سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه حکیمی برای رهنمایی نیافت، هلاگ گشت . [امام زین العابدین علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» نخند ...

به سرآستین پاره کارگری که دیوارت را می‌چیند و به تو می‌گوید،ارباب.
نخند!
به پسرکی که آدامس می‌فروشد و تو هرگز نمی‌خری.
نخند!
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می‌رود و شاید چندثانیه کوتاه معطلت کند.
نخند!
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه پیراهنش جمع شده.
نخند!
...
به دستان پدرت،
به جاروکردن مادرت،
به همسایه‌ای که هرصبح نان سنگک می‌گیرد،
به راننده چاق اتوبوس ،
به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
به راننده آژانسی که چرت می‌زند،
به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش را باد می‌زند،
به مجری نیمه شب رادیو،
به مردی که روی چهارپایه می‌رود تا شماره کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جار می‌زند،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می‌ریزد،
به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،
به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچر شده،
به مسافری که سوارتاکسی می‌شود و بلند سلام می گوید،
به فروشنده‌ای که به جای پول خرد به تو آدامس می‌دهد،
به زنی که با کیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چندکیسه میوه و سبزی،
به هول شدن همکلاسی‌ات پای تخته،
به مردی که دربانک ازتو می‌خواهد برایش برگه‌ای پر کنی،
به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی

....
نخند،
نخند که دنیا ارزشش را نداردکه تو به خردترین رفتارهای نا بجای آدم‌ها بخندی!!
که هرگز نمی‌دانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند!!!
آدم‌هایی که هرکدام برای خود و خانواده‌ای همه چیز و همه کسند!
آدم‌هایی که به خاطر روزیشان تقلا می‌کنند،
بارمی برند،
بی‌خوابی می‌کشند،
کهنه می‌پوشند،
جار می‌زنند
سرما و گرما می‌کشند،
وگاهی خجالت هم می‌کشند،..

...خیلی ساده



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 91/3/28 :: ساعت 11:56 صبح )
»» شهری بود که همه اهالی آن دزد بودند...!

شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمیداشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانه یک همسایه !

حوالی سحر با دست پر به خانه برمیگشت، به خانه خودش که آن را هم دزد زده بود !!!

به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند؛ چون هرکس از دیگری می دزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی می دزدید...

داد و ستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر به همین منوال صورت میگرفت؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب فروشنده ها دولت هم به سهم خود سعی میکرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آنها را تیغ بزند و اهالی هم به سهم خود نهایت سعی و کوشش خودشان را میکردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از آن را بالا بکشند؛ به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری میشد. نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده...!

روزی، چطورش را نمیدانیم؛ مرد درستکاری گذرش به شهر افتاد و آنجا را برای اقامت انتخاب کرد و شبها به جای اینکه با دسته کلید و فانوس دور کوچه ها راه بیفتد برای دزدی، شامش را که میخورد، سیگاری دود میکرد و شروع میکرد به خواندن رمان...

دزدها میامدند؛ چراغ خانه را روشن میدیدند و راهشان را کج میکردند و میرفتند...

اوضاع از این قرار بود تا اینکه اهالی، احساس وظیفه کردند که به این تازه وارد توضیح بدهند که گرچه خودش اهل این کارها نیست، ولی حق ندارد مزاحم کار دیگران بشود و هرشبی که در خانه میماند، معنیش این بود که خانواده ای سر بی شام زمین میگذارد و روزبعدهم چیزی برای خوردن ندارد !!!

بدین ترتیب، مرد درستکار در برابر چنین استدلالی چه حرفی برای گفتن میتوانست داشته باشد؟ بنابراین پس از غروب آفتاب، او هم از خانه بیرون میزد و همانطور که از او خواسته بودند، حوالی صبح برمیگشت؛ ولی دست به دزدی نمیزد ، آخر او فردی بود درستکار و اهل اینکارها نبود.

میرفت روی پل شهر میایستاد و مدتها به جریان آب رودخانه نگاه میکرد و بعد به خانه برمیگشت و میدید که خانه اش مورد دستبرد قرار گرفته است...

در کمتر از یک هفته، مرد درستکار دار و ندارد خود را از دست داد؛ چیزی برای خوردن نداشت و خانه اش هم که لخت شده بود. ولی مشکل این نبود !

چرا که این وضعیت البته تقصیر خود او بود. نه! مشکل چیز دیگری بود. قضیه از این قرار بود که این آدم با این رفتارش، حال همه را گرفته بود!

او اجازه داده بود دار و ندارش را بدزدند بی آنکه خودش دست به مال کسی دراز کند. به این ترتیب، هر شب یک نفر بود که پس از سرقت شبانه از خانه دیگری، وقتی صبح به خانه خودش وارد میشد، میدید خانه و اموالش دست نخورده است؛ خانه ای که مرد درستکار باید به آن دستبرد میزد.

به هر حال بعد از مدتی به تدریج، آنهایی که شبهای بیشتری خانه شان را دزد نمیزد رفته رفته اوضاعشان از بقیه بهتر شد و مال و منالی به هم میزدند و برعکس، کسانی که دفعات بیشتری به خانه مرد درستکار (که حالا دیگر البته از هر چیز به درد نخوری خالی شده بود) دستبرد میزدند، دست خالی به خانه برمیگشتند و وضعشان روز به روز بدتر میشد و خود را فقیرتر میافتند...

به این ترتیب، آن عده ای که موقعیت مالیشان بهتر شده بود، مانند مرد درستکار، این عادت را پیشه کردند که شبها پس از صرف شام، بروند روی پل چوبی و جریان آب رودخانه را تماشا کنند. این ماجرا، وضعیت آشفته شهر را آشفته تر میکرد؛ چون معنیش این بود که باز افراد بیشتری از اهالی ثروتمندتر و بقیه فقیرتر میشدند.

به تدریج، آنهایی که وضعشان خوب شده بود و به گردش و تفریح روی پل روی آوردند، متوجه شدند که اگر به این وضع ادامه بدهند، به زودی ثروتشان ته میکشد و به این فکر افتادند که چطور است به عده ای از این فقیرها پول بدهیم که شبها به جای ما هم بروند دزدی ؟!!!

قراردادها بسته شد، دستمزدها تعیین و پورسانتهای هر طرف را هم مشخص کردند: آنها البته هنوز دزد بودند و در همین قرار و مدارها هم سعی میکردند سر هم کلاه بگذارند و هرکدام از طرفین به نحوی از دیگری چیزی بالا میکشید و آن دیگری هم از ...

اما همانطور که رسم اینگونه قراردادهاست، آنها که پولدارتر بودند و ثروتمندتر و تهیدستها عموماً فقیرتر میشدند. عده ای هم آنقدر ثروتمند شدند که دیگر برای ثروتمند ماندن، نه نیاز به دزدی مستقیم داشتند و نه اینکه کسی برایشان دزدی کند ولی مشکل اینجا بود که اگر دست از دزدی میکشیدند، فقیر میشدند؛ چون فقیرها در هر حال از آنها میدزدیدند.

فکری به خاطرشان رسید؛ آمدند و فقیرترین آدمها را استخدام کردند تا اموالشان را در مقابل دیگر فقیرها حفاظت کنند، اداره پلیس برپا شد و زندانها ساخته شد...!

به این ترتیب، چند سالی از آمدن مرد درستکار به شهر نگذشته بود که مردم دیگر از دزدیدن و دزدیده شدن حرفی به میان نمیاوردند، صحبتها حالا دیگر فقط از دارا و ندار بود؛ اما در واقع هنوز همه دزد بودند...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 91/3/24 :: ساعت 10:28 صبح )
»» داستان بسیار آموزنده \ چرخه زندگی \

پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان پیرمرد میلرزید،چشمانش تار شده بودو گام هایش مردد و لرزان بود.
اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع میشدند،اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را تقریبا برایش مشکل می ساخت. نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و روی زمین می ریختند، یا وقتی لیوان را می گرفت غالبا شیر از داخل آن به روی رومیزی می ریخت.پسر و عروسش از آن همه ریخت و پاش کلافه شدند.

 

پسر گفت: ” باید فکری برای پدربزرگ کرد.به قدر کافی ریختن شیر و غذا خوردن پر سر و صدا و ریختن غذا بر روی زمین را تحمل کرده ام.‌” پس زن و شوهر برای پیرمرد، در گوشه ای از اتاق میز کوچکی قرار دادند.در آنجا پیرمرد به تنهایی غذایش را میخورد،در حالی که سایر اعضای خانواده سر میز از غذایشان لذت میبردند و از آنجا که پیرمرد یکی دو ظرف راشکسته بود حالا در کاسه ای چوبی به او غذا میدادند.
گهگاه آنها چشمشان به پیرمرد می افتاد و آن وقت متوجه می شدند هم چنان که در تنهایی غذایش را می خورد
چشمانش پر از اشک است.اما تنها چیزی که این پسر و عروس به زبان می آوردند تذکرهای تند و گزنده ای بود که موقع افتادن چنگال یا ریختن غذا به او میدادند.
اما
کودک چهارساله اشان در سکوت شاهد تمام آن رفتارها بود.یک شب قبل از شام مرد جوان پسرش را سرگرم بازی با تکه های چوبی دید که روی زمین ریخته بود.با مهربانی از او پرسید: ” پسرم ، داری چی میسازی ؟‌” پسرک هم با ملایمت جواب داد : ” یک کاسه چوبی کوچک ، تا وقتی بزرگ شدم با اون به تو و مامان غذا بدهم .” وبعد لبخندی زد و به کارش ادامه داد.
این سخن کودک آن چنان پدر و مادرش را تکان داد که زبانشان بند آمد و سپس اشک از چشمانشان جاری شد. آن شب مرد جوان دست پدر را گرفت و با مهربانی او را به سمت میز شام برد.
قدرت درک کودکان فوق العاده است .چشمان آنها پیوسته در حال مشاهده ، گوشهایشان در حال شنیدن . ذهنشان در حال پردازش پیام های دریافت شده است.اگر ببینند که ما صبورانه فضای شادی را برای خانواده تدارک میبینیم، این نگرش را الگوی زندگی شان قرار می دهند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 91/3/24 :: ساعت 10:16 صبح )
»» مرگ پس از حیات اول

مرگ پس از حیات اول: ثُمَّ یُمِیتُکُمْ:

از آیات قرآن مجید و روایات و معارف عقلیه و براهین و دلایل فلسفیه به وضوح استفاده میشود که مرگ که همانند حیات کارحضرت حق است ما را به چاه عدم محض و نیستى و نابودى سرنگون میکند، بلکه میان ما وغیرما و امور غیرلازم، و نهایتاً میان ما و روح و حیات دنیائى ما جدائى میاندازد و بدن ما را براى مدتى هم چون جفت جنین زیرخاک برده و وجود اصلى ما را که تشخص ما به آن است براى مدتى به عالم برزخ که درقرآن مطرح است انتقال میدهد و در اولین لحظه قیامت به اراده حق ذرات جسم خاک شده هم چون انبوه سلولها که در رحم مادر جنین را تشکیل میدهند دوباره به مانند بار اول بدن را سرپاکرده و روح به آن باز میگردد تا به صورت همان انسانى که براى زندگى موقت دنیا آفریده شده بود براى حیات ابدى و زندگى جاوید و سرمدى پا به جهان بگذارد و به مبدأ و ریشه خود حضرت حق بازگردد.

کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ: «1»

همان گونه که شمار را آفرید، پس از مرگ به او باز میگردید.

قرآن مجید و روایات میراندن را بیواسطه یا به واسطه کار خدا میداند، چنانچه حیات بخشى را ویژه حضرت او میشمارد.

اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها: «2»

خداست که جان مردم را هنگام مرگشان به طورکامل میگیرد.

وَ هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ: «3»

وفقط اوست که زنده میکند و میمیراند.

قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ: «4»

بگو: فرشته مرگ که برشما گماشته شده است جان شما را به طور کامل میگیرد.

حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ: «5»

تا هنگامى که یکى ازشما را مرگ در رسد دراین هنگام فرستادگان ما جانش را میگیرند و آنان در مأموریت خود کوتاهى نمیورزند.

وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ ... «6»

اى کاش ستمکاران را هنگامى که در سختیها و شداید مرگاند ببینى درحالى که فرشتگان دستهاى خود را به سوى آنان گشوده و فریاد میزنند جانتان را بیرون کنید ...

حضرت صادق (ع) از رسول خدا روایت میکند که آن حضرت فرمود: زمانى که مرا به معراج بردند فرشته‏اى از فرشتگان را دیدم که لوحى از نور در دست او بود و به راست و چپ نظر نداشت، به صورتى حزین به آن لوح توجه داشت. به جبرئیل گفتم: این فرشته کیست؟ گفت: این ملک الموت است که به قبض ارواح اشتغال دارد.

به جبرئیل گفتم: مرا نزدیک او ببر تا با وى سخن بگویم، پس مرا نزدیک او برد به او گفتم: آیا همه آنان که مردند و پس ازاین میمیرند قبض روحشان به دست توست؟

گفت: آرى، گفتم: خودت نزد همه آنان حاضر میشوى؟ گفت: آرى دنیا به آن صورت که خدا برایم مسخر کرده، و مرا نسبت به آن تمکن داده مانند درهمى در دست مردى که است به هر صورت که بخواهد آن را زیر و رو میکند. و هیچ خانه‏اى در دنیا نیست مگرآن که من روزى پنج بار وارد آن میشوم و به کسانى که برمرده خود میگریند میگویم: براو گریه نکنید، زیرا برعهده من لازم است که به شما بازگردم تا آنجا که یکى از شما باقى نماند! «7»

دراین مرحله توجه شما را به روایتى بسیار مهم از حضرت مولى الموحدین امیرالمؤمنین جلب میکنم که آن حضرت به حقیقتى ضرورى که باید پیش از مرگ مورد نظر هرکسى باشد هشدار میدهد:

«حرام على کل نفس ان تخرج من الدنیا حتى تعلم انه من اهل الجنة هى ام من اهل النار:» «8»

برهرانسانى حرام است که از دنیا بیرون رود مگر این که بداند اهل بهشت است یا اهل آتش.

درک این مسئله به این است که انسان همه امورش را به کتاب خدا و فرهنگ اهل بیت عرضه کند، اگر با این دو منبع اصیل هماهنگ است بداند که اهل بهشت است و حفظ این هماهنگى تا لحظه مرگ براو واجب است، و اگرهماهنگ نیست بداند اهل دوزخ است ولى پیش از مرگ میتواند با توبه و انابه و اصلاح حال و مال، خود را از دوزخ رهانیده و مستحق بهشت الهى میکند.

 

حیات دوباره پس از مرگ دوم‏

اعجاب انسان از زنده شدن پس از مرگ باتوجه به این که روزى خاک مرده بوده و به اراده حق زنده گشته اعجابى بیهوده و بیپایه است.

او اگر در اطوار خلقت خود، ونیز اطوار خلقت موجودات و مرگ و حیات آنان دقت کند نه این که نسبت به مسئله حیات پس از مرگ تعجب نخواهد کرد بلکه به راحتى و حتى بدون تکیه بر بحث علمى و فلسفى حیات پس از مرگ را خواهد پذیرفت.

چه بسا انفجارهائى که در ذرات، در اتمهاى تراکم، در ستارهها انجام میگیرد و برخى از اشخاص تصور میکنند چهارچوب وجود آنها و ذات و هویتشان در گودال تاریک نیستى و عدم قرار میگیرد، درحالى که تصور آنان صددرصد باطل است و آزمایشات علمى، و تجربههاى دانشمندان و مشاهدات حسى اهل بصیرت غیر این را میگوید.

مجموعه جهان ما که به منزله یک اتم با حجمى غیرقابل اندازه گیرى است با یک اتم که قوى ترین ابزار ذره بینى قابل مشاهده نیست از لحاظ پدیدآمدن و مردن و حیات دوباره یافتن در سیطره یک نظم و در حاکمیت یک قانون است، انفجار و پراکنده شدن ذرات سبب معدوم شدن نیست، بلکه اجزاء پراکنده چه اجزاء پراکنده جهان هستى باشد چه اجزاء پراکنده یک اتم مثلًا اتم اورانیوم دوباره میتوانند از پراکندگى به اجتماع درآیند و جهان و اتم بعدى را به صورتى محکم تر و زیباتر و پابرجاتر بسازند.

قرآن مجید در آیات بسیارى از انفجار کامل همه جهان خبر میدهد ولى اعلام مینماید که پس از درهم ریخته شدن ستارهها و متلاشى شدن کوهها و برافروخته شدن و مشتعل گشتن دریاها دوباره هستى صورت دیگر خواهد گرفت و همین زمین وآسمان به شکلى دیگر ظهور خواهند کرد.

یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ: «9»

در روزى که زمین به غیراین زمین و آسمانها به غیراین آسمان تبدیل شود و همه در پیشگاه خداى قهار حاضر گردند.

دانشمندان پس از مطالعات عمیق و دقیقى که در خصوص اتم اورانیوم به عمل آوردهاند چنین نتیجه گرفتهاند که هرگاه یک برق قوى که بیش از 7 تا 10 میلیون ولت برق داشته باشد از اتم اورانیوم برخلاف حرکت وى عبور دهند حرکت الکترونها متوقف میشود و براثر این توقف طبعاً انفجار مهیبى رخ خواهد داد که چندین میلیون درجه حرارت تولید میکند به طورى که حرارت آن به اندازه حرارت ستارگان میرسد.

در این هنگام خورشید اتم یعنى پرتون به خاموشى میگراید و تمام اجسام آن به حالت الکتریک درآمده و دنیاى بمب اتم تمام موجودات خود را از دست خواهد داد.

جهان پهناور آسمانها و کهکشانها چون جهان شگفت دیگرى را میتوان تصور کرد. و مطالعه درخصوص اتم و انفجار بمبهاى اتمى میتواند نمودارى از چگونگى این جهان و انفجار رستاخیز آن را در چشم انداز ما مجسم سازد و به ما بفهماند این بمب اتمى که منفجر میشود درحقیقت جهانى هم چون جهان ماست.

آیا بمب اتم پس از انفجار نیست و نابود میگردد و هیچ میشود، و در تاریک خانه عدم و نیستى فرو میرود؟! مسلم نه، بلکه وقتى یک بمب منفجر میشود ذراتش به صورت گرد از هم پراکنده و پاشیده میگردند و این گردها همان پارههاى اتم هستند که ازهم جدا و متفرق گشته اند.

این اجزاء پراکنده دوباره رشد مینمایند و روبه تکامل میگذارند و دومرتبه به صورت نخستین (اتم) عود کرده رستاخیز خود را آغاز مینمایند تا این که کدام یک سعادت داشته داخل شهر زیباى پرتون شده و الکترونها به دور آن پروانه وار بگردند، و کدام یک از سعادت محروم باشند که جزء الکترونها گشته دائماً متحیر و سرگردان، هم چون ذغال هاى آتش گردان به دورهسته آتش زائى درچرخش باشند، و نیز تا کدام یک از اتمها صالح باشند که اجزاء و ذرات‏ الماس و طلا گشته و پیوسته برآویزه گوشوارهها قرار گیرند و کدام یک پست و بیمقدار باشند که اجزاء و ذرات شن و لاى را تشکیل دهند و نیز تا کدام خوشبخت باشند که ذرات گُل و ریحان را به وجود آورند و در باغستانها و در تالار مهمان خانهها جاى گیرند و کدام یک بدبخت و بدکار بوده که اجزاء و ذرات هیزم گشته در آتش بسوزند.

ابداً نباید به نظر بعید برسد، و دور از عقل و منطق باشد که جهان ما که تراکمى از اتمهاى گوناگون است پس از انفجار و خاموش شدن خورشیدش این چنین باشد، یقیناً جهان و انسان که هریک به مثابه یک اتم هستند و ساختمانشان ترکیبى از اتمهاست پس از متلاشى شدن و پراکنده گشتن ذراتشان دوباره شکل وصورت جدید میگیرند خوشبختشان بهشت و بهشتى، و تیره بختشان دوزخ و دوزخى میشود:

آرى بخشى از جهان درقیامت بهشت و دوزخ و گروهى از مردم که مؤمن و صالحاند بهشتى و گروه دیگر که کافر و ناصالحاند دوزخى میگردند:

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ: «10»

خدا به مردان و زنان با ایمان بهشتهائى را وعده داده که از زیر درختانش نهرها جارى است، درآن جاودانه اند، ونیز سراهاى پاکیزه‏اى را دربهشتهاى ابدى وعده فرموده، وهمچنین خوشنودى و رضایتى از سوى خدا که از همه آن نعمتها بزرگ تر است، این همان کامیابى عظیم است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ ...

اى اهل ایمان خود و خانواده خویش را ازآتشى که هیزم آن انسانها و سنگهایند حفظ کنید.

حیات پس از مرگ حقیقتى است که چون یک رودخانه در بستر هستى درجریان است و ابداً جائى براى انکار و یا شگفتى و تعجب ندارد.

جزیره مرجانى بیکینى و اینوتوک در بین سالهاى 1946 و 1958 به وسیله بمبهاى اتمى آمریکا منفجرشد و آتش سوزان ناشى از بمبها همه جا را سوزانید و به نظر اولیه نیست و نابود کرد، واثرى از حیات در دو جزیره و موجوداتش باقى نگذاشت.

همه وجودات زنده این دو جزیره نابود شدند و ازمیان رفتند و دیگر احدى امید به زنده شدن و تجدید حیات مردگان دراین سرزمین نداشت ولى در برابر 59 آزمایش بمب اتمى که در این دو جزیره صورت گرفت و ازحیات کوچک ترین نشانه و اثرى نماند، باردیگر محیط این دوسرزمین براى حیات آماده گشت و زندگى به صورت جالبى نمایان شد و اکنون این دو منطقه رستاخیز و تجدید حیات خود را پس از گذشت 9 سال از بمباران به دست آورد.

آخرین گروه تحقیقاتى اعزامى که درسال 1964 به این مناطق سفر کردند، ارمغان تازهاى از تجدید حیات به همراه آوردند. در این منطقه به تدریج پرندگان با زندگى و حیات انس دوباره گرفتند، و گیاهان گوناگون تجدید حیات یافتند.

وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا: «11»

واین براى مردم نشانه‏اى [از قدرت خدا در رابطه با تجدید حیات و رستاخیز موجودات است‏] که زمین مرده را زنده نموده و ازآن دانه رویاندیم.

