سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به خدا که این دنیاى شما در دیده من خوارتر از استخوان خوکى است که در دست گرى باشد . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» علائم و منزلت لیلة القدر

الحدیث:

قال الباقران علیهما السلام:

سالته عن علامة لیلة القدر، فقال: علامتها ان یطیب ریحها، و ان کانت فی برد دفئت، و ان کانت فی حر بردت فطابت. (1)

ترجمه: (محمد بن مسلم) از علامت لیلة القدر پرسید؟ پس امام (ع) فرمود: علامت لیلة القدر این است که بوی خوشی از آن پخش می شود، اگر در سرمای (زمستان) باشد گرم و ملایم می گردد، و اگر لیلة القدر در گرمای (تابستان) باشد خنگ و معتدل و نیکو می گردد.

توضیح:

علامه طباطبائی در علایم شب قدر می گوید: روایات در معنی و خصایص و فضایل شب قدر بسیار است، در بعضی از آن روایات علامتهایی برای شب قدر ذکر کرده از قبیل اینکه شب قدر، صبح آن شب آفتاب بدون شعاع طلوع می کند و هوای آن روز معتدل است. (المیزان، ج 40، ص 332)

الحدیث:

قال ابو عبد الله علیه السلام:

لیلة القدر فی کل سنة و یومها مثل لیلتها. (2)

ترجمه: شب قدر در هر سال است و روز آن مثل شب آن می باشد.

الحدیث

قال النبی (صلی الله علیه و آله):

ان انا ادرکت لیلة القدر فما اسال ربی؟ قال (ص): «العافیة ». (3)

ترجمه: به پیامبر(ص) گفته شد: اگر شب قدر را دریابم از خدا چه چیزی را مسئلت کنم؟ فرمود: «عافیت را».

الحدیث:

قال موسی (علیه السلام):

الهی ارید قربک، قال: قربی لمن استیقظ لیلة القدر، قال:

الهی ارید رحمتک، قال: رحمتی لمن رحم المساکین لیلة القدر، قال:

الهی ارید الجواز علی الصراط، قال: ذلک لمن تصدق بصدقة فی لیلة القدر، قال:

الهی ارید من اشجار الجنة و ثمارها، قال: ذلک لمن سبح تسبیحه فی لیلة القدر، قال:

الهی ارید النجاة من النار، قال: ذلک لمن استغفر فی لیلة القدر، قال:

الهی ارید رضاک، قال: رضای لمن صلی رکعتین فی لیة القدر. (4)

ترجمه:

خداوندا! می خواهم به تو نزدیک شوم، فرمود: قرب من از آن کسی است که شب قدر بیدار شود، گفت: خداوندا! رحمتت را می خواهم، فرمود: رحمتم از آن کسی است که در شب قدر به مسکینان رحمت کند: گفت: خداوندا! جواز گذشتن از صراط را از تو می خواهم فرمود: آن، از آن کسی است که در شب قدر صدقه ای بدهد. گفت خداوندا! از درختان بهشت و از میوه هایش می خواهم، فرمود: آنها از آن کسی است که در شب قدر تسبیحش را انجام دهد گفت: خداوندا! رهایی از جهنم را می خواهم، فرمود: آن، از آن کسی است که در شب قدر استغفار کند: گفت خداوندا خشنودی تو را می خواهم، فرمود: خشنودی من از آن کسی است که در شب قدر دو رکعت نماز بگذارد.

توضیح:

لیلة القدر شبی است که قرآن نازل شده است و ظاهرا مراد به قدر، تقدیر و اندازه گیری است، خدای تعالی در آن شب حوادث یکسال را یعنی از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر می نماید، زندگی و مرگ، رزق، سعادت، و شقاوت و چیزهایی از این قبیل را مقدر می سازد.

رمضان، تجلی معبود (ره توشه راهیان نور) ص 95

جمعی از نویسندگان

پی نوشتها:

1- وسائل الشیعه، ج 7 صفحه 256.

2- وسائل الشیعه، ج 7 صفحه 262.

3- مستدرک الوسائل، ج 7 صفحه 458.

4- مستدرک الوسائل، ج 7 صفحه 456.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( جمعه 90/5/28 :: ساعت 1:44 عصر )
»» معنا و ماهیت حقیقی شب قدر

«قدر» در لغت به معنای اندازه و اندازه گیری است . (1) «تقدیر» نیز به معنای اندازه گیری و تعیین است . (2) اما معنای اصطلاحی «قدر» ، عبارت است از ویژگی هستی و وجود هر چیز و چگونگی آفرینش آن (3) به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودی هر چیز، «قدر» نام دارد . (4)

بنابر دیدگاه حکمت الهی، در نظام آفرینش، هر چیزی اندازه ای خاص دارد و هیچ چیزی بی حساب و کتاب نیست . جهان حساب و کتاب دارد و بر اساس نظم ریاضی تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند .

استاد مطهری در تعریف قدر می فرماید: «... قدر به معنای اندازه و تعیین است ... حوادث جهان ... از آن جهت که حدود و اندازه و موقعیت مکانی و زمانی آنها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهی است » (5) . پس در یک کلام، «قدر» به معنای ویژگی های طبیعی و جسمانی چیزهاست که شامل شکل حدود، طول، عرض و موقعیت های مکانی و زمانی آنها می گردد و تمام موجودات مادی و طبیعی را در بر می گیرد .

این معنا از روایات استفاده می شود; چنان که در روایتی از امام رضا (ع) پرسیده شد: معنای قدر چیست؟ امام (ع) فرمود: «تقدیر الشی ء، طوله و عرضه » ; «اندازه گیری هر چیز اعم از طول و عرض آن است » (6) و در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معنای قدر فرمود: «اندازه هر چیز اعم از طول وعرض و بقای آن است » . (7)

بنابراین، معنای تقدیر الهی این است که در جهان مادی، آفریده ها از حیث هستی و آثار و و یژگی هایشان محدوده ای خاص دارند . این محدوده با اموری خاص مرتبط است; اموری که علت ها و شرایط آنها هستند و به دلیل اختلاف علل و شرایط، هستی، آثار و ویژگی های موجودات مادی نیز متفاوت است . هر موجود مادی به وسیله قالب هایی از داخل و خارج، اندازه گیری و قالب گیری می شود . این قالب، حدود، یعنی طول، عرض، شکل، رنگ، موقعیت مکانی و زمانی و سایر عوارض و ویژگی های مادی آن به شمار می آید . پس معنای تقدیر الهی در موجودات مادی، یعنی هدایت آنها به سوی مسیر هستی شان است که برای آنها مقدر گردیده است و در آن قالب گیری شده اند . (8)

اما تعبیر فلسفی قدر، اصل علیت است . «اصل علیت همان پیوند ضروری و قطعی حوادث با یکدیگر و این که هر حادثه ای تحتم و قطعیت ضروری و قطعی خود و نیز تقدر و خصوصیات وجودی خود را از امری یا اموری مقدم بر خود گرفته است . (9) اصل علیت عمومی و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حکم فرماست و هر حادثی، ضرورت و قطعیت وجود خود و نیز شکل و خصوصیت زمانی و مکانی و سایر خصوصیات وجودی اش را از علل متقدمه خود کسب کرده است و یک پیوند ناگسستی میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودی و علل متقدمه او هست » . (10)

اما علل موجودات مادی ترکیبی، فاعل و ماده و شرایط و عدم مانع است که هر یک تاثیر خاص بر آن دارند و مجموع این تاثیرها، قالب وجودی خاصی را شکل می دهند . اگر تمام این علل و شرایط و عدم مانع، کنار هم گرد آیند، علت تامه ساخته می شود و معلول خود را ضرورت و وجود می دهد که از آن در متون دینی به «قضای الهی » تعبیر می شود . اما هر موجودی با توجه به علل و شرایط خود قالبی خاص دارد که عوارض و ویژگی های وجودی اش را می سازد و در متون دینی از آن به «قدر الهی » تعبیر می شود .

با روشن شدن معنای قدر، امکان فهم حقیقت شب قدر نیز میسر می شود . شب قدر شبی است که همه مقدرات تقدیر می گردد و قالب معین و اندازه خاص هر پدیده، روشن و اندازه گیری می شود .

به عبارت روشن تر، شب قدر یکی از شب های دهه آخر ماه رمضان است . طبق روایات ما، یکی از شب های نوزدهم یا بیست و یکم و به احتمال زیادتر، بیست و سوم ماه مبارک رمضان، است . (11) در این شب - که شب نزول قرآن به شمار می آید - امور خیر و شر مردم و ولادت، مرگ، روزی، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثه ای که در طول سال واقع می شود، تقدیر می گردد . (12) شب قدر همیشه و هر سال تکرار می شود . عبادت در آن شب، فضیلت فراوان دارد و در نیکویی سرنوشت یک ساله بسیار مؤثر است . (13) در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه می شود و وی از سرنوشت خود و دیگران با خبر می گردد . امام باقر (ع) می فرماید: «انه ینزل فی لیلة القدر الی ولی الامر تفسیر الامور سنة سنة، یؤمر فی امر نفسه بکذا و کذا و فی امر الناس بکذا و کذا; در شب قدر به ولی امر (امام هر زمان) تفسیر کارها و حوادث نازل می شود و وی درباره خویش و دیگر مردمان مامور به دستورهایی می شود» . (14)

پس شب قدر شبی است که:

1 . قرآن در آن نازل شده است .

2 . حوادث سال آینده در آن تقدیر می شود .

3 . این حوادث بر امام زمان - روحی فداه - عرضه و آن حضرت مامور به کارهایی می گردد .

بنابراین، می توان گفت شب قدر، شب تقدیر و شب اندازه گیری و شب تعیین حوادث جهان ماده است .

این مطلب مطابق آیات قرآنی نیز می باشد; زیرا در آیه 185 سوره مبارکه «بقره » می فرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن » ; ماه رمضان که در آن قرآن نازل شده است » . طبق این آیه، نزول قرآن (نزول دفعی) در ماه رمضان بوده است . و در آیات 3 - 5 سوره مبارکه دخان می فرماید: «انا انزلناه فی لیلة مبارکة انا کنا منذرین فیها یفرق کل امر حکیم امرا من عندنا انا کنا مرسلین » این آیه نیز تصریح دارد که نزول [دفعی] قرآن در یک شب بوده است که از آن به شب مبارک تعبیر شده است . همچنین در سوره مبارکه قدر تصریح شده است که قرآن در شب قدر نازل شده است .

پس با جمع آیات سه گانه بالا روشن می شود:

1 . قرآن در ماه رمضان نازل شده است .

2 . قرآن در شبی مبارک از شب های ماه مبارک رمضان نازل شده است .

3 . این شب، در قرآن شب قدر نام دارد .

4 . ویژگی خاص این شب بر حسب آیات سوره مبارکه دخان دو امر است:

الف . نزول قرآن .

ب . هر امر حکیمی در آن شب مبارک جدا می گردد .

اما سوره مبارکه قدر که به منزله شرح و تفسیر آیات سوره مبارکه «دخان » است، شش ویژگی برای شب قدر می شمارد:

الف . شب نزول قرآن است (انا انزلناه فی لیلة القدر) .

ب . این شب، شبی ناشناخته است و این ناشناختگی به دلیل عظمت آن شب است (و ما ادراک ما لیلة القدر) .

ج . شب قدر از هزار ماه بهتر است . (لیلة القدر خیر من الف شهر) .

د . در این شب مبارک، ملائکه و روح با اجازه پروردگار عالمیان نازل می شوند (تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم) و روایات تصریح دارند که آنها بر قلب امام هر زمان نازل می شوند .

ه . این نزول برای تحقق هر امری است که در سوره «دخان » بدان اشاره رفت (من کل امر) و این نزول - که مساوی با رحمت خاصه الهی بر مومنان شب زنده دار است - تا طلوع فجر ادامه دارد (سلام هی حتی مطلع الفجر) .

و . شب قدر، شب تقدیر و اندازه گیری است; زیرا در این سوره - که تنها پنج آیه دارد - سه بار «لیلة القدر» تکرار شده است و این نشانه اهتمام ویژه قرآن به مسئله اندازه گیری در آن شب خاص است .

مرحوم کلینی در کافی از امام باقر (ع) نقل می کند که آن حضرت در جواب معنای آیه «انا انزلناه فی لیلة مبارکة » فرمودند: «آری شب قدر، شبی است که همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجدید می شود . شبی که قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبی است که خدای تعالی درباره اش فرموده است: «فیها یفرق کل امر حکیم; در آن شب هر، امری با حکمت، متعین و ممتاز می گردد» . آن گاه فرمود: «در شب قدر، هر حادثه ای که باید در طول آن سال واقع گردد، تقدیر می شود; خیر و شر، طاعت و معصیت و فرزندی که قرار است متولد شود یا اجلی که قرار است فرارسد یا رزقی که قرار است برسد و ...» . (15)

پی نوشت:

1 . قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی، ج 5، ص 246 و 247

2 . همان، ص 248 .

3 . المیزان، سید محمد حسین طباطبایی، ج 12 ص 150 و 151 .

4 . همان، ج 19، ص 101 .

5 . انسان و سرنوشت، شهید مطهری، ص 52 .

6 . المحاسن البرقی، ج 1، ص 244 .

7 . بحار الانوار، ج 5، ص 122 .

8 . المیزان، ج 19، ص 101 - 103

9 . انسان و سرنوشت، ص 53

10 . همان، ص 55 و 56

11 . اقبال الاعمال، سید بن طاووس، تحقیق و تصحیح جواد قیومی اصفهانی، ج 1، ص 312 و 313 و 374 و 375

12 . الکافی، کلینی، ج 4، ص 157

13 . المراقبات، ملکی تبریزی، ص، 237 - 252

14 . الکافی، ج 1، ص 248

15 . المیزان فی تفسیر القرآن ج: 20 ص: 382; بحث روایی ذیل سوره مبارکه قدر .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( جمعه 90/5/28 :: ساعت 1:43 عصر )
»» شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد

 

وقتی روز شمار بندگی را ورق می‏زنی الطاف رحمت ایزدی را در لابه لای روزها می‏بینی بعضی از ماه‏ها شور و حال دیگری دارند . اصلا رنگ و بوی خدا در آنها نمایان‏تر است .

رجب، ماه خدا، ماه خالی شدن از غیر خدا، ماهی که ملائکه در زمین به دنبال جمع کردن استغفار مثل من و تو هستند . باید تخلیه شد باید دید روزها را چگونه گذرانده‏ایم . تپش قلبهایمان با کدام طنین موزون می‏نواخت .
آیا با نوای استغفار (استغفرالله و اسئله التوبه) در این میکده دل را گشوشده‏ای؟ ! و آیا . . .
گام‏ها را فراتر می‏نهیم تا به کعبه مقصود رسیم . شعبان از راه می‏رسد . آن هنگام که ظرف بندگی تو از تب هوای نفس اماره خالی شد شعبان با طلوعی سرشار از لبریز از شکوفه‏های محمدی و عطر ال الله از راه می‏رسد و قدم بر خانه دل می‏گذارد . می‏آید تا این منزل بود را به دسته گل‏های از ذکر و معنویت‏بیارآیی . هر چه گام به جلو برمی‏داریم احساس سبکی در ما ایجاد می‏شود .

و دیگر هنگامه جلای دل است . دلی که رجب را وقف پیرایش آن در شعبان را وقف آرایشش کرده‏ایم . مهربانا شکرت که این گونه مرا، اعضاء و جوارحم را، زبانم، چشمم را، گوشم را و همه وجودم را میهمان این خوان با کرامتت کرده‏ای، میهمانی که حتی چشم بر هم نهادن آن نیز عبادت است .

آرام آرام دلنشین و سبکبال پاسی را بر بال ملائک می‏گذاریم و دستان رمضان را در آغوش می‏گیریم پای بر شمارش معکوس دل می‏گذاریم و به سوی عشق و مستی در دست .

به میانه ماه خدا نزدیک شده‏ایم . نوای رحمت ایزدی به گوش می‏رسد . در قلب زمان اعظم ملائکه آسمان بر زمین می‏آیند تا بالهایشان را فرش پای ملکوتیان کنند . آمدند تا تو را بخرند . آیند تا تو را نزد آن معبودی ببرند که خریدار هر یوسف بد سرشت است .

لیالی قدر در انتظارند تا فانوس عشق و عاشقی را بنوازند . معشوقه دل عطر شفا و رحمت را می‏گستراند، دلبری می‏کند تا تو را که عاشقی و مجنون، ناز او را بخری .

آمده‏ام به کوی تو گر تو کنی نگاه من

ناز خرج ز روی تو گر تو دهی شفای من

و آنجاست که این عبد سراپا تقصیر روی به سوی حقیقت عالم می‏کند و منشور آینده‏ای مبهم را از دست مولامان حجة بن الحسن (عج) بر می‏گیرد .

خدایا چه می‏شود ما را این شب، پر از رحمت و برکت، اما رسم مجنون شدن را نمی‏داینم، نمی‏دانیم که اگر لیلای عالم کاسه گدایی تو را می‏شکند . تو را دوست دارد و در انتظار یک نگاه پر از نیاز توست . شب قدر آمده است تا تویی که خسته عالم دنیایی، خسته بندگی تن شده‏ای . چنگ در ریسمان معنویت زنی و قرآن را که سرچشمه معنویات عالم است‏با زبان اشک بیارازی با زبانی که تحفه قدح بار است، با زبانی که کیمیای جلای دل است . آن محبوبه‏ای که شنزار گونه‏های عاشقان را آبیاری می‏کند تا نهال خوف و رجا در آن برویاند .

شبنمی که اگر لیلای مجنون، گوشه چشمی (نیم نگاهی) بر آن کند همه گناهانت اگر به عدد ستارگان آسمان باشد آمرزیده می‏شود . آری باید این اشک‏ها را تحفه قدم او کرد .

لطیفا! حال که در رحمتت را به روی ضعیفان و ثروتمندان معنویت گشوده‏ای و حال که من ناچیز قلب رمضان را که با شستن خون در رگها جاری می‏کند در آغوش خود می‏فشارم . چگونه می‏شود این عاشقی که در دام بلای دوست گرفتار است‏به خود واگذاری؟

چگونه می‏شود آن حال و هوای شبهای قدر را از من بستانی تا در این بحر فانی دست و پا زنم . . .

چگونه؟ !

ای الهه ناز! با همه نیاز، به درگاه تو آمده‏ام تا قلم عفو بر در دریای گناهانم بکشی که که با دیدگانی پاک به زیارت آقا حجة بن الحسن (عج) برسم .

ای محرم راز! با دل پر سوز و گداز، آمده‏ام تا به شب قدر حلقه گمشده انسانیتم را بیابم که مگر سالک راه تو شوم . ای خدای بی نیاز! با عطش و عشق و نیاز آمده‏ام تا به حق بهترین بندگانت، به حق سید رسولانت و به حق ناله‏های عصمت عالم ما را هم رنگی الهی بزنی تا خدایی خدایی شویم .

 





نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( جمعه 90/5/28 :: ساعت 1:41 عصر )
»» قرآن و امام مجتبی علیه السلام

سبط اکبر، حسن بن علی علیه السلام ، شخصیّت والایی است که بُعدی در قرآن دارد و برخی از آیات قرآن درباره وی نازل شده است که برخی را متذکّر می شوم:

 

الف. او فرزند پیامبرخاتم صلی الله علیه و آله است.

در موضوع مباهله با نصارای نجران، پیامبر صلی الله علیه و آله ، مأمور گشت آنان را به مباهله دعوت کند و قرآن به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور می دهد که به آنان بگوید:

«..فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا و أبْناءَکُم و نِساءَنا و نِساءَکُم و أنْفُسَنا و أنْفُسَکُم ثمّ نَبْتَهِلْ و نَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الکاذِبینَ(1)».

«بگو بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نمائیم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفسهای خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».

مفسّران می نویسند: پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله با دو جگرگوشه خود، یعنی حسن و حسین علیهماالسلام و دخت گرامیش فاطمه علیهاالسلام و پسر عمویش علی علیه السلام به میدان مباهله گام نهاد، و این می رساند که امام مجتبی مصداق «أبنائنا» می باشد.

 

ب. مهر او پاداش رسالت

قرآن مجید به پیامبر دستور می دهد که به مردم بگوید: «قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجرا إلاَّ المَودَّةَ فِی القُربی»(2). «بگو من هیچ پاداشی جز دوستی نزدیکانم از شما درخواست نمی کنم».

مقصود از «القُربی(نزدیکانم)» بستگان پیامبر صلی الله علیه و آله است. تو گویی «آل» در «القربی» عوض از مضاف الیه است و تقدیر آیه چنین است: «إلاَّ المودّةَ فِی قُربایَ».

«خداوند می خواهد پلیدی ها و ناپاکی ها را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد». مقصود از این اهل البیت همان پنج تن آل عباست که پیامبر صلی الله علیه و آله همگان را تحت عبا قرار داد و گفت: «پروردگارا! هر پیامبری خاندانی دارد، و آنان اهل بیت من هستند»

اخیرا، ترجمه ای از قرآن مجید به قلم یکی از مترجمان ایرانی منتشر شده که در آیات مربوط به ولایت بسیار کوتاه آمده و اکثر آنها را به صورت غیر صحیح ترجمه کرده است، و در ترجمه این آیه به گونه ای سخن گفته که گویا اجر رسالت این است که هر کسی به بستگان خود مهر بورزد نه به بستگان پیامبر. او از یک نکته غفلت ورزیده که واژه «القربی» در قرآن 16 بار به کار رفته، و گاهی مقصود از آن، بستگان انسان هاست و احیانا بستگان پیامبر است. تشخیص این دو، به فعل و یا قرائنی که مقصود را معین می کند، بستگی دارد. مثلاً آنجا که می گوید: «وَ إِذا حَضَرَ القِسمَة اُولوا القُربی و الیتامی و المساکین فارْزُقُوهُم...»(3). «آنگاه که اموال موروثی میان وارثان تقسیم می شود، به نزدیکان میت، هرچند وارث نباشند، و یتیمان و مستمندان، چیزی بدهید».

در اینجا مقصود، بستگان میت -هرکسی باشد- است، زیرا موضوع سخن، قسمت اموال اوست. ولی آنجا که خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله است، طبعا مقصود، بستگان او هستند، و در این آیه می فرماید: «قُل لا أسأَلُکم علیه اجرا» و در آیه دیگر می فرماید: «و آتِ ذَا القُربی حقّه»(4) «حق نزدیکان را بده»، از آنجا که در هر دو آیه، سخن با خطاب به پیامبر آغاز می شود، قطعا مقصود، بستگان پیامبر است.

 

 

ج. عصمت و طهارت امام مجتبی علیه السلام در قرآن

قرآن مجید، به عصمت و طهارت اهل بیت علیهم السلام تصریح می کند، و یادآور می شود: «... إنَّما یُرِیدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»(5).

«خداوند می خواهد پلیدی ها و ناپاکی ها را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد».

مقصود از این اهل البیت همان پنج تن آل عباست که پیامبر صلی الله علیه و آله همگان را تحت عبا قرار داد و گفت: اللّهم إنَّ لِکُلّ نبیٍّ أهل بیتٍ و هؤلاءِ أَهلُ بَیتی» «پروردگارا! هر پیامبری خاندانی دارد، و آنان اهل بیت من هستند».

مراد از این بیت، بیت خشت و گلی نیست، بلکه بیت وحی و رسالت است، و مراد از «اهل» کسانی هستند که با این خانه پیوند روحی دارد.

همچنان که باید توجه نمود که مراد، همسران پیامبر صلی الله علیه و آله نیست، زیرا قرآن آنجا که درباره همسران رسول خدا سخن می گوید، واژه بیت را با صیغه جمع به کار می برد و می فرماید: «و َقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ»(6)، و «واذْکُرْنَ ما یُتلی فِی بُیوتکُنِّ»، درحالی که در آیه مورد بحث، «بیت» به صورت مفرد به کار رفته است و این گواه بر آن است که این بیت غیر از آن بیوت است، و اهل این بیت غیر از اهالی آن بیوت متعدّد می باشد.

 

د. سوره انسان و امام مجتبی علیه السلام

به تصدیق مفسران، بخشی از آیات سوره انسان که در زبان مردم به سوره «هل أتی» معروف است، در حقّ دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و همسر وی و دو فرزندش حسن و حسین علیهماالسلام نازل شده است. خدا آنها را به خاطر وفا به نذری که کرده بودند، چنین توصیف می کند:

«یُوفُونَ بِالنَّذرِ وَ یَخافُونَ یوما کانَ شَرُّهُ مُستَطِیرا* و یُطْعِمُونَ الطَّعامَ علی حُبِّهِ مسْکِینا و َیَتَیما وَ أَسِیرا»(7).

«آنها به نذر خود وفا می کنند و از روزی که شر و عذابش گسترده است، می ترسند و غذای خود را با این که به آن نیاز دارند، به مستمند و یتم و اسیر می دهند...».

عبداللّه شبراوی در کتاب «الإتحاف بِحُبِّ الاشراف» حدیث مفصلی را از امیر مؤمنان نقل می کند که رسول خدا در خطاب به حسن و حسین فرمود: «أنتما الإمامان و لأُمِّکما الشفاعة»(10). «شما دوتن، پیشوایان امت هستید، و مادرتان حق شفاعت دارد»

اینها برخی از ابعاد زندگانی حسن بن علی علیهماالسلام در قرآن مجید است که در این محضر یادآور شدیم. البته این نه بدان معناست که آیات نازل در حق اهل بیت علیهم السلام همین چند مورد است، بلکه ما، در اینجا به صورت گزینشی سخن گفتیم.

 

ه. امام مجتبی علیه السلام در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله

ما برخی از سفارش های پیامبر درباره امام مجتبی علیه السلام و برادر ارجمندش را در اینجا منعکس می کنیم:

1. ابن مسعود و ابوهریره می گویند: رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدیم که حسن و حسین علیهماالسلام را بر دو شانه خود قرار داده، گاهی این و گاهی آن را می بوسد. مردی پرسید: آیا آن دو را دوست داری؟ فرمود:

«مَن أحبَّ الحسنَ و الحسین فقد أَحَبَّنِی و مَن أبْغَضَهُما فقد أبغَضنی»(8).

«هرکس حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هرکه با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی کرده است».

2. ابو سعید خدری و ابن عباس و حُذیفه نقل می کنند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«الحسنُ و الحسین سیّدا شَبابِ أهلِ الجنَّة»(9).

«حسن و حسین سروران جوانان بهشتند».

3. عبداللّه شبراوی در کتاب «الإتحاف بِحُبِّ الاشراف» حدیث مفصلی را از امیر مؤمنان نقل می کند که رسول خدا در خطاب به حسن و حسین فرمود: «أنتما الإمامان و لأُمِّکما الشفاعة»(10). «شما دوتن، پیشوایان امت هستید، و مادرتان حق شفاعت دارد».

4. ابن شهراشوب از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: «الحسن و الحسین إمامان، قاما أو قعدا». در حدیثی فرمود: «ابنایَ هذا إمامان قاما أو قعدا»(11).:«حسن و حسین دو امام و پیشوای امتند، چه بر قدرت باشند و یا خانه نشین باشند»، اینها بخشی از کلمات رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره امام حسن مجتبی علیه السلام است.

 

پی نوشت ها :

1. آل عمران، 61.

2. شوری: 23.

3. نساء: 8.

4. اسراء: 26.

5. احزاب: 33.

6. احزاب: 33.

7. انسان: 7 و 8.

8. مسند احمد، ج2، ص 531 و 532، مستدرک حاکم، ج3، ص 171.

9. مسند احمد، ج3، ص 62 - 63، تهذیب الکمال، ج6، ص 229.

10. الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 129.

 

 

منابع :

امام حسن بن على علیهماالسلام را بهتر بشناسیم  ،مؤلف:  استاد حسین انصاریان

بررسى کوتاهى از زندگانى امام حسن علیه السلام ، سید محمد حسینى شیرازى ، مترجم: سید محمد باقر فالى

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 90/5/27 :: ساعت 3:40 عصر )
»» اسوه صبر امام حسن مجتبى علیه‏السلام

کلمه‏ «حسن» و مشتقات این کلمه مانند «حُسن، محسن، احسان، احسن»، در کتاب خدا زیاد به کار گرفته شده است. در موارد گوناگون نیز به دنبال کتاب خدا به کار گرفته شده است.

علت حقیقى آن این بوده که وجود مبارک امام مجتبى علیه‏السلام از همه مصادیق زیبایى ملکى و ملکوتى برخوردار بودند. ابرهاى متراکم، سیاه و ظلمانى فرهنگ و حکومت اموى، نگذاشت که مردم از این زیبایى‏هاى ملکى و ملکوتى در عالم وجود تا قیامت بهره کامل ببرند و این زیبایى‏ها ظهور کند و آشکار شود و فرهنگ اهل‏بیت علیهم‏السلام در جامعه نشر پیدا کند.

ظلمى که بر پدر امام مجتبى علیه‏السلام رفت تا جایى بود که وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه‏السلام را در پشت ابرهاى سیاه حکومت و فرهنگ اموى پنهان کرد و چهره‏اى غیر از چهره الهى امیرالمؤمنین علیه‏السلام را با هزینه کردن پول و تبلیغات زیاد نشان مردم دادند که مردم به راحتى، نود سال در خطبه‏هاى نماز جمعه و قنوت نماز خود به امیرالمؤمنین علیه‏السلام ناسزا گفتن را واجب مى‏دانستند. همان ابرهاى متراکم و ظلمانى تبلیغى و فرهنگى امویان، زیبایى‏هاى امام مجتبى علیه‏السلام را نیز پنهان کرد و حضرت را غیر از آن که بودند، نشان داد.

آنها چهره عادى و معمولیى را همراه با انواع دروغ‏ها و تهمت‏هایى که بر آن چهره نقاشى مى‏کردند، از منفورترین چهره‏ها و افراد جامعه مى‏کردند. از جمله در میان مردم پخش کردند و به مردم باوراندند که حضرت مجتبى علیه‏السلام با این که بیش از چهل و هفت سال در این دنیا نبوده، با سیصد دختر ازدواج کرده بود. در حالى که‏ حضرت در مدینه خانه‏اى کاه گلى معمولى داشتند و مدینه نیز شهر کم جمعیتى بود و امام مجتبى علیه‏السلام در کمال زهد به سر مى‏بردند. فرهنگ امویان و عباسیان کارى کرد که حضرت را با تشکیل دهندگان حرمسراها و شهوترانان عالم و افراطیان در غریزه جنسى یکى بدانند.

اگر ایشان با سیصد دختر ازدواج کرده باشند، حداقل باید صد نفر آنها بچه دار مى‏شدند، چون هر سیصد دختر که نازا و عقیم نبودند.

وجود مقدس ایشان در این دنیا سه فرزند پسر از یک خانم با کرامت و بسیار بزرگوار داشتند؛ حسن بن حسن، قاسم بن حسن و عبدالله بن حسن و هر سه در روز عاشورا براى یارى حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام شرکت داشتند که حسن بن حسن خیلى زخم خورد، ولى شهید نشد، چون بعد از روز عاشورا او را در میان کشته‏ها دیدند دارد نفس مى‏کشد، اهل‏بیت علیهم‏السلام با خود برداشتند و به شام بردند و به مدینه برگرداندند.

این حسن بن حسن فرزند بزرگ امام مجتبى علیه‏السلام همان بزرگوارى است که با فاطمه دختر حضرت ابى عبدالله الحسین علیه‏السلام ازدواج کرد و از ازدواج این زن و شوهر، نسل بسیار بابرکت و عظیمى به وجود آمد، از جمله خاندان طباطبایى منطقه زواره و اردستان، خاندان طباطبایى بحرالعلوم، خاندان طباطبایى حکیم در عراق که در این هزار و پانصد سال از نسل حسن بن حسن مى‏باشند.

از این زن و شوهر هزاران مرجع تقلید، مفسر قرآن، مبلغ دین، نویسنده، عارف و سالک به وجود آمده است. همراه با آثار عظیمى که ذرّیّه این زن و شوهر از خود بر جاى گذاشتند.

فرزند دوم حضرت امام حسن علیه‏السلام هم قاسم بن حسن است که ازدواج نکرد و در سن ازدواج نبود، چون روزى که امام مجتبى علیه‏السلام شهید شد، ایشان سه ساله بود، و در کربلا سیزده ساله بود و در جنگ با دشمن نیز سنگباران و تیرباران شده، شهید شد. فرزند سوم حضرت امام حسن علیه‏السلام نیز ده ساله بود که پدر را به یاد نمى‏آورد، خیلى با عمو مأنوس بود که أبى عبدالله علیه‏السلام سفارش او را به خواهر خویش کردند که او را با خود به شام ببرند و به مدینه برگردانند که از دست عمه فرار کرد و به میان‏ گودال قتلگاه آمد و صورتش را روى بدن خون آلود عمو گذاشت و عمو او را در آغوش گرفت که یکى از قاتلان یزیدى آمد و در آغوش أبى عبدالله علیه‏السلام سر بچه را از بدن جدا کرد. فرزندان امام مجتبى علیه‏السلام چنین بودند.

 

مقصود دشمن از اتهام‏

ستمگران، ظالمان، پلیدان، هواپرستان و دنیاپرستان که در هر روزگارى هستند و نسبت به اهل خدا حسادت مى‏ورزند، این چهره عظیم زهد، ورع، تقوا، علم، کرامت، فضیلت، ولایت و امامت را زیر ابرهاى سیاه تبلیغات ناحق و باطل پنهان کردند. این طرف از او چهره شهوت‏ران، هواپرست ساختند.

این گوشه‏اى از جنایت امویان درباره حضرت مجتبى علیه‏السلام است و وقتى که این گونه چهره را پنهان کنند، بقیه فضایل آشکار نمى‏شود. در تمام محافل مى‏نشینند و مى‏گویند: هزینه این سیصد زن با ظلم و جور، بردن حق مردم و بیت المال تأمین مى‏شده است. تمام این حرفها بعد از شهادت امام مجتبى علیه‏السلام زده شده است. اگر در زمان حیات او مى‏گفتند: با سیصد زن ازدواج کرده است که محکوم مى‏شدند؛ زیرا امام خانه‏اى کاه گلى داشتند و با همسرى که مادر این سه بچه بود و همسر دیگرى که قاتل امام شد زندگى مى‏کردند.

این‏ها بنا داشتند چنان که امیرالمؤمنین علیه‏السلام را زیر ابرهاى متراکم تبلیغات غلط پنهان کرده بودند، تا جایى که مردم با جان و دل صد سال‏ «قربه الى الله» على علیه‏السلام را لعن مى‏کردند، با امام مجتبى علیه‏السلام نیز همین معامله را بکنند. ده سال بعد تبلیغات‏

غلطى علیه امام حسین علیه‏السلام در کوفه کردند که مردم واقعا براى رضاى خدا به کربلا آمدند و این هفتاد و دو نفر را قطعه قطعه کردند که در قیامت به بهشت بروند.

خدا در قرآن مى‏فرماید: هر حرفى را باور نکنید، چون مصداق:

«سَمَّعُونَ لِلْکَذِبِ‏» «1»

شنونده دروغ نباشید، چون همین حرفها شما را از خدا جدا مى‏کند.

 

پیدایش عقیده‏هاى مختلف با زبان‏

در اوایل دنیا که کافر وجود نداشته است، چون زندگى در دنیا با پیغمبرى حضرت آدم علیه‏السلام شروع شد. با این بزرگوارى که خدا در قرآن مى‏فرماید:

«إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِیفَهً‏» «2» اول کفر، شرک، کمونیسم، سوسیالیست و کاپیتالیسم، نیروانا، بودائیسم و لائیک که نبود، زندگى با دین، پاکى، درستى، عبادت، کرامت، پاکدامنى و تقوا شروع شده بود.

«کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَ حِدَهً‏» «3» این آیه قرآن است، به تدریج زبان‏ها به انحراف افتاد. آن روزگارى که قلم و کاغذ نبود، در این زمینه عهده‏دار همه عقیده‏ها زبان بود. شروع به مکتب سازى کرد.

غزالى جمله زیبایى درباره زبان دارد. نمى‏دانم این عبارت را خود غزالى بیان‏

کرده است، یا از کسى دیگر نقل کرده. مى‏گوید:

«اللِّسانُ جِرْمُهُ صَغِیرٌ وَ جُرمُهُ کَبیرٌ وَ عَظیمِ»

زبان عنصرى با جرم و حجمى سبک و کوچک است. اگر زبان را در ترازو بگذارند، چند گرم وزن دارد؟ اما این زبان عالم را به آتش مى‏کشاند «1» و در مقابل خدا، تنها در عربستان سیصد و شصت خداى قلابى ساخت. در هندوستان تا کنون پانزده میلیون خدا ساخته است. فرهنگ لاییک، کمونیست، امپریالیسم و بوداییسم ساخته زبان است.

این زبان، حضرت على علیه‏السلام را به گونه‏اى نشان داد که مردم بر خود واجب دیدند که در نمازها او را لعن کنند و امام مجتبى علیه‏السلام را از فتحعلى شاه و ناصر شاه قاجار و حرمسرا سازان شاهان تاریخ، زشت‏تر و پست‏تر نشان داد.

موج این تبلیغات بر شیعه نیز اثر گذاشت. شما حال و قلبى که نسبت به أبى عبدالله علیه‏السلام دارید، آیا یک صدم آن را نسبت به حضرت مجتبى علیه‏السلام دارید؟

حضرت مجتبى علیه‏السلام چه کسى بود؟ حضرت علیه‏السلام ده سال امام واجب الاطاعه أبى عبدالله علیه‏السلام بوده است، یعنى امام حسین علیه‏السلام مأموم امام حسن علیه‏السلام بوده است.

 

پی نوشتھا:

______________________________


(1)- مائده 41: 5؛ «به شدت شنونده دروغند [با آنکه مى‏دانند دروغ است‏].»

(2)- بقره 30: 2؛ «به یقین جانشینى در زمین قرار مى‏دهم.»

(3)- بقره 213: 2؛ «مردم [در ابتداى تشکیل اجتماع‏] گروهى واحد و یک دست بودند [و اختلاف و تضادى در امور زندگى نداشتند].»

 (4)- الکافى: 2/ 11، حدیث 16؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى‏الله‏علیه‏وآله یُعَذِّبُ اللَّهُ اللِّسَانَ بِعَذَابٍ لَا یُعَذِّبُ بِهِ شَیْئاً مِنَ الْجَوَارِحِ فَیَقُولُ أَىْ رَبِّ عَذَّبْتَنِى بِعَذَابٍ لَمْ تُعَذِّبْ بِهِ شَیْئاً فَیُقَالُ لَهُ خَرَجَتْ مِنْکَ کَلِمَهٌ فَبَلَغَتْ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا فَسُفِکَ بِهَا الدَّمُ الْحَرَامُ وَ انْتُهِبَ بِهَا الْمَالُ الْحَرَامُ وَ انْتُهِکَ بِهَا الْفَرْجُ الْحَرَامُ وَ عِزَّتِى وَ جَلَالِى لَأُعَذِّبَنَّکَ بِعَذَابٍ لَا أُعَذِّبُ بِهِ شَیْئاً مِنْ جَوَارِحِکَ.»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 90/5/27 :: ساعت 3:39 عصر )
»» بزرگوارى و عظمت امام مجتبى علیه‏السلام‏

چرا خدا اسم او را «حسن» گذاشت؟ چون هرچه در عالم ملک و ملکوت متصف به صفت حسن، محسن، احسان و احسن است، در وجود امام مجتبى علیه‏السلام جمع است.

 

نگویم آب و گل است آن وجود روحانى‏         بدین کمال نباشد جمال انسانی

اگر تو آب و گلى همچنان که سایر خلق      گل بهشت مخمّر به آب حیوانی

وجود هر که نگه مى‏کنم ز جان و جسد       مرکب است و تو از فرق تا قدم

جانیبه هر که خوبتر اندر جهان نظر کردم‏      که گویمش به تو ماند، تو بهتر از آنى‏ «1»

 

حضرت مجتبى علیه‏السلام را باید با قرآن، فرمایش‏هاى پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏وآله و اولیاى الهى نگاه کنیم. ایشان را در این حقیقت ببینم که ده سال امام واجب الاطاعه حضرت أبى عبدالله الحسین علیه‏السلام بوده است. بدون این که توضیح، تفسیر و شرح بدهم، یعنى جرأت ورود به توضیح آن را ندارم و بیشتر مردم نیز تحمل این مسأله را ندارند. اسم حسین که «یاء» اضافه دارد، اگر «یاء» را حذف کنید، حسن مى‏شود، به خاطر این است که اسم مصغّر حسن است، تا ببینید که امام حسن علیه‏السلام کیست.

پاى عقل عالمیان و هر مفسرى در اینجا لنگ است. حسین اسمى است که خدا بر أبى عبدالله علیه‏السلام گذاشت، اما حسن اسمى است که خدا روى امام مجتبى علیه‏السلام گذاشته است و حسین، مصغّر حسن است. یعنى اى انسان‏ها! نسبت به اسم امام مجتبى علیه‏السلام توجه کنید.

وقتى امام مجتبى علیه‏السلام در روز پانزدهم ماه رمضان به دنیا آمدند، تمام نمازهاى واجب دو رکعتى بود، یعنى پانزده سال پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏وآله همه نمازها را با مردم به صورت دو رکعتى مى‏خواندند. تا روز پانزدهم ماه رمضان آن سالى که هنگام سحر حضرت مجتبى علیه‏السلام به دنیا آمدند، رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏وآله دو رکعت به نماز ظهر و دو رکعت به نماز عصر اضافه کردند و خدا امضا کرد که فقط در سفر، نمازهاى چهار رکعتى، دو رکعتى شوند. به شکرانه ولادت امام مجتبى علیه‏السلام چهار رکعت به دو نماز واجب اضافه شد. سال بعد که أبى عبدالله علیه‏السلام به دنیا آمد، پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏وآله یک رکعت به مغرب و دو رکعت به عشا اضافه کردند، یعنى سه رکعت، که کمتر از امام مجتبى علیه‏السلام باشد، چون حسین، مصغّر حسن است. «2»

کلمات‏ «حسن، أحسن، احسان، محسن و حسین» که ریشه در سه حرف «حاء و سین و نون» دارند، در کتاب خدا و معارف الهیه زیاد استعمال شده است. به سراغ بعضى از آیات قرآن برویم تا از نظر قرآن و روایات ببینیم که امام مجتبى علیه‏السلام کیست.

مظلومیت اهل بیت علیهم‏السلام‏

او و پدرش مظلوم‏ترین مظلومان جهان مى‏باشند. مظلومیت أبى عبدالله الحسین علیه‏السلام اگر یک است، مظلومیت امام مجتبى علیه‏السلام نود و نه است و مظلومیت امیرالمؤمنین علیه‏السلام بى‏نهایت است.

چه ظلمى در عالم به این خانواده شده است. بالاترین ظلم این است که شش میلیارد نفر به جاى این که به امام اقتدا کنند، شب و روز به شیطان اقتدا مى‏کنند. این بالاترین ظلم است. شش میلیارد نفر تابع فرهنگ‏هایى هستند که دولت‏هاى جهان از ناحیه شکم، شهوت و عوامل خود به مردم ارائه مى‏دهند و مردم نیز مى‏پذیرند، اما فرهنگ اهل‏بیت علیهم‏السلام در دنیا، در غربت کامل است.

مظلومیت این است که در مدینه و ایام حج، دو میلیون نفر در نماز جماعت شرکت مى‏کنند، اما این نماز با فرهنگ الهى و ائمه علیهم‏السلام مطابق نیست، بلکه با فرهنگ ابوحنیفه، مالک و شافعى مطابق است که دین آنان، دین بنى‏امیه است. این مظلومیت است. «3» امیرالمؤمنین علیه‏السلام سخنرانى بسیار جالبى کردند که همه گوش و هوش‏ها را گرفته بود، یک نفر از وسط جمعیت بلند شد، امیرالمؤمنین علیه‏السلام سخنش را قطع کرد و فرمود: چه مى‏خواهى؟ گفت: على جان! به من ظلم شده است. تو امروز حاکم مملکت هستى و قدرت دارى که این ظلم را از من برطرف کنى؟

بر حاکم واجب است که ظلم را برطرف و زندگى مردم را اداره کند و نگذارد ستمکار در جامعه سر بلند کند و ثروتمندان بى‏دین به خاطر این که ثروت دارند خون مردم را بمکند و به هر شکلى که مى‏خواهند، اقتصاد را شکل بدهند.

گفت: على جان! تو حاکم هستى، سخنرانى تو را مخصوصا قطع کردم که بگویم که به من ظلم شده است و من خودم قدرت دفع ظلم از خودم را ندارم.

این حاکم او را رد نکرد. به او نگفت: خجالت نکشیدى که سخنرانى ما را قطع کردى؟ حاکم به مأمور دولتش نگفت: این بى‏تربیت را بیرون کنید، تا بى‏ادبى نکند.

بلکه تا گفت: اى حاکم! به من ظلم شده است، از صورت على علیه‏السلام اشک سرازیر شد. از روى منبر به او گفت: چقدر به تو ظلم شده است؟ گفت: یک ظلم به من شده است.

در روایات ما ننوشته‏اند که چه ظلمى بوده است. گفت: یک ظلم به من شده است. حضرت فرمود: اما منِ حاکم که دارم براى شما سخنرانى مى‏کنم، به عدد ریگهاى بیابان و دانه دانه پشم شترها و گوسفندان و بزهاى دنیا به من ظلم شده است.

این ظلم هنوز ادامه دارد. هنوز به نام على علیه‏السلام مکتب سازى، جنایت و فرقه سازى مى‏شود. عده‏اى زنا مى‏کنند و رابطه نامشروع برقرار مى‏کنند، ربا مى‏خورند، جنایت مى‏کنند و مى‏گویند: على علیه‏السلام در قیامت دست ما را مى‏گیرد. این بدترین ظلم به امیرالمؤمنین علیه‏السلام است.

ظلم حکومت‏ها به شیعه‏

قاضى دادگاه مدینه براى پرونده‏اى شاهد خواست. قاضى ابى‏لیلى، قاضى بنى عباس بود. مظلوم پرونده از دادگاه بیرون آمد، به یکى از شیعیان ناب امیرالمؤمنین علیه‏السلام که شیعه واقعى بود گفت: حق من دارد ضایع مى‏شود و به شاهد نیاز دارم، آیا حاضر هستى به نفع من شهادت بدهى؟ گفت: بر من واجب است که شهادت بدهم که حقّ تو از بین نرود. کتمان شهادت از گناهان کبیره است و خدا به آن وعده عذاب داده است. کسى که حقى را بداند، از او شهادت بخواهند و نرود شهادت بدهد، اهل جهنم است.

او را براى شهادت به دادگاه آورد، گفت: شاهد من این آقا است. قاضى أبى‏ لیلى گفت: عجب شاهدى آوردى، این دادگاه در پاکى، تقوا، ورع و کرامت، چنین شاهدى را کمتر به چشم دیده است، اما شهادت او قابل قبول نیست؛ چون او شیعه است. دادگاه نمى‏تواند شهادت او را قبول کند، برو شاهد دیگرى بیاور.

این مظلومیت امام على علیه‏السلام و امام حسن علیه‏السلام است. شاهد در دادگاه مانند مادر داغدیده شروع به گریه کرد. أبى‏لیلى به او گفت: براى چه گریه مى‏کنى؟ گفت:

براى این که تو در مسند این قضاوت هستى دارم اشک مى‏ریزم. گفت: مگر من چه کسى هستم؟ گفت: تو دروغگو هستى. گفت: من چه دروغى گفتم؟ گفت: همین الان دروغ گفتى، تو به من گفتى که شیعه هستم. سلمان، ابوذر، مقداد و عمار شیعه هستند. آیا مرا شیعه مى‏گویند؟ من از على علیه‏السلام خجالت مى‏کشم که به من شیعه بگویند. من دوست على علیه‏السلام هستم، نه شیعه ایشان. «4» کسى که صددرصد شیعه بود، ولى مى‏گفت: من شرم مى‏کنم که بگویم شیعه هستم، اما بعضى‏ها مشروب مى‏خورند، لاابالى‏گرى مى‏کنند، هر گناهى را علنا مى‏کنند و مى‏گویند: همه جرم‏هاى ما را به خاطر على علیه‏السلام مى‏بخشند. از کجا این حرف‏ها را در آورده‏اند؟ نمى‏دانم.

 

معناى لغوى «حُسنى»

خداوند در قرآن مى‏فرماید:

«وَ قُولُوا لِلْنَّاسِ حُسْنًا» «5»

«حُسنى» از ماده‏ «حسن» گرفته شده است. اى بندگان من! وقتى با دیگران سخن مى‏گویید؛ با شیعه، سنّى، یهودى، مشرک بى‏دین، لاییک، زرتشتى و مسیحى، با سخنى زیبا، استوار، حق، محکم و حکیمانه صحبت کنید. نگذارید زبان، شما را به انحراف بکشاند. در گفتار خود زیباگو باشید.

کلمه «احسن»:

«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مّمَّن دَعَآ إِلَى اللَّهِ‏» «6» «وَ مَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى‏» «7» زیباترین گفتار در این عالم، گفتار کسى است که مردم را به خدا دعوت مى‏کند و گفتار چه کسى در این عالم زیباتر از دعوت کننده به خدا است؟ زبانى که زن، فرزند، داماد، عروس، رفیق و اجتماع را به خدا دعوت مى‏کند.

در سوره قصص آمده است که متدینین زمان حضرت موسى علیه‏السلام به قارون گفتند:

«أَحْسِن کَمَآ أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ‏» «8» ثروت خود را در راه خیر و احسان بکار بگیر، چنان که خدا آن را به تو احسان و عطا کرد.

 

حسن، مجمع تمام خوبى‏ها

بخشى از روایتى را براى شما بیان مى‏کنم که کلمه «حسن» در این روایت به کار برده شده است. این گفتار پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏وآله خطاب به امیرالمؤمنین علیه‏السلام مى‏باشد:

«سَبْعَهٌ مَنْ کُنَّ فِیه فَقَدِ اسْتَکَمَلَ حَقیقَهَ الایمانِ وَ ابْوابُ الجَنَّهِ مُفَتَّحَهٌ‏ لَهُ» «9»

هفت چیز است که اگر کسى انجام دهد، واقعیت ایمانش کامل مى‏شود و تمام درهاى بهشت بر او باز مى‏شود.

اولین مطلب: «من أحسن صلاته» کسى که نماز خود را زیبا بجا بیاورد، یعنى نماز را مطابق با رساله و نیت خالص انجام دهد.

روى این حساب، قرآن و روایات ما را به رفتار، گفتار، عبادت، نیت، هدف و برنامه‏هاى زیبا دعوت مى‏کنند. خدا نازیبایى‏ها را قبول نمى‏کند، اما زیبایى‏ها را به قیمت بهشت قبول مى‏کند و هر چه زیبایى در قرآن مى‏بینید، انسان به آن دعوت شده است و خدا مى‏دانست که در وجود امام مجتبى علیه‏السلام همه این‏ها جمع است که وقتى روز پانزدهم ماه رمضان به دنیا آمد، پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏وآله منتظر شد که خدا چگونه این مولود را نام گذارى مى‏کند، جبرییل آمد و عرض کرد: او را «حسن» بنامید، یعنى مُلک و ملکوت این مولود، زیبا است. «10»

 

پی نوشت ھا:

______________________________
(1)- سعدى شیرازى.

(2)- بحار الأنوار: 19/ 19 2، باب 8، حدیث 45؛ «أقول قال فى المنتقى فى حوادث السنه الثانیه من الهجره فى هذه السنه تزوج على بن أبى طالب علیه‏السلام فاطمه علیه‏السلام بنت رسول اللَّهِ صلى‏الله‏علیه‏وآله فى صفر للیال بقین منه و بنى بها فى ذى الحجه و قد روى أنه تزوجها فى رجب بعد مقدم رسول اللَّهِ صلى‏الله‏علیه‏وآله المدینه بخمسه أشهر و بنى بها مرجعه من بدر و الأول أصح و روى عن بعض أهل التاریخ أن تزویجها کان فى شهر ربیع الأول من سنه اثنتین من الهجره و بنى بها فیها و ولدت الحسن علیه‏السلام فى هذه السنه و قیل بل ولد الحسن علیه‏السلام منتصف شهر رمضان من سنه ثلاث و الحسین علیه‏السلام فى سنه أربع و قیل کان بین ولاده الحسن علیه‏السلام و العلوق بالحسین علیه‏السلام خمسون لیله و ولد الحسین‏للیال خلون من شعبان سنه أربع من الهجره. و فى هذه السنه کانت سریه عبد الله بن جحش و فى هذه السنه حولت القبله إلى الکعبه کان النَّبِىُّ صلى‏الله‏علیه‏وآله یصلى بمکه رکعتین بالغداه و رکعتین بالعشى فلما عرج به إلى السماء أمر بالصلوات الخمس فصارت الرکعتان فى غیر المغرب للمسافر و للمقیم أربع رکعات.»

(3)- نهج الحق: 312؛ «و قد قال النَّبِىُّ صلى‏الله‏علیه‏وآله من أعان على قتل امرئ مسلم و لو بشطر کلمه لقى الله یوم القیامه مکتوبا على جبهته آیس من رحمه الله و فیه عن ابن مسعود لکل شى‏ء آفه و آفه هذا الدین بنو أمیه.»

(4)- بحار الأنوار: 65/ 156، باب 19، صفات الشیعه و أصنافهم و ذم، حدیث 11؛ «وَ قِیلَ لِلصَّادِقِ ع إِنَّ عَمَّاراً الدُّهْنِىَّ شَهِدَ الْیَوْمَ عِنْدَ ابْنِ أَبِى لَیْلَى قَاضِىَ الْکُوفَهِ بِشَهَادَهٍ فَقَالَ لَهُ الْقَاضِى قُمْ یَا عَمَّارُ فَقَدْ عَرَفْنَاکَ لَا تُقْبَلُ شَهَادَتُکَ لِأَنَّکَ رَافِضِىٌّ فَقَامَ عَمَّارٌ وَ قَدِ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُ وَ اسْتَفْرَغَهُ الْبُکَاءُ فَقَالَ لَهُ ابْنُ أَبِى لَیْلَى أَنْتَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ وَ الْحَدِیثِ إِنْ کَانَ یَسُووکَ أَنْ یُقَالَ لَکَ رَافِضِىٌّ فَتَبَرَّأْ مِنَ الرَّفْضِ فَأَنْتَ مِنْ إِخْوَانِنَا فَقَالَ لَهُ عَمَّارٌ یَا هَذَا مَا ذَهَبْتَ وَ اللَّهِ حَیْثُ ذَهَبْتَ وَ لَکِنْ بَکَیْت عَلَیْکَ وَ عَلَىَّ أَمَّا بُکَائِى عَلَى نَفْسِى فَإِنَّکَ نَسَبْتَنِى إِلَى رُتْبَهٍ شَرِیفَهٍ لَسْتُ مِنْ أَهْلِهَا زَعَمْتَ أَنِّى رَافِضِىٌّ وَیْحَکَ لَقَدْ حَدَّثَنِى الصَّادِقُ علیه‏السلام أَنَّ أَوَّلَ مَنْ سُمِّىَ الرَّفَضَهَ السَّحَرَهُ الَّذِینَ لَمَّا شَاهَدُوا آیَهَ مُوسَى فِى عَصَاهُ آمَنُوا بِهِ وَ اتَّبَعُوهُ وَ رَفَضُوا أَمْرَ فِرْعَوْن.»

(5)- بقره 83: 2؛ «و با مردم با خوش زبانى سخن گویید.»

(6)- فصلت 33: 41؛ «و خوش گفتارتر از کسى که به سوى خدا دعوت کند و کار شایسته انجام دهد.»

(7)- لقمان 22: 31؛ «و هرکس همه وجود خود را به سوى خدا کند در حالى که نیکوکار باشد بى‏تردید به محکم‏ترین دستگیره چنگ زده است.»

(8)- قصص 77: 28؛ «و نیکى کن همان گونه که خدا به تو نیکى کرده است.»

(9)- الخصال: 2/ 345- 346؛ بحار الأنوار: 66/ 170، باب 32، حدیث 12؛ «فِى وَصِیَّهِ النَّبِىِّ صلى‏الله‏علیه‏وآله لِعَلِىٍّ علیه‏السلام یَا عَلِىُّ سَبْعَهٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ حَقِیقَهَ الْاءِیمَانِ وَ أَبْوَابُ الْجَنَّهِ مُفَتَّحَهٌ لَهُ مَنْ أَسْبَغَ وُضُوءَهُ وَ أَحْسَنَ صَلَاتَهُ وَ أَدَّى زَکَاهَ مَالِهِ وَ کَفَّ غَضَبَهُ وَ سَجَنَ لِسَانَهُ وَ اسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ وَ أَدَّى النَّصِیحَهَ لِأَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّهِ.»

(10)- بحار الأنوار: 43/ 315، باب 12؛ «فَقُلْتُ یَا أَخِى جَبْرَئِیلُ مَا رَأَیْتُ فِى الْأَشْجَارِ أَطْیَبَ وَ لَا أَحْسَنَ مِنْ هَاتَیْنِ الشَّجَرَتَیْنِ فَقَالَ لِى یَا مُحَمَّدُ أَ تَدْرِى مَا اسْمُ هَاتَیْنِ الشَّجَرَتَیْنِ فَقُلْتُ لَا أَدْرِى فَقَالَ إِحْدَاهُمَا الْحَسَنُ وَ الْأُخْرَى الْحُسَیْنُ فَإِذَا هَبَطْتَ یَا مُحَمَّدُ إِلَى الْأَرْضِ مِنْ فَوْرِکَ فَأْتِ زَوْجَتَکَ خَدِیجَهَ وَ وَاقِعْهَا مِنْ وَقْتِکَ وَ سَاعَتِکَ فَإِنَّهُ یَخْرُجُ مِنْکَ طِیبُ رَائِحَهِ الثَّمَرِ الَّذِى أَکَلْتَهُ مِنْ هَاتَیْنِ الشَّجَرَتَیْنِ فَتَلِدُ لَکَ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءَ ثُمَّ زَوِّجْهَا أَخَاکَ عَلِیّاً فَتَلِدُ لَهُ ابْنَیْنِ فَسَمِّ أَحَدَهُمَا الْحَسَنَ وَ الآْخَرَ الْحُسَیْنَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى‏الله‏علیه‏وآله فَفَعَلْتُ مَا أَمَرَنِى أَخِى جَبْرَئِیلُ فَکَانَ الْأَمْرُ مَا کَانَ فَنَزَلَ إِلَىَّ جَبْرَئِیلُ بَعْدَ مَا وُلِدَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَقُلْتُ لَهُ یَا جَبْرَئِیلُ مَا أَشْوَقَنِى إِلَى تَیْنِکَ الشَّجَرَتَیْنِ فَقَالَ لِى یَا مُحَمَّدُ إِذَا اشْتَقْتَ إِلَى الْأَکْلِ مِنْ ثَمَرَهِ تَیْنِکَ الشَّجَرَتَیْنِ فَشَمِّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ قَالَ فَجَعَلَ النَّبِىُّ صلى‏الله‏علیه‏وآله کُلَّمَا اشْتَاقَ إِلَى الشَّجَرَتَیْنِ یَشَمُّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ یَلْثِمُهُمَا وَ هُوَ یَقُولُ صَدَقَ أَخِى جَبْرَئِیلُ علیه‏السلام ثُمَّ یُقَبِّلُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ یَقُولُ یَا أَصْحَابِى إِنِّى أَوَدُّ أَنِّى أُقَاسِمُهُمَا حَیَاتِى لِحُبِّى لَهُمَا فَهُمَا رَیْحَانَتَاىَ مِنَ الدُّنْیَا فَتَعَجَّبَ الرَّجُلُ مِنْ وَصْفِ النَّبِىُّ صلى‏الله‏علیه‏وآله لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ فَکَیْفَ لَوْ شَاهَدَ النَّبِىُّ صلى‏الله‏علیه‏وآله مَنْ سَفَکَ دِمَاءَهُمْ وَ قَتَلَ رِجَالَهُمْ وَ ذَبَحَ أَطْفَالَهُمْ وَ نَهَبَ أَمْوَالَهُمْ وَ سَبَى حَرِیمَهُمْ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَهُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون.»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 90/5/27 :: ساعت 3:38 عصر )
»» الگوى رفتارى حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام‏

قطره‏اى از دریا

حضرت امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: پدرم از پدرش نقل مى‏کرد که حسن بن على بن ابى طالب در زمان خودش عابدترین و زاهدترین و برترین مردم بود. هنگامى که به حج مى‏رفت پیاده مى‏رفت و چه بسا با پاى برهنه به سوى حرم امن حرکت مى‏کرد.

هنگامى که یاد مرگ و قبر و برانگیخته شدن در قیامت و عبور بر صراط مى‏افتاد، گریه مى‏کرد و چون یاد عرضه شدن بر خدا مى‏کرد، فریادى مى‏کشید و غش مى‏نمود و هنگامى که در نماز قرار مى‏گرفت گوشت بدنش در پیشگاه خدا مى‏لرزید و زمانى که یاد بهشت و دوزخ مى‏کرد چون مار گزیده به خود مى‏پیچید و از خدا درخواست بهشت مى‏نمود و از دوزخ به حق پناه مى‏برد «1».

 

کمک و بخشش‏

حضرت امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: مردى به عثمان بن عفان در حالى که در مسجد نشسته بود گذشت، از او درخواست کمک کرد. به دستور عثمان، پنج درهم به او پرداختند، مرد به عثمان گفت: مرا به جایى که دردم را دوا کنند راهنمایى کن، عثمان گفت: نزد آن جوانمردان که آنان را مى‏بینى برو و با دستش اشاره به ناحیه‏اى از مسجد کرد که حضرت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و عبداللّه بن جعفر در آن قرار داشتند.

آن مرد به سوى آنان رفته، سلام کرد و از آنان درخواست کمک نمود.

امام حسن علیه السلام به او فرمود: سؤال از دیگران جز در سه مورد جایز نیست یا براى دیه‏اى که دل سوختگى دارد، یا وامى که دل شکستگى آرد، یا فقرى که غیر قابل تحمل است؛ تو دچار کدام یک از این سه موردى؟

گفت: دچار یکى از آنها هستم. امام مجتبى علیه السلام فرمان داد پنجاه دینار به او بپردازند و حضرت امام حسین علیه السلام دستور به چهل و نه دینار داد و عبداللّه بن جعفر فرمان به چهل و هشت دینار.

آن مرد پس از دریافت دینارها برگشت و بر عثمان گذر کرد، عثمان گفت:

چه کردى؟ مرد گفت: بر تو گذشتم، جهت کمک به من به پنج دینار فرمان دادى و چیزى هم از من نپرسیدى ولى آن بزرگوارى که گیسویى پرپشت دارد چیزهایى را از من پرسید و پنجاه دینار به من عطا کرد و دومى آنان چهل و نه دینار و سومى چهل و هشت دینار؛ عثمان گفت: چه کسى براى دواى درد تو مانند این جوانمردان است؟ اینان دانش و آگاهى را به خود اختصاص داده‏اند و خیر و حکمت را در خود جمع کرده‏اند «2».

 

فروتنى شگفت‏

فروتنى حضرت امام حسن علیه السلام و تواضع آن انسان الهى چنان بود که:

روزى بر گروهى تهیدست مى‏گذشت و آنان پاره‏هاى نان را بر زمین نهاده، روى زمین نشسته بودند و مى‏خوردند، چون حضرت امام حسن علیه السلام را دیدند گفتند: اى پسر رسول خدا! بیا و با ما هم غذا شو! به شتاب از مرکب به زیر آمد و گفت: خدا متکبران را دوست ندارد و با آنان به خوردن غذا مشغول شد.

سپس همه آنان را به میهمانى خود دعوت فرمود، هم به آنان غذا داد و هم لباس‏ «3».

 

حاجتت را بنویس‏

مردى به محضر حضرتش حاجت آورد، آن بزرگوار به او فرمود:

حاجتت را بنویس و به ما بده، چون نامه‏اش را خواند دو برابر خواسته‏اش به او مرحمت فرمود.

یکى از حاضران گفت: این نامه چقدر براى او پربرکت بود! فرمود:

برکت آن براى ما بیشتر بود زیرا ما را اهل نیکى ساخت، مگر نمى‏دانى که نیکى آن است که بى‏خواهش به کسى چیزى دهند، اما آنچه پس از خواهش مى‏دهند بهاى ناچیزى است در برابر آبروى خواهنده، شاید آن کس که شبى را با اضطراب میان بیم و امید به سر برده و نمى‏دانسته که آیا در برابر عرض نیازش دست رد به سینه او خواهى زد یا شادى قبول به او خواهى بخشید و اکنون با تن لرزان و دل پرتبش نزد تو آمده، آنگاه تو فقط به اندازه خواسته‏اش به او ببخشى در برابر آبرویى که نزد تو ریخته بهاى اندکى به او داده‏اى‏ «4».

 

اوج جود و عطا

مردى از او چیزى خواست پنجاه هزار درهم و پانصد دینار به او عطا فرموده، گفت: کسى را براى حمل این بار حاضر کن، چون کسى را حاضر کرد، رداى خود را به او داد و گفت: این هم اجرت باربر «5».

 

بخشیدن همه ذخیره‏

عربى به محضر امام حسن علیه السلام آمد. فرمود: هرچه ذخیره داریم به او بدهید، بیست هزار درهم بود، همه را به عرب دادند، گفت: مولاى من! اجازه ندادى که حاجتم را بگویم و مدیحه‏اى در شأنت بخوانم، حضرت در پاسخ اشعارى انشا کرد به این مضمون: بیم فروختن آبروى آن کس که از ما چیزى مى‏خواهد موجب مى‏شود که ما پیش از درخواست او بدو ببخشیم‏ «6».

 

عطاى کم نظیر

حضرت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و عبداللّه بن جعفر به راه حج مى‏رفتند، توشه آنان گم شد، گرسنه و تشنه به خیمه‏اى رسیدند که پیرزنى در آن زندگى مى‏کرد. از او آب خواستند که در جواب گفت: این گوسپند را بدوشید و شیرش را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین کردند، سپس از او غذا خواستند که گفت: همین گوسپند را داریم، بکشید و بخورید. یکى از آنان گوسپند را ذبح و از گوشتش مقدارى بریان کرد، همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند.

هنگام رفتن به پیرزن گفتند: ما از قریشیم و به حج مى‏رویم، اگر باز گشتیم نزد ما بیا، با تو به نیکى رفتار خواهیم کرد و رفتند.

شوهر زن که آمد و از جریان خبر یافت، گفت: واى بر تو! گوسپند مرا براى مردمى ناشناس مى‏کشى آنگاه مى‏گویى از قریش بودند؟!

روزگارى گذشت و کار بر پیرزن سخت شد، از آن محل کوچ کرده، عبورش به مدینه افتاد، حضرت امام حسن علیه السلام او را دید و شناخت. پیش رفت و گفت: مرا مى‏شناسى؟ گفت: نه، فرمود: من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم و دستور داد تا هزار گوسپند و هزار دینار زر به او دادند، آنگاه او را نزد برادرش حسین علیه السلام فرستاد، آن حضرت نیز به همان اندازه به او بخشید و او را نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد و او نیز عطایى همانند آنان به او داد «7»!

 

خدمت به حیوان گرسنه‏

روزى غلام سیاهى را دید که گرده نانى در پیش نهاده یک لقمه مى‏خورد و یک لقمه به سگى مى‏دهد، از او پرسید: چه چیز تو را به این کار وا مى‏دارد؟ گفت: شرم مى‏کنم که خود بخورم و به او ندهم، حضرت امام حسن علیه السلام فرمود: از اینجا حرکت نکن تا من برگردم. خود نزد صاحب آن غلام رفت، او را خرید، باغى را هم که در آن زندگى مى‏کرد خرید، غلام را آزاد کرد و باغ را بدو بخشید «8».

 

امام حسن مجتبى علیه السلام‏

درباره عبادت امام مجتبى علیه السلام روایت است که آن حضرت در زمان خویش عابدترین، زاهدترین و برترین مردم به شمار مى‏رفت. هنگامى که حج به جا مى‏آورد، بسیارى از اوقات با پاى برهنه از مدینه تا مکه مى‏رفت.

هر وقت به یاد مرگ مى‏افتاد مى‏گریست و اگر در حضورش سخن از قبر به میان مى‏آمد گریان مى‏شد و چون به یاد قیامت و بر انگیخته شدن در محشر مى‏افتاد اشک مى‏ریخت و هر وقت به یاد عبور از صراط مى‏افتاد گریه مى‏کرد و هر گاه به یاد حضور مردم براى حساب در پیشگاه خدا مى‏افتاد ناگهان فریاد مى‏کشید و از شدّت بیم و هراس از هوش مى‏رفت و غش مى‏کرد. هر زمان براى نماز آماده مى‏شد، اعضایش از خوف خدا مى‏لرزید و هر وقت از بهشت و دوزخ سخن مى‏گفت چون شخص مار گزیده مضطرب مى‏گشت، آنگاه از خدا خواستار بهشت مى‏شد و از آتش دوزخ به او پناه مى‏برد و چون آیه‏اى که با «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»* شروع مى‏شود تلاوت مى‏کرد، مى‏فرمود:

لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ‏ «9».

بار خدایا! فرمانبردارم، فرمانبردار.

و نیز هنگامى که مشغول وضو مى‏شد اعضایش مى‏لرزید و چهره مبارکش زرد مى‏شد؛ وقتى که مى‏پرسیدند: چرا چنین حالى پیدا مى‏کنى؟

مى‏فرمود:

سزاوار است کسى که در برابر پروردگار عرش مى‏ایستد، رنگش زرد و اعضایش دچار رعشه و لرزش شود.

هر گاه به در مسجد مى‏رسید روى به آسمان مى‏کرد و مى‏فرمود:

خدایا! مهمان تو بر در خانه‏ات ایستاده است؛ اى خداى بخشنده! گنهکار پیش تو آمده؛ اى خدا! اى مهربان! از گناهانم به خاطر بزرگواریت درگذر «10».

 

پی نوشت ھا:

______________________________
(1)- الأمالى، صدوق: 178، المجلس الثالث والثلاثون، حدیث 8؛ عدة الداعى: 151؛ بحار الأنوار: 43/ 331، باب 16، حدیث 1.

(2)- الخصال: 1/ 135، حدیث 149؛ بحار الأنوار: 43/ 332، باب 16، حدیث 4.

(3)- المناقب: 4/ 23؛ بحار الأنوار: 43/ 351، باب 16، حدیث 28.

(4)- صلح حسن: 42- 43.

(5)- المناقب: 4/ 16؛ بحار الأنوار: 43/ 341، باب 16، حدیث 14؛ صلح حسن: 42- 43.

(6)- المناقب: 4/ 16؛ بحار الأنوار: 43/ 341، باب 16، حدیث 14؛ صلح حسن: 42- 43.

(7)- المناقب: 4/ 16؛ بحار الأنوار: 43/ 341، باب 16، حدیث 15.

(8)- بحار الأنوار: 43/ 352، باب 16، حدیث 29؛ مستدرک الوسائل: 8/ 295، باب 37، حدیث 9485، (با کمى اختلاف).

(9)- الأمالى، صدوق: 178، المجلس الثالث والثلاثون، حدیث 8؛ عدة الداعى: 151؛ بحار الأنوار: 43/ 331، باب 16، حدیث 1.

(10)- «أما زهده علیه السلام فقد جاء فى روضة الواعظین: أن الحسن بن على علیهما السلام کان إذا توضأ ارتعدت مفاصله واصفر لونه. فقیل له فى ذلک، فقال: حق على کل من وقف بین یدى رب العرش أن یصفر لونه وترتعد مفاصله. وکان علیه السلام إذا بلغ باب المسجد رفع رأسه ویقول: إلهى! ضیفک ببابک یا محسن قد أتاک المسى‏ء فتجاوز عن قبیح ما عندى بجمیل ما عندک یا کریم» المناقب: 4/ 14؛ بحار الأنوار: 43/ 339، باب 16، حدیث 13.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 90/5/27 :: ساعت 3:37 عصر )
»» چرا پیامبر اسلام (ص) با عایشه و حفصه ازدواج کردند ؟

پاسخ نقضی و اجمالی :

در ابتدا می توان پاسخی نقضی داد که :

رسول خدا طبق نظر اهل سنت علم غیب ندارد :

طبق نظر اهل سنت پیغمبر علم غیب ندارد و ازدواج و یا دوستی وی با کسی نمی تواند دلیل بر صحت عقاید و رفتار وی باشد .

علت همان علت ازدواج حضرت نوح و لوط با همسرانشان بوده است :

حتی اگر بگویند رسول خدا وی را می شناخته و با وی ازدواج کرده است ، علت ازدواج را همان علت ازدواج حضرت نوح و حضرت لوط با همسرانشان می دانیم . با اینکه در قرآن کریم آمده است که همسر ِ حضرت نوح و نیز همسر حضرت لوط ، همراه و همنظر با دشمنان ایشان بوده اند .

پاسخ تفصیلی :

علت امتحان رسول خدا صلی الله علیه وآله و مردم بوده است :

در شعر زیبای حافظ می خوانیم :

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان     قیل ومقال عالمی می کشم از برای تو

رسول گرامی اسلام در نهایت توجه به عالم بالا و مقام اقدس الهی بوده اند ؛ و حتی به قول شاعر نفس فرشتگان و هم صحبتی با ایشان برای رسول گرامی اسلام سخت بوده است ؛ زیرا نوعی اشتغال به غیر خداست .

اما خداوند هر کسی را به نوبه خود آزمایش می کند و برای آزمایش رسول خدا از ایشان خواست که با عایشه ازدواج کند و با این دستور ، در خانه وی کسی را قرار داد که می توانست مایه آزمایش ایشان باشد ؛ زیرا امتحان مردان بزرگ باید به بزرگی خود ایشان باشد .

اما چون این آزمایش می توانست سبب اشتباه برخی ، در مورد شخصیت واقعی همسران رسول گرامی اسلام باشد ، خداوند هم در قرآن      با بیان برخی اشکالات و اشتباهات همسران رسول خدا و همسران پیغمبران گذشته ، راه هدایت را برای مردم باز گذاشته است .

به عنوان مثال در سوره تحریم آیه ده همسر حضرت نوح و همسر حضرت لوط را به عنوان دو نمونه برای کفار معرفی می نماید که با وجود حضور در خانه پیغمبران الهی ، باز گمراه شدند .

و در همین سوره در آیه 4 در مورد دو تن از همسران رسول خدا می فرماید :

إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکَةُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ

سوره تحریم آیه 4

اگر ( شما دو همسر رسول خدا) به درگاه خدا توبه کنید ، دل های شما به سوی او میل پیدا کرده است ، اما اگر علیه او بر یکدیگر کمک کنید در حقیقت خدا خود سرپرست اوست و جبرئیل و صالح مومنان (نیز یاور اویند) و گذشته از این فرشتگان نیز پشتیبان او خواهند بود .

و نیز در می بینیم که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در در مورد ِ آینده ی برخی از همسران خویش سخنانی فرموده اند که می تواند ملاک تشخیص حق از باطل در موارد نیاز باشد . به عنوان نمونه می توان به روایتی که بخاری آن را نقل کرده است اشاره نمود که گفته است :

رسول خدا به خانه عایشه اشاره فرمودند و سه بار گفتند : فتنه ( آزمایش ) در اینجاست ؛ فتنه در اینجاست ، فتنه در اینجاست .

2873 - حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ حَدَّثَنَا جُوَیْرِیَةُ عَنْ نَافِعٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قَامَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَطِیبًا فَأَشَارَ نَحْوَ مَسْکَنِ عَائِشَةَ فَقَالَ هُنَا الْفِتْنَةُ ثَلَاثًا مِنْ حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ

صحیح بخاری کتاب فرض الخمس باب ما جاء فی بیوت ازواج النبی صلی الله علیه وسلم

رسول خدا به سخن ایستادند ، پس به سمت خانه عائشه اشاره کردند و سه بار فرمودند اینجاست فتنه ؛ همان جایی که امت شیطان ظهور می کنند .

علت ازدواج حضرت با ایشان سیاسی بوده است :

یکى از اهداف ازدواجهاى پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) جهت  سیاسى - تبلیغى بود ؛ یعنى با ازدواج موقعیتش در بین قبایل مستحکم گردد و بر نفوذ سیاسى و اجتماعیش افزوده شود و از این راه براى رشد و گسترش اسلام استفاده نماید.

حضرت به خاطر دست یابى بر موقعیتهاى بهتر اجتماعى و سیاسى ، در تبلیغ دین خدا و استحکام آن و پیوند با قبایل بزرگ عرب و جلوگیرى از کارشکنی هاى آنان و حفظ سیاست داخلی و ایجاد زمینه مساعد براى مسلمان شدن قبایل عرب ، به برخى ازدواج ها رو آورد .

در راستاى این اهداف پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با زنان ذیل ازدواج کردند :

عایشه دختر ابوبکر از قبیله «تیم».

حفصه دختر عمر از  قبیله بزرگ «عدى».

ام حبیبه دختر ابوسفیان از قبیله نامدار بنى امیه.

ام سلمه از قبیله بنى مخزوم .

سوده از قبیله  بنى اسد.

میمونه از قبیله  بنى هلال.

صفیه از بنى اسرائیل .

 ازدواج مهمترین پیوند و میثاق اجتماعى است، به ویژه در آن فرهنگ تأثیر بسیارى از خود به جا میگذارد.

در آن محیطى که جنگ و خونریزى و غارتگرى رواج داشت، بلکه به تعبیر     "ابن خلدون    "     جنگ و خونریزى و غارتگرى جزو خصلت ثانوى آنان شده بود، ( مقدمه ابن خلدون (ترجمه)، ج 1، ص 286) بهترین عامل بازدارنده از جنگها و عامل وحدت و اُلفت ، پیوند زناشویى بود.

از این روی،  پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با قبایل بزرگ قریش ، به ویژه با قبایلى که بیش از دیگران با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دشمن بودند ، مانند بنى امیه و بنى اسرائیل ، ازدواج نمود . اما با قبایل انصار که از سوى آنان هیچ خطرى احساس نمیشد و آنان نسبت به پیامبر(ص) دشمنى نداشتند، ازدواج نکرد.

گیورگیو ، نویسنده مسیحى می‌نویسد:

 محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) ام حبیبه را به ازدواج خود درآورد تا بدین ترتیب داماد ابوسفیان شود و از دشمنى قریش نسبت به خود بکاهد. در نتیجه پیامبر با خاندان بنی     امیه و هند زن ابوسفیان وسایر دشمنان خونین خود خویشاوند شد و ام حبیبه عامل بسیار مؤثرى براى تبلیغ اسلام در خانواده هاى مکه شد.

محمد پیامبرى که از نو باید شناخت، ص 207.

در بعضى از تواریخ مى خوانیم که پیامبر با زنان متعددى ازدواج کرد و جز مراسم عقد انجام نشد، و هرگز آمیزش با آنها نکرد، حتى در مواردى تنها به خواستگارى بعضى از زنان قبائل قناعت کرد.

و آنها به همینقدر خوشحال بودند و مباهات مى کردند که زنى از قبیله آنان به نام همسر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نامیده شده ، و این افتخار براى آنها حاصل گشته است ، و به این ترتیب رابطه و پیوند اجتماعى آنها با پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) محکمتر، و در دفاع از او مصممتر مى شدند.

ام سلمه از طایفه بنى مخزوم - طایفه ابوجهل و خالد بن ولید - بود، وقتى که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وى را به همسرى خویش درآورد ، خالد بن ولید موضعگیرى شدید خود را در برابر مسلمانان مورد تجدید نظر قرار داده و پس از مدتى نه چندان طولانى اسلام آورد.

پس از ازدواج رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با جویریه و صفیه هیچگونه تحرکى را از سوى بنى نضیر و بنى مصطلق در برابر آنحضرت مشاهده نمى کنیم . از سوى دیگر، مشاهده مى کنیم که جویریه از جهت برکت آفرینى براى قوم و قبیله اش یک زن نمونه شناخته مى شود، و صحابه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) یکصد خانوار از اسیران قوم و قبیله وى را بخاطر ازدواج پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با او آزاد مى کنند و مى گویند: اینان خویشاوندان رسول خدایند! و پرواضح است که چنین منت گذارى بر یک طائفه و قبیله از سوى مسلمانان چه تاثیر بسزایى در عمق جان آنان داشته است.

بنابراین ، ازدواج پیامبر با عایشه و حفصه ، نه به خاطر نبودن زنی بهتر در آن جامعه و بلکه به خاطر مصالح مهمی بوده است که جز با ازدواج پیامبر با آن دو تحقق نمی ‌یافته است



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 90/5/27 :: ساعت 3:21 عصر )
»» نگاهى به شخصیّت عایشه

طبق تحقیقى که انجام یافته است، عایشه هر شأن و فضیلتى را براى خود، پدر و دوستدارانش ـ از نزدیکان و خویشان ـ مى خواست. هر گاه مى دید که پیامبر صلى اللّه علیه وآله مورد محبّت یکى از همسرانش قرار مى گرفت و آن حضرت نزد او مى ماند، بر او مى شورید; همان گونه که با زینب دختر جحش این گونه رفتار کرد. آن گاه با حفصه تبانى کردند که هر گاه پیامبر صلى اللّه علیه وآله نزد هر کدام از آن ها وارد شود بگوید: من از شما بوى مغافیر ]نوعى صمغ [استشمام مى کنم تا ایشان از ماندن و عسل خوردن نزد زینب امتناع ورزد]![1
هر گاه عایشه مى دید که پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله از حضرت خدیجه علیها السلام به خوبى یاد کرده و او را مى ستاید با جسارت مى گفت: چه قدر از این پیرزن بى دندان یاد مى کنى؟! خداوند عزّ وجلّ بهتر از او را به تو داده است...]![2
آن گاه که متوجّه مى شد که پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله در حال اقدام براى ازدواج با زنى است، با دروغ و خیانت مانع آن مى شد!
به عنوان نمونه نقل کرده اند که روزى پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله زنى را از قوم کلب خواستگارى کرده بود، از این رو عایشه را براى کسب اطلاعاتى نزد خانواده او فرستاد. پیامبر به عایشه فرمود: او را چگونه دیدى؟
پاسخ داد: چیز قابل ذکرى ندیدم!
پیامبر صلى اللّه علیه وآله فرمود: تو چیز قابل ذکرى دیدى! تو خالى روى گونه او دیدى که تک تک موهاى تو بر تنت راست شد.
عایشه گفت: اى رسول خدا! هیچ رازى از شما پنهان نیست.3
عایشه حتّى به صرف توهّم این که پیامبر مى خواهد ازدواج کند این گونه رفتار مى کرد. به عنوان نمونه گوید: روزى عثمان هنگام ظهر نزد پیامبر آمد. من فکر کردم که او براى گفت و گو درباره زنان نزد پیامبر آمده است. از این رو غیرت و رشک زنانگى مرا وادار کرد که استراق سمع کنم]![4
موضع گیرى او در مورد کسانى که از آن ها بدش مى آمد، سراپا جنگ و ستیز بود. به عنوان نمونه یکى از موضع گیرى هاى او در برابر امیر مؤمنان على علیه السلام این گونه بیان شده است:
روزى مردى در حضور عایشه از على و عمّار رضى اللّه عنهما بدگویى کرد.
عایشه گفت: من درباره على چیزى ندارم که به تو بگویم; ولى درباره عمّار، همانا از رسول خدا صلى اللّه علیه وآله شنیدم که مى فرمود: «هر گاه عمّار بین دو امر مخیّر شود، راه یافته ترین و کامل ترین آن دو را انتخاب مى کند».5
فراتر این که عایشه به خاطر تأیید و تقویت دشمنان على علیه السلام حدیث جعل مى کرد. نعمان بن بشیر گوید: روزى معاویه توسّط من براى عایشه نامه اى فرستاد. من نزد عایشه رفتم و نامه معاویه را به او دادم.
عایشه به من گفت: فرزندم! آیا مطلبى را که از رسول خدا صلى اللّه علیه وآله شنیده ام به تو بگویم؟
گفتم: آرى.
گفت: روزى از روزها من و حفصه نزد رسول خدا صلى اللّه علیه وآله بودیم. فرمود: اى کاش نزد ما مردى بود که با ما گفت و گو مى کرد.
عرض کردم: اى رسول خدا! آیا کسى را در پى ابوبکر بفرستم؟
او ساکت ماند. پیامبر دوباره همان سخن را تکرار فرمود.
حفصه عرض کرد: آیا کسى را در پى عمر بفرستم؟
او ساکت ماند. سپس فرمود: نه.
آن گاه مردى را صدا زد و با او درِ گوشى سخن گفت. چیزى نگذشت که عثمان آمد. او به عثمان رو کرد و با او سخن گفت. شنیدم که به او سه مرتبه فرمود: اى عثمان! شاید خداوند عزّ وجلّ پیراهنى را بر تنت بپوشاند. پس اگر از تو خواستند که آن را درآورى، تو آن را بیرون نیاور.
گفتم: اى امّ المؤمنین! پس پیش از این، این حدیث کجا بود؟
گفت: فرزندم! به خدا سوگند! این حدیث را از یادم برده بودند به گونه اى که گمان نمى کردم که آن را شنیده ام]![6
نعمان بن بشیر گوید: من این حدیث را به معاویة بن ابى سُفیان رساندم. او به گزارش من راضى نشد و آن را باور نکرد، تا این که خود طى نامه اى به امّ المؤمنین نوشت که براى من درباره آن حدیث بنویس.
عایشه درباره آن حدیث نامه اى براى معاویه نوشت.7
بنگر که چگونه عایشه در آن دوران، معاویه را بر خون خواهى دروغینش از عثمان تأیید مى کرد و چگونه بر تحریک مردم به قتل عثمان، عذر و بهانه مى آورد و از پنهان کردن نام مردى که پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله وى را صدا زد غافل نمى شود، پس از این که پیامبر صلى اللّه علیه وآله از فرستادن در پى ابوبکر و عمر خوددارى کرد!؟
آرى آن مرد جز امیر مؤمنان على علیه السلام نبود; ولى آن سان که ابن عبّاس گفته است، عایشه از على علیه السلام دل خوشى نداشت که ما در بخش هاى آینده در این زمینه سخنانى بیان خواهیم کرد.
بنا بر این هر گاه حال عایشه و وضعیّت روایات او در دوران عادى زندگیش این گونه بوده است، طبیعى است که این حال او در دوران و ساعات پایان زندگى رسول خدا صلى اللّه علیه وآله به بالاترین درجه رسیده باشد، و به طور طبیعى اخبار او پیرامون حالات پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله در آن شرایط، حسّاس تر باشد.
اکنون به نمونه هایى از سخنان او توجّه کنید. وى مى گوید:
هنگامى که حال رسول خدا صلى اللّه علیه وآله وخیم شد، به عبدالرحمان بن ابى بکر فرمود:
کتف8 یا لوحى به من بده تا براى ابوبکر نوشته اى بنویسم که با او مخالفت نشود]![
هنگامى که عبدالرحمان خواست بلند شود فرمود: خدا و مؤمنان ابا دارند از این که با تو ـ اى ابوبکر! ـ مخالفت شود]![9
وى در مورد دیگرى مى گوید:
هنگامى که حال رسول خدا صلى اللّه علیه وآله وخیم شد، بلال آمد تا او را از وقت نماز مطّلع سازد. او فرمود: به ابوبکر بگویید براى مردم نماز بخواند... .10
در جاى دیگرى مى گوید:
رسول خدا صلى اللّه علیه وآله وفات یافت در حالى که سر او بین سینه و گردن من بود]![11
این ها نمونه هایى از سخنان عایشه است.
از سوى دیگر هنگامى که پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله دستور داد که على علیه السلام به حضورش فرا خوانده شود، فرمان حضرتش اطاعت نشد; بلکه به آن بزرگوار پیشنهاد مى شود که ابوبکر و عمر فرا خوانده شوند!
ابن عبّاس در این زمینه مى گوید:
هنگامى که رسول خدا صلى اللّه علیه وآله بیمار شد، همان بیمارى که به سبب آن وفات یافت، آن حضرت در خانه عایشه بود. حضرتش فرمود: على را برایم صدا کنید.
عایشه گفت: برایتان ابوبکر را صدا بزنیم؟]![
فرمود: صدایش کنید.
حفصه گفت: اى رسول خدا! برایتان عمر را صدا بزنیم؟]![
فرمود: صدایش کنید.
اُمّ فضل گفت: اى رسول خدا! عبّاس را برایتان صدا بزنیم؟]![
فرمود: صدایش کنید.
هنگامى که همه آن ها جمع شدند، پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله سر مبارکش را بلند کرد و على علیه السلام را ندید در نتیجه ساکت ماند. در این هنگام عمر گفت: رسول خدا صلى اللّه علیه وآله را ترک کنید]![... .12
از سوى دیگر آن گاه که پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله، در حالى که به دو مرد تکیه کرده براى نماز از خانه بیرون مى رود، عایشه مى گوید: پیامبر در حالى از خانه خارج شد که بین دو مرد بود و به آن ها تکیه کرده بود که یکى از آن ها عبّاس بود.
عایشه از مرد دیگر نامى نمى برد.
ابن عبّاس در ادامه مى گوید:
آن مرد على علیه السلام بود; ولى عایشه نمى تواند از آن حضرت به نیکى یاد کند.13

1 . این قضیّه از قضایاى معروف است. به کتاب هاى حدیثى و تفسیرى در تفسیر سوره تحریم مراجعه کنید.
2 . مسند احمد: 7 / 170، حدیث عایشه، حدیث 24343.
3 . الطبقات الکبرى: 8 / 127، کنز العمّال: 12 / 188 ، کتاب فضایل، باب فضایل پیامبر صلى اللّه علیه وآله، حدیث 35455.
4 . مسند احمد: 7 / 165، حدیث عایشه، حدیث 24316.
5 . مسند احمد: 7 / 163، حدیث 24299.
6 . مسند احمد: 7 / 214 و 215، حدیث 26436.
7 . همان: 127، حدیث 24045.
8 . کِتْف: استخوان شانه اى که در زمان هاى قدیم روى آن مى نوشتند.
9 . مسند احمد: 7 / 71، حدیث 23679.
10 . همان: 319، حدیث 25348.
11 . همان: 175، حدیث 24384.
12 . مسند احمد: 1 / 588، مسند عبداللّه بن عباس، حدیث 3345.
13 . عمدة القارى: 5 / 192.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 90/5/27 :: ساعت 3:17 عصر )
»» هفدهم ماه مبار رمضان سالروز مرگ عایشه

عایشه دختر  ابوبکر و همسر پیامبر است. کنیه او ام عبدالله و مادرش ام رومان دختر عمیر بن عامر بن وهمان بن حارث بن غنم بن مالک بن کنانه است. پیامبر در سال دوم یا سوم پس از هجرت با او ازدواج کرد زمانی که آن حضرت در گذشت عایشه، هجده ساله بود.

عایشه از آن پس تا هنگام مرگ به شخصیتی موثر تبدیل شد که حوادث زیادی را پدید آورد. در زمان پیامبر پس از اینکه پیامبر رازی را به او و همسر دیگرش حفصه گفت، برخلاف آنچه پیامبر گفته بود که آنرا افشا نکنند، آنها راز را بر ملا کردند. خداوند در همین زمینه آیاتی را در سرزنش این دو نازل فرمود. (آیات اولیه سوره تحریم(

در زمان عثمان، عایشه به یکی از سرسخت ترین مخالفان او تبدیل گردید. عثمان دستور داده بود که عطای او را قطع کنند. یک وقتی عثمان وارد مسجد شد. عایشه صدا زد که ای خیانتگر! در امانت خیانت کردی و رعیت را ضایع نمودی. عثمان در مقابل، آیه مربوط به زن حضرت نوح را بر وی تطبیق کرد.

زمانی دیگر عثمان کسانی را که به شرابخوری ولید بن عقبه شهادت داده بودند، تهدید به مجازات کرد. عایشه بر او بانگ زد که حدود شرعی را بلا اجرا گذاشته و گواهان را مورد اهانت خود قرار داده ای؟ آن شاهدان از ترس مجازات، به خانه عایشه پناه بردند. عایشه به عثمان می گفت: چه زود سنت و روش رسول خدا را ترک کردی. وی عثمان را نعثل (مردی یهودی) می نامید.
این سخنان که از دهان همسر پیامبر خارج می شد. تاثیر بسزایی در سقوط عثمان گذاشت این دشمنی تا جایی رسید که عایشه فتوای قتل عثمان را صادر کرد.

عایشه از زمان خود پیامبر با امیرالمومنین دشمنی داشت، لذا پس از خلافت امام علی، طلحه و زبیر که به مخالفت با آن حضرت پرداخته بودند، با علم به این امر نزد عایشه رفته و او را نیز با خود همراه ساختند.
آنها به بصره رفته و تعدادی را کشتند و بیت المال بصره را مصادره و عثمان بن حنیف حاکم بصره را مورد شکنجه قرار دادند. امیر المومنین بلافاصله همراه با سپاهی حرکت کردند و جنگ جمل میان آنها واقع شد. جمل به معنای شتر و حاکی از نقشی است که عایشه در جنگ داشته، چرا که عایشه بر شتر سرخ مویی سوار بود که سپاهیان از آن محافظت می کردند.

سرانجام امام حسن آن شتر را که نماد این سپاه بود از بین برد. وقتی جنگ با شکست سپاه جمل به پایان رسید. حضرت علی علیه السلام دستور داد تا عایشه را با احترام به مدینه باز گردانند. خود عایشه همیشه با یاد آوری این جریان تاسف می خورد و می گریست. اما نقش عایشه فراتر از این امور بود.

وقتی امام حسن مجتبی به شهادت رسید، خواستند آن حضرت را در جوار مرقد پیامبر دفن کنند. اما عایشه بار دیگر کینه خود را به اهل بیت نشان داد و گفت : چنین چیزی هرگز انجام نخواهد شد. مروان بن حکم و دیگر بنی امیه نیز با دفن حضرت در آنجا مخالفت کردند بنابراین امامحسین (ع)که بنا به وصیت خود حضرت مجتبی (ع)نمی خواست خونی ریخته شود، آن حضرت را در بقیع دفن فرمود.

معاویه وقتی که به مدینه آمد با عایشه دیدار کرد نظر او را درباره ولایتعهدی یزید پرسید. عایشه مخالف آن بود. اما معاویه گفت که این قضای الهی است و مردم بیعت کرده اند.
وی هدایای زیادی را برای عایشه می فرستاد و حتی زمانی قرض های او را نیز پرداخت.
عایشه جزو دوازده پیشوای اهل سنت می باشد. او احادیث زیادی نقل کرده که برای اهل سنت بسیار مهم و معتبر می باشد.

منابع: تاریخ خلفا، ص 159 و 388.
سقیفه بنی ساعده
، ص 145،
تاریخ ابن کثیر،‌ج 8، ص 136.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 90/5/27 :: ساعت 3:10 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 161
>> بازدید دیروز: 441
>> مجموع بازدیدها: 1363768
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب