سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، پیرِ زناکار، دولتمندِ ستمکار، فقیرِمتکبّر و گدای سِمِج را دشمن می دارد و پاداشِ بخشنده منّت گذار را از میان می برَد و متکبّرِ گستاخِ دروغگو را سخت دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اوضاع سیاسی - اجتماعی عصر امام عسکری علیه السلام

چنانکه دیدیم، خلفای عباسی از هرگونه اعمال فشار و محدودیت نسبت به امامان دریغ نمی کردند و این فشارها در عصر امام جواد و امام هادی و امام عسکری در سامراء به اوج خود رسید. شدت این فشارها به قدری بود که سه پیشوای بزرگ شیعه که در مرکز حکومت آنها (سامراء) می زیستند، با عمر کوتاهی جام شهادت نوشیدند: امام جواد در سن 25 سالگی، امام هادی در سن 41 سالگی و امام عسکری در سن 28 سالگی که جمعا 92 سال می شود;و این حاکی از شدت فشارها و صدمات رسیده بر آنها می باشد. ولی در این میان، فشارها و محدودیتهای زمان امام حسن عسکری، به دو علت، از دو پیشوای دیگر بیشتر بود:

 

1-در زمان امام عسکری-علیه السلام-شیعه به صورت یک قدرت عظیم در عراق در آمده بود و همه مردم می دانستند که این گروه به خلفای وقت معترض بوده و حکومت هیچ یک از عباسیان را مشروع و قانونی نمی داند، بلکه معتقد است امامت الهی در فرزندان علی-علیه السلام-باقی است، و در آن زمان شخصیت ممتاز این خانواده امام حسن عسکری-علیه السلام-بود. گواه قدرت شیعیان، اعتراف «عبید الله » ، وزیر «معتمد» عباسی، به این موضوع است. توضیح اینکه پس از شهادت حضرت عسکری، برادرش جعفر «کذاب » نزد عبید الله رفت و گفت: منصب برادرم را به من واگذار، من در برابر آن سالیانه بیست هزار دینار به تو می دهم. وزیر به او پرخاش کرد و گفت: احمق! خلیفه آن قدر به روی کسانی که پدر و برادر تو را امام می دانند، شمشیر کشید تا بلکه بتواند آنان را از این عقیده برگرداند، ولی نتوانست، و با تمام کوششهایی که کرد توفیقی به دست نیاورد، اینک اگر تو در نظر شیعیان امام باشی نیازی به خلیفه و غیر خلیفه نداری و اگر در نظر آنان چنین مقامی نداشته باشی، کوشش ما، در این راه کوچکترین فایده ای نخواهد داشت. (1) -خاندان عباسی و پیروان آنان، طبق روایات و اخبار متواتر، می دانستند مهدی موعود که تار و مار کننده کلیه حکومتهای خود کامه است، از نسل حضرت عسکری-علیه السلام-خواهد بود، به همین جهت پیوسته مراقب وضع زندگی او بودند تا بلکه بتواند فرزند او را به چنگ آورده و نابود کنند (همچون تلاش بیهوده فرعونیان برای نابودی موسی!) چنانکه در جریان شهادت امام توضیح خواهیم داد.

 

به دلائل یادشده در بالا، فشار و اختناق در مورد پیشوای یازدهم فوق العاده شدید بود و از هر طرف او را تحت کنترل و نظارت داشتند. حکومت عباسی به قدری از نفوذ و موقعیت مهم اجتماعی امام نگران بود که امام را ناگزیر کرده بود هر هفته روزهای دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود. (2)(3) دربار عباسی به قدری وحشت داشت که به این مقدار کفایت نکرد، بلکه «معتز» امام را بازداشت و زندانی کرد (4) و حتی به «سعید حاجب » دستور داد امام را به سمت کوفه حرکت داده و در راه او را به قتل برساند، ولی پس از سه روز، ترکان، خود او را به هلاکت رساندند. (5)

 

پس از او «مهتدی » نیز امام را بازداشت و زندانی کرد و تصمیم به قتل حضرت داشت که خداوند مهلت نداد و ترکان بر ضد او شوریدند و وی را به قتل رساندند. (6)

 

تدابیر امنیتی امام عسکری علیه السلام

 

علاوه بر آنچه گفتیم، اسناد و شواهد دیگری در دست است که از یک سو عمق شیطنت و وسعت نقشه های خائنانه دربار عباسی در مورد امام و یارانش را نشان می دهد، و از سوی دیگر هشیاری و تدابیر امنیتی امام را بخوبی جلوه گر می سازد که از آن جمله چند مورد یاد شده در زیر را می توان نام برد:

 

1- «ابو هاشم داود بن قاسم جعفری » (7) می گوید: ما چند نفر در زندان بودیم که «امام عسکری » و برادرش «جعفر» را وارد زندان کردند. برای عرض ادب و خدمت، به سوی حضرت شتافتیم و گرد ایشان جمع شدیم. در زندان، مردی «جمحی » (خ ل: عجمی) بود و ادعا می کرد که از علویان است. امام متوجه حضور وی شد و گفت: اگر در جمع شما فردی که از شما نیست نمی بود، می گفتم کی آزاد می شوید. آنگاه به مرد «جمحی » اشاره کرد که بیرون رود، و او بیرون رفت. سپس فرمود: این مرد از شما نیست، از او برحذر باشید، او گزارشی از آنچه گفته اید برای خلیفه تهیه کرده که هم اکنون در میان لباسهای اوست. یکی از حاضران او را تفتیش کرد و گزارش را که در لای لباس پنهان کرده بود، کشف کرد، مطالب مهم و خطرناکی درباره ما نوشته بود. (8)

 

این حادثه نشان می دهد که حتی در زندان هم برای کنترل امام و شیعیان، مامور مخفی گماشته بودند.

 

2-یکی از یاران امام بنام «احمد بن اسحاق » می گوید: به حضور امام رسیدم و از او درخواست کردم که چیزی بنویسد و من خط او را ببینم تا اگر نامه ای از او رسید، خطش را بشناسم (و دشمن نتواند بنام امام نامه جعل کند) امام فرمود: خط من، گاهی با قلم باریک و گاهی با قلم پهن است، اگر چنین تفاوتی مشاهده کردی نگران نباش... (9)

 

3-یکی از یاران امام می گوید: ما گروهی بودیم که وارد سامراء شدیم و مترصد روزی بودیم که امام از منزل خارج شود تا بتوانیم او را در کوچه و خیابان ببینیم. در این هنگام نامه ای به این مضمون از طرف امام به ما رسید: هیچ کدام برمن سلام نکنید، هیچ کس از شما به سوی من اشاره نکند، زیرا برای شما خطر جانی دارد! (10)

 

4- «عبد العزیز بلخی » می گوید: روزی در خیابان منتهی به بازار گوسفند فروشها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسکری را دیدم که به سوی دروازه شهر حرکت می کرد. در دلم گفتم: خوب است فریاد کنم که: مردم! این حجت خدا است، او را بشناسید. ولی با خود گفتم در این صورت مرا می کشند! امام وقتی به کنار من رسید و من به او نگریستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره کرد که سکوت! من بسرعت پیش رفتم و بوسه بر پاهای او زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش کنی، هلاک می شوی! شب آن روز به حضور امام رسیدم. فرمود: باید رازداری کنید و گرنه کشته می شوید، خود را به خطر نیندازید. (11)

 

5-در زمان امام عسکری-علیه السلام-شخصی از علویان به عزم کسب و کار از سامراء بیرون آمده و به سوی بلاد جبل (قسمتهای کوهستانی غرب ایران تا همدان و قزوین) رفت. شخصی از دوستداران امام از مردم «حلوان » (پل ذهاب) به او برخورد کرد و پرسید:

 

-از کجا آمده ای؟

 

-از سامراء.

 

-آیا فلان محله و فلان کوچه را می شناسی؟

 

-آری.

 

-از حسن بن علی خبری داری؟

 

-نه.

 

-برای چه به جبل آمده ای؟

 

-برای کسب و کار.

 

-من پنجاه دینار دارم، آن را بگیر و با هم به سامراء برویم و مرا به خانه حسن بن علی (عسکری) برسان. علوی پذیرفت و او را به خانه امام برد... (12)

 

این ماجرا بخوبی نشان می دهد که به واسطه کنترل بسیار شدید حکومت، دسترسی به امام تا چه حد دشوار بوده است.

 

از طرف دیگر، مبلغی که مرد حلوانی-در برابر راهنمایی او به خانه حضرت-به شخص علوی پرداخت، نشانه اهمیت دیدار با امام در آن روزگار است، زیرا پنجاه دینار در آن زمان مبلغ قابل توجهی بوده است، چه، ارزش یک دینار در آن زمان را برخی از دانشمندان، معادل یک شتر دانسته اند (13) ، بنا بر این پنجاه دینار از نظر قدرت خرید در آن زمان، مثل این بوده است که کسی در زمان ما، قیمت پنجاه شتر را بپردازد!

 

ابعاد هفتگانه فعالیت امام عسکری علیه السلام

 

امام عسکری، با وجود همه این فشارها و کنترلها و مراقبتهای بی وقفه حکومت عباسی، یک سلسله فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و علمی در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامی انجام می داد که می توان آنها را بدین گونه خلاصه کرد:

 

1-کوششهای علمی در دفاع از آیین اسلام و رد اشکالها و شبهات مخالفان، و نیز تبیین اندیشه صحیح اسلامی;

 

2-ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان مناطق مختلف از طریق تعیین نمایندگان و اعزام پیکها و ارسال پیامها;

 

3-فعالیتهای سری سیاسی بر رغم تمامی کنترلها و مراقبتهای حکومت عباسی;

 

4-حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، بویژه یاران خاص خود;

 

5-تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه در برابر مشکلات;

 

6-استفاده گسترده از آگاهی غیبی برای جلب منکران امامت و دلگرمی شیعیان;

 

7-آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت فرزند خود امام دوازدهم.

 

اینک پیرامون هر کدام از این فعالیتها، جداگانه توضیح می دهیم:

 

1-کوششهای علمی

 

گرچه امام عسکری به حکم شرایط نامساعد و محدودیت بسیار شدیدی که حکومت عباسی برقرار کرده بود، موفق به گسترش دانش دامنه دار خود در سطح کل جامعه نشد، اما در عین حال، با همان فشار و خفقان شاگردانی تربیت کرد که هر کدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش مؤثری داشتند.

 

«شیخ طوسی » -ره-تعداد شاگردان حضرت را متجاوز از صد نفر ثبت کرده است (14) که در میان آنان چهره های روشن، شخصیتهای برجسته و مردان وارسته ای مانند: احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابو هاشم داود بن قاسم جعفری، عبد الله بن جعفر حمیری، ابو عمرو عثمان بن سعید عمری، علی بن جعفر و محمد بن حسن صفار به چشم می خورند که شرح خدمات و کوششهای آنان در این کتاب نمی گنجدو زندگینامه پر افتخار و آموزنده آنان را می توان در کتب رجال خواند.

 

علاوه بر تربیت این شاگردان، گاهی چنان مشکلات و تنگناهایی برای مسلمانان پیش می آمد که جز حضرت عسکری کسی از عهده حل آنها بر نمی آمد. امام در این گونه مواقع، در پرتو علم امامت، با یک تدبیر فوق العاده، بن بست را می شکست و مشکل را حل می کرد. برای این مطلب می توان دو نمونه ذکر کرد:

 

الف-اشتباه فیلسوف!

 

«ابن شهراشوب » می نویسد: «اسحاق کندی » که از فلاسفه اسلام و عرب به شمار می رفت و در عراق اقامت داشت (15) ، کتابی تالیف نمود به نام «تناقضهای قرآن » ! او مدتهای زیادی در منزل نشسته و گوشه نشینی اختیار کرده و خود را به نگارش آن کتاب مشغول ساخته بود. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری-علیه السلام-شرفیاب شد. هنگامی که چشم حضرت به او افتاد، فرمود:

 

آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد که گفته های استادتان «کندی » را پاسخ گوید؟ شاگرد عرض کرد: ما همگی از شاگردان او هستیم و نمی توانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم. امام فرمود: اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود می توانید آن را برای استاد خود نقل کنید؟

 

شاگرد گفت: آری.

 

امام فرمود:

 

از اینجا که برگشتی به حضور استاد برو و با او به گرمی و محبت رفتار نماو سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی. هنگامی که کاملا انس و آشنایی به عمل آمد، به او بگو: مسئله ای برای من پیش آمده است که غیر از شما کسی شایستگی پاسخ آن را ندارد و آن مسئله این است که: آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود معانی ای غیر از آنچه شما حدس می زنید اراده کرده باشد؟

 

او در پاسخ خواهد گفت: بلی، ممکن است چنین منظوری داشته باشد. در این هنگام بگو: شما چه می دانید، شاید گوینده قرآن معانی دیگری غیر از آنچه شما حدس می زنید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به کار برده اید؟ امام در اینجا اضافه کرد: او آدم با هوشی است، طرح این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند.

 

شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنکه زمینه برای طرح مطلب مساعد گردید. سپس سؤال امام را به این نحو مطرح ساخت:

 

آیا ممکن است گوینده ای سخنی بگوید و از آن مطلبی اراده کند که به ذهن خواننده نیاید؟ و به دیگر سخن: مقصود گوینده چیزی باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟ فیلسوف عراقی با کمال دقت به سؤال شاگرد گوش داد و گفت: سؤال خود را تکرار کن. شاگرد سؤال را تکرار نمود. استاد تاملی کرد و گفت: آری، هیچ بعید نیست، امکان دارد که چیزی در ذهن گوینده سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده چیزی بفهمد که وی خلاف آن را اراده کرده باشد.

 

استاد که می دانست شاگرد او چنین سؤالی را از پیش خود نمی تواند مطرح نماید و در حد اندیشه او نیست، رو به شاگرد کرد و گفت: تو را قسم می دهم که حقیقت را به من بگویی، چنین سؤالی از کجا به فکر تو خطور کرد؟

 

شاگرد: چه ایرادی دارد که چنین سؤالی به ذهن خود من آمده باشد؟ استاد: نه، تو هنوز زود است که به چنین مسائلی رسیده باشی، به من بگو این سؤال را از کجا یاد گرفته ای؟

 

شاگرد: حقیقت این است که، «ابو محمد» (امام حسن عسکری-علیه السلام-) مرا با این سؤال آشنا نمود.

 

استاد: اکنون واقع امر را گفتی. سپس افزود: چنین سؤالهایی تنها زیبنده این خاندان است (آنان هستند که می توانند حقیقت را آشکار سازند) . (16)

 

آنگاه استاد با درک واقعیت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشی روشن کردند و آنچه را که به عقیده خود درباره «تناقضهای قرآن » نوشته بود تماما سوزاند! (17)

 

ب-مشت راهب باز می شود!

 

یک سال در سامراء قحطی سختی پیش آمد. «معتمد» ، خلیفه وقت، فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند. مردم سه روز پی در پی برای نماز به مصلا رفتند و ست به دعا برداشتند، ولی باران نیامد. روز چهارم «جاثلیق » ، بزرگ اسقفان مسیحی، همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت. یکی از راهبان هر وقت دست خود را به سوی آسمان بلند می کرد بارانی درشت فرو می بارید. روز بعد نیز جاثلیق همان کار را کرد و آنقدر باران آمد که دیگر مردم تقاضای باران نداشتند، و همین امر موجب شگفت مردم و نیز شک و تردید و تمایل به مسیحیت در میان بسیاری از مسلمانان شد. این وضع بر خلیفه ناگوار آمد و ناگزیر امام را که زندانی بود، به دربار خواست و گفت: امت جدت را دریاب که گمراه شدند!

 

امام فرمود: از جاثلیق و راهبان بخواه که فردا سه شنبه به صحرا بروند.

 

خلیفه گفت: مردم دیگر باران نمی خواهند، چون به قدر کافی باران آمده است، بنا بر این به صحرا رفتن چه فایده ای دارد؟

 

امام فرمود: برای آنکه ان شاء الله تعالی شک و شبهه را برطرف سازم.

 

خلیفه فرمان داد پیشوای مسیحیان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام عسکری-علیه السلام-نیز در میان جمعیت عظیمی از مردم به صحرا آمد. آنگاه مسیحیان و راهبان برای طلب باران دست به سوی آسمان برداشتند. آسمان ابری شد و باران آمد. امام فرمان داد دست راهب معینی را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوست بیرون آورند. در میان انگشتان او استخوان سیاه فامی از استخوانهای آدمی یافتند. امام استخوان را گرفت، در پارچه ای پیچید و به راهب فرمود: اینک طلب باران کن! راهب این بار نیز دست به آسمان برداشت، اما بعکس ابر کنار رفت و خورشید نمایان شد! مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید:

 

این استخوان چیست؟

 

امام فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبور برخی پیامبران برداشته اند و استخوان هیچ پیامبری ظاهر نمی گردد جز آنکه باران نازل می شود. خلیفه امام را تحسین کرد. استخوان را آزمودند، دیدند همان طور است که امام می فرماید.

 

این حادثه باعث شد که امام از زندان آزاد شود و احترام او در افکار عمومی بالا رود. در این هنگام امام از فرصت استفاده کرده و آزادی یاران خود را که با آن حضرت در زندان بودند، از خلیفه خواست و او نیز خواسته حضرت را به جا آورد. (18)

 

2-ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان

 

در زمان امام عسکری-علیه السلام-تشیع در مناطق مختلف و شهرهای متعددی گسترش و شیعیان در نقاط فراوانی تمرکز یافته بودند. شهرها و مناطقی مانند: کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آبه (آوه) ، مدائن، خراسان، یمن، ری، آذربایجان، سامراء، جرجان و بصره از پایگاههای شیعیان به شمار می رفتند. در میان این مناطق، به دلائلی، سامراء، کوفه، بغداد، قم و نیشابور از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. (19)

 

گستردگی و پراکندگی مراکز تجمع شیعیان، وجود سازمان ارتباطی منظمی را ایجاب می کرد تا پیوند شیعیان را با حوزه امامت از یک سو، و ارتباط آنان را با همدیگر از سوی دوم برقرار سازد، و از این رهگذر، آنان را از نظر دینی و سیاسی رهبری و سازماندهی کند.

 

این نیاز، از زمان امام نهم احساس می شد و چنانکه در سیره آن حضرت و امام دهم توضیح دادیم، شبکه ارتباطی وکالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقراری چنین سیستمی، از آن زمان به مورد اجراگذاشته می شد.

 

این برنامه در زمان امام عسکری-علیه السلام-نیز تعقیب گردید: به گواهی اسناد و شواهد تاریخی، امام عسکری-علیه السلام-نمایندگانی از میان چهره های درخشان و شخصیتهای برجسته شیعیان، برگزیده، در مناطق متعدد منصوب کرده و با آنان در ارتباط بود و از این طریق پیروان تشیع را در همه مناطق زیر نظر داشت. از میان این نمایندگان، می توان از «ابراهیم بن عبده » ، نماینده امام در «نیشابور» ، یاد کرد.

 

امام طی نامه مفصلی خطاب به «اسحاق بن اسماعیل » و شیعیان نیشابور، پس از توضیح نقش امامت در هدایت امت اسلامی، تشریح ضرورت و اهمیت پیروی از امامان و هشدار از سرپیچی از فرمان امام نوشت:

 

«... ای اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهیم بن عبده هستی تا وی به آنچه من در نامه ای که توسط محمد موسی نیشابوری فرستاده ام عمل کند. تو و همه کسانی که در شهر تو هستند موظفید بر اساس نامه مزبور عمل کنید.

 

ابراهیم بن عبده این نامه مرا برای همه بخواند تا جای سؤال و ابهامی باقی نماند... درود و رحمت فراوان خدا بر ابراهیم بن عبده و بر تو و همه پیروان ما باد! همه کسانی که از پیروان من و از مردم شهر تواند و این نامه را بخوانند و کسانی که در آن ناحیه از حق منحرف نشده اند، باید حقوق مالی ما را به ابراهیم بن عبده بپردازند و او نیز باید آن را به «رازی » (20) یا به کسی که وی معرفی می کند، تحویل بدهد، و این دستور من است... » . (21) از این نامه، علاوه بر موضوع جمع آوری وجوه مالی شیعیان که اهمیت بسزایی در تقویت و تحکیم وضع اقتصادی جبهه تشیع داشت، استفاده می شود که نمایندگان امام دارای سلسله مراتبی بودند و حوزه فعالیت هر کدام از آنان مشخص بود و وجوه جمع آوری شده می بایست در نهایت به دست وکیل اصلی برسد و او به امام برساند.

 

امام، گویا برای تقویت و تثبیت موقعیت ابراهیم بن عبده و نیز برای روشن ساختن شعاع حوزه فعالیت او، طی نامه ای به «عبد الله بن حمدویه بیهقی » چنین نوشت:

 

«من ابراهیم بن عبده را برای دریافت حقوق مالی آن سامان و ناحیه شما منصوب کردم و او را وکیل امین و مورد اعتماد خویش نزد پیروان خود قرار دادم. تقوا در پیش گیرید و مراقب باشید و وجوه مالی واجب را بپردازید که هیچ کس در ترک یا تاخیر پرداخت آن معذور نیست... » (22)

 

گویا برخی از شیعیان در مورد اصالت خط و نامه امام درباره ابراهیم ایجاد شبهه و تردید کرده احتمال داده بودند که مجعول باشد، ازینرو امام طی نامه جداگانه ای نوشت:

 

«نامه ای که درباره وکالت ابراهیم از ناحیه من-جهت دریافت حقوق مالی مربوط به من از شیعیان آن منطقه-رسیده، به خط خود من است... » (23)

 

یکی دیگر از نمایندگان امام «احمد بن اسحاق بن عبد الله قمی اشعری » ، از یاران خاص امام و از شخصیتهای بزرگ شیعی در قم، بود.

 

بعضی از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بین قمیها و امام و ازجمله اصحاب خاص آن حضرت یاد کرده اند. (24) اما دانشمندان دیگر، او را وکیل و نماینده امام دانسته اند (25). از روایتی در «بحار الانوار» استفاده می شود که او نماینده امام در موقوفات قم بوده است. (26)

 

«محمد بن جریر طبری » می نویسد: احمد بن اسحاق قمی اشعری، استاد شیخ صدوق، نماینده امام ابو محمد عسکری بود. وقتی که آن حضرت در گذشت، وکالت حضرت صاحب الزمان را به عهده گرفت. از طرف حضرت نامه هایی خطاب به او صادر می شد، و او وجوه و حقوق مالی قم و اطراف آن را گرد آوری نموده و به امام می رساند. (27) احمد بن اسحاق صد و شصت کیسه طلا و نقره را که از شیعیان قم گرفته بود، به امام تسلیم کرد (28) و این، حجم چشمگیر وجوه جمع آوری شده را نشان می دهد.

 

«ابراهیم بن مهزیار» اهوازی، یکی دیگر از وکلای امام بود. اموالی از بیت المال نزد او جمع آوری شده بود و موفق نشده بود به حضرت عسکری تحویل دهد. پس از شهادت امام، هنگامی که ابراهیم بیمار شد، به فرزندش محمد وصیت کرد که آن اموال را به محضر حضرت صاحب الزمان برساند. او نیز این ماموریت را انجام داد و به جای پدرش به نمایندگی امام دوازدهم منصوب گردید (29). در راس سلسله مراتب وکلای امام، «محمد بن عثمان عمری » قرار داشت که وکلای دیگر، به وسیله او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعا اموال و وجوه جمع آوری شده را به وی تحویل می دادند و او به محضر امام می رساند (30).

 

پیکها و نامه ها

 

علاوه بر شبکه ارتباطی وکالت، امام از طریق اعزام پیکها نیز با شیعیان و پیروان خود ارتباط برقرار می ساخت و از این رهگذر مشکلات آنان را برطرف می کرد. در این زمینه، به عنوان نمونه، می توان از فعالیتهای «ابو الادیان » ، یکی از نزدیکترین یاران امام یاد کرد (31). او نامه ها و پیامهای امام را به پیروان آن حضرت می رساند، و متقابلا نامه ها، سؤالها، مشکلات، خمس و دیگر وجوه ارسالی شیعیان را دریافت نموده و در سامراء به محضر امام عسکری می رساند. آخرین ماموریت او را که در روزهای آخر حیات امام عسکری رخ داد، در بخش جریان شهادت آن حضرت توضیح داد.

 

گذشته از پیکها، امام از طریق مکاتبه نیز با شیعیان ارتباط برقرار می ساخت و از این رهگذر آنان را زیر چتر هدایت خویش قرار می داد. نامه ای که امام به «ابن بابویه » نوشته-و در بخش تقویت و توجیه سیاسی عناصر مهم شیعه از آن یادخواهیم کرد-نمونه ای از این نامه ها است (32). از این گذشته، امام دو نامه به شیعیان قم و آبه (آوه) نوشته است که متن آنها در کتابهای ما مضبوط است (33). نامه های دیگری نیز به مناسبتهای دیگر از امام در دست است (34). بر اساس روایتی، امام عسکری بامداد روز هشتم ربیع الاول سال 260 ه، اندکی پیش از رحلت، نامه های فراوانی به مردم مدینه نوشت (35).

 

3-فعالیتهای سری سیاسی

 

امام عسکری-علیه السلام-بر رغم تمامی محدودیتها و کنترلهایی که از طرف دستگاه خلافت به عمل می آمد، یک سلسله فعالیتهای سری سیاسی را رهبری می کرد که با گزینش شیوه های بسیار ظریف پنهانکاری، از چشم بیدار و مراقب جاسوسان دربار، بدور می ماند. در این زمینه نمونه های فراوانی به چشم می خورد که ذیلا دو مورد آن را از نظر خوانندگان محترم می گذرانیم:

 

1- «عثمان بن سعید عمری » که از نزدیکترین و صمیمی ترین یاران امام بود (36) ، زیر پوشش روغن فروشی فعالیت می کرد. شیعیان و پیروان حضرت عسکری-علیه السلام-اموال و وجوهی را که می خواستند به امام تحویل دهند، به او می رساندند و اوآنها را در ظرفها و مشکهای روغن قرار داده و به حضور امام می رساند (37).

 

2- «داود بن اسود» ، خدمتگزار امام که مامور هیزم کشی و گرم کردن حمام خانه حضرت عسکری بود، می گوید: روزی امام مرا خواست و چوب مدور و بلند و کلفتی مانند پایه در به من داد و فرمود: این چوب را بگیر و نزد «عثمان بن سعید» ببر و به او بده. من چوب را گرفته روانه شدم. در راه به یک نفر سقا برخوردم. قاطر او راه مرا بست. سقا از من خواست حیوان را کنار بزنم. من چوب را بلند کردم و به قاطر زدم. چوب شکست و من وقتی محل شکستگی آن را نگاه کردم، چشمم به نامه هایی افتاد که در داخل چوب بوده است! بسرعت چوب را زیر بغل گرفته و برگشتم و سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت...

 

وقتی به در خانه امام رسیدم، «عیسی » خدمتگزار امام کنار در به استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت می گوید: چرا قاطر را زدی و چوب را شکستی؟ . گفتم: نمی دانستم داخل چوب چیست؟ . امام فرمود: چرا کاری می کنی که مجبور به عذر خواهی شوی؟ مبادا بعد از این چنین کاری کنی، اگر شنیدی کسی به ما ناسزا (هم) می گوید، راه خود را بگیر و برو و با او مشاجره نکن. ما، در شهر بد و دیار بدی به سر می بریم، تو فقط کار خود را بکن و بدان گزارش کارهایت به ما می رسد (38).

 

این قضیه نشان می دهد که امام، اسناد، نامه ها و نوشته هایی را که سری بوده، در میان چوب، جاسازی کرده و برای «عثمان بن سعید» که شخص بسیار مورد اعتماد و راز داری بوده، فرستاده بوده و این کار را به عهده مامور حمام که کارش هیزم آوردن و چوب شکستن و امثال اینها بوده-و طبعا سوء ظن کسی را جلب نمی کرده واگذار کرده بوده است، ولی بر اثر بی احتیاطی او، نزدیک بوده این راز فاش شود!

 

4-حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان

 

یکی دیگر از موضعگیریهای امام عسکری-علیه السلام-حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، بویژه از یاران خاص و نزدیک آن حضرت، بود. با یک مطالعه در زندگانی آن حضرت، این مطلب بخوبی آشکار می شود که گاهی برخی از یاران امام، از تنگنای مالی، در محضر امام شکوه می کردند و حضرت، گرفتاری مالی آنان را برطرف می ساخت و گاه حتی پیش از آنکه اظهار کنند، امام مشکل آنان را بر طرف می کرد. این اقدام امام مانع از آن می شد که آنان زیر فشار مالی، جذب دستگاه حکومت ستمگر عباسی شوند. در این زمینه می توان برای نمونه چند مورد زیر را یاد کرد:

 

1- «ابو هاشم جعفری » (39) می گوید: از نظر مالی در مضیقه بودم. خواستم وضع خود را طی نامه ای به امام عسکری-علیه السلام-بنویسم، ولی خجالت کشیدم و صرفنظر کردم. وقتی که وارد منزل شدم، امام صد دینار برای من فرستاد و طی نامه ای نوشت: هر وقت احتیاج داشتی، خجالت نکش، و پروا مکن، و از ما بخواه که بخواست خدا به مقصود خود می رسی (40).

 

2- «علی بن زید علوی » می گوید: امام عسکری-علیه السلام-مبلغی پول به من داد و فرمود: با این پول کنیزی بخر، زیرا کنیز تو مرده است. وقتی که به منزل برگشتم، دیدم کنیز مرده است! (41)

 

3- «ابو هاشم جعفری » می گوید: نیاز مالی خود را به اطلاع امام رساندم، امام کیسه ای حاوی حدود پانصد دینار به من داد و فرمود: ابو هاشم! این را بگیر و اگر کم است عذر ما را بپذیر! (42)

 

4- «ابو طاهر بن بلال » یک سال به حج مشرف شد و در مراسم حج مشاهده کرد که «علی بن جعفر» (43) مبالغ هنگفتی انفاق کرد. وقتی که از حج بازگشت، جریان را به امام گزارش کرد. امام در پاسخ نوشت: «قبلا دستور داده بودیم صد هزار دینار به وی بدهند، سپس مجددا بالغ بر همین مبلغ برای او حواله کردیم ولی او برای رعایت حال ما نپذیرفت » . بعد از این جریان «علی بن جعفر» به حضور امام شرفیاب شد، به دستور حضرت سی هزار دینار به وی پرداخت گردید. (44)

 

این روایت نشان می دهد که «علی بن جعفر» مبالغ درشتی در حجاز توزیع می کرده است، و اگر چه مورد مصرف آنها در روایت معین نشده ولی حجم بزرگ پولها نشان می دهد که این، یک برنامه وسیع و طراحی شده بوده و طبعا شیعیان نیازمندو شخصیتهای بزرگ و برجسته و مبارز شیعه از آن برخوردار می شده اند و این برنامه با آگاهی و هدایت و حمایت مالی امام اجرا می شده است.

 

البته پرداخت چنین مبلغهایی با توجه به محدودیت امام، نباید موجب تردید یا انکار گردد زیرا بر رغم آنکه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی امام بشدت تحت کنترل حکومت عباسی بود، رقمهای قابل توجهی از شیعیان مناطق مختلف، توسط نمایندگان امام به آن حضرت می رسید. مثلا تاریخ می گوید: شخصی از «جرجان » به محضر امام رسید و اموالی را که شیعیان آن منطقه فرستاده بودند به پیشکار امام به نام «مبارک » تسلیم کرد (45) ، یا شخصی که از منطقه جبل (قسمتهای کوهستانی ایران تا قزوین و همدان) با راهنمایی یک نفر علوی به حضور امام رسیده بود، چهار هزار دینار به امام تقدیم کرد (46) ، یا چنانکه قبلا گفتیم، نماینده امام در قم (احمد بن اسحق) صد و شصت کیسه طلا و نقره که از شیعیان آن شهر تحویل گرفته بود، به امام تسلیم کرد (47). غیر از اینها اموال و وجوه قابل توجهی نیز توسط نمایندگان امام عسکری-علیه السلام-جمع آوری شده بود که تحویل آنها تا زمان شهادت حضرت به تاخیر افتاد و طبعا به پیشگاه حضرت ولی عصر تقدیم شد که می توان به عنوان نمونه از اموال فراوانی یاد کرد که در اختیار «ابراهیم بن مهزیار» بوده و پس از مرگ او پسرش «محمد» به نماینده امام عصر تحویل داد (48).

 

همچنین می توان از هفتصد دیناری که نزد یکی از اهالی جبل بوده (49) ، و نیز از پانصد دیناری که در اختیار یکی دیگر از شیعیان بنام «عمران همدانی » بوده (50) ، نام برد.

 

5-تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه

 

از جالبترین فعالیتهای سیاسی امام عسکری-علیه السلام-تقویت و توجیه سیاسی رجال مهم شیعه در برابر فشارها و سختیهای مبارزات سیاسی، در جهت حمایت از آرمانهای بلند تشیع بود. از آنجا که شخصیتهای بزرگ شیعه در فشار بیشتری بودند، امام به تناسب مورد، هر یک از آنان را به نحوی دلگرم و راهنمایی می کرد و روحیه آنان را بالا می برد تا میزان تحمل و صبر و آگاهی آنان در برابر فشارها، تنگناها و فقر و تنگدستیها فزونی یابد و بتوانند مسئولیت بزرگ اجتماعی و سیاسی و وظایف دینی خود را بخوبی انجام دهند.

 

«محمد بن حسن بن میمون » می گوید: نامه ای به امام عسکری-علیه السلام-نوشتم و از فقر و تنگدستی شکوه کردم، ولی بعدا پیش خود گفتم: مگر امام صادق-علیه السلام-نفرموده که: فقر با ما بهتر از توانگری با دیگران است، و کشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ما است.

 

امام در پاسخ نوشت:

 

هرگاه گناهان دوستان ما زیاد شود، خداوند آنها را به فقر گرفتار می کند و گاهی از بسیاری از گناهان آنان در می گذرد. همچنان که پیش خود گفته ای، فقر با ما بهتر از توانگری با دیگران است. ما برای کسانی که به ما پناهنده شوند، پناهگاهیم، و برای کسانی که از ما هدایت بجویند، نوریم. ما نگهدار کسانی هستیم که (برای نجات از گمراهی) به ما متوسل می شوند. هر کس ما را دوست بدارد، در رتبه بلند (تقرب به خدا) با ماست، و کسی که پیرو راه ما نباشد، به سوی آتش خواهد رفت. (51) نمونه دیگر در این زمینه نامه ای است که امام عسکری-علیه السلام-به «علی بن حسین بن بابویه قمی » ، یکی از فقهای بزرگ شیعه، نوشته است. امام در این نامه پس از ذکر یک سلسله توصیه ها و رهنمودهای لازم، چنین یادآوری می کند: صبر کن و منتظر فرج باش که پیامبر فرموده است: برترین اعمال امت من انتظار فرج است.

 

شیعیان ما پیوسته در غم و اندوه خواهند بود تا فرزندم (امام دوازدهم) ظاهر شود;همان کسی که پیامبر بشارت داده که زمین را از قسط و عدل پر خواهد ساخت، همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد.

 

ای بزرگمرد و مورد اعتماد و فقیه من! صبر کن و شیعیان مرا به صبر فرمان بده! زمین از آن خداست و هر کسی از بندگانش را که بخواهد، وارث (حاکم) آن قرار می دهد. فرجام نیکو، تنها از آن پرهیزگاران است. سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو و بر همه شیعیان باد! (52)

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 90/11/11 :: ساعت 12:27 عصر )
»» جلوه‏اى از اخلاق حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام‏

توجه به شیعیان‏

از نامه‏هاى حضرت امام عسگرى علیه السلام به على بن حسین بن بابویه قمى نامه‏اى است که در بخشى از آن توجه ویژه‏اى به او و به همه شیعیان شده که دلالت دارد بر اینکه شیعه حقیقى در پیشگاه امام معصوم از ارزش والایى برخوردار است. در سطورى از نامه آمده است:

بر تو باد به صبر و استقامت و انتظار فرج زیرا پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده: برترین اعمال امت من انتظار فرج است و پیوسته شیعیان ما در اندوه و غصه‏اند تا فرزندم که پیامبر بشارت داده زمین را پر از قسط و عدل مى‏کند چنان که پر از ستم و جور شده ظاهر گردد.

اى شیخ من! اى ابا الحسن على! خود صبر و شکیبایى ورز و همه شیعیانم را نیز به صبر و شکیبایى فرمان ده، بى‏تردید زمین از آن خداوند است، آن را به هرکس از بندگانش بخواهد ارث مى‏دهد و سرانجام نیکو از پرهیزکاران است. سلام و رحمت و برکات خدا بر تو و همه شیعیانمان باد و درود خدا بر محمّد و آلش‏ «1».

 

زیباترین راه امر به معروف و نهى از منکر

حسن بن محمّد قمى مى‏گوید: از بزرگان قم براى من نقل شد که حسین بن حسن بن جعفر بن محمّد بن اسماعیل بن جعفر صادق در قم آشکارا شرابخوارى مى‏کرد. روزى به قصد حاجتى به در خانه احمد بن اسحاق اشعرى که وکیل اوقاف در قم بود رفت ولى احمد بن اسحاق اجازه ورود به او نداد. حسین بن حسن با دلى پر از اندوه به خانه‏اش باز گشت!

احمد بن اسحاق پس از چندى روى به حج نهاد، وقتى به سامرا رسید از حضرت امام عسگرى علیه السلام اجازه ورود خواست و حضرت اجازه نداد!

احمد مدتى طولانى گریه کرد و به تضرّع و زارى نشست تا حضرت به او اجازه تشرف داد، هنگامى که وارد شد عرض کرد: پسر پیامبر! به چه سبب مرا از تشرف به محضرت منع کردى؟! در حالى که من از شیعیان و یاران و پیروان توأم، حضرت فرمود: براى اینکه پسر عموى ما را از درب خانه‏ات راندى! احمد گریست و به خدا سوگند خورد که او را از ورود به خانه‏اش مانع نشد مگر براى اینکه از مشروب خوارى توبه کند.

حضرت فرمود: راست گفتى ولى در هر حال به جهت انتساب آنان مى‏باید اکرام مى‏کردى و احترام مى‏نمودى و از تحقیرشان دورى مى‏جستى و سبکشان نمى‏انگاشتى که در این صورت از زیانکاران خواهى بود!

هنگامى که احمد باز گشت، اعیان قم به دیدنش آمدند و حسین هم با آنان بود، هنگامى که احمد او را دید، به سرعت از جا برخاست و از او استقبال کرد، و اکرامش نمود و وى را بالاى مجلس نشاند.

حسین بن حسن از این برخورد او تعجب کرد و به نظرش غریب آمد.

سبب این برخورد را از او پرسید، احمد بن اسحاق آنچه را بین او و حضرت‏ امام عسگرى علیه السلام گذشته بود یادآورى کرد.

وقتى حسین بن حسن ماجرا را شنید، از کارهاى زشتش پشیمان شد و از همه آنها توبه کرد، به خانه باز گشت و همه مشروب‏ها را ریخت، وسایل و اسبابش را شکست و از پرهیزکاران پارسا و نیکان متعبد گردید و ملازم مسجد و معتکف در آن گشت تا مرگ او را گرفت و نزدیک مزار فاطمه معصومه علیها السلام دفن شد «2».

 

انفاقى معجزه‏آسا

محمّد بن على بن ابراهیم مى‏گوید: زندگى بر ما سخت شد و تنگدستى به ما هجوم آورد، پدرم به من گفت: ما را ببر تا به محضر این مرد یعنى ابا محمّد عسگرى علیه السلام برسیم که او را به جوانمردى وبلند همتى وصف مى‏کنند.

به پدرم گفتم: او را مى‏شناسى؟ پاسخ داد: او را نمى‏شناسم و هرگز او را ندیده‏ام، مى‏گوید: به سوى او به راه افتادیم، در میانه راه پدرم گفت: به راستى چه نیازمندیم به اینکه فرمان دهد پانصد درهم به ما بپردازند! دویست درهم براى پوشاک، دویست درهم براى آرد و صد درهم براى هزینه زندگى و من نزد خود گفتم: اى کاش براى من به سیصد درهم فرمان مى‏داد، با صد درهم مرکبى بخرم و صد درهم براى هزینه زندگى و صد درهم براى پوشاک و سپس به سوى منطقه جبل بروم.

چون به درب خانه حضرت رسیدیم غلامش به سوى ما بیرون آمد و گفت: على بن ابراهیم و فرزندش محمّد وارد شوند، هنگامى که وارد شدیم و بر او سلام کردیم به پدرم فرمود: چه چیزى تو را تا این زمان از زیارت ما بازداشت؟ گفت: سرور من! از اینکه تو را با این وضع و حالم ببینم حیا کردم.

وقتى از حضور حضرتش بیرون آمدیم غلامش نزد ما آمد و به پدرم کیسه‏اى داده، گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم براى پوشاک، دویست درهم براى آرد و صد درهم براى هزینه زندگى! کیسه‏اى هم به من داده، گفت: این سیصد درهم است، صد درهمش را براى خرید مرکب، و صد درهمش را براى لباس و صد درهمش را براى هزینه زندگى قرار ده و به منطقه جبل مرو، بلکه به سرزمین سورا- که موضعى در عراق است- حرکت کن‏ «3».

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________


(1)- المناقب: 4/ 425؛ بحار الأنوار: 50/ 318، باب 4، حدیث 14.

(2)- بحار الأنوار: 50/ 323، باب 4، حدیث 17؛ مستدرک الوسائل: 12/ 374، باب 17، حدیث 14335.

(3)- الکافى: 1/ 506، باب مولد أبى محمّد الحسن بن على علیه السلام، حدیث 3؛ الارشاد، مفید: 2/ 326؛ روضة الواعظین: 1/ 247؛ کشف الغمة: 2/ 410؛ بحار الأنوار: 50/ 278، باب 3، حدیث 52.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 90/11/11 :: ساعت 12:26 عصر )
»» داستانی از یک قدح شراب

فضیل که عارفى نامدار و تائبى واقعى و از رجال طریقت است شاگردى داشت که از برترین شاگردان او بود، هنگامى که دچار بیمارى شد و به بستر احتضار افتاد فضیل به بالینش آمد و مشغول خواندن سوره‏ى یس شد.

محتضر به فضیل گفت: استاد این سوره را مخوان، فضیل ساکت شد و به او گفت: بگو «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ.»*

گفت نمى‏گویم به خاطر این که من از توحید بیزارم و در آن حال از دنیا رفت، فضیل از مشاهده‏ى آن وضع بسیار پریشان و بدحال شد، از کنار بستر شاگرد به خانه‏ى خود رفت و از خانه بیرون نیامد، تا در خواب دید شاگردش را به سوى آتش دوزخ و عذاب دردناک مى‏برند!

فضیل به او گفت تو برترین شاگرد کلاس درس من بودى، چه شد که معرفت را از تو گرفتند و با سوء عاقبت از دنیا رفتى؟!

شاگرد گفت من آلوده به سه خلاف بودم: اول سخن‏چینى و نمامى دوم حسد بردن به مردم، سوم دچار مرضى بودم که طبیب به من گفته بود سالى یک قدح شراب بنوشم تا بیمارى رفع شود، این سه کار خلاف مرا دچار عاقبت سوء کرد و به آن حال که دیدى از دنیا رفتم.

شیخ پس از نقل حکایت فضیل مى‏گوید: مناسب دانستم این روایت را در رابطه با مشروبات الکلى ذکر کنم: کلینى از ابوبصیر روایت مى‏کند که گفت: امّ خالد معبدیه بر حضرت صادق (ع) وارد شد در حالى که من خدمت آن حضرت بودم، عرضه داشت فدایت شوم مرا مشکلى در شکم بود، طبیبان عراق از من خواستند نوعى از شراب را با قاووت بخورم، ولى من از خوردن آن امتناع کردم و علت امتناعم این بود که مى‏دانستم شما از آن کراهت داشتید، دوست داشتم درباره‏ى آن‏ از خود شما بپرسم، آن حضرت فرمود: چه چیز تو ار از خوردن آن مانع شد؟ گفت اى پیشواى من، گردنبند طاعت تو را به گردن انداخته‏ام تا روز قیامت بگویم جعفر بن محمد مرا در شکل دادن زندگى امر و نهى نمود.

حضرت روى به من کرد و فرمود اى ابوبصیر آیا گوش به سخن این زن و مسائل او نمى‏دهى، سپس به امّ خالد فرمود: به خدا قسم تو را در خوردن یک قطره شراب اذن نمى‏دهم، همانا از خوردن آن پشیمان مى‏شوى هنگامى که جانت به گلو برسد و این مطلب را سه بار تکرار کرد، آنگاه فرمود: آیا دانستى چه گفتم؟!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 90/11/10 :: ساعت 9:32 صبح )
»» داستان تجارت دوست امام صادق‏

هنگامى که یکى از تجار که خود را از پیروان امام صادق (ع) مى‏دانست قصد سفر تجارتى داشت امام شاید براى این که او و تجار دیگر شیعه را به مسایل مربوط به تجارت آگاه‏تر سازد پیشنهاد کرد که اگر راضى باشد سهم مختصرى نیز از جانب امام به او داده شود که در این تجارت مورد استفاده قرار گیرد، آن شخص با خوش‏روئى این پیشنهاد را پذیرفت و خداحافظى کرد و رفت، پس از چندى که بازگشت اصل مبلغ را با معادل آن به عنوان سود در برابر حضرت گذاشت، حضرت فرمود در این سفر کوتاه چه شد که این سود زیاد و منفعت برابر با سرمایه‏ى عائد شده است؟!

آن مرد گفت وقتى با همکاران خود نزدیک‏کشور مورد نظر شدیم، فهمیدیم متاعى که در اختیار داریم و در آنجا کمیاب است و مورد حاجت و نیاز مردم نیز هست، به این خاطر قرار گذاشتیم متاع را به قیمتى گران بفروشیم و کمتر از آن به دست مشترى ندهیم لذا نفع زیادى عاید ما شد، حضرت اصل سرمایه‏اى که براى تجارت پرداخت کرده بودند برداشت و آن سود را نپذیرفت، و یادآورى کرد که مسلمان نباید از اینگونه موقعیت‏ها سوء استفاده کند و جنس مورد نیاز را به چند برابر قیمت بفروشد تا مردم را که ناچار از تهیه‏ى آن جنس هستند در مضیقه اقتصادى قرار دهد، و بخاطر سود خود در ناراحتى عمومى و بالا رفتن سطح قیمت‏ها اثر منفى بگذارد. «1» شاید بتوان گفت: آنچه مردم را در عمل نکردن به آداب کسب و تجارت، و رعایت نکردن حلال و حرام به خدا و سنت پیامبر و امامان وادار مى‏کند صفت ناپسند حرص به اندوختن ثروت است، انسان وقتى به درآمد حلال، و روزى قطعى خداوند قناعت نکند و بر اثر شدت محبت به مال در گردونه‏ى جمع ثروت وارد شود به حالت حرص و زیاده خواهى از هر راه و از هر کجا باشد دچار مى‏شود، و براى جمع مال از آداب و قوانین کسب چشم مى‏پوشد، و به حقوق مردم تجاوز مى‏کند، و به هر حرامى در امر تجارت آلوده مى‏گردد.

از امیرمؤمنان درباره‏ى حرص سئوال شد، حضرت پاسخ داد:

«هو طلب القلیل باضاعة الکثیر:»

حرص طلب چیزى اندک و بى‏مقدار به وسیله‏ى تباه ساختن چیزى بسیار و با ارزش است.

احتمالًا مراد از طلب اندک در برابر تباه ساختن گوهرى با ارزش هزینه کردن همه عمر گران‏بها براى بدست آوردن متاع اندک فانى شونده و از دست رفتنى باشد که نهایتاً سعادت ابدى و آخرت سرمدى را هم نابود خواهد کرد.

بسیارى از مردم متأسفانه دچار این زیان غیر قابل جبران و این خوى زشت شیطانى و بیمارى مهلک مى‏باشند.

اینان شبانه روزبا تلاش بى‏وقفه و کوششى فوق طاقت دنبال به دست آوردن ثروت بدون حساب از هر راهى گرچه نامشروع و ضربه زنند به مردم باشد هستند، و حتى استراحت و خواب و خوراک لازم را بر خود ممنوع نموده، و هیچگونه راحت و آسایشى را براى خود نمى‏خواهند، و چه بسا موفق نشوند با زن و فرزند نشستى داشته و از آنان تفقد کرده و همراه آنان بر سر یک سفره بنشینند.

حضرت باقر (ع) مى‏فرماید:

«مثل الحریص على الدنیا مثل دودة القز کلما ازدادت من القز على نفسها لقاً کان ابعد لها من الخروج حتى تموت غماً:»

داستان شخص حریص و زیاده‏خواه نسبت به مادیات و پول و ثروت، داستان کرم ابریشم است که هر اندازه تنیدن تار ابریشم را زیاد مى‏کند و تارى از آن بر اطراف‏ وجود خود مى‏تند به همان اندازه از خارج شدن از پیله و نجاتش از آن زندان خود ساخته دور مى‏شود، و راه خروجش مسدودتر مى‏گردد تا بر اثر غم و اندوه نابود شود.

آرى حریص بر امور مادى و عاشق دل‏باخته ثروت هر چه براى ازدیاد مال و افزودن اسکناس بکوشد، براى هلاکت جسمى و فکرى و روحى خود کوشش بیشترى کرده است، زیرا هر چیزى از امور مادى که همه وجود انسان را تسخیر کند و آدمى براى به دست آوردنش و ازدیادش فعالیت بیش از طاقت کند سبب هلاکت و از پا در آمدن است.

آتش هنگامى که شعله بیشتر بکشد، و زبانه‏ى سخت‏ترى از خود نشان دهد، و از کنترل خارج گردد به صورت عاملى مهلک و زیان‏بخش درمى‏آید، که ممکن است در اندک زمانى خانواده‏ها و کاسبان و تاجرانى را از اوج زندگى به حضیض سقوط بکشاند، و آنان را به خاک سیاه بنشاند.

طغیان آب به صورت سیل‏هاى غیر قابل کنترل سبب ویرانى مزارع، جاده‏ها، خانه‏ها و کارخانه‏هاست.

آتش بسیار بسیار مفید است، در صورتى که در کنترل و به اندازه‏ى لازم باشد، آب بسیار بسیار سودمند است در صورتى که به اندازه باشد، و از آن چشمه‏ها به جریان افتد، و رودها پر شود، و مزارع و باغات سیراب گردد، و در حد متعادل به خانه‏ها برسد.

ثروت و مال خوب است به شرطى که از راه حلال و مشروع و با حفظ حقوق مردم به دست آید، و تحصیلش موجب تعطیل وظائف و تکالیف الهى و انسانى نگردد، و انسان از مال به دست آورده برابر با شئونش هزینه کند و مازاد آن را در مسیر زکات و خمس و انفاق و صدقه و امور خیر مانند ساختن مدرسه، مسجد، درمانگاه، بیمارستان، پل، جاده، و حوزه‏ى علمیه قرار دهد، تا از طرفى فضاى زندگى دنیائى حیات طیبه شود، و از طرف دیگر آخرت آدمى آباد گردد.

حضرت باقر (ع) در وصیتى به جابر فرمود:

«و اطلب بقاء العز باماتة الطمع، و ادفع ذل الطمع بعزّ الیأس، و استجلب عز الیأس ببعد الهمة:»

عزت جاودان را در سایه‏ى نابود کردن طمع بخواه، و زبونى حرص و طمع را به عزت چشم پوشیدن از مال و منالى که در دست مردم است از خود بران، و عزت چشم پوشى از مال مردم را به سبب بلند همتى به سوى خود جلب کن.

امام صادق (ع) فرمود:

«من تعلق قلبه بالدنیا، تعلق قلبه بثلاث خصال: هم لا یفنى، و امل لا یدرک، و رجاء لا ینال:»

آن کس که دلش خارج از حد طبیعى به امور مادى بسته شود، و به اسارت پول خواهى افزون از اندازه در آید، خود را دچار سه خصلت کرده است: غم و اندوهى که پایان ندارد، آرزوئى که قطعاً به آن نخواهد یافت، و امیدى که به متعلق آن نخواهد رسید.

لقمان در سفارشى به فرزندش گفت:

«و اقنع بما قسم الله لیصفوا عیشک، فان اردت ان تجمع عز الدنیا فاقطع طمعک مما فى ایدى الناس فانما بلغ الانبیاء و الصدیقون ما بلغوا بقطع طمعهم:»

فرزندم به آنچه از مال دنیا از طریق مشروع خداوند نصیب تو نموده قانع باش، تا زندگیت با صفا و و گوارا و پاک و پاکیزه شود، و اگر خواستى همه عزت دنیا را به دست آورى ریشه طمعت را نسبت به ثروتى که در دست مردم است قطع کن، زیرا پیامبران و صدیقان به مقامات و درجاتى که رسیدند به سبب پاک بودن وجودشان از طمع بود.

حضرت صادق در کلامى بسیار بسیار با ارزش و راه‏گشا به صحابى با کرامت خود حماد بن عیسى فرمود:

«یا حماد طالبا للعلم آناء اللیل و النهار و ان اردت ان تقر عیناى و تنال خیر الدنیا و الآخرة فاقطع الطمع مما فى ایدى الناس:»

اى حماد در همه شب و روز خواهان دانش باش و اگر خواستى دلم را شاد کنى و به خیر دنیا و آخرت برسى ریشه طمعت را از ثروت و مالى که در دست مردم است قطع نما.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 90/11/10 :: ساعت 9:31 صبح )
»» عشق خدائى و حسّ وظیفه‏

عشق خدائى که حاصل معرفت انسان به خدا و نتیجه شیرین هدایت ربانى است، غذاى حقیقى نفوس ناطقه و ارواح کامله است و ثابت کرده که در برابر نور جهانتاب این عشق نیروهاى دیگر حسّى و عقلى و روحى‏ و حتى وجدان وظیفهشناسى و «فرمان بى برگشت» یا قطعى کانت‏  جز سایه و نمودى ندارند.

کسى که در زندگى خود عشق خدائى را بر تخت سلطنت بنشاند، حسّ مسئولیت وظیفه یا وجدان اخلاقى یعنى آن فرمان درونى براى او خادم با وفا و بنده حلقه بگوش میگردد.

اگر حس وظیفه به ستاره میماند که راه تاریک زندگى را چند قدم روشن میسازد، عشق خدائى مانند آفتابى است که شب هاى تاریک هستى ما را مبدل به روز روشن مینماید.

توانائى عشق خدائى قابل مقایسه با قدرت حس وظیفه نیست، توانائى عشق خدائى برتر و بالاتر و فوق هر قدرتى است که از منبع فیض بى کران به نفس ناطقه انسانى عطا شده است، حس وظیفه از عشق زائیده است و نه برعکس، هیچ کس از روى حس وظیفه یا وجدان اخلاقى نمى تواند عاشق شود و عشق ورزد، لکن از روى عشق هرکس موظف میشود که همه چیز را براى خاطر عشق تحمل کند و فدا سازد.

حس وظیفه ما را فرمان به خدمت میدهد، ولى عشق ما را دستور به فداى جان مینماید، حس وظیفه تابع شرطها و قیدهاست، اما عشق، آزاد از هرگونه شرط و قید است، عشق خدائى شرطى و قیدى نمى شناسد چنان که آفتاب براى درخشیدن و پخش انوار خود شرطى نمى گذارد بلکه این کار خودِ ذات او و صفت فطرى اوست.

عشق فرمان رواى حسّ وظیفه و عقل و همه قوه هاى دیگر است، حس وظیفه تولید غیرت و کوشش و چالاکى میتواند نمود، ولى قدرت عشق بالاترین درجه شجاعت و مردانگى و فداکارى از خود میزاید.

حس وظیفه رنگ و بوى اجبار دارد، اما عشق وجود خود را هرگز زیربار جبر نمى گذارد زیرا که او زاده آزادى و شهریار کشور آزادى است، حس وظیفه اکثر اوقات با دلتنگى و خستگى همراه است لکن عشق خدائى پیوسته شادى و شوق و توانائى میافزاید.

حس وظیفه مانند پروانه از پیش شعله شمع فداى نفس میگریزد، اما عشق خدائى مانند شمع در مقام فداى نفس آنقدر پافشارى میکند تا سرا پاى هستى او بسوزد، حس وظیفه همیشه آغاز و انجامى دارد لکن عشق خدائى را نه بدایت و نه نهایت پیداست او نه آغاز دارد و نه انجام بلکه خود آغاز و انجام همه چیزهاست.

اگر حس وظیفه را به رودى تشبیه کنیم که پیوسته در جریان است، عشق خدائى دریائى است خروشان و بى پایان.

حس وظیفه نفس ما را با آب اطاعت و فرمان برى غسل میدهد اما عشق خدائى با آتش جان سپارى با ما معامله میکند چنان که خواجه فرموده:

بحرى است بحرعشق که هیچش کناره نیست‏

آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست‏

اکنون یک دم بیندیشید و تصور کنید که اگر مادرى هیچ محبت نمیداشت و فرزندان خود را فقط از روى حس وظیفه شناسى پرورش میداد آن فرزندان چه حالى پیدا میکردند و زندگى آن خانواده چه شکلى به خود میگرفت و چه میوهاى میبخشید!

بگذارید نگاهى به تاریخ ترقى و تکامل بشر در روى زمین بیندازیم و از خود بپرسیم که آیا این توده خاک چه صورتى و چه حالى نشان میداد اگر پرتو عشق دل هاى موجودات آن را گرم و روشن نمى ساخت؟ اگر آفتاب عشق انوار زندگى بخش خود را به روى زادگان این خاک نمى پاشید و اگر پروردگان سینه عشق خدائى یعنى مردان دانا و توانا و بینا دل جان هاى خود را در راه عشق به نجات و تربیت بشر فدا نمى کردند زندگى نوع بشر در چه گرداب هولناک ظلمت و جهالت و اختلال میافتاد و غرق میشد.

حسّ وظیفه شناسى و اطاعت و فرمان برى از قانون و نظم «دیسیپلین» البته براى حُسن جریان امور و تأمین آسایش و امن و امان هر ملت و هر مملکتى از ضروریات و شرایط اساسى است، لکن این حسن وظیفه شناسى وقتى میوه شیرین و فیض و بهره میدهد که قوت خود را از قدرت عشق خدائى بگیرد، یعنى هرکارى را که انجام میدهد از روى عشق و به نور عشق و براى عشق بجا بیاورد.

آن دیسیپلین آهنین که زاده ترس میباشد افراد بشر را به حال عروسک هاى چوبین میاندازد و نفرت و خودخواهى و پستى و زبونى بار میآورد، لکن آن دیسیپلینى که براساس محبت و عشق باشد و خود را از قوّه این مائده آسمانى سیر سازد و همواره مردمان شیردل و با شرافت و قهرمانان فداکار میزاید و مایه خوشبختى و نیرومندى و کامیابى جاودانى جامعه گردد.

آیا غنچه هاى شادى در سینه افراد انسانى چگونه میتوانستند شکفته شوند اگر حرارت زندگى بخش عشق سرماى سخت عقل خود بین و یخ هاى هوس هاى نفس خودپرست را نمى گذاخت و زایل نمى کرد.

بر هر صاحبدلى مانند آفتاب روشن است که گلبن شادى تنها از پرتو نور عشق خدائى سرسبز میشود و شادى رونق و جمال به زندگانى میبخشد و بلکه‏ شادى خود ریشه زندگى است، پس عشق خدائى است که زندگى را زنده نگاه میدارد و نهال آن را میوه شادى میبخشد و کام جان مخلوقات را با آن میوه شیرین میسازد بگفته لسان الغیب‏

به عشق زنده بود جان مرد صاحبدل‏

اگر تو عشق ندارى برو که معذورى‏

روح انسانى اقیانوسى است موج انگیز و بى کران و پر از گوهرها و صدف هاى درخشان و ماهیت ذاتى او عشق خدائى است.

قوه تفکر و تصور و اراده و وجدان و حس وظیفه و جز آنها همه به جاى موج هاى این اقیانوش عشقاند و در خطها و استقامت هاى مختلف در زمان هاى مختلف و با قوت هاى مختلف به حرکت میآیند، این قوه درونى اقیانون روح یعنى عشق خدائى است که آن موج هاى قوا را بر میانگیزاند، پس هیچ یک از این موج هاى قواى روحى، خود اقیانوس نیست بلکه تظاهر و نمایشى است از قدرت آن.

از این جهت کسانى که به یکى از این موجهاى اقیانوس روح اهمیت و اصلیت یگانه داده و آن را قوى ترین قوه محرک اراده و فعالیت نفس انسانى شمردهاند پاى بند جزء شده از حضرت کل بى خبر ماندهاند و چنان که در یک مثل اروپائى گفته شده: با دیدن درختان انبوه خود جنگل را فراموش کرده و وجود آن را نکار نمودهاند!!

و پذیرش این هدایت ویژه و شئون آن است که میدان زندگى را از ترس و حزن و ناامنى و اضطراب و افراط و تفریط، و جنایت و خیانت، وظلم و ستم، و کینه و نفاق، و غرور و مستى و کبر و خودپرستى و ... پاک میکند.

فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 90/11/10 :: ساعت 9:30 صبح )
»» پیامبر ما کیست؟

اولین دلیلی که انسان را به انسانیت رساند و مقام خلیفه اللهی را نصیبش کرد، عنایت حضرت پروردگار به او بود که اگر این عنایت حضرت رب شامل حالش نمی گردید، هرگز آدم و فرزندانش به محوریت در عالم امکان دست نمی یافتند و اشرفیت بر جمیع مخلوقات را تجربه نمی نمودند.

در میان فرزندان آدم و حوازادگان عالم، یکدانه ای است که اقلیم بالا برایش فرش است و عشق حضرت دوست برایش عرش، فاتح قله (فکان قاب قوسین) و ساکن مقام حبیب اللهی، یتیم مدینه محمد بن عبد الله(صلی الله علیه و آله وسلم) که عالم امکان و تمام هستی، به طفیل وجودش به موهبت وجود نائل آمدند و در زمره کائنات شدند.

محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) کسی است که مقام بندگی(1) ایمان(2) عصمت(3) طهارت(4)رسالت(5) حکومت(6) اولویت(7) و  اول المسلمین و اخلص الموحدین و اخشع العابدین(8) بودن، و دارا بودن خصائصی چون فضل عظیم(9) مانع عذاب(10) موید به نصر الهی(11) رووف و رحیم(12) مسافر معراج(13) رحمه للعالمین(14) اسوه حسنه(15) و خاتم النبیین(16) بودنش، او را چو خورشیدی بی مانند کرده است.

محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) بهانه رحمت پروردگار بر عالمیان و واسطه فیض قدسی اوست، هرچند که بی خردانی از همان زمان طلوع اسلام و آغاز برآمدن صدای دلنشین دعوتش، قلب رئوفش را به بی ادبی ها و ستیزه های جاهلی رنجه کردند. اما این پیامبر رحمت و این فرستاده مبارک، هماره نوید دهنده رحمت الهی است و بی شک قلب مهربانش، خواسته ای جز هدایت بشریت ندارد.

هتاکی امروزه بی خردانی از تبار اعراب جاهلی که در بیچارگی غوطه ورند و شنیدن صدای دلربای محمدی(صلی الله علیه وآله و سلم) را بر نمی تابند یادآور همان بی مهری های سالهای نخستین تولد اسلام است که روز را در پیش چشمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم) چون شب ظلمانی می نمود اما هماره دعای خیر او بدرقه راه آنان بود.

آنکه امروز محمد(صلی الله علیه وآله و سلم) را نمی شناسد را چه گناهی است؟ هرچند که هتاکی مزدوران شیطان را راه توجیهی نمی توان یافت اما آیا مسلمانان توانسته اند چهره پیامبر عزیز خود را آنچنان که شایسته است به جهانیان بشناسانند؟ آیا خردمندی یافت می شود که او را بشناسد و از صمیم قلب زبان به ستایش او نگشاید؟ 

بی شک آنکه بیش از دشمن دانا مورد نکوهش است، دوست نادان است که چهره ای عبوس از پیامبر رحمت به نمایش می گذارد و یا از معرفی چهره ملکوتی او آنسان که باید، عاجز است.

در سال پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله و سلم) پیگیری این هدف که به جهانیان بگوییم پیامبر ما کیست، از اولویت خاصی برخوردار است. موقعیت های مسلمانان بسیار بیشتر از آن است که تصور می شود و این واقعیت، اقتضای آن را دارد تا هر مسلمانی در راه شناساندن پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله و سلم) ، قدمی در خور توان خود بردارد.

نوشتار زیر به بیان شمه ای از ویژگیهای حضرت محمد(صلی الله علیه وآله و سلم) می پردازد که بیان آن میتواند راهکاری برای شناساندن آن جلوه آسمانی باشد.

 

اخلاق و سیره پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)

رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) کاملترین انسان و بزرگ و سالار تمام پیامبران است.

در عظمت آن حضرت همین بس که خداوند متعال در قرآن مجید او را با تعبیر «یا ایّها الرّسول» و «یا ایّها النّبى» مورد خطاب قرار میدهد و او را به عنوان انسانى الگو براى تمام جهانیان معرّفى مینماید: «لَقَدْ کانَ لَکُم فی رَسُول اللّهِ اُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»; «در(سیره و سخن) پیامبر خدا براى شما الگوى نیکویى است.»او به حقّ داراى اخلاقى کامل و جامعِ تمام فضایل و کمالات انسانى بود.

 خدایش او را چنین مى ستاید: «اِنّک لَعَلى خُلُق عَظیم»; «اى پیامبر تو داراى بهترین اخلاق هستى.» «وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»; «اگر تندخو و سخت دل مى بودى مردم از اطرافت پراکنده مى شدند.» از این رو، یکى از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام، اخلاق نیکو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود.

در طول زندگانى او هرگز دیده نشد وقتش را به بطالت بگذراند.

در مقام نیایش همیشه مى گفت: «خدایا از بیکارگى و تنبلى و زبونى به تو پناه مى برم.»، و مسلمانان را به کار کردن تحریض مى نمود.

او همیشه جانب عدل و انصاف را رعایت مى کرد و در تجارت به دروغ و تدلیس، متوسّل نمى شد و هیچ گاه در معامله سختگیرى نمى کرد و با کسى مجادله و لجاجت نمى نمود و کار خود را به گردن دیگرى نمى انداخت.

او صدق گفتار و اداى امانت را قوام زندگى مى دانست و مى فرمود: این دو در همه تعالیم پیغمبران تاکید و تایید شده است.

در نظر او همه افراد جامعه، موظّف به مقاومت در برابر ستمکاران هستند و نباید نقش تماشاگر داشته باشند.
مى فرمود: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، یارى نما! اصحاب گفتند: معنى یارى کردن مظلوم را دانستیم، ولى ظالم را چگونه یارى کنیم؟ فرمود: دستش را بگیرید تا نتواند به کسى ستم کند!

پیامبران سیمایى دوست داشتنى دارند، در رفتارشان صداقت و صمیمیّت بیشتر از اُبّهت و قدرت پیداست، از پیشانیشان پرتو مرموزى که چشمها را خیره مى دارد ساطع است ، پرتویى که همچون «لبخندِ سپیده دم» محسوس است امّا همچون راز غیب مجهول.

ساده ترین نگاهها آن را به سادگى مى بینند امّا پیچیده ترین نبوغها به دشوارى مىتوانند یافت.

روحهایى که در برابر زیبایى و معنا و راز حسّاسند، گرما و روشنایى و رمز شگفت آن را همچون گرماى یک «عشق»، برق یک «امّید» و لطیفه پیدا و پنهان زیبایى حس مى کنند و آن را در پرتو مرموز سیمایشان، راز پرجذبه نگاهشان و طنین دامن گستر آوایشان، عطر مستى بخش اندیشه شان ، راه رفتنشان، نشستنشان، سخنشان، سکوتشان و زندگى کردنشان مى بینند، مى یابند و لمس مى کنند.

و به روانى و شگفتى، «الهام» در درونشان جریان مى یابد و از آن پُر، سرشار و لبریز مى شوند.
و این است که هر گاه بر بلندى قلّه تاریخ برآییم انسانها را همیشه و همه جا در پى این چهره هاى ساده امّا شگفت مى بینیم که «عاشقانه چشم به آنان دوخته اند.» ابراهیم، نوح، موسى و عیسى، پیامبران بزرگِ تاریخ این چنین بوده اند.

امّا محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)که خاتم الانبیا است چگونه است؟

در برابر کسانى که با وى به مشاجره برمى خاستند وى تنها به خواندن آیاتى از قرآن اکتفا مى کرد و یا عقیده خویش را با سبکى ساده و طبیعى بیان مى کرد و به جدل نمى پرداخت.

زندگى اش، پارسایان و زاهدان را به یاد مى آورد.

گرسنگى را بر سیری ترجیح میداد گاه خود را چندان گرسنه مى داشت که بر شکمش سنگ مى بست تا آزارِ آن را اندکى تخفیف دهد.

در برابر کسانى که او را مى آزردند چنان گذشت مى کرد و بدى را به مِهر پاسخ مى داد که آنان را شرمنده مى ساخت.

هر روز، از کنار کوچه اى که مى گذشت، یهودى اى طشت خاکسترى گرم از بام خانه بر سرش مى ریخت و او بى آنکه خشمگین شود، به آرامى رد مى شد و گوشه اى مى ایستاد و پس از پاک کردن سر و رو و لباسش به راه مى افتاد.

روز دیگر با آنکه مى دانست باز این کار تکرار خواهد شد مسیر خود را عوض نمى کرد.
یک روز که از آنجا مى گذشت با کمال تعجّب از طشت خاکستر خبرى نشد! محمّد با لبخند بزرگوارانه اى گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است.

گفت: باید به عیادتش رفت.

بیمار در چهره محمّد که به عیادتش آمده بود چنان صمیمیّت و محبّت صادقانه اى احساس کرد که گویى سالها است با وى سابقه دیرین دوستى و آشنایى دارد.

مرد یهودى در برابر چنین چشمه زلال و جوشانى از صفا و مهربانى و خیر، یکباره احساس کرد که روحش شسته شد و لکّه هاى شومِ بدپسندى و آزارپرستى و میل به کجى و خیانت از ضمیرش پاک گردید.

چنان متواضع بود که عرب خودخواه و مغرور و متکبّر را به اعجاب وامى داشت.

زندگى اش، رفتارش و خصوصیّات اخلاقى اش محبّت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندى اندیشه و زیبایى روح را الهام مى داد.

سادگى رفتارش و نرمخویى و فروتنى اش از صلابت شخصیّت و جذبه معنویتش نمى کاست.

هر دلى در برابرش به خضوع مى نشست و هر غرورى از شکستن در پاى عظمتِ زیبا و خوبِ او سیراب مى شد.

در هر جمعى برترى او بر همه نمایان بود.»

 

صفات و ویژگیهاى پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)

از آشکارترین صفات رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) این بود که غرورِ پیروزى او را نمى گرفت، چنان که در بازگشت از نبرد بدر و فتح مکّه نشان داد، و نیز از شکست نا امید نمى شد، همان طور که شکست احد بر وى تاثیر نداشت، بلکه پس از آن به سرعت براى جنگ «حمراءالاسد» آماده شد و نیز نقض پیمان بنى قریظه و پیوستن آنان به سپاه احزاب بر روحیه او تاثیرى نگذاشت، بلکه او را ثابت قدم گردانید.

از صفات دیگر او احتیاط و پرهیز بود که نیروى دشمن را بدین وسیله ارزیابى کرده، براى مقابله با او به تهیّه ابزار و تجهیزات دست مى زد.

حتّى هنگام اقامه نماز نیز احتیاط را از دست نمى داد، بلکه مراقب و هوشیار بود.

صفت دیگر او نرمى همراه با صلابت بود که در شرایط متغیّر جنگى از آن برخوردار بود و به سبب سرعت تغییر این شرایط، دستورها و احکام جدیدى صادر مى کرد.

سرعت در فرماندهى نزد او، براى مقابله با مسائل جدّى، شرطى اساسى بود و به تمرکز فرماندهى، توجّه و تاکید فراوان داشت.

با یاران و قوم خود رفتارى مبتنى بر جذب و اصلاح داشت و روح اعتماد و آرامش را در میان آنها تقویت مى کرد.

به کوچک رحم مىکرد، بزرگ را گرامى مى داشت، یتیم را خشنود کرده و پناه مى داد، به فقیران و مسکینان نیکى و احسان مى کرد، حتّى به حیوانات هم ترحّم مى نمود و از آزار آنها نهى مى کرد.

از مهمترین نمونه هاى انسانیّتِ رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) این بود که آن حضرت نیروهایى را که براى سرایا و جنگ با دشمن اعزام مى کرد به دوستى و مدارا با مردم و عدم یورش و شبیخون علیه ایشان وصیّت و سفارش مى فرمود.

او بیشتر دوست داشت دشمن را به سوى صلح منقاد کند، نه این که مردانِ ایشان را بکشد.

آن حضرت سفارش مى کرد تا پیر مردان، کودکان و زنان را نکشند و بدن مقتول را شکنجه و مُثله نکنند.
وقتى قریش به او پناه آوردند، محاصره اقتصادى آنان را لغو و با تقاضاى ایشان، براى تهیّه گندم از یمن، موافقت فرمود.

او به صلح کامل در جهان دعوت مى کرد و از جنگ، جز به هنگام ضرورت و ناچارى، پرهیز داشت.
نامه هایى که به سوى پادشاهان مى فرستاد به سلام و صلح، آراسته و مزّین بود و آن را براى آغاز کلام در دیدار بین فرزندان آدم قرار داده بود.

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در جنگها بیش از یک فرمانده تعیین مى کرد، ضوابطى دقیق براى فرماندهى لشکر و تقویت آن قرار مى داد و بین اصول سیاسى و نظامى ارتباط برقرار مى ساخت و اطاعت از فرماندهان را رمزى براى انضباط، انقیاد و فرمانبردارى مى دانست.

او برنامه ریزى جدّى، سازماندهى نمونه و فرماندهى برتر را بنیاد گذاشت، و فرماندهى لشکر را بر اساس شایستگى و شناخت برگزید.

لشکر را به طور یکسان در فرماندهى خود جمع کرد، و از آنچه که در وسع و توانایى رزمندگان بود بیشتر به آنان مى بخشید.

----------------------------------

1 – بقره : 23 .

 2 – بقره :285.

3 – اسراء: 74.  

4 - احزاب : 33.

5 -  آل عمران:164.

6 – نساء : 65.

7 – احزاب : 6.

8 – انعام: 161-163.

9-  نساء: 113.  

10 -  انفال:33.  

11 – توبه : 40.  

12 – توبه : 128.

13 – اسراء : 1.

14 – انبیاء: 107.  

15- احزاب : 21.

16 – احزاب : 40.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 90/11/10 :: ساعت 9:29 صبح )
»» ماجرای سقط حضرت محسن علیه السلام

از سؤالات اساسی در ماجرای آتش زدن خانه حضرت علی(ع) و اهانت به آنبزرگوار این است که: آیا (چنان که شیعیان می‏گویند) به ساحت حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام نیز جسارت کردند؟ و بر آن حضرت صدماتی وارد شد که منجر به شهادت او وفرزندش گردید یا خیر؟

 

برخی از دانشمندان اهل سنت برای حفظ موقعیت خلفا از بازگو کردن این قطعه ازتاریخ خودداری نموده‏اند؛ از جمله ابن ابی الحدید در شرح خود می‏گوید: «جساراتی راکه مربوط به فاطمه زهرا علیهاالسلام نقل شده، در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقلکرده است.[1]

 

البته برخی از دانشمندان و مورخان اهل سنت، در این بخش، از بیان واقعیات تاریخی شانهخالی کرده‏اند؛ چنان که سید مرتضی رحمة ‏الله علیه در این زمینه می‏گوید:

 

«در آغاز کار، محدثان و تاریخ نویسان از نقل جسارت هایی که به ساحت دختر پیامبرگرامی اسلام(ص) وارد شده امتناع نمی‏کردند. این مطلب در میان آنان مشهور بود که مأمور خلیفهبا فشار، درب را بر فاطمه علیهاالسلام زد و او فرزندی را که در رحم داشت سقط نمود وقنفذ به امر عمر، فاطمه زهرا علیهاالسلام را زیر تازیانه گرفت تا او دست از علی بردارد؛ولی بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام و موقعیت خلفاء سازگاری ندارد؛ لذا از نقلآنها خودداری نمودند.»[2]

 

مسعودی در قسمتی از کتاب خود آورده است:«فَوَجهُوا اِلی مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَیْهِ وَ اَحْرَقُوابابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَیدَةَ النساءِ بِالْبابِ حَتی اَسْقَطَتْمُحْسِنا؛پس (عمر و همراهان) به خانه علی علیه السلام رو کرده وهجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوی سیده زنان عالم زدند؛چنان که محسن را سقط نمود.»[3]

 

اما منابع اهل سنت:

 

1- عبدالکریم بن احمد شافعی شهرستانی (548 - 479 ق.) نقل کرده: «اِنعُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْاَلْجَنینَ مِنْ بَطْنِها ،به راستی عمر در روز بیعت، ضربتی به فاطمهعلیهاالسلام وارد کرد که بر اثر آن، جنین خویش را سِقط نمود.»[4]

 

همین قول را اسفرائینی (متوفای 429 ق)، به نظام نسبت داده و گفته است که او قائل بود: «اَن عُمَرَ ضَرَبَ فاطِمَةَ وَ مَنَعَ میراثَالْعِتْرَةِ ،عمر فاطمه علیهاالسلام را زد و از ارث اهل بیتعلیهم السلام جلوگیری کرد.»[5]

 

2- صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت می‏گوید:«اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَفاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْبَطْنِها، به راستی عمر آن چنان فاطمه علیهاالسلام را در روز بیعت  زد که محسن را سقط نمود.»[6]

 

3- مقاتل بن عطیه می‏گوید: ابابکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر از مردمبیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به درب خانه علی و زهراعلیهماالسلام فرستاد. عمر هیزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتشکشید، هنگامی که فاطمه زهرا علیهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمرآن چنان حضرت فاطمه علیهاالسلام را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ دربه سینه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت به (بستر) بیماری افتاد تا آن که ازدنیا رفت.»[7]

 

4- ابن ابی الحدید نقل نموده است: «ابو العاص، شوهر زینب، دختر پیامبر اکرمصلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم در جنگ از طرف مسلمانان به اسارت گرفته شد؛ ولی بعدا ماننداسیران دیگر آزاد شد.

 

ابو العاص به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم وعده داد که پس از مراجعت به مکه،وسائل مسافرت دختر پیامبر(ص) را به مدینه فراهم سازد. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم بهزید حارثه و گروهی از انصار، مأموریت داد که در هشت مایلی مکه توقف کنند و هر موقعکجاوه زینب به آن جا رسید، او را به مدینه بیاورند. قریش از خروج دختر پیامبر(ص) ازمکه آگاه شدند. گروهی تصمیم گرفتند که او را از نیمه راه باز گردانند. جبار بنالاسود (یا هبار ابن الاسود) با گروهی خود را به کجاوه زینب رساند و نیزه خود رابر کجاوه دختر پیامبر(ص) کوبید. از ترس آن، زینب، کودکی را که در رحم داشت، سقط کرد وبه مکه بازگشت. پپامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم از شنیدن این خبر سخت ناراحت شد و درفتح مکه (با این که همه را بخشید و آزاد نمود) خون قاتل فرزند زینب را مباحشمرد.»

 

ابن ابی الحدید می‏گوید:

 

«من این جریان را برای استادم ابو جعفر نقیب خواندم، او گفت: وقتی که پیامبرصلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم خون کسی که دخترش زینب را ترسانید و او سقط جنین کرد را مباحشمرد، قطعا اگر زنده بود خون کسانی را که دخترش فاطمه علیهاالسلام را ترسانیدند کهباعث شد فرزندش (محسن) را سقط کند، حتما مباح می‏شمرد.»

 

ابن ابی الحدید می‏گوید، به استادم گفتم:

 

«آیا از شما نقل کنم آن چه را مردم می‏گویند که فاطمه بر اثر ترس (و ضرباتی که براو وارد شد) فرزندش را از دست داد؟

 

پس گفت: نه! از طرف من نقل نکن! و همین طور رد و بطلان آن را نیز از طرف من نقلنکن! چون اخبار در این زمینه متعارض است.»[8]

 

این قصه، به خوبی نشانمی‏دهد که اخبار موافق با نظریات شیعه در بین روایات اهل سنت نیز وجود داشته و خودابن ابی الحدید نیز در قسمتی از کلامش اعتراف می‏کند؛ آن جا که می‏گوید: «عَلی اَنجَماعَةً مِنْ اَهْلِ الحَدیثِ قَدْ رَوَوْا نَحوَهُ، گروهی از اهلحدیث (از اهل سنت نیز) مانند آن چه را شیعیان می‏گویند نقل کرده‏اند.[9]

 

5- سکونی یکی از راویان اهل سنت است[10]او می‏گوید: «نزد امام صادقعلیه‏السلام رفتم؛ در حالی که غمگین و ناراحت بودم. امام صادق علیه‏السلام فرمود:ای سکونی! چرا ناراحتی؟! گفتم: خداوند فرزند دختری به من داده (از این که فرزندم پسرنبوده و دختر است ناراحتم) پس حضرت فرمود: ای سکونی، سنگینی دخترت را زمینبر می‏دارد و روزی او بر خداوند است و بر غیر اجل شما زندگی می‏کند و از رزق شمانمی‏خورد (پس چرا ناراحتی؟).»

 

سکونی می‏گوید: (با کلمات امام صادق علیه‏السلام ) غمم رفت. آن گاه فرمود:

 

«ما سَمیْتَها؟ قُلْتُ: فاطِمَةَ. قالَ: آهْ آهْ ثُم وَضَعَ یَدَهُ عَلی جَبْهَتِهِ وَ کَانی بِهِ قَدْ بَکی وَ قالَ: اِذا سَمیْتَها فاطِمَةَ فَلاتَسُبها وَلا تَضْرِبْها وَلاتَلْعَنْها. هذَا الاِْسْمُ مُحْتَرَمٌعِنْدَالله‏ِ عَزوَجَل وَ هُوَ اِسْمٌ اِشْتَق مِنْ اِسْمِهِ لِحَبیبَتِهِالصدیقة» وَ کانَ الاِمامُ لَما سَمِعَ بِاسْمِ فاطِمَةَ ذکر جَدتَهُ وَمَصائبَها وَلَمْ یَزَلْ یَذْکُرُ وَ یَقُولُ: وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَنقُنْفُذَ مَوْلی فُلان[11]چه نامی بر او گذاردی؟ گفتم: فاطمه: فرمود:آه آه. سپس دست خود را بر پیشانی‏اش گذاشت و گویا گریه می‏کرد و فرمود: حال که اورا فاطمه نامیدی به او ناسزا نگو؛ او را (کتک) نزن و نفرینش نکن (چرا که) این نامدر نزد خداوند با عظمت محترم است؛ و آن نامی است که خداوند از اسم خود برای حبیبهخود صدیقه گرفته است. (آن گاه سکونی می‏گوید:) همیشه امام صادق علیه‏السلام اینگونه بود که وقتی نام فاطمه علیهاالسلام را می‏شنید به یاد جده‏اش (فاطمه) ومصیبت های او می‏افتاد و همیشه تذکر می‏داد و می‏گفت: سبب وفات (و شهادت) فاطمهعلیهاالسلام ضربتی بود که قنفذ، غلام فلانی (یعنی عمر) بر او وارد ساخت.

 

توجه دارید که سکونی با همه وثاقتی که دارد، اینجا تعصب سنی‏گری خویش را نشانداده و ذیل کلام امام صادق علیه‏السلام را حذف و تحریف نموده است. با این حال، مطلبروشن است که سبب شهادت فاطمه زهرا علیهاالسلام همان ضرباتی بود که به دست قنفذ وعمر بر آن حضرت وارد شد.

 

چنان که ابابصیر از امام صادق علیه‏السلام متن کامل کلام حضرت را به این صورتنقل نموده است:« وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ مَوْلی عُمَرَ لَکَزَها بِنَعْلِ السیْفِ بِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحْسِنا وَ مَرِضَتْ مَرَضا شَدیدا وَلَمْتَدَعْ اَحَدا مِمنْ آذاها یَدْخُلُ عَلَیْها، سبب فوت فاطمهعلیهاالسلام ضرباتی بود که قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان عمرزد؛ پس (فرزندش) محسن را از دست داد و به شدتبیمار شد و هیچ یک از آزار دهندگانخویش را راه نداد (که به دیدن او بیایند)[12]

 

ب. منابع شیعه:

 

نظر دانشمندان شیعه و روایات نقل شده از سوی آنان چنین است:

 

هنگامی که خواستند علی علیه‏السلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمهعلیهاالسلام روبرو شدند و فاطمه علیهاالسلام برای جلوگیری از بردن همسر گرامی‏اشصدمه‏های روحی و جسمی فراوانی دید که بیان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛فقط به گوشه‏ای از آن در یک نقل تاریخی اشاره می‏کنیم؛ وگرنه در این موضوع، نقل هایتاریخی فراوان است.

 

خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آنچنین می‏نویسد:

 

«... وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی اوزدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشته‏های بدر واُحد که به دست علی کشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم افروخته‏تر شد و چنان لگدیبر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد." فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً... فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله‏ِ هکَذا کانَ یُفْعَلَبِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... ؛ در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند." سپسفریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من اورا به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال می‏خواست مانع (بردن علی) شود، مناز روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد...»[13]

 

آن چه بیان شد و قلم با صد شرمساری آن را بر صفحه کاغذ آورد،تنها گوشه‏هایی از ستم هایی است که بر آن بانوی دو جهان رفته است.[14]

 

 

1- شرح نهج البلاغه، ج2، ص60.

 

2- سید مرتضی، تلخیص شافی، ج3، ص76، تلخیص شیخ طوسی.

 

3- اثبات الوصیة، مسعودی، (چاپ بیروت) ص153 و در برخی چاپها ص 23 ـ 24.

 

4- الملل و النحل، عبدالکریم شهرستانی، ج1، ص57.

 

5- اَلفرقُ بین الفرق، عبدالقاهر الاسفرائینی، ص107.

 

6- الوافی بالوفیات، صفدی، ج5، ص347 ر.ک: سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج2،ص292.

 

7- الامامة والخلافة، مقاتل بن عطیة، ص160 ـ 161.

 

8- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14، ص193/ ر.ک: زندگی علی علیه‏السلام ،ص252.

 

9- شرح نهج البلاغه، ج2، ص21.

 

10- سه نفر از راویان اهل سنت، از امامان شیعه علیهم‏السلام روایت نقلنموده‏اند که علمای شیعه آنان را ثقه می‏دانند و به سخن آنان اطمینان دارند وروایات آنها را می‏پذیرند: سَکُونی؛ نَوْفِلی؛ خَلُوقی.

 

11- شجره طوبی، محمدمهدی حائری، ص417، (منشورات شریف رضی).

 

12- بحار الانوار، ج43، ص170.

 

13- بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جدید)؛ ج8، ص230، (چاپ قدیم) و ریاحینالشریعة، ج1، ص267.

 

[14]کتاب "الهجوم علی بیت فاطمه"، حسین غیب غلامی، در این باره روایات مربوطه را خوب بررسی کرده است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 90/11/10 :: ساعت 9:26 صبح )
»» آسیب شناسی آخر الزمان2

در آخر الزمان دانشمندان و روشنفکرانی بوجود می آیند و در بین مردم نفوذ می کنند که اینها علاوه بر قرآن از روایات و آثار اهل بیت (ع) هم می برند . و این مشخص است که وقتی افرادی جرات کنند در برابر قرآن بایستند، کتاب و حدود خدا را ابطال بکنند و انجام و اعمال نظرات قرآنی برای آنها بی معنا و بی ارزش باشد، مسلم است در برابر روایات این ایستادگی و مقاومت را بیشتر دارند . به همین دلیل در روایات دینی ما وجود دارد که روشنفکران و دانشمندان آسیب زده ای در بین جوامع اسلامی رشد پیدا می کند که اعتباری برای روایات دینی و کلام اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و روایات پیامبر اکرم (ص) قائل نیستند .

 

باز مشکل اساسی تری در روایت اول هم اشاره به آن شد این است که می فرماید در دوره آخر الزمان افراد دچار این مطلب می شوند که عمدتا به جای اینکه نظر اولشان به قرآن یعنی منبع قانونگذاری دینی و روایات اهل بیت عصمت و طهارت (ع) باشد «یقال رای فلان و زعم فلان » ; یعنی معمولا در گفت وگوها از نظرات افراد استفاده می شود . گفته می شود رای فلانی چنین است زعم و گمان فلانی چنین است بعد در ادامه روایت می فرماید «و یتخذ الآراء و القیاس » برای تصمیم گیری کلان و یا غیر کلان برای اتخاذ خط مشی عمدتا از نظریات استفاده می شود به قیاس و ایجاد حالات قیاسی می پردازند به جای اینکه به احکام روشن قرآن و احکام مبین و روشن قرآن و روایات مراجعه می کنند به نظریات افراد و انسان های گوناگونی که صاحب نظریاتی هستند . یکی از مسایلی که در آخرالزمان در جوامع اسلامی رشد می کند و دهان به دهان می گردد این است که عمدتا در مقام تصمیم گیری و فکر کردن به نظریات افراد اعتنا می شود به جای اینکه به روایات مراجعه شود . روایت کاملا اینگونه است که می فرماید «یبطل حدود ما انزل الله فی کتابه » آنچه که خداوند نازل کرده در کتاب او بر پیامبر خودش (ص) باطل می شود و «یقال رای فلان و زعم فلان » و گفته می شود فلان فرد چنین نظری دارد، فلان رایی دارد، فلان گمانی دارد «و یتخذ الآراء و القیاس و ینبذ الآثار» روایات دور انداخته می شودوبه جای روایات وحدود الهی در قرآن از نظرات و آرای دیگران استفاده می شود بعد دنبال آن روایت می فرماید «فعند ذلک تشرب الخمور و تسمی بغیر اسمها» که در این زمان زمانی است که شراب می خورند اما اسم آن را عوض کرده اند با تبدیل اسم شراب، شراب را برای خودشان مجاز می کنند و آن را می نوشند .

 

این روایت در صفحه 720 از کتاب یوم الخلاص است این هم تعدادی از آن آثار و روایاتی است که مشخص کننده سیمای روشنفکران در دوره آخر الزمان است که البته با اینکه تعداد روایات آنچنان که ما تفحص کرده ایم اندک است اما خطر بسیار بزرگی را می توانند به ما گوشزد کنند; یعنی جوامع اسلامی در دوره ارتداد از ارزش ها دچار دانشمندان و روشنفکران آسیب زده ای می شوند که تیشه برداشته و به ریشه اسلام; یعنی قرآن و روایات می زنند ونه تنها قرآن و روایات را تعطیل می کنند بلکه در صدد ابطال آیات و روایات دینی هستند و عمدتا به نظریه پردازی و تئوری پردازی و استفاده از نظرات دیگران می پردازند و همین جا شاید این تذکر لازم باشد که شناختن این آسیب ها یکی از فواید بزرگش این است که ما تلاش بکنیم که دامن خودمان را از اینگونه افکار منزه بکنیم و تلاش بکنیم در این چاله های فکری و در این مشکلات نیفتیم . امام صادق (ع) فرمودند: دانستن این آسیب ها برای شما این منفعت را می تواند داشته باشد که خود و خانواده های خود را و جامعه خویش را از ورود این میکروب ها و آسیب ها صونیت بخشید . در دفاع از دین و آئین دینی جدیت بیشتری داشته باشید .

 

باز هشدارهایی روایات دینی ما داده اند که سیمای خانواده های آسیب زده را برای ما روشن می کند . اولین مساله ای که وجود دارد این است که می فرماید: «یری الرجل من زوجته من قبیح فلا ینهیها» یکی از نشانه های جوامع آسیب زده در آخر الزمان و یا انسان های آسیب زده این است که امر به معروف و نهی از منکر برای آنها ضد ارزش می شود .

 

این مساله در خانوادها در محیطهای کوچک هم ممکن است رسوخ بکند . یعنی گاهی ممکن است انسان بهانه ای داشته باشد که در یک جامعه بزرگ قدرت و توان برای امر به معروف و نهی از منکر ندارد . تامین نیست، آبروی او در خطر است . جان او در خطر است . اما در یک محیط کوچک خانواده انسان مخصوصا مرد مسؤولیت دارد که یک مقدار مواظبت ها و پاسداری ها از حدود الهی داشته باشد . در قرآن کریم می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا» ; ای کسانی که ایمان آورده اید خودتان و اهل عیال خودتان را از آتش جهنم نگهداری کنید; یعنی مسؤولیت حراست خانواده به عهده آحاد خانواده مخصوصا به عهده مرد خانواده است . در قرآن کریم چنین دستوراتی به ما داده شده که علاوه بر مسؤولیت فردی هر کسی مسوولیت خانوادگی دارد . در آخرالزمان نامردهایی پیدا می شود که در خانواده خودشان هم قبیح و هم زشتی و معصیت را می بینند «فلا ینهیها» اما نهی از منکر نمی کنند یعنی نه تنها معصیت در جامعه ممکن است وجود داشته باشد بلکه در خانه ها بلکه در زندگی خصوصی افراد هم نفوذ می کند .

 

دوم مطلب این است که «یعیر الرجل علی صون النساء» یکی از نشانه ها این است که اگر مردی بخواهد صیانت خانم و دختران خودش را به عهده بگیرد و یک مقدار مواظبت و حراست بیشتری از زن و دختر و ناموس خودش داشته باشد سرزنش می شود . «یعیر الرجل علی صون النساء» ; یعنی اگر کسی بخواهد یک مقدار رعایت حدود الهی را بکند و نوعی صیانت و مصونیت بخشی برای زنان اعمال کند مورد سرزنش دیگران قرار می گیرد یا مورد سرزنش خود آن زن قرار می گیرد یا مورد سرزنش دیگر آحاد در جامعه قرار می گیرد . دقت بکنید که در این روایت یک مساله مهمی را به ما هشدار داده و توجه داده که می فرماید: «یعیر الرجل علی صون النساء» . اگر شما در تعبیرات علامه شهید مطهری، رحمة الله علیه، در کتاب حجاب دقت کرده باشید می فرمایند: آنچه اسلام توصیه می کند در مورد زن، مصونیت بخشی به اوست نه محدود کردن او . در این روایت می فرماید «یعیر الرجل علی صون النساء» ; یعنی اگر همان حداقل ها اگر آن مسایل و قوانینی که موجب مصونیت زنان می شود آن قوانین را کسی بخواهد اعمال کند مورد تغیر و سرزنش قرار می گیرد و محدود کردن زن مورد نظر نیست . در آخرالزمان خانواده هایی به وجود می آیند زنان و مردانی ممکن سوم مساله ای که باز می تواند جزء رخدادهای آخر الزمان باشد این است که می فرماید: «فینفق الرجل ماله فی غیر طاعة الله فلا ینهی و یمیغ الیسیر عن طاعة الله » می فرماید اگر پدر خانواده ای بخواهد از مال است بوجود بیایند که اگر فردی بخواهد حفاظت معقول و مشروع از ناموس خودش داشته باشد او را مورد سرزنش و نکوهش قرار دهند .

 

خودش در مسیر غیر طاعت خدا خرج کند، هر چه صرف کند این نهی نمی شود، مورد تعرض کسی قرار نمی گیرد . مثلا فردی برای زینت خودش برای پرخوری، تجمل، برای معصیت و برای امور غیر مفید هر چه که انفاق کند و پول مصرف کند کسی معترض او نخواهند شد اما اگر بخواهد همان فرد مقدار اندکی از مال خودش را در مسیر پیشبرد اهداف الهی مصرف کند مورد اعتراض قرار می گیرد . یعنی اگر هزار هزار در مسیرهای غیر مفید یا معصیت خرج کند معترض ندارد اما اگر بخواهد یک هزار در مسیر صحیح و اصولی و در راه طاعت خدا خرج کند او مورد اعتراض قرار می گیرد . ما الان داریم افرادی که سفرهای اروپایی میلیونی دارند اما به حج مشرف نمی شوند . ممکن است افرادی باشند که اینها خمس و زکات واجب خودشان را پرداخت نکنند، اما بسیار در مسایل دیگر زندگی اهل اسراف و تبذیر هستند . ممکن است فردی باشد که کمترین کمک را به یک مسکین به یک یتیم، یک انسان محتاج آبرومند نکند اما در نقطه مقابل او اموال زیادی در مسیر بیجا و غیر مفید و حتی معصیت خدا خرج کند . این هم یک ابتلائی است و مصیبتی است که گریبانگیر خانواده ها خواهد شد .

 

مساله بعدی اینکه در سیمای زن هم آن را توضیح دادیم مردان و خانواده هایی بوجود می آید که «قبلتهم نساؤهم » قبله آنها و همه اهداف و آن مقاصد و مطلوبات آنها زنان می شود که کنایه از شهوت است . یعنی خانواده هایی که شهوت در آنها موج می زند حد و حدود رعایت نمی شود به وجود خواهند آمد . روایت دیگری که باز در این مورد داریم می فرماید که در دوره ای مردان زنان خود را تشویق می کنند به تجارت و کار اقتصادی «حرصا علی الدنیا» دقت بکنید کار کردن برای زن یک امر ارزشی در اسلام است در روایات دینی داریم که حضرت زهرا (ع) در خانه کار می کردند نه کار خانه بلکه امیر المومنین (ع) می رفتند از بیرون پشم می گرفتند و فاطمه الزهرا (ع) در خانه می بافتند و بعد می بردند مزد حضرت زهرا (ع) را به عنوان کمک اقتصاد خانواده می گرفتند یا در مورد اهدای فدک به فاطمة الزهرا (ع) این مساله یک تجارت است یک کار اقتصادی است که حتی عمال فاطمه زهرا (ع) در فدک کار می کردند و حضرت فاطمه (ع) حسابرسی می کردند . اما گاهی می شود که مردی زن خودش را تشویق می کند به مشارکت در امور تجاری که شانیت زن در آن موارد نیست «حرصا علی الدنیا» با اینکه نیازی ندارند . اما به خاطر حرص و ولعی که بر دنیا دارند، به خاطر اینکه اهل تکاثر شده اند اگر که یک زندگی تامین باشد از نظر اقتصادی اسلام لازم نمی داند که زن را حتما و حتما تشویق بکنیم به کار تجارت که بعد کار تربیت و معنویت و اخلاق آسیب ببیند .

 

لذا این باز یک روایت است که می فرماید شاید خانواده هایی به وجود بیایند که اینها «حرصا علی الدنیا» زنان خودشان را در امور تجاری و اقتصادی تعمدا بیشتر شرکت می دهند .

 

روایت بعدی می فرماید «اذا قطعوا الارحام » خانواده ها دچار گسستگی های جدی می شود و «منوا الطعام » اینها اگر بخواهند میهمانی بکنند و اطعام بکنند عمدتا منت گذاری می کنند; یعنی با طیب نفس، به دلخواه خودشان اینطور نیست که میهمانی بدهند بلکه میهمانی یک مبادله، یک معاوضه ویک منت گذاری بر دیگران است .

 

در روایت دیگر داریم که «رایت المراة تقهر زوجها» دورانی پیش می آید که خانواده ها زن سالاری می شود «تقهر زوجها» ; یعنی زن حاکم و غالب بر مرد می شود و «تعمل ما لا یشتهی » هر کار را که خودش بخواهد انجام می دهد بر خلاف رضایت شوهرش ممکن است خیلی کارهاراانجام بدهد و «تنفق علی زوجها» حتی در مسیر مخالفت با شوهر خودش پول خرج می کند و از این هت برای شکستن شوهرخود از هر اقدامی فروگذار نمی کند .

 

مساله دیگری که باز در روایات ما از آن خبر داده شده و این مطلب در همان ج پنجم المیزان وارد شده «و عندها کثیر الطلاق » یکی از پدیده های خانواده ای که در آخر الزمان است این است که خانواده ها دچار تشتت و فروپاشی زیاد خواهند بود . طلاق و جدایی بین خانواده ها به تعداد زیادی قابل مشاهده است . و این باز از روایاتی است که خبر از نوعی آسیب خانوادگی می دهد و یک هشدار است .

 

در روایات دینی ما داریم که پیامبر اکرم (ص) فرمودند «ابغض الحلال عندالله الطلاق » ; یعنی بدترین و مبغوض ترین امور حلال در دیدگاه خداوند طلاق و فروپاشی یک خانواده است . اما در آخر الزمان روایات خبر می دهد که این پدیده شوم خانوادگی زیاد می شود

 

و بازمساله دیگری که وجود دارد می فرماید: «ان الناس یفرحون بفقدالاولاد» اینگونه می شود که مردم به نداشتن فرزندفرحناک وخوشحال هستند; یعنی اگرکسی صاحب فرزندی نباشدیاکمترین فرزند را داشته باشد این زمینه خوشحالی و شادمانی را برای او فراهم می کند . این یکی از آن حالت هایی است که در خانواده ها در دوره آخرالزمان قابل مشاهده است و وجود خواهد داشت .

 

در کنار این مساله والدین و برخورد فرزندان با والدین مطرح می شود . از نشانه هایی که در دوره آخر الزمان وجود دارد این است که آسیب جدی به روابط بین پدر و مادر و فرزندان وارد می شود . لذا می فرماید: «رایت العقوق قد ظهر» شما زیاد می توانید مشاهده بکنید فرزندانی که عاق والدین هستند و پدر و مادرهای خودشان را با آزار و اذیت و ظلم از خودشان ناراضی کرده اند . عاق به معنای نا رضایتی و عدم طیب خاطر والدین نسبت به فرزند است .

 

در دوره آخر الزمان پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «رایت العقوق قد ظهر» یعنی آن ارتباط سالم و ارتباط مشروع اخلاقی که به اصرار از انسانها خواسته که در مورد پدر و مادر حریم شخصیتی آنها را حفاظت بکنید و رضایت خاطر آنها را فراهم بکنید این پیوندهای خانوادگی بریده می شود و افراد زیاد قابل مشاهده هستند که با پدر و مادر خودشان ارتباط سالم و اخلاقی ندارند و بلکه موجبات اذیت و آزار آنها را فراهم می کنند به حدی که عاق والدین شده و «استخف الوالدین » پدر و مادرها استخفاف می شوند یعنی مورد سرزنش و بی احترامی های زیاد قرار می گیرند و کوچک می شوند «و کانا من اسوء الناس حالا عند الولد» اگر به فردی بگوئید که بدترین انسان ها در نزد تو کیست؟ ممکن است از پدر و مادر خودش نام ببرد .

 

یعنی فرزندانی آسیب زده از نظر اخلاقی در آن جوامع آلوده به وجود می آید که اینها پدر و مادر در نظرشان از بدترین انسان ها و زشت ترین چهره ها می توانند باشد در جایی که قرآن کریم می گوید که زیباترین، بهترین دوست داشتنی ترین افراد برای شما پدر و مادر می باشد و بهشت را گفته که زیر پای مادر است اماممکن است که فرزندانی به وجود بیایند که پدر و مادر از نظر آنها بدترین انسان ها باشند . نشانه دیگر و آفت و حالت دیگری که برای فرزندان در آخر الزمان نسبت به پدرومادردر روایات آمده این است که «یسب اباه » ; یعنی شما فرزندانی را می توانید مشاهده کنید که اینها به پدر خودشان فحش می دهند، توهین و اهانت می کنند .

 

در قرآن کریم می فرماید «و لا تقل لهما اف » در مقام گفتار حتی کوچکترین هتک و بی احترامی نسبت به پدر و مادر روا نیست . اما در آخر الزمان فرزندانی را انسان می تواند مشاهده بکند و به پدر و مادر خودشان بی احترامی لسانی دارند و آنها را سب و لعن می کنند و مورد فحاشی و هتاکی قرار می دهند . در روایت دیگری داریم که می فرماید «یجف الرجل والدیه » پدر و مادرها مورد جفا قرار می گیرند اما «یبر صدیقه » همان فردی که در حق پدر ومادر خودش جفا می کند در مورد دوستان خودش وفا نشان می دهد و به آنها نیکی می کند .

 

می دانید که ما در قوانین دینی و اسلامی باید که لحاظ رتبه ها را بکنیم . قاعده اهم و مهم یکی از قواعد جدی در قانون گذاری دینی است; یعنی اول حق را پدر و مادر بر ما دارند . دوم حق را زن و فرزندان انسان دارند . بعد از آن اقوام دارند و بعد از آن همسایه ها و بعد از آن رفقا . اما در دوره ای که آسیب هایی به وجود می آید و دوره ارتجاع از اخلاقیات ارزشی و دینی است افراد این قاعده اهم و مهم را در مسایل اخلاقی و در ارتباطات خانوادگی و اجتماعی رعایت نمی کنند . آنچنان دوستی و محبت و وفایی به بیگانه و رفیق نشان می دهد اما همان فرد وقتی در برابر پدر و مادر خودش قرار می گیرد گویا با آنها قهر است و جفا بلکه زشتکاری در برابر آنها دارند . لذا روایت می فرماید: «یجف الرجل والدیه » . جفا به این معنا است: ضد وفا و وفای در محبت این است که انسان کار محبت را به پایان برساند و رعایت آداب محبت را بکند، اگر افرادی که با هم ارتباط دوستانه دارند رعایت آداب دوستی را بکنند حتی بعد از مرگ اینها نسبت به همدیگر وفا دارند . اما اگر رعایت آداب دوستی را نکنند این می شود جفا . مثلا اگر ما ادعا می کنیم پیامبر اکرم (ص) را دوست داریم این دوستی یک سلسله آداب و قواعدی را می طلبد از ما یکسری احترامات به همین دلیل پیامبر اکرم (ص) فرمودند: کسی که چهار پسر پیدا کند و اسم یکی از آنها را محمد (ص) نگذارد به من جفا کرده است; زیرا رعایت دوستی و عشق به پیامبر اکرم (ص) می طلبد که انسان اسم محبوب خودش را اشاعه بدهد و اگر کسی به این مطلب عمل نکرد در محبت پیامبر اکرم (ص) جفا کرده است . اگر کسی اهل بیت عصمت و طهارت (ص) را ارادت و معرفت و محبت به ایشان نداشته باشد جفا در حق پیامبر اکرم (ص) کرده است; چرا که حضرت فرمودند: «ما اسئلکم علیه اجرا الا المودة ذی القربی »

 

در اینجا رعایت حق پدر و مادر و وفای نسبت به آنها می شود اما در آخرالزمان در فرزندهایی این حالت دیده نمی شود بلکه جفا در حق پدر و مادر دیده می شود مثلا دیدار و به زیارت محبوب رفتن یکی از شرایط محبت است ممکن است فرزندی در آخرالزمان به وجود بیاید و شما مشاهده کنید که هفته به هفته و ماه به ماه و سال به سال پدر و مادرش به نرود در نقطه مقابل هر روز با دوستان خود دیدار و ملاقات داشته باشد ممکن است هدیه برای دوستان خودش مکرر ببرد ولی برای پدر و مادر هدیه نبرد از شرایط دوستی هدیه بردن است . حالا این حقوق و آداب بعضی اش واجب و الزامی است و بخشی از آن امور مستحب و مستحسن .

 

اما دقت بکنید یکی از نشانه هایی که باز می تواند انسان مشاهده کند در دوره آخر الزمان این است که می فرماید: «یجف الرجل والدیه و یبر صدیقه » ; یعنی در حق دوستان خودش کاملا وفاداری و نیکوکاری دارد و خدمت به آنها می کند و کار آنها را انجام می دهد . وقت برای آنها می گذارد، با آنها زندگی می کند، با آنها رفت و آمد می کند، در کنار آنها تفریح می کند با آنها می گوید و می خندد و در کنار آنها غذا می خورد اما وقتی که به پدر و مادر می رسد، بی حوصلگی نشان می دهد، حاضر نیست به هیچ وجه همراهی با پدر و مادر کند . هیچ مشارکتی، معاونتی نسبت به پدر و مادر نشان نمی دهد بلکه در کنار آنها نشستن هم برای او سخت و دلتنگ کننده است . امیدواریم ان شاءالله خداوند متعال همه ما مخصوصانسل جوان مارا از این آفات مصونیت ببخشد و به همه ما توفیق دهد که بتوانیم با مراجعه به آیات وروایات دینی ازبهترین انسان هاواز زمینه سازان ظهور حضرت بقیة الله حجة بن الحسن العسکری (ع) باشیم .

 

پی نوشت:

 

1. این مقاله متن سخنرانی حجة الاسلام و المسلمین مهدی نیلی پور است که پس از اصلاح و ویرایش تقدیم خواننندگان عزیز موعود می شود .

 

2. سوره مائده، آیه 54 .

 

3 . «اذا کنت فی عشرین رجلا او اقل او اکثر»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 90/11/9 :: ساعت 12:58 عصر )
»» آسیب شناسی آخر الزمان1

قرآن کریم در یکی از آیات شریف خود دوره ای را به نام دوره ارتداد برای جوامع اسلامی پیش بینی کرده، می فرماید:

 

یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یات الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة علی المومنین اعزة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله واسع علیم . (2)

 

 

 

ای کسانی که ایمان آورده اید، هر که از شما از دینش بازگردد چه باک; زودا که خدا مردمی را بیاورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند . در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر کافران سرکش; در راه خدا جهاد می کنند و از ملامت هیچ ملامتگری نمی هراسند . این فضل خداست که به هر کس که خواهد ارزانی دارد، و خداوند بخشاینده و داناست .

 

بر اساس این آیه شریفه و با توجه به برداشتی که علامه طباطبایی (قدس سره) در تفسیر المیزان در جلد پنجم (عربی) در توضیح این آیه شریفه داشته اند و با توجه به روایاتی که از اهل بیت عصمت و طهارت (ع) رسیده است ما می توانیم پیش گویی هایی برای آینده جوامع اسلامی، از جهت فرهنگی، سیاسی و اقتصادی داشته باشیم . از جمله پیش گویی ها این است که در دوران پایانی عمر زمان و یا به تعبیر خود روایات آخرالزمان جوامع اسلامی و مسلمین دچار دو حرکت متعاکس از نظر برخورد با ارزش ها می شوند .

 

بر اساس پیش گویی قرآن دوره ارتدادی برای جوامع اسلامی و مسلمین ممکن است رخ بدهد و در نقطه مقابل به جای افرادی که مرتد شده اند انسان های دیگری با خصوصیاتی که آیه شریفه یک یک آنها را ذکر می کند، جایگزین می شوند . از این مطلب بر می آید که جوامع اسلامی و مخصوصا جوامعی که از نظر بنیه های اعتقادی دچار ضعف هایی هستند یک دوره ارتداد یا برگشت از ارزش های دینی را پیش رو خواهند داشت . البته در نقطه مقابل انسان هایی خواهند بود که جایگزین این انسان های مرتد می شوند .

 

ارتداد در اینجا به معنی برگشت از اصول اعتقادی نیست; آنچنان که در فقه مصطلح است . بلکه یک اصطلاح قرآنی است که به معنی برگشت از ارزش هاست . وقتی که ما مراجعه به روایات اسلامی می کنیم می بینیم در آنها هم نشانه هایی بر این موضوع وجود دارد . بر همین اساس، بحثی تنظیم کرده ایم به نام آسیب شناسی آخرالزمان، یعنی آفت هایی که ممکن است گروه هایی از مردم و یا ارزش ها و مقدسات در دوره آخر الزمان گرفتار آن بشوند . به عبارتی وقتی که شما خانواده را و برخورد پدر و مادر و فرزندان را در دوره آخر الزمان از دیدگاه روایات مورد دقت قرار می دهید می بینید که آسیب ها و آفت هایی در خانواده ها و در ارتباط بین افراد و اعضاء خانواده ممکن است وجود داشته باشد که اگر همه مؤمنین این آفت ها و آسیب ها را به دقت از دیدگاه معصومین (ع) مورد مطالعه قرار بدهند چند نتیجه برای آنها خواهد داشت .

 

نتیجه اول این است که آنها برای اینکه در دامن این آفت ها و آسیب ها نیفتند برای خودشان نوعی حراست و حفاظت ایجاد می کنند . نتیجه دیگر اینکه برای آنها زمینه یک نحوه پیش بینی و زمان شناسی فراهم می شود .

 

در دوره آخرالزمان بر اساس این آیه شریفه یک دوره بازگشت از ارزش ها وجود دارد که شما با مراجعه به روایات تفصیل ، تفسیر و تبیین این بازگشت را به دقت می بینید . در روایات از یک سو آسیب هایی که در آخرالزمان متوجه مقدسات و ارزش هایی چون امر به معروف و نهی از منکر، قرآن، اذان، برخورد با علما و ... می شود ذکر شده است . از سوی دیگر آسیب هایی که برای آحاد مردم جامعه; مانند علما، حکام، پدر و مادرها، فرزندان، زنان و مردان پیش می آید یکی یکی به آنها اشاره شده است .

 

از دیدگاه دیگر می توانیم به این قصه این جور نگاه کنیم که آسیب هایی ممکن است از نظر اقتصادی، سیاسی و اخلاقی و اعتقادی گریبانگیر مردم شود که علم به این آسیب ها نوعی روشنی در ذهن انسان ایجاد می کند، افقی را باز می کند که باعث می شود انسان مواظبت های جدی نسبت به خودش داشته باشد و وظیفه خودش را بهتر تشخیص دهد .

 

حضرت استاد مطهری در کتابی که در باره حضرت مهدی (ع) دارند به همین آیه شریفه اشاره می کند .

 

این آیه شریفه می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید اگر عده ای از شما در پایبندی به اصول و ارزش های دینی دچار برگشت و ارتجاع و ارتداد شدند خداوند متعال جانشین می کند گروه دیگری از مؤمنین که آنها در مرحله دینداری و دین باوری بسیار بسیار قوی و خالصانه عمل می کنند . گروهی که جانشین شما هستند با این خصوصیات هستند که «یحبهم و یحبونه » ; آنها خداوند متعال را دوست دارند و خداوند متعال هم ایشان را دوست دارند که یک پیوند عاطفی دو طرفه بین این گروه از مؤمنین و خداوند و از طرف خداوند با این افراد وجود دارد . از خصوصیات دیگری که اینها دارند این است که در برابر مؤمنین انسان های متواضع و فروتنی هستند «اذلة علی المؤمنین » که نشان دهنده ارتباط سالم اجتماعی است که بین این گروه مؤمنین وجود دارد . فت بعدی که خداوند متعال برای این گروه ذکر می کند می فرماید: «اعزة علی الکافرین » ; در برابر بیگانگان فکری و در برابر کسانی که از نظر فکری انسان های سالمی نیستند و در حد کفر و نفاق هستند موضع گیری سخت دارند و هیچ نرمشی در برابر آنها نشان نمی دهند . صفت بعدی این گروه جانشین این است که «یجاهدون فی سبیل الله » ; در مسیر خداوند متعال از خودشان و از مال خودشان مایه می گذارند . اینها روحیه جهادی و یا به عبارتی روحیه بسیجی دارند و در مسیر خدا از همه موجودی های خودشان سعی می کنند که مصرف کنند . و باز صفت دیگر «و لایخافون لومة لائم » ; این چنین افرادی که جانشین گروه مرتد هستند کسانی هستند که از سرزنش سرزنش کنندگان و ملامت ها، از هر سویی که باشد ترس و ابایی ندارند و در برابر جنگ روانی که از طرف دشمن به آنها اعمال می شود مقاومت دارند . بعد نهایتا خداوند متعال می فرماید: «ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء» ; این گروه جانشین با این خصوصیات کسانی هستند که شامل فضل خداوند متعال هستند و بعد می فرماید: «والله واسع علیم » .

 

از این آیه استفاده می شود که در آخرالزمان دو گروه مقابل هم قرار می گیرند: عده ای گرفتار فساد و فتنه دوره آخرالزمان و دچار مشکلات می شوند و به عبارتی میکروب هایی که در آخرالزمان وجود دارند در روح آنها نفوذ می کند و دین آنها را دچار مشکل می کند و در نقطه مقابل دقیقا در همان زمان گروه دیگری وجود دارند که آنها در برابر این حوادث و این آفات اجتماعی و یا دینی مقاومت و صبوری می کنند، پایمردی از خودشان نشان می دهند و آنها می توانند از زمینه سازان فرج آقا و مولا امام زمان (ع) باشند . بد نیست این مطلب را خدمتتان عرض کنم به عنوان مژده، مژده ای که شاید برای آنها که معتقد به حرکت در مسیر امام زمان (ع) هستند، بشارت بسیار زیبایی باشد و نقطه حرکتی باشد برای اینکه هر چه بیشتر ما در مسیر امام زمان (ع) و ترویج فرهنگ اهل بیت (ع) تلاش بیشتری کنیم .

 

ذیل همین آیه شریفه روایتی است که در چند تفسیر; از جمله در تفسیر المیزان و مجمع البیان هم نقل شده است . در این روایت آمده است که وقتی این آیه نازل می شود سؤال می شود از پیامبر اکرم (ص) که این گروه جانشین چه کسانی هستند؟ در یک روایت بسیار کوتاه و زیبا که برای همه ایرانیان مؤمن می تواند این مژده خیر و بشارتی باشد آمده است: پیامبر اکرم (ص) دستشان را بر شانه سلمان زدند و فرمودند «من هولاء» ; این گروه جانشینی که کاملا معتقد و جدی وارد میدان دین می شوند و آن آسیب های دوره آخرالزمان کمتر می تواند در آنها نفوذ کند از ایرانیانی هستند که معتقد و پا برجا هستند و آنها می توانند مروج و مؤید دین در آن مقطعع زمانی باشند .

 

این شاید خودش جای بحث مفصل داشته باشد که ما می توانیم این آیات و روایات را در کنار هم بگذاریم و شوق دینداری بیشتر و روح فداکاری بیشتر در مسیر دین را در جوان هایمان که استعداد دینداری بالاتر و بهتری دارند احیاء کنیم . که این به صورت جداگانه می تواند مورد بحث قرار بگیرد . فقط به عنوان یک مژده خواستم خدمتتان عرض بکنم که در بعضی از روایات، این گروه جانشین از نسل سلمان فارسی هستند و یا به عبارتی صحیح تر که امام صادق (ع) فرمودند: «به سلمان، سلمان فارسی نگویید، سلمان محمدی (ص) بگویید» و اینها از تبار سلمان محمدی (ص) هستند .

 

به هر حال این آیه شریفه خبر می دهد از اینکه در یک قطعه ای از زمان گروهی از امت اسلامی دچار ارتداد و برگشت از ارزش ها می شوند و در زندگی هر یک از آنها یکی از آفت ها و میکروب های خاص از نظر اقتصادی، سیاسی، اعتقادی و اخلاقی وارد می شود . گروهی در نقطه مقابل آنها با خصلت هایی که در آیه شریفه ذکر شده وارد می شوند و پرچم دفاع از دین را بر دوش می کشند . دقیقا وقتی که به روایات رجوع کنیم ما در علائم آخرالزمان می توانیم نشانه های دو گروه را یک یک پیدا کنیم . این گروهی که از اعوان، انصار و یاران حضرت مهدی (ع) هستند چند خصوصیتشان در آیه شریفه بیان شده است . آنها کسانی هستند که خدا را دوست دارند و خدا هم آنها را دوست دارد . کسانی هستند که در برابر مؤمنین فروتنند در برابر کافرین سربلند و عزیز زندگی می کنند . کسانی هستند که اهل جهاد هستند و نهایتا کسانی نیستند که با جنگ روانی از میدان بیرون بروند . این چند خصوصیتی که در آیه شریفه ذکر می کند . اما، کسانی که حقیقتا پیرو اهل بیت (ع) باشند نشانه های دیگری هم دارند که در روایات به شکل تفصیلی توضیح داده شده است . در مورد گروهی هم که دچار ارتداد می شوند در روایات نشانه های زیادی از ایشان می بینیم که می توانیم با مطالعه روایات به خصوصیت اخلاقی و نشانه های تفصیلی این گروه پی ببریم .

 

مراد ما از بحث آسیب شناسی دوره آخرالزمان این است که ما بیاییم آن افرادی را که در آخرالزمان دچار ارتداد از ارزش ها می شوند به تفصیل طبقه بندی کرده و به خصوصیات آنها پی ببریم .

 

در روایات بر این مطلب تاکید شده که آن آسیب ها و آفت هایی را که در آخرالزمان وجود دارد بشناسید; زیرا اگر آنها را نشناسید ممکن است دامن شما را هم بگیرد . لذا اگر ما چنین مطالعه تفصیلی داشته باشیم می توانیم جایگاه خودمان را مشخص کنیم که: آیا ما از کسانی هستیم که نشانه های ارتداد از ارزش ها در زندگی آنها آشکار است یا از کسانی هستیم که جانشین این گروه مرتد می توانیم باشیم ؟

 

بنابراین بحث از مقابله دو گروه در آخرالزمان، که در روایات به آن اشاره شده، از آن رو بر ما لازم است که ما جایگاه خودمان را و وظیفه خودمان را به شکل روشن در این اتفاقات و وقایعی که ممکن است به شکلی در جوامع اسلامی اتفاق بیفتد یا در حال اتفاق باشد، بدانیم و بتوانیم خودمان را در برابر اتفاق های ناگوارش مصونیت ببخشیم و ان شاء الله از کسانی باشیم که جزء سربازان و نوکران آقا امام زمان (ع) قرار دارند .

 

در بررسی آیات و روایات مربوط به آخر الزمان می توان تقسیم بندی ها و طبقه بندی های متفاوتی ارایه کرد . یک تقسیم بندی این است که ما بر اساس گروه ها و افراد مختلفی که در آخرالزمان دچار آسیب و آفت می شوند به بررسی روایات بپردازیم; یعنی وضعیت زنان، مردان، جوانان و ... را در آخر الزمان به تفکیک مورد بررسی قرار دهیم . تقسیم بندی دیگر این است که بر اساس آفت ها و آسیب های مختلفی که گریبان گیر جوامع اسلامی می شود، یعنی آفت های اعتقادی، اقتصادی، اخلاقی و ... به بررسی روایات بپردازیم .

 

در روایات ما وجود دارد که می فرماید بخشی از کسانی که در آخر الزمان مشغول تحصیل دینی می شوند یا علوم دینی را سعی می کنند فرا بگیرند اینها به خاطر ریاست و رسیدن به مقامات است . روایت می فرماید: «یتفقه اقوام لغیر الله طلبا لدنیا و الرئاسة » ; یعنی افرادی به دنبال دین شناسی و فهم مسایل دینی می روند اما غرض آنها خدا نیست و اخلاص در انگیزه های آنها پیدا نیست و عمدتا اینها طالب دنیا و ریاست بر مردم هستند به همین خاطر اینها چون می بینند که با دانستن بعضی از اصطلاحات دینی می توانند بر مردم ریاست کنند به دنبال تحصیل دین و دانشهای دینی می روند و بعد می فرماید: «و یوجه القرآن علی الاهواء» این خصوصیت می تواند خصوصیت دانشمندان و عالمان دینی باشد که یکی از حالتهایی که آنها پیدا می کند این است که توجیه گر قرآن می شوند اما بر اساس هواهای نفسانی خودشان به تعبیری که علامه طباطبایی در ابتدای المیزان دارند می فرمایند ما تفسیر قرآن نمی کنیم بلکه تحمیل بر قرآن می کنیم نظرات خودمان را .

 

آنچه که از ما خواسته شده این است که با یک فکر خالی به سراغ فهم عمیق مطالب قرآنی برویم و پرده برداری از ابهامات معانی قرآن بکنیم این می شود تفسیر . اما گاهی ما با پیش فرض های فکری و یکسری تئوری های مشخص ذهنی سراغ قرآن می رویم و می خواهیم آیه ای را برای فکر خودمان پیدا کنیم و گاهی بالاتر اینکه ممکن است افرادی یا مکاتبی، در باطن به خاطر اینکه در جوامع اسلامی هستند و بدون آیه قرآن نمی توانند نفوذ در افکار عمومی داشته باشند با تمسک به آیات قرآن برای رسیدن به اهداف شوم نفسانی شان از آیات قرآن بهره گیری کنند .

 

نشانه دیگری که باز در این دوره گفته شده می فرماید: «و قعود الصبیان علی المنابر» منبر یعنی محل موعظه و ترویج و تبلیغ دین . یکی از نشانه هایی که برای دانشمندان یا نیمه دانشمندان در دوره آخر الزمان وجود دارد و آسیب هایی که در این دوران نمایان می شود این است که کسانی سمت تبلیغ دین را به عهده می گیرند که اینها از نظر سن دوره صباوت و نوجوانی را می گذرانند . اینکه گفته شده: «قعود الصبیان علی المنابر» شاید یک معنای ظاهری آن مراد باشد که یعنی کسانی بر منبرها می نشینند و در مقام خطابه می آیند که اینها نوجوانانی بیشتر نیستند و افراد بزرگتر و مسن تر و ماهرتر آنها زمینه تبلیغ را ندارند .

 

معنای دیگری که ما شاید می توانیم از این روایت برداشت کنیم این است که مراد از «قعود الصبیان علی المنابر» این باشد که کسانی مشغول تبلیغ دینی می شوند که اهمیت ندارند . یعنی از نظر دانش ها و اطلاعات دینی بچه سال هستند از نظر اطلاعات بچه سال هستند مهارت خاصی در امر تبلیغ و اطلاعات کافی به زوایای گوناگون دین ندارند اما اینها با جرات کامل به عنوان مبلغ دین وارد صحنه تبلیغ می شوند .

 

باز از مسایل دیگری که در این دوره وجود دارد که پیامبر اکرم (ص) بر سلمان خبر می دهند و می فرمایند «و رایات المنابر امر علیها بالتقوی و لا یعمل القائل بما یامر» شما می بینی که بر منبرها و در مقام وعظ و اندرز افراد مردم را امر و دستور و سفارش به تقوی می کنند ولی وقتی که به وجود و زندگی آنها مراجعه می کنید خود گوینده آن سخنان، حد خدا را رعایت نمی کند و برای حدود الهی حریم قائل نیست و اهل تقوی نیست یعنی عالمان بدون عمل .

 

مورد دیگری که باز از نشانه های دانشمندان دینی و آسیب زده در آخر الزمان است و ممکن است بعضی از دانشمندان دینی دچار آسیب و آفت شوند این است که «یؤتون الحکمة علی منابرهم فاذا نزلوا نزعت عنهم » می فرماید گاهی شده که اینها هنگامی که در مقام سخن گفتن هستند زیباترین و مهمترین و نغزترین و پر معناترین مسایل را مطرح می کنند . سخنان حکیمانه از آنها می شنویم اما هنگامی که اینها به زیر می آیند از منبر «نزعت عنهم » حکمت در آنها وجود ندارد یعنی آنها زبانشان به گفتن حکمت رام و روان است اما هنگامی که به شخصیت آنها نگاه بکنی خبری از حکمت و عقلانیت و هوشمندی به آن معنا در آنها نیست و عمدتا جهت خودنمایی یا فریبایی و فریب دادن مردم ممکن است که دست به چنین اعمالی بزنند . در مورد سیمای روشنفکران دینی در روایات داریم که یکی از مشکلاتی که در آخرالزمان ممکن است گریبانگیر عده ای شود این است که «یصیر الدین بالرای » . دین و مجموعه قوانین دینی بر اساس آراء و نظریه پردازیهای شخصی افراد توجیه می شود و «عطل الکتاب واحکامه » اما بر اساس آیات قرآن و بر اساس روایات اهل بیت (ع) دین توصیه نمی شود و به مردم ارایه نمی شود .

 

عده ای هستند که اسلام را و دین اسلام را بر اساس آراء و نظرات خودشان توجیه می کنند کتاب خدا و آیات قرآن را تعطیل می کنند و شما به ندرت در صحبت آنها و سخن آنها از آیات قرآن نشانه می بینی . گویا خود را مستغنی از رجوع به آیات قرآن می دانند در مقام توجیه مسایل دینی از قرآن به عنوان اصیل ترین و متین ترین قانون الهی و به عبارتی قانون اساسی دین الهی اسلام هیچ استفاده ای نمی برند . «عطل الکتاب » قرآن را به تعطیلی می کشانند . قرآن را به مهجوریت وا می دارند مهجوریت قرآن در یک مرتبه این است که انسان در مقام گفتن و مقام فکر کردن از آیات قرآن بهره گیری نکند بلکه همه مسایل دینی را با توجه به نظرات شخصی خودش بیان کند اگر یک روشنفکر اگر یک عالم دینی خود را از قرآن دور کند و در محضر قرآن کمتر باشد . از آیات قرآن کمتر استفاده ببرد . در کلام خویش در تبلیغ خویش در تولید فکر از آیات قرآن استفاده نبرد . اینها همان دانشمندان و روشنفکرانی آسیب زده و آفت زده ای هستند که روایات دینی به ما خبر می دهد که در دوره ای چنین افرادی در جوامع اسلامی پیدا می شوند . علاوه بر اینکه کتاب خدا تعطیل می شود و مهمل گذاشته می شود و شما نمی بینی که آنها در مقام استفاده و توجیه و تفسیر دین از آیات قرآن استفاده بکنند احکام قرآن هم تعطیل می شود .

 

در قرآن کریم احکامی از طرف خداوند متعال نازل شده در ابعاد گوناگون در مسایل جزایی در مسایل اقتصادی مثلا ما در مورد ربا می بینیم در آیات قرآن به شدت از ربا نهی شده در این دوره می بینیم که یک روشنفکر، یک نظریه پرداز به اصطلاح مسلمان وقتی می خواهد فکر کند و تئوری پردازی بکند خود را مستغنی می بیند که از احکام قرآن استفاده بکند و احکام قرآن تعطیل می شود . احکام جهاد، احکام اقتصادی ، احکام حقوقی و جزایی اینها ممکن است در دیدگاه روشنفکران و علمای آسیب زده به تعطیلی کشیده شود و از درجه اعتبار ساقط شود . نکته دومی که در این رابطه باز در روایات دینی وجود دارد این است که می فرماید ابطال حدود الله گاهی شده که احکام الهی تعطیل می شود و گاهی نه تنها کنار گذارده می شود بلکه اعلام می شود به بی ارزشی و باطل شدن و تاریخ مصرف آنها را تمام شده اعلام کردن . گاهی شده که روشنفکری اعلام بکند که تاریخ مصرف احکام قرآن تمام شده است . و امروز بایستی آنها را مطابق آراء و نظریات امروزی احکام را و حقوق و قوانین را تنظیم بکنیم . لذا ابطال حدود الله یک گام بالاتر و یک مشکل بالاتر از تعطیل احکام الله است و باز از روایات ما بر می آید در دوره آخر الزمان آن معامله ای که با قرآن کریم می شود با آثار و روایات اهل بیت عصمت و طهارت هم می شود . در صدر اسلام به ظاهر گروه منحرفی به نام منافقین در جامعه اسلامی پیدا شدند که به حسب ظاهر اعلام کردند «حسبنا کتاب الله » ما را قرآن کافی است . که این یک آفت و آسیب بزرگی در جامعه آن روز اسلامی ایجاد کرد و مردم را از ولایت جدا کرد .

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 90/11/9 :: ساعت 12:58 عصر )
»» آئین ازدواج در نظام هستى‏2

در تحقق برنامه نکاح سخت‏گیرى نکنید

 

میل مرد به زن، و میل زن به مرد، بخصوص به هنگام شکوفائى غنچه غرائز، و گُل شهوت، و شدّت و قدرت و قوّت آن بوقت نیاز به ازدواج، امرى طبیعى، انسانى، و حیاتى است، و براى کسى قابل انکار نیست.

آرزوها و آمال و خواسته‏هاى بحق نسبت به آینده و در ابتداى تشکیل زندگى و پیمان زناشوئى در وجود جوانان اعم از پسر و دختر واقعیاتى است که براى هرکس بخصوص پدران و مادرانى که داراى پسر و دختر آماده براى ازدواج هستند بمانند آفتاب وسط روز امرى روشن و حقیقتى واضح است.

از همه مهمتر بهترین و برترین و محکم‏ترین و عالیترین روش و برنامه جهت پیشگیرى از گناه، و حفظ جامعه از افتادن در غرقاب فحشا و منکرات، ازدواج پسران و دختران به وقت نیاز و زمان مناسب آن است، و این واقعیتى است که انکارش‏جز از مردم احمق و افراد نادان و مرد و زن بى‏شعور توقّع نمى‏رود.

بر این اساس در مرحله اول بر پدران و مادران و اقوام و خویشان و هر کس که در مسئله ازدواج پسر و دختر خانواده سهیم است، واجب است که نسبت به مقدمات این خواسته الهى آسان‏گیرى کنند، و با دست خود به ساده‏ترین روش، و به آسان‏ترین شیوه زمینه ازدواج را فراهم آورند، و در مرحله بعد بر دختر و پسرى که قصد ازدواج با یکدیگر را دارند ضرورى است که از توقّعات بیجا نسبت به یکدیگر، و ایجاد شرایط سخت، بپرهیزند، تا امیال و غرائز و شهوات و خواسته‏ها به آسانى در راه طبیعى خود قرار گیرند، و بناى زندگى سعادتمندانه‏اى پى ریزى شود، و ساختمان خیر دنیا و آخرت برپاگردد.

بدون شک طبق آیات قرآن و روایات و اخبار، آنان که در امور خود بخصوص در امر زندگى و مخصوصاً در مسئله ازدواج دختران و پسران خود آسان‏گیرى مى‏کنند، خداوند مهربان در دنیا و آخرت على‏الخصوص در امر حساب و کتاب و میزان در صحراى محشر به آنان آسان خواهد گرفت، و آنان که مرد و زنى سخت‏خو،

و سخت‏گیر، و به قول معروف مو را در همه زمینه‏ها از ماست مى‏کشند، و باعث مى‏شوند، دختران و پسران در سیطره فشار غرائز و شهوات به امراض عصبى و روانى و تندخوئى دچار شوند، و دامن پاک آن چهره‏هاى معصوم به گناه و معصیت آلوده شود، و آمال و آرزوهایشان بر باد رود، در دنیا و آخرت بخصوص در عرصه محشر دچار سوء حساب و غضب و خشم حق خواهند شد، و به آتش عذاب خدا خواهند سوخت!!

دقت بسیار زیاد در مسئله نکاح و ازدواج انسان را ناخودآگاه دچار سختگیرى مى‏کند، در نظام طبیعت ازدواج دو زوج بسیار بسیار ساده انجام مى‏گیرد، اگر در عرصه‏گاه حیات موجودات امر ازدواج امرى سخت و دشوار بود، بدون تردید این نظام احسن به صورتى که الان هست وجود خارجى نداشت.

پدران و مادران، پسران و دختران در مقدمات این برنامه الهى و انسانى، در تعیین مهر و صداق، در تنظیم شرایط، در برپاکردن جشن نامزدى، و مجلس عقد و عروسى، و در اجراى عادات و رسوم محلى سخت‏گیرى نکنید، و خارج از طاقت و قدرت دو خانواده، برنامه‏اى را پیشنهاد ندهید، تا امر ازدواج به آسانى صورت بگیرد، و خداوند مهربان هم در دنیا و آخرت امور شما را سهل و آسان نماید.

بیائید روش اهل تقوا را پیشه خود کنید، و از آن منابع خیر و برکت درس بگیرید، و زندگى را بر اساس اوصاف آن اولیاء حق برپاکنید، که نیکبختى و سعادت، و تأمین خیر دنیا و آخرت، و تخقق دهنده شرافت و کرامت، در سایه هماهنگى با آن عاشقان جمال ازل و ابد است.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) اهل تقوا را چنین معرفى مى‏کند:

أَنْفُسُهُمْ عَفیفَهٌ وَ حاجاتُهُمْ خَفیفَهٌ وَ خَیْراتُهُمْ مَأْمُولَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ.

وجودشان در گردونه خوددارى از هر آلودگى است، نیازهایشان بسیار سبک، و هر خیرى از آنان توقع مى‏رود، و همگان از شّر آنان ایمنند.

در هر صورت آنان که دست اندرکار ازدواجند، باید از توقعات بیجا، تحمیل امور خارج از طاقت، پیروى هوا و هوس، افتادن در بند عادات و رسوم غلط، چشم‏هم‏چشمى نسبت به دیگران، و سخت‏گیرى در تمام امور نکاح بپرهیزند، و بناى ازدواج را از ابتدا بر پایه تقوا، خیر و صلاح، سهولت و آسان‏گیرى و محض جلب خوشنودى حضرت حق قراد دهند.

و چون امر ازدواج صورت گرفت بر مرد است که با همسرى که قبلا به عنوان ازدواج او را دیده و پسندیده و با او پیمان زناشوئى بسته به زندگى با او ادامه دهد و ضامن بقاى مودّت و رحمت الهى که بین آن دو برقرار شده باشد، و بر زن است که با شوهر خود که او را قبل از عقد به عنوان نکاح ملاقات شرعى کرده و وى را پذیرفته از در سازش و آسان‏زندگى‏کردن برآید، و حقوق او را درتمام زمینه‏ها رعایت کند.

حفظ شئون در گرو مهریه زیاد، مجالس پرخرج، کثرت مهمان، و پیاده کردن رسم و رسوم بیجا و غیر موافق با منطق، و سختگیرى در شرایط نیست، حفظ شئون به انتخاب هم‏کفو، رعایت برنامه‏هاى ساده و سهل، مراعات اخلاق اسلامى از حانب دو خانواده، و رعایت حقوق الهى و انسانى از جانب زن و شوهر نسبت به یکدیگر، و تداوم دادن به مهر و محبت، و عشق و رأفت از جانب مرد و زن براى بقاء زوجیت، و دور ماندن زندگى از جنجال و آشوب و عوامل بیماریهاى عصبى و روانى است.

زندگى زن و شوهرى چون امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا سلام الله علیهما براى هر مرد و زن مسلمان بهترین درس زندگى است.

فاطمه (علیها السلام) باعث آرامش افراد خانواده، بخصوص همسر بزرگوار خود، برقرار کننده زمینه‏هاى زندگى در خانه، و على (علیه السلام) نمونه اعلاى همسردارى، و پدرى مهربان و مربّى براى فرزندان، و معاونى دلسوز در امور خانه و خانواده بود.

او در برنامه‏هاى عادى خانه از نظافت، خمیر کردن آرد، کمک به بچه دارى، ابا و امتناعى نداشت.

او نمى‏گذاشت‏به همسرش در انجام‏امور خانه سخت بگذرد، و تمام امور زندگى انجامش با فاطمه (علیها السلام) باشد.

بر زن و شوهر واجب است حقوق یکدیگر را رعایت کنند، و در تمام شئون زندگى یار و مددکار هم باشند، و تصور نکنند ظلم و ستم فقط به اعمال امثال فرعون و نمرود و طاغیان تاریخ گفته مى‏شود، بلکه هر عملى که بناحق باعث رنجش خاطر دیگرى شود ظلم است، و خداوند ظلم و ظالم را دوست ندارد، و از هرگونه تجاوزى گرچه اندک از هر کسى که باشد بیزار است.

در گفتارهاى بعد و سخنان آینده به تدریج به تمام مسائل مربوط به نظام خانواده در اسلام به خواست خدا اشاره خواهد شد، در این قسمت از سخن به پاره‏اى از روایات مهم به نقل از کتابهاى بااعتبار حدیث، در رابطه با ارزش و اهمیت ازدواج، منافع نکاح، و موقعیت تشکیل زندگى و موقف آن در فرهنگ پاک الهى قناعت مى‏کنم، و شما را به دقّت در این احادیث دعوت مى‏نمایم، باشد که از این رهگذر به استحکام مسائل الهى واقف شوید، و براى شما معلوم شود که برنامه‏هاى زیبا و حکیمانه آئین اسلام را هیچ فرهنگى ندارد.

 

ارزش و اهمیت ازدواج از نظر روایات‏

 

عَنِ النَّبِىِّ (صلى الله علیه وآله وسلم) قالَ: یُفْتَحُ أَبْوابُ السَّماءِ فى أَرْبَعَهِ مَواضِعَ: عِنْدَ نُزُولِ الْمَطَرِ وَعِنْدَ نَظَرِ الْوَلَدِ فى وَجْهِ الْوالِدِ وَعِنْدَ فَتْحِ بابِ الْکَعْبَهِ وَعِنْدَ النِّکاحِ‏

از پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) است که فرمود: در چهار موقع عنایت و رحمت حق متوجه انسان مى‏شود:

به وقت باریدن باران، به هنگام نظر کردن فرزند به صورت پدر، از باب مهر و محبت، در آن زمان که در خانه کعبه باز مى‏شود، و آن وقت که عقد و پیمان ازدواج بسته شده، و دو نفر با یکدیگر جهت زندگى جدید، وارد عرصه نکاح مى‏شوند.

قالَ النَّبِىُّ (صلى الله علیه وآله وسلم): تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا الْایِّمَ فَمِنْ حَظِّ امْرِء مُسْلِم إِنْفاقُ قیمَهِ أَیِّمِهِ وَ ما مِنْ شَىْ‏ء أَحَبَّ إِلَى اللّهِ مِنْ بَیْت یُعْمَرُ فِى الْاسلامِ بِالنِّکاحِ.

رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: ازدواج کنید، و پسران و دختران مجرّد را همسر دهید، نشانه نیک‏بختى مسلمان این است که مخارج شوهر کردن زنى را به عهده بگیرد. چیزى نزد حضرت حق محبوبتر از خانه‏اى که در اسلام به سبب نکاح آباد شود نیست.

قالَ النَّبِىُّ (صلى الله علیه وآله وسلم): زَوِّجُوا أَیاماکُمْ فَإِنَّ اللّهَ یُحْسِنُ لَهُمْ فى أَخْلاقِهِمْ وَ یُوسِعُ لَهُمْ فى أَرْزاقِهِمْ وَ یَزیدُهُمْ فى مُرُوّاتِهِمْ.

نبى اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: مردان مجرد و عزب خود را زن دهید، تا حضرت حق اخلاقشان را نیکو، و روزیشان را فراخ و گشاده، و جوانمردیشان رازیاد کند.

قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلى الله علیه وآله وسلم): النِّکاحُ سُنَّتى فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتى فَلَیسَ مِنّى.

رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: ازدواج روش من است، هر کس از راه و روش من روى بگرداند از من نیست.

قالَ النَّبِىُّ (صلى الله علیه وآله وسلم): مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دینِهِ، فَلْیَتَّقِ اللّهَ فِى النِّصْفِ الْباقى.

رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر کس ازدواج کند، نیمى از دینش را بازیافته نسبت به نیم دیگر تقواى الهى را رعایت کند.

عَنْ أبى‏عَبْدِاللّهِ (علیه السلام) قالَ: جاءَ رَجُلٌ إِلى أَبى فَقالَ لَهُ: هَلْ لَکَ مِنْ زَوْجَه قالَ: لا فَقالَ أَبى: ما أُحِبَّ أَنَّ لِىَ الدُّنْیا وَ ما فیها وَ أَنّى بِتُّ لَیْلَهً وَلَیْسَتْ لِىَ زَوْجَهٌ.

حضرت صادق (علیه السلام) مى‏فرماید: مردى نزد پدرم حضرت باقر آمد، فرمود همسر دارى؟ عرضه داشت ندارم، پدرم به او گفت دوست ندارم دنیا و آنچه در آن است از من باشد و یک شب را بدون همسر به سر برم، آنگاه پدرم گفتارش را ادامه داد و فرمود:

الرَّکْعَتانِ یُصَلّیهِما رَجُلٌ مُتَزَوِّجٌ أَفْضَلُ مِنْ رَجُل أَعْزْبَ یَقُومُ لَیْلَهُ وَ یَصُومُ نَهارَهُ.

دو رکعت نمازى که مرد همسردار مى‏خواند، بهتر است از قیام شب مرد عزب به عبادت و روزه گرفتنش در روز!!

آنگاه پدرم هفت دینار به آن مرد داد و فرمود با این پول وسائل ازدواجت را فراهم کن، که رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:

إِتَّخِذُوا الْاهْلَ فَإِنَّهُ أرْزَقُ لَکُمْ.

همسر انتخاب کنید که باعث وسعت رزق است.

قالَ رَسُولُ اللِّهِ (صلى الله علیه وآله وسلم): یامَعْشَرَ الشَّبابِ مَنِ اسْتَطاعَ مِنْکُمُ الْباهَ فَلْیَتَزَوَّجْ فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ وَ أَحْصَنُ لِلْفَرْجِ.

رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: جوانها هر کدام از شما را قدرت است ازدواج کند، تا دیدگانتان کمتر زنان را دنبال کند، و دامنتان پاک بماند.

وَقالَ (صلى الله علیه وآله وسلم) ما مِنْ بِناء فِى الْاسْلامِ أَحَبِّ إِلى اللِّهِ مِنَ التَزْویجِ.

و آن حضرت فرمود: هیچ بنائى در اسلام نزد خداوند محبوبتر از ازدواج نیست.

وَ قالَ (صلى الله علیه وآله وسلم) مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أُعْطِىَ نِصفَ السَّعادَهِ.

و نیز رسول خدا فرمود: هر کس ازدواج کند نیمى از سعادت را به دست آورده.

قالَ النِّبِىُ (صلى الله علیه وآله وسلم): ما مِنْ شابٍّ تَزَوَّجَ فى حَداثَهِ سِنِّهِ إِلّا عَجَّ الشَّیْطانُ یا وَیْلَهُ یا وَیْلَهُ عَصَمَ مِنّى ثُلُثَىْ دینِهِ فَلْیَتَّقِ اللّهَ الْعَبْدُ فِى الثُّلُثِ الْباقى.

رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر کس که در اوائل جوانى ازدواج کند، شیطان فریاد زند: فریاد از او، فریاد از او، دو سوّم دینش را از دستبرد من نگاه داشت، پس باید عبد خدا در نگهدارى یک سوم دیگرش، جانب تقوا را رعایت کند.

راستى در ازدواج چه ارزشهاى والائى قرار دارد و چه منافع بزرگى نصیب مرد و زن مى‏نماید و اسلام براى ازدواج چه عظمت و اهمیتى قائل شده.!!

اى کاش خانواده‏ها راه را براى تسهیل این امر مهم الهى و انسانى باز مى‏کردند و دست از سخت‏گیرى و زمینه‏سازى براى تحقق شرایط طاقت‏فرسا برمى‏داشتند و در حّد شئون خود به انجام این مراسم اقدام مى‏کردند و در این مسئله طریق قناعت به آنچه که حاضر بود و از دست مى‏آمد مى‏پیمودند، تا دختران و

پسران به امیال طبیعى خود برسند، و آرزوهایشان برآورده شود، و غرائز و شهوات آنان که نعمت‏هاى حق است تبدیل به کفران نعمت نگردد، و دامن پاک آنان به گناه و معصیت آلوده نشود.

حبس ماندن آمال و آرزوها، انحراف در غرائز و شهوات، گسترده‏شدن فساد و آلودگى، چشم چرانى و هوس گناه، خودارضائى و زنا، تجاوز به ناموس غیر، سستى در تحصیل و تنبلى در عبادت، ظهور بیماریهاى عصبى و روانى، و بلاهاى دیگر ریشه در کجا دارد؟

در درجه اوّل سئوالات بالا را باید از پدران و مادران سختگیر، و اسیران در چنگال رسوم و عادات غلط، و گرفتاران چشم همچشمى، و در درجه بعد از خود پسران و دختران، آن پسران و دخترانى که از عرصه‏گاه تقوا دورند، و در مرحله سوّم باید از آنانى که قدرت فراهم آوردن بساط ازدواج را براى جوانان دارند، ولى از انفاق مال در راه خدا بخل میورزند پاسخ خواست، که هر پاسخ منطقى و عقلى و قابل قبول در این دنیا دارند، حتماً همان پاسخ را در دادگاه عدل الهى در روز قیامت، خواهند داشت.!!

(و لباس التقوى ذلک خیر)

«اعراف/ 26»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 90/11/9 :: ساعت 12:56 عصر )
<   <<   6   7   8   9      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 105
>> بازدید دیروز: 133
>> مجموع بازدیدها: 1366290
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب