اگر عزیزان به خون آغشته سال شصت و یک را که در محضر امام عاشقان حضرت سیدالشهداء، آگاهانه جان خود را با آن وضع، نثار حضرت حق کردند و با شهادت خود دوام قرآن و نبوت و امامت را براى ابد تضمین نمودند، پیشواى تمام زاهدان تاریخ و بلکه پیشواى تمام مردان راه حق بدانیم، کلمه مهمى در حق آنان نگفتهایم که آنان از تمام تصورات و خیالات ما نسبت به هر امر مثبتى، برتر و بالاترند.
«عنصر شجاعت» که نوشته فقیه فرزانه مرحوم حاج میرزا خلیل کمرهاى است، معارف و آثارى از اهل بیت علیهم السلام و بزرگان در توضیح حقیقت آن شهیدان نقل مىکند که به قسمتى از آن اشاره مىرود:
حضرت على علیه السلام کفى از خاک کربلا بویید، به جاى تعقیب نماز ذکرى گفت: وه شگفتا! از تو اى خاک اسرارآمیز، از تو در رستاخیز گروه گروه بر مىخیزند که بىحساب داخل بهشت خواهند شد.
حضرت على علیه السلام به کربلا گذر کرد و فرمود:
خوابگاهى است از سوارانى، قتلگاهى است از عشّاقى، این کوى، کوى شهیدانى است که گذشتگان از آنان پیشى ندارند و آیندگان به آنان نمىرسند!!!
حضرت باقر علیه السلام مىفرماید:
على علیه السلام با دو تن از یاران خود به کربلا گذشت، هنگامى که به آن سرزمین گذر کرد، چشمانش پر از اشک شده گفت: این خوابگاهى است از سواران آنها، این باراندازى براى بنه آنها است، در این جایگاه خون آنان به زمین ریخته مىشود، خوشا به تو پاکیزه خاکى که بر فراز تو خون احبا خواهد ریخت «1».
ربیع بن خثیم یکى از زهاد ثمانیه است، از نظر حفظ زبان از ناروا بیست سال درنگ کرده سخن نمىگفت، خاموش بود، تا حسین علیه السلام شهید شد از او یک جمله شنیده شد. باز به سکوت خود برگشت تا مرد.
آنها را به سنان نیزه زده و آوردید. به خدا سوگند! گزیدگانى را کشتهاید که اگر پیامبر خدا خود را به آنان مىرسانید البته دهن آنان را مىبوسید و آنان را در دامن و در کنار خود مىنشاند، بار خدایا! تو سرشت آسمان و زمین را پدید آوردهاى، آگاه به نهان و آشکارى، تو به دادگرى بین بندگان خود در اختلاف، حکم خواهى کرد.
کعب الاحبار از دانشمندان است که به او خوشبین نیستم و با این وضع این جمله زیر را مىگفته، گویا این نغمه را از حنجره دیگران آموخته بود، سالم بن ابى جعبره مىگوید: از او شنیدم که مىگفت:
مردى از اولاد رسول خدا صلى الله علیه و آله کشته مىشود و هنوز عرق اسبهاى یاران او خشک نشده، داخل بهشت خواهند شد و با حور العین دست به گردن خواهند بود، مىگوید: در این گفتگو بودیم که حسین علیه السلام بر ما گذر کرد گفتیم: او همین است؟ گفت: آرى «2».
کشّى، رجالى معروف مىگوید:
حبیب از آن هفتاد و دو تن مردانى بود که حسین علیه السلام را یارى دادند و به کوه کوه آهن برخورد کردند و به استقبال سرنیزهها با سینه و شمشیرها با رخسار رفتند، برآنان پیشنهاد امان و مال و منال مىشد، زیر بار نمىرفتند و مىگفتند:
عذرى پیش رسول خدا صلى الله علیه و آله براى ما نیست، اگر حسین او علیه السلام کشته شود و از ما مژگانى بهم بخورد، ایستادند تا در پیرامون او تمام کشته شدند «3».
به قول فیض آن عارف مست جام بلى:
خوش آن که کشتگان غمش را ندا کنند |
تا وعدههاى اهل وفا را وفا کنند |
|
آن دم که دوست گوید اى کشتگان من |
از لذت خطاب ندانم چها کنند |
|
در شور و وجد و رقص درآیند عاشقان |
از شوق دوست جامه جان را قبا کنند |
|
آن دم که دوست پرسش بیمار خود کند |
دردش یکان یکان همه کار دوا کنند |
|
سر گر به پاى دوست فشانند عاشقان |
هر دم براى دادن جان جان فدا کنند |
|
عشّاق اگر الست دیگر بشنوند از او |
بىخود شوند و تا به قیامت بلا کنند |
|
شهداى کربلا عبارتند از عده معدودى که از این چند جهت یعنى روشنى تاریخ و شجاعت و جنگجویى با معنویت رجال، براى تولید جو معنویات و منطقه حسنات شایستهاند.
کاوش از روش آنان که کانون حسنات و کانون اخلاقند، مىتواند جوّ را تغییر دهد، به شرط این که سرسرى به تاریخ آنان ننگریم و کاوشى کنیم که از همه نواحى به تربت آنان راه یابیم و هر چه در آن تربت، مدفون است که رابطه، با عظمت آنان و عظمتجویى ما دارد، بیابیم و پیام اخلاقى آنان را که پیاپى مىرسد در نیوشیم، چه از منطقهاى آتشین ادبآمیز، چه از ابراز حقیقت دوستى و حقپرستى، چه از اقدام به خدمت در مواقع خطیر و چه از مردانگى و پشتیبانى از مظلوم و چه از پیشروى در بین همسران، چه از استقبال و قدردانى از فرد عظمت و قهرمان آن، چه از نلرزیدن در ایستگاههاى خطرناک، چه از فرزانگى و یک تنه تقویت از حق کردن و چه از فداکارى و قربانى دادن، خلاصه جانفشانى و رجولیّت و پاک روانى و نیک نهادى و کارهاى برازندهاى که اثر پرمایگى روان و جان آنها است.
همه این امواج و اشعه معنوى را به وسیله احتکاک مىتوان به اهتزاز در آورد و خود را در جوّ حیات تازه فناناپذیرى کشانید و به اندازهاى تغییرات جوى و تأثرات خویش به منطقه بقا و جوار خدا نزدیکتر شدهایم و معنى حسنات و منشأ ثوابهاى موعود، همین است.
اگر گفته فیلسوف درباره قوّه و ماده که گوید: هر ذره ماده عبارت است از قوهّهاى غیر متناهیه که مانند انجماد آب به یخ بسته شده است و اگر بتوان آن ذره را بشکنیم همان قواى غیر متناهیه را استخراج خواهیم کرد و مورد استفاده قرار خواهیم داد، اغراق به نظر آید (چون جسم و جسمانیات متناهى التأثیر و التأثر است) درباره «جان و روان» که قواى خود را در پیکر انسان تمرکز داده، فوج فوج بیرون همى فرستد اغراق نیست و درباره عدّه معدودى از مردان عبقرى مانند شهیدان کوى حسین قابل تصدیق است که از آثار عظمت مالامالند و از گریبان فعالیت آنان منطقهایى، ابرازهایى، پر از عاطفه و پر از حماسه و مانند آب روان روى هم مىغلطد!!
بنگرید از درون پیراهن آنان آثار توحید، تقوا، اخلاق چنان سرشار به عالم منتشر و پراکنده شده و مىشود که اگر توحید هیکلى داشت، همین طور آثار بروز مىداد.
هزاران دشمن به مقصد جان، هزاران آرزوهاى تقوا سوز، هزاران ازدحام اخلاق شکن، نتوانست فعالیت اخلاقى آنان را تعطیل کند، یا دامن تقواى آنها را لکهدار نماید، یا به نیروى توحید و جان یکى شده با توحید آنان چیره گردد!!
پس تراکم قواى غیر متناهیه تا اندازهاى قابل تصدیق است، اگر در شکستن ذرات و استخراج قوههاى غیر متناهیه، هنوز امتحان به عمل نیامده، در تحلیل شخصیت اینان و آثار نفسیاتشان تا اندازهاى رسیدگى شده و دیده شده که از بنیه آنان، هم آزادى و هم ضبط نفس، هم روانى و هم حکومت بر نفس، هم شجاعت و هم قانون، هم محبت و هم ضلالت، هم لطف و هم دلسوزى، هم قهرمانى و رزمآورى، هم خوددارى و خود نباختن در منطقه قدرت کفر و هم خود باختن در برابر حقیقت و فضیلت به حد کامل سرشار توأماً بیرون مىریزد.
پس نامتناهى بودن جان و روان یا انجماد قواى غیر متناهیه را در جهان جان تصدیق مىکنیم و براى تولید جو معنویت و بزرگ کردن خیال شنونده و عظمت روح خواننده، تاریخ و پیام این مهین مردان، ما را کافى است.
در هر صورت آنچه مهم است در این زمینه بدانى این است که این همه صفت و خصلت و این همه بزرگى و عظمت و این همه جلالت و معنویت از کانونى چون زهد، یعنى بىرغبتى کامل به آنچه نبایست رغبت داشت و رغبت کامل به معشوق حقیقى، یعنى حضرت ربّ العزه به دست مىآید و حلاوت زهد براى زاهدان حقیقى در دنیا هم چون حلاوت نعمتهاى بهشت در قیامت براى بهشتیان است و چون این حلاوت حاصل شود، زاهد پس از آن دنبال چه رود و دنبال که رود.
زهد، ذروه انسانیت و مقام اعلاى آدمیت و منبع تمام کمالات و ایجاد کننده تمام خصایل الهى در انسان است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- الخرائج والجرائح: 1/ 183، باب 2.
(2)- بحار الأنوار: 44/ 224، باب 30، حدیث 2؛ الأمالى، صدوق: 140، المجلس التاسع والعشرون، حدیث 4.
(3)- رجال الکشى: 78، حدیث 133؛ بحار الأنوار: 45/ 92، باب 37، حدیث 33