سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان بنده راست نباشد ، جز آنگاه که اعتماد او بدانچه در دست خداست بیش از اعتماد وى بدانچه در دست خود اوست بود . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» ازلال

این لغت به معناى لغزاندن است که شیطان آن را براى زایل کردن کمال یا کمالات انسان به کار میگیرد و براى این که او را از حق منحرف نماید، و ثبات و استوارى را از او بگیرد و زمینه فرود افتادن او را از مرتبه و منزلت و درجات عالى به هبوط و سقوط فراهم نماید.

در آیه شریفه ازلال که مایه از حسادت و دشمنى شیطان نسبت به انسان میگیرد به شیطان نسبت داده شده، و او را عامل ازلال معرفى کرده است، زیرا ساحت مقدس حضرت حق از اینگونه امور پاک است و جناب او براى انسان جز علم و آگاهى، و تعقل و خردورزى و شرف و کمال و شرافت و کرامت، و عبادت و خدمت به خلق، و درستى و فضیلت، و ایمان و عدالت، و شجاعت و حریت و نهایتاً سعادت و سلامت و ابدى شدن در بهشت عنبر سرشت را نمى خواهد، چنان که در آیات گذشته ملاحظه شد که آدم را به علم اسماء آراسته نمود، و فرشتگان را در برابر عظمتش به سجود انداخت، و همسرى براى آرامشش در زندگى مادى و معنوى آفرید و هر دو را در بهشت معهود سکونت داد و از افتادن در خطر و زیان با خوردن میوه ممنوعه بر حذر داشت.

حضرت او جز خیر و خوبى و پیروزى و خوشبختى و رسیدن به اوج انسانیت و اتصال به خیر دنیا و آخرت براى انسان نمى خواهد، و هر کس در حق او اندیشه و فکرى جز این داشته باشد بى تردید به دام شیطان افتاده و دچار وسوسه و ازلال او گشته و از حق منحرف شده، و زمینه تیره بختى خود را فراهم آورده است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/11/5 :: ساعت 8:14 صبح )
»» حرص

بى توجهى به رزق حلال قسمت شده که از راه فعالیت مثبت و کار و کوشش منطقى به دست میآید، و بى اعتمادى به ربوبیت حضرت حق، و غفلت از آخرت، و میدان دادن به هوا و هوس، و چشم دوختن به کسانى که از نظر مال و ثروت و قدرت مادى برتر از انساناند و به تعبیر مردم چشم هم چشمى از عوامل روشن شدن آتش حرص در درون انسان است، و حالتى است که انسان را از مرزهاى حلال به منطقه محرمات عبور میدهد، و دامن حیات انسان را نه تنها به کسب حرام مالى بلکه به انواع مفاسد و گناهان آلوده مینماید.

ازامیرالمؤمنین (ع) پیرمردى شامى پرسید:

«اى ذلّ اذلّ؟ قال الحرص على الدنیا»

چه ذلتى شدیدترین ذلّت است؟ فرمود حرص ورزى بر امور مادى.

حضرت صادق (ع) از پدر بزرگوارش امام باقر (ع) روایت میکند که حضرت فرمود:

«لایؤمن رجل فیه الشح والحسد والجبن ولایکون المؤمن جبانا ولاحریصا ولاشحیحاً:»

کسى که در او بخل و حسد و ترس موج میزند اهل ایمان نمى شود، مؤمن ترسو و حریص و بخیل نیست.

در وصیت پیامبر به على (ع) آمده است:

«یا على انهاک عن ثلاث خصال عظام، الحسد والحرص والکذب:»

یا على تو را از سه خصلت سنگین و کمرشکن نهى میکنم: حسد و حرص و دروغ.

از حضرت صادق از پدرانش از پیامبراسلام روایت شده است:

«من علامات الشقاء جمود العین، وقسوة القلب، وشدة الحرص فى طلب الرزق و الاصرار على الذنب:»

از نشانه هاى بدبختى خشکى چشم از اشک، سنگدلى، و حرص شدید در طلب روزى، و پافشارى بر گناه است.

پیامبر به امیرالمؤمنین فرمود:

«اعلم یا على ان الجبن و البخل و الحرص غریزة واحدة یجمعها سوء الظن:»

یا على بدان که ترس و بخل و حسد و حرص یک غریزه است که بدگمانى همه آنها را در وجود انسان گرد میآورد.

امام صادق (ع) میفرماید: هنگامى که نوح از سفینه و کشتى خود پس از طوفان فرود آمد ابلیس نزد او شتافت و گفت در روى زمین مردى بر من منّتش بزرگ تر از تو نیست خدا را بر نابودى این تبه کاران خواندى و من از هلاک شدن اینان به نفرین تو راحت شدم، نمى خواهى دو خصلت به تو بیاموزم؟ از حسد بپرهیز که این صفت زشت با من کرد آنچه کرد، و از حرص دورى کن که حرص با آدم کرد آنچه کرد!  پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: حریص محروم از رحمت و راحت و عافیت است و در عین محرومیتش در هر چیزى مورد شماتت است، چرا محروم نباشد در حالى که از پیمان استوار حق نسبت به اداره امور بندگان گریخته و با قول حضرت حق که در قرآن میفرماید اوست که شما را آفرید، سپس روزى بخشید، آنگاه شما را میمیراند سپس زنده میکند.

حریص میان هفت آفت دشوار گرفتار است: فکرى که بدنش را در معرض زیان قرار میدهد و کمترین سودى براى او ندارد، همّ و غمى که نهایتى ندارد، تعب و زحمتى که از آن نمى رهد مگر هنگام مرگ، و وقت راحت هم در شدیدترین زحمت است، ترسى که چیزى براى او باقى نمى گذارد مگر آن که در چاه آن سقوط کند، و اندوهى که خوشى و لذتش را تیره و تار کند بدون اینکه سودى براى او داشته باشد، و حسابى که او را از عذاب خدا نجات نمى دهد مگر این که خدا از او گذشت کند، و کیفرى که راه گریز و چارهاى از آن ندارد،

از امیرالمؤمنین (ع) از معناى حرص پرسیدند حضرت فرمود:

«هو طلب القلیل باضاعة الکثیر:»

طلب کردن اندک به قیمت نابود کردن بسیار [که آن بسیار عبارت از عمر، فکر، بدن، جان، قلب، و هم وغم است‏].

در هر صورت آدم و حوا با بیرون رفتن از مرز قناعت و گرفتار شدن به حرص از طریق وسوسه شیطان از بهشت معهود و نعمت هایش محروم شدند، و ابلیس آنان را از مقام قرب، و همنشینى با فرشتگان، و آرامش و سکونت باطن، و مقام مسجودیت، و منزلت معنوى بیرون انداخت و در جادّه هبوط قرار داد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/11/5 :: ساعت 8:13 صبح )
»» هبوط

هبوط از نظر لغت به معناى فرود و نزول و از جایگاهى مرتفع به جایگاهى پست و پائین آمدن، یا از منزلتى عظیم به مرتبهاى حقیر سقوط کردن است، ولازمه آن هبوط جسمى تنها و مادّى محض نیست، بلکه به معناى سقوط و فرود آمدن معنوى هم هست و احتمالًا هبوط در آیه شریفه به همین معنا باشد.

در ضمن باید توجه داشت که هبوط از نظر شدت و ضعف داراى مراتبى است، و نسبت به هر هبوطکنندهاى معنائى متناسب با خود او را دارد.

هبوط نسبت به آدم براساس عقوبت و کیفر و مجازات به خاطر خوردن از شجره ممنوعه نیست، زیرا دلیل استوار و برهان متین قائم است که اولًا نهى ارشادى مرتکبش را مستحق کیفر نمى کند، ثانیاً همه جا از دست رفتن منفعت و لذت به ویژه اگر مادى باشد از قبیل عقوبت و کیفر نیست، ثالثاً بر پیامبران و اولیاء خاص حق، و مقربان درگاه در هیچ حالى و هیچ زمانى ارتکاب قبیح و عملى که موجب عقوبت و عذاب از قبیل عذاب استیصال در دنیا که ویژه طاغیان است و عذاب آخرت که مخصوص کافران و معاندان است جایز نیست، و پیامبران و اولیاء خاص حق حتى فکر و خیالشان هم گرد عملى که موجب کیفر است نمى گردد، و هر نابخرد و جاهلى و عالم نمائى چنین اعمالى که سبب مجازات و جریمه است بر پیامبران و اولیاء حق روا بدارد از آنان که منبع اجراى همه خیرات است و مولّد همه منافع، و آئینه صفات علیا و اسماء حسناى حق بودند به زشتى یاد کرده و به حضرت حق که در قرآن مجید از آنان به عنوان‏ مخلّصین یاد نموده تهمت و افترا بسته است، کلماتى از قبیل عصى، غوى، نسى، لم نجدله عزماً، ظلم که در آیات قرآن به آدم نسبت داده شده همه و همه بدون شک و تردید در ارتباط با نهى ارشادى است که حضرت آدم با ارتکاب آن مستحق کیفر و عذاب نشد.

هبوط صورت گرفته براى آدم براساس حکمت و تدبیر حضرت حق و تغییر مصلحت براى هدف بالاترى نسبت به سکونت در بهشت معهود بوده، و آن به این خاطر تحقق یافت که آدم و نسلش در شروع زندگى در روى زمین آراسته به بالاترین نعمت، و برترین فضیلت که نعمت به دوش کشیدن بار امانت و تکلیف و مسئولیت و عبادت رب و خدمت به خلق گردد و همه استعدادهایش شکوفا شود، و به رشد عالى انسانى و کمالات آدمى از برکت اجراى تکالیف الهیه برسد، و از پى آن با به دست آوردن مقام تسلیم و رضا، و خلوص و انابه و رجوع الى الله به مقام قرب خاص نایل گشته، و به بهشت عنبر سرشت آخرت که ابداً نعمت هاى معنوى و مادیاش با بهشت معهود بیان شده در آیه قابل مقایسه نیست و قرار گیرنده در آن جاوید و خالد و همیشگى و سرمدى است برسد.

هبوط آدم با هبوط ابلیس از نظر نتایج تفاوت ماهوى و ذاتى داشت، هبوط آدم وسیله رسیدن به توبه و توسّل، و انابه و کرامت و دست یافتن به مقام اجتباء و اصطفاء و هدایت ویژه شد:

ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدى‏.

سپس پروردگارش او را برگزید و توبهاش را پذیرفت و راهنمائیاش نمود.

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ:

خدا آدم و نوح و آل ابراهیم را بر همه جهانیان برگزید.

فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً.

پس از جانب من به سوى شما هدایت ویژه تشریعى خواهد آمد.

و هبوط ابلیس متکبر موجب صاغر شدن او و مذءُومى و مدحورى و استحقاق عذاب ابدى و لعنت دائمى و رجم همیشگى گشت.

فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ:

پس از این مقام و منزلت بیرون رو که بى تردید از خوارشندگانى‏

اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ:

از این جایگاه و منزلتت نکوهیده و مطرود بیرون شو، که قطعاً هرکه از بنى آدم از تو پیروى کند بى تردید دوزخ را از همه شما لبریز خواهم کرد.

فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ:

از این جایگاه و مرتبه عالى بیرون رو که تو بى تردید از رانده شدنگانى و قطعاً لعنت من تا قیامت برتوباد.

المیزان در این زمینه به نکتهاى مهم به این مضمون توجه میدهد:

چنین مینماید که سرگذشتى را که خدا درباره سکونت دادن آدم و حوا در بهشت و فرود آوردن آنان به زمین پس از تناول از درخت مزبور بیان میفرماید مثالى براى مجسم کردن حال انسان است.

چه این که او پیش از ورود به دنیا در عالم قدس داراى سعادتها و کرامتها بوده و در منزلگاه قرب و رفعت و سراى نعمت و سرور و انس و نور در جوار پروردگار جهان با دوستان روحانى قرار داشته و سپس به جاى آنها انواع رنجها و ناملایمات و گرفتاریها و ناراحتیها را بر اثر میل به زندگى دنیا و این مردار گندیده پست اختیار مینماید و چنانچه بعداً توجه کند و به سوى حق بازگردد او را به همان مقام سعادت نخستین باز میگرداند، و اگر به سوى او نرود و در مقام پست زمینى اقامت اختیار کرده و پیروى از هواى نفس کند خود را از آن همه نعمت محروم ساخته و به دار هلاکت انداخته است و جایگاه او جهنم خواهد بود. «1» پرتوى از قرآن هم نگاهى به وضع آدم زمانى که در عالم قدس و نور بود، و آنگاه که بر اثر هبوط در زمین قرار گرفت انداخته که خالى از اشارت و لطایف نیست:

پیش از آن که جاى بهشت معهود را بجوئیم یا بخواهیم تعیین کنیم که قرآن تعیین نکرده و مفسرین و متکلمین براى یافتن آن بحثها کرده اند، نظرى از دور به آدم و وضع روحى او نمائیم، همان آدمى که فرد عالى انسانى بود و عنوان خلیفة الله داشت و قدرت و تصرف او فرشتگان را به سجده آورد.

روحش چون آئینهاى بود که اسماء و صفات پروردگار و همه موجودات در آن تجلى نمود و جلال و جمال ظاهرى و معنوى عالم در آن میدرخشید و هر چه بیشتر دلش شیفته آن بود، شهوات و آرزوهائى که هر رشته و شاخهاش فکر و ذهن را منصرف و خاطر را مشوش مینماید هنوز در او ظاهر نشده، عواطف گوناگونى که توجهش را به سوى خود معطوف میدارد بر عقلش چیره نگشته، اندیشه مرگ و فنا و چاره جوئى براى بقاء، روحش را مکدر ننموده، هراس از آینده و حرص بر جمع مال و انگیزه هاى ملال انگیز مضطربش نساخته، غبار دشمنیها و کینه توزیها و برترى جوئیها بر صفحه درخشان نفسش ننشسته، و دیوارهاى قوانین و مقررات، محدودش ننموده، مانند دوره فطرت و طفولیت که آدمى با روح پاک چشم به سوى نور و عالم باز میکند که همه را خوب و زیبا و پاک چنان که هست مینگرد و در دامن پر از مهر پدر و مادر و کسان جاى دارد، همه جا جاى اوست و سایه محبت همه بر سر او و همه محرم اویند، آدم خلیفة الله در محیطى مانند محیط فطرت به علاوه عقل نافذ و روح درخشان به سر میبرد، این آدم گوئى در جزیره یا سرزمین سرسبز و در میان گلها و گیاهها و درختان انبوهى که به هر سو سربرآورده و چشمهها و نهرهائى که از هر سو روان و ریزان بود به سر میبرد، و پیکرش را نور زرین آفتاب و نسیم هوا و غذاى طبیعى پرورش میداد، از بالاى سرش انوار آفتاب و ماه میتابید و ستارگان میدرخشید، با وزش نسیم و حرکت شاخ و برگ درختان و نواى مرغان و تسبیح فرشتگان روح و قلب او و همسرش هماهنگ بود، عقل و اندیشه او همسرش را با خود به اسرار عالم سیر میداد، عواطف همسر او را به زیبائى خلقت متوجه‏ مینمود، هر جا میخواستند میرفتند و هر چه میخواستند میخوردند، نه نگرانى داشتند نه رنج نه آلام روحى میآرزدشان نه دردهاى جسمى، از روزنه جملهها و کلمات آیاتى که درباره بهشت و هبوط گاه آدم است چنین بهشتى به چشم میآید: پس از تعلیم اسماء و انباء از آن و سجده فرشتگان خداوند امر به سکون در بهشت «الجنة» نموده «اسکن‏» ساکن شو و آرامش گزین «نه در آن داخل شو» یعنى در همان محیط سبز و خرم که هستى آسوده به سر بر الف و لام عهد اشاره به جنت معهود است جائى که همه گونه وسائل اولى زندگى فراهم بوده و مانع و محدودیتى در میان نبوده: «رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما» در سوره طه وصف این بهشت را چنین نموده:

«براى توست که در آن نه گرسنه بمانى و نه برهنه به سر برى و نه تشنگى برایت باشد و نه آفتاب سوزان بر تو بتابد»

و تعبیر فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ‏ وضع معنوى و حالت روحى آنها را میرساند یعنى آنها را شیطان بیرون کرد از آنچه در آن به سر میبردند با آن که سیاق کلام مقتضى این تعبیر بود: فاخرجهما منها یا من الجنة/ آنها را از بهشت بیرون کرد.

و درباره هبوط گاه آدم کلمات ظلم و دشمنى و شقاوت و ظهو بدیها و عورات در آیات آمده:

فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ‏ ، اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ، فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى‏ «3»، لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما

از مقابله هبوط گاه با بهشت باید چنین فهمید که: در محیط بهشت نخستین آثار ظلمت ظلم روحشان را نگرفته بود، دشمنى و تنازع و شقاوت و تصرف و تملک و محدودیت در آن نبود و توجهى به عورت و قبح آن نداشتند، این هبوط از نزدیکى به شجزه منهیه آغاز گردید نهى، تنها از قرب به آن است، گویا همان نزدیک شدن موجب میل و جذب به آن میگردد و مجذوب شدن به آن شجره است که تیرگى و ظلمت آدم را فرا میگیرد و عقل را منصرف و پاى ثبات را میلغزاند و آغار تحول و هبوط میگردد. «5» با این که نهى حضرت حق نسبت به حضرت آدم نهى ارشادى بوده و نهى ارشادى موجب عقوبت نیست و ارتکاب نهى ارشادى از قبیل معصیت و گناه اصطلاحى نمى باشد و محرومیت از لذات مادى بهشت معهود عنوان عقاب و جریمه ندارد ولى شاعران حکیم ایران زمین جهت پند و موعظه و بیدارى غافلان و ایجاد حرکت عقلى و روحى از این خروج و هبوط در قالب نظم مسائلى عالى بیان کردهاند از جمله یکى از آن حکیمان میگوید:

جدّ تو آدم بهشتش جاى بود قدسیان کردند بهر او سجود

یک گنه چون کرد گفتندش تمام مذنبى مذنب برو بیرون خرام‏

تو طمع دارى که با عمرى گناه داخل جنت شوى اى روسیاه‏



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/11/5 :: ساعت 8:13 صبح )
»» زندگى در زمین‏

حضرت حق زمین را قرارگاه آدم و حوا و نسل هر دو و مایه بهره ورى براى هر کسى تا مدتى معین که حتماً هنگام مرگ است قرار داد.

زمین منبع انواع نعمت هاى خدا، و جاى رشد و کمال، و محلى براى پرورش استعدادها، و مرکزى براى به دست آوردن علم و آگاهى و بلوغ عقلى، و ظهور آثار انسانیت و تربیت و آدمیت است.

زمین جاى مسئولیت، و انجام تکالیف، و آشنائى با حقایق و جایگاه تحصیل توحید، و آشنایى با پیامبران و امامان، و آموختن وحى و آیات الهى است.

زمین مرکزى است که نخبگان از بنى آدم با کوشش و فعالیت میلیونها کتاب علمى و کتابخانه و مدرسه و دانشگاه و نهایتاً تمدنى عظیم را به وجود آوردند، و مقام خلافت الهى را عینیت دادند.

زمین مهبط وحى، مرکز نماز فرشتگان، تجارت خانه اولیاء، مسجد عاشقان، بهار مغزها و قلب ها، و سفره گسترده الهى است که نعمت هاى مادى و معنوى حق در آن به طور کامل و جامع بچشم میخورد.

زمین داراى عناصرى پاک، معادنى عظیم، حیواناتى مفید، گیاهانى قابل استفاده، رودها و چشمه سارها و رودخانه و دریاچه و دریاها و اقیانوسهائى است که بنى آدم از آنها انرژى گرفته سپس خود را در عبادت رب و خدمت به خلق هزینه کنند.

زمین جاى پر برکت و با معنویت و نورانى و مفیدى است که از خرابهاش گنجى چون آدم، و از میان گلیم چوپانیاش کلیمى چون موسى، و از مغازه آهنگریاش سردار پیروز و خردمندى بهروز چون داود، و از کلبه حصیربافیاش سلطان عادل و عالمى چون سلیمان، و از مغازه نجاریاش قهرمان توحیدى چون ابراهیم، و از بیابان بى آب و گیاهش چون اسماعیل، و از معبدش چون زکریا و یحیى، و از عمق چاهش عزیزى چون یوسف، و از کنار غار کوه حراءش بى نظیرى چون محمد، و از دامن سنگلاخ و خانه سنگیاش چون یعسوب دین، قائد غرمحجلین، عالم علوم اولین و آخرین امیرالمؤمنین على بن ابى طالب، و از خانه خشت و گلش سیده زنان عالم چون فاطمه زهرا علیها سلام و از کلبه محقر مدینهاش دو سرور جوانان اهل بهشت، و از میان کوچه هاى بى نام و نشانش هزاران فقیه و فیلسوف و عارف و ادیب و هنرور و شاعر شیرین سخن و مخترعانى که آثارشان در پیشبرد اهداف مثبت به کار گرفته شد بیرون آمد.

سرگذشت زمین و دارائى هاى معنوى و مادى آن و تحولاتى که در ظاهر و باطن براى آن پیش آمد، و پندها و عبرتهائى که براساس حرکات اقوام بر پیشانیاش ثبت شد، و نهایتاً داستان حیرت انگیز آیندهاش که میتوان از آیات و روایات به دست آورد که یکى از نمونه پیش گوئى هاى قرآن درباره او آیه شریفه‏ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ‏ «1» است کتابى مفصل میطلبد.

آدم و حوا را در چنین قرارگاهى قرار داد که از اعظم نعمت هاى حضرت او بر آن مرد و زن و نسل آنان است، تا با قدرشناسى از لطف او، و شناخت مسئولیتشان نسبت به زمین چنان که على (ع) میفرماید:

«وانتم مسئولون حتى عن البقاع والبهائم»

و استفاده کردن از این خوان گسترده جهت برپاکردن خیمه زندگى، و هزینه کردن نعمتها از راه حلال و مشروع براى قوام و استقامت وجود و نهایتاً تبدیل آنها به عبادت و خدمت در تحصیل و رضا و خوشنودى خالق زمین و به وجود آورنده نعمت برخیزند و از این راه به عمارت و آبادى خانه ابدى و قرارگاه سرمدى خود که پس از این قرارگاه موقت است دست یازند و نهایتاً مقام خلافت الهى را با قرار گرفتن در صراط مستقیم و تحصیل معرفت دینى، و اقدام به عبادت و خدمت، و ظهور استعدادهاى انسانى و کشف حقایق و رسیدن به واقعیات، و افق طلوع معارف حقه شدن، و با جبران هبوط صعود به آسمان معنویت، و رسیدن به قرب حضرت رب عینیت بخشند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/11/5 :: ساعت 8:12 صبح )
»» زمینه هاى بیدارى و رشد

انسان بدون تردید با آزادى و اختیار و فطرت و عقل که هرسه مایه انسانیت و نردبان صعود به حقایق، و وسیله رسیدن به واقعیات است به عنوان مسافرى والا به نهایت و مقصد اعلایش آخرت و سکونت در جوار قرب حق است در زمین استقرار یافته و داراى قدرت درک و فهم و خلاقیت است، و در اطرافش چه در طبیعت و چه در بستر تاریخ و چه در درون پر غوغاى او همه جا نشانه هاى بى شمار هدایت تعبیه شده است.

انسان این موجود والا و برتر، و این عنصر پاکى که از مقام با عظمت خلافت الهى برخوردار است و داراى بصیرت و دوچشم بینا و گوش شنوا و دل و قلبى هشیار و آگاه است، با همه وجود مسئول است که از این ابزار و استعدادها براى دیدن و شنیدن حق و پیام هاى حقیقت و مطالعه و مشاهده واقعیات هستى و انتخاب بهترین راه و عمل و ایجاد بهترین شرایط براى زندگى و بهترین بستر براى رسیدن به کمال استفاده کند، کاروان بشریت را با تمام قوا در راه رسیدن به اوج کمال و وصول به حق یارى نماید، اگر در چنین مسیرى قرار گیرد و به انجام چنین امورى دست یازد، زندگى را رونق واقعى داده به سلامت و عافیت و آزادى و حقیقت و روشنائى میرسد، و اگر تنبلى کند و به تن پرورى و لذت گرائى افتد، از فطرت و بصیرت و شنوائى و ابزار هدایت استفاده نکند و ذهن و عقلش را به چاه کنُدى و سستى سرنگون نماید و بى تفاوتى و بى حرکتى پیشه کند. راه به هیچ جا نمى برد، محروم و ناتوان به رنج و مشقت و سیه روزى و تباهى افتد، و در کام هلاکت ابدى فرو رود.

قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ:

تحقیقاً از جانب پروردگارتان بصیرتها و مایه روشنیها و خوشبختیها به سوى شما آمده، پس هر کس به وسیله آن بصیرتها و دلایل بینا شود و حقایق را با چشم عقل و دیده دل ببیند به سود خود اوست و هرکه با بى توجهى به دلایل و روى گرداندن از آنها کوردل گردد و خود را از اندک فهم حقایق محروم سازد به زیان خود اوست، وظیفه من ابلاغ پیام خداست و من بر شما حافظ و نگهبان نیستم که بالاجبار شما را از افتادن در چاه هلاکت حفظ کنم.

مسئولیت دیدن با چشم سر و دیده عقل، انتخاب کردن بهترین، عمل کردن با خود انسان است، آزادى انتخاب راه از آنچه به روى انسان گشوده است ماهیت عظیم مسئولیت اساسى آدمى را روشن میسازد.

إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً:

ما راه را به انسان نشان دادیم و اکنون اوست که یا به عنوان شکر راه درست و طریق سلامت را برگزیند، یا ناسپاسانه غفلت ورزد و به بیراهه و کج راهه رود.

مسئولیت انسان مایه از خودش میگیرد، زیرا سرمایه هاى عظیمى در اختیار اوست که منشأ مسئولیت است، تعهد انسان نسبت به خودش، سپس نسبت به دیگران سرآغاز رسالت اوست.

ما انسانها با استعدادها و امکانات فراوانى در درون و خارج از وجودمان قدم به دنیا گذاشته ایم و در محیطى نشو و نما میکنیم که عناصر بى شمار زنده و غیر زنده در حال ارتباط و تأثیر متقابل بر یکدیگر و در حال حرکت و تلاش اند، جهان عظیمى در برابر ماست با دنیاهاى کوچک و بزرگ در داخل آن، و ما موجودى هستیم اگر چه از نظر فیزیکى و مادى بسیار کوچک و ناچیز و کم وزن، ولى با استعدادها و غرائز و مایه هاى شگفت، این حرکات ماست و اعمال‏ و اخلاق ماست که اگر منطبق بر حقایق ایمانى و ملکوتى باشد یا برگرفته از هواهاى نفسانى و فرهنگ هاى شیطانى خوشبختى و بدبختى، سعادت یا شقاوت، شادى یا رنج، سلامت یا بیمارى، قدرت یا ضعف به ارمغان میآورد:

کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ:

هر کس مرهون همه امورى است که به دست آورده است.

درجه و مرتبه، پستى و تنزل هرکس متناسب با اعمالى است که انجام داده است، اینجا فقط مسئولیت انسانى مطرح است مسئولیت هر انسان نسبت به خود و آینده و سرنوشتش و در این زمینه زن و مرد فرقى نمیکند.

مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ:

از مرد و زن هر کس کار شایسته و پسندیده انجام دهد در حالى که مؤمن است مسلماً او را به زندگى پاک و پاکیزهاى زنده میداریم و پاداششان را به پایه بهترین عملى که همواره انجام میدادهاند میدهیم.

مسئولیت انسان در برابر خدا، پیامبران، امامان، زن و مرد، اقوام، جامعه مسئولیتى است عظیم و مستقل و خدشه ناپذیر، زیرا شرایط هرچه باشد، و ضرورتها هرچه ایجاب کند انتخاب نهائى را انسان با آزادى و اختیار انجام میدهد. «3» پس از این مقدمه نکته مهم و سئوال و پرسش این است که اگر انسان به تعهد و مسئولیتش ارزشى نداد و به آن پشت پا زد، و روى از آن برتافت و شعله چراغ فطرت را رو به خاموشى برد، و عقل را در ظلمت هواى نفس حبس کرد، و قلب‏ را خانه شیطان قرار داد، و اخلاق و عملش هم سو با فرهنگ شهوت بى مهار و عادات و رسوم غلط بى دینان شد، و خلاصه از خدا دورى کرد، و قدر پیامبران و امامان را نشناخت و از عمل به احکام الهى خوددارى کرد، ولى روزى به هر علّتى از خواب غفلت بیدار شد و در وادى طور بینائى قدم گذاشت و گذشته خود را غرق در خسارت دید و ساختمان انسانیتش را ویران و تخریب شده مشاهده کرد، آیا از قرآن و مکتب سعادتبخش اسلام راهى براى جبران گذشته و ساختن آینده دارد؟

پاسخ این پرسش با توجه به آیات کتاب حق، و راهنمائى هاى پیامبر و امامان معصوم مثبت است، آرى براى جبران گذشته و ساختن آینده مایهاى و سازکارى چون توبه و رجوع به حق به معناى حقیقیاش براى او قرار داده شده، و اوست که باید با اشتیاق و علاقه، و با امیدى مثبت، و حال ملکوتى، و ارادهاى استوار توبه را چونان پدرش آدم انتخاب و به آن متوسل شود و با شفاعت این مایه عرشى که نجات بخش ترین شفیع است به جبران گذشته برخیزد، و آینده خود را با ایمان و عمل و اخلاق حسنه بسازد. و هماى سعادت را در آغوش گیرد و خدا و اولیاءش را از خود خوشنود و راضى نماید، و خود را با این انتخاب احسن و سعادت آفرین به عرصه گاه مغفرت و عفو و صفح و رحمت و رضاى حق و بهشت عنبرسرشت آخرت برساند که همه این حقایق محصول بر ارزش توبه واقعى است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/11/5 :: ساعت 8:12 صبح )
»» هدایت الهى و ضرورت آن‏

گو این که انسان از نعمت عقل که مایه دریافت علوم و دانش ها، و تا حدى سبب تمییز و تشخیص امور است برخوردار میباشد ولى تجربه تاریخ حیات انسان در پهنه زمین ثابت کرده است که با اتکاء به عقل تنها که نورش کاربرد کامل و همه جانبهاى براى زدودن ظلمت ها، و پیشگیرى از فساد، و کنترل انسان ندارد خیمه زندگى همراه با عافیت و سلامت و صلح و صفا برپا نمى شود.

در تکیه بر عقل تنها و بکار گرفتن دانشهائى که به وسیله او تحصیل میشود چون آیندهاى به عنوان جهان دیگر، و ظهور حکمت و عدالت براى پاداش خوبان و کیفر بدکاران در کار نیست با علاقه و محبت شدیدى که آدمیان به ابزار و عناصر مادى و سفره طبیعت و شهوات و لذتها و خواسته هاى بى محاسبه و آزادى امیال و غرائز دارند راهى براى مقید کردن آنان براى این که به حقوق دیگران تجاوز ننمایند، و دست به فساد و افساد نزنند، و آلودگیها و منکرات و فحشا و زشتیها را گسترش ندهند و نظام حیات را به لجن زار متعفّنى تبدیل نکنند، و بى اعتمادى و رسوائى و افتضاح در همه امور را حاکم ننمایند وجود ندارد، از اینجاست که ضرورت هدایت از حانب خالق هستى و آدم که به ظاهر و باطن و مصلحت هر چیزى آگاه است حس میشود، هدایتى که از برکت آن قلب آراسته به عقاید پاک و درون منور به نور اخلاق نیکو و اعضا و جوارح مزین به اعمال و حرکات شایسته میشود و در فضاى آن هر انسانى از اعماق درون به آخرت و دنیاى پاداش و کیفر پاى بند میگردد، و هر حرکت درونى و برونى را که میخواهد انجام دهد با توجه به مراقبت خدا که هدایت از جانب اوست، و با لحاظ کردن قیامت که هر حرکتى گرچه به وزن دانه ارزن باشد محاسبه خواهد شد، اگر نیک است داراى پاداش و ثواب، و اگر زشت است سبب جریمه و عقاب است انجام میدهد، و با اتصال به این هدایت هرگز هوس افساد وفاسد، و ورود به زشتى ها، و از دست دادن خوبى ها، و تجاوز به حق دیگران گرچه به اندازه پوست جو در دهان مورچه باشد، و ظلم و ستم به دیگران گرچه هم کیش و هم نوعش نباشد به او دست نمى دهد، یوسف وار هفت سال در کنار زن زیبا چهره نامحرمى بالاجبار قرار میگیرد ولى حاضر به آلوده کردن دامن آن زن شوهردار نمى شود گرچه از طرف آن زن در خلوت کاخ با همه وجود و با دریائى از عشق و علاقه و عشوه و ناز به عمل نامشروع دعوت شود، و یوسف وار در زندان به صبر و استقامت تن میدهد تا مصون از فساد بماند. و دیگر زندانیان را در کمال آرامش به حق و حقیقت و دورى از گناه و جتناب از معصیت و پاک شدن از شرک دعوت مینماید، و یوسف وار بر تخت حکومت و عزیز مصر نسبت به بیت المال و حق مردم کمال امانت و حفظ را نشان میدهد، و مسند را مبدء گسترش عدالت نسبت به همه مردم مینماید و به تخت سلطنت آبروى ابدى میدهد، چرا که وجودى متصل به هدایت و معتقد به قیامت و امیدوار به پاداش و کرامت، و در ترس از جریمه و کیفر و عذاب همیشگى و شکنجههائى است که براى بلعیدن مجرمان و بدکاران و مفسدان براى ابد دهانش باز است، و این کنترل و مقید کردن و ترمز زدن به هوا و هوسها و غرائز و امیال سرکش و شهوات بى درو پیکر و روحیه فسادجوئى و افسادگرى هرگز کار عقل نبوده و نیست و نخواهد بود.

مگر متجاوزان دنیا و ستمگران و ظالمان، و پایمال کنندگان حقوق انسانها که در هر پست و مقامى بودند و هستند بى عقلها و دیوانه هاى لایق دارالمجانین اند، اکثر آنان به ویژه در روزگار و زمانى که فعلًا ما زندگى میکنیم و سال شمسى سال 1385 و قمرى 1427 و میلادى 2006 است فارغ التحصیلان دانشگاه هاى معتبر شرق و غرب و اهل عقل و خرد هستند، در عین حال از طریق حکومت و دولت هایشان، و از راه ثروت و دلارشان و از طرف دست نشاندگانشان و عوامل مرئى و نامرئى شان، و با کمک رسانه هاى جمعى و سایتها و ماهواره هایشان، و با دست مایه مزدوران قلم بدستشان و روزنامهها و سینماها و مجلاتشان و خلاصه ابزارهاى بسیار قوى و پرقدرت الکتریکى شان که محصول عقل و علم است خشکى و دریا، دشت و صحرا، بیابان و جنگل، قریه و قصبه، شهر و شهرستان، پایتخت و مرکز حکومت ها، ادارات و پارک ها، سالنها و کنفرانس ها، و ابزار وسایل جمعى از قبیل اتومبیلها و قطارها و هواپیماها را به انواع مفاسد و زشتیها و فحشا و منکرات و تجاوزات مالى و بدنى و شهوانى‏ و رشوه و اختلاس و دزدى در روز روشن و غصب و زورگیرى و باج خواهى آلوده کرده اند، و براى پیشگیرى از این همه مفاسد که جان بشر را به لب رسانده، و روز روشن او را تیره کرده، و او را از زندگى خسته نموده هیچ کارى از دست عقل تنها و علم بر نمى آید و هیچ رشته علمى قدرت کنترل کردن این گونه انسانها را ندارد و در آینده هم نخواهد داشت.

آن حقیقتى که صددرصد قدرت دارد این افسار گسیختگان را که حیات انسانى را تقربیاً در سطح کره زمین تغییر به حیات حیوانى و سبعى و شیطانى و بدتر از اینها دادهاند مقید کند و کنترل نماید و از آنان انسانى عاقبت نگر، دوراندیش، باوقار، با ادب، با تربیت، حکیم، عادل، دلسوز، خیرخواه، مهربان، متخلق به اخلاق، آراسته به عمل صالح، لحاظکننده پاداش و ثواب در آینده در برابر خوبى ها، و کیفر و عقاب در قیامت نسبت به بدیها هدایت و ولالتى است که از جانب خدا به سوى او آمده: فاما یأتینک منى هدى‏

قید منّى‏ در آیه شریفه که به معناى هدایت از جانب من است بسیار بسیار قابل توجه است و فریاد میزند که هدایت اصلاح گر و کنترلکننده منحصراً باید از جانب او باشد که هر هدایتى به هر صورت که باشد اگر از جانب او طلوع نکند و از افق حکمت و علم و عدل او تجلى ننماید ضلالت است.

این هدایت هرگز از وجود فیلسوفان شرق و غرب، و حکیمان تاریخ، و اندیشمندان کشورها، و اساتید دانشگاه، و سقراطها و افلاطونها و دیاجانوسها و دکارت ها، و کخها و کارل ها، و افلاطونیان جدید و فلوطن ها، و پاستورها و پاپنها به جانب انسان نیامد زیرا خود آنان هم با همه موقعیت عقلى و علمى شان نیازمند به هدایت از جانب خدا بودند و هستند.

در هر صورت کلید حل مشکلات مادى و معنوى انسان، و مایه پاکسازى حیات او از مفاسد و فحشا و منکرات و ستم گریها و درندگیها و شیطنت ها، و راه علاج بیمارى هاى فکرى و روانى فقط و فقط در گرو هدایتى است که از جانب جهان آفرین و انسان آفرین آمده و آمدن این هدایت از جانب او مایه در لطف و رحمت و مهرورزى و عشق او به انسان دارد، و این انسان است که باید قدر این نعمت بى نظیر و کرامت بى بدیل و لطف بى نهایت و رحمت ویژه را که از طرف حق به او داده شده بداند، و بر سر این سفره عقل و روح و جان و قلب و اعضاء و جوارحش را تغذیه کند و هم چون پیامبران و امامان و اولیاى خاص حق به اندازه استعدادش با کمک گرفتن از هدایت الهى زندگى کند و گنج سعادت دنیا و آخرت را نصیب خود نماید.

بیجا نیست که بگوئیم همه کشمکشها و اختلافات و نزاعها و کینهها و دشمنیها و بداخلاقیها که ریشه در حرص و حصد و کبر و غرور و خلأ درون دارد از عوارض زندگى مادى در روى زمین است، و هیچ داروئى جز هدایت الهى درمانکننده این امور خطرناک و هلاککننده و بر باد دهنده دنیا و آخرت نیست.

انسانى که براى او ثابت و یقینى است که به همه مواد مادى و ابزار برپاکننده زندگى نیازمند است، هر لحظه به تنفس هوا و نور خورشید، و ابر و باران، و گردش وضعى و انتقالى زمین، به حیوانات خشکى و دریا، به پرندگان، به نباتات، به مرغزارها، به زراعت، به محصولات زمینى، باغى، و انواع نباتات محتاج است و همه این نعمتها که نقش اساسى در زندگى او دارند آفریده خداست، باید با تعقل و اندیشه و پرسش از بیداران به این یقین هم برسد که براى استفاده صحیح از مواهب حق و نعمت هاى الهى، به صورتى که به حق مسلم خود برسد، و از پایمال کردن حق مسلم دیگران مصون بماند، و بروجودش هزینه کار مثبت از قبیل عبادت رب به عنوان شکر نعمت و ساختن دنیائى پاک و آخرتى آباد و مصرف انجام همه خوبیها و خدمت به خلق شود نیاز مبرم و احتیاج فوق العاده اى به هدایت خدا دارد، تا در پرتو آن همه لحظات عمرش و همه نعمتها حتى یک دانه گندم و یک دانه برنج و یک پر کاه را درست و صحیح مصرف کند.

علاوه بر همه اینها با بودن دشمن خطرناک و منبعى آلوده، و سرکشى متجاوز، و طاغوتى زورگو چون شیطان و حزبش که سوگند مؤکد یاد کرده در کمین انسان بنشیند و با وسوسه و خناس گرى خود، او را از مقام انسانیت بلغزاند، و از نظر رحمت حق بیندازد، و فضاى زندگى را پر از فتنه و آشوب کند، و هر فساد و منکرى را رواج دهد و تا قیامت هم براى جنایاتش مهلت گرفته ضرورت و وجوب هدایت از طرف خدا که قوى ترین اسلحه براى جنگیدن با این دشمن و درهم شکستن فرهنگ خائنانه او و دفع و رفع شرش میباشد احساس میشود.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/11/5 :: ساعت 8:11 صبح )
»» داستانى از جهان برزخ محدّث قمى

مرحوم حاج شیخ عباس قمّى دانشمند و محدّث بزرگ که قریب پنجاه جلد کتاب بسیر مفید و خداپسندانه دارد و از اوتاد و عبّاد و زهّاد روزگار و از اولیاء خداست و که احدى در صداقت و پاکى و کرامت او شکّ ندارد داستانهاى شگفتى در زندگى دارد، من قسمتى از این حقایق را از فرزند بزرگوارش حاج میرزا على آقا محدّث که قریب به ده سال در همسایگى او بودم شنیدم:
مى فرمود: پدر برگوارم درنجف اشرف بر اثر کثرت عباد و تألیف به مرض سختى دچار شد، معالجات اطبّاء در او مؤثّر نیفتاد، یک روز در حالى که ناله مى کرد به مادرم فرمود: همسر مهربانم مقدارى آب در قورى با یک ظرف براى من بیاور. قورى آب و ظرف را کنارش گذاشت، گفت: مرا بلند کنید، زیر بغل او را گرفته در بستر نشاندیم، گفت: پنجاه سال است با این انگشتان قال اللّه و قال الصادق و قال الباقر نوشته ام، باید این انگشتان خود را روى ظرف گرفتو از قورى به رویانگشتانش آب ریخت و آن آب را نوشت، پس از چند ساعت شفاى کامل یافت!
و نیز آن مرحوم مى گفت: پدرم مرحوم مدّث قمّى دچار چشم درد سختى شد، اطبّاء عراق از علاجش عاجز شدند، روزى به مادرم گفت: کتاب شریف «اصول کافى» را نزد من بیاور، مادر کتاب را به دست پدر داد، پدر گفت: این کتاب منبع واقعیّات الهیّه و سراسر حکمت و هدایت و نور است و شفاء هر درد، نویسنده آن مرحوم کلینى از معتبرترین افراد روزگار است، نمى شود کتاب او بى اثر باشد، کتاب را یکى دوبار به چشم خو کشید، یکى دو ساعت بعد از آن از درد چشم خلاص شد. باز آن مرحوم نقل مى کرد: من بنا به توصیه پدرم اهل منبر و وعظ و خطابه شدم، بنا شد در مجلسى در شهر قم ده شب منبر بروم، قمیّون ازمنبرم هم به خاطر زیبائى و شیوائى کلام و هم محض اینکه فرزند محدّث قمّى هستم ازمن استقبل شایانى کردند. شبى حدیثى را مورد بحث قرار دادم، آقایى از علما به نام حاج شیخ مهدى پائین شهرى از وسط مجلس فریاد زد: آقاى میرزا على محدّث، این حدیث کجاست؟ گفتم: جاى آن را نمدانم در چه کتابى اس، من این حدیث را از زبالن بزرگان دین شنیده ام، فریاد زد: دیگر از شنیده ها روى منبر مگو، سعى کن احادیث را در متون اسلامى ببینى سپس نقل کنى.
عمل او به من بسیار سنگین آمد، برایم خیلى تلخ بود، دنباله منبر را به دلسرى و کسالت طى کرده و با تصمیم براینکه از برنامه ام دست بردام به خانه آمدم. نیمه شبدر عالم رؤیا به محضر مبارک پدرم رسیدم، با تبسّم و انبساط به من گفت: فرزندم از تصمیمى که گرفته اى صرف نظر گن، زیرا تبلیغْ عملى بسیار مهم و امرى فوق العاده پر ارزش است، این کارى است که بر عهده انبیاء الهى بود; درضمن حدیثیکه مورد اشکال آقاى شیخ مهدى پائین شهرى بود در فلان کتاب حدیث در صفحه چند است، فردا شب دوباره حدیث را بخوان و به مدرک آن اشاره کن تا ایراد شیخ برطرف گردد!
حاج میرزا على آقا مى فرمودند: وقتى پدرم مرحوم محدّث قمّى در کنار مرقد حضرت مولیالموحّدین، اما عرافنى، اسوه مشتاقین حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام از دنیا رفت، همراه با علماى نجف و جمعیّت بسیار زیادى آن مرد محترم را در کنار استادش حاج میرزا حسین نورى به خاک سپرده و به منزل برگشتیم، تا نیمه شب رفت و آمد ادامه داشت، پس از آن براى استراحت به بستر رفته لحظاتى نگذشته بود که درعالم خواب پدر را با انبساطى عجیب زیارت کردم، عرضه داشتم: پدرجان در حالى هستید؟ فرمود: از لحظه اى که وارد برزخ شدم تا الآن سه بار به محضر مقدّس حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام مشرّف شده و مهمان آن جناب شدم!
به قول حکیم شفاعى اصفهاین:
گزیده ام ز کتاب جهان مقاله عشق *** سبق سبق گذرانیده ام مقاله عشق
به سخت جانى من چون نبود نازکش *** زمانه برد مرا تا کند حواله عشق
منم که ملک محبّت مسلّم است مرا *** به مُهر داغ رسانیده ام قباله عشق
گل بهشت به سر چون زنم که یگرنگیست *** میان گوشه دستار ما و لاله عشق
به رغبت ار مکشى لجّه لجّه خون جگر *** حلال نیتکه بر لب نهى پیاله عشق
هوس به جنگ محبّت میار هرزه که نیست *** فغان ساخته مرد مصاف ناله عشق
به آب خضر شفائى نظر به ناز کنم *** همیشه دیده و دل سیرم ازنواله عشق
جامى مى فرماید:
برطرف رخ نهادى آن جَعد مشک سا را *** چون شب سیاه کردى روز سفید ما را
بویت به هر مشامى حیف است اگر توانم *** سوى تو ره ببندم آمد شد صبا را
بعد از هجوم هجران بى دولت وصالت *** باز آمدن چه امکان صبر گریزپا را
از لعل تو ز چششمم شد خون دل روانه *** بس رازها که گردید از باده آشکارا
دارد رقیب بامن دندان زنى به کویت *** با هم نزاع دیرین بشاد سگ و گدارا
باشد بناى دولت بر همّت گدایان *** این است بر کتابه ایوان پادشا را
با صحبت که گیریم انس اینچنین که عشقت *** بیگانه ساخت با من یاران آشنا را
فریاد از آن معلّم کآموخت در دبسان *** تاراج دین پیران، طفلان دلربا را
جامى ز سفله طبعان کم شد صفاى حالت *** کردى صفاى تیره جام جهان نما را



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/11/5 :: ساعت 8:11 صبح )
»» تمدن آمیخته با فرهنگ شیطان‏

تمدن لازم و ضرورى است که داراى دو جنبه باشد: مادى و معنوى.

جنبه مادى آن همان نیروى حسّى و همه آن امورى است که از حس پیروى میکند و یا آن را مدد میرساند.

اختراعات و اکتشافات از نیروى بخار و برق و اتم گرفته تا انواع اتومبیلها و هواپیما و فضاپیما و کشتى و زیردریائى و ... بدیهى است که همه نیروهاى مادى هستند، و نیز آنچه براى آسایش زندگى روزانه مردم عقل و علم پدید آورندهاند نظیر ماشین هاى خودکار در جهات مختلف نیز مادى است، حتى وسائل و ابزارى که براى رسیدن به این هدف بکار میگیریم مانند علوم ریاضى و طبیعى در شمار نیروهاى مادى هستند زیرا نتیجه آنها براى زندگى انسان همین‏ اختراعات و اکتشافاتى است که آسایش و رفاه نسبى مادى آدمى را فراهم میآورند، حتى مدارس و آموزشگاهها و دانشگاههائى که میلیونها نفر را به این منظور تعلیم میدهند از نیروهاى مادى تمدن به شمار میآیند.

اما جنبه روحى یا نیروى معنوى تمدن عبارت است از هدف هاى شریف الهى و انسانى و اخلاقى و کوشش در رسیدن به آنهاست: کوشش براى عبادت رب و بهبود روابط انسانها و بالا بردن شعور اجتماعى و افزایش آگاهى افراد از نظر سیاسى و عادت دادن انسانها به این که در راه فضیلت و بندگى و مصلحت آدمیان گام بردارند و درباره خوبى و نیکى و زیبائى بیندیشند و آرمانهائى براى رستگارى انسانها داشته باشند و دلهایشان به مهر و محبت هم نوع بتپد، و هم چنین به موازات پیشرفت زندگى و وسعت تمدن آئینها و قوانینى براى تعلیم و تربیت صحیح مردم و پدید آوردن بنیادهائى براى تغذیه روح و باطن انسانها و در راه نیکى و خدمت به آدمیان وضع شود، این همه جنبه روحى تمدن و از نیروهاى معنوى آن است.

هیچ تمدنى را تمدن راقى و والا و از همه نظر مفید نمى نامند مگر آن که داراى هر دو جنبه باشد، و این هر دو جنبه در آن به شکل متعادل و متوازنى پدید آید، اینک در پرتو این اجمال نگاهى به تمدن این روزگار که سال 2006 میلادى و 1385 شمسى هجرى است بیفکنیم تا بیابیم آیا تمدنى که از آن برخوردار شده و در حوزه آن بسر میبریم تمدن صالح و درست یا فاسد و تباهکننده است؟ تمدن راقى و والاست یا راکد و مضمحل کننده، مایه امید انسان است یا زمینه نا امیدى انسان!؟

اگر با دیده دقیق عقل و با چشم انصاف و با توجه به آثار منفى روحى این تمدن به آن نظر کنیم به وضوح و بدون ابهام میبینیم که تمدن امروز از لحاظ نیروى مادى به پیروزى هاى غیرقابل انتظار رسیده ولى از نظر نیروى معنوى و روحى با شکست بسیار سختى روبروست و به پستیهائى که ابداً انتظار نمى رفت گرائیده است، ظاهربینان و شهوت رانان و غافلانى که زرق و برق ظاهر و زیب و زیور صورت و آسایش مادى و تن آسایى را خوش میدارند، براى تمدن مادى امروز به اندازهاى کف زدهاند و آنقدر هورا کشیده و شعار دادهاند که دیگر صدایشان گرفته و دست هایشان از کار افتاده است! ولى آنان که بیدار و دلسوزاند، و جز مصلحت و کمال و تعالى روح انسان را نمى طلبند و زیبائى صورت را بدون زیبائى سیرت نمى خواهند و همواره در پى رستگارى و کرامت انساناند از تمدن امروز نا امید شده و آن را نه این که منجى آدمیان نمى دانند، بلکه زمینهاى براى هلاکت و نابودى آنان به حساب میآورند و گروهى هم یکسره دل از این تمدن بریده و در جهان رؤیاهاى خود به سر برده و مدینه فاضله را در خواب و خیال مجسم میسازند و جز در خواب و خیال نمى دانند.

هواپیماها پهنه آسمانها را تسخیر کرده اند، فضاپیماها انسان را به کره ماه رسانده اند، سفینه هاى عظیم و پیچیده به سوى ستارگان در حرکتاند تا اسرار وجود آنها را به سوى خاکیان مخابره کنند، زیردریائیها به اعماق اقیانوسها میروند، نیروى برق و اتم به صورت جادوئى محض آنچه را نشدنى بوده شدنى کرده است، با فشار بر یک تکمه، روشنائى و گرما و سرما و خوراکى و پوشاکى و آب و هوا و ... هرچه را بخواهى حاضر میبینى، با وسائل حیرت انگیز مخابراتى بدون درنگ از این سوى جهان با آن سوى جهان صحبت میکنند و تو گوئى که از خانهاى تا خانهاى و از پنجرهاى تا پنجره دیگر سخن میگویند و هنگام این سخن گوئى چهره دیگرى را نیز میتوان دید و هرچه را که در هر جا هست و در هر موقع که اراده کنى از پس دریاها و کوهها پیش روى خواهى داشت.

شمارش این اختراعات و اکتشافات و امور فنى تمدن امروز کار دشوارى است، گوئى که جهان همه رازهاى خود را از آغاز آفرینش در سینه نگه داشته بود تا امروز همه آنها را به مردان مخترع و مکتشف تمدن حاضر باز گوید، و گوئى در این روزگار طبیعت درصدد تصفیه حساب اسرارش برآمده است. ولى بیداران بى نظر، و خردورزان با ارزش، و صاحبدلان آگاه با همه وجود میگویند فریب این ظواهر را نباید خورد، یک ضرب المثل تازى میگوید: «خانه و آرایش آن فریبت ندهد» آن که در آن ساکن است آب خوش از گلویش پائین نمى رود، به مکان نگاه مکن به ساکنانش بنگر، مشکل بیکاران، بحران فکرى و روانى جوانان، افزایش روز افزون ساکنان تیمارستان، بى خانمانى و نا امیدى اکثر مردم کره زمین، جنگ هاى ننگین و غیرمنطقى در گوشه و کنار پنج قاره، زور و فشار و تجاوز و تعدى از هر گونه و به هر بهانه، تسلیحات عجیب و غریب دولتها به ویژه مستکبران از فرق سر تا نوک پا، فریب ها، دروغ ها، دزدى ها، اختلاس ها، راه زنى هاى زمینى، هوائى، دریائى، فسادهاى اخلاقى، عریانى، نیمه عریانى، روابط نامشروع از هر نوعش، رسوائى هاى جنسى و هرگونه ناروائى ها، کج روى ها، و تباهیها و هر شکل فحشا و منکرات، همه و همه دراین خانه مجلل زیبا، و در این کاخ باشکوه تمدن امروز روى نشان میدهد، در این قصر عظیم، و آسمان خراش تمدن، انسان هاى خوشبخت واقعى کیستند و کجاى آن قرار دارند، این کشتى زیباى پر از بار و بنه و آکنده از زاد و توشه سفر به کدام کرانه امن و امان خواهد رسید و اصولًا ساحل نجاتش کجاست؟!

«برتولد برشت» که رشد یافته در دامن تمدن امروز است و به درک گوشهاى از نارسائى این تمدن موفق شده در کتابش مینویسد: در جامعه و ملتى که پول در آن حاکم و فرمان رواست و بدست آوردنش جز از راه بدى و نامشروع میسر نیست نیکى دروغ میشود!

«توماس مان» در مقدمه کتاب «آخرین نامه شهیدان» مینویسد: «در جهانى که به یک سیر قهقرائى خطرناک افتاده و در آن کینه خرافى با وحشت عمومى دست به دست هم داده، در جهانى که نارسائى فرهنگى و اخلاقى آن سرنوشت بشریت را به دست سلاح هاى مخرب که سرعتى کراهت آور دارند سپرده است: سلاحهائى که انبارشدهاند تا اگر لازم باشد جهان را به ویرانهاى تبدیل کنند چه تهدید سفاهت آمیزى جهانى که پیرامونش را ابرهاى مسموم فرا گرفته است کاهش سطح فرهنگ واقعى، مُثله شدن آموزش، بى رگى و بى غیرتى در پذیرفتن بى رویه گى هاى یک دادگسترى سیاسى، جنت مکانى ها، سود پرستى کور، از میان رفتن وفادارى و ایمان که از دو جنگ تراویده یا دست کم بر اثر دو جنگ رونق گرفته است، در برابر جنگ جهانى سوم که نیستى بشرى را به دنبال خواهد داشت، حفاظى بس نارساست.»

راز همه این تیره روزیها در طغیان جانب مادى تمدن بر جانب معنوى و روحى آن است، راز این ناکامى و بدفرجامى در آن است که تمدن امروز که فقط و فقط بر عقل و علم تنها تکیه دارد نتوانسته آدمى را به دیده اعتبار بنگرد، و هر چند فاصله را کوتاه کرده و جدائیها را از میان برداشته و جهان بزرگ را کوچک نموده و همه جهانیان را ساکنان یک خانه کرده است ولى نتوانسته فاصله میان مردمان را و دورى روحها را، و جدائى دلها را از میان بردارد، مکانها را به هم نزدیک کرده ولى ساکنان آن را با تزریق کینه و دشمنى و پراکنده کردنشان به صورت حزب حزب، دسته دسته و ملیت گرائى از هم دور ساخته.

اینجاست که انسان به استوارى و استحکام آیات قرآن که تمدن را با اوضاع بى مهارش و با آلوده بودنش به فحشا و منکرات نتیجه خواست شیطان و بازیچه دست او میداند پى میبرد:

إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ ....

جز این نیست که شیطان «چه جنى و چه انسى و چه آشکار و چه پنهان»، همواره میخواهد میان شما دشمنى و کینه اندازد.

تمدن در دانش جغرافى پیش رفته ولى در علم اجتماعى عقب مانده و به جائى نرسیده، کوهها و دشتها و اعماق زمین و فضا و دریا را کشف کرده و حتى بر دل ذره نیز راه یافته ولى قلب انسان را نتوانسته تسخیر کند و به دل آدمیان راه نیافته است، از نظر جغرافى به وحدت انسان کمک کرده ولى از نظر اجتماعى به تفرقه میان آدمیان کوشیده، تمدن امروز بسیار شگرف، شگفت و تواناست ولى بسیار ناآگاه، نابینا و ناشکیباست.

تمدن امروز پرسیده است که چگونه زندگى میکنیم و چگونگى زندگى را بهبودى بخشیده ولى نپرسیده است براى چه زندگى نمى کنیم و براى چه باید زندگى کنیم و هدف زندگى چیست؟ تمدن امروز در پاسخ دادن به این پرسشها خاموش است، علم میتواند چگونگى زندگى را بهبود بخشد ولى نمى تواند هدف زندگى را بنمایاند، علم مددى براى چندى است ولى راهنماى چونى آن نیست.

تمدن جدید اندیشه ناسیونالیزم را نیرو داده ولى همین اندیشه به صورت افراطى گرى وبال گردن جهان شد و بدبختیها ببار آورد، در تمدن جدید ملتها و ملیت آنان را در نظر گرفتند ولى در همه این راهها و رفتارها روى بهروزى ندیدند و با این روال جهان از این ملال رهائى نخواهد یافت مگر آن هدایت الهى قافله سالار آن شود و انسان را آگاهانه به هدف اساسى و کمال مطلوب خود رهنمون شود و با مایه این تمدن دنیائى پر از صلح و صفا، هم دلى و یکرنگى، کمک و تعاون، نیکى و تقوا، مهر و محبت، دلسوزى و خیرخواهى، و دورى از بى تفاوتى و خالى بودن از کینه و عداوت و نیرنگ و فریب و زور و زر بسازد.

به شور و شرهائى که در هر شأنى از زندگى بروز کرده است بیندیشید و هربار که معلولى از این گونه رخ نشان داد به علت و ریشه اصلى آن راه یابید، خواهید دید که علت العلل این است که در این تمدن همواره ملت و ملیت هدف بوده و نه انسان انسانیت، تسلیحات روز افزون، کینهها و جنگ هاى پراکنده و بزرگ و کوچک، افزایش بیکاران و فقیران، گرانى کالاها و خواربار، دشمنى میان احزاب و دار و دسته ها، دشمنى میان ملت ها، نبود سرمایه مناسب براى اصلاحات، افراط و تفریط در پول و امور مادى در موارد بیجا و نامناسب، زورگوئیها و فشارها و افزون خواهیها همه وهمه سببش گمراهى و تنگ نظرى بوده است: تنگ نظرى سیاستمداران نسبت به ملت هایشان و تأیید توانگران و سرمایه داران بى رحم و وحشى و حیوان صفت، و فریب دادن مردان دین و هنر و ادب و اندیشه که بازوئى براى زورمندان ماده پرست باشند.

جنبه مادى و مادهپرستى در تمدن جدید بر همه چیز چیره شده است: اخلاق را هم به ملاحظات مادى رعایت میکنند، برنامه هاى تعلیم و تربیت را یا براساس تعصب وطن پرستى و یا به خاطر دست یابى به شغلها و کارهائى که پول بیشتر در میآورد تهیه و تنظیم میکنند، اموال دولت هاى جهان غلباً یا صرف اغراض جنگى و یا هوا و هوس هاى سررشته داران امور میشود، کارخانه هاى بزرگ و ماشین هاى غول آسا سبب شدهاند که دارندگانشان به انسان همان گونه بنگرند که به پیچ و مهره کوچک و ناچیزى در آن دستگاه هاى بزرگ مملوک خود مینگرند، بدین گونه ماده و ماده پرستى همه اندیشه دست‏ اندرکاران تمدن امروز را که اقتصاد دانان و عالمان و سیاستمداران باشند فرا گرفته است.

در این گیرودار اگر کسى براى اصلاحات روحى و معنوى و تربیتى و اخلاقى دم زند، تو گوئى نغمه ناسازى سرداده یا سخن یاوهاى گفته و اندیشه کهنهاى عرضه داشته است، و این تلقى غلط به وسیله به اصطلاح متمدنان و روشنفکران امروز محصول بدترین بیمارى آنان که خودفراموشى است میباشد، اى کاش اینان به گوش هوش فریاد رئیس سازمان ملل را در پى اوج بحران خاورمیانه عربى که نومیدانه در جلسه سازمان ملل گفت: هیچ گاه در تاریخ بشر اخلاق سیاسى و اخلاق انسانى به طور کلى تا این حد سقوط نکرده بود میشنیدند تا بفهمند تمدن بدون معنویت چه بلاها که بر سر انسان نیاورده و چه مصیبت هاى غیرقابل جبرانى که پیکر حیات نزده.

دنیا و تمدنش براى جلوگیرى از این سقوط غم انگیز و یا به جبران آن چه کرده است، چه اقدامى به عمل آورده است، کدام دولت، کدام ملت، کدام نهاد، کدام دانشگاه، کدام سازمان میخواهند این ورشکستگى تمدن را سامان دهد و انسان را از این چاه عمیق خطرناکى که در فضاى جداى از معنویت براى خود کنده و در آن سرنگون شده است نجات دهد؟!

سدهاى بزرگ و موانع عجیب و دیوارهاى بلند و قطورى از خودکامى و نفع پرستى و تعصب و تنگ نظرى دولتها و وحشیان متمدن نما در برابر مصلحان که تعدادشان بسیار اندک است رخ نشان میدهد، مردم هم به وسیله افسونهاى دولتها و افسون گران در خدمت آنان از آزادى به معناى حقیقى و اختیار به معناى واقعى، و انتخاب عاقلانه و اندیشمندانه محروم گشته و در عین بردگى به تصورشان دادهاند که آزاد و مختارند، در حالى که چیزى جز کالبدهاى بى روان، و جسمى بدون چراغ‏ عقل و خرد نیستند، اکثر قریب به اتفاق مردم جهان آزادى حقیقى را على رغم پوشش دروغین ادعاى آزادى خواهى دولتها از دست دادهاند.

حالت حاکم مادیگرى و فرمانروائى اختاپوس زمینگرائى و فرهنگ اقتصادى جامعه تولید و مصرف، آزادى انسانى را از آدمیان سلب کرده و شب و روز آنان را در چنگ تلاش معاش و تهیه قوت لایموت یا اشیاء لوکس و بازیچه هاى امروز، و شهوات بى مهار، و هوا و هوس هاى فسادانگیز، و خیالات خام و آرزوهاى طول و دراز گرفتار ساخته و نیازهاى مادى را چنان بر جان و اندیشه آنان چیره گردانیده که هرگز آنان را امکان رهائى از این ظلمتکدهاى که براى آنان ساختهاند نیست و تازه این سرنوشت افراد مصرفکننده در جامعههائى است که پول و رفاه مادى را هدف خوشبختى و سعادت مردم ساختهاند!

هرچه این ظواهر تمدن بى معنویت بیشتر میشود، و ملتها در فراگیرى آن جلوتر میروند نیازمندى هاى مردم روز افزون تر میگردد و به همان نسبت راه هاى برآوردن این نیازها پیچیده تر و دشوارتر میشود و مردم براى رسیدن به این گونه هدف هاى مادى نه تنها سلامت جسمى بلکه حیثیت اخلاقى و نجابت و اصالت و خلاصه انسانیت خود را نیز گرو میگذارند، زیرا تقاضاهاى مادى حد و حصر ندارد و آزمندى آدمى بى کران است، اما امکانات همه جانبه براى همه نیست، این است که تمدن مادى امروز با تحریک و تبلیغ شبانه روزى حسّ افزون خواهى و زیاده طلبى مردم را برانگیخته رفته رفته به قلمرو اخلاق آنان تجاوز میکند و نه تنها قناعت و اعتدال و میانه روى ومآل اندیشى را از آنان میگیرد بلکه مناعت و شرافت و کفّ نفس و خلاصه انسانیت و فضیلت را نیز در آنان ناتوان و نابود میسازد.

تمدن امروز بدون عاقبت اندیشى و بدون توجه به شئون مختلف جسمى و روحى انسان در ستایش مقام عقل و در سنجش بهاى آن، راه فوق العاده افراط پوئیده است، پایه گذاران این تمدن با شیفتگى نابخرادانهاى تنها و تنها عقل را بنیان شایسته زندگى شمرده اند.

نتیجه ستایش عقل تنها، پیشرفت شگرف دانش و پیدایش ابزارهاى اعجاب برانگیزى است که آدمى را البته در جهت جسمیاش تا اوج آسمانها فرا برده است ولى دریغ و افسوس که پس از این سیر عجیب تازه عدهاى اندک از بیدارشدگان کلاس این تمدن به این حقیقت دست یافتهاند که تنها عقل و فرزند او دانش و علم مادى و آنچه دانشى مادى به بار آورده راه خوشبختى و رستگارى و نجات و امنیت انسان نبوده و نیست و این عیب اگر بتوانیم آن را عیب بدانیم از ارسطو «1» و تعالیم او سرچشمه گرفت که تنها عقل را داور کل میداند! «2» اینجاست که بر هر خردمند با انصافى، و بر هر عاقل با وجدانى ثابت و مسلّم میگردد که انسانها براى رهائى و نجات از این همه مشکلات و گرفتاریها و بردگى و اسارت، و مادى گرى و پوچى، و براى به دست آوردن آزادى و اختیار و فضائى آکنده از صدق و صداقت و محبت و مودت، و سلامت و امنیت، و درستى و راستى، و تعاون و همکارى، و مهرورزى و فروتنى، و خوردن غم دیگران، نیازمند به حقیقتى فوق عقل و علم یعنى هدایت الهى هستند که در بردارنده عالى ترین و بهترین قوانین و احکام و آداب و رسوم و سنت هاى استوار، و امور حکیمانه است که قلب را مرکز عقاید حقه و نفس را صفحه حسنات اخلاقى و اعضا و جوارح را کانون و منبع اعمال شایسته میکند و ضامن اجرایش چنان که تاریخ حیات پاکان و خوبان ثابت کرده است ایمان به خدا و قیامت است و بدون تردید روزى که چندان دور نیست این تمدن وحشى و وحشت زا، و این آتشى که به جان بشر افتاده براى قبول هدایت خدا براساس نیاز شدید آغوش باز میکند و انسانها را با کمک هدایت به صلاح و سداد میرساند و حکومتى واحد در همه جهان به دست صالحان و شایستگان برقرار میکند تا همه و همه در کنار سفره عدالت آن حکومت در کمال آسایش و امنیت زندگى کنند و بدون ترس و اندوه در کنار یکدیگر روزگار را به خوشى و سلامت به سر برند و این معنا وعده حتمى و قطعى حضرت حق به همه جهانیان است که اولًا هدایت خدا خوف و اندوه را از خیمه حیات میزداید:

فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ.

و ثانیاً نیاز شدید انسان به هدایت خدا بر اثر سرخوردگى از تمدن بى معنویت، و راهى را که به خطا رفته تمدن و فرزندانش را مشتاقانه و عاشقانه به فضاى هدایت خدا میبرد و نهایتاً حاکمیت بر زمین در روزى که عطش شدید هدایت خواهى انسان چراغ هدایت را در تمام زوایاى زندگیاش برافروخته به دست صالحان میافتد

أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ:

مسلماً در آینده همه روى زمین را بندگان صالح و شایسته خدا به ارث خواهند برد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/11/5 :: ساعت 8:10 صبح )
»» داستان جوان مطیع خدا

جوانى از مؤمنان به موسى بن عمران و عامل به آیات حضرت حق، قلبش را از تعلق به امورى که او را از خدا بازمى‏داشت تخلیه کرده بود، و ارتباط خود را با مردمى که او را از فیوضات الهیه محروم مى‏نمودند بریده بود، و با همه‏ى وجود در گردونه‏ى عبادت و طاعت فعالیت مى‏کرد، و فرمان غیر حضرت حق را گوش نمى‏داد و اطاعت نمى‏نمود.

دو نفر از بزرگان و پیرمردهاى قومش براى برگرداندنش به زندگى اهل دنیا به نزد او آمدند و به او مى‏گفتند: اى کسى که خود را دچار کارهاى سخت و طاقت‏فرسا نموده‏اى، فکر نمى‏کنیم بر آن طاقت آورى و بر کرسى صبر و استقامت اقامت کنى، جوان گفت قیامم به عبادت در پیشگاه حق با ارزش‏تر از این سخن‏هاست!

گفتند همه‏ى خویشانت مشتاقند که تو را در میان خود با یک زندگى معمولى ولى همراه با عبادت ببینند، و عبادت تو در کنار آنان قطعاً عبادتى برتر و بهتر است، جوان گفت هر گاه خدا از من راضى باشد، هر نزدیک و دورى از من راضى خواهد بود، گفتند تو جوانى بى‏تجربه‏اى، و ما سرد و گرم روزگار را چشیده‏ایم، مى‏ترسیم دچار عجب و خودبینى گردى! جوان پاسخ داد کسى خود و جایگاهش را در جهان هستى شناخته به خودبینى دچار نمى‏شود، تا ضرر آن را بچشد، یکى از آن دو پیرمرد به دیگرى نگاه کرد و گفت برگردیم که مسلماً این جوان بوى بهشت را استشمام کرده و به گفته‏ى ما توجّه نمى‏کند! 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/11/5 :: ساعت 8:9 صبح )
»» داستان مباهله از یک منظر

ابوحارثه رئیس و رهبر و عالم مسیحیان نجران بود که میان مردم و حاکمان حکومت‏هاى مسیحى از جایگاه ویژه‏اى برخوردار بود ابوحارثه با رسول خدا درباره مسیح مناظره و مجادله کرده گفت: اى محمد درباره مسیح چه مى‏گوئى؟ حضرت فرمود:

او یکى از بندگان خداست که پروردگار عالم وى را از میان قومش برگزید، ابوحارثه گفت اى محمد پدرى براى او سراغ دارى؟ حضرت این آیه را خواند:

إِنَّ مَثَلَ عِیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ.

پس از قرائت آیه فرمود: چرا از حال آدم تعجب نمى‏کنید که نه پدر داشت و نه مادر ولى از وضع عیسى تعجب مى‏کنید در حالى که مسیح یک طرف وجودش را که مادر بود داشت مناظره و مجادله و به خصوص لجاجت ابوحارثه وهمراهانش به طول انجامید، و آنان از پذیرفتن اسلام سرباز زدند تا آیه مباهله نازل شد، اکنون مشروح داستان از منظر دیگر ابوحارثه رئیس کشیشان نجران غلام خود را فرمان داد هر چه زودتر شرجیل را نزد من حاضر کن، زیرا با وى کارى مهم دارم و تا انجام نشود، امکان ندارد به کارى دیگر بپردازم.

شرجیل محرم اسرار و مورد وثوق و در سختى‏ها معین و یاور ماست، غلام خارج شده پس از اندک زمانى با شرجیل بازگشت. ابوحارثه به شرجیل گفت: اگر تو را نابهنگام خواستم براى امر مهمى است که پیوسته فکرم را به خود مشغول کرده و با کمال تأثر باید بگویم راه به جائى نبردم جز این که با تو مشورت کنم بلکه چاره جوئى شود و آن مهم این است که از جانب محمد بن‏ عبدالله نامه‏اى به من رسیده‏ «1» و مرا به آئین خود که آن را اسلام نامیده دعوت کرده و در پایان نامه آورده است اگر تخلف کنم یا باید ما مسیحیان جزیه بدهیم یا خود را آماده جنگ سازیم، و اکنون از تو چه پنهان که این نامه چنان مرا تحت فشار قرار داده که روز را چون شب نزدم تاریک کرده، و هر چه توانسته بر من اثر گذارده و پریشانم ساخته است.

شرجیل گفت اى سرور من تو خود مى‏دانى که من تا هر اندازه فکرم بکر و صائب باشد فقط در امور سیاسى و دنیائى است ولى در موارد مذهبى فکر و عقلم قاصر است و کمتر از آنم که یک رهبر روحانى از من درخواست یارى نماید.

من در این باره چیزى جز این نمى‏توانم بگویم که همه ما مسیحیان معتقدیم خداوند ما را به آمدن پیامبرى از ذریه اسماعیل وعده داده، اینک اگر یقین دارى که محمد بن عبدالله آن پیامبر موعود نیست مى‏توان براى دفع او چاره‏اى اندیشید، اما اگر میدانى که او بر حق است و همان پیامبر موعود انجیل است چه چاره‏اى جز پذیرفتن دعوتش خواهد بود.

ابوحارثه چون دیدکه شرجیل در صورت حقانیت محمد سر مخالفت و نقشه‏کشى بر ضد او را ندارد به فکر فرو رفت و گفت: فعلًا چند روزى باشد تا من با دیگران نیز مشورت نمایم.

آنگاه افرادى دیگر از قبیله نجران را خواست و با یک یک آنان به مشورت نشست و سرانجام چیزى جز آنچه شرجیل گفته بود عایدش نشد.

هنگامى که دید نظریه همه یکى است فرمان داد کشیش‏ها ناقوس‏ها را نواخته‏آتش‏ها روشن کردند، پرچم‏ها را به نشانه این که همه باید جمع شوند به در صومعه آویختند، مردم نجران از هر طرف هجوم کرده و یک جا جمع شدند.

اسقف اعظم در میان جمع به پا خواست و داستان نامه رسول خدا را براى آنان گفت، سپس اعلام کرد براى یافتن راه چاره‏اى کنند همهمه درگرفت و از هر سو نظریه‏اى پیشنهاد شد تا سرانجام بر این معنا اتفاق کردند که نمایندگانى از ایشان به مدینه رفته با رسول خدا گفتگو کنند و به نجران بازگشته نتیجه را گزارش دهند.

گروهى از نجران به سرپرستى شرجیل با هدایا و تحف روانه مدینه شدند، چون به مدینه رسیدند لباس سفر از تن گرفته و جامه‏هاى حریر قیمتى پوشیده و انگشترهاى گران قیمت به انگشت کرده به دیدار رسول خدا شتافتند.

پس از آن که به محضر نبى مکرم رسیدند و هدایاى خود را تقدیم داشتند به نماز و عبادت ایستادند، رسول خدا نه هدایاى آنان را رد کرد و نه از عبادت آنان جلوگیرى کرد.

پس از آن شرجیل به رسول خدا گفت: اى محمد تو خود مى‏دانى که ما نصرانى هستیم و در انتظار پیامبر آخرالزمان مى‏باشیم و اکنون میل داریم ببینیم درباره عیسى چه مى‏گوئى، حضرت از آنان مهلت خواست تا پاسخ سئوالشان از سوى حضرت حق برسد، بعد از آن آیات شریفه 59 تا 61 آل عمران به رسول خدا نازل گشت که در سطور گذشته شرحش گذشت، پس از نزول این آیات بود که رسول خدا اعلام کرد باید مباهله کنیم و با فرزندان و زنان و مردانمان چه ما چه شما یک جا جمع شویم و از خدا بخواهیم هر یک از دو طرف در ادعایش دروغ‏گوست به عذاب خدا دچار شود و از میان برود.

فرستادگان نجران پیشنهاد کردند ما را مهلت ده تا در این زمینه با یکدیگر مشورت کنیم، شرجیل در جمع مشورتى رو به همراهان کرد و گفت: شما به راستگوئى و استحکام رأى من اعتراف دارید و همه مى‏دانید که مردم نجران هر چه تلاش کنند و خود را به آسمان و زمین زنند در امورى که پیش مى‏آید چاره‏اى جز به کار بردن نظریه من ندارند.

همه گفتند: به این مسئله اعتراف داریم، گفت: به خدا سوگند من این پیشامد تازه را امر بزرگى مى‏دانم، زیرا فکر مى‏کنم اگر این مرد پادشاه باشد و در دعوتش دروغ بگوید حداقل پادشاه مقتدرى است که ما را یاراى جنگ و مخالفت با او نیست و اگر به راستى پیامبر است نتیجه مباهله کردن با او این خواهد شد که یک نفر از ما نصارى در روى زمین باقى نخواهد ماند، و این را نیز بدانید که چنانچه واقعاً پیغمبر باشد فردا با خاندانش تنها به مباهله خواهد آمد، و اگر پادشاه است همه همراهان و گروندگان به خود را با خود مى‏آورد.

روز مقرر مشاهده کردند که رسول خدا با دو فرزندش حسن و حسین و دخترش فاطمه و دامادش على‏بن ابى طالب آمد، شرجیل به مسیحیان گفت ابداً به مباهله تن ندهید، زیرا این مرد و خاندانش اگر ما را نفرین کنند، احدى از ما جان سالم از عذاب خدا بدر نخواهد برد.

گفتند: پس چه باید کرد؟ گفت نظر من این است که خود او را حکم قرار دهیم، من او را انسانى یافته‏ام که هرگز در حکمیت خیانت نخواهد کرد همه پذیرفتند، شرجیل نزد پیامبر آمد و گفت: من پیشنهادى بهتر از مباهله دارم، حضرت فرمود: چیست؟ گفت: از این ساعت تا فردا صبح اختیار ما با تو باشد هر حکمى مى‏خواهى درباره ما اعلام کن، حضرت فرمود: ممکن است همراهانت و دیگر اهالى نجران به حکمیت من تن دهند گفت:

آرى چون نجرانى‏ها جز به رأى و نظر من کارى نمى‏کنند.

پیامبر فرمود فردا بیائید تا حکم خود را اعلام کنم چون آمدند اسلام را بر آنان عرضه داشت نپذیرفتند!! پیشنهاد جنگ کرد گفتند: ما قدرت بر جنگ نداریم، نهایتاً جزیه به آنان پیشنهاد شد پرسیدند چه مقدار باید باشد؟ فرمود در سال دو هزار حلّه که هزار عدد آن را در ماه رجب و بقیه را در ماه صفر بپردازید و آنچه در مالکیت خود دارید بر ملکیت شما باقى بماند، و در پناه خدا و رسول باشید، و احدى حق دخالت در کلیساهاى شما و تغییر اسقف و کشیش را نداشته باشد و تا زمانى که در میان مسلمانان و مردم قبیله به صلاح و خیر خواهى زندگى کنید ستمى بر شما نشود.

از سعد و قاص روایت شده چون آیه مباهله نازل شد رسول خدا على و فاطمه و حسن و حسین را طلبید و فرمود اینان اهل بیت من هستند، این روایت را مسلم و ترمذى از سعد و قاض نقل کرده‏اند.

زمخشرى در کشاف و مسلم در صحیح و حاکم نیشابورى در مستدرک از عایشه نقل کرده‏اند: رسول خدا روز مباهله در حالى که عبائى بر تن داشت على و فاطمه و حسن و حسین را زیر عبا قرار داد و آیه‏ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً  را تلاوت نمود.

این بود ماجراى مباهله که نشانه‏اى از صدها نشانه بر حقانیت پیامبر و فرهنگ انسان‏ساز اوست.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 90/11/5 :: ساعت 8:9 صبح )
<   <<   6   7   8   9      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 28
>> بازدید دیروز: 282
>> مجموع بازدیدها: 1329088
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
کنج دل🩶
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب