اگر نفس همراه با قواعد الهیّه و سنن حضرت رسالت پناهى صلى الله علیه و آله تربیت نشود دچار حالات عجیبى مىگردد که علاج بعضى از آن حالات بسیار سخت وگاهى غیر ممکن است.
آن حالات باعث مىشود که نفس با شیطان رفاقت کند و با کمال آرامش طریق گمراهى و ضلالت بپیماید و هر جنایتى که بخواهد مرتکب گردد و هر کارى که میل داشته باشد انجام دهد.
قرآن مجید آن حالات را به هفت مرحله بیان فرموده:
1- نفس امّاره. 2- نفس حسرت زده. 3- نفس رهینه. 4- نفس هوایى. 5- نفس دسّایى. 6- نفس سفهى. 7- نفس تسویلى.
آیاتى که این حالات را براى نفوس ذکر کرده به ترتیب عبارت است از:
1- نفس اماره
«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّى» «1»
زیرا نفس طغیان گر، بسیار به بدى فرمان مىدهد مگر زمانى که پروردگارم رحم کند.
2- نفس حسرت زده
«وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ* أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَاحَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللَّهِ وَإِن کُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ» «2»
و از نیکوترین چیزى که از طرف پروردگارتان به سوى شما نازل شده است پیروى کنید، پیش از آن که ناگهان و در حالى که بىخبرید، عذاب به شما رسد؛* تا مبادا آن که کسى بگوید: دریغ و افسوس بر اهمالکارى و تقصیرى که درباره خدا کردم و بىتردید [نسبت به احکام الهى و آیات ربّانى] از مسخره کنندگان بودم.
3- نفس رهینه
«کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ* إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِینِ» «3»
هر کسى در گرو دستآوردههاى خویش است،* مگر سعادتمندان.
4- نفس هوایى
«وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى» «4»
و اما کسى که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است.
5- نفس دسّایى
«وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» «5»
و کسى که آن را [به آلودگىها و امور بازدارنده از رشد] بیالود [از رحمت حق] نومید شد.
6- نفس سفهى
«وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ» «6»
وکیست که از آیین ابراهیم روى گردان شود، جز کسى که [خود را خوار و بىارزش کند و] خویش را به نادانى و سبک مغزى زند؟
7- نفس تسویلى
«قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ» «7»
گفت: چنین نیست که مىگویید، بلکه نفس شما کارى [زشت را] در نظرتان آراست [تا انجامش بر شما آسان شود] در این حال صبرى نیکو [مناسبتر است].
نفس که مرکز امیال، آمال، غرائز و شهوات است واجب است تحت کنترل قواعد الهى باشد؛ زیرا تنها قواعد ربّانیّه هستند که نفس را از سرکشى حفظ مىکنند، اگر آن قواعد و برنامهها به کار گرفته نشود، طوفانى چون طوفان عاد و ثمود در درون به وجود مىآید، به طورى که موجودیّت الهى انسان به خطر افتاده بر باد مىرود.
تاجرى از تجّار همدان خدمت انور باباطاهر رسید، عرضه داشت: خداوند مرا از مال دنیا بى نیاز کرده، بگو هر دخترى را بخواهى برایت بگیرم. سنّ باباطاهر مناسب با دختر نبود ولى مىتوانست قبول کند امّا فکر کرد، قبول این مسأله عیش عاطفى و احساسى و ظاهرى و باطنى یکى از بندگان خدا را بهم مىزند، به اندازهاى بر نفس مسلّط بود که در جواب تاجر گفت:
مرا عشق رخ مولاست بر سر |
هواى باغ روح افزاست بر سر |
|
از این دنیا نمودم دست کوتاه |
مرا سوداى آن دنیاست بر سر |
|
(باباطاهر عریان)
موعظه نفس
أوْحَى اللّهُ إلى عیسى بْنَ مَرْیَمَ علیهما السلام: عِظْ نَفْسَکَ، فَإنْ اتَّعَظْتَ فَعِظِ النّاسَ و إلّا فَاسْتَحْىِ مِنّى. «8»
خداوند مهربان به عیسى بن مریم علیهما السلام وحى کرد: نفست را موعظه کن، چون قبول موعظه کردى به موعظه و نصیحت مردم اقدام کن ورنه از من حیا کن.
