الهى! کدام ستم بالاتر از این است که حق روشن و عظمت معلوم را که چون خورشید وسط روز از افق اسما و صفاتت طلوع دارد منکر شویم، و از شگفتىها و عجایب مخلوقاتت که هر یک در جاى خود نشانگر عظمت و بزرگى تو هستند، غفلت ورزیم!
الهى! کدام ظلم بالاتر از این که به جاى فرمان بردن از احکام ودستورهایت که دل را مستعد پذیرش انوارت مىنماید، به گردونه معاصى و ناپاکىها و آلودگىها درافتیم و به دریاى پرطوفان شهوات غرق گشته و از صعود به مقام قرب و وصل بازمانیم!
الهى! آنان که محجوب از عظمت تو هستند، بالاترین جرم و گناهشان این است که عقل عنایت شده تو را تعطیل کرده و به دامن جهل و جهالت توسّل جستهاند.
محبوبا! آنان که محجوب از تماشاى تو هستند، به مرض کبر و خودخواهى و غرور و عُجب دچارند.
الهى! ملحدان نسبت به عظمت تو، در کمال بى شرمى و بى حیایى، خود را میزان سنجش واقعیتها گرفته و آنچه را با خودشان مطابق و همگون نمىبینندانکار مىکنند.
اى معشوق عاشقان! چه پستاند آن بدبختهاى تیرهروزى که به جاى فرستادگان و سفیران پاک و آگاه تو، بىخبران مغرور را به معلّمى انتخاب کرده و تمام مایههاى سعادت خویش را فداى آنان مىکنند، در صورتى که تاریخ نشان داده در برابر این فداکارى احمقانه چیزى نصیب آنان نشده است.
پروردگارا! اى اول و آخر، و اى ظاهر و باطن، و اى علیم و خبیر، الحاد ملحدان داغ ننگى است که شیاطین جنّى و انسى بر پیشانى هویّت آنان زدهاند، تا از انسانیّت و حقیقت و کرامت و فضیلت دور بمانند و تبدیل به جرثومه فساد گشته و منبع پستى و رذالت گردند.
وَلِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» «1»
و نیکوترین نامها [به لحاظ معانى] ویژه خداست، پس او را با آن نامها بخوانید؛ و آنان که در نامهاى خدا به انحراف مىگرایند [و او را با نامهایى که نشان دهنده کاستى و نقص است، مىخوانند] رها کنید؛ آنان به زودى به همان اعمالى که همواره انجام مىدادند، جزا داده مىشوند.
توجه به اسماى حسنى علماً و عملًا، آدمى را از دچار شدن به مکتبهاى انحرافى و شیاطین خطرناک حفظ نموده و ضامن تحقّق سعادت دنیا و آخرت است.
در روایات بسیار مهمّ از امامان معصوم: آمده که:
«به خدا قسم، اسماى حسناى خدا ماییم.» «2»
آرى، توسّل به علوم و معارف اهل بیت و بهرهگیرى از قواعد تربیتى آن بزرگواران انسان را از الحاد و انحراف و میل به باطل و باطل شدن بازداشته و راه خوشبختى و تحقّق خیر دنیا و آخرت را به روى انسان باز مىکند.
بدبختى ملحدان در این است که گوش از شنیدن صداى ملکوتى انبیا و ائمّه بسته، و گوش انسانیّت را فروخته و گوش خر، خریدهاند، که با آن گوشِ حیوانى جز صداى باطل و نداى شیطانى نمىشنوند. اینان به مایههاى عالى ملکوتى وجود خود، بر اثر الحاد و انحراف لطمه زده و دنیاى فانى را بر آخرت باقى ترجیح دادهاند.
زنده نبود آن دلى کز عشق جانان بازماند |
مرده دان چون دل ز عشق و جسم از جان بازماند |
|
جاى نفس و طبع شد کز عشق خالى گشت دل |
ملک دیوان شد ولایت کز سلیمان بازماند |
|
جان چون کار عشق نکند بار تن خواهد کشید |
گاو آخور شد چو رخش از پور دستان باز ماند |
|
این عجب نبود که اندر دست خصمان اوفتد |
ملک سلطانى که از پیکار خصمان بازماند |
|
عاشقان را نفرت است از لقمه دنیا طلب |
خوان سلطان را نشاید چون ز سگ نان بازماند |
|
(سیف فرغانى)
الحاد به آیات الهى
آیات الهى اعم از آفاقى و انفسى و تربیتى که به ترتیب عبارت است از جهان خلقت و انسان و قرآن، همچون روز روشن در برابر دیدگان عقل و دو چشم قلبجهت تأمین ایمان به حق و قیامت و نبوّت انبیا و امامت امامان و سعادت دنیا و آخرت مىدرخشد. آنان که به این آیات که کتاب زندگى و راهنماى انسان به سوى کمال است الحاد بورزند طرْفى نبسته و از علم حق پنهان نیستند ودر پایان کار مایهاى جز خزى دنیا و عذاب آخرت براى آنان نخواهد ماند!
إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِى آیَاتِنَا لَایَخْفَوْنَ عَلَیْنَا أَفَمَن یُلْقَى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَم مَن یَأْتِى آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» «3»
مسلماً کسانى که معانى و مفاهیم آیات ما را از جایگاه واقعىاش تغییر مىدهند [و به تفسیر و تأویلى نادرست متوسل مىشوند] بر ما پوشیده نیستند. آیا کسى را که در آتش مىافکنند، بهتر است یا کسى که روز قیامت در حال ایمنى مىآید؟ هر چه مىخواهید انجام دهید، بىتردید او به آنچه انجام مىدهید، بیناست.
انحراف سالکان شهوات
عارف ناشناخته بزرگ، سالک سبیل حق، عاشق واله مرحوم آیت اللّه حاج شیخ ابراهیم امام زاده زیدى که داراى دم عیسوى بوده و در تربیت سالکانِ راه، جِدّى وافر داشته، در رساله پرقیمت «حکمت متعالیه و سیر و سلوک» خود مىفرماید:
«اى برادر! احوال آنان که سالک سبیل اهل اللّه نیستند و افعال و حرکات و حالاتشان بر اساس خواسته و میل و مقتضاى شهوات آنهاست و در منجلاب آلودگى و قذارت روحى ومعاصى ظاهرى و باطنى آن چنان غرقند که خداوند متعال در حقّ آنان فرموده:
وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ» «4»
و اگر حق از هواهاى نفس آنان پیروى مىکرد، بىتردید آسمانها و زمین و هر که در آنهاست از هم مىپاشید.
آن قدر بیچاره و بدبختاند، و به اندازهاى از سعادت و سلامت محرومند که حتى از رسیدن به خواستههاى مادى و محدود خود ممنوع و از آنچه طبع حیوانى و میل شیطانى و اشتهاى سَبُعى آنان اقتضا دارد محجوبند، چنانچه قرآن در حق آنان فرموده:
وَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ» «5»
و [در نتیجه] میان آنان و همه خواستههایشان [به وسیله مرگ] جدایى انداخته شد.
این بىخبران بىخرد و ملحدان پست و افتادگان در چاه شهوت و منغمران در آرزوهاى بىارزش و غرق شدگان در هواى نفس، سرنگون در سخط حق و آتش غضب حضرت جبّارند!
أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ» «6»
پس آیا کسى که [با طاعت و عبادت] از خشنودى خدا پیروى کرده، همانند کسى است که [بر اثر گناه] به خشمى از سوى خدا سزاوار شده؟ و جایگاه او دوزخ است و آن بد بازگشت گاهى است.
اینان را متابعت هواى نفس به هاویه درانداخت و از آنچه در حال و هواى الهى باید لذّت ببرند محروم ساخت. و به سرگردانى و اضطراب درونى دچار کرد؛ به سلاسل و اغلالى که صورت باطنى الحاد و گناهان و معاصى است مقیّد نمود، چنانچه عبید و ممالیک گریزپا را به ذلّت زندان و غل و زنجیر دچار کنند.
اینان را مالک نفسشان که هواى لعنتى است تسلیم مهالک کرد، از پى این مالک و متصرف خائن است که خازن آتش را در قیامت، معارف الهیّه «مالک» نامیدهاند.
براى این سرگردانان در بیابان ضلالت و گم شدگان وادى هلاکت در برابر هر درجهاى از درجات اهل حق درکهاى در جحیم و عذاب مقیم و آتش عظیم و نار الیم است. براى آنان در برابر درجه توکّل درکه خذلان است، چنانکه در قرآن مجید آمده است:
إِن یَنصُرْکُمُ اللّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ وَإِن یَخْذُلْکُمْ فَمَن ذَا الَّذِی یَنصُرُکُم مِن بَعْدِهِ» «7»
اگر خدا شما را یارى کند، هیچ کس بر شما چیره و غالب نخواهد شد، و اگر شما را واگذارد، چه کسى بعد از او شما را یارى خواهد داد؟
و در برابر درجه تسلیم، درکه پستى و هوان و خوارى است چنانکه در قرآن کریم فرموده:
وَمَن یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ» «8»
و کسى را که خدا خوار کند، گرامى دارندهاى براى او نیست؛ به یقین خدا هر چه را بخواهد انجام مىدهد.
براى آنان در برابر درجه قرب و وصل درکه طرد و لعنت است. چنانکه در قرآن مجید بدان اشارت رفته است:
أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» «9»
خدا لعنتشان مىکند، و لعنت کنندگان هم لعنتشان مىکنند.
چنانکه عارفان آگاه و عشاقان بینا در برابر حضرت محبوب از خویش با تمام وجود و به راستى و حقیقت، نفى قدرت و علم و وجود مىکنند و از پى این تواضع و فناى فى اللّه به قدرت بى انتها و علم ذاتى و لدنّى و وجود مخلّد ابدى که عنایت خاص حضرت دوست به آنان است مىرسند، ملحدان بدبخت، و منکران پست فطرت به خاطر الحاد و انکارشان به ناتوانى بىنهایت و جهل کلّى و هلاکت سرمدى دچار مىشوند و این همان خِزْى عظیم است که نتیجه الحاد و محصول انکار و میوه تلخ میل به باطل مىباشد، به راستى که خداوند بزرگ همه ما را از درافتادن به چنین ورطه هلاکتى حفظ فرماید.» «10» بیایید مرد میدان ایمان و عمل و طهارت و پاکى و سلامت و تقوا شویم. بیایید دنیاى فانى را در برابر آخرت باقى انتخاب نکنیم و از این راه خود را به خسارت ابدى مبتلا نسازیم. بیایید در برابر پیشگاه باعظمت حضرت حق سر تسلیم فرود آریم و از تمام دستورهاى او که محض تأمین سعادت ما تنظیم شده پیروى کنیم.
بیایید همچون حضرت زین العابدین علیه السلام دست دعا به درگاه حضرت ربّ العزّه برداشته و در کمال عجز و نیاز به جناب بىانباز عرضه بداریم:
یا الهى و سیّدى و مولاى، یا أرحم الراحمین و یا أکرم الأکرمین:
«وَاحْجُبْنا عَنِ الإلْحادِ فى عَظَمَتِک»
به قول فیض آن سالک مسلک صدق:
چو مرد او شدى مردانه مىباش |
چو مست او شدى مستانه مىباش |
|
اگر در سر هواى دوست دارى |
ز خویش و آشنا بیگانه مىباش |
|
چو خواهى لذّت مستى بیابى |
شراب عشق را پیمانه مىباش |
|
چو درهاى سعادت باز خواهى |
کلید عشق را دندانه مىباش |
|
چو زلف او پریشان شد به صد دل |
در او آویز خود را شانه مىباش |
|
(فیض کاشانى)
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- اعراف (7): 180.
(2)- بحار الأنوار: 27/ 37، باب 14؛ شرح الاسماء الحسنى: 1/ 215.
(3)- فصّلت (41): 40.
(4)- مؤمنون (23): 71.
(5)- سبأ (34): 54.
(6)- آل عمران (3): 162.
(7)- آل عمران (3): 160.
(8)- حج (22): 18.
(9)- بقره (2): 159.
(10)- حکمت متعالیه و سیر و سلوک، امام زاده زیدى: 162