سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بپرس و خودداری مکن و شرم مدار که این دانش را نه متکبّر و نه کمرو فرا نمی گیرند . [امام باقر علیه السلام ـ در پاسخ به پرسشهای ابو اسحاق لیثی ـ]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» تجسم عمل‏

 

 

 

به نظر میرسد نخستین دانشمند از دانشمندان و مؤلفین اسلامى که بحث تجسم عمل را برابر آیات قرآن و روایات مطرح کرده، و گفتههاى منکرین را دفع‏ نموده شیخ فلاسفه و رئیس حکما و مقتداى عارفان دانشمند بزرگ جناب شیخ بهاءالدین محمد عاملى معروف به شیخ بهائى است.

این انسان عالم و آگاه به معارف فرموده‏ «1»: تجسم اعمال در نشأهُ اخرویه در احادیث زیادى که خاصه و عامه روایت کردهاند وارد شده است.

و نیز بعضى از صاحبدلان فرموده اند «2»: مارها و عقربها و بلکه آتشهائى که در قیامت ظاهر میشدند عین همان اعمال زشت و اخلاق پست و عقاید باطل هستند، که در این نشأه دنیا دراین صورتها ظاهر شده و این چادرها را به سرکشیده اند، چنان که روح و ریحان و حورى و میوهها همان اخلاق پاکیزه و اعمال صالحه و اعتقادات حقه میباشند که در این جهان دراین شکل آشکار گردیده و با این اسمها نامیده شده اند، زیرا که حقیقت واحده با اختلاف مواطن صورتهاى مختلفه مییابد، و درهر جائى با زیورى آراسته شده، و در هر نشئهاى با طرزى پیراسته گردد.

سپس این مرد بزرگ میگوید: اهل تحقیق گفتهاند که اسم فاعل لمحیطة در آیه شریفه:

یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ: «3»

کافران و مجرمان و منکران و مشرکان شتاب و عجله درآوردن عذاب را از تو میخواهند درحالى که مسلماً دوزخ بر کافران احاطه دارد.

به معناى آینده و استقبال نیست تا به طورى که مفسرین از اهل ظاهر گفته اند: معنا این باشد که دوزخ در آینده در نشأة آخرت آنان را احاطه خواهد کرد، بلکه به معناى حقیقى خود که زمان حال است میباشد زیرا که اخلاق و اعمال و اعتقادات زشت ایشان در همین نشأ دنیا آنان را احاطه کرده و وجودشان را فراگرفته است، و اینها همان دوزخ هستند که در آینده به صورت آتش و عقربها و مارها آشکار خواهد شد.

با همین حقیقت آیه شریفه:

الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً: «4»

آنان که اموال یتیمان را از روى ظلم و ستم میخورند، جزاین نیست که در شکمهاى خود آتشى را میخورند.

بسنج و قیاس کن، مقصود این نیست که مردم پاداش اعمال خود را که ماهیتاً غیراز اعمال است مییابند، بلکه این است که خود اعمال را مییابند که با صورت آخرتى آشکار شده و به شکل دوزخ و عذابهایش رخ نموده است و آیه شریفه:

فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ: «5»

پس امروز به هیچ کس ستم نمیشود و پاداش داده نمیشوید جز اعمالى را که هموراه انجام میدادید.

و در احادیث نبویه که شمارهاش زیاد است آمده:

«الذى یشرب فى آنیة الذهب والفضة انما یجر جرفى جوفه نارجهنم:» «6»

کسى که در ظرف طلا و نقره میآشامد، همانا به اندرون خود آتش دوزخ فرو میریزد.

و فرموده:

«الظلم ظلمات یوم القیامة:» «7»

ستمگرى، تاریکیهاى روز قیامت است.

و فرموده:

«الجنة قیعان وانّ غراسها سبحان الله و بحمده:» «8»

بهشت دشتهاى بزرگى است و کِشت آن سبحان الله و بحمده است.

در آیه مورد تفسیر دربخش:

کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ: «9»

باید گفت باتوجه به همه مطالب گذشته در رابطه با معناى عمل و تجسم آن در قیامت معناى آیه کریمه این است که: اهل ایمان که عمل صالح انجام دادهاند در بهشت اعمال صالح گذشته خود را که در دنیا انجام دادهاند میبینند که با حقیقت خودظهور نموده و به صورت لذتى ابدى و سرورى دائمى و نعمتها و رزقهاى همیشگى نمایان گردیده است، و در عین حال شباهت خود را هم به اعمال دنیوى گذشته محفوظ داشته چنان که میفرماید:

وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً.

و به عبارت دیگر میبینند که مواد خوراکى و نعمتهاى پاک و حلالى که براساس خواسته خدا از سفره جهان گرفتند و ساختمان بدن را ساختند، سپس آن بدن پاک و پاکیزه را در اعمال صالح برپایه نیت پاک که عبارت بود از طاعت‏ رب و خدمت به خلق هزینه نمودند و به نقطه قبولى حق رسید تبدیل به بهشت و همه نعمتهاى آن شده است پس با سرور و خوشحالى میگویند: این همان است که از پیش یعنى در دنیا روزى ما شده بود، و درآن جایگاه عنبرسرشت است که رزق و روزى، و انواع میوهها و نعمتهاى گوناگون که شباهت به روزى گذشته آنان دارد به آنان عنایت میشود.

در تأیید مطالب بالا باید به این دو آیه شریفه استناد کرد:

إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ (13) وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ: «10»

یقیناً نیکوکاران در بهشتى هستند و مسلماً بدکاران در دوزخى قرار دارند.

این بهشت ناشناخته «نعیم بدون الف ولام معرفه» و این دوزخ ناشناخته «جحیم بدون الف ولام معرفه» که بنابر ترکیب ادبى آیه و مفهوم آن هم اکنون مردمان درآنها هستند چه چیزند و درکجا قرار دارند؟ ظاهراً هیچ پاسخى به این پرسش بهتر از این نمیتوان یافت که این بهشت و دوزخ در هر کجا که مردم هستند، میروند، میآیند، عمل میکنند، نیکى مینمایند، بدى و زشتى انجام میدهند میباشند، و همین اعمال نیک و بد ما نعمتهاى بهشت و عذابهاى دوزخاند.

چیزى که هست این اعمال زیبا و زشت ما که نسبت به عالم آخرت که عین حقیقت است چون خواب و رؤیائى بیش نیست، وقتى تأویل و تحقق و ظهور مییابند مانند رؤیاى صددرصد صادقانه‏اى که تعبیرش در خارج از خواب و در عالم بیدارى وقوع یافته باشد درشکل نعمتهاى بهشتى و یا به صورت نکبتهاى دوزخى پدیدار میگردند و این بهشت ناشناخته در دنیا و دوزخ نکره تغییر یافته و بهشت آخرتى و دوزخ حقیقى ابدى میگردند.

روى این حساب بهترین نمونه در این دنیا براى اثبات تجسم اعمال همین تأویل و تحقق و ظهور واقعى رؤیاها در بیدارى است، که باید اذعان و اعتراف کرد برگشت اعمال دنیوى به مواد آخرتى مانند برگشت موجودات رؤیائى به موجودات زمان بیدارى است، چنان که در ابتداى سوره یوسف آمده که به پدر بزرگوارش گفت:

یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ: «11»

پدرم در رؤیا یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم که به من در حال کرنش هستند.

آیه با صراحت میفهماند که: یازده ستاره و خورشید وماه صورت رؤیائى برادران و پدرومادر یوسف هستند و یک حقیقت در دو نشأه دو صورت پیدا کرده است، در رؤیا به صورت ستارگان و خورشید و ماه، در بیدارى به صورت برادران و پدرومادر یوسف.

سالها گذشت و آنچه که در رؤیا وقوع یافته بود در بیدارى هم وقوع یافت و حقیقت کرنش ستارگان و خورشید و ماه تغییر صورت داد و به شکل حقیقى کرنش برادران و پدرومادر درآمد چنان که خداى مهربان میفرماید:

وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا: «12»

همه براى او کرنشکنان افتادند، یوسف گفت: پدرم این است ظهورعینى رؤیاى پیشین من که پروردگارم آن را ثابت و حق گردانید.