نفس مریض را باید با قرآن و سنّت پیامبر معالجه کرد و در این امر باید جدّى بود.
واى به حال کسى که سخن خدا و رسولش را سبک بشمارد و به قبول نصایح و مواعظ حق تن ندهد، هشدارهاى مادّى مردم را بپذیرد ولى اشارات و هشدارهاى معنوى و حقیقى حق را قبول نکند.
فیض، آن عالم جلیل القدر، آن فیلسوف عالى مقدار و آن حکیم بزرگوار مىفرماید:
«اگر طبیبى یهودى لذیذترین غذا را در مذاقت بگوید براى تو ضرر دارد، در ترک آن خود را به ناراحتى مىاندازى، ولى قول انبیا را که دو تأیید دارد: یکى معجزات و دیگر تصدیق حق، باور ندارى!
از تو بسیار عجب است از این که اگر یک بچّه به تو بگوید عقربى در لباس توست، ناگهان تمام لباسهایت را در مىآورى بدون این که از آن کودک طلب دلیل و برهان کنى، ولى قبول قول انبیا براى تو سنگین است! مگر گفتار آنان نزد تو از گفتار یک کودک کم ارزشتر است؟!
از آتش سر کبریت مىپرهیزى ولى از آتش جهنّم و خون و چرکى که به قول قرآن به خورد اهل آن مىدهند و از اغلال و سلاسل دوزخ و زقّومى که پیامبر فرمود: یک قطره آن تمام جانداران دریا را مىکشد پرهیز و پروا ندارى!» «9» انسان اگر در قبول مسائل حق سر سختى به خرج دهد و بجاى رنگ گرفتن از واقعیّتها، از هوا و هوس و شیطان و شیطنت رنگ بگیرد نمىتواند بگوید من مسلمانم و نمىتواند ادّعا کند من امّت پیامبرم.
حبّ نفس
قالَ رَسُولُ اللَّه صلى الله علیه و آله: سَیَأتى زَمانٌ عَلى امَتى یُحِبُّونَ خَمْسَاً وَیَنْسَوْنَ خَمْسَاً: یُحِبُّونَ الدُّنیا وَیَنْسَوْنَ الآخِرَةَ وَیُحِبُّونَ الْمالَ وَیَنْسَونَ الْحِسابَ وَیُحِبُّونَ النِّساءَ وَیَنْسَوْنَ الْحُورَ وَیُحِبُّونَ القُصُورَ وَیَنْسَوْنَ القُبُورَ وَیُحِبُّونَ النَّفْسَ وَیَنْسَوْنَ الرَّبَّ اولئِکَ بَریئُونَ مِنّى وَانَا بَرىٌ مِنْهُمْ. «10»
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: زمانى بر امَّت من برسد که عاشق پنج چیز شوند و پنج چیز را از یاد ببرند: عاشق دنیا شوند و آخرت را از یاد ببرند، عاشق جمع مال گردند و حساب فرداى آن را از یاد ببرند، عاشق زنان شوند و حور را از یاد ببرند، عاشق بناهاى سنگین شوند و قبرها را از یاد ببرندعاشق نفس شوند و ربّ را فراموش کنند. آنان از من بیزارند و من از آنان بیزارم.
نفس در کلام ملا صدرا
حضرت صدر المتألّهین در «هدایة الطالبین» مىفرماید: «نفس:
1- یا شریفه است و مقابل آن خسیسه.
2- یا قویّه است و مقابل آن ضعیفه.
3- یا جامعه است، یعنى هم شریفه و هم قویّه.
نفس شریفه
که با زحمات طاقت فرساى صاحبش بر اساس معارف الهیّه تربیت شده و داراى حکمت و حرّیّت است.
حکمت آن، خداشناسى، خودشناسى، فرمانشناسى و خطرشناسى است.
حرّیّت آن، آزادى از امیال و شهوات و غرائز و حالات غلط و غیر خدایى است.
در مقابل آن خسیسه است که از حکمت و حرّیّت محروم و از حسنات و فضایل و خلاصه از رحمت حضرت دوست محروم است.
نفس قویّه
نفسى است که تسلیم واقعیّات و عامل به حقایق الهیّه است و مقابل آن نفس ضعیفه است که بارکش شیطان است.
نفس جامعه
نفس انبیا و اولیا و ائمّه طاهرین علیهم السلام است.»
نفس در کلام حاجى سبزوارى
حاجى سبزوارى- أعلى اللَّه مقامه الشریف- مىفرماید:
«انسان بس عزیز الوجود است و أندر النوادر، نمىبینى کِلْک قدرت الهى از بسیارى و این همه جماد که کثرت آن معلوم نیست اندکى را نبات قرار داد و از بسیارى از جانداران اندکى انسانند و از بسیارى انسان اندکى عاقل و از بسیارى عقلا اندکى مسلم و از بسیارى مسلم اندکى مؤمن و از این همه مؤمن اندکى عابد و از بسیارى عابد اندکى زاهد و از زاهدین اندکى عالم و از علما اندکى عارف و از عرفا اندکى اولیا و از اولیا اندکى انبیا و از انبیا اندکى اولوالعزم و از پنج اولوالعزم یکى خاتم و داراى مقام جمعى است و این هم در اختیار شما امّت است، او را بشناسید و از معارف او درس و پند گیرید و به خواستههاى او جامه عمل بپوشانید تا با قلب پاک و نفس زکیّه و عمل صالح، مقرّب پیشگاه او شوید.»
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فى رَسُولِ اللّهِ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ» «11»
یقیناً براى شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوى نیکویى است.
قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: اللّهُمَّ إنّى أعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لا یَنْفَعُ وَقَلْبٍ لا یَخْشَعُ وَنَفْسٍ لا تَشْبَعُ وَدُعاءٍ لا یُسْمَعُ. «21»
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: خداوندا، به تو پناه مىبرم از دانشى که به عمل در نیاید و مرا سودى ندهد و از قلبى که در برابر واقعیّتهاى تو تواضع ندارد و از نفسى که از دنیا و مادّیات و هوا و هوسها سیر نگردد و از دعایى که مستجاب نشود!
نفس در کلام سهل بن عبداللَّه
سهل بن عبداللَّه گفت:
نفس را سه صفت است: یا کفر، یا نفاق، یا ریا. و این سه صفت نفس را رها نکند مگر به ریاضت و ریاضت اداى واجبات و ترک محرّمات است که تکرار آن نفس را تزکیه کند.
توجّه به واقعیّات اثر عجیبى در بیدارى و رشد و حرکت نفس مىگذارد.
مردى بود یهودى به نام مُخَیریق؛ در رفت و آمدهایش در مدینه، زیاد نسبت به پیامبر عزیز اسلام اندیشه مىکرد، تا نزدیک جنگ احد به نزد دانایان یهود آمد و گفت: این همان شخص موعود نیست که موسى خبر داده؟ گفتند: نه، شبیه به اوست. گفت: شباهت یعنى چه؟ او همان است و شما نامردان کتمان حق مىکنید.
نزد پیامبر آمد، به حقیقت ایمان آورد و مالش را که فوق العاده بود به حضرت واگذار کرد؛ که بیشتر صدقات و انفاقات رسول حق بعد از مال خدیجه از مال اوست، سپس براى دفاع از حق در جنگ احد شرکت کرد و به شرف شهادت نایل آمد. «13»
ز ساقىِّ شب دوش جامى گرفتم |
ز دور فلک انتقامى گرفتم |
|
اگر چه جهانى به جامى نیرزد |
ولى من جهانى به جامى گرفتم |
|
به کام دلم چون نشد دورِ گردون |
به ناکامى از باده کامى گرفتم |
|
رهِ بى نشانى سپردم چو عنقا «14» |
به سر تا که سوداى نامى گرفتم |
|
به غفلت ز افسون صیّاد گیتى |
پى دانه ره سوى دامى گرفتم |
|
نشان رخ تو ز موى تو جستم |
سراغ مه از تیره شامى گرفتم |
|
چو شد از صبا گیسوانت پریشان |
در آن دم من از دل پیامى گرفتم |
|
مرا قامت از غم هلالى است مشفق که سود |
اى ماه تمامى گرفتم |
|
(مشفق کاشانى)
نفسِ بدون تربیت و منهاى تزکیه اگر صاحبش امیر شود امیر ظالم مىشود، اگر ثروتمند شود ثروتمند مُترَف و مُسرِف و بخیل شده و اگر دانشمند شود متظاهر و ریاکار مىگردد.
سخن آتش دوزخ
در حدیث آمده: اندر قیامت، آتش دوزخ با سه کس سخن گوید:
1- به زمامداران گوید: اى کسانى که خداوند بزرگ به شما قدرت داد، ولى شما اصول عدالت را در جامعه به کار نگرفتید و داد مظلوم را از ظالم نستاندید. پس آنها را مىبلعد، چنانکه پرندگان دانه کنجد را.
2- به ثروتمندان گوید: اى کسانى که امکانات وسیع به شما بخشیدند و از شما خواستند مقدارى از آن را انفاق کنید ولى شما بخل ورزیدید! آنگاه آنها را هم مىبلعد.
3-/ به دانشمندان گوید: اى طایفهاى که ظاهر خود را براى مردم آراستید ولى در باطن به معصیت خدا پرداختید! سپس آنها را مىبلعد. «15»
مراقبت نفس و ترک گناه
در آداب مراقبت آمده:
الْأوَّلُ تَرْکُ الْمَعاصى وَهذا هُوَ الَّذى بُنِىَ عَلَیْهِ قِوامُ التَّقْوى وَاسِّسَ عَلَیْهِ أساسُ الْآخِرَةِ وَالْاولى. وَما تَقَرَّبَ الْمُتَقَرِّبُونَ بِشَىْءٍ أعْلى وَأفْضَلَ مِنْهُ.
اوّل ترک معاصى است که قوام تقوا بر آن است و ریشه دنیا و آخرت است. و مقرَّبان به مانند چیزى چون تقوا به خدا قرب نجستند.
موسى از آن مرد عالم که داستانش در سوره کهف آمده پرسید: چه کردهاى که من مأمور یادگیرى از تو شدهام و به چه چیز به این مرتبه رسیدى؟ گفت:
الأول: بِتَرْکِ الْمَعْصِیَةِ.
اول: به ترک معاصى.
الثّانى: الْاشْتِغالُ بالطّاعاتِ مَعَ حُضُورِ الْقَلْبِ.
دوم: برنامه از آداب مراقبت انجام عبادات با حضور قلب است.
الثّالِثُ: عَدَمُ الْغَفْلَةِ.
سوم: پرهیز و دورى از غفلت است.
الرّابع: الْحُزْنُ الدّائِمُ، قالَ: إنّى لا أسْکُنُ إلّا فى قَلْبٍ مَحْزُونٍ.
چهارم: حزن دائم قلبى است نسبت به گذشته و تقصیر نفس، که حضرت حق فرمود: من جز در قلب محزون نیستم.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- یوسف (12): 53.
(2)- زمر (39): 55- 56.
(3)- مدّثّر (74): 38- 39.
(4)- نازعات (79): 40.
(5)- شمس (91): 10.
(6)- بقره (2): 130.
(7)- یوسف (12): 18.
(8)- فیض القدیر: 1/ 104؛ الدرّ المنثور: 2/ 28؛ جامع السعادات: 2/ 187.
(9)- المحجة البیضاء: 8/ 319، 358، 361، به صورت پراکنده و مشابه آمده است؛ ارشاد القلوب، دیلمى: 1/ 106، باب 25.
(01)- المواعظ العددیة: 256، باب 5، فى الخماسیات؛ الحکم الزاهرة، ترجمه انصارى: 128.
(11)- احزاب (33): 21.
(12)- بحار الأنوار: 83/ 18، باب 38، حدیث 15؛ مستدرک الوسائل: 5/ 70، باب 22، حدیث 5381.
(13)- بحار الأنوار: 20/ 130، باب 12؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید: 14/ 260.
(14)- عنقا: مرغى افسانهاى است؛ سیمرغ.
(15)- بحار الأنوار: 8/ 285، باب 24، حدیث 12؛ الخصال: 1/ 111، حدیث 84.