پدر عشق بسوزه که چه کارها نمی کند.
میگن حزب الله
میگم حالا کجا شو دیدی؟ اینه دیگه لطف خدا
میگن جند الله
میگم تازه چهار هزار تا شون دستی بروی اربابان دهکده کشیدند
میگن ای والله
میگم اینو نگی چی بگی جون آقا؟
میگن روح الله
میگم علی اکبرای سید علی هم لباس بپوشند چی میشه ای آقا
میگن ثار الله
میگم نوکرشیم به خدا
میگن یا الله
میگم اوّل و آخر همه کار ها، این دنیا و اون دنیا
میگن...
میگم خانمم صدام زد،تو که دوست نداری من رونه ی بیمارستان بشم ، پس فی امان الله
پدر
در خیال کوچک و همیشه تنهایم در زیر سیلاب اشکهای همیشه جاری ام همیشه فقط یک لبخند باقی است ، فقط یک لبخند زود گذر
فقط یاد و خاطره تو در ذهنم باقیست ،فقط یک تصویر کوچک و به یادماندنی
پدر...کوتاه است تصویرت،اما برای من بسیار بزرگ است ،برای من رویایی است برای من همین تصویر کوتاه کافی است
اما!!... دروغ گفتم این تصویر کوچک برایم کافی نیست من هیچ یادگاری از تو ندارم ، همه چیزهایت باقی است ، اما هیچ کدام برای من یادآور تو نیست
زیرا خیلی زودتر از آن که فکرش را می کردم رفتی و من را تنها گذاشتی
وقتی که من کودکی بیش نبودم، کودکی که از پدر چیز زیادی نمی دانست
پدر برای من یک واژه نا مفهوم است ،پدر؟!...نمی توانم به درستی بفهمم که وجودت چقدر لازم است.
نمی توانم احساس آنهایی را که دست در دست پدر می گذارند و به آغوش گرمش پناه می برند به درستی درک کنم چون هیچ گاه در هق هق گریه هایم دستانی نبوده که نوازشم کند تا بگوید که پدر در کنارت هست و همیشه یارو یاور توست اما این را می فهمم که بدون تو رنج زیادی را تحمل می کنم.تو مرا تنها گذاشتی بسیار زود و حتی در رویاهایم هم مرا زود تنها می گذاری چرا؟!...
چرا گوشی شنوا و بینا نیست تا واقعیت ها را ببیند و آنچه را در دل دارم بتوانم برایش بگویم ای کاش تو نرفته بودی ، شاید می توانستم با تو درد دل کنم و مشکلاتم کمتر بود
اما با این حال منتظر لحظه ای هستم که یک بار دیگر با گامهای استوارت بیایی ودر چارچوب در خانه بایستی و من تو را در آغوش بگیرم و هر آنچ در دل دارم برایت بگویم
با این حال که می دانم انتظار بیهوده ای می کشم اما باز باخیال تو زندگی را ادامه می دهم.
داستان بسیار غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند ، بلکه این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند
.شکست چیزی نیست جز دست کشیدن از تلاش
ما بدون آگاهی از عشق قدم به این جهان می گذاریم و بعضی از ما با همان حال این جهان را ترک می کنیم.
خوشبختی واقعی هنگامی حاصل می شود که تنها خود را وقف رسیدن به هدفی کنیم.
دوست بدارید ودوست داشتنی باشید اگر می خواهید دوستتان بدارند .
هرگز از گفتن دوستت دارم خسته نشوید
شاید از اینکه شبها راحت می خوابم در حالی برادران و خواهرانم در لبنان شبها قبل از خواب با یکدیگر خداحافظی می کنند .خجالت می کشم
درحالی که مادران نمی دانند فردا فرزندشان یتیم می شود یا خودشان بی فرزند! خجالت می کشم!
یابن الحسن !
دعا می کنم خداوند رحمت و محبت به دل بی قرار شما برای این کودکان مظلوم لبنان صبر عنایت فرماید.
ولی آقا جان !
فراق جانسوز شما روز به روز عطش وصال را بیشتر می کند .
بخدا قسم ما را تاب و تحمل فراق و تماشاچی و بودن در صحنه هتک حرمت به عاشقان شما نیست!
انتظار ما برای شنیدن صدای یاری خواستن شما به سر آمده اما چه کنیم به توصیه به صبر کرده اید.
یابن الحسن !
حال که به اجبار در برابر این همه ظلم ظالم جهانی صهیونیسم سکوت می کنیم با تمام وجود سختی های صبر علی(ع) در برابر آن همه ظلم را درک می نمائیم.
براستی علی (ع)چگونه این همه صبر نمود!؟
مرا دردی است اندر دل اگر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
در زبان عربی میگویند کلمه " عشق " در اصل از ماده " عشقه " است ، و " عشقه " نام گیاهی است که در فارسی به آن " پیچک " میگویند که به هر چیز برسد دور آن میپیچد ، مثلا وقتی به یک گیاه دیگر میرسد دور آن چنان میپیچد که آن را تقریبا محدود و محصور میکند و در اختیار خودش قرار میدهد.
یک چنین حالتی در انسان پیدا میشود و اثرش این است که بر خلاف محبت عادی انسان را از حال عادی خارج میکند، خواب و خوراک را از او میگیرد، توجه را منحصر به همان معشوق میکند، یعنی یک نوع توحد و تأحد و یگانگی در او به وجود میآورد، یعنی او را از همه چیز میبرد و تنها به یک چیز متوجه میکند به طوری که همه چیزش او میشود، یک چنین محبت شدیدی.
در حیوانات چنین حالتی مشاهده نشده است. در حیوانات ، علائق حداکثر در حدود علائقی است که انسانها به فرزندانشان دارند. یا همسرها نسبت به هم دارند. اگر غیرت دارند، اگر تعصب دارند، هر چه که نسبت به اینها دارند، در حیوانات هم کم و بیش پیدا میشود. ولی این حالت به این شکل ، مخصوص انسان است.
تموم عمر و هستیمو شکستی
به جز با پشیمونی نبستیم
جوانی را سفر کردیم با مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
عجب آشفته بازاری است دنیا
عجب بیهوده تکراری است دنیا
برهنه پا به تیغستان دویدیم
نگاه آشنا در این همه چشم
ندیدمو ، ندیدمو ، ندیدیم
سبکبالان ساحلها ندیدند
به دوش خستگان یاری ست دنیا
مرا در موج حسرتها رها کرد
عجب یار وفاداریست دنیا
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
میان آنچه باید باشد و نیست
عجب فرسوده دیواریست دنیا
عجب خواب پریشانی است دنیا
عجب یار وفاداریست دنیا
عجب دریای طوفانی است دنیا
عجب آشفته بازاریست دنیا
آموخته ام که: عشق مرکب حرکت است، نه مقصد حرکت
آموخته ام که :این عشق است که زخم ها را شفا می دهد،نه زمان
آموخته ام که: بهترین کلاس درس دنیا کلاسی است که زیر پای خلاق ترین فرد (خالق دنیا) است.
آموخته ام که: تنها اتفاقات کوچک زندگی است ،که زندگی را تماشایی می کند.
آموخته ام که:خداوند متعال همه چیز را در یک روز نیافرید،پس چطور می شود من همه چیز را در یک روز به دست آورم ؟
آموخته ام که: چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد.
آموخته ام که:زندگی جدی است ولی ما نیاز به دوستی داریم که لحظه ای با او از جدی بودن دور باشیم.
آموخته ام که :لبخند ارزانترین راهی است که می توان با آن نگاه را وسعت بخشید .
آموخته ام که:به چیزی که دل ندارد نباید دل بست.
آموخته ام که:......
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 85/7/1 :: ساعت 9:22 صبح )