یکی از برجستهترین خصیصه اهل ایمان در فرهنگ اسلامی که به مقامی ارزشی مبدل گشته است، مقام صبر و استواری است. ویژگی که خداوند در قرآن کریم، صاحبان آن را به بهترین پاداشها بشارت داده است » أُولَـئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَـئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ «(1).
صبر و شکیبایى از موضوعات مهمى است که اسلام به آن دعوت مى کند و آن را یکى از برجسته ترین وظایف دینداران قرار مى دهد ، تا آنجا که مى گوید :
شکیبایى براى ایمان به منزله سر براى بدن است .(2)
خواجه نصیر الدین طوسى (رحمه الله) در معناى صبر مى فرماید : صبر ، بازداشتن نفس از بى تابى در برابر ناملایمات و مصایب است . صبر باطن را از اضطراب و زبان را از شکایت و اعضا و جوارح را از حرکات غیرعادى بازمى دارد .
صبر بر عبادات و طاعات و بلاها و مصایب و گناهان و معاصى ، انسان را از افتادن در جاده انحراف و سرنگون شدن در چاه هلاکت و تسلیم شدن در برابر طاغوتها و شیطانها و از این که دینش را از دست بگذارد در مصونیت و حفاظت مى برد .
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : آزاد ، در همه حالات آزاد است ; اگر حادثه اى به او برسد استقامت و شکیبایى مىورزد ، و اگر مصایب شکننده بر او هجوم کنند او را نمى شکنند ، و اگر اسیر شود یا شکست بخورد یا آسانى اش به سختى تغییر یابد زیانى نمى بیند ; چنان که یوسف صدیق امین به بردگى رفتن و شکست و اسارتش به آزادى اش زیان نرساند و تاریکى چاه و وحشت و آنچه به او رسید به او ضرر نزد ; و خدا جبارى را که بر او ستم ورزید ـ پس از آن که ارباب بود ـ برده ى یوسف نمود ، پس او را به رسالت و پیامبرى فرستاد و به وسیله ى او بر امتى رحم کرد . آرى ، صبر این چنین است ، خیر و خوشى و خوبى به دنبال آن است ; پس صبر کنید و وجودتان را به صبر وادارید تا به پاداش و اجر و ثمرات صبر برسید(3) .
حضرت باقر (علیه السلام) فرمود :
الجَنّةُ مَحفُوفةٌ بِالمَکارِهِ وَالصَّبرِ ; فَمَن صَبَرَ عَلىَ المَکارِهِ فِى الدُّنیَا دَخلَ الجَنّةَ . والجهنَّم محفُوفَةٌ بِاللَّذاتِ وَالشَّهواتِ ; فَمَن أعطَى نَفسَهُ لَذَّتَهَا وَشَهْوَتَها دَخَلَ النَّارَ(4) .
بهشت پیچیده به ناگوارى ها و صبر است ; پس کسى که در دنیا بر ناگوارى ها صبر کند وارد بهشت مى شود . و دوزخ پیچیده به لذت ها و خواسته هاى نامعقول است ; پس کسى که لذت ها و خواسته هاى نامعقول را به نفس خود دهد وارد آتش مى شود .
شکیبایى و صبر در آنچه که قرآن و روایات نسبت به آن دستور صبر داده اند ، مسأله اى الهى و اخلاقى و انسانى است ، و امرى است محبوب حق ، و سزاوار اجر بزرگ و ثواب عظیم . صبر ، عامل حفظ دین و نگاهبان انسان از بى میل شدن به حق و حقیقت ، و عامل تقویت روح و روان ، و حافظ انسان از افتادن در دام شیاطین جنى و انسى است .
انسان اگر در پیشامدها و حوادث تلخ و شیرین که غارتگر دین و ایمان است ، و به هنگام طاعت و عبادت ، و به وقت گناه و معصیت صبر کند ، به این معنا که حوادث را هماهنگ با قواعد الهى تحمل کند ، و براى نجات خود به دشمنان حق پناه نبرد ، و به وقت طاعت و عبادت خود را در گردونه بندگى قرار دهد و مقاومت کند ، و زمان آماده شدن زمینه معصیت و گناه ، تلخى گذشت از لذتها را به دوش جان بردارد ، به فرموده قرآن مجید مستحق صلوات و رحمت خداوند مى شود .
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْء مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْص مِنَ الاَْمْوَالِ وَالاَْنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ * الَّذِینَ إِذَا أصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ * أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (5)
ما شما را به چیزى از خوف از دشمن به وقت جنگ ، و گرسنگى و کم شدن از اموال و جانها و میوهها امتحان مى کنیم و به این امور مبتلا مى سازیم . (پیامبر من !) صابران (بر این پنج امتحان) را بشارت بده ، آنان که چون مصیبتى به آنها وارد شد با دل و زبان گفتند : ما از خداییم و به او باز مى گردیم ، از جانب خداوند بر اینان درود و رحمت است و اینان هدایت شدگانند .
. . . وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِن کُلِّ بَاب * سَلامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (6) .
فرشتگان از هر درى در قیامت به آنان(= بهشتیان) وارد مى شوند و مى گویند : سلام بر شما به خاطر اینکه در عبادت و طاعت ، و براى پاک ماندن از معصیت ، و در حوادث و آفات صبر کردید ، پس بهشت براى شما نیکو منزلگاهى است .
مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاق وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (7) .
آنچه (از مال و منال و مقام دنیا) نزد شماست پایان مى پذیرد و آنچه (از ثواب و اجر براى شما) نزد خداست باقى ماندنى و ابدى است ، هر آینه به آنان که صبر کردند جزا مى دهیم بهتر از آنچه در دنیا عمل کردند .
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند :
مَنْ یَتَصَبَّرْ یُصَبِّرْهُ اللهُ وَمَنْ یَسْتَعْفِفْ یُعِفَّهُ اللهُ وَمَنْ یَسْتَغْنِ یُغْنِهِ اللهُ وَما اُعْطِىَ عَبْدٌ عَطاءً هُوَ خَیْرٌ وَاَوْسَعُ مِنَ الصَّبْرِ(8) .
کسى که خود را در گردونه شکیبایى قرار دهد ، خداوند او را به شکیبایى وا مى دارد ، و هرکس خود را به عرصه گاه عفت و پارسایى بکشد ، خداوند او را به پارسایى بیندازد ، و هرکس از خدا بى نیازى بخواهد ، خداوند او را بى نیاز کند . به هیچ بندهای بهتر و گسترده تر از صبر چیزى عطا نشده است.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند :
اَلْحَقُّ ثَقِیلٌ ، وَقَدْ یُخَفِّفُهُ اللهُ عَلى اَقْوام طَلَبُوا الْعاقِبَةَ فَصَبَرُوا نُفُوسَهُمْ ، وَوَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللهِ لِمَنْ صَبَرُوا ، اِحْتَسِبْ فَکُنْ مِنْهُمْ وَاسْتَعِنْ بِاللهِ(9) .
حق سنگین است ، ولی خداوند آن را بر اقوامى که به دنبال عاقبت به خیرى هستند و خود را به صبر و شکیبایى وا مى دارند سبک مى نماید ، آرى حق را براى آنان که اعتماد به درستى وعده خدا براى صبر کنندگان دارند خفیف و آسان مى گرداند . براى خداوند کار نیک انجام بده ، و واقعیات را به حساب بیاور ، در نتیجه از صابران باش و از خدا کمک بخواه .
و نیز آن حضرت فرمودند :
اِصْبِرْ عَلى مَرارَةِ الْحَقِّ ، وَاِیّاکَ اَنْ تَنْخَدِعَ بِحَلاوَةِ الْباطِلِ(10) .
بر تلخى حق صبر کن ، و بر حذر باش از اینکه تن به فریب شیرینى باطل دهى .
مردى از اهل کوهستان از حضرت صادق (علیه السلام) نسبت به مسأله اى نظرخواهى کرد ، حضرت بر خلاف آنچه که آن مرد دوست داشت نظر داد ، امام در چهره او کراهت و بى میلى دید ، به او فرمودند : اى مرد ! بر حق شکیبا باش ، همانا احدى براى حق صبر ننموده مگر اینکه خداوند به چیزى او را عوض داده که براى او بهتر بوده .
از حضرت باقر (علیه السلام) روایت شده :
صبر دو صبر است : صبر بر بلا و حادثه که نیکو و زیباست ، و بهترین دو صبر ، خوددارى از محرمات است .
راستى صبر در همه امور براى اینکه دین و ایمان و عمل و اخلاق انسان سالم بماند ، و عاقبت خوشى نصیب انسان شود ، چه زینت نیکویى و حال پرقیمتى براى آدمى است .
واجب است تائب از گناه با تمرین و ریاضت ، آراسته به صبر شود ، و بر پاک ماندن از گناه اصرار ورزد تا براى همیشه از شر هواى نفس و وساوس شیطانى و معصیت و آلودگى آسوده شود ، که بدون صبر ساختمان توبه برجا نمى ماند ، و رحمت حق بر انسان تداوم نمى یابد .
اسرار موفقیت بر دو نوع است :
یکى محیط ، یعنى مقتضیات اوضاع و احوال .
دوم، استقامت و پافشارى در کار که شرط کمال است .
مبازه براى تغییر دادن عادات واخلاق و آداب و رسوم زندگى مرهون اصطکاک و برخوردهاى جسمى و روحى است . زندگى مسلماً محرومیتها و موفقیتهایى دارد ، شخصى که مى خواهد از نردبان ترقى صعود کند تا از پله اول قطع علاقه نکند به مرحله دوم نمى رسد .
آرى ، باید خستگى و فرسودگى را بر خود تحمل کند تا به اوج عزّت و فضیلت برسد و این است معناى صبر و استقامت .
کسى که مى خواهد مبارزه با فساد اخلاقى کند باید از عادات دیرینه تعلیمى خانوادگى اگر مخالف با شؤون انسانیت است بگذرد ، آنگاه به طریق صلاح و صواب رهسپار شود و از عادات زشت خوددارى نماید تا به فضایل آشنایى و انس بگیرد ، بدون شک بهبود حال و تهذیب نفس سختى و ریاضت دارد ، در این راه باید مبارزه کرد و در راه مبارزه استقامت و شکیبایى به خرج داد ، و این است مفهوم واقعى صبر و شکیبایى .
لقمان حکیم میگوید: میوه شیرین ایمان در اجراى برنامه هاى عالى انسانى اراده اى قوى و آهنین داشت ، او در برابر حوادث طبیعى از قبیل مرگ عزیزان ، از دست رفتن مال خود را نمى باخت و شکیبایى پیشه مى داشت ، و در برابر محرمات چون کوه از خود پایدارى نشان مى داد و در اتمام اعمال نیک بر نیروى صبر و اراده متکى بود ، از این رو نام مقدّسش را در صفحات تاریخ ثابت و ابدى مى بینیم و زمان نیز براى نگاهدارى یادش استقامت خواهد کرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 – بقره : 157. 2 - کافی:2/87.
3 ـ کافى : 2 / 89 ، باب الصبر ، حدیث 6 ; مشکاة الانوار : 21 ، الفصل الخامس ، فى الصبر .
4 ـ کافى : 2 / 89 ، باب الصبر ، حدیث 7 ; بحار الانوار : 68 / 72 ، باب 62 ، حدیث 4 .
تا زمانى که یتیم قدرت بر انجام کارهاى خود را ندارد ، و به این خاطر ممکن است زیان و ضررى متوجه او شود بر اهل ایمان و دلسوزان تکلیف است که به خاطر خدا کار لازم را براى او انجام دهند .
کار براى یتیم از چنان ارزشى برخوردار است که قرآن مجید مى فرماید : دو پیامبر چون موسى و خضر (علیهما السلام) با هم مى رفتند تا به قریه اى رسیدند ، از اهل آن قریه درخواست طعام کردند ولى اهل آن قریه از این که آن دو مسافر ملکوتى را مهمان کنند امتناع ورزیدند ، در آن قریه دیوارى را یافتند که نزدیک به انهدام و خرابى بود ، پس خضر (علیه السلام) به تعمیر و استوار ساختن آن اقدام کرد و پس از بیان مطالبى به موسى (علیه السلام) گفت : دیوار متعلق به دو طفل یتیم در این شهر بود که زیر آن دیوار گنجى متعلق به آن دو یتیم قرار داشت ، دو یتیمى که پدرشان مردى صالح و شایسته بود ، خدا اراده کرد که آن دو یتیم به سن رشد برسند تا در سایه ى رحمت پروردگارت گنجشان را ( که من با تعمیر و استوار کردن دیوار دور از دستبرد قرار دادم ) استخراج کنند(14)
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
کسى که مى خواهد خدا او را در رحمتش درآورد ، و در بهشت جایش دهد ، باید اخلاقش را نیکو گرداند ، و از جانب خود به همگان انصاف دهد ، و به یتیم مهر ورزد ، و ناتوان را یارى رساند ، و براى خدایى که او را آفریده فروتنى کند .
پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : عیسى بن مریم (علیه السلام) بر قبرى عبور کرد که صاحبش در عذاب بود ، سپس سال بعد به آن قبر عبور کرد در حالى که صاحبش دچار عذاب نبود ، به پروردگار گفت : سال اوّل از این قبر عبور کردم صاحبش در عذاب بود ، و سال بعد در عذاب نبود . خدا به او وحى فرمود : اى روح الله ! از او فرزندى شایسته به سنّ رشد رسید که جاده اى را اصلاح کرد ، و یتیمى را پناه داد ، پس به خاطر عمل فرزندش او را آمرزیدم(16)
پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
مَن کفّلَ یَتِیماً وکَفّلَ نَفَقَتَهُ کُنتُ أنا وهُو فِى الجَنّةِ کَهاتینِ ; وقَرَنَ بَینَ أصبَعَیه المُسَبِّحَةَ والوُسطى(17)
کسى که عهده دار یتیمى شود و هزینه ى او را نیز به عهده گیرد ، من و او مانند این دو در بهشتیم و بین دو انگشت مسبّحه و وسط خود را پیوند داد ( تا نزدیک بودن چنین انسانى را در بهشت با خود نشان دهد ) .
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود :
مرد و زن مؤمنى نیست که از روى مهرورزى دستش را بر سر یتیم بگذارد مگر این که خدا به هر مویى که دستش بر آن بگذرد حسنه اى براى او مى نویسد .
پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
بى تردید هنگامى که یتیم گریه کند ، عرش به خاطر او به لرزه آید ، پس پروردگار متعال مى فرماید : چه کسى این بنده ى مرا که در کودکى پدر و مادرش را از او گرفتم به گریه انداخت ؟ به عزت و جلالم سوگند احدى او را ساکت نمى کند مگر این که بهشت را بر او واجب مى کنم .
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود :
أحسِنُوا فِى عَقبِ غَیرِکُم ، تُحْفَظُوا فِى عَقبِکُم(20)
به فرزندان باقى مانده از دیگران نیکى کنید تا به فرزندانى که از شما باقى مى ماند نیکى کنند .
حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمود :
کسى که از مال یتیم از روى ستم و به ناحق یک درهم بخورد ، خدا او را در آتش جاودانه کند .
------------------------------------
1 ـ در تفاسیر و مصادر شیعه و سنى این مطالب ذکر شده است : تفسیر کبیر ( فخر رازى ) : 30 / 243 ، ذیل آیه ى ( وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلى حُبِّهِ . . . ) ; مجمع البیان : 10 / 514 ; تفسیر کشاف : 4 / 670 ; غایة المرام : 368 ; فرائد السمطین : 2 / 53 ; الدر المنثور : 6 / 299 ; تفسیر قمى : 2 / 390 ; تفسیر برهان : 10 / 135 ; تفسیر المیزان : 20 / 212
2 - امالى مفید : 166 ، مجلس 21 ، حدیث 1 ; بحار الانوار : 66 / 380 ، باب 38 ، حدیث 38 .
3- ـ بقره ( 2 ) : 83 . 4- فجر ( 89 ) : 17 .
5- انسان ( 76 ) : 8 . 6ـ بقره ( 2 ) : 215 .
7ـ نساء ( 4 ) : 6 . 8ـ نساء ( 4 ) : 3 .
9ـ نساء ( 4 ) : 2 . 10- نساء ( 4 ) : 6 .
11- نساء ( 4 ) : 10 . 12- ضحى ( 93 ) : 6 .
13- ضحى ( 93 ) : 9 .
14- ( فَانطَلَقَا حتَّى إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَة اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَاراً یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً * قَالَ هذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْراً * أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَة غَصْباً * وَأَمَّا الْغُلاَمُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَاناً وَکُفْراً * فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْراً مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْماً * وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً مِن رَّبِّکَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْراً ) کهف ( 18 ) : 77 ـ 82 .
15- امالى صدوق : 389 ، المجلس الحادى و الستون ، حدیث 15 ; بحار الانوار : 72 / 18 ، باب 33 ، حدیث 6.
16- کافى : 6 / 3 ، باب فضل الولد ، حدیث 12 ; بحار الانوار : 72 / 2 ، باب 31 ، حدیث 2 .
17- قرب الاسناد : 45 ; بحار الانوار : 72 / 3 ، باب 31 ، حدیث 4 .
18 - ثواب الاعمال : 199 ; بحار الانوار : 72 / 4 ، باب 31 ، حدیث 9 .
19- ثواب الاعمال : 200 ; بحار الانوار : 72 / 5 ، باب 31 ، حدیث 12 .
20- نهج البلاغه : 833 ، حکمت 264 .
اهل بیت و وفاى به عهد
داستان نزول آیه چنین است که حضرت حسن(ع) و حسین(ع) بیمار شدند ، رسول خدا و جمعى از چهره هاى برجسته از آن دو بزرگوار عیادت کردند . پیامبر هنگام عیادت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود : اگر به خاطر بهبود دو فرزندت نذرى را بر عهده مى گرفتى در شفاى آنان بى اثر نبود . آن حضرت و فاطمه ى زهرا (علیهما السلام)نذر کردند که اگر خداى مهربان آن دو را شفا دهد سه روز روزه بگیرند ، فضه ى خادمه هم به دنبال آن دو بزرگوار متعهد سه روز روزه گرفتن شد .
حسن و حسین پس از آن نذر شفا یافتند در حالى که خاندان طهارت پس از شروع روزه جهت افطار چیزى نداشتند ، امیرالمؤمنین(علیه السلام) سه پیمانه جو از بازار قرض گرفت که در برابرش پارچه اى پشمین براى قرض دهنده ببافد ، جو را به خانه آورد ، حضرت زهرا (علیها السلام) آن را آسیاب کرد و نان پخت و على (علیه السلام) پس از نماز مغرب نان را جهت افطار بر سر سفره گذاشت که ناگهان مسکینى به آنان مراجعه کرد و درخواست کمک نمود ، همه ى اهل خانه نان خود را به او بخشیدند و با آب افطار کردند ; شب دوم هم یتیمى طلب غذا کرد باز همه ى خانواده نان خود را به او دادند ، و شب سوم اسیرى دق الباب کرد و این بار هم همه ى خانواده سهم خود را به او بخشیدند و جز با آب افطار نکردند .
روز چهارم در حالى که نذرشان را ادا کرده بودند ، على (علیه السلام) همراه دو فرزندش نزد پیامبر آمدند ، چون پیامبر در حسن و حسین از شدت گرسنگى، ضعف و ناتوانى دید گریست . در این وقت جبرئیل با سوره ( هل أتى ) بر حضرت نازل شد(1) .
توجه به نیازهای افراد جامعه و چشم نپوشیدن از آنها را نمی توان تنها در یک شعار خلاصه نمود بلکه برای حل مشکل باید گام برداشت، آنسان که خود را مواجه اصلی مشکل دانسته و در رفع آن بکوشیم. مقام شامخ اهل بیت(ع) این تجلی را به تصویر کشیده اند که در جای جای زندگی ایشان، توجه به نیازمند، امری الهی و ارزشی قلمداد می شده است.
توجه به یتیمان
یکی از اقشاری که توجه به آنها در جامعه بر هر مسلمان و اهل مروتی لازم است افراد بی سرپرست و به تعبیری(یتیم) است؛ کسانیکه بر اثر از دست دادن پناهگاه عاطفی خود به سختی شکننده شده و آمادگی فروپاشی در برابر هر مشکل کوچک را دارا میباشند. توجه به یتیمان که در آموزه های عملی اهل بیت(ع) به وفور به چشم می خورد را نباید در توجه مادی و بذل مال منحصر دانست از این رو در روایات ما حتی به نگاه محبت آمیز به یتیم نیز سفارش شده است؛ چرا که چنین افرادی به تغذیه عاطفی و روحی نیازمند ترند.
در این مقال با توجه به اهمیت برخورد با این دسته از افراد و موضوعیتی که یتیم در آیه شریفه و شان نزول آن دارد به بیان نکاتی با توجه به آیات و روایات شریفه در این باره می پردازیم.
در روایات اهل بیت(ع) آمده است:
چهار چیز است که اگر در مومنی باشدخدا او را در اعلى علیین در غرفه هایى بالاتر از دیگر غرفه ها در شریف ترین محل جاى مى دهد : کسى که یتیمى را پناه دهد و به او نظر محبت اندازد و نسبت به وى پدرى مهربان باشد ، و کسى که به ناتوان رحم کند و او را یارى دهد و امورش را کفایت نماید ، و کسى که هزینه ى پدر و مادرش را بپردازد و با آنان مدارا کند و نسبت به هر دو نیکى ورزد و آنان را غصه دار ننماید ، و کسى که به حقوق غلام و کنیز و خدمتکارش تجاوز نکند و او را بر آنچه تکلیف مى کند یارى دهد و او را در امورى که در طاقت او نیست به کار نگیرد .
یتیم یا به خاطر مرگ پدر از نوازش و محبت پدرانه محروم شده ، یا به سبب مرگ مادر از آغوش عاشقانه مادرانه بى بهره گشته ، یا هر دو منبع لطف و فیض و عشق و محبت را از دست داده است .
از وظایف الهى و تکالیف قرآنى و مسؤولیت هاى اسلامى اهل ایمان توجه همه جانبه به یتیمان براى جلب خشنودى خداست .
قرآن مجید و روایات در ضمن بیان مطالبى لطیف و اشاراتى دقیق ، و سفارشاتى عمیق و توصیه هایى بسیار مهم مردم را به رعایت حقوق همه جانبه یتیمان دعوت کرده و این کار را از اعظم عبادات و افضل قربات شمرده اند .
حق یتیم آن چنان عظیم است که قرآن بیست و سه بار از یتیم یاد کرده ، و فصل جداگانه اى در روایات اهل بیت (علیهم السلام) به این برنامه بسیار مهم اختصاص یافته است .
قرآن مجید نسبت به ایتام این عناوین را به کار گرفته است :
احسان به یتیم ، اکرام به یتیم ، اطعام یتیم ، انفاق به یتیم ، امر ازدواج یتیم ، پناه دادن به یتیم ، کار براى یتیم ، حفظ مال یتیم ، خوردن مال یتیم ، برخورد قهر آمیز با یتیم .
آیات کریمه قرآن به ترتیب عناوین بالا عبارت است از آیاتى که در این سطور مى نگارم :
و یاد کنید هنگامى را که از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و تهیدستان احسان و نیکى کنید .
چنین نیست که خدا شما را خوار و پست کرده باشد ، بلکه علّت خوارى و پستى شما این است که یتیم را گرامى نداشتید و حقوقش را رعایت ننمودید .
از آیه ى شریفه استفاده مى شود که هرکس به اکرام یتیم و رعایت حق او برخیزد ، مورد اکرام حضرت حق قرار مى گیرد و در پیشگاه حضرت ربّ رفعت مقام مى یابد .
و پیوسته در عین دوست داشتن طعام براى خودشان آن را به تهیدست و یتیم و اسیر مى خورانند .
در این آیه ى شریفه خداى مهربان اطعام به یتیم را از اعمال قابل تقدیر اهل بیت (علیهم السلام) شمرده است ، اهل بیتى که به فرموده ى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) ، هم سنگ قرآن و در همه ى امور زندگى براى همه ى مردم سرمشق حسنه هستند .
از تو مى پرسند چه چیزى را انفاق کنند ، بگو : آنچه را از مال انفاق مى کنید به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و تهیدستان انفاق کنید .
یتیمان را نسبت به امور دینشان و اخلاق و رفتارشان و نحوه ى تصرف در اموالشان تا زمانى که براى ازدواج آماده شدند و مسأله ى نکاح براى آنان سهل و آسان آمد آزمایش کنید ، اگر توان ازدواج داشتند اموالشان را در اختیارشان قرار دهید . . .
و اگر مى ترسید که در ازدواج با یتیمان نتوانید عدالت را رعایت کنید پس با آن کس از زنان که خوشایند شماست ازدواج کنید .
اگر از پدر یتیم یا مادرش یا از هر دو نفر مالى براى یتیم باقى ماند بر سرپرست یتیم واجب است که در حفظ آن مال بکوشد ، و پس از رشد یتیم ـ سن تشخیص مسائل مربوط به امور مالى ـ آن مال را تا دینار آخر در اختیار او قرار دهد .
اموال یتیمان را به خود آنان بدهید و مال نامرغوب خود را با مال مرغوب آنان جابه جا نکنید ، و اموال آنان را به ضمیمه ى اموال خود نخورید ، زیرا این کار گناهى بزرگ است .
پس اگر از آنان رشد و صلاحیتى در کارگردانى زندگى و تصرف در اموال یافتید اموالشان را در اختیارشان بگذارید ، و اموالشان را به خیال این که مبادا کبیر شوند از روى اسراف و شتاب نخورید . . .
تصرف در اموال یتیمان بدون مجوز شرعى ، و خوردن آنچه در مالکیت آنان است گناهى بسیار سنگین و سبب دچار شدن به عذاب الهى است .
بى تردید کسانى که اموال یتیمان را از روى تجاوز و ستم مى خورند جز این نیست که در شکم هایشان آتش مى خورند و به زودى در آتش برافروخته درآیند .
از امورى که بسیار پسندیده و باارزش و از خصلت هاى نیک انسانى است پناه دادن به یتیم است .
پناه دادن به یتیم براى مصون ماندن او از آفات و بلاها و حوادث تلخ و قرار گرفتنش در مدار امنیت و تربیت و رشد و صلاح لازم کار بسیار باارزشى است که حضرت حق به خود نسبت داده است ، و در حقیقت کسى که یتیم را پناه دهد کارى الهى انجام داده است .
آیا خدا تو را یتیم نیافت پس پناهت داد ؟
از کارهاى زشتى که بنا بر روایات اهل بیت (علیهم السلام) عرش را به لرزه مى آورد برخورد نامناسب و قهر آمیز با یتیم است ، برخوردى که دل او را مى سوزاند و اشکش را جارى مى کند و او را در فشار روحى قرار دهد .
خداى مهربان که ولى و سرپرست حقیقى ایتام است و مردم مؤمن را وکیل خود در این سرپرستى گرفته از این که با یتیم برخورد قهر آمیز شود نهى فرموده است :
و اما یتیم ، از وظایف و تکالیفت درباره ى او این است که با وى برخورد قهر آمیز ننمایى .
از مهم ترین مسائلی که پیرامون پیامبری مطرح است، بحث اعجاز و ارائه معجزه است. در تاریخ زندگی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) نیز قرآن از ویژگی خاصی برخوردار است. اما معجزات پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) منحصر به قرآن نبوده است ، بلکه آن حضرت گاه در مناسبتهاى مختلف به منظور اقناع مردم دست به اعجاز مى زد . در این زمینه باید خاطرنشان ساخت که اصولاً یک محاسبه عقلى وجود معجزاتى غیر از قرآن را در زندگانى پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) ثابت مى کند : پیامبر براى حضرت موسى از 9 معجزه سخن مى گوید(1) و براى حضرت مسیح نیز 5 معجزه را متذکر مى شود(2) . آیا مى شود پذیرفت پیامبر اسلام ، که خود را برتر از پیامبران گذشته و خاتم آنان مى شمرد ، خود با نقل این همه معجزات گوناگون براى پیامبران قبلى ، تنها یک معجزه داشته باشد ؟ ! و آیا مردم ، با توجه به صدور آن همه معجزات از پیامبران پیشین ، تمناى معجزات مختلف از پیامبر نداشتند و به دیدن یک معجزه از وى اکتفا مى کردند ؟ ! وانگهى قرآن معجزات متعددى را براى پیامبر ذکر کرده است که ذیلاً بدانها اشاره مى کنیم :
الف ـ شق القمر : زمانى که مشرکان ایمان خود را منوط به دو نیم شدن ماه به اشاره پیامبر دانستند ، حضرت به اذن الهى این کار را انجام داد ، چنانکه قرآن مى فرماید :
رستاخیز نزدیک شد ، و ماه به دو نیم گشت ، اگر آیتى ( معجزه اى ) را ببینند روى برگردانده و مى گویند سحرى است مستمر .
ذیل آیه کاملاً گواه آن است که مقصود از آیه ، شکافتن ماه در روز رستاخیز نیست ، بلکه مربوط به عصر پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) است .
ب ـ معراج : پیامبر اکرم در یک شب از مسجدالحرام در مکّه به مسجد الاقصى در فلسطین ، و از آنجا به جهان بالا رفت سیرى چنین عظیم در زمانى آن سان کوتاه ، از دیگر معجزات پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) است که در قرآن نقل شده است ، و قدرت الهى بالاتر از آن است که عوامل طبیعى مانع از عروج فرستاده وى به عالم بالا باشد(4) .
ج ـ مباهله با اهل کتاب : پیامبر براى اثبات حقانیت خود عده اى از اهل کتاب را به مباهله دعوت کرد و گفت بیایید تا خود ، فرزندان و زنانمان به مباهله برخیزیم . مسلّم است که مباهله به نابودى یکى از دو طرف منتهى مى شد ولى او آمادگى خود را اعلان کرد و در نتیجه آن گروه از اهل کتاب ، با مشاهده قاطعیت و استوارى پیامبر اسلام و اینکه وى عزیزترین کسان خویش را بى پروا به عرصه مباهله آورده است ، عقب نشینى کردند . و تن به قبول شرایط پیامبر دادند(5) .
از آنجا که ملاک ارزش انسان در میزان حق و ترازوى عدل ، ایمان و معرفت و تقواست و بر اساس آیات و روایات ، ایمان و معرفت و تقواى اهل بیت از همه آفریده هاى صاحب عقل و دارندگان زمینه تکلیف ـ هم چون فرشتگان و جن و انس ـ بیشتر و استوارتر و گسترده است و ایمانشان در بلندترین نقطه اوج و معرفت ، و دانششان ـ نسبت به گذشته و آینده و در مورد حقایق امور و ظاهر و باطن هستى ـ فراگیر و پرهیزکارى و تقوایشان در عالى ترین مرحله است ، به همین خاطر از همه موجودات و آفریده ها برتر و بهترند و قبول ولایت و امامتشان تا قیامت بر همگان لازم و واجب و هیچ کس ـ هرچه باشد و هرکه باشد ـ بدون اقتدا به آنان و اطاعت از آن بزرگواران به جایى نمى رسد و کور دلو کالانعام و میتباقى خواهد ماند گرچه به صورت ظاهر زنده باشد و ادعاى بینایى و علم و معرفت کند و خود را انسان بداند .
به حکم عقل ، اطاعت جاهل از عالم ، نادان از دانا ، غیر متخصص از متخصص ، گمراه از هادى و آنکه بافت وجودى اش مأموم بودن است از امام به حق ; واجب و لازم است و هیچ عقل سالمى امتناع از این حقیقت را ندارد و نخواهد داشت .
بى تردید اگر انسان در هر شرایطى که باشد و در هر کجا که زندگى کند ، با دست یافتن به معرفت اهل بیت (علیهم السلام) که امامان به حق و منصوبان از جانب خداى مهربانند ، مأموم آنان نشود و آیین و دینش را از آنان نگیرد و در راهشان که صراط مستقیم حق است قدم ننهد و از فرهنگ ثمر بخششان که تفسیر آیات کتاب خداست پیروى نکند و فرمان هاى استوارشان را اطاعت ننماید ، گرچه همه عمرش در مدار جهاد و کوشش قرار گیرد و چون چشمه فصل بهار از وجودش عمل خیر بجوشد ، به فرموده پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) به نتیجه و منفعت کوشش خود نخواهد رسید و تا رسیدن به هلاکت ابدى و شقاوت همیشگى ، در ضلالت و گمراهى خواهد ماند !
آرى ، انسانى تا ابد از گمراهى مصون است و از کوشش و جهادش بهره خواهد برد و عمرش ضایع نخواهد شد و در پیشگاه حق عملش مقبول و لغزشش مغفور و کوششش مشکور است که به قرآن مجید و اهل بیت تمسّک جوید . این معنا را جوامع حدیثى تسنن و تشیع از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)روایت کرده اند
:
من چیزى را در میان شما به یادگار گذاشته ام که چون به آن چنگ زنید هرگز پس از من گمراه نشوید ، یکى از آن دو از دیگرى بزرگ تر است : کتاب خدا که ریسمانى کشیده شده از جانب خدا به سوى زمین است و عترتم اهل بیتم و این دو هرگز از هم جدا نگردند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند ; پس با تأمل و دقت بنگرید که در نبودن من حق مرا درباره این دو گوهر گرانبها چگونه ادا مى کنید ؟
با توجه به آیات و روایات و مطالبى که در فصل قبل مشخص شد و با تکیه بر آیه مباهلهکه از شخص امیرالمؤمنین (علیه السلام) تعبیر به نفس شده مى توان اثبات کرد که وجود علوى که ریشه وجود یازده امام معصوم است ، حقیقت نورى اش با نور محمّدى یکى است و تفاوت آن دو فقط در جنبه جسمى و مادى است .
امام صادق (علیه السلام) در روایتى مهم مى فرماید :
خدا بود وقتى که « کان » نبود پس کان و مکان را آفرید و نور الانوارى که انوار از آن نورانى شدند خلق کرد و در آن نورش که همه انوار از آن نورانى شدند جارى ساخت و آن نورى است که محمّد و على را از آن پدید آورد .
در تفسیر الامام العسکرى (علیه السلام) : 656 و بحار الأنوار : 37/48 ، باب 50 ، حدیث 27 در ذیل حدیث شریفى که از رسول با کرامت اسلام (صلى الله علیه وآله) نقل شده است در تفسیر آیه شریفه مباهله چنین آمده است :
با توجه و تدبر در مصادر اصیل شیعه و حتى کتب عامه مى توان چنین نتیجه گرفت که : ( أجمع المفسرون على أن المراد بالنفس هاهنا على (علیه السلام) ) ، که در الصواعق المحرقه : 238 نیز چنین بیان شده است . مرحوم علامه مجلسى نیز در بحار الأنوار : 35/257 ، باب 7 . بابى را به این آیه شریفه اختصاص داده اند .
و در روایت دیگرى فرمود :
یا على ! من و تو از یک نور آفریده شده ایم سپس آن نور در پشت آدم قرار گرفت تا در پشت عبدالمطلب دو بخش شد : بخشى در پشت عبداللّه قرار گرفت و بخشى هم در پشت ابوطالب .(8)
به این خاطر هیچ نورى و روحى با پیامبر مأنوس تر از نور و روح علوى نبود و حضرت حق ، شب معراج به سبب این انس با صداى وجود مبارک امیرمؤمنان (علیه السلام) با حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) سخن گفت و به همین جهت بین محمّد و على عقد اخوت و برادرى بست تا این اخوت و برادرى و یگانگى را نیز در عالم خلق و جهان طبیعت بروز و ظهور پیدا کند و به این علت به او مى فرمود :
إنّکَ تَسمَعُ مَا أسمَعُ وَتَرَى مَا أَرَى .(9)
آنچه را من مى شنوم تو نیز مى شنوى و آنچه را من مى بینم تو هم مى بینى .
بر اساس روایات و دلایل متین و استوار ، على سرّ و باطن محمّد است و محمّد فیض الهى است . و این خواست خداست که ولایت را باطن و سرّ رسالت قرار داد تا هرجا محمّد ظهور مى کند این باطن و سر با او باشد ; پس بى ولایت امیرمؤمنان ، رسالت ناقص است .
( . . . وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ . . . ) .(10)
. . . و اگر انجام ندهى پیام خدا را نرسانده اى . . .
وجود مقدس اسداللّه الغالب على بن أبى طالب (علیه السلام) در مرحله و مرتبه ولایتش به اذن حق متصرف در ملکوت و مالک باطن وجودات و جلوه گاه همه مدارج غیب و شهود است و هیچ تصرفى در هستى بدون توجه نورى حضرتش صورت نمى گیرد پس بدون حبّ على و قبول ولایت او نمى توان به حبّ رسول و حبّ خداوند متعال رسید چون ولى اللّه باب اللّه است و نور محمّدى و علوى آغاز و انجام هستى است .
بِکُمْ فَتَحَ اللّهُ وَبِکُمْ یَخْتِمُ ، وَإیابُ الْخَلْقِ إلَیْکُمْ .(11)
خدا با شما آغاز کرد و با شما پایان مى دهد و بازگشت خلق به سوى شماست .
چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم *** از روى یقین در همه موجود على بود
این کفر نباشد سخن کفر نه این است *** تا هست على باشد و تا بود على بود
در ضمن روایاتى که در کتب معتبر و اصیل اسلامى آمده ، اوصاف دوازده امام معصوم را در همه زمینه ها یکى مى داند چرا که خلقت آنان از همان نور و حقیقت رسول با عظمت اسلام (صلى الله علیه وآله) است .
باید گفت : به غیر از مقام نبوت آنچه از معانى و حقایق و . . در وجود مبارک رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) است ، بى کم و کاست در امامان معصوم (علیه السلام) تجلّى دارد و همه آنان ـ چنان که خود فرموده اند ـ اسماى حسناى الهى هستند ،( نَحْنُ وَاللّهِ أسمَاؤُهُ الحُسنىَ ).(12)
و به همین خاطر جهانیان وام دار اینانند و اینان را بر جهانیان حقوقى است که اداى آن حقوق بر عهده جهانیان واجب و لازم است چنان که در کتاب شریف الکافى از معصوم روایت مى کند :
الدُّنیَا وَمَا فِیهَا للّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى ، وَلِرَسُولِهِ ، وَلَنَا ، فَمَن غَلَبَ عَلَى شَیء مِنهَا فَلیَتَّقِ اللّهَ ، وَلْیُؤَدِّ حَقَّ اللّهِ تَبَارکَ وَتَعَالَى ، وَلْیَبَرَّ إخوَانَهُ ، فَإنْ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَاللّهُ وَرَسُولُهُ وَنَحنُ بُرَآءُ مِنهُ .(13)
دنیا و آنچه در آن است در سیطره مالکیت خداى بزرگ و پیامبرش و ما قرار دارد پس هر کس به چیزى از آن دست یافت باید تقواى الهى را رعایت کند و به اداى حق خدا برخیزد و به برادرانش نیکى کند ، اگر چنین نکند خدا و رسولش و ما از او بیزاریم .
در هر صورت ریشه وجودى اهل بیت (علیهم السلام) ، حقیقت نوریّه محمّدیه است که از طریق جلوه تامّش بر على و فاطمه (علیهم السلام) است و ایجاد علقه زوجیت بین این دو دریاى شگرف معنوى سبب ظهور یازده مظهر تام و مُظهر کل شد و از همان زمان هم براى هدایت جهانیان به نام آن بزرگواران و تعدادشان ، همگان را توجه داد .
جابر بن عبداللّه انصارى که تا پایان عمر مورد عنایت و احترام اهل بیت (علیهم السلام)بوده ، مى گوید :
هنگامى که خداى عزّ و جلّ آیه شریفه :( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الاَْمْرِ مِنْکُمْ )(14)را بر پیامبرش محمّد نازل کرد من گفتم : اى فرستاده خدا ! ما خدا و پیامبر را شناختیم ، اولوالامرى که خدا طاعتشان را به طاعت تو مقرون نموده کیانند ؟ حضرت فرمود : جابر ! جانشینان من و پیشوایان مسلمانان پس از من هستند ; اول آنان على بن ابى طالب سپس حسن و حسین آنگاه على بن الحسین و بعد محمّد بن على که در تورات معروف به باقر است و تو او را درک مى کنى ، هرگاه زیارتش کردى سلام مرا به او برسان سپس صادق جعفر بن محمّد و بعد از او موسى بن جعفر و پس از او على بن موسى آنگاه محمّد بن على سپس على بن محمّد سپس حسن بن على آنگاه هم نام و هم کنیه من حجّت خدا در زمین و باقى مانده او در میان بندگانش فرزند حسن بن على خواهد بود ، همان که خداى متعال ، خاور و باختر زمین را به دست او بگشاید و همان که از دیده شیعیان و دوستانش پنهان خواهد شد و در آن زمان جز آنکه خدا دلش را براى ایمان خالص کرده ، کسى در اعتقاد به امامت او پابرجا و استوار نخواهد ماند .(15)
نکته قابل توجه دیگرى که در مورد حقیقت وجودى اهل بیت (علیهم السلام) در روایات صادر از آن ذوات مقدس به چشم مى خورد ، تشبیه بسیار عمیق و پر معناى اهل بیت (علیهم السلام) به شجره طیّبه است .
امام صادق (علیه السلام) شجره طیبه را که حضرت حق در قرآن در سوره ابراهیم(16) ذکر فرموده ، در برابر پرسشى که عمرو بن حُریث از آن حضرت درباره آن مى پرسد چنین توضیح مى دهد :
رَسُولُ اللّهِ (صلى الله علیه وآله) أصلُهَا ، وَأمِیرُالمُؤمِنینَ (علیه السلام) فَرْعُهَا ، وَالأَئِمَّةُ مِن ذُرِّیَّتِهِمَا أغصَانُها ، وَعِلمُ الأَئمّةِ ثَمَرَتُهَا ، وَشِیعَتُهُم المُؤمِنُونَ وَرَقُها ، قَال وَاللّهِ إنَّ المُؤمِنَ لَیُولَدُ فَتُورِقَ وَرَقَةٌ فِیهَا وإنَّ المُؤمِنَ لَیَمُوتُ فَتَسْقُطُ وَرَقَةٌ مِنهَا .(17)
پیامبر خدا ریشه آن و امیرالمؤمنین تنه آن و امامان از نسل پیامبر و على شاخه هاى آن و دانش امامان میوه آن و شیعیان مؤمنشان برگ آن هستند . فرمود : به خدا سوگند که مؤمن به دنیا مى آید پس درخت برگى برمى آورد و مؤمن از دنیا مى رود پس از درخت برگى مى افتد .
در این روایت ، علاوه بر اثبات حقیقت وجودى واحد ائمه اطهار (علیهم السلام) از تشبیه شیعیان مؤمن به اوراق شجره طیبه ، به این مطالب مى توان رسید که حقیقت وجودى شیعیان مؤمن برگرفته از انوار تابناک اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است .
در روایتى آمده است که :
شیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طینَتِنا یَفْرَحُونَ لِفَرَحِناوَیَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا.(18)
نقطه مقابل شجره طیبه ، شجره خبیثه است که هدف از بیان آن ، مجسم ساختن چهره واقعى کلمه شرک و برنامه هاى انحرافى و مردم فاسد و کافر و خبیث است که با بى توجهى به دستورها و اوامر اهل بیت (علیهم السلام) و انقطاع از شجره طیبه ، به شجره خبیثه ملحق شده اند ، شجره اى که ( اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الاَْرْضِ مَالَهَا مِن قَرَار ) از زمین کنده شده و قرارى ندارد و بى ریشه است که در برابر توفان ها هر روز به گوشه اى پرتاب مى شود .
در روایات آمده است که شجره طیبه پیامبر و على و فاطمه و فرزندان آنها هستند و شجره خبیثه بنى امیه است (19 .
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اسراء/101 . 2 ـ آل عمران/49 .
3 ـ قمر/1 ـ 2 . 4 ـ اسراء/1 .
5 ـ آل عمران/61 .
6ـ سنن الترمذى : 5/663 ; بحار الأنوار : 23/118 ، باب 7 ، حدیث 36 .
7 ـ الکافى : 1/441 ، باب مولد النبى ووفاته ، حدیث 9 ; بحار الأنوار : 15/24 ، باب 1 ، حدیث 46 .
8 ـ بحار الأنوار : 5/11 ، حدیث 12 .
9 ـ نهج البلاغة : 562 ، خطبه 234 ; عوالى اللئالى : 4/122 ، حدیث 204 ; بحار الأنوار : 18 / 223 ، باب 1 ، حدیث 61 .
10 ـ مائده ( 5 ) : 67 .
11 ـ عیون اخبار الرضا : 2/272 ; مفاتیح الجنان ، زیارت جامعه کبیره .
12 ـ الکافى : 1/145 ، باب النوادر ، حدیث 4 .
13 ـ الکافى : 1/408 ، باب أن الأرض کلها للامام (علیه السلام) ، حدیث 2 .
14 ـ نساء ( 4 ) : 59 .
15 ـ مناقب : 1/282 ; کمال الدین : 253 ; کفایة الأثر : 53 .
16 ـ ابراهیم ( 14 ) : 24 .
17 ـ الکافى 1/428 ، باب فیه نکت ونتف من التنزیل فى الولایة ، حدیث 80 ( با کمى اختلاف ) ; تفسیر الصافى : 1/886 .
18. الأمالى، طوسى : 299 ، حدیث 588 .
19- تفسیر نور الثقلین : 2 ذیل آیه شریفه .
پس از وفات رسول اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم) فاطمه زهرا(علیها السلام) را در کنار قبر حمزه در احد مشاهده کردم، در حالى که به شدّت منقلب بود و اشک مىریخت. صبر کردم تا آرام گرفت، آنگاه به حضور ایشان رسیدم و عرضه داشتم: اى بانوى من! سؤالى برایم پیش آمده است که مىخواهم با شما در میان بگذارم.
فرمود: بپرس!
عرض کردم: آیا رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) قبل از وفات خود، تصریحى بر امامت على(علیه السلام )داشته است؟ و آیا از طرف ایشان نصّى بر این مطلب وجود دارد؟ فرمود:
«واعجباه! أنسیتم یوم غدیرخم؛ شگفتا و عجبا! آیا روز غدیرخم را فراموش کردهاید؟»
عرضه داشتم: روز غدیر را مىدانم (و آن غیر قابل انکار است)، از آن اسرارى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) با شما در میان گذاشته، مرا آگاه کنید، فرمود:
«اشهداللّه تعالى لقد سمعته یقول: علىٌّ خیر من أخلّفه فیکم، و هو الامام والخلیفة بعدى، و سبطاى و تسعة من صلب الحسین أئمّة أبرار، لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادین مهدیّین، و لئن خالفتموهم لیکون الاختلاف فیکم الى یوم القیامة؛ خدا را شاهد مىگیرم که شنیدم رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: على بهترین کسى است که او را جانشین خود در میان شما قرار مىدهم. على امام و خلیفه بعد از من است، و دو فرزندم (حسن و حسین) و نه تن از فرزندان حسین پیشوایان و امامانى پاک و نیکند. اگر از آنها اطاعت کنید، شما را هدایت خواهند نمود، و اگر مخالفت ورزید، تا روز قیامت بلاى تفرقه و اختلاف در میان شما حاکم خواهد شد.»
پرسیدم: بانوى من! پس چرا على(علیه السلام) سکوت کرد، و براى گرفتن حقّ خویش قیام نکرد؟
حضرت زهراعلیها السلام در پاسخ فرمود:
«یا اباعمر لقد قال رسول اللّهصلى الله علیه وآله وسلم: مثل الامام مثل الکعبة اذ تؤتى و لا تأتى - أو قالت: مثل علىّ - ثمّ قالت: أما واللّه لو ترکوا الحقّ على أهله و اتبعوا عترة نبیّه لما اختلف فىاللّه اثنان، و لورثها سلف عن سلف و خلف بعد خلف حتى یقوم قائمنا التاسع من ولد الحسین، و لکن قدّموا من أخّره اللّه و أخّروا من قدّمه اللّه، حتى اذا ألحدوا المبعوث و أودعوه الجدث المجدوث، اختاروا بشهوتهم و عملوا بآرائهم، تبّاً لهم أو لم یسمعوا اللّه یقول: «و رَبُّکَ یَخْلُقُ مایَشاءُ وَ یَخْتارُ ماکانَ لَهُمُ الخِیَرَةُ»(4)؟ بل سمعوا و لکنّهم کما قال اللّه سبحانه: «فَاِنَّها لا تَعْمَى الاَبْصارُ وَلکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الّتى فی الصُّدُورِ»(5) هیهات بسطوا فى الدّنیا آمالهم و نسوا آجالهم، فتعساً لهم و أضلّ أعمالهم، أعوذبک یا ربّ من الحُور بعد الکَوْر؛ اى اباعمر، رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: مَثَلِ امام (مثل على)، همانند کعبه است، که مردم به سراغ آن مىروند، نه آنکه کعبه به سراغ مردم بیاید.
(سپس حضرت زهراعلیها السلام ادامه داد:)
آگاه باش! به خدا سوگند! اگر حق را به اهلش واگذار مىکردند و از عترت رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم اطاعت مىنمودند، دو نفر هم (در حکم خداوند) با یکدیگر اختلاف نمىکردند، و امامت همان گونه که پیامبر خداصلى الله علیه وآله وسلم معرّفى فرمود، از علىعلیه السلام تا قائم ما، فرزند نهم حسین، از جانشینى به جانشینى دیگر به ارث مىرسید. اما کسى (ابوبکر) را مقدّم داشتند که خدا او را کنار زده بود، و کسى (على) را کنار زدند که خدا او را مقدّم داشته بود. نتیجه آن شد که محصول بعثت را انکار کردند و به بدعتها روى آوردند، آنها هوا پرستى را برگزیدند و براساس رأى و نظر شخصى عمل کردند، هلاکت و نابودى بر آنان باد! آیا نشنیدند کلام خدا را که فرمود:
«پروردگار تو هرچه بخواهد، مىآفریند و هرچه بخواهد، برمىگزیند، آنان (در برابر او) اختیارى ندارند.»؟
آرى شنیدند، اما همان گونه که قرآن فرمود:
«چشمهاى ظاهر نابینا نمىشود، بلکه دلهایى که در سینههاست، کور مىشود.»
افسوس که آنان آرزوها و هوسهاى خود را تحقّق بخشیدند و از مرگ و قیامت غافل ماندند! خدا نابودشان گرداند و آنان را در کارهایشان گمراه کند.
پروردگارا! به تو پناه مىبرم از کمى یاران پس از فراوانى آنان.»(6)
آنها مىدانستند که خاندان رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم و اهل بیت مطهّر، هیچ گونه دلبستگى به مال دنیا ندارند، و تمام همّ و غمّ آنان حفظ مکتب اسلام و پایدارى از اصالت آن است و اگر این واقعیت براى عامّه مردم به اثبات برسد پایههاى لرزان حکومت جدید، سستتر خواهد شد. بنابراین، نیازمند سوژهاى بودند که اذهان مردم را به سوى دیگرى هدایت کنند و مشکل اصلى حکومت با خاندان رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم را دعواى ارث و میراث و درد مال و منال جلوه دهند؛ لذا بهترین سوژه را گرفتن فدک یافتند، و با تحریف سخنان رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم مشروعیتى براى کار ناپسندیده خود تدارک دیدند.
حضرت زهراعلیها السلام که به خوبى از اهداف آنان اطلاع داشت، فرصت را مغتنم شمرد و خطبه مشهور خود را در مسجد مدینه ایراد فرمود؛ خطبهاى که طنین سخنان رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم را در اذهان مردم به یاد مىآورد، گویى که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بر بالاى منبر خطبه مىخواند!
حضرت در این خطبه، حقایق فراوانى را با مردم در میان گذاشت، و پردههاى تزویر و تحریف را کنار زد و چهره غبارگرفته حقیقت را به مردم نشان داد. او چنان مستدل و مستحکم سخن گفت که خلیفه اوّل در برابر منطق قوى ایشان تسلیم شد و دستور بازگرداندن فدک را صادر نمود (گرچه با فاصله کمى مجدّداً به دستور نخست خود بازگشت). نتیجه خطبه حضرت، بسیار جالب و قابل توجّه است؛ بعد از آن خطبه تاریخى جمعى به حضرت زهراعلیها السلام گفتند:
«یا بنت محمّد! لو سمعنا هذا الکلام منک قبل بیعتنا لأبى بکر ما عدلنا بعلىّ أحدا؛ اى دختر رسول خدا! اگر قبل از بیعت با ابوبکر این سخنان را از تو مىشنیدیم، به هیچ وجه کسى را بر علىعلیه السلام ترجیح نمىدادیم!»
اینجا بود که حضرت در جواب آنان به جریان غدیرخم اشاره کرده، فرمود:
«هل ترک أبى یوم غدیرخم لأحد عذرا؟؛ آیا پدرم رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم پس از حادثه غدیرخم، جایى براى عذرآوردن باقى گذاشته بود؟»
در کتاب دلائل الامامه نقل شده است: بعد از اینکه حضرت زهراعلیها السلام آن خطبه غرّا را ایراد فرمود، در هنگام بازگشت از مسجد، رافع بن رفاعه به دنبال حضرت آمد و خطاب به ایشان عرضه داشت:
«یا سیّدةالنّساء لو کان أبوالحسن تکلّم فى هذا الأمر و ذکر للنّاس قبل أن یجرى هذا العقد ما عدلنا به احداً؛ اى سرور زنان! اگر علىعلیه السلام قبل از اینکه مردم با ابوبکر بیعت کنند، با آنان سخن مىگفت و روشنگرى مىنمود، ما از او رویگردان نمىشدیم، و با فرد دیگرى بیعت نمىکردیم!»
حضرت زهراعلیها السلام فرمود:
«الیک عنّى فما جعل اللّه لأحد بعد غدیرخم من حجّة و لاعذر؛ مرا به حال خود بگذار، که خداوند بعد از جریان غدیرخم براى هیچ کس عذر و بهانهاى قرار نداده است.»(7)
1. مائده / 67.
2. همان / 3.
3. اسنى المطالب، ص 50؛ الغدیر، ج 1، ص 97.
4. قصص / 68.
5. حجّ / 46.
6. کفایةالاثر، ص 198؛ الصراط المستقیم، ج 2، ص 123؛ بحارالانوار، ج 36، ص 353، نهج الحیاة، ص 38 - 40.
7. دلائل الامامة، ص 37 و 38؛ الخصال، ج 1، ص 173؛ بحارالانوار، ج 30، ص 124.
اهمیت غدیر
جایگاه غدیر در نزد مسلمانان به جهت واقعه آخرین سال حیات رسول خدا(ص) ویژگی خاصی دارد ولی اهمیت این روز از دیرباز مطرح بوده و دیگر انبیای الهی نیز با این روز آشنا و در ارتباط بوده اند . انتخاب یوشع بن نون، شمعون الصفا و آصف بن برخیا به جانشینی حضرت موسی(ع)، عیسی(ع) و سلیمان (ع) نیز در این روز بوده است .
تمامی پیامبران الهی از آدم تا به خاتم دارای وصی بوده اند . نام وصی آدم(ع) ، " هبة الله " بود که به زبان عبرانی،"شیث"خوانده می شود. وصی ابراهیم(ع)"اسماعیل " ، وصی یعقوب (ع) " یوسف " ، و وصی موسی(ع) " یوشع بن نون" می باشد که همسر موسی بر ضد او شورش نمود . وصی عیسی نیز" شمعون " نام داشت.
خاتم الأنبـیاء ( صلی الله علیه و آله و سلم ) نیز پیـامبری نو ظهـور و جدای از پیامبـران پیشیـن نبود تا امت خویـش را بـدون تعییـن "وصی" و" ولی امر" رها سازد . او همان کسی است که جامعه اسلامی کوچک مدینه را به هنگام غیبت خویش ، یک لحظه هم بدون رهبر رها ننمود و هر بار که شهر مدینه را حتی برای مدتی کوتاه ترک می نمود ، شخصی را به جانشینی خویش منصوب می داشت . آری ، محال است که خاتم الأنبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم ) و دیگر رسولان خدا ، جامعه اسلامی را برای همیشه تاریخ رها سازند و "ولی امر" پس از خود را تعیین ننمایند . نه تنها پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) رهبر جامعه و وصی خویش را معین نمود ، بلکه از این جهت نیز شباهتهای شگفت انگیزی با پیامبران دیگر دارد .
غدیر از ویژگىها و امتیازاتى برخوردار است که آن را نسبت به دلایل دیگر در زمینه امامت امیر المومنین(ع)، برتر و شاخصتر کرده است؛ از جمله:
2. گرچه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در فرصتهاى مختلف و موقعیتهاى متفاوت، بر امامت و جانشینى حضرت علىعلیه السلام تصریح کرده بودند؛ اما اعلام رسمى این مطلب مهم در «غدیر خم» بوده است. با توجه به اینکه این اعلام بعد از «حجّةالوداع» بود و همه مسلمانان متوجه نزدیک شدن حادثه رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بودند و به طور طبیعى در انتظار معرفى جانشین ایشان به سر مىبردند؛ رسمیّت بیشترى به روز غدیر داده بود.
مقدمه چینىهاى حضرت در سخنانش و سؤالاتى که از مردم کردند و سپس صراحت کلام حضرت در معرّفى امیرمؤمنان(علیه السلام) و بلندکردن دست وى و نشان دادن به مردم و اعلام رسمى خلافت وى، راه را براى هر نوع توجیه و تأویلى بست و «غدیرخم» را در تاریخ اسلام به طور قطعى و روشن به ثبت رساند.
5. آیهاى که قبل از اعلام رسمى ولایت امیرمؤمنان(علیه السلام) نازل شد، بیانگر اهمیّت فوق العاده غدیر بود و از سویى، بیانگر نگرانىهاى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در این زمینه هست:
«یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته واللّه یعصمک من الناس انّ اللّه لایهدى القوم الکافرین»(1)
اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان، و اگر (این کار را) نکنى، رسالت او را انجام ندادهاى. خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگه مىدارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمىکند.
در قرآن چنین آیه تهدیدآمیزى خطاب به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) وجود ندارد و به صراحت اعلام نشدن ولایت على(علیه السلام) را، مساوى با عدم تبلیغ رسالت الهى معرّفى مىنماید و در مقابل نگرانىهایى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) داشت، وعده حفظ و حراست به ایشان داده مىشود.
اما آیهاى که بعد از اعلام ولایت على(علیه السلام) در غدیر نازل شد، موجى از سرور و شادى را در دلهاى مؤمنان پدید آورد و آرامش و اطمینان خاطرى به آنان بخشید:
«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشونى الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکمالاسلام دیناً»(2)
امروز کافران از (زوال) دین شما مأیوس شدند. بنابراین از آنها نترسید و از من بترسید! امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.
6. فرمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به همه مسلمانان حاضر در غدیرخم، مبنى بر بیعت با امیرمؤمنانعلیه السلام نیز حادثه مهمّى بود که در همان روز اتفاق افتاد. حضرت به همه مسلمانان دستور دادند تا با امیرمؤمنان(علیه السلام) دست بیعت دهند و اعلام وفادارى کنند. به همین منظور، خیمهاى فراهم شد و على(علیه السلام) در آن خیمه نشست و مسلمانان یکایک با ایشان بیعت کردند و حتى روش خاصّى براى بیعت زنان با حضرت تدارک دیده شد؛ تا آنان نیز با خلیفه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بیعت نمایند.
غدیر از اهرم هایی بود که اهل بیت(علیهم السلام) به خوبی می توانستند با تمسک به آن در مقام دفاع از ولایت برآیند. حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) در مواردی به این مهم پرداختند:
1 - ابوالخیر محمد جزرى شافعى (متوفّاى 833 ق.) در کتاب أسنى المطالب فى مناقب سیّدنا علىّ بن ابىطالب با سند بسیار زیبایى، حدیث غدیر را از حضرت فاطمهعلیها السلام چنین نقل مىکند:
فاطمه، دختر امام علىّ بن موسى الرّضا(علیه السلام) از عمّههایش فاطمه، زینب و امّکلثوم، دختران امام موسى بن جعفر(علیه السلام) نقل مىکند که آنان فرمودند: فاطمه دختر امام صادق(علیه السلام)از عمّهاش فاطمه، دختر امام محمدباقر(علیه السلام) و او از عمّهاش فاطمه دختر امام زین العابدین(علیه السلام) نقل مىکند که فاطمه و سکینه دختران امام حسین(علیه السلام )از عمّهشان امّکلثوم دختر امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل مىکند که مادرش فاطمه زهرا(علیها السلام) دختر مکرّم رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) خطاب به مردم فرمود:
«أنسیتم قول رسول اللّهصلى الله علیه وآله وسلم یوم غدیرخم: من کنت مولاه فعلىّ مولاه و قولهصلى الله علیه وآله وسلم: أنت منى بمنزلة هارون من موسى(3)؛ آیا کلام رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم را فراموش کردید که در روز غدیر خم فرمود: «هرکس را که من مولاى او باشم، پس على نیز مولاى اوست.»؟ و کلام دیگر رسول رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم که فرمود: «یا على! جایگاه تو نسبت به من همانند موقعیت هارون نسبت به موسىعلیه السلام مىباشد.»؟!
نکته قابل توجه در این حدیث، اهتمام خاندان اهل بیت(علیهم السلام) به حدیث غدیر و حفظ آن است، به گونهاى که پاسدارى از حریم ولایت با نقل مستمرّ حدیث غدیر در میان آنان و فرزندانشان، یک سیره دائمى شده بود و سعى و کوشش آن بزرگواران براى روشن ماندن چراغى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در غدیرخم مشتعلش ساخته بود، بسیار جدّى و قابل تأمّل است.
در حقیقت، این اهتمام و جدّیت، میراثى بود که از حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) به آنان رسیده بود. و درسى بود که از مکتب آن بزرگوار تعلیم دیده بودند؛ زیرا ایشان یگانه مربّى دفاع از ولایت بود که با منطق بسیار مستحکم خود و با صلابت و استوارى غیر قابل وصف خود، راه پر افتخار حمایت از ولایت را گشود، و اهلبیت(علیهم السلام) و خاندان پربرکتشان نیز بهترین رهروان این راه شدند و با مجاهدتهاى طاقت فرساى خود این امانت را به نسلهاى بعد و در نهایت به ما و آیندگان سپردند.
نکته مهمّ دیگر حدیث، این است که امامان معصوم(علیهم السلام) در تعلیم و تربیت فرزندان خود، فرقى بین دختران و پسران نمىگذاشتند و همه آنان را از سرچشمه معارف ناب اسلامى سیراب مىساختند و بار مسؤولیت حفظ امانتهاى الهى و یادگارهاى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و فاطمه زهرا(علیها السلام) را بر عهده آنان مىگذاشتند و آنان نیز با شایستگى، این امانتها را به نسلهاى بعدى انتقال مىدادند. این حدیث، نمونهاى از احادیث «فاطمیّات» است و نمونههاى فراوان دیگرى نیز در ابواب مختلف وجود دارد.
به راستى خاندان اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) خاندان علم و دانش و حکمت بودند و زن و مردشان ستارگان درخشان آسمان علم و عمل هستند.
نگاهی به زندگی امام هادی(ع)
حضرت امام على النّقى، ملقّب به هادى، فرزند امام جواد(علیه السلام) در 15 ذى حجّه سال 212 هجرى در مدینه به دنیا آمد. مادر بزرگوارش، سمانه، معروف به سیّده از برجسته ترین زنان زمان خود در ایمان و پاکدامنی بود.
آن حضرت در سوم رجب سال 254 در 42 سالگى در شهر «سامرّا» بر اثر زهرى که به دسیسه «معتزّ»، خلیفه عبّاسى، توسط «معتمد» عبّاسى، به آن حضرت خورانده شد به شهادت رسید.
موقعیت نابسامان درزمان متوکل عباسی
امام هادى(ع) پس از شهادت پدر بزرگوارش در محیط پر از خفقان و وحشتى که متوکّل عبّاسى به وجود آورده بود به سختى مى زیست.
خلیفه غاصب با حمله به یاران امام(علیه السلام)و ویران ساختن قبر حضرت امام حسین(علیه السلام)، شیعیان را بیش از پیش، دچار رعب و وحشت کرد و امام را از آنان دور ساخت و دستور داد تا آن بزرگوار را به سامرّا آوردند.
متوکّل به وسیله یحیى بن هرثمه، یکى از فرماندهان ارتش خود، نامه اى براى امام فرستاد و سپاهى را با یحیى همراه کرد تا به مدینه روند و خانه امام هادى را بازرسى کنند، بلکه مدرکى بجویند تا آن حضرت را محکوم به توطئه و اقدام علیه دولت کند.
هرثمه می گوید: سراى امام را بازرسى کردم و در آن جز قرآن و دعا و کتب علمى چیزى نیافتم.
هدف متوکّل از احضار امام(علیه السلام) به سامرّا نزد خود و ایجاد فاصله بین ایشان و یارانشان، محو کردن آن حضرت در حاشیه دربار خلافت بود تا در ضمن، آن حضرت را زیر نظر گیرد.
امام(علیه السلام) توجّه داشت که سیاست ستمگرانه آنان به او، روز به روز، تندتر و بیشتر مى شود، تا جایى که متوکّل در پایان حکومت خود، به علّت سعایتها و خبرچینى ها بر ضدّ امام(علیه السلام)، ایشان را زندانى کرد.
موضع گیری های اطرافیان متوکل در طرز برخورد او با امام تاثیر بسیاری داشت ؛ یحیى بن اکثم که از دانشمندان بود و در محافل علمی ، از مطرح شدن امام هادی (ع) بیزار بود به متوکّل گفت: دوست ندارم پس از پرسش هاى من از این مرد چیزى پرسیده شود، زیرا وقتى آشکار گردد که او دانشمند است رافضیان(شیعیان) تقویت مى گردند.
با وجود ممانعت های دولت، امام(علیه السلام) با کوشش خستگى ناپذیر و فراوان، پایگاه هاى مردمى خود را تا سر حدّ امکان تقویت مى کرد تا در برابر مشکلات، نیرویى پایدار به دست آورد و مجهّز و آماده باشد.
براى امام هادى(علیه السلام) از راههاى پنهانى و آشکار، مبالغى از بابت خمس و زکات و خراج مى رسید که آنها را در مصالح عمومى اسلام به مصرف مى رسانید تا جنبش و حرکت بیداری مسلمین فرو ننشیند.
امام هادی(ع) و قیامهای علویان
یکى از نگرانى هاى فرمانروایان عبّاسى در آن روز، شورش علویان بود، که عبّاسیان در برابر آن موضعى قاطعانه مى گرفتند تا پیش از رشد و گسترش، آن را در نطفه خفّه کنند و بقایاى آن را تعقیب نموده و از بین ببرند.
در آن هنگام، دولت عبّاسیان به علّت سیاست ظالمانه خود، دچار ناتوانى و گسیختگى شده بود و از اندک جنبش علویان به هراس مى افتاد.
از این روى، مقابل آنان روشى خشن پیش مىگرفتند و شورشیان را با بدترین شکنجه ها آزار مى دادند.
شورشیان علوى اگر در خود احساس قدرتى مىکردند و پیروانى فراهم مى آوردند، درمى یافتند که باید برنامه اى تهیّه کنند و نقشه اى طرح نمایند تا بر ضدِّ حکمرانان فاسد و منحرف، قیام کنند.
در بیشتر شورش ها با شعار "رضا از آل محمّد" مردم را فرا مى خواندند و منظورشان از آن شعار، بهترین شخص از آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بود و به اعتقاد آنان در آن زمان کسى بهتر از حضرت امام هادى(علیه السلام) وجود نداشت.
موضع امام هادى درباره غالیان
تمامى ائمّه(علیه السلام) و شیعیان آنها، برخوردى روشن و در عین حال قاطع با افراط و تفریط ها داشته و از کسانى که در باره اهل بیت غلوّ مى کرده و آنها را به مقام خدایى مى رساندند، به شدّت بیزارى مى جستند.
امام هادى فرموده است: کفر بر چهار بنیاد استوار یافته است: فسق، غلوّ، شکّ و شبهه.
ائمه(علیهم السلام) همواره پافشارى داشتند که هیچ گونه رابطه و پیوند میان ایشان و سران غُلات وجود ندارد اِعلام مى داشتند که این سران، بر ایشان دروغ مى بندند.
غالیان، احادیث را خود وضع مى کردند و آنها را در میان گفته هاى امامان وارد مى کردند.
جعل حدیث و نسبت دادن آن به ائمّه، از یک سو باعث فراهم آمدن یاران و پیروانى براى آنها مى شد و از سوى دیگر کمکشان مى کرد تا در ویران کردن شرع و مشوّه کردن آن موفّقتر باشند و همین ویژگى در تبلیغات غالیان، از همه نمایانتر بود.
براى همین بود که ائمّه(علیهم السلام) همواره سعى مى کردند این جنبه ها را افشا کرده و نظر خود را در باره اهل غلوّ پخش کنند و روایات خویش را بشناسانند.
بر اثر برخورد حضرت امام صادق(علیه السلام) با غالیان، مدتّى فعّالیّت آنها فروکش کرد، ولى آنان در زمان امام هادى(علیه السلام) دوباره پا گرفتند.
به نظر مى رسد که آنان، محیط را در دوره امام هادى براى از سرگیرى و علنى ساختن تلاش هاى خود مناسب دیدند و این دعوت آنها، در میان دشمنان اسلام با استقبال روبه رو شد.
از جمله غالیان حسن بن محمّد معروف به ابن بابا و محمّد بن نُصَیْر و فارس بن حاتم قزوینى است که امام هادى آنها را لعنت کرد و یاران خود و مسلمانان را از توطئه ها و نیرنگ هایشان برحذر داشت.
محمّد بن نصیر قائل به تناسخ و غلوّ درباره آن حضرت گردید و خود به عنوان فرستاده او، حرامها را حلال مى نمود! امام هادى(علیه السلام) نیز طىّ نوشته اى به یاران خود، مسلمانان را از وى برحذر داشتند.
آن حضرت پس از شهادت پدر، بیش از بیست سال در مدینه باقى ماند.
مردم به او علاقه فراوان نشان مى دادند و به دورش گرد مى آمدند و علما و دانش طلبان در محضر ایشان جمع مى شدند.
بریحه عبّاسى یکى از یاران متوکّل به او نوشت: اگر مى خواهى حرمین را از دست ندهى، على بن محمّد (امام هادى) را از آنجا بیرون کن، چرا که او مردم را به خود فرا مى خواند و خلق بسیارى از او پیروى مى کنند.
رسوایی میگساران
مسعودى در مروج الذّهب مى نویسد: گروهى از درباریان متوکّل به سعایت امام هادى(علیه السلام) نزد متوکّل پرداخته و به او گفتند که در خانه اش اموال و سلاح و نامه هایى از شیعیان اوست که وى را به قیام، دعوت کرده اند و او نیز در تدارک این کار است.
متوکّل نیز عدّه اى ترک و غیر ترک را به سراغ حضرت فرستاد که در دل شب به خانه اش یورش بردند، او را تنها در خانه یافتند، قبایى بافته از موى بز بر تن داشت و در خانه اش چیزى از اثاث و فرش یافت نمى شد، ملافه اى پشمى بر سر داشت و آیات قرآنى مربوط به وعد و وعید الهى را زیر لب تلاوت مى کرد.
حضرت را به همان سان که دیده بودند نزد متوکّل بردند و او در حالى به حضور متوکّل رسید که خلیفه مشغول میگسارى بود و جام مى به دست داشت. وقتى متوکّل حضرت را دید گرامى اش داشت و کنار خود نشاند. در خانه امام هادى(علیه السلام)چیزى از آنچه به او گفته بودند یافت نشده بود و هیچ بهانه اى هم نمى شد از امام گرفت. متوکّل جامى را که در دست داشت به حضرت داد! حضرت فرمود: گوشت و خون من هرگز با مى آلوده نشده است، مرا از آن معاف دار.
متوکّل ایشان را معاف داشت. آن گاه گفت: برایم شعر بخوان. حضرت فرمود: من چندان اهل شعر نیستم.
متوکّل گفت: چاره اى جز این نیست.
حضرت چون چنین دید این اشعار را که مشتمل بر ناپایدارى دنیا، مرگ سلاطین و ذلّت آنان در عالم برزخ است، در آن مجلس خواندند:
باتُوا عَلى قُلَلِ اَلاَْجْبالِ تَحْرِسُهُمْ غُلْبُ الرِّجالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ
وَاسْتُنْزِلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ معاقِلِهِمْ وَأُسْکِنُوا حُفَرًا یا بِئْسَما نَزَلُوا
ناداهُمُ صارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمُ أَیْنَ الاَْساوِرُ وَالتّیجانُ وَالْحُلَلُ
أَیْنَ الْوُجُوهُ الَّتى کانَتْ مُنَعَّمَةً مِنْ دُونِها تُضْرَبُ الاَْسْتارُ وَالْکُلَلُ
فَأَفْصَحُ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حینَ سائَلَهُمْ تِلْکَ الْوُجُوهُ عَلَیْها الدُّودُ تَنْتَقِلُ
قَدْطالَ ما أَکَلُوا دَهْرًا وَقَدْ شَرِبُوا و َأَصْبَحُوا الْیَوْمَ بَعْدَ الاَْکْلِ قَدْ أُکِلُوا
ترجمه روانِ این اشعار چنین است:
1 ـ بر قلّه هاى کوهسار شب را به روز آوردند و مردان نیرومند از آنان پاسدارى کردند، ولى قلّه ها سودى به آنان نرساندند.
2 ـ پس از عزّت، از جایگاه هایى امن پایین کشیده شدند، و در گودال هاى گور جایشان دادند، وه! چه منزلگاه ناپسندى!
3 ـ پس از آن که به خاک سپرده شدند، فریادگرى فریاد برآورد: کجاست آن دستبندها و تاج ها و لباس هاى فاخر؟!
4 ـ کجاست آن چهره هاى به ناز و نعمت پرورده، که به احترامشان پرده ها مى آویختند؟!
5 ـ گور، به جاى ایشان پاسخ داد: بر آن چهره ها، هم اکنون کرمها راه مى روند!
6 ـ روزگارى دراز، خوردند و نوشیدند! ولى اکنون خود، طعمه [جانوران قبر ] شده اند !تأثیر کلام امام(علیه السلام) چندان بود که متوکّل به سختى گریست، چندان که ریشش خیس شد و دیگر مجلسیان نیز گریستند! متوکّل دستور داد بساط شراب را جمع کنند و امام را با احترام به منزل باز گردانند.
این گونه برخوردها نمونه اى از صدها نوع آزارى است که خلیفه غاصب عبّاسى درباره امام هادى(علیه السلام) روا مى داشت.
در کتاب «اعیان الشّیعه» به نقل از ابن بابویه آمده که معتمد عبّاسى، حضرت هادى(علیه السلام)را مسموم ساخت.
از آن حضرت فرزندانى چون امام حسن عسکرى(علیه السلام) و حسین و محمّد و جعفر و دخترى به نام عایشه بر جاى ماند.
کلام نور
«خَیْرٌ مِنَ الخَیْرِ فاعِلُهُ، وَ أَجْمَلُ مِنَ الْجَمیلِ قائِلُهُ، وَ أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حامِلُهُ، وَ شَرٌّ مِنَ الشَّرِّ جالِبُهُ، وَ أَهْوَلُ مِنَ الْهَوْلِ راکِبُهُ.»
بهتر از نیکى، نیکوکار است، و زیباتر از زیبایى، گوینده آن است، و برتر از علم، حامل آن است، و بدتر از بدى، عامل آن است، و وحشتناکتر از وحشت، آورنده آن است.
عرفات، نام منطقه وسیعى است با مساحت حدود 18 کیلومتر مربع در شرق مکه معظمه، اندکى متمایل به جنوب که در میان راه طائف و مکه قرار گرفته است. زائران بیتالله الحرام در روز عرفه - نهم ذى حجّه - از ظهر تا غروب در این منطقه حضور دارند. در نقلى آمده است که آدم و حوّا(ع) پس از هبوط از بهشت و آمدن به کره خاکى، در این سرزمین همدیگر را یافتند و به همین دلیل، این منطقه «عرفات» و این روز «عرفه» نام گرفته است. چنین گفته اند که جبرائیل علیه السلام هنگامی که مناسک را به ابراهیم می آموخت ، چون به عرفه رسید به او گفت «عرفت» و او پاسخ داد آری ، لذا به این نام خوانده شد و نیز گفته اند سبب آن این است که مردم از این جایگاه به گناه خوداعتراف میکنند و بعضی آن را جهت تحمل صبر و رنجی میدانند که برای رسیدن به آن باید متحمل شد . چرا که یکی از معانی «عرف » صبر و شکیبایی و تحمل است .
عرفه، از عیدهاى بزرگ است؛ هر چند عید نامیده نشده است و روزى است که حق تعالى بندگان خویش را به عبادت و طاعت خود دعوت کرده،سفره جود و احسان خود را براى آنها گسترده است. شیطان دراین روز، از همه اوقات خوارتر وحقیرتر وخشمناکتر است.
روایت شده که حضرت زینالعابدین(ع) در روز عرفه صداى فقیرى را شنید که از مردم کمک مىخواست. حضرت فرمود: واى بر تو! آیا دست نیاز به سوى غیر خدا دراز مىکنى؛ در حالى که امید مىرود در این روز بچههایى که در شکم مادر هستند، مورد فضل و لطف الهى قرار گیرند و سعادتمند گردند؟
بهترین عمل در روز عرفه دعا است و در میان روزهاى سال، این روز براى دعا امتیاز ویژهاى دارد.
تاریخچه عرفه
صحرای عرفات در خود خاطراتی از مردان بزرگ الهی چون آدم ، ابراهیم ، خاتم الانبیاء و حضرت سید الشهداء(علیهم السلام) دارد که حضور هر یک با عنایات خاص حضرت حق همراه بوده است .
حضرت آدم (ع) در عرفات:
فَتَلَقی آدَمُ مِنْ رَبِّه کَلماتًُ فتابَ عَلیهِ اِنَّه’ هو التَّوابُ الرّحیمْ
آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت و با آن بسوی خدا بازگشت و خداوند، توبه او را پذیرفت، چه او توبه پذیر مهربان است.
طبق روایت امام صادق(ع)، آدم (ع) پس از خروج از جوار خداوند، و فرود به دنیا، چهل روز هر بامداد بر فرار کوه صفا با چشم گریان در حال سجود بود، جبرئیل بر آدم فرود آمد و پرسید:
ـ چرا گریه می کنی ای آدم؟
ـ چگونه می توانم گریه نکنم در حالیکه خداوند مرا از جوارش بیرون رانده و در دنیا فرود آورده است.
ـ ای آدم به درگاه خدا توبه کن و بسوی او بازگرد.
ـ چگونه توبه کنم؟
جبرئیل در روز هشتم ذیحجه آدم را به منی برد، آدم شب را در آنجا ماند. و صبح با جبرئیل به صحرای عرفات رفت، جبرئیل بهنگام خروج از مکه، احرام بستن را به او یاد داد و به او لبیک گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسید تلبیه را قطع کرد و به دستور جبرئیل غسل نمود و پس از نماز عصر، آدم را به وقوف در عرفات واداشت و کلماتی را که از پروردگار دریافت کرده بود به وی تعلیم داد، این کلمات عبارت بودند از:
"سبحانک اللهم و بحمدک لا اله الا انت عملت سوء و ظلمت نفسی و اعترف بذنبی اغفر لی انک انت الغفور الرحیم "
آدم (ع) تا بهنگام غروب آفتاب همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشک می ریخت، وقتیکه آفتاب غروب کرد همراه جبرئیل روانه مشعر شد، و شب را در آنجا گذراند. و صبحگاهان در مشعر بپاخاست و در آنجا نیز با کلماتی به دعا پرداخت و به درگاه خداوند توبه گذاشت......
حضرت ابراهیم (ع) در عرفات
در صحرای عرفات، جبرئیل، پیک وحی الهی، مناسک حج را به حضرت ابراهیم (ع) نیز آموخت و حضرت ابراهیم (ع) در برابر او می فرمود: عَرِفتُ، عَرِفتُ (شناختم، شناختم).
پیامبر اسلام (ص) در عرفات
و نیز دامنه کوه عرفات در زمان صدر اسلام کلاس صحرایی پیامبر اسلام (ص) بود و بنا به گفته مفسرین آخرین سوره قرآن در صحرای عرفات بر پیغمبر (ص) نازل شد و پیغمبر این سوره را که از جامع ترین سوره های قرآن است و دارای میثاق و پیمانهای متعدد با ملل یهود، مسیحی و مسلمان و علمای آنها می باشد، و قوانین و احکام کلی اسلام را در بر دارد، به مردم و شاگردانش تعلیم فرمود.
و طبق مشهور میان محدثان پیامبر (ص) در چنین روزی سخنان تاریخی خود را در اجتماعی عظیم و با شکوه حجاج بیان داشت:
...... ای مردم سخنان مرا بشنوید! شاید دیگر شما را در این نقطه ملاقات نکنم. شما به زودی بسوی خدا باز می گردید. در آن جهان به اعمال نیک و بد شما رسیدگی میشود. من به شما توصیه می کنم هرکس امانتی نزد اوست باید به صاحبش برگرداند. هان ای مردم بدانید ربا در آئین اسلام اکیداً حرام است. از پیروی شیطان بپرهیزید. به شما سفارش می کنم که به زنان نیکی کنید زیرا آنان امانتهای الهی در دست شما هستند، و با قوانین الهی بر شما حلال شده اند.
......... من در میان شما دو چیز بیادگار می گذارم که اگر به آن دو چنگ زنید گمراه نمی شوید، یکی کتاب خدا و دیگری سنت و (عترت) من است.
هر مسلمانی با مسلمان دیگر برادر است و همه مسلمانان جهان با یکدیگر برادرند و چیزی از اموال مسلمانان بر مسلمانی حلال نیست مگر اینکه آنرا به طیب خاطر به دست آورده باشد.....
صحرای عرفات همایش شناخت و خودسازی امام حسین (ع)
حضرت سیدالشهدا، امام حسین (ع) نیز بعد از ظهر روز عرفه همراه با فرزندان و گروهی از اصحاب از خیمه های خود در صحرای عرفات بیرون آمدند، و روی به دامن «کوه رحمت» نهادند و در سمت چپ کوه روی به کعبه، همایشی تشکیل دادند، که موضوع آن بمناسبت روز عرفه (روز شناخت)، شناخت و سازندگی بود. این همایش، تنها جنبه علم و معرفت نداشت بلکه شناخت توأم با عمل و سازندگی و تزکیه و خودسازی بود و فهرست مطالب آن عبارت بودند از:
1ـ شناخت خدا و صفات الهی.
2ـ شناخت خود یا خودشناسی.
3ـ شناخت جهان.
4ـ شناخت آخرت.
5ـ شناخت پیامبران.
6ـ خودسازی با صفات الهی.
7ـ پرورش نفس با کمالات الهی.
8ـ توبه و بازگشت به خدای مهربان.
9ـ دور کردن صفات نکوهیده از خود با تسبیح پروردگار.
10ـ فراگیری راه تعلیم و تربیت از خدا.
11ـ شناخت و درخواست بهترین مسئلت ها.
12ـ تبدیل خود پرستی نفس به خدا پرستی.
13ـ تبدیل خود برتر بینی نفس به تواضع و فروتنی.
14ـ تبدیل خودخواهی نفس به ایثار و غیر خواهی.
15ـ تعلیم مفاهیم و ادبیات قرآن.
نگاهی دقیق تر به دعای عرفه حسین بن علی(ع)
روز عرفه داراى دعاهاى فراوانى است؛ ولى در این میان، دعاى عرفه امام حسین(ع) داراى جایگاه ممتاز،أخص و ویژه است و در واقع، نابترین و عمیقترین معارف الهى و توحیدى در این دعا، بر زبان سالار شهیدان(ع) جارى گشته است.
عصر روز عرفه امام حسین(ع) با گروهى از خاندان و فرزندان و شیعیان، با نهایت خاکساری و خشوع از خیمه بیرون آمدند و در جانب چپ کوه ایستادند. امام(ع) چهره مبارک خود را به سوى کعبه گردانید مانند مسکین نیازمندى که غذا مىطلبد، دستها را برابر صورت خود گرفت و دعایش را چنین آغاز کرد:
«الحمدلله الذى لیس لقضائه دافع و لا لعطائه مانع و لا کصنعه صانع و هو الجواد الواسع؛ سپاس خداوندى را سزاست که چیزى قضایش را دور نمىسازد و از عطا و بخشش او جلوگیرى نمىکند و هیچ آفرینندهاى آفرینش او را ندارد و او سخاوتمندى عالم گستر است.»
حضرت(ع) سپس به بیان گوشهاى از نعمتهاى بى پایانِ خداوند که انسان را در تمام مراحل رشد و تکامل در برگرفته، مىپردازد و مهربانى مادران و دایهها و مواظبت و پرستارى و دلسوزى آنان را از الطاف و عنایتهاى خداوند مىشمرد؛ سپس به لزوم شکر نعمتهاى الهى اشاره مىکند و خود را از اداى یک شکر نیز عاجز و ناتوان مىبیند. هر فرازى از این دعا، دریچهاى از نور و توحید و عشق و محبت به خداوند را به سوى دل انسان مىگشاید و عباراتِ دعا و محتواى آن، نشان مىدهد که امام حسین(ع) در حال این دعا یک سره از خود و عالم غافل گشته، تمام جهان را به یک سو نهاده، با همه وجود حضور خداوند و احاطه و اشراف او به همه ذرات هستى و نفوذ علم و قدرت و حیات او را بر تک تک ذرات و موجودات عالم مشاهده مىنماید و آن چه را که دیده، بر زبان آورده است. امام حسین(ع) مىخواهد با این نیایش، انسان و خدا را بشناساند و نزدیکى آن را به هم بنماید. او با این نیایش، منطقىترین و واقعىترین رابطه انسان با خداوند را با زیباترین شکل به تصویر می کشد.
دعاى عرفه سیدالشهداء(ع) سراسر نور و عرفان پروردگار است و آمیزهاى از شور و عشق و محبت و معرفت به ذات پاک خداوندی است. در فرازهاى این دعا، امام حسین(ع) با خداوند چنین عاشقانه زمزمه مىکند:
خداوندا! اجازه فرما تا دمى چند در برابرت به زانو درافتم و قطراتى از اقیانوسِ جان، نثار بارگاهت نمایم. خیال دورى راه تا درگاه جمالت خسته و فرسوده ام کرده است که:
از گِل آدم شنیدم بوى تو راهها پیموده ام تا کوى تو
خدایا! موجوداتى که در هستى خود نیازمند تو هستند، چگونه مىتوانند راهنماى من به سوى تو باشند؟
پروردگارا! آیا حقیقتى غیر از تو آن روشنایى را دارد که بتواند تو را بر من آشکار سازد؟ کى از نظر غایب و پنهان بودهاى که نیازمند راهنمایى به سوى خود باشى و چه وقت از من دور بودهاى تا نمودهاى جهان مرا به تو برساند؟
همه عالم به نور توست پیدا کجا گردى تو از عالم هویدا؟
خدایا! روشنایى جمال و جلالت در جهان هستى آشکارتر از هر چیز است و وجودِ تو خِفا و پوشیدگى ندارد تا چراغى سر راه بگیرم و بارگاه ربوبى تو را جست و جو نمایم و یا دلیلى را راهنماى خود به سوى تو قرار دهم؛ چون فروزنده چراغ تو و سازنده دلیل و راهنما، تویى.
خداى من! چشمى که تو را بر خود نگهبان و مراقب نبیند، کور و فرو بسته باد و بندهاى که از متاع محبت تو بى بهره باشد، سرمایه باخته و ورشکسته باد.
دیدهاى کان چهره روشن نبیند کور باد خاطرى کَز توست خالى، تیره و بى نور باد
امام حسین(ع) با این دعا روحى تازه به کالبد عرفات دمید و این نغمه خوش آسمانى و آواى دلانگیز ملکوتى را تا ابد در سینه سیناى عرفات به یادگار گذاشت.
از صداى سخن عشق ندیدم خوشتر یادگارى که در این گنبد دوّار بماند
صحراى عرفات کالبد و امام حسین(ع) روحِ آن است و به همین دلیل حق تعالى، در روز عرفه پیش از آن که به اهل موقفِ عرفات نظر لطف کند، به زائران قبر پاک حسین(ع) نظر رحمت مىافکند.