سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، نرمش و ملایمت در همه چیز را دوست دارد. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» نشانه های ظهور منجی آخرالزمان

 

 

علائم ظهور حضرت مهدی (عج) بر دو دسته تقسیم می شوند:

 الف: علائم حتمی و قطعی؛

 ب: علائم غیر حتمی و غیر قطعی که البته در این علائم هم ممکن است اختلاف نظر وجود داشته باشد.

 علائم غیر حتمی فراوان هستند و نوعاً بعضی از آنان به وقوع پیوسته است اما علائم حتمی ؛ بعضی از این علائم قطعی عبارتند از:

  1. خروج سفیانی: پیش از ظهور مردی از نسل ابوسفیان در منطقه شام خروج می کند و با تظاهر به دینداری گروه زیادی از مسلمانان را می فریبد و به گرد خود می آورد و بخش گسترده ای از سرزمینهای اسلام را به تصرف خویش در می آورد و بر مناطق پنجگانه شام، حمص، فلسطین، اردن و قنسرین (نام شهری در نزدیکی حلب) و منطقة عراق سیطره می یابد و در کوفه و نجف به قتل عام شیعیان می پردازد و برای کشتن و یافتن آنان جایزه تعیین می کند آنگاه که از ظهور امام زمان باخبر می شود با سپاهی گران به جنگ وی می رود که در منطقه بیداد (بین مکه و مدینه) با سپاه امام (ع) برخورد می کند و به امر خدا همه لشگریان وی به جز چند نفر در زمین فرو می روند و هلاک می شوند.[1]
  2. خسف در بیداء: خسف یعنی فرو رفتن و پنهان شدن، و بیداء نام منطقه ای در مکه و مدینه است. ظاهراً لشگر سفیانی در این منطقه که به قصد جنگ با امام عصر(عج) آمده است در زمین فرو می روند.[2]
  3. خروج یمانی: سرداری از یمن قیام می کند و مردم را به حق و عدل دعوت می کند این نشانه در منابع عامه نیست ولی در مصادر شیعه روایات فراوانی در این باره وجود دارد. امام صادق (ع) فرمود: قیامهای سه گانه خراسانی، سفیانی، یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز خواهد بود و هیچ پرچمی به اندازه پرچم یمانی دعوت حق و هدایت نمی کند و هم فرمود که یمانی از علائم حتمی است.[3]
  4. قتل نفس زکیه: زکیه یعنی فرد پاک و بی گناه و کسی که قتلی انجام نداده است و جرمی ندارد. در آستانه ظهور مهدی (عج) در گیرودار مبارزات زمینه ساز انقلاب حضرت مهدی (عج) فردی پاکباخته و مخلص از اولاد حضرت امام حسن مجتبی (ع) در راه امام می کوشد و در این راه مظلومانه به قتل می رسد. روایات گاهی نفس زکیه و گاهی «سید حسنی» گفته اند امام باقر (ع) فرمود: بین ظهور مهدی (عج) و کشته شدن نفس زکیه بیش از پانزده شبانه روز فاصله نیست.[4]
  5. صیحه آسمانی: منظور از صیحه آسمانی صدایی است که در آستانه ظهور حضرت مهدی در آسمان شنیده می شود و همه مردم آن را می شنوند در روایات تعبیر به «نداء» «فزعه» «صوت» نیز بکار رفته است که ظاهر آن نشان می دهد که هر یک از اینها نشانه جداگانه ای است که پیش از ظهور واقع می شود لکن به نظر می رسد که اینها تعبیر از یک واقعیت است و ممکن هم هست که از سه حادثه جدای از هم خبر داده باشند که اول صداهای هولناکی برآید و همه را به خود متوجه کند (صیحه) و به دنبال آن صدای مهیب و هولناکی شنیده شود که دلهای مردم را به وحشت اندازد (فزعه) و آن گاه از آسمان صدایی شنیده می شود که مردم را به سوی مهدی(عج) فرا می خواند (نداء) روایاتی که از این معنا خبر داده اند از طریق شیعه و سنی فراوان هستند. امام باقر (ع) می فرماید: ندا کننده ای از آسمان نام قائم را ندا می کند پس هر که در شرق و غرب است آن را می شنود و از وحشت این صدا خوابیده ها بیدار و ایستادگان نشسته و نشستگان بر دو پای خویش می ایستند رحمت خدا بر کسی که از این صدا عبرت گیرد و ندای وی را اجابت کند زیرا صدای نخست، صدای جبرئیل روح الأمین است. آنگاه می فرماید: این صدا در شب جمعه بیست و سوم ماه رمضان خواهد بود در این هیچ شک نکنید و بشنوید و فرمان برید، در آخر روز شیطان فریاد می زند که «فلانی مظلوم کشته شد» تا مردم را بفریبد و به شک اندازد. و امام صادق (ع) می فرماید: در ابتدای روز گوینده ای در آسمان ندا می دهد که آگاه باشید که حق با علی و شیعیان اوست. پس از آن در پایان روز شیطان که لعنت خدا بر او باد از روی زمین فریاد می زند که حق با عثمان و پیروان اوست پس در این هنگام باطل گرایان به شک می افتند هرگاه گوینده ای از آسمان نداء بزند که حق با اولاد محمد(ص) است در آن هنگام ظهور مهدی(عج) به سر زبانها می افتد به گونه ای که غیر از او یاد نمی کنند.[5]
  6. خروج دجال: این نشانه در کتب اهل سنت از علائم برپایی قیامت شناخته شده است[6] ولی در منابع روایی شیعه از نشانه های ظهور است. و اشکال ندارد که هم علامت ظهور و هم علامت معاد باشد. چون خود ظهور امام عصر (عج) هم از علائم آخرالزمان می باشد. دجال فردی است که در آخر الزمان و پیش از قیام مهدی (عج) خروج می کند و غیر عادی است و با انجام کارهای شگفت انگیز جمع زیادی از مردم را می فریبد و سرانجام به دست عیسی مسیح (ع) در کنار دروازه ”لد“ در منطقه شام به هلاکت می رسد. در مورد دجال نظریه های متعددی طرح شده است مثلا گروهی آن را فردی نامیده اند و دسته ای آن را جریانی می دانند و نه شخص معین که مطرح کردن این امور مجال دیگری را می طلبد.[7]

 

پی نوشت ها:

 

 [1]کمال الدین، ص 651. و بحار الأنوار، ج 52، ص 215؛ و کنز العمال، ج 14، ص 272؛ تاریخ غیبت کبری، ص 518 الی 520

[2]مراصد الاطلاع، ج1، ص239؛ وافی، ج2، ص 442؛ مسائل العشره چاپ شده در مجموع مصنفات شیخ مفید، ج 3، ص 122 و غیبت نعمانی، ص 252، منتخب الأثر، ص 459؛ کتاب الغیبه نعمانی ص 252، تاریخ غیبت کبری ص 499 ـ 520.

[3]تاریخ غیبت کبری، ص 525، کتاب غیبت نعمانی 252

[4]منتخب الأثر، 459، تاریخ الغیبه الکبری، ص 511؛ الارشاد، ج2، ص374؛ اعلام الوری، ص 427.

[5]تاریخ ما بعد الظهور/176 ـ کشف الغمه ج3، ص 260 ، وافی، ج 2، ص 445 ـ 446، کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص 435 و454 و453 – ارشاد، ج2، ص 371؛ کمال الدین / 651 بحار الأنوار، ج52، ص204-288-290؛ منتخب الاثر، ص 459، غیبت نعمانی/254.

[6]سنن ترمذی، ج4، ص 507 ـ 519؛ سنن ابی داوود؛ ج4، ص 115؛ صحیح مسلم، ج 18، ص 46 و 81.

[7]بحارالأنوار، ج 52، ص 193و209؛ کمال الدین 525 و 526؛ کشف الغمه، ج 3، ص 281؛ المسائل العشر، چاپ شده در مصنفات شیخ طوسی، ج3، ص 122؛ ارشاد، ج2، ص 371، کنز العمال، ج 14، ص 198ـ200. موفق باشید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 94/5/25 :: ساعت 8:39 صبح )
»» واعظان غیر متعظ

 

 

أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏

آیا مردم را به نیکى فرمان مى‏دهید و خود را در ارتباط با انجام نیکى فراموش مى‏کنید در حالى که کتاب تورات را که به شدت به نیکى دعوتتان کرده قرائت مى‏کنید آیا (به وضع زیانبار و خطرناک خود) نمى‏اندیشید؟

خطاب آیه شریفه در حقیقت به همه واعظان غیر متّعظ و عالمان بى‏عمل است که دچار بیمارى مهلک خود فراموشى‏اند.

انسانى که به خود توجه دارد به این معنا آگاه است که در عرصه‏گاه وجود مملوکى بیش نیست و جز حضرت ربّ‏العزه مالکى و سرپرست و فرمانروائى ندارد.

این مملوکیت ذاتى اقتضا دارد که مملوک با همه وجودش در برابر مالک مسئول و مکلف باشد، و در انتخاب راه زندگى و منش و روش باید تسلیم مالک گردد، و مشتاقانه همه فرمان‏ها و دستورات حضرت او را اجرا نماید.

از عوارض بسیار بسیار زیانبار خود فراموشى بر طبل استقلال و استغنا و منیت کوبیدن است.

خود فراموش، به دیگران در برخى از امور توجه دارد، و شاید نسبت به هم نوع خود دلسوزى هم بنماید، ولى هرگز به خود توجه ندارد، و به نفع و زیان واقعى خود فکر نمى‏کند، بلکه در همه حالات و همه امور جز به منافع نامشروع و شکم و شهوت توجهى نمى‏کند و در فضاى تاریک خود فراموشى از خسارت‏ها و خطرات و زیان‏هائى که هجوم به او دارد غافل است.

خود فراموش محکوم فرهنگى مخلوط از کفر و شرک و نفاق است، و از دایره انسانیت بیرون قرار دارد، و وجودش موجب فساد و افساد و سدّ راه رشد و کمال دیگران است.

خود فراموش در جایگاه حکومت فرعون و در کنار ثروت قارون و در کنار دانش و علم بلعم باعور است.

خود فراموش عالم به علم کتاب، و داناى به احکام شرع، و همراه شده قاتل انسانیت، و هویت ملکوتى خویش به دست خویش است، هنگامى که از حضرت صادق درباره‏آیه‏ اتأمرون الناس بالبرو تنسون انفسکم‏ پرسیدند حضرت فرمود:

«کالذابح نفسه»

خود فراموش، مانند کسى است که خودکشى مى‏کند!

 پیش از آن که به وضع عالمان یهود در زمینه دعوتشان به نیکى و نیکوکارى از مردم و بى‏توجهى به خودشان پرداخته شود، لازم است به این نکته بسیار مهم اشاره شود که لبه تیز توبیخ و سرزنش در آیه شریفه اصل استوار و حکم حکیمانه امر به معروف نیست تا گفته شود: کسى که خود عمل کننده به معروف و آراسته به نیکى نیست حق امر به معروف ندارد، و اجراى این قانون الهى بر او واجب نیست و به عبارت دیگر معناى آیه این نیست که چون خود عمل نمى‏کنى پس چرا از دیگران دعوت به عمل مى‏کنى، بلکه آیه کریمه به این معناست: که هنگامى که دیگران را به معروف مى‏خوانى چرا خود آراسته به معروف نیستى، بنابراین کسى که عامل به معروف نیست، نباید امر به معروف را ترک کند، بلکه باید امر بمعروف کند ولى قبل از دیگران خودش باید عامل به معروف باشد.

از تفاسیر مهم و دیگر کتابها و روایات استفاده میشود که علماى یهود مردم را به ده حقیقت دعوت میکردند ولى خود آنان به خاطر هوا و هوسشان و به سبب فرهنگ پولپرستى و شهرت محوریشان عارى از آن ده حقیقت بودند.

1- از مردم دعوت میکردند که به آیات تورات مؤن باشند، و احکام خدا را که در آن کتاب آسمانى بیان شده عمل کنند ولى خود در باطنشان نه این که مؤمن به تورات نبودند، و احکام ان را اجرا نمیکردند بلکه بر کفر و تکذیب آن اصرار داشتند!!

2- پیش از بعثت پیامبر اسلام به همه یهود اعم از فقیر و غنى بیسواد و باسواد تأکید میکردند که چون محمّد مبعوث به رسالت شد براى تأمین خیر دنیا و آخرشان و براى پیروزى بر دشمناشان به او ایمان بیاوردید، ولى هنگامى که‏ رسول اسلام ظهور کرد خودشان از ایمان آوردن به پیامبر امتناع کرده و در برابر حضرتش صف آرائى نموده و ایستادگى کردند.

3- به فقیران و تهیدستان یهود که از آنان منافعى نصیب سردمداران علماى یهود نمى‏شد فرمان ایمان به پیامبر مى‏دادند ولى حق را از ثروتمندان که بوسیله آنان جیب خود را پر مى‏کردند و سفره شکم و شهوتشان را آباد نگاه مى‏داشتند پنهان مى‏داشتند و مى‏گفتند و به باور آنان مى‏دادند که این محمد پیامبر معرفى شده و تورات نیست!

4- مردم را به طاعت و عبادت خدا مى‏خواندند، و آنان را تشویق به بندگى حق مى‏نمودند ولى خودشان به ویژه در پنهان اهل معصیت و گناه بودند.

5- مردم را به راستى و درستى و صدق و صداقت مى‏خواندند اما لجن دروغ و تهمت و افترا از سراسر وجود خودشان سرازیر بود.

6- مردم را به وفاى به عهد، و داشتن تعهد، و عمل به پیمان و قرارداد دعوت مى‏کردند، ولى خودشان در خیانت به عهد و پیمان و وفا نکردن به قرارداد اعم از قرارداد با خدا یا با مردم حرف اول را مى‏زدند.

7- از مردم دعوت مى‏کردند که قلباً و قولا به حق اقرار کنند ولى خودشان منکر حق و تکذیب کننده آن بودند.

8- از مردم مى‏خواستند که در هر کجا و در هر شرایطى نسبت به حق گواهى و شهادت دهند و از پنهان داشتن آن جداً بپرهیزند ولى خودشان با همه وجود حق را کتمان مى‏کردند.

9- مردم را به نماز که از ارکان دین موسى و از احکام تورات بود فرمان مى‏دادند ولى خودشان یا نماز نمى‏خواندند یا اگر مى‏خواندند نمازشان از روى ریا و نفاق بود که در حقیقت نمى‏توان چنین نمازى را نماز به حساب آورد.

10- از مردم مى‏خواستند بخشى از اموالشان را به عنوان زکات، صدقه، انفاق بپردازند، و در کار خیر هزینه کنند، ولى خودشان از طرفى دچار حرص بودند و از طرف دیگر گرفتار بخل!

 

روایات مربوط به عالم بى عمل و واعظ غیر متّعظ

از رسول خدا روایتى به دو صورت در مهمترین کتاب‏هاى تفسیر و حدیث در این زمینه نقل شده که یکى از آن دو روایت به این مضمون است:

«مررت لیلة اسرى بى على قوم تغرض سفاههم بمقاریض من نار فقلت من هؤلاء یا جبرئیل؟ قال هؤلاء الخطباء من امتک یأمرون الناس بالبر و ینسون انفسهم:» «1»

شبى که مرا به معراج بردند به قومى گذشتم که با قیچى‏هائى از آتش لب‏هاى آنان را مى‏بریدند، به جبرئیل گفتم اینان کیستند؟

گفت واعظان و گویندگان امتت، مردم را به نیکى دعوت مى‏کردند ولى خود را از آراسته شدن به نیکى در ظلمت خود فراموشى داشتند.

و نیز از پیامبر اسلام روایت شده:

«یطلع قوم من اهل الجنة الى قوم من اهل النار، فیقولون لهم ما ادخلکم النار و انما ادخلنا الله الجنة بفضل تأدیبکم و تعلیمکم قالوا: انا کنا نامر بالخیر و لا نفعله:» «2»

گروهى از اهل بهشت به گروهى از اهل دوزخ نظر مى‏کنند و به آنان مى‏گویند: خدا ما را از برکت تأدیب و تعلیم شما وارد بهشت کرد، چه چیزى عامل ورود شما به دوزخ شد؟ پاسخ مى‏دهند: ما همگان را به خیر و نیکى و طاعت و عبادت دعوت کردیم ولى خود به انجام آن برنخاستیم!

حضرت صادق (ع) مى‏فرماید:

«من لم ینسلخ من هواجه، و لم یتخلص من آفات نفسه و شهواتها، و لم یهزم الشیطان و لم یدخل فى کنف الله تعالى و توحیده و امان عصمته لا یصلح له الامر بالمعروف و النهى عن المنکر لانه اذا لم یکن بهذه الصفة فکلما اظهر امراً یکون حجةعلیه و لا ینتفع الناس به قال الله تعالى أتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم و یقال له: یا خائن اتطالب خلقى بما خنت به نفسک و ارخیت عنه عنانک:» «3»

کسى که از خیالات فاسدى که بر درونش مى‏گذرد کنده نشود، و از آفات نفس و خواسته‏هاى بى‏مهارش خلاصى نیابد، و شیطان را فرارى ندهد، و در پناه خداى متعال و توحیدش و حصار حفظش وارد نگردد، صلاحیت امر به معروف و نهى از منکر در او نیست، زیرا وقتى انسان شایسته‏اى براى این کار نباشد هرگاه وارد این برنامه گردد حجتى بر ضد خود اوست.

و مردم از او بهره نمى‏برند، خدا مى‏فرماید: آیا مردم را دعوت به نیکى مى‏کنید ولى خود را در این زمینه فراموش مى‏نمائید و به او گفته مى‏شود:

اى خائن بندگانم را به چیزى دعوت مى‏کنى که خود در این زمینه به خود خیانت ورزیدى، و زمام زندگى‏ات را از آن رها ساخته‏اى!!

خثیمه مى‏گوید حضرت باقر (ع) به من فرمود:

«ابلغ شیعتنا ان اعظم الناس حسرة یوم القیامة من وصف عدلا ثم خالفه الى غیره:» «4»

به شیعیان ما ابلاغ کن که در قیامت شدیدترین مردم از نظر حسرت و اندوه کسى است که عدالت را براى مردم وصف کرده ولى خود نسبت به دیگران ظلم و ستم نموده است.

حضرت صادق (ع) فرموده:

«من اشد الناس عذاباً یوم القیمة من وصف عدلا و عمل بغیره:» «5»

از میان مردم سخت‏ترین عذاب براى کسى است که عدل را براى مردم ستوده و خود به مردم ظلم و ستم کرده است.

امیرالمؤمنین (ع) در روایت بسیار مهمى مى‏فرماید:

«العلماء رجلان: رجل عالم آخذ بعلمه فهذا ناج، و عالم تارک لعلمه فهذا هالک و ان اهل النار لیتأذون من ریح العالم التارک لعلمه، و ان اشد اهل النار ندامة و حسرة رجل دعا عبداً الى الله فاستجاب له و قبل منه فاطاع الله فادخله الله الجنة و ادخل الداعى النار بترکه علمه و ابتاعه الهوى و طول الامل اما ابتاع الهوى فیصد عن الحق، و طول الامل ینسى الآخرة:» «6»

دانشمندان دو نفرند، دانشمندى که دانشش را بکار بسته پس او اهل نجات است، و عالمى که به علمش عمل ننموده پس او اهل هلاکت است، اهل دوزخ از بوى بسیار زننده عالم بى‏عمل پیوسته آزار مى‏بینند، سخت‏ترین اهل دوزخ از نظر پشیمانى و اندوه کسى است که انسانى را به خدا دعوت نموده و او هم پذیرفته و به اطاعت از خدا اقدام کرده و خدایش او را به بهشت برده، و آن دعوت کننده را بخاطر این که به علمش عمل نکرده و پیرو هواى نفس بوده، و آرزوهاى دور از دسترس بر او حکومت داشته به دوزخ انداخته، اما پیروى از هوا سدّى در برابر حق است، و آرزوهاى دور از دسترس فراموش دهنده آخرت است.

ابن‏عباس به عالمان و واعظان سفارش ارزنده‏اى دارد، «7» مى‏گوید: اگر مى‏خواهى از فضاحت و رسوائى در امان باشى سه آیه از قرآن را نسبت به کار و وظیفه‏ات نصب العین خود قرار ده:

أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ‏ «8»

آیا مردم را به نیکى فرمان مى‏دهید و خود را فراموش مى‏کنید.

لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ: «9»

چرا آنچه را مى‏گوئید خود عمل نمى‏کنید.

وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلى‏ ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ: «10»

شعیب به مردم مدین گفت: من نمى‏خواهم آنچه که شما را از آن نهى مى‏کنم خود مرتکب شوم.

أَ فَلا تَعْقِلُونَ:

گویا عالمان بى‏عمل و واعظان غیر متّعظ در عین داشتن دانش از عقل و خرد و نهایتاً تعقل و اندیشه عارى و بى‏بهره‏اند.

در روایتى آمده:

«مر رسول الله بمجنون فقال ماله؟ فقیل انه مجنون فقال بل هو مصاب انما المجنون من آثر الدنیا على الآخرة:» «11»

رسول خدا به دیوانه‏اى گذشت، فرمود: او را چه شده؟ گفتند: دیوانه است، فرمود نه حادثه‏اى ضربه زننده به روان به او رسیده، دیوانه فقط کسى است که دنیا را به قیمت از دست دادن آخرت انتخاب کرده است!

على (ع) فرمود:

«العاقل من غلب هواه و لم یبع آخرته بدنیاه:»

خردمند کسى است که بر خواسته‏هاى بى‏مهارش پیروز است و آخرتش را به خاطر دنیایش نفروخته.

از حضرت صادق (ع) روایت شده:

«کمال العقل فى ثلاث: التواضع لله، و حسن الیقین، والصمت الامن خیر:»

کمال عقل در سه حقیقت است: فروتنى براى خدا، و یقین نیکو، و سکوت مگر در سخن مفید.

از آنجا که عالمان یهود، از هوا و هوس خود پیروى کردند، و در خیالات و اوهام خویش دست و پا مى‏زدند، و آخرت را در برابر به دست آوردن اندکى از مال دنیا فروختند، و در برابر حق فروتنى نکردند، و یقین به خدا و آخرت نداشتند، حضرت حق آنان را به جمله کوبنده‏ أَ فَلا تَعْقِلُونَ: توبیخ و شماتت و سرزنش مى‏کند، گویا مى‏خواهد بگوید وجود شما از عقل و خرد خالى است که در عاقبت کارتان و کار آنان که با کتمان حق به گمراهى کشیدید تعقل نمى‏کنید، و زشتى اعمال خود را با اندیشه صحیح ارزیابى نمى‏نمائید، آرى عالم بى‏عمل، و دانشمندى که به دانشش عمل نمى‏کند جاهل بى‏خرد است.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- کشف‏الاسرار ج 1، ص 171، و صورت دیگر روایت نوراالثقلین ج 1، ص 63 حدیث 170.

(2)- کشف‏الاسرار ج 1، ص 171.

(3)- نورالثقلین ج 1، ص 63 حدیث 171.

(4)- نورالثقلین ج 1، ص 63، حدیث 174.

(5)- نورالثقلین ج 1، ص 64، حدیث 176.

(6)- کافى، ج 1، ص 78.

(7)- کشف‏الاسرار، ج 1، ص 171.

(8)- بقره، آیه 44.

(9)- صف، آیه 2.

(10)- هود، آیه 88.

(11)- مشکاه الانوار، ص 270.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 94/5/25 :: ساعت 8:38 صبح )
»» رسول اعظم(ص) کامل ترین الگو برای بشریت2

 

عبادت مستمر و مداوم

عبادت پیامبراکرم(ص) فصلی و مخصوص به دوران خاصی نبود بلکه در طول عمرش لحظه ای از عبادت و بندگی خسته نشد و آنی از آن دست برنداشت. ام سلمه می گوید: رسول اکرم(ص) در نیمه شب ها همیشه این چهار دعا را می خواند و ناله می کرد: «اللّهم لاتنزع صالح ما اعطیتنی ابداً،اللّهم لاتشمت بی عدوّاً ولاحاسداً ابداً، اللّهم لاتردّنی فی سوءٍ استنقذتنی اللّهم لاتکلنی الی نفسی طرفة عین ابداً؛(40) خدایا! آنچه از امور صالحه به من داده ای، باز پس نگیر! بار خدایا! هیچ گاه دشمن را و آنهایی را که نسبت به من حسد می ورزند، شاد نکن! خدایا! از آن بدی که نجاتم داده ای، دوباره به آن برم نگردان! خدایا! یک چشم به هم زدن مرا به خودم وامگذار.»

گاه برخی از همسران پیامبر به آن حضرت اعتراض می کردند، که چرا این همه ناله و عبادت و شب زنده داری می کنی در حالی که قرآن درباره شما فرموده است: «لیغفر لک اللّه ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر؛(41) تا خداوند گناهان گذشته و آینده ات را (که به تو نسبت می دادند) ببخشد.»

یعنی این که شما عذاب و عقاب نداری، حضرت می فرمود: مگر همه عبادتها و شب زنده داریها برای نجات از عذاب است، «افلا اکون عبداً شکوراً؛(42) آیا نباید من یک بنده شکرگزار باشم.»

آن حضرت نه تنها در دورانهای عادی و آرام، اهل مناجات و نماز شب و عبادت بود، بلکه در سخت ترین لحظه و درگیریها نیز مناجات و عبادت شبانه را ترک نمی کرد.

از علی بن ابی طالب(ع) نقل شده است که فرمود: «شبی که فردای آن، واقعه بدر رخ داد، باران بارید و ما در زیر درخت و سپرهای خود پناه گرفتیم و رسول خدا(ص) شب را بیتوته کرد و نماز می خواند و مردم را بر قتال دعوت می کرد و در میان ما تنها مقداد اسب سوار بود. در آن شب به هرکس نگاه کردم، خفته بود، مگر رسول خدا(ص) که در زیر درخت نماز می گزارد و گریه می کرد تا این که صبح شد.»

ابن کثیر می گوید: «شب جنگ بدر، شب جمعه و شب هفدهم ماه مبارک رمضان سال دوم هجرت بود و رسول خدا(ص) آن شب را در کنار درختی نماز می گزارد و در سجده و ذکر «یا حیّ یا قیّوم» را می گفت و تکرار می کرد.»(43)

و قرآن کریم نیز مقام عبودیت و بندگی او را امضاء کرد لذا خداوند در موارد متعددی او را به جای «رسول اللّه» و «خاتم النبیین» بنده خویش خوانده است از جمله فرمود:

1ـ «و ان کنتم فی ریبٍ ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورةٍ من مثله؛(44) و اگر در آنچه که به بنده خودمان نازل کرده ایم شک دارید، یک سوره همانند آن را بیاورید.»

2ـ «تبارک الّذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً؛(45) بزرگوار و پر برکت است آن خداوند که قرآن را بر بنده(خاص) خود نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد.»

3ـ «فاوحی الی عبده ما اوحی؛(46) آنچه را که وحی کردنی بود (در شب معراج) به بنده اش وحی نمود.»

بر پیروان آن پیامبرعظیم الشأن است که در حد قدرت و توان خویش به او اقتدا نمایند و عبادت و شب زنده داری را در درون زندگی خویش جا داده، و آن را با نور عبادت روشن و با نشاط نمایند، حضرت امام صادق(ع) به شیعیان این چنین سفارش فرمود: «علیکم بصلاة اللّیل فانّها سنّة نبیّکم؛(47) بر شما باد به نماز شب، زیرا نماز شب سنّت پیامبر شماست.»

ج: الگو در عدالت خواهی

اسلام و پیامبر اکرم(ص) اوّلین تأثیری که بر مردم گذاشت، تأثیر دو اندیشه و تفکرات بود به این معنی که ارزشها را بالا، پایین آورد، ارزشهایی که در حد صفر بود، مانند تقوا در درجه اَعلی قرار داد و بهای فوق العاده سنگینی برای آنها تعیین کرد و ارزشهای خیلی بالا را از قبیل قوم و قبیله و نژاد و زبان و ثروتمندی و غیر آن را پایین آورد و تا سر حد صفر تنزّل داد.

عدالت یکی از مسائلی است که به وسیله اسلام و تعلیمات پیامبر اکرم(ص)حیات و زندگی را از سر گرفت و ارزش و عظمت فوق العاده یافت، خوب است این مطلب را از زبان بزرگترین شاگرد مکتب وحیانی پیامبر اکرم(ص) و تربیت شده در دامن او، یعنی امیرمؤمنان علی(ع) بشنویم. شخصی باهوش و نکته سنج از آن حضرت پرسید: «العدل افضل ام الجود؛آیا عدالت برتر است یا جود و بخشندگی» اگر انسان با معیارهای اخلاقی و فردی قضیّه را بسنجد به راحتی می تواند پاسخ دهد که جود و بخشندگی بالاتر است، زیرا عدالت رعایت حقوق دیگران است و جود نثار حقوق مسلّم خویش به دیگران، جود بیش از عدالت معرّف و نشانه کمال نفس و ترقی و رشد روح است. امّا شاگرد مکتب پیامبر اکرم(ص) بر عکس فرمود: به دو دلیل عدل از جود بهتر است:

1ـ «العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها؛ عدل جریانها را در مجرای طبیعی خود قرار می دهد، ولی جود جریانها را از مجرای طبیعی خارج می سازد»

2ـ «العدل سائس عامٌ و الجود عارضٌ خاصٌ؛ عدالت یک تدبیر (و قانون) عمومی است (که همه اجتماع را زیر بال می گیرد)امّا بخشش (یک حالت استثنائی و غیر کلّی است که) گروه خاصی را شامل می شود» بعد از این دو دلیل نتیجه می گیرد که «فالعدل اشرفها و افضلها؛(48)پس عدالت شریف تر و برتر آن دو می باشد.»

و در جای دیگر فرمود: «فانّ فی العدل سعةٌ و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق؛(49) پس راستی در عدالت (گنجایشی خاص است که) فراگیری و عمومیت دارد، و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمّل ستم برای او سخت تر است.»

پیامبر اکرم(ص) برای ایجاد چنان بینش و اندیشه و اجرای عدالت از طریق قرآن کریم و کلمات خود که برگرفته از وحی بود چند امر را تبیین فرمود:

1ـ عدالت خواهی یکی از مهمترین اهداف بعثت پیامبران است

چنان که قرآن کریم می فرماید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط؛(50) ما فرستادگان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب (آسمانی) و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.»

نکته قابل ذکر در آیه این است که هرچند همه پیامبران برای برپایی عدالت آمده اند، ولی اجرای آن با اجبار و زور امکان ندارد، بلکه باید اندیشه و تفکر مردم را عوض کرد تا خود برای قسط و عدالت قیام کنند و زمینه را برای عدالت فراگیر و عمومی فراهم نمایند.

2ـ مأموریت ویژه من برای اجرای عدالت

علاوه بر این که رسالت عمومی پیامبران اندیشه سازی برای ایجاد عدالت بود، پیامبر خاتم، مأموریت ویژه داشت که عدالت را عملاً بین مردم اجرا نماید، لذا قرآن از زبان آن حضرت چنین می فرماید: «و امرت لاعدل بینکم؛(51) من برای اجرای عدالت در میان شما (به مأموریت ویژه ای) مأمور شده ام».

3ـ عدالت مرز نژاد را به رسمیّت نمی شناسد

پیامبر عدالت را در محور انسانیّت و بشریت مطرح کرد نه در محدوده قومیّت و نژاد و زبان، روزی یکی از اصحاب عرب حضرت، سلمان فارسی را بخاطر غیر عرب بودن تحقیر کرد حضرت در سخنان حکیمانه و عدالت ساز خود فرمود:

«انّ النّاس من عهد آدم الی یومنا هذا مثل اسنان المشط لافضل للعربی علی العجمی و لا للاحمر علی الاسود الّا بالتّقوی؛(52) مردم از زمان حضرت آدم تا به امروز همانند دانه های شانه( مساوی و برابر) هستند عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برتری ندارد مگر به تقوا.»

در جای دیگر فرمود: «ای مردم! بدانید که خدای شما یکی است و پدرتان یکی است، نه عرب بر عجم برتری دارد و نه عجم بر عرب، نه سیاه پوست بر گندم گون و نه گندم گون بر سیاه پوست مگر به تقوا (آنگاه فرمود) آیا من دستور الهی را ابلاغ کردم؟ همه گفتند: آری. فرمود: حاضران این سخن را به غایبان برسانند.»(53)

4ـ عدالت حتّی نسبت به خویشاوندان

پیامبراکرم(ص) مأمور به اجرای عدالت بود، هرگز در زندگی خویش در تقسیم غنائم و یا آزادی اسرا خلاف عدالت و قانون الهی رفتار نکرد اگر افرادی چنان تقاضایی می کردند سخت حضرت آزرده خاطر می شد. چنان که نقل شده برخی از همسران آن حضرت بعد از جنگ احزاب (خندق) در مورد تقسیم غنائم جنگی از آن بزرگوار درخواست سهم بیشتر نمودند، حضرت نه تنها زیر بار این درخواست ناعادلانه نرفت که به شدت ناراحت شد و 29 روز از تمامی آنان فاصله گرفت،(54) خداوند آیاتی را در این زمینه نازل فرموده از جمله فرمود: «یا ایّها النّبی قل لازواجک ان کنتنّ تردن الحیوة الدّنیا و زینتها فتعالین امتّعکنّ و اسرّحکنّ سراحاً جمیلاً؛(55) ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می خواهید بیایید(به هدیه ای) شما را بهره مند سازم و شما را بطرز نیکویی رها سازم.»

5 ـ توسعه عدالت در حیطه سخن

یکی از کارهای رسول اکرم(ص) در حیطه اندیشه سازی عدالت این بود که مفهوم آن را در تمام زوایای زندگی انسان نفوذ داد و گستره آن را به گفتار و رفتار و روابط انسانها، معاملات، خانواده، دوستان و فرزندان کشاند، لذا قرآن کریم می فرماید: «و اذا قلتم فاعدلوا؛(56) و هنگامی که سخنی می گویید، عدالت را رعایت نمایید.» و خود آن حضرت فرمود: «کسی که با مردم معامله کند و ظلم نورزد، و با آنها سخن بگوید پس دروغ نگوید، و آنها را وعده دهد، وعده خلافی نکند، این فرد کسی است که مروتش کامل شده، و عدالتش ظاهر و آشکار گشته است...»(57)

پیامبر اکرم(ص) آنچنان به مسئله عدالت اهمیت می داد که حتی در نگاه کردن به دیگران عدالت را رعایت می کرد، امام صادق(ع) فرمود: «کان رسول اللّه یقسّم لحظاته بین اصحابه فینظر الی ذا و ینظر الی ذا بالسّویّة؛(58) رسول خدا نگاه خود را در میان اصحاب بطور مساوی تقسیم می کرد، گاهی به این و گاهی به آن دیگری به طور مساوی نگاه می کرد.»

این گونه برخوردها بود که دلهای همه را مجذوب او کرد، بر پیروان آن حضرت مخصوصاً مسئولان و بزرگان و رهبران جامعه است که چنین روشی را پیشه خود سازند، و چنین عدالتی را در حق مردم روا دارند تا مردم صادقانه به دور آنان حلقه زنند، و امر همه اصلاح شود.

پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ

59ـ سوره احزاب، آیه 21.

60ـ سوره قلم، آیه 4.

61ـ بحارالانوار، ج 16، ص 231.

62ـ طبقات، ج 1، ص 365.

63ـ همان.

64ـ طبقات، همان، ص 372؛ و منتخب میزان الحکمه، همان، ص 497 روایت 6053.

65ـ همان، ص 170، حدیث 1948 ؛ مکارم الاخلاق، ص 8 فتح الباری، ج 6، ص 419.

66ـ سوره آل عمران، آیه 159.

67ـ سوره توبه، آیه 128.

68ـ سوره کهف، آیه 6.

69ـ منتخب میزان الحکمه، همان، ص 499، حدیث 6074.

70ـ کنزالعمّال، حدیث 32147 و منتخب میزان الحکمه، ص 497.

71ـ سیره ابن هشام، ج 1، ص 199.

72ـ منتخب میزان الحکمه، ص 499؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 64، حدیث 65.

73ـ بحارالانوار، ج 16، ص 219 و قرب الاسناد، ص 91، حدیث 304.

74ـ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 79 و 124.

75ـ المناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 145 ـ 146.

76ـ کنزالعمّال، حدیث 17817.

77ـ الطبقات الکبری، ج 1، ص 370 به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص 498.

78ـ امالی شیخ صدوق، ص 68، حدیث 2.

79ـ سنن ابن ماجه، حدیث 3312.

80ـ الطبقات الکبری، ج 1، ص 370.

81ـ الکافی، ج 8، ص 130، حدیث 100 و منتخب میزان الحکمه، ص 498.

82ـ کنزالعمّال، حدیث 35347.

83ـ صحیح مسلم، حدیث 2307 به نقل از منتخب میزان الحکمه، همان، ص 498.

84ـ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 55، حدیث 34.

85ـ همان، ص 499 و کنزالعمّال روایت: 16678، کشف الغمّه، ج 2، ص537.

86ـ منتخب میزان الحکمه، ص 499.

87ـ همان، و الطبقات الکبری، ج 1، ص 378.

88ـ مرتضی مطهری، مقدمّه ای بر جهان بینی اسلامی، وحی و نبوت، ج 3، ص 137.

89ـ سوره آل عمران، آیه 146.

90ـ سوره احقاف، آیه 35.

91ـ نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه 190، ص 372.

92ـ جامع السعادات، ج 3، ص 234.

93ـ سوره ذاریات، آیه 56.

94ـ نهج البلاغه، خطبه 147.

95ـ سوره مزمل، آیه 1 ـ 4.

96ـ سوره مزمل، آیه 5 ـ 8.

97ـ سوره اسراء، آیه 79.

98ـ تفسیر سوره نجم، دستغیب شیرازی، ص 100.

99ـ سوره فتح، آیه 2.

100ـ کحل البصر، ص 78.

101ـ البدایة و النهایه، ابن کثیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج 3، ص 326.

102ـ سوره بقره، آیه 23.

103ـ سوره فرقان، آیه 1.

104ـ سوره النجم، آیه 10.

105ـ من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 472.

106ـ نهج البلاغه، محمد دشتی، ص 734، حکمت 437 و سیری در نهج البلاغه، ص 110 ـ 112.

107ـ همان، ص 58، خطبه 15 و سیری در نهج البلاغه، ص 114.

108ـ سوره حدید، آیه 25.

109ـ سوره شوری، آیه 15.

110ـ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 89.

111ـ تفسیر قرطبی، ج 9، ص 61 ـ 62 به نقل از تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 22، ص 201.

112ـ تفسیر الصافی، فیض کاشانی،مؤسسه الاعلمی، ج 4، ص 185.

113ـ سوره احزاب، آیه 28.

114ـ سوره انعام، آیه 152.

115ـ منتخب میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ص 330، روایت 4020و خصال صدوق، ص 308، روایت 28.

116ـ بحارالانوار، ج 16، ص 260، الکافی، ج 8، ص 268 و منتخب میزان الحکمه، همان، ص 497.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 94/5/25 :: ساعت 8:36 صبح )
»» رسول اعظم(ص) کامل ترین الگو برای بشریت1

 

 
 
اخلاق، پیامبر، صبر، خدا، پیامبر اکرم ( ص )، رسول خدا، عدالت، عبادت،
 
شرف و جلال پیمبران بود از جلال محمّدی سبب وجود جهانیان، همه از کمال محمّدی
نرسد خرد به کمال او نه بشر به کنه جلال او شرف و صبر و یقین و رضا نَمی از خصال محمّدی

بهترین اسوه

اصل «محاکات» و همرنگ شدن با دیگران مخصوصاً افراد پر نفوذ و با شخصیت و انسانهایی که از صفات کمالی و معنوی والایی برخورداراند یکی از اصول مسلّم روانی است. مطابق این اصل انسان کششی در وجود خود به سوی هماهنگی و همرنگی با دیگران، مخصوصاً با قهرمانان و پاکان، احساس می کند و به همین علّت به سوی اعمال و صفات آنان جذب می شود و تلاش می کند در رفتار و اوصاف، همرنگ آنان گردد. این کشش روانی اگر همراه با محبوبیّت و مجذوبیّت شود در رساندن انسان به صفات عالی انسانی سخت مؤثر است و در مدّت کمی می تواند از مِس وجود انسان عادی طلای ناب بسازد.

قرآن با توجه به این نکته ا ست که در هر بخش انسانهای نمونه را معرّفی نموده است و در هر زمان اسوه هایی را معرّفی نموده است. امّا آن اسوه و الگوی که برای ابد می تواند (همچون دین و شریعت اسلامی) به عنوان الگو مطرح بماند و تمام بشریت را به سوی خود جذب نماید، عصاره هستی ، و برترین انسان در عالم وجود یعنی حضرت محمّد بن عبداللّه(ص)، خاتم پیامبران و جامع کمالات انسانی است، به این جهت قرآن کریم می فرماید:

«ولکم فی رسول اللّه اسوةٌ حسنة لمن کان یرجوا اللّه و الیوم الآخر؛(1) مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آن ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می کنند.»

آیه فوق بخوبی نشان می دهد که هر کس در پی سعادت ابدی در تمام جهات و رفتارهاست، پیغمبراکرم(ص) بهترین الگو می تواند باشد. آنچه پیش رو دارید، حرکتی است در این مسیر، که نشان دهد پیامبر اکرم(ص) بهترین الگوی برای تمامی بشریت است در تمام ابعاد.

الف: الگو در اخلاق نیک

اخلاق نیکو از برترین صفات کمالی انسان است چه در سطح جامعه و چه در سطح خانواده، لذا شدیداً احساس نیاز می شود که فردی دارای اخلاق جامع باشد تا مردم به پیروی از او دنیا و آخرت خویش را با نشاط و آرامش تأمین نماید. قرآن کریم در این بخش پیامبر اکرم(ص) را به عنوان الگو معرّفی نموده، می فرماید: «و انّک لعلی خلق عظیم؛(2) و یقیناً تو دارای اخلاق عظیم و برجسته ای هستی.»

علی(ع) درباره اخلاق نیک می فرماید: «پیغمبر سخی ترین مردم از نظر انفاق، شجاعترین مردم، راستگوترین مردم، وفا کننده ترین آنان به وعده، و نرمترین آنها از نظر خوی و بزرگوارترین آنها از نظر برخورد بود، هر کس در ابتدا او را می دید، ابهتش او را می گرفت، و کسی که با او برخورد داشت و او را می شناخت به او عشق می ورزید، «لم ار قبله و لابعده مثله؛(3) هرگز مانند او را قبل و بعد از او ندیدم.»

برخی افراد در جامعه از اخلاق خوبی برخورداراند ولی در درون منزل و با اهل و عیال خویش اخلاق نیکو ندارند، امّا حضرت ختمی مرتبت در همه جا دارای اخلاق نیک و رفتار انسانی بود. از عایشه سؤال شد که اخلاق پیامبر در خانه (و با خانواده چگونه بود) در جواب گفت: «کان احسن النّاس خلقاً، لم یکن فاحشاً...؛(4)نیکوترین مردم از نظر اخلاق (در خانواده) بود هرگز بد زبانی نمی کرد»

در جای دیگر جواب داد: «کان الین النّاس و اکرم النّاس و کان رجلاً من رجالکم الّا انّه کان ضحّاکاً بسّاماً؛(5)پیغمبر نرمخوترین مردم و بزرگوارترین مرم بود، و او (مانند) مردی از مردان شما جز آن که او بسیار خنده رو و متبسّم بود.»

به این نکته توجّه شود که این پاسخ از طرف کسی است که آزار و اذیت کمی نسبت به پیامبر اکرم(ص) نداشته، و قطعاً جا داشته که حضرت با او در مواردی تند برخورد کند، ولی خلق نیک او اجازه چنین کاری را نداده است.

عبداللّه بن حارث نیز می گوید: «ما رأیت احداً اکثر تبسّماً من رسول اللّه(ص)؛(6) هیچ کسی را مانند رسول خدا متبسّم ندیدم.»

پیامبر اکرم(ص) نه تنها خود دارای اخلاق ستوده و کامل بود که اساساً بر این باور بود که فلسفه اصلی بعثت او برای تکمیل اخلاق است و می فرمود: «انّما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق؛(7) همانا من برای به سامان رساندن فضائل اخلاقی مبعوث شده ام.»

در میان اخلاقیات آن حضرت برخی از آنها خیلی برجسته است که قرآن نیز روی آن تکیه کرده است:

1ـ نرمخویی راز موفقیّت آن حضرت.

از شاخص ترین صفات اخلاقی آن حضرت نرمخویی و «الین» بودن آن حضرت بود تا آنجا که قرآن کریم رمز و راز موفقیّت آن حضرت را در هدایت جامعه آن روز همین امر می داند، لذا فرمود: «فبما رحمةٍ من اللّه لنت لهم ولو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک؛(8) به برکت رحمت الهی در برخورد با مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند.»

2ـ دلسوزی برای هدایت مردم.

رهبران و عالمانی که درد و سوز هدایت مردم را دارند، دلسوزانه مردم را به سوی حق و حقیقت دعوت می کنند و برای تحقق این مسئله از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند، و هیچ مانعی هم نمی تواند آنها را از این تلاشها باز دارد. پیامبر خاتم از جمله رهبرانی است که این صفت را در حد کمالش داراست، قرآن کریم در این باره می فرماید: «لقد جاءکم رسولٌ من انفسکم عزیزٌ علیه ما عنتّم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤفٌ رحیم؛(9) همانا فرستاده ای از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایی شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.»

دلسوزی حضرت ختمی مرتبت به حدّی بود که گاهی از شدّت غصّه خود را در معرض خطر قرار می داد، و غصّه او اختصاص به انحرافات مسلمانان نداشت بلکه بر گمراهی کافران نیز غصّه می خورد، قرآن در این باره می فرماید: «فلعلّک باخعٌ نفسک علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفاً؛(10) گویی می خواهی به خاطر اعمال (ناروای) آنان اگر به این گفتار ایمان نیاورند، خود را هلاک کنی.»

حضرت مردم مکّه و اطراف آنرا به سوی توحید و خداپرستی و ترک بت پرستی دعوت می کرد، گاه آن مردم نادان او را سنگ باران می کردند، حضرت مجبور می شد که مکّه راترک گوید، خدیجه به دنبال حضرت، وقتی او را می یافت زخمهای پای او را پانسمان می کرد ولی حضرت در همان حال در حق قومش دعا می کرد، و هرگز نفرین نمی نمود، و عرضه می داشت: «اللهم اغفر لقومی فانّهم لایعلمون؛(11) خدایا قومم را ببخش زیرا آنها نادانند (و از مقامم و منزلت من آگاهی ندارند.»

3ـ امانت داری

امانتداری حضرت به حدّی معروف بود که در زمان قبل از بعثت در بین مشرکین مکّه معروف به محمّد «امین» بود. خود آن بزرگوار درباره امانتداری خود می فرماید: «اما واللّه انّی لامینٌ فی السّماء و امینٌ فی الارض؛(12) بخدا سوگند به حقیقت من در آسمان و زمین امانتدارم.»

ابن اسحاق در این باره می گوید: «قریش رسول خدا(ص) را قبل از نزول وحی "امین" نامیدند.» بخاطر همین امانت داری او بود که خدیجه بنت خویلد وقتی متوجّه راستگویی و امانتداری او شد فردی را دنبال او فرستاد و از او خواست که کاروان تجارتی او رابه سوی شام همراهی کند، حضرت قبول فرمود: و بعد از برگشت طبق گزارش همراهان امانتداری او بیشتر برای خدیجه ظاهر گشت(13) و همین امر نیز در انتخاب آن حضرت به عنوان همسر دخیل بود.

حتی بعد از بعثت، مشرکان مکّه با همه دشمنی هایی که با پیامبر اکرم(ص) داشتند امانت های خویش را نزد او می گذاردند، به این جهت و برخی موراد دیگر علی(ع) را هنگام مهاجرت نماینده خویش قرار داد تا علاوه بر انجام کارهای دیگر امانات را به صاحبان آنها برگرداند. از همه این ها بالاتر امانتداری اودر حفظ و تبلیغ وحی از بارزترین نشانه های امانتداری آن حضرت بود.

4ـ زهد و بی رغبتی به دنیا

بر حصیری می خوابید که اثر او در پهلوانش آشکار بود، به او گفته شد بهتر نیست فرشی بهتر برای خود انتخاب کنی؟ فرمود: «مالی وللدّنیا؟! ما مثلی و مثل الدنیا الّا کراکب سار فی یومٍ سائف فاستظلّ تحت شجرةٍ ساعةً من نهارٍ ثمّ راح و ترکها؛(14) مرا به دنیا چه کار؟ مَثَلِ من نسبت به دنیا مَثَلِ سواری است که در روز صاف حرکت می کند، پس (برای فرار از گرما) ساعتی را زیر سایه درخت استراحت می کند و بعد آنجا را ترک می کند (حالت من نسبت به دنیا نیز چنین است).» امام باقر(ع) درباره زهد و بی اعتنایی پیامبر اکرم(ص) نسبت به دنیا و ما فیها فرمود: «انّ رسول اللّه لم یورّث دیناراً ولا درهماً و لاعبدا ولا ولیدةً و لاشاة و لا بعیراً، و لقد قبض و انّ درعه مرهونة عند یهودیٍ من یهود المدینة بعشرین صاعاً من شعیر استلفها نفقةً لاهله؛(15) براستی رسول خدا(ص) نه درهم و دیناری و نه بنده و کنیزی و نه گوسفند و شتری به ارث نگذاشت، در حالی قبض روح شد که زره اش در نزد یهودی از یهودیان مدینه در مقابل بیست من جو که به عنوان معامله سلف برای نفقه خانواده گرفته بود گرو بود.»

ابن خولی می گوید: ظرفی از شیر و عسل برای پیامبر اکرم(ص) بردم، امتناع کرد که بنوشد، پس فرمود: دو نوشیدنی با هم و دو ظرف(غذا) در یک ظرف؟ لذا از نوشیدن امتناع کرد و فرمود: من آن را حرام نمی دانم(برای مردم حلال است) ولکن فخر فروشی(از این که چنین غذایی خوردم) و حساب پس دادن در مقابل مازاد (بر ضرورت) دنیا را فردا(ی قیامت) مکروه و ناپسند می دانم. و دوست می دارم فروتنی در مقابل خداوند را، براستی کسی که برای خدا فروتنی کند خدا او را بالا می برد.»(16) این زهد برای همه مخصوصاً مسؤولان می تواند الگو قرار گیرد.

5 ـ غضب برای خدا

از آنجا که پیامبر خاتم (ص) کامل ترین انسان هستی است و تمام کارها و فعالیت های او بر محور رضایت الهی بود، حتّی غضبش نیز برای خدا بود.

ابن شهر آشوب نقل نموده که: «کان النبی...یغضب لربّه و لا یغضب لنفسه؛(17) همیشه این گونه بود که پیامبر برای خدا غضب می کرد و(هرگز) برای نفس خود غضب نمی کرد.»

عایشه می گوید: هرگز رسول خدا(ص) چیزی را با دستش نزد، و همین طور زن و خادمی را نزد مگر (زدنی که برای خدا بود) لذا در راه خدا جهاد می کرد.

6ـ با حیا

از دیگر صفات اخلاقی آن حضرت حیاء بود، در نهایت دلاوری و شجاعت از بالاترین درجه حیاء برخوردار بود. ابو سعید خدری درباره حیای آن حضرت می گوید: «کان اشدّ حیاءً من العذراء فی خدرها؛(18) حیای او(پیامبر) از دختران پشت پرده، بیشتر و شدیدتر بود.»

و نیز از ابوسعید خدری نقل شده که: «حضرت آن قدر حیاء داشت که چیزی از او درخواست نمی شد مگر این که عنایت می کرد.»(19)

7ـ متواضع و فروتن

خود آن بزرگوار فرمود: «خمس لاادعهن حتی الممات: الاکل علی الحضیض مع العبید، و رکوبی الحمار مؤکفاً و حلبی العنز بیدی، و لبس الصّوف و التسلیم علی الصبیان لتکون سنّةً من بعدی؛(20) پنج چیز را تا دم مگر رها نمی کنم: 1ـ خوردن بر روی زمین با بردگان. 2ـ سوار شدن الاغ در حالی که فقط عرق گیر داشت. 3ـ دوشیدن شیر بز با دستان خویش 4ـ پوشیدن جامه پشمی 5ـ سلام نمودن بر کودکان تا بعد از من سنّت و رسم شود.»

ابومسعود می گوید: مردی خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید، هنگام سخن گفتن بدنش می لرزید. حضرت فرمود: آرام باش من شاه نیستم من فرزند زنی هستم که قدید (گوشت خشک شده) می خورد.(21)

حمزة بن عبداللّه بن عتبه می گوید: «در پیامبر اکرم(ص) خصلت هایی بود که در جبّاران نیست، 1ـ همیشه این گونه بود که سرخ پوست و سیاه پوست او را می خواند اجابت می کرد، خرمایی که در مسیر راه افتاده بود برمی داشت و می خورد، و همیشه الاغ را برهنه سوار می شد.»(22)

امام باقر(ع) درباره تواضع و انتخاب آن از طرف پیامبر فرمود: «و لقد اتاه جبرئیل بمفاتیح خزائن الارض ثلاث مرّاتٍ یخیّره من غیر ان ینقصه اللّه تبارک و تعالی ممّا اعدّ اللّه له یوم القیامة شیئاً فیختار التّواضع لربّه جلّ و عزّ؛(23) جبرئیل سه نوبت کلیدهای خزانه های زمین را در اختیار او (پیامبر) قرار داد که انتخاب کند، بدون آن که از (مقامات آخرتی او و) آنچه برای او در قیامت آماده کرده است خدای تبارک و تعالی کم کند، پس او (پیامبر(ص)) فروتنی در مقابل پروردگار عزیز و جلیل را انتخاب نمود.»

8 ـ شجاعت و دلیری

شجاعت و دلاوری آن حضرت نیز زبانزد خاص و عام بود، آن حضرت این گونه نبوده که دیگران را به شجاعت و جنگ و جهاد تشویق کند ولی خود در صحنه حضور نداشته باشد، بلکه او در جنگ ها همیشه در خط مقدّم حضور داشت و هیچگاه در جنگ عقب نشینی نکرد، از شجاعت اوست که با تمام قدرت نامه های دعوت به اسلام به تمام سران و ابرقدرتهای دوران خویش آنهم، همزمان فرستاد، از ابرقدرت روم و ایران گرفته تا شاه حبشه و یمن. و هیچ واهمه به خود راه نداد. امیرمؤمنان علی(ع) درباره شجاعت آن حضرت چنین می فرماید: «کنّا اذا احمرّ البأس ولقی القوم القوم اتّقینا برسول اللّه فما یکون احداً اقرب الی العدوّ منه؛(24) همیشه این گونه بود که وقتی تنور جنگ داغ می شد و سختی به نقطه اوج خود می رسید، و گروه (مسلمانان) با گروه (کفار) مقابل هم قرار می گرفتند و درگیری آغاز می شد ما به رسول خدا پناه می بردیم هیچ کس مانند او به دشمن نزدیک تر نبود.»

براءبن عاذب می گوید: هرگاه تنور جنگ داغ می شدو درگیری شدت می گرفت ما خود را با وجود رسول خدا محافظت می کردیم، و شجاع و دلیر فرد کسی به حساب می آمد که (در جنگ و درگیری) محاذی و در کنار رسول خدا قرار داشت.»(25)

و انس بن مالک می گوید: پیغمبر اکرم(ص) زیباترین، سختی ترین آنها، و شجاعترین مردم بود (از نشانه شجاعت او این است که) مردم مدینه شبی از صدای وحشتناکی ترسیدند، عدّه ای به سوی آن صدا حرکت کردند در حالی که پیامبر اکرم(ص) بر همه پیشی گرفت و زودتر از همه به آن صوت رسیده بود، وقتی برگشت با جمعیّت برخورد نمود در حالی که بر اسب برهنه ای ابی طلحه سوار بود و شمشیر بر گردنش (حمایل) بود.»(26)

9ـ صبر و بردباری

از دیگر اوصاف آن حضرت که واقعاً می تواند به عنوان الگوی زندگی قرار گیرد صبر و بردباری آن حضرت است، او در مقابل رنجهای بی شماری چون کوه استقامت ورزید، در مقابل تهمت های فراوان، جنگهای متعدد، محاصره اقتصادی، رنج و زحمت هجرت، از دست دادن فرزندان و...چون کوه استقامت ورزید، و خود آن بزرگوار فرمود: «ما اوذی احدٌ مثل ما اوذیت فی اللّه؛(27)هیچ فردی همانند من در راه خدا

مورد اذیت قرار نگرفت.»

و در جای دیگر فرمود: «براستی در راه خدا آنقدر اذیت شدم که هیچ کس مانند من اذیت نشد و در راه خدا آن قدر مورد خوف و ترس قرار گرفتم که احدی آنچنان نترسید، گاهی می شد که سی شبانه روز می گذشت من و بلال اصلاً غذایی نداشتیم که بخوریم...»(28)

اسماعیل بن عبّاش نقل کرده که: «کان رسول اللّه اصبر النّاس علی اوزارالنّاس؛(29) رسول خدا(ص) بردبارترین مردم در مقابل آزار مردم بود».

استاد مطهری در زمینه صبر آن حضرت می گوید: «اراده و استقامتش بی نظیر بود دوره 23 سال بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است، او در تاریخ زندگی اش مکرر در شرایطی قرار گرفت که امیدها از هر جا قطع می شد، ولی او یک لحظه تصوّر شکست را در مخیّله اش راه نداد ایمان نیرومندش به موفقیّت، یک لحظه متزلزل نشد.»(30)

راز این مسئله هم این بود که حضرت بخوبی می دانست پیروزی در درون همان صبرها و استقامت ها قرار دارد، و گشایش همراه با رنج هاست.

آن حضرت فرمود: «انّ النّصر مع الصّبر، و الفرج مع الکرب، انّ مع العسر یسراً؛ پیروزی در صبر است و گشایش همراه سختی و رنج، و براستی با سختی و آسانی است.» و حقاً باید گفت که پیامبر اکرم(ص) و برخی یارانش مصداق حقیقی این آیه بود که خداوند می فرماید: «چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند. آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان می رسید، سست و ناتوان نشدند(و تن به تسیلم ندادند) و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد.»(31)

و خداوند متعال نیز برای تقویت روحیه صبر و استقامت پیامبرش با او سخن می گفت و می فرمود: «فاصبر کما صبر اولواالعزم من الرّسل؛(32) پس صبر و بردباری پیشه کن آنچنان که پیامبران اولواالعزم صبر کردند.»

و با همین استقامت ها بود که پیروزی نهایی را بدست آورد، و بر دشمنان خویش چیره گشت، امیرمؤمنان(ع) آن استقامت و نتایج آن را این گونه ستود: «اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله دعا الی طاعته و قاهر اعداءه جهاداً عن دینه. لایثنبه عن ذلک اجتماعٌ علی تکذیبه و التماسٌ لاطفاء نوره؛(33) گواهی می دهم که محمد بنده و فرستاده اوست، (انسان ها را) به عبادت خداوند دعوت نمود و با دشمنان خدا در راه دین او پیکار نموده و مغلوبشان کرد. هرگز همداستانی و دشمنان که او را دروغگو خواندند، او را از آن (دعوت به حق و تلاش در راه دین) باز نداشت و تلاش آنان برای خاموش کردن نور رسالت نتیجه نداد.»

بر پیروان پیامبر اکرم(ص) است که در سختی و گرفتاریها، رنجها و زحمتها، در عین تلاش و کوشش از صبر و بردباری بهره گیرند، امام صادق(ع) با توجّه به این نکته است که فرمود: «علیک بالصّبر فی جمیع امورک فانّ اللّه عزّ و جلّ بعث محمداً(ص) فامره بالصّبر و الرفق...؛(34) باید در تمام کارهای خود صبر کنی، زیرا خدای عزیز، محمد(ص) را که به پیامبری مبعوث نمود، به او دستور داد که صبر و مدارا را پیشه خود سازد.»

ب: الگو در بندگی و عبادت

پیامبر اکرم(ص) خود آورنده قرآن برای جامعه بشری بود، و قرآن با صدایی به بلندای ابدیت هدف از آفرینش و خلقت انسان را رسیدن به قلّه کمال بندگی می داند آنجا که می فرماید: «ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون؛(35) من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادت کنند.»

و از زبان علی(ع) نقل شده است که فرمود: «فبعث اللّه محمّداً صلی اللّه علیه و آله بالحق لیخرج عباده من عبادة الاوثان الی عبادته ؛(36) براستی خداوند محمد را مبعوث کرد تا بندگان را از پرستش بتها بیرون آورده به بندگی خداوند درآورد»

کسی که آن هدف را برای آفرینش ترسیم نموده و هدف بعثت خویش را هماهنگ با هدف خلقت دعوت به سوی بندگی خدا می داند، هرگز نمی تواند آرام باشد و برای رسیدن به آن هدف تلاش نکند، او حتی قبل از بعثت اهل عبادت و بندگی بود، و تلاش می کرد جای خلوتی برای عبادت خویش بجوید.

چون مکّه کفر اندود بود هم درون کعبه شرک آلود
مصطفی بیرون شدی از آن مکان رو سوی غار حرا درآن زمان

لذا غار «حِرا» را به عنوان عبادتگاه خویش انتخاب نمود. او شبها و روزهای پیش از بعثت و رسالت را در آنجا سپری می کرد و این نقطه دور از غوغای زمان و زمانه را به عنوان عبادتگاه خویش انتخاب کرده بود. تمام ماه رمضانها را در این نقطه می گذراند و در غیر این ماه نیز ایّامی را در آنجا سپری می کرد و حتّی همسر عزیزش می دانست هرگاه حضرت به خانه نیاید، به طور قطع در غار «حرا» مشغول عبادت است. و هر موقع کسانی را دنبال او می فرستاد، او را در آن نقطه در حال تفکّر و عبادت پیدا می کردند و آن عبادتها و شب نشینیهای غار حِرا بود که حضرت را به مدال ختم رسالت رساند.

اربعین ها گریه و زاری کند بهر آنکه روح را صافی کند
نیمه شب ها با خدایش راز کرد خود رها از دست نفس و آز کرد

و با رسیدن به بعثت، عبادت و بندگی او شدّت بیشتری گرفت چرا که از یک طرف خداوند نماز شب و عبادت در آن را بر او لازم نمود چنان که فرمود: «یا ایها المزّمّل قم اللیل الّا قلیلا، نصفه او انقص منه قلیلاً، اوزد علیه و رتّل القرآن ترتیلاً؛(37) ای جامه به خود پیچیده! شب را جز کمی به پاخیز! نیمی از شب را یا کمی از آن کم کن یا بر نصف آن بیفزا و قرآن را با تامّل بخوان!»

ای مزمل خیز در آنای لیل بهر راز و ذکر همگام سهیل
نیمه شب ها با خدایت راز کن درب رحمت ها به سویت بازکن

و آن گاه آثار و راز نیاز شب را برای او بیان می دارد «(چرا که) ما به زودی سخنی سنگین را بر تو القاء می کنیم، مسلّماً برنامه (عبادت) شبانه پابرجاتر و با استقامت تر است و تو در روز تلاش مستمر و طولانی خواهی داشت.»(38) و برای نجات امّت و رهایی از مشکلات سخت به نماز شب و عبادتهای شبانه نیازمندی، از آن بالاتر رسیدن به مقام محمود و شفاعت کبری در گروی نمازهای شبانه است که فرمود: «و من اللیل فتهجّد به نافلةً لک عسی ان یبعثک ربک مقاماً محموداً؛(39) و (پاسی) از شب را (از خواب برخیز) و تهجّد و نماز شب داشته باش! این یک وظیفه اضافی برای توست تا پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد»

گر مقام محمودت در دل بود با عبادات و دعا حاصل بود
.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 94/5/25 :: ساعت 8:36 صبح )
»» فضیلت آیه: سید آیات

 



پیامبر اکرم(ص) آیة الکرسی را با عظمت ترین و سید آیات قرآن کریم دانسته است. ائمه معصومین(ع) در روایات به طور گسترده و در زمان ها و مکان های گوناگون به تلاوت آن سفارش کرده اند و آن را همواره مانند تابلوی زیبایی فراروی انسان قرار داده اند.

با اندکی دقت و آشنایی نسبت به فضیلت، خاصیت، آثار فراوان، گسترده و متنوع این آیه شریفه، احساس شوق و رغبت در انسان زنده می شود و مصمم می گردد تا خود را هرچه بیشتر از برکت و فضیلت آن بهره مند سازد و گاهی هم با دیدن آثار مؤثّر، مشکل گشا، اعجازآفرین و فوق العاده آیه الکرسی، ناراحت می شود و با حسرت یاد می کند که: چرا ما با وجود این چراغ پرفروغ به بی راهه می رفتیم و از آن برای سعادت خویش و حل مشکلات روحی، معنوی، دنیایی، آخرتی، کلی و جزئی استفاده نکردیم و بهره مند نشدیم؟ چرا با آ ن دیر آشنا و مأنوس گشتیم؟

امیدواریم این گفتار گامی باشد هر چند کوچک در راه آشنایی و بهره مندی و نزدیکی با فضیلت، آثار، خاصیت و موارد استفاده و کاربرد آیةالکرسی، این شریف ترین و با عظمت ترین آیه قرآن کریم.

نام یک آیه
همه سوره ها در قرآن کریم، دارای نام هستند. مانند: سوره بقره، آل عمران، مائده و… اما غالباً آیات سوره ها اسم خاصی ندارند و تنها با شماره از آنها یاد می شود. مانند: آیه چهار سوره بقره یا آیه ده سوره آل عمران. فقط برخی از آیه ها به لحاظ نوعی ویژگی، دارای نام مخصوصی هستند. مانند: آیه نور ، ملک، شهادت، دِین و… و از آن جمله: آیه 255 از سوره بقره است که با عنوان آیة الکرسی خوانده می شود.

آیةالکرسی نام یک آیه است که با اَللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَالحَی القَیوم آغاز و با هُوَالعَلی العَظیم پایان می یابد و دو آیه بعد از آن جزء آیةالکرسی نمی باشد، هر چند در برخی از موارد به خواندن آنها همراه آیةالکرسی تأکید شده است. در روایت آمده است که: آیةالکرسی پنجاه کلمه و در هر کلمه پنجاه برکت است و در آیه یاد شده تا علی العظیم، پنجاه کلمه می باشد. همچنین استفاده از تعبیر آیةالکرسی به جای آیات الکرسی، روشن می سازدکه تنها یک آیه منظور بوده است و از سوی دیگر لفظ الکرسی نیز فقط در آیه اول آمده است، به علاوه آن که در مواردی که منظور، خواندن هر سه آیه بوده است، گفته اند: آیةالکرسی و دو آیه بعد از آن را بخوانید. بنابراین آیةالکرسی تنها یک آیه است و در بین آیات، دارای نام مخصوص به خود می باشد .

فضیلت و عظمت
پیامبر اکرم(ص) از ابی بن کعب سؤال فرمودند: کدام آیه در کتاب خدا بزرگوارتر و شریف تر است؟ عرض کرد: «الله لا اله الاهوالحی القیوم»؛ پیامبر(ص) دست بر سینه او زد و فرمود: «دانش بر تو گوارا باد. سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست، این آیه دارای دو زبان و دو لب است که در پایه عرش الهی تسبیح و تقدیس خدا می گوید.

رسول اکرم(ص) به علی(ع) فرمودند: «قرآن کلامی برتر و بزرگ است و سوره بقره، سید قرآن و آیةالکرسی سید بقره است.» سپس فرمود: در آیةالکرسی، پنجاه کلمه است و در هر کلمه پنجاه برکت و خیر وجود دارد.»

علی (ع) فرمودند: «اگر از آثار معنوی این آیه شریفه آگاه می بودید، در هیچ حال آن را ترک نمی کردید.»

پیامبر اکرم(ص) فرمودند:آیةالکرسی از گنجینه ای در زیر عرش به من عطا شده است و قبل از من به هیچ پیغمبری چنین عطایی نشده است.»

آیة الکرسی در همه جا
دستوربه خواندن، نوشتن و بهره مندی از این آیه در بسیاری از مناسبت های مکانی و زمانی می تواند فضیلت آنرا را نمایان و روشن سازد و کمک می کند تا انسان در هر موقعیت و زمانی از برکت و رحمت این آیه شریفه بزرگ استفاده ببرد. از این روی در زیر، موارد کاربرد و استفاده این آیه را بر می شماریم. به امید این که با عمل به آنها نور و رحمت نصیب خویش سازیم. هرچند که به یقین می توان اظهار کرد که اهمیت، عظمت و موارد آیة الکرسی، بیش از آن است که بتوان در این مجال از آن سخن به میان آورد.

ملائکه در آسمانها: پیامبر(ص) در معراج و در آسمان هفتم دیدند که ملائکه حُجُب، سوره نور می خوانند، خُزّان کُرسی آیة الکرسی می خوانند و حَمَلِه عرش، حم مؤمن می خوانند. (بحار الانوار،ج18/380)

اطراف خانه علی(ع) در بهشت: پیامبر(ص) از جبرئیل(علیه السلام) نقل می نمایند که: کنار نهرهای بهشتی، قصر هایی از درّ سفید ساخته اند. فرش آن اززعفران است و بر اطراف آن خانه ها، آیة الکرسی نوشته شده است و آنها از آنِ علی(ع) و حضرت زهرا(س) است و این تحفه خداوند به آ ن دو بزرگوار است.(بحارلانوار، ج 43/39)

سه مرتبه در هر شب: حضرت علی(ع) فرمودند: بر مسلمان لازم است که شب را به پایان نیاورد مگر آنکه آیة الکرسی را بخواند و اگر می دانستید که آیةالکرسی چیست و در آن چیست، هرگز آن را رها نمی کردید. پیامبر به من فرمود:«آیةالکرسی از گنجینه ای در زیر عرش به من عطا شده است و قبل از من به هیچ پیغمبری چنین عطایی نشده است.» سپس حضرت فرمود: «از وقتی این مطلب را از پیامبر(ص) شنیدم، در تمام شبها آن را خواندم وهرگز آن را ترک نکردم.» سپس فرمودند: «هر شب در سه وقت آیة الکرسی را می خوانم.» (بحار الانوار؛ ج 86/125)

وقت خوابیدن: حضرت علی(ع) فرمودند: پیامبر(ص) مرا خواست و فرمود: آنگاه که به بستر خواب رفتی بسیار استغفار کن و صلوات بفرست «و اکثر من قراءة القرآن «قل هواللّه احد» فانها نورالقرآن و علیک به قراءة آیة الکرسی فان فی کل حرف منها الف برکة و الف رحمة.» (بحار الانوار؛ ج76/231)

در پی وضو گرفتن: امام باقر(ع) فرمودند: هر کسی در پی وضو گرفتن، آیة الکرسی بخواند، خداوند ثواب چهل سال عبادت به وی عطا کند، مقام او را چهل درجه مرتفع می کند و چهل حوریه به تزویج او در می آورد.(بحار الانوار؛ ج80/317)

درنمازهای نافله: امام صادق(ع) فرمودند: کسی که درهر رکعت از نمازهای مستحبی، سوره انا انزلنا و قل هواللّه و آیة الکرسی را بخواند، خداوند درب با فضیلت ترین اعمال انسان ها را بر روی او گشوده ا ست . (بحار الانوار؛ج 85/36)

درنافله ظهر: امام صادق(ع) فرمودند: در هشت رکعت نافله ظهر، برای هر رکعت، سوره و آیه ای را معین کرده اند و در رکعت سوم قل هواللّه و آیة الکرسی بخوانید.(بحار الانوار؛ج87/57)

تعقیب نماز واجب: پیامبر(ص) به حضرت علی (ع) فرمودند: به تلاوت آیة الکرسی در پی نمازهای واجب مواظبت داشته باش زیرا تنها پیامبران، صدّیقان و شهیدان، بر آن مواظبت می کنند. (بحار الانوار؛ج 86/24)

در حال سجده: امام صادق(ع) فرمودند: کسی که در حال سجده، آیة الکرسی بخواند، هیچ گاه داخل آتش جهنم نخواهد شد.(بحار الانوار؛ج 89/269)

بین دو سجده بعد از نماز وتر: مستحب است که مؤمن بعد از نماز وتر، دو سجده بجا آورد و پنج مرتبه در سجده او ل بگوید: سبوح قدوس رب الملائکة والروح و بعد از نشستن، آیة الکرسی بخواند و سجده دوم را بجا آورد و آن ذکر را پنج مرتبه تکرار کند. (بحار الانوار؛ج 87/308)

خواندن بعد از نماز صبح: امام صادق(ع) فرمودند: بعد از نماز صبح، دست راست را بر گونه راست می گذاشت و دعایی خاص می خواند و نیز آیة الکرسی را قرائت می کرد.(بحار الانوار؛ج 87/355)

قبل از بر آمدن خورشید: حضرت علی(ع) فرمودند: هر کسی قبل از طلوع خورشید، یازده مرتبه قل هواللّه، انا انزلنا و آیة الکرسی بخواند، خداوند مالش را از هر زیان و خطری، حفظ می کند. (بحار الانوار؛ج 86/249)

روز جمعه: امام صادق(ع) فرمودند: آیةالکرسی در لوحی از زمرد سبز می باشد که با قلم مخصوص خداوند نوشته شده و در هر روز جمعه آن لوح بر پیشانی اسرافیل ظاهر می شود. آنگاه که آیةالکرسی بر پیشانی اش آشکار می شود، خدا را تسبیح می کند و با او تمام فرشتگان آسمانها تسبیح می کنند و پس از آن تمام فرشتگان آسمان دنیا خدا را تسبیح و تقدیس می کنند. هر کسی که آیةالکرسی را در روز جمعه بخواند، همه فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل برای او دعا می کنند.(بحار الانوار؛ج 86/355)

برآورده شدن حاجت: همواره انسان برای انجام کاری در پی اسباب می رود و از آن نتیجه می خواهد و برای رسیدن به مقصد و مقصود، تلاش و کوشش می کند و در آرزوی اهداف بلند می باشد. در دین، به ما دستور داده اند که: قبل از انجام هر کار به خداوند توجه کنیم و از او خیر، سلامت و سعادت بخواهیم و با کمک خواهی از خداوند، کارها را آغاز و به انجام برسانیم، زیرا در این صورت است که کار و کوشش، نتایج درخشان نصیب انسان می سازد. پس بنابر این، از آداب انجام کار این است که انسان چشم به اسباب ندوزد و خود را از غفلت نجات دهد و با یاد و درخواست خیر و صلاح از خداوند، وارد کار شود. از جمله این که: قبل از تعقیب حاجتها، آیةالکرسی بخواند، زیرا که ابزار بسیار قدرتمندی است. در رساندن انسان به هدف، نتیجه و مقصود.

پیامبر(ص) به حضرت علی(ع) فرمودند: آنگاه که از منزل در پی حاجتی بیرون شدی آیةالکرسی تلاو ت کن، زیرا موجب برآورده شدن حاجت می باشد.(بحار الانوار؛ج 92/159)

میمنت سفر: امام حسن عسکری(ع) فرمودند: آن گاه که در سفر احتمال خطر دادی، قبل از سفر سوره های حمد، معوذتین، آیة الکرسی و قدر را بخوان. (بحار الانوار؛ج 59/24)

برخی می گویند: مثلاً روز چهارشنبه یا دوشنبه سفر خوب نیست و میمنت ندارد. امام صادق(ع) می فرماید: هر وقت خواستی سفر کنی با میمنت است، به شرط این که قبل از آن، صدقه بدهی و آیة الکرسی بخوانی. (بحار الانوار؛ج 59/28)

برای سفر: امام موسی بن جعفر(ع) فرمودوند: هر فردی که می خواهد سفر کند به طرف در بایستد و سه آیة الکرسی به طرف راست، چپ و مقابل خود بخواند و این موجب حفظ و دفع بدی ها و پریشانی می شود.(بحار الانوار؛ج 76/39)

هنگام وداع با خانواده: سید بن طاووس فرمود: در وقت سفر، خانواده را جمع کن، دو رکعت نماز بخوان، آیة الکرسی بخوان و حمد و ثنای خداوند را بجا آور. (بحار الانوار؛ج 100/104)

هنگام خروج از منزل: در چند روایت آمده است که: هنگام بیرون رفتن از خانه، آیة الکرسی، آیات آخر قرآن، انا انزلنا و ام الکتاب خوانده شود، زیرا این کار موجب توفیق در کارها و برآوردن حوائج دنیا و آخرت است. (بحار الانوار؛ج 76/169)

هنگام سوار شدن بر مرکب: مضمون روایت این است که پیامبر(ص) به حضرت علی(ع) فرمودند: هر کسی در وقت سوار شدن بر مرکب اعم ازحیوان یا هر وسیله دیگر آیة الکرسی بخواند و بگوید: واغفرلی ذنوبی لایغفر الذنوب الاّ انت، خداوند به فرشتگان می گوید: بنده من می داند که تنها آمرزنده گناه، من هستم. شما گواه باشید که او را آمرزیدم. (بحار الانوار؛ج 76/294)

احساس خوف: امام صادق(ع) فرمودند: «فاذا عاینت الذی تخافه فاقرأ آیة الکرسی؛ هر گاه با شخصی و با امری که از آن خوف داری، مواجه گشتی آیة الکرسی بخوان. (بحار الانوار؛ج 76/247)

حفظ کالا: امام رضا(ع) فرمودند: هر گاه به مالی رسیدی، برای برکت آن دعا کن و برای حفظ کالا و متاع خویش، آیة الکرسی بخوان و آنرا بنویس و میان آن بگذار. (بحار الانوار؛ج76/176)

بر خانه مرتفع: امام صادق(ع) فرمودند: وقتی ارتفاع سقف خانه، بیش از چهار متر باشد به دور خانه آیة الکرسی بنویسید تا از شرّ جن و شیطان در امان باشید.(بحار الانوار؛ج76/149)

بر دیوار اطاق: یکی از اصحاب می گوید: دیدم بر دور خانه امام صادق(ع) آیة الکرسی نقش بسته و همچنین درطرف قبله عبادتگاه آن حضرت، آیة الکرسی نوشته شده بود.(بحار الانوار؛ج 76/151)

دور ساختن شیطان: پیامبر(ص) درباره آیة الکرسی فرمودند:«اقرها فی بیتک فلا یقربک شیطان؛ در خانه آیةالکرسی بخوان پس شیطان به شما نزدیک نمی شود.» پیامبر این مطلب را در موارد گوناگون به اصحاب می آموختند. (بحار الانوار؛ج63/316)

شفای مریض: بر بالین مریض و بر میت، آیة الکرسی بخوانید.(بحار الانوار؛ج 81/239)

وقت جان کندن: امام صادق(ع) فرمودند: وقتی بر سر شخصی رسیدید که در حال جان کندن است، آیة الکرسی و دو آیه بعد آن را بخوانید. (بحار الانوار؛ج 81/243)

بر میت در قبر: امام صادق(ع) فرمودند: آن هنگام که میت را درقبر گذاشتید و طرف راست صورتش را بر خاک نهادید، بر آن فاتحة الکتاب، معوذتین، قل هواللّه احد و آیة الکرسی بخوانید.(بحار الانوار؛ج 82/53)

برای دفن میت: امام رضا(ع) فرمودند:کسی که برای دفن میت وارد قبر می شود، ام الکتاب، آیة الکرسی و معوذتین بخواند.(بحار الانوار؛ج 82/39)

اهداء ثواب به مردگان: پیامبر(ص) فرمودند:هر وقت شخص آیة الکرسی بخواند و بر اهل قبور اهداء کند، خداوند از هر حرف آن، ملکی می آفریند که تا قیامت برای آن شخص تسبیح می کند. (بحار الانوار؛ج 82/63)

امام صادق (ع) فرمودند: آنگاه که مؤمن ثواب خواندن آیةالکرسی را به مردگان هدیه می کند، خداوند ثواب آن را به همه آنان می رساند و به خود او نیز درجه شصت پیامبر می دهد و از هر حرفی، ملکی می آفریند که ت قیامت برای او تسبیح کند. (بحار الانوار؛ج 102/300)

در نماز حرز جواد(ع): امام جواد(ع) حرزی را برای شخصی فرستاد تا آن را به بازوی راست ببندد و سپس چهار رکعت نماز و در هر رکعت، فاتحة الکتاب و هفت مرتبه آیة الکرسی بخواند.(بحار الانوار؛ج 50/95)

نماز روز عید غدیر: امام صادق(ع) فرمودند: هر کس هنگام ظهر روز عید غدیر، دو رکعت نماز بگزارد و در هر رکعت، فاتحة الکتاب، سوره اخلاص، سوره قدر و آیة الکرسی را ده مرتبه بخواند معادل هزار عمره است.(بحار الانوار؛ج 98/321)

نماز شب عاشورا: پیامبر(ص) فرمودند: چهار رکعت است و در هر رکعت ده مرتبه آیة الکرسی با سوره های دیگر بخواند. (بحار الانوار؛ج 98/336)

روز نیمه رجب: از جمله اعمال ام داود در روز پانزده رجب، خواندن ده مرتبه آیة الکرسی است.(بحار الانوار؛ج 98/398)

روز عرفه: امام صادق(ع) فرمودند: در روز عرفه صد مرتبه آیة الکرسی بخوان. (بحار الانوار؛ج 98/255)

شب نیمه شعبان: پیامبر(ص) فرمودند: بعد از نماز عشاء، دو رکعت نماز بخوان و در هر رکعت، حمد، سه آیه اول سوره بقره، آیة الکرسی و سه آیه آخر سوره بقره را بخوان.(بحار الانوار؛ج 98/414)

برداشتن تربت امام حسین(ع): امام صادق(ع) فرمودند: هنگام برداشتن خاک قبر امام حسین(ع) فاتحة الکتاب،… و آیة الکرسی را بخوان.(بحار الأنوار،ج 101/128)

غسل زیارت امام حسین(ع): امام صادق(ع) فرمودند: برای زیارت امام حسین(ع) غسل کن و هنگام غسل کردن بگو: اللّهم… و نیز آیة الکرسی بخوان.(بحار الأنوار،ج 101/173)

در صحن امام حسین(ع): آنگاه که برای زیارت امام حسین(ع) وارد صحن آن حضرت شدی، دست به دعا بردار و آیة الکرسی بخوان. (بحار الأنوار،ج 101/206)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 94/5/25 :: ساعت 8:32 صبح )
»» فرصت های طلایی برای استجابت دعا !!

 


در آیات و روایات برخی زمان ها را برای دعا و تسبیح مناسب تر دانسته است. دسته ای بر شب، نیمه شب و دسته ای بر سحرگاهان، قبل از طلوع و غروب آفتاب، بین الطلوعین و....تاکید فرموده است شاید در این زمان ها نفس دعا اثر دارد و این بر روی داعی هم اثر می گذارد.
روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده که حضرت فرمودند: «هُوَ الدُّعَاءُ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا وَ هِیَ سَاعَةُ إِجَابَةٍ»؛ دعا کردن در این زمان‏ ها ـ ‏قبل از طلوع و غروب آفتاب‏ _ باعث استجابت دعا است. (الکافی، 2 ، 522)
یا برای هنگام زوال در روایت آمده است: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ و سَلَّمَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ یُصَلِّی أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ فَسُئِلَ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ هَذِهِ سَاعَةٌ تُفْتَحُ فِیهَا أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ أُحِبُّ أَنْ یَصْعَدَ لِی فِیهَا عَمَلٌ صَالِحٌ». پیغمبر اکرم صلی الله و علیه وآله وقتی که نزدیک ظهر می ‏شد، چهار رکعت نماز می‏ خواندند. چرا؟ می‏ فرمودند چون این ساعت زمانی است که در‏های آسمان‏ باز می ‏شود و من دوست دارم کار نیکی از من در این ساعت بالا رود. (مستدرک الوسائل، 3، 67)
پس در واقع زمان ها برای دعا تأثیر گذارند.
خداوند در قرآن برای یاد کردن و تسبیح گفتن زمان های خاصی بیان نموده است. شاید این زمان ها فرصت هایی طلایی است، فرصتی که باز خداوند به ما داده که به او نزدیک تر گردیم مانند شب قدر که گویند یک شب هزار شب است یا زمان سحرها و.....
خداوند در قرآن زمان تسبیح را برای ما بیان نموده است.

تسبیح گفتن چه معنایی دارد؟
تسبیح در قرآن کریم، در حدود 85 بار با واژه‌ های گوناگون استعمال شده است و در روایات و ادعیه نیز، بسیار بکار رفته است.
تسبیح از سبّح گرفته شده است و سبّح حرکت سریع در آب و هواست، گفته می ‌شود: (سَبَحَ سَبْحاً و سباحةً) یعنی شنا کرد شنا کردنی. و برای حرکت ستارگان در فلک و حرکت اسب و با سرعت به دنبال کاری رفتن، استعاره شده است. (راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 227)
خداوند در قرآن برای یاد کردن و تسبیح گفتن زمان های خاصی بیان نموده است. شاید این زمان ها فرصت هایی طلایی است، فرصتی که باز خداوند به ما داده که به او نزدیک تر گردیم مانند شب قدر که گویند یک شب هزار شب است یا زمان سحرها و.....
در اصطلاح، تسبیح، تنزیه خداوند متعال است و اصلش حرکت سریع در عبادت خداوند است. (المفردات، ص 227)
از امیر‌ المومنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) سوال شد که تفسیر سبحان اللّه چیست؟
امام ‌(علیه السلام) فرمودند: تسبیح، تعظیم و بزرگ داشتن جلال خداوند عزّوجل و تنزیه او از هر چیزی است که هر مشرک درباره خدا گفته است، پس هنگامی‌که بنده سبحان اللّه گوید، هر ملک بر او صلوات و درود فرستد.( محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 90، ص 177)
تسبیح در حقیقت، نشانگر اعتقاد تسبیح کننده است، که هرگونه نقص و حاجت را از خداوند نفی می کند.

زمان تسبیح
در آیات، تعابیر متعددی درباره زمان تسبیح، وارد شده است آیاتی که در آنها، تسبیح به صورت فعل مضارع به کار رفته است مانند: «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ .... »(سوره جمعه، آیه 1) و…. افاده استمرار می‌کند. در واقع یعنی تسبیح آنان مستمر بوده و کم ‌ترین وقفه‌ای در تسبیح آن ها وجود ندارد. و اگر فعل ماضی به کار رود مانند «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ...» (آیه اول سوره صف) خبر از قطعیت و حتمیت می دهد.
آیاتی هم به زمان های مخصوصی اشاره کرده است که مخاطب مستقیم آن، حضرت رسول‌ (صلی الله علیه و آله) و مخاطب غیر مستقیم آن، تمام مسلمانان می ‌باشند: مانند آیات 39 و 40 سوره مبارکه ق « فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ * وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ »
تسبیح، تعظیم و بزرگ داشتن جلال خداوند عزّوجل و تنزیه او از هر چیزی است که هر مشرک درباره خدا گفته است، پس هنگامی‌که بنده سبحان اللّه گوید، هر ملک بر او صلوات و درود فرستد
برخی از مفسّران، نماز های پنجگانه را به آیه فوق تطبیق داده‌اند، بدین ترتیب «قبل طلوع الشمس» یعنی نماز صبح، «قبل الغروب» یعنی عصر و یا ظهر و عصر، «ومن اللیل فسبّحه» یعنی مغرب و عشا، «وأدبار السجود» یعنی نوافل بعد از نمازها و یا نافله مغرب. ( تفسیر المیزان، ج18، ص 362)
این آیات تقریباً شبیه آیه 130 سوره طه است: « ... وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاء اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَى»
خداوند متعال در آیات سوره مبارکه ق پیامبر صلی الله و علیه وآله را در برابر لجبازی ها و استهزای مشرکان و آنچه که به وی نسبت می دادند؛ دعوت به صبر می نماید و در ادامه می فرماید: پروردگار خود را با تسبیح عبادت کن.
مراد از تسبیح در این آیات بنا به نظر اکثر مفسران، نمازهای پنجگانه است،
البته در برخی از روایات نیز، اذکار مخصوصی برای قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب، ذکر شده است ولی به هر حال می ‌توان گفت که این تفسیرها با هم منافاتی ندارد. (تفسیر نمونه، ج13، ص 338 )


منابع:
1. مفردات راغب اصفهانی
2. تفسیر نمونه
3. تفسیرالمیزان
4. کافی کلینی
5. بحارالانوار، علامه مجلسی
6. مستدرک الوسائل
5. پایگاه اطلاع رسانی آیت الله شیخ مجتبی تهرانی
6. تسبیح در قرآن، مقاله حسن صادقی، سایت دانشنامه موضوعی قرآن



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 94/5/25 :: ساعت 8:31 صبح )
»» مصادیق شرک در عبادت از دیدگاه ابن تیمیه

 

 

  1. توسل به اولیای الهی

وهابی ها توسل به اولیای الهی را موجب خروج از عبودیت و رفتن به سوی شرک می دانند.

توسل به مرده، اگرچه پیامبر اسلام باشد، شرک است؛ زیرا او مرده و نابود شده است؛ چون قرآن می فرماید: «اِنَّکَ مَیِّتٌ و اِنَّهُم مَیِّتون» (زمر:30)؛ تو [ای پیامبر [می میری و آنان هم خواهند مرد. استغاثه به اموات و گفتن کلمه هایی مانند: «یا سیدی»، «یا رسول اللّه اُنْصُرنی»، «یا سیدی علیبن اَبیطالب اَغِثنی» و مانند آنها، شرک است. (عبدالرحمن، 1391 ق، ص 172)توسل به چیزی، به عنوان علل مستقل در تأثیر و تأثر است یا به عنوان واسطه در رساندن متوسلان به خدای سبحان؛ با اعتقاد به این که خود آنان مظهر و آیت حق اند، نه بیش از این. موحّد هرگز به گونه نخست به کسی متوسل نمی شود و از خودِ واسطه حاجت نمی طلبد؛ چون هم شرک است و با توحید منافات دارد و هم با معنای اصطلاحی توسل که تقرّب جستن به خداست سازگار نیست.

معتقدان به توسل نیز حاجت خواستن از غیر خدا و مستقل پنداشتن واسطه را شرک می دانند، ولی اگر طلب حاجت فقط از خدا باشد، لیکن از راه واسطه های مقدسی که مراتب معنوی والایی را کسب کرده اند و می توانند به اذن خدا ما را به رحمت و مغفرت و توجه الهی نزدیک کنند، هیچ منافاتی با توحید ندارد و عقل و نقل به جواز آن حکم می کنند.

در فرهنگ امامیه، هیچ گاه برای واسطه های مقدس، استقلال در تأثیر وساطت و شفاعت ادعا نشده است. شیعیان ضمن اقرار به بنده خاص الهی بودن پیشوایان معصوم و اولیای دین، به آنان متوسل می شوند.قرآن کریم بر جواز توسل دلالت دارد و همگان را به رفتن به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و طلب مغفرت از خداوند و مشمول استغفارِ پیامبر قرار گرفتن ترغیب می کند: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیًما»(نساء:64)

نظیر توسل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره پیراهن حضرت یوسف علیه السلام آمده است که امکان و اثر توسل به واسطه های مقدس را بیان می کند. حضرت یوسف علیه السلام به برادران خود گفت: این پیراهن را ببرید و بر روی پدرم افکنید تا بینا شود: «اذْهَبُواْ بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا...» (یوسف:93) و چون مژده رسان آمد و آن را بر روی پدر افکند، وی بینا شد: «فَلَمَّا أَن جَاء الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا»(یوسف:96) (ر. ک: جوادی آملی، 1384، ص 596600)تقاضا از مرده، خطاب به معدوم نیست؛ زیرا مرده، مانند زمان حیاتش دارای درک و شعور و توجه است: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون» (آل عمران:169)؛ هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندارید، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.

اگر مرگ، عدم را به دنبال داشته باشد، پس این حیات چیست؟!

آیاتی از قرآن، از سلام خدا بر رسولانی حکایت دارد که سال ها از درگذشت آنان می گذرد؛ مانند: «سَلَامٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ» (صافات:79)؛«سَلَامٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ»(صافات:109)؛ «سَلَامٌ عَلَی مُوسَی وَ هَارُونَ»(صافات:120)؛ «سَلَامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ»(صافات:181) اگر مرگ، نیستی است، سلام خداوند چه وجهی دارد؟ چگونه «توسل» شرک است، در حالی که ما آنان را بندگان خدا می دانیم و تنها بر این باور هستیم که آنان مصداق روشن «وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاء اللَّه»(انسان:30) هستند؟!

حلبی نقل می کند: ابوبکر پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله صورت او را بوسید و گفت: «پدر و مادرم فدای تو باد! در حال حیات و ممات، پاک و پاکیزه هستی و از ما نزد خدای خود یاد کن و ما را به خاطر داشته باش.» (حلبی، 1390 ق، ج 3، ص 354) امام علی علیه السلام نیز فرمود: «پدر و مادرم فدای تو باد! از ما نزد پروردگارت یاد کن.» (نهج البلاغه، خطبه 227) بنابراین، توسل به ارواح پاک اولیای الهی، سیره مستمره مسلمانان بوده است.

 

  1. زیارت و تبرک جستن به قبور

ابن تیمیه بر این باور است که زیارت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و وصیّ او موجب خروج از عبودیت و ورود در دایره شرک است. او در این باره می نویسد:

شیطان، افراد بسیاری را از راه توحید منحرف کرده و به انواع شرک وادار ساخته است. آنان برای خشنودی غیر خدا عازم زیارت قبری می شوند و به سوی غیر خدا می روند؛ حتی از مسافت های طولانی به زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله یا صحابه یا مرد صالحی حرکت می کنند. (ابن تیمیه، 1411 ق، ص 56)

شیعه شناسی » شماره 15 (صفحه 101)

 

اگر کسی برای خشنودی خدا به زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله برود و او را برای خدا دوست بدارد از توحید خارج شده است؟! مگر معنای شرک دوگانه پرستی یا چند گانه پرستی نیست؟! مگر مشرک، کسی نیست که کار خدا را به غیر خدا نسبت دهد؟!

وهابی ها برای موحّد شدن، گفتن شهادتین را کافی نمی دانند، بلکه با بدعت گذاری، موارد زیر را لازمه مسلمان شدن می شمارند:

 

  1. مسلمان نباید به انبیا و اولیا متوسل شود و بگوید: «خدایا! به آبروی حضرت محمد صلی الله علیه و آله به ما رحم کن!»؛ چون در ردیف مشرکان قرار می گیرد. (ر.ک: صنعانی، 1385 ق، ص 36)

 

  1. مسلمان نباید قبر پیامبر صلی الله علیه و آله را زیارت کند یا از آن تبرک بجوید. نیز نباید در کنار قبر نماز بگزارد و دعا کند و روی قبرها، بارگاه و مسجد بسازد یا چیزی برای آنها نذر کند. (صنعانی، 1385 ق، ص 3 و 41/ عبدالرحمن، 1391 ق، ص 239/ ابن تیمیه، 1411 ق، ص 677)

ابن تیمیه می گوید:

انسان در کنار قبرها، هر چند برای خدا نماز بخواند، باز مشرک می شود. (ابن تیمیه، 1411 ق، ص 256)

 

  1. مسلمانان نباید به نام پیامبر صلی الله علیه و آله سوگند یاد کنند یا عبارت «یا محمد صلی الله علیه و آله » را بر زبان رانند و او را «سروَر و آقای من» بخوانند. سوگند به نام پیامبر صلی الله علیه و آله و غیر او، شرکی بزرگ و سبب جاودانگی در آتش است.

ابن تیمیه تبرک جستن به قبر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را خروج از عبودیت و ورود به دایره شرک می داند:

اگر مردی بخواهد در کنار قبر یکی از پیامبران یا برخی از صالحان نماز بگزارد و قصد تبرک جستن از آن بقعه را داشته باشد، این عمل دشمنی با خدا و مخالفت امر او، بلکه ابداع دینی است که خدا به آن اجازه نداده است. (همان، ص 297)

در پاسخ وی می گوییم: چرا باید سنگی، به عنوان اینکه جای پای حضرت ابراهیم علیه السلام روی آن است و زمانی مورد استفاده ایشان بوده، همیشه محفوظ بماند و نماز طواف نزد آن به جای آورده شود؛ اما مکانی که حضرت ابراهیم علیه السلام و رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در آن دفن شده اند از برکت وجود ایشان هیچ شرافتی پیدا نکند؟!

قرآن برای پیراهن متبرّک حضرت یوسف علیه السلام اثر معجزه آسا بیان می کند: «فَلَمَّا أَن جَاء الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا»(یوسف:96)؛ وقتی مژده رسان آمد، آن پیراهن را بر صورت او انداخت و او بینا گشت.مسلمانان به آب وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله تبرک می جستند. در تاریخ آمده است که عروة بن مسعود ثقفی نماینده قریش که نزد مسلمانان آمد جریان تبرک جویی مسلمانان به آب وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله را در صلح حدیبیه برای مشرکان مکه گزارش کرد. (ر. ک: متقی هندی، بی تا، ج 16، ص 249)

از نظر وهابی ها، زیارت رفتن و شفاعت طلبیدن، موجب خروج از توحید در عبادت و ورود به جرگه مشرکان می شود. آنگاه مال و اولادش مباح می شود؛ اعم از اینکه به اشتباه آنها را انجام دهد یا دانسته و از روی علم. در هر صورت، این اعمال به تکذیب رسالت می انجامد. (زهاوی، 1979 م، ص 18)چگونه است که ترک زیارت و طلب شفاعت را لازمه توحید می دانند؛ ولی آدم کشی، زنا و فحشا را ناسازگار با روح توحید نمی شمارند؟! به باور وهابی ها، توحید، گناهی را باقی نمی گذارد. موحّد تنها از خدا می ترسد و به او امید دارد. از این رو، تمام گناهانش محو می شود؛ چون گناهان مانند پلیدی، ظاهری و عارضی است و در برابر توحید هیچ استقامتی ندارد. (ابن قیم، 1391 ق، ص 6168) اینان مگر این سخن خدا را نشنیده اند: «و مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه»؟! (زلزلت:8)

ابن تیمیه یکی از اصول اهل سنت و جماعت را این می داند که شخص تابع، باید ایمان بیاورد که اهل بدر که سیصد و چند نفر بودند هر کاری کنند آمرزیده اند: «و یؤمنون باَنّ اللّه قال لأهل بدر اعملوا ما شئتُمْ فقد غفرت لکم.» (ابن تیمیه، بی تا، ص 102)

 

عبادت از دیدگاه قرآن

 

  1. عبادت با اعتقاد به کمال معبود

قرآن در بعضی آیات، یادآوری می کند که معبود از نظر کمال باید به حدی برسد که از هر نقص و عیبی پیراسته باشد و در آن صورت، شایسته پرستش می گردد، و آن کسی جز خدا نیست: «ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ و اَنَّ ما یَدعُونَ مِن دونِهِ هُوَ البطِلُ و اَنَّ اللّهَ هُوَ العَلیُّ الکَبیر» (حج:62)؛ خدا آن موجود پاک و ثابت است که عدم و بطلان به او راه ندارد و آنچه را که جز او می خوانید، باطل و او بزرگ است.در این آیه، قرآن روی کلمه «حق و باطل» تکیه می کند و می فرماید: باید خدا را پرستید که در پرتو کمال نامتناهی ثابت و استوار است و جز او نباید کسی را پرستش نمود؛ زیرا فاقد کمال و هستی است.از جمله های «بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ» و «و اَنَّ ما یَدعُونَ مِن دونِهِ هُوَ البطِلُ» که حصر را می رسانند، این معنا استفاده می شود که خدا حق است و باطل در او راه ندارد و خدایانی که مشرکان برای خود گرفته اند، باطل محض است و هیچ حقی در آنها نیست و خدا بر تصرف در موجودات قادر است و می تواند به نفع بعضی و بر ضرر بعضی، به آنچه می خواهد حکم کند.

 

  1. عبادت با اعتقاد به خداییِ معبود

از نگاه قرآن، عبادت، گفتار و رفتاری است که از اعتقاد به «الوهیت» معبود سرچشمه بگیرد و تا چنین اعتقادی درباره موجودی نباشد، خضوع و کرنش در برابر او عبادت و پرستش نخواهد بود. آیه زیر این حقیقت را بیان می کند:

«یقَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن اِلهٍ غَیرُهُ» (اعراف:59)؛ ای قوم من! خدا را بپرستید! برای شما خدایی جز او نیست.در این آیه، حضرت نوح علیه السلام پس از امر به عبادت، دلیل می آورد که خدایی جز او نیست.بنابراین، شرک در عبادت یعنی در کنار خدا یا به جای خدا کسانی را به الوهیت گرفتن و از آنان اطاعت و برای آنان عبادت کردن؛ سررشته زندگی را به غیر خدا سپردن؛ تسلیم قطب و قدرت غیر خدایی شدن؛ روی نیاز به سوی غیرخدا داشتن.

 

  1. عبادت با اعتقاد ربوبیت

از نگاه قرآن، عبادت، خضوعی است که از اعتقاد به ربوبیت معبود سرچشمه می گیرد. هرگاه فردی، موجودی را رب تکوینی خود بداند و با این اندیشه در برابر او خضوع کند، او را عبادت کرده است. آیات فراوانی از قرآن بیانگر این معناست که عبادت از شئون ربوبیت است که به برخی از آنها اشاره می شود:

«و قالَ المَسیحُ یبَنی اِسرءیلَ اعبُدوا اللّهَ رَبّی و رَبَّکُم»؛ (مائده:72) مسیح گفت: ای بنی اسرائیل! پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستید.

این آیه بیان می کند که خداوند، رب است؛ یعنی دیگری رب و پرورش دهنده انسان نیست، و عبادت را باید به این اعتقاد که فقط خداوند رب است، انجام داد. خضوع باید در مقابل کسی باشد که به ربوبیت او باور داریم: «اِنَّ اللّهَ رَبّی و رَبُّکُم فاعبُدوهُ هذا صِرطٌ مُستَقیم» (آل عمران:51)؛ بدانید که خدا، پروردگار من و شماست. پس او را بپرستید که این صراط مستقیم است.آیة اللّه خویی عبادت را چنین معنا می کند:

العبادة انما یتحقق بالخضوع لشی ء علی انه رب یعبد؛ عبادت در صورتی تحقق می پذیرد که در برابر فردی به عنوان اینکه رب است، خضوع شود. (خویی، 1401 ق، ص 503)

اگر هر خضوعی شرک باشد، باید گفت خداوند در قرآن از دوستی خود با مؤمنانی یاد کرده که عملی شرک آمیز انجام داده اند: «فَسَوفَ یَأتِی اللّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم و یُحِبّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَی المُؤمِنینَ اَعِزَّةٍ عَلَی الکفِرینَ» (آل عمران:54)؛ خداوند جمعیّتی را می آورد که آنان را دوست دارد و آنان او را دوست دارند؛ در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند.

بنابراین، عبودیت، همراه با اعتقاد به ربوبیت است و ربّ بودن خدا یعنی سرنوشت هستی ما، از حیات و ممات گرفته تا مغفرت و آمرزش، در دست خداست. اگر کسی معتقد باشد که یکی از امور انسان ها به طور مستقل در دست دیگری است، او را ربّ خویش قرار داده و مشرک شده است. نیز اگر در برابر او خضوع و کرنش کند، او را عبادت و پرستش کرده؛ زیرا تعظیم او با اعتقاد به ربوبیت او همراه بوده است.حضرت موسی علیه السلام با مطرح ساختن این شعار و سخن گفتن از «رب العالمین»، آشکارا به جنگ فرعون، معبود دروغین، رفت: «و قال موسی یا فرعون إنّی رسول من ربّ العالمین» (اعراف:104)؛ ای فرعون! من رسول پروردگار جهانیان هستم.

 

فرعون و باند تبهکار او به خوبی می دانستند که آن خدایان، یعنی همان بت های بی جان، پوشش و توجیهی بیش نیستند. بت بی جان، بهانه خدایی کردن بت های جان دار است. از این رو، فرعون به پیروان خود القا می کرد که در کنار ربّ جهانیان، ربّ کوچک تری هم هست و با این اعتقاد در مقابل او خضوع کنید. خدای متعال بر اعتقاد آنان خط بطلان کشیده، می فرماید: «اِنّ ربّکم اللّه الذی خلق السموات و الارض فی ستّة ایّام» (یونس:3)؛ پروردگار شما آن کسی است که آسمان و زمین را در شش روز آفرید.

 

  1. عبادت با اعتقاد به خالقیت

در برخی آیات، عبادت از شئون خالقیت شمرده شده است؛ از جمله:

«ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُم لا اِلهَ اِلاّ هُوَ خلِقُ کُلِّ شَی ءٍ فَاعبُدوهُ» (انعام:102)؛ این است پروردگار شما؛ جز او معبودی نیست؛ اوست آفریننده تمام اشیا؛ پس او را بپرستید... .

در آیه پیش از آن آمده است: «بدیع السموات و الارض»؛ ابداع و ایجاد آسمان و زمین از اوست. قرآن پس از ذکر خالقیت نسبت به همه چیز و ایجاد آسمان ها و زمین، نتیجه می گیرد: پروردگار شما چنین ذاتی است و چون هیچ کس چنین صفاتی را ندارد، هیچ کس جز او شایسته عبودیت نخواهد بود. پروردگار و آفریدگار تنها اوست. بنابراین، معبود هم تنها او می تواند باشد. پس او را بپرستید.

 

  1. عبادت با اعتقاد به تفویض امور

اگر کسی معتقد باشد که خداوند کارها را از قبیل زنده کردن، میراندن، روزی دادن و بخشودن گناهان به موجوداتی دیگر واگذار کرده و آنان به طور تام، اختیار چنین کارهایی را دارند، و با این اعتقاد برای آنها تعظیم کند، عبادتِ غیر خدا کرده و گرفتار شرک شده است: «و مِنَ النّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دونِ اللّهِ اَندادًا یُحِبُّونَهُم کَحُبِّ اللّهِ» (بقره:165)؛ برخی مردم برای خدا مثل و شریکی قرار داده اند و آنها را چون خدا دوست دارند.علامه طبرسی رحمه الله در تفسیر «کَحُبّ اللّه » از قول ابوعلی و ابومسلم آورده است:

تقدیر این است: «کَحُبّهم اللّه »؛ یعنی مشرکان که بت پرست بودند و در عین حال خدا را نیز می شناختند؛ بت های خود را مانند خدا دوست می داشتند؛ به این معنا که محبت آنها نسبت به خدا و بت ها مساوی بود. (طبرسی، 1415 ق، ج 1، ص 462)

از این آیه استفاده می شود که اگر کسی برای خدا «ندّ» و «مثل» قرار ندهد و دوستی و تعظیم او در برابر دیگران همانند تعظیم او در برابر خدا نباشد، مشرک نیست و آنچه مذمّت شده، حب و دوستیِ مستقل نسبت به غیر خداست.

علامه طباطبایی در این باره می نویسد:

عمومیت آیه، شامل هر مطاعی می شود؛ چون اطاعت غیر خدا و غیر آنان که خدا به اطاعت آنان امر کرده، شرک است. (طباطبایی، 1367، ج 1، ص 611)

در نتیجه، آنچه موجب شرک می شود، این است که کسی افعال الهی را از او جدا بداند و بگوید این کارها به موجوداتی مانند فرشتگان و اولیای خدا واگذار شده و آنها بالذات دارای اثرند؛ اما اگر کسی با این باور که پیامبر و امام از خود چیزی ندارند و هر چه بخواهند از خدا می خواهند، به آنان تعظیم کند و توسل جوید، این عبادت غیر خدا نیست. قرآن این باور را چنین بیان کرده است: «قُل لا اَملِکُ لِنَفسی نَفعًا و لا ضَرًّا اِلاّ ما شاءَ اللّهُ» (اعراف:188)؛ بگو من مالک سود و زیان خود نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد.

 

عبادت در نگاه مفسّران اهل سنت

 

  1. مراغی

چنان که گذشت، معنای لغوی عبادت نمی تواند مورد نظر قرآن باشد و اشکال های فراوانی دارد. بنابراین، مفسّران عبادت را به گونه ای دیگر معنا کرده اند. مراغی می نویسد:

عبادت خضوعی است که منشأ آن ادراک قلبی عظمت معبود است؛ اعتقاد به اینکه او سلطانی است که عقل نمی تواند به کُنه آن پی ببرد و بالاتر از آن است که فکر و درک به آن برسد. (مراغی، 1985 م، ص 32)

 

  1. رشید رضا و محمد عبده

رشید رضا و محمد عبده در تفسیر آیه «اِیّاکَ نَعبُدُ و اِیّاکَ نَستَعین» می نویسند: «ما هی العبادة؟ یقولون هی الطاعة مع غایة الخضوع.»

آنان درباره معنای عبادت می نویسند:

اسلوب صحیح و استعمال لغت عربی، عبادت را خضوع شدید و فوق العاده ای می داند که از احساس عظمت معبود سرچشمه می گیرد؛ عظمتی که منشأ آن معلوم نیست، ولی معتقد است که او دارای سلطه ای است که کنه و حقیقت آن روشن نیست. پس اگر کسی در مقابل سلطانی نهایت ذلت را بکند، نمی گویند او را عبادت کرد، هرچند پاهای او را ببوسد؛ زیرا سبب خضوع مشخص است، به جهت ترس از سلطان چنین می کند یا به جهت توقعِ دریافت پاداش محدودی از او. (رشید رضا، 1373 ق، ج 1، ص 57.)

رشید رضا و محمد عبده، «خضوع شدید و فوق العاده» را شاخص عبادت دانسته اند، در حالی که بسیاری از عبادات مصداق خضوع شدید و فوق العاده نیستند؛ مانند وضو و غسل که عبادت هستند ولی خضوعی که فوق العاده باشد آن چنان که در عمل عبادی سجده هست در آنها وجود ندارد. از سوی دیگر، گاهی «عبد» در مقابل «مولای عرفی»، خضوعی شدید دارد؛ با آنکه نمی گویند مولایش را عبادت کرد.

آنان تعریف دیگری از عبادت کرده اند که اشکال مزبور را برطرف کرده است:

در هر دینی، برای پرستش، صورت های گوناگونی وجود دارد، و هدف از تشریع این عبادت، توجه انسان به احساس و درک سلطه بزرگ الهی است که روح و حقیقت عبادت محسوب می شود. (همان)جمله «الشعور بالسلطان الالهی» در تعریف دوم، از این حکایت دارد که فرد عبادت کننده، به علّت آنکه به «الوهیت» معبود معتقد است، او را عبادت می کند و تا این اعتقاد نباشد، عمل او عبادت محسوب نمی شود. (همان)

 

عبادت در نگاه مفسّران شیعه

 

  1. علامه طبرسی رحمه الله

علامه طبرسی می فرماید:

عبادت در لغت، ذلت و خواری است و راهی که با رفتن هموار شده «طریق معبّد» و شتری که رام شده «بعیر معبّد» گویند و برده را به سبب ذلت و انقیاد او «عبد» گفته اند. (طبرسی، 1415 ق، ص 61 63)

وی عبادت را چنین تعریف می کند:

عبادت، نوعی شکر و شکر نیز هدف عبادت است؛ زیرا عبادت، آخرین درجه خضوعِ همراه با عالی ترین مرتبه تعظیم است، و شایسته این پرستش نیست مگر کسی که اصل همه نعمت هاست؛ همان که هستی و میل ها را آفریده است و چون غیر خدا بر دادن این نعمت ها قدرت ندارد، پس پرستش هم منحصر به او است. (همان)

  1. علامه طباطبایی رحمه الله

علامه طباطبایی می فرماید:

اینکه در صحاح اللغه، «عبودیت» در اصل به معنای خضوع دانسته شده، با واقع تطبیق نمی کند، بلکه عبودیت به معنای بندگی است و خضوع، از لوازم آن است. (طباطبایی، 1367، ج 1، ص 28)

وی معنای عبادت را «مملوکیت» دانسته؛ زیرا عبودیت، متعدیِ بدون واسطه است و از اینجا معلوم می شود عبادت به معنای خضوع نیست و دلیلش این است که فعل های «خَضَعَ» و «ذلّ» لازمند و باید به وسیله حرف «جر»، متعدی شوند: «خضع للّه و ذلّ للّه »؛ اما کلمه «عَبَدَ»، متعدی است: «عَبَدَ اللّهَ».

در جوهر عبادت، ویژگی ای وجود دارد که اقتضا می کند متعدی باشد و این خصوصیتِ فعل معلوم است. از این رو، چنین فعلی را متعدی می گویند. اگر خودِ فعل بیانگر این خصوصیت نباشد، فعلِ لازم است، که به حرف جر نیاز دارد.

مفاهیم اضافی همچون خضوع و عبادت را، که باید نسبت و اضافه را در آنها ملاحظه کرد، اگر در لفظ عبودیت به معنای «مملوکیت مطلقه» بگیریم، در تمامِ صورت ها برای غیر خدا حرام است؛ اما اگر عبادت به معنای خضوع باشد، در همه صورت ها حرام نیست.

احتمال بهتر برای معنای عرفی عبادت این است که بگوییم عبادت یعنی خضوعِ همراه با تقدیس که آیه هم بر آن دلالت دارد: «و نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ و نُقَدِّسُ لَکَ.»(بقره:30). عبادت با این خصوصیت (تقدیس) برای غیر خدا حرام است. شاید نظر علامه طباطبایی هم همین باشد که از عبادت به مملوکیت تعبیر کرده است: «لانها تعبّر عن منتهی درجات الخضوع و التقدیس بالالوهیه؛ از مملوکیت به نهایت خضوعِ با تقدیس تعبیر می شود.»

 

نتیجه

 

یکی از نیازهای ثابت و همگانی انسان، که زمان هیچ گاه نمی تواند در آن تأثیر داشته باشد، پرستش است. آنچه در این مقاله به اختصار گذشت بررسی بخشی از آیات قرآن بود؛ با این هدف که به حقیقت عبادت دست یابیم.

همچنین تلاش کردیم تا با بررسی واژه «عبادت» و دیدگاه مفسّران، به نقد دیدگاه ابن تیمیه که فرقه وهابیت افکار خود را از او وام گرفته است بپردازیم.در بخشی دیگر، به مصادیقی پرداخته شده که وهابی ها آنها را شرک در عبادت می دانستند. این خطا در فهم معنای عبادت، انگیزه ستیزه جویی آنان با موحّدان پاک سرشت گردیده است.

بیرون رفتن از بندگی خدا زمانی تحقق می یابد که کسی افعال الهی را از او جدا بداند و بگوید این کارها به موجوداتی مانند فرشتگان و اولیای خدا واگذار شده و آنها بالذات دارای اثرند؛ اما اگر کسی با این باور که پیامبر و امام از خود چیزی ندارند و هر چه بخواهند از خدا می خواهند، به آنان تعظیم کند و توسل جوید، این عمل عبادت غیر خدا نیست.

منابع

 

* قرآن.

 

* نهج البلاغه.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/5/19 :: ساعت 11:46 صبح )
»» نقد دیدگاه ابن تیمیه

 

 

  1. ادعای بی دلیل

از منظر قرآن، ملاک شرک، اعتقاد به دوگانه یا چندگانه پرستی است. اینکه تعمیر قبور اولیای الهی یا زیارت قبور آنان برای رضای خدا نیز شرک باشد، بی تردید در آیات قرآن نیامده است.

 

  1. تناقض آشکار

صنعانی، که مقام اولیای الهی را باور ندارد و حتی برای آنان قدرتی به اذن الهی به اندازه پیراهن یوسف قایل نیست که شفابخش چشم نابینای یعقوب بود، درباره قدرت ساحران می نویسد:

سحر، امری واقعی است و تأثیر بزرگی در کارها دارد. در هندوستان مردی بوده که تمام اعضای کودکی را می بریده و هر یک را به سویی می انداخته، سپس اعضا را جمع نموده و کودک را زنده می کرده است. در عراق نیز مردی وجود داشته که سر انسان را از بدنش جدا می کرده و آن را دوباره به جسد برمی گردانده است.(صنعانی، بی تا، ص 52)

وی در جای دیگر در این باره آورده است:

سحر را اثری بس شگرف است و ساحران به واسطه آن ماهیت اشیا را عوض می کنند. (همان، ص 48 و 51)

او معتقد است ساحر می تواند دست، سر و پا را از بدن جدا کند و بعد هم آنها را به بدن وصل نماید و بالاتر، قدرت دارد ماهیت اشیا را عوض کند. آیا چنین اعتقادی شرک نیست؟ تبدیل ماهیت اشیا، کاری خدایی است که صنعانی برای ساحر قایل است. چگونه این عقیده اشکال ندارد و با توحید مخالف نیست، اما این باور که اهل بیت رسول خدا علیهم السلام و شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله همان وسیله ای هستند که در آیه قرآن بدان اشاره شده است: «وابْتغُوا الیه الوسیله»، با روح توحید مخالف است؟!

مگر نه این است که بخاری نقل می کند:

هنگام خشکسالی، عمر به عباس، عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله ، توسل جست و گفت: «اللهم کُنّا نتوسَل الیک بنبیّنا فتُسْقینا و انا نتوسل الیک بعمّ نبینا فَاَسْقِنا. قالَ فَیُسْقَون.» (بخاری، 1993 م، ص 48)

اگر بتوان به شخص زنده توسل کرد تا او از خدا بخواهد، می توان از ارواح پاک اولیای الهی نیز خواست تا آنان از خدا بخواهند؛ زیرا ملاک شرک بودن چیز دیگری است نه حیات و ممات.

 

  1. قشری گری و انحراف فکری ابن تیمیه

ابن تیمیه تا آنجا در تکفیر مسلمانان افراط کرد که آلوسی از علمای عامه بر او خرده گرفت و او را به ظاهربینی متهم کرد:

او در بخشی از احکام، شدت عمل به خرج داد و درباره برخی اعمال مسلمانان با دیدی ظاهربینانه قضاوت کرد و آنان را به شرک متهم ساخت، در حالی که اسلام آیین سهل و آسان است نه آیین سخت؛ آنچنان که علمای نجد اندیشیده اند و پیوسته بر مسلمانان منطقه یورش برده، اموال آنان را با نام جهاد فی سبیل اللّه ، غارت می کنند. (جبل عاملی، 1952 م، ص 134)آیا این ظاهربینی نیست که «موت» و «حیات» را در معنای شرک دخالت می دهند؟! می گویند: اگر در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله از او حاجتی بخواهی، عین توحید است؛ اما پس از رحلت او این کار شرک است!

 

  1. ابهام در تعریف عبادت

 

کژاندیشان می دانند اگر معنای عبادت روشن شود، نمی توانند دیگر فرقه های مسلمانان را به شرک متهم کنند. از این رو، آنان در کتاب های خود بابی در تعریف عبادت باز نکرده اند یا تنها به کلی گویی پرداخته و بی درنگ مصادیق خروج از عبودیت را نام برده اند.

از دیدگاه قرآن، شرک آن است که در کنار خدا به خدای دیگری نیز معتقد باشی یا آن را همسان خدا بدانی. قرآن، علت گمراهی مشرکان را همین امر دانسته است: «تَاللّهِ اِن کُنّا لَفی ضَللٍ مُبین اِذ نُسَوّیکُم بِرَبِّ العلَمین» (شعرا:9798)؛ به خدا سوگند، ما در گمراهی آشکاری بودیم که شما خدایان دروغین را با خدا یکسان قرار می دادیم.

آیا بین مسلمانان کسی هست که رسول خدا صلی الله علیه و آله یا اولیای الهی را همسان خداوند قرار دهد؟! به دیگر سخن، مشرکان عصر رسالت، برای خدایانشان در انجام اموری مانند مغفرت و شفاعت، نوعی استقلال قایل بودند؛ اما مسلمانان چنین باوری ندارند، بلکه معتقدند: «مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ اِلاّ بِاِذنِهِ.» (بقره:255)

 

چکیده بحث: ابن تیمیه به دیدگاه قرآن در معنای عبادت توجه نکرده، وگرنه اساسا نزاعی رخ نمی داد. مصادیقی که وی و پیروانش به عنوان شرک در عبادت برشمرده اند نه تنها شرک در عبادت نیست، بلکه عین بندگی خداست. آنان با اینکه محبت رسول خدا صلی الله علیه و آله را قبول دارند، چگونه زیارت را راهکاری برای ابراز محبت نمی دانند؟! ابن تیمیه می گوید: «حق رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ما این است که او را دوست بداریم.» (ابن تیمیه، 1405 ق، ص 57) این تناقض در گفتار و کردار است.

وی در پاسخ این پرسش که آیا جایز است برای زیارت رسولان و صالحان، از جمله پیامبر اسلام، قصد سفر کرد، می گوید: «قصد حرکت برای زیارت قبور رسولان و صالحان جایز نبوده و بدعت است.» (بن باز، 1419 ق، ص 330)وی می گوید: پیامبر فرمود در مدح من تنها بگویید: «او عبداللّه و رسول اللّه است»؛ این کجا و توصیفی که برخی از رسول خدا صلی الله علیه و آله می کنند کجا! (ابن تیمیه، 1401 ق، ص 30)وی در ادامه، به خیال خود، توصیف نابجای مسلمانان را با تأسف نقل می کند که چرا مسلمانان جبرئیل را خادم رسول می دانند! (همان)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/5/19 :: ساعت 11:45 صبح )
»» معنای عبادت از دیدگاه ابن تیمیه

 

 

ابن تیمیه می نویسد:

عبادت های شرعی چیزی است که نزدیک کننده به خدا باشد و آن عبادت هایی که در بین متأخّران رواج یافته، مانند «جلسات خلوت نشینی»، بدعت و حرام است، گرچه آن را به اعتکاف شبیه بدانند و اگر بگویید رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله پیش از بعثت به غار حرا می رفت، و خلوت نشینی به آن شبیه است، پاسخ این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از آغاز بعثت و شنیدن ندای جبرئیل به آنجا نرفت و خلفای پس از او هم چنین نکردند. (ابن تیمیه، 1983 م، ج 5، ص 247)

بر پایه این تعریف، وی ملاکی کلی برای عبادت بودن اعمال به دست نمی دهد و تنها جمود فهم خود را میزان صحیح و شرعی بودن عبادت قرار می دهد و غیر از آن را بدعت می داند.

 

ابن تیمیه می گوید:

گفتن اسم «اللّه » به تنهایی، چه اسم ظاهر (اللّه ) و چه ضمیر (هو هو)، بدعت در شرع است و خطای در گفتار و لغت؛ زیرا اسم به تنهایی، کلام نیست؛ نه نشان دهنده ایمان است و نه نشان دهنده کفر. (همان، ص 249)

این سخن، نقطه آغاز اختلاف ابن تیمیه با دیگر مسلمانان است؛ زیرا او نمی پذیرد که ما می توانیم با به دست آوردن ملاک کلی برای عبادی شدن اعمالمان از گفتار رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، حتی اعمال مباح را به نیت عبادت خدای متعال انجام دهیم.

 

وی درباره مسجد و مشاعر مقدس می گوید:

خداوند برای نماز، مکانی را جز مسجد قرار نداده، مگر مشاعر حج، مانند عرفه و مشعرالحرام، و آنها هم تنها برای ذکر و دعاست، نه نماز. تنها مساجدند که هدف از بنای آنها نماز است و دیگر مکان ها مستحب نیست که برای نماز و دعا و ذکر آماده شود، هر چند محل سکونت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله یا منزل یا گذرگاه عبور او باشد.(همان، ص 263)

ممکن است این جمله ها لحنی آرام داشته و با ظاهری متین به طرفداری از مساجد پرداخته باشد، ولی باطن و پیامدی خشن دارد. همین جمله ها سرآغازی شد تا مکان هایی که مردم برای عبادت ساخته بودند و نام مسجد نداشت، به تلّی از خاک تبدیل شود و به جرم اینکه بدعت است، تخریب شود. اگر این مطلب روشن شود که عبادت به مکانی خاص اختصاص ندارد، و می توان بنایی را (غیر از مسجد) برای عبادت خداوند ساخت، دیگر اینچنین آشوب هایی ایجاد نمی شود. اگر چنین بنایی ساخته شده باشد، با کدام دلیل اثبات می شود که غیر شرعی است. وی و همفکرانش نمی توانند دلیلی شرعی ارائه کنند که از این کار نهی کرده باشد.

ابن قیم، ناخودآگاه به این حقیقت اعتراف کرده است:

سرانجام، بردباری هاجر و فرزند او بر دوری و تنهایی و غربت، و آمادگی مادر برای ذبح فرزند، به اینجا منتهی شد که اثر پای مادر و فرزند، مرکز عبادت مردان و زنان مؤمن قرار گرفت؛ این سنت خداست درباره کسی که بخواهد به او رفعت بخشد. (ابن قیم، 1420 ق، ص 10)

 

حقیقت عبادت از نظر ابن تیمیه

 

ابن تیمیه درباره حقیقت عبادت می نویسد:

هر چیزی که خدا آن را دوست بدارد و از آن خشنود گردد، از اقوال و اعمال باطنی و ظاهری، عبادت است؛ مانند: نماز، زکات، نیکی به والدین و صله رحم. (ابن تیمیه، 1401 ق، ص 4)

آیة اللّه سبحانی در اعتراض به این تعریف می گوید:

این نویسنده، میان تعبّد و تقرّب فرق نگذاشته و تصور کرده که هر چیزی که مایه نزدیکی به خداست، موجب پرستش اوست؛ در صورتی که چنین نیست، بلکه اموری که مورد رضایت و خشنودی اوست و دارای اجر و پاداش است، گاهی مایه تقرّب است، بدون آنکه عبادت او به شمار رود؛ مانند نیکی به پدر و مادر یا دادن زکات و خمس و...؛ همه این امور مایه تقرّب است، در حالی که تعبّد و پرستش او نیست و به اصطلاح، اطاعت خدا است ولی هر اطاعت، پرستش نیست. (سبحانی، 1360، ج 1، ص 65)

نقد و بررسی پاسخ: استاد سبحانی در پاسخ ابن تیمیه می فرماید: «کارهایی مانند نیکی به پدر و مادر و صله رحم، اطاعت است؛ اما عبادت نیست.» اگر مقصود ایشان عبادت به معنای خاص است، یعنی پرستش و خضوع به عنوان رب و اله، پاسخ صحیح است؛ ولی اگر منظور، عبادت به معنای اعم باشد که شامل آنچه دارای ثواب است، پاسخ کامل نیست. پس اشکالی را که می توان بر این تعریف ابن تیمیه وارد دانست این است که وی تعریفی برای عبادت، به معنای خاص آن، ارائه نکرده، و کلید حلّ اختلاف، تفسیر صحیح از لفظ «عبادت» است؛ زیرا آنچه باعث اختلاف شده، تفسیر صحیح از لفظ عبادت است؛ در حالی که او تنها به مصادیق شرک در عبادت از دیدگاه خود پرداخته است.

 

ملاک توحید و شرک

 

برخی به سبب برداشت های نادرست از آموزه های دینی، میلیون ها مسلمان را متهم به شرک ورزی کرده اند. از این رو، تعیین مرزهای توحید و شرک اهمیت فراوانی دارد. بعضی در تعریف عبادت و تعیین مصادیق آن دچار چنان انحرافی شده اند که به امامیه، به علت داشتن فرهنگ شفاعت و توسل، نسبت شرک می دهند. شماری از فرقه های اسلامی در تشخیص مصادیق شرک، گرفتار افراط یا تفریط شده اند. از خوارج نقل شده است که ارتکاب گناه کبیره، موجب کفر می شود. در مقابل، از مرجئه نقل شده است که با داشتن عقیده صحیح توحیدی، هیچ عملی به ایمان لطمه نمی زند.

در اصطلاح، شرک، همتا قرار دادن برای خداست. شرک ممکن است در صفات، افعال، یا ذات خدا باشد، ولی آنچه بیش از همه در قرآن طرح و نقد شده شرک در عبادت است؛ بدان دلیل که در عصر نزول قرآن بیشتر مردم گرفتار این نوع شرک بودند و نوعا یگانگی ذات و وحدت خالق و تا حدی توحید ربوبیت را قبول داشتند. در عصر کنونی نیز گرفتاری بسیاری از مردم، شرک در پرستش است.

شرک ذاتی بدین معناست که کسی بپندارد در عالم هستی، دو واجب الوجود و غنیّ بالذات وجود دارد. شرک در صفات یعنی کسی معتقد باشد صفات ذاتی خدا جدای از ذات و همچون خود ذات، قدیم است. شرک در صفات فعلی نیز در مقابل توحید افعالی است. شرک در عبادت بدین معناست که برخی آشکارا بت و مجسمه می پرستند و برخی در مقابل غیر خدا به خاک می افتند و برخی با ریا در عبادت، غیر خدا را در نظر دارند و عبادت غیر خدا از مصادیق روشن شرک عملی است. (جوادی آملی، 1384، ص 578 595)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/5/19 :: ساعت 11:44 صبح )
»» دریایی از علوم /به مناسبت 25 شوال سال روز شهادت امام صادق(ع)

 

بغض هایمان را در کجای حرم نداشته ات مویه کنیم؟ نامت، علم افراشته بر بلندای علوم است و شب، پیراهن سوگی است که آسمان در عزایت به تن کرده است. سینه ها، داغ بزرگی را حمل می کنند و جان ها، در آتش مصیبتی عظیم می گدازند!

....

دنیا همیشه برای درک وسعت آسمانیان حقیر و اندک است. دوباره خورشیدی در خاک بقیع خواهد خفت که آفتاب صداقت از منزلگه اندیشه اش بر می تابید و کلامش حق را بالنده می کرد. کوهی از وقار بود، دریایی از علوم، اقیانوسی از حکمت و فضیلت، گستره ای از رحمت و عبادت.

امروز اندیشه ی تشیع در پله ششم، تاریخ را به ماتم می خواند، ماتم چشمه ی جوشان کلام شیعه، ماتم خزانه دار علم علیع، فاتح قله های بلند دانش خداوندی و ...

گویی امواج خروشان علم در ساحل ابدیت آرمیده است، گویی عشق با تمام وسعتش در دل خاک جای گرفته است. او کوثری بود که هر که از زلال حکمتش نوشید، حکیم شد و هرکه بر کرانه ی عرفانش قدم نهاد، مجنون گردید. خطیبان به بیان او خطبه خوان شدند. دانه های تسبیحش سرشار از حرمت اجابت دعاهایی بود که اهالی زمین را زیر دین دست هایش، زندگی بخشید. ... با این همه، مظلومیت را چگونه می توان معنا کرد، وقتی که تن پاره ی خورشید ولایت، در غربت خود، چونان لاله ای سرخ روی زمین سراسر گناه بخشکد؟!!

ذهن کوتاه این جماعت را چه نسبت با بلندای علم و معرفت و کمال او؟!..

او که شمع هدایت خویش را به ضیافت اصحاب عقل برد تا قفل های بسته بر ذهن ها و ضمیرها بشکند و همگان بدانند که پیامبران آمده اند تا دفینه های عقل را از زیر آوار تعصب و تحجر بیرون کشند.

امروز این کاروان بلند علم است که از باغستان روشن معرفت او نور گرفته تا مرز تیرگی های جهل آدمی را در هم شکند و دانایی و حکمت را به بشریت بنمایاند. او که شکوه شرقی علوم گوناگون بی فروغ می شد، اگر فرا راهمان قرار نمی گرفت و راه را بر ما هموار نمی نمود.

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ „ ارْجِعِی إلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً[1]؛ و غمی سخت بر جان مدینه می نشیند و این ندا در آسمان می پیچد:

«خدایا! مرا به طاعت خود بیارای و به نافرمانی ات خوار مفرمای. خدایا! مرا روزی کن تا در گشایشی که از فضل خود نصیبم کرده ای، با آن که روزی خود را بر او تنگ فرموده ای، غم خوار و یار باشم».[2]

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. الفجر89 : 28.

[2]. سید جعفر شهیدی، زندگی امام صادقع، ص 108



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/5/19 :: ساعت 11:43 صبح )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 203
>> بازدید دیروز: 196
>> مجموع بازدیدها: 1325276
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب