«نظام ترکیب و تزویج در جمادات»
اراده عالمانه و حکیمانه و عادلانه حضرت حق، در نظام متقن هستى و پهندشت میدان خلقت و آفرینش، از هر چیزى جفت آفرید.
در این بساط جفتبودن و زوجبودن هر چیزى حقیقتى است که استثنا برنداشته، و پیش از آنکه دانش بشر، و تحقیقات علمى به آن دست یابد، قرآن مجید در آیات متعددى از جمله در آیه چهل و نهم سوره مبارکه الذاریات، از این واقعیت، که نسبت به تمام موجودات هستى، اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان فراگیر است خبر داده.
این خبر عظیم، و گفتار علمى، و این بیان روشن، آن هم نسبت به تمام موجودات خانه خلقت، و کاشانه و لانه آفرینش، با توجه به اینکه مربوط به قرنها قبل از رنسانس علمى است، و در شهرى چون مکه و مدینه که خطنویس و خوانندهاى، و کتاب و مدرسهاى در آن نبوده، از معجزات قرآن مجید، و دلیلى محکم بر اصالت این کتاب، و برهانى بزرگ بر علمى بودن این دفتر، و عاملى بس قوى بر صدق نبوت خاتم انبیا (صلى الله علیه وآله وسلم) است.
قرآن مجید در زمینههاى دیگر مسائل آفرینش آیاتى دارد، که علوم امروز بشر، در برابر آن شگفتزده و غرق در تعجّب و حیرت است، و براى احدى از افراد انسان در هر مقام و مرتبهاى که باشد، جاى شک و تردید، در حقّانیت خود، و اینکه چراغ هدایت فراراه حیات آدمیان است، باقى نمىگذارد.
ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیهِ.
عنایت و رحمت او، در ذات زوجها و جفتها از هر نوعى، کشش و جاذبه و رابطه عاشقانه، و میل به یکدیگر برقرار نموده است، تا این جاذبه و کشش، و این میل و رابطه، تحت نظامى خاص و شرایطى معین، چه در نظام تکوین، چه در عرصهگاه تشریع منتهى به ازدواج و جفتگیرى و توالد و تناسل، و تکثیر نوع شود، و از این راه باعث بقاء نظام عالى آفرینش گردد، و هم اینکه تمام موجودات از هر جنس و نوعى که هستند به لذّت زندگى، و خوشى در حیات، و بهرهمندى از وجود خود و دیگران برسند.
آیین ازدواج در نظام هستى ...
رابطه توالد و تناسل در عالم جمادات، به هر صورتى که هست، به صورت میل ترکیب عنصرى با عنصر دیگر، و در نتیجه پدید آمدن عنصر سوم، مانند ترکیب اکسیژن و هیدروژن که دو عنصر سوزان و سوزنده است، و نتیجه ترکیب و ازدواج این دو گاز سوزان و سوزنده، به صورت آب سرد و خنک و مایه حیات و نشاط است، یا به صورت جذب و انجذاب، همراه با نتایج بسیار زیاد آن، یا به صورت دو جریان مثبت و منفى، و پدید آمدن منافع بىشمار، از عجایب و شگفتىهاى هستى، و محصول اراده و رحمت حضرت ربّالعالمین است، و همین رابطه بین دو عنصر یا عناصر، و میل به یکدیگر، و خلاصه خط عشقى که بین جمادات نسبت به یکدیگر حاکم است، باعث تکثیرنسل وتداوم نوع، و برپابودن نظامعالى خلقتو عرصهگاه زیباى هستى است.
راستى این چه قدرت شگرف و چه اراده عظیمى است، که بین دو عنصر سوزان و سوزنده، آنچنان الفت و رابطه و حالت عشق برقرار مىکند که از ازدواج آن دو عنصر، آب سرد و چشمهسار باصفا، و رودهاى خروشان، و دریاهاى عظیم، و اقیانوسهاى بىکران، و باران لطیف بوجود مىآید؟!!
این چه نیروى شگفتانگیزى است که با ترکیب عناصر با یکدیگر در دل خاک سیاه و تیره، و در قلب سنگ خارا، و در بسترى قیرگونه و تیرهتر از شب، الماس بوجود مىآورد؟!
این چه اراده قاهرى است که از ترکیب چند مادّه در تاریکى معادن یمن، عقیق سرخ، و از عمق خاک نیشابور، فیروزه آسمان رنگ، و از آمیجتن خاک با فسیل حیوانات، هزاران جنس مورد نیاز بشر پدید مىآورد؟!
این چه رحمت و لطفى است، که با ترکیب سنگ و خاک و سایر مواد با سنگ و خاک، مولودى با منفعت چون طلا و نقره، و مس و آهن، تحویل خانه هستى مىدهد؟!
و این چه اراده و حکمتى است که از ترکیب و تزویج عناصر با یکدیگر این همه نعمت به بندگانش عنایت مىفرماید؟!!
این چه اراده و حکمتى است که بین خورشید و زمین و مجموعه عناصر این گوى آتشین، و عناصر زمین، این همه مهر و الفت، و عشق و محبت برقرار ساخته، که از ترکیب عناصر خورشید با عناصر زمین، و ازدواج مواد خورشید با مواد زمین نعمتهائى پدید آورده که به فرموده خودش در قرآن مجید، کسى را قدرت و قوّت شماره کردن آنها نیست.
اوست خداوندى که آسمانها و زمین را آفرید، و از عالم بالا آب فرو ریخت، و به سبب آن میوهها را روزى شما قرار داد، و کشتى را در تسخیر شما در آورد تا در دریا به دستور او حرکت کند، و نهرها را در پهنهگاه زمین در اختیار شما قرار داد، و خورشید و ماه را که در حرکتند، و در دریاى هستى روانند مسخّر شما نمود، و شب و روز را در اختیارتان گذاشت، و از آنچه از او خواستید به شما عنایت فرمود، و اگر در مقام شماره کردن نعمتهاى خداوند برخیزید، شما را توان احصاء نعمت او نیست ...
!! میزان میل و کشش، و جذب و انجذاب، و مثبت و منفى بودن عناصر، و رابطه عاشقانه بین آنها، براى توالد و تناسل، بر اساس نظمى معین و قوانینى خاص، و مقرراتى عادلانه است.
این میل و کشش از افراط و تفریط بدور است، و هرگز این رابطه و محبت به سردى نمىگراید، و قهر و دعوا و بههمخوردگى و اختلاف در اینعرصهگاه زیبا و عاشقانه، و طلاق و جدائى در این ازدواج جانانه معنا و مفهومى ندارد.
اگر در این صحنه از پهنه آفرینش زمینه اختلاف و قهر و طلاق، و جدائى و بىمهرى راه داشت، بدون تردید فساد و افساد سفره لعنتى خود را مىگستراند، و اوضاع را به هم مىپیچید، و بساط را از بیخ و بن ریشه مىزد.
عناصر در جهان جمادات هر کدام داراى حجم و وزن معین، و فاصله به اندازه، و رشد و گردشى متناسب با وضع خود هستند، و ترکیب هر یک با دیگرى بر اساس کفویت است.
عناصر از نظام معین به خود دست برنمىدارند، با یکدیگر به دشمنى و دعوا برنمىخیزند، و در هر کجاى از این نظام احسن قرار دارند حدّ وجودى و قانونى خود را رعایت مىکنند.
لَا الشَّمْسُ یَنْبَغى لَها انْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فى فَلَک یَسْبَحُونَ.
نه خورشید را شاید که به ماه فرارسد، و نه شب را که بر روز سبقت گیرد، و همه در مدار معین بخود شناورند.
در وزن و حجم و طول و عرض و عمق، و رنگ و صفات، و فاصلههاى عناصر عالم بالا از یکدیگر، از جمله فاصله خورشید و زمین که نزدیک به صد و پنجاه میلیون کیلومتر است، و هیچگاه این فاصله را کم و زیاد نمىکنند، که زیاد شدنش باعث منجمد شدن تمام موجودات زمین، و کم شدنش علت سوختن تمام عناصر کره خاکى است، غیر از علم و عدل و حکمت بىنهایت که بر اساس اراده حضرت حق در وجود تمام موجودات در تجلّى است، چیزى مشاهده نمىشود، این است که هر وقت اهل حال و بصیرت، و اهل انصاف و وجدان، و بیداران و بینایان، و پاکان و پاکیزگان با دیده سر، و چشم دل به نظام هستى مىنگرند با کمال خضوع و خشوع و با تمام وجود از صاحب آفرینش و خالق هستى، و نظامدهنده این نظام اعجابانگیز یاد مىکنند و از عمق جان فریاد برمىآورند.
رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا.
اى مالک و مربّى ما، این خلقت و آفرینش را بر باطل بوجود نیاوردهاى.
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود*** هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
آرى نظم و قانون، و حدّ و حدود، و حق و حقیقت در ظاهر و باطن تمام عناصر هستى در تجلّى است، و بر تابلوى وجود تمام موجودات اسماء و صفات حق دیده مىشود، و آنچنان خطّ اسماء و صفات روشن است که براى هر عامى بىسوادى هم قابل خواندن و درک کردن است.
بنزد آنکه جانش در تجلّاست*** همه عالم صفات حقتعالى است
از همه عجیبتر این که تمام این موجودات با نظام خاصّ خودشان در راهى مستقیم براى رسیدن به محبوب و مقصود خود که همانا حضرت ربّ است؛ در حرکتند.
وَ انَّ الى رَبِّکَ الْمُنْتَهى.
نظام همزیستى در گیاهان
برنامه ترکیب یا به عبارت دیگر لقاح و توالد و تناسل در میدان حیات نباتات و گیاهان، بگونهاى است که هر بینندهاى را در دریائى از تعجب و حیرت غرق مىکند.
فرصت اندک، اجازه توضیح و تفسیر تمام جوانب این مسئله مهم را نمىدهد. در چند جمله، دورنمائى از این حقیقت شگفتانگیز که همراه با شرایطى خاص و قوانینى اعجابآور، و برنامههایى فوقالعاده دقیق و منظم است، به محضر عزیزان عرضه مىشود.
اگر در میان گلها دقت کرده باشید، میلهها و پرچمهاى ظریفى در وسط آن دیده مىشود، که آنها را نافه مىنامند، و تعداد آنها در گلها مختلف است، و در عین حال حساب مخصوصى دارد.
در بالاى این میلهها، برآمدگى کوچک و زردرنگى است که آن را «بساک» مىگویند، در میان بساک، کیسه بسیار کوچکى است که چهار حفره دارد، و در میان آنها دانههاى گرده قرار گرفته است.
دانههاى گرده، دانههاى بسیار ریز میکروسکوپى هستندکهدر عمل شباهت تامّى با نطفه حیوانات دارند!!
پس از برقرارى عمل لقاح بین آن و قسمتهاى مادّه، تخم گل درست مىشود.
دانههاى گرده با آن کوچکى به نوبه خود داراى ساختمان تو در تو و نازککاریهاى شگفتآورى مىباشند.
در میان آنها مقدار زیادى موادّ پرتوپلاسمى و موادّ چربى، قندى، نشاستهاى، و ازتى مىباشد، و در وسط آنها دو هسته که یکى کوچکتر و دیگرى بزرگتر است وجود دارد، بزرگتر را هسته روینده، و کوچکتر را هسته زاینده مىنامند، که وظیفه مهم این دو را بزودى خواهید دانست.
مادگى: همان قسمتى است که روى محور گل قرار گرفته و در ناحیه فوقانى آن برآمدگى مخصوصى بنام کلاله است، و سطح آن را مادّه لزج و چسبناکى پوشانیده، کار این مادّه چسبنده نگاهدارى و جذب دانههاى نر و کمک به رویاندن آنهاست.
در پائین مادگى که متصل به قسمت تحتانى گل است، ناحیه برجستهاى وجود دارد که آن را «تخمدان» مىگویند، و در میان آن تخمکهاى کوچکى یافت مىشود، که با دنباله مخصوصى به دیواره تخمدان اتّصال دارند، و به وسیله آن آب و موادّ لازمه را جذب مىکنند، تخمکها نیز به سهم خود ساختمان قابل ملاحظهاى دارند.
عمل زفاف: پس از آنکه کیسههاى گرده بساک از هم پاره شد و گردهها روى کلاله ماده قرار گرفتند فوراً شروع به نمّو مىکنند، در اینجا باید متذکّر شد که براى رسیدن گرده به کلاله ماده، وسائل مختلفى وجود دارد که از مشاهده آن تعجّب عمیقى به مطالعه کنندگان جهان خلقت دست مىدهد.
از جمله اینکه حشرات گوناگونى این وظیفه حیاتى را بدون اینکه توجّه به کار خود داشته باشند انجام مىدهند، یعنى در اثر رنگ و بوى مطبوع، و مادّه قندى مخصوصى که در بن گلها جاى دارد به طرف آنها حرکت کرده، و روى آنها نشسته، و دانههاى گرده را با پاى پشم آلود خود از این نقطه به آن نقطه حمل مىکنند، این عمل مخصوصاً در گلهائى که میلههاى نر و مادّه آنها از هم جداست و روى دو پایه قرار دارد بسیار شایان اهمیّت است.