در جزیره نامو که یکى از جزایر بیکینى است یک نوع نارگیل تجدید حیات یافته که در زمین شوره زار آن جزیره روئیده شده است، با این که در هنگام انفجار بمب اتمى تمام درختان نارگیل و سایر گیاهان و حیوانات این جزیره به کلى محو و نابود شده بود.

آیا این تجدید حیات و این رستاخیز که در برابر چشمان ما انجام گرفته پس از این که انفجار بمبها مرگ را بر گیاهان و حیوانات جزیره براى چندین سال حاکم کرد و اثرى از حیات نگذاشت، دلیل بر امکان رستاخیز و تجدید حیات و زندگى دوباره ما پس از مرگ و ویران شدن جهان نیست؟

بیتردید براساس آیات قرآن و روایات استوار و محکم و آنچه که پس از بمبارانها در جزائر بیان شده اتفاق افتاد انسان پس از مرگ حیات دوباره مییابد: ثُمَّ یُحْیِیکُمْ‏

آرى همانطور که در ابتداى کار دراین جهان باقدرت حق حیات پدید آمد و از مواد مرده و بیجان نباتات و حیوانات و سپس اولین انسان بدون پدرومادر به وجود آمدند و دیگر انسانها در رحم مادر از یک دانه سلول ساخته و پرداخته و زنده شدند، بار دیگر مردگان در جهان قیامت که جهان جدید است حیات میگیرند و زنده میشوند.

کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ: «12»

آنگونه که آغازتان کرد و از خاک مرده آفریدتان و حیاتتان بخشید به همان گونه و با تکیه برهمان قدرت آغازگر بازخواهید گشت.

ذرات بدن انسانها که پس از مرگ به خاک تبدیل شده، از میان قبرها و آشیانه پرندگان و لانه درنگان و میدانهاى جنگ و اعماق دریاها گردآورى میشود و همان طور که در رحم مادران پس از گردآمدن انبوه سلولها و مصالح ساختمانى بدن ناگهان انقلابى پدید میآید وهریک از سلولهاى مختلف و پراکنده که مربرط به یک عضوى است اجزاء خود را پیدا کرده و تشکیل عضوى میدهند، اعضاء و ذرات پراکنده مردگان نیز درسایه قدرت و اراده و خواست حق اجزاء خود را پیدا کرده انسانى را تشکیل میدهند، سپس همانطور که خدا ابتدا در پیکر بیحس و حال آدم و جنین روح دمید دراین جسمها روح میدهد. «13» وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ: «14»

و در صور میدمند ناگهان همه آنان از قبرها به سوى پروردگارشان میشتابند.

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى‏؟ «15»

آیا ندانسته اند؟ [که قطعاً دانستهاند و میدانند] خدائى که آسمانها و زمین را آفرید و از آفریدن آنها درمانده و خسته نشد قدرت دارد که مردگان را زنده کند آرى بدون تردید او بر هر کارى تواناست.

فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ: «16»

پس با دقت و تأمل به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مردگیاش زنده میکند، بیتردید این خداى قدرتمند زنده کننده مردگان است و او برهرکارى تواناست.

پس در رابطه با زنده شدن مردگان که به اراده حق و قدرت بینهایت او انجام میگیرد، و یک بار هم از خاک مرده انسان زنده آفریده است و بار دیگرهم مرده او را زنده میکند هیچ تردید و شکى باقى نمیماند، و این مطلب یعنى مردن و تجدید حیات که در تمام هستى دیده میشود و کسى تعجب نمیکند نسبت به انسان هم که یکى از اجزاء هستى است جاى تعجب و شگفتى ندارد.

«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ. ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ.» «17»

اى مردم اگر در برانگیخته شدن پس از مرگ در تردید و شک هستید پس به این حقیقت با کمال دقت توجه کنید که ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، آنگاه از علقه، بعد از آن از پاره گوشتى با آفرینش کامل یا غیرکامل تا براى شما روشن کنیم [که ما به برانگیختن مردگان توانائیم‏] و آنچه را میخواهیم تا مدتى معین در رحمها مستقر میکنیم آنگاه شما را به صورت کودک از رحم مادر بیرون میآوریم تا آن که به قدرت فکرى و نیرومندى جسمى خود برسید و برخى از شما پیش از کهنسالى قبض روح میشوید، و برخى از شما را به پائین ترین دوره عمر برمیگردانند تا در نتیجه از دانشى که داشتند چیزى ندانند، [واز نشانههاى دیگر قدرت ما این که‏] زمین را در زمستان خشک و افسرده میبینى پس چون آب باران برآن نازل میکنیم میجنبد و برمیآید و از هرنوع گیاه تر و تازه و بهجت انگیزى میرویاند. همه این امور که براى شما بیان شد بخاطر این است که بدانید خدا همان حق است و این که او مردگان را زنده میکند و این که او برهرکارى تواناست.

دراین آیات روى مسئله حرکت و تحول و تبدل تکیه شده و براى رفع استبعاد، و شگفتى و تعجب، همه مردم را متوجه مسئله حرکت و تحول و تبدل میکند، و این که ذرات خاکى بدن شما را باز باتحول و تبدل و باحرکت دادن به صورت بدن اول درمیآوریم، به طورى که همین بدن فعلى شما را باحرکت دادن و متبدل کردن خاک به صورت بدن درآوردیم.

از لحن مخصوصى که این آیات دارد کاملًا این حقیقت استفاده میشود که جسم و بدن انسان پس از تبدل به خاک، تبدلات و تحولاتى را درپیش دارد و با تحولاتى که پیش خواهد آمد باز به صورت بدن و جسم براى روح درمیآید به این معنى که ذرات خاکى بدن انسان دفعة و بدون یک سلسله تحولات و تبدلات به صورت بدن درنمیآید، بلکه با یک رشته تحولات و تبدلاتى به صورت جسم و بدن درآمده و در قیامت حاضر میشود، تحولاتى که دراثر آن بدن ساخته شده متناسب با نظامهاى بیان شده است.

وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ (78)، قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ: «18»

در دو آیه نیز با لحن و بیان و تعبیرخاصى به همین حقیقت اشاره نموده میفرماید:

آنان که منکر معاد هستند با لحن انکار و استبعاد میگویند: چه کسى به استخوانهاى پوسیده حیات میدهد و آنها را زنده میکند، درپاسخشان بگو که: استخوانهاى پوسیده را آن که ابتداء آنها را از خاک مرده به وجود آورد و به آنها حیات داد زنده میکند، یعنى همان مبدء متعال که ابتداء با تدبیر ربوبى خود و براساس یک سلسله قوانین و سنن حساب شده‏اى خاک و ذرات دیگر را به حرکت آورد و بعد از یک رشته تبدلات آنها را به صورت استخوان درآورد و زنده ساخت، استخوانهاى پوسیده و به صورت ذرات خاک درآمده را نیز براساس یک سلسه قوانین حساب شده و باحرکت و تبدل به صورت استخوان درآورده و به آنها حیات دوباره میبخشد. ثُمَّ یُحْیِیکُمْ‏

در آخر آیه دوم نکته‏اى هست و با تعبیر:

وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ‏

به آن اشاره شده این است که میفرماید: خداى متعال به هرخلق و ایجادى دانا است، یعنى او به خوبى میداند که ذرات خاکى بدن انسان و استخوانهاى پوسیده را درکدام شرایط و درکدام مسیرى باید قرار دهد تا باز به صورت بدن و استخوانها آمده و زنده شود.

بنابراین ملاحظه میکنیم که قرآن مجید در زنده شدن بدنهاى مرده و جسمهاى متلاشى شده روى مسئله حرکت و تغییر و تبدل تکیه نموده و این بعید شمردن را که چگونه بدن به خاک مبدل شده‏اى دوباره به صورت بدن وجسم اولى درمیآید؟ با اشاره به این که بدن اولى و جسم نخستین شما را با تبدل و حرکت دادن ذرات به صورت بدن درآوریم برطرف نموده میفرماید: خلق و ایجاد بعدى و دوباره ساختن جسم شما مانند خلق و ایجاد اول است، و به طورى که در ابتداى کار

ذرات خاکى و غیره را با تبدل به صورت بدن درآوردیم درقیامت و معاد هم ذرات بدنى انسانها را با تبدل به صورت همان بدنهاى نخستین درمیآوریم، و اگر تبدیل خاک و ذرات به بدن انسان کارى محال و ممتنع بود و اشکالى در این تحویل وجود داشت نه تنها درهنگام معاد و قیامت، بلکه در اصل و ابتداى کام هم محال و ممتنع بود.

بنابراین استبعاد منکرین معاد، جزیک استبعاد بیاساس چیز دیگرى نیست. «19»

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- اعراف، آیه 29.

(2)- زمر، آیه 42.

(3)- مؤمنون، آیه 80.

(4)- سجده، آیه 11.

(5)- انعام، آیه 61.

(6)- 93.

(7)- علم الیقین، ج 2، ص 845.

(8)- علم الیقین فیض، ج 2، ص 853.

(9)- ابراهیم، آیه 48.

(10)- توبه، آیه 72.

(11)- یس، آیه 33.

(12)- اعراف، آیه 29.

(13)- گذشته و آینده جهان، 167.

(14)- یس، آیه 51.

(15)- احقاف، آیه 33.

(16)- روم، آیه 50.

(17)- حج، آیات 6- 5.

(18)- یس، آیات 79- 78.

(19)- معاد یا زگشت به سوى خدا، 129.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 91/3/22 :: ساعت 2:12 عصر )
»» هوا و هوس عامل سقوط انسان‏

 

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

أکْثَرُمَصارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ. «1» 

بیشتر زمین خوردنهاى عقول و ورشکسته شدن خردها مربوط به برق و صاعقه شهوات و هوا و هوس است.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

لَوْلا أنَّ الشَّیاطینَ یَحُومُونَ عَلى قُلُوبِ بَنى آدَمَ لَنَظَرُوا إلى مَلَکُوتِ السَّماءِ. «2»

اگر شیاطین و هوا و هوس‏هاى درونى بر گرد قلوب نمى‏چرخیدند هر آینه فرزندان آدم به اسرار عالم بالا مى‏نگریستند.

رسول خدا از قبرستان عبور مى‏کردند، به دو قبر اشاره فرمودند و گفتند: صاحبان این دو قبر الآن به کیفر گناهانى که داشتند در عذابند، سپس فرمودند:

لَولا تَکْثیرٌ فى کَلامِکُمْ و تَمْریجٌ فى قُلُوبِکُمْ لَرَأیْتُمْ ما أرى‏ و لَسَمِعْتُمْ ما أسْمَعُ. «3»

اگر جز به حق سخن نمى‏گفتید و اگر قلب شما چراگاه صفات ناپسند نبود هرآینه آنچه من مى‏دیدم مى‏دیدید و هر چه من شنیدم مى‏شنیدید.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

فَاعْمَلُوا وَالْعَمَلُ یُرْفَعُ، وَالتَّوْبَةُ تَنْفَعُ و الدُّعاءُ یُسْمَعُ، وَالْحالُ هادِئَةٌ وَالْأقْلامُ جارِیَةٌ وَبادِرُوا بِالْأعْمالِ عُمُراً ناکِساً، أوْمَرَضاً حابِساً، أوْمَوْتاً خالِساً. «4»

پس عمل کنید حالى که عمل به جانب حق بالا مى‏رود و توبه سود مى‏دهد و دعا مستجاب مى‏شود و زمان زمانِ آرامش و قلم کاتبان عمل در کار است و به بندگى و طاعت بشتابید پیش از آن که جوانى به پیرى رسد و بیمارى شما را از کار بیندازد، یا مرگ شما را برباید، که مرگ نابود کننده لذّت‏ها و تیره کننده خوشى‏ها و دور کننده اهداف است.

 

سلمان فارسى و برادر دینى‏

ابن ابى عمیر از حضرت صادق علیه السلام نقل مى‏کند:

سلمان در بازار کوفه گذرش به منطقه آهنگرها افتاد، جوانى را دید به روى زمین افتاده و مردم دورش جمعند، به سلمان گفتند، اى بنده حق این جوان غش کرده چیزى در گوشش بخوان بلکه به هوش بیاید. سلمان بالاى سر جوان نشست، چون به هوش آمد گفت: اى سلمان! اگر در حقّ من چیزى گفتند درست نیست، من وقتى‏ گذرم به این بازار افتاد و پتک زنى آهنگرها را به روى سندان دیدم این آیه یادم آمد:

وَلَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ» «5»

و براى آنان گرزهایى از آهن [مخصوص‏] است [که بر سرشان مى‏کوبند.]

از خوف عِقاب حق عقلم پرید! سلمان به او گفت: تو ارزش این را دارى که در راه خدا برادر من باشى. حلاوت محبّت او قلب سلمان را گرفت. باهم بودند تا جوان مریض شد، سلمان بالاى سرش آمد در حالى که جوان در حال جان دادن بود، سلمان صدا زد:

یا مَلَکَ الْمَوْتِ ارْفُقْ بِأخى.

اى ملک الموت با برادر من مدارا کن.

جواب شنید:

انّى بِکُلِّ مُؤْمِنٍ رَفیقٌ. «6»

من با هر مؤمنى به مدارا رفتار مى‏کنم.

 

نصیحت زناکار

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که:

مردى به عیسى علیه السلام گفت: زنا کردم، مرا پاک کن. عیسى مردم را خواست تا وى را سنگسار کنند. گنهکار فریاد زد: هر کس حدّى به گردن دارد مرا نزند. همه رفتند جز عیسى و یحیى.

یحیى نزدیک آمد و گفت: مرا پندى ده، گفت: نفس را با هوا و میلش آزاد و تنها مگذار. فرمود: بیفزاى، گفت: گنهکار را سرزنش مکن. گفت: بیفزاى، گفت: غضب‏ مکن. یحیى گفت: مرا کافى است. «8» بیداران راه حق فرموده‏اند:

دل راکب است و بدن مرکب، اگر راکب فهمیده با شعور و با بصیرت باشد مرکب را درست و صحیح مى‏راند تا به هدف برسد و نمى‏گذارد در طىّ مسیر درچاله و چاه بیفتد. امّا اگر راکب غافل و خواب باشد مرکب هر کجا دلش خواست مى‏رود و صاحبش را در بیابان زندگى به دست دزد، راهزن و حیوانات درنده مى‏سپارد آنگاه هر دو از بین مى‏روند.

دل بیدار و قلب بى غفلت هم خودش را به ساحل نجات مى‏رساند، هم دیگران را از گرفتارى نجات مى‏دهد.

 

ذکاوت امیر کبیر

امیر کبیر که از رجال نامدار تاریخ ایران و از شخصیت‏هاى بزرگ سیاسى و مذهبى است در خدمت به مملکت ایران و مردم این مرز و بوم ازهیچ کوشش و فعّالیتى دریغ نکرد.

عبداللَّه مستوفى مى‏نویسد:

مردى به امیر شکایت برد که پارچه بسته‏اى از شال کشمیرى که پول زر در آن بود نزد قاضى شهر به امانت گذاشتم. اکنون که از سفر بازگشته، بسته را گرفته و گشوده‏ام، مى‏بینم طلارفته و نقره به جاى آن است در صورتى که سر بسته باز نشده و بقچه هم پارگى ندارد، چون برسخن خود گواه ندارم فریادم به جایى نمى‏رسد.

امیر از وضع حال او دانست راست مى‏گوید. پارچه را گرفت و دقیق مطالعه کرد و گفت: برو چندى دیگر بیا و به کسى حرف نزن.

شب رسید، امیر به بستر خواب رفت، نیمه شب از جاى برخاست، به طورى که‏ کسى نفهمد، گوشه‏اى از رویه لحاف ترمه را به قدر یک مهر نماز سوزاند.

شب دیگر که رفت بخوابد دید لحاف عوض شده، چیزى نگفت. پس از چند شب دید لحاف ترمه آمده ولى آن چنان رفو شده که کسى نمى‏فهمد.

آن را با پارچه آن مرد تطبیق کرد دید کار یک استاد است، گفت: این لحاف سوخته بود چه کردید؟ خدمتکاران سخت ناراحت شدند، فرمود: نترسید کار خود من بوده، رفوگر را بیاورید. او را آوردند، بقچه آن مرد را به او نشان داد و گفت: تو رفو کردى؟ گفت: آرى، قاضى را طلبید و مال آن مرد را از آن خائن پس گرفت و به صاحبش داد و وى را به خاطر خیانت، سیاست فرمود.

 

هواى نفس و تزکیه آن‏

در کلام بزرگان عرفا آمده است:

مَنْ غَضَّ بَصَرَهُ عَنِ الْمَحارِمِ، وَأمْسَکَ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ وَعَمَّرَ باطِنَهُ الْمُراقَبَةَ و ظاهِرَهُ بِاتَّباعِ السُّنَّةِ وَجَدَ حَلاوَةَ النَّجاةِ. «10»

کسى که دیده از حرام بپوشاند و نفس از شهوات و امیال و هوا و هوس حفظ کند و باطن به دوام مراقبت عمارت نماید و ظاهر به متابعت سنّت رسول بیاراید، شیرینى نجات در دنیا و آخرت بیابد.

سُئِلَ عَنْ أحْمَدَ بْنِ رُوَیْمٍ کَیْفَ حالُکَ؟ قالَ: کَیْفَ حالُ مَنْ کانَ دینُهُ هَواهُ وَهِمَّتُهُ دُنْیاهُ، لَیْسَ بِصالِحٍ تَقِىٍّ وَلا بِعارِفٍ نَقِىٍّ.

از احمد بن رویم پرسیدند: چگونه‏اى؟ گفت: چگونه باشد حال کسى که دینش هواى نفس و اراده‏اش دنیاست، صالح با تقوا نیست و عارف پاکیزه نمى‏باشد.

عارفان فرموده‏اند:

قیمَةُ کُلِّ إنْسانٍ بِقَدْرِ هِمَّتِهِ، فَإنْ کانَتْ هِمَّتُهُ الدُّنْیا فَلا قیمَةَ لَهُ و إنْ کانَتْ هِمَّتُهُ رِضَا اللّهِ فَلایُمْکِنُ اسْتِدراکُ غایَةِ قیمَتِهِ وَلَا الْوُقُوفُ عَلَیْها.

ارزش هر انسان به اندازه همّت و اراده اوست، اگر اراده‏اش مادّیّت است پس ارزش ندارد و اگر همّتش خشنودى حقّ است، پس یافتن قیمت و نهایت ارزشش در امکان کسى نیست.

اولیاى خدا با تکیه به قرآن و سخنان پیامبر و ائمه براى تزکیه نفس، مسائل زیر را پیشنهاد مى‏کنند:

1- تقوا و پرهیزکارى در نهان و آشکار.

2- کم خورى.

3- کم خوابى.

4- کم گویى.

5- دورى از معاصى و گناهان.

6- مواظبت بر روزه.

7- دوام نماز شب.

8- ترک امیال و شهوات غلط به طور دائم.

9- تحمّل آزار از اقوام و همسایگان و مردم کم ظرفیّت.

10- ترک رفاقت با نادانان.

11- معاشرت با شایستگان و بزرگواران.

12- به حقیقت که بهترین مردم با منفعت‏ترین آنهاست و بهترین کلام، سخن مختصر و با معنى است. و سپاس مر خدا را به تنهایى.

 

 

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- نهج البلاغه: حکمت 219؛ غرر الحکم: 298، حدیث 6750.

(2)- بحار الأنوار: 56/ 163، باب 23؛ عوالى اللآلى: 4/ 113، حدیث 174.

(3)- مسند أحمد: 5/ 266، با کمى اختلاف؛ کنز العمال: 15/ 643.

(4)- نهج البلاغه: خطبه 221.

(5)- حج (22): 21.

(6)- بحار الأنوار: 22/ 385، باب 11، حدیث 27؛ الأمالى، شیخ مفید: 136.

(8)- بحار الأنوار: 14/ 188، باب 15، حدیث 39؛ وسائل الشیعة: 28/ 56، باب 31، حدیث 34201.

(10)- فیض القدیر: 1/ 186، برگرفته از حدیثى در ارشاد القلوب، دیلمى: 1/ 131.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 91/3/22 :: ساعت 2:11 عصر )
»» نیّت پاک در آیینه فضل حق

آیین پاک اسلام از انسان مى‏خواهد که کلیه نیّت‏هایش را پاک و براى خدا قرار دهد.

اسلام مى‏خواهد که انسان در تمام برنامه‏هایش اعم از برنامه‏هاى مادى و معنوى، دنیایى و آخرتى، فردى و اجتماعى و حتى نسبت به خواب و خوراکش، نیّتش را براى خدا قرار دهد و حتى نسبت به انجام تمام حسنات و نیکى‏ها براى خاطر حق نیّت داشته باشد، گرچه موفق به انجام کار نشود.

در روایات زیادى وارد شده که خداوند بزرگ، از باب فضل و عنایتش به نیّت کار خیر اجر و مزد مى‏دهد، گرچه صاحبش تا آخر عمر موفق به تحقق نیّتش نگردد. و اگر کسى خداى ناخواسته نیّت شر کند، تا تحقق عملى پیدا نکند خداوند به آن نیّت شر، عبد را عقاب نمى‏کند.

عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: إنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ الْفَقیرِ لَیَقُولُ: یا رَبِّ ارْزُقْنى حَتّى‏ افْعَلَ کَذا وَکَذا مِنَ الْبِرِّ وَوُجُوهِ الْخَیْرِ فَإذا عَلِمَ اللّهُ ذلِکَ مِنْهُ بِصِدْقِ نِیَّةٍ کَتَبَ اللّهُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلَ ما یَکْتُبُ لَهُ لَوْ عَمِلَهُ إنَّ اللّهَ واسِعٌ کَریمٌ‏ «1».

امام صادق علیه السلام فرمود: عبد مؤمن دست خالى به حق مى‏گوید: یا رب! به من مالى عطا کن تا با آن کار نیک و امور خیر انجام دهم. خداوند وقتى از این مؤمن صدق نیّت ببیند، به همین نیّت اجرى به او عنایت مى‏کند، مانند اجر اجراى آن نیّت که خداوند وسعت دهنده کریم است.

پیامبر عزیز اسلام صلى الله علیه و آله مى‏فرمود:

مردم چهار دسته‏اند: مردى است که خدا به او علم و مال عنایت کرده و او با کمک علمش از مالش بهره مى‏برد و مردى است که او را مى‏بیند و مى‏گوید: اگر خداوند به من هم علم و مال عطا مى‏کرد همانند او از علم و مال استفاده مى‏کردم، خداوند اجر این مردى که چنین نیّتى دارد مانند دارنده علم و مال که علم و مالش را در راه خدا خرج کرده قرار مى‏دهد و سوّم: مردى است که مال دارد ولى علم به او عنایت نشده و مالش را بر اساس جهل در راه غیر حق صرف مى‏کند و مردى او را مى‏بیند و مى‏گوید: اگر من هم مال داشتم با مالم همین معامله را مى‏کردم، این مرد که چنین نیّتى دارد در وزر گناه با مال دار جاهل یکى است!! «2» و نیز حضرت فرمود:

دو گروه براى جهاد با هم روبرو مى‏شوند، ملائکه براى نوشتن عمل آنان نازل مى‏شوند و این چنین مى‏نویسند: فلانى براى دنیا جنگ کرد، فلانى براى حمیت، فلانى براى عصبیت، نگویید فلانى در راه خدا کشته شد، کسى که براى اعلاى کلمه حق بجنگد او در راه خدا جنگ کرده است‏ «3».

باز حضرت فرموده:

کسى که براى خدا بوى خوش استعمال کند، قیامت مى‏آید در حالى که بویش از مشک پاکیزه‏تر است و هرکس نیّتش در استعمال بوى خوش غیر خدا باشد، قیامت بویش از بوى مردار بدتر است‏ «4».

روایت شده:

مردى در حالى که گرسنه بود به ریگ زارى عبور کرد. پیش خود گفت: اگر این رمل‏ها طعام بود، همه را بین مردم قسمت مى‏کردم. خداوند به پیامبر زمان وحى کرد: به آن مرد بگو صدقه تو و شکر نیّت پاکت را قبول کردم و ثواب اطعام طعام اگر به مانند این ریگ‏ها نموده بودى به تو عنایت کردم‏ «5».

عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: إِنَّما خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِى النَّارِ لِأَنَّ نِیّاتِهِمْ کانَتْ فِى الدُّنیا أَنْ لَوْ خُلِّدُوا فیها أَنْ یَعْصُوَ اللّهَ تَعالى‏ أَبَداً وَإنَّما خُلِّدَ أَهْلُ الجَنَّةِ فِى الجَنَّةِ لِأَنَّ نِیَّاتِهِمْ کانَتْ فِى الدُّنیا أَنْ لَوْ بَقَوْا فیها أَنْ یُطیعُوا اللّهَ أَبَداً فَبِالنِّیّاتِ خُلِّدَ هؤلاءِ وَهؤلاءِ ثُمَّ تَلا قَوْلَهُ تَعالى‏: [قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ‏] «6»، قالَ: یَعْنى عَلى‏ نِیَّتِهِ‏ «7».

امام صادق علیه السلام فرمود: همیشگى بودن اهل آتش در آتش به خاطر این است که نیّتشان در دنیا این بود تا هستند نسبت به حق عصیان داشته باشند و همیشگى بودن اهل بهشت در بهشت به خاطر این است که در دنیا نیّت داشتند تا هستند مطیع حق باشند، به نیّت‏ها است که آنان در آتش ابدى و آنان در بهشت جاوید و همیشگى‏اند. سپس این آیه را تلاوت کرد: «هر کسى بر آنچه در درون دارد عمل مى‏کند» یعنى بر نیّتش.

عَنْ أَحَدِهِما علیهما السلام قالَ: إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالى‏ جَعَلَ لِآدَمَ فى ذُرِّیَّتِهِ أَنَّ مَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ یَعْمَلْها کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ وَمَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ وَعَمِلَها کُتِبَتْ لَهُ عَشْراً وَمَنْ هَمَّ بِسَیِّئَةٍ لَمْ تُکْتَبْ عَلَیْهِ وَمَنْ هَمَّ بِها وَعَمِلَها کُتِبَتْ عَلَیْهِ سَیِّئَةٌ «8».

از یکى از دو امام باقر و صادق علیهما السلام روایت شده: خداوند تبارک و تعالى‏ به خاطر آدم در فرزندانش این‏گونه قرار داده که هریک نیّت عمل خوبى کنند و انجام ندهند براى او حسنه نوشته شود و هر کدام نیّت کار خیر کردند و عملى نمودند ده حسنه برایش نوشته شود و هر کدام نیّت کار بد کردند ولى عمل ننمودند، چیزى بر او نوشته نشود و اگر نیّت بد کردند و به اجرا گذاشتند یک بدى در حق آنان نوشته شود.

عَنْ أَبى الحسن مُوسى‏ علیه السلام- فى حَدیثٍ- أَنَّهُ قالَ: رَحِمَ اللّهُ فُلاناً، یا عَلِىُّ، لَمْ تَشْهَدْ جِنازَتَهُ؟ قُلْتُ: لا، قَدْ کُنْتُ أَحَبُّ أَنْ أَشْهَدَ جِنازَةَ مِثْلِهِ فَقالَ: قَدْ کُتِبَ لَکَ ثَوابُ ذلِکَ بِما نَوَیْتَ‏ «9».

امام کاظم علیه السلام به على بن ابى حمزه فرمود: خدا فلانى را رحمت کند، به تشییع جنازه او نیامدى؟ گفتم: دوست داشتم مثل چنین شخصى را تشییع کنم.

فرمود: براى تو ثواب آنچه نیّت داشتى نوشته شد.

عبداللّه بن موسى بن جعفر از پدرش پرسید:

دو فرشته‏اى که مأمور ثبت اعمالند، از نیّت ثواب و گناه آدمى آگاهند؟ حضرت فرمود: بوى مستراح و عطر یکى است؟ گفتم: نه. فرمود: چون عبد قصد کار نیک کند، نفس او خوشبو برآید، فرشته دست راست که مأمور ثبت نیکى هاست به فرشته دست چپ گوید: برخیز زیرا او قصد کار خوب دارد، چون عبد کار خوب را انجام دهد زبانش قلم و آب دهانش مرکب و بدین وسیله نیکى در دفترش ثبت شود و چون قصد گناه کند، نفسش بدبو در آید، فرشته دست چپ به دست راست گوید او قصد کار بد دارد، چون عملى سازد آن را ثبت نماید!! «10»

از حضرت امام رضا علیه السلام روایت شده:

در قیامت نامه سیئات مؤمن را نشانش مى‏دهند و او دچار ترس و لرز مى‏شود، حسناتش را نشانش دهند، چشمش روشن و خوشحال گردد، آن‏گاه خداوند مى‏فرماید: دفترى که حسنات به جا نیاورده‏اش در اوست نشان او دهید، چون ببیند گوید: پروردگارا! به بزرگیت قسم من این حسنات را به جا نیاورده‏ام. خداوند مى‏فرماید: راست مى‏گویى ولى چون نیّت آن‏ها را داشتى من براى تو ثبت کردم، آن‏گاه ثواب آن حسنات نیّت شده را به او مى‏دهند «11».

امام رضا علیه السلام به ریان بن شبیب فرمود:

اگر علاقه دارى در ثواب شهداى کربلا شریک باشى، هرگاه یاد کردى بگو: اى کاش با آن‏ها بودم و به سعادت بزرگى مى‏رسیدم‏ «12».

جابر در زیارت اربعین حضرت حسین علیه السلام خطاب به شهداى کربلا گفت:

ما با شما در ثواب شریکیم. عطیه کوفى گفت: اى جابر! چگونه با آنان شریکیم در حالى که ما کارى نکرده‏ایم و رنجى ندیده‏ایم، آن‏ها از زن و فرزند جدا شده و زخم برداشتند تا کشته شدند!!

جابر گفت: از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود:

هرکه قومى را دوست دارد، با آن‏ها محشور مى‏شود و هرکه کار قومى را دوست دارد با آن‏ها در ثواب آن کار شریک است، به خدا قسم نیّت من و اصحاب من بر همان است که حسین و اصحابش بر آن رفتند «13».

امام زین العابدین علیه السلام در دعاى چهل و هفتم صحیفه عرضه مى‏دارد:

وَأَعِنّى عَلى‏ صالِحِ النِّیَّةِ وَمَرضِىِّ الْقَوْلِ وَمُسْتَحْسَنِ الْعَمَلِ.

مرا بر نیّت شایسته و گفتار مورد رضایت خود و عمل نیک کمک کن.

در دعاى مکارم الاخلاق آمده:

وَانْتَهِ بِنِیَّتى إلى‏ أَحْسَنِ النِّیّاتِ وَبِعَملى إلى‏ أَحْسَنِ الْأَعْمالِ الّلهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِکَ نِیَّتى.

پروردگارا! نیّت مرا به نیکوترین نیّت برسان و عملم را نیکوترین عمل کن، خداوندا! به لطفت نیّت شایسته مرا فراوان گردان.

این‏گونه نیّت‏هاى پاک است که قلب باید از آن بهره‏مند باشد و برابر روایات گذشته، اگر آدمى موفق به تحقق عملى آن گردد، ثواب عظیم مى‏برد، اگر هم موفق نشود، به همان نیّت پاک ثواب بزرگ نصیب انسان خواهد شد.

یکى از اصحاب رسول اسلام صلى الله علیه و آله مى‏گوید:

پیامبر بزرگ صلى الله علیه و آله در جمع مردم سخنانى فرمودند که مردم از شنیدن آن اشک ریختند و دل‏هایشان ترسید، آن مقدارى که از آن سخنرانى به یاد دارم این است:

اى مردم! برترین مردم از نظر بندگى کسى است که در عین بزرگى تواضع کند و در عین رغبت به دنیا زهد ورزد و با داشتن قوت انصاف دهد و به هنگام قدرت بردبارى نماید.

اى مردم! برترین افراد در بندگى کسى است که از دنیا به اندازه کفاف برگیرد و در طول زندگى داراى عفت باشد و براى سفر آخرت توشه آماده نماید و براى حرکت به آخرت آماده گردد.

اى مردم! عاقل‏ترین انسان‏ها از نظر بندگى کسى است که خدا را شناخته و از حضرت او فرمان برد و دشمن را شناخته با او مخالفت نماید و خانه همیشگى را آگاه گشته به اصلاح آن اقدام کند و سرعت از دنیا گذشتن خویش را دریافته، براى آخرت کسب توشه نماید؛ آگاه باشید بهترین توشه آن است که همراه با تقوا باشد و بهترین عمل آن است که نیّت پاک و خالص همراه آن گردد، و برترین قدر و منزلت از کسى است که نزد خدا ترسنده‏ترین مردم باشد «14».

 

همراهى با اهل بیت علیهم السلام‏

مردان راه دوست، راستى در قلب پاک خود جز نیّت پاک و شایسته نداشتند و به خاطر همان نیّت راستین بود که تمام اعمال آنان عین طاعت حق و محض فرمان بردن از اللّه بود.

آن‏ها در هر حال از نیّت خدایى برخوردار بودند، چنانچه توفیق به اجرا گذاشتن نیّت را پیدا مى‏کردند به احسن وجه عمل مى‏نمودند و اگر زمینه تحقق نیّت را نمى‏یافتند، از فضل خدا به ثواب عمل به آن نیّت مى‏رسیدند.

پس از پیروزى امام على علیه السلام در جمل، یکى از یارانش گفت: دوست داشتم برادرم با ما در این صحنه مى‏بود. حضرت فرمود: آیا میل و نیّت قلبى برادرت با ماست عرضه داشت: آرى. امام فرمود: حقیقتاً با ما حاضر است و آنان که هنوز در پشت پدران و رحم مادرانند و به دنیا نیامده‏اند نیز با ما هستند، به همین زودى، زمان آنان را آشکار مى‏کند، ایمان، به آنان نیرو مى‏گیرد و اهل طغیان به‏دست آنان نابود گردند.

پس از پایان جنگ جمل یا یکى از جنگ‏ها، امام على علیه السلام به تقسیم غنائم مشغول شدند، هر نفرى از برابر حضرت عبور کرد، مشتى درهم به او عنایت‏ فرمود. چون گیرنده غنیمت درهم‏هاى گرفته را مى‏شمرد ششصد درهم بود، به تمام افراد ارتش ششصد درهم رسید و براى خود حضرت هم ششصد درهم ماند.

ناگهان یکى از سربازان آه کشید، حضرت سبب آه او را پرسید، عرضه داشت:

وقتى خواستم در رکاب مبارک شما شرکت کنم دنبال برادرم رفتم، او را مریض یافتم، در موقع خداحافظى شنیدم که مى‏گفت: اى کاش از سلامت برخوردار بودم، تا مى‏توانستم در کنار على با دشمنان حق بجنگم. حضرت بلافاصله ششصد درهم سهم خود را به آن سرباز داد و فرمود: چون به دیدار برادرت رفتى این سهم را به او بده و بگو به خاطر نیّتت انگار با ما بودى و این سهم حق توست.

*** معلم اخلاق، شهید دستغیب در یکى از کتاب‏هایش از جلد سیزده «بحار الأنوار» از کتاب «کشف الغمة» اربلى نقل مى‏کند:

محى الدین اربلى گفت: روزى در خدمت پدرم بودم. مردى نزد او بود و چرت مى‏زد. در آن حال عمامه از سرش افتاد و جاى زخم بزرگى در سرش نمایان شد.

پدرم علت آن زخم را پرسید، گفت: این زخم را در جنگ صفین برداشتم. گفتند:

تو کجا و جنگ صفین کجا؟!

گفت: وقتى به مصر مى‏رفتم، مردى از اهل غزه با من همسفر شد، در بین راه درباره جنگ صفین صحبت شد، همسفرم گفت: اگر من در صفین بودم شمشیرم را از خون على و یارانش سیراب مى‏کردم. من هم گفتم: اگر من در میدان صفین بودم شمشیر خود را از خون معاویه و یارانش سیراب مى‏کردم و اینک من و تو از یاران على و معاویه ملعون هستیم بیا با هم جنگ کنیم، در آن حال با هم در آویختیم و زد و خورد مفصلى کردیم، یک وقت متوجه شدم که بر اثر زخمى که به سرم رسیده از هوش مى‏روم، در آن اثنا دیدم شخصى مرا با گوشه نیزه‏اش بیدار مى‏کند، چون‏ چشم گشودم از اسب فرود آمد و دست روى زخم سرم کشید، در آن حال بهبودى یافت و فرمود: همین جا بمان و سپس ناپدید شد، آن‏گاه در حالى که سر بریده همسفرم را در دست داشت ظاهر شد و فرمود: این سر دشمن توست، تو به یارى ما برخاستى ما هم تو را یارى کردیم چنان که هرکس خدا را یارى کند خدا او را نصرت مى‏دهد، پرسیدم: شما کیستید؟ فرمود: صاحب الامر علیه السلام. آن‏گاه فرمود:

هرکس از تو پرسید این زخم چه بوده؟ بگو: این ضربتى است که در صفین برداشته‏ام!!

*** استادى که نزد او قسمتى از مکاسب شیخ و کفایه آخوند را تلمّذ مى‏کردم مى‏فرمود:

طلبه‏اى از ایران جهت تحصیل به سامرا رفت و در یکى از مدارس آن شهر مقیم شد. پس از مدتى خبر فوت پدرش را شنید، از یاران مدرسه سؤال کرد که در این مدرسه مرد خدا کیست؟ به او گفتند: آن شخصى که در کنار حوض مشغول آب برداشتن است مرد خداست. نزد او آمد در حالى که مشغول پر کردن آفتابه بود.

عرضه داشت: پدرم از دنیا رفته، خواهش مى‏کنم از درگاه خدا براى او طلب مغفرت کنید؛ آن مرد خدا گفت: وضو ندارم، ولى این مستراح رفتن و قدم‏هایى که در این مسیر بر مى‏دارم براى خدا نیّت مى‏کنم و ثوابش را هدیه پدر تو مى‏کنم!!

آن طلبه سخت رنجیده شد، ولى همان شب پدر خویش را در خواب دید که به او گفت: فرزندم! از برکت قدم‏هایى که آن مرد خدا در طریق مستراح براى خدا برداشت، من از ثواب آن قدم‏ها در عالم برزخ بهره‏مند شدم.

 

حقیقت نیّت‏

انسان، زمانى که با کمک انبیا و امامان علیهم السلام، و همت عالى عاشقان و دستگیرى پیران راه، به نور معرفت آراسته شد و از طریق این نور به این حقیقت دست یافت که حول و قوه‏اى جز حول و قوه او وجود ندارد و در تمام هستى مؤثرى جز حضرت او نیست و مالک و رازق و عالم و قادر و مرادى غیر او وجود ندارد و براى او این معنى کشف شد که: «لَیْسَ فِى الدّارِ غَیْرُهُ دَیّارٌ» از ما سوى اللّه قطع علایق مى‏کند و جز دوست و نام و یاد و ذکر دوست چیزى براى او نمى‏ماند و تمام اشیاى عالم را جز ابزار وسیله براى رسیدن به یار نمى‏نگرد و بود و نبود اشیا براى او مساوى مى‏شود، در این هنگام قلب خود را آیینه تجلى عشق دوست و وجود خویش را ظرف انعکاس صفات یار مى‏بیند.

در این وقت ملاحظه مى‏کند که تمام خواسته‏ها و اراده و تدبیرش، خواسته‏ها و اراده و تدبیر محبوب شده و انانیّتش از میان رفت و جز دوست در میانه نمانده و قلب و جان و هستى و وجودش عین نیّت و محض قصد براى رسیدن به حقیقت لقا و وصل یار شده و عشقى جز عشق معشوق حقیقى برایش نمانده.

اینجاست که محرک او براى تمام برنامه‏ها فقط عشق به محبوب است و تنها آرزوى انسان این است که در همه شؤون حیات رضاى یار را جلب کند و این عشقى که با کمک معرفت نسبت به حضرت دوست به‏دست آورده حقیقت نیّت و جان اراده و قصد است.

با این نیّت است که عبادت به مفهوم واقعى‏اش تحقق پیدا مى‏کند و در پرتو این نیّت و این عشق است که یار هم عاشق انسان شده و بین عاشق و معشوق آن چنان جاذبه‏اى ایجاد مى‏گردد که اگر همه موجودات عالم بخواهند، یک لحظه عاشق را از حرکت به سوى معشوق باز دارند، قدرت نخواهند داشت.

نیّت اگر غیر از این معنى باشد، چه ارزشى دارد و چه حرکتى مى‏تواند در درون و برون انسان ایجاد کند و چه گونه مى‏تواند آدمى را از حضیض پستى به اوج واقعیت و قله حقیقت برساند؟

آیا غیر از این‏گونه نیّت، بقیه خطورات قلب را مى‏توان نیّت گفت؟ آیا بدون این طرز نیّت، مى‏توان به سوى معشوقى که رفیع الدرجات است حرکت کرد، بدون نیّت رفیع، رسیدن به رفیع الدرجات بدون شک بدانید که امکان ندارد!!

عطار آن شیفته کوى دوست مى‏گوید:

مرکب لنگست و راه دورست‏

 

دل را چکنم که نا صبورست‏

این راه بریدنم خیال است‏

 

وین شیوه گرفتنم غرورست‏

صد قرن چو باد اگر بپویم‏

 

هم باد بود که یار دورست‏

با این همه گر دمى برآرم‏

 

بى او همه فسق یا فجورست‏

دانى تو که سر کافرى چیست‏

 

آن دم که همى نه در حضورست‏

بى او نفسى مزن که ناگاه‏

 

تیغت زند او که بس غیورست‏

بگذر ز رجا و خوف کاین جا

 

چه جاى خیال و نار و نورست‏

     

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- الکافى: 2/ 85، باب النیّة، حدیث 3؛ وسائل الشیعة: 1/ 49، باب استحباب نیة الخیر، حدیث 93.

(2)- محجة البیضاء: 8/ 103، کتاب النیة والصدق والإخلاص.

(3)- محجة البیضاء: 8/ 105، کتاب النیة والصدق والإخلاص.

(4)- محجة البیضاء: 8/ 105، کتاب النیة والصدق والاخلاص.

(5)- محجة البیضاء: 8/ 104، کتاب النیة والصدق والاخلاص.

(6)- اسراء (17): 84.

(7)- الکافى: 2/ 85، باب النیة، حدیث 5؛ المحاسن 2/ 330، کتاب العلل، حدیث 94.

(8)- وسائل الشیعة: 1/ 51، باب 6، حدیث 98؛ بحار الأنوار: 68/ 252، باب 71.

(9)- وسائل‏الشیعة: 1/ 52، باب استحباب النیة الخیر، حدیث 101.

(10)- الکافى: 2/ 429، باب من یهم بالحسنة أو السیئة، حدیث 3؛ بحار الأنوار: 5/ 325، باب 17، حدیث 16.

(11)- تفسیر القمى: 1/ 416، ذیل آیه‏ «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ» إسراء (17): 84.

(12)- الأمالى، شیخ صدوق: 193.

(13)- زیارت اربعین امام حسین علیه السلام.

(14)- بحار الأنوار: 74/ 181، باب 7، حدیث 15؛ اعلام الدین: 337، حدیث 15.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 91/3/22 :: ساعت 2:10 عصر )
»» داستان شیطان در قرآن‏

خداوند در سوره «ص» داستان ابلیس را که دچار یکى از رذایل اخلاقى؛ یعنى تکبر در برابر حق شد، و در نتیجه اعمال عبادى چندین هزار ساله خود را در کاسه‏اى از شراب حسادت سرکشید، چنین شرح مى‏دهد:

« [خدا] فرمود: اى ابلیس! تو را چه چیزى از سجده کردن بر آنچه که با دستان قدرت خود آفریدم، بازداشت؟ آیا تکبّر کردى یا از بلند مرتبه‏گانى؟* گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفریدى و او را از گل ساختى.* خدا] گفت: از آن [جایگاه‏] بیرون رو که بى‏تردید تو رانده شده‏اى؛* و حتماً لعنت من تا روز قیامت بر تو باد.* گفت: پروردگارا! مرا تا روزى که مردم برانگیخته مى‏شوند، مهلت ده.* [خدا] گفت: تو از مهلت یافتگانى تا زمانى معین و معلوم.* گفت: به عزتت سوگند همه آنان را گمراه مى‏کنم،* مگر بندگان خالص شده‏ات را.* [خدا] گفت: سوگند به حق و فقط حق را

مى‏گویم* که: بى‏تردید دوزخ را از تو و آنان که از تو پیروى کنند، از همگى پر خواهم کرد» .

آرى! شیطان در درجه اول کمر به آلوده کردن انسان به تکبر و نخوت و خودبینى و خودفراموشى بسته و مى‏خواهد دیگران را هم مانند خود، در همه زمینه‏هاى زندگى، حتى در خط عبادت، آلوده به کبر و ریا و خودبینى و خودفراموشى کند .

به هر روى، باید دانست که شناخت حسنات و سیئات اخلاقى و آراسته شدن به آن تنها از راه ارتباط و اتصال به قرآن و اهل بیت علیهم السلام امکان‏پذیر است؛ زیرا تنها دین خداست که همه فضایل و رذایل را برشمرده و به انسان نیروى جلب حسنات و دفع سیئات را در پرتو اتصال عنایت کرده است؛ بنابراین پى‏جویى از قواعد پاک اخلاقى در مکتبى غیر از مکتب اهل بیت علیهم السلام، پى‏جویى از آب در کویر بى‏آب است.

سال‏ها دل طلب جام جم از ما مى‏کرد

 

آنچه خود داشت زبیگانه تمنا مى‏کرد

بیدلى در همه احوال خدا با او بود

 

او نمیدیدش و از دور خدایا مى‏کرد



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/3/16 :: ساعت 2:58 عصر )
»» داستان حیرت‏انگیز ریشه‏ها

از دکتر «براندى» نقل شده است که:

«یکى از ریشه‏هاى یک درخت، ضمن پیشروى در خاک به مقدارى تخم و گیاه فاسد برخورد نمود، براى عبور از این مانع، به صورت ریشه‏هاى نازک مویى درآمده و رد شده سپس در مسافت چند سانتى‏متر آنطرف‏تر، ریشه‏ها دوباره به هم پیوسته به صورت یک ریشه ضخیم به پیشرفت خود ادامه داده است» .

هم چنان که آثار هدایت پروردگار در گیاه، براى عموم بشر، مخصوصاً براى علماى متخصص بهت‏آور و شگفت‏انگیز است؛ در دنیاى جانوران این آثار روشن‏تر و شگفت‏انگیزتر است. مسئله زندگى مورچگان، موریانه، زنبور عسل، انواع ماهى‏ها، پرندگان، چرندگان، خزندگان، و نظامى که از هدایت الهى بر آنان حکم‏فرماست، راستى بهت‏آور و حیرت‏انگیز است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/3/16 :: ساعت 2:57 عصر )
»» داستانى از تواضع امیرالمؤمنین علیه السلام‏

حضرت امام عسکرى علیه السلام مى‏فرماید: آگاه‏ترین مردم به حقوق برادران دینى و سخت‏کوش‏ترینشان در برآوردن حاجات آنان، برترینشان از نظر شأن و مقام نزد خدا هستند و هرکس در دنیا به برادران دینى‏اش تواضع و فروتنى کند نزد خدا از صدیقین به شمار مى‏آید و شیعه به حق على بن ابى طالب علیه السلام است.

سپس حضرت عسکرى علیه السلام مى‏فرماید: دو برادر دینى على علیه السلام- پدر و فرزندى- مهمان آن حضرت شدند. امام براى خدمت به آنان برخاست و مقدمشان را گرامى داشت و هر دو را بالاى مجلس نشاند و روبروى آنان نشست، سپس فرمان داد براى هر دو غذا آوردند و آنان از آن غذا خوردند.

آن گاه قنبر طشت و آفتابه و حوله‏اى آورد و خواست دست پدر را بشوید، حضرت از جا جست و آفتابه را از دست قنبر گرفت تا آب روى دست آن مرد بریزد. مرد دستش را به خاک مالید و گفت: یا امیرالمؤمنین! خدا مرا ببیند که تو بر دست من با این مقام و عظمتت آب مى‏ریزى؟! حضرت فرمود: بنشین و دستت را بشوى؛ زیرا خدا تو را و برادر دینى‏ات را مى‏بیند که در این زمینه‏ها امتیازى به تو ندارد و در خدمت به تو فضیلتى براى او نیست، برادر دینى‏ات مى‏خواهد با شستن دست تو در بهشت زمینه خدمت به نفع خودش فراهم سازد، آن هم خدمتى ده‏ها برابر عدد اهل دنیا و بر شمار خدمتکارانى که در دنیا هستند!

پس مرد نشست و على علیه السلام به او گفت: تو را به حقى که از من مى‏شناسى و آن را عظیم و بزرگ مى‏شمارى و تواضعى که براى خدا دارى تا به آن پاداشت دهند سوگند مى‏دهم که مرا به آنچه که از خدمتم به تو افتخارت داده‏اند واگذارى و آنچنان با آرامش دستت را به وسیله من بشویى که گویا قنبر آب روى دستت مى‏ریزد!

آن مرد تسلیم تواضع على علیه السلام شد و دستش را با آب ریختن امیرالمؤمنین علیه السلام شست. وقتى کار تمام شد آفتابه را به فرزندش محمد بن حنفیه داد و فرمود:

پسرم اگر فقط فرزند این مرد مهمان من بود من خود آب به روى دستش مى‏ریختم ولى خداى عزّ و جلّ نمى‏پسندد که بین پدر و پسر را چون با هم هستند فرق نگذارم، پدر به روى دست پدر آب ریخت و باید در این موقعیت پسر روى دست پسر آب بریزد. پس محمد حنفیه به روى دست پسر آب ریخت و پسر دستش را شست. آن گاه حضرت عسکرى علیه السلام فرمود: کسى که على علیه السلام را در تواضع و فروتنى پیروى کند شیعه واقعى او است‏



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/3/16 :: ساعت 2:56 عصر )
»» راز ولادت علی علیه السلام در درون کعبه

در سیزدهم رجب سال 30 عام الفیل، حادثه بس عجیبی رخ داد که هرگز در تاریخ بشریت سابقه نداشته و بعد از آن نیز تکرار نشده است، و آن حادثه، به دنیا آمدن نوزادی است در درون خانه کعبه که به نام علی علیه السلام اسم گذاری شد.

 

مادر وی فاطمه، دختر اسد فرزند هاشم است که جزء نخستین زنانی شمرده می شود که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایمان آورد و پیش از بعثت از آیین ابراهیم پیروی می کرد. همین فاطمه زنی است که سخت مورد احترام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است.

 

پدر این طفل، عمران معروف به ابوطالب، حامی بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.

 

مدرک حادثه

 

به دنیا آمدن امیرمؤمنان، علی علیه السلام در درون خانه خدا فضیلتی است که محدّثان شیعه و دانشمندان علم انساب آن را در کتابهای خود نقل کرده اند و در میان دانشمندان اهل تسنن گروه زیادی به این حقیقت، تصریح و آن را یک فضیلت بی نظیر خوانده اند که به نمونه هایی اشاره می شود:

 

1. محمد مالکی می گوید: «وُلِدَ بِمکَّةَ الْمُشَرّفَةَ داخِلَ بَیْتِ الْحَرامِ فی یَوْمِ الْجُمعَةِ الثَّالِثَ عَشَرَ مِنْ شَهْرِاللّه ِ رَجَبِ سَنَةِ ثَلاثینَ مِنْ عامِ الْفیلِ... وَلَمْ یُولَدْ فِی الْبَیْتِ الْحَرامِ قَبْلَهُ اَحَدٌ سِواهُ، وَهِیَ فَضیلَةٌ خَصَّهُ اللّه تَعالی بِها اِجْلالاً لَهُ وَاِعْلاءً لَمَرْتَبَتِهِ وَاِظْهارا لِکَرامَتِهِ؛(1) علی در داخل خانه خدا در مکه، روز جمعه سیزدهم ماه خدا، رجب سال سی از عام الفیل به دنیا آمد... قبل از او کسی در داخل خانه خدا به دنیا نیامده بود و این ولادت فضیلتی است که خدای بلند مرتبه علی علیه السلام را به آن اختصاص داده است، برای تجلیل او و بالا بردن مرتبه او و آشکار نمودن کرامت و بزرگواری او».

 

2. حاکم نیشابوری می گوید: «ولادت علی در داخل کعبه به طور تواتر به ما رسیده است.»(2)

 

تاکنون کسی به این فضیلت دست نیافته است.»(3)

 

(4)

زمینه داریم که به یکی از آنها اشاره می شود:

 

سعید بن جبیر از یزید بن قعنب نقل نموده که من با عباس بن عبدالمطلب و گروهی از فرزندان عبدالعزّی در مقابل خانه خدا نشسته بودیم که ناگهان فاطمه دختر اسد مادر امیرالمؤمنین که نه ماهه باردار بود و درد زایمان او را گرفته بود، ظاهر شد، «فَقالَتْ رَبِّ اِنّی مُؤمِنَةٌ بِکَ وَبِما جاءَ مِنْ عِنْدِکَ مِنْ رُسُلٍ وَکُتُبٍ، وَاِنّی مُصَدّقَةٌ بِکَلامِ جَدّی اِبْراهِیْمَ الخَلیلِ، وَاِنّهُ بَنی الْبَیْتَ العَتیقَ فَبِحَقِّ الّذی بَنی هذَا الْبَیْتَ وَبِحَقِّ الْمَوْلُودِ الَّذی فِی بَطْنی لمّا یَسَّرْتَ عَلَیَّ وِلادَتی؛(5) پس فاطمه گفت: پروردگارا! به تو و پیامبران و کتابهایی که از طرف تو نازل شده اند، ایمان دارم و سخن جدّم ابراهیم خلیل را تصدیق می کنم؛ او که این خانه عتیق را بنا کرد. پس به حق آن کسی که این خانه را ساخت، و به حق کودکی که در رحم دارم، ولادت این کودک را بر من آسان فرما!»

 

یزید بن قعنب می گوید: ما دیدیم که خانه خدا از پشت شکافته شد (محل مستجار) و فاطمه داخل خانه شد و ما دیگر او را ندیدیم، و دیوار دوباره به حال اوّل برگشت، به ذهن ما رسید که قفل در خانه خدا را باز کنیم، ولی باز نشد، «فَعَلِمْنا اَنَّ ذلِکَ اَمْرٌ مِنَ اَمْرِ اللّه ِ عَزّوجَلّ؛(6) پس دانستیم که این مسئله کاری است از طرف خدای عزیز و جلیل».

 

چند روز این مادر و کودک در درون خانه خدا می مانند. راستی در این چند روز مادر چه خورده و چه نوشیده؟ و دیگر نیازهای خویش را چگونه برآورده نموده است؟...

 

اگر کمترین دقت و تأمّلی در این مسائل انجام گیرد، بی گمان به فضیلت والای این نوزاد و مادر می توان پی برد که چگونه معجزات متعددی به احترام آن دو انجام می گیرد؛ شکافته شدن دیوار خانه خدا و به هم آمدن آن، ماندن چهار روز در درون خانه، پاک بودن نوزاد از آلودگی زایمان وگر نه در درون خانه خدا راه نمی یافت، استفاده از غذای بهشتی و...! خوب است در ادامه گزارش را از زبان فاطمه بنت اسد بشنویم:

 

وقتی از خانه بیرون آمد، گفت: «اِنّی فُضِّلْتُ عَلی مَنْ تَقَدَّمَنی مِنَ النِّساءِ لاَِنَّ آسِیَةَ بِنْتَ مُزاحِمٍ عَبَدَتِ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ سِرّا فِی مَوْضِعٍ لایُحِبُّ اَنْ یَعْبُدَاللّه َ فِیهِ اِلاّ اضْطِرارا، وَاِنَّ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْران هَزَّتِ النَّخْلَةَ الْیابِسَةَ بِیَدِها حَتّی اَکَلَتْ مِنْها رُطَبا جَنیّا، وَاِنّی دَخَلْتُ بَیْتَ اللّه ِ الْحَرامَ فَاَکَلْتُ مِنْ ثِمارِ اَلجَنَّةِ وَاَوْراقِها[ارزاقها]؛(7) به راستی من بر زنهای پیش از خود برتری یافتم؛ زیرا آسیة دختر مزاحم (همسر فرعون) خدا را پنهانی در جایی عبادت کرد که دوست نمی داشت در آن مکان (یعنی کاخ فرعون) خدا را عبادت کند، مگر در حال ناچاری. و به راستی مریم دختر عمران درخت خشک خرما را با دستش تکان داد تا رطب تازه ای از آن بخورد، ولی من داخل خانه خدا شدم و از میوه های بهشتی و ورقها (یا روزیها)ی آن استفاده بردم.»

 

مراسم نامگذاری

 

مولود نورانی که در درون خانه خدا به دنیا آمده و چهار شبانه روز از او و مادرش با غذای بهشتی پذیرایی شده، برای نام گذاریش نیز خدای خانه باید تصمیم بگیرد، نه پدر و مادر و یا پدربزرگ و مادربزرگ. و چنین هم شد، خداوند منّت خویش را بر او کامل نمود و با جملاتی از عالم غیب به گوش فاطمه مادر نوزاد رساند که او را چه نام نهد.

 

فاطمه بنت اسد می گوید: «فَلمّا اَردْتُ اَنْ اَخْرُجَ هَتَفَ بی هاتِفٌ یا فاطِمَةُ سَمّیهِ عَلیّا فَهُوَ عَلِیٌ وَاللّه ُ الْعَلِیُّ الاَْعْلی یَقُوْلُ: اِنّی شقَقْتُ اِسْمَهُ مِنْ اِسْمی وَاَدّبْتُهُ باَدَبی وَوَقَفْتُهُ عَلی غامِضِ عِلْمی وَهُوَ الَّذی... یُؤذِّنُ فَوْقَ ظَهْرِ بَیْتی وَیُقَدِّسُنی وَیُمَجِّدُنی فَطُوبی لِمَنْ اَحَبَّهُ واَطاعَهُ وَوَیْلٌ لِمَنْ اَبْغَضَهُ وَعَصاهُ؛(8) پس هنگامی که خواستم [از کعبه] خارج شوم، هاتفی [از غیب] مرا ندا داد: ای فاطمه [او را] به نام علی نام گذاری کن! پس او علی است و خدای علیّ اَعْلی است که می گوید: به راستی، اسم او را از اسم خودم جدا ساختم و او را به ادب خود پرورش دادم و او را بر پیچیدگیهای علم خود آگاه ساختم و او کسی است که... بر بام خانه من اذان خواهد گفت و مرا تقدیس و تمجید خواهد نمود. پس خوش به حال کسی که او را دوست بدارد و اطاعتش کند و وای بر کسی که او را دشمن بدارد و نافرمانی کند.»

 

آن گاه فاطمه بنت اسد روی به خانه نهاد. شخصی به سرعت خود را به ابوطالب و خانواده او رساند و بشارت ولادت علی علیه السلام را داد. همه خانواده که در پیشاپیش آنها محمد مصطفی صلی الله علیه و آله قرار داشت، به استقبال فاطمه و نوزادش آمدند، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله نوزاد را در بغل گرفت و زبان خویش را در دهان او قرار داد و اذان و اقامه در گوش او خواند. آن گاه ابوطالب شتران زیادی را به عنوان ولیمه این نوزاد قربانی نمود و تمام مردم را نیز دعوت نمود؛ به این صورت که اوّل هفت بار خانه خدا را طواف نمایند، آن گاه داخل خانه ابوطالب روند و بر علی علیه السلام سلام نمایند.(9)

 

راز ولادت

 

آنچه مهم و ضروری است که جامعه اسلامی، اعم از شیعه و سنی به آن توجه نمایند، راز و فلسفه این ولادت در درون خانه خداوند و کعبه است. مریم با آن عظمت که به تصریح قرآن معصومه است و فرزند او از پیامبران اولوالعزم بود، وقتی درد زایمان او فرا می رسد، به او دستور داده می شود که محراب و عبادتگاه را ترک گوید و به نقطه دوردستی پناه برد؛(10) چرا که اینجا عبادتگاه است، نه زایشگاه؛ ولی فاطمه بنت اسد را به درون مقدس ترین عبادتگاه، یعنی کعبه فرا می خوانند و با معجزه دیوار شکافته می شود و در برخی منابع آمده که به فاطمه بنت اسد الهام شد که وارد خانه کعبه گردد.(11)

 

و توجّه می توان به آن رسید.

 

تحلیل حادثه

 

روی علی است قبله این دل حق پرست ما کوی علی است منزل و جایگه نشست ما

بوی علی است باعث حال خراب و مست ما سوی علی است هر زمان به التماس دست ما

اگر به روایات امامت و ولایت ائمه اطهار علیهم السلام مخصوصا امیرمؤمنان علیه السلام دقّت شود، در می یابیم که اساسی ترین شرط توحید، ولایت امامان معصوم است؛ چنان که در حدیث سلسلة الذهب و دهها حدیث دیگر به آن تصریح شده است که کلمه توحید دژ نفوذناپذیر الهی است، به شرطی که ولایت و امامت امامان در کنار آن باشد.(12) این از نظر فکری و اعتقادی، و امّا از نظر رفتاری و عمل نیز اساسی ترین شرط قبولی اعمال، پذیرفتن امامت علی علیه السلام و فرزندان اوست.

 

امام باقر علیه السلام فرمود: «هر کس به خداوند عزّتمند تقرّب جوید با عبادتی که تلاش خود را در انجام آن به کار برد، ولی امامی نصب شده از جانب خداوند برای او نباشد، تلاشش پذیرفته نمی شود و گمراه و سرگردان خواهد بود، و خداوند نیز اعمال او را دشمن می دارد.»(13)

 

(14)

باشد که خانه زاد این بیت می باشد.

 

لطیفه

 

خداوند زاده نشده و دارای فرزند نیز نمی باشد، ولی یک امر را نمی توان انکار کرد و آن اینکه صدای گریه نوزاد از خانه خدا به گوش رسیده است.

 

ولادت علی علیه السلام در درون خانه خدا رمز و رازش این است که بدانیم قلب خانه خدا و توحید را ولایت و امامت علی تشکیل می دهد. در منابع روایی اِشاراتی به این مطلب شده است، از جمله:

 

1. در ذیل جملاتی که فاطمه بنت اسد در لحظه خروج از خانه خدا شنید، می خوانیم: «فَطُوبی لِمَنْ اَطاعَهُ وویلٌ لِمَنْ اَبغَضَه وَعَصاهُ؛(15) پس خوش به حال کسی که او را دوست بدارد و اطاعتش کند و وای بر کسی که او را دشمن بدارد و نافرمانی کند.» قبلاً اشاره شد جملات فوق راز ولادت علی علیه السلام را در درون کعبه این می داند که مردم مطیع و فرمانبر او گردند و از امامت و ولایت او سرپیچی نکنند.

 

2. در دعوت نامه ابوطالب از مردم برای ولیمه حضرت علی علیه السلام می خوانیم: «وَقالَ هَلُمُّوا وَطَوِّفُوا بالبَیْتِ سَبْعا وَادْخُلُوا وَسَلِّموا عَلی عَلیٍّ وَلَدِی؛(16) گفت: مردم! بیایید و هفت بار دور خانه طواف کنید، [آن گاه] داخل [خانه من] شوید و بر فرزندم علی سلام کنید.»

 

این سخن به این رمز که علی علیه السلام امام و رهبر آینده شماست، اشاره دارد.

 

3. امام باقر علیه السلام فرمود: «اِنَّما اُمِرَ النّاسُ اَنْ یَأْتُوا هذِهِ الاَحْجارَ فَیَتَطَوّفُوا بِها، ثَمَّ یَأْتُونَنا فَیُخْبِروُنا بِوِلایَتِهِمْ وَیَعْرِضُوا عَلَیْنا نُصْرَتَهُمْ؛(17) همانا به مردم دستور داده شده است که بیایند و این سنگها (کنایه از کعبه) را طواف کنند. سپس نزد ما (امامان) آیند و خبر ولایتشان را [نسبت به ما] اظهار نمایند، و یاری شان را نسبت به ما عرضه دارند».

 

نتیجه آنکه راز ولادت امیرمؤمنان علیه السلام در درون خانه کعبه این است که مردم در حال نماز رو به کعبه باشند و صورت دل را به سوی امامت امامان معصوم و در رأس آنها امیرمؤمنان داشته باشند و هرگز از یاد نبرند که علی در درون خانه توحید جا دارد.

 

من ار به قبله رو کنم به عشق روی او کنم اقامه صلات را به گفتگوی او کنم

گر از وطن سفر کنم سفر به سوی او کنم زحج و بیت بگذرم طواف کوی او کنم

کز احترام مولدش حرم شده است محترم در این ولا بگو نعم که هست اعظم نعم

* * *

 

الا که رحمت آیتی زرحمت علی بود همه کتاب انبیا حکایت علی بود

بهشت و هر چه اندر او عنایت علی بود اجلّ نعمت خدا ولایت علی بود.(18)

 

پی نوشت ها:

 

1. الفصول المهمة، ص12 ـ13؛ بحارالانوار، ج35، ص8.

 

2. مستدرک حاکم، ج3، ص483.

 

3. شرح قصیده عبدالباقی افندی، ص15.

 

4. مروج الذهب، ج2، ص349؛ شرح الشفاء، ج1، ص151؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج1، ص306 ـ 310.

 

5. بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، ج35، ص8، حدیث 11؛ ر.ک: خصائص امیرالمؤمنین، للشریف الرضی، ص39؛ الغدیر، علاّمه امینی، ج6، ص22.

 

6. همان.

 

7. بحارالانوار، ج35، ص8.

 

8. بحارالانوار، ج35، ص9، ذیل حدیث 11.

 

9. بحار، ج35، ص18؛ اعلام الهدایه، ج2، ص50.

 

10. مریم/22 ـ 23.

 

11. سنة الهدایة، ص129.

 

12. ر.ک: توحید صدوق.

 

13. اصول کافی، ج1، ص183.

 

14. بحارالانوار، ج27، ص194؛ ر.ک: مناقب خوارزمی، ص28.

 

15. بحار، ج35، ص8، ذیل حدیث 11.

 

16. همان، ص18؛ ذیل حدیث 14.

 

17. عیون اخبارالرضا، ج2، ص262، حدیث 29 و 30.

 

18. فؤاد کرمانی.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/3/16 :: ساعت 2:53 عصر )
<      1   2   3      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 85
>> بازدید دیروز: 453
>> مجموع بازدیدها: 1359130
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب