»» آب حیات من است خاک سر کوی دوست(تأثیرپذیری سعدی از نهجالبلاغه)
هر جامعهیی فرهنگ مادی و معنوی خاص خود را دارد و در چارچوب همین فرهنگ، ادبیات و هنر خود را شکل میدهد. جامعه ما مبتنی بر فرهنگ ایرانی ـ اسلامی است. معارف اسلامی به صورت بسیار پررنگ در ادبیات و هنر ما متبلور شده است و کمتر شاعر و نویسندهیی است که بازتاب لفظ و معنای قرآن و حدیث را در کلام خود نداشته باشد. نمود فرهنگ اسلامی در آثار هنرمندان، گاه در بافت هنری اثر جلوهگر میشود و شکل ساختاری آن را تحت تأثیر قرار میدهد، و گاهی در معنای کلام نفوذ میکند و در این صورت، آیه و حدیث یا همچون گوهری زینتبخش شعر و نوشته ادبی میشود، و یا اینکه مفهوم آن بهطور ضمنی سخن هنرمند را تحت تأثیر قرار میدهد. موضوع بحث این مقال نفوذ ضمنی نهجالبلاغه در آثار سعدی و پیوند نامرئی معرفت دینی با کلام هنری است.
سعدی، مسلمان و مسلمانزاده است و همه خاندان او عالمان دینیاند و محیط تربیتی او جان و روانش را با بوی معارف اسلامی معطر ساخته است:
همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت
(سعدی 1366: ص 51)
زبان شاعر و نویسنده، تجربههای حیات را باز مینماید و بسیاری از تجربهها و تصویرهایی که ما از جهان بیرونی و جهان درونی و ذهنی خود داریم، مشترکاند. اما به قول یاکوبسن، زبانشناس بزرگ روس، «شکل شعر مصادیق آنرا مبهم میکند.» (مهاجر و نبوی 1376: ص 158). بنابراین، در آفاق ادبی کلام ممکن است مصادیق مشترک، شکلهای متفاوتی بیابد و اشتراک معنا همیشه به اشتراک لفظ نمیانجامد.
سعدی استاد سخنوری است. ساخت هنرمندانه کلام او تجربههای عالی حیات او را برای ما زنده میکند. بنابراین، اندیشههای مشترک انسانی در افق زبانی او، شکل و شمای خاصی مییابد و آنجا که رسوبات تعالیم دینی او از ذهن بر زبان جاری میشود، در آمیخته با جان کلام او است و نه همچون فرایندی تحمیلشده بر آن.
تبلور سخن حضرت علی (ع) در کلام سعدی، لفظ به لفظ و کلمه به کلمه نیست، بلکه او به صورت ضمنی و معنوی، معنای مورد نظر را در جان گوهر الفاظ فارسی نشانده و به خواننده خود تقدیم داشته است. معانی با روح و روان او درآمیختهاند. شاعر آنها را از جهان درونی خود بیرون میکشد و صورت متناسب هنری میبخشد؛ چه او میداند که از معنا نباید غفلت کرد و البته باید آن را در شکلی هنرمندانه و توانمند ارائه داد.
آنکه میگوید نظر در صورت خوبان خطاست او همین صورت همی بیند، ز معنی غافل است
(سعدی 1366: ص 114)
بیتردید نسبتنامه هنر و اندیشه مولا علی (ع) در ذهن و زبان شاعر شیراز جایگاه گرانسنگی دارد که اگر عمق آنرا بکاویم، ریشههای این پیوند را در ناخودآگاه او خواهیم یافت. اما آنچه بسیار شایان توجه است اینکه، سعدی در عین رویکرد به اندیشه و هنر علی (ع)، تشخّص سبکی خویش را نیز حفظ کرده و فکر مولا (ع) را در رگ کلام خویش تزریق کرده و به آن جان بخشیده است. به قول گادامر، فیلسوف و منتقد آلمانی، «هر کلامی کل زبانی را که به آن تعلق دارد به طنین درمیآورد و کل جهانبینییی را که بر آن مبتنی است پدیدار میسازد.» (نیچه، هایدگر و ... 1377: ص 25). و کلام سعدی طنین زیبایی و شیرینی و سهولت و سادگی زبان فارسی است در بستر ژرف جهانبینی هنرمند. با اینکه تأثیرپذیری سعدی از نهجالبلاغه بیشتر به صورت ضمنی و معنوی است، اما شاید بتوان گفت که کمتر شاعر و نویسندهیی، با این توسع، به اثر گرانقدر حضرت علی (ع) راه برده و اشتراک اندیشه خود را با آن، اینچنین هنرمندانه به تصویر کشیده است.
تبلور رسوبات ذهنی شاعر از این کتاب ارجمند آنچنان گسترده است که نمونههای آن را در گلستان و بوستان، غزلیات و قصاید بهتکرار میبینیم و جای پای خطبهها، نامهها و کلمات قصار آن حضرت را در آثار ذکر شده به فراوانی ملاحظه میکنیم. البته هنرمندی در این است که تار طلایی سخنان مولا علی (ع) در جامه زربافت کلام شاعر، به گونهیی با پود آن درهم تنیده و گره خورده که «آب حیات عشق»(1) را در رگ جان سخن او روان کرده است. اکنون برای نشاندادن گوشهیی از جریان آب حیات عشق در رگ جان کلام شاعر، به ذکر نمونههایی از آن روی میآوریم:
در خطبه 1 نهجالبلاغه (1373: ص 2) میفرماید:
«اَلحَمدُلِلّهِ الّذی لا یَبلُغُ مِدحَتَهُ القائِلوُنَ. وَ لا یُحصی نَعماءَهُ العادُّونَ و لایُوءَدِّی حَقَّهُ المُجتَهِدُون، الّذی لایُدرکُهُ بعُدُ الهِمَمِ و لاینالُهُ غَوصُ الفِطَنِ. الّذی لَیسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحدُودٌ وَلانَعتٌ مَوجُودٌ.» (سپاس خدای را که سخنوران در ستودن او بمانند و شمارگران شمردن نعمتهای او ندانند و کوشندگان حق او را گزاردن نتوانند. خدایی که پای اندیشه تیزگام در راه شناسایی او لنگ است و سر فکرتِ ژرف رو به دریای معرفتش بر سنگ. صفتهای او تعریفناشدنی است و به وصف درنیامدنی).
و سعدی در گلستان (1368: ص 50) میسراید:
گر کسی وصف او ز من پرسد بیدل از بینشان چه گوید باز
عاشقان کشتگان معشوقاند برنیاید ز کشتگان آواز
و در یکی از غزلیات (1366: ص 543) میگوید:
سعدی آن نیست که در خورد تو گوید سخنی آنچه در وسع خودم در دهن آمد گفتم
همانگونه که میبینیم، کلام حضرت با قرینههای موازی و موزون، در جایجای عبارت نهجالبلاغه بسیار دلانگیز و هنری شده است؛ که البته کلام دلنشین سعدی نیز به برکت تأثیرپذیری از سخن دوست، گوشنواز و شنیدنی است.
در خطبه 2 (ص 8) میفرماید:
«إِنَّهُ لایَضِلُّ مَن هَداهُ و لایَئِلُ مَن عاداهُ وَ لایَفْتَقِرُ مَن کَفاهُ.» (هرکه را راه نماید گمراه نباشد و دشمنش را کسی پناه نباشد و آن را که او کارگزار شد نیازی به مال و جاه نباشد).
و سعدی (1366: ص 785) فرموده است:
دری به روی من ای یار مهربان بگشای که هیچکس نگشاید اگر تو در بندی
و در گلستان (ص 188) میفرماید:
از تو به که نالم که دگر داور نیست وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست
آنرا که تو ره دهی کسی گم نکند وان را که تو گم کنی کسی رهبر نیست
باز هم در کلام مولا (ع)، عبارات دارای کلماتی هستند که دوبهدو و بهصورت موازی با یکدیگر قرینهاند. تکرار (من) و مطابقت نزدیک آوایی در لایضل، لایئل، لایفتقر و همچنین مطابقت وزنی کلمات هداه و کفاه عبارات را سرشار از موسیقی و حرکت نموده است و لطف سخن سعدی نیز بر کسی پوشیده نیست.
در خطبه 5 (ص 13) میفرماید:
«فَاِنْ اَقُلْ یَقَولُوا حَرَصَ عَلَی الْمُلْکِ وَ اِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزَعَ مِنَ الْمَوْتِ.» (اگر بگویم، گویند خلافت را آزمندانه خواهان است و اگر خاموش باشم، گویند از مرگ هراسان است).
و سعدی در بوستان (1363: ص 168) چنین میگوید:
چو بینند کاری به دستت درست حریصت شمارند و دنیاپرست
وگر دست همت بداری ز کار گداپیشه خوانندت و پختهخوار
همچنانکه میبینیم، برداشت پیام از سوی شاعر به صورت غیرمستقیم است و تقلید و تطبیق دقیقی در کلام شاعر دیده نمیشود.
در خطبه 21 (ص 21) چنین میفرماید:
«فَإِنَّ الغَایَةَ أَمامَکُم وَ إِنَّ وَ رَائَکُمُ السَّاعَةَ تَحدُوکُم. تَخَفَّفُواَ تَلحَقُوا.» (منزلگاه آخرین پیشاپیش شماست ومرگ سرودخوانان در پس، سبکبار باشید تا زودتر برسید).
و سعدی در گلستان (1368: ص 162) چنین میگوید:
مرد درویش که بار ستم فاقه کشید
به درِ مرگ همانا که سبکبار آید
وانکه در دولت و در نعمت و آسانی زیست
مردنش زین همه شک نیست که دشوار آید
و در بوستان (1363: ص 61) فرموده است:
مگو جاهی از سلطنت بیش نیست که ایمنتر از ملک درویش نیست
سبکبار مردم، سبکتر روند حق این است و صاحبدلان بشنوند
در خطبه 24 (ص 24) حضرت میفرماید:
«فَاتَّقُوا اللَّه عِبادَاللّهِ وَ فِرُّوا إِلَی اللّهِ مِنَ اللّهِ.» (پس بندگان خدا ! از خدا بپرهیزید، و از خدا، هم به سوی خدا بگریزید).
و سعدی چنین میسراید:
پیش دگری نمیتوان رفت از تو به تو آمدم به زنهار
(1366: ص 439)
پیشِ که برآورم ز دستت فریاد هم پیش تو از دست تو گر خواهم داد
(1368: ص 76)
در خطبه 34 نهجالبلاغه (1373: ص 35)، چنین میخوانیم:
«اَرَضِیتُم بِالحَیاةِ الدُّنیا مِنَ الآخِرَةِ عِوَضاً وَ بِالذُّلِّ مِنَ العِزِّ خَلَفاً.» (آیا به زندگانی این جهان، به جای زندگانی جاودان، خرسندید و خواری را بهتر از سالاری میپسندید؟).
و گفته سعدی (1366: ص 627) چنین است:
دامن دوست به دنیا نتوان داد ز دست حیف باشد که دهی دامن گوهر به خسی
در خطبه 35 (ص 36) میفرماید:
«فَاِنَّ مَعصِیَةَ النّاصِحِ الشَّفِیقِ العالِمِ الُجَرِّبِ تُورِثُ الْحَسْرَةَ وَ تُعْقِبُ النَّدامَة.» (نافرمانی خیرخواه مهربان، دانای کاردان، دریغ خوردن آرد، و پشیمانی به دنبال دارد).
و در گلستان سعدی (1368: ص 157) آمده است:
گرچه دانی که نشنوند بگوی هرچه دانی ز نیکخواهی و پند
زود باشد که خیرهسر بینی به دوپای اوفتاده اندر بند
دست بر دست میزند که دریغ نشنیدم حدیث دانشمند
تناسبهای لفظی و معنایی مشترک در خطبههای نهجالبلاغه و آثار سعدی بسیار گسترده و در خور توجه است.
در خطبه 49 (ص 43) میخوانیم:
«وَ قَرُبَ فِی الدُّنُوِّ فَلا شَیْءَ اَقْرَبُ مِنْهُ.» (و در نزدیک بودن چنان است که چیزی نزدیکتر از او نیست).
و از کلام سعدی است.
دوست نزدیکتر از من به من است وینْت مشکل که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که او در کنار من و من مهجورم
(1368: ص 90)
عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم
(1366: ص 642)
اینها تبلور همان کلام حکیمانه حضرت علی (ع) است در نهجالبلاغه که دفتر وعظ سعدی را به گوش شنوندگان همچون دفتر(2) میکند.
در خطبه 80 (ص 59) موضوع سخن «زن» است:
«فَاتقَّوُ شِرَارَ النّـِساءِ وَ کُونُوا مِنْ خِیَارِهِنَّ عَلَی حَذَرٍ.» (پس از زنان بد بپرهیزید و خود را از نیکانشان واپایید).
و سعدی (1363) میگوید:
زن خوب خوش طبع رنج است و بار رها کن زن زشت ناسازگار
(ص 164)
دلارام باشد زن نیکخواه ولیکن زن بد خدایا پناه
(ص 163)
در خطبه 83 (ص 63) چنین میفرماید:
«وَ أَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرَارَ نَوْمِهِ.» (و شب زندهداری خوابِ اندک را از سر او برده).
و سعدی (1366: ص 150) میفرماید:
ای خواب گِردِ دیده سعدی دگر مگرد یا دیده جای خواب بود یا خیال دوست
در خطبه 110 (ص 107) چنین میفرماید:
«فَاِنَّ الْعالِمَ العامِلَ بِغَیْرِ عِلْمِهِ کَالْجاهِلِ الحائِرِ الَّذِی لایَسْتَفیِقُ مِنْ جَهْلِهِ بَلِ الحُجَّةُ عَلَیهِ أَعْظَمُ وَالْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ وَ هُوَ عِندَاللّهِ أَلْوَمُ.» (همانا عالِم که علم خود را به کار نبندد، چون نادانی است سرگردان که از بیماری نادانی نرهد، بلکه حجت بر او قویتر است و حسرت او را لازمتر، و نزد خدا سرزنشش از همه بیشتر).
و سعدی در گلستان (1368: ص 177) چنین میگوید:
هر که علم خواند وعمل نکرد، بدان ماند که گاو راند و تخم نیفشاند.
علم سلاح جنگ شیطان است و خداوند سلاح را چون به اسیری برند، شرمساری بیش برد.
عام نادانِ پریشان روزگار به ز دانشمند ناپرهیزگار
کان به نابینایی از راه اوفتاد وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد
(ص 181)
هنرمند در عین بهرهگیری از نهجالبلاغه، جهان خاص هنری خویش را میآفریند با زبان خاص، تعبیرات خاص و شگردهای خاص.
در خطبه 133 نهجالبلاغه (1373: ص 131) سخن از درختان سبز فام و شاخههای سبز است که از آن آتش سرخ افروختهاند:
«وَ سَجَدَتْ لَهُ بِالغُدُوِّ وَالآصَالِ الاْءَشْجَارُالنَّاضِرَةُ وَ قَدَحَتْ لَهُ مِنْ قُضْبَانِهَا النّـِیرَانَ المُضِیئَةَ.» (و درختان شاداب سبز فام، هر بام و شام به درگاه او نماز بردند و از شاخههای سبز خود آتش سرخ افروختند).
سعدی در قصاید (کلیات: ص 444) خود چنین میگوید:
گو نظر باز کن و خلقت نارنج ببین ایکه باور نکنی فی الشّجر الاخضر نار
در خطبه 142 (ص 138) میخوانیم:
«وَ لَیْسَ لِوَاضِعِ الْمَعْرُوفِ فِی غَیْرِ حَقّـِهِ وَ عِنْدَ غَیْرِ اَهْلِهِ مِنَ الْحَظِّ فِیمَا أَتیَ إِلاَّ مَحْمَدَةُ اللِّئَامِ وَثَنَاءُ الاْءَشْرَارِ وَ مَقَالَةُ الْجُهَّالِ، مَادَامَ مُنْعِماً عَلَیْهِمْ. مَا أَجْوَدَ یَدَهُ!» (نیکیکننده در آنجا که نشاید و بر آن کس که نباید، در آنچه کند بهرهیی ندارد جز ستایش خسان و درودشنیدن از ناکسان، و گفته نادانان چندانکه ببخشد به آنان. چه بخشنده دست اوست!).
و سعدی نیز در گلستان (1368: ص 175) میفرماید:
فریب دشمن مخور و غرور مدّاح مخر که این دام زرق نهاده است و آن دامن طمع گشاده... .
الا تا نشنوی مدح سخنگوی که اندک مایه نفعی از تو دارد
که گر روزی مرادش برنیاری دو صد چندان عیوبت برشمارد
رسوبات ذهنی هنرمند معانی را یکی پس از دیگری برای او زنده میکند و بر زبان او جاری میسازد، بدون اینکه گاه سرچشمه آنرا به خاطر بیاورد.
در خطبه 201 (ص 237) میفرماید:
«فَاِنَّ النّاسَ قَدِاجْتَمَعُوا عَلَی مَائِدَةٍ شِبَعُهَا قَصِیرٌ وَ جُوعُهَا طَوِیلٌ.» (که مردم بر سر خوانی فراهم آمدهاند ــ از دیرباز، مدت ــ سیری آن کوتاه است و زمان گرسنگیاش دراز).
و سعدی در بوستان (1363) چنین میگوید:
دریغا که بی ما بسی روزگار بروید گل و بشکفد نوبهار
بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت برآیدکه ما خاک باشیم و خشت
(ص 186)
دریغا که فصل جوانی برفت به لهو و لعب زندگانی برفت
(ص 184)
علاوه بر این، موارد بسیار دیگری از همسانی اندیشه و تأثیرپذیری از خطبههای نهجالبلاغه در آثار سعدی دیده میشود که برای پرهیز از درازگویی از ذکر آن خودداری میشود. سعدی از مضمون نامههای حضرت علی (ع) نیز در آثار خود بسیار بهره برده است. در نامه 31 (نهجالبلاغه 1373: ص 304) چنین میفرماید:
«رُبَّ طَلَبٍ قَدْ جَرَّإِلَی حَرَبٍ.» (چه بسا جستجو که به از دست شدن مایه کشاند).
و سعدی (1368: ص 118) میگوید:
شد غلامی که آب جوی آرد آب جوی آمد و غلام ببرد
دام هر بار ماهی آوردی ماهی این بار رفت ودام ببرد
در همین نامه (ص 304)، همچنین فرموده است:
«فَلَیْسَ کُلُّ طالِبٍ بِمَرْزُوقٍ وَ لاَ کُلُّ مُجْمِلٍ بِمَحْرُومٍ.» (هر جوینده روزی نیابد و هر آهستهرو محروم نماند).
و سعدی (1368: ص 183) با نگاهی به همین مضمون مینویسد:
صیاد بیروزی ماهی در دجله نگیرد و ماهی بیاجل در خشک نمیرد.
مسکین حریص در همه عالم همی رود او در قفای رزق و اجل در قفای او
و باز هم در همین نامه (ص 305) میفرماید:
«وَالْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ.» (و مرد بهتر از هر کس نگهبان راز خویش است).
و سعدی نیز در گلستان (1368: ص 171) میفرماید:
رازیکه نهان خواهی، با کس در میان منه و گرچه دوست مخلص باشد که مر آن دوست را نیز دوستان مخلص باشند، همچنین مسلسل.
خامشی به که ضمیر دل خویش با کسی گفتن و گفتن که مگوی
ای سلیم آب ز سرچشمه ببند که چو پر شد نتوان بستن جوی
*
سخنی در نهان نباید گفت که برِ انجمن نشاید گفت
در نامه 53 (ص 325) میفرماید:
«فَاِنَّ النَّفْسَ اَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ اللّهُ.» (همانا نفس به بدی وامیدارد، جز که خدا رحمت آرد).
و سعدی در گلستان (1368: ص 162) همین مضمون را چنین بیان میکند:
مراد هر که برآری مطیع امر تو گشت خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد
در نامه 69 (ص 354)، حضرت (ع) فرموده است:
«وَ اِیّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ فَاِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَقٌ.» (از همنشینی با فاسقان بپرهیز که شر به شر پیوندد).
و سعدی (1368: ص 62) میگوید:
با بدان یار گشت همسر لوط خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد
در همین نامه (ص 353) میفرماید:
«وَاکْظِمِ الْغَیْظَ وَتَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدِرَةِ.» (خشم خود را فروخور و به وقت توانایی درگذر).
و در گلستان سعدی (1368: ص 160) چنین میخوانیم:
بر بنده مگیر خشم بسیار جورش مکن و دلش میازار
هرکه در حال توانایی نکویی نکند در وقت ناتوانی سختی بیند.
بداخترتر از مردمآزار نیست که روز مصیبت کسش یار نیست
(ص 176)
بیتردید بازتاب مضمون نامههای حضرت علی (ع) در سخن سعدی نیز مرهون آموختههای شاعر است در دوران خودسازی (حسنلی 1378: ص 140). این آموختهها در مغز و روح سعدی تهنشین میشود، زندگی او را دگرگون میسازد، چشم و گوش او را بر روی حقیقت باز میکند و در زمان مناسب، جلوهگری خود را آغاز میکند، لباس هنری میپوشد و از زبان شاعر به بیرون میتراود. کلمات قصار حضرت نیز در کلام سعدی انعکاس ویژهیی دارد. اما همچون سایر موارد تأثیرپذیری، فقط رنگ و بوی عطر سخن دوست را میتوان در آثار سعدی احساس کرد نه عین آن سخن معطر را. با این حال، وامگیری مفاهیم نیز کلام هنرمند را زنده و دلنشین ساخته است و آنچنان که خود میگوید:
سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی باغ طبعت همه مرغان شکر گفتارند
تا به بستان ضمیرت گل معنی بشکفت بلبلان از تو فرومانده چو بوتیمارند
رویکرد شاعر به کلمات قصار مولا (ع) بیشمار است و فقط به پارهیی از این موارد اشارت میرود. حضرت (نهجالبلاغه 1373: ص 362) فرموده است:
«اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسابِ الاِْخْوانِ، وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرِ بِهِ مِنْهُمْ.» (ناتوانترین مردم کسی است که نیروی بهدست آوردن دوستان ندارد و ناتوانتر از او کسی بود که دوستی بهدست آرد و او را ضایع گذارد).
و سعدی میگوید: دوستی که به عمری فراچنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند.
سنگی به چند سال شود لعل پارهیی زنهار تا به یک نفسش نشکنی به سنگ
و مولا علی (ص 370) میفرماید:
«الْغِنی فِی الغُرْبَةِ وَطَنٌ. وَ الفَقْرُ فِی الوَطِنِ غُرْبَةٌ.» (توانگری در غربت چون در وطنماندن است و درویشی در وطن، در غربت بهسر بردن).
و سعدی (1368: ص 120) میگوید:
منعم به کوه و دشت و بیابان غریب نیست هرجا که رفت خیمه زد و خوابگاه ساخت
و آن را که بر مراد جهان نیست دسترس در زادبوم خویش غریب است و ناشناخت
و همانگونه که میبینیم سعدی گفتار حکیمانه مولا (ع) را عیناً، و فقط در ساختی متفاوت، ارائه کرده است.
حضرت (ع) میفرماید (کلمات قصار، ص 385):
«لایَکوُنُ الصَّدِیقُ صَدیِقاً حَتّی یَحَفَظَ اَخاهُ فی ثَلاثٍ: فی نَکْبَتِهِ وَ غَیْبَتِهِ وَ وَفاتِهِ.» (دوست از عهده دوستی برنیاید تا برادر خود را در سه چیز نپاید: هنگامی که به بلا گرفتار شود؛ هنگامی که حاضر نبود؛ هنگامی که درگذرد).
و سعدی در گلستان (1368: ص 71) چنین میفرماید:
قول حکما درست آمد که گفتهاند: دوستان در زندان بهکار آیند که بر سفره، همه دشمنان دوست نمایند.
دوست مشمار آن که در نعمت زند لاف یاری و برادرخواندگی
دوست آن دانم که گیرد دست دوست در پریشانحالی و درماندگی
همچنین در بوستان (1363: ص 161) فرموده است:
رفیقی که غایب شد ای نیکنام دو چیز است از او بر رفیقان حرام
یکی آن که مالش به باطل خورند دوم آن که نامش به غیبت برند
حضرت علی (ع) (ص 388) میفرماید:
«اَلَمرءُ مَخبُوءٌ تَحتَ لِسانِهِ.» (آدمی نهفته در زیر زبان خویش است).
و سعدی در گلستان (1368: ص 53) میگوید:
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
و همچنین:
زبان در دهان ای خردمند چیست کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسی که گوهر فروش است یا پیلهور
در اینجا هم کلام سعدی نمود دقیق سخن مولا (ع) است با زبانی دیگر و در ساختاری دیگر. در عبارتی دیگر از سخنان حضرت (ص 393) چنین میخوانیم:
«لاخَیرَ فیِ الصَّمتِ عَنِ الحُکمِ کَما اَنَّهُ لاخَیرَ فیِ القَولِ بِالجَهلِ.» (آنجا که گفتن باید خاموشی نشاید و آنجا که ندانند به که خاموش مانند).
و سعدی در گلستان (1368: ص 53) چنین میگوید:
دو چیز طیره عقل است، دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
حضرت علی (ص 423) میفرماید:
«عِندَ تَناهِی الشّـِدَّةِ تَکوُنُ الفُرجَةُ. وَ عِندَ تَضایُقِ حَلَقِ البَلاءِ یَکوُنُ الرَّخاءُ.» (چون سختی به نهایت رسید، گشایش در رسد و چون حلقههای بلا سخت به هم آید، آسایش درآید).
و سعدی (1368: ص 183) گوید:
شدت نیکان روی در فرج دارد و دولت بدان سر در نشیب.
اشتراک معنا در کلام مولا علی (ع) و گلستان فراوان است و در این مقال فقط به ذکر نمونههایی از آن بسنده شد؛ چرا که اشاره به تمام موارد همسویی معنا در نهجالبلاغه و سخن سعدی، مجال بیشتری را میطلبد. تنها به ذکر این نکته اکتفا میکنیم که سرسپردگی سعدی به زبان که او را در آن «استاد» دانستهاند(3) از یک سو، و دلبستگی به میراث مشترک اندیشه و عشق یعنی نهجالبلاغه از سوی دیگر، ذهن هنرمند شاعر را بر آن داشته است که در حرکت خلاق خود، از رسوبات ناخودآگاهی خویش بهره برگیرد و رابطه مکتوم میان کلام علی (ع) و سخن خود را در آفاق هنری شعر و شعور خویش به تماشا بگذارد.
آفرین بر زبان شیرینت کاین همه شور در جهان انداخت
(سعدی 1366: ص 49)
پاورقیها:
1. برگرفته از بیتی شورانگیز از مولانا: آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن آینه صبوح را ترجمه شبانه کن
2. برگرفته از بیت سعدی: هرکه به گوش قبول دفتر سعدی شنید دفتر وعظش به گوش همچو دف تر شود
3. حافظ میگوید: استاد سخن سعدی است نزد همه کس اما دارد ســخن حـافـظ طـرز ســخن خـواجو
منابع:
- ــــــــ . 1363. بوستان. تصحیح غلامحسین یوسفی. چ 2. تهران: خوارزمی.
- ــــــــ . 1363. بوستان. تصحیح غلامحسین یوسفی. چ 2. تهران: خوارزمی.
- ــــــــ . 1363. بوستان. تصحیح غلامحسین یوسفی. چ 2. تهران: خوارزمی.
- ــــــــ . 1368. گلستان. تصحیح غلامحسین یوسفی. تهران: خوارزمی.
- نهجالبلاغه. 1373. ترجمه سید جعفر شهیدی. چ 6. تهران: علمی و فرهنگی.
- ــــــــ . 1363. بوستان. تصحیح غلامحسین یوسفی. چ 2. تهران: خوارزمی.
- مهاجر، مهران و محمد نبوی. 1376. به سوی زبانشناسی شعر. تهران: مرکز.
- نیچه، هایدگر و دیگران. 1377. هرمنوتیک مدرن. ترجمه بابک احمدی و دیگران. تهران: مرکز.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/9/30 :: ساعت 11:32 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]