افسانه عبدالله بن سبأ |
کمتر کتابی از عامه مربوط به تاریخ اسلام است که به « عبد الله بن سبأ » نپرداخته باشد. او چهره ای است که به شکل های گوناگون به تصویر کشیده شده است: او را شخصی که مردم را دعوت به الحاد و شرک نموده, و از افکار و عقاید یهودیت دفاع می کرده معرفی نموده اند, یا شخصی که منشأ انتشار افکار باطل در میان جامعه اسلامی, و به گمراهی کشیدن گروه زیادی از صحابه بوده است. او را عامل فتنه و اولین محرک در شورش بر ضدّ عثمان معرفی کرده اند که منجر به قتل خلیفه شد و بعد از آن تمام جنگ ها و فتنه ها را به او نسبت داده اند که سبب کشته شدن هزاران نفر از صحابه و تابعین شد. از طرفی دیگر, برخی از عقاید مهمّ و اصولی شیعه از قبیل: قول به نص, رجعت و ... را به او نسبت داده اند و در حقیقت او را به عنوان مؤسس شیعه معرفی کرده اند, تا چهره شیعه را از این منظر مخدوش نمایند: از این رو لازم است موضوع فوق را بررسی کنیم که آیا عبد الله بن سبأ شخصیتی حقیقی است یا خرافی؟ آیا او جایگاهی در فتنه ها داشته است؟ آیا او حقیقتاً مؤسسس مذهب شیعه امامیه بوده است؟ مذهب شیعه چه ارتباطی با او داشته است؟ چکیده ای از قصه خرافی عبد الله بن سبأ بنا به نقل طبری و دیگران , در زمان عثمان شخصی یهودی به نام عبد الله بن سبأ از « صنعاء » اسلام را اختیار نمود, و افکار خود را با مسافرت هایی که به بلاد اسلامی, مانند: کوفه , شام, مصر و بصره داشت رواج می داد.و او معتقد به رجعت پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ همانند رجعت حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ بود. هم چنین باور داشت که برای هر پیامبری جانشینی است و علی ـ علیه السّلام ـ جانشین رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ و خاتم الأوصیا است. عثمان غاصب حقّ این وصی بوده و بر او ظلم کرده است؛ از همین رو بر امت اسلامی است که قیام نموده , و عثمان را از اریکه خلافت به زیر کشیده, و حکومت را به علی ـ علیه السّلام ـ واگذار کنند. در این میان گروهی از اصحاب, امثال: ابوذر, عماربن یاسر, محمد بن ابی حذیفه, عبد الرحمن بن عدیس, محمد بن ابی بکر, صعصعه بن صوحان عبدی, مالک اشتر و دیگران، فریب افکار او را خورده و به او گرویدند, و در نتیجه این تحریک ها, جماعتی از مسلمانان بر خلیفه وقت قیام و شورش نموده و او را به قتل رساندند, و حتی همین گروه در جنگ جمل و صفین نیز دخالت اساسی داشتند ... . [1] تهمت انتساب شیعه به عبد الله بن سبأ همان گونه که قبلاً اشاره شد, هدف از جعل این قضیه اتهام وارد کردن به شیعه است در این که مؤسس آن , شخصی یهودی الأصل است که با نشر افکار خود نه تنها فرقه ای را درجامعه اسلامی ایجاد نمود, بلکه سبب نشر افکار یهودیت و ایجاد تفرقه و تشتّت در میان جامعه اسلامی گردید. اینک به برخی از افراد که این تهمت و وصله ننگین را به شیعه امامیه نسبت می دهند اشاره می کنیم: 1. ابو الحسین ملطی گوید: « زعیم این فرقه ـ شیعه ـ عبد الله بن سبأ است. او همان شخصی است که با یهود ارتباط داشت و بدنی طریق بذر اول تشیع را را در جامعه اسلامی کاشت, تا از این راه به جامعه اسلامی ضربه وارد کند».[2] 2. دکتر علی سامی نشار می گوید: « یهود ( عبد الله بن سبأ ) مؤسس عقیده شیعه غالی است.»[3] 3. محمد ابوزهره می گوید: « طاغوت اکبر ـ عبد الله بن سبأ ـ کسی است که مردم را به ولایت علی ـ علیه السّلام ـ و وصایت او دعوت نمود و معتقد به رجعت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ شد و در سایه این فتنه ها مذهب شیعی نشأت گرفت.»[4] 4. احسان الهی ظهیر می گوید: « دین امامیه و مذهب اثناعشری, مبنی بر مبناهایی است که یهود جنایت کار توسط عبد الله بن سبأ وضع نمود».[5] 5. دکتر ناصر بن عبدالله بن علی قفاری می گوید: « طلیعه عقیده شیعه و اصول آن به دست سبأیّون ظهور کرد ...».[6] اقوال مورخان درمورد عبدالله بن سبأ دکتر هویمل می گوید: در خصوص عبد الله بن سبأ نظریه مطرح است: 1. نظریه رایج نزد مؤرخان اسلامی, که اثبات وجود او, و موقعیّت گسترده اش در فتنه هاست؛ 2. نظر متأخرین از شیعه, که انکار وجود او, و به طورکلی انکار موقعیّت او است؛ 3. نظر متوسط و معتدل, که اثبات وجود او, و ابطال موقعیت فعال او در فتنه هاست, و این همان نظریه ای است که ما به آن تمایل داریم».[7] ولی به تقسیمی دیگر می توان گفت که برخی مؤید , و بعضی تشکیک کننده و عده ای دیگر منکر وجود او باشند. الف) مؤیدین کسانی که عبد الله بن سبأ را شخصی حقیقی دانسته و برایش نقش و موقعیتی عظیم در فتنه قتل عثمان, جنگ جمل و صفین قائلند که عبارتند از: 1. حسن ابراهیم حسن ( تاریخ الإسلام السیاسی, ج1, ص 358)؛ 2. أحمد أمین مصری ( فجر الإسلام, ص 269)؛ 3. أحمد شبلی ( موسوسه التاریخ الإسلامی, ج1, ص 627)؛ 4. عباس محمود عقاد ( عبقریه عثمان )؛ 5. ابو الحسین ملطی ( التنبیه و الردّ علی أهل الأهواء و البدع, ص 25)؛ 6. دکتر علی سامی النشار ( نشأه الفکر الفلسفی فی الإسلام, ج2, ص 18)؛ 7. محمد أبوزهره ( المذاهب الإسلامیه, ص 46)؛ 8. إحسان إلهی ظهیر ( الشیعه والسنه, ص 24)؛ 9. دکتر قفاری ( أصول مذهب الشیعه, ج1, ص 78). ب) تشکیک کنندگان 1. دکتر طه حسین مصری او در قسمتی از سخنانش در مورد عبد الله بن سبأ می گوید:« به گمان من کسانی که تا این حد موضوع عبد الله بن سبأ را بزرگ جلوه داده اند, بر خود و تاریخ اسراف شدیدی نموده اند. زیرا نخستین اشکالی که با آن مواجه می شویم آن که در مصادر مهمّ تاریخی و حدیثی ذکری از عبدالله بن سبأ نمی بینیم . در طبقات ابن سعد, أنساب الأشراف بلاذری و دیگر مصادر تاریخی یادی از او نشده است. فقط طبری از سیف بن عمر این قضیه را نقل کرده و دیگر مورخان نیز از او نقل کرده اند.»[8] همو در آخر سخنانش می گوید: «به گمان قوی دشمنان شیعه در ایام بنی امیه و بنی عباس در امر عبد الله بن سبأ مبالغه کردند, تا از طرفی برای حوادثی که در عصر عثمان اتفاق افتاد منشأیی خارج از اسلام و مسلمین بیابند, و از طرفی دیگر وجهه علی ـ علیه السّلام ـ و شیعیانش را خراب کنند و از این منظر برخی از عقاید و امور شیعه را به شخصی یهودی نسبت دهند که به جهت ضربه زدن به مسلمین, اسلام انتخاب کرد . و چه بسیار است تهمت های ناروایی که دشمنان شیعه بر علیه شیعه وارد کرده اند».[9] 2. محمد عماره وی در کتاب خود چنین می گوید: «... فقط در یک روایت به موضوع عبدالله بن سبأ اشاره شده و آن تنها مصدر,برای نقل بقیه مورخان شده است».[10] 3. حسین بن فرحان مالکی او در ردّ دکتر سلیمان عوده می گوید: «...او گمان کرده که من وجود عبد الله بن سبأ را به طور مطلق انکار مینمایم؛ البته این چنین ادعایی ندارم, بلکه در مجله ریاض و مقالات سابق خود اشاره نمودم که من در وجود عبدالله بن سبأ به طور مطلق توقف نموده ام, ولو به شدت موقعیت گسترده او را درفتنه ایام عثمان انکار می کنم».[11] ج) منکرین برخی دیگر از مورّخان اصل وجود عبد الله بن سبأ را انکار کرده اند که در نتیجه نزد آنان قضیه و نقش و موقعیت او نیز مردود است؛ اینک به اسامی بعضی از آنها اشاره می کنیم: 1. محمد عبد الحیّ شعبان ( صدر الأسلام و الدوله الإسلامیه )؛ 2. هشام جعیط ( جدلیّه الدین و السیاسه فی الإسلام المبکّر, ص 75)؛ 3. أحمد لواسانی ( نظرات فی تاریخ الأدب , ص 318)؛ 4. سید مرتضی العسکری ( عبد الله بن سبأ و أساطیر أخری )؛ 5. ابراهیم محمود ( أئمه و سحره عن مسیلمه الکذّاب و عبد الله بن سبأ , ص 192)؛ 6. دکتر عبد العزیر هلابی, ( عبد الله بن سبأ دراسه للروایات التاریخیخه) ص 71؛ 7. نویسنده مصری أحمد عباس صالح ( الیمین و الیسار فی الإسلام ) ص 95؛ 8. دکتر علی دردی ( وعاظ السلاطین) ص 274؛ 9. دکتر شیبی ( الصله بین التصوف و التشیع ) ج1, ص 89. انصاف درباره عبد الله بن سبأ آنچه در مورد عبد الله بن سبأ و گروه سبأیّون گفته می شود , کمی از آن صحیح و بقیه به طور کلی باطل است. آن چه صحت دارد این که شخصی به نام عبد الله بن سبأ درباره امام علی ـ علیه السّلام ـ غلوّ می کرد و می گفت: او خداست ـ نعوذ بالله تعالی ـ و من رسول اویم. این موضوع چندان قابل انکار نیست و داعی بر انکار آن نیز وجود ندارد, زیرا در روایات معتبر که از طرق اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ وارد شده به وجود او اشاره شده است: امام سجاد ـ علیه السّلام ـ می فرماید: « نزد من یادی از عبد الله بن سبأ شد که تمام موهای بدنم راست شد , او ادعای امری عظیم نمود ـ خداوند او را لعنت کند ـ به خدا سوگند! علی ـ علیه السّلام ـ بنده صالح خدا و برادر رسولخدا بود و به کرامت نرسید مگر به سبب اطاعت خدا و رسولش».[12] امام باقر ـ علیه السّلام ـ می فرماید: « عبد الله بن سبأ ادعای نبوت نمود او گمان می کرد که امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ خداست خداوند از این حرفها بسیار بالاتر است».[13] و نیز از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده که فرمود: « خدا لعنت کند عبد الله بن سبأ را , او ادعای ربوبیّت در حقّ امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ نمود. به خدا سوگند! امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ بنده مطیع خدا بود. [1] . ر . ک: تاریخ طبری, ج3, ص 378, کامل ابن اثیر, حواد سنه 30, ص 36 و ... [2] . التنبیه و الردّ علی أهل الأهواء و البدع, ص 25. [3] . نشأه الفکر الفلسفی فی الإسلام, ص 18. [4] . المذاهب الاسلامیّه, ص 46. [5] . الشیعه و السنه, ص 24. [6] . اصول مذهب الشیعه, ج1, ص 78. [7] . صحیفه الریاض. [8] . الفتنه الکبری, ص 132. [9] . همان, ص 134. [10] . الخلافه و نشأه الاحزاب الاسلامیه , ص 151. [11] . صحیفه الریاض. [12] . رجال کشی, ج1, ص 323. [13] . همان. |
طبرى درباره این توهّم ساختگى مى نویسد:
«یک یهودى به نام عبدالله بن سبا (ابن سوداء) در صنعا، در زمان عثمان اظهار مسلمانى کرد و در بین مسلمانان نفوذ نمود و شروع به رفت و آمد در شهرها و مراکز مسلمانان همچون شام، کوفه، بصره ومصر کرده و بشارت مى داد که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هم مانند عیسى بن مریم باز خواهد گشت و على(علیه السلام) وصىّ محمد(صلى الله علیه وآله) است، آنگونه که هر پیامبر را جانشینى است. و على خاتم اوصیاست، آن سان که حضرت محمد خاتم پیامبران است و عثمان حق این وصىّ را غصب کرده و در حق او ستم نموده است، پس باید با او مبارزه کرد تا حق به حقدار برسد. عبدالله بن سبا دعوتگران خود را در مناطق اسلامى پخش کرد و به آنان گفت که امر به معروف و نهى از منکر کنند و از فرمانروایان انتقاد کنند. گروه هایى از مسلمانان به او گرویدند که از صحابه بزرگوار یا تابعین شایسته بودند، مثل ابوذر، عمار یاسر، محمد بن حذیفه، عبدالرحمن بن عدیس، محمد بن ابى بکر، صعصعة بن صوحان، مالک اشتر و مسلمانان نیکو وشایسته دیگر. پیروان او در اجراى نقشه پیشواى خود، مردم را بر ضدّ حاکمان مى شوراندند ونامه هایى در نکوهش از فرمانروایان نوشته به شهرهاى دیگر مى فرستادند. در نتیجه، عده اى از مسلمانان با تحریک آنان قیام کردند و به مدینه آمدند و عثمان را در خانه اش محاصره کرده و کشتند. همه این ها با رهبرى و اقدام پیروان عبدالله بن سبا بود. مسلمانان با على(علیه السلام) بیعت کردند، طلحه و زبیر بیعت را شکسته به بصره رفتند. پیروان ابن سبا چون دیدند سران دو سپاه در حال تفاهمند و اگر تفاهمى صورت گیرد، آنان را به خاطر خون عثمان پیگیرى خواهند کرد، شبانه گرد آمدند و تصمیم گرفتند که میان دو سپاه نفوذ کنند و بى آنکه کسى بفهمد، جنگ را بر افروزند . آنان در اجراى این نقشه موفق شدند و پیش از آنکه دو لشکر متخاصم بفهمند، سیاستمداران دو جبهه را نسبت به یکدیگر بد بین کرده و به جان هم انداختند. جنگ بصره اینگونه رخ داد بى آنکه سران دو سپاه، نظر یا علمى داشته باشند»
1- داستانى را که طبرى آورده است، با چشم پوشى از ناشناخته هایى که در سند آن است، به افسانه و خرافات شبیه تر است; زیرا باور کردنى نیست که یک یهودى در زمان خلافت عثمان از صنعاء بیاید و مسلمان شود و بزرگان صحابه و تابعین را بفریبد و همه جا بگردد و هسته هاى ضدّ عثمان تشکیل دهد و آنان را به مدینه آورده و بر ضدّ خلافت اسلامى بشوراند، آنگاه در برابر دیدگان صحابه و تابعین به خانه خلیفه یورش آورند و او را به قتل برسانند. عقل این را نمى پذیرد، هرچند آماده پذیرفتن پدیده هاى عجیب و غریب باشد!این قصّه کرامت مسلمانان و صحابه و تابعین را نیز زیر سؤال مى برد و آنان را به صورت گروهى ساده ترسیم مى کند که فریب یک یهودى نیرنگ باز را که تظاهر به مسلمانى مى کند بخورند، بى آنکه او را بشناسند، در حالى که میان مسلمانان، بزرگان و آگاهان و اندیشمندان حضور داشتند.
2- بررسى سیره عثمان و معاویه نشان مى دهد که آنان هرگز اجازه نمى دادند که مخالفانشان در مناطق اسلامى بگردند و تبلیغات علیه آنان انجام دهند. گواه این نکته این است که :
الف : چون ابوذر با عثمان مخالفت کرد، او را از مدینه به ربذه تبعید نمود، زیرا که در مورد تقسیم غنایم و بیت المال میان عمو زادگانش، به عثمان اعتراض کرد.
ب : عثمان، عمار یاسر را چنان زد که فتق او پاره شد و عوامل عثمان یکى از دنده هاى او را شکستند. و حوادث دیگرى که علیه مخالفان خلافت و معترضان پیش آمد و از وطن خود تبعید شدند.
3- این افسانه تنها به یک راوی به نام سیف بن عمر بر می گردد. طبری در تاریخ خود از دو کتاب او به نامهای ( الفتوح الکبیره و الرده) و (الجمل و مسیره عائشه و علی ) استفاده می کند. اما سخن علما درباره سیف بن عمر: بسیاری از علما و محدثان اهل سنت در کتب خود، احادیث منقول از سیف بن عمر را رد کرده اند که از آن جمله اند:
1- یحیی بن معین (متوفای 233 هجری) 2- ابو داوود (متوفای 275 هجری) 3- نسائی صاحب صحیح (متوفای 303 هجری) 4- ابن حاتم (متوفای 327 هجری) 5- ابن عدی (متوفای 365 هجری) 6- حاکم (متوفای 405 هجری) 7- خطیب بغدادی ( متوفای 406 هجری) 8- ابن عبدالبر (متوفای 463 هجری) 9- ابن حجر (متوفای 852 هجری) 10- صفی الدین (متوفای 923 هجری)
4- در واقع ماجرای عبدالله بن سبا یک قسمت از دروغ پردازیهای مخالفان علیه شیعه است. طه حسین نویسنده مصری در این خصوص می گوید: «ابن سنا شخصیتی است که دشمنان شیعه برای شیعه ساخته اند و وجود خارجی نداشته است.» بدون شک هدف این حرکت بدنام کردن عقاید شیعه است چرا که دشمنان آنها راهی جز ربط دادن این عقاید به ریشه ای یهودی نیافتند که قهرمان آن شخصیتی تخیلی بنام عبدالله بن سبا است و سپس تمام گناهان را به عهده او و کسانی که از طرف او آمدند گذاشتند.
دو شهروند 16 و 17 ساله شیرازی، پنجشنبه شب گذشته، بر اثر سقوط دستگاه بازی "جامپینگ" در "لوناپارک" شیراز از ناحیه کمر دچار آسیب شدند.
یک شاهد عینی گفت: "به دلیل پاره شدن کابل سیم بکسل حایل، یکی از دو صندلی دستگاه سقوط آزاد که دو سرنشین داشت در حالی به شدت با زمین برخورد کرد که ترمز های اضطراری هم عمل نکرده بودند."
وی که از بهره برداران این پارک بازی محسوب می شود، افزود: "این دستگاه متعلق به فردی به نام "ک" است و یک ماه پس از بازدید کارشناسان استاندارد، استفاده از آن به دلیل نداشتن شاخص های استاندارد، ممنوع اعلام شده بود."
این شاهد عینی با بیان این که دو نفر مصدوم که یک دختر 16 و یک پسر 17 ساله بودند، ده دقیقه اول کاملا بی هوش بوده و سپس به وسیله اورژانس به بیمارستان رجایی منتقل شدند، گفت: "متاسفانه هیچ فردی در این پارک و سایر پارک هایی که وسیله بازی در آن قرار دارد، مسوولیت قبول نمی کنند."
او با بیان این که معمولا حوادث مختلفی را در طول سال شاهد هستیم، اضافه کرد: "از روز پنجشنبه گذشته تا به امروز بارها با همه روزنامه ها و صدا و سیما تماس گرفته ام اما هیچ خبری منعکس نشده است."
وی گفت: "از نظر کارشناسان استاندارد هیچ یک از دستگاه های موجود دارای کیفیت قابل قبول نیست اما به راحتی و بدون هیچ نظارتی استفاده می شود؛ مردم نمی دانند برای تفریح از جانشان مایه می گذارند."
براساس این گزارش، دو عضو شورای اسلامی شهر شیراز در پاسخ در خصوص وقوع این حادثه در لوناپارک، اظهار بی اطلاعی کرده و فرصت خواستند تا پس از کسب اطلاعات کافی نظر خود را اعلام کنند.
"علی رضا پاک فطرت"، شهردار شیراز نیز در صحبت کوتاهی در حاشیه جلسه علنی شورای اسلامی شهر شیراز گفت: "لوناپارک متعلق به کمیته امداد است و شهرداری نه به عنوان مالک و نه به عنوان بهره بردار هیچ دخالت و نظارتی بر کار آن ندارد."
وی با یادآوری این که درآمد این پارک به شهرداری تعلق ندارد، گفت: "من پس از اطلاع، موضوع را به معاون اجرایی شهرداری منعکس کرده و این مساله را از بعد حقوقی پیگیری خواهیم کرد."
شیراز با جمعیت یک میلیون و پانصد هزار نفر فاقد یک شهر بازی استاندارد است؛ تنها شهر بازی روباز که به شهر بازی شاهد معروف بود نیز پنج سال قبل با هدف احداث مجتمعی تحت عنوان خلیج فارس و ایجاد هتل و بازارچه، به بخش خصوصی واگذار شد و عملا مردم از داشتن فضای بازی متداول در کلان شهرها محروم هستند.
"لوناپارک" به عنوان تنها شهربازی در ورودی شیراز و شمال این شهر در دامنه شرقی باباکوهی واقع شده و به واسطه موقعیت جغرافیایی، فضایی محدود و محصور دارد که در روز گنجایش تعدادی کمی از شهروندان را دارد.
این پارک بازی پیش از این هم به دلیل تردد افراد لاابالی، اراذل و اوباش محلی، به دلیل نبود نظارت کافی مشکلاتی را برای خانواده ها به خصوص بانوان به وجود آورده بود و همین امر باعث دلزدگی جمع کثیری از شهروندان شده است.
این شاهد عینی که خود یکی از بهره برداران دستگاه های بازی با سابقه 15 ساله در شیراز است، مدعی است:" دستگاه های بازی عمدتا توسط سازندگان داخلی و بدون توجه به استانداردها ساخته شده و هنگام نصب و استفاده نیز هیچ کارشناسی بر آن نظارت ندارد."
این فرد معتقد است: "وقتی دستگاهی از اساس، به صورت استاندارد ساخته نشود، به هیچ عنوان در بهره برداری نمی تواند استاندارد باشد؛ سال ها قبل تلاش کردیم دستگاه های بازی را از کشورهای صاحب نام و تولید کنندگان خارجی که دستگاه های استاندارد تولید می کنند، وارد کنیم اما ظاهرا واردات اینگونه دستگاه ها نیز با مشکل مواجه است." سرپرست بخش فلزی و ساختمانی اداره کل استاندارد فارس: 25 شهربازی استان فارس مشکل ایمنی دارند به دنبال بروز حادثه در لوناپارک شیراز، "فرنگیس فرشادی" سرپرست بخش فلزی و ساختمانی اداره کل استاندارد و تحقیقات صنعتی استان فارس به خبرنگار ایسنا توضیح داد: بازرسی از 25 شهربازی استان فارس انجام شده و متاسفانه همگی مشکل ایمنی دارند؛ در حال انجام مناسبات برای توقیف و پلمپ وسایل این شهربازی ها هستیم.
وی افزود: در مورد حوادث شهربازی و پارک های بازی، باید علت را مشخص کرد؛ عیوبی که از نظر ایمنی ممکن است باعث حادثه شود، مد نظر اداره استاندارد قرار دارد اما گاهی ممکن است سهل انگاری فردی و یا انجام حرکات خطر آفرین باعث بروز حادثه شده باشد.
فرشادی با بیان این که شهربازی، پارک بازی، زمین بازی و تجهیزات بازی مشمول استانداردهای اجباری است، ادامه داد: اداره کل استاندارد استان فارس برای همه شهرداری های استان فارس نامه نوشت تا پارک ها و شهرهای بازی و تجهیزات موجود در آن را به این اداره کل برای بررسی امنیت دستگاه ها و فضا معرفی کنند اما هیچ پاسخ درستی تاکنون دریافت نشده است.
این مقام مسوول تصریح کرد: در شیراز، کمتر از 10 درصد پارک های بازی استاندارد هستند.
وی خاطرنشان کرد: اداره استاندارد به تنهایی نمی تواند مشکلات پارک ها و شهربازی های استان فارس را حل کند و نیاز به همت و تلاش همگانی دارد.
فرشادی اظهار کرد: شهرداری ها باید بهره بردار هر دستگاه را به اداره استاندارد معرفی کند تا عیوب فنی و روش های رفع ایراد را به هر بهره بردار اعلام کند و نتایج رفع عیوب را نیز بررسی نماید.
سرپرست بخش فلزی و ساختمانی اداره کل استاندارد و تحقیقات صنعتی استان فارس ادامه داد: بررسی ها و بازرسی ها نشان می دهد که باید در انتظار حادثه های خطرناک و دلخراش در پارک ها و شهرهای بازی این استان باشیم.
وی با اشاره به حادثه لوناپارک شیراز، گفت: بازرسی از این شهربازی قبلا انجام شده و اعلام کردیم که چندین دستگاه از جمله "چرخ فلک" و "جامپینگ" این شهر بازی فاقد استاندارد و ایمنی است.
فرشادی با تقدیر از همکاری سازمان بهزیستی، گفت: سازمان بهزیستی همه مهدکودک ها را موظف کرده است که تجهیزات بازی خود را استانداردسازی کنند و این اداره کل هم در حال بازرسی دوره ای از مهدهای کودک است. |
||||||||
|
نماینده شورای انتقالی لیبی در قاهره تاکید کرد: رژیم معمر قذافی امام موسی صدر را پس از گفت وگویی درباره مذهب شیعه به شهادت رساند.
عبدالمنعم الهونی، نماینده شورای انتقالی لیبی در قاهره در گفتگو با روزنامه المصری الیوم از دلیل مفقود شدن امام موسی صدر و همراهانش در جریان سفرش به لیبی پرده برداشت.
الهونی گفت: در جریان سفر امام موسی صدر و همراهانش به لیبی، بین او و قذافی گفت و گویی پیش آمد؛ همان طور که می دانید قذافی مدعی آگاهی از همه امور سیاسی و دینی است.
وی خاطرنشان کرد: در این دیدار قذافی به مذهب تشیع پرداخت و در آن تشکیک کرد؛ ولی پاسخ امام موسی صدر بسیار سخت بود، و او قذافی را به ناآگاهی از علوم دین اسلامی بصورت کلی و همچنین ناآگاهی از مذهب شیعه و سنی متهم کرد.
براساس گزارش پایگاه اطلاع رسانی العالم، نماینده شورای انتقالی لیبی در قاهره افزود: پس از آن قذافی به امام موسی صدر دشنام داد؛ امام صدر نیز در مقابل قذافی را به خیانت و مزدوری متهم کرد.
الهونی در ادامه گفت: پس از آن قذافی خواستار قتل امام موسی صدر و همراهانش شد؛ بعد از چند روز آنها در حضور قذافی و در اقدامی جنایتکارانه بصورتی کشته شدند که هیچ انسانی نمی تواند آن را تصور کند.
پسر جوان در دایره اجتماعی کلانتری جهاد مشهد گفت: سرتان را به درد نیاورم من و 2تن از دوستانم با پول تو جیبی که در اختیار داشتیم هر روز در خیابان ها به دنبال دختران و زنان بزک کرده ای راه می افتادیم که درصدد بودند جیب هایمان را خالی کنند
حدود 2هفته قبل، یکی از دوستانم با آب و تاب برایم تعریف کرد که با دختری باکلاس آشنا شده است و ارتباط زیادی باهم دارند. دوستم با این حرف ها مرا نیز وسوسه کرد تا از آن دختر خانم سوءاستفاده کنم. او یک روز با آن دختر قرار گذاشت و مرا نیز در ویلای پدرش مخفی کرد طبق نقشه ای که در سر داشتیم قرار بود وقتی آن دختر جوان به داخل باغ آمد من نیز ...! ـ
پسر جوان نفس عمیقی کشید و با حالتی تاسف بار افزود: داخل باغ منتظر دختر خانم بودیم که دوستم گوشی تلفن همراه خود را روشن کرد و گفت: از ارتباط خود با آن دختر فیلمبرداری کرده است. در این لحظه با لبخندی گوشی را از دست او قاپیدم تا آن تصویر کثیف را ببینم اما وقتی دقیق نگاه کردم متوجه شدم آن دختر جوان خواهر خودم است که ...! کنترل خودم را از دست دادم و بدون آن که چیزی بگویم با دوستم درگیر شدم
من او را حسابی کتک زدم. دوستم نیز مقاومت می کرد و با میله ای که در دست داشت آن چنان ضربه ای به بدنم زد که استخوان دستم خرد شد و دچار مشکل جدی شدم. الان دست راستم از کار افتاده است و حس و حرکتی ندارد
پسر جوان قطرات اشک را از روی صورتش پاک کرد و گفت: حالا می فهمم دخترانی که طعمه هوس های شیطانی من شده اند خانواده دارند و بی احترامی به ناموس مردم یعنی زیرپا گذاشتن ناموس خود آدم! من از تمام جوان ها خواهش می کنم غیرت داشته باشند و ایام جوانی خود را با گناه و معصیت آلوده و سیاه نکنند
تنم لرزید... از این همه بی وجدانی
دست دعا به جایی نمیرسه اگه دستمون رو دراز نکنیم واسه گرفتن نبض زندگی این آدما
ج: مخالفت با عقل
1. اگر پیامبر پیامی را از سوی خداوند به مردم اعلام کند و چند ساعت بعد، باطل بودن آن را اعلام نماید، باعث دلسردی مردم و حتی نفرت آنان از پیامبر میشود؛ در حالی که پیامبر باید از منفّرات به دور باشد (ابوالفتوح رازی، حسن ابن علی، روض الجنان وروح الجنان، 8 ، 108).
صحت این افسانه و اجازه به شیطان برای دخالت در وحی، موجب سلب اعتماد از رسول اکرم? و نقض غرض از ارسال ایشان میشود.
2. با توجه به این که طبق این روایات، بین تلاوت آیات شیطانی و تصحیح آن توسط جبرائیل تنها چند ساعت فاصله شد، بعید است خبر سجده مشرکان به مهاجران برسد، ولی خبر ابطال آیات شیطانی نرسد.
3. در بسیاری از نقلها آمده است: «پیامبر از روی شوقی که برای هدایت مردم داشت، نمیخواست چیزی بر او نازل شود که باعث دوری آنان از او گردد» (غرائب القرآن، 104).
مگر میشود کسی را هدایت کرد، ولی خطاها و اشتباهاتش را به او گوشزد نکرد. آن چه از سوی خدا نازل میشد، مطمئناً حق و طبق مصلحت مردم بود، پس چگونه پیامبر انتظار داشت چنین چیزی بر او نازل نشود، یعنی او دلسوزتر از خدا و داناتر به مصالح بود؟!
4. کسی آرزوی پیامبر در مورد نازل نشدن آیهای که باعث دوری مشرکان از او میشود، و سخن گفتن جبرییل با او را، از خود پیامبر نقل نکرده است.
5. با توجه به شواهدی چون بیان احکام حج و جهاد در سوره حج و تصریح دانشمندان علوم قرآن (معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، 1، 156) بر مدنی بودن این سوره، نمیتوان پذیرفت که آیه 52 این سوره برای تسلی پیامبر، پس از رخ دادن افسانه غرانیق، باشد.
6. آیات 18 تا 30 سوره نجم درباره بتهای مشهور عرب است که عربها میپنداشتند تجسم ملائکه و فرشتگان الهی و دختران خداوند هستند. قرآن در مواردی (صافات/149، زخرف/20، نحل/57) بطلان این اعتقاد را بیان کرده است. سوره نجم از جملة این موارد است که به دنبال ردّ این ادعا، فرمود این اعتقادات چیزی جز نامگذاریهایی بیدلیل نیست که از سوی خدا نیز دلیلی بر آن فرستاده نشدهاست. این سوره در ادامه به بیان این مطلب میپردازد که: «چه بسیار فرشتگانی که شفاعت آنها پذیرفته نیست؛ مگر این که خدا بخواهد».
7. سجده مسلمانان و مشرکان پس از شنیدن این سوره که در برخی از این روایات (وات به این روایت استناد کرده است) به آن اشاره شده است، نشان میدهد که سوره تا پایان خوانده شدهاست چراکه آیه سجده در پایان این سوره قرار دارد.
با توجه به این نکته، پرسش جدی، این است که چگونه مشرکان این همه آیه در مذمت بتها را نادیده گرفتند و تنها به آیات شیطانی دل خوش داشتند و حاضر شدند تمام عناد خود را کنار گذاردند و با مسلمانان سازش نمایند؟!
8 . گفتهاند پیامبر را به دوش گرفتند و در اطراف مکه گرداندند (سیوطی، الدر المنثور، 4، 368)! علاوه بر این که از شأن پیامبر به دور است که اجازه چنین کاری به آنها بدهد، با تکبر و عنادی هم که مشرکان مکه داشتند، سازگار نیست.
کینهتوزی مشرکان با پیامبر آنقدر زیاد بود که تنها با شنیدن چند آیه در مدح بتها، با او آشتی نمیکردند و از آزار و اذیت مسلمانان دست برنمیداشتند.
9. مبارزه با بتپرستی از اصول اولیه اسلام است و پذیرفتن این افسانه به معنای دست برداشتن از این اصل اساسی است.
10. بسیاری از کسانی که این روایات را نقل کردهاند، خواستهاند کمال توجه خداوند متعال به پیامبر را نشان دهند؛ در حالی که از توابع این صنف روایات غافل بودهاند.
د: منافات با محکمات قرآن
این آیات با آیات فراوانی که عصمت پیامبر در وحی را بیان می کند (حاقه/45، یونس/15، اسرا/73)، منافات دارد.
برخی آیه ?وَإِن کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً?؛ (اسرا/ 73-74) را شاهدی بر صحت افسانه غرانیق دانستهاند: در حالی که:
اولاً: فعل «کاد» در این آیه بیان کننده این نکته است که پیامبر فریفته نشده است؛ چرا که عصمت الهی او را حفظ نمود. این آیه نظیر آیه ?وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَن یُضِلُّوکَ?؛ (نساء/113) است که رحمت الهی مانع گمراهی پیامبر شده است. (قاضی عیاضی، کتاب الشفا بتعریف حقوق المصطفی، 1، 479).
ثانیاً: واژه «لولا» در این آیه دلالت بر عدم اعتماد و رکون پیامبر به مشرکان دارد، چراکه «لولا» دلالت بر انتفای امری به دلیل انتفای امری دیگر دارد (مفاتیح الغیب/23/237).
در آیات آغازین سوره نجم که می فرماید: ?مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى?؛ (نجم/2-4) بر عصمت پیامبر در تلقی و ابلاغ وحی تأکید دارد و پذیرفتن افسانه غرانیق به معنای تکذیب این آیات است.
سجده کفار برای بتهای خود بود یا برای خداوند؟ اگر برای بتها بود که این کار را که قبلاً هم انجام میدادند. علاوه بر این که ظاهراً برای خدا بود؛ در حالی که با توجه به آیه ?وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمنُ انَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُوراً?؛ (فرقان/60) مشرکان از سجده سر باز میزدند.
بررسی دلایل و توجیهها
الف: دلایل پذیرندگان افسانه غرانیق
1. تعدد طرق: ابن حجر در ردّ دیدگاه کسانی که این افسانه را نپذیرفتهاند، مینویسد: «این اقوال منطبق بر قواعد نیست، زیرا وقتی طرق یک روایت متعدد شد، این خود دلالت می کند این روایت اصلی داشته است».
نقد: کثرت راویان به همان اندازه که زیاد است، پراکنده و متشتت نیز هست؛ به صورتی که به سختی میتوان وجه جامعی بین آنها پیدا کرد. ما در مقاله به تهافت متن روایات اشاره کردیم.
2. ارتباط این افسانه با بازگشت مهاجرین از حبشه
نقد: اولاً برخی همچون تاریخنگاران مانند ابن هشام (عبدالملک الحمیری) (ابنهشام، محمد، السیرةالنبویه، 364) بازگشت مسلمانان را از حبشه نقل کردهاند؛ بدون این که اشارهای به این افسانه بنمایند.
ثانیاً: از روایات ابناسحاق و ابنهشام برمیآید که بازگشت مسلمانان از حبشه به دلیل اخبار غلطی بود که به آنان رسیده بوده است (همدانی، اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله، 355؛ رامیار، همان، 164).
3. سجده کفار پس از قرائت سوره نجم
نقد: در کتبی که به عنوان صحاح از آنها یاد میشود، احادیثی یافت میشود که با اصول مسلم اسلام سازگاری ندارد (برای اطلاع بیشتر در این زمینه ر.ک. به: سیری در صحیحین و الاخبار الدخیله).
4. این روایت دلالت دارد که پیامبر تحت عنایت خاص خداوند است!
نقد: در صورتی میتوان گفت پیامبر مورد عنایت کامل خداوند متعال است که خدا از همان ابتدا او را از وسوسههای شیطان حفظ کند؛ نه اینکه ابتدا او را دچار سازد، سپس با خبر نماید و در مسیر درست قرار دهد.
5. آیه 73 سوره اسراء که از متمایل شدن پیامبر به کفار با خواندن آیات شیطانی خبر میدهد، شاهدی بر صحت این افسانه است!
نقد: علاوه بر آن چه قبلاً در نقد این استدلال گفته شد، باید اضافه کنیم:
اولاً: از ابن عباس نقل شده است که این آیه درباره قبیله ثقیف نازل شدهاست (ابن عباس، تنویر المقباس، 140؛ طبرسی، مجمع البیان، 6، 665)؛ بنابر این ارتباطی به افسانه غرانیق ندارد.
ثانیاً: آیه از باب (ایاک اعنی واسمعی یا جاره) است که مخاطب واقعی آن، دیگر مسلمانان است (بحرانی، سید هاشم، تفسیر البرهان، 2، 345؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع الاحکام القرآن، (تفسیر قرطبی)، 10، 300).
ثالثاً: آیه میفرماید: پیامبر به کفار میل هم نکرد، چه رسد به این که اجابتشان کند (طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 13، 173).
رابعاً: آیه 73 به جنبه بشری پیامبر اشاره دارد که حضرت به دلیل وجود وسوسههای قوی که همراه با مصالحی همچون اسلام آوردن مشرکان بود، نزدیک بود متأثر شود و انعطاف نشان دهد؛ چراکه انسان هر قدر هم که قوی باشد، در اینگونه موارد احتمال تأثیر پذیرفتن را دارد، اما آیه 74 بیانگر عصمت الهی است که شامل حال پیامبران است و آنان را در این مواقع حساس حفظ میکند.
6. آیه 52 سوره حج ?وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ? به وجود القائات شیطانی در تمنیات پیامبران و القای آن از سوی خدا اشاره دارد.
نقد: مراد از امنیة آرزوهای نیکو است (ابن اثیر، مبارک بن محمد، همان، 4، 367) و در این آیه به معنای آرزوهایی و طرحهایی است که انبیا برای پیشبرد دین الهی پیریزی میکنند و شیاطین برای به ثمر نرسیدن آن کوشش میکنند. خداوند نیز کارشکنیها و تخریبهای آنان را خنثی میکند، پس دیگر ربطی به دخالت شیطان در نزول قرآن ندارد.
ب: توجیههای پذیرندگان
1) دلیل این که خداوند به شیطان اجازه داد این آیات را اضافه کند، آزمایش بیماردلان و تقویت ایمان مؤمنان بود تا با این آزمون بر شک و تیره دلی منافقان و یقین و روشندلی مؤمنان افزوده شود (محلّی، جلال الدین و سیوطی، جلال الدین، تفسیر جلالین، 341؛ زمخشری، همان، 3، 164)!
2) خود کفار این عبارات را گفتند و این که به شیطان نسبت دادهشد، به این دلیل است که این کار با وسوسه او انجام پذیرفت (قاضی عیاض، 1، 479).
نقد: در این صورت بر پیامبر واجب بود آن را اعلام کند؛ علاوه بر این که با ناراحتی پیامبر پس از انکشاف واقع، سازگاری ندارد.
1. چون مشرکان میدانستند پیامبر در پی عیب جویی از بتها است، پیش دستی کردند و این آیات را خواندند (تنزیه الانبیاء و الائمة/183؛ همو، 1، 481).
2. شاید شیطان در گوش مشرکان دمیده است (سید قطب، همان، 4، 2432).
3. بدون این که پیامبر متوجه باشد، این کلمات بر اثر القای شیطان بر زبانش جاری شد (محلی، جلال الدین، و سیوطی جلال الدین، همان، 341).
4. پیامبر خوابآلود بود و در این صورت تکلیفی نداشت (سیوطی، الدرالمنثور، 4، 368)!
5. این عبارات جملات مشهوری بود و پیامبر همچون مشرکان به آن عادت کرده بود و هنگام بردن نام آن بتها ناخود آگاه آن جملات را تکرار کرد (قاضی عیاض، همان، 1، 481)!
ابنحجر عسقلانی نیز چند توجیه زیر را نقل و ردّ کرده است.
1) این عبارات گویای اعتقاد مشرکان است.
2) پیامبر این عبارت را از روی تهکّم و استهزاء گفت.
3) چون پیامبر قرآن را با تأنی میخواند، شیطان از توقّف ایشان در بین آیات سوء استفاده و این آیات را اضافه کرد.
دیدگاهها
دیدگاه برخی دانشمندان مسلمان
1) ابنکثیر شامی مینویسد:
«بسیاری از مفسران در آیه ?وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ?؛ (حج/52) قصه غرانیق را ذکر کردهاند و ما از ذکر آن خودداری میکنیم تا کسانی که نمیتوانند آن را در جایگاه خود قرار دهند، نشنوند، جز این که اصل این قصه در صحیح آمده است، بدین شرح که بخاری گوید: ...)!
سپس داستان را که از سجده مسلمانان و مشرکان خبر میدهد، نقل میکند؛ بدون این که اشارهای به آیات شیطانی داشته باشد (ابنکثیر، ابیالفداء اسماعیل، البدایة والنهایة، 90).
2) استاد مصطفی عبدالواحد علت نقل اینگونه روایات را چنین بیان میکند:
«خداوند بیامرزد علمای سلف ما را که خود را با اینگونه روایات درگیر میکردند؛ به سبب آن که برای آن روایات حقی قائل میشدند، آن هم حقی که فقط یاد شدن و نقل شدن بود؛ اگر چه خرافهای بود یا اسطورهای از اساطیر گذشتگان» (الاکتفاء فی مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، 351).
3) از محمد بن اسحاق بن حزیمه (م311) درباره این افسانه سوال شد، پاسخ داد که از مجعولات زندیقان است. او کتابی در ردّ این افسانه نوشته است (رامیار، همان، 160؛ آلوسی ابوالفضل، همان، 17، 177).
ب: دیدگاه برخی مستشرقان
مونتگمری وات و افسانه غرانیق
مونتگمری وات بیشتر از دیگر خاورشناسان به بیان این افسانه پرداخته است، از این رو به نقد و بررسی سخنان او میپردازیم.
1. وات در پاسخ به این پرسش که چگونه پیامبر شفاعت بتها را که در آیات شیطانی آمده بود، پذیرفت مینویسد:
«آیاتی در قرآن هست که تلویحاً خدایان مشرکان را نوعی فرشته میداند و محمد با این اعتقاد میتوانست شفاعت بتها را برای خود توجیه کند» (Muhammad "s mecca/ 86؛ وات، ویلیلم مونتگمری، محمد فی مکه، 170).
بررسی: وات آن آیات را بیان نکرده است، ولی به نظر میرسد مراد او آیاتی، مانند صافات/149، زخرف/20 و نحل/57 باشد که دختر داشتن خداوند را انکار میکند در حالی که کمترین اشارهای به آن چه وات از آیات استنباط کرده است، ندارند.
2. وات مینویسد: در آیات نخستین تاکیدی نیست که الله خدای واحد است (همان).
بررسی: برخلاف اعتقاد وات، در آیاتی مانند فاتحةالکتاب/2، مزمل/9، ناس/1 و توحید/1، که پیش از سوره نجم نازل شدهاند، بر توحید تأکید شده است.
3. این مستشرق مأخذ حکایت را به دور از شبهه معرفی میکند و طبری را (از ناقلان اصلی) عالم دقیق توصیف میکند و مینویسد:
«نمیتوان پذیرفت... دانشمند دقیقی مثل طبری آن را از منبع مشکوکی نقل کرده باشد» (وات، ویلیلم، مونتگمری، برخورد آراء مسلمانان با مسیحیان، 191)!
بررسی: به عقیده بسیاری از دانشمندان اسلامی، تفسیر طبری پر از احادیث ضعیف، جعلی و اسرائیلی است. برای نمونه، ذهبی مینویسد:
«طبری اخبار فراوانی را از اسرائیلیات نقل کرده است که این به دلیل تأثیرپذیری او از روایات تاریخی است که در کتابهای تاریخیش آورده است و این روایات نیاز به نقدی دقیق و گسترده دارد» (ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، 1، 143).
4. به گفته وات افسانه غرانیق را هیچ مسلمانی نمیتواند ساخته باشد و غیر مسلمان نیز نمیتواند مسلمانان را به قبول آن متقاعد کند (The encyclopedia of religion/16/397؛ وات، ویلیلم مونتگمری، محمد فی مکه، 170).
بررسی
اولاً: روایات جعلی مشابهی وجود دارد که توسط برخی مسلمانان جاهل، مغرض یا دنیا طلب ساخته شده و در بین مردم رواج داده شدهاست (برای کسب اطلاعات در این زمینه ر.ک. به: کتب پیرامون وضع حدیث، مانند الاخبار الدخیله و تاریخ وضع حدیث).
ثانیاً: افرادی مانند محمد بن کعب قرظی (که قبلاً از یهودیان بنیقریظه که از دشمنان سرسخت اسلام بودند)، در صدر راویان این افسانه قرار دارند که این موضوع احتمال جعلی بودن این روایات را تقویت میکند.
5. وات دلیل ابطال و ردّ آیات شیطانی توسط پیامبر را اینگونه بیان میکند:
«بیشک هنگامی پیامبر متوجه شد این آیات باید مورد تجدید نظر قرار گیرند که پی برد آنان (مشرکان) قصد ندارند روش زندگیشان را تغییر دهند» (وات، ویلیلم مونتگمری، همان، 170).
بررسی
آنگونه که از عبارت وات بر میآید او وحی را تجربه و کلام پیامبر میداند. تمام اشکالاتی که در علم کلام به این دیدگاه وارد شده، اینجا هم جاری است (برای اطلاع بیشتر ر.ک. به: نگاهی بر بسط تجربه نبوی).
6. وات میگوید این ماجرا نمیتواند به طور کلی دروغ باشد (Muhammad "s mecca/ 86)!
بررسی: این افسانه نمونههای فراوانی همانند عبدالله بن سبا و... دارد (برای اطلاع بیشتر ر.ک. به: کتابهایی مانند: الاخبار الدخیله تالیف علامه تستری و عبدالله بن سبا و یکصد صحابی ساختگی تالیف علامه عسکری).
7. وات آیه ?قُلْ إنَّما أنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ? را شاهد بر این میگیرد که پیامبر فردی معمولی مانند دیگر انسانها بود و نمیتوان ویژگی خاصی برای او قائل شد (همان).
بررسی: ادامه آیه?یُوحى إلَیَّ? به نکتهای تصریح میکند که لازمه آن متفاوت بودن پیامبر با دیگر انسانها در برخی صفات است، یعنی اگرچه پیامبر در برخی امور مانند دیگر انسانهاست، ولی از آن جهت که رسول الهی و واسطه وحی است، باید معصوم باشد.
نتیجهگیری: بر اساس آن چه گذشت افسانه غرانیق داستانی ساختگی و از لحاظ سند و متن مخدوش است.
منابع
واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، نشر دارالکتب العلمیة، 1411ق، چ اول.
چکیده
عصمتِ وحی و دخالت نداشتن غیرخداوند در آن، از جمله معتَقدات مسلمانان است که دلایل نقلی (آیات و روایات) و دلایل عقلی فراوانی بر آن گواهی میدهند.
افسانة غرانیق، روایتی ساختگی است که با این اصل مهم در تعارض است، چون از دخالت شیطان در نزول وحی سخن میگوید. متأسفانه نقل این افسانه توسط برخی مورخان و مفسران، دستآویزی برای گروهی از مستشرقان فراهم کرده است تا آن را به عنوان شاهدی بر معصوم نبودن وحی مطرح کنند، در عین حال با وجود اشکالهای فراوان سندی و متنی این افسانه، کمتر نوشتهای به نقد و بررسی همه جانبة آن پرداخته است. در این مقاله پس از بیان تاریخچة نقل این افسانه، دیدگاه شماری از مستشرقان دربارة آن گزارش میشود و این داستان پس از بررسی سند، به قرآن، روایات و بدیهیات عقلی عرضه و توجیهات ناقلان آن نقد میشود.
در پایان دیدگاه مونتگمری وات که در بسیاری از نوشتههایش به نقل این داستان پرداخته، با تفصیل بیشتری مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
واژههای اصلی: قرآن، خاورشناسان، غرانیق، افسانه.
مقدمه
گروهی از مستشرقان با دستمایه قرار دادن داستان غرانیق و تکرارش در کتابها و مقالات بر امکان دخالت شیطان در وحی تأکید میورزند و برخی آن را در کنار تهمتهای ناروا به پیامبر قرار میدهند؛ (The satanic verses/114) که این رفتار غیر علمی، با صدور حکم الهی حضرت امام خمینی? در 14 فوریه 1989 مبنی بر ارتداد آن نویسنده روبهرو شد.
خلاصه داستان غرانیق
این افسانه در متون تاریخی و تفسیری به صورتهای متعدد بیان شده است (ر.ک. به: ابناسحاق، محمد، سیره ابناسحاق، 178؛ طبری، ابوجعفر محمد، جامعالبیان، 17، 131 و ...). ما پس از نقل خلاصه افسانه، به بیان اختلافهای موجود در متن آن میپردازیم.
پیامبر? از اینکه خویشاوندانش از او روی گردان شده بودند، بسیار دلتنگ بود و آرزو میکرد خداوند آیاتی بر او نازل کند که باعث نزدیک شدن آنان گردد یا دست کم چیزی نازل نشود که باعث دوری آنان گردد.
در یکی از همان روزها، هنگامی که او بین گروهی از قریش نشسته بود، سوره شریفه نجم نازل شد و پیامبر آن را بر حاضران خواند. وقتی به آیات ?أَفَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى?؛ (نجم/ 19ـ20) رسید، شیطان جملههای «تلک الغرانیق العلی وإنّ شفاعتهن لترتجی» را بر زبان او جاری کرد. وقتی سوره به پایان رسید، پیامبر سجده کرد و همه مسلمانان و مشرکان حاضر با او سجده کردند؛ جز یکی از آنان که به سبب پیری نتوانست سجده کند و بدین خاطر مشتی از خاک را گرفت و بر پیشانیاش نهاد. به این ترتیب آنان از او راضی گردیدند. همین خبر بود که بعدها به مهاجران حبشه رسید و باعث شد به مکه بازگردند.
چون شب فرا رسید، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و او را از خطایش آگاه کرد. پیامبر هم بسیار ناراحت و نگران شد و خداوند برای تسلی او آیه ?وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ?؛ (حج/52) را نازل فرمود.
مشرکان وقتی از این واقعه باخبر شدند، دوباره به آزار و اذیت مسلمانان پرداختند. هنگامی که مهاجران به نزدیکی مکه رسیدند، از دشمنی دوباره مشرکان باخبر شدند. گروهی از همان جا به حبشه برگشتند و گروهی نیز در پناه برخی مشرکان وارد مکه شدند.
پیشینه
الف: تاریخچه افسانه غرانیق در آثار مسلمانان
این افسانه را علاوه بر محمد بن اسحاق (حدود150 هـ . ق) (المبداء والمبعث والمغازی (سیره) 178)؛ موسی بن عقبه (141ق)، (محمد بن احمد، ذهبی در تاریخ الاسلام (2،113) روایتی از او نقل میکند)؛ محمد بن عمر واقدی (207 هـ . ق) (محمد بن سعد، الطبقات الکبری،1،206) و ابو جعفر محمد بن جریر طبری (310 هـ . ق) (طبری، ابوجعفر محمد ابن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن،17،131) نقل کردهاند. پس از آنان نیز افرادی چون علی بن احمد واحدی (468 هـ . ق) (اسباب نزول القرآن، 320)؛ محمد بن عمر زمخشری (538 هـ . ق) (الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، 3، 164)؛ عبدالله بن عمر بیضاوی (791 هـ . ق) (انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، 4،75)؛ جلالالدین سیوطی (911 هـ . ق) (الدرالمنثور فی تفسیر المأثور، 4،366) و برخی دیگر از مفسران و مورخان آن را به عنوان واقعهای تاریخی تکرار کردهاند. در مقابل گروه زیادی از دانشمندان همچون، ابن حیان اندلسی، ابوالفتوح رازی، قاضی بیضاوی، فخر رازی، آلوسی، طنطاوی, سید قطب و آیت الله سبحانی (فروغ ابدیت) و ... آن را نپذیرفتهاند. برخی نیز همچون محمد بن اسحاق (البحر المحیط، 6، 381)، فخر رازی، تفسیرکبیر (23، 237) و برخی معاصران کتابهایی در ردّ آن نوشتهاند.
برخی مفسران در ذیل آیات حج/52 و نجم/19ـ20 به این افسانه اشاره کردهاند و آن را ردّ کردهاند یا پذیرفتهاند. معدود نویسندگانی که در دو دهه گذشته به این موضوع پرداختهاند، بیشتر به بیان آثار اجتماعی، فرهنگی انتشار کتاب آیات شیطانی، حکم ارتداد او و واکنشهای کشورها و گروهها در برابر آن بسنده کردهاند (آیات شیطانی، ردّی بر کتاب آیات شیطانی) یا به اختصار به نقد علمی (نقش ائمه در احیای دین، نقد توطئه آیات شیطانی، جنایات تاریخ) آن پرداختهاند یا آن را فقط از یک منظر (دلایل التحقیق لابطال قصة الغرانیق) بررسی کردهاند.
بسیاری از خاورشناسان با قطعی انگاری این افسانه، آن را به تفصیل ذکر کرده و به بیان لوازمش پرداختهاند. از جمله میتوان به این افراد اشاره کرد:
1) وات ویلیلم مونتگمری وات (V.Montgomery Watt): او در کتابها (Muhammad "s mecca/80) . campanion to the quran/136 «محمد پیامبر و سیاستمدار، 33» و مقالاتش (Tha encyclopedia of religion, 16, 397) به این موضوع پرداخته است و در برخی کتابهایش نیز دیدگاه سلمان رشدی را در این باره تایید کرده است (برخورد آراء مسلمانان با مسیحیان، 191).
او در کتاب (محمد در مکه) پس از نقل تفصیلی افسانه، مینویسد:
«نخستین چیزی که درباره این داستان باید گفت این است که نمیتواند یک دروغ محض باشد. محمد میباید آیاتی را که بعداً به عنوان آیات شیطانی ردّ شدند، به عنوان بخشی از قرآن تلاوت کرده باشد. هیچ مسلمانی احتمالاً نمی توانسته چنین داستانی را درباره محمد اختراع کند و هیچ عالم معتبر مسلمانی آن را از یک غیر مسلمان نمیپذیرفته، مگر این که از واقعی بودن آن کاملاً مطمئن بودهاست. مسلمانان متاخر به ردّ این داستان تمایل دارند؛ زیرا مخالف تصویر آرمانی ایشان از محمد است) (Muhammad "s mecca/85).
2) مویر (1905-1819-William muir) در کتاب (زندگی محمد) (Life of Mahomet/2/149) به بیان این افسانه پرداخته است.
3) نولدکه Theodor noldeke) ـ 1900ـ 1973) (تاریخ قرآن تئودر نولدکه، 89) در تاریخ قرآنش این افسانه را نقل کرده است.
4) رژی بلاشر (Regis blachere ـ 1836 ـ 1931) در ترجمهای که به زبان فرانسه بر قرآن نگاشته، آیات شیطانی را به عنوان آیاتی از قرآن ترجمه کرده است.
5) شاخت (Joseph Schact) در مدخل (اصول) از دایرةالمعارف اسلام به این افسانه اشاره میکند و مینویسد:
«در میان مسلمانان کسی در قطعیت قرآن و به دور ماندن آن از خطا شک ندارد؛ به رغم کوششی که ممکن است شیطان در مخلوط کردن کلمات خود با قرآن کرده باشد» (Shorter encyclopedia of islam, 612).
6) بوهل در مدخل (قرآن) در دایرةالمعارف اسلام مینویسد:
«روایتهای مورد اعتماد نشان میدهد پیامبر حداقل یکبار به خویشتن اجازه داد به دست شیطان اغوا شود و لات و عزی و منات را مدح گوید، اما پس از آن متوجه اشتباه خویش شد و به دنبال آن آیه 19 نجم بر وی وحی شد) (Shorter encyclopedia of islam, 275).
7) کنستانت دیرژیل گئورکیو در کتاب (زندگی محمد) (Lavie de mohame) به نقل این افسانه پرداخته است.
8) ادموند رابت در کتاب (محمد، پیامبر عرب و بنیانگذار حکومت) ذیل عنوان (دست شیطان) این افسانه را ذکر میکند و مینویسد:
«اگر پیامبر بلافاصله از آنچه گفته بود باز نمی گشت، معلوم نبود که سرنوشت عرب به کجا میانجامید» (عسکری، سید مرتضی، نقش ائمه در احیای دین،1،437).
9) موریس گدفروی در کتاب (محمد) (Mohamet) ذیل عنوان غرانیق مینویسد:
«خدا لحظهای به شیطان اجازه داد پیامبرش را اغوا کند، اما بیدرنگ او را در مسیر درست قرار داد. احتمالاً پیامبر همچون مسلمانان نخستین هنوز برای سه الهه کعبه احترام قائل بود و (الله) تنها خدای بزرگ همانند یهوه در نزد یهود به شمار میرفت».
10) کارل بروکلمان (Carl Brocklmann) در کتاب (تاریخ ملل اسلامی) مینویسد:
«آن گونه که در ظاهر به نظر میرسد محمد در سالهای ابتدایی بعثت به سه خدای کعبه که اهل مکه آنها را دختران خدا میپنداشتند، اعتراف داشت و در یکی از آیاتی که به او وحی شده بود با این کلمات «تلک الغرانیق العلی وإنّ شفاعتهن ترتضی» به آنها اشاره نمود، اما پس از این که شناخت او از وحدانیت قوت گرفت، شفاعت غیر ملائکه را در پیشگاه خداوند نپذیرفت و سوره پنجاه و سوم نازل گردید (بروکلمان، کارل، تاریخ الشعوب الاسلامیة، 34).
11) از دیگر مستشرقانی که این افسانه را ذکر و پذیرفتهاند میتوان به شبرنجر (نولدکه، همان، 90) را نام برد.
برخی از خاورشناسان همچون لیونی کتانی (Annali dell islam,278) نیز این افسانه را نپذیرفتهاند.
مفهوم شناسی
بیشتر کتابهای لغت واژه «غرانیق» را رباعی میدانند، ولی فخرالدین طریحی (طریحی، مجمع البحرین،5،222) و اسماعیل بن حماد جوهری (معجم صحاح اللغة، 4،1537) آن را ثلاثی دانسته و در باب (غ.ر.ق) آوردهاند. واژه (غرانیق) جمع مکسّر است و مفرد آن به نُه صورت از جمله، غُرنُوق، غِرنیق، غُرناق ذکر شده است. (معجم تهذیب اللغة،3،2620؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، ترتیب العین،2،1340).
برای مفرد واژه غرانیق معانی بسیاری ذکر شده است که دو معنا تناسب بیشتری با عبارات مورد بحث دارد.
1) پرندهای آبزی با گردن و بالهایی بلند که به رنگ سفید است. (فراهیدی، همان،2،1340؛ فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط،3،393) در زبان فارسی به آن کلنگ و دُرنا گفته میشود (خلیل، جرّ، فرهنگ لاروس،2،1524؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، 2، 2405) این پرنده به سبب رنگ سفیدش، به این اسم نامیده شده است (دمیری، محمد بن موسی، حیات الحیوان، 2، 113).
2) جوان سپید زیبارو (فیروزآبادی، همان، 3، 393). در این معنا هم به صورت اسم و هم به صورت صفت به کار میرود (صفیپور، عبدالرحیم، منتهی الارب، 2، 915).
از آن چه گذشت می توان گفت: این واژه برسپیدی، زیبایی و لطافت دلالت دارد.
مشتقات این واژه در روایات و اشعار قدیمی عرب نیز کاربرد داشته است. در روایتی از امام علی? نقل شده است:
«فکانی انظر الی غرنوق من قریش یتشخط فی دمه»؛ (ابن اثیر، محمد بن مبارک، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، 3، 364) «گویا جوان زیبایی از قریش را می بینم که در خون خود میغلطد».
از جمله اشعاری که این ماده در آن به کار رفته است، ابیات ذیل است.
ألا إنّ تطلاب الصبی منک ظلة وفات ریعان الشباب الغرانق
(فراهیدی، همان، 2، 1340؛ زبیدی، سید محمد مرتضی، تاج العروس، 13، 375).
«همانا خواستن عشق از تو گمراهی است، در حالی که طراوت جوانی زیبا گذشته است».
لهفی علی البیض الغرنیق اللمم فوراس الخیل وارباب النعم
(زبیدی، همان، 13، 375).
«افسوس من بر سپیدرویانی با موهایی تابیده، چابکسواران بر اسبها و صاحبان نعمت».
هشام بن محمد بن سائب کلبی مینویسد: مشرکان قریش هنگامی که به دور کعبه میچرخیدند، این اشعار را می خواندند:
واللّات والعزی ومناة الثالثة الاخری فإنهنّ الغرانیق العلی وإنّ شفاعتهنّ لترتجی
(کلبی، هشام بن محمد، کتاب الاصنام، 21).
مراد از غرانیق در این اشعار، بتهایی است که مشرکان آنان را سبب تقرب به خداوند میدانستند (ابن اثیر، همان، 3، 364؛ طریحی، فخر الدین، همان، 5، 222).
بررسی افسانه غرانیق
کسی که کمترین آشنایی با اعتقادات اسلامی داشته باشد، به مخالفت افسانه غرانیق با بسیاری از مبانی و اصول اساسی دین اسلام پی میبرد و هر چه آن را با دقت بیشتری بررسی کند، بطلان و ساختگی بودن آن بیشتر آشکار میشود. این افسانه از جهات مختلفی تأمل برانگیز و نقدپذیر است که بیان آن می پردازیم.
اول: بررسی سندی
دو پرسش اساسی درباره سند روایاتی که این افسانه را نقل کردهاند، به ذهن میآید.
1) آیا ناقلان اولیه واقعه در زمان وقوع آن حاضر و شاهد بودند؟
2) آیا آنان شرایطی را که برای پذیرفته شدن روایت یک راوی لازم است، دارند؟
پاسخ به پرسش نخست: این روایات از طرق گوناگونی نقل شده است:
الف) طریق ابن اسحاق که روایاتش را طبری در تاریخ و تفسیرش آورده است. این طریق به هشت نفر میرسد که در ذیل به ترتیب در شمارههای یک تا هشت مورد بررسی قرار میگیرند.
ب) طریق محمد بن عمر واقدی (207 هـ) که شاگردش، محمد بن سعد روایاتش را در کتابش آورده است (محمد بن سعد، الطبقات الکبری، 1، 206). این طریق به سه نفر منتهی میشود که در شمارههای نه تا یازده بررسی میشوند.
ج) سیوطی نیز روایتی را نقل می کند که به سدّی میرسد (سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، 4، 367).
1. محمد بن کعب بن سُلَیم قُرظی: او از نسل یهودیان بنیقریظه است و در سال چهلم هجری متولد شد. وی از تابعان شمرده میشود (ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تقریب التهذیب، 2، 203).
2. محمد بن قیس: وفاتش را در زمان ولید بن یزید بن عبدالملک (حدود: 126 هـ . ق) دانستهاند و او را از تابعان شمردهاند (تهذیب التهذیب، 9، 414؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، 4، 16).
3. ابوالعالیه رُفیع بن مهران: او در سال دوازده هجری اسلام آورد و از تابعان شمرده میشود. وفاتش را در سالهای 92 تا 110 ذکر کردهاند (محمد بن سعد، همان، 7، 112؛ تهذیب التهذیب، 3، 284).
4. سعید بن جبیر: در حدود سال نود و چهار هجری، در حالی که بیش از چهل و نه سال نداشت، به دست حجاج به قتل رسید (محمد بن سعد، همان، 6، 256؛ سیوطی، جلال الدین، طبقات الحفاظ، 31).
5. عبدالله بن عباس: در بین راویان این روایت، تنها کسی است که صحابی شمرده میشود. او سه سال قبل از هجرت به دنیا آمد (ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب فی معرفةالاصحاب، 3، 935؛ عسقلانی، احمد بن علی، همان، 2، 326).
6. ضحاک بن مزاحم: در پنجمین طبقه از طبقاتی است که دانشمندان علم رجال برای راویان ذکر کنند. وفات او را در سال (150 یا 156) ذکر کردهاند (ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، 2، 326؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، همان، 2، 273).
7. قتاده بن دعامة: در سال 60 هجری متولد شد و در سال 117 در گذشت. او از طبقه چهارم راویان است. (تهذیب التهذیب، 2، 123؛ محمد بن سعد، همان، 7، 230).
8 . ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث: در زمان حکومت عمر متولد شد (سیوطی، جلال الدین، طبقات الحفاظ، 24) و از راویان طبقه سوم است. او در سال 94 از دنیا رفت (تهذیب التهذیب، 12، 30؛ ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفاظ، 1، 64).
9. مطلب بن عبد الله بن حَنطب: از راویان طبقه چهارم است (ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، همان، 1، 255).
10. محمد بن فضاله: اطلاعات کمی از او در دست است. فقط میدانیم شاگرد هشام بن عمار سلمی بود (ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، 4، 6) و هشام متوفای سال 145 است (همان، 4، 303).
11. اسماعیل بن عبد الرحمن بن ابی ذویب سُدّی: از راویان طبقه چهارم و متوفی 127 است (محمد بن سعد، همان، 6، 323؛ قمی، عباس، الکنی و الالقاب، 2، 311).
با توجه به آن چه گذشت، مشخص میشود که اخبار این قصه آحاد است (رازی، فخرالدین، مفاتیحالغیب، 23، 237) و همه راویان جز ابنعباس از تابعان هستند؛ البته او نیز در زمان وقوع حادثه جعلی متولد نشده بود. در ضمن بنابر آن چه از او نقل شده، گفته است: «فیما أحسب، أنّ النبی کان بمکة...»؛ (آلوسی، ابوالفضل، تفسیر روحالمعانی، 17، 177) «آنگونه که گمان میکنم...»! به نظر میرسد جاعلان این روایت را به خاطر شهرت و ویژگی ابنعباس، مانند برخی دیگر از روایات جعلی، به او نسبت دادهاند. همچنین با توجه به اهمیت موضوع و این که این افسانه از میان صحابه، فقط از ابن عباس نقل شده است، ساختگی بودن آن تأیید میشود.
پاسخ به سوال دوم: در اینباره به سخنی از سید قطب و قاضی عبدالجبار بسنده میکنیم.
1. سید قطب مینویسد:
«دانشمندان علم حدیث قائلاند هیچ کدام از افرادی که به صحت روایات توجه دارند، این روایت را نقل نکردهاند»؛ (سید قطب، فی ظلال القرآن، 4، 2432).
2. قاضی عبدالجبار معتزلی (415 هـ . ق) مینویسد:
«این احادیث را به حشویه نسبت میدهد و آن را برخاسته از دیدگاههای آنان میداند» (تنزیه القرآن عن المطاعن، 274؛ رامیار، محمود، تاریخ قرآن، 160).
دوم: بررسی محتوایی
الف: تهافت و اختلاف در متن
آنچه در کتابهای تاریخی، روایی و تفسیری پیرامون این قضیه آمده است، بسیار چنان متفاوت است و به سختی میتوان بخشی از این افسانه را یافت که در این کتابها کاملاً یکسان و هماهنگ باشد. این ناهماهنگی، از شواهد قوی ساختگی بودن این افسانه است. از جمله این اختلافات میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
1. جملاتی که به عنوان القائات شیطانی مطرح شده، به بیش از بیست صورت ذکر شده است. طبری آن را در تفسیرش هشت روایت با عبارات متفاوت و سیوطی با یازده صورت گوناگون نقل کردهاند؛ چون راویان اولیه نزدیک به ده نفرند، پس هر کدام باید حادثه را دست کم به دو صورت نقل کرده باشند و این به طور عادی غیر ممکن است.
2. مکان وقوع ماجرا و حالت پیامبر نیز به صورتهای گونهگون ذکر شده است.
الف) پیامبر در حال نماز بوده است (طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، 17، 131؛ سیوطی، جلالالدین، الدر المنثور، 4، 366).
ب) پیامبر در بین جمعی از قریش نشسته بود (محمد بن سعد، همان، 1، 206؛ طبری، ابوجعفر، همان، 17، 131).
ج) پیامبر در مقام نماز میخواند و خوابآلود شد (سیوطی، جلالالدین، الدرالمنثور، 4، 368).
3. افراد گوناگونی گوینده عبارات ادعایی معرفی شدهاند.
اول: پیامبر (محمد بن سعد، همان، 1، 206؛ نیشابوری نظامالدین، حسن بن محمد، تفسیر غرائب القرآن، 5، 90).
دوم: شیطان (ابناسحاق، همان، 177؛ حقی برسوی، اسماعیل، روح البیان، 6، 49؛ حلبی، علی بن برهان الدین، سیره حلبیه، 323؛ قمی، ابوالحسن ابراهیم، تفسیر قمی، 2، 85).
سوم: یکی از مشرکان (الوفا باحوال المصطفی، 193).
چهارم: شیطانی به نام ابیض، که خود را به شکل جبرییل درآورد و آن آیات را بر پیامبر عرضه داشت و پیامبر گمان کرد جبرییل است (نیشابوری، نظام الدین، همان، 5، 91).
پنجم: پیامبر این عبارات را از روی سهو اضافه کرد (قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، 13، 81؛ طبری، ابوجعفر، همان، 17، 132).
4. درباره شخصی که به علت پیری نتوانست سجده کند و مشتی از خاک را بر پیشانی گذارد، نیز اختلاف هست.
الف) ولید بن مغیره مخزومی
ب) ابواحیحة سعید بن عاص (محمد بن سعد، همان، 1، 206؛ طبری، ابوجعفر، همان، 17، 131).
ج) مطلب بن ابی وداعه
د) ابولهب
و) عقبة بن ربیعة (حلبی، علی بن برهان الدین، 323).
5. در این که پس از اطلاع پیامبر از بطلان آیات شیطانی، چه آیاتی برای تسلی ایشان نازل شد، اختلاف هست.
اول. آیه 73 اسرا (محمد بن سعد، همان، 1، 206)
دوم. آیه 52 حج (ابن اسحاق، همان، 178؛ طبری، همان، 17، 131).
6. برخی از این روایات سجده پیامبر و مشرکان را پس از شنیدن آیات شیطانی و قبل از تمام شدن سوره میدانند (سیوطی، الدرالمنثور، 4، 390)، ولی روایات دیگر سجده را پس از پایان سوره میدانند.
ب: مخالفت بخشهایی از روایات با شخصیت پیامبر?
به استناد قرآن و روایات معصومان? پیامبر معصوم و مطیع فرمان الهی بود، از روی هوی و هوس سخنی بر زبان جاری نمینمود. و حتی برای یک لحظه با مشرکان همراهی نکرد، در حالی در این روایات مطالبی به ایشان نسبت داده شده است که با این ویژگیها سازگاری ندارد، از جمله:
1. شیطان آن چه (آیات شیطانی) را که پیامبر در دل داشت، بر زبان جاری کرد (طبری، همان، 17، 132؛ خازن، علی بن محمد، لباب التأویل فی معانی التنزیل، (تفسیر خازن)، 3، 293).
2. پیامبر آرزو میکرد خداوند آیاتی فرو نفرستد که موجب بیزاری مشرکان گردد (محمد بن سعد، همان، 1، 206؛ زمخشری، محمود بن عمر، 3، 164).
3. پیامبر از نزول آیات شیطانی بر خودش، به جبرائیل شکایت کرد (ابن اسحاق، همان، 178).
4. وقتی مشرکان گفتند اکنون که برای بتهای ما قدرت شفاعت قائل شدی، ما با تو هستیم، این جمله بر پیامبر گران آمد (محمد بن سعد، همان، 1، 206؛ حلبی، همان، 323).
5. طبق این افسانه پیامبر از بتهای قریش به خوبی یاد کرد؛ در حالی که در یکی از مسافرتها وقتی بحیرای راهب، پیامبر را به لات و عزّی قسم داد، پیامبر به او فرمود: (با سوگند به لات و عزّی از من چیزی مخواه. قسم به خداوند، من با هیچ چیز به اندازه این دو، دشمنی ندارم) (محمد بن سعد، همان، 1، 130؛ بیهقی، احمد بن حسین، دلایل النبوه، 1، 113). در سفر تجاری به شام نیز وقتی در معاملهای با تاجری اختلاف پیدا کرد، حاضر به قسم خوردن به لات و عزّی نشد (محمد بن سعد، همان، 1، 156؛ سیوطی، جلال الدین، الخصائص الکبری، 1، 227).
بهترین شاهد در این مورد سخنانی است که برخی از راویان از زبان مشرکان، پس از شنیدن آیات شیطانی، نقل کردهاند. در برخی از این روایات آمده است: «هنگامی که مشرکان آن آیات را از پیامبر شنیدند، گفتند: او از دین و آیین خود بازگشته است و خدایان ما را ستایش میکند» (سیوطی الدرالمنثور، 4، 368؛ بیهقی، احمد بن حسین، همان، 47؛ حلبی، همان، 323).