هویّت و عظمت باطن انسان که ظرف اسرار ملکوت، حرم حضرت محبوب، حریم واقعیتها و مرکز کشف و انکشاف است براى هیچ موجود سمایى و ارضى نیست، از این جهت است که خداى تبارک و تعالى از میان تمام موجودات مُلکى و ملکوتى، انسان را جهت حمل امانت برگزید.
انسان اگر به امانت حضرت ربّ العزّه توجّه علمى و عملى بنماید و همّت خود را براى رساندن بار امانت به منزل اصلى به کار گیرد از مَلک برتر شود، و اگر نسبت به امانت حضرت دوست بى تفاوت بماند و همّت و اراده خویش را در راه شکم و شهوت و به دست آوردن مظاهر مادّى مصرف کند از هر حیوانى پستتر گردد.
امانت در قرآن
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَاوَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولًا» «1»
یقیناً ما امانت را [که تکالیف شرعیه سعادت بخش است] بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم و آنها از به عهده گرفتنش [به سبب این که استعدادش را نداشتند] امتناع ورزیدند و از آن ترسیدند، و انسان آن را پذیرفت بىتردید او [به علت ادا نکردن امانت] بسیار ستمکار، و [نسبت به سرانجام خیانت در امانت] بسیار نادان است.
لفظ امانت و امانات در پنج جاى قرآن آمده و در همه جا معناى پیمان و مطالبه و مسؤولیّت را در بر گرفته است. در یکى از آیات سوره بقره که در سیاق محکم کارى در امر دیون نازل شده، مىبینیم لفظ امانت در سپردههاى مالى به کار رفته است.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوْا إِذَا تَدَایَنْتُم بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُب بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا یَأْبَ کَاتِبٌ أَن یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ» «2»
اى اهل ایمان! چنانچه وامى به یکدیگر تا سر آمد معینى، دادید، لازم است آن را بنویسید. و باید نویسندهاى [سَنَدش را] در میان خودتان به عدالت بنویسد. و نباید هیچ نویسندهاى از نوشتن سند همانگونه که خدا [بر اساس قوانین شرعى] به او آموخته است دریغ ورزد.
در آخر آیه امانت، فقط به معنایى آمده که به کار سپردهها و دیون مالى مىخورد، ولى ما از این آیه به طور کلى در مىیابیم که امانت به هر شکلى که باشد حقّى است و رعایت آن واجب است، چنانکه تعلیم دانش نیز حقّى است که یاد گیرنده نباید آنحق را فراموش کند.
اما در مواردى که امانت در سیاق سپردهها و دیون مالى نیامده، دیگر مسلّم است که معناى کلّیش مراد بوده، گر چه به علّت ویژهاى نازل گشته باشد، چون مناسبات نزول، مانع جریان حکم آیات به تمام موارد اطلاق آن، یا نسبت به هر کسى که در حال نزول آیه حاضر نبوده و بعد آن را شنیده، نمىباشد.
إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ» «3»
خدا قاطعانه به شما فرمان مىدهد که: امانتها را به صاحبانش بازگردانید و هنگامى که میان مردم داورى مىکنید، به عدالت داورى کنید.
اکثر مفسّران فریقین مىگویند:
مخاطَب این آیه عموم مردمند و هر امانتى را شامل مىگردد.
نویسنده تفسیر «الجواهر» مىگوید:
آنچه نعمت در اختیار انسان قرار مىگیرد، امانت است.
لفظ امانت و پیمانى که در سوره مؤمنون آمده:
وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ» «4»
و آنان که امانتها و پیمانهاى خود را رعایت مىکنند.
شامل تمام گونههاى آن است. همچنین اماناتى که در سوره انفال آمده نیز بر این منوال عمومیّت پیدا مىکند.
به طور کلى مىتوان گفت: هر دستورى که در قرآن آمده، گر چه گاهى نظر به موارد خاصى بوده، و لى تمام مردم مخاطب آنند.
معناى عام امانت
امانتى که بر تمام کاینات عرضه شده و در آن میان تنها انسان بوده که آن را عهده دار گردیده، اعم از جهات خصوصى و عمومىاى است که مردم در برابر احکام الهى دارند. اما موضوع عرضه یک امر تکوینى و فطرى است که عاقل و غیرعاقل، جاندار و بىجان، مخاطب به تبلیغ و غیر آن همه در برابرآن قرار گرفتند.
در این جا که قرآن سخن از این گونه فطرت به میان مىآورد، تمام موجودات را در برابر فطرت انسانى مقایسه مىکند، آنگاه مىفهمیم چه امتیازى بشر با پذیرفتن این امانت پیدا کرده و تمام عواقب آن را نیز بر ذمّه گرفته است. کشیدن بار چنین امانتى یعنى تحمّل عواقب آن نیز.
پس انسان، بسیار تجاوزکار و نادان است. انسان گاهى با علم به حدود تکالیف قدم به خطا بر مىدارد که در این صورت بسیار تجاوزکار است، و گاهى هم ندانسته اشتباهى مىکند، در این صورت به عنوان نادان بودن مذمّت مىگردد چه او مىتوانست براى رفع جهل خود از فروغ عقل مدد بگیرد ولى نگرفت. جز موجود صاحب عقل، کدام موجودى به تعدّى و جهل موصوف مىتواند گشت؟ غیر عاقل که حدودى نمىشناسد. تنها کسى را ظالم و جاهل مىنامیم که دادگر و دانا نیز دربارهاش اطلاق کنیم.
این فطرت که ویژه انسانهاست در جاى دیگر قرآن به زبان تکریم یاد شده و انسان را برتر از بسیارى از مخلوقات و دارنده زمام کاینات معرّفى کرده است:
وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا» «4»
به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم، و آنان را در خشکى و دریا [برمرکبهایى که در اختیارشان گذاشتیم] سوار کردیم، و به آنان از نعمت هاى پاکیزه روزى بخشیدیم، وآنان را بر بسیارى از آفریدههاى خود برترى کامل دادیم.
جمله «بسیارى از آفریدهها» که در آیه فوق مشاهده مىکنید، شامل تمام موجوداتى است که ودیعه خیر و شر یا تکلیف را بر عهده نگرفتهاند، یعنى این کار در صلاحیّت فطرتشان نبوده است.
در این حکم عام، معناى «امانت» به طور کامل واضح شد و فهمیدیم که مراد از آن تنها یک چیز است: تکلیف. آن دسته از مفسّران که به این صراحت مقصود را بیان نداشتهاند، چندان از لوازم و متعلّقات آن سخن راندهاند که جز بر معناى تکلیف بر چیز دیگرى تطبیق نمىگردد.
فخر رازى مىگوید:
این معنى نیز براى شما روشن باشد که خوددارى کردن موجودات از پذیرفتن امانت مانند سرباز زدن ابلیس از سجده نبود، که قرآن دربارهاش فرموده: «ابلیس از سجده خوددارى کرد» «5» زیرا به دو دلیل اینها باهم فرق دارند:
اول: در داستان ابلیس سجده واجب شده بود، اما در این جا امانت پیشنهاد گردید.
دوم: خوددارى ابلیس ناشى از غرور و خودخواهیش بود، اما در موجودات از خود کم بینى سرچشمه گرفته؛ تمام موجودات خود را به چشم حقارت نگریستند و بار امانت را قبول نکردند، زیرا عبارت، وَأشْفَقْنَ مِنْها حال دردناک و شکست خورده آنها را بازگو مىکند. «6» در هر صورت این گونه آیات دلالت بر عظمت روحى و معنوى انسان دارد و
باید گفت:
خوشا به حال کسى که به حضرت حق و تکالیفى که خالق بر عهدهاش گذاشته، براى تأمین سعادت دنیا و آخرت خود، با تمام وجود توجه کند.
دلا دیگر به فکر کار خود باش |
چو خود یارى ندارى یار خود باش |
|
تو سلطانى و تختت عرش والاست |
به پستى جا مکن جاى تو بالاست |
|
برو جایى که ما را جا نباشد |
چه جاى ما که جا را جا نباشد |
|
رفیقان اندکى بودند و رفتند |
در این منزل نیاسودند و رفتند |
|
تو هم برخیز و بنشین با رفیقان |
منه پا در طریق بى طریقان |
|
ز عالم روى خود را بر یکى کن |
غم بسیار خود را اندکى کن |
|
(هلالى جغتایى)
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- احزاب (33): 72.
(2)- بقره (2): 282.
(3)- نساء (4): 58.
(4)- مؤمنون (23): 8.
(4)- اسراء (17): 70.
(5)- بقره (2): 34.
(6)- نخستین انسان: 28.