باز مؤید این حقیقت که برگشت اعمال دنیوى به آخرتى مانند برگشت موجودات رؤیائى به موجودات زمان بیدارى است آیات و روایات زیادى است که میگویند: حقیقت زندگى و زندگى حقیقى زندگى آخرتى است و زندگى دنیوى در برابر آن بازیچه و رؤیائى بیش نیست:

وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ: «131»

این زندگى جز سرگرمى و بازیچه‏اى نیست و بیتردید اگر بدانند البته خانه آخرت زندگى واقعى و حقیقى است.

از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده است:

«الناس ینام فاذا ماتوا انتبهوا:» «14»

مردم خوابند، آنگاه که مردند بیدار میشوند.

و از حضرت سجاد (ع) روایت شده است:

«الدنیا سنات والآخرة یقظة ونحن بینهما اضغاث احلام:» «15»

دنیا خوابهاى سبکى است و آخرت بیدارى است و ما در این میان مشتى رؤیاهاى پریشانیم.

در هرصورت آیه مورد تفسیر در قسمت:

کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً.

دلالت صریح برتجسم اعمال دارد و این که جزاى خوبان و پاداش نیکان همان اعمال صالح آنان و اعتقادات حقه ایشان است که در قیامت عیناً به صورت بهشت و نعمتهایش ظهور میکند، و کیفر پلیدان و مجرمان و کافران هم عیناً اعمال زشت خود آنان است که به صورت دوزخ نمایان میشود.

علامه بزرگ مرحوم شیخ محمدحسین آل کاشف الغطاء در کتاب باارزش الفردوس الاعلى‏ «16» درباره تجسم اعمال براساس آیات و روایات بدون این که هم چون برخى از فلاسفه اسلامى گرفتار تأویل و توجیه آیات گردد یا تقدیرى براى آیات در نظر بگیرد، محکم و استوار میفرماید:

نه فقط این صورتهاى محسوس برگشت و عودت مینمایند، بلکه حتى حقیقت و جوهر اعمال و صفات و ملکات و هرعمل خیروشر برتو عود نموده درپیش تو میایستند، سخن چینى عقربى است که نیشت میزند، و بدگوئى مارى است خبیث که تو را میگزد، و غیبت کردن گوشت میته‏اى است که آن را میخورى و هر جنایت که اعضا و دست و زبانت انجام میدهد چنین است، و مانند این است هر عمل نیک و احسان و عبادتى که آن را به صورت زیبائى میبینى و مییابى.

وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً: «17»

در قیامت آنچه را که در دنیا انجام دادهاند حاضر مییابند.

إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ: «18»

جزاین نیست، آنچه را همواره انجام میدادید همان را پاداش خود مییابید.

به طورى که برخى از مفسران خیال کردهاند در این گونه آیات نه حذفى است نه تقدیرى که گفته شود جزاى عمل را حاضر میبینند، یا جزاى آنچه را انجام دادهاند مییابند، بلکه آنچه را به عنوان جزا مییابند خود عمل است، چنان که در حدیث آمده: خداى عزوجل در قیامت به بندگان میفرماید:

«اعمالک ردت الیکم:» «19»

اعمالتان به شما برگردانیده شده ولى با جوهر و حقیقت آنها، وهرچه دراین دنیا هست مجازات و حقیقت آنجاست، این است معناى آنچه شنیده‏اى و یا میشنوى که اعمال تجسم مییابند.

جبرئیل در موعظه‏اى به پیامبراسلام گفت:

«واعمل ماشئت فانک ملاقیه:» «20»

آنچه را خواهى انجام ده، بیتردید آن را دیدار خواهى کرد.

