پیامبر صلى الله علیه و آله مىفرماید:
شب معراج به من خطاب رسید: اى احمد! دنیا و اهل آن را دشمندار و آخرت و اهل آن را عاشق باش، پرسیدم اهل دنیا کیانند و اهل آخرت چه مردمى هستند؟
خداوند خطاب فرمود:
این است نشانههاى اهل دنیا:
پرخورى، خنده زیاد، خواب بىاندازه، کثرت خشم، قلّت رضا و خشنودى نسبت به حق و خلق و عدم عذرخواهى دربرابر رفتار سویى که نسبت به دیگران داشته، قبول نکردن عذر خواه، کسالت در طاعت، بىباکى در معصیت، آرزوى دراز، نزدیکى مرگ، عدم محاسبه نفس، کم سود، پر حرف، کم ترس، خوشحالى زیاد به وقت خوردن، عدم شکر به هنگام راحتى، بىصبرى به وقت بلا و آزمایش، بسیارى مردم به پیش نظرشان کم است و به آنچه که انجام ندادهاند از خویش ستایش مىکنند، نسبت به آنچه ندارند ادعا مىکنند، احسان خود را بازگو کرده و از گفتن بدىهاى مردم پروا ندارند، نیکى مردم را از نظر دور داشته و پنهان مىکنند!
عرضه داشتم: غیر از این عیوب، براى اهل دنیا عیب دیگرى هم هست؟ خطاب رسید: عیب اهل دنیا زیاد است، جهل و حماقتشان بسیار و نسبت به استادان خود متکبر و پیش خود عاقل، ولى نزد عارفان احمقند.
اما اهل آخرت:
داراى چهرههایى شرمگین، کثیر الحیا، کم حمق و وجودشان پرمنفعت و مکرشان کم است.
مردم از آنان در راحت، ولى آنان براى راحت مردم در رنج، داراى کلامى موزون و سنگین و حسابگر نفس، در مسیر برنامههاى مثبت، اهل رنج و زحمت.
چشمشان خواب، ولى دلشان بیدار است، دیدگانى پر اشک و قلبى ذاکر دارند.
به وقتى که نام مردم را در دیوان غفلت مىنویسند، آنان را در دفتر ذاکران ثبت نام مىکنند.
در ابتداى نعمت سپاس گزارند و در انتهاى آن شاکرند، دعایشان مرفوع و سخنشان مسموع است، ملائکه به آنان شادند، خواستههاشان در سراپرده ملکوت در گردش و خداوند عاشق شنیدن گفتار آنان است، چنانچه پدر عاشق شنیدن کلام فرزند.
چشم به هم زدنى از یاد حق باز نمىمانند و به زیادى غذا میل ندارند، از پرحرفى گریزانند و لباس آنان اندک است، مردم نزد آنان مرده و حضرت حق پیش آنان زنده و پایدار و کریم است.
فراریان را با آقایى و کرامت مىخوانند و برگشتگان را با مهربانى مىخواهند.
دنیا و آخرت نزدشان یکى است، مردم یکبار مىمیرند، ولى آنان به خاطر ریاضت و مجاهده نفس و مخالفت با هوا، روزى هفتاد بار با مرگ روبرو مىشوند، از حرکت باد پریشان خاطر شده، به خدا پناه مىبرند که نکند بلایى آسمانى باشد.
چون در برابر من قیام مىکنند، گویى بنایى بسیار محکم سر پا ایستاده، در دل ایشان مشغولیّتى به خلق نمىبینى، به عزت و جلالم آنان را به حیات طیبه زنده مىکنم، به وقت مفارقت روح از بدنشان، ملک الموت را به آنان کارى نیست که جز من کسى از آنان قبض روح نمىکند، تمام درهاى آسمان را به روى آنان باز کرده و کلیه حجابها را از پیش نظرشان بردارم، بهشت را امر مىکنم جهت آنان آرایش شود و حورالعین را دستور مىدهم خود را در اختیار آنان بگذارد.
ملائکه را مىگویم به آنان درود فرستند و درختان براى آنان میوه دهند و اثمار جنّت برآنان بریزد، به نسیم زیر عرش دستور مىدهم کوهها از کافور و مشک با خود حمل کرده و با درخشش چشمگیر بر او وارد کنند، بین من و روحش پوششى نیست، به وقت قبض روحش مىگویم: به آمدنت نزد من خوش آمدى و صفا آوردى، با کرامت و بشارت و رحمت و رضوان به سویم حرکت کن، در جنات نعیم مقیم باش و در آنجا به طور ابد قرار بگیر که نزد من داراى اجر عظیمى، اگر بینى ملائکه با او چه مىکنند؟ یکى روحش را پس از مرگ مىگیرد، دیگرى بخششهایم را به او مىپردازد!! اینان از وقتى خدا را شناختند آن طور که باید از غذاهاى خوشمزه لذت نبردند و از وقتى به سیئات گذشته خود توجه کردند مصائب در آنان اثرى نکرد، بر گناهانشان گریه مىکنند، بر نفسشان سخت مىگیرند، راحت اهل بهشت در مرگ و آخرت استراحتگاه بندگان من است، مونسشان اشک چشم و جلوسشان با ملائکه دست راست و چپ است، مناجاتشان با خدا است، قلوبشان جریحهدار و مرتب مىپرسند چه وقت با رفتن از دار فنا به خانه بقا راحت مىشویم
روزى حضرت داود علیه السلام از منزل خود بیرون رفت و زبور مىخواند و چنان بود که هرگاه آن حضرت زبور مىخواند از حسن صوت او جمیع وحوش و طیور و جبال وصخور حاضر مىشدند و گوش مىکردند و هم چنان مىرفت تا به دامنه کوهى رسید که به بالاى آن کوه پیغمبرى بود حزقیل نام و در آن جا به عبادت مشغول بود.
چون آن پیغمبر صداى مرغان و وحوش و حرکت کوهها و سنگها دید و شنید، دانست که داود است که زبور مىخواند.
حضرت داود به او گفت: اى حزقیل! اجازه مىدهى که بیایم پیش تو؟ عابد گفت: نه، حضرت داود به گریه افتاد، از جانب حضرت بارى به او وحى رسید: داود را اجازه ده، پس حزقیل دست داود را گرفت و پیش خود کشید.
حضرت داود از او پرسید: هرگز قصد خطیئه و گناهى کردهاى؟ گفت: نه، گفت: هرگز عجب کردهاى؟ گفت: نه، گفت: هرگز تو را میل به دنیا و لذات دنیا به هم مىرسد؟
گفت: به هم مىرسد، گفت: چه مىکنى که این را از خود سلب مىکنى و این خواهش را از خود سرد مىنمایى؟ گفت: هرگاه مرا این خواهش مىشود، داخل این غار مىشوم که مىبینى و به آنچه در آنجاست نظر مىکنم، این میل از من برطرف مىشود.
حضرت داود به رفاقت او داخل آن غار شد، دید که یک تختى در آنجا گذاشته است و در روى آن تخت، کلّه آدمى و پارهاى استخوانهاى نرم شده گذاشته و در پهلوى او لوحى دید از فولاد و در آنجا نقش است که من فلان پادشاهم که هزار سال پادشاهى کردم و هزار شهر بنا کردم و چندین بواکر ازاله بکارت کردم و آخر عمر من این است که مىبینى که خاک فراش من است و سنگ بالش من و کرمان و مارها همسایه منند، پس هر که زیارت من مىکند، باید فریفته دنیا نشود، گول او نخورد!!
سرکشى، نفسى است یا غیرى؛ به این معنا که کسى اندازه خود را نداند و از حدّ بگذرد.
فلسفه وجودى سرکشى و ستمگرى این است که: انسان ظرفیّت وجود خویش را نمىشناسد و نفس خود را وجودى بىنیاز و برتر مىپندارد. پس از مرز انسانى فراتر مىرود، به حق خود و حقوق دیگران تجاوز مىکند و مسئله بشر در این مورد کمبود معرفت نفس و عرفان حق است. و به حقیقتِ ظهورى خود پى نبرده و از رحمت و لطف ویژه، محروم گردیده است.
واژه باغ از اصل بغى، در لغت فساد و تجاوز از حدّ و طلب شدید و بىانصافى و بىعدالتى است.
علامه طباطبایى رحمه الله در ذیل آیه:
فَلَمَّآ أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِى الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقّ» «1»
پس هنگامى که آنان را نجات بخشد، ناگهان در زمین به ناحق تجاوز و سرکشى مىکنند.
نوشته است: «اصل بغى طلب است، ولى بیشتر کاربرد آن در مورد ستم به غیر حق همراه با تجاوز است. و اگر مقصود از بغى فقط ظلم باشد، قید غیرحق اضافه است.
باغى یعنى کسى که نافرمانى و جفاکارى و زورگویى رابه حدّ سرکشى و طغیان برساند. و دشمنى را از حدّ و اندازه بگذراند که به طغیان و فساد بیانجامد. به همین جهت، زنى که از حدّ خود تجاوز کند و دامن عفّت و حیا را به گناه آلوده سازد، بَغِى یا بَغُوّ گویند.» «2»
حقیقت نفاق
در صدر اسلام گروهى نافرمان به نام فئة باغیه بودند که از اطاعت امام معصوم علیهم السلام بیرون شدند و بر او خروج کردند و ظلم و فساد را به اوج رساندند. این چهره نفاق و دورویى، در هر زمانى به گونهاى گوناگون خودنمایى مىکند و سدّ راه حق و هدایت مىشود.
نفاق و معناى گستردهاى دارد که هر گونه دوگانگى ظاهر و باطن را در برمىگیرد.
سرکشى و طغیان از پایههاى اصلى نفاق است که نفس انسان از حدّ و ظرفیّت خود تجاوز مىکند، یعنى از ظلم به نفس گذشته و به ستمگرى و زورگویى به دیگران روى آورده است.
انواع نفاق
نفاق بر دو گونه است:
1- نفاق عقیدتى: در کسانى است که به ظاهر اظهار ایمان مىکنند ولى در دل شرک و کفر دارند.
2- نفاق رفتارى: درباره کسانى است که اعتقاد باطنى آنان اسلام است، ولى رفتار و اعمال برخلاف تعهّد باطنى انجام مىدهند و در کردار، چهره نفاق درون را نشان مىدهند. اینان خشوع ظاهرىشان بر خضوع باطنىشان افزون شده است.
امام على علیه السلام مىفرماید:
النِّفاقُ عَلَى أَرْبَعِ دَعائِمَ: عَلَى الْهَوَى وَ الْهُوَیْنا وَ الْحَفِیظَةِ وَ الطَّمَعِ فَالْهَوَى عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْبَغَىِ وَ الْعُدْوانِ وَ الشَّهْوَةِ وَ الطُّغْیانِ فَمَنْ بَغَى کَثُرَتْ غَوائِلُهُ وَ تُخُلِّىَ مِنْهُ وَ قُصِرَ عَلَیْهِ وَ مَنِ اعْتَدَى لَمْ یُؤْمَنْ بَوائِقُةُ وَ لَمْیُسْلَمْ قَلْبُهُ وَ لَمْیَمْلِکْ نَفْسُهُ عَنِ الشَّهَواتِ وَ مَنْ لَمْیَعْزِلْ نَفْسَهُ فِى الشَّهَوَاتِ خاضَ فى الْخَبِیثاتِ وَ مَنْ طَغَى ضَلَّ عَلَى عَمْدٍ بِلا حُجَّةٍ. «3»
نفاق بر چهار پایه استوار است: بر هوس و سهلانگارى و خشم و آز، هوس خود بر چهار شاخه است: ستم و تجاوز و شهوت و سرکشى.
هر که ستم کند، گرفتارىهایش زیاد شده و تنها ماند و از کمک به او خوددارى شود. هر که تجاوز کند کسى از شرارتها و بدىهایش در امان نباشد و دلش سالم نماند و در برابر خواهشهاى نفسانى خوددار نباشد. هر که شهوات خود را تعدیل نکند در پلیدىها فرو رود. و هر که سرکشى کند خود را از روى قصد و بدون دلیل گمراه نماید.
سرکشى و نفاق بر پایه هواهاى نفسانى، ملک و ملکوت را در هم مىریزد.
نعمتها و برکات آسمانى و زمینى را بىتأثیر مىسازد و گاهى پایه حکومت یا ملّتى را از ریشه سست مىکند و بر همین اساس پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مىفرماید:
الْمُلْکُ یَبْقى مَعَ الْکُفْرِ وَ لایَبْقى مَعَ الظُّلْمِ. «4»
حکومت با کفر مىماند ولى با ستمگرى نابود مىگردد.
اشاره به تأثیر تلخ و بد ظلم و طغیان در بین مردم دارد. چون حاکمان جور بر خلاف حکمت الهى، اعمال قدرت مىکنند و نظم و برنامه آفرینش را بر هم مىزنند. نظام استعداد و پیشرفت و رشد و کمال جویى را مختلّ ساخته و موجودات، به صورت مرده متحرّک و نا امید از حرکت و تلاش باز مىمانند. پس اختیار و اراده از انسان سلب مىشود. انواع مفاسد و بدعتها در جامعه رواج پیدا مىکند و مردم برخلاف فطرت و نهاد توحیدى، به شرارت و تجاوز و دنیا پرستى مشتاق مىشوند. و نور اسلام از دلها زدوده مىشود و عدالت به عنوان عامل امنیّت و آرامش در جوامع برچیده گردد، همانطور که در عصر حکومت جبّارانه حجاج بن یوسف ثقفى، مردم در فشار و ترس مىزیستند و روستاها و شهرها به مانند مناطق جنگ زده ویران و مخروبه گشت.
اما در دروه حکومت عمر بن عبدالعزیز، به خاطر عدالت پیشگى و عزّت نفس او مردم در رفاه نسبى و آسایش خاطر بودهاند و به دین و اخلاق هم بسیار پایبند و استوار عمل مىکردهاند.
آثار و پیامدهاى ظلم و ستمگرى
گاهى آثار و پیامدهاى ستمگرى زیاد و به سرعت دامن شخص ظالم را مىگیرد.
رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مىفرماید:
إنَّ أَسْرَعَ الْخَیْرِ ثَواباً الْبِرُّ وَ إنَّ أَسْرَعَ الشَّرِّ عِقاباً الْبَغْىُ. «5»
پاداش نیکى زودتر از هر کار خوب دیگرى مىرسد و کیفر ستم و تجاوز زودتر از هر گناهى گریبان مىگیرد.
امام على علیه السلام در نامه خویش به معاویه به عاقبت شرّ ستمکارى اشاره مىفرماید:
فَإنَّ الْبَغْىَ وَ الزُّورَ یُوتِغانِ بِالْمَرْءِ فى دینِهِ وَ دُنْیاهُ وَ یُبْدیانِ خَلَلَهُ عِنْدَ مَنْ یَعِیبُهُ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّکَ غَیْرُ مُدرِکٍ ما قُضِىَ فَواتُهُ. «6»
ستم و بهتان انسان را در دین و دنیایش رسوا و انگشت نما مىکند و عیب و نقصش را نزد عیب جویان آشکار مىنماید. تو مىدانى آنچه را از دستت رفته به دست نخواهى آورد.
حضرت در خطبه قاصعه، با کوبیدن شیطان، سرکرده مستکبران و مردم ستمپیشه مىفرماید:
الا وَ قَدْ امْعَنْتُمْ فِى الْبَغْىِ وَ افْسَدْتُمْ فِى الْارْضِ، مُصارَحَةً لِلَّهِ بِالْمُناصَبَةِ وَ مُبارَزَةً لِلْمُؤْمِنینَ بِالْمُحارَبَةِ ...
... فَاللَّهَ اللَّهَ فى عاجِلِ الْبَغْىِ وَ آجِلِ وَخامَةِ الظُّلْمِ وَ سُوءِ عاقِبَةِ الْکِبْرِ فَانَّها مَصیدَةُ ابْلیسَ الْعُظْمى وَ مَکیدَتُهُ الْکُبْرى الَّتى تُساوِرُ قُلُوبَ الرِّجالِ مُساوَرَةَ السُّمُومِ الْقاتِلَةِ. «7»
شما در تجاوز و ستمگرى به شدّت پیش راندید، و در روى زمین فساد ایجاد کردید، به گونهاى که آشکارا با حضرت حق دشمنى نموده و علنى با مردم مؤمن به جنگ برخاستید ...
... خدا را خدا را، از عقوبت تجاوز در این جهان، و نتیجه وخامت ستم در آن جهان، و بدى عاقبت کبر، که بزرگترین دام شیطان، و عظیمترین مکر اوست، چنان کیدى که با دلها چونان زهرهاى کشنده مىرزمد.
امام صادق علیه السلام در تفسیر گناهانى که مخالفت پروردگار را در پى دارد، مىفرماید:
الذُّنُوبُ الَّتى تُغَیِّرُ النِّعَمَ الْبَغْىُ وَ الذُّنُوبُ الَّتى تُورِثُ النَّدَمَ الْقَتْلَ وَ الَّتى تُنْزِلُ النقَمَ الظُّلْمُ وَ الَّتى تَهْتِکُ السِّتْرَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ الَّتى تَحْبِسُ الرِّزْقَ الزِّنا وَ الَّتى تُعَجِّلُ الْفَناءَ قَطِیعَةُ الرَّحِمِ وَ الَّتى تَرُدُّ الدُّعَاءَ وَ تُظْلِمُ الْهَواءَ عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ. «8»
گناهانى که نعمتها را دگرگون مىکند، سرکشى و زورگویى است و گناهانى که پشیمانى به بار مىآورد، آدم کشى است و گناهانى که انتقام و کیفرها را فرود مىآورد، ستم است. و گناهانى که پردهها را مىدرد، شرابخوارى است و گناهانى که جلوى روزى را مىگیرد، زناست و گناهانى که مرگ را شتاب مىبخشد، بریدن پیوند خویشاوندى است و گناهانى که مانع استجابت دعا مىشود و فضا را تیره و تار مىکند، آزردن پدر و مادر است.
بنابراین طغیان آدمى از هر دید و روش مذموم و خانمانسوز است و پیروى از بیان معصومان علیهم السلام در این زمینه هوشیارى و آگاهى را افزون مىنماید، همانگونه که امیر بیان امام على علیه السلام فرمود:
تَحِلُّوا بِالْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ الْکَفِّ عَنِ الْبَغْىِ وَ الْعَمَلِ بِالْحَقِّ وَ الْأِنْصافِ مِنَ النَّفْسِ وَ اجْتِنابِ الْفَسادِ وَ إِصْلاحِ الْمَعادِ. «9»
خودتان را با در پیش گرفتن فضیلت و خوددارى از ستم و تجاوز و عمل به حق و انصاف به خرج دادن و دورى از فساد و آباد کردن قیامت، بیارایید.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- یونس (10): 23.
(2)- تفسیر المیزان: 10/ 36.
(3)- الکافى: 2/ 393، حدیث 1؛ بحار الأنوار: 69/ 120، باب 99، حدیث 15.
(4)- الأمالى، شیخ مفید: 310 (پاورقى)؛ شرح اصول الکافى: 9/ 300 (پاورقى).
(5)- بحار الأنوار: 69/ 195، باب 105، حدیث 18؛ ثواب الأعمال: 166.
(6)- نهج البلاغه: نامه 48.
(7)- نهج البلاغه: خطبه 234.
(8)- الکافى: 2/ 447، حدیث 1؛ بحار الأنوار: 70/ 374، باب 138، حدیث 11.
(9)- غرر الحکم: 317، حدیث 7323
یکی از س?الات مهمی که ذهن بسیاری را به خود مشغول داشته است. این است که در برابر بداخلاقی و بدرفتاری جاهلان و بی ادبان چه باید کرد؟ قطع رابطه؟ بی تفاوتی؟ پاسخ دندان شکن دادن؟ مقابله به مثل؟ عفو و گذشت؟
پاسخ را با استفاده از متون اسلامی در حوزه نحوه برخورد انبیاء و ائمه اطهار علیهم السلام با جاهلان مرور می کنیم:
1- در قرآن سوره اعراف آیات 65 تا67 چنین آمده است: به سوی قوم عود برادرشان هود را فرستادیم گفت: ای قوم من خدا را بپرستید که برای شما معبودی جز او نیست – سران قومش که کافر شدند گفتند بی تردید ما تو را در سفاهت می بینیم و بی تردید ما تو را از دروغگویان می انگاریم. [در پاسخ این بی ادبی کافران] گفت: ای قوم من هیچ نابخردی در من نیست بلکه من فرستاده ای از جانب پروردگار عالمیانم.
2- یکی از دشمنان سرسخت رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) در زیر برق آفتاب، به خواب رفته بود و عرق از سروروی او سرازیر بود، حضرت پیامبر از آنجا می گذشت و چون او را بدین حال دید از عبای خود سایبانی برای او درست نمود و خود در آن سو، به قدم زدن پرداخت و آن فرد چون بیدار شد و سایبان و پیامبر را دید از شرم به دست و پای پیامبر افتاد و در زمره ی یاران او شد. (استاد مطهری بنقل از داستان و راستان) عجیب تر اینکه پیامبر قاتل حمزه (عموی خود) را بخشید و بعد از فتح مکه همه دشمنان را عفو فرمود.
3- حضرت عیسی (علیه السلام) از محلی عبور می نمود عده ای جهود به ایشان بی ادبی کردند اما حضرت این گونه جواب می فرمایند؟
حضرت فرمود: بله آنها آنچه داشتند از خود بروز دادند و من نیز آنچه در باطن داشتم اظهار نمودم.
4- امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «یعفو عمن ظلمه » – پرهیزکاران کسانی هستند که ستم کاران خود را عفو می کنند. (نهج البلاغه خطبه 184)
این حدیث برپایه این آیه از قرآن کریم است که فرمود: [یکی از صفات پرهیزکاران این است که] خشم خود را فرو می برند و از خطای مردم می گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد. (آل عمران /134)
گذشت و عفو امیرم?منان در مورد مخالفان و حتی یاران قابل خود تا حدی است که در آستانه ی مرگ در وصیتی به فرزندانش می گوید: اگر زنده ماندم خود اختیار خون خویش را دارم و اگر بمیرم مرگ وعده گاه من است اگر عفو کنم برای من نزدیک شدن به خدا و برای شما نیکی و حسنه است پس عفو کنید. آیا دوست ندارید خدا شما را بیامرزد.(نهج البلاغه – نامه 23)
5- امام باقر (علیه السلام) را باقرالعلوم می گفتند یعنی شکافنده ی علوم مردی مسیحی بصورت مسخره و استهزاء کلمه ی "باقر" را تصحیف کرد به کلمه "بقر" یعنی گاو – و به آن حضرت گفت: "انت بقر" یعنی تو گاوی، امام بدون آنکه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانیت کند با کمال سادگی گفت: نه – من بقر نیستم من باقرم مسیحی گفت: مادرت سیاه و و بی شرم و بدزبان بود. فرمود: "اگر این نسبت ها که به مادرم می دهی راست است خداوند او را بیامرزد و از گناهانش بگذرد. و اگر دروغ است خداوند از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستی" مشاهده این همه حلم از مردی که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد کافی بود که انقلابی در روحیه ی مرد مسیحی ایجاد نماید و او را به سوی اسلام بکشاند مرد مسیحی مسلمان شد.( به نقل از داستان راستان نوشته استاد مطهری)
6- جالب تر از همه این بود که "امام علی (علیه السلام) با خوارج در منتهی درجه ی آزادی و دمکراسی رفتار کرد روزی امام علی (علیه السلام) بر منبر بود (علی علیه السلام خلیفه و خوارج رعیت بودند) مردی آمد سئوالی کرد امام علی بالبداهه جواب گفت: یکی از خوارج از بین مردم فریاد زد (خدا بکشد این را چقدر دانشمند است) دیگران خواستند متعرضش شوند امام علی (علیه السلام) فرمودند رهایش کنید او به من تنها فحش داد.
7- در کتاب الارشاد (ج2 ص145) چنین آمده است: برخی از اصحاب امام سجاد (علیه السلام) نقل می کنند که مردی از خویشاوندان امام (علیه السلام) در برابر آن حضرت ایستاد و به فحش و ناسزا و دشنام پرداخت حضرت پاسخی نداد. بعد از رفتن آن مرد، حضرت به همراهانش فرمود: دوست دارید با من بیایید تا پاسخ مرا به او بشنوید؟ عرض کردند بله امام راه افتاد در بین راه این آیه از قرآن را تلاوت می فرمودند: «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ .» (ال عمران /134) ؛«...فرونشانندگان خشم و بخشایندگان ( لغزش های ) مردم اند ، و خدا نیکوکاران را دوست دارد. »
با شنیدن این آیه متوجه شدیم که حضرت پاسخ آن شخص را آنطور که ما فکر می کردیم نخواهد داد. حضرت رفت تا به در خانه آن مرد رسید و فرمود: به صاحب خانه بگویید علی بن الحسین بیرون ایستاده وی در حالیکه آماده شرارت بود از خانه بیرون آمد و شک نداشت که حضرت برای تلافی آمده است اما امام سجاد (علیه السلام) با نرمی فرمودند: برادر! تو اندکی پیش نزد من آمدی و آنچه می خواستی گفتی اگر آنچه گفتی در من هست من هم اکنون از خداوند آمرزش می طلبم و اگر در من نیست از خدا می خواهم تو را بیامرزد.
آن مرد میان دو چشمان حضرت را بوسیده و عرض کرد من چیزهایی را گفتم که در شما نبود و خودم به آنچه گفتم سزاوارترم."
دعای امام سجاد (علیه السلام) را فراموش نکنیم که می فرمایند: خدایا بر پیامبر و دودمانش درود فرست و توفیق ده و یاری کن در برابر کسی که با من ناراستی می کند، خیر خواهانه رفتار کنم، کسی را که از من دوری می گزیند به نیکی پاداش دهم، هر که مرا محروم می سازد به او عطا و بخشش کنم و هر که با من قطع رابطه می کند صله رحم کنم. هر که مرا غیبت می کند نیکی هایش را یاد کنم. (صحیفه سجادیه – دعای 20 مکارم الاخلاق)
در پایان ذکر این مهم لازم است که انسان های خدایی در برابر مسائل و بی ادبی هایی که علیه شخص خودشان انجام می شد گذشت می کردند نه در برابر قانون و ارزشهای دینی.
«24» وَ قَدْ قَصَّرَ بِیَ السُّکُوتُ عَنْ تَحْمِیدِکَ وَ فَهَّهَنِیَ الْإِمْسَاکُ عَنْ تَمْجِیدِکَ وَ قُصَارَایَ الْإِقْرَارُ بِالْحُسُورِ لَا رَغْبَةً- یَا إِلَهِی- بَلْ عَجْزاً «25» فَهَا أَنَا ذَا أَؤُمُّکَ بِالْوِفَادَةِ وَ أَسْأَلُکَ حُسْنَ الرِّفَادَةِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اسْمَعْ نَجْوَایَ وَ اسْتَجِبْ دُعَائِی وَ لَا تَخْتِمْ یَوْمِی بِخَیْبَتِی وَ لَا تَجْبَهْنِی بِالرَّدِّ فِی مَسْأَلَتِی وَ أَکْرِمْ مِنْ عِنْدِکَ مُنْصَرَفِی وَ إِلَیْکَ مُنْقَلَبِی إِنَّکَ غَیْرُ ضَائِقٍ بِمَا تُرِیدُ وَ لَا عَاجِزٍ عَمَّا تُسْأَلُ وَ أَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.
اکنون نبود زبان سخن، مرا از سپاسگزاریت ناتوان ساخته و خوددارى از بزرگداشتت، مرا عاجز و ناتوان کرده، و نهایت قدرتم این است که به درماندگى از سپاست اقرار کنم.
اى خداى من! این درماندگى از سپاس نه از بىرغبتى؛ بلکه از ناتوانى من است. اینک منم که آمدن به درگاه تو را قصد مىکنم، و از حضرتت توقع پذیرایى نیک دارم. پس بر محمد و آلش درود فرست، و رازم را بشنو، و دعایم را مستجاب کن، و روزم را به نومیدى ختم مفرما، و نسبت به گداییم، دست ردّ به سینهام نزن، و رفتنم را از نزدت، و بازگشتم را به سویت گرامى دار؛ زیرا هر چه را اراده کنى، از انجامش دچار سختى نمىشوى، و در برآوردن آنچه از تو خواسته شود، عاجز نمىباشى، و تو بر هر کارى توانایى، و حول و قوّهاى نیست جز به خداى بلند مرتبه بزرگ.
براى به جا آوردن حق شکر، ابتدا باید نعمت را شناخت و دانست که خداوند چه نعمتهایى به انسان ارزانى داشته است؛ سپس باید ببیند آیا شکر نعمت را مىتواند به جا آورد یا نه.
با کمى دقّت و مطالعه و نگاه انسان به خود و دیگر مخلوقات مىبیند که بازگو کردن و برشمردن همه نعمتها از عهده ما خارج است و ما نمىتوانیم با عقل ناقص و قاصر بشرى، نعمتهاى الهى را برشمریم، چه رسد به این که بخواهیم در صدد شکر آن برآییم.
تفسیر نعمت در کلام نراقى
ملا احمد نراقى در تفسیر حقیقت نعمت مىنویسد:
«نعمت بر دو نوع است:
اوّل: آنچه لِذاتِه مطلوب است نه به جهت تحصیل خیر دیگر، یعنى غرض از آن وصول به مطلوبى دیگر نیست و این نوع مخصوص به لذّات عالم آخرت است، یعنى مشاهده جمال الهى و سعادت لقاى او و سایر لذّات بهشت از بقایى که فنا ندارد و شادى که غم با او نیست و علمى که جهل پیرامون آن نمىگردد و غنایى که فقر از پى ندارد و غیر اینها، از آنچه هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده، و به هیچ خاطرى خطور نکرده، و این نوع، نعمت حقیقى و لذّت واقعى است و از این جهت پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
لا عَیْش الَّا عَیْشَ الْآخِرَة. «1»
عیشى نیست مگر عیش آخرت.
دوّم: آن که وسیله خیر و لذّتى دیگر مىشود، خواه به خودى خود هم مطلوب باشد یا نه و آن بر چهار قسم است:
قسم اول: اخلاق فاضله و صفات حسنه که جامع همه چهار صفت است. صفت علم و عفّت و شجاعت و عدالت که اینها علاوه بر این که خود موجب لذّت و بهجتاند، وسیله رسیدن به لذّات حقیقیّه اخرویّه نیز هستند و خود این اخلاق و صفات لذیذند در دنیا و آخرت و نافعند در هر دو عالم و باعث راحتند در هر دو سراى و مستحسناند در جمیع احوال و این قسم از نعمت، نعمت است در دنیا و آخرت.
قسم دوم: فضایلى که متعلّق به بدن انسان است و آن چهار چیز است. صحّت و قوّت و طول عمر و جمال یعنى خالى بودن از نقص و زیادتى و عیب و استقامت و تناسب اعضا.
قسم سوم: نعمتهاى دنیویّه خارج از بدن انسان که عبارت است از مال و جاه، اهل و قبیله.
قسم چهارم: اسبابى که فى الجمله مناسبتى با اخلاق حسنه و فضایل ربانیّه دارد که هدایت از جانب خداوند و رشد او و تأیید او باشد.» «2» آرى، نعمتهاى خداوند خارج از احصا و شمارش است و عقول بشر قاصر از شمردن است چه رسد به شکرگزارى از آن نعمتها.
از دست و زبان که برآید |
کز عهده شکرش به درآید |
|
بنده همان به که ز تقصیر خویش |
عذر به درگاه خداى آورد |
|
ورنه سزاوار خداوندیش |
کس نتواند که به جاى آورد |
|
(سعدى شیرازى)
البته باید توجّه داشت که اگر چه خداوند ما را امر به شکرگزارى از نعمتها نموده و مىفرماید:
اعْمَلُواْ ءَالَ دَاوُدَ شُکْرًا وَ قَلِیلٌ مّنْ عِبَادِىَ الشَّکُورُ» «3»
اى خاندان داود! به خاطر سپاس گزارى [به فرمانها حق] عمل کنید؛ و از بندگانم اندکى سپاس گزارند.
ولى در عین حال باید بدانیم که خداوند نیازى به شکر ما ندارد و دستور به شکر، خود نعمت دیگرى است بر ما و توفیق شکرگزارى پیدا کردن خود موجب شکر دیگرى مىشود، از این رو مجالى براى اداى حق شکرگزارى نمىماند.
حقیقت شکر و شکرگزارى
حقیقت شکر چیست و چگونه شکر کردن عامل تربیت مىباشد.
حقیقت شکر، تنها تشکّر زبانى یا گفتن
الْحَمْدُ لِلَّه
و مانند آن نیست، بلکه شکرگزارى سه مرحله است:
مرحله اول: آن است که بیندیشیم که بخشنده نعمت کیست؟ این توجّه وایمان و آگاهى پایه اول شکر است.
مرحله دوم: زبان است.
مرحله سوم: عمل، شکر عملى آن است که درست بیندیشیم که هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است، آن را در مورد خودش صرف کنیم که اگر در مورد خودش صرف نشود، کفران نعمت کردهایم.
باید فکر کرد چرا خداوند مثلًا به ما چشم داد، چرا نعمت شنوایى و گویایى بخشید. آیا جز این بوده که عظمت او را در این جهان ببینیم، راه زندگى را بشناسیم و با این وسایل در مسیر تکامل گام برداریم، حق را درک کنیم و از آن دفاع نماییم و با باطل بجنگیم، اگر این نعمتهاى بزرگ خداوند را، در این مسیرها صرف کردیم شکر عملى او را به جا آوردیم و اگر وسیلهاى براى طغیان و خودپرستى و غرور و غفلت و بیگانگى و دورى از خداوند متعال شد، این عین کفران است.
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
ما انْعَمَ اللَّهُ عَلى عَبْدٍ مِنْ نِعْمَةٍ فَعَرَفَها بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَ اللَّهَ ظاهِرَاً بِلِسانِهِ فَتَمَّ کَلامُهُ حَتَّى یُؤْمَرَ لَهُ بِالْمَزیدِ. «4»
خداوند هر گاه به بندهاى نعمت بدهد و آن را به قلب خود بشناسد و با زبان هم سپاس گوید، هنوز شکرش تمام نشده است که خداوند بر نعمتهاى او مىافزاید.
و همچنین در جواب سؤال ابابصیر گفت: یابن رسول اللّه! آیا براى شکر حدّ و حدودى هست که اگر عبد انجام دهد جزء شاکران بشود؟
امام صادق علیه السلام فرمود:
یَحْمَدُ اللَّهَ عَلى کُلِّ نِعْمَةٍ عَلَیهِ فى اهْلٍ وَ مالٍ وَ انْ کانَ فیما انْعَمَ عَلَیْهِ فى مالِهِ حَقٌّ ادَّاهُ. «5»
خداوند را شکر مىکند که در هر نعمتى که به او و خاندانش مىرسد، اگر چه مالى را که به او رسیده حقّش را ادا کرده باشد.
و نیز مىفرماید:
ما انْعَمَ اللَّهُ عَلى عَبْدٍ بِنِعْمَةٍ صَغُرَتْ اوْ کَبُرَتْ فَقالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّا ادَّى شُکْرَها. «6»
هر نعمتى که خداوند به بندهاى عطا کند، چه کوچک باشد و یا بزرگ و او بگوید: الْحَمْدُلِلَّه شکر آن را ادا کرده است.
بنابراین در مقابل این همه نعمتها، چه چیزى مىتوان گفت و چه کارى مىتوان انجام داد تا شکر او شود، جز اینکه با زبان قاصر، اقرار به ناتوانى بر شکر نعم الهى بنماییم و چه بسیار نعمتهایى که ما از آنها غافل هستیم و به آنها توجّه نداریم با این که مهم هستند.
تفسیرى بر نعیم در آیه شریفه
امام رضا علیه السلام در مجلسى که براى اصحاب خود تشکیل داده بودند، فرمودند:
در دنیا نعمت حقیقى وجود ندارد.
بعضى از دانشمندان حاضر در مجلس گفتند: چگونه خداوند مىفرماید:
ثُمَّ لَتُسَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» «7»
آن گاه شما در آن روز از نعمت ها بازپرسى خواهید شد.
و این نعیم در دنیا آب سرد است.
حضرت رضا علیه السلام با صداى بلند فرمود:
شما این طور این آیه را تفسیر مىکنید و چند گونه نعمت را مىشمارید.
بعضى مىگویند: آب سرد، دیگرى غذاى خوب مىداند و گروهى خواب خوش مىشمارد.
پدرم نقل مىکند که حضرت صادق علیه السلام درباره اقوال مختلف شما در مورد نعمت در آیه شریفه غضبناک شده و فرمود:
هرگز خدا از بندگان در مورد چیزى که به آنها تفضّل نموده نمىپرسد و منّت بر آنها نمىگذارد، منّت گذاردن براى نعمت، از مردم زشت است، چگونه مىتوان چنین چیزى را به خداوند متعال نسبت داد، بلکه نعیم در آیه شریفه حبّ ما خاندان و موالات ما است که خداوند بعد از توحید و نبوّت از آن سؤال مىکند؛ زیرا وقتى بنده، حقّ این نعمت را به جا آورد او را به جانب بهشت جاوید مىبرد. «8» بنابراین ما چگونه مىتوانیم شکر این همه نعمتهاى ظاهر و پنهان را به جا بیاوریم، جز اینکه اقرار به عجز و ناتوانى کنیم.
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
اوْحَى اللَّهُ تَعالى الى مُوسى یا مُوسى! اشکُرْنى حَقَّ شُکْرى فَقالَ: یا رَبِّ کَیْفَ اشْکُرُکَ حَقَّ شُکْرِکَ، لَیْسَ مِنْ شُکْرٍ اشْکُرُکَ بِهِ الَّا وَ انْتَ انْعَمْتَ بِهِ عَلَىَّ، فَقالَ: یا مُوسى! شَکَرْتَنى حَقَّ شُکْرى حینَ عَلِمْتَ انَّ ذلِکَ مِنّى. «9»
خداوند متعال به موسى علیه السلام وحى فرستاد، اى موسى! مرا شکرگزار باش، گفت: بار خدایا! چگونه حقّ شکرت را ادا کنم؛ زیرا هر شکرى، خود از نعمتهاى تو به شمار مىرود، خداوند فرمود: اى موسى! حق شکر همان است که بدانى آن هم از من است.
و نیز در روایتى دیگر فرمود:
ما انْعَمَ اللَّهُ عَلیهِ بِنِعْمَةٍ فَعَرَفَها بِقَلْبِهِ فَقَدْ ادَّى شُکْرَها. «10»
هر کس که خداوند نعمتى به او عنایت فرماید و بفهمد که این نعمت از طرف خداست، به تحقیق شکر نعمت را ادا نموده است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 19/ 124، باب 7، حدیث 9؛ تفسیر القمى: 2/ 177.
(2)- معراج السعادة: 630- 631، فصل شناخت نعمتهاى الهى.
(3)- سبأ (13): 13.
(4)- بحار الأنوار: 68/ 40، باب 61، حدیث 28؛ الکافى: 2/ 95، حدیث 9.
(5)- بحار الأنوار: 68/ 29، باب 61، حدیث 7؛ الکافى: 2/ 95، حدیث 12.
(6)- بحار الأنوار: 68/ 32، باب 61، حدیث 9؛ الکافى: 2/ 96، حدیث 14.
(7)- تکاثر (102): 8.
(8)- بحار الأنوار: 7/ 272، باب 11، حدیث 41؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام: 2/ 129، حدیث 8.
(9)- بحار الأنوار: 13/ 351، باب 11، حدیث 41؛ الکافى: 2/ 98، حدیث 27.
(10)- بحار الأنوار: 68/ 32، باب 61، حدیث 10؛ الکافى: 2/ 96، حدیث 15.
اگر آدمی ارزش جان خود را بداند هرگز آن را به زشتی نمی آلاید و به شیطان اجازه نزدیک شدن به خود را نمی دهد ، چه رسد به اینکه خود راه تباهی را با گام های خویش طی کند.
قرآن کریم ارزش و بهای جان آدمی را یادآور گشته و او را به محافظت از آن سفارش نموده است.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ ... ای کسانی که ایمان آورده اید به خودتان بپردازید. (مائده / 105) و امیر المومنین علیه السلام می فرمایند: برای شما بهایی جز بهشت نیست پس خود را جز به بهشت نفروشید. (نهج البلاغه/ حکمت 456) و درود خدا بر او، فرمود: نابود شد کسی که ارزش خود را ندانست (حکمت 149)
لزوم نگهبانی جان
خداوند در این آیه " ای کسانی که ایمان آوردهاید! خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگ ها هستند نگاه دارید" (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ )(تحریم/ 6) و نیز در آیه 105 سوره مائده که بدان اشاره کردیم، هم بعد شناختی و هم بعد سازندگی را مورد توجه و دقت قرار داده است ؛ بدین معنا که اگر انسان از خود واقعی اش فاصله گرفت، رشد و بالندگی اش نیز متوقف می شود.
هشدار قرآن، روشنترین دلیل بر وقوع این خطر حتمی است که اگر از جان مراقبت نشد ، آتش آن را می رباید. همانگونه که تن آدمی نیاز به مراقبت دارد ، جان او نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نیاز به حفاظت دارد و برای مراقبت از آن دستور العمل های زیر می تواند راه گشا باشد:
استعاذه
انسانی که در هر لحظه مورد هجوم وسوسه ها و در معرض رذیلت هاست ، همواره نیازمند پناهگاهی مطمئن است تا خاطرش را آسوده کند، استعاذه نیز به همین معناست یعنی پناهند شدن به خدا از شر شیطان.
سوره اعراف آیه 4 بیانگر این موضوع می باشد: " اگر وسوسههای شیطانی، متوجه تو شد، به خدا پناه ببر، و خود را به او بسپار، و از لطفش مدد بخواه، زیرا او سخن تو را میشنود و از اسرار درونت آگاه و از وسوسههای شیاطین باخبر است" (وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)
امام باقر (علیه السلام) فرمود: جز خدا را پشت و پناه و محرم راز نگیرید. (الروضة من الکافی یا گلستان آل محمد / ترجمه کمرهای / ج2 / 80)
خداوند کریم در آیه مزبور اولین راهکار نجات از وسوسه های شیطان رجیم را پناه بردن به خود معرفی می کند.
نقل است که از علامه طباطبایی سوال شد برای خودسازی چه کنیم؟ ایشان سه بار فرمودند: المراقبه، المراقبه، المراقبه. مراقبت یعنی: علم بنده به اینکه خداوند بر او اطلاع دارد و در همه حالات او را میبیند، و افعال و حرکات و گفتار و اسرار پنهانی او را میداند، پس بنده باید بداند که در اختیار اوست و نمیتواند چیزی را از خدا پنهان سازد و یا از زیر فرمان و سلطه حق خارج شود
تقوا
شیطان لحظه ای بیکار نمی نشیند و از هر سو به سوی انسان می تازد ؛ چنانکه در آیه 17 سوره اعراف می خوانیم: شیطان از هر چهار طرف، روبه رو، پشت سر، راست و چپ حمله می کند. از این رو انسان نیاز به دژی محکم داشته تا جان را در آن محفوظ دارد و آن دژ چیزی نیست جز تقوا.
امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند: ای بندگان خدا! بدانید که تقوا، دژی محکم و شکست ناپذیر است (نهج البلاغة / خطبه 157)
اما در باب کیفیت تقوا دو حالت را می توان متصور داشت: تقوای ضعف و تقوای قوت. تقوای ضعف همان است که می توان آن را با عنوان کناره گیری از دنیا و جمع و اجتماع شناخت. مثال ساده برای این امر کناره گیری از محیط آلوده برای جلوگیری از بیماری می باشد و تقوا به معنای پرهیزکاری ابتداً همین معنا را به ذهن می رساند، اما درباره تقوای قوت می توان گفت این والاترین مرحله تقواست.
انسان با حصول این تقوا خواهد توانست خود را در سخت ترین شرایط و در میان متشنج ترین محیط و حوادث حفظ نموده و کوچک ترین خطایی را مرتکب نشود (سیری درنهج البلاغه /شهید مطهری/ص 217) و کلینی رحمه الله از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام روایت کرده که میفرماید: یا جابر! آیا به همین اکتفا میکند کسی که دعوی تشیّع میکند که قائل به محبّت ما اهل بیت بوده باشد؟! واللَّه که نیست شیعه ما، مگر کسی که به صفت تقوا و اطاعت الهی موصوف باشد!(منهج الیقین (شرح نامه امام صادق علیه السلام به شیعیان) / 59)
کنترل و مراقبه
تمامی اعضا بدن نیاز به کنترل ومراقبت دارند تا شیطان مجال و راهی برای نفوذ نیابد. همه اعضاء ورودی قلباند و هر چه از این گذرگاه عبور کند بر صفحه دل ثبت می شود از این رو خداوند در آیه 14 سوره مطففین می فرمایند: آنچه مرتکب می شدند زنگار بر دلهایشان بسته است. از همین روست که در اسلام به مراقبه اهمیت داده شده.
نقل است که از علامه طباطبایی سوال شد برای خودسازی چه کنیم؟ ایشان سه بار فرمودند: المراقبه، المراقبه، المراقبه. مراقبت یعنی: علم بنده به اینکه خداوند بر او اطلاع دارد و در همه حالات او را میبیند، و افعال و حرکات و گفتار و اسرار پنهانی او را میداند، پس بنده باید بداند که در اختیار اوست و نمیتواند چیزی را از خدا پنهان سازد و یا از زیر فرمان و سلطه حق خارج شود.
شیطان لحظه ای بیکار نمی نشیند و از هر سو به سوی انسان می تازد چنانکه در آیه 17 سوره اعراف می خوانیم: شیطان از هر چهار طرف، روبه رو، پشت سر، راست و چپ حمله می کند. ازین رو انسان نیاز به دژی محکم داشته تا جان را در آن محفوظ دارد و آن دژ چیزی نیست جز تقوا
محاسبه
بعد از تقویت استحکامات و کنترل نوبت به محاسبه می رسد، قرآن کریم می فرماید: هر کسی باید بنگرد که برای فردای خود از پیش چه فرستاده است و از خدا پروا کنید. (حشر/18) و حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام فرمود: از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکند، ( أصول الکافی/ ترجمه مصطفوی / ج4)
بنابراین بر هر صاحب خردی که ایمان به خدا و روز جزا دارد، لازم است که در حرکات و سکناتش از خویشتن خود غافل نباشد، زیرا هر لحظهای از عمر گوهر گرانبهایی است که عوض ندارد. حاصل آنکه هدف از استعاذه و تقوا و ... آن است که قلب سالم و پاک بماند و مایه رستگاری در آخرت شود چنانکه خداوند فرموده: روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمی دهد مگر کسی که دلی پاک به سوی خدا آورد. (شعرا/ 88،89)
سخن آخر اینکه خود واقعی خویش را دریاب و از منجلاب خودهای ساختگی بیرون آی تا دیدگانت چهره زیبا و حقیقی هستی را نظاره کند.
غوطه در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
مهلت دادن و شتاب نکردن خداوند در عذاب بندگانش بر دو گونه است؛
اوّل: تأخیر و مهلت دادن عذاب نسبت به مؤمنان:
هدف خداوند متعال در این تأخیر، بیدار شدن بنده مؤمن و پیدا کردن راه هدایت و رستگارى است، در واقع یک نوع تفضّل و مهربانى از طرف خداوند مقدّر شده تا بنده از خواب غفلت بیرون بیاید و راه توبه پیش بگیرد و با خداى خود آشتى کند. و بدا به حال کسى که با این همه لطف خداوند، باز هم راه اهمال و سستى را پیشه خود ساخته و دنبال بیرون آمدن از شقاوت و بدبختى است، پس نباید بر استدراج و تأخیر انداختن خداوند، غرّه شد و از توبه غافل ماند.
حضرت على علیه السلام در این باره مىفرماید:
قَدْ امْهِلُوا فى طَلَبِ الْمَخْرَجِ وَ هُدُوا سَبیلَ الْمَنْهَجِ وَ عُمِّرُوا مَهَلَ الْمُسْتَعْتِبِ. «1»
اینان در دنیا براى بیرون آمدن از گمراهى مهلت داده شدند، و به راه روشن هدایت گشتند، و فرصت در اختیارشان قرار گرفت، مانند فرصت دادن به شخصى که ناراضى را از خود راضى کند.
دوّم: تأخیر در عذاب نسبت به کفّار:
از آیات و روایات و احادیث استفاده مىشود که: مهلت دادن به کفّار و عدم شتاب در عذاب آنان در واقع یک نوع مجازات الهى محسوب مىشود به نام مجازات استدراجى، یعنى چنین است که خداوند گناهکاران را طغیانگران جسور و زورمند را طبق یک سنّت، فورى و سریع مجازات نمىکند، بلکه درهاى نعمتها را به روى آنها مىگشاید.
هرچه بیشتر در مسیر طغیان گام برداند، نعمت خود را بیشتر مىکند، و این از دو حال خارج نیست، یا این نعمتها، باعث تنبّه و بیداریشان مىشود، که در این حال برنامه هدایت الهى عملى شده است، و یا این که بر غرور و بىخبرى آنان مىافزاید، که در این صورت مجازات ایشان به هنگام رسیدن به آخرین مرحله، دردناکتر مىشود؛ زیرا هنگامى که غرق انواع ناز و نعمتها مىشوند، خداوند همه را ازمىگیرد و طومار زندگانى آنها را در هم مىپیچد و این گونه مجازات بسیار دردناک و سختتر است.
خداوند متعال در این باره مىفرماید:
فَذَرْنِى وَ مَن یُکَذّبُ بِهذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ» «2»
پس مرا با کسانى که این قرآن را انکار مىکنند واگذار، به زودى ما آنان را به تدریج از آن جا که نمىدانند [به سوى عذاب] مىکشانیم.
خداوند در این آیات به گنهکاران هشدار مىدهد که تأخیر در کیفر را دلیل بر پاکى و درستى خود، یا ضعف و ناتوانى پروردگار نگیرند و ناز و نعمتهایى را که در آن غرقند، نشانه تقرّبشان به خدا ندانند، بلکه این مقدّمه مجازات استدراجى خداوند است که به آنها مهلت مىدهد بالا و بالاتر بروند امّا سرانجام آنان را چنان بر زمین مىکوبد که اثرى از ایشان باقى نماند و تمام هستى و تاریخشان را در هم مىپیچد.
محمد بن مسلم در روایتى از امام محمد باقر علیه السلام چنین سؤال مىکند:
اخبِرنى عَنِ الْکافِرِ الْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ أَمِ الْحَیاةُ فَقالَ علیه السلام: الْمَوْتُ خَیْرٌ لِلْمُؤْمِنِ وَ الْکافِرِ، قُلْتُ: وَ لِمَ؟ قالَ: لِانَّ اللَّهَ یَقُولُ
وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ لّلْأَبْرَارِ» «3»
وَ
یَقُولُ:
وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَیْرٌ لِاَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ» «4». «5»
خبر بده مرا از اینکه مرگ براى کافر بهتر است یا زندگى؟ امام علیه السلام در جواب فرمود: مرگ براى مؤمن و کافر خوب و پسندیده است. گفتم: چرا؟ فرمود:
براى اینکه خداوند متعال مىفرماید: «و آنچه [غیر از بهشت و نعمت هایش] نزد خداست، براى نیکوکاران بهتر است.» و نیز مىفرماید: «و کسانى که کافر شدند، گمان نکنند مهلتى که به آنان مىدهیم به سودشان خواهد بود، جز این نیست که مهلتشان مىدهیم تا بر گناه خود بیفزایند، و براى آنان عذابى خوار کننده است.».
امام صادق علیه السلام درباره تأخیر و تعجیل عذاب مىفرماید:
اذا ارادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً عَجَّلَ عُقُوْبَتَهُ فِى الدُّنْیا وَ اذا اراد بِعَبْدٍ سُوءاً امْسَکَ عَلَیْهِ ذُنُوبَهُ حَتَّى یُوافِىَ بِها یَوْمَ الْقِیامَةِ. «6»
هر گاه خداوند خیر بندهاى را بخواهد، در دنیا به مجازات او شتاب مىورزد و هر گاه شرّ بندهاى را بخواهد، گناهانش را براى او نگاه مىدارد تا روز قیامت در برابر آن کیفر کامل ببیند.
پس این اموال و فرزندان در حقیقت، یک نوع عذاب و مجازات براى کفّار مىباشد؛ زیرا خداوند مىخواهد آنها را در ناز و نعمت فرو برد تا به هنگام گرفتار شدن در چنگال کیفر الهى، تحمّل عذاب بر آنها دردناکتر باشد، چون اگر درهاى نعمت به سوى انسان بسته باشد و آمادگى پذیرش ناراحتىها را پیدا کند، مجازات، زیاد و دردناک نخواهد بود، امّا اگر کسى را از میان ناز و نعمت بیرون کشند و به سیاه چال زندان وحشتناکى بیفکنند فوق العاده دردناکتر خواهد بود، علاوه بر این فراوانى نعمت، باعث مىشود پردههاى غفلت و غرور بر روى چشمان ضخیمتر شود، تا آن جا که راه بازگشت براى آنان غیرممکن گردد و این همان عذاب استدراجى خداوند است و به تعبیر دیگر بدترین نوع گمراهى، آن است که خداوند انسان را به حال خود واگذارد و در گناه و معصیت به او مهلت دهد.
خداوند متعال در قرآن کریم مىفرماید:
أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِمِن مَّالٍ وَ بَنِینَ* نُسَارِعُ لَهُمْ فِى الْخَیْرَ تِ بَل لَّا یَشْعُرُونَ» «7»
آیا گمان مىکنند افزونى و گسترشى که به سبب مال و اولاد به آنان مىدهیم،* در حقیقت مىخواهیم در عطا کردن خیرات به آنان شتاب ورزیم؟ [چنین نیست] بلکه [آنان] درک نمىکنند [که ما مىخواهیم با افزونى مال و اولاد، در تفرقه، طغیان، گمراهى و تیرهبختى بیشترى فرو روند.]
امیر المؤمنین علیه السلام نیز نه تنها به کفّار، بلکه به تمامى اقشار جامعه اعم از مؤمن و کافر هشدار مىدهد که مواظب عذاب استدراجى خداوند باشند، مبادا مهلت دادن و تأخیر در عذاب باعث بیشتر شدن غفلت انسانى از توبه و بازگشت شود.
امام على علیه السلام در نهج البلاغه مىفرماید:
انَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ فى ذاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَرَذلِکَ اسْتِدْراجاً فَقَدْ امِنَ مَخُوفاً. «8»
چرا که به هر کس نعمت وسیع بخشیده شود و آن را مقدمه کیفر تدریجى به حساب نیاورد از برنامه ترسناکى، خود را ایمن دانسته.
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه:
وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بَایتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مّنْ حَیْثُ لَایَعْلَمُونَ» «9»
و کسانى که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج ازجایى که نمىدانند [به ورطه سقوط و هلاکت مىکشانیم تا عاقبت به عذاب دنیا و آخرت دچار شوند.]
مىفرماید:
هُوَ الْعَبْدُ یَذْنِبُ الذَّنْبَ فَتُجَدَّدَ لَهُ النِّعْمَةُ مَعَهُ تُلْهیه تِلْکَ النِّعْمَةُ عَنِ الْاسْتِغْفارِ مِنْ ذلِکَ الذَّنْبِ. «10»
بنده گنهکارى است که پس از انجام گناه، خداوند اورا مشمول نعمتى قرار مىدهد، ولى او نعمت را به حساب خوبى خودش گذاشته و از استغفار در برابر گناه غافلش مىسازد.
و نیز در روایتى دیگر مىفرماید:
انَّ اللَّهَ اذا ارادَ بِعَبْدٍ خَیْراً فَاذْنَبَ ذَنْباً اتْبَعَهُ بِنِقْمَتِهِ وَ یُذَکِّرَهُ الْاسْتِغْفارَ وَ اذا اراد بِعَبْدٍ شَرَّاً فَاذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنِعْمَةٍ لِیُنْسِیَهُ الْاسْتِغْفارَ وَ یَتَمادى بِها. «11»
هر گاه خداوند خیر بندهاى را بخواهد، به هنگامى که گناهى انجام مىدهد او را گوشمالى مىدهد تا به یاد توبه بیفتد و هنگامى که شرّ بندهاى را (بر اثر اعمالش) بخواهد، موقعى که گناهى مىکند نعمتى به او مىبخشد تا استغفار را فراموش نماید و به آن ادامه دهد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نهج البلاغه: خطبه 82.
(2)- قلم (68): 44.
(3)- آل عمران (3): 198.
(4)- آل عمران (3): 178.
(5)- بحار الأنوار: 6/ 134، باب 4، حدیث 33؛ تفسیر العیاشى: 1/ 206، حدیث 155.
(6)- بحار الأنوار: 78/ 177، باب 1، حدیث 18؛ الخصال: 1/ 20، حدیث 70.
(7)- مؤمنون (23): 55- 56.
(8)- نهج البلاغه: حکمت 358.
(9)- اعراف (7): 182.
(10)- الکافى: 2/ 452، حدیث 3؛ بحار الأنوار: 5/ 218، باب 8، حدیث 11.
(11)- بحار الأنوار: 5/ 217، باب 8، حدیث 9؛ الکافى: 2/ 452، حدیث 1.
اهل ایمان از نظر ایمان با یکدیگر مساوى و یکسان نیستند، گروهى ایمانشان ضعیف، و گروهى ایمانشان متوسط، و گروهى ایمانشان کامل، و از همهى گروهها برتر، کسانى هستند که ایمانشان اکمل است.
اینان جمعیتى هستند که از نظر اخلاق و منش، اخلاق و منشى نیکوتر و زیباتر دارند آنچه خوبان همه دارند به تنهایى دارند.
اینان با آگاهى و معرفت نسبت به حسنات اخلاقى در مقام ظهور دادن نیکوترین و بهترین مراتب حسنات در وجود خود برآمدند و در این زمینه در صفى بعد از صف پیامبران و امامان قرار گرفتند و در حقیقت ایمانشان را به سبب احسن اخلاق به کاملترین مرحلهى ایمان رساندند.
امام باقر علیه السلام که شکافندهى علوم و حقایق و بیناى به اسرار است در این زمینه مىفرماید:
إنَّ أکمَلَ المُؤمنینَ إیماناً أحْسَنَهُم خُلْقاً «1»
. کاملترین مؤمنین از جهت ایمان نیکوترین آنان از نظر اخلاق است.
معلوم مىشود بدون مکارم اخلاقى و حسنات نفسى، ایمان در وجود انسان ناقص و در مرتبهاى ضعیف است، و این نقص و ضعف را ارزشهاى اخلاقى درمان مىکند و ایمان را به برترین و کاملترین درجهى خود مىرساند.
مقربترین انسان در قیامت به پیامبر
آرزوى هر مؤمن روشن ضمیرى است که در قیامت از نظر جایگاه نزدیکترین فرد به پیامبر اسلام باشد، پیامبرى که داراى مقام محمود و مقام شفاعت و داراى لواى توحید و حمد و از طرف پروردگار مهربان در میان تمام اوّلین و آخرین منزلت و مرتبهاى ویژه دارد.
پیامبرى که از روى درستى و راستى براى نجات بشریت تا قیامت به عنوان بشیر و نذیر فرستاده شد.
پیامبرى که دعوتکننده به خدا و چراغ پرفروغ الهى در جامعهى انسانى است.
پیامبرى که جوامع کلم و کوثر و قرآن و دلایل و بیّنات و معجزات خاص به او داده شد.
پیامبرى که از سابقین و بلکه بهترین سابقین و پیروان واقعىاش اصحاب یمین هستند.
پیامبرى که آیین کامل حق به دست او آشکار شد و انتشار یافت و کعبه به دست او باز شد و بتهاى آویخته در آن به دستور او به دست امیرالمؤمنین علیه السلام شکست و سرنگون گشت، پیامبرى که در دنیا آقاى فرزندان آدم و در آخرت زینت قیامت است.
پیامبرى که روزى چند بار در اذان و در تشهد نماز نامش همراه با نام خدا برده مىشود و هیچ کافرى جز با شهادت به وحدانیت حق و رسالت او از عرصهى کفر به فضاى ایمان درنمىآید.
پیامبرى که در قرآن به رأفت و رحمت ستوده شده است.
پیامبرى که افضل و اشرف و اعزّ و اکرم و احکم و اعبد و اطهر و اقوم و اشجع و احلم و اکمل و خلاصه برترین آفریدهى خداى مهربان در همهى شؤون است.
چنین شخصیت والا و باعظمتى مؤمن را راهنمایى مىکند که اگر علاقه دارد در قیامت از نظر جایگاه از نزدیکترین افراد به من باشد باید اخلاقش نیکوترین اخلاق باشد:
أقربُکُم مِنّى مَجلِساً یَومَ القِیامَةِ أحسنُکُم خُلْقاً وَخیرُکُم لِأهلِهِ «2»
نزدیکترین شما به من از نظر جایگاه در قیامت نیکوترینتان از جهت اخلاق و بهترینتان نسبت به خانوادهاش مىباشد.
در روایتى دیگر فرموده است:
أقربُکم مِنّى غَداً فِى المَوقِفِ أصدَقُکُم لِلحَدِیثِ وَأدّاکُم لِلأمانَةِ وَأحسَنُکُم خُلُقاً «3»
. نزدیکترین شما به من در قیامت راستگوترینتان در گفتار و اداکنندهترینتان نسبت به امانت و نیکوترینتان از نظر اخلاق است.
چهار خصلت اخلاقى
فضایل اخلاقى چنان که از روایات استفاده مىشود، علاوه بر این که زینت و آراستگى انسان است، سبب شست و شوى گناه از پرونده و عامل جلب رحمت و مغفرت حضرت حق و موجب حفظ ارزش و قیمت انسان است.
کتاب شریف کافى که از معتبرترین کتابهاى شیعه و بازگو کنندهى مکتب اهل بیت علیهم السلام است روایت بسیار مهمى را از حضرت صادق علیه السلام در این زمینه نقل کرده است:
أربعُ مَن کُنَّ فیه کَمُلَ إیمانُهُ وَإن کانَ مِن قَرْنِهِ إلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً لَم یَنْقُصْهُ ذَلِک، قالَ: وَهُو الصّدقُ وأداءُ الأمانةِ وَالحَیاءُ وَحُسنُ الخُلُقِ «4»
. چهار خصلت است اگر در کسى باشد ایمانش کامل مىشود، اگرچه از سر تا پایش گناهانى باشد، این گناهان چیزى از او نمىکاهد؛ فرمود: و آن چهار چیز: صدق و اداى امانت و حیا و حسن خلق است.
راستى کسى که ظاهر و باطنش به صدق و درستى آراسته است، یعنى زبان و دلش راستگو و صادق است و به جان و آبرو و مال و اسرار مردم امین است و در خلوت و آشکار از پروردگارش شرم مىکند و با همهى انسانهایى که ارتباط دارد خوش اخلاق است چرا ایمانش کامل نشود؟ در حالى که این خصلتهاى عالى اخلاقى موجب جلب توفیق از جانب حق براى ازدیاد ایمان است، و چرا گناهان گرچه سر تا پایش را فرا گرفته باشد چیزى از او بکاهد؟ در حالى که با بودن این چهار خصلت رحمت و مغفرت حق به جوش مىآید و همهى گناهان را از پروندهاش مىشوید و چیزى از آنها باقى نمىماند تا از ارزش وى بکاهد!
در این زمینه از حضرت امام زین العابدین علیه السلام روایت بسیار مهمى نقل شده است:
أربعٌ مَن کُنَّ فِیهِ کَمُلَ إیمانُهُ وَمُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنوبه ولَقِىَ ربَّهُ وَهُو عَنهُ راضٍ، مَنْ وَفَى للَّهِ بِما جَعل عَلى نَفسِهِ لِلنّاسِ، وَصَدقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ، وَاسْتَحْیَا مِن کُلِّ قَبیحٍ عِند اللَّهِ وَعِند النّاسِ، وَیَحسُنُ خُلُقُه مَعَ أهلِهِ «5»
. چهار چیز است که اگر در کسى باشد ایمانش کامل مىشود و گناهانش از پروندهاش پاک مىگردد و پروردگارش را ملاقات مىکند در حالى که از او راضى و خشنود است: کسى که آنچه از امور مثبت به نفع مردم بر عهدهى خود قرار داده براى خدا وفا کند، و زبانش با مردم راست بگوید، و از هر قبیح و زشتى در پیشگاه خدا و مردم شرم کند، و اخلاقش با خانوادهاش نیکو باشد.
ملاحظه کنید! این روایت خصلتهاى باارزش اخلاقى را سبب کامل شدن ایمان و پاک شدن گناهان و موجب خشنودى خدا مىداند. این که در این نوشتار بر این معنى اصرار مىشود که خصلتهاى پاک و مکارم اخلاق و حسنات نفسى نخواهد گذاشت سیاهى گناه در اوراق پرونده باقى بماند بىدلیل نیست؛ یکى از دلایلش همین روایتى است که امام باقر علیه السلام از پدر بزرگوارش حضرت سجّاد علیه السلام نقل کرده است و گفتار حضرت سجّاد علیه السلام هم بر اساس یکى از آیات سورهى مبارکهى نور است که در آن آیه خداى مهربان پارهاى از خصلتهاى زیباى اخلاقى را سبب آمرزش گناهان مىداند:
«... وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «6».
و [مردم] باید [در برابر خلاف کاریهاى دیگران عفو و گذشت] داشته باشند و [از افراط در عکس العمل و خشونت و تجاوز از حدود الهى] صرف نظر کنند، [اى مردم!] آیا دوست ندارید خدا از شما بگذرد؟
[- قطعاً دوست دارید پس براى بدست آوردن آمرزش و گذشت خدا گذشت کنید و صرف نظر نمایید-] و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در روایات بسیارى خصلتهاى اخلاقى را سبب ورود در بهشت مىداند و زشتىهاى اخلاقى را موجب دچار شدن به آتش دوزخ قلمداد مىکند:
... وَأکثَرُ مَا یَلِجُ بِهِ أُمَّتى الجنّةَ، تَقوَى اللَّهِ وَحُسْنُ الخُلُق «7»
. اکثر چیزى که به وسیلهى آن امت من وارد بهشت مىشوند، رعایت تقوا و پرهیزکارى و حسن خلق است.
امام صادق علیه السلام در روایتى حسن خلق را از دین و سبب زیاد شدن روزى مىداند:
حُسْنُ الخُلُقِ مِن الدّینِ وَهُو یَزِیدُ فِى الرِّزقِ «8»
. حسن خلق ریشه در دین دارد و سبب زیاد کردن روزى است.
تأخیر مرگ به سبب حسن خلق
پدر و مادر متدّین و باصفا و پاکى به یکى از پیامبران خدا به نام یهودا مراجعه کردند و گفتند: ما از زمان ازدواج اشتیاق به داشتن اولاد در قلبمان موج مىزد ولى تاکنون که سالهاست از ازدواج ما گذشته از نعمت اولاد بىبهره ماندهایم، از شما درخواست دعا و شفاعت نزد حق داریم تا اگر مصلحت باشد فرزندى به ما عطا شود. خطاب رسید: به هر دو بگو من حاضرم پسرى به آنان عنایت کنم ولى شب عروسى او شب مرگ اوست، اگر مىخواهند به آنان عطا نمایم!
وقتى پدر و مادر چنین خبرى را شنیدند با یکدیگر مشورت کردند و نهایتاً گفتند: قبول کنیم شاید ما پیش از او بمیریم و حادثهى تلخ مرگ او را نبینیم.
فرزند به آنان عنایت شد. بیست و چند سال زحمت تربیت او را به دوش جان و دل کشیدند، روزى به پدر و مادر گفت: جهت مصون ماندن از گناه نیازمند به ازدواجم. دخترى آراسته را از خانوادهاى معتبر نامزد او کردند. شوهر به همسرش گفت: داستان عجیبى است از یک طرف باید براى داماد لباس دامادى آماده کرد و از طرف دیگر کفن، از جهتى باید شربت و شیرینى مهیا نمود و از جهتى دیگر سدر و کافور.
در هر صورت مجلس عروسى آماده شد. داماد و عروس را دست به دست دادند، مهمانان و پدر و مادر نیمه شب به خانههاى خود بازگشتند. پدر و مادر در انتظار حادثه نشستند ولى از خانهى داماد خبرى نیامد. هر دو به سوى خانهى داماد رفتند تا جنازهى او را از عروس تحویل بگیرند. هنگامى که در زدند فرزندشان با کمال سلامت در را باز کرد، چیزى نگفتند و به خانهى خود باز گشتند.
مدتى گذشت، خبرى از مرگ جوان نشد. نزد یهوداى پیامبر آمدند و سبب پرسیدند، یهودا گفت: من از راز مطلب آگاهى ندارم، باید از حضرت حق بپرسم اگر راز مطلب گفته شود به شما خبر دهم.
یهودا از حضرت حق سبب پرسید، خطاب رسید شب عروسى هنگامى که خلوت شد و داماد و عروس براى غذا خوردن کنار هم نشستند، صداى نالهاى از بیرون شنیدند که صاحب ناله مىگفت تهیدستم، دستم دچار بیمارى فلج شده، امشب گرسنه ماندهام و چیزى براى خوردن نصیبم نشده است. اى یهودا! داماد با شوق فراوان ظرف غذاى خود را نزد آن تهیدست آورد و گفت: هرچه مىخواهى بخور. تهیدست وقتى سیر شد سر به دیوار خانه گذاشت و گفت:
خدایا! من که عوضى ندارم به این جوان سخى مسلک و کریم دهم، تو به عوض این محبتى که در حق من کرد به عمرش بیفزا. من که صاحب دفتر محو و اثباتم، مرگ جوان را در آن شب از دفتر محو و حوادث تعلیقى محو کردم و هشتاد سال دیگر براى او ثبت نمودم.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- کافى: 2/ 99، باب حسن الخلق، حدیث 1.
(2)- عیون اخبار الرضا: 2/ 38، باب 31، حدیث 108؛ وسائل الشیعه: 12/ 153، باب 104، حدیث 15927.
(3)- مجموعهى ورام: 2/ 31؛ بحار الانوار: 74/ 152، باب 7، حدیث 83.
(4)- کافى: 2/ 99، باب حسن الخلق، حدیث 3؛ بحار الانوار: 68/ 374، باب 92، حدیث 3.
(5)- امالى مفید: 299، المجلس الخامس و الثلاثون، حدیث 9؛ بحار الانوار: 64/ 296، باب 14، حدیث 20.
(6)- نور (24): 22.
(7)- مستدرک الوسائل: 11/ 276، باب 22، حدیث 12997؛ اختصاص: 228، حدیث فى زیارة المؤمن للَّه.
(8)- تحف العقول: 373؛ بحار الانوار: 75/ 257، باب 23.
خداوندا
خداوندا ...!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر به تن داری
برای لقمه ی نانی
غرورت را به زیر پای نامردان فرو ریزی
زمین و آسمان را کفر می گویی... نمی گویی؟
خداوندا...!
اگر با مردم آمیزی
شتابان در پی روزی
زپیشانی عرق ریزی
شب آزرده و دل خسته
تهی دست و زبان بسته
بسوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می گویی... نمی گویی؟
پس از حضور حسین انتظامی در وزارت ارشاد به عنوان معاونت مطبوعاتی، خبرهایی منتشر شد درباره اینکه انتظامی در تخصیص یارانه مطبوعات، سهم بسیار ویژهای به روزنامههای وابسته به موسسه «توسعه مکتب خبر ایرانیان» که در آگهی رسمی این شرکت نام انتظامی به عنوان مدیرعامل و عضو هیات مدیره درج شده، اختصاص داده است. بر اساس آمار و ارقام منتشر شده از تخصیص یارانه به نشریات، روزنامه استانی خبر جنوب و روزنامه خبر ورزشی جمعا 20 درصد مبلغ کل یارانه مطبوعات را در اختیار گرفتند.
درحالی که روزنامههای استانی آذریزبان، نشریات مازندران و گیلان، نشریات خوزستان، اصفهان، خراسان رضوی و شمالی و جنوبی و نشریات دیگر استانها برای هر 6 ماه، هر کدام 10 تا 20 میلیون تومان یارانه دریافت میکنند؛ روزنامه استانی «خبر جنوب» با حداکثر تیراژ 30000 نسخه، یارانه 634میلیون تومانی دریافت کرده است. این در حالی است که مبالغ اختصاص داده شده به اکثر نشریات در فهرست اعلام شده وزارت ارشاد بسیار ناچیز است. جدا از نحوه محاسبه کمکهای اعلام شده که حتما فرمول خاصی برای خود دارد، آنچه شائبهها را بیشتر میکند ارتباط صاحب امتیاز این روزنامه، غلامحسین واحدی پور تبریزی و آقای حسین انتظامی، معاون محترم مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و شرکت «توسعه مکتب خبر ایرانیان» است که در ذیل آگهی رسمی تاسیس این شرکت نام این دو نفر آورده میشود.
جالبتر آنکه در شناسنامه روزنامه خبر جنوب مشخصات صاحب امتیاز به صورت کامل آورده نشده است و تنها به ذکر نام حسین واحدی پور اکتفا شده در حالی که تا مدتی قبل در اسناد اداری معاونت مطبوعاتی صاحب امتیاز شرکت توسعه مکتب خبر ایرانیان ثبت شده است. آیا مضحک نیست روزنامه سراسری و کثیرالانتشار اطلاعات 300 میلیون تومان، روزنامه سراسری و کثیرالانتشار کیهان 340 میلیون تومان، روزنامه «وطن امروز» 900هزار تومان(!) و در مقابل روزنامه خبر جنوب که فقط در 3 استان جنوب کشور با تیراژ 30 هزار نسخه توزیع میشود، به دلیل شراکت مدیر آن با معاون مطبوعاتی در شرکت مطبوعاتی «توسعه مکتب خبر ایرانیان» به اندازه مجموع دو روزنامه اطلاعات و کیهان یارانه بگیرد؟ این در حالی است که یارانه دیگر نشریات سه استان جنوبی کشور نیز بسیار ناچیز است.
عجیب است که آقای معاون مطبوعاتی به روزنامه «خبر ورزشی» که خودش شریک و مدیرعامل شرکت صاحب امتیاز آن (توسعه مکتب خبر ایرانیان) است، هم در جایی دیگر 465 میلیون یعنی بیش از همه روزنامه?های معتبر و کثیرالانتشار کشور یارانه داده است.
این در واقع به این معناست که آقای معاون وزیر محترم در 100 روز اول فعالیتش، از مجموع 5 میلیارد تومان یارانه مطبوعاتی کشور که حدود 5/2 میلیارد تومان آن متعلق به بیش از 800 نشریه استانی است، مبلغ 1میلیارد تومان را برای دو روزنامه استانی شرکت «توسعه مکتب خبر ایرانیان» که خودش مدیرعامل آن است، کنار گذاشته است! البته از یارانه سایر نشریات مسؤولان این شرکت یعنی روزنامه سیاسی «خبر» و خبرگزاری «خبر آنلاین» هنوز اطلاعاتی به دست نیامده است. چرا معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد در برابر اعتراض رسانه?ها سکوت کرده و هیچ پاسخی در این باره نمی?دهد؟