سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداى سبحان روزى درویشان را در مالهاى توانگران واجب داشته . پس درویشى گرسنه نماند جز که توانگرى از حق او خود را به نوایى رساند . و کردگار ، توانگران را بازخواست کند از این کار . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» علت انحطاط مسلمانان بعد از پیامبراسلام(صلوات الله علیه)

آنچه در پی می آید، بحثی است کوتاه درباره تحلیل علت انحطاط مسلمانان پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، که در خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام مورد اشاره قرار گرفته است. بنای ما بر این است که بحث را مخصوصاً با اشاره به آیات قرآن کریم بررسی نماییم.

 

پژوهشگری که تاریخ اسلام را مطالعه و بررسی می‌کند، از تحولات سریع و نیز عمیقی که در جامعه تازه تأسیس اسلامی توسط پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) ایجاد شد، در شگفت و حیرت فرو می‌رود.

مردمی که تا دیروز به صورت قبیله‌ای زندگی می‌کردند و جز به پر کردن شکم خود و افزودن قدرت خانواده و عشیره خویش به موضوع دیگری توجه نداشتند، در اندک مدتی حاضر به جانفشانی برای متعالی ترین ارزش های الهی و انسانی گردیدند. شرح تحولات گسترده جامعه عرب در این مختصر مقدور نیست.

اگرچه تمام جامعه اسلامی حقیقتاً به ارزش های اسلامی ایمان نیاورده بود که فرمود:

«وَ مِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ یَتَّخِذُ مَا یُنْفِقُ مَغْرَماً وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیم»[1] و برخی از آن بادیه‌نشینان کسانی هستند که آنچه را [در راه خدا] هزینه می‌کنند، خسارتی [برای خود] می‌دانند، و برای شما پیشامدهای بد انتظار می‌برند. پیشامدِ بد برای آنان خواهد بود، و خدا شنوای داناست، لکن گروه دیگری هم بودند که؛

و مِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ یُ?ْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَتَّخِذُ مَا یُنْفِقُ قُرُبَاتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلوَاتِ الرَّسُولِ أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیم.»[2] و برخی [دیگر] از بادیه‌نشینان کسانی‌اند که به خدا و روز بازپسین ایمان دارند و آنچه را انفاق می‌کنند مایه تقرّب نزد خدا و دعاهای پیامبر می‌دانند. بدانید که این [انفاق] مایه تقرّب آنان است. به زودی خدا ایشان را در جوار رحمت خویش درآوَرَد، که خدا آمرزنده مهربان است.

تلاش و کوشش مسلمانان صدر اسلام در چند آیه از قرآن کریم مورد تقدیر و عنایت الهی قرار گرفته است:

«و السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیم»[3]

نگاه دینی، تن پروری و راحت طلبی سبب اصلی انحطاط یک جامعه منسجم است و همه باید نسبت به ترویج و نشر این فرهنگ در میان مردم خصوصاً جوانان هشیار باشند. امید است که این مختصر برای خوانندان محترم مفید باشد

و پیشگامانِ نخستین از مهاجران و انصار، و کسانی که با نیکوکاری از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود و آنان [نیز] از او خشنودند، و برای آنان باغ هایی آماده کرده که از زیر [درختان] آن نهرها روان است. همیشه در آن جاودانه‌اند.

این است همان کامیابی بزرگ وحتی برخی اشتباهاتشان مورد مغفرت الهی قرار گرفت که فرمود: «لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِیم.»[4]

هر آینه خدا [به بخشایش خویش و قبول توبه] بر پیامبر و مهاجران و انصار که در هنگام سختی و دشواری- رفتن به جنگ تبوک- از او پیروی کردند بازگشت پس از آنکه دلهای گروهی از آنان در آستانه لغزش و کجروی بود- که چرا باید با کمبود وسایل و غذا در شدت گرما راه دراز تبوک را در پیش گیریم- و باز [به بخشایش خود] بدیشان روی کرد و توبه‌ شان را پذیرفت، که او به آنان رئوف- دلسوز- و مهربان است.

و مهر رضایت الهی در موضوع بیعت رضوان به گویایی بیان می‌کندکه: «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُ?ْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَ أَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیبا.»[5]

هر آینه خدای از م?منان خشنود شد آنگاه که با تو در زیر آن درخت- در حدیبیه- بیعت می‌کردند، آنچه را در دلهایشان بود- از راستی و پاکی نیت و وفا- دانست، پس آرامش را بر آنان فرو آورد و ایشان را پیروزی ای نزدیک- فتح خیبر- پاداش داد.

 

با این حال ما ملاحظه می‌کنیم که همین جامعه پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) حاضر به پذیرش ولایت وصی ایشان نشده و با فراموشی ارزش های والای الهی دوباره به برخی از مناسبت های قبیله‌ای جاهلیت بازگشت. بحث سر علت اصلی این موضوع است که چرا مسلمانان با فاطمه (سلام الله علیها) چنان کردند و دختر پیامبر را آزردند.

حضرت زهرا(علیهاالسلام) در خطبه خود با اشاره به عقبگرد مردم به این موضوع توجه کرده و فرمودند:

«فانی حرتم بعد البیان؛ و اسررتم بعد الاعلان؛ و نکصتم بعد الاقدام؛ و اشرکتم بعد الایمان..الا و قد اری ان قد اخلدتم الی الخفض و ابعدتم من هو احق بالبسط و القبض و اقواهم علیه و خلوتم بالدعة و نجوتم من الضیق بالسعة فمججتم ما وعیتم و دسعتم الذی تسوغتم»

پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر(صلی الله و علیه وآله) امروز حیران مانده‌اید؟ چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می‌دارید و پیمان های خود را شکسته‌اید و بعد از ایمان راه شرک را پیش گرفته‌اید؟...آگاه باشید من چنین می‌بینم که شما رو به راحتی گذارده‌اید و عافیت طلب شده‌اید، کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته‌تر بود دور ساختید، و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید.[6]

در این بخش از خطبه، حضرت زهرا (علیهاالسلام) «آسوده طلبی و تن پروری» را مهمترین علت انحطاط جامعه اسلامی دانسته‌اند. از فرمایش حضرت استفاده می‌شود که تن پروری یکی از عواملی بود که توده مردم حاضر به پذیرش حکومت علوی نشدند، چرا که می‌دیدند با رهبری امام امیرالم?منین(علیه السلام) باید به سختی های زیادی برای اسلام تن دهند.

اتفاقاً در خود قرآن کریم هم به این حقیقت اشاره شده که صبر و تقوا رمز موفقیت مسلمانان است و سستی عامل ضعف و وادادگی می‌باشد:

«و إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لاَ یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئا»[7]

و اگر صبر کنید و پرهیزگاری نمایید، نیرنگشان هیچ زیانی به شما نمی‌رساند.

اگر می بینیم که امت، پنجاه سال پس از رحلت پیامبر (صلی الله و علیه وآله) فرزندشان امام حسین (علیه السلام) را مظلومانه به شهادت رساندند، به سبب انحرافاتی بود که مردم در اثر قرار نگرفتن مربی جامعه در منصب هدایت و تربیت با آن مواجه شدند

«و لاَ تَهِنُوا و لاَ تَحْزَنُوا وَ أَنْتُم الْأَعْلَوْن إِنْ کُنْتُمْ مُ?ْمِنِین»[8]

و سستی نورزید و اندوهگین مباشید که اگر م?من باشید شما برترید.

اگر مسلمانان همانگونه که گوش به فرمان پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) بودند، پس از رحلت ایشان به وصی حضرتش که به تعبیر صدیقه طاهره(علیهاالسلام) شایسته‌ترین فرد امت برای رهبری بود، توجه می‌کردند مسلماً همان توفیقات و اصلاحات تربیتی در جامعه اسلامی ادامه میافت. اگر می بینیم که امت، پنجاه سال پس از رحلت پیامبر (صلی الله و علیه وآله) فرزندشان امام حسین(علیه السلام) را مظلومانه به شهادت رساندند، به سبب انحرافاتی بود که مردم در اثر قرار نگرفتن مربی جامعه در منصب هدایت و تربیت با آن مواجه شدند.

در هر جامعه دیگری هم تا زمانی که مردم نسبت به ارزش ها و آرمان های خود حساسیت لازم را نداشته باشند و به دنبال راحت طلبی و آسوده خاطری گام بردارند، طولی نخواهد کشید که هم دشمنان خارجی بر آنها غالب خواهند شد و هم در درون خود با اختلافات و فساد مواجه می‌گردند.

خلاصه بحث اینکه: از نگاه دینی، تن پروری و راحت طلبی سبب اصلی انحطاط یک جامعه منسجم است و همه باید نسبت به ترویج و نشر این فرهنگ در میان مردم خصوصاً جوانان هشیار باشند. امید است که این مختصر برای خوانندان محترم مفید باشد.

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها بعدد ما احاط به علمک.

والحمد لله رب العالمین

 

پی نوشت ها:

[1] - توبه 98 ترجمه آقای فولادوند.

[2] - توبه99 ترجمه آقای فولادوند.

[3] - توبه100 ترجمه آقای فولادوند.

[4] - توبه117 ترجمه آقای مجتبوی.

[5] - فتح18 ترجمه از آقای مجتبوی.

[6] - ترجمه از آقای مکارم شیرازی.

[7] - آل عمران120 ترجمه آقای فولادوند.

[8] - آل عمران139 ترجمه آقای گرمارودی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/2/10 :: ساعت 11:23 صبح )
»» استجابت دعاى چهار گروه‏

حضرت امام صادق علیه السلام از پدرانش از امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت مى‏کند:

اربَعةٌ لَاتُرَدُّ لَهُم دَعوةٌ وَتُفَتَّحُ لَهَا أَبوابُ السَّماءِ وَتَصِیرُ إلى العَرشِ: دُعاءُ الوَالِدِ لِوَلَدِهِ، وَالمَظلومِ عَلى مَن ظَلَمَهُ، وَالمُعتَمرِ حَتّى یَرجِعَ، وَالصّائِمِ حَتّى یُفْطِرَ «1»

. چهار نفر دعایشان رد نمى‏شود، و درهاى آسمان به روى دعایشان باز است و دعایشان تا عرش انتقال مى‏یابد:

دعاى پدر براى فرزندش، دعاى ستمدیده بر ضد ستمکارش، دعاى عمره دار تا به وطنش باز گردد، دعاى روزه ‏دار تا افطار کند.

1- دعاى پدر به فرزند

داستانى عجیب از دعاى پدر به فرزند

امیرالمؤمنین با حضرت مجتبى علیهما السلام در مسجد الحرام نشسته بودند که ناگاه زمزمه‏اى سوزنده و مناجاتى جگرسوز شنیدند که مى‏گفت:

اى خدایى که کلید حل همه‏ى مشکلات به دست قدرت تو است!

اى خدایى که رنج‏ها را برطرف مى‏کنى!

اى خدایى که بیچاره و درمانده جز تو یارى ندارد!

اى خدایى که مالکیت دنیا و آخرت در سیطره‏ى تو است!

آیا هنوز نمى‏خواهى به دعاى من که همه‏ى راه‏ها به رویم بسته شده است توجه کنى؟ اینجا مسجد الحرام است، اینجا اگر دعا به اجابت نرسد کجا به اجابت خواهد رسید؟

امیرالمؤمنین علیه السلام به حضرت مجتبى فرمود: صاحب این ناله و مناجات را نزد من آور! حضرت نزد صاحب ناله رفتند، دیدند جوانى است صورت بر خاک نهاده و به پیشگاه حق تضرّع و زارى مى‏کند در حالى که یک طرف بدنش خشک و بى‏حرکت و لمس است.

فرمود: جوان نزد امیرالمؤمنین بیا! جوان به محضر مولاى عارفان و امیر مناجاتیان آمد.

امام فرمود: چرا این گونه ناله مى‏کنى؟ عرض کرد: بدنم را ببینید که نیمى از آن از کار افتاده، زندگى براى من بسیار سخت شده است.

حضرت فرمود: چه شده که به این بلا دچار شده‏اى؟ گفت: در اوج جوانى آلوده به هر گناهى بودم، پدرم از من بسیار رنجیده بود. بارها مرا نصیحت کرد و من توجهى به نصایح او نکردم. یک بار در این شهر به من گفت: یا دست از گناهان بشوى یا به مسجد الحرام مى‏روم و تو را نفرین مى‏کنم. گفتم: آنچه از دستت برآید کوتاهى مکن. و چوبى هم بر سرش کوبیدم که نقش بر زمین شد! به مسجد الحرام رفت و با اشک چشم به من نفرین کرد، ناگهان بدنم از کار افتاد و به این صورت که مى‏بینید درآمدم.

روزى به محضر پدر شتافتم، سر به زانویش نهادم و گفتم: اشتباه کردم، بد کردم، نفهمیدم، کلید حل مشکلم به دست تو است؛ زیرا پیامبر فرموده: دعاى پدر درباره‏ى فرزند مستجاب است.

پدرم نگاهى به من کرد و گفت: پسرم بیا به مسجد الحرام برویم، آنجا که تو را نفرین کردم همانجا به تو دعا کنم. پدرم را بر شترى سوار کردم و به سوى مسجد الحرام راندم، در راه پرنده‏اى از پشت سنگى پر کشید، شتر رم کرد و پدرم از پشت شتر افتاد و مرد و من او را در همان ناحیه دفن کردم!

حضرت فرمود: از این که پدرت حاضر شد به مسجد الحرام آید و براى تو دعا کند معلوم مى‏شود از تو راضى شده بود، من به خاطر رضایت پدرت برایت دعا مى‏کنم، آن گاه سر به سوى حق برداشت و با اشاره به جوان گفت:

یَا أکرَمَ الأکْرَمِینَ، یَا مَنْ یُجیبُ دَعوَةَ المُضْطَرّین...

هنوز دعاى حضرت به پایان نرسیده بود که جوان سلامتش را بازیافت!

 

2- دعاى ستمدیده بر ضد ستمکار

گاهى ستمدیده در برابر ستمکار قدرت دفاع از خود را دارد و مى‏تواند از ستمکار انتقام بگیرد، که دفاع از خود در برابر ستمکار، و انتقام گرفتن از او، علاوه بر این که حقیقتى فطرى و وجدانى است، کار شایسته و مناسبى است که آیین مقدس اسلام از پیروانش خواسته است. و از این که انسان در برابر ستمکار ضعف و زبونى نشان دهد به شدت نهى کرده است.

گاهى ستمدیده در برابر ستمکار توانایى دفاع از خود را ندارد و براى دفع ستم یا انتقام از ستمکار، پشتوانه و پشتیبانى جز خدا براى او نیست، و سلاحى جز دعا و تضرّع و زارى به درگاه خدا در اختیار ندارد، و بر این اساس اگر دعا کند به فرموده‏ى پیامبر دعایش از دعاهایى است که یقیناً به اجابت مى‏رسد.

روایات اهل بیت علیهم السلام مردم را از ستم کردن به دیگران نهى مى‏کند و از این که بر کسى که جز خدا یار و یاورى ندارد ستم ورزند برحذر مى‏دارد.

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم مى‏فرماید:

اشتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلى‏ مَن ظَلَمَ مَن لَایَجِدُ نَاصِراً غَیرَ اللَّهِ‏ «2»

. خشم خدا بر ستمکار، بر کسى که یاورى جز خدا ندارد، بسیار شدید است.

امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: هنگامى که لحظه‏ى وفات حضرت على بن الحسین علیهما السلام رسید مرا به سینه گرفت، سپس فرمود: فرزندم! تو را به آنچه که پدرم لحظه‏ى وفاتش به من وصیت کرد وصیت مى‏کنم، به من گفت: فرزندم! از ستم کردن بر کسى که بر ضد تو یاورى جز خدا ندارد بپرهیز «3».

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

انَّ العَبدَ اذَا ظُلِمَ فَلَمْ یَنْتَصِرْ وَلَمْ یَکُن لَهُ مَن یَنْصُرُهُ وَرَفَعَ طَرْفَهُ إلى السَّماءِ فَدَعَا اللَّهَ قالَ اللَّهُ: لَبَّیکَ أنَا أنْصُرُکَ عَاجِلًا وَآجِلًا «4»

. هنگامى که به کسى ستم شود و یارى نگردد و به سود او کسى هم نباشد که یارى‏اش دهد، و چشم به عالم بالا بدوزد و دعا کند خدا مى‏فرماید: دعایت را مستجاب کردم، من تو را در دنیا و آخرت یارى مى‏دهم.

این که ستمدیده‏ى ناتوان و بى‏یاورى به درگاه خدا براى دفع ستم و انتقام از ستمکار بنالد و ناله‏اش براى او مفید افتد و دعا کند و دعایش مستجاب شود، حقیقتى است که تاریخ بشر آن را ثابت کرده و واقعیتى است که بارها به وقوع پیوسته است.

 

با سلاح دعا ستمکار را مغلوب کرد

چند سالى در ایام ماه شعبان براى تبلیغ به شهر همدان مى‏رفتم. در آنجا با تعدادى از علماى بزرگ و اولیاى خدا به لطف خدا محشور و مأنوس شدم و از انفاس قدسیه و برکات وجودى آنان بهره‏ى بسیار بردم.

یکى از چهره‏هاى برجسته‏ى علمى، که عمرى با قرآن مجید و روایات سر و کار داشت و بسیار اهل حال بود و از نفسى پاک و سازنده بهره داشت، مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ محمد حسن بهارى فرزند مرجع مجاهد آیت اللَّه العظمى حاج شیخ محمد باقر بهارى بود.

من در اوّلین دیدار مشتاق و عاشق او شدم و در همه‏ى سفرهاى تبلیغى‏ام به همدان خدمت آن مرد بزرگ که در آن شهر در میان مردم چهره‏اى ناشناخته بود براى بهره بردن معنوى زانوى شاگردى به زمین زدم. و هنگامى که خبر فوتش را شنیدم، چون سرمایه‏دارى که همه‏ى سرمایه‏اش را از دست داده باشد، متأثر و ناراحت شدم.

در یکى از روزهایى که خدمت آن عارف عاشق بودم داستانى را از زندگى خود به این شرح براى من بیان کرد:

به اشاره و خواست پیر استعمار و گرگ خونخوار یعنى حکومت انگلیس بى‏سوادى قلدر، ستمگرى نابکار، کافرى لجوج به نام رضا خان میر پنج که پس از مدتى به رضا شاه پهلوى معروف شد زمام حکومت ایران را به دست گرفت.

او از هیچ ستم و ظلمى به مردم امتناع نداشت. بسیارى از اموال و املاک مردم را به زور از دست آنان گرفت، با مجالس مذهبى مخالفت ورزید، با عالمان دینى هم چون بنى امیه برخورد کرد، و پرده‏ى حجاب را- که از ضروریات دین است به اشاره‏ى ارباب کافرش انگلیس- درید، و جوانان مردم را براى حفظ حکومت‏ ظالمانه‏اش به اجبار به سربازخانه گسیل داشت.

من که از یک خانواده‏ى برجسته‏ى روحانى بودم و سنین جوانى را مى‏گذراندم، از این که به سربازخانه بروم و دستیار حکومت ظلم باشم بسیار در ترس و وحشت بودم.

روزى عمویم به خانه‏ى ما آمد و به من گفت: براى گرفتن شناسنامه اقدام مکن؛ زیرا من براى تو شناسنامه گرفتم. گفتم در چه حدود سنى برایم شناسنامه گرفتى؟ پاسخ داد: سن هیجده سالگى. گفتم: عمو جان بى‏توجه باعث گرفتارى من شدى. گفت: چرا؟ گفتم: در این موقعیت سنى افراد را به دستور قلدرى چون رضا خان به سربازخانه مى‏برند.

چون آدرس منزلم را اداره‏ى ثبت احوال به ارتش داده بود و من مى‏دانستم دیر یا زود دنبالم خواهند آمد، نسبت به سنّ خود که در شناسنامه قید شده بود اعتراض دادم ولى اعتراضم پذیرفته نشد. روزى به سربازخانه نزد رئیس سربازگیرى که هم چون اربابش رضا خان به شدت با روحانیان مخالف بود رفتم، گفتم: مرا از خدمت معاف دارید. گفت: امکان ندارد، باید لباس سربازى بپوشى و دو سال کامل در خدمت دولت باشى.

هرچه اصرار کردم که مرا از خدمت- آن هم خدمت به دولتى ظالم و ستمکار و مخالف با اسلام- معاف بدارد نپذیرفت. از اداره‏ى سربازگیرى بیرون آمدم و به منطقه‏ى بهار در چند فرسخى همدان براى استمداد از روح عارف بزرگ مرحوم حاج شیخ محمد بهارى که در آن ناحیه دفن است رفتم. کنار قبر به پیشگاه خدا نالیدم و گفتم: خدایا! به خاطر نفس صاحب این قبر از هشتاد حاجتم هفتاد و نه حاجت را براى قیامت مى‏گذارم و یک حاجت را براى دنیا، آن حاجت هم این که وسیله‏ى خلاص شدنم را از بلایى چون سربازى براى حکومت رضا خان فراهم آور.

از بهار به همدان برگشتم در حالى که گسیل داشتن جوانان به سربازخانه بسیار شدت یافته بود و کسى هم جرأت فرار یا نرفتن به سربازى را نداشت، من که مى‏دانستم رئیس مربوطه به دنبالم خواهد فرستاد و ممکن است خانواده‏ام دچار مشقت شوند، آماده‏ى رفتن به سربازخانه شدم.

به مرد بزرگوارى از آشنایان برخورد کردم، گفت: قصد کجا را دارى؟ گفتم:

سربازخانه. گفت: برگرد خانه زیرا از سربازى معافى. گفتم: مشکل به نظر مى‏رسد که از چنگ این ستمکاران آزاد شوم. گفت: شب گذشته خواب دیدم به سامرا رفتم، جلسه‏ى مهم و باارزشى بود، پدرت در آن جلسه حضور داشت، به من گفت: به پسرم بگو ناراحت نباش، با امام عصر علیه السلام درباره‏ى او صحبت کردم، مشکل وى حلّ شد، نه این که او را به سربازى نمى‏برند بلکه ورقه‏ى معافیت او را نیز خواهند داد.

من با اطمینان به این واقعه به سربازخانه رفتم. مأمور اطاق رئیس گفت: شما معافى، پیش فلان عطار برو، رئیس براى ملاقات با شما به آنجا مى‏آید. از سربازخانه بیرون آمدم و به مغازه‏ى آن عطار رفتم. رئیس به آنجا آمد و ضمن احترام فوق العاده نسبت به من، معافى مرا به دست من داد، و من از آن رنج روحى سخت به خاطر دعا و درخواست یارى از خدا رها شدم.

 

3- دعاى معتمر

عمره در کلام ائمه‏ى اطهار علیهم السلام‏

حج و عمره از اعمالى است که قرآن مجید و اهل بیت عصمت علیهم السلام به انجام دادنش سفارشات مهم و تأکیدهاى فراوان و وصیت‏هاى باارزشى دارند.

حضرت على علیه السلام در روایاتى فرموده است:

نَفَقةُ دِرهَمٍ فِى الحَجِّ تَعْدِلُ ألفَ دِرهَمٍ‏ «5»

. هزینه کردن یک درهم در زیارت خانه‏ى خدا برابر با هزار درهم است.

الحاجُّ وَالمُعْتَمِرُ وفدُ اللَّهِ، وَیَحبُوهُ بِالمَغْفِرَةِ «6»

. حاجى و کسى که به عمره رفته وارد بر خدایند و با آمرزش و مغفرت از آنان پشتیبانى مى‏شود.

اللَّه اللَّه! فِى بَیتِ رَبِّکُم لَاتُخَلُّوهُ مَا بَقِیتُم‏ «7»

. خدا را خدا را نسبت به خانه‏ى پروردگارتان، تا زنده هستید آنجا را خالى مگذارید.

امام چهارم علیه السلام فرموده است:

حِجُّوا وَاعْتَمِرُوا تَصِحَّ اجْسَامُکُم، وَتَتّسِعْ أرزَاقُکُم وَیَصْلُحُ ایمانُکُم وَتُکْفَوا مؤنَةَ النّاسِ وَمَؤنَةَ عِیالَاتِکُم‏ «8»

. حج و عمره به جا آورید (که با به جا آوردن این دو عمل) بدنهایتان سالم مى‏شود، و رزق و روزى‏هایتان فراوان مى‏گردد، و ایمانتان اصلاح مى‏شود، و از مؤنه‏ى مردم و مؤنه‏ى زن و فرزندانتان کفایت مى‏شوید.

حضرت على علیه السلام مى‏فرماید:

وَحجّ البَیتِ والعُمرةِ، فَإنّهما یَنفِیانِ الفَقرَ، وَیُکفّرانِ الذَّنبَ، وَیُوجِبانِ الجَنَّة «9»

. و حج خانه‏ى خدا و عمره، که این دو عمل تهیدستى را از بین مى‏برند، و گناهان را مى‏پوشانند، و بهشت را بر انسان واجب مى‏کنند.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

مَن مَاتَ فِى طَرِیقِ مَکَّةَ ذَاهِباً أو جَائِیاً، أمِنَ مِنَ الفَزَعِ الأکبَرِ یَومَ القِیامةِ «10»

. کسى که در راه مکه چه در حال رفتن، چه در حال بازگشت بمیرد از فزع و ترس اکبر در روز قیامت ایمن مى‏شود.

از آنجا که در روایات آمده: حاجى و عمره‏گزار وارد بر خدایند و مهمان حضرت حقند، آن هم مهمان میزبانى کریم و رحیم و غفور و شکور و رزّاق و ودود، پس دعایشان به طور یقین مستجاب است.

 

دعایى عجیب کنار خانه‏ى حق‏

امیرالمؤمنین علیه السلام در حال طواف بیت، مردى را دید که پرده‏ى خانه‏ى کعبه را گرفته و از خداى مهربان چهار هزار درهم درخواست مى‏کند. حضرت نزد او رفت و فرمود: این چهار هزار درهم را براى چه مى‏خواهى؟ گفت: کیستى؟

فرمود: على بن ابیطالبم. گفت: یا على! دعایم مستجاب شد. اگر مستجاب نشده بود مرا به تو راهنمایى نمى‏کردند، اکنون چهار هزار درهم را به من عطا کن؛ زیرا هزار درهمش را مى‏خواهم به قرضى که به مردم دارم بپردازم، و هزار درهمش را مى‏خواهم مغازه‏اى جهت کسب و کار تهیه کنم، و هزار درهمش را مى‏خواهم سرمایه‏ى داد و ستد قرار دهم، و با هزار درهمش ازدواج کنم.

حضرت فرمود: سفرى به مدینه بیا تا آن را به تو بپردازم؛ زیرا در اینجا به اندازه‏اى که به تو بپردازم درهم و دینار ندارم.

آن مرد پس از مدتى به مدینه آمد. در میان کوچه کودکانى را دید که با یکدیگر بازى مى‏کردند، به یکى از آنان گفت: خانه‏ى على کجاست؟ آن کودک به او گفت: خانه‏ى على را براى چه مى‏خواهى؟ گفت: على بر عهده گرفته که چهار هزار درهم به من بپردازد. کودک گفت: دنبال من بیا تا تو را به خانه‏ى على برم.

در راه به کودک گفت: نامت چیست؟ گفت: حسین. گفت: با على چه نسبتى دارى؟ گفت: فرزند اویم. چون به خانه رسیدند حضرت حسین وارد خانه شد و به پدر گفت: مردى عرب جهت گرفتن چهار هزار درهم خدمت شما آمده.

حضرت که در آن زمان جز باغى در اختیار نداشتند، آن را به دوازده هزار درهم فروختند، چهار هزار درهمش را به آن مرد نیازمند دادند و باقى مانده‏ى آن را کنار مسجد به تهیدستان واگذار نمودند «11».

 

4- دعاى روزه‏دار

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم درباره‏ى ماه رمضان فرموده است:

شَهرٌ دُعِیتُم فِیه إلَى ضِیَافَةِ اللَّه‏ «12»

. ماه رمضان ماهى است که شما در آن به ضیافت و مهمانى خدا دعوت شده‏اید.

در این مهمانى معنوى که مهماندارش خدا است، آنچه را که مهمان به صلاح دنیا و آخرتش باشد از مهماندار بخواهد یقیناً به او عنایت خواهد کرد.

امام صادق علیه السلام در روایتى پرارزش فرموده است:

نَومُ الصَّائِمِ عِبادَةٌ، وَصَمْتُهُ تَسبیحٌ، وَعَمَلُهُ مُتَقَبَّلٌ، وَدُعاؤُهُ مُسْتَجابٌ‏ «13»

خواب روزه‏دار عبادت، و سکوتش تسبیح، و عملش مورد قبول، و دعایش مستجاب است.

راستى، شگفت‏آور است که خواب انسان که در آن حالت هیچ تکلیفى بر عهده‏ى او نیست عبادت به حساب آید، و سکوتش به عنوان تسبیح خدا در پرونده‏اش ثبت گردد، و عمل اندک و ناقابلش که بخشى از آن گرسنه ماندن از فجر تا مغرب است مورد قبول قرار گیرد، و دعایش به اجابت برسد!!

آرى، ضیافت خدا جز این، معنایى ندارد، ضیافتى که مهمانش روزه‏دار و مهماندارش خداى کریم است باید غذاى سفره‏اش تجلى رحمت و لطف و کرامت و مغفرت باشد.

اى کرمت در دو جهان یار من‏

لطف تو اى دوست نگهدار من‏

اى تو مرا چشمه‏ى ماء معین‏

عشق تو با آب و گلم شد عجین‏

اى تو انیس دل دلدادگان‏

نور وجود همه آزادگان‏

از گنه اى یار نجاتم بده‏

لطف کن و برگ براتم بده‏

کن نظرى بر من زار و فقیر

بنده‏ى عصیان‏گر و خوار و حقیر

زنگ کدورت ز دلم پاک کن‏

آه مرا تا برِ افلاک کن‏

خلوت شب بخش مرا اى حبیب‏

درد مرا ده تو شفا اى طبیب‏ «14»

 

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

 (1)- امالى صدوق: 265، المجلس الخامس والاربعون، حدیث 4؛ مستدرک الوسائل: 5/ 248، باب 42، حدیث 5798.

(2)- کنز العمال: 7605؛ میزان الحکمه: 7/ 3372، الظلم، حدیث 11428.

(3)- کافى: 2/ 331، باب الظلم، حدیث 5؛ میزان الحکمه: 7/ 3372، الظلم، حدیث 11431.

(4)- کنز العمال: 7648؛ میزان الحکمه: 7/ 3372، الظلم، حدیث 11432.

(5)- خصال: 2/ 628، علم امیرالمؤمنین علیه السلام؛ میزان الحکمه: 3/ 1000، الحجّ، حدیث 3259.

(6)- خصال: 2/ 634، علم امیرالمؤمنین علیه السلام؛ میزان الحکمه: 3/ 1000، الحجّ، حدیث 3260.

(7)- نهج البلاغه: 668، نامه‏ى 47، من وصیة له (ع) للحسن و ال‏حسین (ع).

(8)- ثواب الاعمال: 47، ثواب الحج و العمرة؛ میزان الحکمه: 3/ 1004، الحج، حدیث 3271.

(9)- تحف العقول: 149، خطبته (ع) المعروفة بالدیباج؛ بحار الانوار: 74/ 291، باب 14، حدیث 2.

(10)- کافى: 4/ 263، باب فضل الحج و العمرة، حدیث 45.

(11)- امالى صدوق: 467، المجلس الحادى والسبعون، حدیث 10؛ بحار الانوار: 41/ 44، باب 103، حدیث 1.

(12)- امالى صدوق: 93، المجلس العشرون، حدیث 4.

(13)- من لا یحضره الفقیه: 2/ 76، باب فضل الصیام، حدیث 1783.

(14)- مناجات عارفان، حسین انصاریان.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/2/10 :: ساعت 11:22 صبح )
»» صله رحم‏ در قرآن و روایات

قرآن مجید در بیست و سه مورد به اهل ایمان و سایر مردم سفارش اقوام و ذوى‏القربى را نموده، و این همه تأکید تحت این عنوان که با مال و ارث و اداى حقوق نسبت به آنان از آنان رعایت کنید، دلیل بر اهمیّت صله رحم در پیشگاه حضرت حق است.

حضرت صادق علیه السلام در توضیح آیه شریفه:

الَّذینَ یَصِلُونَ ما امَرَ اللَّهُ بِهِ انْ یُوصَلَ» «1»

و آنچه را خدا به پیوند آن فرمان داده پیوند مى‏دهند.

مى‏فرماید:

از جمله امورى که حضرت حق امر به اتصال کرده‏اند صله رحم و رسیدگى به اقوام است، و نهایت تأویل آیه، صله مردم نسبت به ما اهل بیت است. «2» صله نسبت به اهل بیت علیهم السلام، قبول ولایت و امامت آن بزرگوار و تأسّى به آنان در اخلاق و اعمال و اطاعت از امر و نهى ایشان است. «3»

 

صله رحم در قرآن مجید

قطع رحم آن چنان مورد نفرت حق است که در قرآن مجید فرموده است:

وَ الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَا امَرَ اللَّهُ بِهِ انْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِى الاْرْضِ اولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ» «4»

و کسانى که عهد خدا را پس از استوار کردنش مى‏شکنند، و پیوندهایى را که خدا به برقرارى آن فرمان داده مى‏گسلند، و در زمین فساد مى‏کنند، لعنت و فرجام بد و دشوار آن سراى، براى آنان است.

الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما امَرَ اللَّهُ بِهِ انْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِى الاْرْضِ اولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ» «5»

آنان کسانى هستند که پیمان خدا را [که توحید و وحى و نبوت است‏] پس از استوارى‏اش [با دلایل عقلى و علمى و براهین منطقى با عدم وفاى به آن‏] مى‏شکنند و آنچه را خدا پیوند خوردن به آن را فرمان داده است [مانند پیوند با پیامبران و کتاب‏هاى آسمانى و اهل بیت طاهرین و خویشان‏] قطع مى‏نمایند و در زمین تباهى و فساد بر پا مى‏کنند، آنانند که زیانکارند.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذى تَسائَلُونَ بِهِ وَ الاْرْحامَ انَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیباً» «6»

و از خدایى که به نام او از یکدیگر درخواست مى‏کنید، پروا کنید و از [قطع رابطه با] خویشاوندان بپرهیزید. یقیناً خدا همواره بر شما حافظ و نگهبان است.

امام صادق علیه السلام در توضیح آیه مى‏فرماید:

منظور از ارحام در این آیه اقوام مردمند که خداوند نسبت به آنان امر به صله فرموده و آن را بزرگ دانسته است. «7»

 

صله رحم در روایات‏

رسول حق صلى الله علیه و آله فرمود:

اعْجَلُ الْخَیْرِ ثَواباً صِلَةُ الرَّحِمِ. «8»

سریع‏ترین نیکى براى رسیدن به ثواب صله رحم است.

امام على علیه السلام در «نهج البلاغه» مى‏فرماید:

اى مردم! هیچ کس از طایفه و خویشان خود بى نیاز نیست هر چند صاحب مال و دارایى باشد، بدون شک به دست و زبان آنان براى این‏که از او دفاع کنند و به یاریش برخیزند نیازمند است، و نزدیکان شخص براى این‏که او را به هنگام نبودنش یارى دهند مهم‏ترین اشخاصند و بهتر مى‏توانند پراکندگى و گرفتارى او را رفع کنند و در هنگام سختى و پیشامدهاى ناگوار از همگان نسبت به او مهربان‏ترند، و نام نیکو که حضرت حق به شخص در میان مردم عطا فرماید بهتر است براى او از ثروت و دارایى که براى دیگرى به ارث بگذارد.

بدانید که یک نفر از شما حقّ روگرداندن از خویشان خود را ندارد آنگاه که آنان را در فقر و پریشانى ببیند، بر او لازم است با مالى که به خاطر ماندنش زیاد نمى‏شود به آنان احسان کند، و کم نمى‏گردد اگر آن را به مصرف حق‏برساند. هر کس از اقوام خود دست بکشد از آنان یک دست گرفته شده، و از او دست‏هاى بسیار؛ و آن که نسبت به اقوامش متواضع باشد و مهربان و همراه، به طور دائم دوستى آنان را به طرف خود جلب خواهد کرد. «9» امیر المؤمنین علیه السلام مى‏فرماید:

وَ اکْرِمْ عَشیرَتَکَ، فَانَّهُمْ جَناحُکَ الَّذى بِهِ تَطِیرُ، وَ اصْلُکَ الَّذى الَیْهِ تَصِیرُ، وَ یَدُکَ الَّتى بِها تَصُولُ. «10»

اقوامت را گرامى بدار، زیرا آنان براى تو بالى هستند که به وسیله آن طیران مى‏کنى، و ریشه‏اى هستند که به سوى آنان مى‏روى، و دستى هستند که با آن قدرت پیدا مى‏کنى.

ابوبصیر مى‏گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم:

عَنِ الرَّجُلِ یَصْرِمُ ذَوى قَرابَتِهِ مِمَّنْ لا یَعْرِفُ الْحَقَّ؟ قالَ. لایَنْبَغى لَهُ انْ یَصْرِمَهُ. «11»

مردى به خاطر این‏که اقوامش شناختِ به حق ندارند با آنان قطع رابطه مى‏کند، فرمود: قطع رابطه با رحم سزاوار نیست.

صفوان مى‏گوید: به حضرت صادق علیه السلام گفتم: مرا نزدیکى هست که بر غیر دین من و راه و روش اهل بیت است، آیا او را بر من حقّى هست؟ فرمود: آرى، حق خویشاوندى را هیچ چیز قطع نمى‏کند. و اگر بر آیین تو باشند داراى دو حقّند. حق رحم و حق اسلام. «12»

رسول حق صلى الله علیه و آله فرمود:

صِلُوا ارْحامَکُمْ فِى الدُّنیا وَ لَوْ بِسَلامٍ. «13»

در دنیا صله رحم کنید گرچه به یک سلام باشد.

و نیز آن حضرت فرمود:

اذا قَطَعُوا الاْرْحامَ جُعِلَتِ الاْمْوالُ فى ایْدِى الاْشْرارِ. «14»

چون گناه قطع رحم به میان آید اموال در دست اشرار قرار خواهد گرفت.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

صِلَةُ الاْرْحامِ تُزَکِّى الاْعْمالَ، وَ تُنْمِى الاْمْوالَ، وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى‏، وَ تُنْسِى‏ءُ فىِ الاْجَلِ. «15»

صله ارحام، اعمال را پاک مى‏کند، اموال را زیاد مى‏نماید، بلا را دفع مى‏کند، اجل را به تأخیر مى‏اندازد (کنایه از این‏که عمر را طولانى مى‏نماید).

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

صله ارحام اخلاق را نیکو، شخص را با گذشت، نفس را پاکیزه، رزق را زیاد و اجل را به تأخیر مى‏اندازد. «16» و نیز فرمود:

صله ارحام و نیکى به آنان، حساب را آسان مى‏کند، و حافظ شخص از گناه‏است، صله رحم کنید و به برادران نیکى نمایید گرچه به خوب سلام کردن و یا جواب سلام دادن باشد. «17» موسى علیه السلام از حضرت حق عز و جل پرسید:

فَما جَزاءُ مَنْ وَصَلَ رَحِمَهُ؟ قالَ: یا مُوسى‏! انْسِئُ لَهُ اجَلَهُ، وَ اهَوِّنُ عَلَیْهِ سَکَراتِ الْمَوْت. «18»

جزاى آن که صله رحم کند چیست؟ خطاب رسید: اجلش را به تأخیر مى‏اندازم و سختى‏هاى مرگ را بر او راحت و آسان مى‏کنم.

رسول اللّه صلى الله علیه و آله فرمود:

صِلَةُ الرَّحِمِ تَعْمُرُ الدِّیارَ، و تَزیدُ فى الاعْمارِ وَ انْ کانَ اهْلُها غَیْرَ اخْیارٍ. «19»

صله رحم مملکت را آباد و عمر را زیاد مى‏کند گرچه کنندگان این کار از خوبان نباشند.

رسول اللّه صلى الله علیه و آله فرمود:

سِرْ سَنَةً صِلْ رَحِمَکَ. «20»

یکسال مسیرى را طى کن، صله رحم بجاى آور.

و نیز فرمود:

من به حاضر و غائب امّتم سفارش مى‏کنم و به هر که در اصلاب مردان و رحم زنان است تا روز قیامت، صله رحم کنید گرچه مسیر یکسال راه باشد، که صله رحم از دین است. «21»

حضرت صادق علیه السلام مى‏فرماید:

مردى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد عرضه داشت: مرا اقوامى است که نسبت به آنان اهل صله هستم ولى آنان مرا آزار مى‏دهند، مى‏خواهم آنان را ترک کنم، حضرت فرمود: در این وقت خداوند هم همه شما را ترک خواهد کرد، عرض کرد: چه کنم؟ فرمود: به آن که تو را محروم کرد عطا کن، با آن که از تو قطع کرد صله کن، و آن که به تو ظلم کرد از او بگذر. چون این برنامه را عمل کردى خداوند در مقابل آنان پشتیبان و یار و یاور توست. «22» رسول حق صلى الله علیه و آله فرمود:

ثَلاثَةٌ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ: مُدْمِنُ خَمْرٍ، وَ مُؤْمِنُ سِحْرٍ، وَ قاطِعُ رَحِمٍ. «23»

سه نفر وارد بهشت نمى‏شوند، دائم الخمر، مؤمن به سحر و جادو، قطع کننده‏رحم.

امام على علیه السلام فرمود:

اقْبَحُ الْمَعاصِى قَطیعَةُ الرِّحِمِ وَ الْعُقُوقُ. «24»

زشت‏ترین گناهان قطع رحم و عاقّ پدر و مادر شدن است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

الذُّنُوبُ الَّتى تُعَجِّلُ الْفَناءَ قَطیعَةُ الرَّحِمِ. «25»

از گناهانى که انسان را دچار مرگ زودرس مى‏کند قطع رحم است.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

 

(1)- رعد (13): 21.

(2)- بحار الأنوار: 71/ 130، باب 3، حدیث 95؛ الکافى: 2/ 156، حدیث 28.

(3)- مسئله ذوى القربى را حضرت حق در سوره‏هاى بقره آیات 83 و 180 و 215، نساء آیات 7 و 33 و 36 و 135، مائده آیه 106، انعام آیه 152، انفال آیه 41، توبه آیه 113، نحل آیه 90، اسراء آیه 26، نور آیه 22، شعراء آیه 214، روم آیه 38، فاطر آیه 18، شورى آیه 23، حشر آیه 7، به تفصیل ذکر کرده است.

(4)- رعد (13): 25.

(5)- بقره (2): 27.

(6)- نساء (4): 1.

(7)- الکافى: 2/ 150، حدیث 1؛ وسائل الشیعة: 21/ 533، باب 17، حدیث 27785.

(8)- الکافى: 2/ 152، حدیث 15؛ وسائل الشیعة: 21/ 536، باب 17، حدیث 27795.

(9)- نهج البلاغه: خطبه 23، بحار الأنوار: 71/ 101، باب 3، حدیث 53.

(10)- نهج البلاغه: نامه 31؛ غرر الحکم: 407، حدیث 9329.

(11)- الکافى: 2/ 344، حدیث 3؛ وسائل الشیعة: 12/ 261، باب 144، حدیث 16254.

(12)- بحار الأنوار: 71/ 131، باب 3، حدیث 97؛ الکافى: 2/ 157، حدیث 30.

(13)- بحار الأنوار: 71/ 104، باب 3، ذیل حدیث 62؛ نوادر الراوندى: 6.

(14)- بحار الأنوار: 70/ 372، باب 138، حدیث 5؛ الأمالى، شیخ صدوق: 308، حدیث 2.

(15)- بحار الأنوار: 71/ 111، باب 3، حدیث 71؛ وسائل الشیعة: 21/ 534، باب 17، حدیث 27787.

(16)- بحار الأنوار: 71/ 114، باب 3، حدیث 74؛ الکافى: 2/ 152، حدیث 12.

(17)- بحار الأنوار: 71/ 131، باب 3، حدیث 98؛ وسائل الشیعة: 21/ 539، باب 19، حدیث 27804.

(18)- بحار الأنوار: 13/ 327، باب 11، حدیث 4؛ الأمالى، شیخ صدوق: 208، حدیث 8.

(19)- بحار الأنوار: 71/ 94، باب 3، حدیث 21؛ الأمالى، شیخ طوسى: 481.

(20)- بحار الأنوار: 74/ 52، باب 3، حدیث 3؛ وسائل الشیعة: 11/ 344، باب 1، حدیث 14971.

(21)- بحار الأنوار: 71/ 114، باب 3، حدیث 73؛ الکافى: 2/ 151، حدیث 5.

(22)- بحار الأنوار: 74/ 100، باب 3، حدیث 50؛ الزهد: 36، باب 5، حدیث 95.

(23)- الخصال: 1/ 179، حدیث 243؛ معانى الاخبار: 330، حدیث 1.

(24)- غرر الحکم: 406، حدیث 9315.

(25)- بحار الأنوار: 71/ 94، باب 3، ذیل حدیث 23؛ الاختصاص: 238



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/2/10 :: ساعت 11:21 صبح )
»» پنج دستور نورانی برای زندگی بهتر

انسان در زندگی نیاز به راهنما دارد. کسی که با آگاهی کامل از تمام مسائل، او را در مسیر درست زندگی کردن هدایت نماید. انسانی که بگوید و خود به گفته‌هایش عمل نماید و در این میان چه کسی را می‌توان بهتر از معصومین(علیهم السلام) یافت. باید سخنانشان را با گوش جان شنید و عمل کرد. عید نوروز یکی از فرصت‌ها برای تمرین کردن است.

 

تمرین خوب شنیدن و عمل کردن. تمرین فکر کردن به خوبی‌ها و بدی. تمرینی که می‌تواند فردی یا جمعی باشد که اگر جمعی شد راحت‌تر نیز خواهد بود. یکی از عبارات زیبایی که شاید بتواند در این عید مورد توجه قرار گیرد کلامی است از امیرم?منان(علیه السلام) به کمیل، یار با وفای خویش. امام در وصیت خود به آن یار راستین، پنج دستور برای بهتر زندگی کردن داده‌اند که می‌تواند برای ما نیز به عنوان دستور العمل قرار گیرد:

قال على(علیه السلام): "ی?ا کُمَیْلُ! قُلِ الْحَقَّ عَلى? کُلِّ ح?الٍ وَ و?ادِّ الْمُتَّقِِینَ وَ اهْجُرِ الْف?اسِقِِینَ وَ ج?انِبِ الْمُن?افِقِِینَ وَ لا? تُص?احِبِ الْخ?ائِنِِینَ"؛ "اى کمیل! از گفتن حق در هر حال دریغ مکن، و انسان‌هاى باتقوى را دوست‌ بدار، از فاسقین و گنهکاران دورى کن، و مراقب منافقین و دو رویان باش، و با خیانت‌پیشگان رفاقت و مصاحبت نکن."(سرمشق از سخنان حضرت علی (علیه السلام)، مکارم شیرازی، به نقل از بحار الأنوار، ج 74، ص 269)

 

دستور اول: حق‌گویی

گفتن حق و حقیقت از جمله مواردی است که در اسلام مورد تأکید قرار گرفته است. رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند: "با تقواترین مردم کسی است که حق را بگوید، چه به سودش و چه به زیانش".(منتخب میزان الحکمه، ص 159، ش 1659)

آیا تاکنون با خود اندیشیده‌اید که اگر تمام مردم حق گویند که بهشتی به وجود خواهد آمد؟ اگر در زمان تحقیق در امور خیری چون ازدواج واقع امور گفته شود انتخاب آسان‌تر شده و شکست‌ها کمتر. اگر هنگام به وجود آمدن اختلافاتی که در اثر سوء تفاهم بوده‌اند حقیقت امر گفته شود کدورتی باقی نخواهد ماند و ... . چه زیبا می‌شود اگر تمام ما سعی کنیم حق بگوییم و حق را بشنویم.

 

دستور دوم: دوستی با افراد متقی

در بخش دوم، امام (علیه السلام) کمیل را به دوستی با تقواپیشگان دعوت می‌نمایند. حال باید دید این افراد چه ویژگی‌هایی دارند و چگونه می‌توان آنان را شناخت. امام باقر (علیه السلام) می‌فرمایند: "تقواپیشگان کم‌خرج و کم‌زحمت‌ترین مردم دنیایند و کمک‌کارترین آنان به تو. تذکرشان می‌دهی یاریت می‌دهند، فراموش می‌کنی به یادت می‌آورند، پیوسته امر خدا را می‌گویند و همواره امر خدا را به پا می‌دارند. برای دوستی خدا، از هر دوستی و محبتی دل کنده‌اند و به خاطر طاعت پادشاه خویش از دنیا گریخته‌اند و از صمیم دل به خداوند و دوستی و محبت او رو کرده‌اند و دانسته‌اند که منظور اصلی هموست چون شأن و مرتبی عظیم دارد". (منتخب میزان الحکمه، ص 607، ش 6674)

اگر اندکی در پیرامون خود دقت کنیم می‌توانیم چنین انسان‌هایی را یافته و با ایشان ارتباطی دوستانه برقرار سازیم. انسان‌هایی پاک، صادق و مهربان که جز رضای الهی امری دگر در ذهن ندارند. می‌توان عید امسال را بهانه‌ای برای نزدیکی بیشتر با این مردمان پاک خدا قرار داد و از آنان برای بهتر زندگی کردن یاری خواست.

امام علی (علیه السلام) در فرمایش خویش به کمیل پنج دستور برای بهتر زندگی کردن داده‌اند. این دستورات که بیشتر مربوط به انتخاب دوست و هم‌نشین می‌باشد می‌تواند در عید مورد نظر ما قرار گیرد و با معیار قرار دادن آن‌ها دوستان، هم‌نشینان، هم‌سفران و ... خویش را انتخاب کرده و در پرتوی جلب رضای الهی، شادی را برای خود و خانواده‌یمان به ارمغان آوریم

 

دستور سوم: دوری از فاسقین و گنهکاران

دوستی و همنشینی با افراد از جمله عواملی است که در شخصیت آدمی، به ویژه کودکان، نوجوانان و جوانان تأثیرگذار است. همان‌گونه که دوست خود انسان را تا اعلی علیین می‌تواند بالا برد. دوست بد او را به اسفل السافلین می‌تواند کشاند. پس باید در انتخاب همنشین بسیار دقت کرد. امام علی (علیه السلام) در این فراز از کلام خویش به کمیل فرمان می‌دهند از فاسقین و گنهکاران دوری نماید تا مبادا فسق و گناه بر او نیز تأثیر گذارد. عید نوروز زمانی است برای دید و بازدید با اقوام و دوستان. یادمان باشد دیدارهای طولانی را به افرادی اختصاص دهیم که موجب آراستگی روح و جانمان می‌شوند و نه کسانی را که یقین به فسق و گناهشان داریم. اگر حس کردیم در محیطی امکان گناه وجود دارد خود را از آنجا به بهانه‌های مختلف دور سازیم تا مبادا گناه عادتمان گردد و از خدا و خداییان دور شویم.

 

دستور چهارم: مراقبت در برخورد با دوروریان

متأسفانه جهان پر است از مردمانی که ظاهری زیبا دارند اما باطنی زشت و انگیزه‌هایی خبیثانه در سر می‌پرورانند. افرادی که با وعده دوستی و رفاقت پای به میدان می‌گذارند اما جز سختی و فشار چیزی با خود به ارمغان نمی‌آورند. در برخورد با این افراد باید به شدت دقت کرد. هر چیزی نگفت و هر کاری انجام نداد چرا که این مردمان رازداران خوبی نیستند و غیبت‌کنندگان و تهمت‌زنان جلبی هستند. افرادی که از کاه کوه می‌سازند و یک کلاغ را چهل کلاغ کرده و به دیگران می‌رسانند. سخن‌چینانی دروغگو و بی‌وفایانی نامرد. نباید فریب قول و قرارهای پوچشان را خورد. نباید سخنانشان را پذیرفت. سخن رایج در کلام این افراد این است: "تو با بقیه فرق می‌کنی". اما در عمل فرقی میان شما و سایرین وجود دارد که در هنگامه عمل، تنهایتان خواهند گذاشت. به همین خاطر بهتر است در برخوردهای اول با افراد اندکی دقت شود. زود دل نداد و عهد نبست. زمانی را برای شناختن گذاشت و فرصتی را برای آزمودن قرار داد تا حاق شخصیت به دست آید. راز دل نگفت و مشکلات و حتی خوشی‌ها را بیان نکرد که احتیاط شرط عقل است.

حق‌گویی: گفتن حق و حقیقت از جمله مواردی است که در اسلام مورد تأکید قرار گرفته است. رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند: "باتقواترین مردم کسی است که حق را بگوید، چه به سودش و چه به زیانش"

 

دستور پنجم: عدم رفاقت با خائنان

از نظر امام علی (علیه السلام) خیانت سرآمد نفاق است (منتخب میزان الحکمه، ص 189، ش 2019) و فرد خائن نمی‌تواند هم‌نشینی مناسب برای آدمی باشد. اصولاً هم‌نشینی و هم‌صحبتی با افراد بدان علت است که روح آدمی را صفا داده و آرامش از دست رفته در روزهای سختی‌ را به وی بازگرداند. اما انسان خائن تنها سوهان روح آدمی است. اضطراب اینکه هر لحظه ممکن است خیانتی در حق ما انجام دهد عذابی است ناگوار که باید از آن دوری نمود. نباید به افرادی که پیشینه‌ای این‌چنینی دارند اعتماد نمود و باید تا آنجا که ممکن است از آنان دوری کرد و در برخورد احتیاط را ملاک عمل قرار داد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) چهار نشانه برای خائنان برشمرده‌اند که می‌تواند ما را در شناخت این‌گونه افراد یاری رساند:

1ـ نافرمانی نمودن از خدا

2ـ آزار رساندن به همسایگان

3ـ نفرت از هنگنان

4ـ نزدیک شدن به طغیان و سرکشی (منتخب میزان الحکمه، ص 189، ش 2024)

از جمله مصادیق بارز در خیانت نیز، خیانت در امانت و اموال دیگران ـ شامل بیت المال و اموال عمومی نیز می‌گردد ـ است.

 

نتیجه

امام علی (علیه السلام) در فرمایش خویش به کمیل پنج دستور برای بهتر زندگی کردن داده‌اند. این دستورات که بیشتر مربوط به انتخاب دوست و هم‌نشین می‌باشد می‌تواند در عید مورد نظر ما قرار گیرد و با معیار قرار دادن آن‌ها دوستان، هم‌نشینان، هم‌سفران و ... خویش را انتخاب کرده و در پرتوی جلب رضای الهی، شادی را برای خود و خانواده‌یمان به ارمغان آوریم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/2/10 :: ساعت 11:20 صبح )
»» تحلیل ماجرای شهادت حضرت زهرا(ع) در منابع اهل سنت

در ابتدا بیان یک نکته لازم است و آن این که ما هیچ انتظاری از اهل تسنن نداریم که قضایای شهادت حضرت زهرا(ع)را به صورت تمام و کمال در کتاب های خود حکایت کنند و علمای آنان به روشنی به آن اذعان داشته باشند.

آیا از کسانی که در قلب آنان محبت خلفا حاکم است، انتظار دارید که بر این فجایع صحه گذارند، هرگز! چرا که حب الشی ء یعمی و یصم.آنان که قایعی همچون غدیر را که اسناد آن در آثارشان متواتر و بدون شبهه است، تاویل و تحریف می کنند و بر آن توجیهاتی می آورند، بدیهی است که در مورد، این وقایع فضاحت بار و ننگین به شبهه افکنی و انکار بپردازند. در این فصل ابتدا به مظلومیت امیرالمؤمنین(ع)اشاره می کنیم و در ادامه تحلیل نهایی را به قضاوت شما می گذاریم.

 

غربت امیرالمؤمنین علی(ع)

کوتاهی مردم در حمایت و رعایت اهل بیت(ع)قابل انکار نیست، در این امتحان-جز تعدادی انگشت شمار-همگان به مصلحت دنیای خود اندیشیدند و آخرت را نادیده انگاشتند. بزرگان اهل سنت از عایشه حکایت کرده اند که:

«تا هنگامی که فاطمه زنده بود، علی در میان مردم از وجهه و آبرویی برخوردار بود؛ لیکن چون او از دنیا رفت، مردم از علی نیز روی تافتند.»(1)

تنهایی و غربت خاندان پیامبر(ص)به آن جا انجامید که شب ها- و گاه حتی روزها- علی(ع)زهرا(ع) را بر مرکبی سوار می نمود و دستان حسن و حسین(ع)را می گرفت و خانه یاران پیامبر(ص)دق الباب می نمود و حق خویش را بدانها یادآور می شد و آنان را به یاری می طلبید؛ لیکن صد افسوس، در جواب چیزی جز این نمی شنید:

«اینک کار از کار ما گذشته و ما با ابوبکر بیعت کرده ایم؛ چرا بیشتر ما را نخواندی تا با تو پیمان ببندیم؟!»

امام در جواب می فرمود:

«آیا جنازه پیامبر(ص)را بر زمین وامی نهادم و به نزاع در خلافت برمی خاستم؟!»(2)

برخی نیز وعده یاری می دادند؛ لیکن به عهد خود وفا نکرده و غربتی دیگر قلب تنها مرد شهر پیامبر(ص)را می آزرد.(3)

گروهی از انصار در نشست های پنهانی خود خلافت را حق مسلم امیرالمؤمنین(ع)عنوان می کردند؛ لیکن درصدد احقاق آن و بازگرداندند آن بر نیامدند. ابوبکر نیز- پس از خطبه فدکیه فاطمه زهرا(ع)-در سخنان خود(به این نشست ها اشاره کرد و)این گفتار را سفیهانه خواند و آنان را تهدید نمود.)(4)

در یک تقسیم بندی می توان مردم را پس از رحلت پیامبر(ص)در سه گروه جای داد:

گروه اول: که اکثریت مردم را شامل می شد و متشکل از صحرانشینان و مردم پست و بی فرهنگی بود که از خود فکر و نظری نداشتند و در پی هر هیاهویی به راه می افتادند.

اینان در پی برپایی غوغای غصب خلافت به پیروی از آن هایی برخاستند که بیشتر مردم فریاد می کشیدند و دژخیمانه تر رفتار می کردند.

گروه دوم:که بعد از گروه اول بیشترین تعداد را داشتند، از چند دسته تشکیل می شدند:

نخست: کسانی که نسبت به امیرالمؤمنین علی(ع)حسادت می ورزیدند.

دیگر: آن ها که کینه هایی از وی به سبب کشته شدن نزدیکان و دوستان به دست آن حضرت داشتند.

و نیز:آن ها که از عدالت او می هراسیدند.

این چند دسته نیز به یاری غاصبان خلافت شتافتند و اگر ابوبکر را ریبنده این مسند نمی دانستند؛ لیکن می گفتند: او از علی آرام تر و نرم تر است.

گروه سوم: آن اقلیت بودند که مخالف ابوبکر بودند که در میان آن ها بیشتر به امامت امیرالمؤمنین علی(ع)ایمان داشتند، اما از آن جا که حضرتش در چنگال غاصبان غریب مانده بود جز اندکی دست از یاری او کشیدند و او را تنها وانهادند.

یکی از یاران پیامبر(ص)در پاسخ به سلیم گفت:

«فتنه ای برای ما رخ داد که دل و گوش و چشم ما را گرفت(و قدرت) تشخیص و بصیرت ما را ربود.»(5)حذیفه نیز در این باره می گوید:

«مشکل ما بس دشوارتر از آن بود که گمان می رفت؛ به خدا سوگند! بصیرت دیده ها رفت و یقین مان زایل شد؛ حق ستیزان بسیار و حق جویان اندک بودند...به خدا سوگند! چشم و گوش ما بسته شد و از مرگ هراسان شدیم و دنیا در نظرمان جلوه کرد».(6)

 

ماجرای هجوم و تحلیل نهایی

حال در این قسمت با متذکر شدن برخی نکات مهم پیرامون مطالب ذکر شده در فصل های قبل، قضاوت و نتیجه گیری نهایی را به عهده وجدان خوانندگان می گذاریم.

اولاً: با توجه به روایاتی که در فصل دوم از علمای اهل تسنن آوردیم، نتیجه می گیریم که ماجرای یورش به اهل بیت و آتش زدن خانه و شهادت حضرت محسن(ع)و شکستن پهلوی حضرت زهرا(ع) همه و همه در روز بیعت گرفتن، انجام شده است.

ثانیاً: کوتاه بودن مدت زندگی حضرت زهرا(ص)بعد از پیامبر اکرم(ص)چیزی است که همه بر آن اتفاق دارند.(7)بیشترین مدتی که حضرت فاطمه(ع)بعد از شهادت پیامبر(ص)زندگی کردند را مورخین شش ماه و کمترین آن را چهل روز بیان کردند.

ثالثاً: سن حضرت زهرا(ع)در هنگام شهادت هیجده سال بیشتر نبوده است؛ البته لازم به ذکر است در این مورد بین علمای خاصه و عامه اختلاف وجود دارد که از اختلاف در سال تولد مبارک آن حضرت نشات گرفته است؛ علمای اهل تسنن تولد حضرت را قبل از بعثت می دانند اما دانشمندان شیعه از جمله، کلینی، ابن شهر آشوب، علی بن عیسی، مجلسی، بحرانی و...سالد تولد حضرت را پنجم بعثت می دانند. دلیل بزرگان شیعه، حدیث صحیحی است که علمای اهل تسنن هم آن را آورده اند(8) که در شب معراج، جبرائیل سیبی خوشبو برای پیامبر(ص)آورد و حضرت آن را تناول کردند و تولد با سعادت حضرت زهرا(ع)بعد از آن واقعه بوده و از آنجا که معراج پیامبر(ص)بعد از بعثت بوده است، پس نظر شیعه را که حضرت زهرا(ع)پنج سال بعد از بعثت به دنیا آمده اند، تایید می کند.

از آن جا که همه اذعان دارند حضرت صدیقه طاهره(ع)در سال یازدهم هجری وفات نمودند، پس نتیجه می گیریم سن حضرت در هنگام شهادت هیجده سال بیشتر نبوده است.

رابعاً: هیچ تاریخی اعم از شیعه و سنی، هیچ گونه بیماری خاصی برای حضرت زهرا(ع)در هنگام حیات پیامبر اکرم(ص)و در مدت بسیار کوتاهی که بعد از پدر بزرگوارشان در قید حیات بودند، ذکر نکرده است.

حال جای این پرسش است که چه عاملی باعث درگذشت حضرت زهرا(ع)در مدت بسیار کوتاه بعد از پدر گرامیشان شده است، در حالی که آن حضرت جوان بودند و بیش از هیجده سال نداشتند، آیا علت درگذشتشان چیزی غیر از ضرب و شتم، شکستن پهلو و سقط فرزندش در جریان بیعت گرفتن می باشد؟! همان گونه که برخی از علمای اهل تسنن در کتاب هایشان به آن اشاره کرده اند.

حموینی جوینی شافعی در«فرائد السمطین»، جلد دوم، صفحه35 از پیامبر(ص)روایت می کند:

«فتقدم علی محزونه...مقتوله؛ پس(حضرت زهرا(ع»بر من وارد می شود، در حالی که غمگین است... و در حالی که کشته شده است.)

براساس آنچه گذشت باید اقرار کنیم آن عواملی که باعث شهادت حضرت زهرا(ع)شده است و اهل تسنن بعضاً در برابر آن سکوت می کنند و یا به انکار آن می پردازند؛ چیزی است که با اندکی مطالعه و بررسی در کتاب های آنان بر هر عقل سلیم و دور از زنگار تعصب مشخص می شود، البته شایان ذکر است که ائمه معصومین (ع)و پاسبان مکتب نبوی و کسانی که اهل تسنن نیز به شرافت و بزرگی آنان اعتراف دارند و آنان را مورد احترام قرار می دهند، همه آن عوامل و شواهد را برای طالبان حق و حقیقت بیان نموده اند:

امام صادق(ع)فرمودند:«کان سبب وفاتها، ان قنفذ مولی الرجل لکزها بنعل السیف بامره فاسقطت محسناً و مرضت من ذلک مرضاً شدیداً؛(9)همانا سبب وفات حضرت فاطمه(ع)این بود که، قنفذ غلام آن فرد(عمر) به دستور او با قلاف شمشیر بر بازوانش کوبید که منجر به سقط(حضرت)محسن (ع) شد، و (فاطمه زهرا(ع» در اثرآن (جراحات و لطمات)به شدت مریض شدند(و به شهادت رسیدند»).

خداوند متعال در شب معراج به پیامبر اکرم(ص)فرمودند: اما در مورد دخترت فاطمه، پس به او ظلم می شود و حقش را غاصبانه می گیرند همان میراثی که تو برایش قرار می دهی، و او را مورد ضرب و شتم قرار می دهند در حالی که حامله است و بدون اجازه وارد حریم و منزلش می شوند، ... آن گاه در اثر این ضربات فرزندش را سقط می کند و به شهادت می رسد.»(10)

 

سانسور خبری و ممنوعیت نقل حدیث

در این جا شایسته است که به شرایط و وضع حاکم بر نقل تاریخ و حدیث از زمان بعد از شهادت پیامبر اکرم(ص)و سانسورهای خبری که توسط دستگاه اعمال می شد، اشاره ای کنیم تا مشخص شود که رسیدن حقیقت طریق کتاب های تاریخ اهل تسنن، تا چه اندازه مشکل است سانسور خبری که یک سیاست برنامه ریزی شده بود از کنار بستر پیامبر(ص)شروع شد، آن جایی که پیامبر(ص)در لحظات آخر عمر پر برکت خود قلم و کاغذ طلب کردند تا تکلیف امت را برای چندمین و آخرین بار، بعد از خود مشخص نمایند، عمر فریاد زد:

«دعوه انّ الرجل لیهجر حسبنا کتاب الله؛ رهایش کنید این مرد را! همانا این مرد هذیان می گوید: کتاب خدا ما را بس است.»(11)

آن گاه جمعی به حمایت از عمر برخاسته و گفتند: عمر راست می گوید، و عده ای دیگر با آن ها به مخالفت برخاستند؛ لذا در کنار بستر پیامبر نزاع بالا گرفت، پیامبر(ص)به آن ها فرمودند: از نزد من خارج شوید که نزاع و درگیری در نزد من سزاوار نیست.

بی شرمی و بی حرمتی تا کجا؟ آیا این بود مراعات مقام کسی که خداوند درباره اش می فرماید:(و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی)(12)؟!

سانسور خبری بعد از شهادت پیامبر(ص)با قوت و قدرت بیشتری ادامه یافت. ابتدا ابوبکر بر آن شد که پس از جمع آوری احادیث و وقایع تاریخی آن ها را بسوزاند و این کار را عملی کرد، و حتی تمام احادیثی که خود نوشته بود در‌آتش سوزاند،(13)و دستور داد:«از پیامبر حدیث نقل نکنید و به قرآن مشغول باشید».(14)

در زمان عمر نیز این منع حدیث و سانسور خبری به شدت دنبال شد، عمر اعلام کرد:«من می خواستم سنت های پیامبر(ص) را بنویسم؛ لکن امت های گذشته را به یاد آوردم که با نوشتن بعضی کتاب های و جمع آوری تاریخ و توجه زیاد به آن ها از کتاب آسمانی خود باز ماندند، لذا من هرگز کتاب خدا و قرآن را با چیزی در هم نمی آمیزم!»(15)

در زمان عثمان، مبارزه دستگاه خلافت علیه نقل احادیث و تاریخ شدیدتر شد اگر عمر در دوران خود صحابه پیامبر(ص)را می آزرد و ایشان را تحت نظر داشت و نوشته های آن ها را می سوزاند، در عوض عثمان برای جلوگیری از بازگویی تاریخ و حدیث، یاران بزرگ پیامبر(ص)را شکنجه، تبعید و حتی به قتل می رساند! مثلاً ابوذر را به صحرای خشک و بی آب و علف(ربذه) تبعید کرد تا در غربت جان داد و یا عمار یاسر که چنان او را زدند که بیهوش بر زمین افتاد.(16)

آری! با این بهانه ها، مانع شدند که احادیث گوهر بار نبوی به نسل های بعدی منتقل شود، شاید آن ها از زیر سوال از زیر سوال رفتن حکومت غاصبانه خود می هراسیدند و یا نمی خواستند نسل های بعدی از ننگ فجایع و جنایات شان خبر دار شوند.

ولی امیر المؤمنین علی(ع)در زمان حکومت خود به نشر حدیث پرداختند؛ به طوری که از مال شخصی خود که از زراعت به دست می آوردند، شش هزار نفر را استخدام کردند و در مسجد کوفه به آنان حدیث تعلیم می نمودند؛‌ لکن آن هایی که رفتار آن حضرت را مخالف منافع دنیوی خویش دیدند با او به مخالفت پرداخته و جنگ های جمل، صفین و نهروان را به راه انداختند تا نگذارند اسلام حقیقی آشکار گردد.

بعد از امیرالمؤمنین علی(ع)معاویه دست به سیاستی جدید زد که هنوز تاریخ اسلام تاوان این ناجوانمردی وی را پس دهد، و آن سیاست جدید عبارت بود از «جعل حدیث».آری! کار به آنجا رسید که ابوهریره بیش از 5300حدیث و عبدالله بن عمر بیش از 2000حدیث و سرانجام عایشه و انس بن مالک هر یک بیش از 2300حدیث دروغ به پیامبر(ع)نسبت دادند؛ آن ها برای جلب رضایت معاویه و حاکمان ظالم در جعل حدیث و وقایع تاریخی از یکدیگر سبقت می گرفتند!!(17)

جای بسیار تعجب است که عده ای خوش باور و ساده و جاهل از تاریخ به این انتظار نشسته اند که مساله حمله عمر و یارانش به خانه حضرت زهرا(ع)و شهادت آن حضرت، بدون هیچ سانسوری در کتاب های تاریخی اهل تسنن ذکر شده باشد؛ اگرچه در کتاب هایشان بعضی از حقایق تاریخی از جمله آتش زدن درب و شهادت حضرت زهرا(ع)و حضرت محسن(ع)به صراحت یا اشاره، نقل شده است.(18)

شایسته است که در پایان این فصل به برخی از منابع شیعه در این زمینه اشاره کنیم تا علاقمندان برای مطالعه و تحقیق بیشتر از آن ها استفاده نمایند.

 

الف) هجوم به خانه و آتش زدن درب:

1-کتاب سلیم بن قیس:ص585.

2-کشف المراد:ص402.

3-عوام العلوم:ج11، ص400.

4-نوائب الدهور: ج3، ص157.

5-بحارالانوار: ج43، ص197.

6-المحتضر:ص44.

7-الشافی فی الامامه:ج3، ص76.

8-خصایص الائمه:ص47.

9-تخلیص الشافی: ج3، ص76.

10-حلیه الابرار: ج2، ص652.

11-الهدایه الکبری:ص163و417.

12-تجرید الاعتقاد:ص402و...

 

ب)شهادت حضرت محسن بن علی(ع)

1-امالی صدوق:ص99.

2-اقبال الاعمال:ص625.

3-بشاره المصطفی:ص197.

4-ارشاد القلوب:ص295.

5-جلاءالعیون:ج1، ص184.

6-حدیقه الشیعه: ص265.

7-دلائل الامامه:ص26.

8-معانی الاخبار: ص205.

9-مصابح کفعمی: ص522.

10-علم الیقین: ص686.

11-المختصر: ص109.

12-روضه الیقین: ج5، ص342.

13-کامل بهایی: ص309.

14-اثبات الهداه: ج2، ص337و...

 

ج) شکستن پهلوی حضرت زهرا(ع)و شهادت آن حضرت

1-الارشاد:ص465.

2-مصابح الزائر: ص25.

3-جلاءالعیون:ج1، ص186.

4-الاختصاص:ص184.

5-امالی صدوق: ص99.

6-روضات الجنات: ج6، ص182.

7-اصول کافی: ج1، ص458.

8-اقبال الاعمال: ص625.

9-کنزالفوائد:ج1، ص458.

10-بحارالانوار: ج43، ص172.

11-الاحتجاج: ج1،‌ص210.

12-عوالم العلوم: ج11، ص391.

13-البلد الامین: ص198.

14-حدیقه الشیعه: ص265.

15-کامل بهایی: ج1، ص314.

16-علم الیقین: ص701و....(19)

 

کلام آخر این که شیعیان و دوستداران حضرت فاطمه زهرا(ع)همیشه در فکر مصیبت ها و رنج های مادرشان هستند و هرگاه نام فاطمه را می شنوند اشک از گوشه چشمانشان جاری می شود و این همان سیره پیشوایان مان بوده است که چون نام مادرشان فاطمه(ع)را می شنیدند، منقلب می شدند؛ چرا که نام فاطمه با غم و اندوه عجین شده است.

داوود بن مبارک می گوید: در مدینه با عده ای به حضور عبدالله بن موسی، نواده امام حسن مجتبی(ع) رسیدیم و از او درباره ابوبکر و عمر سوال کردیم، ایشان در پاسخ به ما همان جوابی را دادند که جدشان عبدالله بن حسن(فرزند امام حسن مجتبی(ع»به این سوال داده بودند؛ ایشان فرمودند:

مادر ما صدیقه طاهره(ع)دختر رسول خدا(ص)بود که با نارضایتی و خشم از دست آن گروه از دنیا رفت و ما نیز به غضب او، از آنان خشمگین می باشیم.

این مضمون را یکی از شعرای حجاز نیز به نام«نقیب جلال الدین عبدالحمید علوی» در شعر خود آورده است.

«اتموت البتول غضبی و نرضی

ما هکذا یصنع البنون الکرام

آیا سزاوار است که مادر ما فاطمه(ع)با غضب و خشم از دنیا برود و ما خشنود باشیم، که هرگز فرزندان با کرامت چنین نمی باشند».(20)

«فان الوالد الکریم یرضی لرضی ابیه و امه و یغضب لغضبها؛ زیرا فرزند کریم به شادی پدر و مادرش، شاد و خرسند؛ و به خشم و غضب آن ها خشمگین و ناراحت است».(21)

آری! فرزندان فاطمه همیشه به خاطر مصائب و رنج های مادرشان ناراحت و دل شکسته هستند و در هر زمان و مکان به فکر مادرشان می باشند؛ آن مادری که بعد از شهادت پیامبر اکرم(ص)تمام غم ها و دردها را در حمایت از ساحت مقدس ولایت به جان خرید و همچون شمعی در اندک زمانی سوخت و آب شد.

آن مادری که امام صادق(ع)در توصیف حال غم انگیز او بعد از فراغ پدر گرامیش چنین می فرماید: «الزمت الفراش و نحل جسمها و ذاب لحمها و صارت کالخیال؛ بعد از پیامبر(ص)، حضرت زهرا(ع)مدام در بستر افتاده بود و جسم ایشان ضعیف و ناتوان گشته و گوشت بدنشان آب شده بود و از (شدت غم و غصه) همچون شبهی گشته بود».(22)

بدین جهت است که فرزندان فاطمه(ع)همیشه در دل زمزمه می کنند که:

شهادت مادرمان افسانه نیست؛ بلکه یک تاریخ حقیقی و یک سند جاودانه مظلومیت است.

بدون شک این غم و اندوه جانگاه هست تا وقتی که تنها منتقم او ظهور کند و انتقام مادرش را از ظالمین بستاند، که پیامبر اکرم(ص)فرمودند:(المهدی من عترتی من ولد فاطمه؛ مهدی از عترت من و از فرزندان فاطمه است).(23)

«یا رب فاطمه بحق فاطمه، اشف صدر فاطمه بظهور الحجه».

 

پی نوشت ها :

1-صحیح بخاری:ج5، ص83-صحیح مسلم:ج5، ص154-سنین بیهقی:ج6، ص300-البدایه و النهایه:ج5، ص307-تاریخ طبری:ج3، ص208.

2-کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص225.

3-الامامه و السیاسه:ج1، ص19-شرح نهج البلاغه:ج2، ص47-اعلام النساء:ج4، ص114.

4-شرح ابن ابی الحدید:ج6، ص215.

5-بحارالانوار:ج28، ص125.

6-همان: ج28، ص94.

7-همانگونه که در فصل دوم به روایات آن اشاره کردیم.

8-تاریخ بغداد: خطیب بغدادی، ج5، ص87- میزان الاعتدال: ذهبی،ج1، ص38-لسان المیزان: عسقلایی ج5، ص160؛ الروض الفائق شیخ شعیب مصری: ص204؛ در المنثور سیوطی ج4، ص153(به نقل از: فاطمه الزهرا(ع)از ولادت تا شهادت، سید محمد کاظم قزوینی، ص87)

9-دلائل الامامه:ص45.

10-کامل الزیارات:ص332-بحارالانوار، ج28،‌ص62.

11-صحیح بخاری:ج4، ص7-مسند، احمد حنبل: ج1، ص335-ابن ابی الحدید:ج2، ص118-کنزالعمال:ج3، ص138-شرح النهج حمیدی: ج3، ص114- به نقل از: النص و الاجتهاد:ص167،‌در برخی از مصادر فوق به جای لفظ عمر، آورده اند شخصی گفت.

12-(پیامبر(ص»هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید، سخن او چیزی جز وحی خدا نیست»، (سوره نجم، آیات3و4).

13-تذکره الحفاظ، شمس الدین ذهبی: ج1، ص5.

14-تذکره الحفاظ، شمس الدین ذهبی: ج1، ص13.

15-الطبقات الکبری، کاتب الواقدی:ج3، ص206.

16-انساب الاشراف، بلاذری:ج5، ص49.

17-ر.ک. احادیث عایشه: علامه مرتضی عسگری، ص289.

18-همان گونه که در فصل های گذشته از قول مسعودی و شهرستانی و جوینی شافعی و...نقل شده است.

19-ر.ک. رنج های فاطمه زهرا(ع): سید جعفر مرتضی عاملی.

20-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید:ج2، ص30.

21-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید:ج2، ص49.

22-سفینه البحار، محدث قمی: ج2،‌ص375،ماده«فطم».

23-سنن ابن داوود: ج4، ص473.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/2/10 :: ساعت 11:19 صبح )
»» فضائل اقامه نماز شب !

 

امام صادق(علیه السلام) فرمود: نماز شب صورت را زیبا و خلق را نیکو و انسان را خوشبو می گرداند، رزق را زیاد و قرض را ادا می کند، اندوه را برطرف می سازد و چشم را جلال می دهد.

در بخش دوم از بررسی نماز و به ویژه نمازهای مستحبی «فضیلت نماز شب» را از نظر می گذرانیم. امام صادق(علیه السلام) فرمود: نماز شب صورت را زیبا و خلق را نیکو و انسان را خوشبو می گرداند، رزق را زیاد و قرض را ادا می کند، اندوه را برطرف می سازد و چشم را جلال می دهد(1).

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: نماز شب وسیله ای است برای خوشنودی خدا و دوستی ملائکه(2) .

امام صادق(علیه السلام) فرمود: در خانه هایی که نماز شب خوانده می شود و قرآن تلاوت می گردد، آن خانه ها نزد آسمانیان همچون ستاره ها درخشانند(3)

 

کیفیت نماز شب

نماز شب مجموعا یازده رکعت است:

1. هشت رکعت آن که دو رکعت دو رکعت مانند نماز صبح خوانده می شود و چهار دو رکعتی آن به نیت نماز شب است.

2. دو رکعت نماز شفع: بهتر است در رکعت اول آن بعد از حمد، روسه ناس و در رکعت دون بعد از حمد سروه فلق خوانده شود.

3. یک رکعت نماز وتر: بعد از حمد سه بار سوره توحید و یکبار سوره فلق و یکبار سوره ناس بخوانیم و می توان یک سوره تنها خواند، سپس دست ها را برای قنوت به سوی آسمان بالا می بریم و حاجات خود را از خدا می خواهیم.

و برای چهل مومن دعا می کنیم و طلب مغرفت کرده و هفتاد مرتبه می گوییم: استغفرالله ربی و اتوب الیه (از پروردگار خود طلب آمرزش و مغرفت می کنیم و به سوی او بازگشت می نمایم) .

آنگاه هفت بار می گوییم: هذا مقام العائذه بک من النار(این است مقام مسی که از آتش قیامت به تو پناه برد) و بعد از آن 300مرتبه می گوییم: (العفو) و سپس می گوییم: رب اغفرلی و ارحمنی و تب علی، انک انت التواب الغفور الرحیم.

قضای نماز شب را فضیلت بسیار است، چنانچه در تفسیر علی بن ابراهیم از امام صادق(علیه السلام) روایت می کند: شخصی به آن حضرت عرض کرد: فدایت شوم چه بسا که اتفاق می افتد که یک ماه و دو ماه و سه ماه نماز شب از من فوت می شود و من آن را به روز قضا می کنم، آیا این کار جایز است؟ فرمود: به خدا قسم این کار مایه روشنی چشم تو است و این جمله را سه بار تکرار کرد

 

احکام نماز شب

1. هشت رکعت به نیت نماز شب و سپس دو رکعت نماز شفع و آنگاه یک رکعت نماز وتر، که با فضیلت ترین نماز شب، نماز وتر و شفع است و دو رکعت نماز شفع برتر از وتر است.

2. برای نماز شب می توان به نماز شفع و وتر اکتفا کرد، بلکه هنگام تنگی وقت می توان تنها به نماز وتر اکتفا کرد.

3. وقت نماز شب از نیمه شب تا فجر صادق است، و هنگام سحر از سایر مواقع بهتر است و تمامی ثلث آخر شب سحر محسوب می شودو افضل از آن خواندن نماز شب نزدیکی های فجر است.(4)

4. جایز است انسان نماز شب را نشسته بخواند حتی در حال اختیار ولی اگر می خواهد نشسته بخواند بهتر آن است که هر دو رکعت نشسته را یک رکعت ایستاده حساب کند، بنابراین باید هشت بار دو رکعت نشسته و هر دو رکعت به یک سلام که جمعا شانزده رکعت می شود به نیت نماز شب بخواند و دوباره دو رکعت هر دو رکعت به یک سلام به نیست نماز شفع و دوبار یک رکعت هر رکعت به یک سلام به نیت نماز وتر، ولی در حال اضطرار و مریض همان یازده رکعت کفایت می کند.

5. شخص مسافر می تواند نماز شب را پیش از نیمه شب بخواند.

6. جوانی که می ترسد خواب بماند و نماز شب از او فوت شود می تواند نماز شب را پیش از نیمه شب بخواند.

7. کسانی که برای خواندن نماز شب بعد از نیمه شب عذری دارند مانند پیرمردان و با کسی که از سرد شدن هوا می ترسد و یا از جنب شدن در خواب می ترسد و ... می توانند نماز شب را قبل از نیمه شب بخوانند.

8. خواندن سوره در رکعت های نماز شب لازم نیست و می تواند فقط به خواندن سوره حمد اکتفا کند، همچنین قنوت در رکعت های اول دوم مستحب است و می تواند بدون قنون بخواند.

9. نماز وتر یک رکعت است و می شود آن را بدون قنوت به جا آورد.

10.لازم نیست همه یازده رکعت را در یک مجلس بخواند، بلکه می تواند در دو سه نوبت بخواند، بلکه تفریق افضل است همان طور که رسول خدا تهجد می کرد.

11. مستحب است که نماز شب را بلند بخواند تا اگر از خانواده اش کسی می خواهد برای نماز شب برخیزد بیدار شود، چنانچه در روایت است و شهید و دیگران نیز تصریح به استحباب جر نموده اند.

بدیهی است که استحباب بلند خواندن نماز شب در جایی است که امن از ریا و سمعه باشد و اگر خدای ناخواسته خوف ریا و سمعه در بلند خواندن باشد باید آهسته بخواند(5)

کسانی که برای خواندن نماز شب بعد از نیمه شب عذری دارند مانند پیرمردان و با کسی که از سرد شدن هوا می ترسد و یا از جنب شدن در خواب می ترسد و ... می توانند نماز شب را قبل از نیمه شب بخوانند

 

فضیلت قضای نماز شب

اگر نماز شب کسی فوت شد می تواند قضای آن را در روز به جا آورد.(6)

تذکر: قضای نماز شب را فضیلت بسیار است، چنانچه در تفسیر علی بن ابراهیم از امام صادق(علیه السلام) روایت می کند: شخصی به آن حضرت عرض کرد: فدایت شوم چه بسا که اتفاق می افتد که یک ماه و دو ماه و سه ماه نماز شب از من فوت می شود و من آن را به روز قضا می کنم، آیا این کار جایز است؟ فرمود: به خدا قسم این کار مایه روشنی چشم تو است و این جمله را سه بار تکرار کرد.(7)

اسحاق بن عمار ضمن روایتی از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند که ایشان از پدران بزگوار و آنان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل می کنند که فرمود: خدای تعالی به بنده ای که نماز شب را در روز قضا بکند مباهات می کند و می فرماید ای فرشتگان من، این بنده من چیزی را که به او واجب نکرده ام قضا می کند گواه باشید که من او را آمرزیدم.(8)

اگر مشغول نماز شب بود و صبح طلوعو می کرد، اگر چهار رکعت از نماز شب را خوانده است و بعد صبح شد، بقیه نماز شب را به طور مخفف و بدون مستحاب می خواند و اگر هنوز چهار رکعت از نماز شب نخوانده بعد صبح شد، همان دو رکعتی را که شروع کرده تمام می کند و پس از آن دو رکعت نافله صبح را می خواند و سپس دو رکعت نماز صبح واجب را می خواند و پس از آن، باقیمانده نماز شب را قضا می کند. اگر اصلا به نماز شب شروع نکرده و بعد طلوع کرده باشد دورکعت نماز نافله صبح را اول می خواند و پس از آن نماز صبح را و پس از آن قضای نماز شب را به جا می آورد.

تذکر: اگر نماز شب را در بین الطلوعین (یعنی بعد از اذان صبح و پیش از سلوع آفتاب) می خواند، بهتر است که نیت ادا یا قضا نکند، بلکه به نیست (ما فی الذمه) بخواند.

توضیح اینکه ما فی الذمه، به معنی آن است که نیت کند نماز شب می خوانم، قربه الی الله خواه ادا باشد و خواه قضا، هرچه خدا و رسولش فرموده اند.(9)

 

پی نوشتها :

1.بحارالانوار، ج87

2.همان منبع، ص161

3.وافی، ج2

4.تحریر الوسیله،ج1

5.کتاب شمع سحر، شب مردان خدا، مفاتیح الجنان

6.احکام، وزارت آموزش و پرورش، ص95

7. همان

8.بحارالانوار، ج87

9. احکام، وزارت آموزش و پرورش، ص95



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/2/10 :: ساعت 11:18 صبح )
»» اعمال لیله الرغائب

بدان‏که اولین شب جمعه ماه رجب را«لیلة الرغاب»(یعنى شب دلدادگان)مى‏گویند و براى آن عملى با فضیلت‏ بسیار از حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله وارد شده که آن را سیّد در کتاب«اقبال»و علاّمه حلى در«اجازه بنى زهره»نقل کرده‏اند،بعضى از فضیلت آن اینکه به سبب انجام آن گناهان بسیار آمرزیده مى‏شود،و نیز نمازى در آن وارد شده که هرکه آن را به جاى‏ آورد هنگام شب اوّل قبرش حق تعالى ثواب آن را به نیکوترین صورت و با روى گشاده و درخشان و زبانى گویا به سوى‏ او مى‏فرستد،پس به او مى‏گوید:اى حبیب من تو را بشارت باد که از هر شدّت و سختى نجات یافتى،بنده مى‏گوید تو کیستى؟به خدا سوگند من چهره‏اى زیباتر از چهره تو ندیدم،و سخنى شیرین‏تر از سخن تو نشنیدم،و بویى بهتر از بوى‏ تو نبوییدم!!پاسخ میدهد:من ثواب آن نمازم که در فلان شب،از فلان ماه،از فلان سال به جاى آوردى‏ امشب نزد تو آمدم تا حقّت را ادا کنم،و مونس تنهایى تو باشم،و هراس را از تو برگیرم و هنگامى‏که در صور(شیپور قیامت) دمیده شود،در عرصه قیامت سایه‏اى بر سرت خواهم افکند،پس خوشحال باش که خیر هرگز از تو جدا نخواهد شد.کیفیت‏ این نماز چنین است: اولین پنجشنبه ماه رجب را روزه مى‏دارى،چون شب جمعه داخل شود،ما بین نماز مغرب و عشا،دوازده رکعت نماز بجاى مى‏آورى،هر دو رکعت با یک سلام به این ترتیب که در هر رکعت یک مرتبه سوره«حمد»و سه مرتبه«سوره قدر»و دوازده‏ مرتبه«سوره توحید»مى‏خوانى و هنگامى که از نماز فارغ شدى هفتاد مرتبه مى‏گویى:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ وَ عَلَى آلِهِ [وَ آلِ مُحَمَّدٍ] .
خدایا!بر محمّد پیامبر درس ناخوانده و خاندانش درود فرست
سپس به سجده مى‏روى و هفتاد مرتبه میگویى:
سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَ الرُّوحِ
پاک و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح
آنگاه سر از سجده بر مى‏دارى و هفتاد مرتبه مى‏گویى:
رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیُّ الْأَعْظَمُ
پروردگارا!مرا بیامرز و بر من مهرورز و از آنچه از من مى‏دانى بگذر،تو خداى برتر و بزرگترى
دوباره به سجده مى‏روى و هفتاد مرتبه مى‏گویى:
سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَ الرُّوحِ
پاک و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح
سپس حاجت خود را مى‏طلبى که به خواست خدا برآورده خواهد شد.آگاه باش زیارت حضرت رضا علیه السّلام در ماه رجب مستحب است،و انجام آن در این ماه امتیاز خاصى دارد،همانگونه که انجام عمره در ماه رجب فضیلت دارد تا جایى که روایت شده انجام آن در این ماه،در فضیلت همتاى حج است و نیز نقل شده:حضرت سجاد علیه السّلام در ماه رجب به عمره مشرّف شده بود،و شب‏ و روز نزد کعبه نماز مى‏خواند،و در حالى که پیوسته در سجده بود این ذکر از زبان ایشان شنیده مى‏شد:
عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ
گناه از بنده‏ات بزرگ شده،پس بگذر گذشت از سوى تو زیبا باشد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/2/10 :: ساعت 11:14 صبح )
»» ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام

سرشار از نور و لبخند

 

زان ازلی نور که پرورده اند در تو زیادت نظری کرده اند

خوش بنگر در همه خورشیدوار تا بگدازند که افسرده اند

بهاری تازه در گریبانِ زمان نفس نفس می زند ـ جوانه ها و شکوفه های جاری در شریان تاریخ ـ هوایی منبسط سرشار از نور و لبخند

کدام مسیر، به سرانگشتِ تاریخ پیچیده می شود تا چشم های از تحیّر گشوده آسمان به پیشواز آمدنش خاک را به تپش وا دارد؟

ملایک، دست افشان کدام حادثه شگفت اند که گاهواره غرق نورش را در عرش، دست به دست می چرخانند؟

کدام نهر در توازی قدم هایش بر دیواره ها و جداره ها می کوبد؟

کدام خورشیدِ روشن در پیشانیِ میلادِ شکفتنش آسمان و زمین را در نور شناور می سازد؟

دست هایش ستون هفت آسمانند که شکوفه های یقین داده اند.

دریچه های بسته جهل، روبروی نگاهش به سمت آسمانی از معرفت گشوده می شوند و تمام منابر، بوی حکمت می گیرند تا کلمات، بال و پر بگیرند در هوایی گسترده.

می آید و چشم های روشنش می جوشد از بطن آسمان ها و جاری می شود بر گستره خاک لابلای نارنجستان ها، عطر گام هایش می پیچد.

انارستان های دوردست، در سرانگشت هایِ اشارتش روشن و خاموش می شوند و درختان گیسو رها در نسیم می پیچند از اشتیاق آمدنش.

دریچه های آسمان باز می شود تا آبروی زمین، «باقرالعلوم» هرچه روشنایی را با خویش به ارمغان بیاورد. هرچه پروانه بر پیله های هیجان بال می کوبند و در آسمان جاودانگی، پرواز را پر می زنند.

می آید؛ با دستاری از سبز، از جوانه، از رویش، با بهاری شکفته در آستین، با خوشه های سرشار شکوفه در گریبان.

کبوتران رها در کنار چشمه مهتاب، در سرشاری لطفش غبار از بال های پرواز می شویند و بر آستانِ کرامتش بال می گسترند. نفس هایش مردگیِ خاک را به حیات وا می دارد.

می آید؛ هوا بوی پونه های باران خورده می گیرد و هر آن چه روزن، رو به آسمان پر می گیرند و نور را در آغوش می فشارند.

جذبه نگاهش نور است و نور؛ زان ازلی نور که پرورده اند...

 

ابوجعفر، آمد تا خواب را در چشم های زمین مچاله کند.

جمعه بود و نخستین روز ماه رجب

جمعه بود و نخلستان های مدینه، چشم امید بر میلاد میوه دل پیامبر صلی الله علیه و آله داشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله ، چشم به راه تولد باقرالعلوم بود.

«رسیدن من و اقبال آن همایون فال چنان فتاد مطابق در آن خجسته حریم»

نوزاد نور می آمد تا هادی الرشاد همه باشد.

باقرالعلوم، او که از دو سو به پیامبر می پیوست، می آمد تا علم ظنون را مسحور علم و فنون خود سازد.

می آمد تا عِلم لدّنی را علی التفصیل و علی التحقیق در دسترس تاریخ قرار دهد.

ابوجعفر، او که وارث هاشمیان است و علویان و فاطمیان، می آمد تا راستگوترین لهجه ها و جذاب ترین چهره ها را نشان بشر بی ریشه و بی شرم زمانه دهد.

می آمد تا کوربختان و شور چشمان کور دل را محو تماشای عرفان «علی الیقین» خود سازد.

ابو جعفر می آمد تا سلام محمد صلی الله علیه و آله را به کربلا برساند. می آمد تا بار دیگر، جابر بن عبد الله انصاری را مست از رایحه هستی بخش محمد صلی الله علیه و آله کند.

درود بر تو یا ابوجعفر که علم نبوی و فطرت علوی را در هم آمیختی تا بزرگان و مهترانی چون «حَکَم بن عَتَیْبه»، مُهر خاموشی بر زبان زنند و مُهر مِهْر جویی بر گمان.

درود بر تو که در برابر حشمت تو، هشام بن عبدالملک، ناگزیر به گریز می شد که گرمای چشمان تو گیرا بود و منطق تبسّم تو، توفنده و خروشنده.

 

الفبای دانش تکمیل شد

 

مدینه از بوی بهشت آکنده است، از بوی خوش افلاک، انگار تمام ملایک، یکباره از آسمان به زمین هبوط کرده اند و زمین را به عطر خوش انفاس قدسی شان میهمان

شاید آمده اند تا بال هایشان را به قدوم آسمانی پنجمین آفتاب ولایت، متبرک سازند.

شاید آمده اند تا زمین، با شکوه هرچه تمام تر، به پیشواز گل برود.

سال، سال 58 هجری است، ماه، ماه رجب، ماه بخشش و مغفرت

شهر، شهرِ پیامبر رحمت و خانه، خانه چهارمین خورشید امامت...

* * *

چه اصالتی، چه پیشینه مبارکی، چه تباری!

پدر، حجّت خداوند و مادر، دختر بزرگوار امام حسن مجتبی علیه السلام

پدر، خورشید و مادر، ماه

پدر، نور و مادر، نور، و تو، فرزند دو نور؛ نور علی نور

و تو ذوالنّورین و تو فرزند بهشت و تو فرزند زمزم.

دیری است، دنیا، گوش خوابانده و صدای دلنواز آمدنت را بی تاب گشته

دیری است زمانه، لحظه مقدّس شکوفایی بهشت وجودت را به انتظار نشسته.

دیری است، وعده آسمانی آمدنت، دل ها را مشتاق کرده.

نمی دانم چه رازی در حضور تو جاری است که قرن ها پیش، وعده ات دادند...

تو آن واقعه بی بدیلی که لحظه وقوعت را دقیقه ها و ثانیه ها، چشم انتظار بودند...

تو از قدیم، حضور داشتی و اینک به زمین هدیه شدی...

تو آن ستاره دنباله داری که از قرن ها پیش، آسمان در هیجان ظهورت می سوخت... و امشب همان شب است؛ شبی که باید اتّفاق بیافتی، شبی که باید پلک بگشایی و آینده انسان را به موازات نگاه روشنت، به نور ختم کنی...،

درست لحظه رویش گل وجودت، پایه های جهل، به خود لرزید و تارهای سست نادانی از هم گسیخت.

تا که نام بلند تو را، فرشته ها زمزمه کردند، گمراهی به پایان رسید و نور دانش، جهان را به روشنی فرا خواند که تو باقرالعلومی و شکافنده همیشه علوم!

ای وارث بر حقّ علم نبوی! خدا، جرعه جرعه علم خویش را در درونت ریخت و دروازه های بسته معرفت را تو در تو، بر روی سینه ات گشود و تو را عالم اسرار عیان و نهان، قرار داد. تا به معجزه انگشت خرد خویش، گره از جهل و نافهمی بشر بگشایی

ای پنجمین حجّت بزرگ خدا! روز میلاد تو، میلاد تمام خوبی هاست!

روز میلاد تو، مرگ تمام نادانی هاست

روز میلاد تو، معلومی تمام مجهول هاست، انقراض نسل نداشتن ها و شروع فهم و ادراک

روز میلاد تو، روز بلوغ انسان ها و روز کمال اندیشه هاست

روز میلاد تو، الفبای دانش بشر، تکمیل شد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/2/10 :: ساعت 11:13 صبح )
»» سیره عملی امام باقر(ع)

 

شمایل

نام شریفش محمد، کنیه اش ابوجعفر و لقبش باقر بود. از آن روی باقرنامیده شد، که شکافنده علم، پرچمدار دانش و آشکار کننده گنجهای نهان علوم ومعارف بود.

آن گرامی به پیامبر شباهت بسیار داشت، مردی بود، گندم گون، میانه بالا و میان باریک قوی هیکل و سنگین وزن، صورتی گرد داشت و ریشی سیاه، پوستش نرم و لطیف بود و صدایش نیکو، تابنده روی، پیوسته ابروی و پیچیده موی بود. چشمانی بزرگ،بینی کشیده، و دندانهایی درشت داشت، به گاه خنده دندانهایش چون در می درخشید،قهقه نمی زد.

و چون خنده اش تمام می شد می فرمود: خدایا بر من خشمگین مشو، رخسارش را خالی زینت بخشیده بود، و بدنش خال قرمزی داشت و سرش به پائین متمایل بود، چون خشمگین می شد، خشمگینانه به آسمان می نگریست، چنانکه بیننده خشم را در چهره اش می دید.

اوصاف

جانشین پدر بود و بزرگ علویان، در علم و تقوا، زهد و پارسایی بزرگی و آقایی سرآمد بنی هاشم بود، نامش در میان مردم مشهور بود و بزرگی اش دربین شیعه و سنی آشکار و دوست و دشمن به فضل و برتری اش معترف.در میان سران مذاهب و بزرگان فقها، علم و فضلش ضرب المثل بود.

مسلمانان در هر مساله ای در می ماندند به گنجینه دانش وی روی می آوردند.

دانشمندان بزرگ در نزد وی چون کودکی دانش آموز، در نزد معلم، بودند.

«جابر بن عبدالله انصاری » آخرین بازمانده یاران پیامبر، در مجلس درسش حاضرمی شد و علم می آموخت. ارباب مذاهب و جویندگان دانش، پرسشهای مشکل خود را ازحضرتش می پرسیدند.

عبادت

همیشه به یاد خدا بود، در همه حال نام خدا بر لب داشت، نماز زیادمی خواند و چون سر از سجده بر می داشت. سجده گاهش از اشک چشمش تر شده بود.

امام صادق فرمود:پدرم در مناجات شبانه اش می گفت:«خدایا، فرمانم دادی نبردم،نهیم کردی، اطاعت نکردم، اکنون بنده ات، نزد تو آمده و عذری ندارم ».

آنگاه که به سفر حج می رفت، چون به حرم می رسید، غسل می کرد، کفشهایش را در دست می گرفت و مسافتی را پیاده می رفت. و چون وارد مسجد الحرام می شد به کعبه نگاه می کرد و با صدای بلند می گریست، غلامش افلح می گوید:با امام باقر حج گزاردم، چون وارد مسجدالحرام شد، به «بیت » نگاه کرد و گریست تا آنکه صدایش بلند شد،گفتم: «فدایت شوم، مردم به شما نگاه می کنند، آهسته تر گریه کنید»،فرمود:«وای بر تو ای افلح، چرا گریه نکنم، شاید خداوند از رحمت به من نگاه کند، و فردای قیامت بدین سبب، نزدش رستگار شوم ». حتی در شب وفاتش، مناجات شبانه اش را ترک نکرد. چون غمگین می شد، زنان و کودکان را جمع می کرد، او دعامی کرد و آنها آمین می گفتند.

مهابت و شجاعت

علم و تقوایش، زهد و پارسایی اش،چنان عظمت، جلالت و ابهتی به وی داده بود که کسی نمی توانست او را سیر نگاه کند.

و دانشمندان بزرگ از جمله «حکم بن عتیبه » با همه عظمت و بزرگی اش، در نزد او،کودکی دانش آموز می نمود، یکی از همراهان هشام بن عبدالملک خلیفه اموی، به هنگام حج، چون توجه و احترام مردم به آن حضرت را دید، تصمیم گرفت با طرح سوالی او راشرمنده کند، و چون به نزد آن گرامی رسید و چشمش به او افتاد، تنش لرزید، رنگش پرید و زبانش بند آمد. یا آنکه در میان مردم چون یکی از آنها بود، و ازمتواضع ترین مردم به شمار می آمد، ولی در مقابل ستمکاران، شجاعانه می ایستاد و ازحق و حقیقت دفاع می کرد. آنگاه که خلیفه اموی هشام بن عبدالملک، آن حضرت را به دمشق احضار کرده بود، در مجلسی که تمام سران اموی گرد آمده بودند ابتدا هشام وسپس دیگر بزرگان بنی امیه آن حضرت را سرزنش کردند.

مردانه به پاخاست و از اسلام و اهل بیت پیامبر دفاع کرد، چنانکه هشام از سخن آن حضرت، که امویان را غاصب حقوق اهل بیت معرفی می کرد، به اندازه ای خشمگین شدکه فرمان داد امام را زندانی کنند. در مجلسی دیگر در نزد هشام در حالی که درکنار او و بر تخت وی نشسته بود، در پاسخ هشام، حقانیت خانواده خود را اثبات کرد، هشام از پاسخ امام چنان به خشم آمد، که صورتش سرخ شد و چشمانش برگشت.

رفتار با یاران و دیگر مردم

آن بزرگوار، یارانش را به همدردی و برادری و نیزیاری مسلمانان سفارش می کرد و می فرمود: «دوست داشتنی ترین کارها نزد خدا این است که مسلمانی، شکم مسلمانی را سیر کند، غمش را بزداید و دینش را ادا کند».

با همه مهربان بود. حتی با کسانی که نسبت به او رفتار بدی داشتند، از بد کاران در می گذشت، اگر نیمه شب مهمانی می رسید با مهربانی در برویش باز می کرد و در بازکردن بار و بنه اش به او کمک می کرد، در تشییع جنازه مردم عادی شرکت می کرد،لغزشهای یاران را نادیده می گرفت و می فرمود:«اصلاح امور زندگی و روش برخورد بامردم چون پیمانه پری است که دو سوم آن زیرکی و یک سوم آن گذشت است ».

از تحقیر مسلمانان نهی می کرد و به غلامان و کنیزانش می فرمود: «گدایان را گداننامید و آنها را با این نام نخوانید، بلکه آنان را به بهترین نامهایشان صدابزنید».

در امر اصلاح جامعه و جلوگیری از فساد و تنبیه بدکاران، تلاش می کرد آنگاه که از دزدی افرادی آگاه شد، به غلامانش دستور داد. آنها را گرفتند و به والی مدینه تحویل دادند و اموال دزدیده شده را خود به صاحبان آنها برگرداند.

یاران و همراهان را غذا می داد و چون کمی از آنان فاصله می گرفت در برخورد مجددبا آنان چنان احوال پرسی می کرد که گویا مدتها است آنها را ندیده است.

آراستگی ظاهر

موی سرش تمیز و مرتب بود و می فرمود:«هرکس موی نگه می دارد، آنرامرتب کند و فرق بگذارد» و به دو طرف سرشانه کند، ریش خود را کوتاه می کرد و خطمی گرفت و موهای دو طرف صورت و زیر چانه اش را می سترد، حجامت می کرد. دستها وناخنهایش را حنا می گرفت. دندانهایش را که سست شده بود، با طلا محکم کرده بودانگشتری در دست می کرد، نقش انگشتری اش «العزه لله » بود.

غذا خوردن

غذا را با «بسم الله » آغاز و با «الحمد لله » ختم می کرد، و آنچه را در اطراف سفره ریخته بود، اگر در خانه بود، بر می داشت و اگر در بیابان بودبرای پرندگان وا می نهاد.

میهمانی دادن

غذا دادن به مومنین بویژه شیعیان را بسیار مهم می شمرد و به یاران خود سفارش می کرد، که دوستان و هم کیشان خود را میهمان کنند و غذا بدهندمی فرمود:«کمک به خانواده یک مسلمان و سیر کردن شکمشان و بی نیاز کردن آنها ازمردم، برایم از هفتاد حج بهتر است » به سیر کردن شکم خیلی اهمیت می داد. و سیرکردن یک نفر نزد وی از آزاد کردن یک بنده بهتر بود.

خانه اش منزلگاه شیعیان، مسلمانان، غریبان و رهگذران بود، میهمان زیاد به خانه می برد. به میهمانان غذای لذیذ می داد، اجازه نمی داد میهمانش کاری انجام دهد.

تجارت و کار

یارانش را به کار و کسب تشویق می کرد، از شغل آنها می پرسید. اگربیکار بودند، سفارش اءکید می کرد که به کاری مشغول شوند و می فرمود:«من کسی راکه کار و کاسبی را رها کرده و به پشت بخوابد و بگوید; خدایا روزیم ده، دشمن دارم » به یکی از یارانش که بیکار بود فرمود:«مغازه ای بگیر، جلویش را جاروب کن و آب بپاش، بساطی در آن بگستر، چون چنین کنی وظیفه ات را انجام داده ای!» به یارانش سفارش می کرد که اگر آب یا زمینی را می فروشند حتما با پول آن آب و زمین بخرند. آن گرامی تنها سفارش به کار نمی کرد، بلکه خود نیز به باغ و مزرعه خویش می رفت و حتی در هوای گرم تابستان، عرق ریزان کار می کرد. آن حضرت می فرمود:«دنیا چه یاور خوبی برای طلب آخرت است » و غلامان خویش را به کاری وامی داشت بر آنها سخت نمی گرفت و آنها را در انجام کار آزاد می گذاشت، اگر کارشان سنگین و مشکل بود خود نیز به آنها کمک می کرد و می فرمود:«هرگاه غلامان خود رابه کار می گیرید، و کار بر آنان سخت است خودتان نیز با آنان کار کنید».

سخاوت و بخشش

امام باقر(ع) با آنکه درآمدش کم، خرجش بسیار و عیال وار بود، درعین حال بخشندگی اش بین خاص و عام آشکار و بزرگواری اش - مشهور، و فضل و نیکی اش معروف بود، افراد زیادی به امید بهره مندی از جود و کرمش به سویش می شتافتند وهیچ یک ناامید بر نمی گشتند. هرکس به خانه اش وارد می شد، از آنجا بیرون نمی رفت،مگر آنکه غذایش می داد، لباس نیکویش می پوشاند و مبلغی پول به او می بخشید بخشش او به حدی بود که مورد اعتراض نزدیکان قرار گرفت. آن حضرت یاور بیچارگان، یاردرماندگان و دستگیر در راه ماندگان بود.

هرگاه شیعیانش از شهرهای دیگر به دیدارش می رفتند. زاد و توشه راه، لباس وجایزه شان می داد، و می فرمود:«پیش از آنکه ملاقاتم کنید اینها برایتان آماده شده بود».

جایزه هایش بین پانصد تا هزار درهم بود. هم خود می بخشید و هم به یاران وخویشانش سفارش می کرد که بخشنده باشند، در یک روز هشت هزار دینار به مستمندان مدینه بخشید و خانواده ای را که یازده نفر بودند و همه غلام و کنیز بودند آزادکرد. به سبب بخششهایش نیازمندان زیادی به منزلش مراجعه می کردند و آن حضرت به غلامان و کنیزانش سفارش می کرد که آنها را تحقیر نکنند و گدا ننامند بلکه آنان را به بهترین نامهایشان صدا بزنند. هر روز جمعه یک دینار صدقه می داد ومی فرمود: «نیک و زشت و صدقه روز جمعه دو چندان می شود» و نیز می فرمود:«نیکی،فقر را می زداید و بر عمر می افزاید و از مرگ بد پیشگیری می کند». پیوسته یارانش را به همدری و دستگیری یکدیگر سفارش می کرد و می فرمود«چه بد برادری است،برادری که چون غنی باشی همراهت باشد و چون فقیر شوی تو را تنها بگذارد». ومی فرمود: «برادری آنگاه کامل است که یکی از شما دست در جیب رفیقش کند و هرچه می خواهد برگیرد».

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/2/10 :: ساعت 11:12 صبح )
»» عبرت آموز

علامه خویى در «شرح نهج البلاغة» مى ‏گوید:

منصور دوانیقى شبى در طواف خانه کعبه بود، گوینده‏اى را شنید که چنین مى ‏نالد:

بار خدایا! به درگاه تو شکایت آرم از ظهور ستم و تباهى و از طمعى که میان مردم و حق سایه افکنده، منصور از مطاف به در آمده و در گوشه‏اى از مسجد نشست و به دنبال آن مرد فرستاد و او را پذیرفت.

آن مرد نماز خواند و پس از استلام حجر نزد منصور آمد و سلام کرد، منصور بدو گفت:

این فریاد که از ظهور ستم و بیدادت از تو بگوشم رسید چه بود؟ و مقصودت از طمعکار حایل میان مردم و حق که بود؟ به خدا هر چه گوش دادم از درد و الم سخن گفتى.

گفت: اگر بر جانم امان بخشى از ریشه هر کارت آگاه سازم و گرنه از اظهار حقیقت دریغ نمایم و خود را نگهدارم که با خود کارها دارم.

منصور گفت: جان تو در امان است، هر چه دارى بگو، در پاسخ گفت:

آن که طمعش میان مردم و حق حایل است و از اصلاح ستم و تباهى مانع، خودت هستى. منصور گفت: واى بر تو چگونه طمع به من آید که همه سیم و زر جهان در دست دارم و هر ترش و شیرینم فراهم است؟ در پاسخ گفت: هیچ کس را چون تو طمع در نگرفته، فعلًا قدرت، تو را سرپرست جان و مال مسلمانان ساخته و تو از کارهاى آنان به غفلت اندرى و به چپاول اموالشان چیره و خودسر، در این میان پرده‏ ها از گچ و آجر برآوردى و درهاى آهنین بر آن‏ها نهادى و دربانان مسلّح برگماشتى و خویش را در درون آن زندانى ساختى و کارمندانت را به گرد آوردن اموال و انباشتن آن گسیل نمودى و با اسلحه و دژبانانِ وسایل نقلیه، نیرومندشان ساختى و دستور دادى جز فلان و فلان که نام برده‏اى به حضورت نرسند و از پذیرش ستمدیده و درمانده و گرسنه و درویش و ضعیف و برهنه دریغ دارى و اینان که حق در بیت‏المال دارند دور نگهداشتى!

همیشه آن چند نفر مخصوصانت که از همه رعیت برگزیده داشتى و حجاب از پیش آنان برداشتى، اموال را بگیرند و گرد کنند و انباشته و پس‏انداز خویش سازند.

گویند: این مرد، خود به خدا خائن است، چرا ما به او خیانت نکنیم با این که مسخّر او شدیم، اینان میان خود سازش کردند، نگذارند وضع مردم و احوال آنان به تو گوشزد شود، مگر آنچه را بخواهند و به سود خود دانند و هر کار گذارى از درت برآید و با آنان مخالفت آغازد، او را پیش تو مبغوض سازند و از در برانند و براى او پرونده بسازند تا از نظر بیفتد و خوار گردد.

چون این وضع میان تو و آنان گوشزد همگان شده، مردم آنان را بزرگ شمارند و از آن‏ها بهراسند و نخستین دسته‏اى که به سازش با آن‏ها بشتابند کارگزاران تو باشند که بدان‏ها هدیه برند و رشوه دهند تا دست ستمشان بر سر رعایا باز باشد و سپس مردم با نفوذ و ثروتمند از طبقه رعیت با آن‏ها سازش کنند تا بر دیگران ستم نمایند و سراسر بلاد خدا پر از طمع و ستم و تباهى شود.

این چند نفر با تو شریک سلطنت شده و تو در غفلت اندرى. اگر دادخواهى به درگاه آید نگذارند بر تو درآید، اگر خواهد هنگام خروج از خانه‏ات به تو شکایت برد مانع گماشتى، بهانه این که براى مردم بازرس مظالم مقرّر داشتى و چون متظلّمى آید هم آنان به بازرسى مظالم فرستند که به شکایت او گوش ندهد و عرض حالش را به تو نرساند و بازرس از بیم آنان و ترس تو بپذیرد و پیوسته مظلوم بیچاره نزد او رفت و آمد کند و بدو پناه برد و استغاثه نماید و او امروز و فردا کند و بهانه بتراشد و چون به جان آید و تو بیرون آیى برابرت فریاد کشد و ناله سر دهد، دربانانت او را به سختى بزنند و برانند تا عبرت دیگران شود و تو به چشم بنگرى و مانع نشوى، با این وضع چگونه مسلمانى بیاید.

من در روزگار جوانى به چین مسافرت مى‏کردم، در یک سفرى پادشاهشان به کرى دچار شده بود و سخت مى‏گریست، ندیمانش او را دلدارى مى‏دادند و به شکیبایى مى‏کشانیدند، گفت:

من از درد به خود گریه ندارم، ولى بر مظلومان دربارم گریه مى‏کنم که مى‏نالند و آواز ناله‏شان را نمى‏شنوم، سپس گفت: اگر گوشم رفته چشمم برجاست، میان مردم جار بزنید

که جز مظلوم جامه سرخ نپوشد و هماره بامداد و پسین بر فیل سوار مى ‏شد و گردش مى ‏کرد تا مظلومى را به چشم خود بیند و دادخواهى کند.

این مردى است مشرک به خدا که با مشرکان چنین مهربان است و از خود دریغمند و نگران، تو مردى هستى خداپرست و از خاندان نبوت، مهر تو بر مسلمانان جلو خودخواهیت را نباید بگیرد؟

اگر براى فرزندانت مال جمع مى ‏کنى، خدا به تو نموده است که کودکى از شکم مادر درافتد، در روى زمین پشیزى ندارد و بر هر مالى دست بخیلى گذاشته است که نگهش دارد، ولى خدا پیوسته لطف خود را شامل حال کودک سازد، تا مردم را بدو راغب کند، تو نیستى که عطا مى‏کنى، ولى خداست که هر چه به هر که خواهد عطا مى ‏کند و اگر بگویى جمع مال براى تقویت سلطنت توست، خدا براى تو وسیله عبرت از بنى امیه فراهم کرده است که جمع زر و سیم و آماده کردن ساز و برگ و لشگر و اسب و استر و شتر در برابر اراده الهى به زوال ملکشان فایده نداشت.

و اگر بگویى جمع مال براى یک هدف عالى ‏تر از مقامى است که دارى، به خدا بالاتر از مقام تو مقامى هست ولى ادراک آن میسر نیست مگر از راهى که مخالف راه توست.

تو نگاه کن آیا مخالف خود را به بدتر از کشتن مجازات توانى کرد؟ گفت: نه، در پاسخ گفت: آن پادشاهى که به تو عطا کرده است آنچه عطا کرده، گنهکار را به کشتن شکنجه ندهد.

او به خوبى مى ‏داند چه در دل دارى و در چه کارى، چشمت به کجا است و دستت چه کار مى ‏کند و پایت به چه سوى مى ‏رود، بنگر که هر آنچه از دنیا را خاص خود کردى، چون از دستت گرفت چه فایده‏اى برایت دارد در موقعى که تو را پاى حساب کشید!

منصور گریست و گفت: کاش آفریده نبودم، واى بر تو! چگونه چاره کار خود کنم!

گفت: همه مردم را رهبرانى است که در دیانت خود بدان‏ها پناهنده و به گفتارشان رضا دهند، تو آنان را محرمان خود بساز تا راه به تو بنمایند و در کارهایت با آن‏ها مشورت کن، منصور گفت: من به دنبال آنان فرستادم از من گریختند گفت: آرى، ترسیدند آن‏ها را به راه خودت ببرى، ولى در خانه‏ات را باز گذار و حجاب را بردار و هموار ساز تا مظلوم را باشى و ظالم را از بن براندازى، صدقات را از راه حلال و پاک بگیر و به حق و عدالت بر مستحقانش پخش کن، در این صورت من ضامنم که رهبران حق و مخلص نزد تو آیند و در اصلاح کار امت به تو کمک کنند.

مؤذنان سر رسیدند و سلامش دادند و اعلام به نماز کردند، برخاست نماز گذارد و بجاى خود برگشت و هر چه آن مرد را جستند نیافتند.

خوانندگان عزیز! این موعظه بلیغ و نصیحت عمیق که به گوش منصور خوانده شد، اگر به کوه خوانده مى ‏شد از کوه جز گرد و غبارى باقى نمى‏ماند، اما این مرد پلید به بغداد برگشت و به ظلم خود ادامه داد و از خون بى‏ گناهان جوى‏ ها به راه انداخت و دست به کشتن حضرت صادق علیه السلام آلوده کرد و میلیون میلیون درهم و دینار از حق مردم محروم سرقت کرد و براى بازماندگان، ظالم‏تر از خودش به جاى گذاشت، آرى، غرور این صفت زشت و پلید به فرموده حضرت على علیه السلام حجاب بین مغرور و موعظه الهى است!!

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/2/9 :: ساعت 1:46 عصر )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 121
>> بازدید دیروز: 201
>> مجموع بازدیدها: 1327034
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب