محمد نوشته ماکسیم رودنسون مستشرق فرانسوی.

 

در دهه های هفتاد و هشتاد میلادی، چندین کتاب در باب سیره پیامبر و تاریخ اسلام منتشر شد که مولفان آن ها دیدگاه های گلدتسیهر و شاخت را به گونه ای منسجم تر پذیرفته و ارائه می­کردند. وجه مشترک همه ایشان در این بود که در بازسازی سیره پیامبر(ص) و حوادث قرن نخست هجری روایات منقول را به عنوان منبع تاریخی قبول نداشتند. از میان ایشان، جان وَنزبرو در کتاب محیط فرقه ای با روش خاص خویش، یعنی تحلیل ادبی حدیث و متون حدیثی، هر گونه بازسازی تاریخی در باب حوادث صدر اسلام را کنار می­گذارد. وی نخستین بار اصطلاح «تاریخ نجات» را در توصیف متون و منابع کهن اسلام به کاربرد و معضل منابع را به جدی ترین صورت مطرح کرد. به اعتقاد وی، بر خلاف تصور پیشینیان، منابع کهن اسلامی در صدد بیان آن چه واقعاً در صدر اسلام روی داده است نیستند، بلکه صرفاً نشان می­دهند که مؤلفان متأخر آنها چه می­اندیشیده اند. بنابراین، ما شاید هرگز نتوانیم دریابیم ک در واقع چه روی داده است؛ همه آن چه مقدور ما است، این است که بدانیم به اعتقاد نسل های متأخر ـ آن چنان که در «تاریخ نجات» ثبت شده ـ چه اتفاق افتاده است. از سوی دیگر دو شاگرد ونزبرو، به نام های پاتریشیاکرون و مایکل کوک در کتاب مشترک افراطی شان، هاجریسم، کوشیدند به گونه ای بازسازی بیرونی در تاریخ صدر اسلام دست بزنند. ایشان در این راه افراطی خود، عمدتاً بر منابع غیر اسلامی، چون کتیبه ها، سنگ نوشته ها و شواهد سکه شناختی از محیط پیرامونی جهان اسلام تکیه کردند که هر چند ذره ای اعتبار منابع اسلامی را نداشتند، اما به نظر شواهد و مدارکی بی طرف و خنثی می­آمدند. افراط ایشان چنان اوج گرفت که دیگر وثاقت متن ایات قرآن کریم را حتی در بازنمایی تعالیم و مواعظ پیامبراکرم(ص) نیز مورد تردید قرار می­دادند. با این حلقه از مستشرقان و سیره نگاران غربی، آخرین و معتبرترین منبع در ثبت تاریخ صدر اسلام، یعنی قرآن کریم، نیز از دسترس خارج شد و در نتیجه امکان تدوین سیره ای از پیامبر اکرم عملاً منتفی شد. کتاب بعدی مایکل کوک با عنوان محمد که آن را خود به تنهایی در سال 1983 منتشر ساخت، به خوبی نشان دهندة این درماندگی ذهنی سیره نگار غربی است. مولف در این کتاب خود، به عکس اثر مشترک قبلی اش با خانم پاتریشیاکرون، صرفاً به تحلیل سیره پیامبر(ص) بر مبنای قرآن کریم و منابع متداول می­پردازد و به هیچ روی به سنجش و ارزیابی اعتبار منابع نمی­پردازد. مایکل کوک در این کتاب تنها به بازگویی و بازنمایی محتوای منابع اسلامی می­پردازد، اما سرانجام به خواننده می­گوید که منابع و مدارک این سیره نه تنها مشکوک و غیر قابل اعتمادند، بلکه در بزنگاه های حساسی گمراه کننده اند و عملاً اعتبار تاریخی ندارند!

 

امروزه سیره شناسی پیامبر اکرم در غرب بر سر دوراهی مانده است: از یک سو بدون نقادی منابع سیره نمی­تواند به تدوین تاریخچه ای از زندگی پیامبر اکرم دست بزند و از سوی دیگر، چون به نقادی متون و منابع کهن اسلام می­پردازد، از تدوین سیره و تاریخ زندگانی عاجز می­ماند. حال ایا محقق غربی راه برون شوی از این تنگنا پیش روی خود دارد؟ هارالد موتزکی، از حدیث پژوهان غربی که اخیراً مجموعه مقالاتی در باب سیره را ویرایش و چاپ کرده است، در مقدمه کتاب خود اظهار خوش بینی می­کند. به اعتقاد وی منشأ این خوش بینی آن است که تردیدهای گذشتگان در اعتبار و وثاقت منابع اسلامی، خود از جهات متعددی خدشه پذیر است. وی نواقص کار پیشینیان را چنین بر می­شمارد:

 

الف. فقدان بررسی های سیستماتیک در باب نقد منابع روایی سیره پیامبر. نخستین تدوین کنندگان سیره نبوی در غرب، هر آن چه که به نظر خود صلاح می­دانسته اند، از منابع روایی اسلامی گزینش کرده اند و مطالعات نقدی در باب سیره و مقایسه و تاریخ گذاری این نقل ها و روایات مختلف، پیش شرط اصلی بهره گیری از آن ها به عنوان مصادر تاریخی است.

 

ب. روش های ارزیابی و سنجش اعتبار روایات سیره تا کنون مورد کمترین مداقه قرار نگرفته اند. تقریباً هیچ گونه ملاکی در مقایسه متن روایات وجود نداشته است و تحلیل اسناد روایات نیز، با وجود اندک پیشرفت هایی که در یکی دو دهه اخیر داشته است، به ندرت در باب روایات سیره مطرح شده است.

 

ج. به دلیل این دو نقیصه، بحث و مناقشه در باب اعتبار منابع در سطحی بسیار انتزاعی، نه بر مبنای خود روایات سیره مطرح شده است. تردید و شکاکیت غربیان نسبت به اعتبار این منابع، در دامن بحث های مربوط به روایات فقهی پرورده شده است. برخی مدعی اند که یافته های این حوزه را می­توان به روایات سیره نیز تعمیم داد و عده ای نیز با این امر مخالفت می­کنند؛ لیکن هیچ یک به تفصیل در جزئیات مسأله و بر مبنای خود منابع سیره تحقیقی نکرده است.

 

د. بحث در رابطه محتمل میان قرآن به مثابه منبعی تاریخی و روایات فقه، سیره و تفسیر آلوده به اظهار نظرهایی کلی شده است که خود بر مبنای مطالعه در نمونه های خاص و جزئی شکل گرفته اند؛ بنابراین اعتبار این اظهارات خود جای چون و چرا دارد.

 

ه. کتاب هایی که تا کنون در شرح سیره و تاریخ زندگانی پیامبر(ص) تألیف شده اند، دامنه محدودی از منابع را در بر می­گیرد. این منابع(واقدی، ابن سعد، ابن هشام، طبری) تنها و تنها مجموعه روایات سیره تدوین یافته از قرن سوم هجری هستند. روایات موجود در منابع متأخر هنوز به گونه ای روشمند و سیستماتیک بررسی و با روایات کهن تر مقایسه نشده اند. بر این ها بیفزاییم شماری از منابع تازه ـ از نوع کهن یا متأخر ـ که در ده های اخیر منتشر شده و در دسترس محققان قرار گرفته اند. این منابع که شاید تنها نامشان برای محققان غربی آشنا بوده است، مبنای مطالعه و تحقیق در روایات سیره نبوی را به نحو چشمگیری تقویت می­کنند و چه بسا پاره ای نقاط مبهم در اعتبار منابع سیره پرتوی تازه افکند.

 

پی نوشت :

 

[1] . به نقل از مجله آئینه پژوهش، سال دوازدهم، شماره دوم، شماره مسلسل 68، ص 30 -24 خرداد ـ تیرماه 1380



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/11/4 :: ساعت 11:37 صبح )
»» چهار نشانه شخص خیرخواه!

 

عده ای دامنه و محدوده ی خیرخواهی و مصلحت اندیشیشان به راهنمایی و مشاوره خلاصه می شود و عده ای دیگر نیز برای مصلحت و خیرخواهی مسلمین و هم کیشانشان تا پای اعطای جان پیش می روند نمونه این افراد را در زندگیمان کم مشاهده نکرده ایم، هشت سال دفاع مقدس گواه وجود چنین افرادی در دل این سرزمین است.  

بزرگانی که الگویشان سرور و سالار شهیدان است امامی که در زیارت اربعین در وصفشان می خوانیم: «و جعلته حُجَة علی خـَلقِک مِنَ الاوصِیاء ؛فـَاَعذَرَ فی الدُعاءِ وَ مَنَحَ النُصح و بَذلَ مُهجَتـَهُ فیکَ لیَستـَنقـِذَ عِبادکَ مِنَ الجَهالةِ وَ حَیرَةِ الضـَلالة » ؛ و او را از جانشینان پیغمبر و حجت خود بر خلق گرداندی، او هم در اتمام حجت بر خلق رفع هر عذر از امت کردند و اندرز و نصیحت امت را با عطوفت و مهربانی انجام دادند و خیرخواهی نمودند و خون پاکش را در راه تو به خاک ریخت تا بندگان را از جهالت، و حسرت و گمراهی نجات دهد» فردی که خیرخواه ترین مردم نسبت به امت بودند و در این راه اعطای جان کردند.

در فرازی که از زیارت اربعین حسینی علیه السلام آمد اشاره شده است به خیرخواهی ایشان و ملاطفت و مهربانیشان در دعوت خلق ، مسلک و روشی که برگرفته از قرآن است چرا که مولایمان امام علی علیه السلام فرموده: بدانید که قرآن خیرخواهى است که خیانت نمى‏کند، و هدایتگرى است که گمراه نمى‏نماید، و سخنگویى است که دروغ نمى‏گوید. احدى با قرآن ننشست جز اینکه به فزونى یا کمى از پیش آن برخاست: فزونى در هدایت، و کم شدن در کوردلى.(نهج البلاغه ترجمه دشتی) اصلی که به جرأت می توان گفت اساس دین است و دین جز خیر خواهی نیست.

 

خیرخواهی چیست؟

ضد کینه و حسد، خیرخواهی است و آن عبارت است از دوست داشتن و خواستن دوا و بقا خیر و نعمت خدا برای مسلمانان و کراهت از رسیدن شر و بدی به آنها. در اخبار به ارشاد و راهنمایی به آنچه مصلحت،خیر و سعادت آنها در آنست نیز اطلاق شده.(جامع السعادات) پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله می فرمایند: با منزلت ترین مردم نزد خداوند فردی است که در راه خیرخواهی برای خلق بیش از دیگران قدم بر دارد.(هزار حدیث از پیامبر صلی الله علیه،ج1)

 و در این میان پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام سردمداران این قافله بوده و هستند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده فرمود : نشانه شخص خـیـرخواه چهار چیز است: به حقّ قضاوت مى‏کند و از خود به دیگران حقّ مى‏دهد ، براى مردم همان مى‏پسندد که براى خود مى‏پسندد و به (حقّ) هیچ کس دراز دستى نمى‏کند .

یکی از حقوقی که به گردنمان است اصل خیرخواهی است در اسلام محور عواطف از جنبه خودی گذشته و به مردم رسیده است زیرا قرآن می فرماید شما بهترین مردمی هستید که برای مردم آفریده شده اید. (ال عمران-110)

و باز هم رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: بهترین مردم در نزد خدا مفیدترین آنان برای مردم است(تحف العقول) و اساس این است که انسان از خودخواهی بیرون آید و به نفع مردم کار کند. امام سجاد علیه السلام فرمودند: برای دیگران گام خیر بردار اگر او اهل آن باشد تو بحق دست یافته ای و به جا اقدام کرده ای و اگر او اهل و شایسته آن نیست تو لایق و شایسته آن می باشی. (اخلاق و معاشرت در اسلام،علی قائمی ج1)

 هر کس طالب خیر و نعمت برای شخصی باشد در هر خیری که به ایشان برسد شریک است یعنی ثواب او مانند ثواب خیر رسان و انعام کننده است از این رو اگر فردی را به امر خیری ارشاد کنید و وی موفق به اعمال آن گردد شما نیز در ثوابی مانند ثواب عمل خیر او شریکید. و در اخبار ثابت است که هر که در کارهای شایسته به درجه نیکان نرسد ولی آنان را دوست داشته باشد در روز قیامت با ایشان محشور خواهد شد، چنانکه وارد شده است: «ان المرء یحشر مع من احبه» «آدمی با کسی محشور خواهد شد که او را دوست دارد.»(علم اخلاق، مهدی نراقی)

 

میزان خیرخواهی

شما تا چه اندازه خیرخواه خود و یا حتی عزیزترین کستان هستید؟ جالب است بدانید که میزان خیرخواهی شما نسبت به غیر نیز با این ترازو سنجیده می شود. پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم فرمودند: هر یک از شما همان گونه که خیرخواه خود است ، باید خیرخواه برادرش نیز باشد.(منتخب میزان الحکمة /556)

در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است: کسى که مشورت کند با او برادر مومنش و آنچه محض خیرخواهى باشد به عقل خودش، به او نگوید، خداى تعالى، رأى و عقلى که به او داده باشد، از او باز مى‏گیرد.(منهج الیقین،ص95)

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم فرمودند: هر یک از شما همان گونه که خیرخواه خود است، باید خیرخواه برادرش نیز باشد

انسان خیرخواه نشانه هایی مختص به خویش دارد در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است: نشانه شخص خـیـرخواه چهار چیز است: به حقّ قضاوت مى‏کند و از خود به دیگران حقّ مى‏دهد، براى مردم همان مى‏پسندد که براى خود مى‏پسندد و به (حقّ) هیچ کس دراز دستى نمى‏کند .(تحف العقول ص 20)

یکی از حقوقی که در خیرخواهی می بایست مورد توجه قرار گیرد نرمی و لطافت است تا سخنی که در جهت خیر و صلاح فرد به زبان رانده می شود موثر واقع گردد چنانکه در باب حق مشورت آمده است: اگر راى حاضرى برایش دارى در اندرزش بکوش و نظرت را که اگر بجاى او بودى خود بکار مى‏بستى به او بگو و باید با مهرورزى و نرمش باشد زیرا نرمش هراس بر است و سخت‏گوئى انس برانداز و اگر خود نظرى براى او ندارى و کسى را برایش دارى که به راى او اعتماد دارى و براى خودت مى‏پسندى دلیلش باش و ارشادش کن بسوى او تا از خیرخواهى نکاهى و از اندرز کم ننهى.(آداب معاشرت،ج1 ص14)

‏ از همین روست که سعدی علیه الرحمه فرمودند:

 

بنی آدم اعضای یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار/دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی/نشاید که نامت نهند آدمی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/11/4 :: ساعت 11:36 صبح )
»» توسّل در سیره پیشوایان

 

 

معنی توسّل و حقیقت آن

 

توسّل از خانواده وسیله است، و به معنی واسطه قرار دادن چیزی برای تقرّب به خداوند متعال است، مانند این که نردبان وسیله رفتن به پشت بام و آسانسور وسیله رفتن به طبقات بالای ساختمان است، و یا هواپیما وسیله رفتن از اینجا به مکه است و... به این منظور لغت شناس معروف می نویسد:«توسّل الیه بکذا؛ تقرّب الیه بحرمةٍ آصرةٍ تعطفه علیه؛به فلان موجود متوسّل شد، یعنی به وسیله احترام و مقام آنچه نظر وی را جلب می کند به او نزدیک گردید.»(1)

 

یکی از مصادیق توسّل، واسطه قرار

 

الهی است. یعنی ما خود را در پیشگاه الهی، حقیر و گنهکار می دانیم از این رو خود را لایق نمی دانیم که به طور مستقیم، با ذات پاک الهی تماس بگیریم، بلکه یکی از آبرومندان درگاهش را که یکتاپرست کامل و حقیقی است و در دریای توحید غرق است واسطه قرار می دهیم، تا خداوند به آبروی او به ما لطف کند، جای بسی تعجب است که بعضی (مانند وهّابیان) این گونه توسل را شرک می دانند، در صورتی که اگر با توجّه عمیق بیندیشیم می توانیم دریابیم که این گونه توسل، عین توحید است، زیرا اولاً ما از اولیاء خدا به طور مستقل چیزی نمی خواهیم، بلکه آنها را واسطه قرار می دهیم، و ثانیاً آنها از این رو که عبد خالص وفانی در ذات پاک خدا هستند، و دارای توحید کامل در ابعاد مختلف می باشند واسطه قرار می دهیم، چرا که خود را دارای توحید ناقص می دانیم، بنابراین واسطه قرار دادن انسان های والا که در اوج توحید هستند، موجب تقویت توحید، و بیزاری بیشتر از هرگونه شرک است، نه این که موجب شرک باشد.

 

توسل از دیدگاه قرآن

 

در قرآن در آیات متعدد به مسأله صحیح بودن توسل، تصریح یا اشاره شده است، و از آنها به خوبی استفاده می شود که وسیله و واسطه قراردادن شخصیت های آبرومند نه تنها ممنوع نیست، بلکه شایسته و محبوب خواهد بود. به عنوان نمونه نظر شما را به چند آیه جلب می کنیم:

 

1ـ «یا ایّها الّذین آمنوا اتّقوا اللّه و ابتغوا الیه الوسیلة ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و وسیله ای برای تقرّب به او بجویید».(2)

 

منظور از وسیله در این آیه همان وسیله قرار دادن و وساطت چیزی است که موجب تقرّب به درگاه خدا است. که مهمترین آنها عبارت است از: ایمان به خدا و رسول خدا(ص)، جهاد، اخلاص، نماز، زکات، روزه،حج و عمره، صله رحم، صدقه پنهانی و آشکار و هرگونه کار نیک که انسان را از سقوط نجات دهد، چنان که این مطلب در فرازی از گفتار حضرت علی(ع) آمده است.(3)

 

به طور کلی از روایات استفاده می شود که توسل بر چهار گونه است: 1ـ توسل به ایمان 2ـ توسل به کارهای نیک 3ـ توسل به دعای بندگان صالح(4)4ـ توسل به اولیای خدا، چنان که در صدر اسلام تا کنون بین مسلمانان، معمولی و متعارف بوده و هست.

 

2ـ «ولو انّهم اذ ظلموا انفسهم جائوک فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرّسول لوجدوا اللّه تواباً رحیماً؛ (5) و اگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم می کردند (و فرمان های خدا را زیر پا می گذاشتند) به نزد تو (ای پیامبر) می آمدند، و از خدا طلب آمرزش می کردند، و پیامبر هم برای آنها استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.»

 

این آیه بیانگر آن است که واسطه قرار دادن پیامبر(ص) برای شفاعت و دعا کردن برای انسان های گنهکار، مطلوب و مفید بوده و موجب نتیجه خوب خواهد شد.

 

و از آیه 114 سوره توبه که بیانگر استغفار ابراهیم خلیل(ع) برای پدرش است نیز این مطلب را تأیید می کند.

 

3ـ قالوا یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انّا کنّا خاطئین ـ قال سأستغفر لکم ربّی انّه هو الغفور الرّحیم؛(6) (فرزندان یعقوب به پدر خود) گفتند: ای پدر ما از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطا کار بودیم ـ یعقوب گفت: به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش می طلبم، که او آمرزنده و مهربان است.»

 

بنابراین مطابق این آیات، توسل به دعای بندگان شایسته، و واسطه قرار دادن آنها در درگاه الهی روا و جایز است.

 

نمونه هایی از مطلوبیت توسل 

 

از سیره درخشان زندگی پیامبران و پیامبر اسلام و امامان (ع) فهمیده می شود که آن حضرات توسل دیگران را تأیید نموده و یا خود به اولیاء خدا توسل جسته اند، با توجه به اینکه آنها فانی در توحید و آموزگار آن بوده و از هرگونه شرک دوری می جستند، تأیید آنها دلیل بر این است که مسأله توسل هیچ گونه ناسازگاری با اصل توحید ندارد، بلکه وسیله ای سالم و کارساز برای تقرب به درگاه ذات پاک خدا است، در این راستا نظر شما را به نمونه های زیر جلب می کنیم:

 

1ـ در روایات متعدد آمده پیامبرانی مانند حضرت آدم، نوح ، ابراهیم، موسی و... پنج تن آل عبا(ع) را در درگاه الهی واسطه قرار داده اند، در قرآن می خوانیم: «فتلقّی آدم من ربّه کلماتٍ فتاب علیه؛(7)سپس آدم (ع) از پروردگار خود کلماتی دریافت داشت، (و با آنها توبه کرد) و خداوند توبه او را پذیرفت.» مطابق روایات متعددی که از طرق ائمه اهل بیت(ع) رسیده، مقصود از این کلمات، بهترین مخلوقات خدا محمّد(ص)، علی،فاطمه، حسن و حسین(ع) بوده اند. از جمله از امام صادق(ع) روایت شده که پیامبر(ص) فرمود: آدم(ع) هنگام توبه به درگاه الهی گفت: «اللّهمّ انّی اسئلک بحقّ محمّدٍ و آل محمّدٍ لمّا غفرت لی؛ خدایا از درگاه تو به حق محمّد (ص) و آل او مسئلت می جویم که مرا بیامرزی.»(8)

 

نیز روایت شده شخصی از امام صادق(ع) پرسید: منظور از کلمات در آیه «و اذ ابتلی ابراهیم ربّه بکلماتٍ فاتمّهنّ؛(9)به خاطر بیاورید هنگامی که خداوند ابراهیم را به وسایل مختلف آزمود.» چیست؟ امام صادق (ع) فرمود: همان کلماتی است که آدم (ع) آنها را از خدا دریافت نمود و به وسیله آنها توبه کرده و توبه اش پذیرفته شد، و آن این بود که به خدا عرض کرد: «یا ربّ اسئلک بحق محمّدٍ و علیٍّ و فاطمة و الحسن و الحسین الّا تبت علیّ ؛پروردگارا! به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) از درگاهت مسئلت دارم که توبه ام را بپذیر.»(10)

 

2ـ ترمذی دانشمند معروف اهل تسنن به عنوان شاهد بر جواز توسل روایت می کند: مردی نابینا به محضر پیامبر(ص) آمد و گفت از خدابخواه تا به من سلامتی چشم بدهد. پیامبر(ص) فرمود: اگر بخواهی دعا می کنم و اگر بخواهی تأخیر می اندازم و این بهتر است. او عرض کرد اکنون دعا کن، آن حضرت به او فرمود: وضوی کامل بگیر و دو رکعت نماز بخوان و این گونه دعا کن: «پروردگارا! من از تو درخواست می کنم به وسیله محمّد (ص) پیامبر رحمت، ای محمّد! من به وسیله تو به درگاه خدا متوجّه می شوم، خداوندا او را شفیع من ساز.» نابینا به این دستور عمل کرد، و بینا شد.(11)

 

از این روایت به خوبی استفاده می شود که پیامبر(ص) توسل را به آن شخص نابینا دستور داد، و توسل مطلوب اسلام و موجب نتیجه سودمند است.

 

3ـ ابن ابی الحدید دانشمند معروف اهل تسنن از علی (ع) چنین روایت می کند: «...روزی از رسول خدا(ص) درخواست دعا برای آمرزش کردم، آن حضرت برخاست و دو رکعت نماز خواند و سپس دست به سوی آسمان بلند کرد و عرض نمود: «اللّهم بحقّ علیٍّ عندک اغفر لعلیٍّ ؛خداوندا! به حق آن مقامی که علی(ع) در پیشگاه تو دارد علی(ع) را ببخش.»(12)

 

4ـ روایت شده حضرت زهرا(س) هنگام رحلت جان سوز رسول خدا(ص) در بالین او نشسته بود و این شعر ابوطالب را می خواند:

 

و ابیض یستسقی الغمام بوجههثمال الیتامی عصمةٌ للارامل

سفید رویی که مردم به برکت چهره او از درگاه خدا طلب باران می کنند، او که فریادرس یتیمان و پناه بیوه زنان است.»(13)

 

در صحیح دارمی از ابن جوزا روایت شده یک سال در مدینه قحطی سختی رخ داد، بعضی شکایت به عایشه بردند، او سفارش کرد که بر فراز قبر رسول خدا(ص) بروید و روزنه ای در سقف ایجاد کنید، تا به برکت قبر پیامبر(ص) از طرف خدا باران نازل شود. آنها به این دستور عمل کردند و باران فراوانی بارید.»(14)

 

این روایت بیانگر آن است که عایشه یکی از همسران رسول خدا(ص) قبلاً مسأله مطلوب بودن توسّل و نتیجه بخشی آن را در عصر رسول خدا(ص) تجربه کرده بود، که چنین سفارشی نمود.

 

5 ـ ابن شهرآشوب در مناقب به سند خود از امام باقر (ع) نقل می کند: در عصر رسول خدا(ص) مردی گناهی کرد، و سپس خود را مخفی نمود( تا او را دستگیر نکنند) تا اینکه روزی در خفا در یک راه خلوت حسن و حسین(ع) را دید، آنها را بر دوش خود گرفت و به محضر رسول خدا(ص) آمد و ملتمسانه عرض کرد: «ای رسول خدا! من پناه آورده ام به خدا، و به وسیله این دو کودک.»

 

پیامبر (ص) آن چنان خندید، به گونه ای که دستش را بر دهانش گرفت، آنگاه به آن مرد گفت: «اذهب فانت طلیقٌ؛ برو که تو آزاد شده هستی.»

 

سپس به حسن و حسین(ع) فرمود: این مرد شما را در مورد نجات خود، شفیع خود قرار داد تا او را شفاعت کنید. در این هنگام این آیه نازل شد:«ولو انّهم اذ ظلموا انفسهم جائوک فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرّسول لوجدوا اللّه توّاباً رحیماً؛اگر آنها که به خود ظلم کردند نزد تو می آمدند، و از خدا طلب آمرزش می کردند، و پیامبر هم برای آنها استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر می یافتند.»(15)

 

6 ـ شیخ صدوق(ره) نقل می کند: مردی از اهالی بلخ برده (غلام)ای داشت، به همراه او به مشهد برای زیارت مرقد حضرت امام رضا(ع) آمدند، در آنجا آن غلام به امام متوسل شد که خداوند وسیله آزادی او را از بردگی فراهم کند، و نیز دارای همسر و باغی شود، او و اربابش پس از سجده طولانی در حرم حضرت رضا(ع) برخاستند، ارباب هماندم بی آنکه به خواسته غلامش آگاه باشد به او رو کرد و گفت: تو را در راه خدا آزاد کردم، و نیز فلان کنیزم را آزاد نمودم و او را همسر تو گرداندم و مهریه او را بر عهده گرفتم. و فلان باغ را نیز به شما دونفر وقف نمودم، و شما نیز آن را بعد از خود وقف نسل خود کنید. غلام با شنیدن این گفتار، منقلب شد و گریه کرد و گفت: «سوگند به خدا و سوگند به این امام همام من در سجده همین تقاضا را از حضرت رضا(ع) نمودم، و به آن حضرت متوسل شدم، اینک می بینم به نتیجه رسیدم.»(16)

 

در قسمت آخر این گفتار نظر شما را به مناظره جالب دکتر تیجانی با آیت اللّه العظمی شهید سید محمد باقر صدر جلب می کنم:

 

دکتر سید محمد تیجانی از اهالی تونس که از اهل تسنن و مالکی بود و شیعه شده و چندین کتاب پیرامون حقانیت تشیع نوشته در یکی از کتاب هایش به نام «ثمّ اهتدیت» می نویسد: به نجف اشرف سفر کردم، و توسط یکی از دوستانم به محضر آیت اللّه العظمی سید محمد باقر صدر(17) رسیدم نخست از ایشان پرسیدم: علمای سعودی می گویند دست بر قبر کشیدن و توسل به صالحین و تبرّک جویی از آنان، شرک به خدا است، نظر شما چیست؟ آیت اللّه صدر فرمود: «هرگاه دست کشیدن بر قبر و توسّل جستن به این نیت باشد که آن ها(بدون اذن خدا) نفع و ضرر می رسانند چنین کاری شرک است، ولی مسلمانان یکتاپرست می دانند که تنها خدا نفع و ضرر می رساند، و اولیاء خدا وسیله و واسطه هستند، بنابراین با این نیت که آنها واسطه هستند هرگز شرک نیست. همه مسلمین از سنّی و شیعه از عصر رسول خدا(ص) تا کنون در این امر اتفاق نظر دارند. به استثنای وهّابیان که در قرون جدید پیدا شده اند(18) و بر خلاف اجماع مسلمین رفتار می نمایند. و دست بر قبر کشیدن و توسل به اولیاء خدا را شرک می دانند.» آنگاه فرمود: مرحوم سید شرف الدّین (محقق بزرگ اسلامی، صاحب کتاب ارزشمند المراجعات) در عصر سلطنت عبدالعزیز سعودی، توسط او به مناسبت عید قربان دعوت شد، آقای شرف الدین این دعوت را پذیرفت و نزد عبدالعزیز سعودی رفت، و یک جلد قرآن که دارای جلدی پوستین بود به شاه عربستان(عبدالعزیز) هدیه کرد، شاه آن را گرفت و بوسید و به عنوان احترام بر پیشانی خود گذاشت. سید شرف الدین از این فرصت استفاده نمود و ناگهان گفت: «ای شاه! چرا این جلد را می بوسی و این گونه از آن احترام می نمایی، با این که این جلد چیزی جز پوست بز نیست؟» شاه گفت: غرض من از بوسیدن جلد، قرآنی است که در داخل آن قرار دارد، نه خود جلد. آقای شرف الدین بی درنگ فرمود: احسنت ای پادشاه! ما شیعیان نیز وقتی پنجره یا اطاق قبر پیامبر(ص) را می بوسیم،می دانیم که آهن نمی تواند کاری کند، غرض ما آن کسی است که ماورای این آهن ها و چوب ها است. ما می خواهیم به رسول خدا(ص) احترام کنیم همان گونه که شما با بوسیدن پوست بز، به قرآن کریم احترام کردی. شاه سخن شرف الدین را پذیرفت، و حاضران تکبیر گفتند، در آن سال او اجازه داد که از تبرک جویی به قبر رسول خدا(ص) جلوگیری نکنند.(19)

 

پی نوشت ها:

 

ـــــــــــــــــــــــ

 

1. لسان العرب، واژه وسل، ج 11، ص 724.

 

2. سوره مائده، آیه 35.

 

3. «انّ افضل ماتوسّل به المتوسّلون...»(نهج البلاغه، خطبه 110) ماجرای اصحاب رقیم که در روایات آمده حاکی است که توسّل به اعمال نیک موجب نجات خواهد شد(نورالثقلین، ج 3، ص 249)

 

4. چنان که در آیه 7 و 8 سوره یوسف استفاده می شود.

 

5. سوره نساء، آیه 64.

 

6. سوره یوسف، آیه 97 و 98.

 

7. سوره بقره، آیه 37.

 

8. احتجاج طبرسی، به نقل نورالثقلین، ج1، ص 67. نظیر این مطلب در کتاب وفاء الوفاء، ج 3، ص 1371، و کتاب التوصل الی حقیقة التوسّل، ص 215 نقل شده است.

 

9. سوره بقره، آیه 124.

 

10. تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 68.

 

11. وفاء الوفاء، ص 372، التوصّل الی حقیقة التوسّل، چاپ بیروت، ص 158.

 

12. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 20، ص 315 و 316.

 

13. محدّث قمی، انوار البهیه، ص 35.

 

14. تفسیر روح المعانی، ج 4، ص 114 و 115.

 

15. مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 400؛ بحار، ج 43، ص 318.

 

16. عیون اخبار الرّضا، ج 2، ص 282.

 

17. شهید صدر در 47 سالگی در شب 19 فروردین سال 1359 هـ.ش به دست دژخیمان بعث عراق به شهادت رسید.

 

18. مسلک وهابیت به شیخ محمد فرزند عبدالوهّاب منسوب است. وی در سال 1153 هجری قمری، عقیده وهّابی گری را تأسیس و منتشر نمود.

 

19. اقتباس از کتاب آنگاه...هدایت شدم، ص 92 و 93



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/11/4 :: ساعت 11:35 صبح )
»» خاتم الانبیاء و خاتم الاوصیاء

 

 

در روایات بسیاری به اوصاف مشترک و شباهت های امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اشاره شده است. ما در این نوشتار به بعضی از این ویژگی ها اشاره می نماییم:

 

1. رحمت

 

خداوند متعال وجود نازنین پیامبر اکرم صل الله علیه و اله و سلم را رحمتی برای عالمیان می داند؛ Gوَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَF؛[1] و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز به این صفت زیبنده اند: «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَة»؛[2] سلام بر تو ای پرچم برافراشته ... و رحمت گستردة الهی.

 

2. حجت الهی

 

«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَی الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِین»؛[3] امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز با لقب حجة الله مورد خطاب قرار گرفته اند: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللَّه».[4]

 

3. نور خدایی

 

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نور خدایی است: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ الَّذِی یُسْتَضَاءُ بِه »[5] سلام بر تو، ای نور روشنایی بخش خداوند.[6] در زیارت روز جمعه نیز خطاب به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف این گونه آمده است: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یا نُورَاللهِ الّذِی یَهْتَدی بِه المُهْتَدُون»؛ سلام بر تو ای نور خداوند که هدایت جویان به وسیله او هدایت می شوند.

 

4) دعوت کننده به سوی خداوند متعال

 

خداوند در قرآن خطاب به رسول مکرمش می فرماید: Gیا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیراًF؛[7] ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و انذار کننده، و تو را دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی روشنی بخش قرار دادیم.

 

در مورد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز آمده است: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا دَاعِیَ اللَّه»؛[8] سلام بر تو ای دعوت کننده خلق به سوی خدا.

 

5) خاتمیّت (حُسن ختام)

 

ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیماًF؛[9] محمد صل الله علیه و اله و سلم پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی رسول خدا و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است.

 

امام مهدی علیه السلام نیز در معرفی خود می فرمایند: «أَنَا خَاتِمُ الْأَوْصِیَاءِ وَ بِی یَدْفَعُ اللَّهُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِی وَ شِیعَتِی»؛[10] من آخرین از جانشینان پیامبر هستم و بواسطة من خداوند بلا را از اهل و شیعیانم برمی دارد.

 

6) امنیت بخشی

 

با وجود رسول خدا امت او در امنیت بودند: Gوَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْF؛[11] (ای پیامبر!) تا تو در میان آن ها هستی، خداوند آن ها را مجازات نخواهد کرد.

 

امام زمان نیز در وصف وجودی خویش می فرمایند: «إِنِّی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ»؛[12] به درستی که من امنیت بخش اهل زمین هستم، همانگونه که ستارگان امنیت بخش اهل آسمانند.

 

پینوشت

 

[1]. انبیاء: 107.

 

[2]. بحارالأنوار، ج53، ص171.

 

[3]. بحارالأنوار، ج97، ص183.

 

[4]. الکافی، ج4، ص570.

 

[5]- بحارالأنوار، ج97، ص183.

 

[6]. مفاتیج الجنان، زیارت حضرت رسول صل الله علیه و اله و سلم.

 

[7]. احزاب: 45 و 46.

 

[8]. بحارالانوار، ج53، ص171.

 

[9]. احزاب: 40.

 

[10]. بحارالأنوار، ج52، ص30.

 

[11]. انفال: 33.

 

[12]. بحارالأنوار، ج75، ص380



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/11/4 :: ساعت 11:35 صبح )
»» فضیلت سوره یاسین

 

 

«انّ لکلّ شیءٍ قلب و قلب القرآن یس».(ثواب الاعمال)

 

در روایات شریفی که همه ی مفسرین از کتاب های معتبر اخبار نقل کرده اند می فرماید:«برای هر چیزی قلبی است و قلب قرآن سوره ی «یس» است».

 

قلب عالم وجود، محمد(ص) است و سوره ای هم که ویژه ی محمد (ص)باشد، نسبت به همه ی قرآن، قلب قرآن است؛چرا که خداوند فرموده است«لولاک لما خلقت الافلاک» ؛اگر به خاطر تو(حضرت محمد(ص)،نبود افلاک را نمی آفریدم.پس،همه ی موجودات به طفیل محمد (ص) موجود گردیدند.

 

مطالب اصلی قرآن که مربوط به مبدأ و معاد و دعوت به آن است،در سوره ی یس، جای دارد.هر که،در روز این سوره را بخواند تا شب،از جمله ی حفظ شدگان و روزی داده شدگان است،و هر که در شب بخواند،تا روز،از جمله ی حفظ شدگان و روزی داده شدگان است.

 

هر که در قبرستان،این سوره را بخواند، عذاب «اهل قبر»آن، کم می شود،و به تعداد مردگان،ثواب،برای قاری آن نوشته شود و بلاهای دنیا و عذاب های آخرت از او دفع گردد و به همین جهت این سوره را «دافعه» می نامند،همچنین،به آن«قاضیه» می گویند؛چون که همه ی حاجت های خواننده ی آن روا گردد.

 

امام صادق(ع) فرموده اند:«در قرآن، برای رسول خدا، پنج نام،وجود دارد:محمد، احمد، عبداللّه،یس و نون» و رسول خدا(ص)نیز،فرموده اند:«سوره ی یس در تورات،«معمّه» نامیده شده است؛یعنی نیکی هر دو جهان،شامل حال صاحب او است و از او بلاهای دنیا و عذاب های آخرت را دور می کند ».

 

در مورد اهمیت تعلیم قرآن،از امام صادق(ع) روایت شده:«سوره ی یس را به فرزندان خودبیاموزید؛«فانها ریحانة القرآن؛ زیرا که آن گل خوشبوی قرآن است».

 

سفیان بن سعید ثوری می گوید:

 

از حضرت امام صادق(ع) سؤال کردم:ای رسول خدا(ص)،معنای این گفته ی خداوند که می فرماید:«یس»،چیست؟ فرمود:نامی از نام های پیغمبر است و معنای آن،این است:ای شنونده ی وحی من،«و القرآن الحکیم؛قسم به قرآن حکیم».«انـّک لمن المرسلین.علی صراط مستقیم؛تو [ای حبیب من] از رسولانی و بر راه راست؛یعنی راه آشکار می باشی».

 

همچنین از رسول خدا (ص) نقل شده است:

 

«قرآن برتر از همه چیزـ غیر از خدا ـ می باشد.پس،کسی که به قرآن احترام گذارد،هر آینه،خداوند متعال را احترام و عزّت گذارده و کسی که به قرآن بی حرمتی کند، البته حق او را ناچیز شمرده است. حرمت قرآن [بر گردنت]مانند حرمت پدر،بر گردن فرزند است.خداوند ابتلاهای دنیا را از کسی که قرآن را بشنودو بلاهای آخرت را از قاری قرآن دور می کند و به درستی که،در کتاب خدا سوره ای است که «عزیز» نامیده می شود و قاری آن سوره «شریف» نامیده می شود، این سوره، در نزد خدا، مصاحبش را ـ به تعداد [افراد قبیله های] «ربیع» و «مضر» ـ شفاعت می کند. پس رسول خدا(ص) فرمودند: آن سوره «یس» است؛بعد از آن فرمودند: ای علی،سوره ی «یس» را بخوان؛ که در سوره ی«یس» ده برکت است،

 

1.گرسنه ای نمی خوابد،مگر اینکه سیر می شود.

 

2.و نه تشنه ای،مگر اینکه سیراب می شود.

 

3.و نه برهنه ای،مگر اینکه پوشانده می شود.

 

4.و نه مجردی، مگر اینکه ازدواج می کند.

 

5.و نه ترسانی، مگر اینکه ایمن می شود.

 

6.و نه در بندی،مگر اینکه نجات پیدا می کند.

 

7.و نه مریضی،مگر اینکه بهبودی می یابد.

 

8.و نه مسافری،مگر اینکه در سفر یاری می شود.

 

9.و نمی خوانید این سوره را،در نزد مرده ای، مگر اینکه [گناهان او را] کم می کند(و بر مقداری از گناهانش چشم پوشی می نماید).

 

10.و کسی که گم کرده ای دارد،این سوره را نمی خواند،مگر این که [گم شده اش را] پیدا خواهد کرد.

 

سیوطی از رسول اکرم(ص) روایت کرده است:

 

«کسی که در شبی، برای طلب خشنودی خدا، سوره ی یس را بخواند، آمرزیده خواهد شد».

 

همچنین،در حدیثی دیگر از رسول خدا(ص)روایت شده است:«من دوست می داشتم که سوره ی «یس»،در قلب هر انسانی از امّت من بود، کسی که به خاطر کم بودن غذا و کافی نبودن آن، این سوره را بخواند،[در غذای او] برکت پیدا شود، و هر گاه، بر زن سخت زا، آن را بخوانند، زاییدن برای او آسان خواهد شد، و هر کس این سوره را بخواند، مثل این است که قرآن را یازده مرتبه،ختم کرده است ».

 

ابوبکر گفت:رسول خدا(ص) فرمودند:«کسی که قبر والدینش،یا یکی از آنها را،در هر جمعه زیارت کند، سپس سوره ی «یس» را نزد قبر آنها بخواند،خداوند به عدد هر حرفی از آن سوره،یعنی سوره «یس»، گناهانش را می آمرزد.

 

مشرکین،بر در خانه ی پیغمبر(ص)اجتماع کرده بودند و بیرون آمدن آن حضرت را انتظار می کشیدند.بر حضرت ناگوار آمد که ناگهان جبرئیل ـ امین علیه السلام ـ نزول کرده و سوره ی«یس» را قرائت کرد و به حضرت، امر کرد که بیرون بیاید، پس، حضرت مشتی از خاک را برداشته، و بیرون آمدند و در حالی که سوره ی «یس» را قرائت می نمودند، خاک را بر سر آنها پاشیدند.آنها حضرت را ندیدند تا ایشان گذشتند،بعضی از آنها دست،بر سر خود،بردند، دیدند خاک آلود است،شخصی، به آنها، گفت:دیگر چرا نشسته اید؟ گفتند:انتظار محمد(ص) را می کشیم، گفت:دیدم او را داخل مسجد شد، گفتندحرکت کنید، محمد(ص) شما را سحر کرد.

 

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمودند:

 

«کسی که سوره «یس» و «الصافات» را ،در روز جمعه،بخواند،سپس،چیزی را از خداوند طلب کند، خدا، به او حاجت هایش را عطا می فرماید».

 

برگرفته از کتاب شریفه ی «فضائل القرآن و العترة»،تألیف مرحوم آیت اللّه حاج میرزا ابوالفضل نجفی قدسی اصفهانی(ره)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/11/4 :: ساعت 11:34 صبح )
»» تفکر در زمین‏

قرآن مجید در بسیارى از آیاتش، زمین را آیتى از آیات حق و دلیل توحید و نشانه قدرت و علامت عنایت و محبت و لطف حضرت حق مى‏داند.

[الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً].

آن پروردگارى که زمین را براى شما بسترى گسترده.

[وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ وَ أَنْهاراً].

و اوست که زمین را گسترانید، و در آن کوه‏هایى استوار و نهرهایى پدید آورد.

[وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها].

و خدا از آسمان آبى نازل کرد، و زمین را به وسیله آن پس از مردگى‏اش زنده ساخت.

 [الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا].

همان کسى که زمین را براى شما بسترى گسترده قرار داد، و براى شما در آن [به خاطر آسان شدن رفت و آمدتان‏] راه‏هایى پدید آورد.

[إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا].

یقیناً خدا آسمان‏ها و زمین را از این که از جاى خود منحرف شوند [و فرو ریزند] نگه مى‏دارد.

[اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً]

خداست که زمین را براى شما جایگاه امن و آسایش آفرید.

[وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بِساطاً].

و خدا زمین را براى شما فرشى گسترده قرار داد.

[أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً].

آیا زمین را فراهم آورنده [انسان‏ها] قرار ندادیم؟

زمین با هزاران عوامل آسایش و رفاه، یکى از نشانه‏هاى بارز حکمت و قدرت خداوندى است، به همین جهت، قرآن مجید انسان را به اندیشه در عجایب و اسرار آن دعوت مى‏کند.

سطح زمین داراى وسعت زیادى است، تا انسان‏ها بر حسب امکانات علمى‏ و قدرت‏هاى صنعتى خود از این عرصه پهناور، از این گنج خدا داده استفاده کنند و وسایل رفاه و تمدن خود را مهیا کنند.

مجموع مساحت زمین به 509 میلیون کیلومتر مربع بالغ مى‏شود که 361 میلیون آن را دریاها فرا گرفته و 148 میلیون قسمت دیگر را خشکى‏ها تشکیل مى‏دهند.

وسعت زمین به اندازه‏اى است که به هر فردى از جمعیت که به چهار هزار میلیون بالغ مى‏گردند 170 هزار متر مربع مى‏رسد و اگر فقط خشکى‏ها را در نظر بگیریم سهم هر نفرى 49 هزار متر مربع است.

راستى، اگر زمین این وسعت را نداشت، مردم مانند کسانى بودند که در قلعه‏اى محصور باشند، لذا قرآن کریم در ضمن بیان نعمت‏هاى الهى از وسعت زمین در سوره عنکبوت آیه 58 سخن گفته است.

وزن کره زمین به 000، 000، 000، 000، 000، 000، 955، 5 بالغ مى‏گردد، تنها وزن هوایى که زمین را احاطه کرده است 000، 000، 000، 000، 000، 263، 6.

حجم زمین 000، 000، 320، 083، 1.

فراهم شدن وسایل حیات، معلول فصول چهارگانه است، در فصل بهار، حرارت ملایم و جانبخش خورشید، باران پر برکت و نسیم فرح‏انگیز، زمین را زنده مى‏کند، چشمه‏ها مى‏جوشد، جوى‏ها جارى مى‏گردد، درخت‏ها شکوفه مى‏کند، دانه‏ها مى‏روید، دامن دشت و صحرا سرسبز و خرم مى‏شود.

در فصل تابستان، اشعه گرم آفتاب، معادنى در اعماق زمین و دل کوه‏ها و آغوش سنگ‏ها تربیت مى‏کند، رشد و تکامل گیاهان تأمین مى‏گردد و میوه‏ها و محصولات مى‏رسند.

در فصل پاییز، انواع نعمت‏ها و مواهب حیات در دسترس قرار مى‏گیرد و ذخیره غذایى جانداران مهیا مى‏شود.

در فصل زمستان، سکوت و خواب عمیقى زمین را فرا مى‏گیرد و به یک استراحت نسبتاً طولانى مى‏پردازد، ضمناً به جهت مساعدت و سردى هوا، باران و برف فراوان از آسمان فرو مى‏ریزد، در نتیجه زمین کهنسال براى زندگى جدیدى آماده مى‏شود.

علت پیدایش این فصول، حرکت انتقالى زمین است که در 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 40 ثانیه، در یک مدار بزرگى که طول آن 930 میلیون کیلومتر است، یک مرتبه به دور خورشید مى‏گردد و در نتیجه آن، سال پدید مى‏آید.

سرعت حرکت انتقالى زمین در هر ثانیه 29 کیلومتر و نیم و در هر دقیقه 1770 کیلومتر است‏.

زمین منبع تمام نعمت‏هاى مورد نیاز انسان است، چیزى در زندگى بشر لازم نیست، مگر این که وجود مقدس حضرت حق در روى زمین، یا در دریاها یا در دل زمین قرار نداده باشد.

به قول صاحب کتاب علم و زندگى‏:

«اگر لحظه‏اى درباره آنچه از فلز ساخته مى‏شود بیندیشیم فوراً، هواپیما، کشتى، قطار، پل‏هاى فلزى، انواع و اقسام ماشین‏ها، بخارى، میخ، پیچ و مهره و پول و هزاران چیز دیگر در نظر مجسم مى‏شود، آیا مى‏توانید تصور کنید که بدون این وسایل، زندگى ما با حالا چه فرقى داشت؟!»

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/11/1 :: ساعت 10:55 صبح )
»» خود را بشناس‏

مى‏گویند در هزاران سال پیش در یکى از مناطق یونان، معبدى بود که به «معبد دلف» معروف بود. بر سر آن معبد سنگى در برابر دیدگان نهاده بودند که روى آن سنگ با خط درشت زیبا نوشته بود: «خود را بشناس».

          اى خسته درون تو نهالى است             کز هستى آن ترا کمالى است‏

             اى سایه‏نشین هر درختى             بنشین به کنار خویش لختى‏

 

و به فرموده حضرت على علیه السلام: اتَزْعَمُ انَّکَ جِرْمٌ صَغْیِرٌ وَفیْکَ انْطَوىَ الْعالَمُ الْاکْبَر وَانْتَ الْکِتابُ الْمُبِیْنُ الَّذِى بِاحْرُفِهِ یَظْهَرُ الْمضْمَرُ «2» «گمان برده‏اى که موجود ناچیز هستى، نه این گمان غلط است، تو کسى هستى که عالم بزرگ و جهان آفرینش در تو خلاصه شده، تو آن کتاب آشکارى هستى که به آراسته شدن به حقایق تمام استعدادها و هنرهایت شکوفا مى‏گردد».

خودشناس، در راه آراستن خویش به حسنات و زدودن رذایل از صفحه الهى نفس است. اگر انسان خود را نشناسد، از کجا خواهد دانست در دنیاى عقل و روحش چه مى‏گذرد و چه خطوط آلوده در تاریکى، بر صفحه جهان و ورق نفس، نقش بسته است؟

قال على علیه السلام:

افْضَلُ الْعَقْلِ مَعْرِفَةُ الْانْسانِ نَفْسَهُ فَمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَقَلَ وَمَنْ جَهِلَها ضَلَّ .

 «برترین خرد، خودشناسى انسان است؛ پس هر کس خود را شناخت خردمند و هر کس خود را نشناخت گمراه شد».



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/11/1 :: ساعت 10:54 صبح )
»» رسول اللّه (ص ) اسوه حسنه بشری2

سیمای اسوه حسنه

 

در مقام ارائه اسوه برتر، تاءسی و الگوگیری از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است و بـایـسـتـی اخـلاق و رفـتـار و مـعـنـویـت و عـرفـان ، عـلم و عـمـل و هـمـه حـرکـات و سـکـنـات اسـوه ، سـرمشق قرار گیرد و به صورت برنامه جاری زنـدگـی درآیـد از ایـن رو جـا دارد به اجمال تصویری از سیمای پیامبر اعظم صلی اللّه علیه و آله ارائه دهیم .

 

1. او برای خود سازی و تقویت روح و اراده و سیر و سلوک به سوی خدا برنامه ای مداوم داشت ، امیر مؤ منان علیه السلام می فرماید:

 

... وَ لَقـَدْ کـانَ یـُجاوِرُ فی کُلِّ سَنَةٍ بِحِراءَ فَاَراهُ وَ لا یَراهُ غَیْری

 

رسول خدا(ص ) هر سالی ، مدتی را در غار حرا، معتکف می شد و جز من کسی او را نمی دید.

 

ایـن بـرنـامـه ، پـیـش از بـعثت و تا اوایل بعثت ادامه داشته است . پس از هجرت پیامبر به مـدیـنـه بـرنـامـه اعـتـکاف سالانه ایشان در مسجد اجرا می شده ، چنان که امام صادق علیه السـلام فـرمـود: ((پیامبر در یک مدت ، دهه اول ماه رمضان در مسجد معتکف می شد و در مرحله بـعـد، در دهـه دوم آن مـاه ، سـپـس تـا آخـر عـمـر در دهـه آخـر مـاه رمـضـان اعـتـکـاف مـی کرد.))

 

2. در عـرفـان حقیقی به اوج رسید و لحظه ای بدون خدا زندگی نکرد و هرگز از یاد و نـام او غـافل نشد خود فرمود: ((اِنَّ عَیْنی تَنامُ وَ قَلْبی لا یَنامُ)) چشمم به خواب می رود، ولی دلم نمی خسبد. بدین ترتیب ایشان از قید و بـنـد دنـیـای مادی رهایی یافته و گام بر بام دنیا نهاده بود، حضرت علی علیه السلام درباره آن حضرت فرمود:

 

کانَ قَلْبُهُ فِی الْجِنانِ وَ جَسَدَه فِی الْعَمَلِ

 

دل پـیـامـبـر در بـهـشـت بـود، ولی جـسـمـش در ایـن دنـیـا مشغول عمل .

 

3. پـیـامـبـر بـه هـمـه ظـواهـر مـادی دنـیـا بـه دیـده حـقـارت نـگـریـسـت و هـرگـز دل بـر دنـیـا نبست و با هزینه کمترین توشه ، بیشترین ره توشه آخرت را برگرفت ؛ بـه فـرمـوده امیر مؤ منان (ع ): ((پیامبر بی آنکه بهره ای از دنیا ببرد آن را ترک کرد و پاک و بی آلایش رهسپار سرای آخرت شد. در زندگی سنگی روی سنگ ننهاد و هنگامی که رحـلت کـرد و بـه نـدای پروردگارش پاسخ گفت ، هیچ چیز نداشت .))

 

4. سـاده زیـسـتی پیامبر نیز حکایت از طبع بلند و منبع ایشان داشت ، باز از زبان امیر مؤ مـنـان بـشـنـویـم : ((پـیـامـبـر بر روی زمین (بدون فرش ) می نشست و غذا می خورد و چون بندگان با فروتنی تمام جلوس می کرد، با دست خویش کفش و لباسش را وصله می زد، بـر مـرکـب بـرهنه سوار می شد و کسی را نیز پشت سر خویش می نشاند. روزی پرده ای بـر سـرای خـویـش دیـد. بـه همسرش فرمود: این را از جلو چشمم دور ساز که مرا به یاد زرق و بـرق دنیا می اندازد. ایشان با تمام قلب خویش از دنیا رویگردان بود.))

 

5. در مـحیط خانواده نیز به عنوان بهترین فرزند، بهترین همسر و بهترین پدر و مربی شناخته شد و عنوان بهترین مرد دنیا را به نام خود کرد؛ چرا که با دانش و اخلاق زیبایی که داشت به همه بستگان و خویشان و اطرافیان خود بر اساس عدالت و راءفت سلوک می کـرد، حقوق همگان را پرداخت می کرد و با هر کسی آن گونه که خدا می خواست رفتار می کـرد و در یـک مـعیار کلی نیز فرمود: ((خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لاَِهْلِهِ وَ اَنَا خَیْرُکُمْ لاَِهْلی ))

 

بهترین شما بهترینان برای خانواده اش می باشد و من در این بعد، بهترین شمایم !

 

6. رسول اعظم (ص ) نسبت به ارزشها غیرتی وصف ناشدنی داشت و می فرمود:

 

کـانَ اِبـْراهیمُ غَیُورا وَ اَنَا اَغْیَرُ مِنْهُ وَ اَرْغَمَ اللّهُ مَنْ لا یَغارُ مِنَ الْمُؤ مِنینَ

 

پـدرم ابـراهـیـم (ع ) غـیرتمند بود و من بیش از او غیرت می ورزم . خداوند، بینی هر مؤ من بی غیرت را به خاک بمالد!

 

7. دلسـوزی پـیـامـبـر(ص ) نـسـبـت بـه هـمـگـان نـیـز زبـانـزد خـاص و عـام بـود و دل مـهـربـان او بـه هـمـه تعلق داشت . این خصلت پیامبر، نخست از سوی خدا در آیه 128 سـوره تـوبـه مـورد تـمـجـیـد قـرار گـرفـت ، آنگاه همه کسانی که به نحوی با ایشان مـعـاشـرت داشـتـنـد از آن بـرخـوردار شـدنـد. آن حـضـرت پـیـوسـتـه جـویـای احوال یاران خود بود و از آنان دلجویی می کرد، اگر سه روز کسی را نمی دید، احوالش را از دیگران می پرسید؛ اگر به سفر رفته بود، برایش دعا می کرد و اگر در منزلش حـضـور داشـت بـه دیـدنـش می رفت . حتی دشمنان نیز از دریای رحمت و راءفت پیامبر اعظم بهره مند بودند. در پیکار بدر، مسلمانان بـه فرمان پیامبر، چاههای آب منطقه را در اختیار گرفتند و حوضی ساختند و آب را در آن آماده کردند، وقتی دشمنان برای استفاده از آب به آن حوض نزدیک شدند، پیامبر فرمود: مانع استفاده آنان نشوید!

 

8. عـزت ، مـنـاعـت طـبـع و اسـتـقـلال شـخـصـیـت پـیـامـبـر نـیـز از اصول مسلم اخلاقی ایشان است به تعبیر قرآن :

 

فَلِلّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ (منافقون : 8)

 

عزت ، از آن خدا و پیامبرش و مؤ منان است .

 

رسـول اکـرم (ص ) در آغـاز رسـالت ، از سـوی مشرکان ، آماج انواع تهدیدها و توطئه ها قـرار گـرفـت و در بـرابـر هـمـه آنها استقامت کرد و سرافرازی نشان داد. زمانی که این گـونـه تهدیدها به اوج رسید، ولی به نتیجه ای نینجامید، از راه تطمیع وارد شدند. در ایـن زمان پیامبر توسط عمویش ابوطالب برای مشرکان چنین پیغام داد: ((ای عمو! به خدا سـوگند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهند تا از تبلیغ اسلام دست بکشم ، هرگز چنین نخواهم کرد تا اینکه خدا یا این دین را بر همه پیروز گرداند یا مـن در ایـن راه فـدا شـوم .

 

رسـول خـدا(ص ) در کـارهـای فردی و در میان یاران و خویشان نیز تا آنجا که امکان داشت به خود متکی بود و سعی داشت نیازهای خویش را خود برآورده سازد و به هیچ کس وابسته نباشد:

 

در یکی از سفرها کاروان پیامبر و یارانش فرود آمدند و جملگی به سوی آب روان شدند تا مقدمات برپایی نماز را تدارک ببینند. اصحاب پس از چند قدم متوجه شدند که پیامبر به سوی مرکب خود بازگشت و زانوی آن رابست و دوباره به سوی آنان آمد، عده ای اظهار داشـتـنـد: ای پـیـامـبـر خـدا چرا فرمان ندادی تا ما این کار را انجام دهیم ؟ ایشان در پاسخ فرمود: ((هرگز در کارهایتان از دیگران کمک نخواهید و به دیگران اتکا نکنید، هر چند در حد یک چوب مسواک باشد!))

 

9. ایثار و فداکاری نیز از خصایل نیکوی پیامبر بود که هرگز از او دور نشد، آن حضرت تا تثبیت موقعیت اسلام و فراگیر شدن آن در جزیرة العرب از هیچ گونه کوششی دریغ نکرد و هر گونه آزار و اذیت و جنگ و هجرت و بی مهری را با جان خریدار شد تا رسالت عظیم خویش ‍ را به فرجام رساند. امیرمؤ منان علیه السلام ، فداکاری و از جان گذشتگی پـیـامـبـر(ص ) را چـنـیـن مـی سـتـایـد: ((هـر گـاه جـنـگ شـدت مـی یـافـت ، مـا بـه رسول خدا پناه می بردیم و او از همه ما به دشمن نزدیکتر بود.)) حضرت صادق علیه السلام نیز می فرماید:

 

((رسـول خـدا(ص ) را هـر قـدر اذیـت و آزار رسـانـدنـد، تـحـمل کرد، تا اینکه مشرکان تعرض ‍ خویش را متوجه خدا کردند! در این هنگام پیامبر خدا فـرمـود: ((مـن دربـاره جـان و خـانـدان و آبـروی خـویـش تـحمل کردم ، ولی نسبت به تعرض به خدا دیگر تاب نمی آورم .)) آنگاه خداوند با آیه ای از قرآن او را دلداری داد.))

 

10. بـهـداشـت و آراسـتـگـی نـیـز از اصـول زنـدگـی رسـول خـدا(ص ) بـود؛ امـام صـادق فـرمـود: ((رسـول خـدا(ص ) دنـدانـهـای خـود را خلال می کردند و این کار، دهان را پاکیزه می کند.)) ایشان در ظـرف هـای بـلوریـنـی که از شام می آوردند و نیز از ظروف سفالین و پوستین آب می نـوشـیـد و اگـر ظرف پاکیزه یافت نمی شد، از دست خویش استفاده می کرد. آن حـضـرت هیچ گاه تا حد سیر شدن غذا نمی خورد. در غـذا نـمـی دمـیـد و بـازدم خـود را در ظـرف آب رهـا نـمـی کـرد. نقل شده که هزینه عطر رسول اکرم (ص ) بیش از هزینه خوراک او بود. امـام صـادق فـرمـود: ((رسـول اکـرم سه بار در چشم راست و دو بار در چشم چـپـش سرمه می کشید، در آینه نگاه می کرد و موهای سرش را مرتب می کرد و سر و رویش را شـانـه مـی زد و خـود را بـرای زیارت دوستان و خانواده اش زینت می کرد و می فرمود: خـداونـد دوسـت دارد کـه بـنـده اش هـر گـاه بـه دیـدار بـرادرانـش مـی رود خـود را آراسته کند.

 

11. پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) در هـمـه مـسـائل اجـتـمـاعـی ، مـرد اول اسـت و آنـچـه خـوبـان هـمـه دارنـد او تـنـهـا دارد؛ اگـر افـلاطـون در خـیـال خـوش خـویـش ((مـدیـنـه فـاضـله )) ای سـاخـت کـه بـایـد بـشـر بـدان دسـت یـابد، رسـول اکـرم (ص ) چـنـین مدینه ای را روی اطلس جغرافیایی جهان تحقق بخشید و خود نیز بـر آن ریـاسـت کـرد، اگـر فـارابـی ، سـتـون فـقـرات جـامـعـه انـسـانـی را عـدالت و اعـتـدال مـی دانـد کـه تـنـهـا روی کـاغـذ نـمـود پـیـدا کـرد، رسـول خـدا(ص ) لحـظـه لحـظـه عـمـرش و خرد و کلان تصمیماتش جملگی عدالت بود و اعتدال و اصولا شخصیت عظیم آن حضرت ، شاخص و معیار عدالت در همه امور زندگی بود و هـمـگـان بـایـد اعـتـدال و عـدالت را از او بـیـامـوزنـد؛ چـنـان کـه روزی مـشـغـول تـقـسـیـم اموالی بود؛ مردی از قبیله تمیم به آن حضرت گفت : عدالت پیشه کن ! پیامبر فرمود: ((وَیْحَکَ وَ مَنْ یَعْدِلُ اِذا لَمْ اَعْدِلْ)) ای بـیـچـاره ! چـه کـسـی عدالت می ورزد اگر من چنین نباشم ؟! مفهوم سخن پیامبر این است که اول و آخـر و اصـل و فرع عدالت و اعتدال ایشان است و همگان باید در عدالت و میانه روی از او اسـوه بـگیرند و شاخص های شخصیتی آن یگانه جهان را معیار قرار دهند و اوست که بـا حـکـومـت و قـانـون و جـنـگ و صلح و رفتار خویش ، واژه عدالت را به مفهوم واقعی آن ، بـرای جـهـانـیـان تفسیر کرد و اعتدال و میانه روی را برای آدمیان بیان نمود. بنابراین ؛ پیامبر عظیم الشاءن ؛

 

ـ بهترین رهبر مذهبی ، حکومتی و مدیریتی در همه سطوح است .

 

ـ عـادل تـریـن رهبر دنیا در همه زمینه های اجرایی ، قانون گذاری ، اخلاقی و فکری است بـه گونه ای که در کوچک ترین حرکت و اجرا حتی در نگاه کردن به افراد کمترین ستم روا نداشت . اما صادق علیه السلام فرمود: ((کانَ رَسُولُ اللّهِ(ص ) یَقْسِمُ لَحظاتِهِ بَیْنَ اَصـحـابـِهِ فـَیـَنـْظُرُ اِلی ذا وَ یَنْظُرُ اِلی ذا بِالسَّوِیَّةِ)) رسـول خـدا(ص ) نـگاه هایش را نیز میان یارانش ‍ تقسیم می کرد؛ و به این و آن با عدالت نگاه می کرد.

 

12. بـه تـصـریـح خـداونـد مـتـعـال ، رسـول اعـظـم (ص ) جـز رحـمـت بـرای کل عالم نیست ؛

 

وَمَا اءَرْسَلْنَاکَ إِلا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ (انبیاء: 107)

 

و تو را جز رحمت برای عالمیان نفرستادیم .

 

رحـمـت بـودن پیامبر شامل همه وجود او و آنچه به ایشان منسوب است ، می شود؛ بنابراین تـمـام قوانین و مقررات و اخلاق و سنت و گفتار و توصیه های پیامبر برای همگان ـ بدون استثنا ـ رحمت است ، حتی بحث حدود اسلامی ، حقوق جزایی و کیفری و جنگ و کشتار و اعدام و سـنگسار و تبعید و تخریب و... جملگی چون در قالب عدالت محمدی طراحی شده و انگیزه رحمت احمدی دارد، برای همه عالم خیر و برکت است .

 

هـمـچـنـین از آیه بالا برداشت می شود که مدیریت باید بر اساس محبت و رحمت واقعی بنا شـود ـ نه بر پایه های تصنعی و ظاهری ، و پیامبر اکرم (ص ) نیز عالی ترین مصداق و بـهـتـرین الگوی مدیریت عاطفی است که امروزه جایش در مسندهای مدیریت بشری بسیار خـالی اسـت ، چـه ایـنـکـه حاضرند برای دستمالی ، قیصریه را به آتش بکشند و برای سیر کردن شکم خویش شکمها بدرند و برای آباد کردن کاخ آرزوها و هواهای خود همه دنیا را ویران سازند ولی پیامبر اعظم را خدا چنین می ستاید؛

 

لَقـَدْ جـَاءَکـُمْ رَسـُولٌ مِنْ اءَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ

 

(توبه : 128)

 

قـطـعـا بـرای شـما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به (سعادت ) شما حریص و نسبت به مؤ منان ؛ دلسوز مهربان است .

 

پـیـامـبـر اعـظـم در عـیـن ایـنـکه در مسند عالی ترین مقام اجرایی وطن اسلامی نشسته بود و شـبـانـه روز بـه امـت خـویـش خـدمت می کرد، ولی حتی از کمترین غذای موجود یعنی نان جو هـرگـز سیر نخورد. شخصیت دوم اسلام ـ امیر مؤ منان علیه السـلام ـ نـیـز چـنـیـن روشـی داشـت و مـی فـرمـود: ((اگـر مـی خـواسـتـم مـی تـوانـستم از عـسل مصفا و مغز گندم و بافته های ابریشمی برای خود خوراک و پوشاک تهیه کنم ، اما هیهات که هوا و هوس بر من غلبه کند و حرص و طمع مرا وادارد تا غذاهای لذیذ برگزینم در حالی که ممکن است در سرزمین (فرمانروایی من چون ) حجاز و یمامه کسی باشد که امید بـه دسـت آوردن حـتی یک قرص نان نداشته باشد و شکمی سیر نخورده باشد. آیا من با شـکـم سـیـر بـخـوابـم در حـالی که در اطراف من شکمهای گرسنه و جگرهای تشنه وجود دارد؟))

 

13. حـضـرت محمد صلی اللّه علیه و آله در تبلیغ پیام الهی نیز سرآمد دعوتگران شد. خداوند به او فرمود:

 

یـَااءَیُّهـَا النَّبـِیُّ إِنَّا اءَرْسـَلْنـَاکَ شـَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً وَدَاعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً

 

(احزاب : 45 ـ 46)

 

ای پـیـامبر! ما تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستادیم و دعوتگر به سوی خدا به فرمان او و چراغی تابناک .

 

آن حـضـرت در دعـوت بـه سـوی خـدا نیز نیکوترین اسوه است ؛ چرا که با تمام فنون و آداب دعـوت آشـنـا بود و بیشترین توفیق را نیز در این راه به دست آورد و به گونه ای کـه امـروزه امـت اسـلامـی ، بـزرگـتـریـن مـجـمـوعـه مـذهـبـی دنـیـا را تـشـکـیـل مـی دهند و هیچ آیینی مانند اسلام با صلابت و کمیت و کیفیت این چنین بالا اجرا نمی شود و هیچ شعاری چون شعائر اسلامی در جهان نمود ندارد، همانطور که هیچ کتابی چون قـرآن محمد در میان مردم و مراکز علمی مطرح نیست وهیچ مکانی چون مکه و مدینه زایر مذهبی نـدارد و هـیـچ مـراسـم روزانـه ، هـفـتـگـی و سـالانـه ای چون نماز یومیه و جمعه و حج آیین محمد(ص ) پر جمعیت نیست ؛ چنان که هیچ گروهی چون مسلمانان راستین ، امروزه در برابر سـتم و جنایات جباران و زورمداران ، ایستادگی نمی کند و.... این نیست جز موفقیت چشمگیر پیامبر اعظم در رساندن پیام روح بخش و ستم ستیز الهی به گوش جهانیان .

 

ـ نـفـوذ پـیـامـبـر اعـظـم در دلهـای مـردم نـیـز مـثـال زدنـی اسـت . نقل شده وقتی نماینده کفار قریش ‍ برای مذاکره به محضر پیامبر شرفیاب شد، ملاحظه کـرد کـه مـسـلمانان به آب وضوی پیامبر ـ که از صورت و دستهایش می چکید ـ تبرک می جـسـتند و از آن روز تا کنون نیز پیروان محمد(ص ) با نام و یاد مقدس او عاشقی و جوانی می کنند؛

 

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی

 

عشق محمد بس است و آل محمد

 

در روحـبـخـش تـریـن سـرود هـسـتـی یـعـنی ((اذان )) نام او را پس از نام خدا می برند و در زیـبـاتـریـن لحـظه سلوک ـ یعنی تشهد نماز بر او درود می فرستند و نام بی مثالش را بر فرزندان خود می نهند.

 

پاسداشت بهترین اسوه

 

بـا تـوجـه بـه آیه 21 سوره احزاب ـ که بیان شد ـ تردیدی باقی نمی ماند که عالی ترین اسوه زندگی سعادتمند، شخصیت بی نظیر نبی مکرم صلی اللّه علیه و آله است ، همانطور که امیر مؤ منان علیه السلام نیز تاءکید می کند:

 

وَ لَقـَدْ کـانَ فـی رَسُولِ اللّهِ صَلَّی اللّه عَلَیْهِ وَ آلِهِ کافٍ لَکَ فِی الاُْسْوَةِ

 

... کافی است که روش پیامبر(ص ) را سرمشق خویش قرار دهی .

 

بنابراین جا دارد که هر خردمند دوراندیشی ، این سفارش امام متقیان علیه السلام را برای همه عمر آویزه گوش کند؛

 

... فـَتـَاءَسَّ بـِنـَبـِیـّکَ الاَطـْیـَبِ الاَْطـْهـَرِ صـَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه ، فَاِنَّ فیه اُسْوَةً لِمَنْ تـَاءَسـّی وَ عـَزاءً لِمـَنْ تـَعـَزّی وَ اَحـَبُّ الْعـِبـادِ اِلَی اللّهِ الْمـُتـَاءَسّی بِنَبِیِّهِ وَالْمُقتَصُّ لاَِثَرِهِ

 

از پـیـامبر پاک و پاکیزه ات پیروی کن ، زیرا راه و رسمش سرمشقی است برای کسی که بخواهد الگویی داشته باشد و انتسابی است برای کسی که بخواهد (بدو) منتسب گردد و مـحـبوب ترین بندگان نزد خداوند کسی است که از پیامبرش سرمشق بگیرد و گام بر جای گام او بگذارد.

 

و بزرگترین افتخار کسانی که به قله های شرف و آزادگی و عرفان و دلدادگی دست یـازیـدنـد الگـوگـیـری از پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) اسـت . اهل بیت معصوم آن حضرت نیز در این راه پیشگام بودند و حضرت سیدالشهدا علیه السلام در کربلا به حضرت زینب فرمود:

 

لی وَ لِکُلِّ مُسْلِمٍ بِرَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ

 

سرمشق من و هر مسلمان دیگر، رسول خدا(ص ) است .

 

و خط مشی انقلابی خود را نیز همان اسوه گیری از پیامبر دانسته ، فرمود:

 

وَ اَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی

 

امـام سـجـاد عـلیـه السـلام نـیز در سخنرانی خود بر این نکته کلیدی تصریح و تاءکید فرموده :

 

فَاِنَّ لَنا فی رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةً حَسَنَةً

 

قطعا پیامبر خدا(ص ) سرمشق نیکوی ماست .

 

پـاسـداشـت شـایـسـتـه ایـن اسـوه مـنـحـصـر به فرد الهی آن است که همه آدمیان به ویژه مـسـلمـانـان ، بـه شـکـلی کـاربـردی ، بـدان اقـتـدا کـنـنـد و آن را بـه عـنـوان بـهـتـریـن مـدل زنـدگی بر سراسر همه برنامه های فردی و اجتماعی خویش جاری سازند. خدا نیز همین را از آنان خواسته است و هدف نهایی فرستادن هر پیامبری چنین بوده است ؛

 

وَمَا اءَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ (نساء: 64)

 

و هیچ پیامبری را نفرستادیم جز اینکه با اذن خدا اطاعت شود.

 

اینک ما مسلمانان هستیم و بهترین اسوه بشری که باید قدرش بدانیم ؛

 

1. در بـعـد اعـتـقادی و عرفانی ، لحظه ای از دریافت اندیشه های ناب توحیدی و سیر و سـلوک بـه سـوی مـقـام قـرب الهـی بـاز نـایـستیم و با همنوایی با پیامبر عظیم الشاءن تـلاش کـنـیـم کـه بـا او هـمگام شویم تا چون یاران راستین صدر اسلام به همراهی قائد بزرگ مفتخر گردیم که ؛

 

مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ... (فتح : 29)

 

2. تـمـسـک بـه قـرآن و عـتـرت ، نـخستین و ضروری ترین گام برای اثبات وابستگی و گـرایـش بـه مـکـتـب مـحـمـدی اسـت و همراهی و پیروی از آن دو در همه زمینه ها ضامن سلامت اعـتـقـادی و عـملی مسلمانان است و هر رویکردی جز آن ، به واگرایی و دور افتادن از مسیر صحیح پیامبر می انجامد، همانطور که عقل و تجربه آن را اثبات کرده است . بهترین روش نـیـز در ایـن بـسـتـر، اسـوه گـرفـتـن از رسـول اعـظـم اسـت و هـیـچ نیازی نیز به بحث و جدل و کشمکش های کهنه و نو نیست ؛ اگر همه فرقه ها سنت پیامبر را در رابطه با قرآن و عترت پیش بگیرند؛ هم نزاع بر می خیزد و هم فتنه می خوابد و عزت و اتحاد و اقتدار به جامعه اسلامی باز می گردد.

 

بـحـث پیرامون قرآن ، نیاز به توضیح ندارد، ولی درباره عترت باید گفت ؛ بخشی از سـیـره و سـنـت پـیـامبر(ص ) اصولا بدون عترت ، سامان نمی یابد و دست کشیدن از دامان عـتـرت بـه مـفـهـوم بی اعتنایی به نیمه مکمل قرآن است که پیامبر بر آن تاءکید ورزیده است .

 

3. پیامبر اکرم برای ماندگاری اسلام ، برنامه ای اساسی داشته و آن ، تعیین جانشینان خویش ‍ تا آخر دنیاست . این مهندسی زیرکانه و مدبرانه از چشمان اسلام شناسان واقعی و مـنـصـف و بـدور از تـعـصـب حزبی و قبیله ای به دور نمانده است و با امعان نظر در مکتب نـظـام مـنـد پـیـامـبـر، بـه خـوبی جایگاه بی بدیل ((ولایت )) بسان خورشید نیمروز خود نمایی می کند و می توان ادعا کرد که اگر موضوع جز این بود در معماری پیامبر کاستی وجود داشت ! آیا هیچ خردمندی باغ پرگل و گیاه خود را که زحمت فراوانی برای باروری آن کـشـیـده بـدون برنامه و باغبان برای همیشه یا مدت کوتاهی رها می کند؟ پیامبر اکرم رئیـس خـردمـنـدان عـالم است و مکتب او نیز ارزنده ترین مجموعه علمی است که بشر تاکنون بـه خـود دیـده ، بـنـابـراین معقول نیست که آن جناب ، اسلام را بدون سرپرست رها کرده باشد. حدیث ثقلین هم ـ که مورد اتفاق همه فرقه های اسلامی است ـ نشان دهنده اسوه حسنه بـودن پـیـامـبر در این میدان است . باید گفت : مدیریت کلان پیامبر(ص ) برای اداره جامعه بزرگ اسلامی در پهنای زمین و درازای زمان در نوع خود بی نظیر است و هیچ مدیری چنین طـرح نـوی را تـا کـنون در نینداخته است . از این رو، همه مسلمانان موظفند در اجرای ((طرح رهـبـری )) پـیامبر بکوشند و کسی را که او شایسته رهبری و جانشینی خود دانسته و او را در حدیث ثقلین معرفی کرده ، به پیشوای خود برگزینند.

 

4. در بـعـد عـمـلی نـیز باید همه کارهای ریز و درشت خود را با معیارهای نبوی بسنجند و هـیـچ عـمـلی را خـارج از چـارچـوب اسـلام انـجام ندهند. امام صادق علیه السلام در این باره فرمود:

 

حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ اَبَدا اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ حَرامُهُ حَرامٌ اَبَدا اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لایَکُونُ غَیْرُهُ وَلا یَجیی ءُ غَیْرُهُ

 

حـلال حـضـرت مـحـمـد(ص ) تا روز بازپسین ابدی است ؛ چنانکه حرام او نیز تا رستاخیز نارواست ؛ غیر از آن نیز وجود ندارد و نخواهد آمد.

 

آن حضرت به تصریح قرآن مجید در صراط مستقیم الهی حرکت کرد و هیچ کاری را جز در راستای اراده و رضای خدا انجام نداد؛ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (یس : 3 و 2) یعنی تو قطعا از فرستادگان در راه مستقیم هستی .

 

و کمترین انحراف از راه آن حضرت ، لغزیدن از صراط مستقیم الهی است .

 

5. در بـعـد اخـلاقی نیز باید بکوشند تا خلق و خوی خویش را همرنگ اخلاق عظیم پیامبر سـازنـد، عـدالت ، سـخـاوت ، خـوش خـلقـی ، ایـثـار و فداکاری ، خدمت رسانی به مردم ، مهربانی ، عفت و پاکدامنی ، مناعت ، شجاعت ، استقلال فکری و سیاسی ، آزادگی ، عزت و کرامت و... بخشی از مکارم اخلاقی پیامبر(ص ) است ، همانطور که صداقت ، یکتاپرستی ، احـتـرام بـه هـمـنوعان ، غمخواری و دلسوزی و زندگی مسالمت آمیز بخش دیگر آن است که ایشان برای تکمیل آن مبعوث شد و انسانها بایستی خود را بدان متعلق سازند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/11/1 :: ساعت 10:53 صبح )
<   <<   11   12   13   14      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 38
>> بازدید دیروز: 233
>> مجموع بازدیدها: 1331162
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
کنج دل🩶
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب