»» آل سعود و عربستان2
نتایج لشکرکشی مصریان به عربستان را میتوان به صورت ذیل جمعبندی کرد:
1 ـ درعیّه و سایر شهرهای وهّابی بعد از حدود نود سال آبادانی، غارت و ویران گردید.
2 ـ کشور وسیع عبدالعزیز و پسرش سعود متلاشی شد.
3 ـ تعداد بیشماری از اعراب وهّابی قتل عام شدند.
4 ـ پیشرفت دعوت وهابی متوقف شد و رعبی که از وهابیان در دلها پیدا شده بود از بین رفت.
5 ـ سلطنت سعودی منقرض گردید.
6 ـ همراه با سربازان مصری و ترک و آلبانی، فرهنگ غربی تا قلب عربستان راه یافت، و پای اروپاییان به آنجا باز شد. بطوری که یک سال بعد از سقوط درعیّه (1236 /1820) ارتش انگلیس در بحرین مستقر شد و نفوذ آن دولت در خلیج فارس توسعه یافت.
7 ـ بعد از این پیروزی بود که فکر ناسیونالیزم عرب در سر محمد علی پاشا و بعد شریف حسین پیدا شد و در قرن بیستم منشأ تحولات شگرف در خاورمیانه گردید.
8 ـ اندیشه وحدت قومی عربی، بعد از این پیروزی، در سر رجال عرب پیدا شد و از مصر نشأت گرفت.
9 ـ اندیشه تشکیل دولت بر اساس اسلام و قوانین اسلامی از همان ایام عملی شناخته شد.
10 ـ بعد از فتح عربستان و سوریّه بود که محمد علی پاشا کشور خدیوی مصر را مستقل اعلام کرد...
سالهای فترت (1234 /1818 ـ 1320 /1902)
بعد از سقوط درعیه تا چند سال کسی از خاندان سعودی به فکر سلطنت نیفتاد. ابراهیم پاشا مقام حکمرانی نجد را به یکی از اعیان مصر به نام اسماعیل پاشا واگذار کرد و او از سوی خود افسری به نام خالد پاشا را که مردی ستمکاره و مهمل بود روانه نجد کرد. صحرانشینان نجدی از ضعف وی استفاده کرده به حالت بدوی و غارتگری برگشتند و به جان هم افتادند. در سال 1235/1819 ترکی37 پسر عبدالله بن سعود جمعی از اعراب را با خود همراه ساخته ریاض و بعد عارض را تصرف کرد و ارتش مصر را از این دو شهر بیرون راند. سپس اعراب جبل شَمَّر و مطیر را با خود یار ساخت و دولتگونهای تشکیل داد. در 1242/1833 فیصل بن ترکی از مصر گریخته به پدر پیوست و به یاری او احساء و قطیف را گرفت و ترکان را از وادی حنیفه بیرون راند. مشایخ قبایل شَمَّر و حایل نیز با ترکی پیمان دوستی بستند و کار سعودیان دوباره رونق گرفت. امّا بنی اعمام ترکی به فرماندهی مِشاری بر او تاختند و ترکی را به قتل رساندند. مشاری در ریاض به امارت نشست لیکن در سال 1294/1887 فیصل پسر ترکی به کمک آل رشید ریاض را بازگرفت و مشاری را کشته، خود به جای او نشست. وقتی این خبرها به محمد علی پاشا رسید امیری را به نام خورشید پاشا مأمور نجد کرد و ریاض را گشوده جمعی از وهّابیان را به قتل آورد و فیصل را با دو پسرش عبدالله و محمد و دو برادرش و جمعی از بنی اعمامش در بند کرد و به قاهره تبعید نمود. محمد علی پاشا یکی از امیرزادگان سعودی را که تربیت اروپایی داشت و از انضباط و فرمانبرداری او مطمئن بود به جای فیصل به حکومت نجد منصوب کرد (1254 /1838) امّا وقتی او به ریاض رسید اعراب بر او شوریدند و او را بیرون کردند. خالد سالها در عربستان دربدر بود تا اینکه به سال 1278ه·· .ق. در جدّه درگذشت.38
محمد علی پاشا بر اثر فشار روس و انگلیس که حامیان عثمانی بودند، بعد از اعلام استقلال ناچار شد ارتش خود را از جزیرةالعرب فراخواند. فیصل بن ترکی بعد از رفتن مصریها فرصتی پیدا کرده از قاهره به نجد آمد و در ریاض به حکومت پرداخت و تا سال 1282 در آنجا بود. امّا بعد از مرگش باز جنگ خانگی آل سعود شروع شد و به جان هم افتادند. آل رشید فرصت پیدا کرده ریاض را متصرف شدند و شیخ کویت دستاندازیهای خود را به نجد آغاز کرد. ارتش عثمانی در سال 1288ه·· .ق. به کمک کویتیها استان شیعهنشین احساء و قطیف را تصرف کرده ضمیمه بصره کردند. محمد بن رشید شمری39 در سال 1306ه·· .ق. بر آل رشید غلبه کرده ریاض را از ایشان گرفت و ضمیمه حکومت حایل ساخت. همین امیر شمّری در سال 1308ه·· .ق. ناحیه قَصیم و عُنَیْزه و بُریْدَه را بگشود و یکهتاز صحاری نجد شد.
بعد از فیصل پسرش عبدالرحمان برای استرداد ریاض با عشایر قصیم علیه ابن رشید متحد گشت و با او وارد جنگ شد. امّا بسختی شکست خورد بطوری که دل از امارت برگرفته نجد را ترک گفت و رهسپار قطیف و احساء گردید. در احساء استاندار عثمانی به او پیشنهاد اطاعت کرد تا حکومت ریاض را بازیابد امّا نپذیرفت و وارد کویت شد. شیخ کویت ابتدا به او اجازه اقامت در خاک خود را نداد و عبدالرحمان ناگزیر چندی در قطر بسر برد. ولی بعد از چندی با موافقت مقامات عثمانی به کویت بازگشت و ده سال در آنجا با عسرت بسر برد تا آنکه پسرش عبدالعزیز ریاض را بگشود و او و سایر افراد خانواده را به آن شهر برگرداند.
بازگشت آل سعود به نجد
عبدالعزیر بن عبدالرحمان در ایام جنگهای داخلی نجد و درگیریهای خونین پسران فیصل با یکدیگر، روز 29 ذی حجه 1293 /1880 در ریاض متولد شد، در پنج سالگی الفبا را یاد گرفت و قرآن میخواند و اجزائی از کتاب الهی را ازبر داشت، در هشت سالگی همراه با عمّش محمد بن فیصل و شیخ عبداللّه بن عبداللطیف آل شیخ در مجلس مذاکره آشتی با محمد بن الرشید حضور داشت. در ده سالگی گرفتار مصائب زد و خوردهای خانوادگی شد و در یازده سالگی با والدین خود ناگزیر از ترک ریاض و کوچهای پیاپی در صحاری احساء و کویت و الربع الخالی گردید. او در این سفرهای پرخطر فنون جنگهای صحرایی و حکومت بر صحرانشینان را فراگرفت و در شعر و ادب عربی مهارت یافت. قسمت اعظم قرآن و احادیث نبوی را حفظ کرد و از امثال عربی و تاریخ و جغرافیای عربستان و وقایع و ایّام قبایل و مفاخر و مثالب آنان و احوال رجال و سرداران صحرا اطلاع کافی به دست آورد. او بدویان را شناخت و خویها و توقعات و نیازهای ایشان را درک کرد و اخبار نجد و سرگذشت نیاکان خود را از پدر و سایر رجال سعودی شنید و از چگونگی مداخلات بیگانگان بخصوص ترکها و انگلیسها و آلمانیها در عربستان آگاهی کافی پیدا کرد. ضمنا از خاندان ابن عبدالوهاب اخبار سیره و مغازی رسول الله و تاریخ اسلام و شرح مذاهب اسلامی را بیاموخت و در مدرسه اجتماع بدوی تجارب بسیار اندوخت... و خلاصه آنکه فردی شایسته برای حکومت در صحرا و کارشناسی مطلع از فرهنگ و سنن عربی بار آمد.
پدرش بعد از ترک ریاض ابتدا به یکی از قبایل عجمان پناه برد امّا زندگی بین آن اعراب را برای خود و خانوادهاش ناامن و پرخطر دید. پس به «الرَبْعُ الخالی» رفته چند ماهی را بین قبیله بنی مُرَّه گذراند. آن ماهها سختترین ایام زندگی عبدالعزیز بود. بنی مُرَّه وحشیترین و خونخوارترین اعراب صحرا بودند و شرایط بسیار دشوار زندگی در صحاری سوزان و بادهای سموم و گرسنگی و تشنگی و خوردن سوسمار و خرمای خشک و شیر شتر برای امیرزادهای جوان چون او سخت و بلکه غیر قابل تحمل مینمود. مع ذلک همه این دشواریها را ناگزیر بر خود هموار کرد و راه و رسم مبارزه با فقر و گرسنگی و تشنگی را بخوبی فراگرفت.
خانه عبدالرحمن در کویت کوچک و نامناسب بود، افراد خانواده او فقط دو اطاق خواب و یک اطاق نشیمن و یک اطاق برای انبار و پخت و پز داشتند. لیکن در همین سرای کوچک حرفهای بزرگ زده میشد و رجال سیاسی عرب و اروپایی در آن رفت و آمد میکردند. ترکها میخواستند عبدالرحمان را به سوی خود بکشند. شیخ کویت که از روی کشته دو برادرش گذشته به امارت رسیده بود و آرزوی تسلّط بر عربستان را در سر میپروراند. پیوسته حرکات و فعالیتهای عبدالرحمان را زیر نظر داشت. روسها میکوشیدند از ضعف ایران و عثمانی استفاده کنند و بر راه دریایی هند مسلّط شوند. آلمانیها با ترکان عثمانی ساخته، درصدد بودند راهآهن برلین را به کویت متصل سازند و بالأخره انگلیسیها که بیش از سه قرن در خلیج فارس سابقه داشتند و در بوشهر و سایر بنادر معتبر ایران نمایندگی سیاسی و بازرگانی دایر کرده بودند ـ و دامنه نفوذشان از مشرق تا اقیانوس کبیر امتداد داشت ـ نقشههای دقیق برای عربستان طرح کرده مراقب عبدالرحمان و عبدالعزیز بودند و آن پدر و پسر را میآزمودند.
عبدالعزیز همه این جریانات را میدید و مذاکراتی را که با پدرش میشد میشنید و در ذهن خود نقشه استمداد از بریتانیا را برای استرداد ملک موروث میپروراند. قبل از او شیخ مبارک از این راه رفته و کشتیها انگلیسی را برای حمایت خود به ساحل کویت کشیده بود. عبدالرحمان در ایام اقامت در کویت بخت خود را برای حمله به عشایر قحطانی و جنگ با آل رشید برای پس گرفتن ریاض از ایشان آزمود امّا شکست خورد. شیخ مبارک هم یک بار به ریاض حمله برد لیکن در برابر حریف بسختی مغلوب گردید (1318 /1900) مقدّر این بود که ریاض به دست عبدالعزیز فتح شود و سلطنت سعودی بار دیگر در نجد استقرار یابد.
بُلعجبی تاریخ
عبدالعزیز وقتی به مرز بیست سالگی نزدیک شد تصمیم گرفت خطر کند و به هر قیمت شده پایتخت خانوادگی را از آل رشید بازستاند. او در این وقت مثل پلنگ صحرا چابک و زورمند و مغرور و به قدر کافی تجربه نظامی و سیاسی آموخته بود. دیگر تحمل زندگی محقر و جیرهخواری شیخ کویت را نداشت. از این رو بعد از اندیشه بسیار، نقشهای جسورانه برای فتح ریاض کشید و فکر خود را با پدرش و شیخ مبارک در میان نهاد. ابتدا هر دو مخالفت کردند و مخصوصا شیخ مبارک که ضرب شست ابن رشید را چشیده بود، او را از این اقدام پرخطر برحذر داشت. امّا عبدالعزیز آنقدر اصرار ورزید تا هر دو را موافق ساخت. شیخ کویت چند شتر و تعدادی سلاح و مقداری آرد و روغن و شکر و قهوه و خرما در اختیار او گذاشت و عبدالعزیز همراه نوزده تن از خویشان و دوستان از جمله برادرش محمد و پسرعموهایش عبداللّه بن جَلاوی و عبدالعزیز بن مساعد به سوی سرنوشت به راه افتاد. چند ماهی بین اعراب برای یافتن یاران کارآمد گردش کرد امّا جز بیست جوان ماجراجوی قابل اعتماد کسی را نیافت. این جمع چهل نفری به سوی ریاض عزیمت کردند و در زمستان سال 1319/1901، از بین عشایر احساء و نجد گذشته شبانه خود را به منزلی نزدیک آن شهر رساندند.
عبدالعزیز که تا آن ساعت نقشه استراتژیکی خود را بر یاران فاش نساخته بود به ده تن از ایشان امر کرد که در آن منزل بمانند و از شتران و بُنه و خوارباری که داشتند محافظت کنند. به ایشان گفت اگر تا بیست و چهار ساعت دیگر نیامدم شما به کویت برگردید. سپس با بیست و نه نوجوان نخبه که شجاعترین جنگاوران صحرا بودند شبگیر پیاده به سوی قلعه ریاض ـ که المُصْمَک نام دارد ـ به راه افتاد. این دسته همه مسلح به شمشیر بودند و بعضی طپانچه هم داشتند. حاکم ریاض از سوی ابن رشید عَجْلان نام داشت و او شبها را در قلعه میخوابید و صبح زود برای صرف صبحانه به خانه خود که دیوار به دیوار قلعه بود میرفت. عبدالعزیز و همراهان با تدبیری ماهرانه، ابتدا به خانهای در جنب خانه عجلان وارد شدند و بعد آهسته از دیوار بالا رفته به خانه او رفتند. به دستور عبدالعزیز دو همسر عجلان که در آن خانه خفته بودند در اطاقی بازداشت شدند. یکی از آن دو از وابستگان آل سعود بود و اطلاعات سودمندی در اختیار سعودیان گذاشت. عبدالعزیز و همراهان آن شب را به خواندن قرآن و نماز و خوردن قهوه و خرما گذراندند و نخوابیدند و سپیدهدم شمشیرها را حمایل کرده و پشت دروازه مَصْمَک موضع گرفتند. وقتی عجلان دروازه قلعه را گشود که بیرون بیاید ابن سعود و همراهانش را منتظر خود دید. او به شتاب برگشت که دروازه را ببندد اما سعودیان به او مجال ندادند و وارد قلعه شدند. در دالان قلعه جنگ خونینی درگرفت که به پیروزی ابن سعود منتهی شد و عجلان به قتل رسیده مصمک به تصرف عبدالعزیز درآمد. در این نبرد کسی از سعودیان کشته نشد امّا هشتاد نفر محافظان قلعه که به سختی مقاومت کردند همه کشته شدند. بدین ترتیب شهر ریاض روز چهارشنبه چهارم شوال 1319 ه·· .ق. برابر با دوازدهم ژانویه 1902 م. به تصرف عبدالعزیز بن عبدالرحمان درآمد. اثر حربه ابن جلاوی پسر عم عبدالعزیز که به طرف عجلان پرتاب کرده و به خطا به دروازه خورده بود هنوز باقی است و نویسنده آن را دیده است.
نیم قرن کوشش و جدال
به موجب قانون صحرا، حقّ یعنی زور. عبدالعزیز هم به همین حق طی نیم قرن به زور شمشیر خود همه قدرتهای شبه جزیره عربستان را درهم کوبید و برای تحکیم مبانی سلطنت خویش از کشتار بیامان و دستهجمعی مخالفان خویش مضایقه نکرد. وقتی اهل ریاض خبر سقوط مَصْمَک و قتل عجلان و یارانش را شنیدند دسته دسته رو به عبدالعزیز آوردند. تمامی اموال و اسلحه و اسبان و شتران ابن رشید به دست ابن سعود افتاد و او در ریاض سلطنتی را بنیان نهاد که تاکنون که نود سال از آن میگذرد، محور سیاست شبه جزیره و عامل تعیین کننده در جهان عرب به شمار میرود. شرح زندگی افسانهای و کشورگشاییهای ابن سعود در دوره پنجاه و یک ساله سلطنت او در صدها کتاب و مقاله در زندگی و بعد از مرگ او به رشته تحریر درآمده است و در این مقاله مجالی برای تفصیل آنها نیست. ذیلاً فهرستوار بعضی اقدامات بنیادی عبدالعزیز را ـ که چهره عربستان را دگرگون کرده است ـ به عرض خوانندگان میرساند:
1 ـ استقرار پایتخت سعودی در ریاض که موجب آبادانی آن شهر و امنیّت صحاری نجد شد.
2 ـ بعد از غلبه بر ارتش عبدالعزیز بن رشید،40 امیر سفاک و قدرتمند حائل و صحاری نجد، در محلّ «دِلِمْ» سراسر نجد تسلیم وی شد. ـ 1322/1904 ـ .
3 ـ ارتش عثمانی را که به یاری ابن رشید آمده بود در محلّ «شِنانه» در هم شکست. ـ 1904م ـ .
4 ـ ابن رشید را در محلّ «روضه مُهَنّاء» شکست قطعی داد و او را به قتل رساند. ـ 1324/1906 ـ .
5 ـ اعراب کویتی را که به تحریک شیخ مبارک و عثمانیها به جنگ آمده بودند شکست داد.ـ 1906م ـ .
6 ـ ارتش عثمانی را شکست داد و از نجد بیرون راند. ـ 1906م ـ .
7 ـ در سال 1330/1912 برنامه اسکان اعراب صحراگرد و تأسیس واحدهای رزمی کشاورزی را در نجد و قصیم آغاز کرد و از راهزنان خونخوار مجاهدانی باانضباط و معتقد به مذهب حنبلی وهابی به نام «اخوان» به وجود آورد که در «هِجَرْ» ـ جمع هِجرت ـ ساکن شده ضمن عمل کشاورزی احکام دین و فنون جنگ صحرایی را فرامیگرفتند و تا آخرین نفس در جنگها پایداری میکردند و عقیدت وهّابی را در عربستان تبلیغ مینمودند. بسط قدرت عبدالعزیز (که به نام ابن سعود معروف شده است) و فتوحات او و رعب و هیبتی که از وهابیان در دلها افتاده بود همه نتیجه حملات شجاعانه اخوان بود. گارد ملی یا سپاه پاسداران سعودی که امروز حافظ امنیّت صحرا هستند و در همه جا حضور دارند بازمانده تشکیلات «هِجَر» و اخوان است.
8 ـ استان احساء و قطیف و هُفوف و سراسر منطقه شرقی عربستان را از ترکان عثمانی گرفت و ضمیمه قلمرو خویش ساخت. ـ 1331/1913 ـ .
9 ـ دولت آل رشید را در حائل منقرض کرد و آن ناحیه و اراضی شمالی عربستان را به تصرف خود درآورد. ـ 1339/1921 ـ .
10 ـ در محل عقیر ـ در کنار خلیج فارس با «سرپرسی کوکس» کمیسر عالی انگلیس در عراق ملاقات و معاهده همکاری با انگلستان را امضاء کرد و به مسأله تحدید حدود نجد و عراق فیصله داد. این نخستین پیمان رسمی بود که ابن سعود با دولت انگلستان بست و شرح آن را امین ریحانی ـ نماینده کمپانیهای نفت آمریکایی ـ در کتاب ملوک العرب و در تاریخ نجد الحدیث شرح داده و خود او هم در این ملاقات حضور داشته است.41 1341/1922 ـ .
11 ـ ابن سعود که مصمّم به تسخیر حجاز شده بود در سال 1342/1923 شورایی از علمای وهّابی در ریاض تشکیل داد تا نظر خود را درباره حرمین و حکومت شریف حسین بیان کنند. این شورا به اتفاق آرا شریف حسین و دولت او را محکوم کردند و فتوا دادند که عبدالعزیز صالحترین فرد برای اداره امور حرمین است. این شورا رأیهایی که صادر کرد مقدّمه حمله ابن سعود به حجاز و تصرّف آن استان بود.
12 ـ ابن سعود در سال 1343/1924 لشکر به حجاز برد و بعد از کشتارهای بیرحمانه طایف و مدینه، ملک حسین شریف مکّه را شکست داد و شهر مقدس مکّه و مدینه و سایر بلاد حجاز را تصرف کرد. بعد از این پیروزی بود که خود را پادشاه نجد و حجاز خواند و دولت انگلیس نخستین دولتی بود که این سمت او را به رسمیت شناخت.
13 ـ ابن سعود روز بیست و سوم جمادی الثانی 1344 /هشتم ژانویه 1926، از اهالی مکه بیعت گرفت که به سمت «ملک حجاز و سلطان نجد و ملحقات» با او بیعت کردند.
14 ـ در تاریخ بیستم رمضان 1348/1929 بر عرشه یک کشتی انگلیسی با فیصل اول، پادشاه عراق ملاقات نمود و این دو دشمن دیرین بیشتر اختلافات خود را حل کردند.
15 ـ در تاریخ هفدهم جُمادی الاولی سال 1351/ هجدهم دسامبر 1932 به موجب فرمانی نام کشور خود را «المملکة العربیة السعودیة» گذاشت و در شانزدهم محرم 1353/ 11 مه 1933 پسرش سعود را ولیعهد خویش ساخت.42
16 ـ بعد از فتح حجاز به فکر رهبری جهان اسلام و تشکیل وحدت اسلامی و وحدت عربی افتاد. همان خیالی که پیش از او در سر شریف حسین پیدا شده بود.
17 ـ بعد از جنگهای سختی در سال 1353 ه·· . ق. با حسن ادریسی43 پادشاه تهامه و امام یحیی44 پادشاه یمن آشتی کرد و آن دو عملاً مطیع ابن سعود شدند.
18 ـ بزرگترین خوشبختی ابن سعود پیدا شدن نفت در منطقه شرقی بود که امتیاز استخراج آن را به کمپانی آمریکایی استاندارد اویل و سپس شرکت «آرامکو» واگذار کرد. از سال 1358/1939 جریان نفت سعودی به کشورهای غربی آغاز شد و درآمد آن موجب آبادانی عربستان و ثروت بیکران سعودیان گردید.45
19 ـ در دو جنگ بزرگ جهانی به کمک انگلستان، موفق شده عربستان را بیطرف و امن نگاه دارد.
20 ـ در تاریخ دوم ربیع الاوّل 1364/ 15 فوریه 1945 در فَیّوم ـ مصر ـ با روزولت رئیس جمهور آمریکا46 ملاقات و مذاکره کرد. در همین سفر بود که با فاروق ـ پادشاه مصر ـ و شُکری قوّتی رئیس جمهوری سوریه و نیز با وینستون چرچیل نخستوزیر و انتونی ایدن وزیر خارجه انگلستان دیدار و گفتگو کرد.
21 ـ قدرت و ثروت ابن سعود و موقع ممتاز او نزد دولتهای عربی و غربی سبب شد که شیوخ خلیج فارس از او حرف شنوی داشته باشند و به برتری او معترف گردند.
22 ـ علی رغم دشمنی کهن خاندان سعودی با اعقاب محمد علی پاشا روابط سیاسی و فرهنگی نزدیک با ملک فاروق پادشاه مصر برقرار ساخت.
23 ـ وفاداری خود را به غرب در تمام عمر خود حفظ کرد. هنوز اعقاب او از ثمرات این دوستی متقابل برخوردارند.
24 ـ ابن سعود و چهار فرزندش ـ که یکی بعد از دیگری به سلطنت رسیدهاند ـ از برقراری هرگونه رابطه با روسیه شوروی و اجازه تشکیل حزب و جمعیت سیاسی خودداری کردهاند. شاید یکی از عواملی که مانع پیشرفت افکار کمونیستی در عربستان شده است همین باشد.
25 ـ علی رغم مخالفت علمای وهابی، از ویران کردن گنبد و روضه مطهره رسول اللّه(ص) خودداری کرد. البته دخالت دولتهای اسلامی ـ از جمله ایران ـ با وساطت آمریکا و انگلیس در این امر مؤثر بوده است.
26 ـ تعمیر کعبه مشرفه و بازسازی مسجد الحرام و آبرسانی به مکّه و احداث طرق و شوارع و مدارس و بیمارستانها و توسعه عمران و آبادی... امری است که سعودیان به آن افتخار میکنند.47
عبدالعزیز ابن سعود در تاریخ نهم نوامبر 1953م/1373 ه·· .ق. در طایف در عمر هشتاد سالگی درگذشت. جنازهاش را به حکم وصیت به ریاض برده در گورستان عمومی دفن کردند. نویسنده در ریاض آن گورستان را دید و مشاهده کرد که قبر ابن سعود فرقی با سایر قبرها نداشت و به جای مدفن شاهان قدیم سعودی و علمای وهابی که کهنه شده است مرده دفن کردهاند. روش زندگی ابن سعود تا پایان عمر بدوی و عربی و طبق سنن حنبلی وهابی بود. سادگی و بیتکلفی را با قساوت و مهابت در خود جمع داشت و از بخششهای سخاوتمدانه دریغ نمیکرد. شاعر و خطیبی فصیح و توانا بود و اوقات فراغت را با علما و اهل ادب و تاریخ میگذراند. گرچه به ظاهر مهربان مینمود امّا در عمل مستبد و خشن و بیگذشت بود و مأمورانش طیفی از رعب در همهجا پراکنده بودند؛ روشی که مطمئنترین و قاطعترین شیوه فرمانروایی در صحرا است. در سیاست خارجی به غرب متّکی بود و در سیاست داخلی از پشتیبانی علمای وهّابی و احساسات اسلامی مردم و رسوم عشایری استفاده میکرد. در کار رادیو و مطبوعات و سایر رسانههای گروهی شخصا و بطور روزانه مراقبت داشت. روشی که تا امروز در عربستان ادامه دارد. با نوشتن قانون و تأسیس وزارت دادگستری و تشکیل پارلمان و محاکم عرفی مخالف بود و به جز فقه حنبلی هیچ قانونی نزد او ارزش نداشت. قبایل صحراگرد را به وسیله رؤسای آنها در اختیار داشت و اداره میکرد. تا امروز، در روزهای پنجشنبه اگر ملک در ریاض باشد ریش سفیدان و مشایخ عشایر را میپذیرد و به سخنانشان گوش داده، حاجاتشان را برمیآورد و به هریک عطایی فراخور اهمیت عشیره او میدهد. ابن سعود تا مدتی با بودجهنویسی مخالف بود و میگفت همه درآمدهای کشور ملک من است و کسی حق ندارد تصرفات مرا در این اموال محدود سازد. هیأت دولت در عهد ابن سعود و پسرانش آلت بلاارادهای برای اجرای اراده ملکاند و از برادران و خویشاوندان ملک یا وابستگان ایشان انتخاب میشوند. افسران و افراد ارتش و گارد ملّی نیز از عناصر مطمئن و معتقد به مذهب حنبلی وهابی هستند. هیچ غیر سعودی اعم از عرب و عجم در اراضی مکّه و مدینه حق مالکیّت ندارد و به هیچ غیرمسلمان اجازه سکونت در عربستان نمیدهند48 و هیچ معبدی جز مسجد در کشور سعودی نیست. شیعیان که در احساء و قطیف و دمام و ظهران و خُبَر، و چند هزار نفر هم به نام نخاوله در مدینه سکونت دارند در اقلّیت و تحت فشارند. از عهد ابن سعود تاکنون تبلیغات وهابی در اطراف خلیج فارس و بحر عمّان و در هندوستان (هند و پاکستان و بنگلادش) و مالزی و اندونزی و سریلانکا و مالدیو... و سایر مناطق سنّینشین شرق ادامه دارد و نتایج مهم سیاسی از آن برده میشود. امّا سیاستهای ناسیونالیستی عربی اثری در ابن سعود نداشت و مذهب و موقع خود را بالاتر از این جهتگیریها میشمرد.
تداوم قدرت سعودی مرهون رسوم عربی صحرایی و پیوستگیهای عشیرهای و ولاء و خویشاوندیهای نسبی و سببی است. عبدالعزیز و سایر افراد خاندانش از طوایف نیرومند عرب زن میگیرند و از این راه طرفدار و همعقیده بسیار پیدا میکنند. در ریاض به این جانب گفته شد که ابن سعود هنگام مرگ 112 پسر و تعداد بیشماری دختر از زنانِ گوناگون باقی گذاشت. همه اعقاب عبدالرحمان بن فیصل ـ پدر عبدالعزیز ـ که تعدادشان به قرار مسموع به چهار هزار نفر میرسد از خزانه دولت مستمری کافی دریافت میدارند و برادرانی که از یک مادرند با هم متحد و حافظ منافع احوال خویش و قبیله مادر میباشند.
هنوز سایه ابن سعود بر سر عربستان است
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/11/5 :: ساعت 11:49 صبح )
»» آل سعود و عربستان
مقدّمـه
در عربستان سعودی تاکنون سرشماری دقیقی نشده است و شاید هم این کار ممکن نباشد.1 تعداد سکنه این کشور را حدود ده میلیون نفر تخمین میزنند که غالباً در صحاری نجد و حجاز و احساء و بیابانهای کشورهای همسایه ییلاق و قشلاق میکنند. مساحت قلمرو سعودیان تقریباً یک میلیون و هفتصد و پنجاه کیلومتر مربع است که بیش از دو سوم آن را ریگزارهای نفود2 و رَبْع الخالی3 و صحراهای لم یزرع و کوهستانهای خشک فراگرفته است و رودخانه قابل ذکر و باران کافی و رطوبت و بطور کلی آب و هوای مساعد ندارد. بیش از نیمی از سکنه این کشور صحرانشین و دامدارند و زیر چادر به سر میبرند و پیوسته در حال کوچکند. قسمتهایی از مرزهای خاکی سعودی هنوز مشخص نشده و به صحاری کشورهای همسایه میپیوندد.
این کشور از شمال به اردن و عراق و از مشرق به دریای سرخ و از جنوب به خلیج عدن و اقیانوس هند و کشورهای یمن و حضرموت و مسقط و عمان و از مشرق به خلیج فارس و دریای عمان و امارات و قطر و بحرین و شارجه (شارقه) و ابوظبی و عجمان و رأس الخیمه و فُجَیره و القوین و کویت و عراق منتهی میشود.
عربستان در طول تاریخ و تا دهه سوم قرن بیستم هرگز روی امن و آسایش ندیده و هیچ وقت همه قبایل و اراضی آن، زیر سلطه یک حکومت درنیامده بود. شیوخ عشایر عرب در صدر اسلام و در عهد خلفای اموی و عباسی و خواندگاران عثمانی فقط گاهی به اسم با سلطان و خلیفه بیعت میکردند، امّا در عمل سر به هیچ قانون حتی قوانین اسلام فرو نمیآوردند. نخستین بار که تمامی قبایل عرب زیر سلطه یک حکومت درآمدند و امن و نظام در صحاری عربستان مستقر گشت و مناطق پراکنده شبیه جزیره به هم پیوست، در عهد دولت عبدالعزیز ابن سعود4 در نیم قرن اخیر بود.
امروزه عربستان به استانهایی چون نجد، حجاز، احساء، تهامه، عَسیر و نجران... تقسیم میشود که علی رغم اختلاف منطقه و اقلیم همه به وسیله حکمران سعودی اداره میشود. نجد قلب صحرا و موطن آل سعود و منشأ فرقه وهابی حنبلی است. در شمال نجد، منطقه جبل شَمَّر واقع است که در نیمه دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میدان تاخت و تاز آل رشید بوده است. در جنوب شرقی جبل شَمَّر، ناحیه قصیم و وادی ذوالرُمَّه و اراضی نجد واقع است. شهرهای عُنَیْزَه و دِرْعِیَّه و بُرَیْدَه، موطن آل سعود و منشأ فرقه وهابی در نجد است. شهرستان سُدَیْر و شهر مَجمَّعه در جنوب شرقی قصیم5 میباشد. آبادیهای نجد عموماً در واحهها و وادیها و شعاب جبال طُوَیْق بنا شدهاند. ناحیه وَشْم در جنب وادی مَحْمِل و شهر ریاض پایتخت عربستان هر دو در ناحیه عارِض واقعند. حجاز را گاهی استان غربی عربستان مینامند و شهرهای مکه و مدینه و یَنْبُع و جدَّه و طایف از بلاد حجاز به شمار میروند. شهر نظامی جیزان ـ جازان ـ در ناحیه عسیر در تهامه و در ساحل دریای سرخ است. اَبْها که هشت هزار پا از سط دریا ارتفاع دارد مرکز ناحیه عَسِیر خاص، میباشد و شهر تاریخی نجران در مرز یمن واقع است. اَحْساءِ و قطیف و ظَهْران6 و خُبَر و دَمّام در ساحل خلیج فارس قرار دارند و اکثریت سکنه آنها شیعی مذهبند. نفت عربستان از این منطقه استخراج میشود و عمدتاً از بندر نفتی «رأس التَنوره» و از خلیج فارس صادر میگردد.
شهرها و استانها و اراضی عربستان غالباً به نامهای باستانی یا به اسم عشایری که در آنها ساکنند خوانده میشود. این تقسیمات حدود مشخصی ندارند بخصوص که اهالی آنها مرتباً در حال کوچند و نسبت جمعیت این کشور با مساحت آن از پنج نفر در هر میل مربع کمتر است. در این کشور کشاورزی و صنعت عمدهای ـ غیر از نفت ـ وجود ندارد و فقط یک عُشر از مجموع اراضی آن قابل زراعت میباشد.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/11/5 :: ساعت 11:48 صبح )
»» امام زید بن علی بن الحسین(ع)3
. دکتر صبحی سال دعوت امام قاسم را 199 و پس از وفات ابن طباطبا ذکر میکند (الزیدیة، ص94).
174. الزیدیة، ص396ـ411؛ برای اطلاع از تفصیل درگیری ابن الامیر با علمای هادوی رک: الزیدیة نشأتها و معتقداتها، ص40.
160. رک: التجدید، ص145.
110. «لعنالله معاویة بن ابی سفیان و لعن من غصب فاطمة فدکا و من منع من ان یدفن الحسن عند قبر جده و من نفی اباذر الغفاری و من اخرج العباس من الشوری...» البته این نوشته بهزودی به لعن ظالمان آلرسول و بدون نام بردن کسی جز معاویه تغییر کرد (الکامل، ج5، ص327).
118. الحیاة السیاسیة، ص93.
105. اخبار ائمة الزیدیة، ص89؛ التجدید، ص63.
122. معتزلة الیمن، ص37.
153. تاریخ الیمن السیاسی، ج2، ص202. تا پیش از این دولت امامت زیدیه عمدتا محصور در شمال یمن بود (التجدید، ص143).
114. در وقایع سال 358 به ادامه اقامه مراسم عاشورا در بغداد و همچنین در سال 389 به ادامه این مراسم و مراسم روز عید غدیر اشاره شده است (الکامل، ج5، ص365 و 540).
125. التجدید، ص65.
165. تاریخ الیمن السیاسی، ج2، ص273. تفصیل بیشتر در فصل پنجم الحرکات السیاسیة، ص201ـ263.
158. دلائل متعددی برای بحرانِ منتهی به انقلاب ذکر شده است؛ از آن جمله وراثتی شدن مناصب و تقسیم آن در میان فرزندان و بستگان امام و خفقان سیاسی و ممنوعیت احزاب و... (رک: الحرکات السیاسیة، ص103).
143. امام هادی صاحب تألیفات بسیاری است که حدود بیست کتاب و رساله از او به دست ما رسیده است. (معتزلة الیمن، ص193).
137. معتزلة الیمن، ص182.
17. الحیاة السیاسیة، ص215.
112. ابناثیر در حوادث سال 357 آورده که در این سال اهالی بغداد به روال عادت گذشته به عزاداری در عاشورا و شادی در روز غدیر پرداختند. (الکامل، ج5، ص356).
12. بغدادی امامیه و زیدیه را در آغاز یکی میداند که تنها در امامت امام زید و بیعت با او در خروج بر ضد امویان اختلاف نظر دارند. (الفرق بین الفرق، ص25).
149. برای اطلاع بیشتر رک: الزیدیة نشأتها و معتقداتها، ص75ـ83.
21. الملل و النحل، ج1، ص155؛ مقدمه ابن خلدون، ص197. گرچه به نظر میرسد در این اصل، نفی و عدم ضرورت عصمت امامان نهفته است، ولی زیدیه تصریح کردهاند که «پنج تن» از مقام عصمت برخوردارند. امام زید بن علی در روایتی میفرماید: «المعصومون منّا خمسة، النبی و علی و فاطمه و الحسن و الحسین» تاریخ دمشق، ج19، ص464.
20. الملل و النحل، ج1، ص155؛ مقالات الاسلامیین، ج1، ص129؛ البحر الزخار، ج1، ص40؛ الامام زید، ص189؛ الزیدیة نشأتها و معتقداتها، ص16؛ و نقل اجماع زیدیه بر این اصل از شرح رسالة الحور العین، ص154.
24. برخی محققان تصریح کردهاند که این عقیده بعد از امام زید پدید آمده است (تاریخ و عقاید، ص85).
28. الادراسه، ص27. ابناثیر نیز در حوادث سال 144 و در بیان ریشههای قیام محمد به بیعتی اشاره میکند که در زمان امویان با محمد بن عبداللّه بر سر خلافت شده بود (الکامل، ج3، ص554).
25. الملل و النحل، ج1، ص156؛ البحر الزخار، ج1، ص40؛ مقدمه ابن خلدون، ص198. این جمله از امام زید منقول و مشهور است که: «آنکس که شمشیر خود برهنه کرد و به کتاب خداوند و سنت پیامبرش دعوت کرد و حکم او نافذ بود و مردم او را به این مقام شناختند، امامی است که همه باید به او شناخت پیدا کنند؛ ولی بندهای که در خانه نشسته و بر روی خود پرده افکنده و در بر روی خود بسته و به حکم ظالمان تن داده؛ و نه امر به معروف میکند و نه نهی از منکر، کجا و کی میتواند امامی واجب الاطاعه باشد؟» (الزیدیة نشأتها و معتقداتها، ص16).
2. اوائل المقالات، ص39.
26. مروج الذهب، ج3، ص236؛ الکامل، ج3، ص398؛ الافادة، ص71. قبر امام یحیی بن زید هم اکنون در میامی (جوزجان) از توابع شهرستان مشهد زیارتگاه شیعیان است.
23. التجدید، ص56.
22. البحر الزخار، ج1، ص40؛ مقدمه ابن خلدون، ص197؛ قیام الدولة، ص30؛ الزیدیة، ص72؛ الامام زید، ص190.
27. تاریخ الطبری، ج6، ص78؛ الکامل، ج3، ص487.
29. الادارسة، ص27.
36. در این دوره عیسی بن زید و علی بن العباس بن الحسن بن الحسن(ع) رهبری زیدیه را برعهده گرفته بودند. ولی عیسی پس از چندی از سیاست کنارهگیری کرد و علی بن العباس زندانی شد و در نهایت توسط مهدی عباسی مسموم شد و به شهادت رسید.
32. مروج الذهب، ج3، ص326؛ الادارسة، ص48. در سایر منابع همچون الکامل، مهاجرت و دعوت یحیی و ادریس در دیلم و مغرب تنها بعد از قیام و شهادت امام حسین فخّی ذکر شده است (الکامل، ج4، ص13).
37. الافادة، ص92ـ96؛ الکامل، ج4، ص11؛ تاریخ الطبری، ج6، ص410.
35. الکامل، ج3، ص587؛ الافادة، ص81ـ91.
30. الکامل، ج3، ص559.
33. مروج الذهب، ج3، ص324؛ الکامل، ج3، ص563؛ الافادة، ص79.
34. الادارسة، ص29.
31. التحف، ص81.
38. تاریخ الطبری، ج6، ص411.
39. اخبار فخ، ص305ـ303.
3. البحر الزخار، ج1، ص40.
47. الکامل، ج4، ص13.
45. سیدمحسن امین نیز دولت ادریسیان را در مغرب، دومین دولت علوی پس از دولت امیر مومنان علی(ع) دانسته است (اعیان الشیعة، ج5، ص81).
49. ابناثیر در حوادث سال 181 آورده است که «به ابن اغلب خبر رسید که ادریس بن ادریس پیروان بسیاری یافته است...» (الکامل، ج4، ص53). این نقل با توجه به روایت ولادت ادریس بن ادریس در سال 175 بهوسیله خود ابناثیر (الکامل، ج4، ص32) جالب توجه است.
44. الادارسة، ص48.
43. مروج الذهب، ج3، ص326.
4. الافادة، ص61.
42. تاریخ الطبری، ج6، ص416؛ الکامل، ج4، ص13؛ الادارسة، ص55.
40. ابناثیر ورود امام یحیی و آغاز دعوت و تحرکات او را در دیلم در وقایع سال 175 آورده است «رک: الکامل، ج4، ص31».
41. الافادة، ص97ـ107؛ الکامل، ج4، ص33.
46. التحف، ص140؛ تاریخ دولتهای اسلامی، ج1، ص44. در اخبار فخ مدت اقامت و حکومت ادریس بن عبداللّه در مغرب ده سال ذکر شده است (ص327).
48. همان، ج4، ص32. سیدمحسن امین آورده است که در زمان مرگ ادریس بن عبداللّه هنوز ادریس دوم به دنیا نیامده بود و مادرش به او باردار بود. (اعیان الشیعة، ج5، ص81).
59. اگرچه در قرن دوم و پس از آن در قرن سوم علویان زیادی خروج کرده و در بیشتر موارد مورد حمایت زیدیه هم واقع شدهاند (که پرداختن به همه آنها در این مجال مقدور و ضروری نیست)، ولی این به معنای قبول همه آنان به عنوان امام نیست؛ چرا که در مذهب زیدیه علاوه بر خروج شرایط دیگری نیز برای امامت در نظر گرفته شده است.
53. الکامل، ج4، ص14.
5. الحیاة السیاسیة، ص39.
56. الادارسة، ص58.
55. همان، ص633؛ اعیان الشیعة، ج5، ص81.
58. در التحف، لقب وی ابوالقاسم محمد بن ابراهیم ذکر شده است (ص144).
57. همان، ص23.
54. همان، ج5، ص617.
51. الکامل، ج4، ص218. در اخبار فخ، ادریس بن ادریس بن ادریس به عنوان سومین حاکم ادارسه ذکر شده است (ص328).
50. التحف وفات ادریس بن ادریس را 210 ذکر میکند (ص143)؛ و احمد محمود صبحی سال 187 را سال وفات او دانسته است (الزیدیة، ص92). اخبار فخ مدت ریاست او را 21 سال میداند. (ص328)
52. الادارسة، ص83. در کتاب تاریخ دولتهای اسلامی تعداد حاکمان ادریسی چهارده تن و سال 346 آخرین سال حکومت ادریسیان ذکر شده است؛ در این سال، آخرین حاکم ادریسی اسیر و به قرطبه منتقل شد و ادارسه منقرض گردیدند (ج1، ص44). احمد محمود صبحی، سال 323 را سال انتهای حکومت ادریسیان ذکر میکند (الزیدیة، ص93). جالب آنکه سیدمحسن امین مدت حکومت ادریسیان را هفتاد سال و حاکمان آنرا هجده نفر ذکر کرده است (اعیان الشیعة، ج5، ص81).
6. مروج الذهب، ج3، ص228؛ الکامل، ج3، ص380؛ تاریخ الطبری، ج5، ص497.
67. البحر الزخار، ج1، ص40.
60. الکامل، ج4، ص147؛ الافادة، ص108ـ113.
68. مقالات الاسلامیین، ج1، ص67.
66. الزیدیة، ص84؛ الحیاةالسیاسیة، ص84 .
61. سید محسن امین حکومت آل طباطبا را پس از حکومت امام علی(ع) و حکومت ادریسیان، سومین حکومت علویان میداند. (اعیان الشیعة، ج5، ص81).
69. الملل و النحل، ج1، ص158؛ مقالات الاسلامیین، ج1، ص66؛ الفرق بین الفرق، ص30؛ فرق الشیعة، ص21؛ اوائلالمقالات، ص40؛ البحر الزخار، ج1، ص40.
64. همان، ص168.
62. الکامل، ج4، ص149.
63. تاریخ الطبری، ج7، ص123.
65. فرق اولیه زیدیه مختلف و متعدد ذکر شده است: مسعودی از هشت فرقه نام میبرد (مروجالذهب، ج3، ص232). ابوالحسن اشعری و ابو محمد یمنی به شش فرقه اشاره میکنند (مقالات الاسلامیین، ج1، ص66؛ عقائد الثلاث و السبعین فرقة، ج1، ص452)؛ شهرستانی و بغدادی به سه فرقه مذکور در متن اکتفا کردهاند (الملل والنحل، ج1، ص157ـ162؛ الفرق بین الفرق، ص22). در مقدمه البحر الزخار تنها از دو فرقه نام برده شده است (البحر الزخار ج1، ص40). برای اطلاع بیشتر رک: الحیاة السیاسیة، ص82ـ83.
70. مروج الذهب، ج3، ص232؛ البحر الزخار، ج1، ص40.
79. الملل و النحل، ج1، ص159.
72. التجدید، ص51.
76. الفرق بین الفرق، ص34. مؤلف الحیاة السیاسیة ظاهرا دچار اشتباه شده و عقیده تکفیر خوارج را به نقل از الفرق بین الفرق بهجای جارودیه در مورد سلیمانیه ذکر میکند (الحیاة السیاسیة، ص91).
78. الفرق بین الفرق، ص32ـ33؛ الزیدیة، ص82.
77. الزیدیة، ص82.
73. فرق الشیعة، ص21؛ الفرق بین الفرق، ص34.
74. الزیدیة، ص85.
75. فرق الشیعة، ص54.
7. به عنوان نمونه: محمد ابوزهره، الامام زید؛ ناجی حسن، ثورة زید بن علی؛ شریف صالح احمدالخطیب، الامام زید بن علی المفتری علیه؛ حسن الامین، زید الشهید؛ ابراهیم بن علی الوزیر، زید بن علی جهاد حق دائم؛ علی محمد دخیل، زید بن الامام علی بن الحسین؛ الشیخ نوری حاتم، زید بن علی؛ سید محسن امین، ابوالحسن زید الشهید؛ عبدالرزاق الموسوی المقرم، زید الشهید؛ محمد محمدی اشتهاردی، زید شهید انتقامگر؛ حسین کریمیان، سیره و قیام زید بن علی.
71. بین اعتقاد جارودیه و امامیه به مهدی موعود تفاوتهایی وجود دارد، چه اینکه برخی از آنان مهدی موعود را امام محمد بن عبدالله (نفس زکیه) دانسته، معتقد بودند او به شهادت نرسیده است، و برخی دیگر محمد بن قاسم (پسر عمر بن علی بن الحسین(ع) که در سال 219 در طالقان قیام کرد) و دسته سوم یحیی بن عمر (پسر یحیی بن الحسین بن زید بن علی بن الحسین(ع) که در سال 250 در
84. فرق الشیعة، ص64؛ الملل و النحل، ج1، ص160.
81. مقالات الاسلامیین، ج1، ص68؛ الفرق بین الفرق، ص33.
82. الملل و النحل، ج1، ص160؛ فرق الشیعة، ص9.
80. فرق الشیعة، ص9.
86. فرق الشیعة، ص20؛ الملل و النحل، ج1، ص161؛ مقالات الاسلامیین، ج1، ص69.
88. البحر الزخار، ج1، ص40.
8. التجدید، ص36.
89. الملل و النحل، ج1، ص161؛ مقالات الاسلامیین، ج1، ص69؛ الفرق بین الفرق، ص33. ولی نوبختی در مورد بتریه میگوید: آنان عثمان و طلحه و زبیر را تنقیص میکنند (فرق الشیعة، ص57).
83. الفرق بین الفرق، ص33.
85. البحر الزخار، ج1، ص40؛ الحیاة السیاسیة، ص88.
87. مقالات الاسلامیین، ج1، ص69.
92. الزیدیة، ص80ـ86؛ التجدید، ص59.
98. الکامل، ج4، ص364.
97. تاریخ الطبری، ج10، ص149؛ الکامل، ج5، ص44؛ مروج الذهب، ج4، ص327 و 394؛ مقدمه ابنخلدون، ص200.
9. برخی از محققان تاکید بر افضلیت علی(ع) در امر خلافت و در عین حال تجویز تقدم مفضول و در نتیجه پذیرش خلافت شیخین را که به امام زید منسوب است، از جمله همین تاکتیکها دانستهاند که زید بهوسیله آن، سعی در جمع کردن همه نیروها اعم از شیعیان و سنیمذهبانِ معتزلی و غیر معتزلی داشته است.
90. فرق الشیعة، ص57.
96. الملل و النحل، ج1، ص156؛ الکامل، ج5، ص44.
99. همان، ص536.
93. الفرق بین الفرق، ص34.
94. در مقدمه البحر الزخار، زیدیه در دوره متاخر تنها به دو گروه قاسمیه و ناصریه تقسیم شدهاند (البحر الزخار، ج1، ص40).
95. التحف، ص184.
91. همان؛ الحیاة السیاسیة، ص87.
کوفه قیام کرد) را مهدی میپنداشتند (مقالات الاسلامیین، ج1، ص67؛ الفرق بین الفرق، ص31؛ الزیدیة، ص84؛ الحیاة السیاسیة، ص86؛ الزیدیة نشأتها و معتقداتها، ص26). در مقدمه البحر الزخار آمده است: «و ینسب الی بعضهم (الجارودیة) القول بالغیبة ولیس بصحیح» (البحر الزخار، ج1، ص40).
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/11/5 :: ساعت 11:41 صبح )
»» امام زید بن علی بن الحسین(ع)2
2. ابن الوزیر، ابن الامیر و شوکانی
محمد بن ابراهیم الوزیر (775ـ840) معروف به ابنالوزیر روند نزدیکی به اهل سنت را شتاب بخشید و آن را تقویت کرد،172 تا آنجا که نویسنده متعصب مسألة التقریب در پوست خود نمیگنجد و از ابن الوزیر نقل میکند که مذهب زیدیان معتزلی که همان زیدیان حقیقیاند رضایت به صحابه است.173 کتاب مشهور او که دربرگیرنده نظرات او است، العواصم و القواصم فی الذبّ عن سنّة ابیالقاسم نام دارد که در نُه جلد به چاپ رسیده است.
محمد بن اسماعیل الامیر الصنعانی (1099ـ1182) معروف به ابن الامیر شخصیت دیگر این جریان است که همزمان با ظهور وهابیت آنان را تأیید و نظراتی نزدیک به اهل سنت ارائه کرد و درگیریهای او با عالمان زیدیه شدت گرفت.174 با این همه، نکته مهم در تاریخ زندگی او بازگشت وی از این تفکر و به نوعی توبه اوست که مورد توجه و بحث معاصران زیدیه واقع شده است. ابنالامیر همچنین در ردّ اتهام ناصبی بودنِ خود کتابی نوشته است، به نام التحفة العلویّة که به چاپ رسیده است.
محمد بن علی شوکانی (1173ـ1250)175 دارای منصب قضاوت176 و صاحب تألیفات و کتب مشهوری همچون نیل الاوطار و السیل الجرار177 آخرین شخصیت برجسته این جریان است. او نیز کتاب مشهورش العقد الثمین فی اثبات وصیة امیرالمؤمنین را در ردّ اتهام عدم التزام به مبانی زیدیه و تشیع نوشته است.
روشنفکران یمن از سه نامبرده اخیر به عنوان سرمداران حرکت نوگرایی و نماد اصلاحطلبی از درون زیدیه نام میبرند، که به موازات مصلحان خارجی چون سید جمال و... در تحول و تحرک جامعه معاصر یمن نقش داشتهاند.178
بهطور خلاصه، اهم اعتقادات و نقاط مورد تأکید این جریان که به تدریج و در طول چندین قرن شکل گرفته است و امروز نیز با تحولاتی که بررسی آن مجالی دیگر میطلبد، در میان زیدیه بیش از گذشته به فعالیت خود ادامه میدهد و پیروانی دارد، عبارت است از: 1. عدم حصر امامت در اولاد فاطمه(س) و اکتفا به حصر آن در قریش؛179 2. عدم اشتراط اکملیت و افضلیت در امام و کفایت وجود اجتهاد؛180 3. عدم جواز خروج و شورش مادامی که کفر آشکار و ترک واجبی چون نماز از حاکمان دیده نشود؛181 4. استفادههای فقهی نزدیک به مشرب اهل سنت و از منابع آنان.182 نزدیکی این جریان به اهل سنت نیز تا بدان پایه است که برخی معتقدند آنان دیگر زیدی محسوب نمیشوند و از اهل سنت به حساب میآیند.183
کتابنامه
1. ابنالاثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن ابوالکرم الشیبانی: الکامل فی التاریخ، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1408 ق/ 1983م.
2. ابنخلدون، عبدالرحمن بن محمد: مقدمه، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت.
3. ابنعساکر، الحافظ ابوالقاسم علی بن الحسن بن هبة اللّه بن عبداللّه الشافعی: تاریخ مدینة دمشق (80جلد)، دارالفکر، بیروت، 1416ق / 1996م.
4. ابنمرتضی، امام احمد بن یحیی: البحر الزخار (6جلد)، دارالحکمة الیمانیة، صنعا، چاپ دوم، 1409ق / 1988م.
5. ابوزهره، محمد: الامام زید حیاته و عصره، آراؤه و فقه، دارالندوة الجدیدة، بیروت، 1973م.
6. اسماعیل، محمود: الادارسة، حقائق جدیدة، مکتبة مدبولی، قاهرة، 1411ق / 1991م.
7. اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل: مقالات الاسلامیین، تصحیح هلموت ریتر، جمعیة المستشرقین الالمانیة، چاپ سوم، 1400ق / 1980م.
8. اطروش، ناصر الحق حسن بن علی: البساط، مکتبة التراث الاسلامی، صعدة، 1418ق / 1997م.
9. افندی الاصبهانی، میرزا عبداللّه: ریاض العلماء وحیاض الفضلاء (6 جلد)، مطبعة الخیام، قم، 1401ق.
10. اکوع، قاضی اسماعیل بن علی: الزیدیة نشاتها و معتقداتها، دارالفکر، دمشق، چاپ سوم، 1418ق /1997م.
11. امین، السید محسن: اعیان الشیعة، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1403ق / 1983م.
12. حاتم، نوری: زید بن علی و مشروعیة الثورة عند اهلالبیت، الغدیر للدراسات والنشر، بیروت، چاپ دوم، 1416 ق/ 1995م.
13. حداد، محمد یحیی: تاریخ الیمن السیاسی، دارالتنویر، بیروت، چاپ چهارم، 1407ق / 1986م.
14. حسنی، امام یحیی بن الحسین بن هارون: الافادة فی تاریخ ائمه الزیدیة، تحقیق محمد یحیی سالم عزان، دارالحکمة الیمانیة، صنعا، 1417ق / 1996م.
15. خضیری احمد، حسن: قیام الدولة الزیدیة فی الیمن (284ـ298)، مکتبة مدبولی، قاهرة، 1996م.
16. دفتری، فرهاد: تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، نشر فروزان، تهران، چاپ دوم، 1376ش.
17. رازی، احمد بن سهل: اخبار فخ، دارالقرب الاسلامی، بیروت، 1995م.
18. زید، علی محمد، معتزلة الیمن «دولة الهادی وفکره»، دارالعودة، بیروت، 1981م.
19. زین، محمد حسین: الشیعة فی التاریخ، مطبعة العرفان، صیدا، چاپ دوم، 1357ق / 1938م.
20. سماوی، امام محمد بن صالح بن هارون: الغطمطم الزخار (6 جلد)، تحقیق محمد یحیی سالم عزان، مطابع الشرکة الموارد الصناعیة الاردنیة، عمان، 1415ق / 1994م.
21. شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم بن ابوبکر احمد: الملل والنحل، دار صعب، بیروت، 1406ق / 1986م.
22. شیخ مفید: اوائل المقالات، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، مصنفات الشیخ المفید، جلد چهارم، 1413ق.
23. صبحی، احمد محمود: الزیدیة، دارالنهضة العربیة، بیروت، چاپ سوم، 1411ق / 1991م.
24. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر: تاریخ الامم والملوک (تاریخ الطبری) (8 جلد)، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ چهارم، 1403ق / 1983م.
25. عبدالقاهر البغدادی: الفرق بین الفرق، المکتبة العصریة، بیروت، 1419ق / 1998م.
26. علی، صادق عبده: الحرکات السیاسیة والاجتماعیة فی الیمن (1918ـ1967)، دارالفکر، دمشق، چاپ دوم، 1407ق / 1987م.
27. عمرجی، احمد شوقی ابراهیم: الحیاة السیاسیة والفکریة للزیدیة فی المشرق الاسلامی (365ـ132)، مکتبة مدبولی، قاهرة، 2000م.
28. غُلیس، اشواق احمد مهدی: التجدید فی فکر الامامة عند الزیدیة، مکتبة مدبولی، القاهرة، 1417ق / 1997م.
29. قفاری، ناصر بن عبداللّه بن علی: مسألة التقریب بین اهل السنة والشیعة (2جلد)، دارطیبة، ریاض، چاپ پنجم، 1418ق.
30. لین بل، استانل و دیگران: تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانهای حکومتگر، ترجمه صادق سجادی، نشر تاریخ ایران، 1363ش.
31. مادلونگ، ویلفرد (تحقیق): اخبار ائمة الزیدیة فی طبرستان و دیلمان و جیلان، المعهد الالمانی للابحاث الشرقیة، بیروت، 1987م.
32. ماکرو، اریک: الیمن والغرب (1571ـ1962)، ترجمه حسین بن عبداللّه العمری، دارالفکر، دمشق، چاپ دوم، 1407ق/ 1987م.
33. مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی: مروج الذهب و معادن الجوهر (4جلد)، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1411ق / 1991م.
34. مؤیدی، مجدالدین بن محمد بن منصور: التحف فی شرح الزلف، مکتبة بدر، صنعا، چاپ سوم، 1417ق / 1997م.
35. نوبختی، حسن بن موسی: فرق الشیعة، دارالاضواء، بیروت، چاپ دوم، 1404ق/ 1984م.
36. نومسوک، عبداللّه: منهج الامام الشوکانی فی العقیدة (2 جلد)، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ دوم، 1414ق / 1994م.
37. یمنی، ابومحمد: عقائد الثلاث والسبعین فرقة (2 جلد)، مکتبة العلوم والحکمة، المدینة المنورة، 1414ق.
پاورقیها:
«و کانت الامامیة و الزیدیة فی بدء امرهما حزبا واحدا ثم اختلفا و السبب فی اختلافهما لمیکن اصلا من اصول الدین و انما کان حول الامامة» (الحیاة السیاسیة، ص24 و 228).
100. همان، ص595.
164. دلایل شکست قیام را ببینید در: الحرکات السیاسیة، ص118.
152. امام قاسم بن محمد بن علی تالیفی پربار و مشهور دارد به نام الاعتصام بحبل الله المتین، که در 5 جلد به چاپ رسیده است.
145. احمد بن سعدالدین المسوری (متوفای 1079ق) در رساله المنقذة آورده: «آنچه در (صحاح سته) آمده، همگی دروغ و غیرقابل استدلال است». (الزیدیة نشأتها و معتقداتها، ص33).
120. منطقهای در نزدیکی میقات ذی الحلیفة در مدینه (الافادة، ص127).
141. امام هادی نص پیامبر بر علی(ع) را (همانند امام قاسم) نص جلی و بر حسن و حسین(ع) بدون آن که تصریح کند نص خفی (الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة؛ الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا و...) میداند (معتزلة الیمن، ص186).
127. التجدید، 65ـ67.
103. الکامل، ج5، ص58 و 106. تا این سال فرزندان ناصر و پس از آنان قاسم بن الحسن بر طبرستان حکومت کرد و در این سال، قاسم را اسفار کشت و بر طبرستان تسلط یافت. هرچند علویان بعد از این هم بهطور پراکنده در گوشه و کنار طبرستان ظهور کرده، حکومتهایی تشکیل دادند، ولی دولت متمرکز زیدیه در آن سامان ادامه نیافت، تا اینکه در سال 321 آل بویه که خاستگاهی زیدی داشتند، قدرت را در مراکز عمده جهان اسلام در دست گرفتند.
156. کتاب تاریخ الیمن (فرجة الهموم) همزمان با امامت امام یحیی نوشته شده و به بررسی تاریخ یمن تا سال پایان امامت امام یحیی و بهویژه دوران امامت او پرداخته است.
140. همان؛ التجدید، ص81ـ83.
109. الملل و النحل، ج1، ص156.
175. الزیدیة، ص425.
121. الحیاة السیاسیة، ص93.
111. الکامل، ج5، ص331.
131. معتزلة الیمن، ص59.
113. الزیدیة نشأتها و معتقداتها، ص29؛ الحیاة السیاسیة، ص155.
129. معتزلة الیمن، ص38.
108. الزیدیة نشأتها و معتقداتها، ص29.
132. زیرا همگی از نسل امام قاسم رسّی هستند.
183. همان، ص50.
179. منهج، ج1، ص123.
178. معتزلة الیمن، ص11.
138. الزیدیة نشأتها و معتقداتها، ص68؛ التجدید، ص79ـ80.
155. تاریخ الیمن السیاسی، ج2، ص217.
172. التجدید، ص123.
136. التجدید، ص80.
11. زیدیه در مسئله امامت تنها چند اختلاف با امامیه دارند که عمدتا در برخی از مقاطع تاریخ و در بعضی از گرایشها دیده میشود. مهمترین آنها عبارتاند از: تجویز امامت مفضول و رضایت به خلافت شیخین، اشتراط خروج و کشیدن شمشیر برای امامت امام و ردّ تقیه، عدم اعتقاد به عصمت امامان، عدم اعتقاد به حصر امامان در دوازده تن معین و نیز به لزوم وجود نص بر همه امامان. البته همانگونه که در ادامه نوشتار بررسی شده، این اختلافات تا حدود زیادی هم در عقیده و هم در عمل از میان رفته است.
162. تاریخ الیمن السیاسی، ج2، ص372.
19. التجدید، ص58.
171. جالب آنکه به دلیل سیطره جریان نزدیک به امامیه در تاریخ زیدیه، ابومحمد یمنی که در قرن ششم میزیسته، در کتاب خود میگوید: «زیدیه امامت ابوبکر و عمر و عثمان را رد و عایشه را تنقیص میکنند، و این عقیده همه زیدیه است، و ویژگی جارودیه این است که ذبیحه اهل کتاب را حلال نمیدانند» (عقائد الثلاث و السبعین فرقة، ج1، ص452ـ453).
117. الافادة، ص123.
182. چون ضم دستها در نماز و آمین گفتن پس از قرائت حمد. در این خصوص و دیگر مجادلات و نزاعهای دو جریان مراجعه شود به نامههای متبادل منقول در الزیدیة نشأتها و معتقداتها، ص41ـ46.
126. معتزلة الیمن، ص37.
104. الحیاة السیاسیة، ص141.
169. رک: نقل قول از مقبلی در الزیدیة نشأتها و معتقداتها، ص49.
13. فرهاد دفتری تاکید میکند که بر اساس آخرین تحقیقات، شیعیان اولیه در قرن دوم اعم از زیدی و امامی سازگاری چندانی با معتزله نداشتهاند و این تنها در اواخر قرن سوم بوده است که تحت تاثیر معتزله قرار گرفتهاند (تاریخ و عقاید، ص85ـ84).
16. الغطمطم الزخار، ج1، ص27.
167. الزیدیة نشأتها و معتقداتها، ص48.
180. التجدید، ص128.
176. الغطمطم الزخار، ج1، ص63.
166. الحیاة السیاسیة، ص94. و روایت «التقیة دینی و دین ابائی» توسط امام ناصر اطروش در کتاب البساط، ص69.
181. منهج، ج1، ص123، به نقل از السیل الجرار ونیل الاوطار؛ التجدید، ص132.
159. همان.
161. تاریخ الیمن السیاسی، ج2، ص271؛ الحرکات السیاسیة، ص103.
170. مسألة التقریب نقل میکند که در یمن از میان فرق زیدیه غیر از جارودیه فرقه دیگری وجود ندارد و آنها در صنعا و صعده و اطراف آنها زندگی میکنند (ج1، ص56).
148. وفات امام ناصر پس از 23 سال امامت در سال 325 نیز ذکر شده است (التحف، ص197).
154. التجدید، ص143.
142. التجدید، ص80.
10. زید بن علی و مشروعیة الثورة، ص197ـ198.
124. این رساله در رد نظرات اسماعیلیه نوشته شده است (مقدمه امام حنفی عبدالله بر الرد علی الرافضة، ص81).
147. الزیدیة، ص120؛ قیام الدولة، ص137.
139. الزیدیه، ص123.
106. در گزارش مادلونگ، ظهور امام ناصر 287 و هفت سال پس از ظهور امام هادی در یمن یعنی 280 ذکر شده است (اخبار ائمة الزیدیة، ص88).
156. کتاب تاریخ الیمن (فرجة الهموم) همزمان با امامت امام یحیی نوشته شده و به بررسی تاریخ یمن تا سال پایان امامت امام یحیی و بهویژه دوران امامت او پرداخته است.
135. معتزلة الیمن، ص157؛ الزیدیه نشأتها ومعتقداتها، ص68.
151. تاریخ الیمن السیاسی، ج2، ص202؛ التجدید، ص143.
163. جزئیات وتفصیلانقلاب 1948 یمن دیدهشود در: الیمن والغرب، ص161. همچنین فصلسوم الحرکات السیاسیة، ص101ـ123.
18. الملل و النحل، ج1، ص162.
15. الحیاة السیاسیة، ص219.
115. تاریخ و عقاید، ص216.
14. الملل و النحل، ج1، ص162.
173. مسألة التقریب، ج1، ص160.
144. الزیدیة نشأتها و معتقداتها، ص33.
150. تاریخ الیمن السیاسی، ج2، ص17؛ التجدید، ص143.
128. همان، ص68.
123. کتابی به همین نام برای شخص امام زید نیز نقل شده است. همچنین از امام ناصر اطروش نیز رسالهای به همین نام چاپ شده است. رک: مجله تراثنا، شماره 20 (سال پنجم رجب 1410).
101. همان، ج5، ص58؛ الافادة، ص167.
168. همان، ص50. محمد حسین الزین مینویسد: «عموم زیدیه هیچ فرقی با اثناعشریه ندارند، جز اینکه آنان به خروج با شمشیر معتقدند» (الشیعة فی التاریخ، ص56).
146. الحیاة السیاسیة، ص94.
177. کتاب الغطمطم الزخار در رد شوکانی و به طور مشخص کتاب السیل الجرار و عقاید و فتاوای او بر خلاف مکتب هادوی و مذهب زیدی نوشته شده است. این نقد با اعتراض نویسنده به شوکانی در درج صحابه در صلوات بر پیامبر آغاز شده است.
130. الافادة، ص136.
133. الامام زید، ص510؛ الحیاة السیاسیة، ص178ـ179؛ التحف، ص171.
1. فرق الشیعة، ص55؛ مروج الذهب، ج3، ص231؛ مقالات الاسلامیین، ج1، ص65.
102. زیدیه حسن بن زید (داعی کبیر) و محمد بن زید را به دلیل دارا نبودن شرایط امامت (علم، زهد و سیاست) در حد امامت ندانستهاند و گویا خود آنها نیز چنین ادعایی نداشتهاند (قیام دولة الزیدیة، ص54؛ معتزلة الیمن، ص57).
119. التجدید، ص68.
134. برای اطلاع بیشتر ر.ک: الزیدیة، ص463ـ473؛ التجدید، ص211.
107. ریاض العلماء، ج1، ص277؛ اعیان الشیعة، ج5، ص181. نویسنده ریاض آورده: «و الناصر الکبیر من عظماء علماء الامامیة. و ان کان الزیدیة یعتقدونه و یدرجونه فی جملة ائمتهم...».
116
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/11/5 :: ساعت 11:40 صبح )
»» امام زید بن علی بن الحسین(ع) و تأسیس مذهب زیدیه1
زیدیه به شاخهای از مذهب تشیع گفته میشود که به امامت زید بن علی بن الحسین(ع) معتقدند و خود را پیرو او میدانند.1 شیخ مفید در تعریف زیدیه آورده است: «زیدیه به امامت علی، حسن، حسین و زید بن علی قائل هستند و نیز به امامت هر فاطمیای که به خود دعوت کند و در ظاهر، عادل و اهل علم و شجاعت باشد و با او بر شمشیر کشیدن برای جهاد بیعت شود».2
در مقدمه البحر الزخار نیز در تعریف زیدیه آمده: «زیدیه به فرقهای گفته میشود که به پیروی از زید بن علی(ع)، علی بن ابیطالب(ع) را در امامت بر دیگران مقدم و امامت را پس از او برای حسن(ع) و حسین(ع) و سپس منحصر در فرزندان آن دو بداند که با دعوت و فضل به امامت میرسند، نه با وراثت. و خروج نیز بر ایشان واجب است. همچنین توحید، عدل، وعد و وعید، امامت و امر به معروف و نهی از منکر از دیگر اعتقادات زیدیه است».3
امام زید در سال هفتادوپنج هجری قمری در مدینه بهدنیا آمد4 و پس از پدرش، امام زین العابدین(ع)، شاگرد برادر بزرگتر خود امام محمد باقر(ع) بود.5 وی در زمان حکومت هشام بن عبدالملک بن مروان در کوفه دست به قیام و شورش زد و در ذیالحجه سال 122 ه·· ق به شهادت رسید.6
درباره شخص امام زید و تاریخ زندگی، تعالیم و قیام او بر ضد خلافت اموی تحقیقات بسیاری انجام شده است.7 به همین دلیل، در این نوشتار از بررسی شخصیت، تعالیم، زندگی و شهادت امام زید چشمپوشی خواهیم کرد و تنها به چند نکته که هنوز قابل تحقیق و توجه بیشتر است، اشاره میکنیم؛ از آن جمله اینکه زیدیه تنها در دورههای پس از شهادت امام زید و در ابتدا، در کوفه و عراق و سپس در ایران و یمن شکل مذهب به خود گرفت.8 امام زید بیش از هر چیز آغازگر حرکتی پرشور بر ضد دستگاه ظالم خلافت اموی در عصر خود بود و در این راه از تاکتیکها و روشهایی نیز سود میبرد که در بسیاری از موارد رنگ دینی و مذهبی به خود میگرفت.9
نکته دیگری که مورد توجه برخی از محققان واقع شده، دامنه دعوت امام زید است و اینکه اصولا آیا امام زید، آنگونه که در منابع رسمی زیدیه آمده است، مردم را به اطاعت از خود به عنوان امام دعوت کرده، یا اینکه مطابق برخی از اسناد، دعوت او به «الرضا من آل محمد» بوده است، که میتواند به معنای دعوت به امامان مورد قبول امامیه باشد؟10
در ادامه، نیز مذهب زیدیه که شاخهای از تشیع به حساب میآید و در اصول اعتقادی با امامیه مشترک است، بیشتر به جهت نظریه خاص در مسئله امامت از شاخه دیگر تشیع یعنی اثناعشریه (امامیه) متمایز میشود،11 وگرنه ایندو به همدیگر نزدیکاند؛12 چه، علاوه بر اشتراک در اصل مسئله امامت، در سایر اصول اعتقادی تا حد زیادی به امامیه و هر دوی آنها به معتزله نزدیکاند،13 تا آنجا که برخی زیدیه را با معتزله یکی دانسته14 و برخی دیگر معتزله را از جمله فِرَق زیدیه شمردهاند.15 در فقه نیز با وجود اینکه گفته میشود امام زیدْ فقهی مستقل داشته است و زیدیه نیز ادعای چنین استقلالی را دارند،16 ولی به نظر میرسد شخص امام زید فقه خاصی بنا نکرد و اصولا دغدغه او چیز دیگری بوده است. از طرفی دیگر، اصل مرجعیت اهل بیت و لزوم تمسک به کتاب و عترت اصلی پذیرفتهشده در زیدیه است، هرچند در ادامه، عملاً فقه زیدیه تا حد زیادی نزدیک به حنفیه شناخته شده،17 که البته در پارهای از مسائل با امامیه و گاهی نیز با شافعیه متفق است.18 برخی در این خصوص تا آنجا پیش رفتهاند که گفتهاند زیدیه در عقاید، معتزلی و در فقه، حنفی هستند.19 البته در ادامه، نادرستیِ کلیت چنین ادعایی با توجه به مذهب و گرایش غالبِ زیدیه که به وسیله امام قاسم و امام هادی رواج یافت، روشن خواهد شد و نزدیکی زیدیه به امامیه در بسیاری از عقاید و مسائل فقهی مورد اذعان قرار خواهد گرفت.
با وجود این، شاید بتوان از سه اصل به عنوان مهمترین اصول و ویژگیهای مذهب زیدیه و آنچه شخص امام زید نیز بدان معتقد بوده است نام برد:
1. افضلیت امام علی و اولویت آن حضرت برسایر صحابه نسبت بهخلافت و جانشینیِ پیامبر20 و در عین حال تجویز امامت مفضول.21
2. حصر امامت در فرزندان فاطمه(س).22 البته به نظر میرسد در صورت صحت انتساب این عقیده به شخص امام زید، بین این نظر و قبول امامت شیخین تناقضی است که صحت انتساب اعتقاد و رضایت امام زید به خلافت شیخین را زیر سؤال میبرد، مگر اینکه، همانگونه که در دورههای بعد، معتقدان به خلافت شیخین از زیدیه گفتهاند، خلافت شیخین یک استثنا محسوب شود،23 ضمن آنکه برای تایید اعتقاد امام زید به حصر امامت در بطنین براساس منابع معتبرتر، مجال تحقیق بیشتری باقی است.24
3. شرط دعوت علنی به خود و خروج برای جنگ با ظالمان در صحت تصدی و مشروعیت امامت.25
استمرار قیام و مبارزه
پس از شهادت امام زید در سال 122، فرزندش امام یحیی در سال 125 در خراسان قیام کرد ودرهمان سال بهشهادت رسید.26 اینقیام همزمان بود با آغاز فعالیت ابومسلم ودیگر مخالفان خلافت اموی که سرانجام به پیروزی عباسیان بر امویان در سال 132 انجامید.27
پس از شهادت زید و یحیی، دعوت زیدیه همراه با دیگر جریانهای معارض امویان به سوی بنیعباس گرایش یافت؛ ولی طولی نکشید که بنیعباس، که پیش از این با شعارهای فریبنده در حمایت از حقوق علویان سعی در جلب افکار عمومی داشتند، با علویان درگیر شدند و به مقتضای منافع خود به دشمنی و عناد با خاندان پیامبر پرداختند. امام محمد بن عبدالله بن الحسن بن الحسن(ع) ملقب به «نفس زکیه» در سال 145 و در زمان خلافت منصور (136ـ158) در مدینه قیام کرد. این اولین قیام و دعوت یکی از فرزندان امام حسن(ع) در چارچوب تعالیم امام زید بود که در عصر عباسیان اتفاق افتاد. آغاز امامت محمد بن عبدالله به سال 127 بازمیگردد.28 در آن هنگام، امامت و خلافت او مورد قبول معتزله نیز قرار گرفت و پیوند معتزله و زیدیه بیش از گذشته مستحکم شد.29 محمد نفس زکیه پس از یک دوره سکوت و تقیه و پس از آنکه منصور فشار را به نحو بیسابقهای بر علویان افزایش داد،30 امامت و دعوت خود را در مدینه و حجاز آشکار کرد. دعوت و قیام محمد از گستردگی و پایگاه مطلوبی برخوردار بود، بهطوریکه معتزله و حتی امام مالک، از ائمه بنامِ مذاهب سنی، نیز به امام محمد پیوستند و از کمک به او دریغ نکردند.31
دعوت و قیام نفس زکیه همچنین با فعالیت داعیان متعدد علوی و معتزلی در اقصا نقاط جهان اسلام برای جلب همکاری همراه بود. در این میان، برادران و فرزندان امام محمد نقشی اساسی داشتند که در رأس همه ابراهیم برادر او بود که به منطقه بصره رفت و حمایت اهواز و فارس را نیز به دست آورد و در نهایت پس از نفس زکیه به شهادت رسید. همچنین موسی بن عبدالله به الجزیره، یحیی بن عبدالله به ری و طبرستان، و بالاخره عیسی بن عبدالله و ادریس بن عبدالله به مغرب رفتند؛32 ولی در نهایت قیام محمد بن عبدالله در همان سال شکست خورد و به اتفاق جمعی از یارانش به شهادت رسید.33
امام محمد بن عبدالله همزمان با گسترش دعوت خود دو مفهوم و عقیده اساسی «تقیه» و «مهدویت» را به درون اندیشه زیدیه آورد34 و از این جهت نیز نقش او در سیر تحول مذهب زیدیه قابل توجه است. پس از شهادت محمد بن عبداللّه، برادرش امام ابراهیم بن عبدالله نیز که با امام محمد همکاری داشت و پس از او در عراق قیام کرده بود، ناکام ماند و در همان سالِ شهادت برادرش (145) به شهادت رسید.35
پس از سرکوب شدید قیام امام محمد نفس زکیه و برادرش امام ابراهیم، در ادامه حکومت منصور و در زمان خلافت مهدی عباسی (158ـ169) سیاست سرکوب علویان همچنان ادامه یافت.36
امام حسین بن علی بن الحسن بن الحسن(ع) «شهید فخّ» امام بعدی زیدیه بود که در سال 169 و در زمان خلافت هادی عباسی (169ـ170) در مدینه قیام کرد و به شهادت رسید.37 پس از شهادت حسین فخّی، دعوت زیدیه تا حدودی شکل سرّی به خود گرفت و ثقل آن از مرکز جهان اسلام (عراق و حجاز) به دو سوی آن (دیلم و مغرب) منتقل شد.
امام یحیی بن عبدالله بن الحسن که برادر و یار امام محمد بن عبدالله در قیام او بود و در قیام حسین فخّی نیز نقش عمدهای داشت،38 پس از شکست قیام حسین در سال 170 به حجاز و یمن رفت39 و سپس به خراسان و از آنجا به ماوراءالنهر مهاجرت کرد و سرانجام به دیلم و طبرستان رفت40 و پس از چندی با دعوت به امامتِ خود در صدد تاسیس دولتی زیدی در آن سامان برآمد. ولی هارونالرشید در سال 176 حرکت او را سرکوب کرد و امام یحیی زندانی شد و در نهایت در زندان هارون به شهادت رسید.41
ادریس بن عبدالله برادر دیگر محمد بن عبدالله نیز پس از همکاری با حسین فخّی و شکست قیام، به «مغرب دور» گریخت و در سال 172 پس از دعوت و بیعت قبایل آن منطقه، دولت خود را تاسیس کرد.42 در مورد دعوت ادریس آوردهاند که او در یک مرحله داعیِ برادرش امام محمد نفس زکیه43 و در مرحله بعد داعیِ امام حسین فخّی و در مرحله سوم داعیِ برادر دیگرش امام یحیی بود، و در نهایت وقتی خبرِ سرانجامِ کارِ یحیی به او رسید، دعوت به خود کرد و برای تأسیس دولت به «طنجه» رفت44 و پایهگذار اولین دولت زیدیه شد.45 در خصوص زندگی ادریس بن عبدالله اطلاعات روشنی در اختیار نیست، ولی مسلم است که او پس از چند سال حکومت و احتمالا در سال 17746 با دسیسه هارونالرشید مسموم شد و به شهادت رسید.47 پس از وفات ادریس بن عبدالله، فرزندش ادریس بن ادریس (متولد 175)48 جانشین او شد.49 پس از وفات او در سال 214،50 محمد بن ادریس بن ادریس دولت ادریسیان را استمرار بخشید.51 از آن پس دیگر نوادگان ادریس یکی پس از دیگری در مغرب حکومت کردند؛ ولی دولت آنان حداکثر تا سال 375 دوام آورده است.52
سالها پس از انقراض دولت ادریسیان در مغرب، آنان در اندلس با امویان حاکم درگیر شدند53 و در سال 407، یکی از نوادگان ادریس به نام علی بن حمود با کنار زدن امویان بر اندلس سلطه یافت54 و ادریسیان از آن پس و تا سال 447 با فراز و نشیبهایی بر اندلس حکومت کردند.55
دولت ادریسیان در مغرب و اندلس اگرچه حداقل در ابتدا دولتی شیعی و زیدیمذهب بود، ولی بروز تشیع و تظاهر به مذهب زیدیه در آن پر رنگ نیست. حتی در احوال ادریس اول آوردهاند که او تشیع خود را اظهار نمیکرد و حداقل در سالهای نخست، از خود به عنوان امام یاد نمیکرد.56 به نظر میرسد که هدف ادریس نیز بیشتر قیام و انقلاب بوده است تا ادعای امامت و حرکتی فکری عقیدتی.57
امام ابوعبدالله58 محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن الحسن بن الحسن(ع) معروف به «ابن طباطبا» ششمین امام زیدیه پس از زید بن علی است59 که در سال 199 در جنبشی که فرماندهیِ آن را ابوالسرایا السریّ در زمان خلافت مأمون (196ـ218) برعهده گرفته بود، در کوفه دعوت به خویش کرد و بیعت گرفت60 و برای مدتی بر کوفه مسلط شد.61 پس از وفات ابنطباطبا جوانی دیگر از علویان بهجای او نشست62 و از آن پس با کمک برخی علویان که به عنوان والی به مناطق مختلف اعزام شده بودند، تا سال 200 پیآمدهای این ماجرا ادامه یافت، و از آن جمله تسلط و حکمرانی ابراهیم بن موسی بن جعفر(ع) بر یمن قابل توجه است.63 همچنین در سال 207 عبدالرحمان بن احمد بن عبداللّه بن محمد بن عمر بن علی بن ابیطالب(ع) در منطقه عک یمن خروج کرد و با دعوت به «الرضا من آلمحمد(ص)» برای خود بیعت گرفت.64
نخستین انشعاب در زیدیه
در همان آغازِ شکلگیری زیدیه و در حالیکه مبارزات و حرکت سیاسی علویان زیدی ادامه داشت، در کوفه سه گرایش عقیدتی و فکریِ عمده در میان پیروان و معتقدان به امامت زید شکل پیدا کرده بود: جارودیه، صالحیه و سلیمانیه.65
الف) جارودیه (یا سرحوبیه)
این گرایش به ابیجارود زیاد بن منذر عبدی (متوفای 150ق) منسوب است. وی از اصحاب امام باقر(ع) و سپس امام صادق(ع) بود، ولی بعدها ایشان را ترک کرد و به اردوی امام زید پیوست.66 اصول و ویژگیهای عقاید جارودیه عبارت است از: 1. نص خفی بر امامت علی(ع)67 و نص جلی بر امامت حسن(ع) و حسین(ع)68 و درنتیجه حکم به کفر و ضلالت امت پس از پیامبر(ص) به جهت مخالفت با نص و تن دادن به خلافت شیخین؛69 2. حصر امامت در فرزندان فاطمه(س) اعم از فرزندان امام حسن(ع) یا امام حسین(ع)؛70 3. اعتقاد به اصل مهدویت.71
این شاخه از زیدیه با مطرح کردن نص بر خلافت علی و حسنین(ع) و دور شدن از اعتقاد منسوب به امام زید در قبول و رضایت به خلافت شیخین و همچنین رو آوردن به اصل مهدویت که از اصول مورد قبول امامیه است، بیش از دیگر شاخهها به امامیه نزدیک شدند، بهطوریکه از ویژگیهای جارودیه، توجهِ همزمان به نظریه خروج و عقیده به مهدی منتظر است.72 جارودیه از طرفی دیگر دارای عقایدی افراطی بوده و به غلو شناخته شدهاند. افراط آنان مشخصا در دو نظریه جلوهگر است: یکی قدح شدید و تکفیر شیخین؛73 و دیگری تکفیر و مشرک دانستن کسانی از اهل بیت که مدعی امامت باشند، ولی خانهنشین بوده و قیام نکنند،74 و همچنین تکفیر پیروان چنین افرادی.75 (مصداق مورد نظرشان امام جعفر صادق(ع) و پیروان مکتب ایشان بود.) آنان همچنین مانند خوارج، مرتکب کبائر را محکوم به کفر میدانستند.76
ب) سلیمانیه (یا جریریه)
این فرقه به سلیمان بن جریر الرقی منسوب است. او نیز در آغاز از اصحاب امام صادق(ع) بود که از آن حضرت جدا شد و به پیروان امام زید پیوست.77 عدم حصر امامت در اولاد فاطمه(س) و اعتقاد به شورایی بودن آن از همان ابتدا و درنتیجه دادنِ مشروعیت ذاتی به خلافت شیخین از جمله مهمترین اعتقادات این فرقه است.78 هرچند آنان نیز به خطای امت در عدم انتخاب افضل یعنی علی(ع) معتقد بودند،79 ولی آن را خطایی از روی اجتهاد میدانستند که موجب فسق نمیشود؛80 و درباره عثمان81 و همه محاربان با علی(ع) چون عایشه، طلحه و زبیر همانند جارودیه حکم به کفر میکردند.82 اهل سنت نیز متقابلا آنان را تکفیر کردند.83 سلیمانیه همچنین بر شیعیان امامی در اعتقاد به «بدا» و «تقیه» خرده میگرفتند.84
ج) صالحیه (یا بتریه)
این گرایش به حسن بن صالح بن حی همدانی (100ـ168) منسوب است. از اصول مطرح در این فرقه جواز امامت مفضول با وجود افضل است،85 با این توضیح که علی و اولاد او از دیگران افضلند، ولی در خصوص حضرت علی(ع) معتقدند که آن حضرت به خواستِ خود کنار رفت.86 بنابراین، امامت علی(ع) تنها پس از بیعت مردم محقق شده87 و امامت شیخین نیز بلااشکال است.88 آنان درباره حکم عثمان توقف کردند.89 همچنین آنان امامت هر یک از اولاد علی را که خروج کند میپذیرفتند، چه از فرزندان فاطمه باشد، یا نباشد.90 همانگونه که آشکار است، این فرقه از همه فرق خواه زیدیه به اهلسنت نزدیکتر است.91
بهطور خلاصه میتوان گفت که جارودیه به دلیل اعتقاد به وجود نص بر امامت و رد خلافت شیخین و قبول اصل مهدویت از فرق دیگر به شیعیان امامیه نزدیکتر بودند و تأثیر بیشتری از آنان پذیرفتند، در حالیکه دو فرقه دیگر (صالحیه و سلیمانیه) از حنفیه و معتزله تأثیر بیشتری پذیرفتند و به اهل سنت نزدیکتر بودند.92 این تمایز در حدی بود که صالحیه و سلیمانیه، جارودیه را به دلیل تکفیر شیخین تکفیر کردند و جارودیه نیز متقابلا آنان را به دلیل ترک تکفیر شیخین محکوم به کفر دانستند.93
حکومت امامان زیدیه و جریان نزدیک به امامیه
در قرن سوم، به تدریج مذهب زیدیه به انسجام و شکل نهایی خود رسید، و این مهم با بهدست گرفتن قدرت سیاسی بهوسیله امامان زیدیه در ایران و یمن همزمان بود. در این مقطع، قاسمیه، هادویه و ناصریه در امتداد جریان نزدیک به امامیه، جریانهای غالب و بارز زیدیه بودند که مرکزیت آن از کوفه به ایران و یمن انتقال یافته بود.94
1. امام ناصر اطروش و دولت زیدیه در طبرستان و دیلم
در حالیکه سالها بود که کوفه و حجاز برای ادامه فعالیت علویان ناامن شده بود، امام حسن بن علی بن عمر بن علی بن الحسین(ع) (230ـ304) معروف به ناصر اطروش که مردی فقیه، عالم و شجاع بود، در سال 284 در خراسان قیام کرد95 و پس از یک دوره اختفا به گیلان و دیلم رفت و در آنجا به مدت سیزده سال مردم را به تشیع دعوت کرد.96 او سپس در سال 301 طبرستان را به قلمرو خود اضافه کرد.97 پیش از این، در سال 250، حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن الحسن بن الحسن(ع) معروف به داعی کبیر در طبرستان قیام کرده و اولین حکومت علویان زیدی را در طبرستان تاسیس کرده بود.98 پس از وفات داعی کبیر در سال 270،99 برادرش محمد بن زید تا وفاتش در سال 287،100 جانشین او بود و از آن پس فرزندان محمد تا ظهور و تأسیس دولت امام ناصر بر طبرستان حکم میراندند. امام ناصر اطروش در سال 304 درگذشت،101 ولی دولت امامت زیدی در طبرستان که او بنیان نهاده بود102 تا سال 316103 و به روایتی تا 355104 ادامه یافت.
افکار و آرای امام ناصر و کمکهای مادی و معنوی او به دولت امام هادی105 که همزمان دولت امامان زیدی را در یمن تاسیس کرده بود،106 به خوبی تعلق او را به شاخه نزدیک به امامیه نشان میدهد. امام ناصر بیش از آنکه تحت تاثیر مستقیم تعالیم امام قاسم و امام هادی باشد تحت تاثیر امامیه بود و در احکام طلاق و ارث و مسح پا در وضو، بر وفق مکتب امامیه فتوا میداد، تا آنجا که برخی او را اثناعشری دانستهاند.107 روند نزدیکی زیدیه به امامیه در ایران بعد از امام ناصر نیز ادامه یافت، بهطوریکه در اوج اقتدار زیدیه در دیلم و طبرستان و در زمان تسلط آل بویه بر دارالخلافه بغداد، زیدیه بیش از هر زمان دیگری به امامیه نزدیک شد.108 در این مقطع، آنان قول به جواز امامت مفضول را کنار نهادند و درباره صحابه همچون امامیه قضاوت کردند.109 ابناثیر در حوادث سال 351 آورده که به امر معزالدوله دیلمی در مساجد بغداد لعن هر سه خلیفه به وصفشان و لعن معاویه صریحا مکتوب شد110 و در سال 352 برای اولین بار روز عاشورا در مرکز خلافت اسلامی، بغداد، رسما تعطیل اعلام و در خیابانها عزاداری برپا شد111 و مجالس جشن و شادیِ عید غدیر112 و طعن خلفا مرسوم گشت،113 سنتی که سالیان متمادی استمرار یافت.114 همچنین که مرقد امامان نیز در عراق آراسته و تزیین شد.115
2. امام قاسم رسّی
در سال 220،116 امام قاسم بن ابراهیم الرسّی (170ـ246) برادر امام محمد بن ابراهیم (ابن طباطبا) که از سرآمدان عصر خود و متکلم و فقیهی وارسته بود، دعوت به خویشتن کرد و علویان بهشکلی فراگیر با او بیعت کردند،117 که از آن به «البیعة العامّة»118 یا «البیعة الجامعة»119 یاد شده است. هر چند دعوت او در آن مقطع با موفقیت زیادی همراه نبود و او سرانجام به حجاز رفت و در سال 246 در «رس»120 بدرود حیات گفت، ولی او که شخصیتی ممتاز داشت، با طرح اندیشههای خود به تفکرات زیدیه بالندگی خاصی بخشید و با رشد زیدیه در دیلم و یمن، مکتب و تعالیم او پیروانی یافت که از آنان با نام قاسمیه یاد شده است. اندیشه و تعالیم امام قاسم در دیلم رقیب ناصریه به شمار میآمد و در یمن تا به امروز به عنوان تنها نماینده زیدیه و در قالب مکتب هادویه امتداد یافتهاست.121 امام قاسم رسّی اگرچه همچون امام هادی امامت را از اصول دین معرفی نکرد، ولی برای آن، نقش برجستهای قائل شد122 و در این زمینه دو رساله به نامهای تثبیت الامامة123 و الرد علی الرافضة124 را تالیف کرد. امام قاسم امامت را همچون نماز و روزه از فرایض دانست125 که امری ازجانب طرف خداوند است.لذا با رد شورایی یا موروثی بودن امامت، قائل بهنص جلی برعلی(ع) وحصرآن درفرزندان فاطمه شد126 وبه ادله عقلی ونقلی (چون حدیث ثقلین) بر این امر استدلال کرد؛127 ضمن اینکه دعوت علنی و ترک تقیه گرچه با زبان را کافی دانست وشرط خروج با شمشیر را حذف کرد،128 چرخشی که نمیتوان آن را با عدم تحرک و رکود خود امام قاسم از زمان اخذ بیعت تا وفات بیارتباط دانست.129
امام قاسم رسی آغازگر دورهای درتاریخ زیدیه بود که مشخصه آن قول به نص جلی و اعتقاد ویژه بهاصل امامت ودرنتیجه قوت جریان نزدیک بهامامیه درمیان فرق زیدیه است.
3. امام هادی
امام یحیی بن الحسین بن القاسم الرسی (245ـ298) معروف به امام هادی از برجستهترین شخصیتهای علوی در زمان خود بود. او در سال 280 پس از ورود به یمن به عنوان امام زیدیه دعوت به خویش کرد و از مردم بیعت گرفت،130 ولی اندکی بعد بهدلیل عدم استقبال مردم به حجاز بازگشت.131 امام هادی مجددا در سال 284ق برای دعوت مردم به یمن بازگشت و سلسله امامان زیدی را که امامان قاسمی نیز خوانده میشوند،132 پایهگذاری کرد.133 این سلسله تا بیش از ده قرن با فراز و نشیبهایی دوام یافت و حدود پنجاه امام در رأس آن قرار گرفتند.134 امام هادی صعده را مرکز فعالیت خود قرار داد که تا به امروز مرکز زیدیه با همان گرایش است. البته این تذکر ضروری است که امام هادی و جانشینان او تا قرنها موفق نشدند بر تمام یمن مسلط شوند. دوران امامت آنان معمولاً با کشمکشها و درگیری با سایر حکومتها و رقیبان اعم از داخلی و خارجی همراه بود که در ادامه بهطور گذرا به آن اشاره خواهد شد.
امام هادی با ارتقا بخشیدن به عقیده امامت در حد یکی از اصول دین، آن را بهجای اصل «المنزلة بین المنزلتین» در مکتب اعتزال نشاند و اصول پنجگانه مذهب زیدی را توحید، عدل، وعد و وعید، امامت و امر به معروف و نهی از منکر دانست135 و برای احراز مقام امامت شروطی تکمیلی قائل شد که تنها بر خود او منطبق بود،136 مانند دعوت علنی به خود، خروج با شمشیر، عمل به کتاب و سنت، اعلم مردم زمان خود بودن، از فرزندان حسن و حسین بودن،137 آمر به معروف و ناهی از منکر بودن، شجاعت، سخاوت، تقوی، تواضع و عدالت.138 او برای بیعت مردم در امر امامت نقشی قائل نبود و اجماع را شرط میدانست، چه اینکه در نظر امام هادی امامت منصبی است که از جانب خداوند اعطا میشود و خواست مردم در آن دخالت ندارد، هرچند تبعیت مردم شرط قیام امام است. از طرف دیگر، مردم میتوانند در صورت ارتکاب کبیره امام را از مقام خود عزل کنند؛139 اما در صورت عدم تبعیت مردم از امام جامعالشرایط، امامت امام به قوت خود باقی است و او باید هجرت کند و کنار بنشیند.140 نظریه اخیر او توجیهی برای صلح امام حسن(ع) و کنار نشستن امام قاسم رسی نیز هست. با توجه به نظریه امام هادی در رد اجماع و شورا در مسئله امامت و همینطور اعتقاد به افضلیت علی(ع) و وجود نص پیامبر بر آن حضرت و حتی بر حسن و حسین،141 برای او خلافت شیخین ناپذیرفتنی است.142 امام هادی نیز کتابی دارد به نام تثبیت الامامة که در آن به بررسی مسئله خلافت و جانشینی پس از پیامبر پرداخته و بر رد خلافت شیخین و ادله مورد ادعای آنان استدلال کرده است.143 امام هادی در فقه نیز تابع اجتهاد خود بود و به روایات اهل سنت توجه و نظری نداشت و از او منقول است که دو کتابی که اهل سنت آنها را صحیح مینامند (صحیح بخاری و صحیح مسلم)، از صحت بیبهرهاند.144 این نگرش در طی قرون متمادی تاکنون در مذهب هادوی وجود داشته و بیاعتنایی به حدیث و فقه اهلسنت کاملا روشن است.145 امام هادی همچنین اعتقاد به نص بر امامت علی و حسن و حسین را مورد تاکید قرار داد وتقیهرا جایز شمرد146 ودرمجموع، بیش ازگذشته، زیدیه را به امامیه نزدیک کرد.147
مسیری که امام هادی ترسیم کرده بود با نوساناتی در عرصه سیاسی و مذهبی یمن ادامه یافت و پس از او دو فرزندش مرتضی (299ـ310) و ناصر (310ـ322)148 و دیگر امامان زیدیه ادامهدهندگان مکتب هادویه بودند، هرچند پیروان امام هادی خود به شاخههایی تقسیم شدند که مهمترین آنها الحسینیه، المطرفیه و المخترعه است.149
4. سلسله امامان زیدیه در یمن
دولت امامان زیدی در یمن پس از امام هادی و دو فرزندش تا سال 444 که امام ابوالفتح دیلمی به قتل رسید استمرار داشت. از این دوره، به نام دوره اول دولت زیدیه یاد میشود که حکومت امامان زیدیه غالبا در صعده و اطراف آن محصور مانده بود و دوره اضطراب و عدم استقرار سیاسی بود.150
در سال 451، امام حمزه بن ابوهاشم (متوفای 459) که او نیز از نوادگان امام قاسم رسّی بود، پس از یک توقف کوتاه مجددا دولت امامت زیدیه را در یمن احیا کرد، و از آن پس امامانی یکی پس از دیگری در یمن به امامت رسیدند، تا اینکه در سال 1006، امام متوکل عبدالله المهدی که در سال 994 به امامت رسیده بود، به نفع امام قاسم بن محمد بن علی از منصب خود کناره گیری کرد. این مقطع (452ـ1006) بهنام دولت دوم زیدیه نامیده شده است، که همانند دوره اول با عدم استقرار و اضطرابات سیاسی و تسلط عثمانیها همراه بود.151
دوره سوم و آخر حکومت امامان زیدیه در یمن از امام قاسم بن محمد آغاز میشود و به کودتای 1962 و اعلام جمهوری پایان مییابد. در زمان امامت امام قاسم بن محمد (1006ـ1029) دولت امامان زیدی یکبار دیگر اقتداری مضاعف یافت و او که عالم و فقیهی برجسته نیز بود،152 برای اولین بار امکان یافت تا بر همه یمن از جنوب تا شمال حکم براند.153 همچنین در زمان امام متوکل اسماعیل (1054ـ1085) از نوادگان امام هادی، این اقتدار گسترش بیشتری یافت و به اوج رسید.154 مورخان آوردهاند که امام متوکل در سال 1073 عید غدیر را روز جشن و سرور رسمی اعلام کرد و یکبار دیگر به این مراسم در یمن رونق بخشید.155
بالاخره، آخرین امامان زیدی که از خانواده حمیدالدین و از نسل امام قاسم رسّی بودند، امامتشان با امام محمد بن یحیی حمیدالدین «المنصور» در سال 1307 (1890م) آغاز شد. امام المنصور و پس از او فرزندش امام یحیی «المتوکل» که در سال 1322 (1904م) به امامت رسید، بر روال گذشته مشی کردند،156 با این تفاوت که پس از استقلال دوم یمن از عثمانیها در سال 1919 و به دنبال سیطره کامل دولت زیدی بر یمن که شاید برای اولین بار در این حد اتفاق افتاده بود،157 و همزمان با تحولات سریع جهان و منطقه، عرصه بر حکومت امامان زیدی تنگ شد.158 امام یحیی بن المنصور هرچند کوشید تا با یک رشته سیاستها، مثل ترور مخالفان،159 «مملکت متوکلیه یمنیه» (نامی که بر یمن گذاشته بود) را محفوظ نگاه دارد160 ولی در انقلاب 28 سپتامبر 1948 به قتل رسید161 و عبدالله بن احمد الوزیر از آل وزیر که از سوی حزب احرار کاندیدای مقام امامت بود،162 با داعیه امامت مشروطه (امامت قانون اساسی) در انقلابی که به انقلاب قانون و انقلاب علما نامیده شد، زمام امور را به دست گرفت.163 انقلاب علما در همان سال با شکست مواجه شد و امام عبدالله و نخست وزیرش علیبن عبدالله اعدام شدند164 و امام احمد بن یحیی «الناصر» فرزند امام یحیی دوباره بر مسند امامت تکیه زد. در 26 سپتامبر 1962م. و پس از درگذشتِ امام احمد طی یک کودتای نظامی حکومت جمهوری اعلام شد165 و فرزند امام احمد، امام محمد البدر آخرین امام زیدیه بود که هیچگاه فرصت حکومت بر یمن را پیدا نکرد.
بهطور خلاصه، اصولی که در این دوره به عنوان معتقدات زیدیه طرح گردید و مورد قبول قرار گرفت عبارتاند از: 1. افضلیت علی(ع) بر سایر صحابه؛ 2. اولویت آن حضرت بر دیگران در امر امامت؛ 3. حصر امامت پس از حسن(ع) و حسین (ع) در فرزندان آن دو؛ 4. وجود نص بر امامت علی(ع) و حسنین(ع) و استحقاق امامت بعد از آنان با دعوت و تحقق سایر شرایط امامت نه با وراثت؛ 5. عصمت اهل بیت شامل علی(ع)، فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع)؛ 6. طعن صحابه و تخطئه آنان؛ 7. گشودن باب اجتهاد؛ 8. تجویز تقیه؛166 9. رواج فتاوای فقهی و سنتهای مذهبی نزدیک به امامیه چون جمع بین نمازها، باز گذاشتن دستها در نماز و آمین نگفتن پس از قرائت حمد، قصر نماز در سفر، برپایی مجالس و محافل جشن و سرور در روز غدیر، تقدیس ائمه و احترام و زیارت قبور آنان و...
در مجموع، گرایش این دوره که در هادویه متبلور است، تا بدانجا به مذهب امامیه نزدیک شد که بسیاری از اهل سنت آن را با امامیه یکی میدانند.167 تنها تفاوت هادویه و امامیه در این ذکر میشود که امامیه بر خلاف هادویه عدد امامان را در دوازده تن معین محصور میداند.168 در طول تاریخ نیز زیدیه هادوی احترام زیادی نسبت به امامیه داشتهاند، بهطوریکه موجبات سرزنش جریانهای رقیب را فراهم آورده است.169 در پایان نکته قابل توجه آنکه گرایشهای قاسمیه، ناصریه و هادویه در این دوره به نحوی امتداد گرایش جارودیه در قرن دوم به شمار آمده است170 که بر خلاف دو فرقه دیگر زیدیه در آن قرن به امامیه نزدیکتر بود.171
جریان نزدیک به اهل سنت در حاشیه
به موازات جریان نزدیک به امامیه، و بهطور مشخص مذهب هادویه، جریان دیگری در زیدیه یمن به اهل سنت نزدیک میشود و به عنوان رقیب جریان غالب و قویتر زیدیه و مذهب هادویه، آن را به چالش میکشاند.
1. ابنالمرتضی
در اواخر قرن هشتم، امام احمد بن یحیی المرتضی معروف به ابن مرتضی (763ـ840) از نوادگان امام هادی به سازماندهی مجدد تفکر زیدی به خصوص در مسئله امامت پرداخت. او ضمن تاکید بر افضلیّت علی(ع) و وجود نص خفی و حصر امامت در اولاد فاطمه(س)، عمل صحابه و خلافت شیخین را از روی اجتهاد دانسته که موجب فسق آنان نمیشود وشاهد اینمدعا را کمک علی(ع) بهخلفا ذکرمیکند.اگرچه نظرابنمرتضی درمورد خلافت شیخین تا حدودی با هادویه وامامیه یکی است، ولیبهطور مشخص کوشیده است تا بهنحوی رضایت اهلسنت را جلبکند ومیان حقانیّت وافضلیّت علی(ع) وآنچه درتاریخ اتفاق افتاده است جمع کند. ابنمرتضی همچنین به تبیین دوباره شرایط امامت پرداخت و بهویژه با تهی کردن امر به معروف و نهی از منکر از محتوای سیاسی آنکه بهدست امام هادی تثبیت شده بود،گامی دیگر بهسوی اهلسنت برداشت.
از امام ابن مرتضی دو اثر بزرگ در میراث زیدیه به یادگار مانده است که در آنها نظرات فقهی و اعتقادی خود را بیان کرده است: یکی الازهار فی فقه الائمة الاطهار و دیگری البحر الزخار که هر دو به چاپ رسیده است.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/11/5 :: ساعت 11:38 صبح )
»» آداب غدیر از نگاه روایات
دو حادثه بسیار مهمّ و بزرگ در تاریخ اسلام رخ داد که از یکى رسالت و از دیگرى امامت به وجود آمد. نخستین حادثه، نزول وحى بود که رسالت پیامبر(ص) را در برداشت. دومین حادثه، غدیر بود که امامت را به وجود آورد و در حقیقت ادامه رسالت بود. روز غدیر و امامت همان قدر اهمیت دارد که روز بعثت و رسالت.
خداوند منّان نیز در قرآن به این ارتباط اشاره کرده و فرموده است:
یا ایّها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک وإن لم تفعل فما بلّغت رسالته واللّه یعصمک من النّاس ان اللّه لایهدى القوم الکافرین: (مائده، 67)
در آیه دیگر که همان روز و بعد از آن واقعه غدیر نازل شد فرمود:
الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا:(مائده،3)
مرحوم حاج میرزا جواد ملکى تبریزى مى گوید:
ویوم الغدیر من هذا الیوم [یوم المبعث] بمنزلة الجزء الاخیر من العلقة التامة، بل بمنزلة الباطن من الشىء الظاهر، وبمنزلة الروح من الانسان، لانّ کل ما فى هذا المبعث الشریف من الخیر والفوز والسعادة مشروطة بولایة امیرالمؤمنین والائمة من ولده…1
به دلیل اهمیت روز غدیر به عنوان بزرگترین و مهمترین اعیاد اسلامى است که براى آن آداب و اعمال و فضایل بى شمارى بیان شده است. در این نوشته اعمال و آداب غدیر تا حدّ امکان در آیینه روایات نمایانده مى شود. قبل از هر چیز به چند نکته اشاره مى شود:
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 12:52 عصر )
»» آداب سلطنت
نوشته حاضر, برگزیده ای است از رساله آداب سلطنت, تألیف محمد بن برهان الدین مشهور به محمد قاضی.
این رساله بنابر تصریح مؤلف به نام (سلطان ابوالخیر سیونج خواجه بهادرخان) نگاشته شده و مطالب آن به دو بخش کلی دینی و سیاسی قابل تقسیم است. بخشی از مسائل دینی را در آغاز رساله آورده و آن شمارش گناهان کبیره است که شاه از مؤلف رساله, سؤال کرده است. در پایان رساله نیز به بیان وظایف فردی هر مسلمان پرداخته که از جمله آن ها نماز و روزه و زکات و حج و… است.
در بخش میانی رساله, مسائل سیاسی مطرح شده که به بیان دو مطلب اساسی اختصاص دارد: یکی شرایط سلطنت و دیگری حقوق رعیت بر پادشاه.
از نحوه نگارش رساله پیداست که مؤلف معتقد به مذهب اهل تسنن بوده و دستورالعمل های سیاسی او, هم چون دیگر آثار سیاسی قرن های نهم و دهم آمیزه ای است از مطالب اخلاقی و عرفانی.
مؤلف رساله با بیانی نصیحت آمیز, پادشاه را به برآوردن نیازهای مسلمانان و مدارا با مردم ترغیب نموده و او را از اسراف در خوراک و لباس و تکبر بر حذر می دارد و منصب امارات و حکومت را الهی می داند و دولت را برای صاحبان آن نوبتی می داند برای کسب سعادت.
نسخه ای از این رساله در کتاب خانه مرکزی دانشگاه تهران1 به شماره 1685 موجود است. در این جا گزیده ای از این رساله را, با حذف مطالب فردی و غیرسیاسی, تقدیم می داریم.
بدیهی است تصحیح و نشر این کلمات به معنای قبول آن ها نیست و صرفا جهت آشنایی با نظریات سیاسی گذشتگان و بررسی آرای آنان است.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه الذی خصّ طائفة من عظماء المکاشفة شمیم نسیم الحقائق والعرفان وانقذهم من مهالک ظلمات الغفلة والحرمان, وزیّن ریاض قلوبهم بانوار الهدایة والایقان….
والصلوة علی من ارسله الی کافة الانس و الجان و شدّد أمره بشواهد الآیات ودلایل القرآن وعلی آله واصحابه, اهل العلم والایمان.
امّا بعد همی گوید پای شکسته زاویه خمول و گم نامی محمّد بن برهان الدین المشتهر بمحمد قاضی, که روزی به مجلس عالی آن پادشاه جمشیدفر, فریدون قدر, خاقان کام یاب کامکار, شاهنشاه کشور گشای دین دار, مهر سپهر عزّت و جلال, ثمر و شجره اقبال, جان جهان… واسطه آسایش عباد, رابطه آرایش دولت بلاد, شهسوار میدان شجاعت, بدر سماء سعادت, معین الضعفاء, و مربی العلما و قدرشناس سلطنت اساس دوست نواز و دشمن گداز, ظل اللّه الملک الدیان ابوالخیر سیونج خواجه بهادرخان ـ خلّد اللّه ملکه و سلطانه و زاد علی المخلصین برّه واحسانه ـ بیت:
بحقّ نبی و بسرّ ولی که دستش قوی دار و قدرش علی…
مستعد گشته در سلک دعاگویان نشسته بودم و از کبائر تفتش می نمود, بالفعل در خاطر نبود تا جواب تواند گفت, بنابراین سطری چند در بیان کبائر و اقاویل علما و عرفا در آن و شرایط سلطنت مرقوم خامه نیاز می گردد….
به حقیقت پادشاه آن است که براین دولت فانی بسنده مکند که این نوبت است نه دولت. دولت آن است [که] توفیق عدل و احسان یابد و به دولت ایمان از این تیره خاک دان به صدر جنان برسد. این سخن پایان ندارد. بازگردیم به بیان کبائر و شرایط سلطنت و غیرها.
بدان! ـ سیّرک اللّه علی سیر عبادة المقرّبین ـ, که عظمای ارباب مکاشفه و اساطین اصحاب مشاهده قاطبه برآنند که غرض از خلقت بشر, محبّت ربّ العالمین است و هیچ دولتی از آن بزرگ تر نیست که بنده از این عالم برود و انس و محبّت حق سبحانه با خود ببرد و چون زمین دل از خار و خاشاک ذنوب خالی شود, قابل آن شود که تخم محبّت حقیقی در او پاشند….
پس بدان ای عزیز که در کبائر اختلاف بسیار است و بعضی از پیغامبر ـ صلی اللّه علیه [وآله] وسلم ـ نقل کرده اند که گفت: کبائر هفت است: اوّل اشراک باللّه است ـ نعوذ باللّه ـ, دوم کسی کشتن بناحق, سیم قذف محصن, چهارم مال یتیم به ناحق خوردن, پنجم سود زر [طلا] خوردن [یعنی ربا خوردن] و ششم روز جنگ با کافران یک مؤمن از دو کافر گریختن و هفتم عقوق والدین, یعنی عاصی شدن با پدر و مادر.
و بعضی از کبرا گفته اند که گناه کبیره آن است که شارع بر او چیزی تعیین کرده است و این اقرب است تا آن که تصریح به وعید کرده اند بر وی و غیر این نیز هست.
امّا آن چه شیخ ابوطالب مکی در کتاب (قوّت القلوب) آورده است و کمّل اهل اللّه متفق اند آن است که کبائر هفده است و هر که از این اجتناب نماند, باقی همه صغائر است, چهار از آن تعلّق به دل دارد: اوّل شرک باللّه ـ نعوذ باللّه ـ, دوم نومیدی از لطف خداوند هر چند گناه بسیار دارد, سیم ایمنی از خشم خداوند هر چند طاعت بسیار دارد چهارم اصرار بر معصیت.
و چهار دیگر تعلّق به زبان دارد: اول گواهی دروغ و دوم سوگند دروغ که حق را در صورت باطل نماند و باطل را در صورت حق و سیم قذف محصن و چهارم سحر کردن.
و دو از آن تعلّق به دست دارد: اول دزدی کردن, دوم خون به ناحق ریختن.
و سه از آن تعلّق به شکم دارد: اول خمر خوردن, دوم مال یتیم به ناحق خوردن, سیم سود زر[طلا] خوردن [یعنی ربا خوردن].
و دو از آن تعلّق به فرج دارد: یکی زنا, دوم لواط.
و یکی از آن تعلّق به پا دارد و آن در روز جنگ یکی مسلمان از دو کافر گریختن.
و یکی از آن به تمام بدن تعلّق دارد و آن عقوق والدین است, یعنی عاصی شدن با پدر و مادر.
هر که از این هفده اجتناب نماید, هر چه غیر از این است مغفور گردد و این به ضبط اقرب است.
و بعضی از کبرای عارفین گفته اند که ادای جمعه تا جمعه دیگر کفارت صغائر می شود و چون زمین دل از خس و خاشاک ذنوب که مکدّر و مسوّد وجه قلب اند, از ساحت دل رخت بستند و صحن سر آستان دل از مشغله اغیار خالی گشت, شایسته آن شد که سلطان محبّت حقیقی بر تخت دل نشسته, به موجب کریمه (انّ الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها)2 نظام سابق را در هم شکسته, در مقام عبودیت متمکّن گردد و بی مزاحمت اغیار وصل محبوب دست دهد و اگر کسی را تولیت امور بندگان خدا دست دهد و تقلّد امر سلطنت میسّر گردد, بداند که پادشاهی را شرایط است که بی آن شرایط امور سلطنت در دین و دنیا نظام نگیرد و رعایای مملکت را بر پادشاه حقوقی است که بی ادای آن حقوق, پادشاه از عذاب اخروی نجات نیابد.
و آن جمله بر سبیل [اختصار] ذکر کرده آید و به حقیقت هر یک اشارتی کرده شود.
شرط سلطنت
[شرط سلطنت] ده چیز است:
شرط اوّل آن است که واقعه ای که پیش آید, حاکم و پادشاه خود را یکی از رعایا تصوّر کند و دیگری را بر خود حاکم بیند و در آن حال هر حکمی که از دیگری بر خود روا و مرعی ندارد, مثل آن از خود بر دیگری روا ندارد.
شرط دوم آن که قضای حاجات مسلمانان افضل طاعات شمرد; چه در خبر است که: (ادخال السرور فی قلب مؤمن یوازی عمل الثقلین). یعنی: رسول ـ علیه السلام ـ فرمود که شاد کردن دل مؤمنی برابر است با همه طاعات آدمیان و پریان.
پس پادشاه مسلمان آن است که پیوسته منتظر حاجات مسلمانان باشد و چون داند که مسلمانی بر در او منتظر و محتاج است, تا حاجت او کفایت نکند به هیچ عبادتی مشغول نگردد و به جهت راحت نفس خود اهمال حاجات مسلمانان روا ندارد.
شرط سیم آن که در خوردن و نوشیدن اقتدا به سیرت خلفای راشدین کند و نفس را به طعام های خوش خوردن و جامه های به تکلف پوشیدن عادت نکند, که روایت است آن روز که امیرالمؤمنین علی ـ رضی الله عنه ـ به خلافت نشست به بازار رفت و پیراهنی خرید به سه درم و آستین و دامن آن آنچه از سر دست و شالنگ زیادت بود ببرید, گفتند چرا چنین کردی? فرمود که این به طهارت نزدیک تر است و به تواضع لایق تر و به اقتدای مؤمنان سزاوارتر.
شرط چهارم آن که در سخن به مدارا گوید و بی موجبی درشتی نکند و از شنیدن حجت بسیار ملول نگردد و از سخن گفتن با ضعیفان و مسکینان ننگ ندارد.
نقل است که یکی در ایّام مأمون خلیفه گناهی کرده بود و فرار نموده, برادر او را پیش مأمون حاضر کردند, مأمون فرمود که برادر خود را حاضر کند و اگر نه او را کشند. آن شخص گفت: ای امیرالمؤمنین, اگر عامل تو خواهد یکی را بکشد تو بدو نشانی فرستی که فلان را بگذار آن عامل بگذارد یا نی? گفت هر آینه بگذارد, گفت من حکمی آورده ام از حضرت آن خداوندی که تو را بر جهانیان حاکم گردانیده است که: (ولاتزر وازرة وزر اخری)3 مأمون گفت او را بگذارید که حجّت خود یافته است.
شرط پنجم آن که جهت رضای خلق در حکم سستی نکند و مداهنه روا ندارد و برای خشنودی هر کس مخالفت شرع نکند و بداند که خاصیت این حکومت آنست که پیوسته همه خلق از حاکم ناخشنود باشند, زیرا که خصم را به حق خشنود نتوان کرد و حصول رضای جمیع خلق از حاکم عادل ممکن نیست و چون بی میل و بی غرض بود و در حکم طلب رضای حق کند و از خشم خلق نیاندیشد و حق سبحانه از وی راضی گردد و خلق را هم از او راضی گرداند.
چنانک رسول صلعم فرمود: (من طلب رضا اللّه بسخط الناس رضی اللّه عنه و ارضی الناس عنه).
شرط ششم آن که از خطر حکومت و ولایت غافل نباشد و یقین داند که منصب امارت و حکومت الهی است که بر آن سعادت و نیک نامی ابدی حاصل می شود و بیش تر ملوک و حکّام روزگار از این قبیل اند که به دولت مکدّر فانی مغرور شده و از پی هوای نفس, دین خود را ویران کرده و از برای ناموس ایمان به باد داده اند الاّ ماشاء اللّه.
پس امروز که زمام اختیار در دست است جهد باید کرد تا دولت دنیوی را تخم گرفتاری اخروی [نسازد] و مسارعت منهج صواب و ملازمت راه معدلت [را] غنیمت شمرد. در خبر است که: (هر روز عدل حاکم عادل را با طاعت مجموع موازنه کنند برابر آید.) بکوشد تا خود را از این سعادت محروم نگرداند.
شرط هفتم در زیارت و صحبت عالمان دین راغب بود, اگرچه این قوم در این روزگار کم یافت و عزیزاند در این دیار. اگر مساعدت توفیق اتفاق افتد بر دیدن ایشان حریص باشد و نصیحت این طایفه را سعادت روزگار خود داند و از صحبت جاهلان دجّال سیرت و فاسقان صالح صورت احتراز کند و این قوم ویران کننده دین اند.
روایت کنند که هارون الرشید, شیخ شقیق بلخی را ـ قدس سره ـ طلب کرد و گفت مرا پندی ده, گفت: ای امیرالمؤمنین خدای را سرایی است که آن را دوزخ خوانند, تو را دربان آن سرا گردانیده است و تو را سه چیز داده تا بدان سه چیز خلق را بازداری: مال و شمشیر و تازیانه. باید که به مال کفایت فاقه محتاجان کنی تا به سبب اضطرار التزام شبهات نکنند و ظالمان را به شمشیر قمع کنی و فاسقان را به تازایانه ادب نمایی. اگر هم چنین کنی هم تو نجات یافتی و هم خلق را نجات دادی و اگر به خلاف این باشی تو پیش از همه به دوزخ روی و دیگران در پی تو.
شرط هشتم آن که به سبب تجبّر و تکبّر خلق را از خود متوحّش نگرداند, بلکه به عدل و احسان و شفقت بر ضعیفان و زیردستان خود را محبوب رعایا گرداند.
رسول ـ علیه السلام ـ فرمود که: (بهترین پادشاهان شما آن کسان اند که شما را دوست می دارند. شما هم ایشان را دوست می دارید و بدترین حاکمان شما آن کسان اند که شما را دشمن می دارند و شما هم ایشان را دشمن می دارید.)
شرط نهم آن که از تجسّس خیانت نواب و ظالم عمّال غافل [نباشد] و گرگ سیرتان ظالم را بر رعایای مظلوم مسلط نکند و چون ظلم و خیانت یکی ظاهر شد او را مؤاخذه و عقوبت کند که عبرت دیگران سازد و در سیاست با ساهی مساهلت روا ندارد و ارباب دولت را [به] سیاست و نصیحت مهذب گرداند.
شرط دهم فراست است, بر حاکم و پادشاه واجب است که در مبانی حدوث حوادث و معانی وقوع وقایع امعان نظر کند و در محضر فهم و عقل حقیقت هر حکم را مشخص گرداند و به عین بصیرت در لوازم و لواحق عوارض آن نظر کند اگر از واضحات جلیه بود به مسائل شرعیه فصل کند و اگر معضلات خفیه بود سرّ آن را به نور فراست درک کند و در این معنا اعتماد بر قول ناقلان نکند, زیرا که حدوث حوادث غیر متناهی است و صورت مسائل مذکوره متناهی است و متناهی به لسان غیر متناهی وفا نتواند نمود.
[حقوق رعیت بر پادشاه]
بدان که رعیت مسلمانان را بر پادشاه حق است و قیام به ادای آن حق بر حاکم و پادشاه واجب است و آن, آن است که با مسلمان متواضع باشد و به سبب حکومت و ولایت بر هیچ مسلمان تکبّر نکند و یقین داند که حق جلّ و علی دشمن می دارد متکبران را و جائران را.
و باید که سخن عام را در حقّ یکدیگر نشنود; چه در آن ندامت کشد خاصه سخن فاسقان را و صاحب غرضان و حسودان, زیرا که این جمع به غرض فاسد سخن رسانند و حسود جمله هنرها را داند.
نقل است که شخصی به نزدیک امیرالمؤمنین علی ـ کرم اللّه وجهه ـ آمده و [به] بد گفتن یکی مشغول شد, امیرالمؤمنین گفت: ما این سخن را تحقیق خواهیم کرد و اگر راست گفتی به سبب سخن چینی تو را دشمن خواهیم گرفت و اگر دروغ گفتی تو را عقوبت خواهیم کرد واگر توبه کنی عفو خواهیم کرد, گفت: توبه کردم ای امیرالمؤمنین.
دیگر اگر به سبب زلّتی یا تقصیر بر مسلمانی غضب کند وجه امکان عفو باشد تأخیر عفو نکند, مگر غضب به جهت امری کرده باشد که در آن نقصان دین بود و امّا در امر دنیوی عفو اولی تر. در خبر است که: (هر که عفو کند گناه برادر مؤمنی را خدای عزّوجل عفو کند گناهان او را روز قیامت.)4
در خبر است که حقّ سبحانه وحی کرد به یوسف صدیق ـ صلوات اللّه علیه ـ که ای یوسف بر آن عفو که از برادران خود کردی ما نام تو را بلند گردانیدیم.
دل گفت مرا علم لدنی هوس است
تعلیمم کن اگرترا دست رس است
گفتم که الف گفت دگر گفتم هیچ
درخانه اگر کس است یک حرف بس است
پاورقیها:
1. فهرست نسخه های خطی کتاب خانه مرکزی دانشگاه تهران, ج16, ص112.
2 . نمل(27), آیه 34.
3 . انعام(6), آیه164.
4 . حدیث از پیامبر اکرم(ص) است: من أقال مسلما عثرته أقال اللّه عثرته یوم القیامة. نک: کنزالعمال, خ7019 .
منابع:
- فهرست نسخه های خطی کتاب خانه مرکزی دانشگاه تهران,jeld=16,safhe=112
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 12:51 عصر )
»» آداب سفر
«تعطیلات سال نو در پیش است و عده بسیاری از هموطنان عزیز به سفر میروند، چه مسافرتهای دیداری و صله رحم، چه برای زیارت، چه به قصد تفریحات سالم، که هر سه نوع آن خوب و پسندیده است. به همین مناسبت، نگاهی به سفر از دید معارف اسلامی داریم، تا سفرهایمان هم مکتبی و خداپسندانه باشد.»
بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی!
امام صادق(ع) در حدیثی فرموده است:
مسافرت باید برای یکی از این سه امر باشد:
1 ـ تهیه توشه آخرت
2 ـ تأمین معاش و زندگی
3 ـ لذّت مباح و تفریح غیر حرام1
بنابراین، در سفرها باید آدابی را که از پیشوایان دین نقل شده است، به عنوان رهنمود گرفتن از مکتب، رعایت کرد.
فواید مسافرت بسیار است. کسب تجربه و پخته شدن، آشناییها و ارتباطات جدید، از آن جمله است.
سفر، آزموده کند مرد را
هم از دل براند غم و درد را
ز گیتی بدو نیک، بنمایدش
وز آن گنج دانش بیفزایدش
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 12:49 عصر )
»» آداب ختم قرآن در ماه رمضان
در ماه مبارک رمضان در اغلب مساجد و تکایا و بسیاری از خانهها ختم قرآن برگزار میشود. هرچند ختم قرآن تنها به ماه رمضان اختصاص ندارد و در تمام ماههای سال برپا میشود، اما در ماه رمضان صفا و جلوهای دیگر دارد و مردها و زنها و بچهها جداگانه در مجالس ختم قرآن شرکت میکنند که هر کدام آداب و تشریفات خاصی دارد.
محل برگزاری ختم قرآن مردها، اغلب در مساجد است. در بهار و تابستان در صحن یا پیشطاق مسجد و در پاییز و زمستان در شبستان یا به قول یزدیها در گرمخانه مسجد، مجلس قرآن برپا میشود. معمولاً بعد از نماز صبح یا ظهر و یا عشا اغلب آنهایی که در نماز جماعت شرکت میکنند دور تا دور شبستان، پشت به دیوار مینشینند و قرآنشان را که از خانه آوردهاند در دست گرفته و آماده شرکت در ختم قرآن میشوند. آغازکننده کسی است که سمت رهبری گروه را دارد و به خاطر استادیش در قرائت قرآن لقب «قُراء»(1) گرفته است. این شخص در صدر مجلس مینشیند و با خواندن آیاتی از اول یک جزء، قرائت قرآن را آغاز میکند. پس از خواندن چند آیه نوبت به شخصی که سمت راست قراء نشسته است میرسد و به این ترتیب هر کدام از شرکتکنندگان آیاتی از قرآن را میخوانند. قراء نیز با دقت گوش میدهد و غلطها را تصحیح میکند. نوبت هر کس که تمام میشود قرآء با گفتن «غَفَراللّه» نوبت را به نفر بعد میدهد و او دنباله سوره را قرائت میکند.
اگر ماه رمضان سی روز باشد هر روز یک جزءِ از قرآن خوانده میشود اما اگر ماه بیست و نه روز باشد، ده روز آخر ماه هر روز چند آیه بیشتر خوانده میشود تا روز بیست و نهم که جزءِ سیام هم تمام شود و یا اینکه روزهای بیست و هشتم و بیست و نهم، یک جزء و نیم از قرآن خوانده میشود.
مشهدیها معتقدند قرآنی را که در ماه رمضان آغاز میکنند باید حتماً تا آخر ماه تمام کنند وگرنه قرآن نفرینشان میکند یا قرضدار میشوند.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 12:48 عصر )
»» آداب حج
پیش درآمد
علاّمه متقی و زاهد بزرگ حضرت آیة اللّه شیخ محمد بهاری همدانی ـ ره ـ (متوفای رمضان 1325 ه·· .ق.) از چهرههای شناخته شده عرفان و اخلاق و تهذیب نفس بوده است. وی نزد مرحوم آیة اللّه حسینقلی درجزینی همدانی تلمّذ نموده، مراحل اخلاق نظری و حکمت عملی را آموخت وخود نیز بدان عامل شد بگونهای که سیره عملی واخلاقی وی، زبانزد خاص و عام گردید. مرقد این عارف عظیم الشأن در شهر بهار در کنار گلزار شهدا، و زیارتگاه مردم است. علاّمه مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی گفته است: کتاب «تذکرة المتّقین»1 مجموعهای از پیامها و کلمات علمای بزرگ و عرفای بنام؛ همچون جمال السالکین، مرحوم حسینقلی درجزینی همدانی نجفی (متوفای 1311 ه·· .ق.) و دانشمند متّقی سید احمد بن ابراهیم موسوی تهرانی (متوفای 1332 ه·· .ق.) و سالک الی اللّه شیخ محمد بن میرزا محمد بهاری همدانی نجفی است که این دو از شاگردان ملاّ حسینقلی همدانی بودهاند.2
مرحوم شیخ محمد بهاری، دفتر اوّل از چهار دفتر کتاب تذکرة المتقین را به خود اختصاص داده و مطالب ژرفی را آورده که شامل: آداب توبه و بازگشت و تقرب الی اللّه و مراقبت نفس و ... میباشد. او در پایان، آداب حجّ را مورد بحث و بررسی قرار داده و مفاهیم دقیق و لطیفی را مطرح نموده است؛ که زائر خانه خدا را متوجّه اسرار مناسک الهی حجّ میکند و عرفان و شناخت خاصّی به او میدهد. اینک توجه دلباختگان خانه کعبه و عاشقان بیتِ معشوق را بدان جلب میکنیم:
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 12:46 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]