إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
فقط تو را عبادت و بندگى مىکنیم، و تنها از تو یارى و کمک مىطلبیم.
لغت عبد به معناى پرستش و فرمانبردارى است، بنابراین هر انسانى از هر کس چه این که حق باشد یا باطل فرمان ببرد و خواستههایش را آویزه گوش کند تا به اجرا بگذارد، او را عبادت و بندگى کرده، و در مقام پرستش او برآمده است.
1- اهل معرفت و بصیرت، و بینش و دانش که از پى تعقل و اندیشه در پهن دشت هستى، و دقت در آیات کتابهاى آسمانى به ویژه قرآن، و توجه به معارف استوار و محکمى که از پیامبران الهى و امامان بر حق در دسترس است جز خدا که خالق همه آفریدهها و مالک و مربى همه موجودات است معبودى را به عنوان معبود حق نپذیرفتند و نمىپذیرند و فقط فرمانها و اوامر و دستورات آن وجود مبارک را با جان و دل اطاعت کردند و مىکنند، عبد واقعى و بنده حقیقى هستند و عبارت و بندگى و پرستش آنان صحیح و درست و بر حق است، و بر اساس شناخت دقیق و روشنشان از پروردگار تن به این بندگى داده، و اطاعت و فرمانبردارى از غیر او را از تمام زوایاى حیات و زندگىشان نفى مىکنند، و هر معبودى غیر او را طاغوت و بت مىدانند و در هر نمازى به راستى و درستى به محضر حضرت معبود اعلام مىدارند إِیَّاکَ نَعْبُدُ «1» فقط تو را عبادت مىکنیم و از حضرت تو فرمان مىبریم و این عبادت و فرماندارى را تا پایان عمر ادامه مىدهیم.
بندگى و عبادت حق عامل تحقق استعدادهاى معنوى و روحى، و رشد و تربیت صحیح و واقعى، و سبب ظهور طهارت و پاکى در ظاهر و باطن انسان، و مایه به دست آوردن رضایت و خوشنودى حق و رسیدن به بهشت آخرت و پاداشهاى عظیم است.
2- اهل غفلت و بىخبرى، و آنان که نخواستهاند از راه مطالعه در آفرینش، و دقت در آثار هستى، و توجه به وحى و معارف الهیه که از پیامبران و امامان براى هدایت انسان به جاى مانده راه به خدا پیدا کنند و حضرت او را به عنوان معبود حق انتخاب نمایند، ضرورتا دچار معبود یا معبودهاى باطل شده، و تن به بندگى و بردگى و اطاعت از طاغوتها داده، و بر این اساس شکل دهنده مایههاى باطنشان و اعمال و اخلاقشان فرهنگهاى منحط طاغوتى و شهوات و هوا و هوسشان و ثروت و مال و منال دنیا شده، و روى این حساب استعدادهاى روحى و معنوى خود را کشته، و از تربیت صحیح و درست، و رشد و کمال انسانى و رسیدن به حقایق محروم شده، و دست شیاطین و طاغوتهاى غارتگر را براى غارت سرمایههاى الهى و انسانى خود بازگذاشته، و زمینه نفرت حق را نسبت به خود فراهم نموده، و بهشت آخرت و رضایت الهى را از دست داده و نهایتاً از چهار چوب انسانیت در آمده و به قول قرآن مجید به لجنزار فسق و فجور و جرم و گناه و ستم و تجاوزگرى در افتادهاند.
از حضرت صادق (ع) روایت است:
«.... لیس العبادة هى السجود و لا الرکوع، انما هى طاعة الرجال، من اطاع مخلوق فى معصیة الخالق فقد عبده:» «2»
عبادت و بندگى سجود و رکوع نیست، حقیقت بندگى طاعت و فرمانبردارى است، کسى که مخلوقى را در معصیت پروردگار اطاعت کند، بىتردید او را بندگى و عبادت کرده است.
ابوبصیر از حضرت صادق معناى واقعى آیه شریفه:
اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ: «3»
یهود و نصارى علما و راهبان خود را در برابر خدا رب و پروردگار خود انتخاب کردند.
پرسید؟ حضرت فرمود:
«اما والله ما دعوهم الى عبادة انفسهم ولودعوهم الى عبادة انفسهم لما اجابوهم ولکن احلوا لهم حراما وحرموا علیهم حلالا فعبدوهم من حیث لا یشعرون:» «4»
به خدا سوگند علما و راهبان، ملت یهود و نصارى را به این که آنان را به صورت ظاهر بندگى و عبادت کنند دعوت نکردند، اگر آنان را به پرستش ظاهرى دعوت مىکردند قطعاً دعوتشان را پاسخ نمىگفتند، ولى حرام خدا را در میان آن دو ملت حلال کردند، و حلال خدا را حرام نمودند، و آنان هم بدون دقت و تحقیق از آنان اطاعت کردند، پس براساس بىشعورى و درک حقیقت علما و راهبان خود را بندگى کردند.
امام ششم مىفرماید:
«من اطاع رجلًا فى معصیة فقد عبده:» «5»
کسى که انسانى را در معصیت و گناهى اطاعت کند بىتردید او را عبادت و بندگى نموده است.
از حضرت باقر (ع) روایت است:
«من اصغى الى ناطق فقد عبده، فان کان الناطق یؤدى عن الله عزوجل فقد عبدالله وان کان الناطق یؤدى عن الشیطان فقد عبد شیطان:»
کسى که به گویندهاى گوش فرا دهد، بىشک او را عبادت کرده است، پس اگر گوینده سخنش را از جانب خدا به شنونده برساند، شنونده با گوش دادن به سخن او خدا را عبادت و بندگى نموده است، و اگر گوینده کلامش را از سوى شیطان به شنونده برساند، شنونده با عمل به کلام او شیطان را عبادت کرده است.
امیرالمؤمنین (ع) فرموده است:
«من عبد الدنیا وآثرها على الآخرة استوخم العاقبة:» «6»
کسى که دنیا را بندگى کند و آن را بر آخرت ترجیح دهد، عاقبت و فرجام نیکى را نیافته است.
و نیز آن حضرت فرمود:
«العبید ثلاثه: عبد رق، وعبد شهوة، وعبد طمع:» «7»
بندگان سه بندهاند: بندهاى که زر خریده است، و بنده شهوت، و بنده آز و طمع.
و پیامبر اسلام در روایت بسیار مهمى فرمود:
«ملعون ملعون من عبد الدینار والدرهم:» «8»
از رحمت خدا مطرود است، از پیشگاه لطف حضرت رب مردود است، کسى که طلا و نقره را بندگى کند.
بنابراین هر کس غیر خدا را عبادت کند، همه سرمایههاى وجود خود را از دست مىدهد و نهایتاً به پوچى و پوکى میرسد، و دچار خزى دنیا و عذاب آخرت مىشود، و هر کس مالک و صاحب هستى و پرورش دهنده موجودات و رحمت بىنهایت و صاحب اختیار روز پاداش را عبادت کند، ارزشهاى الهى و انسانى از افق وجودش طلوع مىکند، و مایههاى وجودىاش ثمرات و محصولات عظیم مىدهد، و آبرومند دنیا و آخرت مىشود، و در صف شایستگان قرار مىگیرد، و به خوشنودى حق و زندگى پاک و پاکیزه و امنیت درون و عاقبتى نیکو دست مىیابد.
البته این عبادت و بندگى واجب است صحیح و درست، و برابر قواعد شرع و با نیتى خالص انجام گیرد، تا انسان به ثمرات لازمش و حقایقى که در ذات عبادات قرار داده شده برسد.
از حضرت عسگرى (ع) روایت شده است که حضرت حق در جمله نورانى إِیَّاکَ نَعْبُدُ در حقیقت به بندگانش این گونه تعلیم مىدهد:
«قولوا یا ایها الخلق المنعم علیهم ایاک نعبد ایها المنعم علینا، نطیعک مخلصین موحدین مع التذلل و الخضوع بلا ریاء و سمعة:» «9»
اى انسانهائى که به شما هرگونه نعمت مادى و معنوى داده شده بگوئید اى نعمت دهنده بر ما، فقط و فقط تو را اطاعت مىکنیم اطاعتى مخلصانه و آمیخته به توحید و همراه نفى هرگونه شرک، اطاعتى خاکسارانه و فروتنانه بدون این که ریا و قصد شهرت در آن راه یابد.
اهل سنت از حضرت صادق (ع) روایت کردهاند که معناى إِیَّاکَ نَعْبُدُ این است:
«لا نرید منک غیرک، لا نعبدک بالعوض والبدل کما یعبدک الجاهلون بک المغیبون عنک:» «10»
ما از تو غیر تو را نمىخواهیم، تو را در برابر مزد و پاداش بندگى نمىکنیم، آنگونه که جاهلان نسبت به حضرتت، و غایبان از حضورت تو را عبادت مىکنند.
یادآورى عبادت و بندگى انسان به پیشگاه حضرت حق پس از آیات سه گانهاى که الوهیت و ربوبیت و رحمانیت و رحیمیت و مالکیت مطلق او را بر هستى بیان مىکند، نشان دهنده این حقیقت است که چون وجود مقدس بارى تعالى داراى این صفات است پس بندگى و اطاعت و فرمانبردارى از او لازم و ضرورى است، و به عبارت دیگر با این صفات فقط او شایسته پرستش و عبادت است، و بر انسان هم سزاوار است که جز به خاک پیشگاه او سر عبادت نساید و پیشانى بندگى بر زمین نگذارد.
پیش افتادن ضمیر بارز منفصل ایا همراه با کاف خطاب بیانگر انحصار مالکیت خدا بر بندگان، و انحصار عبودیت و بندگى نسبت به حضرت اوست، و این که انسان با همه وجود و همه شئونش فقط مملوک خداست، و بر این مملوک که
همه وجود و شئونش از خداست واجب است تنها مطیع و فرمانبر مالک واقعى خود باشد، و کمر عبادت در برابر او خم کند، و حرام است وجود و شئونش را در تصرف غیر حق بگذارد، و به بندگى و اطاعت غیر او درآید، و شایسته است عبادت انسان که ذاتاً مملوک خدا است براى مالک واقعى و حقیقىاش متواضعانه و خاکسارانه و به دور از کبر و تکبر و خودبینى و فخر فروشى و در کمال اخلاص انجام گیرد، و عابد در عبادتش به احدى جز معبود بر حقش التفات و توجه نداشته باشد.
بازگشت از سه آیه شریفه اول سوره حمد که از نظر ادبى در پرده غیب و غیبت است به آیهاى که با ضمیر ایاک از نظر ادبى در عرصه حضور است تعلیم به این حقیقت است که مالک هستى که فعلًا عبادت و بندگیت را به حضرتش اعلام مىدارى، مالکى است که نسبت به همه موجودات و ظاهر و باطنشان و همه شئون و اطوارشان حضور مطلق دارد، بر تو لازم است که در حال عبادت و غیر عبادت حضور حضرتش را لحاظ کنى و خود را نیز با همه وجودت در محضر او حاضر بدانى، و از عبادتى که آلوده به غفلت، و غیبت از حضور اوست بپرهیزى و چیزى و کسى را در بندگى او شریک نسازى.
«فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً:» «11»
پس کسى که دیدار [مقام قرب و پاداش] پروردگارش را امید دارد، نهایتاً باید کار شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت و پرستش پروردگارش شریک نکند.
تعبیر نعبد که معناى جمعى دارد «مىپرستیم» مىخواهد به انسان بگوید در این عبادت ویژه و بندگى خاص، از توجه به شخصیت فردى خود که در آن احساس استقلال و خود دیدن مىکنى لزوماً بیرون آى و خویشتن خود را در گروه عبادت کنندگان عالم هستى در آور که در میان آنان خود را به صورت قطره هم نخواهى دید، و آنجاست که کمال خضوع و خشوع و خاکسارى و انکسار از افق بندگیت طلوع مىکند، و به کمال اخلاص در عبادت و حضور در محضر مالک آفرینش خواهى رسید و حجاب منیت و انانیت میان تو که مملوک حقیقى هستى و مالک مخلوقات و رب جهانها و جهانیان که ملکیتش نسبت به همه موجودات ذاتى است برداشته مىشود، و حضور او را نسبت به خود و حضور خود را نسبت به او حسّ خواهى کرد.
آرى بازگشت از جملات غایبانه به حمله خطابیه ایاک نعبد گویاى این معناست که میان مالک واقعى هستى و مملوکش جز حجاب سرزمین نفس و خودیت و منیت وجود ندارد، و هنگامى که محجوب به مالکیت حضرت مالک در آیه رَبِّ الْعالَمِینَ و رحمانیت و رحیمیت بىنهایت او و این که فقط وجود مقدس حضرتش صاحب اختیار و مالک روز پاداش است با کمک قلب و عقلش آگاه شد، یقیناً از وادى این حجاب خطرناک عبور مىکند، و از منیت و خود دیدن و انانیت و خود خواستن خارج مىشود و به فضاى نورانى مشاهده جمال مالک وارد مىشود، و حضور او را در ظاهر و باطن خود و حضور خود را در پیشگاه حضرتش مىیابد، و این سیر و سفر روحانى و معنوى، و انجام چنین عبادتى خالصانه و فروتنانه و خاکسارانه، و رسیدن به فیض حضور حضرت محبوب جز با یارى او ابداً میسر نیست، لذا عبد همراه با همه عابدان با توجهى خاص و فریادى سوزناک و برخاسته از قلب مىگوید: وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ: اى
مالک هستى فقط از تو یارى و کمک مىخواهم، چون غیر تو هر که هست و هر چه هست مملوک و فقیر و تهى دست است و با همه وجودش نیازمند به حضرت توست و بر این اساس قدرت یارى دادن به من را براى سیر در این سفر ملکوتى و رسیدن به مقصود که لقاء حضرت توست ندارد.
یقیناً اگر کمک و یارى خداى مهربان نباشد، براى انسان توان انجام عبادتى که مورد نظر او باشد میسر نخواهد شد، و از هجوم فرهنگ شیاطین و وسوسه خناسان، و ضربههائى که متوجه مصالح دین و دنیا و آخرت اوست در امان نخواهد بود.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- فعل مضارع نعبد دلالت بر استمرار و دوام دارد.
(2)- بحار ج 72، ص 94، تفسیر قمى، ص 415.
(3)- توبه 31.
(4)- کافى ج 2، ص 398.
(5)- میزان الحکمة ج 3، ص 1801.
(6)- میزان الحکمة ج 3، ص 1800- 1801.
(7)- میزان الحکمة ج 3، ص 1800- 1801.
(8)- خصال 132.
(9)- تفسیر صافى ج 1، ص 84.
(10)- صافى ج 1، ص 84.
(11)- کهف 110.