همانطور که گفتیم وقتى دانههاى گرده روى کلاله قرار گرفت، شروع به رشد و نمّو مىکند، هسته بزرگتر که همان هسته روینده است همراه آن نمّو کرده و به طرف تخمدان سرازیر مىشود، و در نزدیکى آن بکلّى از بین رفته و نابود مىگردد، ولى هسته کوچکتر که از زاینده است، از میان این لوله باریک عبور کرده وارد تخمدان مىشود، و با تخمکها ترکیب شده، عمل لقاح و زفاف در آن محیطمخفى و تاریک صورت مىگیرد، نطفه گل بسته و تخم اصلى آن بوجود مىآید.
هوا و آب و انسان، واسطهها و دلّالهاى دیگرى هستند که زمینه لقاح و زفاف نباتات و گیاهان را فراهم مىکنند.
در عرصهگاه حیات نباتات، همانند وضع جمادات قوانین و شرایط ترکیب، توالد و تناسل و زفاف به اراده حضرت حق، بدون پیشآمدن اختلاف و بىمهرى، و نزاع و طلاق، کار خود را دنبال مىکنند، و از این طریق سفره روزى موجودات زنده بخصوص انسان را غرق در انواع ثمرات، حبوبات و میوهجات مىنمایند.!!
نظام ازدواج و توالد و تناسل در حیوانات
میل حیوان نر به ماده، و ماده به نر، و رابطه عاشقانهاى که بین این دو موجود زنده، براى لذت بردن از زندگى و توالد و تناسل، و بقاء نسل وجود دارد، از شگفتىهاى غیرقابل توصیف است.
اراده و شعور و توجّه حیوانات به این مسئله حیاتى، و نظم و انضباطى که در امر ازدواج و همزیستى بین آنان است، هر دقّت کنندهاى را در دریائى از تعجب و شگفتى شناور مىکند.
تعاونى که بین ماده و نر جهت لانهسازى، ساختمان کاشانه، حفظ اسرار، انتخاب جا و مکان و وقت و زمان، و از همه مهمتر عمل لقاح، و توجه به وضع جوجه، و تأمین مواد براى او، و تعلیم امور لازمه به فرزند، و نگهدارى او از حوادث و خطرات، و سایر برنامههائى که بر عرصهگاه حیات حیوانات حاکم است، و در حقیقت تجلى اراده حضرت حق است، باید از عجایب مسئله هستى شمرده شود.
دنیاىپر از اسرار تخمگذاران و پستانداران در برنامه آمیزش و لقاح، و توجه به حفظ تخمها، و یا حفظ جنین و نوزادان، آدمى را در پردهاى از حیرت و بهت مىاندازد.
شرایط و قوانین ازدواج و توالد و تناسل در حیوانات شرایطى مناسب، و قوانینى خدائى و الهى است.
ما مِنْ دآبَّه الّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها انَّ رَبّى عَلى صِراط مُسْتَقیم.
زمام اختیار هر جنبندهاى به دست مشیّت اوست، بدون شک هدایت پروردگارم به راه راست است.
هیچ حیوانى به غیر جنس مخالف خود که نرینهاى از نوع خود اوست در عین این که کپسولى از شهوت جنسى است، میل نمىکند.
حیوان نر، شهوت خود را آلوده به ناپاکى و خلافکارى نمىنماید، و از راه مستقیم الهى منحرف نمىشود.
در زمینه غریزه جنسى براى حیوانات آلودگى و انحراف نیست.
نطفه حیوان نر براى ماده مربوط به خود اوست و در این مسیر توجهى به غیر ندارد.
در آنها چشم چرانى، و تعقیب غیر، و تجاوز به مادهاى که در زوجیت نر دیگر است وجود ندارد.
در این زمینه بین تخمگذاران و پستانداران تفاوتى نیست راستى
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
داستان نظم و انضباط در تمام مسائل زندگى بخصوص توالد و تناسل در پرندگان، خزندگان، چرندگان، حیوانات آبى داستانى شگفتآور، و براى اهل دقت موجب اعجاب فراوان است.
شکل زندگى حیوانات همراه با شرایط و قوانینى که بر آنان حاکم است کلاس درس، و زمینه عبرتى است براى انسانهائى که از فضاى هدایت حق دور افتاده، و از معنویت و نورانیت جدا زندگى مىکنند.
حیوانات در نظم و انضباط همانند جمادات و عناصر و ماه و خورشید، و آسمان و زمین، و همچون نباتات و گیاهانند.!!
انسان و ازدواج
ازدواج و ترکیب و تولید، و توالد و تناسل، در عرصهگاه حیات جماد و نبات و حیوان، بر اساس قوانین تکوین و جهتگیرى صحیح غرائز صورت مىگیرد، ولى انجام این مسئله حیاتى و برنامه عالى طبیعى باید بر مبناى مقررات و نظامات شرعیه، و قوانین الهیه که در قرآن مجید، و گفتههاى ملکوتى انبیاء و امامان آمده، جامه عمل بپوشد.
مایههاى اولیه این حقیقت به صورت غریزه، میل، دوستى، عشق، و مهربانى در مرد و زن به اراده حکیمانه حضرت حق قرار داده شده:
وَ مِنْ آیاتِهِ انْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ انْفُسِکُمْ ازْواجاً لِتَسْکُنُوا الَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً انَّ فى ذلِکَ لَایات لِقوْم یَتَفَکَّرُونَ.
و از آیات خداوندى است که براى شما از جنسخودتان جفتى بیافرید، که در کنار او آرامش یابید، و میان شما عشق و محبّت و مهربانى قرار داد، که در این حقیقت نشانه هائىاز خداست براى مردمى که در گردونه اندیشه و فکر نسبت به حقایق بسر مىبرند!
وَهُوَ الَّذى خَلَقَ مِنَ الْمآءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَکانَ رَبُّکَ قَدیراً.
و اوست خداوندى که بشر را از آب آفرید، و میان آنان خویشى و پیوند ازدواج قرار داد، و خداى تو بر هر چیزى قدرت دارد.
انتخاب همسر در فرهنگ پاک اسلام بخودى خود مستحب و کارى بسیار پسندیده، و برنامهاى نیکوست، ولى در صورتى که مجرد ماندن و عزب زندگى کردن، دامن پاک زندگى را به گناه و معصیت، و فحشا و منکرات آلوده نکند، در غیر این صورت ازدواج و تشکیل زندگى ضرورى و مسئلهاى واجب، و تکلیفى قطعى است.
اینجاست که باید دستور حضرت حق را نسبت به ازدواج با جان و دل به اجرا گذاشت، و از آینده آن بخصوص در برنامه مادیّت و خرج و مخارج بیمى بخود راه نداد، که ترس از آینده نسبت به گذران امور زندگى برنامهاى شیطانى، و مولود ضعف نفس، و عدم اتکاء و اعتماد به کارگردان بساط هستى است.
اینک دستور و فرمان حق را در رابطه با ازدواج، و ضمانت وجود مقدسش را براى تأمین مخارج زندگى در آیهاى از سوره مبارکه نور، ملاحظه کنید.
وَانْکِحُوا الْایامى مِنْکُمْ وَالصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَامائِکُمْ انْ یَکُونُوا فُقَرآءَ یُغْنِهِمُ الله مِنْ فَضْلِهِ وَالله واسِعٌ عَلیمٌ.
دختران و جوانان مجرد و غلامها و کنیزهاى شایسته خود را همسر دهید، و زمینه نکاح آنان را فراهم آورید، چنانچه فقیر و تهیدست باشند، خداوند از فضل بىنهایت خود بىنیازشان کند و خداوند واسع و علیم است.
«انکحوا» از نظر قواعد ادبى امر است و این امر و دستور متوجه فرد فرد جامعه، و کلیّه مردان و زنان است.
از آیه شریفه در جهتى وجوب ازدواج براى آنان که نیاز به ازدواج دارند، و جز از این طریق پاکى و سلامت آنان تأمین نمىشود، استفاده مىگردد، و در جهتى دیگر لزوم اقدام خانوادهها بخصوص پدران و مادران، و آنان که توان مالى در این زمینه دارند، براى تشکیل زندگى جهت پسران و دختران استفاده مىشود.
رحمت و مهر حق به همه موجودات و به ویژه انسان، حقیقتى است که چون روز روشن و خورشید تابناک در برابر دید هر عاقل منصفى است و به نظر نمىرسد که نیازى به توضیح و تفصیل و شرح و بیان داشته باشد.
ولى از آنجا که گاهى دیو غفلت به انسان حمله مىکند و چشم او را از تماشاى حقایق فرو مىبندد و بیمارى خطرناک نسیان از حقایق را بر انسان چیره مىسازد، تذکر واقعیاتى که در زندگى آدمى نقش مثبت دارد خالى از فایده و سود عظیم نیست.
رحمت و مهر حق هم از جمله حقایقى است که ممکن است در معرض غفلت و فراموشى قرار گیرد و از این ناحیه ضربه غیر قابل جبرانى به انسان وارد گردد، به همین خاطر تذکر این حقیقت چه با زبان از باب تَواصَوْا بِالْحَقِ و چه با قلم امرى لازم و ضرورى به نظر مىرسد، باشد که با شنیدن رحمت و مهر و حق و جلوههاى تابناکش و با مطالعه این واقعیت جاوید و سرمد، که در رگ و پى همه عناصر موجودات چون چشمه آب شیرین جارى است، بیدارى به انسان دست دهد و از پى این بیدارى به شهر بینایى برسد و با رسیدن به شهر بینایى به تماشاى زیباترین مناظر معنوى و مظاهر ملکوتى که همانا جلوههاى رحمت او در افق وجود و حیات موجودات است موفق گردد و علاوه بر علاج بیمارى غفلت و مرض نسیان در میدان تأمین سعادت دنیا و آخرت قرار گیرد.
از معارف الهیه استفاده مىشود که شروع آفرینش بر پایه رحمت بوده، تا جایى که مىگویند مجموعه هستى و همه مخلوقات ظهور رحمت حقاند و تداوم حیاتشان- چه در مرحله مادى و چه در میدان هدایت و معنویت- به رحمت حضرت اوست.
آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست جلوه رحمت حق است و کتابهاى آسمانى و نبوت پیامبران و امامت امامان، مظاهر رحمت حضرت ارحم الراحمین است.
او بنابر آیات و روایات به دشمنان و مخالفان نیز براى زمینهسازى نجاتشان چشم محبت دارد و دوست دارد آنان هم چون دیگر بندگان به راه مستقیم آیند و به عبادت و اطاعت گردن نهند و به توبه واقعى موفق آیند.
محبت و مهر او در این زمینه تا جایى است که نقل شده:
«أوَّلْ ما خَلَقَ اللَّه القَلَم، أوَّل ما کَتَب القَلَم أنا التَّوّابُ أتُوبُ على مَنْ تابَ» «1».
توّابى او- که به معناى قبول کردن توبه اهل توبه است- عین رحمت و مهر او به تائبین است و این گنهکارانند که باید فرصت عظیم توبه را- که از مظاهر رحمت و مهر حضرت محبوب است- غنیمت بشمارند و خود را در معرض این نسیم ویژه ملکوتیّه قرار دهند.
رحمت و مهر حضرت او، بنا بر اعتقاد اهل دل و متخصصان علوم اسلامى و معارف الهیه داراى جلوه عام و جلوه خاص است، که از جلوه عامش تعبیر به رحمت رحمانیه و از جلوه خاصش تعبیر به رحمت رحیمیه مىشود، توضیح رحمت عام و رحمت خاص نیاز به کتابى به پهناى آفرینش و همه صفحات هستى دارد و در این دفتر مختصر از باب:
آب دریا را اگر نتوان کشید |
هم به قدر تشنگى باید چشید «2» |
|
مسائلى از جلوه رحمت عام و جلوه رحمت خاص به رشته تحریر آمده تا براى خوانندگان عزیز نشان اندکى از دریاى بىپایان مهر و رحمت حق باشد، شاید از این رهگذر دست دوستى به حضرت حق دهند و از شیطان و حزبش که دشمنان سرسخت انساناند دست بردارند و به راه مستقیم که همان راه پیامبران و صدیقان و صالحان و شهیدان است درآیند و عمر به ایمان و اخلاق و عمل صالح سپرى نمایند.
رحمت عام الهى
رحمت عام اقتضا دارد که انواع نعمتهاى مادى و رزق و روزى ظاهرى را بر پهن دشت زمین قرار دهد و هر کسى را با هر مسلک و موقعیتى بر سر این سفره عام بار دهد و او را در بهرهورى و سود جویى از آن برابر نیاز و حقى که دارد آزادى دهد ولى استفاده کردن از این سفره در صورتیکه مقدمهاى براى بندگى و عبادت و خدمت به خلق نباشد هیچ ارزش و اعتبارى به انسان نمىدهد.
قصر و کاخ، منزل و مسکن، پوشاک ابریشمى و حریر، لباسهاى گران و رنگارنگ، سفرههاى پر از غذاهاى لذیذ، مرکبهاى کم نظیر، فرشهاى زربافت، باغستان و گلستان، کارگاه و کارخانه و... در صورتى که فقط براى تأمین نیاز بدن و شهوت به کار گرفته شود، مفت و مجانىاش گران و کم و زیادش یکسان و وسعت و تنگىاش برابر و ابداً ملاک ارزش و اعتبار نیست.
ارزش واقعیت ها
تیمور گورکانى در اوج قدرت و عظمت و پادشاهى و سلطنتش با لُنگى که به کمر بسته بود و در آن زمان دویست دینار طلا ارزش داشت وارد حمام شد، از پیرمردى که در حمام مشغول شست و شوى خود بود پرسید: پدر جان قیمت و ارزش مرا مىدانى؟ پیرمرد با کمال شجاعت پاسخ داد: آرى؛ امیر تیمور گفت: ارزشم را بگو؛ پیرمرد گفت:
دویست دینار؛ تیمور گفت: پیرمرد! فقط لنگ من دویست دینار ارزش دارد؛ گفت: قربان ارزش شما را با لنگى که به کمر بستهاید حساب کردم!!
آرى؛ اگر انسان از ویژگىهاى انسانى تهى باشد و از صفات عالى اخلاقى بهرهاى نداشته باشد و محروم از ایمان و عمل صالح زندگى کند و به خلق خدا سودى نرساند با دارا بودن همه عناصر مادى و رزق و روزى ظاهرى تهیدست و فقیر و بدبخت است و ارزش و اعتبارى براى او نخواهد بود.
سفره عام سفرهاى نیست که کسى را از آن محروم کنند و در عطا کردنش نسبت به آن دریغ ورزند، این سفرهاى است که کافر و مؤمن، مشرک و مسلمان، مخلص و منافق مىتوانند از آن بهرهمند شوند، براى بنده کمال و ارزشى نیست که سر سفره عام پروردگار باشد چرا که خداوند از روى فضل خود همه را بر سر این سفره دعوت کرده، بار عام داده است.
کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً «3».
هر یک از دو گروه دنیا طلب و آخرت خواه را در این دنیا از عطاى پروردگارت یارى دهیم وعطاى پروردگارت در این دنیا از کسى ممنوع شدنى نیست.
اى کریمى که از خزانه غیب |
گبر و ترسا وظیفهخور دارى |
|
دوستان را کجا کنى محروم |
تو که با دشمنان نظر دارى «4» |
|
گستره رحمت عام
عطاى مادى و رزق ظاهرى حق نه فقط به انسانهاى صالح و غیر صالح مىرسد، بلکه همه جنبندگان از آن نصیب و بهره دارند.
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها.. «5».
و هیچ جنبدهاى در زمین نیست مگر اینکه روزىِ او برخداست.
گستره رحمت الهیه و مهر ربانیه، به گونهاى است که همه مخلوقات و موجودات در گستردگى و سعه آن قرار دارند و از همین باب است که هیچ مخلوقى را بىنصیب از راه رشد و تکامل مخصوص به خود رها نکرده است و در این زمینه به انسان عنایت ویژه شده است.
میلیاردها چرخ در جهان هستى با نظم و حسابى دقیق مىچرخد و انواع نعمتها را سر سفره انسان مىگذارد تا زمینه رشد و تعالى و تکامل انسان در پرتو عمل به خواستههاى حق فراهم آید.
اینکه انسان را رها نکرده و به خود وا نگذاشته است نشان از مهر گسترده و رحمت واسعه او به این موجود دارد.
در قرآن هشدار مىدهد که ما شما را به بازیگرى نیافریدهایم و علاوه بر این دنیا که براى شما خانه تکلیف و مسؤولیت است آخرتى هم قرار دادهایم تا نیکان به پاداش نیکى و عاصیان به عذاب عصیانشان برسند.
أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ «6».
آیا پنداشتهاید که شما را بیهوده و عبث آفریدیم و اینکه به سوى ما بازگردانده نمىشوید؟
بىتردید خداى عالِم و دانا و حکیم و توانا هیچ موجودى را بىهدف نیافریده، به ویژه انسان را- که از او به عنوان گل سرسبد آفرینش تعبیر مىشود- از مشتى خاک آفریده و از روح خود در او دمیده تا این ظرف ذاتاً پاک، به دانش و دانایى و عبادت و بندگى «7» و احسن عمل «8» و نهایتاً به رحمت رحیمیه حق در دنیا و آخرت برسد.
حال اگر کسى محروم از دانش و عبادت و احسن عمل و در نتیجه محروم از رحمت حق شود و به خاک تیرهبختى و سیهروزى بنشیند، بلاى عظیم محرومیت را خود براى خود فراهم آورده و زمینه شقاوت ابدى را به دست خود بر ضد خود مهیا نموده است.
بحثى پیرامون رحمت
چون دو اسم شریف رحمن و رحیم از اسماى محیطه است که تمام دار تحقق در ظل این دو اسم شریف به اصل وجود و کمال آن رسیده و مىرسند و رحمت رحمانیه و رحیمیه شامل جمیع دار وجود است، حتى رحمت رحیمیّه که جمیع هدایت هادیان طریق توحید از جلوه آن مىباشد شامل همه هست، جز آنکه افرادى که از فطرت استقامت خارج شدهاند به سوء اختیار خود و به خواست خود، خود را از آن محروم نمودند، نه اینکه این رحمت شامل حال آنان نیست حتى در عالم آخرت که روز دروى کِشتههاى زشت و زیباست، آنانکه کِشتههاى زشت دارند خود قاصرند که از رحمت رحیمیه استفاده نمایند «9».
رحمت الهى به موسى و فرعون
افسوس که ما از قرآن تعلیم نمىگیریم و به این کتاب الهى نظر تدبّر و تعلّم نداریم و استفاده ما از این ذکر حکیم کم و ناچیز است، اکنون تفکر در آیه شریفه ذیل راههایى از معرفت و درهایى از امید و رجا را به قلب انسان مفتوح کند.
اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى* فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى «10».
هر دو به سوى فرعون بروید؛ زیرا او در برابر خدا سرکشى کرده است.
* پس با او سخنى نرم سخن گویید، امید است که هوشیار شود و آیین حق را بپذیرد یا بترسد و از سرکشى باز ایستد.
طغیان فرعون به جایى رسید که گفت:
... أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى «11».
... من پروردگار بزرگتر شما هستم.
و علوّ و فسادش بر پایهاى قرار گرفت که درباره او نازل شده:
... یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ... «21».
... پسرانشان را سر مىبرید و زنانشان را براى بیگارى گرفتن زنده مىگذاشت...
و به مجرّد خوابى که دید و کَهَنه و سَحَره به او خبر دادند که موسى بن عمران علیه السلام طلوع خواهد کرد، زنها را از مردها جدا کرد و بچههاى بىگناه را ذبح نمود و آن همه فساد مرتکب شد!!
خداى رحمان به رحمت رحیمیه خود در جمیع زمین نظر کرد و متواضعترین و کاملترین نوع بشر یعنى نبى عظیم الشأن و رسول عالى مقام مکرّمى مانند موسى بن عمران على نبیّنا و آله و علیه السلام را انتخاب فرمود و او را با دست تربیت خود تعلیم و تربیت نمود چنانکه مىفرماید:
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ «31».
چون به توانایى جسمى و عقلى خود رسید و رشد و کمال یافت، به او حکمت و دانش دادیم؛ و اینگونه نیکوکاران را پاداش مىدهیم.
و پشت او را به برادر بزرگوارى چون هارون قوى فرمود و هر دو بزرگوار را که از گلهاى سرسبد عالم انسانیت بودند انتخاب فرمود، چنانکه در قرآن مىفرماید:
وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ... «14».
و من تو را به پیامبرى برگزیدم...
و مىفرماید:
... وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَیْنِی «15».
با مراقبت کامل من پرورش یابى و ساخته شوى.
و مىفرماید:
وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی* اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتِی وَ لا تَنِیا فِی ذِکْرِی «16».
و تو را براى اجراى اهداف خود ساختم و انتخاب کردم.* تو و برادرت با معجزات من براى هدایت گمراهان بروید و درباره ذکر من که ابلاغ وحى است سستى نورزید.
و دیگر آیات شریفه که در این موضوع وارد شده است و از حوصله بیان خارج است و قلب عارف را خصوصاً از این دو کلمه شریفه وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَیْنِی، وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی نصیبى است که گفتنى نیست!
تو نیز اگر چشم دل باز کنى یک نغمه روحانى لطیفى مىشنوى که جمیع مسامع قلبت و سراسر وجودت از سرّ توحید پر مىشود.
و بالجمله با همه تشریفات خداى تعالى این همه را تهیه دید و موساى کلیم را به ورزشهاى روحانى ورزیده فرمود چنانکه مىفرماید:
... وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً... «17».
... و چنانکه باید امتحانت نمودیم...
و سالها او را در خدمت شعیب پیامبر- مرد راه هدایت و ورزیده عالم انسانیت- فرستاد، چنانکه مىفرماید:
... فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ یا مُوسى «18».
... پس سالیانى در میان اهل مدین ماندى، سپس اى موسى! بر اساس تقدیر الهى براى انتخاب شدن به مقام پیامبرى اینجا آمدى.
و پس از آن براى اختیار و افتتان بالاترى، او را در بیابان در طریق شام فرستاد و او راه را گم کرد و باران بر او فرو ریخت و تاریکى را بر او چیره فرمود و درد زایمان را بر همسرش عارض کرد و چون جمیع درهاى طبیعت به روى او بسته شد و قلب شریفش از کثرات منفجر گشت و به جبّلت فطرت صافیه به حق منقطع شد و سفر روحانى الهى در این بیابان ظلمانى بىپایان به آخر رسید، از سوى کوه طور آتشى دید.
... آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً... فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسى إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ «19».
... از جانب طور آتشى دید،...* چون نزد آن آمد، از جانب راست آن وادى در آن جایگاه مبارک از آن درخت ندا رسید که: اى موسى! یقیناً منم خدا پروردگار جهانیان.
پس از این همه امتحانات و تربیتهاى روحانى براى چه هدفى خداى تعالى او را آماده کرد و پرورش داد؟ براى دعوت و هدایت و ارشاد و نجات دادن یک طاغى یاغى که کوس أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى «20» مىکوفت و آن همه در زمین فساد مىکرد!!
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- أقوال الأئمه: 5/ 232.
(2)- مولوى، مثنوى معنوى.
(3)- اسراء (17): 20.
(4)- سعدى، گلستان.
(5)- هود (11): 6.
(6)- مؤمنون (23): 115.
(7)- «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» ذاریات (51): 56.
(8)- «الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ» ملک (67): 2.
(9)- آداب الصلاة: 236، با اندکى ویرایش.
(10)- طه (20): 43- 44.
(11)- نازعات (79): 24.
(21)- قصص (28): 4.
(31)- قصص (28): 14.
(14)- طه (20): 13.
(15)- طه (20): 39.
(16)- طه (20): 41- 42.
(17)- طه (20): 40.
(18)- طه (20): 40.
(19)- قصص (28): 29- 30.
(20)- نازعات (79): 24.
یک روز یه ایرانی برای تحصیل به کشور چین میره!و توی اونجا رشته ی اژدها کشی رو می خونه و بعد از گرفتن مدرک به کشورایران بر میگرده!وقتی میاد توی ایران میبینه برای این رشته ی که خونده بازار کار وجود
نداره!بعد از کلی مکافات ،دانشگاهی برای این رشته ایجاد می کنه و 100 نفربرای این رشته پذیرش می کنن و بهشون آموزش میده!این 100 نفر بعد از گرفتن مدرک لیسانس میرن توی جامعه و متوجه میشن کهبازار کاری برای این رشته وجود
نداره!این شخص بعد از کلی فکر کردن به این نتیجه میرسه که دوباره این 100نفررو پذیرش کنن و مدرک فوق لیسانس رو بهشون بدن!باز دوباره این 100 نفر بعداز گرفتن مدرک فوق لیسانس وارد جامعه شدن وباز هم بازار کاری نبود!مرد دوباره
به فکر فرو رفت!و بالاخره فکری به ذهنش رسید!و برای این 100 نفر بازار کارایجاد کرد!این 100 نفر به عنوان استاد برای تدریس رشته ی اژدها کشی در دانشگاه هااستخدام شدن!و این داستان همچنان ادامه دارد........نتیجه:حکایت دانشگاه های ایران همینه!(تا حالا این طوری بهش فکر کرده بودی؟)
گاهی اوقات چنان سرگردان و حیرانیم که احساس میکنیم زمین و زمان به هم پیچیده اند و نمی توان قدم از قدم بر داشت روزها شب میشوند و شب ها روز و عمر گران مایه هم میگذرد و هیچ تحوّلید در زندگی ما به وجود نمی آید با خود می اندیشیم امروز که گذشت و فردا چنین و چنان میکنم از این وضعیت خسته شده ام باید کاری کنم. فردا هم می آید و مرده تر از دیروز رد میشود باز میگوییم فردا فردا نه از شنبه زندگیم درست خواهد شد شنبه ها و یک شنبه ها و روزها میگذرند و آن فرصت طلایی هرگز نمیرسد و ما غافل از آنیم که "امروز همان فردایی است که دیروز در انتظارش بودیم" .
براستی دلیل این همه تعلل و سستی چیست ؟ دانشمندی می گوید اگر هر روز صبح سرشار از انرژی و امید از خواب بیدار نمیشوید به خاطر این است که شما برای زندگیتان به اندازه کافی هدف ندارید " این بی هدفی است که تیشه بر ریشه فرصت هایی طلایی عمر ما میزند و عمر ما را به هدر میدهند .
امام على (علیه السلام ) مى فرماید:العاقل من رفض الباطل 1 ؛ خردمند کسى است که کلا امور باطل و بى هدف را کنار بگذارد.
انـسـان مـوجـودى است هدفدار؛ زیرا او جزئى از عالم هستى است و جهان هستى هدفدار است . خـدا، کـه جـهـان و انـسان را آفریده است ، هدف مقدسى را در نظر داشته است . هیچ چیز این عالم بى هدف و لغو و بیهوده نیست .
در جـزء جـزء جـهـان از ریـز و درشـت و خـرد و کـلان هـدف و نـظـم و عـقـل و خـرد بـه چشم مى خورد و انسان ، که تنها موجود با اراده و انتخاب گر جهان است ، مورد توجه و هدف آفریدگار بوده است .
بـنـابـر ایـن ،خـود انـسـان کـه انـتـخـاب گـر اسـت و از قـدرت عـقـل بـرخـوردار اسـت ، هـرگز نباید بى هدف زندگى کند و نباید کارهاى او بى هدف و انگیزه مقدس باشد. مهمترین ویژگى عقل همان انگیزه و هدف است و انتخاب کارهاى با هدف بـهـتـر، مـورد تـوجـه فـرد عـاقـل اسـت . هـرچـه خـرد آدمـى بـالاتـر و عـقـلش کـامـل تـر بـاشـد، بـیـش تـر بـه سـوى امـور مـقـدس و هـدفـدار مـى رود و از امـور باطل و بیهوده و لغو پرهیز مى کند. قرآن مومنین را به دورى از لغو ستایش مى کند و مى فرماید:
«و الذین هم عن اللغو معرضون»2 ؛ آنان که از امور بیهوده روى مى گردانند.
لهـو و لعـب یـعنى بازى ها و امور سرگرم کننده که انسان را به پوچى و بى هدفى مى کشاند، که نهى شده و مورد نکوهش قرآن کریم است .
امام على (علیه السلام ) نیز در سخنان خود این موضوع را مورد توجه قرار داده و فرموده است :
من کثره لهوه قل عقله3؛ کسى که به امور بیهوده و بى هدف روى آورد، کم خرد است .
لم یعقل من وله باللعب و استهتر باللهو و الطرب 4 ؛ خردمند نیست کسى که سرگرم و شیفته بازیچه ها شود و به خوشگذرانى و امور بیهوده روى آورد.
العاقل من لا یضیع له نفسا فیما لا ینفعه 5 .عاقل کسى است که وقت خود را در امور غیر سودمند ضایع نسازد.
افضل العقل مجانبه اللهو 6 ؛ برترین خردمندى ، دورى از امور پوچ و سرگرم کننده است .
بـسـیـارنـد اشـخـاصـى که در پوچى و بى هویتى غوطه ورند و ارزش و شخصیت و هویت خویش را گم کرده اند و آن را در امورى پوچ ، مانند فرم موى سر، رنگ مو، فرم لباس ، فـرم کـفـش ، خـانـه ، خـوراک و...مى جویند و هرگز به مقصد نمى رسند؛ زیرا امور پوچ مانند سرابى است که فقط طالبش را تشنه مى گرداند تا جایى که او را مى کشد بدون این که به هدف برسد.
سـزاوار نـیـست انسان خردمند گام بردارد مگر براى سه چیز: کارى که معاد او را اصلاح نـمـایـد یـا بـراى تـأمـیـن مـعـاش زنـدگـى بـاشـد و یـا بـراى تـفـریـح و لذت هـاى حلال بـنـابر این ، شرط زندگى خردمندانه ، در انتخاب راه درست و هدف درست و پرهیز از امر بى هدف و سرگرم کننده هاى بیهوده است که نتیجه اى جز از دست رفتن سرمایه هاى مادى و معنوى و از کف رفتن فرصت ها و سرانجام عقب ماندگى و پشیمانى نخواهد داشت.
دولت هاى استعمارى براى جلوگیرى از پیشرفت ملت ها تلاش مى کنند جوان هاى کشورها را بـه هـمـیـن مـسـائل پوچ و بى مایه سرگرم کنند تا بهتر به هدف هاى استعمارى خود برسند.
مـسـئله مـواد مخدر و توسعه تبلیغ فساد و بى بند و بارى در میان جوانان کشورهاى زیر سـلطـه بـراى هـمـیـن هـدف شـیـطانى است . جوانان عزیز ما بیش تر باید به اهداف شوم دشـمـنـان تـوجـه کـنـنـد و از فـرصـت هـاى خـدادادى بـراى پـیـشـرفـت و تـوسـعـه و کمال مطلوب بهره گیرند.
امام على (علیه السلام ) فرمود: لیـس للعاقل ان یکون شاخصا الا فى ثلاث خطوه فى معاد امر مرمه لمعاش او لذه فى غیر محرم 7
سـزاوار نـیـست انسان خردمند گام بردارد مگر براى سه چیز: کارى که معاد او را اصلاح نـمـایـد یـا بـراى تـأمـیـن مـعـاش زنـدگـى بـاشـد و یـا بـراى تـفـریـح و لذت هـاى حلال
براستی اگر با صداقت تمام و بدون گشتن به دنبال مقصر برای شکست ها و پوچی هایمان اندکی در گذشته خود سیر کنیم و ببینیم اگر کمی به زندگیمان سر و سامان داده بودیم و از سر و ته کارهای بیخودمان میزدیم الان چقدر پیشرفت کرده بودیم برای لذت و تفریح از درس مایه گذاشتیم به خاطر تن پروری و هوس یا در خور و خواب بودیم یا مشغول پرسه زدن در کوچه و خیابان و خودنمایی و دلبری از این و آن که اگر این وقت و هزینه صرف درس خواندن با جدیت و یا کارو حرفه ای میکردیم الان با بیکاری و مشکلات ازدواج و بی پولی و هزار و یک کاستی دیگر روبه رو نبودیم اگر بخواهی این کاستی ها را به گردن جامعه و خانواده و دیگران بیندازی میبینی که کسانی در همین جامعه با امکاناتی کمتر از شما و بدون هیچ نقش حمایتی از دیگران گوی سبقت را ربوده اند پس توجیه نکنیم صادق باشیم و اشتباه خود را بپذیریم تا زودتر در صدد جبران بر آییم .
اگر ما برای خود هدف گذاری داشته باشیم و چشم اندازی دقیق از آینده خود مد نظر داشته باشیم با تمرکزی دقیق به سمت هدفمان رهسپار خواهیم شد و دست از حواشی و کارهای بی اهمیت خواهیم کشید و بتدریج نظم و برنامه ریزی ملکه ذهن ما میشود و خیلی زود به موفقیت های باورنکردنی خواهیم رسید. پس بیایید در هر سنی که هستیم و در هر مرحله و شرایطی که هستیم نه با خیالبافی و برداشتن سنگ بزرگ آرزوهای دور و دراز نه بلکه با منطق با واقع بینی آنچه که طالبش هستیم را واقعا مشخص کنیم و همه چیز به جز اسباب لازم برای رسیدن به هدف را به یک سو نهیم و با توکل بر خدای متعال برای داشتن فردایی بهتر رهسپار راه تلاش و کوشش شویم و تا رسیدن به آنجا که استحقاقش را داریم از پای ننشینیم . انشاء الله تعالی
پی نوشت:
1- غرر الحکم ، ص 53.
2- مومنون ، 3..
3- غرر الحکم ، ص 461.
4- همان ، 64..
5- غرر الحکم ، ص 54..
6- همان ، 52..
7- غرر، ص 55..
1. راه های تقویت حافظه تمرین پراکنده با مطالعة با فاصله: در این روش، یاد گیرنده به جای اینکه سعی کند تا یکباره و در یک نوبت مطالب را حفظ کند، وقت خود را تقسیم می کند و چندین بار آن را مرور می نماید، اگر یاد گیرنده سعی کند تا در یک نوبت همة مطالب را حفظ کند و تمام دقت خود را در همان یک نوبت صرف یادگیری آن مطلب نماید، این امر باعث خستگی و از بین رفتن انگیزه در او می شود. علاوه بر این، معمولاً پس از پایان یافتن تمرین، فراموشی صورت می گیرد. اگر یاد گیرنده چندین نوبت، صرف مطالعة مطلب کند، آنچه در نوبت قبل فراموش شده است در نوبت بعد به سرعت آموخته می شود.[1]
2. روش تداعی معانی: حافظه با یادآوری و بازیابی تقویت می شود. صورت ها و مضمونهایی که شخص به خاطر می آورد نقطة شروعی برای تداعی است. کلمه «تداعی» که یک اصطلاح روان شناسی است به طور معمول با واژه «معانی» به کار می رود. «تداعی» به معنای دعوت کردن است؛ یعنی در حافظة شخص هر مطلبی مطالب دیگر را به خاطر می آورد. آنگاه هر یک از این مفاهیم ذهنی جدید، اشیاء و مفاهیم دیگری را به یاد می آورد و این امر مرتباً ادامه می یابد؛ و به این ترتیب مخزن حافظه وسعت می یابد. «تداعی معانی» انواعی دارد که عباتند از: تداعی در اثر «شباهت» «همراهی» «تقابل» و «تضاد». شباهت ممکن است در لفظ یا در معنی باشد. مثلاً «باران» «آب» را تداعی می کند. در تضاد، دو شیء یا دو واژه با مفهومهای متضاد در پی هم خواهند آمد، مانند سفید و سیاه. اشیایی که همراه هم هستند و یا وقایعی که همزمان و یا در پی هم رخ می دهند نیز سبب تداعی می شوند. مانند: رعد و برق. در تداعی معانی وقتی واژه را می شنویم واژة دیگری را که با آن ارتباط دارد به یاد می آوریم. با این روش می توان بسیاری از مطالب را به یاد آورد. همچنین اگر مطالب جدید با مطالب گذشته ارتباط داده شوند، بهتر در حافظه باقی می مانند.
اگر هنوز تحصیل می کنید می توانید موضوعات درسی خود را با موضوع های دیگر، مانند نقشة جغرافیا و یا تصویرهایی برای ایجاد تداعی معانی در موقع یادآوری، گره بزنید. حتی، وقتی یادداشت و یا کتابی را مطالعه می کنید سعی کنید تصویر آنها را نیز به خاطر بسپارید. مثلاً اگر جنگ نادر شاه در هندوستان را مطالعه می کنید، منظرة فیل ها و فنون جنگی نادرشاه را در نظر خود مجسم کنید تا مطالب در ذهن شما همراه با تصاویر ذهنی باقی بمانند.[2]
3. استفاده از «پیش سازمان دهنده»: پیش سازمان دهنده به مجموعه ای از مفاهیم مربوط به مطلب یادگیری گفته می شود که پیش از آموزش جزئیات تفصیلی مطلب، در اختیار یادگیرنده گذاشته می شود. نقش پیش سازمان دهنده، این است که یادگیرنده را با مطالبی که قرار است بیاموزد آشنا می سازد و کمک می کند تا اطلاعاتی را که بتوان مطالب جدید را به آنها ربط داد به یاد آورند. بنابراین، پیش سازمان دهنده، یک بیان مقدماتی دربارة موضوع یادگیری است که برای اطلاعات جدید، یک چهارچوب ذهنی فراهم می آورد و این اطلاعات جدید را به آنچه از قبل می داند ربط می دهد.[3]
4. روش «بند به بند»: این روش را دانشجویان زیادی طی سالهای متمادی به کار برده و عموماً از آن نتیجة مطلوب گرفته اند، جزئیات این روش به این شرح است.
1. در اتاقی آرام پشت میز خود بنشینید پاهای خود را راحت روی زمین قرار دهید، کتاب را باز کنید و در مقابل خود قرار دهید چند صفحة یادداشت تمیز و دو سه مداد نیز در کنار دستتان بگذارید.
2. اولین صفحة فصل را بیاورید، عنوان فصل و عنوان اول بعد از آن را ـ اگر وجود داشته باشد ـ یادداشت کنید.
3. اولین بند را بخوانید و سپس خواندن را متوقف کنید.
4. آنگاه به دقت به آنچه خواندید بیندیشید و در کلماتی هر چه کمتر و به زبان خودتان آن را خلاصه کنید. این خلاصه می تواند حتی چهار یا پنج کلمه باشد و به صورت جمله نباشد.
5. با همین روش ادامه دهید و بندها را یکی یکی به زبان خودتان خلاصه کنید. عنوانهای فرعی فصل را نیز در لا به لای خلاصه های خود، در محل مناسب قرار دهید.
فایدة واقعی این روش زمانی آشکار می شود که بخواهید برای امتحان آماده شوید. اگر فصلها را خوب خلاصه کرده باشید، با مرور این خلاصه ها خود را از خواندن دوبارة کل کتاب معاف کرده اید.[4]
5. مواد غذایی که برای تقویت حافظه مفید است: متابولیسم مغز تحت تأثیر مبادلات کلسیم و فسفر قرار دارد. پس مواد غذایی ما باید از مقادیر کافی از این دو عنصر برخوردار باشند. برای «غذا دادن» به مغز و تقویت حافظه، خودرن مواد غذایی زیر توصیه می شود:
ـ شیر، یکی از اصلی ترین غذاهای ضروری مغز، شیر است. شیر با مزاج بعضی افراد نمی سازد لذا می توان آن را به صورت شیر خشک و همراه با غذاهای دیگر مصرف کرد.
ـ پنیر، به ویژه برای کسانی که با مزاجشان سازگار است خوردن آنرا توصیه می کنیم.
ـ جوانة گندم، این ماده را می توان بعنوان یکی از غذاهای اصلی مغز به شمار آورد. از حیث فسفر کلسیم و ویتامین ها بسیار غنی می باشد.
ـ ماهی. این مادة خوراکی به جهت داشتن مواد فسفری فراوان، برای مغز بسیار نافع است.
ـ تخم مرغ، در تخم مرغ مواد غذایی ارزنده به وفور دریافت می شود البته در خوردن آن افراط نکنید.
ـ بادام، گردو، فندق. توجه داشته باشید که هر چند خوردن این مواد کارخانة مغز را به تحرک وادار می سازد، به همان اندازه هضم آنها دشوار است و معده های ضعیف بایستی متوجه باشند که بخصوص شبها از مصرف آنها خودداری کنند.[5]
توصیه های اسلام برای تقویت حافظه در اینجا می پردازیم به بیان چیزهایی که در تقویت حافظه از نظر اسلام نقش مؤثر دارند.
ـ خواندن قرآن، به خصوص خواندن مداوم آیت الکرسی
ـ فرستادن صلوات بر محمد مصطفی ـ صلی الله عَلیهِ وَ اله و سَلَّم ـ و اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ
ـ مسواک کردن
ـ عسل خوردن
ـ خوردن کشمش پیش از صبحانه؛ چرا که این ماده حاوی مقدار زیادی فسفر است که باعث رشد و سر زندگی قوای مغزی می شود.
ـ تنظیم برنامه برای کارهای روزانه
در روایات معصومین ـ علیهم السلام ـ همچنین به عوامل نسیان و کم حافظگی اشاره شده است. به چند مورد از آنها اشاره می کنیم: 1. انجام گناهان 2. خوردن ترشیها 3. خندة زیاد و بلند 4. بی احترامی به استاد
5. خوردن زیاد پنیر 6. خواندن نوشته های روی قبرها 7. خوردن و آشامیدن در حال جنابت 8. خوردن غذای داغ 9. زیاده روی در مباشرت جنسی 10. بوییدن بوهای بد.[6]
راه های تمرکز حواس در ابتدا تعریفی از «تمرکز» ارائه می دهیم: تمرکز حالتی است که در آن از میان افکار و آراء مختلف شخص، یک فکر در مرکز قرار می گیرد و بقیة افکار و آراء او نسبت به آن فکر، جنبة پیرامونی دارند. بنا به تعریفی دیگر، تمرکز حواس یعنی توانایی ثابت نگه داشتن توجه و دقت روی موضوع یا کاری که به میل و ارادة انتخاب شده است و مانع شدن از اینکه این دقت و توجه به سوی موضوعات دیگر منحرف شود.[7]
برای ایجاد تمرکز و تقویت آن ابتدا باید عواملی را که باعث می شوند تمرکز حواس شخص از بین برود شناسایی کرد و سپس با راه های مقابله با آنها آشنا شد. این عوامل عبارتند از:
1. عدم علاقه نسبت به موضوع مورد مطالعه: از مهمترین عوامل عدم تمرکز حواس، آن است که خواننده نسبت به کتاب یا موضوع مورد مطالعه، علاقه نداشته باشد. بهترین شیوة مقابله با این حالت، آن است که بین این موضوع یا کتاب، با آنچه مورد علاقة شدید خواننده است ارتباطی برقرار شود. مثلاً دانش آموزی که به قبولی در کنکور علاقة زیادی دارد، باید میان این کتاب و قبولی در کنکور ارتباطی برقرار کند تا از این راه، حالت بی علاقگی او زایل شود.[8]
2. آشفتگی های درونی: منشأ این آشفتگی ها در درون انسان قرار دارد مانند: نگرانی، ترس، اندوه، حسادت و به طور کلی احساسات هیجان آمیزی که در ذهن مانع تمرکز می شود. بهترین راه برای منحرف کردن توجه فکر از نگرانیها این است که آنها را در کاغذی یادداشت کنید و به خودتان بگویید که بعد از مطالعه دربارة آنها فکر خواهید کرد. با این روش ساده، ذهن شما تنها متوجه مطالعه خواهد شد و به صورت موقت از پرداختن به نگرانیها منحرف می گردد و قدرت تمرکز را افزایش می دهد.[9]
3. عدم هماهنگی بین قدرت اراده و تخیل: اگر تخیّل خواننده با اراده اش هم سو نباشد نمی تواند تمرکز حواس کافی داشته باشد. در روان شناسی ثابت شده است که در این تضاد و ناهماهنگی، قدرت تخیّل قوی تر از اراده است. مثلاً دانشجویی کتابی را باز می کند و به مطالعه آن می پردازد، پس از مدّت کوتاهی افکاری به ذهنش خطور می کند مثلاً با دوستانش بازی می کند، به سینما می رود... این تخیلات باعث می شود که خواننده تمرکز خود را از دست دهد. برای غلبة بر این مشکل خواننده وقتی می خواهد موضوع خاصی را مطالعه کند بهتر است خود را در حال و هوای مخصوص آن موضوع قرار دهد. مثلاً اگر کتاب پزشکی می خواند، خود را در حال و هوای پزشک قرار دهد.[10]
4. آشفتگی های بیرونی: این آشفتگی ها از تحریک های غیر عادی حواس مختلف انسان ایجاد می شود، هر گونه تحریک غیر عادی حواس، ممکن است فرایند تمرکز را با اشکال مواجه کند. تشنگی، گرسنگی، درد، گرما، سرما و.. موجب بر هم خوردن تمرکز می شود. برای رفع این آشفتگی ها باید تا حدّ امکان محیط مطالعه را از محرک های خارجی دور ساخت. مثلاً محیطی را برای مطلاعه انتخاب کنید که در آنجا صداهای ناهنجار، رفت و آمد وسایل نقلیه و.. نباشد. همچنین نور محل مطالعه هم باید به اندازة کافی باشد.[11]
گوش دادن به موسیقی رادیو یا نوارهای آهنگ هنگام مطالعه باعث انحراف توجه و کاهش تمرکز می شود. این که بعضی ها می گویند که صدای رادیو یا نوار موسیقی در تمرکز به آنها کمک می کند درست نیست. اگر دانش آموزی با این طریق مطالعه، خوب یادمیگیرد با حذف موسیقی نمراتش بهتر خواهد شد.[12]
اقدامات زیر همچنین برای ایجاد تمرکز در هنگام مطالعه مفید خواهد بود:
ـ طرح سؤالات و یافتن جواب آنها هنگام مطالعه موجب از بین رفتن بی حوصلگی و باعث تمرکز بهتر می شود.
ـ تجسم کردن، یعنی استفاده از حواس مختلف و تفکر بر روی مطالب و در نتیجه معنا بخشیدن به کلمات و پی بردن به هدف نویسنده.
ـ یادداشت کردن، خلاصه کردن، علامت گزاری، حاشیه نویسی و مرور مطالب. تمام این کارها یادگیری را آسان و تمرکز را بهبود می بخشد.
عبارت خواندن، تمرکز را افزایش می دهد. زیرا از طریق عبارت خوانی، شما با سرعت نزدیک به سرعت اندیشیدن خود، می خوانید. در حالی که در کلمة خوانی مجبورید با پهلوی هم قرار دادن کلمات به معانی برسید، که این خود باعث حواس پرتی می شود.[13]
پی نوشت:
[1] . فرهنگ جامع روانشناسی روانپزشکی انگلیسی ـ فارسی پورافکاری، نصرت الله، جلد دوم، نشر فرهنگ معاصر.
[2] . فرهنگ علوم رفتاری، شعاری نژاد، علی اکبر، نشر امیر کبیر.
[3] . روشهای یادگیری مطالعه، سیف، علی اکبر، نشر دوران 1377.
[4] . حافظة برتر، هرو آبادی، نشر سالمی1381.
[5] . روش یادگیری و مطالعه، سیف، علی اکبر، نشر دوران، 1376.
[6] . فن مطالعه، فریل اینس، لیندا ترجمه صلحجو، علی، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1373.
[7] . حافظه، رزم آزما، هوشیار، نشر سپنج.
[8] . راهنمای حفظ قرآن، البصری، صفاء الدین، ترجمه محمد مهدی رضایی، دفتر نشر الهادی.
[9] . مطالعة روشمند، خادمی، عین الله ، نشر پارسیان.
[10] . همان.
[11] . عوامل موفقیت در تحصیل، نظری، مرتضی، نشر مدرسه برهان.
[12] . مطالعة روشمند، خادمی، عین الله ، نشر پارسایان.
[13] . عوامل موفقیت در تحصیل، نظری، مرتضی، نشر مدرسه برهان.
مسافرت براى زیارت پیامبر صلی الله علیه و اله سفر معصیت است!
ابن تیمیّة در یکى از فتواهایش مى گوید: مسافرت به قصد زیارت قبر رسول اللّه صلی الله علیه و اله جایز نیست و سفر معصیت و گناه است، زیرا مسلمانان بر حرمت آن اتفاق دارند و چنین مسافرتى مشروع نیست. (50)
مسافر در روزه گرفتن و نه گرفتن آزاد است
رهبران و پیشوایان چهار مذهب فقهى اهل سنّت مسافر را در سفرش در صورتى که شرایطش محقّق باشد بین روزه و افطار آزاد مى دانند.
ولى اینکه کدام بهتر است اتّفاق نظر ندارند.
أحمد و إسحاق روزه نگرفتن را بهتر دانسته اند اگر چه روزه براى مسافر بدون مشقّت و سختى باشد.
مالک و سفیان ثورى وابن مبارک روزه را در صورت توانایى بهتر مى دانند.
شافعى و ابوحنیفه روزه را بهتر و آن را به نبودن مشقّت مقیّد کرده اند. (51)
جواز وضو ساختن با شراب !
سید شریف مرتضی در کتاب الناصریات خود با ذکر اسناد عدیده می نگارد: ابوحنیفه و محمد فتوی به وضو گرفتن با شراب داده اند. (52)
سفیان ثوری گفته است: وضو و غسل کردن با شراب خرما جایز است.
یکی دیگر از بزرگان اهل سنت, حمید صاحب الحسن بن حی می باشد که پا را فراتر گذارده و اینگونه فتوا داده است: با شراب خرما مخصوصا, می توان وضو و غسل واجب انجام داد. حال چه در سفر و چه در وطن, آبی برای وضو و غسل داشته یا نداشته باشد. (53)
در جای دیگر اوزاعی گوید: وضو گرفتن با هرنوع شرابی برای نماز جایز است. (54)
بطلان وضو با دست زدن به شیعه !
شافعی که جواز وضو با آب نیم خورده سگ را قاتل است در جای دیگر اینگونه فتوی می دهد: بر ما واجب است هنگامی که وضو می سازیم با آن رطوبت, به رافضی (شیعه) دست نزنیم. در غیر این صورت باید مجددا طهارت حاصل کنیم. (قابل توجه این است که به عقیده وی, آب نیم خورده سگ برای وضو گرفتن اشکالی ایجاد نمی کند اما تماس با شیعه در حین وضو گرفتن وضو را باطل میکند.) (55)
جواز سجده بر مدفوع سگ
بزرگان اهل سنت که شیعه را از سجده بر روی مهر و تربت منع می نمایند, سجده بر مدفوع و فضله سگ را جایز می دانند ! کتاب قواعد الاحکام نقل میکند: ابوحنیفه و یکی از بزرگان چهارگانه اهل سنت سجده نمودن در نماز بر فضله سگ را جایز دانسته است. (56)
سجده با بینی به جای پیشانی !
در کتاب الصراط المستقیم آمده است که: ابوحنیفه جایز می دانست به جای سجده با پیشانی, سجده با بینی را ! (یعنی به جای اینکه پیشانی را روی زمین یا فرش یا مدفوع انسان یا مدفوع سگ بگذارد, نمازگزار می تواند بینی خود را بر زمین یا هر چیز دیگری بگذارد.) (57)
در وضو "ترتیب" شرط نیست !
می دانیم که در وضو شرط اول صحت وضو, ترتیب است. یعنی اول باید صورت راشست, بعد دست راست و دست چپ و مسح سر و مسح دو پا. اما ابوحنیفه و مالک فتوی به عدم وجوب ترتیب بین اعضاء در وضو داده اند.
نماز جماعت به امامت هر فاسق و فاجر
بسیاری از راویان و محدثان اهل سنت این روایت را به دروغ به رسول خدا صلی الله علیه و اله نسبت داده اند که آن حضرت فرمود: پشت سر هر نیک و بدی نماز بخوانید! (58) از این رو, فقهای اهل سنت طبق این روایت فتوا داده اند که عدالت در امام جماعت شرط نیست. (59)
ابن حزم اندلسی در کتاب الفصل فی الملل و النحل می گوید: گروهی بر این اعتقادند که نماز را جز به امامت شخص فاضل (کسی که جمیع شرایط امامت در نماز از جمله عدالت را دارا باشد) نمی توان برگزار کرد. این قول خوارج و زیدیه و رافضی ها است. و همه اصحاب پیامبر ص بدون اختلاف و تمام فقهای تابعی و بسیاری از افراد بعد از آنها و همه اهل حدیث که این سخن احمد بن حنبل, شافعی, ابوحنیفه, داود و دیگران است نماز پشت سر فاسق را جایز دانسته اند. ما نیز به این معتقدیم و هر که خلاف آن را بگوید بدعتی گزارده است. (60)
و تفتازانی در شرح عقائد نسفیه میگوید: نماز پشت سر هر شخص نیک و بدی میتوان گذارد به خاطر حدیث پیامبر ص و نیز به خاطر اینکه علمای اهل سنت پشت سر هر فاسق و اهل هر نوع هوی و هوس (اگرچه آن کس زناکار و یا لواط کننده ویا شرابخوار باشد) نماز گذارده اند. (61)
خروج از نماز با خارج کردن باد معده !!
سلام نماز یعنی گفتن: السلام علیکم و رحمة الله و برکاته و خروج صحیح از نماز. حال ابوحنیفه فتوای دیگری دارد و آن اینکه نمازگزار میتواند به جای گفتن السلام علیکم و رحمة الله و برکاته با خارج ساختن باد از معده از نماز خارج شود.
صاحب کتاب قواعد الاحکام 1/118 و ارشاد الاذهان 1/138 و مختلف الشیعه 1/118 می نگارد: جایز است به جای سلام در نماز واجب بعد از تشهد, جایز است اخراج ریح (باد معده) کند و به جای خواندن حمد یک آیه کفایت حتی اگر به صورت ترجمه (نه لفظ عربی) باشد !
فرزند شوهر دوم فرزند شوهر اول می شود!
در کتاب مناظره حنفیه با شافعیه آمده است که: ابوحنیفه می گوید اگر شوهر زنی مدت زمان غایب گردد و مدتی از او خبری یافت نشود. و خبر مرگ او را بیاورند و او پس ازتمام شدن عده شوهرش ازدواج کند و فرزندی بیاورد آنگاه پس از مدتی شوهر اول پیدا شود و برگردد, فرزندهای حاصل از ازدواج دوم نیز از آنِ شوهر اول می شود ! (62)
خدا را ببینید !
از حنبلی مشهور است که خدا را جسم می داند. (63) و میگوید: خدا بر عرش نشسته و از عرش به مقدار چهار انگشت بزرگتر است, یا عرش از او به آن مقدار بزرگتر است و در هر شب جمعه در حالی که سوار بر خری می باشد از آسمان دنیا بر بام مسجدها فرود می آید و به شکل و شمایل پسری بی مو و خوش صورت که موهایی مجعد (پیچیده) و کاکل به سر دارد و دو نعلین در پا دارد که بندهای آن از مروارید آبدار است. (64)
به همین سبب قبل از این علمای حنبلی, آخورهایی در پشت بام های منازل خود می ساختند و در آنها کاه و جو می ریختند که شاید مرکبی که خدا سوار بر آن است مشغول به خوردن آنها شود و به این جهت خدا قدری در آنجا توقف نماید ! (65)
اسناد:
(1) صحیح مسلم 2 / 1076 الرضاع ، ب 7 ح 1453 ( ستة أحادیث)، سنن أبی داود 2 / 223 ح 2061، صححه الألبانی فی صحیح سنن أبی داود 2 / 388 ح 1815، سنن النسائی 6 / 413 - 415 ح 3319 - 3325، صححه الألبانی فی صحیح سنن النسائی 2 / 698 ح 3112 - 3118، سنن ابن ماجة 1 / 625 ح 1943، صححه الألبانی فی صحیح سنن ابن ماجة 1 / 328 ح 1579، سنن الدارمی 2 / 158، الموطأ ، ص 323 ح 1284، مسند أحمد بن حنبل 6 / 201 ، 255 ، 271، السنن الکبرى 7 / 459 ، 460، المعجم الکبیر للطبرانی 24 / 289 - 292 ح 737 - 742 .
(2) المحلى 10 / 202، وراجع بدایة المجتهد 2 / 36.
(3) کتاب الأمّ: 5/30.
(4) الایضاح - الفضل بن شاذان الأزدی ص 92.
(5) تبیین الحقائق: 2/112.
(6) رمز الحقائق: 1/143، نفحات الأزهار: 4/248.
(7) غرائب القرآن: 4/172
(8) المغنی لابن قدامة 9 / 117
(9) المغنی لابن قدامة: 6/430-432
(10) الفقه الإسلامی للزحیلی 7 / 683
(11) طبقات الشافعیة الکبری لتاج الدین علی بن عبد الکافی: 5/136-145
(12) البحر الرائق: 3/16
(13) الایضاح - الفضل بن شاذان الأزدی ص 92.
(14) المغنی لابن قدامة 7 / 485 , المغنی لابن قدامة 7 / 485, مناقب الإمام الشافعی ، ص 532
(15) المغنی:10/155-152. المبسوط: 9/85.
(16) المجموع - محیى الدین النووی / ج 20 / ص 20 / ط دار الفکر
(17) المحلى لابن حزم / ج11 / ص251/ ط دار الفکر بتحقیق أحمد شاکر
(18) المغنی لابن قدامة / ج8 / ص64 / ط دار الفکر الأولى 1405 هـ
(19) الکامل فی التاریخ: 8/307ـ308.
(20) المبسوط 30 / 297 ، 1 / 139 .
(21) المصنف لعبد الرزاق / ج7 / ص 391 / ط المجلس العلمی بتحقیق الأعظمی
(22) المصنف لعبد الرزاق / ج7 / ص 392 / ط المجلس العلمی بتحقیق الأعظمی
(23) المصنف لعبد الرزاق / ج7 / ص 391 / ط المجلس العلمی بتحقیق الأعظمی
(24) المحلى لابن حزم / ج11/ ص392 / ط دار الفکر بتحقیق أحمد شاکر
(25) الفقه على المذاهب الأربعة للجزیری / کتاب النکاح / مبحث فیما تثبت فیه حرمة المصاهرة / ص848 / الطبعة الأولى لدار ابن حزم / بیروت
(26) الفقه على المذاهب الأربعة للجزیری / کتاب النکاح ج هل للزوج أن یجمع بین زوجاته فی بیت واحد وفی فراش واحد؟ / ص947 / الطبعة الأولى لدار ابن حزم ج بیروت.
(27) بدائع الفوائد لابن قیم الجوزیة / ج 4 / ص 905.
(28) حاشیة الشرح الصغیر على أقرب المسالک للصاوی / ج2 / ص 164 / ط مصر1392 ه / کذلک فی حاشیة الدسوقی على الشرح الکبیر / ج1 / ص5
(29) حواشی الشروانی - دار الکتب العلمیة / ج1 / ص 259 / کذلک فی حاشیة السجا - دار الفکر / فصل فی موجبات الغسل .
(30) الخلاف لعبد الجلیل عیسى / صفحة 90.
(31) حواشی الشروانی على تحفة المحتاج لعبدالحمید الشروانی / ج 1 / ص 260 / کتاب الطهارة / ط دار إحیاء التراث.
(32) طبقات الشافعیة الکبرى/ ج4 / ص43 الى ص45 ت263 / ط دار هجرالثانیة 1992
(33) الفقه الإسلامی للزحیلی 5/726 و 727
(34) المجموع 14/272
(35) فتح القدیر 9 / 30
(36) الهدایة 8 / 31, الإستذکار 24 / 304، المبسوط 24 / 12
(37) فتح القدیر 8 / 31
(38) حدثنا الأعمش عن إبراهیم عن علقمة أنه شرب عبد الله بن مسعود.شرح منهاج الکرامة - العلامة الحلی ص صفحة 111.
(39) المغنی لابن قدامة: 1 / 70.
(40) المغنی لابن قدامة 11 / 65، رحمة الأمة فی اختلاف الأئمة ، ص 251
(41) المغنی لابن قدامة 11 / 34، المحلى 6 / 87، وذکر الفخر الرازی هذا المسألة فی مناقب الإمام الشافعی ، ص 535 وانتصر للشافعی فیها .
(42) اقتضاء الصراط المستقیم ، ص 254 .
(43) الحاوی الکبیر للماوردی 21 / 22 - 204 .
(44) عن الصراط المستقیم 2 / 510، ومنهاج الکرامة ، ص 108، الغدیر 10 / 210 .
(45) ربیع الأبرار للزمخشری 4/24.
(46) شرح المواهب للزرقانی: 5/13.
(47) رحمة الأمة فی اختلاف الأئمة ، ص 155 .
(48) عن الصراط المستقیم 2 / 510 .
(49) روح البیان: 2/142.
(50) قاعدة جلیلة فی التوسل والوسیلة ، ص 73، اقتضاء الصراط المستقیم ، ص 430
(51) راجع أقوالهم فی سنن الترمذی: 3 / 90 ، الفقه على المذاهب الأربعة 1 / 575 ، بدایة المجتهد 1 / 296 .
(52) سنن کبری بیهقی 1/9, سنن ترمذی 1/147, سنن ابوداود 1/121, سنن ابن ماجه 1/135, سنن دارقطنی 1/78, مصنف ابن ابی شیبه 1/25.
(53) کتاب طهارت سید خوئی ص38
(54) المجموع محیی الدین النووی 1/93
(55) الاربعین ص652
(56) قواعدالاحکام 1/118
(57) الصراط المستقیم ص99
(58) کنزالعمال 6/54, جامع الصغیر 2/45, السنن الکبری 4/19, کشف الخفاء 2/29, سنن دارقطنی 2/44
(59) کتاب الفقه علی المذاهب الاربعة 1/409 آراء ائمه چهارگانه اهل سنت درباره شرایط امام جماعت ذکر شده و ابداً سخنی از عدالت به میان نیامده است.
(60) الفصل فی الملل و الاهواء و النحل, ابن خرم اندلسی 4/176
(61) شرح عقاید نسفیه, مسعود بن عمربن سعدالدین تفتازانی 1/186
(62) مغنی ابن قدامه 8/66, انوار نعمانیه 4/158
(63) منهاج السنة 1/216
(64) کامل ابن اثیر 8/308
(65) کامل ابن اثیر 8/429
حکم کسى که با تمام بدنش داخل فرج و عورت زن شود
أحمد بن محمّد صاوى از فقیهان گروه و فرقه مالکى فتوا مى دهد: اگر شخصى با تمام بدنش داخل عورت زنى بشود نزد ما نصى بر حکم ووظیفه او نیست، ولى جناب شافعى گفته است: اگر اوّل با آلتش داخل شود بر هر دو غسل واجب است و گر نه واجب نیست. (28)
و از آن بدتر تراوشات فکرى اسلام شناس سنّت پیشه دیگر است که گفته است: اگر مردى آلتش را در آلت مرد دیگرى داخل نماید بر هر دو نفر غسل واجب مى شود. (29)
حکم کسى که داخل شکم همسرش شده باشد
اگر مردى از قسمت پایین بدن همسرش داخل شکمش شود آیا غسل بر وى واجب است، یا نه؟
جواب داده اند: اگر از پاهایش داخل شده باشد غسل واجب است و اگر با سرش داخل شده باشد واجب نیست. (30)
مردی که آلتش را نصف کرده و هر کدام را داخل فرج زنی نماید !
اگر مردى آلتش را دو نیم نماید یعنى از وسط آن را با وسیله برّنده اى نصف کند سپس هر کدام را داخل فرج زنى نماید بر آن مرد غسل واجب مى شود ولى بر زنها واجب نیست. (31) همچنین در همین مصدر آمده است که اگر یکی را در قبل و دیگری را در دبر داخل کند نیز غسل بر او واجب می شود.
همجنس بازى با مملوک
ابن سهل أبیوردى شافعی که او را یکی از امامان دنیای خود از حیث علم و عمل و از بزرگان فقهاء خود می دانند, در فتوایش گفته است: اگر کسى با مملوک خودش یعنى جوان و مردى که خریده است لواط کند حدّ شرعى بر وى جارى نمى شود ولى اگر با مملوک دیگرى باشد حدّ جارى مى شود. (32)
جواز لواط !
ابن قیم جوزیه در کتاب اغاثة اللهفان 2/515 نوشته است که: یکی از علمای اهل تسنن کتابی در حلال بودن لواط به فتوای مالک نوشته است! و نیز ابن شهر آشوب نقل کرده است که جاحظ نیز کتابی دارد به نام "دارئة الحد عمن یتعاطی الغلمان" یعنی برداشته شدن حد از کسانی که با نوجوانان لواط می کنند. (مثالب النواصب ص50)
غاصب، مالک مى شود
أبو حنیفه ودیگران گفته اند: اگر کسى انگور را غصب کرد سپس آن را به کشمش تبدیل نمود شخصى که انگورش غصب شده هیچ حقّى نسبت به کشمش ندارد و غاصب مالک آن است. (33)
همچنین اگر گندم غصبى به آرد مبدّل شود و یا آهن تبدیل به شیء دیگرى شود و یا چوب غصبى تبدیل به درب براى خانه شود شخص غاصب مالک آن خواهد بود و کسى که از او غصب شده است هیچ حقّى نخواهد داشت. (34)
نبیذ پاک و خوردنش حلال !!
نویسنده و مؤلّف فتح القدیر مى گوید: با اینکه نبیذ همانند خمر سکر آور است ولى نوشیدن آن مباح است. (35)
زیرا آنچه که از خرما گرفته مى شود نامش عصاره و جوشانده خرما است نه شراب که بنا بر نظر أبو حنیفه و أبو یوسف حلال است.
ابو حنیفه و ابو یوسف نیز فتوا بر حلیت نبیذ داده اند. (36)
شریک بن عبدالله نیز گفته است که نبیذه مباح است. (37)
همچنین روایت کرده اند از علقمه که عبدالله بن مسعود نیز نبیذ می نوشید. (38)
نیم خورده سگ وخوک پاک و حلال است
اگر تا کنون شنیده بودید که این دو حیوان نجس و حرام گوشت هستند ولى بشنوید که رئیس فرقه مالکیها فتوا به پاکى و حلیّت داده است، و مى گوید: سگها و خوکها طاهر وپاک هستند و نیم خورده آنان نیز پاک و مى شود با آن وضو گرفت و آن را نوشید واگر پوزه آنان با غذا تماسّ پیدا کرد آن غذا حرام نیست و دستور به شستن ظرف غذا صرفاً از روى تعبّد است نه دلیل شرعى. (39)
خوردن کرم و حشرات
إمام مالک رهبر و پیشواى مالکیها خوردن حشرات و حیواناتى مانند کرم و سوسک و موش و سوسمار ومار و غیر آن را جایز دانسته و بر اساس آن فتوا داده است. (40)
گوشت حیواناتى که به روش غیر شرعى ذبح شده باشند حلال است
فقیه و پیشواى شافعیان فتوا به حلّیّت گوشت حیوانی می دهد که به روش غیر شرعی ذبح شده باشد و می گوید: ذکر نام خدا مستحبّ است نه واجب. و دیگران مانند: فخر رازى و پیشواى حنبلیان نیز وى را تأیید وهمراهى کرده اند. (41)
و همچنین عطاء و مجاهد و مکحول و اوزاعی و لیث فتوا داده اند که اگر حیوانی را مسیحیان برای کلیساهای خود ذبح کنند و یا با ذکر نام مسیح یا صلیب و یا با اسماء روحانیون و رهبانیون شان ذبح کنند حرام نمی باشد ! (42)
جواز رقص و آواز
با کمال تأسّف کتابهاى فقهى و روایى مدّعیان پیروى از سنّت و سیره اسلاف مطالبى را به دین و شرع در ارتباط با رقص و غنا و موسیقى نسبت داده اند که هر مسلمان با غیرت و متشرّع را شرمنده مى کند.
ماوردی از علمای بزرگ اهل سنت ابتدا حلّیّت غنا و رقص را به مردم حجاز نسبت داده سپس براى تأیید به سخن یا سخنانى از رسول اعظم صلی الله علیه و اله استناد جسته اند.
در یک حدیث جعلی می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و اله کنیزى از کنیزان حسّان ثابت را دید که آواز مى خواند فرمود: إن شاء اللّه گناه ندارد !
در روایت ساختگی دیگری از عائشه نقل می کنند که می گفت: دو کنیز از کنیزان من مشغول آواز خوانى بودند، ابوبکر وارد شد، گفت: از خانه رسول خدا صلی الله علیه و اله صداى آواز شیطان شنیده مى شود، پیامبر فرمود: ایّام عید و شادى است رهایشان کن !
و از عمر نقل شده است که گفت: آوازخوانى توشه مسافر است.
عثمان نیز دو کنیز داشت که شبها براى وى آواز مى خواندند.
مردم حجاز که معاصر با صحابه پیامبر و فقیهان بزرگ بودند فراوان از رقص زنان و آوازخوانى آنان بهره مى بردند و اگر منع شرعى داشت باید آنان را نهى مى کردند که چنین نکرده اند.
نقل شده است که عبد اللّه بن جعفر زنان آوازخوان و رقّاصه زیادى داشت، معاویه از این خبر آگاه شد، به عمرو عاص گفت: مرا نزد عبد اللّه ببر، وقتى که بر وى وارد شدند، کنیزان مشغول رقص و آوازخوانى بودند، به آنان دستور داد تا ساکت شوند. معاویه گفت: آنان را باز گردان تا آواز به خوانند، کنیزان باز گشتند و به کارشان ادامه دادند، معاویه که بر تخت نشسته بود به وجد آمده بود و پاهایش را حرکت مى داد، عمرو عاص او را از این عمل نهى کرد، معاویه گفت: رهایم کن، خداوند نیز بسیار شاد است. (43)
تغییر سنّتها به بهانه ضدّیّت باشیعه !!!
انگشتر
نویسنده کتاب هدایه که حنفى است مى نویسد: انگشتر در دست راست سنّت و مشروع است ولى چون رافضیان (شیعه) اینگونه استفاده مى کنند، ما اهل سنّت انگشتر را در دست چپ قرار مى دهیم. (44)
و اوّل کسى که این سنّت را تغییر داد و با سنّت مخالقت نمود معاویه بود. (45)
تحت الحنک
در باره شیوه و نوع بستن و استفاده عمامه دستور و سفارش وجود دارد مخصوصاً رها کردن یک طرف عمامه و شال سر (تحت الحنک)، که آیا از طرف راست قفسه سینه باشد یا چپ آن.
حافظ عراقى در بیان کیفیّت آن گفته است:
آیا رها کردن آن از طرف چپ مشروعیّت دارد آنگونه که امروز رایج است یا طرف راست که شرافت در آن است؟
پاسخ مى دهد: دلیلى که بر تعیین سمت راست باشد ندیده ام مگر حدیثى ضعیف که طبرانى نقل کرده است، و در صورت اثبات آن شاید به اینگونه باشد که از سمت راست رها شود سپس از روى قفسه سینه بگذرد و بر شانه چپ قرار گیرد همانگونه که عدّه اى چنین مى کنند، ولى چون شعار و علامتى بین شیعیان شده است باید آن را ترک کنیم تا به آنان تشبیه نشویم. (46)
ساختن قبور
غزالى و ماوردى که هر دو از فقیهان شافعى مذهب هستند گفته اند: هم سطح قرار دادن قبر مردگان دستور و سنّت شرع مقدّس است (یعنى کمى بلندتر از سطح زمین و صاف و بدون برآمدگى باشد) و چون شعار و از نشانه هاى رافضه (شیعه) قرار گرفته است ما اهل سنّت باید قبر هارا به حالت تسنیم در آوریم و بسازیم. (یعنى بر آمدگیهایى مانند کوهان شتر).
محمّد بن عبد الرحمن دمشقى مى گوید: سنّت در ساختن قبر تسطیح (هم سطح) است و از تسنیم بهتر است، شافعى نیز همین عقیده را بر گزیده است، ولى سه پیشواى دیگر اهل سنّت (أبو حنیفه، مالک وأحمد) تسنیم را اختیار کرده اند، چون تسطیح شعار شیعیان است. (47)
نماز میّت
عبد اللّه مغربى مالکى گفته است: زید با پنج تکبیر بر جنازه اى نماز خواند، و رسول خدا صلی الله علیه و اله نیز چنین مى کرد، ولى این روش اکنون ترک شده و به چهار تکبیر اکتفا مى کنند زیرا شعار شیعیان است. (48)
عاشورا و عزادارى
اسماعیل بروسوى در کتاب تفسیرش آورده است: مستحب است در روز عاشورا اعمال و کارهاى نیک مانند صدقه دادن روزه گرفتن و ذکر و یاد خدا را انجام دهید و سزاوار نیست که مؤمنان به یزید ملعون و شیعیان و خوارج شباهت پیدا کنند، یعنى نباید روز عشورا را مانند یزید عید و یا مانند شیعیان روز عزادارى و غم و اندوه قرار دهید.
هر کس در آن روز سرمه به چشمش بکشد به یزید و پیروان او شباهت یافته است اگر چه براى سرمه در آن روز دلیل و مدرک داریم ولى ترک سنّت وقتى که شعار اهل بدعت شد خود سنّت است مانند انگشتر در دست چپ قرار دادن.
و کسى که روز عاشرا یا اوّل محرّم مقتل و داستان شهادت حسین را به خواند به روافض و شیعیان اقتدا کرده است مخصوصاً اگر با حزن و اندوه همراه باشد.
و اگر خواست مقتل خوانى کند باید همراه یاد و نام دیگر صحابه باشد.
امام غزالى گفته است: حکایت و نقل مقتل حسین بر واعظ و غیر او حرام است، زیرا موجب بغض و دشمنى و سرزنش صحابه که اعلام و بزرگان دین هستند مى شود و آنچه بین آنان از اختلافات و قتل و اسارت پیش آمده است باید توجیهى صحیح براى آن بیان شود چون امکان دارد این حوادث به جهت اشتباه در اجتهاد باشد نه براى طلب ریاست و دنیا پرستى!!!!!. (49)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند:
إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ (کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی) مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَحَدُهُمَا
همانا من ترک می کنم شما را در حالیکه دو چیز گرانقیمت در نزد شما باقی می گذارم. قرآن و عترت. تا زمانیکه به آن دو تمسک جسته اید هرگز بعد از من گمراه نمی شوید.
این حدیث شریف به صورت متواتر در کتب شیعه وسنی وارد شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در این حدیث شرط استقامت در راه حق و عدم گمراهی را تمسک به قران و عترت می دانند. ولی متاسفانه کسانی که در طول تاریخ خود را "اهل سنت" و پیروان سنت نبوی خوانده اند به قران و عترت تمسک نجستند. و همین مساله موجب شده است که در لجن زار گمراهی و ضلالت غوطه ور شوند. فتاوای عجیب و غریب و مضحک ایشان دلیل و گواه روشن و واضحی بر ضلالت ایشان می باشد که ما بخشی از آنها را در اینجا بیان می کنیم:
مرد بزرگسال با خوردن شیر مَحرَم مى شود !!
اهل سنت طبق روایت مضحک و دروغی که در کتب خود راجع به شیر دادن مرد بزرگسال نقل کرده اند فتاوای عجیب و غریبی داده اند. روایت جعلی که نقل کرده اند میگوید:
پس از نزول آیه چهارم و پنجم سوره أحزاب که در آن خداوند پسر خوانده را همانند فرزند واقعى ندانسته و فرمان مى دهد که آنان را فرزندان پدران خودشان بدانید و باید حریم شرعى را رعایت کنید، مسلم و أبو داود ونسائى و ابن ماجه ودارمى وبیهقى ومالک وأحمد و طبرانى ودیگران از عائشه نقل کرده اند که گفت: زنى بنام سهله دختر سهل خدمت پیامبر صلی الله علیه و اله آمد وگفت: اى رسول خدا صلی الله علیه و اله سالم فرزند خوانده أبو حذیفه است که در خانه ما است، و من با سر برهنه و بدون پوشش در برابرش ظاهر مى شوم، احساس مى کنم ابو حذیفه اینگونه دوست ندارد و ناراحت مى شود، چکار کنم؟
رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: ازپستانت به او شیر بده تا مشکل حل شود، عرض کرد: او مردى بزرگ وداراى ریش ومحاسن است چگونه او را شیر دهم؟ پیامبر لبخندى زد وفرمود: مى دانم او خرد سال نیست بلکه مردى بزرگ و داراى ریش و محاسن است، او را شیر بده با تو محرم شود و آنچه در ذهن أبو حذیفه است پاک مى شود. سهله از خدمت پیامبر رفت و باز هم خدمت آن حضرت آمد وگفت: او را شیر دادم و خیال أبو خذیفه را راحت کردم. (1)
ابن حزم و داود ظاهرى تحت عنوان «مذهب عائشه» مى گویند: اگر مردى بزرگسال از پستان زنى شیر بنوشد حکم طفلى را خواهد داشت که از پستانش شیر نوشیده است. (2)
شافعى نیز این حدیث را پذیرفته است زیرا وى پس از نقل آن و طرح سؤالاتى پیرامون آن مى گوید: بنا بر نقل أمّ السلمه این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و اله مخصوص همان یک نفر یعنى سالم مولى أبو حذیفه خواهد بود، چون شیر دادنى که موجب محرمیّت مى شود در باره طفل شیر خواره است که لاأقل باید پنج نوبت و بدون فاصله از پستان زنى شیر بنوشد و افراد بزرگتر از این قاعده خارج هستند. (3)
بیست سال دوران باردارى
أبو حنیفه گفته است: اگر مردى بیست سال دور از همسرش زندگى کند و در این مدّت رابطه اى با وى نداشته باشد و افرادى هم شهادت دهند که در مدّت بیست سال از جمع آنان جدا نشده، سپس همسرش باردار شود فرزند در رحم متعلّق به همان مرد است. همچنین اگر پس از بازگشت از سفر بچّه اى یکساله یا بیشتر در آغوش همسرش دید، آن بچّه فرزند خود او خواهد بود. (4)
داشتن نُه همسر
فخر الدین زیلعى حنفى فتوایى را با استفاده و استناد به آیه اى از قرآن کریم از قاسم بن إبراهیم نقل مى کند که بر اساس آن هر مردى مى تواند تعداد نهُ همسر در آن واحد داشته باشد.
وى مى گوید: خداوند ازدواج با دو زن را با این جمله ( مثنى ) جایز دانسته است، و درادامه این جمله را ( ثلاث ورباع ) با واو عطف که به معناى جمع است ذکر فرموده است، پس در این صورت مجموع زنانى که براى انسان جایز است نُه زن مى شود. (5)
سپس مى گوید: نخعى و ابن أبی لیلى نیز چنین فتوایى را صادر کرده اند. (6)
از این مهمتر سخن کسانى است که حدّ و مرزى در تعداد همسران نمى شناسند، مانند شوکانى به نقل از ظاهریّة، وابن صباغ وعمرانى و قاسمیّه از فرق زیدیّه ونظام الدین أعرج، او در تفسیر آیه: (فانکحوا ما طاب لکم من النساء) مى گوید: گروهى از این آیه اینگونه استفاده کرده اند که در تعداد همسر هیچ محدودیّتى وجود ندارد زیرا آیه اطلاق دارد و خداوند عدد خاصّى را بیان نفرموده است. (7)
چهار سال مدّت باردارى
أحمد حنبل معتقد است که دوران بار دارى بیش از چهار سال نیست، پس اگر مردى همسرش را طلاق دهد یا به میرد و آن زن با شخص دیگرى ازدواج نکند وپس از گذشتن چهار سال از وفات شوهر و یا طلاق، فرزندى به دنیا آورد، آن بچّه متعلّق به همان پدر خواهد بود و عدّه طلاق هم تمام مى شود. (8)
یک بچّه و چند پدر!!!!!
أحمد حنبل در فتوایى عجیب و غریب در مورد بچّه اى که دو نفر در باره وى ادّعاى پدرى داشته باشند مى گوید: اگر هیچ یک از آن دو نفر دلیل و مدرک قانع کننده اى نداشته باشند و یا دلیل و مدرک هر یک در تضادّ و مخالف دیگرى بود باید آن کودک را بر کسى که قیافه شناس است عرضه کنند پس اگر او تشخیص داد که یکى از آن دو پدر آن کودک است به آن یک نفر ملحق مى شود واگر تشخیص داد که هر دو نفر پدر کودک هستند به هر دو ملحق مى شود و از هر دو ارث مى برد و آن دو نفر هم از او ارث مى برند.
همچنین اگر بیش از یک نفر ادّعا داشته باشند، با تشخیص قیافه شناس به همه آنان تعلّق خواهد داشت. (9)
عجیب ترین فتوا
اگر شخصی دخترش را که در مشرق زمین است برای مردی که در مغرب زمین است عقد کند و پس از گذشت شش ماه این دختر صاحب فرزند شود. این فرزند از آن پدری است که در مغرب زمین زندگی می کرد. حتی اگر چند سال گذشته باشد و این مرد و زن هرگز به هم نرسیده و نزدیکی نکرده باشند.
و همچنین اگر کسى را از لحظه عقد ازدواج به مدّت پنج سال زیر نظر نگهبانان زندانى کنند، سپس آزاد شود و به منزلش برود و تعدادى فرزند در کنار همسرش ببیند همه آنان فرزندان وى خواهند بود اگر چه فرصت یک لحظه دیدار و ملاقات با همسرش را پس از عقد نداشته است. (10)
فتوا به حلال بودن زنا !
اگر مردى آلتش را در پارچه اى به پیچد سپس با زنى نزدیکى کند ومنى اش را داخل رحم نریزد، نه غسل بر او واجب مى شود و نه حدّ زنا، و ضررى به عباداتش هم نمى زند.
این سخن از شخصى است بنام عبد القاهر تمیمى که سُبکى نویسنده کتاب طبقات الشافعیّة او را پیشوایى بزرگ وجلیل القدر و دانشمندى که آوازه علمى اش گیتى را فرا گرفته و علوم ودانشش به خراسان حمل مى شد معرّفى کرده است.(11)
ابن نُجیم حنفى با یک درجه تخفیف همین فتوا را بگونه اى دیگر صادر کرده ومى گوید:
اگر مردى آلتش را در پارچه اى بپیچد و با زنى نزدیکى کند پس اگر احساس لذّت کند و حرارت و گرماى درون را لمس کرد حجّ او باطل مى شود، وگر نه ضررى نخواهد داشت. (12)
أبو حنیفه نیز گفته است: اگر مردى در برابر قرار داد ده درهم با مادرش ازدواج و نزدیکى نماید زناکار نخواهد بود و حدّ زناکار هم بر وى جارى نمى شود، و اگر مردى آلتش را در پارچه اى به پیچد و با زنى همبستر شود زناکار نیست و حدّ بر او جارى نمى شود. (13)
ازدواج پدر با دختر
فتواى امام مالک و به تبع او شافعى در حلال بودن ازدواج پدر با دخترش که از طریق غیر مشروع یعنى زنا به دنیا آمده باشد و همچنین با خواهر و دختر پسر و دختر دخترش که به همین روش به دنیا آمده باشند از فتواهاى نادر روزگار است و دلیلى که بر جواز آن نیز آورده است نادر تر از خود حکم و شنیدنى است.
وى مى گوید: به این دلیل نکاح جایز است که این پدر و دختر شرعاً با یکدیگر نسبتى ندارند و بیگانه هستند و چون از راه غیر مشروع متولّد شده است ارث نمى برد و نفقه او هم واجب نیست. (14)
ازدواج با محارم
از جمله فتواهاى نادر روزگار که مخالف قوانین ودستورات شرع مقدّس است فتاواى ذیل است که ابن قدامه نویسنده صاحب نام آن را نقل کرده و مى نویسد:
ازدواج با محارم مانند مادر و خواهر و خاله و عمّه وغیر آنان به اجماع علماى اسلام باطل است.
ولى دو تن از دانشمندان و فقیهان اهل سنّت یعنى أبو حنیفه وثورى گفته اند که اگر چنین ازدواجى همراه با عمل زناشویى صورت گرفت موجب حد نمى شود، چون ممکن است نزدیکى بجهت شبهه باشد یعنى خیال مى کرده است همسر خودش است ولى اشتباه کرده است.
همچنین ازدواجى که حرمتش اجماعى است مانند: انتخاب همسر پنجم با وجود داشتن چهار همسر یا ازدواج با زنى که شوهر دارد یا زنى که در عدّه طلاق یا وفات بسر مى برد یا زنى که سه دفعه طلاق داده شده است (بر مبناى فقه اهل سنّت) اگر هر یک از این موارد اتفاق افتاد ابوحنیفه مى گوید حدّ جارى نمى شود. (15)
مالک و شافعی فتوا داده اند: نکاح و ازدواج با دختر و خواهر و دختر فرزند و دختر برادر و دختر دختر جایز می باشد. (المغنی ابن قدامة 7/485)
بازهم مجوّزى براى زنا
اگر کسى زنى را به خدمت (اجاره) گرفت تا با وى زنا کند یا از زنان محرم خودش کام بگیرد و بداند این عمل حرام است حدّ زنا بر وى واجب مى شود.
ولى اگر از زنان محرم خودش یکى را به کنیزى بگیرد و با وى نزدیکى نماید فتواى درست آن است که حدّ بر وى واجب نمى شود. (16)
همچنین در فتوای یک از فقهای بزرگ اهل سنت و مفتی وقت مدینه منوره متوفای 212 ق, دوست و همنشین مالک رئیس فرقه مالکیه آمده است: اگر کسی پولی به زنی بدهد و با او زنا کند دیگر حدی بر او نیست ! (المحلی ابن حزم 11/251)
همین فتوا را ابوحنیفه داده است که: اگر زنی برای کاری اجیر شود و با او عمل زنا صورت گیرد و یا از اول برای زنا اجیر شود حدی بر هیچکدام از زن و مرد نیست ! (المحلی ابن حزم 12/196)
اقامه دو شاهد دروغ !
در کتاب الحیل از بخاری نوشته شده است که: بعضی گفته اذن ندهد دختر باکره خود را تا با او ازدواج نماید پس می تواند حیله (نقشه) بزند و دو شاهد دروغ اقامه کند بر اینکه آن دختر را با رضایت خود او عقد کرده است و به این جهت قاضی حکم کند به صحت نکاح او و حال آنکه شوهر می داند که شاهدان دروغ گفته اند. پس باکی برای او نیست که با آن دختر جماع کند و همین ازدواج صحیحی است. (صحیح بخاری8/62)
جواز زنا با زن خدمتکار
ابن ماجشون از فقیهان مالکى مى گوید: اگر کسى با زنى که خدمتکار اوست زنا کند حدّ شرعى بر او جارى نمى شود. (17)
ملحق شدن بچّه به پدر اگر چه با همسرش نزدیکى نکرده باشد
اگر مردى بازنى ازدواج کند و در همان مجلس عقد و در حضور شهود او را طلاق دهد سپس آن زن بعد از گذشتن شش ماه فرزندى به دنیا آورد أبو حنیفه گفته است آن بچّه متعلّق به همان مرد خواهد بود. (18)
تعصّب بى رحمانه
مشاهده برخى از فتواها اعتقاد ما را به عدم صداقت مدّعیان پیروى از سنّت رسول (صلى الله علیه وآله وسلم) بیشتر مى کند، از جمله فتواى بعضى از فقیهان پیرو مکتب فقهى أبو حنیفه است که در آن ازدواج مرد حنفى را با زن پیرو شافعى جایز نمى دانند و دلیل آن را این سخن امام شافعى دانسته اند که گفته است: إن شاء اللّه من مؤمن هستم.
از این سخن بوى شکّ و تردید به مشام مى رسد و معلوم مى شود که در عقیده اش محکم نبوده است. (19)
شیر گاو و گوسفند و فتواى خواهر و برادرى
به یاد داشته باشید که اگر چند نفر از شیر یک گوسفند استفاده کنند خواهر و برادر رضاعى مى شوند و داستان محرمیّت و حرمت ازدواج دامنگیرشان خواهد شد !
شاید در آغاز از شنیدن و خواندن این مطلب تعجّب کنید و به دنبال گوینده و صاحب این فتوا باشید، و او را شخصى مجهول و بى اطلاع از احکام و دستورات شرع به نامید.
ولى وقتى که گوینده این سخن شخصى مانند محمّد بن إسماعیل بخارى صاحب و نویسنده معتبرترین کتاب صحیح اهل سنت باشد تعجّب شما بیشتر و بیشتر خواهد شد.
این فتوا را سرخسى در کتاب مبسوط از قول بخارى نقل کرده و خودش به جنگ وى رفته و مى گوید: اگر دو پسر بچّه ازگوسفند و یا گاوى همزمان شیر به خورند حرمت رضاع و شیر خوارگى محقّق نخواهد شد، زیرا در رضاع و شیرخوارگى نسب شرط است و بین انسان و حیوان نسبتى وجود ندارد. بنا بر این خوردن شیر حیوان موجب تحقّق رضاع و حرمت چیزى نخواهد شد.
سپس مى گوید: همین فتوا سبب اخراج و تبعید بخارى از بخا را شد. (20)
جواز استمناء (خود ارضایی)
از مجاهد نقل شده که گفته است: آنانکه پیش از ما مى زیسته اند پسران جوانشان را به استمناء و همچنین دختران و زنان را به استفاده از وسیله اى براى خود ارضایى وادار مى کرده اند تا از زنا دورى کنند. (21)
ابن جریح از عمرو بن دینار نقل مى کند که گفته است: مانعى در جایز نبودن استمناء نمى بینم. (22)
ثورى از عبّاد از منصور از جابر بن زید أبی الشعثاء نقل کرده است که گفت: تو صاحب منى هستى هر کجا خواستى آن را بریز. (23)
ابن حزم گفته است: استمناء مرد همانند بازى کردن زن با فرجش مباح است وحرام نیست، سپس به دو آیه از قرآن استدلال مى کند ومى گوید: خداوند در این آیه فرموده است: (وقد فصّل لکم ما حرّم علیکم) و چون تفصیلى در باره استمناء نیامده است پس جایز است. و نیز در این آیه که فرموده است: (خلق لکم ما فی الأرض جمیعا). و در ادامه مى گوید: چون از مکارم اخلاق و فضایل نیست گروهى از آن اکراه داشته و گروهى آن را جایز دانسته اند. (24)
ابن مفلح (از علمای اهل سنت) می گوید: زن نیز مانند مرد می تواند چیزی شبیه آلت را برای خود استعمال کند. سپس ادامه می دهد: استمناء عبارت است از کاری که به واسطه آن منی از انسان خارج شود و امام احمد بن حنبل با وجود ورع و تقوایی که داشت این کار را جایز می دانست. چرا که اینکار خارج کردن مواد زائد از بدن است. لذا انسان می تواند هر وقت لازم بود اینکار را انجام دهد و اصل وریشه آن به حجامت و رگ زنی برمی گردد !!! (مغنی ابن قدامة 3/87)
پاک بودن منی !
شافعی (رئیس شافعیه) من را پاک می داند. به سبب آنکه خداوند در قران می فرماید: "ما بنی آدم را گرامی داشتیم." پس چگونه او را گرامی دارد در حالی که منی که اصل اوست نجس باشد. (سراج الوهاج ص603)
جواز نگاه کردن به عورت زن
نگاه کردن به عورت زن که در آیینه و یا آب منعکس شده باشد با انگیزه شهوت و لذّت بردن مانعى ندارد. (25)
زناشویى با همسر در برابر نگاه دیگران
ابن حزم مى گوید: اگر در سفر مردى با همسرانش در یک خیمه باشند و او با یکى از آنان نزدیکى کند در صورتى که عورتش پوشیده باشد این عمل مکروه است. ولى اگر عورتش مکشوف و در معرض دید باشد حرام. (26)
جواز استفاده زن از آلت مصنوعى
ابن قیّم جوزى مى گوید: اگر زنى شوهر نداشت و شهوت بر وى غلبه کرد بعضى از فقیهان ما گفته اند مى تواند از آلت مصنوعى استفاده نماید. (27)
آدم و حوا در بهشت معهود با در اختیار داشتن انواع نعمتها باید نسبت به نهى حضرت حق که به مصلحت آنان بود توجه خود را ادامه میدادند و از کسى که در مسئله سجده از فرمان خدا سرپیچى کرد حذر میکردند و به گفته هاى در ظاهر شیرین او و سوگندى که خود و خیانت را به لباس خیرخواهى پوشانید توجه نمى نمودند، ولى به سخنانش که بسیار چرب و پرجاذبه بود فریب خوردند، و وسوسه و ازلالش حالت حرص را در آنان برانگیخت و با گستردگى و فراوانى آن همه نعمت که اگر میلیونها سال از آن بهره میجستند تمام نمى شد ساختمان قناعت را تخریب و زمام وجودشان را به دست حرص سپرده به آن درخت نزدیک شدند و از میوه آن خوردند و در نتیجه دچار هبوط شدند.