سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی کـه خویشتن را نشناسـد، از راه نجات دور افتـد و در گمراهی و نادانی ها درافتد . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» محکمترین ریسمان ایمان در کلام امام صادق علیه السلام!

نزدیکی به خدا از گونه زمان و مکان و از نوع تقرّب و نزدیکی هایی که در جهان می شناسیم نیست، بلکه یک واقعیت معنوی عمیق است که با تعالی و تکامل روح تحقق می یابد، فهم و درک واقعیت معنوی، نیازمند شناخت و معرفت ویژه و وصول به مراتبی از قرب است.

همیشه برای نزدیکی به خداوند متعال از معرفت انسان به خود و صفات خدا صحبت شده و گفته اند که هر چه میزان معرفت انسان نسبت به جنبه های ضعف و قوت خویش، و جمال و جلال خداوند بیشتر باشد، و هر اندازه توانسته از گناهان بدنی و قلبی و فکری دور باشد و جسم و دل و اندیشه خویش را متوجه خداوند سازد، به همان اندازه می تواند واقعیت معنوی را بیشتر درک کند و مفهوم قرب و نزدیکی به خدا را احساس و لمس نماید. البته که این موارد در صدر تقرب به خداوند متعال است اما مسئله ای دیگر که انسان را در تقرب به پروردگار یاری می کند یقین به ائمه علیهم السلام و هم اکنون صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف است.

برترین راه تقرب به خدا، ولایت آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم است. رسول خدا صلى الله علیه در همین زمینه فرمودند: (لِکُلِّ أَمْرٍ سَیِّدٌ وَ حُبِّی وَ حُبُّ عَلِیٍّ سَیِّدُ مَا تَقَرَّبَ بِهِ الْمُتَقَرِّبُونَ مِنْ طَاعَةِ رَبِّهِمْ). در هر کاری رتبه برتری وجود دارد، و محبت من و محبت علی، برترین طاعتی است که افراد می توانند از طریق آن به خدا تقرب جویند.(1)

چنان که در زیارت عاشورا نیز ما با ولایت سید الشهداء و برائت از دشمنان آن حضرت به نزد خدا و اهل بیت علیهم السلام تقرب جسته می گوییم: (یَا أبَا عَبْدِ اللهِ، إنِّی أتَقَرَّبُ إلى الله و... بموالاتک و بالبرائة ممَّن أسس أساس ذلک).

بر همین اساس  در نظام آفرینش، مقام آن مخلوقی برتر است که نسبت به شناخت اهل بیت، اعتقاد و اخلاص بیشتری نشان داده باشد. در همین راستا، انبیا در عالم قبل، با آزمون ولایت برگزیده شده، مقام رفیع نبوت، به این دلیل به آنان واگذار شد که در آن آزمایش، آنان ولایت را در درجه بالاتری پذیرفته، و نسبت به اهل بیت علیهم السلام خضوع بیشتری داشتند.

امام باقر علیه السلام فرمودند:

... آن گاه خداوند از انبیاء میثاق گرفته، فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ سپس خداوند فرمود: آیا محمد پیامبر من و علی رهبر مومنین نمی باشد؟ همه آنها پذیرفتند. بر همین اساس نبوت آنها تثبیت شد. باید گفت انتخاب و گزینش پیامبران اولوالعزم، از میان گروه کثیر انبیا و رسل نیز به آزمون ولایت و معرفت اهل بیت و پذیرش غیبت و ظهور حضرت مهدی علیه السلام بود.

مسئله ای که انسان را در تقرب به پروردگار یاری می کند یقین به ائمه علیهم السلام و هم اکنون صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف است.

برترین راه تقرب به خدا، ولایت آل محمد صلى الله علیه وآله وسلم است

امام باقر علیه السلام در ادامه حدیث فوق فرمودند: و خداوند از پیامبران اولوالعزم عهد گرفت به اینکه: من پروردگار شما و محمد پیامبر من و علی امیر مومنان بوده، جانشینان او صاحب ولایت و خزانه دار علم من خواهند بود و مهدی کسی است که توسط او دینم را یاری کرده، دولتم را ظاهر می سازم و به واسطه او از دشمنانم انتقام می گیرم و به واسطه او در زمین، با اشتیاق یا کراهت بندگی خواهم شد. همه آنها گفتند: پروردگارا به همه مطالب فوق اقرار کرده شهادت می دهیم. ولی آدم (توقف نموده) نه انکار کرد و نه اقرار نمود، لذا مقام اولوالعزمی برای آن پنج پیامبر، به علت پذیرش ولایت مهدی تثبیت شده، برای آدم این مقام قرار نگرفت. زیرا او نسبت به مهدی (در ابتداء امر) اقرار ننمود. آن گاه امام علیه السلام به این آیه شریفه استناد کردند: (وَلَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً)(2)

ما از قبل بر آدم عهدی کردیم، ولی آدم عهد ما را فراموش کرد و ما او را صاحب عزم نیافتیم.(3)

امام صادق علیه السلام فرمودند: ملائکه الهی با همه تقربی که به حق متعال دارند، به علت همین اعتقادی که شما بر آن هستید (عقیده ولایت) به مجاورت خداوند راه یافته اند...(4)

در روایت دیگری، آن حضرت، بعد از اینکه تعداد ملائک را می شمارند می فرمایند: (ما منهم أحد إلاَّ و یتقرَّب کلّ یوم إلى الله بولایتنا أهل البیت و یستغفر لمحبّینا و یلعن أعدائنا) همه ملائکه، هر روز با ولایت ما اهل بیت به سوی خدا تقرب جسته، برای محبین ما استغفار نموده دشمنان ما را نفرین می کنند. آن گاه امام علیه السلام، این گونه به قرآن استناد فرمودند: (الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُ?ْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا).(5)

حاملان عرش و اطرافیان آنها (ملائکه)، با حمد پروردگارشان خدا را تسبیح گفته، برای افراد مومن طلب آمرزش می کنند.(6)

امام صادق علیه السلام فرمودند: ملائکه الهی با همه تقربی که به حق متعال دارند، به علت همین اعتقادی که شما بر آن هستید (عقیده ولایت) به مجاورت خداوند راه یافته اند

در آخر باید مهمترین مسئله را بیان کرد:

وقتی پدر ما حضرت آدم علیه السلام به علت عدم یقین به امام زمان علیه السلام، از مقام والای اولوالعزمی تنزل می کند و دیگر انبیا با پذیرش آن به این مقام ارتقاء می یابند، آیا در عصر حاضر، برای ما، راهی جز اخلاص در قبول ولایت امام زمان علیه السلام و ارتباط و توسل به آن حضرت در تقرب به خداوند وجود خواهد داشت؟ آری، ولایت امام زمان علیه السلام بالاترین راه تقرب به حق متعال و محکمترین ریسمان ایمان در عصر حاضر است. (7)

باید همواره در زندگی خویش استناد کنیم به این حدیث گرانقدر امام صادق علیه السلام که این گونه بیان شده است:

امام صادق علیه السلام از یکی از اصحابشان پرسیدند: کدام ریسمان ایمان محکمتر است؟ گفتند: نماز، فرمودند: نماز فضیلت دارد، ولی محکمترین ریسمان ایمان نیست. گفتند زکات. فرمودند: زکات فضیلت دارد، ولی محکمترین ریسمان ایمان نیست. گفتند: روزه ماه رمضان... حج و عمره... جهاد در راه خدا و امام در هر یک، با تایید فضیلت این اعمال، آن را محکمترین ریسمان ایمان ندانستند. هنگامی که اصحاب از پاسخ ناتوان شدند. امام فرمودند: (إنَّ أوثق عری الإیمان الحبّ فی الله والبغض فی الله و توالی ولیّ الله و تعادی عدوّ الله). به درستی که محکمترین و قابل اعتمادترین ریسمان های ایمان، تولی و تبری و قبول ولایت اولیاء خدا و دشمنی با دشمنان خدا است.(8)

 

پی نوشت:

(1)بحار 27: 129/ ح 19،

(2)سوره طه: 115.

(3)بصائر الدرجات: 70/ ح 2؛ کافی 2: 8/ ح 1.

(4)بصائر الدرجات: 68.

(5)سوره غافر: 7.

(6)بحار 68: 78/ ح 139.

(7)(آثار اعتقاد به امام زمان، هادی قندهاری)

(8)محاسن: 165/ ح 121.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/5/15 :: ساعت 1:39 عصر )
»» داستانى عجیب از انسانى عجیب

از ابوالقاسم قشیرى نقل شده:

در بادیه زنى را تنها دیدم. گفتم: کیستى؟ جواب داد:

[وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ‏].

بنابراین از آنان روى بگردان و سلام جدایى [را به آنان‏] بگو، پس [سرانجام شقاوت بار خود و نتیجه کفر و عنادشان را] خواهند دانست.

از قرائت آیه فهمیدم که مى‏گوید: اول سلام کن سپس سؤال کن که سلام علامت ادب و وظیفه وارد بر مورود است.

به او سلام کردم و گفتم: در این بیابان آن هم با تن تنها چه مى‏کنى؟ پاسخ داد:

[مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍ‏].

و هر که را خدا هدایت کند، او را هیچ گمراه‏ کننده ‏اى نخواهد بود.

از آیه شریفه دانستم راه را گم کرده ولى براى یافتن مقصد به حضرت حق جلّ و علا امیدوار است.

گفتم: جنّى یا آدم؟ جواب داد:

[یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ].

اى فرزندان آدم! [هنگام هر نماز و] در هر مسجدى، آرایش و زینتِ [مادى و معنوى خود را متناسب با آن عمل و مکان‏] همراه خود برگیرید.

از قرائت این آیه درک کردم که از آدمیان است.

گفتم: از کجا مى‏آیى؟ پاسخ داد:

[یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ].

اینانند که [گویى‏] از جایى دور ندایشان مى‏دهند.

از خواندن این آیه پى بردم که از راه دور مى‏آید.

گفتم: کجا مى‏روى؟ جواب داد:

[وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا].

و خدا را حقّى ثابت و لازم بر عهده مردم است که [براى اداى مناسک حج‏] آهنگ آن خانه کنند، [البته‏] کسانى که [از جهت سلامت جسمى و توانمندى مالى و باز بودن مسیر] بتوانند به سوى آن راه یابند.

فهمیدم قصد خانه خدا دارد.

گفتم: چند روز است حرکت کرده‏اى؟ پاسخ داد:

[وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ‏].

همانا ما آسمان ها و زمین و آنچه را میان آن‏هاست در شش روز آفریدیم، و هیچ رنج و درماندگى به ما نرسید.

فهمیدم شش روز است از شهر خود حرکت کرده و به سوى مکه معظّمه مى‏رود.

پرسیدم: غذا خورده‏اى؟ جواب داد:

[وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ‏].

و آنان را جسدهایى که غذا نخورند قرار ندادیم، و جاویدان هم نبودند [که از دنیا نروند.].

پى بردم که در این چند روز غذا نخورده است.

به او گفتم: عجله کن تا تو را به قافله برسانم جواب داد:

[لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها].

خدا هیچ کس را جز به اندازه توانایى‏اش تکلیف نمى‏کند.

فهمیدم که به اندازه من در مسئله حرکت و تندروى قدرت ندارد.

به او گفتم: بر مرکب من در ردیف من سوار شو تا به مقصد برویم پاسخ داد:

[لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا].

اگر در آسمان و زمین معبودانى جز خدا بود بى‏تردید آن دو تباه مى‏شد.

معلومم شد که تماس بدن زن و مرد در یک مرکب یا یک خانه یا یک محل موجب فساد است، به همین خاطر از مرکب پیاده شدم.

به او گفتم: شما به تنهایى بر مرکب سوار شو.

چون بر مرکب قرار گرفت گفت:

[سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ‏].

منزّه [از هر عیب و نقصى‏] است کسى که این [وسایل سوارى‏] را براى ما مسخّر و رام کرد، در حالى که ما را قدرت مسخّر کردن آن‏ها نبود.

چون این آیه را قرائت کرد فهمیدم در مقام شکر حق برآمده و از عنایت خداوند عزیز، سخت خوشحال است.

وقتى به قافله رسیدیم گفتم: در این قافله آشنایى دارى جواب داد:

[وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ‏].

و محمّد جز فرستاده‏ اى از سوى خدا که پیش از او هم فرستادگانى [آمده و] گذشته‏ اند.

[یا یَحْیى‏ خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ].

اى یحیى! کتاب را به قوت و نیرومندى بگیر.

[یا مُوسى‏ إِنِّی أَنَا اللَّهُ‏].

اى موسى! یقیناً منم خدا پروردگار جهانیان.

[یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ‏].

[و گفتیم:] اى داود! همانا تو را در زمین جانشین [و نماینده خود] قرار دادیم.

از قرائت این چهار آیه دانستم چهار آشنا به نام‏هاى محمد و یحیى و موسى و داود در قافله دارد.

چون آن چهار نفر نزدیک آمدند، این آیه را خواند:

[الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا].

مال و فرزندان، آرایش و زیور زندگى دنیا هستند.

فهمیدم این چهار نفر پسران اویند.

به آنان گفت:

[یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ‏].

اى پدر! او را استخدام کن؛ زیرا بهترین کسى که استخدام مى‏کنى آن کسى است که نیرومند و امین باشد [و او داراى این صفات است.]

از قرائت این آیه فهمیدم به فرزندانش مى ‏گوید: به این مرد زحمت کشیده امین مزد بدهید.

چون فرزندانش به من مقدارى درهم و دینار دادند و او حس کرد کم است این آیه را خواند:

[وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ].

و خدا براى هر که بخواهد چند برابر مى ‏کند.

یعنى به مزد او اضافه کنید.

از وضع آن زن، سخت به تعجّب آمده بودم. به فرزندانش گفتم: این زن با کمال که نمونه او را ندیده بودم و نشنیده بودم کیست؟ جواب دادند: اى مرد! این زن حضرت فضّه خادمه حضرت زهرا علیها السلام است که بیست سال است خارج از قرآن سخن نگفته است!!

آرى، قرآن، احسن سخن و احسن قصص و احسن قانون است که هر کس در تمام امور زندگى هماهنگ با این کتاب باشد داراى احسن قول و احسن عمل و احسن اخلاق و احسن اجر و مزد است‏.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/5/15 :: ساعت 1:38 عصر )
»» زدست دیده و دل هر دو فریاد

پس از مرگ یکى از حاکمان ایتالیا در صندوق مخصوصش نوشته‏اى را یافتند که در آن نوشته بود: پس از مرگ من از مردم ایتالیا پوزش بخواهید و درخواست کنید که براى من دعا کنند زیرا من به کشور و ملّتم خیانت کردم.

سپس خیانتش را به این صورت شرح داده بود: اهل قریه‏اى بودم که با پایتخت فاصله زیادى داشت، در خانواده‏اى غیر معروف با وضع اقتصادى ضعیف زندگى مى‏کردم، از نظر رفتار و منش در آزادى بى‏قید و شرط به سر مى‏بردم، با نگاه‏هاى شهوت‏آلود دل به دختر همسایه که از وجاهت و زیبایى بهره‏مند بود بستم، به خواستگارى‏اش رفتم ولى پدر و مادرش مرا از رسیدن به وصال او محروم نمودند.

من با همه وجود علاقه‏مند به آن دختر بودم و قصد قطعى‏ام رسیدن به وصال او بود، نزد خود تصمیم گرفتم به هر صورت و به هر شکلى که باشد به او برسم.

روزى شنیدم طلا فروشى معتبر از پایتخت به قریه ما آمد و با پولى فراوان که به خانواده آن دختر داد، آن دختر را از پدر و مادرش خرید و همراه خود به پایتخت انتقال داد!

اقامت در قریه برایم بسیار مشکل شد، با رنج و مشقت به سوى پایتخت رفتم و هر چه از آن دختر جستجو کردم او را نیافتم.

پس از مدتى در کشور، حزبى به نام حزب آزادى بردگان شکل گرفت، من هم در آن حزب نام نوشتم و عضو حزب شدم، این حزب‏ فعالیت چشم‏گیرى را در پایتخت شروع کرد و من هم پس از مدتى در آن حزب به خاطر سخت‏کوشى و زرنگى و خوش‏فکرى، از چهره‏ هاى معروف و مقامات بالاى حزب شدم.

چیزى نگذشت که حزب، برنده حکومت شد و من هم در حزب برنده حاکمیت بر کشور!

پس از مدتى به حافظان اسرارم گفتم: از طلافروش‏هایى که به خرید و فروش دختران هم اشتغال دارند جلسه‏ اى براى صرف شام دعوت کنید، حدود چهل نفر که سرمایه‏هاى سنگینى در اختیار داشتند و به خرید و فروش دختران هم تن مى‏دادند به مجلس صرف شام آمدند، در خلوت شب فرمان کشتن همه آنان را صادر کردم و پس از کشته شدنشان جسدهایشان را در گوشه‏ اى که معلوم کسى نشود دفن کردند، قصد من کشتن یک نفر بود و آن طلافروشى بود که معشوقه مرا از خانواده ‏اش خرید و با خود به پایتخت آورد ولى چون او را نمى‏ شناختم گفتم رده‏ هاى اول این صنف را نابود کنم تا آن دختر را در میان خانواده‏هایشان بیابم. از سوى چهل خانواده به من شکایت شد که مردان ما ناپدید شده‏اند، گفتم: همه خانواده‏ ها را با غلامان و کنیزانشان حاضر کنند تا از آنان دلجویى شود، همه حاضر شدند ولى مقصود خود را میان آنان نیافتم.

پس از مدتى شنیدم دختران زیباروى ایتالیا را با قیمت گران به کشور همسایه مى‏ فروشند، حادثه‏ اى به وجود آوردم تا میان ایتالیا و کشور همسایه جنگى رخ دهد، جنگ سختى در گرفت، شبى در ایام جنگ که نسبتاً جنگ آرام بود مشغول استراحت بودم، در گوشه لشکرگاه سر و صدایى بلند شد که مزاحم استراحتم بود، به مأمورین دستور بررسى دادم، گزارش دادند دو سه سرباز بر سر زن بدکاره‏اى به دعوا و جار و جنجال برخاسته‏ اند، گفتم: زن و سربازان را نزد من آورید، چون سربازان و زن را آوردند به دقت در چهره زن نگریستم دیدم همان دخترى بود که من با نگاه‏ هاى هوس آلود عاشقش شده بودم!!

به خاطر دخترى هوس‏باز و بازیچه شهوات، خریداران و فروشندگان، دختران، چهل طلافروش را بى ‏گناه کشتم و بیت المال و نیروى مردمى کشورم را در آتش جنگى بى ‏علت سوزاندم، بنابراین از مردم پوزش بطلبید و از جانب من عذرخواهى کنید.

این است حالت نفس که چون چشم و دیده‏اى که ابزار اوست نادرست ببیند و گوشى که از وسائل اوست نادرست بشنود و... تبدیل به نفس اماره و به عبارت دیگر اژدهایى خطرناک مى ‏شود که در یک لحظه دین و ایمان و اخلاق و کرامت انسان را مى‏ بلعد و از هضم رابع مى ‏گذراند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/5/15 :: ساعت 1:36 عصر )
»» شناخت معرفتی وهابیت

 

1. وهابیت، یعنی تبدیل اهل سنت به یک مکتب، یا به عبارتی سنی ایسم که سعی می کند، براساس آموزه های اهل سنت مکتبی بنا کند که در مسائل درونی و برونی انسان نظریه سازی کند ومثل همه مکاتب، دارای یک سیر تاریخی در مفهوم سازی است که یافتن ریشه های تاریخی و جغرافیای این مکتب بسیار ضروری است.

 

2. مکان و فضا و جغرافیای این مکتب عربستان است و این جغرافیای فرهنگی سخت بر چارچوب معرفتی این مکتب تأثیرگذاشت. عربستان یک کشور پهناور صحرایی است که فضای انتزاعی در آن راه ندارد و فضای حس گرا و احساس گرا بر آن حاکم است. به همین دلیل دانش حاکم بر شبه جزیره عربستان ادبیات است.

 

3. روشنفکری قرن نوزدهم عربستان تحت الحمایه انگلستان به باز تولید فرهنگ عربستانی در قالب دین اهل سنت، پرداخته است و روش شناسی این بازتولید در قالب تحویل و تقلیل تسنن به دین یهود انجام پذیرفته (پروستانتیزم اسلامی تسننی) یا قوالب تفسیر بنیادگرایی یهودی برای تفسیر اسلامی سنی به کار برده شده است (مانند تفسیر یهود تشیع در قالب بهائیت در قرن نوزدهم که پروتستانیزم شیعی نام دارد.)

 

4. به همین دلیل، وهابیت در نقاطی رشد می کند که حالت قبائلی و صحرایی داشته باشد؛ مثل پاکستان و افغانستان، چون فقط در این فضاهای سنتی است که قدرت باز سازی و بازتولید خود را دارد و در فضاهای شهری و یا غیر قبائلی رشدی ندارد.

 

5. وهابیت چون بیابان گرایی را محور جغرافیای فرهنگی خود قرار می دهد، بر فرهنگ شهری می تازد و این را با شعار زهد و سادگی و غیره عجین می کند که بعد مذهبی به آن می بخشد، ولی در قالب نظریه ابن خلدون که همین کوچ نشینان بریک جانشینان را ترسیم می کند، می گنجد.

 

6. زمینه ساز حکومت پادشاهی عربستان، همین وهابیت است، چون فضای سیاسی ترسیم شونده توسط وهابیت، همان پادشاهی است که براساس امیری و امرایی بیانگردانی بنا می شود. زیرا تصلب گرفته شده از یهودیت با پادشاهی همگون و همنوا است؛ چنان که در تورات آمده است.

 

7. وهابیت یک نوع سکولاریسم زهدگرا را در بطن خود دارد؛ پس هرگونه معنای فرامادی حاکم بر زندگی دنیوی را نفی می کند و فقط زهد را ترویج می نماید و یک زهد خشک و مناسکی را حاکم می کند؛ پس با هرگونه ولایت و عرفان مخالفت کرده، نوک مخالفت را متوجه هرگونه معناگرایی غیردنیوی به عنوان شرک کرده، نوعی توحیدگرایی غیرمعناگرا را ترویج می کند.

 

8. مخالفت با شیعه و تشیع در همین قالب است، چون شیعه یک توحیدی ولایت مدار و معناگرا دارد که تار و پود زندگی دنیوی و اخروی را می پوشاند. وهابیت معناگرایی استدامه یافته از دنیا تا آخرت را نفی می کند و فقط به آخرت عملگرای قیامتی اعتقاد دارد؛ به همین دلیل باید گفت که این مکتب به نوعی خشونت عملگرا و زندگی خصوصی و عمومی معتقد است و اگر شکل حکومتی به خود بگیرد، حکومتی بسیار خشن خواهد بود.

 

9. پارادایم اسلامی یا الگوی تاریخی آن براساس خلیفه دوم شکل می گیرد که اسلامی مختص به او است. شناخت این نوع تفسیر در تاریخ اسلام می تواند ما را به شناخت معرفتی وهابیت برساند و فرق آن با تفسیر دیگر خلفای راشدین و بطور خاص با امام علی(ع) می تواند نقاط برخورد وهابیت با شیعه را بیان کند.

 

10. وهابیت پس از انقلاب اسلامی ایران بازسازی فکری و معنوی خود را آغاز کرد؛ چرا که نوعی واماندگی فکری و ساختاری را در جهت بخشیدن معنوی و اسلامی به جهان امروز احساس کردند و همان مذهب مورد غضب آنها، موفق به راندن غربی ها از لبنان و دیگر کشورهای اسلامی شد. پس دست به یک سری خشونت های جهانی علیه کشورهای غربی و به طور خاص، امریکا زد که البته آنها نیز از این خشونت گرایی سخت استفاده کردند که روند آن تا حال هم ادامه دارد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/5/15 :: ساعت 1:34 عصر )
»» منافع سکوت‏

 

[وَهُوَ مِفْتاحُ کُلِّ راحَةٍ مِنَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ وَالصَّوْنُ مِنَ الْخَطایا وَالزَّلَلِ وَقَدْ جَعَلَهُ اللّهُ سِتْراً عَلَى الجاهِلِ وَتَزَیُّناً لِلْعالِمِ‏]

امام صادق علیه السلام در روایت به فوائد و منافع عظیم خاموشى اشاره کرده مى‏فرماید:

 

1- راحتى در دنیا و آخرت‏

صمت و خاموشى، کلید راحت دنیا و آخرت است؛ زیرا انسان خاموش در زندگى دنیا از بسیارى از شرور و خطرات و زیان‏ها و خسارت‏ها که محصول بى‏نظمى زبان و بى‏بند و بارى عضو در گفتار است، در امان مى‏ماند و فضاى امان در حقیقت فضاى سلامت و راحتى و خوشى است و در زندگى آخرت از شرّ و ضرر عذاب که نتیجه گناهان زبان است، محفوظ ماند و در کنف رحمت الهى، زندگى ابدى خویش را به خوشى و راحت بگذراند.

سخنان بى‏جاى زبان، گفته‏هاى خطا، گفتارهاى ناهنجار و گفتن آنچه نباید گفت، هم چون زنجیرهایى است که خود انسان را در تنگناى حلقاتش به اسارت مى‏کشد و گاهى دست و پا زدن انسان براى نجاتش از عذابى که در دنیا و آخرت براى خود فراهم آورده، بى‏فایده است.

 

2- حفظ از لغزش‏ها

کم گویى و به خصوص خاموشى و صمت موجب مصون ماندن از لغزش‏ها و خطاهاست، چرا که اکثر گناهان منشأش زبان است و چون زبان محبوس شود، بدون شک انسان از اکثر گناهان به خصوص ظلم در حق دیگران محفوظ خواهد ماند.

خداوند مهربان، خاموشى را براى جاهل ستر و حجاب از عیوب درونى و براى عالم و دانشمند صمت و خاموشى را زینت قرار داده است، چرا که جاهل چون بدون علم و معرفت است، هرگاه ملازم و مصاحب خاموشى باشد، احوالات درونش نزد مردم پوشیده است و به خاطر این پوشیدگى از رسوایى و افتضاح مصون است و عالم با آن که هر چه مى‏گوید، سرچشمه‏اش دانش و حقیقت است، در عین حال خاموشى، براى او وقار و زینت است که عالم پر حرف در نزد مردم چندان اعتبار و ارزش ندارد.

 [وَفِیهِ عَزْلُ الْهَوى‏ وَریاضَةُ النَّفْسِ وَحَلاوَةُ العِبادَةِ وَزَوالُ قَساوَةِ القَلْبِ وَالْعَفافُ وَالْمُرُوَّةُ وَالظَّرْفُ‏]

 

3- دورى از هوا

خاموشى باعث دورى از هواست، هواى نفسى که علّت گمراهى اکثر مردم عالم شده است.

نفس، عجیب از شنیدن لغو و سخنان بى‏فایده و کلمات ناحق در حق دیگران لذت مى‏برد، خاموشى در حقیقت مبارزه‏اى جانانه با این دشمن خطرناک درونى است که اگر این خاموشى ادامه پیدا کند، بدون تردید به حکومت هواى نفس این شیطان پر قدرت و خطرناک درونى خاتمه داده مى‏شود و به عزل این ستم پیشه براى همیشه مى‏انجامد.

راستى، با تمام وجود باید از خطرات سنگین هواى نفس که اکثراً از نوک زبان، هم چون شعله‏هاى آتش جهنم آشکار مى‏گردد به حضرت حق پناه برد.

 

4- تربیت و ریاضت نفس‏

و نیز در خاموشى، تربیت و ریاضت نفس قرار دارد که نفس را اگر از گناهان زبان به وسیله خاموشى بتوان بازداشت و در زمینه سخن گفتن اگر بتوان به او سختى داد، بازداشتنش از سایر گناهان، کار ساده‏اى خواهد شد و به نظر مى‏رسد که‏ مهم‏ترین ریاضت در میان ریاضت‏ها مسئله پر منفعت صمت و خاموشى است، در آثار اسلامى آمده که از عمده‏ترین علل، براى رسیدن به بارگاه رحمت و یافتن اسرار ملکوت، ترک هر کلام به جز کلام حقّ است.

 

5- چشیدن شیرینى عبادت‏

از فوائد خاموشى، چشیدن شیرینى عبادت و از بین رفتن قساوت قلب است و این مسئله معلومى است، چرا که هر گناه هم چون حجابى بین عبد و خداست و هر حجابى علّت دورى محب از محبوب است، در صورتى که گناهان گوناگون، به خصوص گناهان متنوع زبان پرده‏ها بر آیینه روح الهى انسان، انداخته باشد، چگونه مى‏توان از عبادت لذّت برد که چشیدن لذت عبادت به وقتى است که بین روح عبد و مولایش فاصله‏اى و حجابى نباشد.

گناهان زبان از عمده‏ترین علل قساوت قلب است و قلب قسى از بسیارى از عنایات و برکات الهیه و فیوضات ربانیه و لطایف رحمانیه محروم است، خاموشى پیشه کنید، تا لذت عبادت را بچشید و دل هم چون صفحه آیینه نورانى کنید.

چون حجاب‏ها برداشته شود و قساوت قلب از میان برود، روح و دل خانه اسرار گردد و شب تیره گناه به روز طاعت مبدّل شود و یار روح پرور و دل‏نواز، انیس جان و هم نشین دل گردد.

آن که رفت از نظرم گر زدرم باز آید

 

عمر رفته است که بار دگرم باز آید

اى بسا روز که بنشینم و خورشید گذشت‏

 

بامیدى که چو شب شد قمرم باز آید

     

در ره عشق چنان بى‏کس و یارم که کنم‏

 

شرم از سایه که در رهگذرم باز آید

منم آن قطره در کام صدف رفته فرو

 

که خود ار باز نیایم گهرم باز آید

گر چه در ورطه غم کشتى جانم بشکست‏

 

هم چو سیل از مژه خون جگرم باز آید

     

 

6- عفت و مروت‏

و نیز از منافع خاموشى، عفت و مروّت است، عفت از ارتکاب مناهى و معاصى؛ زیرا به حکم عقل، هر کس حول و حوش قرقگاه چرید، امکان افتادنش در آن مى‏رود.

آرى، هر کس به زیاده‏گویى عادت کند، عاقبت به هر گفتار ناپسندى دچار آید، کم گویى و خاموشى مورّث عفت نفس است.

و نیز از صمت، مروّت حاصل آید، چرا که معنى مروّت عمل کردن است به آنچه از نظر حق سزاوار است و لایق زبان، نطق به ضروریات است چه ضرورى دنیوى چه ضرورى اخروى، چون خاموشى ادامه پیدا کند، صفت مروّت براى زبان حاصل شود و خلاصه کلام این که خاموشى، زبان را در دو سنگر الهى عفت و مروّت- هم چون سربازى تسلیم مقام مافوق- حفظ خواهد کرد.

 

7- حسن خلق‏

و نیز خاموشى، علت کیاست و حسن خلق است، چه بسیار گفتن و بسیار شنیدن مورث تنگ خلقى یا بد خلقى است.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/5/15 :: ساعت 1:32 عصر )
»» زیارت ائمه بقیع علیهم السّلام‏

 

یعنى: حضرت امام حسن مجتبى، و امام زین العابدین و امام محمّد باقر و امام جعفر صادق علیهم السّلام‏

چون خواستى این بزرگواران را زیارت کنى، باید آنچه در آداب زیارت ذکر شد بجا آورى یعنى غسل و طهارت، و پوشیدن جامه‏هاى پاک و پاکیزه، و استعمال بوى خوش و اذن دخول و مانند اینها. و نیز چنین بگو:

اى سرپرستان من، اى فرزندان رسول خدا، بنده شما، و فرزن کنیز شمایم، که خوار در برابرتان هستم، و فزاینده در والایى قدرتان، و اعتراف کننده به حق شما، آمده به پیشگاهتان، درحالى‏که پناهنده به شما و قصد کننده حرم شما، و متقرّب به سوى شماست، متوسّل به خدا است به وسیله شما، آیا وارد شوم اى سرپرستانم، آیا وارد شوم اى اولیاى خدا آیا وارد شوم اى ملائکه خدا، که در برگیرنده این حرم، و مقیم د راین زیارتگاهید؟ و پس از خشوع و خضوع و رقّت وارد شو، و پاى راست را در ورودت مقدّم بدار و بگو: خدا بزرگتر است، بزرگتر، خدا را سپاس بسیار، در بامداد و شامگاه، و سپاس خداى را خداى فرد و بى‏نیاز، و بزرگوار و یکتا تفضّل کننده و نعمت‏دهنده، و عطابخش و مهروز، خدایى که به کرمش منّت نهاد، و به احسانش زیارت سرورانم را آسان نمود و از زیارتشان محرومم نکرد، بلکه تفضّل و بخشش بى‏پایان بى‏دریغ نمود. پس نزدیک قبور مقدّسه ایشان برو، و پشت به قبله و رو به قبر ایشان بگو: سلام بر شما اى پیشوایان هدایت، سلام بر شما اى اهل پرهیزکارى، سلام بر شما اى حجّتها بر اهل دنیا، سلام بر شما اى قیام‏کنندگان به عدالت در میان آفریدگان، سلام بر شما اى اهل برگزیدگى، سلام بر شما اى خاندان رسول خدا، سلام بر شما اى اهل راز، شهادت مى‏دهم که دعوت حق را رساندید، و خیرخواهى نمودید، و در راه حق شکیبایى کردید، و تکذیب شدید، و نسبت به شما بدرفتارى شد، ولى شما گذشت کردید، و شهادت مى‏دهم که شما امامان هدایت و هدایت یافته‏اید، و طاعت شما واجب، و گفتار شما صدق است، شما دعوت کردید، ولى اجابت نشدید، و دستور دادید، ولى اطاعت‏تان نکردند، شما ستونهاى دین و پایه‏هاى زمین هستید، همواره تحت توجّه خدا بودید، که شما را از صلبهاى هر انسان پاک بر مى‏داشت، و به رحمهاى پاکیزه منتقلتان مى‏نمود، جاهلیت سخت و سنگین شما را آلوده نکرد، و فتنه‏هاى هوا در شما شرکت نجست، پاک بودید و جاى روییدن شما پاک بود، جزادهنده روز جزا به وجود شما بر ما منّت نهاد، پس قرارتان داد در خانه‏هایى که خدا اجازه داد رفعت یابد، و نامشان در آن خانه‏ها ذکر گردد، و درودمان را بر شما رحمت براى ما و کفاره گناهانمان قرار داد، زیرا خدا شما را براى ما انتخاب کرد، و آفرینش ما را به آنچه از ولایت شما بر ما منّت نهاد و پاکیزه ساخت، و ما در پیشگاه خدا از نامبردگان به دانش شما و اقرارکنندگان به تصدیقمان نسبت به شما بودیم، این است جایگاه کسى‏که زیاده‏روى کرد، و دچار خطا شد، و درمانده گشت، و به آنچه جنایت‏ کرد اقرار نمود، و به این‏جایگاهش نجات خود را مید دارد، و اینکه به وسیله شما از ورطه هلاکت برهاندش رهاننده هلاک شدگان شما شفیعان من باشید، آنگاه که وارد بر شما شوم همانگاه که مردم دنیا از شما روگردانده‏اند، و آیات خدا را به مسخره گرفتند، و از قبول آنها تکبّر کردند، اى که او پابرجاست و غفلت نمى‏کند، و پاینده است و سرگرم نمى‏شود، و به همه‏چیز احاطه دارد، تو را منّت است به آنچه مرا موفّق نمودى، و شناساندى به من آنچه را بر آنم واداشتى، آنگاه که بندگانت از او بازداشتند، و شناختش را نادان بودند، و حقّش را سبک شمردند، و به جانب غیر او میل نمودند، پس از جانب تو بر من منّت بود، با اقوامى که اختصاص دادى آنها را به آنچه مرا به آن اختصاص دادى، پس تو را سپاس، به خاطر اینکه در این‏جایگاهم نزد تو یاد شده و ثبت شده بودم، از آنچه امید کردم مرا محروم مکن، و در آنجه خواندم ناامید مساز، به حرمت محمّد و خاندان پاکش، و درود خدا بر محمّد و خاندان محمّد. پس براى خود به هرچه که خواهى دعا کن. شیخ طوسى (ره) در کتاب «تهذیب» فرموده:

پس از آن هشت رکعت نماز زیارت بجاى آور، براى هر امامى دو رکعت و شیخ طوسى و سیّد ابن طاووس گفته‏اند چون خواستى ایشان را وداع کنى، بگو: سلام و رحمت و برکات خدا بر شما اى پیشوایان هدایت، شما را به خدا مى‏سپارم، و بر شما سلام مى‏فرستم، به خدا و رسول، و به آنچه شما آورید و بر آن راهنمایى کردید ایمان آوردیم، خدایا ما را با گواهان بنویس.

سپس بسیار دعا کن، و از خدا بخواه، که دیگر بار تو را به زیارت ایشان برگرداند، و زیارت آن بزرگواران آخرین زیارت‏

تو نباشد. علّامه مجلسى (ره)، در «بحار» از یکى از نسخه‏هاى قدیمى، زیارت مبسوطى ایراد فرموده و چون به تصریح ایشان و دیگران، بهترین زیارات براى آن بزرگواران زیارات جامعه است [مجموعه‏اى زیارات است که به هر کدام زیارت جامعه گفته مى‏شود مانند زیارت امین اللّه، جامعه معروفه و ...] که پس از این ذکر خواهد شد ان شاء اللّه، به همین خاطر ما در این مقام به همین اندازه اکتفا کردیم و در باب اول، در ذکر زیارات حجج طاهره علیهم السّلام در ایام هفته، زیارتى براى حضرت امام حسن علیه السّلام و زیارتى براى این سه امام بزرگوار نقل کردیم [صفحه 98]، از آنها غفلت نشود بدان‏که ما در زیارت هر یک از حجج طاهره علیهم السّلام غیز از ائمه بقیع علیهم السّلام صلواتى براى صاحب زیارت ذکر مى‏کنیم، و در صلوات بر این بزرگواران اکتفا مى‏کنیم به صلواتى که در آخر باب زیارات ذکر مى‏شود، به آنجا رجوع شود، و با ذکر صلوات بر ایشان ترازوى اعمال حسنه خود را سنگین کن. بدان‏که کثرت شوق این مهجور شکسته به آن مشاهد مشرفه مرا وادار مى‏کند که از قصیده‏هائیه [یعنى قصیده‏اى که قافیه آن حرف «ه» است‏] فاضل اوحدى، مادح آل احمدى جناب شیخ ازرى (ره) چند شعرى که مناسب با این مقام است ذکر کنم و خود را به آن مشغول نمایم. درباره این قصیده از شیخ الفقهاء العظام خاتم المجتهدین الفخام شیخ محمّد حسن، صاحب «جواهر الکلام» نقل شده، که آرزو مى‏کرد آن قصیده در نامه عمل او نوشته شود و کتاب با عظمت «جواهر» در نامه عمل ارزى ثبت گردد، ازرى (ره) چنین فرموده است:

به راستى که شوق این دلها را به پریشانى نشانده‏

و این چشمها را گریه خون‏آلود نموده‏

جریحه دار کننده ترین بلاها دیده‏ام را نگریاند

ولى عشق دوست آن را به گریه‏انداخت‏

هر روز براى حوادث بازگشتى است‏

که کوه رضوى را قدرت برخورد با آنها نیست‏

چگونه امید نجات از آنها مى‏رود

مگر با پیمانى از آقاى رسولان طه‏

حصار محکم هراسندگان از هر هراسى‏

کاملترین عرب از جهت تعهّد و وفادارترین آنها

سرچشمه دانش جز نزد او نیست‏

خبر کائنات است از ابتداى آنها

از او دانش و بردبارى بر خلق افاضه شد

که خردها خردمندى خود را از آن دو گرفت‏

نامش را بلند آوازه کرد آسمانها

و زمین، چنان‏که بلند آوازه کرد صبح را آفتابش‏

و اینگونه شد که فضائل او را پخش کردند

هر قومى با اختلاف زبانهایشان‏

به وجد آمد خاک از نامش‏

و برترى گرفت از بلندترین آسمانها پست‏ترین جایگاهش‏

از نظر ذات از جوهر تقدّس گذشت‏

پیابران در عناى آن مبهوت شدند

فکرت را در صفات احمد جولان مده‏

زیرا همان صورتى است که هرگز آن را نخواهى دید

خدا را کداین آفریده است که بزرگتر از او باشد

او هدفى است که خدا آن را استقصا نموده‏

خدا شرق و غرب را طاهر به باطن زیرورو کرد

پس احمد را دید و او را انتخاب کرد

من منازل قدس او را فراموش نمى‏کنم‏

که آنها را تقوا بنا کرد پس بنایش را برافراشت‏

و مردان با عزّتى را در خانه‏هایى‏

که خدا اجازه داد حریم آنها عزیز شمرده شود

سرورانى که جز رضاى خدا را نمى‏خواسته‏اند

چنان‏که خدا هم جز رضاى آنان را نمى‏خواست‏

آنان را از کمال خود به معناهایى اختصاص داد

و آنان را به برترین نامهایش نامید

براى عرش جز گنجهایى نبودند

پنهان، منزّه است آنکه آشکارشان کرد

براى آنها چه بسیار زبانهایى است که از خدا خبر مى‏دهد

آنها قلمهاى حکمتى بودند که خدا تراشید

آنان دیدگان سالمى هستند که راهنمایى کنند

هر چشم نابینایى را دو چشم سالم آنها

دانشمندان امامان حکیمانى هستند

که ستارگان با پیروى از هدایت آنها هدایت شوند

پیشروانى که دانش و بینش عقلشان‏

شنیدگاه و دیدگاه هر حکمتى است‏

باک ندارم گرچه بر زمین فرو ریزد

آسمانها، پس از نائل شدن به دوستى آنان‏



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/5/15 :: ساعت 1:32 عصر )
»» تخریب بقاع متبرکه بقیع توسط وهابیون

مظلوم ترین نگاه تاریخ

آه، که چه قدر غربت «مدینه» سنگین است، وقتی به «بقیع» می اندیشم!

به مظلومیتی که در طول تاریخ، خورشید را غبارِ غم، به آیینه نشانده است!

غم! واژه آشنایی که نماد تصاویر بقیع و «چهار تربت» نورانی و آستان کبریایی است؛

غم؛ همان حبل المتینی که در غروب های غمگین جمعه، دل بدان تمسّک می جوید و قطره قطره، اندوهان جاری از نگاهش را، به تماشا نمی نشیند.

غم؛ همان عصاره عشقی که در نهاد «شیعه» نهاده اند و اندوهی را، جز غمِ «آل اللّه »، برایش مکروه دانسته اند!

... غروب جمعه از راه می رسد. هنگام دعا و استغاثه است: اَللّهُمَ إِنّی اَسْئَلُکَ بِحَقِّ فاطِمَةَ وَ أَبیها، و بَعْلِها وَ بَنیها، وَ السَّر الْمُسْتَودَعِ فیها؛ أَنْ تُصَلّیَ عَلی مُحمَّدٍ، وَ أَنْ تَفْعَلَ بی ما أَنْتَ اَهْلُهُ، وَ لا تَفْعَلَ بی ما اَنَا اَهْلُهُ.

دلت را رهسپار مدینه می کنی و از دیوار بقیع ردّ می شوی؛ با تمام غربتت می خوانی: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلی...

اَلسَّلامُ عَلیْکُمْ اَئِمَّةَ الْهُدی، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَهْلَ التَّقْوی، اَلسلامُ عَلَیْکُم اَیُّهَا الْحُجَجُ عَلی اَهْلِ الدُّنْیا... ؛ غریبانه سر به زانوان می گذاری، وقتی به خود می آیی، در ذهنِ تصاویری گُم شده ای؛ که نشانِ مظلومیّت خاصِّ آل اللّه است. «بقیع» مظلوم ترین نگاه تاریخ، در آیینه اسلام است! مظلوم ترین نگاهِ به یاد ماندنی! مظلومیّت تصاویر بقیع، تنها مربوط به چهارده قرن پیش نیست! زخم، زخم امروزی است! و داغ، تازه ترین داغ است! بر سینه زمان!

در عصر گفت وگوی مذاهب ـ گفت وگوی تمدّن های بشری ـ امّا دریغا! که قصرهای کوتاه و بلندِ «بِن ریال ها» و «بِن دینارها» با دُلارهای بوسفیانی و بوجهلی، هر روز، رنگ و رویی تازه می گیرند و آستان کبریایی چهار امام معصوم مظلوم را ـ که نواده پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هستند ـ به حوادث تاریخ سپرده اند! به حوادثی مربوط به گذشته! گنبدی جز گنبد لاجوردی آسمان و شمع و چراغی، جز چلچراغ کهکشان ندارد! حقّا! که: تَبّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَب!

بریده باد، دستی که ادامه ابوجهل و ابولهب است!

بریده باد گلویی که دغدغه های شیطان را، با حنجره یهوداییِ صفتی ها و خطیب ها، بازگو می کند! بریده باد پایی که عظمتِ تاریخ اسلام را زیر پا می گذارد، تا نقشِ «لورَنس عربستان» را، در صحنه تمایلات غرب، بازی کند!

بریده باد نفسی که با سرمایه «حرمین شریفین»، کلوپ های «مک دونالد» را وسعت می بخشد!

بریده باد، حیات کسانی که بوی دهلیزِ خلفه گاه ها را به عطر ملکوتی و لا یتناهیِ «اهل کَساء» ترجیح می دهند!

بریده باد رشته علایقشان؛ که «اسلام» را محدود به چاه های «نفت» کرده اند!

... آن روز، ریزه خوارانِ دستگاه استعمار، تیشه به ریشه دینی، نهادند که با نام نامیِ حضرت صادق علیه السلام در تمام جهان شناخته شده است!

آن روز، آن ها ناشیانه، عظمتِ «حَرمی» را مورد تعرّض قرار دادند که شریعت نبوی، مدیونِ علم و حِلمِ ساکنانِ آن حرم است!

دریغ از نادانیِ قومی که بزرگان خویش را ـ که بزرگانِ جهان علم و دیانت هستند ـ نمی شناسد، دریغ!

دریغ از کوته فکری کسانی که با بی لیاقتی و بی کفایتی، پرچم سبز هدایت را به دوش می کشند ـ آن هم در عصری که به تمدّنِ نیاکانش ارج می نهد ـ ! دریغ! نپاید حیاتشان! که حیات دین را، تمدید می کنند!

امشب به پشت بام بروید

مهدی میچانی فراهانی

ابلیسانِ بغض و کینه را ببین که چگونه بر گرده عقل جاهلانِ عرب نشسته اند و افسار به دست می تازند.

آیا معصومین ما را چه حاجتی ست به آرامگاهی از خاک؟ که ایشان سراسر نورند و نور در خاک نمی گنجد. و مگر جز این است که آرامگاه ایشان زیارتگاه ماست و درگاه توسل و استجابت و بهانه ای برای آمرزش گنهکارانی که گاه ارادتی می ورزند.

بگذار کینه توزان وهابی هر چه می خواهند، مشتی خاک را زیر و زِبَر کنند و بر سر بریزند که عرصه سیمرغانی چنان، جولانگاه مگسانی چنین نخواهد بود، جزاین که آبروی واداده خویش را از چهره فرو خواهند ریخت، ولی دردا از نمک نشناسانی که هنوز هم از مرحمت زائران بقیع، نان می خورند و از نوری که از مزار متبرک می خیزد چگونه دست یازیدند به معصیتی که تمام بدکاران تاریخ از آن شرم کردند و چگونه ابلیس، این چنین بر اینان فرو نشست!

مدینه خون گریه می کند که خاطرات گرامی اش را باز آشفتند. شهرها خاطرات متبرک خویش را دوست می دارند.

بقیع، این شهیدستانی را که مدینه، قرن ها چونان نگینی مقدس در خویش محفوظ داشته بود، اینک به تاراج نشسته اند، ابلیس صفتانی که خود را خادمان کعبه بزرگ پنداشته اند.

خون باید گریست؛ چنان که گریستیم بر غربت بزرگانی که این قوم افسار گسیخته جهد باطل امّا بی دریغی در تحقیرشان دارد.

غریب زیستن، غریب شهید شدن و غریب ماندنِ مزارشان، در بین جماعتی که حتی به مزارهای صدها ساله رحم نمی کنند، مردانی آن چنان بزرگ که اینک پس از صدها سال، هنوز شیطان، آتش خشم خود را از ایشان نتوانسته است فرو بنشاند.

بگذار ابلیس تا ابد در آتشی که خود افروخته است بسوزد و از بی قراری، قبرستان های کهن را بشکافد تا شاید اندکی بیارامد.

اما فریاد از این همه مظلومیّت! می گویند شب های بقیع را حتی چراغی کوچک روشن نمی کند و سنگ قبری ساده را نیز از مزارها دریغ می ورزند، امّا چنین قبرستان تاریک را چه نیازی به چراغ که خود منشأ درخشان ترین آفتاب هاست.

چشمان معیوب وهابیون نمی بینند؛ بگذارد در خود بپندارند که بقیع را تاریک نگاه داشته اند، بگذار هرچه می خواهند بیندیشند، مهم این است که هر شب که بر پشت بام می ایستیم، شهاب های سبز درخشانی را می بینیم که از مدینه برمی خیزد و به آسمان فرو می رود. مهم نور است و نوری که از نورالانوار سرچشمه می گیرد. پس کدام شبِ تاریک قدرتِ خاموش کردن چنین نوری را خواهد داشت. بقیع متبرک، همواره نگین کوچکتری خواهد بود که در جوار مدینه النبی، تا ابد در حلقه کهکشان می درخشد. باور نمی کنید؟ امشب به پشت بام بروید.

تکه ای از بهشت

حمیده رضایی

ستاره های سوخته، یک به یک به خاک می افتند. صدا، صدای سکوت است و صدای غم انگیز ناله های نافرجام چاه.

صدا، صدای فرو شکستن شاخه های نخل های سوخته است.

صدا، صدای دردی فروخورده است. صدا، صدای سیلی است و زنجیر، صدای دردی که در اعماق خاک ریشه دوانده است. صدا، صدای بهاری سوخته است که پا برهنه در کوچه ها می دود و بر سر می کوبد.

کجای خاک، بوی عروج می دهد؟

کجای خاک، فرشته ها به سجده افتاده اند؟

کجا خاک، بال های پروازش را گسترده است؟

کجای خاک، تکرار مصیبت است و رنج؟ چشم هایی بارانی، دردهای همیشگی را آه می کشند. چگونه شهاب های بی مدار، دور خاک می گردند؟ چگونه ستاره های سیاه پوش، بر سینه می کوبند؟

سنگ، سکوت عمیق درد است؛ سنگ ها را زیر و رو نکنید.

این خاک مقدّس را فرو مپاشید، کبوتران آواره را سنگسار نکنید، بهار در سر انگشت تاریخ، به حیرت مچاله می شود؛ نگذارید خاک بوی عفن گناه بگیرد، دست های عصیانتان را دراز نکنید.

بقیع، تکّه ای از بهشت است؛ از بهشتِ خدا، خود را برانید. هزار ابلیس در چشم هایتان به سجده افتاده اند، هزار دهلیز به دوزخ ختم شده، راه عبور گام های شمایند؛ پا بر قداست این خاک مگذارید.

ستاره های پاره پاره، ستاره های خرد شده، ستاره های صد چاک را زیر گام نفرسایید.

آه از این رنج که اعماق جانِ خاک را به پنجه می فشارد.

بقیع، بوی رنگین کمان های سوخته می دهد. بقیع، شب های درد و داغ است بقیع، ادامه مظلومیّت طنین ناله های چاه است؛ ادامه سکوت فراگیر شهر. بقیع، جریان جاری خونی ست که در رگان تاریخ می جوشد. دست از عصیان بردارید هزار کبوتر، تنهایی این خاک مقدّس را بال می زنند. آه از این ...؟

هنوز از بقیع صدای گریه می آید!

نزهت بادی

آیا تا به حال شبی در بقیع بوده ای؟

آن جا که باد آه می کشد و خاک های بقیع را در هوای تبدار شب می پراکند؛

آن جا که ماه با دستان ابر، صورت گریه آلودش را می پوشاند و بقیع در هاله ای از تاریکی گم می شود؛

آن جا کوچک ترین ستاره آسمان، پای بر زمین می کوبد و بهانه نوری را می گیرد که یک شب در عمق خاک ها مدفون شد؛

آن جا که فاخته دلشکسته شب، آوازهای از یاد رفته مدینه را برای غم های شکسته اش، لالایی می خواند.

پیش از آن که بقیع ویرانه ای شود، به دست خفاشانِ وارونه ای از سقف مغاره تاریک وهابیت! غریبستانی بود که خاکستر نیم سوخته شمع های خاموشش، داغ غربت بر دل هر رهگذر می زد و نگاهش را به آتش می کشاند.

بعد از این که قابیل زادگان، حرمت آب و گل مزار عشق را هم شکستند، از بقیع چیزی نماند. جز چند نشانه بر مزار نجیب زادگانی غریب و همان مرد ناشناسِ خاک نشین که با شب های دلتنگ بقیع انسی دیرینه داشت.

هنوز از بقیع صدای گریه می آید!

گویی خواب از سر فاخته تنهای بقیع پریده و قصد آن کرده که تمام شب را با زمزمه های غریبانه مردی که حدیث کسا می خواند، هم گریه شود.

آیا تا به حال شبی در بقیع بوده ای؟

اگر شبی گذرت بر بقیع افتاد، شاید بتوانی جای پای اشک های زائر بی نام و نشانش را دنبال کنی و مزار ناپیدای فاخته پر و بال شکسته مدینه را بیابی که بوسه گاه دو چشم نرگسی شاهینِ تیز بال آسمان حیدری است که بر زمین فرود نمی آید مگر به قصد سجده بر خاک متبرک مزار بی نام و نشان یاس علوی علیه السلام !

مدینه خاموش

امیر اکبرزاده

زمین و زمان رنگ غم و ماتم و اندوه به خود گرفته است. آسمان نفس نفس می زند و از شرم خاک بر سر می کند. خاک، سینه چاک می کند از این فاجعه دردناک و غم انگیز که بر خود می بیند. فاجعه ای که رنگ ننگ بر پیشانی تاریخ زد و مصداقی شد بر آیه «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ».

قوم خفّاش صفت و تاریک اندیش دست به کار می زدند نه تنها زمین که عرش خدا را به لرزه انداخت. سیاه طینتان مدینه عملی را انجام دادند که روز در چشم شهر، از شب، تیره تر شد. مدینه عمق این فاجعه را می فهمد و درد این جراحت را حس می کند. مدینه ای که آشنای لحظه به لحظه رسول اللّه است، شهری که بارها از زبان فرستاده خداوند شنیده است:

«إِنّی تاِرِکٌ فیکُمْ الثَّقَلَیْنِ، کِتابَ اللّه َ وَ عِتْرَتی»

«من در میان شما دو چیز گران بها را به یادگار باقی می گذارم، کتاب خدا و اهل بیتم» مدینه می فهمد بقعه هایی که امروز این چنین گرد ویرانی بر گوشه و کنارشان می نشیند و همنشین خاک می شوند، بدن های مطهر چه کسانی را در قلب خود جای داده است، کسانی که از سلاله رسولند، فرزندان علی هستند و جگر گوشه های فاطمه.

مدینه می داند، ولی لب فروبسته و خاموش می نگرد تا روزی که ثابت شود معصومیّت، مظلومیت و حقّانیّت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم .

دخیل به سنگ های پراکنده

حمیده رضایی

بگذار سر بر خاک بگذارم و چشم های بارانی ام را در سکوت بچرخانم!

بگذار دردهای ناگفته ام را اشک بریزم!

شانه های سکوتِ شهر سنگین است؛ جایی برای سرشارِ دلتنگی هایم نخواهد داشت.

بقیع، سراسر نور است، بقیع خاکِ عروج است بال پرواز است، تشعشع سکوتی مظلوم است.

بگذار دست های دعایم را بلند کنم و تکّه تکّه آب شوم.

این دره مرا خواهد کشت. این عذاب آورترین لحظه زیستن است، آن گاه که خاک را نیز خاک می کنند آن گاه که خود را از بهشت زمین محروم می کنند.

آن گاه که چشم های جسور خویش را دور بقیع، دیوار می کشند. چه دردی است این که در جانم می پیچد؟!

چگونه زنده بمانم، وقتی از بهشت رانده می شوم؟ وقتی بهشت زمینی ام را از من می ستانند؟ وقتی دست های محتاجم را هر قدر دراز می کنم، ضریحی نمی یابم تا دعاهای مستجاب نشده ام را به آن گره بزنم؟

هر چقدر بال می زنم، گنبدی برای مأوا نمی یابم. آسمان تکه تکه می شود و بر خاک می غلتد.

آسمان بوی افول می گیرد و خاک، بوی عروج.

شکستن در بال هایم معنا می شود، آن گاه که خورشید، عزادار لحظه های آمده است، آن گاه که شهر، زیر گام های ظلم له می شود. دخیل می بندم به خاک، به سنگ های پراکنده به حرمت های شکسته.

دخیل می بندم با رشته های اشکم، با دست های کوتاهم با امیدهای ناامیدم.

دخیل می بندم و پا به پای خاک، سکوت را ضجّه می زنم تا دردهای همیشگی ام تسکین یابد.

آه از این روزهای سکوت و درد!

باید تمام سکوتِ شهر، چاهی شود تا صدای دردهای خاک را در خود فرو بخورد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/5/15 :: ساعت 1:31 عصر )
»» سرزمین نور

اشاره

در هشتم شوال 1344ق، قبرستان مقدس بقیع در شهر مدینه، به دست پیروان گروه وهابیت، به ویرانه ای تبدیل شد. ویران سازی قبرهایی که پله های آسمان بود، ریشه در افکار منحرف و دور از اسلام داشت؛ افکاری که با برداشت های سطحی و جدا از معارف اهل بیت علیهم السلام همراه بود و آثار ناپاک آن، همچنان دامن پاک جامعه اسلام را لکه دار کرده است.

 

بنیان فرقه وهابیت

آیین وهابیت توسط محمدبن عبدالوهاب پایه گذاری گردید. محمدبن عبدالوهاب از آغاز کودکی سخنانی درباره توحید، توسل، زیارت قبور و... به زبان می آورد. وی پس از سفر به مدینه و بصره و آشنایی با افکار ابن تَیْمِیّه در اظهار عقاید خود راسخ تر گردید. تا اینکه، این آیین انحرافی را پدید آورد. با تشکیل حکومت وهابی آل سعود، وهابیان به هر شهری که وارد می شدند آثار و بناهای تاریخی و مذهبی آن شهر را خراب می کردند. وهابیان برای بار نخست در سال 1221 بخشی از بناهای قبرستان بقیع را ویران کردند و سپس با تسلط خود بر حجاز در شوال 1344 کلیه بناهای مذهبی را ویران و اشیاء قیمتی آن را به تاراج بردند.

 

آشنایی با برخی عقاید وهابیان

پیروان فرقه وهابیت، به نظر «ابن تیمیه» مبنی بر اختصاص عبادت به آنچه اسلام در قرآن و سنت مقرر داشته، اکتفا نکردند بلکه امور عادی را نیز خارج از حوزه اسلام می دانستند، به همین مناسبت، دخانیات را حرام و کسی را که دود استعمال می کرد مشرک می دانستند. وهابی ها به دعوت اکتفا نکردند بلکه با مخالفان خود به جنگ می پرداختند و معتقد بودند که این جنگ، علیه بدعت هاست. وهابیون پس از تسخیر هر شهری، ضریح ها و قبرهای شخصیت های مذهبی آن شهر را ویران می کردند. پاره ای از اروپایی ها به آنان لقب ویران کنندگان معابد دادند. آنان چون بر حجاز دست یافتند تمام قبور صحابه را با خاک یکسان کردند. آنان به ظواهر اسلام معتقد بودند و توجه به غیر از ظاهر اسلام را کفر و ارتداد می دانستند.

 

چگونگی تخریب بقیع

ایوب صبری پاشا، تخریب قبور بقیع را چنین نگارش می کند:

«آل سعود پس از محاصره طولانی شهر مدینه و پیدا شدن آثار تسلیم مردم شهر، شروطی را برای آنان تعیین کرد که برخی از آنان چنین است: 1. پذیرش آیین وهابیت و پرستش خداوند بر اساس احکام. 2. تخریب قبور و بارگاه و مقابری که در داخل مدینه است. 3. ترک آیین نیاکان خود و گرویدن به آیین وهابیت و عمل به احکام آن. 4. هدر رفتن جان و مال مسلمانان در صورت عدم پذیرش آیین وهابیت. آل سعود پس از پذیرش این شروط از سوی مردم، تخریب گنبد و بارگاه قبور را به عهده خود مردم گذاشتند و مردم به دلیل محاصره شدید اقتصادی و سختی های فراوانی که متحمل شده بودند، مجبور به تخریب بقیع شدند.

 

توسل به بزرگان دین

مهم ترین و بزرگ ترین اشکالی که وهابیان به مسلمانان وارد دانسته و با تمام توان به مبارزه با آن برخاستند، مسئله توسل و زیارت معصومان به خصوص پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می باشد. وهابیان معتقدند که نمی توان به مرده تَقرّب و توسل جست، از این رو هر گونه حیات و علم و آگاهی را حتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نفی می کنند. اما در احادیث بسیاری چه از نظر شیعه و چه از نظر اهل سنت آورده شده است که پیامبر و حتی امامان علیهم السلام ، سخن کسانی که به آنها از دور و نزدیک سلام می دهند، می شنوند و به آنها پاسخ می گویند و حتی اعمال امت بر آنها عرضه می شود.

 

توسل در اسلام

از آیات قرآن این گونه استفاده می شود که وسیله قرار دادن انسان صالح در پیشگاه خدا و طلب چیزی از خداوند به خاطر او به هیچ وجه ممنوع نیست و با توحید منافاتی ندارد. در آیه 64 سوره نساء می خوانیم:«اگر آنها هنگامی که به خویشتن ستم کردند (و مرتکب گناهی شدند) به سراغ تو می آمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش می کردند و تو نیز برای آن ها طلب عفو می کردی، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند». همچنین در آیه 97 سوره یوسف می خوانیم که: «برادران یوسف از پدر تقاضا کردند که در پیشگاه خداوند برای آنها طلب اسغفار کند و یعقوب نیز پذیرفت». در آیه 114 سوره توبه نیز موضوع استغفار ابراهیم در مورد پدرش آمده که تأثیر دعای پیامبران را درباره دیگران تأیید می کند. در روایات بسیاری نیز بر این مسئله تأکید شده است.

 

دو نکته درباره توسل

منظور از توسل این نیست که کسی خواسته اش را از خود معصوم بخواهد بلکه معصوم را واسطه میان خود و خداوند قرار می دهد تا حاجاتش برآورده شود. همچنین از نظر یک مسلمان، پیامبران و صالحان پس از مرگ، حیات برزخی دارند؛ حیاتی وسیع تر از عالم دنیا، همانطور که در قرآن در مورد شهدا می خوانیم: «آنها را مرده نپندارید بلکه آنان زنده اند». با توجه به این نکته ها، می توان هنگام مواجهه با مشکلات از افرادی که نزد خداوند جایگاه والایی دارند، به عنوان واسطه ای در راه رسیدن به اهداف خویش کمک بگیریم.

 

دو جبهه گیری

دو گروه درباره توسل جستن در اشتباهند: گروه اول کسانی که برای پیامبر و امامان قدرت بالذات و دستگاهی مستقل در مقابل خدا قائلند که این یک نوع شرک و بت پرستی است. گروه دوم نیز کسانی هستند که معتقدند معصومان علیهم السلام از اسرار غیب آگاهند و می توانند به نفع خود چیزی را انتخاب کرده و از آنچه به زیانشان است، بپرهیزند. اما قرآن می فرماید: «ای پیامبر بگو من از غیب و اسرار نهان آگاه نیستم؛ زیرا اگر از اسرار نهان آگاهی داشتم منافع فراوانی را برای خودم فراهم می ساختم و هیچ گونه زیانی به من نمی رسید». از این رو، آگاهی پیامبران و امامان علیهم السلام از دنیای غیب، تنها با اجازه خداوند و اطلاع رسانی از سوی او ممکن است و متوسل حقیقی، با شناخت از این مسائل، از معصومان به عنوان واسطه هایی آبرومند به هنگام حاجت خواهی، بهره می برد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/5/15 :: ساعت 1:30 عصر )
»» حفظ زبان در روایات‏

عَنْ عُثْمانِ بْنِ عیسى‏ قالَ: حَضَرْتُ أبَا الْحَسَنِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ وَقالَ لَهُ رَجُلٌ:

أوْصِنى فَقالَ لَهُ: إحْفَظْ لِسانَکَ تَعِزُّ وَلا تُمَکِّنِ النّاسَ مِنْ قِیادِکَ فَتُذِلُّ رَقَبَتَکَ‏ «1».

عثمان بن عیسى مى‏گوید: خدمت حضرت ابو الحسن علیه السلام بودم که مردى به آن جناب گفت: به من توصیه‏اى بنما. حضرت فرمود: زبانت را نگهدار تا عزیز باشى، ومهار خود را به دست مردم مده، تا از خوارى و ذلّت دور بمانى.

رسول خدا صلى الله علیه و آله به مردى که براى زیارت آن حضرت آمده بود فرمود:

تو را به چیزى راهنمایى نکنم که به خاطر آن خداوند تو را به بهشت برد؟ عرضه داشت: چرا یا رسول اللّه. فرمود: از آنچه خدا به تو مرحمت فرموده، بپرداز.

گفت: اگر خودم محتاج‏تر باشم چه کنم؟ فرمود: ستمدیده‏اى را یارى کن. گفت:

اگر ناتوان‏تر از آن ستمدیده باشم. فرمود: بیخردى را هدایت کن. گفتم: اگر خود بدبخت و بیخرد باشم بیش از آن که محتاج به راهنمایى است. فرمود: زبانت را جز از خیر حفظ کن، آیا شاد نیستى که یکى از این صفات در تو باشد و تو را به بهشت کشد «2».

راستى، حضرت حق براى نجات همه جانبه انسان چه درهایى از رحمت و لطف و عنایت به روى انسان باز کرده؟!

راهى به سوى سعادت و سلامت وجود ندارد، مگر آن که خداوند مهربان تمام‏ انسان‏ها را به آن راه هدایت فرموده است.

او از هر جهت عاشق انسان و علاقه‏مند به سعادت آدمى است، میل دارد تمام انسان‏ها در وادى بندگى وارد شده و از دستورهاى سعادتبخش او پیروى کنند، او جهنم و عذاب را براى احدى نمى‏پسندد و خزى دنیا و آخرت را براى کسى نمى‏خواهد.

دعوت جناب او، دعوت به دارالسلام و دعوت به خیر و دعوت به سلامت است و دعوت به عاقبت بخیرى و دعوت به لقاء اللّه است، اما این انسان است که بین خود و او هزاران حجاب قرار داده است.

عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ: یا بُنَىَّ إنْ کُنْتَ زَعَمْتَ أَنَّ الْکَلامَ مِنْ فِضَّةٍ فَإنَّ السُّکُوتَ مِنْ ذَهَبٍ‏ «3».

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: لقمان به فرزندش گفت: پسرم! اگر تصور مى‏کنى سخن از نقره است، به حقیقت که خاموشى از طلا است.

قالَ رَسُولُ اللّه صلى الله علیه و آله: أمْسِکْ لِسانَکَ فَإنَّها صَدَقَةٌ تُصَدَّقُ بِها عَلى‏ نَفْسِکَ، ثُمَّ قالَ:

وَلا یَعْرِفُ عَبْدٌ حَقیقَةَ الایمانِ حَتّى‏ یَخْزُنَ مِنْ لِسانِهِ‏ «4».

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: زبانت را حفظ کن که حفظ زبان در حقیقت دستگیرى از خودت مى‏باشد، آن گاه فرمود: هیچ بنده‏اى حقیقت ایمان را نشناسد، مگر این که زبانش را در بند کند.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله نَجاةُ المُؤْمِنِ فى حِفْظِ لِسانِهِ‏ «5».

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: نجات مؤمن در نگهداشتن زبان است.

امام باقر علیه السلام مى‏فرمود:

عادت ابوذر این بود که فریاد مى‏زد: اى دانش خواه! به حقیقت که این زبان کلیدِ خیر و شر است، چنانچه بر طلا و نقره‏ات مهر مى‏زنى تا از دستبرد محفوظ بماند، بر زبانت نیز مهر خاموشى بزن، تا از عذاب دنیا و آخرت در امان بمانى‏ «6».

عیسى بن مریم مى‏فرمود:

به جز ذکر خدا سخن بسیار مگویید؛ زیرا بسیار گویان جز در ذکر خدا دل‏هاشان سخت است، ولى نمى‏دانند «7».

عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام: ما مِنْ یَوْمٍ إلّاوَکُلُّ عُضْوٍ مِنْ أعْضاءِ الْجَسَدِ یُکَفِّرُ اللِّسَانَ یَقُولُ: نَشَدْتُکَ اللّهَ أنْ نُعَذَّبَ فیکَ‏ «8».

امام صادق علیه السلام فرمود: روزى نیست، مگر این که هر عضوى از اعضاى بدن در برابر زبان کرنش کند و بگوید: تو را به خدا قسم خودت را حفظ کن، مبادا من براى تو عذاب بکشم.

عَنْ عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام قالَ: إنَّ لِسانَ ابْنِ آدَمَ یُشْرِفُ عَلى‏ جَمیعِ جَوارِحِهِ کُلَ‏ صَباحٍ فَیَقُولُ: کَیْفَ أصْبَحْتُمْ؟ فَیَقُولُونَ: بِخَیْرٍ إنْ تَرَکْتَنا وَیَقُولُونَ: اللّهَ اللّهَ فینا وَیُناشِدونَهُ وَیَقُولُونَ: إنَّما نُثابُ وَنُعاقَبُ بِکَ‏ «9».

امام سجاد علیه السلام فرمود: هر بامداد زبان آدمى بر همه اعضاى تنش سرکشد و گوید: حالتان چطور است؟ گویند: اگر ما را رها کنى بخیر است، ومى‏گویند: خدا را خدا را درباره ما و او را قسم مى‏دهند و مى‏گویند: همانا به خاطر تو یا ثواب گیریم یا به عذاب الهى دچار شویم.

مردى خدمت رسول اسلام صلى الله علیه و آله مشرّف شد و عرضه داشت: مرا نصیحتى کن.

فرمود: زبانت را حفظ کن، واى بر تو، آیا مردم را جز روییده‏هاى زبان به روى در دوزخ درافکند «10»؟!

عَنِ الوَشّاءِ قالَ: سَمِعْتُ الرِّضا علیه السلام یَقُولُ: کانَ الرَّجُلُ مِنْ بَنىْ إسرائیلَ إذا أرادَ الْعِبادَةَ صَمَتَ قَبْلَ ذلِکَ عَشْرَ سِنینَ‏ «11».

وَشّاء مى‏گوید: از حضرت رضا علیه السلام شنیدم مى‏فرمود: هر مردى از بنى اسرائیل مى‏خواست عابد شود، پیش از آن ده سال خاموشى اختیار مى‏کرد.

عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ فى حِکْمَةِ آلِ داوُدَ: عَلَى الْعاقِلِ أنْ یَکُونَ عارِفاً بِزَمانِهِ مُقْبِلًا عَلى‏ شَأنِهِ حافِظاً لِلِسانِهِ‏ «12».

امام صادق علیه السلام فرمود: در حکمت آل داود است: بر خردمند است که زمان خود را بشناسد و بر برنامه خودش روى آرد و زبانش را نگهدارد.

عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: لا یَزالُ الْمُؤْمِنُ یُکْتَبُ مُحْسِناً مادامَ ساکِتاً فَإذا تَکَلَّمَ کُتِبَ مُحْسِناً أوْ مُسیئاً «13».

امام صادق علیه السلام فرمود: پیوسته بنده مؤمن نیکوکار نوشته شود، تا وقتى خاموش است و چون به سخن آید نیکوکار یا بدکار نوشته شود.

زبان از نعمت‏هاى عظیم الهى و لطائف صنع غریب ربوبى است، زبان جِرمش صغیر و جُرم و طاعتش بزرگ و عظیم است، زبان نهایت طاعت و طغیان عبد است، زبان میدان‏دار تمام اوضاع باطن و ظاهر است‏ «14».

آرى، این نعمت عظیم و این ودیعه بزرگ الهى چون در سخن گفتن راه انحراف گیرد، گناهان عظیم از او سرزند و چون به راه حق و حقیقت رود طاعات بزرگ و منافع کثیره از او ظهور کند، اگر به ارزیابى تعداد گناهان برخیزیم به این نتیجه مى‏رسیم که سهم عمده گناهان بر دوش زبان است، چنانچه اگر به ارزیابى طاعات دست زنیم مى‏بینیم قسمت اعظم طاعات سهم زبان است.

بیایید درباره این عضو فوق‏العاده حسّاس بیشتر اندیشه کنیم و از عاقبت آزادى زبان و بى‏بند و بارى آن بترسیم که بدترین روز، در فرداى قیامت روز زبان است و سخت‏ترین عذاب در فضاى دوزخ، عذاب زبان است.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- الکافى: 2/ 133، باب الصمت وحفظ اللسان، حدیث 4؛ وسائل الشیعة: 12/ 190، باب 119، حدیث 16048؛ بحار الأنوار: 68/ 296، باب 78، حدیث 68.

(2)- الکافى: 2/ 133، باب الصمت وحفظ اللسان، حدیث 5؛ وسائل الشیعة: 12/ 182، باب 117، حدیث 16026؛ بحار الأنوار: 68/ 296، باب 78، حدیث 69.

(3)- الکافى: 2/ 114، باب الصمت و حفظ اللسان، حدیث 6؛ وسائل الشیعة: 12/ 183، باب 117، حدیث 16027؛ بحار الأنوار: 68/ 297، باب 78، حدیث 70.

(4)- الکافى: 2/ 114، باب الصمت وحفظ اللسان، حدیث 7؛ مشکاة الأنوار: 175، باب 20؛ بحار الأنوار: 68/ 298، باب 78، حدیث 71.

(5)- الکافى: 2/ 114، باب الصمت وحفظ اللسان، حدیث 9.

(6)- الکافى: 2/ 144، باب الصمت وحفظ اللسان، حدیث 10؛ وسائل الشیعة: 12/ 191، باب 119، حدیث 16052.

(7)- الکافى: 2/ 144، باب الصمت وحفظ اللسان، حدیث 11؛ بحار الأنوار: 68/ 301، باب 78، حدیث 75.

(8)- الکافى: 2/ 144، باب الصمت وحفظ اللسان، حدیث 12؛ بحار الأنوار: 68/ 302، باب 78، حدیث 76.

(9)- الکافى: 2/ 115، باب الصمت حفظ اللسان، حدیث 13؛ ثواب الأعمال: 237؛ وسائل الشیعة: 12/ 189، باب 119، حدیث 16046.

(10)- الکافى: 2/ 115، باب الصمت وحفظ اللسان، حدیث 14؛ بحار الأنوار: 68/ 303، باب 78، حدیث 78.

(11)- الکافى: 2/ 116، باب الصمت وحفظ اللسان، حدیث 18؛ وسائل الشیعة: 12/ 183، باب 117، حدیث 16028؛ بحار الأنوار: 68/ 306، باب 78، حدیث 82.

(12)- الکافى: 2/ 116، باب الصمت وحفظ اللسان، حدیث 20؛ بحار الأنوار: 14/ 39، باب 3، حدیث 20.

(13)- الکافى: 2/ 116، باب الصمت وحفظ اللسان، حدیث 21؛ الخصال: 1/ 15، حدیث 53؛ بحار الأنوار: 68/ 307، باب 78، حدیث 85.

(14)- محجة البیضاء: 5/ 190، کتاب آفات اللسان.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/5/15 :: ساعت 1:29 عصر )
»» ارزیابى تقوا (4)

سلامت جسم‏

مسئله دانش‏اندوزى و کسب عشق و تنفّر و تهذیب نفس و اجراى فرامین الهى که در بخشهاى قبل توضیح داده شد، نیاز شدید به سلامت جسم و بهداشت بدن دارد.

کسى که گرفتار ناتوانى جسم است، و دچار مرض، چگونه دانش بیاموزد و با چه حالى دنبال تحصیل علم رود؟ و با چه نشاطى بشناخت زیبائى‏ها و نازیبائیها براى شعله ور ساختن عشق و برافروختن تنفر اقدام کند. آن زمان که انسان دچار کسالت و مرض است، یا گرفتار علل تنبلى و کسالت چه‏سان میتواند به تهذیب نفس برخاسته و براى آراستن خویش بفضائل و زدودن رذائل فعالیت نماید، بدن علیل کجا میتواند واجبات و احکام، و فرامین ریشه‏دار الهى را در تمام جوانب حیات مخصوصا در میدان مبارزه با دشمنان پیاده کند؟

اینجاست که نقش سلامت جسم براى فراهم آوردن انواع کمالات روحى و فکرى معلوم میگردد، از قول حکیمان نقل میکنند که گفته‏اند العقل السّلیم فى الجسم السّلیم: عقل سالم در جسم سالم است.

اسلام براى تأمین سلامت جسم چه در قرآن، چه در روایات قواعد بسیار مهمى دارد، که در جسم سالم است.

اسلام براى تأمین سلامت جسم چه در قرآن، چه در روایات قواعد بسیار مهمى دارد، که در کتابهاى فقهى از جمله در باب طهارت و اطعمه و اشربه و صید ذباحه بازگو شده، و میتوان ادعا کرد این سه باب مهم فقهى بیش از چند هزار قانون و قاعده مهم و اساسى دارد.

میگویند امیرى بخاطر عشق به پیامبر طبیبى بمدینه فرستاد، و فرمان داد که در آن شهر از مردم مریض عیادت کن، طبیب مدتى در مدینه بسر برد، در آن مدت بیمارى باو مراجعه نکرد، به پیامبر شکایت برد، حضرت فرمود: من بمردم گفته‏ام قبل از گرسنه شدن چیزى نخورند، و قبل از سیر شدن دست از غذا بردارند، بهمین جهت مردم کمتر گرفتار درد و رنجند، طبیب عرضه داشت اصل طب و بهداشت را باینان تعلیم کرده‏اى و اگر مردم باین دستور عمل کنند از آلام جسمى دور خواهند بود.

نبى بزرگ میفرمود المعدة رأس کلّ داء: شکم سر تمام امراض است، آرى پرخورى، نخوردن، بد خوردن، غذاى ناباب و غیر بهداشتى تناول کردن علت ناراحتى‏هاى فراوان است، این واقعیتى است که جهان امروز پس از سالیان دراز بآن پى برده و بهمین خاطر در تمام ممالک اداره‏اى عریض و طویل با بودجه‏هائى گزاف تحت عنوان نظارت و کنترل بر مواد غذائى بوجود آمده، ولى بخاطر بى‏ایمانى بسیارى از مردم این اداره در بسیارى از کشورها معجزه‏اى نشان نداده، زیرا ظاهر فروشگاههاى مواد غذائى بسیار زیبا و چشمگیر، اما باطنش همچون گور کافر پر از عذاب خداست. آیه شریفه 31 سوره الاعراف‏ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ.

گرچه مفهوم فوق‏العاده گسترده‏اى دارد و مصداق اتمش زرداران و زورداران و مفت‏خواران و غارتگران و چپاولگران بین‏المللى و عمال کثیف آنان هستند، ولى از مصداق معمولى آن که پرخوران هستند و آنان که رعایت آداب خوردن و آشامیدن ندارند نیز نباید غفلت داشت که اکثر مردم را شامل شده و آنان را بخاطر ضربه زدن بسلامت جسم از حوزه محبت الهى دور میکند.

قرآن مجید اعمال و مواد ضامن سلامت جسم را بر انسان حلال دانسته و بهیچکس حق ممنوع کردن مواد لازم براى بدن را نداده، و نیز مواد زیان‏آور را از قبیل خون، میته، گوشت خوک، حلال گوشتى که در چهارچوب قانون کشته نشده، حرام گوشتانى که در قانون برشمرده شراب بهر نوعى که تهیه شود حرام و ممنوع کرده و کسى حق حلال کردن خباثت و ارجاس را بر خود ندارد.

امام ششم مطابق روایتى که در وسائل نقل شده میفرماید:

خداوندى که پدیدآرنده جسم و جان است بمقتضاى حکمتش آنچه براى بدن سلامت‏آور بوده حلال کرده، و هرچه براى این کارگاه پر از اسرار زیان داشته ممنوع و حرام اعلام نموده است.

اسلام با توجه باینکه امراض جسمى، آثار زیان‏بارى براى روح و عقل دارد، مردم را بحفظ سلامت جسم دعوت نموده، و توجه باینموضوع را از اهم واجبات دینى شمرده است.

اسلام براى تأمین سلامت جسم در مسئله نور، هوا، خانه، لباس و رنگ و دوخت آن، کفش، وقت خواب، مقدار کار، استحمام، وسائل شخصى و عمومى، بهداشت محیط، مسئله اموات، دهان و دندان و ..... قواعد پرارزشى دارد که مراجعه بکتاب وسائل شما را با آن قواعد آشنا میسازد، و نیز در این زمینه کتابهاى مهم فقهى از قبیل شرایع، شرح لمعه، طهارت شیخ، طهارت حاج آقا رضا، جواهر، مستمسک العروه، فروع کافى شما را با قواعد بهداشت در اسلام روبرو خواهد کرد.

و نیز میتوان به کتابهاى فارسى در این زمینه از قبیل طب و بهداشت در اسلام، فلسفه و احکام، طب النبى و طب الصادق و طب الرضا، و بهداشت و ازدواج در اسلام و مطهرات در اسلام مراجعه کنید. در اینجا تذکر یک نکته فوق‏العاده ضرورى بنظر میرسد، و آن اینکه در شرع و در تحقیقات علمى و برنامه‏هاى تجربى ثابت شده، که آنچه بر بدن میگذرد در جهان عقل و روحتأثیر مستقیم دارد، و هرچه بر روح و عقل بر بدن اثر میگذارد، خوشحالى، اندوه، ترس، اندیشه، خودخورى، شجاعت، محبت، احساسات همه از عوارض نفسند، ولى نفس پس از برخورد بیکى از این عوارض اثرش را بر بدن ظاهر میکند، کسى که دچار ترس میشود، قلبش به طپش میافتد، زبانش لکنت پیدا میکند، رنگش میپرد زانویش سست میگردد، بیخوابى گریبانش را میگیرد، کنترل اعصاب از دستش میرود، از آن طرف هنگام عارضه سرماخوردگى، حصبه، وبا، سل، سرطان که همه مربوط ببدن است بر روح و روان اثر میگذارند، آدم مریض کم‏حوصله میشود، اندوه او را احاطه میکند؛ اراده و تصمیم و عزمش بهم میخورد، عصبانیت باو دست میدهد و .... روى این حساب غذاهائى که در دسترس است، هریک پس از هضم شدن علاوه بر تأمین نیاز جسم بر روان هم اثر میگذارد.

قسمتى از داروهاى روانشناسان براى معالجه مریض روانى غذا و میوه است، براى ایجاد رقت قلب، تحریک عواطف، شعله‏ور ساختن احساسات از انواع میوه‏جات و مواد غذائى استفاده مینمایند در این زمینه اگر بخواهید بدریافت عالیترین مسائل در همه زوایاى موضوع نائل آئید بکتاب اولین دانشگاه و آخرین پیامبر رجوع کنید.

اسلام نسبت باینموضوع عقیده گسترده‏ترى دارد، و سخنانى ماوراى آنچه دانشمندان ثابت کرده‏اند، آئین الهى میگوید مواد غذائى نه‏تنها در ظاهر روان و نفس و مشاعر و احساسات و غرائز اثر میگذارد بلکه در نیت و حال و معنویت و روحانیت و ملکوت وجود هم اثر دارد، چنانچه مواد غذائى از راه حلال و کسب صحیح و نیروى بازو و قوت زانو و عرق جبین بدست آید، تاثیرى الهى و اثرى نورانى در جان میگذارد، ولى اگر همان مواد از طریق نامشروع و حرام بچنگ افتد اثر نامطلوب در وجود انسان باقى خواهد گذاشت.

در کتب مهم روایتى آمده که مردم حرام‏خور از شنیدن پند و موعظه و نصیحت روى گردانند، و وعظ نسبت بآنان هم‏چون میخ آهنین بر سنگ است.

و نیز آمده که مردم حرام‏خور، از عبادت روى‏گردانند، و سستى و کسالت و تنبلى بر آنان حاکم است، مینویسند شخصى در برنامه بندگى کسل بود، علت و سببش را در یک لقمه حرام یافت، پس از آن که بجبران آن برخاست سستى در بندگى از وجودش رخت بربست و همراه با نشاط و خوشحالى شد.

نوشته‏اند: امام سجاد بحضرت حسین علیه السلام عرضه داشت مگر این مردم را موعظه نکردید؟ امام فرمود چرا همه ما بموعظه آنان اقدام کردیم اما کسى گوش نداد عرضه داشت چرا؟

فرمود براى آنکه شکمهاى آنان از حرام پر شده بود.

یکى از شرایط توبه و بازگشت بحق بنا بقول على علیه السلام در نهج البلاغه و تح العقول، آب کردن گوشتهائى است که بهنگام گناه یا از حرام‏خورى بر بدن انسان روئیده.

ملتى که از خوردن ربا، مال غصبى، دزدى، تقلب، کم‏فروشى، زور، خوددارى نداشته باشند، بانواع معاصى و گناهان گرفتار خواهند بود.

روى این حساب اسلام علاوه بر کتاب طهارت و خوردن و آشامیدن کتاب مهمى تحت عنوان حلال و حرام دارد، که آن کتاب مجموعه‏ایست از آیات قرآن و روایات وارده از نبى اکرم و ائمه طاهرین علیهم السلام. امّا آیات: «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً» «23» هان اى پیامبران از غذاهاى پاکیزه تناول کنید، آنگاه باجراى فرمان خداوند برخیزید، بدون تردید هدف از طیب بودن غذا فقط بهداشت ظاهر آن نیست، بلکه پاک بودن و حلال بودن غذا مطرح است، و این معنا در تمام آیات مربوط به غذا جاریست.

وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ: «24»

مال یک دیگر را بحرام مخورید، زمینه خوردن مال مردم را براى فرمانروایان متجاوز و ستمگر فاهم نیاورید، آنان به پشتیبانى شما مال مردم را بزور و ستم گرفته و بحرام و گناه میخورند:

إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً: «25»

آنان که بناروا مال یتیمان را میخورند فقط آتش میخورند، اینان بزودى در آتش غضب الهى جاى خواهند گرفت.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‏ ... .. فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏ ... .. وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ‏ ... .. وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ: «26»

شما اى گروه مؤمن در راه الهى خودنگهدار باشید و از گناه بپرهیزید، از ربا چشم پوشیده و اینگونه مال حرام را رها کنید زیرا ایمان اقتضا دارد که از چنین برنامه خطرناکى چشم بپوشید چنانچه روى هب ربا آوردید اعلان جنگ با اللّه و رسولش دهید، توبه این گناه باینست که اصل مال و سرمایه خویش را برداشته و مازاد آن را بصاحبان مال برگردانید، چنانچه باین عمل کثیف ادامه دهید براى همیشه اهل جهنم خواهید بود.

در این آیات بخصوص در آیه حرمت مال یتیم دقت کنید، آنجا که میگوید مال یتیم‏خور آتش میخورد، تا معلوم گردد که مال حرام بهر کیفیتى که باشد در برنامه‏هاى معنوى انسان تأثیر سوء میگذارد.

روایات:

قال رسول اللّه، من سعى على عیاله من حلّه فهو کالمجاهد فى سبیل اللّه و من طلب الدّنیا حلالا فى عفاف کان فى درجة الشهداء: «27»

آنکس که بخاطر زن و فرزند در راه بدست آوردن حلال بکوشد، همانند جنگجوى در راه خداست، و بدست آوردن مال دنیا از راه مشروع و حفظ عفت نفس بهره‏اش هم‏چون بهره شهید از شهادت است.

قال رسول اللّه من اکل الحلال اربعین یوما نوّر اللّه قلبه و اجرى ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه: «28»

آنکس که چهل روز از مال حلال و خالص بخورد، خداوند دلش را نورانى کرده، و چشمه‏هاى حکمت از درونش بر زبانش جارى گرداند.

روى انّ سعدا سأل رسول اللّه ان یجعله مجاب الدّعوة فقال له: اطب طعمتک تستجب دعوتک‏ «29»

سعد از رسول خدا خواست که از خداوند بخواهید مرا مستجاب الدعوة کند، پیامبر فرمود غذایت را حلال کن دعایت مستجاب میشود.

قال رسول اللّه کلّ لحم نبت من حرام فالنّار اولى به‏ «30»: هر گوشتى در بدن از حرام بروید آتش جهنم از هر چیزى برایش بهتر است.

قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله. من اصاب مالا من مأثم فوصل به رحما او تصدّق به او انفقه فى سبیل اللّه جمع اللّه له ذلک جمیعا ثمّ قذفه فى النّار: «31»

آنکس که از راه حرام و از طریق گناه به ثروتى برسد، آنرا بخویشان فقیر بدهد، یا در مجراى صدقه بگذارد، یا خلأى را در اسلام پر کند، خداوند مجموع این اعمال را جمع کره و با صاحبش بآتش جهنم پرتاب میکند.

قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله: درهم من ربا اشدّ من ثلاثین زنیة فى الاسلام: «32»

پیامبر بزرگ فرمود: در اسلام گناه یک درهم ربا از سى زنا سنگینتر است.

خالد بن نجیح میگوید: امام صادق علیه السلام فرمود: هریک از دوستانتان را که دیدید از قول من سلام برسانید و بآنان بگوئید: امام ششم فرزند حضرت باقر گفت: تقوا و پرهیزکارى پیشه کنید، و از آنچه نزد خداست بخواهید، بخدا قسم آنچه را بشما میگویم اول خود عمل میکنم، فعالیت و کوشش مثبت داشته باشید، و پس از نماز صبح بطلب روزى برخیزید، و تنها در بدست آوردن حلال آن بکوشید زیرا خداوند روزى حلال مقرر رده و در سایه کوشش بدون فاصله بشما میرسد، بدون تردید بهنگام فعالیت براى مال حلال از کمک الهى برخوردار خواهید شد. «33»

قال الصادق علیه السلام: کسب الحرام یبین فى الذرّیة. «34»

امام ششم فرمود: آثار مال حرام در نسل انسان آشکار میشود.

مگر نه اینست که در دانش تجربى ثابت شده، آثار جسمى و صفات بوسیله ژن به نسل آینده‏ منتقل میشود، آیا این روایت نمیخواهد همین مسئله را بگوید؟ راستى اسلام در تمام برنامه‏هایش معجزه و خارق‏العادها ست.

بنابراین همانطور که مشروبات الکلى، اعتیادات خطرناک، گناهان صغیره و کبیره، گوشت حیوانات حرام گوشت از قبیل خوک، غذاى غیر بهداشتى در بدن و فکر اثر میگذارد، غذاى دست آمده از راه نامشروع هم آثارش در ایمان، عواطف، وجدان و فطرت آدمى و بخصوص در مسئله بندگى نسبت بخدا آشکار میگردد.

رویهم رفته نقش سلامت جسم از هر جهت چه در قسمت بهداشت ظاهرى غذا چه در جهت حلال بودن آن در فراهم آوردن فضائلى که در بخش هاى قبل توضیح داده شد عمده‏ترین نقش است، و بهداشت و سلامت جسم براى ایجاد نیروى «خودنگهدارى و خویشتن‏دارى» و تقوا از علل مهمّ است، و تا انسان از سلامت جسم و غذاى حلال برخوردار نباشد، نمیتواند بمبارزه با دشمنان درونى و برونى برخیزد.

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- علم اخلاق ص 15

(2)- علم اخلاق ص 22

(3)- آل عمران 159

(4)- البقره 129 آل عمران 164 جمعه 2

(5)- سفینة البحار ج 1 ص 411

(6)- محجة البیضاء ج 3 ص 284

(7)- محجة البیضاء ج 3 ص 284

(8) سفینة البحار ج 1 ص 410- 411

(9) سفینة البحار ج 1 ص 410- 411

(10) سفینة البحار ج 1 ص 410- 411

(11) سفینة البحار ج 1 ص 410- 411

(12) سفینة البحار ج 1 ص 410- 411

(13) سفینة البحار ج 1 ص 410- 411

(14)- التوبه 105

(15)- المؤمنون 51

(16)- سبا 11

(17)- النساء 57

(18)- المائده 9

(19)- سفینة البحار ج 2 ص 279

(20)- اصول کافى ج 2 ص 59

(21)- اصول کافى ج 2 ص 59

(23)- المؤمنون 51

(24)- المؤمنون 51

(25)- بقره 188- 275- 279

(26)- بقره 188- 275- 279

(27)- محجة البیضاء ج 3 ص 203- 204

(28) محجة البیضاء ج 3 ص 204- 206

(29) محجة البیضاء ج 3 ص 204- 206

(30) محجة البیضاء ج 3 ص 204- 206

(31) محجة البیضاء ج 3 ص 204- 206

(32) محجة البیضاء ج 3 ص 204- 206

(33) محجة البیضاء ج 3 ص 204- 206

(34) محجة البیضاء ج 3 ص 204- 206

 

 

ادامه دارد . . .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/5/15 :: ساعت 1:29 عصر )
<   <<   6   7   8   9   10      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 116
>> بازدید دیروز: 117
>> مجموع بازدیدها: 1326828
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب