عَنِ الصادِقِ علیه السلام: إنْ کانَ الرِّزْقُ مَقْسُوماً فَالْحِرْصُ لِماذا «1».
امام صادق علیه السلام مىفرماید: اگر رزق به حکم خداوند در قرآن و در عالم طبیعت مقرر شده، پس حرص براى چیست؟
قالَ النَّبىُّ صلى الله علیه و آله: أغْنَى النّاسِ مَنْ لَمْ یَکُنْ لِلْحِرْصِ أسیراً «2».
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: بىنیازترین مردم کسى است که اسیر حرص نباشد.
عَنِ الصّادِقِ علیه السلام ناقِلًا عَنْ حَکیمٍ: الْحَریصُ الْجَشِعُ أشَدُّ حَرارَةً مِنَ النّارِ «3».
امام صادق علیه السلام به نقل از حکیمى فرمود: حریص آزمند، حرارتش در سوزاندن فضایل و کمالات، از آتش زیادتر است.
سُئِلَ أمیرُالمُؤمِنینَ علیه السلام: أىُّ ذُلٍّ أذَلُّ؟ قالَ: الْحِرْصُ عَلَى الدُّنیا «4».
از امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال شد چه ذلّتى براى انسان ذلّت بارتر است؟ فرمود:
حرص بر دنیا.
عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: حُرِمَ الْحَریصُ خَصْلَتَیْنِ وَلَزِمَتْهُ خَصْلَتانِ: حُرِمَ الْقَناعَةَ فَافْتَقَدَ الراحَةَ وَحُرِمَ الرِّضا فَافَتَقَدَ الْیَقینَ «5».
امام صادق علیه السلام فرمود: حریص از دو خصلت محروم و دچار دو خصلت است:
از قناعت محروم و دچار درد سر و از خشنودى نسبت به حق محروم و دچار بىیقینى به واقعیتها است.
عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ عَنْ أبیهِ علیهما السلام قالَ: لا یُؤْمِنُ رَجُلٌ فیهِ الشُّحُّ وَالْحَسَدُ وَالْجُبْنُ وَلا یُکُونُ الْمُؤمِنُ جَباناً وَلا حَریصاً وَلا شَحیحاً «6».
امام صادق از پدرش حضرت باقر علیهما السلام نقل مىکند: مردى که در او بخل و حسد و ترس است ایمان ندارد، مؤمن ترسو و حریص و بخیل نیست.
عَنْ أبى عبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: کانَ فیما أوْصى بِهِ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله عَلیّاً علیه السلام: یا عَلىُّ أنْهاکَ عَنْ ثَلاثِ خِصالٍ عظامٍ: الْحَسَدُ وَالْحِرْص وَالْکَذِبُ «7».
امام صادق علیه السلام مىفرماید: آنچه در وصایاى رسول اسلام به على علیه السلام بود این بود: یا على! تو را از سه خصلت که گناهش عظیم است نهى مىکنم، حسد، حرص و دروغ.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: مِنْ عَلاماتِ الشِّقاءِ جُمُودُ الْعَیْنِ وَقَسْوَةُ الْقَلْبِ وَشِدَّةُ الْحِرْصِ فى طَلَبِ الرِّزْقِ وَالْإصْرارُ عَلَى الذَّنْبِ «9».
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: از علائم بدبختى خشکى چشم، سنگدلى و شدت حرص در طلب روزى و اصرار بر گناه است.
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
زمانى که نوح از کشتى پیاده شد، ابلیس نزد او آمد و عرضه داشت: در روى زمین کسى منّتش بر من، بزرگتر از تو نیست، از خداوند نابودى این جامعه فاسق را خواستى و من راحت شدم، دو چیز به تو نیاموزم؟!
از حسد بترس، حسد آنچه باید بر سر من بیاورد آورد و از حرص بپرهیز که آنچه باید بر سر آدم بیاورد آورد «10»!!
پروردگارا! چه خطرات عظیمى در کمین ماست و چه چاههاى عمیق خوفناکى در مسیر ما قرار دارد، خداوندا! دنیا چه گذرگاه هولناک و داراى چه طوفانهاى سهمناکى است؟
الهى! اگر لطف و عنایت تو نباشد کار ما انسانها به کجا خواهد کشید و آینده ما چه خواهد شد؟
الهى! آلودگى حرص و پلیدى کبر و خباثت حسد و ناپاکى ریا و تمام رذایل اخلاقى را از ما برطرف کن.
[فَإنَّ الدُّنْیا خَلَقَها اللّهُ تَعالى بِمَنْزِلَةِ ظِلِّکَ إنْ طَلَبْتَهُ أتْعَبَکَ وَلا تَلْحَقُهُ أبَداً وَإنْ تَرَکْتَهُ یَتْبَعُکَ وَأنْتَ مُسْتَریحٌ]
امام صادق علیه السلام در ادامه روایت باب حرص مىفرماید:
دنیا براى تو مانند سایه است، هر چه از پى او بروى به آن نخواهى رسى و جز خستگى و ملالت و رنج و تعب، چیزى عاید تو نخواهد کرد، ثروتمندان مادى جهان پس از آن همه دویدن، به کجا رسیدند و چه کردند و چه با خود بردند؟!
ولى اگر آن را رها کنى و به دنبالش ندوى به مقدارى که احتیاج دارى از طریق کوشش صحیح با تو خواهد بود و تو در این صورت راحت خواهى بود.
اى که انکار کنى عالم درویشان را |
تو چه دانى که چو سودا و سرست ایشان را |
ملک آزادگى و کنج قناعت گنجى است |
که به شمشیر میسّر نشود سلطان را |
طلب منصب فانى نکند صاحب عقل |
عاقل آن است که اندیشه کند پایان را |
جمع کردند و نهادند و به حسرت رفتند |
وین چه دارد که به حسرت بگذارد آن را |
چشم همت نه به دنیا که به عقبى نبود |
عارف عاشق شوریده سرگردان را |
در ازل بود که پیمان محبّت بستند |
نشکند مرد اگرش سر برود پیمان را |
سعدیا عمر عزیز است به غفلت مگذار |
وقت فرصت نشود فوت مگر نادان را «11» |
[قالَ النَّبىُّ صلى الله علیه و آله: الْحَریصُ مَحْرومٌ وَهُوَ مَعَ حِرْمانِهِ مَذْمُومٌ فى أىِّ شَىءٍ کانَ، وَکَیْفَ لا یَکُونُ مَحْروماً وَقَدْ فَرَّ مِنْ وَثاقِ اللّهِ تَعالى وَخالفَ قَوْلَ اللّهِ تَعالى حَیْثُ یَقُولُ: [اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ] «12»]
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
حریص با همه تلاش و زحمت و با همه رنج و مصیبت و با همه تعب و مشقّت که براى تحصیل اضافه از آنچه خدا مقرر فرموده، مىکشد از به دست آوردن آن اضافه، محروم است و در عین محروم بودن در پیشگاه خالق و خلق، در هر زمینهاى مذموم است و چگونه مذموم نباشد کسى که از عهد و پیمان الهى نسبت به روزى بندگان رو گردانده و با گفته و وعده حضرت او درباره روزى که در قرآن فرمود:
شما را از عدم به وجود آورد، آن گاه روزى داده، سپس مىمیراند و آن گاه زنده مىکند.
مخالفت کرده!!
[وَالْحَریصُ بَیْنَ سَبْعِ آفاتٍ صَعْبَةٍ:
1- فِکْرٌ یَضُرُّ بِدینِهِ وَلا یَنْفَعُهُ
2- وَهَمٌّ لا یَتِمُّ لَهُ أقْصاهُ
3- وَتَعَبٌ لا یَسْتَریحُ مِنْهُ إلّاعِنْدَ الْمَوْتِ
4- وَخَوْفٌ لا یُورِثُهُ إلّاالوقُوعَ فیهِ
5- وَحُزْنٌ قَدْ کَدَّرَ عَلَیْهِ عَیْشَهُ بِلا فائِدَةٍ
6- وَحِسابٌ لا مَخْلَصَ لَهُ مَعَهُ مِنْ عَذابٍ
7- وَعِقابٌ لا مَفَرَّ لَهُ مِنْهُ وَلا حیلَةَ]
آفات حرص
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
حریص دچار هفت آفت است که نجاتش از هر یک از آن آفات در نهایت صعوبت و دشوارى است:
1- فکر واندیشه و نقشه و حیله براى جمع کردن اضافهتر از نیاز و مقرّرى که اینگونه فکر، آفت آخرت است و نسبت به دنیاى انسان نفع و سودى ندارد، چرا که زائد بر قسمت، آن هم از کسى که با خدا معامله ندارد، قابل انتفاع نیست و غیر زحمت و ریاضت و بار سنگین آخرت، چیزى بر آن مترتب نیست!
2- همّ و غم و هیجان که محصول حرص بر تحصیل دنیاست و این همّ و غم زاییده عدم رضایت انسان به قسمت الهى است و این آفتى است که از درون و برون هم چو خوره انسان را مىخورد!
3- رنج و زحمت که جز به وسیله مرگ از آن راحت نمىشود.
4- ترس از دست رفتن جمع شده که مورث ترس دیگر است. به این صورت که حریص مىترسد چه شود و به که بدهد و از که بستاند، تا تلف نشود و در سرمایه قصورى راه نیابد و حاصل هر خوفى نیست، مگر افتادن در خوف دیگر، مثل طلبى که از کسى دارد، تا وصول نشده است خوف دارد که آن کس شاید بمیرد و مالش بسوزد و بعد از وصول خوف آن دارد که مبادا به چنگ سارقى افتد، یا آفتى به او رسد، غرض این که حریص مالدار، مانند ماردار هرگز از خوف و ترس فارغ نیست و از تشویش و اضطراب نسبت به ثروتى که جمع کرده خالى نیست.
5- حزنى که اکثر اوقات عیش را بر او مکدّر کند و در خوشى و راحت او نقص بیندازد.
6- حسابى که هرگز از آن فارغ نیست، چنان که دیگران در حساب عمر و طاعت و گناه و وضع آخرت خود هستند، او در حساب مال است و گرفتار غصه و عذاب که چند شده و به کجا رسیده، یا حساب ماه و سال کى منقضى شود تا تن خواه و طلبها وصول گردد و البته نتیجه این حساب، عذاب درون و زحمت برون و محصولش حسرت وقت مرگ و زحمت در برزخ و آتش در قیامت است.
7- مفسده عظیمه دیگر حرص، عقاب الهى است که حریص را از آن گریز و فرارى نیست، چرا که حریص در به دست آوردن گناهکار و در نگاه داشتن مال، مجرم است و چه بسیار که ثروت دنیا، حریص را به انواع محرمات و ارتکاب گناهان دچار کرده و این محرّمات و معاصى، در قیامت مورث عذاب سخت الهى است.
راستى، چه بدبخت و بیچارهاند آنان که دچار مرض حرص مال و جاهند و چه خوشبخت و سعادتمند آنان که در حرص ملاقات و لقاى حضرت رب العزه هستند.
آنان ذکرشان مال مال و اینان گفتار قلب و جان و زبانشان یار یار است!
ما گدایان خیل سلطانیم |
شهر بند هواى جانانیم |
بنده را نام خویشتن نبود |
هر چه ما را لقب نهند آنیم |
گر برانند و گر ببخشایند |
ره بجاى دگر نمىدانیم |
چون دلارام مىزند شمشیر |
سر ببازیم و رخ نگردانیم |
دوستان در هواى صبحت یار |
زر فشانند و ما سر افشانیم |
اى خداوند عقل و دانش و راى |
عیب ما را مکن که نادانیم |
هر گلى نو که در جهان آید |
ما به عشقش هزار دستانیم |
تنگ چشمان نظر به میوه کنند |
ما تماشا کنان بستانیم |
تو به سیماى شخص مىنگرى |
ما در آثار صنع یزدانیم |
هر چه گفتیم جز حکایت دوست |
در همه عمر از آن پشیمانیم |
سعدیا بىوجود صحبت یار |
همه عالم به هیچ نستانیم |
ترک جان عزیز بتوان گفت |
ترک یار عزیز نتوانیم |
راه علاج حرص
گروهى تصور مىکنند که آنچه انسان به آن گرفتار است و منبعى براى زدن خسارت و زیان به آدمى است، نجات از آن محال یا حداقل مشکل و سخت است.
ولى این تصور بدون شک تصور نا بجا و غلطى است؛ زیرا رذایل چه از نوع اخلاقى آن و چه از شکل عملى آن، خصالى عارضى هستند که بر اثر بىتوجهى یا اشتباه یا فضاى غلط محیطى، متوجه انسان شدهاند و به تعبیر دیگر: اینگونه صفات بر صفحه روان یا قلب یا اعضا هم چون مرض در نواحى جسم آدمى است، چنان چه براى مرض راه علاج و طبیب هست، براى اینگونه عوارض معنوى هم راه علاج و طبیب هست.
بعثت انبیا و نزول کتب آسمانى وامامت امامان و حکمت حکیمان و عرفان عارفان و ولایت اولیا، براى معالجه امراض معنوى و رفع عیوب روحى و نفسى و آراسته کردن انسان به محامد الهى است.
اگر این عوارض قابل علاج نبود، نعوذ باللّه رسالت رسولان و ارسال کتب و تجلّى وحى و امامت امامان از جانب حضرت الهى کارى لغو و عملى عبث بود.
انبیا، طبیبان این امراض و دستورهاى آنان راه علاج این عوارض است، به شرطى که انسان تسلیم نبوت آنان شده و به نسخههاى شفا بخش و سعادتآور آنان عمل کند.
علاج حرص در کلام نراقى
حکیم فرزانه ملا احمد نراقى رضوان اللّه تعالى علیه، با توجه به آیات قرآن و روایات و اخبار، نسخهاى براى علاج مرض حرص تنظیم کرده و مىگوید «13»:
طریقه معالجه حرص، تحصیل صفت قناعت و ازاله مرض حرص است.
و تحصیل صفت قناعت آن است که ابتدا تأمّل کند در زحمت جمع مال و تصدیع آن و آفات دنیویه که از براى مال است و حوادثى که در پى دارد.
شحنه این راه چو غارتگر است |
مفلسى از محتشمى بهتر است «14» |
و ببینید که زیادتر از قدر ضرورت، دنیا را چه ثمر و چه فایده است، اگر از براى اولاد ذخیره مىکنى، بدان که خداى تو و اولاد یکى است، آن که روزى به تو داده به او نیز خواهد داد.
تو غم فرزندى را مىخورى که از نطفه تو حاصل شده، چگونه آن که او را آفریده غم او را نمىخورد، به عزت خودش قسم که او از تو مهربانتر است و قدرت او بیشتر و اگر فرزند تو کسى است که باید به تنگى بگذراند، اگر عالم را از براى او ذخیره بگذارى از دست او بیرون مىرود، جان من! احتیاج فرزند به مال در حیات اوست، تو که چاره عمر او نتوانى کرد و قدر زندگانى از براى او نتوانى نهاد، چرا در فکر روزى او زحمت مىکشى.
نگارنده کودک اندر شکم |
نگارنده عمر روزى است هم |
خداوندگارى که عبدى خرید |
بدارد فکیف آن که عبد آفرید |
تو را نیست آن تکیه بر کردگار |
که مملوک را بر خداوندگار « |
ساعتى سر بر زانوى تفکّر و به اطراف ولایات نظرى کن و دور و نزدیک را سیرى کن و ببین کسانى که در عهد تو هستند، چقدر کسانى هستند که صاحب ثروت و جاه و حشمتند و پدر ایشان از براى ایشان ذخیره نگذاشت و چه اشخاص یافت مىشوند که به فقر و فاقه مبتلا و اموال بسیار از پدر ایشان مانده بود.
بسى پدران خانه در شهرى ساختند و اولاد ایشان در ولایتى دیگر در خرابه مردند و بسا، ده و مزرعه در کشورى از براى ایشان گذاردند و ایشان به جهت قرص نانى در کشورى دیگر جان دادند!
تو را از حوادث روزگار چه خبر و از گردش افلاک چه اطلاع، چه مىدانى تا چند روز دیگر عالم چه وضع خواهد بود؟ و اگر از براى خود جمع مال مىکنى، تو اول قدر عمر خود را معین کن و به اندازه آن جمع کن، تو چه مىدانى که نام تو در سال دیگر در دفتر مردگان ثبت خواهد بود یا در صحیفه زندگان و چون قوت سال خود را دارى کفایت کن و حساب خود را زیاد مکن، علاوه بر اینها آن که تأملى کن و ببین وقتى هست که سیر شوى و دیگر در صدد جمع مال نباشى و هر چه اندوزى باز در فکر زیادتر خود را مىسوزى، پس یک مرتبه قانع شو و از همه زحمتها فارغ شو.
چون در اینها تأمّل نمودى، دیده بگشا و در احوال مردمان نظرى کن و ببین، در سیرت و طریقه اعاظم افراد بنى آدم و اعزه مخلوقات عالم از پیغمبران مرسل و اولیاى مکمل و محرمان حرم عزت و بار یافتگان خلوت قرب رب العزّه که چگونه به قلیلى از دنیا اکتفا نمودند و به قناعت گذرانیدند و زاید از قدر ضرورت را نگاه نداشتند.
نگاه کن به شیوه مشرکان و کفار از هنود و یهود و نصارى و اراذل افراد بشر که چگونه در صدد جمع مال و تنعم و التذاذ و زیاد کردن مایه و املاک و ضیاع و عقارند.
مىدانم که شک نخواهى کرد در این که اقتدا به اعزه و اجلّاى خلایق بهتر است از پیروى اراذل، بلکه هر که اندک شعورى داشته باشد، مىفهمد که کسى که حریص بر لذتهاى دنیویه است و حرص بر اکل و شرب و جماع و وقاع دارد، از افق انسان خارج و در خیل بهائم داخل است؛ زیرا که اینها از لوازم بهائم و چهارپایان است و هر چند کسى در اینها به مرتبه اعلى برسد، لذت او بیشتر از چهار پایان نخواهد بود و هیچ حریص شکم پرست نیست، مگر این که گاو و خر از آن بیشتر مىخورند و هیچ حریص بر جماع نیست، مگر آن که خروس از آن بیشتر جماع مىکند و خود ظاهر است که از چنین صفتى چه اثرى خواهد دید.
و تأمل کن در عزت قناعت و فراغ بال و اطمینان خاطر قانع و چون در اینها تأمل نمودى، در معالجه آن بکوش و طریقه آن این است که در امر معیشت خود میانه روى و اقتصاد را پیشه خود کنى و راه مخارج را به قدر امکان سد کنى و ملاحظه جزئى و کلى مخارج خود را بکنى و هر چه ضروریه نیست و معیشت بدون آن ممکن است از خود دور کنى؛ زیرا که با وجود کثرت مخارج، قناعت ممکن نیست.
پس اگر تنها و منفرد باشى، اکتفا کن به جامه سبکى و قناعت کن به هر غذایى که هم رسد و نان خورش کم بخور و چون بخورى از یک نان خورش تجاوز مکن و هم چنین در سایر چیزهایى که به آن احتیاج عیال باشى هر یک را بر این حد بدار و جزئى جزئى خرجى که مىخواهى بکنى، تأمّل کن و ببین اگر زندگانى موقوف به آن نیست دست بردار و هر گاه کسى به این نوع رفتار کند و بناى امر خود را بر این گذارد و قناعت و اقتصاد را پیشه خود سازد از براى گذران به زحمت نمىافتد هر چند عیالمند باشد و محتاج به خلق نمىشود هم چنان که ظاهر وبیّن اخبار در آن صریح است.
حضرت محمد صلى الله علیه و آله فرمود:
محتاج نشد هر که میانه روى کرد «15».
و فرمود:
تدبیر کار خود نصف معیشت است «16».
و فرمود:
هر که قناعت کند خدا او را بىنیاز مىکند و هر که اسراف مىکند خدا او را فقیر مىنماید و شک نیست که هر که بناى قناعت گذارد، از احتیاج به مردم خلاص مىشود و از چاپلوسى و تملّق ناکسان فراغت مىیابد و در نزد خالق و خلق، عزیز مىگردد «17».
و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروى است:
میانه روى امرى است که خدا آن را دوست دارد و اسراف چیزى است که خدا آن را دشمن دارد، حتى دور انداختن استخوان خرما و ریختن زیادتى شربت آب.
و فرمود:
من ضامنم از براى کسىکه میانه روى کند، هرگز فقیر نشود «18».
بعد از آن که امر معیشت او بالفعل درست شد، دیگر از براى بعض مضطرب و مشوّش نباشد و اعتماد بر فضل و کرم خدا کند و بداند که روزى از براى او مقرر شده و به او خواهد رسید اگر چه حرص نورزد و راهى از براى حداقل خود نداند، چگونه چنین نباشد و حال آن که حق تعالى مىفرماید:
[وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها] «19».
و هیچ جنبدهاى در زمین نیست مگر این که روزىِ او برخداست.
و نیز مىفرماید:
[وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ] «20».
و هر که از خدا پروا کند، خدا براى او راه بیرون شدن [از مشکلات و تنگناها را] قرار مىدهد.* و او را از جایى که گمان نمىبرد روزى مىدهد.
باید هر کسى در امر زندگانى و گذران خود نگاه به بالاتر از خود نکند، بلکه نظر به پستتر از خود نماید و اطاعت شیطان را نکند؛ زیرا که آن لعین نظر هر کس را در امر دنیا به بالاتر از خود مىاندازد و به او مىگوید: هان! فلان و فلان را ببین چگونه تنعم مىکنند و چه طعامهاى لذیذ مىخورند و چه لباسهاى نیکو مىپوشند، خود را از آنان پستتر مکن و در طلب دنیا سستى منماى و در کار دین، چشم آدمى را به پستتر از خود مىگشاید و مىگوید: چرا خود را زحمت مىدهى و تعب مىکشى و چندین از خدا مىترسى، فلان و فلان از تو عالمترند و این قدر نمىترسند!!
اى خداى مهربان! ما را در علاج امراض قلبیه و روحیه و فکریه و نفسیه، توفیق رفیق راه کن و خانه قلب را با لطف و کرمت از اغیار خالى کرده، نورت را براى ابد در آن خانه مقیم فرما، شربت محبتت را به ما بچشان و با داروى عشقت، تمام دردهاى ما را درمان کن.
به قول بلبل گلستان عشق، فیض عاشق:
زنده آن سر کاو بود سوداى عشق |
حَبَّذا آن دل که باشد جاى عشق |
از سر شوریده من کم مباد |
تا قیامت آتش سوداى عشق |
خارها در دل به خون مىپرورم |
بو که روزى بشکفد گلهاى عشق |
رفته رفته دل خرابى مىکند |
عاقبت خواهم شدن رسواى عشق |
خویش را کردم تهى از غیر دوست |
تا وجودم پر شد از غوغاى عشق |
کار و کسب من همین عشق است و بس |
مگسلا این دست من از پاى عشق |
خدمت او را به دل بستم کمر |
هستم از جان بنده و مولاى عشق |
هم زمین هم آسمان را گشتهایم |
نیست دردى در جهان همتاى عشق |
تا ننوشى باده از جام فنا |
مست کى گردد سر از صهباى عشق |
تا پزى در دیگ سر سوداى سود |
کى چشى هرگز تو از حلواى عشق |
چون فرو خواهیم شد ما عاقبت |
خود همان بهتر که در دریاى عشق |
ناله مىکن فیض زیرا خوش بود |
نالههاى زار در سوداى عشق |
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- الخصال: 2/ 450، حدیث 55؛ التوحید: 376، باب 60، حدیث 21؛ بحار الأنوار: 70/ 160، باب 128، حدیث 1.
(2)- الأمالى، صدوق: 20، المجلس السادس، حدیث 4؛ روضة الواعظین: 2/ 442؛ بحار الأنوار: 70/ 160، باب 128، حدیث 2.
(3)- الخصال: 2/ 348، حدیث 21؛ معانى الأخبار: 177، حدیث 1؛ بحار الأنوار: 70/ 160، باب 128، حدیث 3.
(4)- الأمالى، صدوق: 393، المجلس الثانى والستون، حدیث 4؛ وسائل الشیعة: 7/ 82، باب 31، حدیث 8790؛ بحار الأنوار: 70/ 161، باب 128، حدیث 4.
(5)- الخصال: 1/ 69، حدیث 104؛ وسائل الشیعة: 16/ 20، باب 64، حدیث 20856؛ بحار الأنوار: 70/ 161، باب 128، حدیث 6.
(6)- الخصال: 1/ 82، حدیث 8؛ وسائل الشیعة: 9/ 40، باب 5، حدیث 11473؛ بحار الأنوار: 70/ 161، باب 128، حدیث 9.
(7)- الخصال: 1/ 124، حدیث 121؛ روضة الواعظین: 2/ 424؛ بحار الأنوار: 70/ 162، باب 128، حدیث 10.
(9)- الخصال: 1/ 242، حدیث 96؛ مشکاة الأنوار: 256، فصل 3؛ بحار الأنوار: 70/ 162، باب 128، حدیث 11.
(10)- الخصال: 1/ 50، حدیث 61؛ روضة الواعظین: 2/ 423؛ بحار الأنوار: 70/ 163، باب 128، حدیث 17.
(11)- سعدى. (12)- روم (30): 40.
(13)- بوستان سعدى شیرازى.
(14)- بوستان سعدى شیرازى.
(15)-/ عدة الداعى: 84.
(16)-/ مجموعة ورام: 1/ 167.
(17)- معراج السعادة: 306.
(18)- معراج السعادة: 306.
(19)- هود (11): 6.
(20)- طلاق (65): 2- 3.