سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا را شناختم ، از سست شدن عزیمتها ، و گشوده شدن بسته‏ها . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» داستانى از تواضع امیرالمؤمنین علیه السلام

حضرت امام عسکرى علیه السلام مى‏فرماید: آگاه‏ترین مردم به حقوق برادران دینى و سخت‏کوش‏ترینشان در برآوردن حاجات آنان، برترینشان از نظر شأن و مقام نزد خدا هستند و هرکس در دنیا به برادران دینى‏اش تواضع و فروتنى کند نزد خدا از صدیقین به شمار مى‏آید و شیعه‏ى به حق على بن ابى طالب علیه السلام است.

سپس حضرت عسکرى علیه السلام مى‏فرماید: دو برادر دینى على علیه السلام- پدر و فرزندى- مهمان آن حضرت شدند. امام براى خدمت به آنان برخاست و مقدمشان را گرامى داشت و هر دو را بالاى مجلس نشاند و روبروى آنان نشست، سپس فرمان داد براى هر دو غذا آوردند و آنان از آن غذا خوردند.

آن گاه قنبر طشت و آفتابه و حوله‏اى آورد و خواست دست پدر را بشوید، حضرت از جا جست و آفتابه را از دست قنبر گرفت تا آب روى دست آن مرد بریزد. مرد دستش را به خاک مالید و گفت: یا امیرالمؤمنین! خدا مرا ببیند که تو بر دست من با این مقام و عظمتت آب مى‏ریزى؟! حضرت فرمود: بنشین و دستت را بشوى؛ زیرا خدا تو را و برادر دینى‏ات را مى‏بیند که در این زمینه‏ها امتیازى به تو ندارد و در خدمت به تو فضیلتى براى او نیست، برادر دینى‏ات مى‏خواهد با شستن دست تو در بهشت زمینه‏ى خدمت به نفع خودش فراهم سازد، آن هم خدمتى ده‏ها برابر عدد اهل دنیا و بر شمار خدمتکارانى که در دنیا هستند!

پس مرد نشست و على علیه السلام به او گفت: تو را به حقى که از من مى‏شناسى و آن را عظیم و بزرگ مى‏شمارى و تواضعى که براى خدا دارى تا به آن پاداشت دهند سوگند مى‏دهم که مرا به آنچه که از خدمتم به تو افتخارت داده‏اند واگذارى و آنچنان با آرامش دستت را به وسیله‏ى من بشویى که گویا قنبر آب روى دستت مى‏ریزد!

آن مرد تسلیم تواضع على علیه السلام شد و دستش را با آب ریختن امیرالمؤمنین علیه السلام شست. وقتى کار تمام شد آفتابه را به فرزندش محمد بن حنفیه داد و فرمود:

پسرم اگر فقط فرزند این مرد مهمان من بود من خود آب به روى دستش مى‏ریختم ولى خداى عزّ و جلّ نمى‏پسندد که بین پدر و پسر را چون با هم هستند فرق نگذارم، پدر به روى دست پدر آب ریخت و باید در این موقعیت پسر روى دست پسر آب بریزد. پس محمد حنفیه به روى دست پسر آب ریخت و پسر دستش را شست. آن گاه حضرت عسکرى علیه السلام فرمود: کسى که على علیه السلام را در تواضع و فروتنى پیروى کند شیعه‏ى واقعى او است‏ .

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش روایت مى‏کند:

إنّ مِن التَّواضُعِ أن یَرضَى الرَّجُلُ بِالمَجلسِ دُونَ المَجلسِ، وأن یُسلِّمَ عَلى مَن یَلقى، وَأن یَترُکَ المِراءَ وإن کانَ مُحِقّاً، وَلَا یُحِبُّ أن یُحمَدَ عَلَى التَّقْوَى‏

. بخشى از تواضع به این است که انسان در هر مجلسى وارد شد هرجا که جا هست بنشیند و براى خود جاى نشستن خاصى را در نظر نداشته باشد، و هرکه را ملاقات مى‏کند به او سلام دهد، و جدال و ستیز در سخن را واگذارد، گرچه حق با او باشد، و دوست نداشته باشد که او را بر تقوایى که‏ دارد ستایش کنند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

التَّواضُعُ أصلُ کُلِّ خَیرٍ نَفیسٍ وَمَرتَبةٍ رَفِیعَةٍ، وَلو کَانَ لِلتَّواضُعِ لُغَةٌ یَفْهَمُهَا الخَلْقُ لَنَطَق عَن حَقایِقِ مَا فِى مَخفیّاتِ العَوَاقِبِ، وَالتَّوَاضُعُ مَا یکونُ للَّهِ وفِى اللَّهِ وَمَا سَواهُ مَکرٌ، وَمَن تَواضَعَ للَّهِ شَرَّفَهُ اللَّهُ عَلى کَثیرٍ مِن عبادِهِ‏

. فروتنى ریشه‏ى هر خیر باارزشى است و مرتبه و مقام بلندى است، اگر براى تواضع لغتى وجود داشت که مردمان آن را مى‏فهمیدند، هر آینه از حقایق آنچه در پنهان سرانجام‏ها بود سخن مى‏گفت و تواضع آن است که در راه خدا و براى خداست و جز آن مکر و حیله است و کسى که براى خدا تواضع کند، خدا او را بر بسیارى از بندگانش شرافت مى‏دهد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 91/2/31 :: ساعت 2:57 عصر )
»» داستانى از توکل یک انسان باایمان

عبداللَّه هبیرى که از شخصیت‏هاى ایمانى و انسانى خدمتگذار و دلسوز بود سالیانى چند فقط به خاطر خدمت به مردم و پیش گیرى از ظلم در ادارات بنى امیه کارگزار بود. پس از سقوط بنى امیه بیکار شد و از خدمت‏رسانى به مردم باز ماند و پس از هزینه کردن آخرین حقوق مالى‏اش در مضیقه و تنگدستى افتاد.

روزى از شدت تنگدستى و بیکارى به در خانه‏ى احمد بن خالد وزیر مأمون که مردى بداخلاق و تندخو بود آمد. احمد که او را مى‏شناخت از دیدن او بسیار ناراحت شد و به او اعتنایى نکرد، عبداللَّه به طور مکرر به خانه‏ى وزیر مراجعه کرد ولى پاسخى نشنید و محبتى ندید. احمد که از پى در پى آمدن عبداللَّه به ستوه آمده بود به غلامش گفت او را به هر صورتى که مى‏دانى از در خانه‏ى من بران و به او اعلام کن که من هیچ گونه کمکى به تو نخواهم کرد!

غلام که عبداللَّه را آدم باشخصیت و انسان باوقار و بزرگوارى مى‏دید از دادن آن پیام تلخ خوددارى کرد و خود از نزد خود سه هزار دینار طلا به خانه‏ى عبداللَّه برد و گفت: وزیر سلام رساندند و گفتند این مقدار پول را مصرف کنید که براى آینده هم فکرى خواهیم کرد.

عبداللَّه گفت: من به گدایى در آن خانه نیامدم، نیازى به پول وزیر ندارم، من اعتماد و توکلم به خداست، خدا کلید حلّ مشکلات مشکل داران را به دست اهل قدرت و مکنت و ثروت و مال و منال قرار داده است، امروز که احمد بن خالد وزیر مملکت است، کلید حل مشکل من از جانب خدا در دست اوست. من اگر در خانه‏ى او مى‏آیم به شخص خودش کار ندارم، مرتب مى‏آیم که اگر کلید حل مشکل من در دست اوست از آن دست بیرون آورم و اگر نیست پس از ثابت شدنش رفت و آمدم را قطع مى‏کنم، پول را به صاحبش برگردان که من فردا هم به‏ محل نخست‏وزیرى خواهم آمد.

احمد بن خالد روز دیگر چون چشمش به عبداللَّه افتاد، بسیار ناراحت شد و به ندیمش گفت: مگر پیام مرا به او نرساندى؟ غلام داستان برخوردش را با عبداللَّه گفت. وزیر به خشم آمد و گفت: با قدرتى که در اختیار دارم به حسابش خواهم رسید!

احمد بن خالد هنگامى که پس از گفتگویش با غلام وارد بر مأمون شد، مأمون گفت: یکى دو روز است تصمیم دارم براى استان مصر که استانى ثروتمند است استاندارى بفرستم. به نظر تو چه شخصى براى آن منطقه لیاقت دارد؟

نخست‏وزیر که تصمیم داشت یکى از دوستان نزدیکش را معرفى کند و به قول معروف رابطه را بر ضابطه ترجیح دهد خواست بگوید عبداللَّه زبیرى، زبانش بى‏اختیار پیچانده شد و گفت: عبداللَّه هبیرى. مأمون گفت: مگر عبداللَّه هبیرى زنده است؟ او مردى است عاقل و کاردان و براى این پست بسیار مناسب است. وزیر گفت: او دشمن خاندان بنى عباس است. مأمون گفت: آنقدر به او محبت مى‏کنیم تا دوست ما شود. وزیر گفت: او به سن کهولت رسیده و براى این پست شایسته نیست. مأمون گفت: او عقل فعال و دنیایى از تجربه است، فعلًا سیصد هزار درهم جهت خرج سفر در اختیارش بگذار تا به مصر رود و به کارگردانى آن منطقه‏ى حاصل خیز مشغول شود.

لقمان حکیم در پایان موعظه‏اش به فرزندش فرمود: باید عقل ملاح کشتى زندگى و قطب‏نمایش دانش و علم و سکّانش صبر باشد ، بى‏تردید این گونه زندگى که کشتى‏اش تقوا و بارش ایمان و بادبانش توکل و ملاحش عقل و قطب‏نمایش دانش و سکّانش صبر باشد زندگى معقول و پربار و مفیدى است و ساحل نجاتش بهشت الهى است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 91/2/31 :: ساعت 2:55 عصر )
»» داستانى آموزنده درباره‏ى آبرودارى

محدث قمى معروف به حاج شیخ عباس رضوان اللَّه تعالى علیه در حاشیه‏ى کتاب شریف «مفاتیح الجنان» از شیخ کفعمى و فیض کاشانى روایت مى‏کند که هرکس سوره‏ى شمس و لیل و قدر و کافرون و توحید و فلق و ناس و اخلاص را صد مرتبه همراه با صلوات بخواند هرکس را که اراده کند در خواب مى‏بیند.

یکى از دوستانم که پدر شهید و انسان وارسته‏اى است از قول مردى مؤمن و نیک سیرت و پاى‏بند به اصول الهى نقل کرد که من چندین بار به دستورالعملى که حاج شیخ عباس نوشته است، عمل کردم ولى آنان را که مى‏خواستم در خواب ندیدم، از جناب شیخ دلگیر شدم و پیش خود گفتم چرا پاره‏اى از امور که اثر و نتیجه ندارد در مفاتیح آمده است؟!

شبى محدث قمى را در عالم رؤیا دیدم، پس از آن که خود را معرفى کرد، فرمود: از من دلگیر نباش من آن مسأله را بر اساس روایات نوشته‏ام. ولى شاید برخى از مردگان در عالم برزخ گرفتار رنج و محنت باشند و اگر به آن صورت به خواب اشخاص بیایند براى آبروى آنان زیان داشته باشد به این خاطر حضرت حق نسبت به آنان آبرودارى مى‏کند و اجازه نمى‏دهد در خواب دیده شوند و شاید سبب خواب ندیدن، حجابى در باطن آرزومند خواب دیدن اشخاص باشد و آن حجاب مانع خواب دیدن اشخاصى که انسان مایل است آنان را در خواب ببیند گردد!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 91/2/31 :: ساعت 2:55 عصر )
»» داستان حاکم مؤمن و مشرک

در روایتى از حضرت امام صادق علیه السلام جریان شگفت‏انگیزى نقل شده است که: حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به عبداللَّه بن یحیى فرمود: از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله شنیدم که مى‏فرمود: در زمان گذشته دو پادشاه بزرگ در گوشه‏اى از زمین حکومت مى‏کردند که یکى از آن دو فرمانبردار و مطیع‏ خدا و مؤمن بود و دیگرى کافر که به آشکارا با دشمنان خدا دوست و با دوستان خدا دشمن بود.

پادشاه کافر مریض شد و نوعى ماهى که در آن زمان یافت نمى‏شد را درخواست نمود، چرا که آن نوعى ماهى در آن زمان در وسط دریا پیدا مى‏شد و دست‏یابى به آن مقدور نبود تا اینکه اطباء او را از خود ناامید کردند و گفتند: براى خود جانشینى را براى پادشاهى انتخاب کن چرا که شفاى تو در این ماهى است که طلب نمودى در حالى که دست‏یابى به آن امکان ندارد.

خداى متعال فرشته‏اى را مأمور فرمود تا این ماهى را به طرف ساحل براند تا صید آن براحتى امکان داشته باشد. پس این نوع ماهى گرفته شد و پادشاه خورد و سالم شد و سالها پادشاهى کرد.

اما آن پادشاه مؤمن نیز همانند آن مرض را گرفت و زمانى مریض شد که همان نوع ماهى در نهرها به آسانى یافت مى‏شد، پادشاه مؤمن آن ماهى را طلب نمود و اطباء نیز همان ماهى را براى او توصیه نمودند و گفتند: خیال شما راحت باشد که الآن زمان صید آن ماهى است، براى شما صید مى‏شود و از آن مى‏خورید و شفا مى‏یابید.

خداى متعال همان فرشته را مأمور کرد که آن نوع ماهى را از نهرها به وسط دریا براند تا این پادشاه به آن دست نیابد، به همین خاطر آن ماهى یافت نشد تا پادشاه مؤمن در طلب ماهى و به خاطر نبود دوا جان سپرد.

این جریان، فرشتگان آسمان و اهالى آن ناحیه از زمین را شگفت زده کرد به حدى که نزدیک بود گمراه شوند، چرا که خداى متعال دست‏یابى به آنچه را که کافر نمى‏توانست به آن دست یابد را آسان نمود و دست‏یابى به آنچه را که مؤمن مى‏توانست به آسانى به آن دست یابد را مشکل ساخت.

خداى متعال به فرشتگان آسمان و پیامبر آن زمان در زمین وحى فرمود:

یقیناً من همان خداى کریم و بخشنده و توانا هستم، آنچه را مى‏بخشم ضررى به من نمى‏زند و آنچه را نمى‏بخشم چیزى از من کم نمى‏کند و به هیچ کس به اندازه ذرّه‏اى ظلم نمى‏کنم، اما این که دست‏یابى به ماهى را در غیر فصل آن براى کافر آسان نمودم به این دلیل بود که پاداش حسنه‏اى باشد که او انجام داده بود چرا که حق این است که براى هیچ کس حسنه‏اش را باطل ننمایم تا در حالى وارد قیامت شود که حسنه‏اى در صحیفه اعمال او نباشد و به خاطر کفرش داخل آتش شود.

و اما این که همان ماهى را براى عابد منع نمودم به خاطر گناهى از او بود که خواستم با جلوگیرى از خواسته او و از بین بردن آن دارو، گناهش را پاک نمایم تا در قیامت در حالى بر من وارد شود که گناهى نداشته باشد تا او را داخل بهشت نمایم‏ .

در اینجا لازم است به نکته‏اى بسیار مهم که در قرآن و روایات و نیز در گفتار روانکاوان و روانشناسان آمده اشاره کنم که گناه و معصیت و فسق و فجور ریشه در بیمارى و اختلالات معنوى روان و قلب دارد و در حقیقت گنهکار از نظر اسلام یک بیمار است، براى درمان او در مرتبه نخست باید هم چون طبیب مهربان و پر حوصله و پر محبّت با او برخورد کرد تا به تدریج داروى محبّت و داروى زبان نرم و لیّن و داروى خوبى، او را درمان کند.

این نوع بیمارى در وجود کسى ذاتى نیست که قابل درمان نباشد، حالتى عرضى است که با هنرمندى طبیب یقیناً به درمان مى‏رسد.

برخى از مؤمنان نسبت به مردم از چنان محبّت سرشار و فراوانى برخوردارند که باید گفت عین محبّت و بلکه خود محبّت‏اند.

حجر بن عدى که از شخصیت‏هاى کم نظیر عرصه‏گاه معنویّت و در عشق به امیرالمؤمنین علیه السلام زبان‏زد بود و جان مبارکش را هم بر سر این محبّت از طریق شهادت نثار کرد، هنگامى که روز بیستم ماه رمضان از مولایش پس از ضربت خوردن از قاتل عیادت کرد به عنوان‏

یا حِجْرَ الْخَیْرِ

مورد خطاب قرار گرفت‏ یعنى اى حجرى که همه وجودت با خیر و خوبى وحدت و اتحاد پیدا کرده است و به همین خاطر خیر و خوبى هیچ‏گاه از تو جدا شدنى نیست.

آرى، حجر الخیر و امیرالمؤمنین علیه السلام که تجسم همه خوبى‏ها و کرامات است چنان مجذوب یکدیگرند که على علیه السلام دلش براى حجر مى‏تپد و حجر از شدت ایمان و عشقش به على جان در راه على مى‏دهد.

[... وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ‏] .

... و زنان پاک براى مردان پاک و مردان پاک براى زنان پاک‏اند، این پاکان از سخنان ناروایى که [تهمت‏زنندگان‏] درباره آنان مى‏گویند، مبرّا و پاک هستند، براى آنان آمرزش و رزق نیکویى است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 91/2/31 :: ساعت 2:53 عصر )
»» داستان تأسف‏بار عقبة بن ابى معیط

عقبه از مشرکین و بت‏پرستان مکه بود و با هم‏کیشان خود رفاقت تنگاتنگ داشت.

از دوستان نزدیک او ابىّ بن خلف بود که در سفر و حضر و در هر رفت و آمد و در هر کوى و برزن و در هر مجلسى با یکدیگر بودند، رفیقى که در شیطان مسلکى و دیو صفتى کم نظیر بود!

عقبه از یک سفر تجارتى بازگشت و عده‏اى از بزرگان و اشراف مکه از جمله پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را به مهمانى دعوت کرد که در آن مهمانى به علتى دوستش- ابىّ بن خلف- حاضر نبود.

هنگامى که مهمانان سر سفره حاضر شدند و دست به غذا بردند عقبه دید رسول خدا صلى الله علیه و آله از خوردن غذا امتناع دارد، سبب را پرسید، حضرت فرمود: من از طعام تو نمى‏خورم مگر اینکه به وحدانیت خدا و رسالت من شهادت دهى و به دایره اسلام و مسلمانى درآیى تا درهاى رحمت حق و درهاى بهشت به رویت باز شود.

عقبه با کمال میل شهادتین را به زبان جارى کرد و پیامبر صلى الله علیه و آله هم از غذاى او تناول فرمود.

عقبه هنگامى که پس از پایان میهمانى نزد رفیق شیطان مسلک و بت‏پرستش رفت، با ملامت و سرزنش ابىّ بن خلف روبه‏رو شد و از سوى ابىّ مورد شماتت قرار گرفت که چرا آیین خود را رها کرده، به آیین محمد گرویدى؟

عقبه داستانش را در اسلام آوردنش بیان کرد، ابىّ با کمال وقاحت به‏ او گفت: من از تو خوشنود و دل خوش نمى‏شوم مگر اینکه به تکذیب محمد برخیزى!!

عقبه بدبخت و تیره روز که نخواست این دشمن غدار دوست‏نما را از خود براند و سعادت به دست آورده را حفظ کند و ز راه جهنم به راه بهشت برود، براى خوش آمد آن نابکار به سوى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله رفته، با کمال بى‏شرمى آب دهان به صورت پیامبر صلى الله علیه و آله انداخت که آب دهانش با دو شقه شدن به صورت مبارک رسول حق صلى الله علیه و آله جارى شد و آن چهره ملکوتى را تحت تأثیر قرار داد، حضرت زنده بودن عقبه را تا پیش از هجرت خود خبر داد و به او گفت: چون از مکه بیرون آیى به شمشیر انتقام حق به قتل مى‏رسى، پیش‏بینى آن حضرت در جنگ بدر تحقق یاقت، عقبه در جنگ بدر به جهنم واصل شد و ابىّ بن خلف- دوست نابابش- در احد به قتل رسید «1».

آیات 27- 29 سوره فرقان جهت دلدارى و تسلیت به پیامبر صلى الله علیه و آله بیان و سرنوشت شوم انسان پلیدى که در دنیا دچار دوست و رفیق گمراه و گمراه کننده و شیطان مسلک شد، نازل گردید.

[وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا* یا وَیْلَتى‏ لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا* لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا] .

و روزى که ستمکار، دو دست خود را [از شدت اندوه و حسرت به دندان‏] مى‏گزد [و] مى‏گوید: اى کاش همراه این پیامبر راهى به سوى حق‏ برمى‏گرفتم،* اى واى، کاش من فلانى را [که سبب بدبختى من شد] به دوستى نمى‏گرفتم،* بى‏تردید مرا از قرآن پس از آنکه برایم آمد گمراه کرد. و شیطان همواره انسان را [پس از گمراه کردنش تنها و غریب در وادى هلاکت‏] وامى‏گذارد.

آرى؛ همنشین بد به فرموده حق شیطان است و شیطان بى‏تردید دشمن انسان است و پس از آن که به انسان خسارت و زیان غیر قابل جبران وارد ساخت، او را در حیرت و سرگردانى و اسیر دست انواع طوفان‏ها و بلاها در دنیا و به چنگال عذاب ابد در آخرت، وامى‏گذارد.

[وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا] .

و شیطان همواره انسان را [پس از گمراه کردنش تنها و غریب در وادى هلاکت‏] وامى‏گذارد.

رفیق و همنشین آن نیست که بر عیوب و نواقص و خلأهاى معنوى انسان بیفزاید و چون آتشى خطرناک به خرمن ارزش‏هاى انسان و کرامت و شرافتش بیفتد، دوست حقیقى و رفیق واقعى کسى است که از عیوب آدمى بکاهد و نقایص انسان را برطرف سازد و خلأهاى معنوى و روحى دوست خود را جبران کند.

امام صادق علیه السلام درباره محبوب‏ترین همنشین مى‏فرماید:

«أحَبُّ إخوَانى إلَىَّ مَنْ أهْدى‏ إلىَّ عُیُوبى» .

 محبوب‏ترین برادرانم نسبت به من کسى است که مرا به سوى عیوبم راهنمایى کند.

انسان با انصاف و خواهان خوشبختى هنگامى که از طرف همنشینى دلسوز به عیوبش راهنمایى شود، بى‏تردید در مقام رفع عیوب خود برمى‏آید و با کمک همنشین با کرامتش به مقامات انسانى عروج مى‏کند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 91/2/31 :: ساعت 2:53 عصر )
»» امام نقی را بهتر بشناسیم

 

امام نقی(ع) دهمین رهبر آسمانی است که از سوی پیامبر گرامی(ص) برای اداره امور امت اسلامی معرفی شده است. از نگاه پیروان اهل بیت(ع) امامت و رهبری جامعه تا دوازده نسل بر اساس فرمان الهی و پیامبر(ص) و امامان قبلی تعیین و به جامعه معرفی شده اند، در این زنجیره نورانی امام علی النقی معروف به امام نقی و ابوالحسن ثالث دهمین خورشید هدایت امت اسلامی است.

این رهبر بزرگوار، فرزند امام جواد(ع) نوه امام رضا(ع) است که در روستایی از اطراف مدینه به نام «صریا» به دنیا آمد. مادرش کنیزی با فضیلت و پارسا بود که سمانه نام داشت.

تاملی در معنی و مفهوم «نقی» که معروف ترین لقب آن بزرگوار است، بسیاری از حقایق را روشن می سازد.

هدایت در کتب لغت دو معنای «ارائه طریق » و «رساندن به مقصد و مطلوب» را در بردارد. و معمولاًٌ در ارائه راه مطلوب و مثبت به کار می رود.

در فرهنگ قرآن و عترت هدایت و نقی، بار مفهومی و معنایی بسیار عمیق تر از رهنمای جغرافیایی دارد. شناخت راه، شناخت مقصد، شناخت امت و کاروانیان همراه، شناخت موانع و مشکلات مسیر، شناخت دزد ها و گردنه ها، ایجاد انگیزه برای حرکت، دمیدن روح استقامت در رهروان، حفظ اتحاد و هماهنگی کاروان، حمایت و حفاظت از جان و مال و حقوق کاروانیان وظیفه دلیل و رهنمای کاروان و بخشی از مفهوم «نقی» در فرهنگ اسلامی است.

امام نقی، حضرت علی بن محمد النقی و معروف به ابن الرضا(ع) خورشید نورافشانی بود که از سالهای 220ق تا سال 254 رسالت رهبری و هدایت امت بزرگ اسلامی را بر دوش داشت و حدود سی و چهار سال ناخدای کشتی اسلام در میان امواج وحشتناک عصر عباسی بود.

آن بزرگوار در تاریک ترین روزگار سلطه اشرار به زندگی بشریت نور و گرمی بخشید و در دشوارترین شرایط فرزندان پیامبر و قرآن را حمایت و سرپرستی کرد.

نقی آل محمد(ع) هم قبله را به خوبی می شناخت، هم قبیله را، هم مردم را، هم مردان ساحت سیاست را، او راه دست یابی به مقام قرب خدا را از اولیای او آموخته بود. از حیله ها و نیرنگ ها و مطامع و خواسته های دشمنان توحید و عدالت آگاه بود. او ضعف ها و کمبود ها و جهل و غفلت عمومی و بیماری انسانهای عصر خویش را به خوبی می شناخت . قربانیان بیماری های اجتماعی را می دید و از درد و رنج و مشکلات زندگی مردم می سوخت. پزشکی بود که با مریض به خوبی آشنا و مهربان بود. آفات و آسیب ها و خطرها و بیماری ها مسلمانان و نامسلمانان را به خوبی تشخیص می داد.

او در حدود چهل و یک سال زندگی و سی و چند سال رهبری، بر آسمان زندگی بشریت فروغ هدایت پاشید و خورشیدوار گمشدگان وادی غفلت و حیرت و گرفتاران کویر شرک و بیداد را رهایی بخشید. در روزگاری که جهل و غفلت عمومی از یک سو و شهوات و شبهات حکومتی از سوی دیگر، فضای زندگی را از ظلمت و ظلم پر کرده بود و به دست گرفتن شمعی کوچک هم، گناهی بزرگ تلقّی می شد، نقی امت، خورشیدوار بر آفاق زندگی بشریت تابیدن گرفت و بشریت مظلوم و حق طلب را از افتادن در پرتگاه هواپرستی و جهالت و چاهسار بیداد و کفر و شرک و نفاق مصون داشت.

انواع و ابعاد هدایت

هدایت در برابر شبکه جهانی شرک.

هدایت از میان امواج متراکم کفر.

هدایت در برابر دام و دانه منافقان و عالمان درباری.

هدایت در برابر سلطه سازمان یافته ظلم و بیدادگری.

هدایت در برابر طوفان و گردباد اختلافات فکری و فرهنگی.

هدایت امت نسبت به تأمین آبرومندانه نیازهای زندگی.

هدایت در برابر هجوم حمایت شده فساد اخلاقی.

هدایت در برابر وسوسه های درونی و نیازهای عزیزی.

و در یک سخن نجات بشریت از ظلمات به سوی نور، رسالتی سنگین و دشوار است، که همیشه بر دوش پیامبران الهی و رهبران آسمانی قرار داشته و دارد و این وظیفه الهی و قدسی در عصر سیاه متوکل عباسی بر دوش امام نقی(ع) قرار داشت.

نقیان الهی، از یک سو به هدایت و رهایی ملت ها می اندیشند، از سوی دیگر به هدایت دولت ها. هم به مردم فکر می کنند، هم به مردان صحنه سیاست و مدیریت . هم گروه های و اصناف اجتماعی را در مدّ نظر دارند. هم افراد و اشخاص را، هم به نسل حاضر می اندیشند و هم به اینده امت می نگرند.

برای آنان یک انسان هم مهم است و هدایت او با احیای بشریت برابری می کند. امنیت و عدالت و سلامت و سعادت، حق همه است، حقی که خداوند قرار داده است و امام مرزبان «حدود و حقوق الهی» است رهبری با این نگاه ـ که به «کرامت انسان» می اندیشد و پاسداری از حق و عدل را وظیفه خویش می داند و «عرفان الهی» و «اخلاق ملکوتی» را قلّه های پرواز جامعه می شناسد ـ دشوارترین مسئولیت است.

عصر هادوی

رهبری و امامت همیشه رسالتی سنگین است که آسمان و زمین و کوه ها از تحمل آن می گریزند و تنها فرزندان فاطمه و آموزش دیدگان مدرسه علوی(ع) با حول و قوه الهی می توانند، این بار امانت را بر دوش کشند. عصر امام نقی(ع) عصر دشواری است که نمرود ردای ابراهیم(ع) بر تن دارد و فرعون عصای موسی به دست گرفته است. ابوسفیان در جایگاه پیامبر نشسته و یزید ندای توحید و اخلاق بر می آورد. هدایت امت در این شرایط که اتحاد زر و زور و تزویر بر کرسی رهبری نشسته چقدر دشوار است.

عباسیان به بهانه وابستگی به پیامبر(ص) بر کرسی خلافت نشسته اند و خلافت و حکومت و دولت ابزاری برای بهره کشی از مردم و غارت «جان» و «مال» و «نوامیس» محرومان شده است. متوکل کاخهای متعدد می سازد، کاخ شاه، کاخ عروس، کاخ شبداز، کاخ بدیع، کاخ غربت، کاخ برج که هفتصد هزار دنیار فقط هزینه ساخت، کاخ برج شده است.[1]

متوکل دوازده هزار کنیز در کاخ خود دارد وقتی برای پسرش «عبدالله معتز» جشن ختنه سوران می گیرد فرشی با یکصد ذراع طول با عرض پنجاه ذراع آماده می شود، چهار هزار صندلی از طلا و مرصع به جواهر در تالار قصر می چیند و بیست میلیون درهم برای نثار بر سر خدام و حاشیه نشینان فراهم می اید و غارت بیت المال به اوج می رسد.[2]

میگساری و فسق و فجور و رقص و موزیک بر کاخ ها و درباریان حاکم است و فقر و شمشیر و توهین و تحقیر بر توده های مردم و بالاترین فشار ها و زندان و تبعید و فرار و اعدام و تعقیب علویان و فرزندان فاطمه(س) را تهدید می کند

متوکل، شخصی به نام عمر بن فرج رخّجی را والی مکه و مدینه کرده بود و او مردم را از هر گونه احسان و نیکی به آل ابوطالب منع می کرد و هر کس با انان مهربانی می کرد، مورد تعقیب و آزار قرار می گرفت. به حدّی کار بر بانوان علوی سخت شد که لباس درستی نداشتند که در آن نماز بخوانند. تنها یک پیراهن مناسب برای نماز در دست آنان بود که به نوبت در آن نماز می خواندند. ولی پس از نماز آن را در می آوردند و به همان جامه های کهنه و بدون جامه به چرخ ریسی می پرداختند.[3]

در این دوران سخت جاهلیت عباسیان ـ روزگار متوکل ـ دوباره دنیا بر مدار کفر و مراد جور می گردد.

شمشیرهای دفاع از اسلام و اهل بیت(ع) شکسته، و حلقوم ها بریده و دارها برچیده و خون ها شسته اند. و بر مزارآباد شهیدان و قبرستان سرد و ساکت زندگان، شب سیاه هراس و خفقان سایه افکنده و وای جغدی هم به گوش نمی رسد.

جاهلیت جدید عصر بنی عباس، سیاه تر و وحشی تر و سنگین تر از طغیان طاغوت های اموی است در این فضای سرد و یاس و طوفان بیم و هراس، باز هم مردی از مدینه النبی(ص) تا بغداد و سامرا، مشعل امید و روشنایی و بیداری و قیام و آزادی در دست دارد. او امام نقی(ع) است ک ردای پیامبر بر دوش و فریاد علی و فاطمه(س) در گلو و دانش قرآن در سینه و عشق و آزادی مسلمانان در سر، چه کسی جز او می تواند در برابر اقتدار کفر و بیداد و جاذبه های فسق و فجور از فریاد قرآن و آزادی انسان حمایت کند.

رسالت برزگ

رسالت بزرگ پاسداری از همه ارزش ها در برابر هجوم بی مرز بر دوش فرزند رشید امام جواد(ع) و نوه خورشید خراسان، ابن الرضا(ع)، حضرت امام نقی(ع) است.

پاسداری از کتاب هدایت و نور،

پاسداری از فطرت سلیم و پاک انسانی،

پاسداری از نیروی عقل و خردورزی،

پاسداری از میراث گرانبهای حدیث نبوی(ص)

پاسداری از رهنمودها و دستاوردهای اوصیای پیشین رسول خدا(ص) و انتقال کامل این معارف به جامعه برنامه زندگی امام نقی(ع) است.

امام نقش رساندن پیام قرآن به گوش عصرها و نسل ها را بر عهده دارد، ولی در میان هلهله مستانه و طبل و کرنای ارتش خونریز متوکل و موسیقی مدام خنیانگران و رقاصگان و چشن و پایکوبی و بازی ها، مسابقات و جشن های هزار و یک شب عباسیان، چگونه قرآن تلاوت کند و در کجا تفسیر قرآن بگوید و چگونه جامعه را به شناخت و احیای سنت های نبوی فراخواند.

امام از هشت سالگی رسالت بزرگ رهبری امت را بر دوش گرفته است، ولی از همان آغاز به بهانه تربیت و آموزش در خانه ای در صریا اطراف مدینه تا حدود 13 سالگی تحت نظر قرار می گیرد و سپس در تبعید گاه سامرا 20 سال رایت نورانی امامت را برافراشته نگه می دارد.

ده سال با معتصم برادر مأمون.

ه سال در عصر واثق پسر معتصم.

و حدود 16 سال با متوکل ـ دژخیم ترین غدّه بدخیم در روزگار امام.

6 ماه با منتصر پسر متوکل

4 سال با مستعین پسر عموی منتصر

و 3 سال با معتز پسر متوکل معاصر است.

ویژه نامه امام نقی(ع) که حرفی از هزاران و قطره ای از اقیانوس ارزش ها، اندیشه ها، و اخلاق و رفتار آن بزرگوار است به همین امید فراهم آمد که ما را بیشتر با سیمای آسمانی او آشنا کند و در هجوم تاتاروار مغول های غربی و مزدوران انگلیس و آمریکا به مرقد پاک پیشوایان سامرا، دفاعی فرهنگی از آفتاب سامرا باشد.

صلوات بر امام نقی(ع)

«بارالها! بر علی بن محمد (امام نقی) درود فرست.

او که جانشین اوصیای پیامبر(ص) و پیشوای پارسایان است.

و جایگزین رهبران دین و حجت بر تمام آفریدگان.

بارالها! همانگونه که او را نوری قرار دادی تا مؤمنان از او فروغ بگیرند. او به پاداش بزرگ تو بشارت داد و از کیفر تو مردم را بر حذر داشت و ایات تو را یادآور گردید، حلال تو را حلال دانست و حرام تو را حرام شمرد. آئین تو و واجبات تو را روشن کرد و مردم را به عبادت تو برانگیخت. و به طاعت تو فرمان داد و از معصیت تو بازداشت.

خدایا! بر او درود فرست برترین درودی که بر هر کدام از اولیای خودت و ذرّیه پیامبرانت می فرستی ای معبود جهانیان».

در این صلوات که از امام حسن عسکری(ع) درباره هر کدام از چهارده معصوم نقل شده درباره امام نقی(ع) چنین آمده است:

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ، وَصِیِّ الْأَوْصِیآءِ، وَاِمامِ الْأَتْقِیآءِ،وَخَلَفِ اَئِمَّةِ الدّینِ، وَالْحُجَّةِ عَلَی الْخَلائِقِ اَجْمَعینَ، اَللّهُمَّ کَماجَعَلْتَهُ نوُراً یَسْتَضیی ُ بِهِ الْمُؤْمِنوُنَ فَبَشَّرَ بِالْجَزیلِ مِنْ ثَوابِکَ، وَاَنْذَرَ بِالْأَلیمِ مِنْ عِقابِکَ، وَحَذَّرَ بَاْسَکَ، وَذَکَّرَ بِآیاتِکَ، وَاَحَلَّ حَلالَکَ، وَحَرَّمَ حَرامَکَ، وَبَیَّنَ شَرایِعَکَ وَفَرایِضَکَ، وَحَضَّ عَلی عِبادَتِکَ، وَاَمَرَ بِطاعَتِکَ، وَنَهی عَنْ مَعْصِیَتِکَ، فَصَلِّ عَلَیْهِ اَفْضَلَ ما صَلَّیْتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ، وَذُرِّیَّةِ اَنْبِیآئِکَ، یا اِلهَ الْعالَمینَ.

پی نوشت ها

[1] . سیره پیشوایان، ص593.

[2] . همان، ص594.

[3] . تتمة المنتهی، ص323.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 91/2/31 :: ساعت 2:46 عصر )
»» کش شلوار

یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته،
یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!
خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.
یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!

دیگه پاک قاطی می کنه  با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.
همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از
بغلش رد شد!!

طرف کم میاره، میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده . خلاصه دوتایی
وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا !
من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی روی ما رو کم کردی؟!
موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه :
والله ... داداش... خدا پدرت رو بیامرزه وایستادی!...کش شلوارم گیر کرده
به آیینه بغلت!


نتیجه اخلاقی
اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ای دارند
ببینید کش شلوارشان به کدام مدیر گیر کرده...!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 91/2/20 :: ساعت 1:16 عصر )
»» نگاه تو!!!!!

صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود**
با خودش گفت: "هییم! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره! "
و موهاشو بافت و روز خوبی داشت!
فردای اون روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود
"هیییم! امروز فرق وسط باز میکنم" این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت
پس فردای اون روز تنها یک تار مو رو سرش بود
"اوکی امروز دم اسبی میبندم" همین کار رو کرد و خیلی بهش میومد !
روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!!
فریاد زد
ایول!!!!
امروز درد سر مو درست کردن ندارم!
همه چیز به نگاه تو بر میگرده !
هر کسی داره با زندگیش میجنگه

ساده زندگی کن



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 91/2/20 :: ساعت 10:22 صبح )
»» حقیقت هلاکت و سعادت

گاهى براى انسان سختى‏هایى آماده مى‏گردد که زمینه بدبختى اکتسابى او مى‏شود و چنانچه زمینه نگون‏بختى ذاتى هم باشد، در سقوط اوج مى‏گیرد. گاهى نیز مشکلاتى براى انسان پیش مى‏آید که زمینه خوشبختى اکتسابى او مى‏شود. و اگر زمینه خوشبختى هم ذاتى داشته باشد در خوشبختى اوج مى‏گیرد.

گاهى نیز عکس این دو صورت اتّفاق مى‏افتد، به این معنا که اگر کسى زمینه بدبختى ذاتى داشته باشد ولى محیط آرامى برایش فراهم باشد از بدبختى او کاسته شود، همچنین براى فردى که زمینه سعادت، ذاتى او شده باشد و فضاى آرامى براى او فراهم شود از خوشبختى او کاسته شود. پس باید شرایط را در نظر گرفت تا انسان، حقیقت را دریابد.

 

هلاکت و سعادت در قرآن‏

 

خداوند متعال در قرآن مجید به دوگانه بودن مردم اشاره مى‏کند و مى‏فرماید:

یَوْمَ یَأْتِ لَا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ* فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَشَهِیقٌ* خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمواتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِمَا یُرِیدُ* وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمواتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا ما شَاءَ رَبُّکَ عَطَاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ» «1»

روزى که چون فرا رسد، هیچ کس جز به اجازه او سخن نمى‏گوید؛ پس برخى تیره‏بخت و برخى نیک‏بخت‏اند.* اما تیره‏بختان [که خود سبب تیره‏بختى خود بوده‏اند] در آتش‏اند، براى آنان در آن جا ناله‏هاى حسرت‏بار و عربده و فریاد است.* در آن تا آسمان‏ها و زمین پابرجاست جاودانه‏اند، مگر آنچه را که مشیّت پروردگارت اقتضا کرده است؛ بى‏تردید پروردگارت هر چه را اراده مى‏کند، انجام مى‏دهد.* اما نیک‏بختان [که به توفیق و رحمت خدا سعادت یافته‏اند] تا آسمان‏ها و زمین پابرجاست، در بهشت جاودانه‏اند مگر آنچه را مشیّت پروردگارت اقتضا کرده، [بهشت‏] عطایى قطع ناشدنى و بى‏پایان است.

سعادتمند کسى است که: فرمان خدا را اطاعت کند و دل را به سوى حق بگرداند. و بدبخت کسى است که بر خلاف رضا و خشنودى خدا، خویش را تباه کند و زمینه خسارت دنیایى و عذاب آخرتى را فراهم سازد.

این تفاوت در قیامت بیشتر نمایان مى‏شود. در آن روز که صف‏ها جدا شوند و سپیدرویان در یک سو و سیه رویان در سوى دیگر قرار گیرند، در حالى که عریان هستند و ذلّتِ بار گناهان سنگین‏شان را به دوش مى‏کشند. هر کسى به هر سو که مى‏نگرد، مردم را در کارهایشان درگیر مى‏بیند. در آن روز که چهره‏هاى خندان و چهره‏هاى سرگردان و نگران، از یکدیگر گریزانند.

یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ* وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ* وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ* لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ* وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ* ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ* وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ* تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ* أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ» «2»

روزى که آدمى فرار مى‏کند، از برادرش* و از مادر و پدرش* و از همسر و فرزندانش* در آن روز هرکسى از آنان را کارى است که او را به خود مشغول مى‏کند [تا جایى که نمى‏گذارد به چیز دیگرى بپردازد.]* در آن روز چهره‏هایى درخشان و نورانى است* خندان و خوشحال* و در آن روز چهره‏هایى است که بر آنان غبار نشسته* [و] سیاهى و تاریکى آنان را فرا گرفته است؛* آنان همان کافران بد کارند.

و سرانجام آنان در بهشت و دوزخ، حاصل عمل خود را مشاهده مى‏کنند.

 

هلاکت و سعادت در روایات‏

 

امام صادق علیه السلام در زمینه هلاکت و سعادت انسان مى‏فرماید:

السَّعادةُ سَبَبُ خَیْرٍ تَمَسَّکَ بِهِ السَّعیدُ فَیَجُرُّهُ إلى النَّجاةِ وَالشَّقاوَةُ سَبَبُ خِذْلانٍ تَمَسَّکَ بِهِ الشَّقِىّ فَجَرَّهُ إلى الهَلَکَةِ وَکُلٌّ بِعِلْمِ اللَّهِ تعالى. «3»

خوشبختى، رشته خیرى است که خوشبخت به آن چنگ زده است پس او را به سوى نجات مى‏کشاند و بدبختى رشته خوارى است که بدبخت به آن مى‏آویزد و او را به هلاکت مى‏کشاند و همه اینها به علم خداوند تعالى است.

امام على علیه السلام هم راه سعادت را به ما نشان مى‏دهد و مى‏فرماید:

أَسْعَدُ النّاسِ مَنْ عَرِفَ فَضْلَنا وَتَقَرَّبَ إلى اللَّهِ بِنا وَأَخْلَصَ حُبَّنا وَعَمِلَ بِما إلَیه نَدَبْنا وَانْتهى‏ عَمّا عَنْه نَهَیْنا فذاک مِنّا وَهُوَ فى دارِ المُقامَةِ مَعَنا. «4»

خوشبخت‏ترین مردم کسى است که برترى و مقام ما را بشناسد و به وسیله ما به خدا نزدیک شود. و در دوستى ما یک دل باشد، به آنچه ما بدان فرا خواندیم عمل کند. و از آنچه نهى کردیم دست بردارد. چنین کسى از ماست و در سراى ماندگار بهشت در کنار ما خواهد بود.

امام على علیه السلام در نهج البلاغه مسیر خاندان رسالت را، راه نجات و حقیقت دانسته و مى‏فرماید:

انْظُروا اهْلَ بَیْتِ نَبیِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَاتَّبِعُوا اثَرَهُمْ فَلَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ هُدىً وَلَنْ یُعیدُوکُمْ فى ردىً فَإنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَإنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَلا تَسْبِقُوهُمْ فَتُضِلُّوا وَلا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکُوا. «5»

به اهل بیت پیامبرتان نظر کنید و ملتزم جهت الهى آنان باشید، راه و روش آنها را پیروى نمایید که آنان شما را از راه هدایت بیرون نمى‏برند و به گمراهى باز نمى‏گردانند. اگر از چیزى باز ایستادند شما هم باز ایستید و اگر به جهتى حرکت کردند شما هم حرکت نمایید، از آنان پیشى مجویید که گمراه مى‏گردید و عقب نمانید که به هلاکت مى‏رسید.

از نظر ادیان الهى همه کمالات اخلاقى در کلمه سعادت خلاصه مى‏شود و تمام مفاسد اخلاقى در نام شقاوت دیده مى‏شود.

سعادت انسان در عشق به خدا است و شقاوت او در شیفتگى به خود است.

قلب انسان مانند ظرف آب است که اگر از عشق خدا پر شود مفید خواهد بود. اما اگر از هواى نفس پر گردد، رنگ شیطانى مى‏گیرد و بیراهه مى‏رود.

در واقع خوشبختى حقیقى آن است که کار انسان به خیر بیانجامد و بدبختى حقیقى آن است که ختم به شر شود.

 

امتحان، راه شناخت سعید از شقى‏

 

یکى از ملاک‏هاى شناخت سعادتمند از شقاوت پیشه، امتحان و آزمایش افراد در انتخاب راه حق و باطل است.

حضرت زینب علیها السلام در دربار کوفه و شام پس از قرائت آیه:

مَا کَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى‏ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى‏ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَلکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِن رُسُلِهِ مَن یَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ» «6»

خدا بر آن نیست که مؤمنان را بر این [وضعى‏] که شما بر آن قرار دارید [که منافق از مؤمن و خوب از بد مشخص و معلوم نیست‏] واگذارد، [بر آن است‏] تا پلید را از پاک [به سبب آزمایش‏هاى‏مختلف‏] جدا سازد. و خدا بر آن نیست که شما را بر غیب آگاه کند. ولى خدا از میان فرستادگانش هر کس را بخواهد [براى آگاه کردن به غیب‏] برمى‏گزیند، پس به خدا و فرستادگانش ایمان آورید. و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید، براى شما پاداشى بزرگ‏ خواهد بود.

حضرت فرمود: وقت صلح و آرامش، افراد ناپاک و پاک در کنار هم به سر مى‏برند ولى در زمان جنگ، درون‏ها هویدا مى‏شود و از هم جدا مى‏شوند.

همان طور که امام حسین علیه السلام فرمود:

من قیام کردم تا پاکان از ناپاکان جدا شوند؛ زیرا تا آزمون نباشد وارسته و غیر آن در کنار همند، ولى امتحان است که پاک را از ناپاک و حق را از باطل جدا مى‏کند. «7» بنابراین راه انبیا و ائمه اطهار علیهم السلام است که مایه رحمت پروردگار است و انسان را به سوى حق راهنمایى مى‏کند.  [ «25» وَالْحَمْدُ لِلَّهِ بِکُلِّ مَا حَمِدَهُ بِهِ أَدْنَى مَلَائِکَتِهِ إِلَیْهِ وَأَکْرَمُ خَلِیقَتِهِ عَلَیْهِ وَأَرْضَى حَامِدِیهِ لَدَیْهِ «26» حَمْداً یَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ کَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ «27» ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَکَانَ کُلِّ نِعْمَةٍ لَهُ عَلَیْنَا و عَلَى جَمِیعِ عِبَادِهِ الْمَاضِینَ وَالْبَاقِینَ عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِیعِ الْأَشْیَاءِ وَمَکَانَ کُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً أَبَداً سَرْمَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ «28» حَمْداً لَا مُنْتَهَى لِحَدِّهِ و لَا حِسَابَ لِعَدَدِهِ و لَا مَبْلَغَ لِغَایَتِهِ وَلَا انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ‏]

و خدا را سپاس، به همه آن سپاسى که نزدیک‏ترین فرشتگان به او و بزرگوارترین مخلوقاتش نزد او و پسندیده‏ترین ستایش‏گران آستان او، حضرتش را ستوده‏اند؛ سپاسى که از دیگر سپاس‏ها، برترى جوید، مانند برترى پروردگار به همه مخلوقات. سپس او را سپاس، به جاى تمام نعمت‏هایى که او بر ما و به تمام بندگان گذشته‏اش و همه آنانى که هستند و مى‏آیند دارد، سپاسى به عدد تمام اشیایى که دانشش بر آنها احاطه دارد و سپاسى به جاى هر یک از اشیا به چندین برابر؛ سپاسى ابدى و همیشگى تا روز قیامت، سپاسى که مرزش را پایانى و شماره آن را حسابى و پایانش را نهایتى و مدّتش را سرآمدى نباشد.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- هود (11): 105- 108.

(2)- عبس (80): 34- 42.

(3)- بحار الأنوار: 10/ 184، باب 13، حدیث 2.

(4)- غرر الحکم: 115، حدیث 1995؛ عیون الحکم و المواعظ: 124.

(5)- نهج البلاغه: خطبه 96.

(6)- آل عمران (3): 179.

(7)- بحار الأنوار: 44/ 329، باب 37.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 91/2/18 :: ساعت 9:24 صبح )
»» چهره نماز در پاره‏اى از روایات

از پیامبر بزرگ اسلام روایاتى در رابطه با نماز نقل شده است از جمله:

«لیکن اکثر همک الصلاة فانها رأس الاسلام بعد الاقرار بالدین:» «1»

باید بیشترین همت و قصدت نماز باشد، زیرا نماز پس از اقرار به دین رأس اسلام است.

«الصلاة عمود الدین من ترکها فقد هدم الدین:» «2»

نماز ستون دین است، کسى که آن را ترک کند و از خواندنش امتناع ورزد مسلماً ساختمان دین را ویران کرده است.

«العهد الذى بیننا و بینهم الصلاة فمن ترکها فقد کفر:» «3»

پیمان دین‏دارى میان من و امتم نماز است، پس کسى که نماز را ترک کند تحقیقاً در گردونه کفر و ناسپاسى افتاده است.

«اذا قام العبد الى الصلاة فکان هواه و قلبه الى الله تعالى انصرف کیوم ولدته امه:» «4»

هنگامى که عبد به اقامه نماز برخاست، پس میل و رغبتش و دلش در نماز متوجه خداى تعالى بود، نماز را به پایان مى‏برد در حالى که از پاکى و طهارت و آمرزش گناه مانند روزى است که مادر او را به دنیا آورده است.

«الشیطان یرعب من بنى آدم ما حافظ على الصلوات الخمس فاذا ضیعهن تجرأ علیه و اوقعه فى العظائم:» «5»

شیطان از فرزندان آدم تا زمانى که بر نمازهاى پنج‏گانه محافظت دارند مى‏ترسد، زمانى که نمازها را ضایع کنند و از خواندن آنها امتناع ورزند بر آنان جرأت پیدا مى‏کند، و آنان را در بلاها و گناهان بزرگ مى‏اندازد.

حضرت باقر (ع) مى‏فرماید:

«ان اول ما یحاسب به العبد الصلاة فان قبلت قبل ما سواها:» «6»

بى‏تردید اولین چیزى که عبد را به آن محاسبه مى‏کنند نماز است، در نهایت اگر پذیرفته شود دیگر اعمال هم پذیرفته خواهد شد.

در حدیث قدسى آمده:

«هذه الصلوات الخمس من صلاهن لوقتهن و حافظ علیهن لقینى یوم القیامة و له عندى عهد ادخله به الجنة و من لم یصلهن لوقتهن و لم یحافظ علیهن فذلک الى ان شئت عذبته و ان شئت غفرت له:» «7»

این است نمازهاى پنج‏گانه، کسى که آنها را در وقت معینش به جاى آورد و بر شرایط ظاهر و باطنش محافظت کند به لقاء من در قیامت نایل مى‏شود در آن‏ روز نزد من براى او پیمانى است که وى را به سبب آن پیمان وارد بهشت مى‏کنم، و کسى که آنها را در وقت لازم و معینش به جاى نیاورد، و توجهى به شرایط ظاهر و باطنش ننماید، اختیار با من است، اگر بخواهم کیفرش مى‏دهم، و اگر بخواهم او را مى‏آمرزم.

حضرت باقر (ع) در رابطه با عاشقان نماز و مشتاقان بندگى و عبادت که شرایط ظاهرى و باطنى نماز را رعایت مى‏کردند، مى‏فرماید:

امیرالمؤمنین در عراق نماز صبح را با مردم به جماعت به جاى آوردند، سپس رو به آنان کردند و به موعظه آنان برخاسته و گریستند و مردم را نیز از خوف خدا به گریه انداختند.

سپس فرمودند: به خدا سوگند اقوامى را در زمان دوستم رسول خدا مى‏شناختم که شب را به روز مى‏آوردند و روز را به شب در حالى که ژولیده موى، و غبار آلود و شکم خالى بودند، [شکمى خالى از حرام یا به سبب روزه، یا به علت کم‏خورى تا بتوانند با نشاط و قدرت به بندگى برخیزند] میان پیشانى آنان چون زانوى ورم کرده بز از کثرت سجده پینه داشت، شب را براى پروردگارشان به سجده و قیام بودند، با خداى خود مناجات داشتند و از معبودشان نجات خویش را از عذاب درخواست مى‏کردند، به خدا سوگند آنان را در این حال دیدم در حالى از این که عباداتشان پذیرفته نشود مى‏ترسیدند، و از کیفر و عذاب خدا در حالت بیم به سر مى‏بردند!! «8» صاحب کشف الاسرار مى‏گوید: در قرآن مجید هزار جاى از نماز سخن به میان آمده است، این هزار مرحله به صورت فرمان به نماز، و خبر از نماز و بیان‏ پاداش آن، و توضیح کیفر ترک آن است، چه به صورت تصریح و چه بر وجه تعریض.

بدانکه هیچ عبادت مانند نماز نیست، و هر که آن را رها کند و به جاى نیاورد دلیل بر این است که وى را اندر دل نیاز نیست و اندر جان با آفریدگار راز نیست. «9»

 

آیا نماز را نیکو به جاى مى‏آورى؟

حاتم زاهد بر عاصم بن یوسف وارد شد، عاصم به او گفت: اى حاتم آیا نماز را نیکو به جاى آورده‏اى؟ حاتم گفت آرى، عاصم گفت: چگونه نماز به جاى مى‏آورى؟ گفت: هنگامى که وقت نماز نزدیک مى‏شود وضوى جامع و کامل مى‏گیرم، سپس در مکانى که باید نماز بگزارم راست و مستقیم مى‏ایستم، تا همه اعضایم آرام بگیرد، کعبه را میان دو دیده مشاهده مى‏کنم، و مقام را روبروى سینه‏ام، و خدا را بر فراز خود مى‏بینم، خدائى که آنچه در قلب من است مى‏داند، قدمم بر صراط؟، و بهشت در طرف راست و دوزخ در طرف چپم و ملک الموت پشت سرم!

گمان مى‏کنم که این آخرین نماز من است، سپس به نیکى تکبیر مى‏گویم و با فکر و اندیشه و تأمل و دقت به قرائت حمد و سوره مى‏پردازم، و با فروتنى و تواضع رکوع مى‏کنم، و با تضرع و خاکسارى سجده به جاى مى‏آورم آنگاه مى‏نشینم و بر پایه امید به حق تشهد مى‏خوانم، سپس بر اساس سنت پیامبر سلام مى‏گویم آنگاه میان خوف و رجا از جاى بر مى‏خیزم و بر صبر و استقامت در بندگى توجه مى‏کنم و در حفظ آن مى‏کوشم.

عاصم گفت: این است نماز تو گفت: آرى سى سال است اینگونه به نماز قیام دارم، عاصم گریست و گفت: من تا کنون به این صورت نماز نخوانده‏ام! «10» وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ‏: [اگر منظور زکات باشد ج 5 میزان از ص 2182 دیده شود]

مما مرکب از حرف من و حرف ما مى‏باشد، حرف من در این آیه شریفه به نظر گروهى از مفسران بزرگ به معناى بعضیت است‏ «11»، به این خاطر در اصطلاح اهل ادب از آن تعبیر به من تبعیضیه شده است، و حرف ما در این ترکیب ماى موصوله است.

رزق به معناى دارائى‏ها و امکانات مادى و معنوى است که حضرت حق از باب لطف و احسان به انسان عطا مى‏کند.

یُنْفِقُونَ‏: جمع مذکر از باب افعال است که ثلاثى مجردش نفق است، نفق به معناى شکاف و خلأ است، چون این کلمه به باب افعال برده شود و به صورت انفاق در آید به معناى پر کردن خلأ و ترمیم شکاف است.

با توجه به مفاهیم لغوى آیه و با استفاده از عمومیت ماى موصوله در مما رزقناهم ترجمه آیه شریفه به طور تقریب به این صورت است.

اهل تقوا کسانى هستند که بخشى از مجموع امکانات مادى و معنوى خدا داده خود را براى از میان برداشتن خلأهاى مادى و معنوى مردم هزینه مى‏کنند.

از ضمیر جمع نا در جمله رزقناهم استفاده مى‏شود که مالک حقیقى و اصلى مجموع امکاناتى که در اختیار انسان است خداست، و انسان جز جانشینى موقت‏ از سوى خدا براى تصرف در آن امکانات نیست، چنان که در سوره مبارکه حدید به این حقیقت تصریح شده است:

وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ: «12»

و از بخشى از امکاناتى که شما را به عنوان جانشین خود در تصرف در آن قرار داده‏ام براى پر کردن خلأهاى مادى و معنوى مردم هزینه کنید.

قرآن مجموعه هستى و همه امکانات آفرینش و آنچه را در آسمانها و زمین است که بخش بسیار اندکى از امکانات زمین در اختیار انسان است در سیطره مالکیت خدا مى‏داند، و اهل امکانات را مورد عتاب قرار مى‏دهد که چرا در راه خدا از امکاناتى که در دسترس آنان است انفاق نمى‏کنند:

وَ ما لَکُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: «13»

و شما را چیست که در مقام انفاق و هزینه کردن اموال و امکانات در راه خدا اقدام نمى‏کنید؟ در حالى که همه میراث آسمانها و زمین فقط در سیطره مالکیت خداست.

انفاق در راه خدا براى از میان بردن خلأ مادى و معنوى مردم که پس از ایمان به غیبت و اقامه نماز ذکر شده از عبادات بسیار بزرگ اسلامى، و از دافعه‏هاى پرقدرت بخل، یا در صورتى که بخیل وارد گردونه آن گردد بهترین داروى علاج بخش بخل است، و این که حضرت حق انفاق را به بخشى و برخى از امکانات تکلیف فرموده براى این است که از اسراف و تبذیر اهل جود و سخاوت و اهلبندگى و عبادت که روشى مذموم و ناپسند است پیش‏گیرى کند.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- بحار 77 ص 127.

(2)- کشف الاسرار ج 1 ص 47.

(3)- کشف الاسرار ج 1 ص 47.

(4)- بحار 84 ص 261.

(5)- بحار ج 82 ص 202.

(6)- بحار ج 83 ص 25.

(7)- کلمة الله 263 به نقل از فروع کافى.

(8)- کافى ج 2 ص 236.

(9)- کشف الاسرار میبدى ج 1 ص 47.

(10)- روح البیان ج 1 ص 60.

(11)- فخر رازى ج 1 ص 31- روح البیان ج 1 ص 64- تفسیر محى الدین ج 1 ص 18.

(12)- حدید 7.

(13)- حدید 10.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 91/2/18 :: ساعت 9:23 صبح )
   1   2   3      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 137
>> بازدید دیروز: 78
>> مجموع بازدیدها: 1354837
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب