مراقبت دقیق از حال شاگردان
حضرت آیت الله انصاری از شاگردان و دوستان سلوکش مراقبت تام داشت، رفتار و کردار آنها را همیشه تحت نظر داشت و سخنان او در جلسات عمدتاً ناظر به حالالت درونی دوستانش بود. یکبار در جلسه این حدیث معروف را بیان میکردند که:
صراط سه هزار سال راه سربالایی دارد، سه هزار سال سرازیری و ...، بعد از جلسه فرمود: منظورم راه سلوک بود که این همه مشکلات را دارد و سخنانم ناظر به حال این سید { شهید دستغیب(ره)} بود.
استاد کریم محمود حقیقی می گوید: در ماجرایی یادم می آید که شخصی از ایشون گله کرد که شما به فکر ما نیستید و مرحوم آقا جواب دادند:
« یادت هست فلان روز در کوچه با کارد به شما حمله شد و جان سالم به در بردی؟ آن جا ما بودیم که مانع شدیم که کارد به تو نخورد و در سینه ات فرو نرود. »
آقای علی محمود حقیقی میگفتند: « یک بار یکی از شاگردان می گفت به من ذکری دادند که یک اربعین آنرا انجام دهم، روز سی ام یا سی و پنجم بود که فرمودند: کافیه! اثر خودش را کرد. در حالی که من خودم اصلاً متوجه نمی شدم و اثری نمی دیدم. بعد از حدود ده روز اثرات رو خودم متوجه شدم. یعنی اثراتی که متوجه روح است را در آن مرتبه عالی متوجه می شدند، قبل از این که خود شاگرد آن را درک کنه. »
و آقای احمد انصاری می گوید: « ایشان قبل از تحولشان تا مقام استادی در علوم فقهی پیش رفتند. وقتی ورق برگشت و زندگیشان خط مشی عرفانی پیدا کرد، دیگر او خودش را صاحب اختیار هیچ چیزی نمی دانست و خودش را تماماً، در اختیار خدا قرار داده بود. همه را با آغوش باز می پذیرفت، می گفت:
زندگی من وقف دوستانم است. »
اخلاص در نیّت
ایشان نه تنها توصیه به اصلاح اعمال داشتند، بلکه روی نیّت ها هم خیلی دقیق بودند و می فرمودند:
« نیتتان را هم باید درست کنید. »
حاج احمد انصاری می گوید: « پدرم خودش را صاحب اختیار هیچ چیز نمی دانست و می گفت زندگی من وقف دوستانم است. هرکس می آمد با آغوش باز پذیرایش بود. اما گاهی که متوجه می شدند افراد با اغراض دیگری سراغشان می روند جوابشان نمی دادند. یکی دو مرتبه کسانی آمدند که نیتهای خاصی داشتند و دنبال قدرتهای دیگری بودند بعد ابوی به آن ها فرمود:
« این کارها را نکنید! شما دارید هم وقت خودتان را تلف می کنید، هم وقت مرا!»
و آن ها بعد از آن ماجرا جلسه را ترک کردند و دیگر نیامدند. اما افرادی را که با خلوص نیت می آمدند، خوب پذیرا بود و با حلم و بردباری و صبر و ثبات، دوستان را کنترل می کرد، به آن ها موانع یا پیشرفت هایشان را تذکر می داد و مواظب تک تک آن ها بود.
سالک باید خودش زحمت بکشد
ایشان یک بار حکایتی تعریف کرد و بعد از آن فرمود:
« با این وصفی که دوستان می آیند، فایده ای نداره اگر می خوای بیایی باید درست بیایی »
آیت اللّه سید مهدی دستغیب از صحبت های آقای انصاری برایمان می گوید: « یک بار با آقای نجابت در خدمتشان بودیم، آقای نجابت در عالم رؤیا چیزی دیده بودند و آن را نقل کرده و گفتند: دیشب خواب دیدم شما روی قله کوهی هستید و من هم داشتم وسط های این کوه میآمدم بالا، جای پا نبود، جای درست نبود و به سختی می آمدم. آقای انصاری فرمود:
« دیدی چقدر مشکل! این راه عشق است، یعنی باید همه چیز را فدا کنی خودت را هم باید فدا کنی، تا برسی! آدم تا از خودش نگذره محاله برسه. تا وقتی انسان خود پرسته محال خدا پرست بشه، و این عشق است که راه را هموار می کند. »
میگفت یا نیایید یا اگر می آیید درست بیایید. نفس او خیلی عیب ها و زشتی ها را می زدود، ولی اصل بر این بود که سالک باید خودش مجاهده کند. می فرمود:
« من کاره ای نیستم به قدری که خودت برای خودت زحمت می کشی، می رسی.»
« وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى؛ وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى: و اینکه براى انسان بهرهاى جز سعى و کوشش او نیست؛ و اینکه تلاش او بزودى دیده مىشود. سوره نجم/40و39 »
تصرفات ولیّ خدا، انقلاب درونی
از خصوصیات مهم آیت الله انصاری که شاید بتوان گفت خصوصیت منحصر به فرد ایشان است، تصّرفات فوقالعادهای بود که ایشان در وضع روحی و تربیتی افراد و شاگردان میکردند و بحق میتوان گفت آیتی از مقلبالقلوب بود، تمام کسانی که خدمت ایشان رسیدهاند اظهار میکردند تا کسی با ایشان حشر و نشر نداشت متوجه نمیشد تصرف ولی خدا یعنی چه و هرکس یکبار از روی صدق و صفا خدمت ایشان میرسید چنان او را از درون ملتهب و منقلب میساخت که این حالت تا آخر عمر گرچه دیگران خدمت آقا نمیرسید با او بود، ایشان بارها با یک توجه، افراد را بدون اینکه خود هم متوجه باشند منقلب میکرد.
گذشتن از هوای نفس و انانیت
سه شب در هفته جلسه بود که بعضی از آنها خصوصی برگزار می شد. در جلسات یک شنبه این آیه را زیاد می خواندند:
« وَ اَمّا مَن خافَ مَقامَ رِبّهِ وَ نهی النَفّسَ عَنِ الَهوی: و هر کس از حضور در پیشگاه عزّ ربوبی بترسید و خداپرست شد و از هوای نفس دوری جست. نازعات/40 »
مخالفت با هوای نفس را دستور اکید برای سالک می دانستند، می فرمودند:
« هر جا که نفست به چیزی خیلی تمایل داشت، باید ترک کنی تا جایی که ذره ای مخالف راه هدایت، عمل نکنی و برسی به مرحله ای که از نفس گذشته باشی. آن جا دیگر هیچ نمی ماند جز خدا. »
و این آیه را می خواندند:
« وَ ما أ ُبَرِّیءُ نَفسی اِنَ النَفّس لَامارَة با لسُوءِ إلّا ما رَحِمَ رَبیّ : و من نفس خود را مبرا نمی کنم زیرا نفس اماره انسان را به کارهای زشت وا می دارد جز آنکه خدا به لطف خود بنده را نگه دارد. یوسف/53 »
می فرمودند:
« باید خیلی مواظبت کرد که اعمال از روی هوای نفس نباشد. عبادتی که می کنی هوای نفس نباشد، صحبتی که می کنی برای خود معرفی کردن نباشد. این جا می آیی برای هوای نفس نباشد، و باید استاد ببینی تا تشخیص این هوای نفس و انانیت و نفسانیت آسان تر شود. »
و در این میان امان از تخم مرغ نیم پزها!
این اصطلاح آقای انصاری بود برای کسانی که می آیند، ولی درست نمی آیند. و دست آخر مثل تخم مرغی می شوند که به جوجه تبدیل نشده فاسد می شوند. و آن چیز که فاسد می شود را نه زمینیان تحمل می کنند و نه آسمانیان تاب می آورند! و راه مبتلا نشدن و ایمن ماندن همان کنترل هوای نفس و خود سری هاست، و قدم اول آن که آن ها را بیابی که شناخت، نیمی از درمان است.
بزرگی می گفت در نجف مشغول زیارت بودم، یک طلبه ای آمد و گفت آقای میرزای شیرازی دیشب فوت کرد برای تشییع جنازه تشریف بیاورید. همین طور که داشتم زیارت می کردم احساس کردم یک شعفی در وجودم حاصل شد، نشستم و به خود گفتم: این چه مرضی بود تو جونت؟ یک روحانی بزرگ فوت کرده و در تو شعف حاصل شده بیچاره؟! نفسم را خوب کاوش کردم و دیدم حسابش این است که بعد از ایشان کس دیگری نیست که جانشین بشود جز من. بعد چمدانش را جمع کرده و از شهر فرار می کند.
این صاعقه ای نیست که دامن گیر آن ها شده باشد بلکه دامی است دائمی که حریف می طلبد، و بی چاره آن ها که مصداق این آیه می شوند و لبیک گو برای شیطان:
« و من أعرضَ عن ذکری فَان له معیشة ضَنکاً: و هر کسی از یاد من اعراض کند، همانا در دنیا معیشتش تنگ شود. طه/124 »
و زمانی کار به این شومی می انجامد که نفسانیت و انانیت حائل ره و مانع مقصد شود و انسان بجای خداپرستی، خودپرست شود و حاظر نشود در برابر تعالیم آسمانی و آسمانیان سر تسلیم فرود آورد و براستی
« ...وَ ویلُ لَهم مّما یکسِبون. بقره/79 »
تشخیص رضای خدا و هوای نفس؟
فرزند ارشد ایشان در این مورد توضیح میدهند: « از ایشان سؤال کردند: چطور تشخیص بدهیم که عملمان برای رضای خداست یا هوای نفس؟ و آن گاه جواب دادند:
در اوائل امر یک مشخصاتی داره، ولی در وسط و آخر تشخیص دشوارتره! در اوائل وقتی آدم کاری را برای رضای خدا انجام میده، یک بهجت و انبساط درونی بهش دست می ده و اون بهجت علامت قبول اعمال است، مثل این که انسان دست فقیری رو می گیره و بعد در نمازی که می خونه، یک حالت توجهی به انسان دست می ده. اون حالت بهجت و انبساط علامت قبولی است. و بعد می فرمودند: اما به این ها خیلی دلخوش نکنید این ها نقل و کشمش راهه. این اصطلاح را خیلی تکرار می کردند: این ها نقل و کشمش راهه!
گاهی با بعضی روحانیون یا واعظانی که به خدمتشان می رسیدند جور دیگری صحبت می کردند. یکبار به یکی از آن ها خیلی پرخاش کردند و فرمودند:
تا کی میخوای برای تعّین و تشخّص خودت کار کنی؟ فکر می کنی چند سال دیگه زنده ای؟ زیاد تذکر می دادند و می گفتند از انانّیت و خودخواهی و خودبزرگ بینی و خود گنده بینی بپرهیزید، این دام بسیار بزرگی است از طرف شیطان، فکر نکنید اگر امروز می آیند دست شما را می بوسند فردا هم همین طور است! امروز هست، فردا نیست. نه به این کرنش های امروز، دل خوش باشید، و نه از ذمّ های فردا، دلتنگ. »
تشخیص مدعیان دروغین سیر وسلوک؟
جناب مرحوم حاج غلامحسین سبزواری از محرمان اسرار آیت الله انصاری روزی از آقا سؤال کردند: « چگونه بین افرادی که ادعای رسیدن به مقامات سیر وسلوک میکنند تمیز بدهیم که کدام راست میگویند و کدام دروغ ؟ » آقا جواب میدهند:
« دو نشانه دارد: اول اینکه این افراد خلاف شرع نمیکنند و دوم اینکه نشستن در مجالس آنها التهاب درونی ایجاد میکند. » |