از امیرالمؤمین (ع) روایت شده:

«ما من احد اودع قلبا سروراً الاوخلق الله له من ذلک السرور لطفا، فاذا نزلت به نائبة جرى الیها کالماء فى انحداره حتى یطردها عنه کما تطرد غریبة الابل:» «21»

هرکس به دلى شادى رساند خداوند از آن شادى لطفى میآفریند، هرگاه مصیبتى به او رسد مانند آبى که در سرازیرى روان باشد به سوى آن مصیبت روان میگردد تا آن را از وى براند همان گونه که شتر بیگانه رانده میشود.

در پایان این بحث قرآنى لازم است به این نکته توجه داده شود که: اگر کسى بگوید: «لفظ جزاء و مشتقات» آن در آیات کریمه قرآن مانند: جَزاءً وِفاقاً (26) جَزاءً مِنْ رَبِّکَ‏

زیاد آمده که دلالت میکند جزاى عمل غیراز خود عمل است، درپاسخ باید گفته شود: چون عمل دنیوى به صورت دنیویاش به عامل نمیرسد بلکه باطن و حقیقت عمل پس از آن که خود را بروز میدهد و تغییر شکل داده به او میرسد لذا صحیح است که گفته شود عین عمل به او رسید، منتها به صورت بهشت یا دوزخ، و نیز صحیح است گفته شود: جزاى عمل خود را با عین عمل یافت یا این که عمل خود را به عنوان جزا دریافت کرد.

اگر درآیات کریمه قرآنیه آمده: بهشت جزاى نیکان و دوزخ کیفر بدان است به این معنا نیست که ماهیت جزا و کیفر باعمل دو ماهیت است بلکه جزا همان اعمال انجام گرفته در دنیاست که در آخرت به صورت بهشت یا دوزخ ظهور میکند و در حقیقت مصالح بهشت و جهنم و مواد ساختمان هردو اعمال و صفات و اخلاقیات و عقاید انسان است دراین زمینه صدها روایت استوار و محکم وارد شده که از باب نمونه به بخشى از آنها اشاره میشود:

پیامبر اسلام میفرماید:

«لما اسرى بى الى السماء دخلت الجنة فرأیت فیها قیعاناً بقعا من مسک و رأیت فیها ملائکة یبنون لبنة من ذهب ولبنة من فضة و ربما امسکوا، فقلت لهم مابالکم ربما امسکتم؟ فقالوا حتى تجئینا النفقة، قلت وما نفققکم؟ قالوا قول المؤمن: سبحان الله والحمدالله‏ و لا اله الا الله و الله اکبر فاذا قالهن بنینا و اذا سکت و امسک امسکنا:» «22»

«علیک بالصلاة فان آخر ما اوصى به رسول الله و حث علیه الصلاة».

آیا حورعین از مخلوق دنیاست یا مخلوق بهشت فرمود: چه کار با این دارى برتوباد به نماز، زیرا آخرین چیزى که پیامبر به آن سفارش فرمود و برآن ترغیب کرد نماز بود.

در حدیث آمده:

«ان موسى اوحى الله تعالى الیه ان قم فى ظلمة اللیل اجعل قبرک روضة من ریاض الجنة:» «23»

خداى متعال به موسى وحى فرستاد که: در تاریکى شب برخیز تا قبرت را باغى از باغستانهاى بهشت گردانم.

با توجه به آیات قرآن و روایات متین و استوار این معنى براى ما روشن میشود که دنیا مزرعه آخرت و انسان دراین مزرعه زارع، و حبه و دانه او عقاید و اعمال اوست، آنچه را در این مزرعه بیفشاند بدون تردید آن را همراه با نمو و رشد و بقاء و دوام درآخرت درو میکند.

از رسول اسلام روایت شده است:

«الدنیا مزرعة الآخرة:» «24»

دنیا کشتزار آخرت است.

و نیز آن حضرت فرمود: هنگامى که مرا به معراج بردند ابراهیم خلیل نزد من آمد و گفت: امتت را فرمان ده که از کشت بهشت زیاد بکارند چون زمینش با وسعت و خاکش نیک است گفتم: کشت بهشت چیست؟ گفت: «لاحول ولاقوة الابالله» «25» و نیز آن حضرت فرمود:

«اربى الربا الکذب:» «26»

رباترین ربا دروغ است.

یعنى دروغ از تمامى گناهان بیشتر بزرگ میشود و زیادتر میروید.

اگر دنیا و آخرت را جهان واحد ممتّدى در نظر بگیریم و آن را به زندگى کنونى تشبیه نمائیم خواهیم دید که آن جهان بزرگ یعنى آخرت مانند این جهان کوچک داراى چهار فصل است.

نخست همین زندگى ناپایدار کنونى است که بجاى فصل پائیز است، زیرا که هنگام شخم کردن و بذرافشاندن و آبیارى کردن با انجام دادن اعمال است.

بخش دوم آن که عالم برزخ است و انسانها باکفن سپید به خواب سنگین مرگ فرو میروند به جاى فصل زمستان جهان بزرگ و فصل برف آن است.

قسمت سوم که موقع بعث و زنده شدن و سراز خاک بیرون آوردن است بهار آن است که افراد انسان با اعمال خود مانند گلهاى رنگارنگ ویا خارهاى خوفناک از قبرها بیرن میآیند.

بخش آخرهم که مردم اعمال خویش را دریافت میدارند و با آنها زندگى نوینى را آغاز میکنند یا در فردوس برین یا دوزخ سوزان به منزله تابستان است. «27» جلال الدین رومى در کتاب مثنوى در دفتر سوم زیرعنوان جواب حمزه مرخلق را در رابطه با تجسم عمل میگوید:

اى دریده پوستین یوسفان ‏

گرگ برخیزى ازاین خواب گران گشته گرگان یک به یک خوهاى تو جمیدرانند ازغضب اعضاى تو خون نخسبد بعدمرگت در قصاص جتومگو که مُردم و یابم خلاص این قصاص نقد، حیلت سازى است پیش زخم آن قصاص این بازى است زین لعب خوانده است دنیا را خدا کین جزا لعب است پیش آن جزا و در دفتر چهارم زیرعنوان ادوار و منازل خلقت درباره تجسم اعمال در قیامت میفرماید: چون به امرتوست اینجا این صفات

پس درامر توست آنجا آن جزاست ججچون زدستت زخم برمظلوم رفت جآن درختى گشت ازآن ز قوم رست جچون زخشم آتش تودر دلها زدى مایه نار جهنم آمدى جآتشت اینجا چوآدم سوز بود جآنچه از وى زاد مرد افروز بود آتش تو قصد مردم میکند جنار کزوى زاد و بر مردم زند آن سخنهاى چومار و کژدمت مار و کژدم گشت و میگیرد دُمت اولیا را داشتى در انتظار         انتظار رستخیزت گشت یار  وعده فردا وپس فرداى تو انتظار حشرت آمد واى تو منتظرمانى درآن روز دراز   درحساب و آفتاب جانگداز خشم تو تخم سعیر دوزخ است جهین بکش این دوزخت راکین فخاست‏

 

پی نوشت ها:

 

______________________________
(1)- اربعین، ص 255 توضیح حدیث، 40.

(2)- اربعین، ص 256 و 257.

(3)- عنکبوت، آیه 54.

(4)- نساء، آیه 10.

(5)- یس، آیه 56.

(6)- تبدل نیرو به ماده، 143.

(7)- تبدل نیرو به ماده، 143.

(8)- تبدل نیرو به ماده، 143.

(9)- بقره، آیه 25.

(10)- انفطار، آیات 14- 13.

(11)- یوسف، آیه 4.

(12)- یوسف، آیه 100.

(13)- عنکبوت، آیه 64.

(14)- نورالابصار، ص 74.

(15)- ارشاد القلوب، 108.

(16)- ص 269.

(17)- کهف، آیه 49.

(18)- طور، آیه 16.

(19)- شرح دعاى عدیله، سبزوارى، ص 170.

(20)- وسایل، ج 1، ص 14؛ وافى کتاب صلاة، ص 21.

(21)- نهج البلاغه، حکمت 257.

(22)- ارشاد القلوب، 111.

(23)- سفینة البحار، ج 2، ص 46.

(24)- مجموعه ورام، 183.

(25)- سفینة البحار، ج 2، ص 312.

(26)- من لایحضره الفقیه، ح 579.

(27)- این قسمت و بخشى از قسمت هاى قبل در رابطه با عمل و تجسم آن از کتاب تبدل نیرو به ماده با اندکى تصرف درعبارات و اضافه کردن بخشى از مباحث به وسیله خود استفاده گردیده است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/2/22 :: ساعت 8:9 صبح )
»» پاداش صبر

 

 

 

خداوند عالم در اولین آیات نازل شده بر پیامبر اکرم(ص) به او فرمود: «برای پروردگارت صبر کن»! و آن حضرت در مسیر ارشاد انسانها و بطور کلی اجرای امر رسالت الهی، صبر عظیمی به کار می بست و در نتیجه مشکلات فراوان بوجود آمده را از میان برمی داشت. در آیات دیگری هم آن حضرت مأمور به صبرشده است.

خداوند عالم پاداش صبر عظیم رسول خدا(ص) را به او عطا کرد و آن عبارت بود از گرایش گروه گروه انسانها به دین خدا.

صبر برای پروردگار در خاندان و فرزندان رسول خدا(ص) یعنی اهل بیت(ع) نیز جریان داشت. چون آنان وارث حقیقی و کامل علم، صفات و اخلاق کریمانه آن حضرت بودند. در این راه رفتارهای قهرمانانه ای از آنان ظهور می کرد که موجب شگفتی ها و تحسین زیادی شده است. یکی از موارد حادثه ای است که موجب نزول سوره انسان شد و آن حادثه به این صورت نقل شده است:

حسن و حسین(ع) در سنین کودکی مریض شدند. رسول خدا(ص) با چند نفر از مؤمنان به عیادت آنان رفتند. آنان به امام علی(ع) گفتند: خوب است جهت بهبودی فرزندانت نذری کنی!

امیرالمؤمنین علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) جهت بهبودی حال آنان، نذر کردند که سه روز روزه بگیرند. حال حسن و حسین(ع) بهبود یافت و اثری از مریضی در آنان نماند. امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) جهت وفای به نذر خود روزه ها را شروع کردند. و آن دو کودک هم به آنان پیوستند، چون آنان فرزندان آن پدر و مادر بزرگوار بودند و اخلاق و صفات کریمانه والدین در همان سنین کودکی در آنان نفوذ کرده بود.

غروب روز اول جهت افطار مقدار اندکی نان جو که ارزان ترین و ساده ترین غذای آن روزگار بود، فراهم شده بود. گفته اند: غذای آن شب و دو شب بعد، از مقداری جو که نتیجه کار امام علی(ع) بود، تهیه شد. و بعضی ها گفته اند که آن حضرت آن مقدار مواد غذایی را از کسی قرض کرده بود تا بعداً برای او در مقابل آن قرض، کاری انجام دهد!

غذای اهل بیت رسول اکرم(ص) همیشه ساده، اندک و ارزان قیمت بود، چون در آن زمان عده ای از مردم فقیر و گرسنه بودند. آنان فقرا و نیازمندان و گرسنگان را بر خود ترجیح می دادند. این نوع رفتار از عظمت روحی و کرامات نفسانی آن خاندان بزرگوار یعنی امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) و فرزندان آنان حکایت دارد. امام علی(ع) انسانی بسیار فعال بود. بطوریکه در طول عمر با برکت خود، یک هزار برده را خرید و آزاد کرد. او درخت می کاشت، نخلستانهایی ایجاد می کرد، چاه های آب احداث می کرد و آنها را وقف فقرا و نیازمندان می کرد. پس او نباید در این صورت فقیر باشد. و برای او ایجاد وسایل رفاه برای خودش و خانواده اش امکان پذیر بود. اما روح باعظمت او تنها با رفاه افراد خانواده اش قانع نمی شد. او تمام فقرا و نیازمندان و کودکان یتیم را اعضای خانواده خود حساب می کرد.

باری سفره ای ساده پهن شده بود که مسکینی بر در خانه آمد و از آنان طعام خواست. امیرالمؤمنین علی(ع) با توافق اعضای خانواده اش آن غذای اندک را به آن مسکین عطا کرد. خود او و اعضای خانواده اش فقط مقداری آب نوشیدند و گرسنه خوابیدند!

روز دوم هم روزه گرفتند و هنگام افطار مثل شب قبل اندکی نان جوین تهیه شد. کودک یتیمی به در خانه آن حضرت آمد و از آنها طعامی خواست. بلافاصله آن خاندان کریم غذای آن شب خود را هم به آن کودک یتیم بخشیدند و برای دومین شب خود گرسنه ماندند. گرسنگی آنها شدید شد، اما مگر با وجود طبع بلند و روح باعظمت کار دیگری می توانستند انجام دهند؟

شب سوم نیز، مثل شبهای قبل روزه گرفتند و وقت افطار اسیری به در خانه آمد. و از آنان غذا خواست و آنان غذای آن شب خود را هم مثل شبهای قبل به آن اسیر دادند و برای سومین شب، گرسنه خوابیدند. گرسنگی آنان بسیار شدید بود. صبح روز چهارم امیرالمؤمنین علی(ع) دست دو کودک خود را گرفت و به حضور رسول خدا(ص) رفت.

آن دو کودک از شدت گرسنگی رنگشان زرد شده بود و می لرزیدند. رسول خدا(ص) از دیدن آنان بشدت اندوهگین شد و اشک در چشمان مبارک او حلقه زد و همراه آنان به خانه آن حضرت آمد. دید دخترش حضرت فاطمه زهرا(س) مشغول عبادت است. وضعیت چشمان دخترش از شدت گرسنگی او حکایت داشت. رسول خدا(ص) از وضعیت آنان شدیداً متأسف شد. در همان حال پیک پروردگارش ـ جبرئیل امین ـ به حضورش نازل شد و سوره انسان را برای او آورد و گفت: پروردگارت به جهت داشتن چنین خاندانی به تو تهنیت می گوید!!

خداوند پاداش آن صبر عظیم را با نزول سوره ای اعلام کرد و فرمود:

«وَجَزایهُم بِما صَبَرُوا جَنّة و حَریراً؛ و به آنان بهشت و لباس حریر مخصوص بهشت را پاداش داد». (سوره انسان، آیه 12) و در آیات بعد اوصاف دیگر بهشت و نعمت های آن را بیان فرمود. آنان جهت رضای پروردگار خود، آن صبر عظیم را از خود نشان دادند و در اثر آن عمل متعالی، چهره بسیار زیبای عشق به انسانها که ارزشمندترین مخلوقات خداوند هستند را با انفاق در راه خدا و ایثار به دیگران آشکار کردند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/2/22 :: ساعت 8:7 صبح )
»» عشق و عقل، این یا آن؟

 

 

عاقلان نقطه پرگار وجودند، ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

بحث ارتباط عقل و عشق از مباحث شیرینی است که در ادبیات فارسی و عرفان اسلامی درباره آن بسیار سخن گفته شده است .

در این باره سه نظر عمده در میان متفکران و عارفان مسلمان دیده می شود:

1 . برخی از متکلمان و فلاسفه اصالت را به عقل می دهند . در نظر این گروه، تنها ارزشی که انسان را به سرمنزل مقصود می رساند عقل است و عشق سخنانی موهوم وخیالاتی باطل است که به علت سوء مزاج بر انسان عارض می شود . اگر هدف معرفت الاهی و عبادت است، عقل تنها ابزار شناخت و بندگی به شمار می آید و عشق گم کردن راه است . (1)

2 . برخی از عرفا اصالت را به عشق می دهند و بر این اعتقادند که عشق به معنای فنا در معشوق است و با منفعت و منطق منفعت طلبانه که راه عقل شمرده می شود سازگار نیست; بنابراین، «عقل را با عشق دعوی باطل است » ; زیرا عقل پای بند انسان است و عشق رها شدن از این پایبندی ها . (2)

3 . در مقابل این دو گروه ی عرفای محقق و حکمای عارف قرار دارند معتقدند عقل و عشق منافی هم نیستند، ارتباطی تنگاتنگ دارند و انسان برای رسیدن به مقصود نهایی (لقاء الله) به هر دو نیازمند است .

صراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد

به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است

حاشا که من به موسم گل ترک می کنم

من لاف عقل می زنم این کار کی کنم

مشورت با عقل کردم گفت: حافظ می بنوش

ساقیا می ده به قول مستشار مؤتمن

(حافظ)

برای روشن شدن ارتباط و مصاف عقل و عشق و تبیین دلیل نظریه ها، تعریف عقل و عشق ضرورت دارد .

عقل چیست؟

شاید این ادعا صحیح باشد که تعریف هیچ واژه ای به اندازه تعریف عقل مشکل نیست; زیرا پی بردن به حقیقت عقل بسیار مشکل است . در طول حیات بشری تعاریف مختلفی از عقل ارائه شده است که چه بسا در مقابل هم قرار دارند . به هر حال، در نظر متفکران اسلامی، عقل به دو بخش نظری و عملی تقسیم می شود . عقل نظری عبارت است از قوه ای در آدمی که به واسطه آن تفکر می کند و سخن می گوید و مطالب را از هم تمیز می دهد; (3) به عبارت دیگر، عقل نظری قوه درک کلیات است . عقل عملی قوه تدبیر زندگی و سعادت اخروی یا قوه تمیز خوب و بد است . عقل به این معنا دو مرتبه دارد: یکی آنچه فقط به تدبیر امور زندگی دنیوی می پردازد و عقل مصلحت اندیش (فردی یا جمعی) است و از نظر حکمای ما، به تبع قرآن و حدیث، عقل بدلی، نیرنگ و شیطنت است . (4) نه عقل حقیقی; و دوم عقل ایمانی که شهوات و تمایلات باطل را در بند می کشد و سعادت دنیوی و اخروی انسان را حاصل می کند .

عقل ایمانی چو شهنه عادل است

پاسبان و حاکم شهردل است . . .

عقل در تن حاکم ایمان بود

که ز بیش نفس در زندان بود . . .

عقل ضد شهوت است ای پهلوان

آنکه شهوت می تند، عقلش مخوان

(مولوی)

بنابراین، در یک نگاه کلی، عاقل کسی است که دارای قدرت فهم و تجزیه و تحلیل است; عنان زندگی خود را به دست عقل داده و شهوات و نفسانیت را در بند کرده است . (5)

عشق چیست؟

عشق از ماده «عشق » بر گرفته شده است و در عربی نام گیاهی است که به هر چیز برسد در آن می پیچد; آن را تقریبا محدود و محصور می کند و در اختیار خود قرار می دهد . این گیاه در فارسی پیچک خوانده می شود . در انسان حالت محبت شدید که او را منحصرا متوجه محبوب می کند، نوعی یگانگی بین فرد و محبوبش به وجود می آورد و همه چیز فرد را در اختیار محبوبش قرار می دهد، عشق خوانده می شود . (6)

عشق دو مرتبه دارد: یکی عشق مجازی که شاید ترجمه آن به دلبستگی مناسب تر باشد; یعنی عشقی که نفسانی و غریزی است و با رسیدن به معشوق و مقصود و اطفای غریزه خاموش و ساکت می شود; و دیگر عشق حقیقی و روحانی که روح انسان و حقیقت انسان با آن همراه است; زیرا انسان عاشق خدا است و همواره می خواهد با او متحد شود; و این همان معنای فنا فی الله است، (7)محی الدین ابن عربی در تعریف عشق می نویسد: «العشق و هو افراط المحبة و کنی عنه فی القرآن «بشدة الحب » فی قوله الذین آمنوا اشد حبا لله و هو قوله «قد شفقها حبا» ای صارحبها یوسف علی قلبها کالشفقان و هی الجلدة الرقیة التی تحتوی علی القلب فهی ظرف له محیطة (8) ; عشق عبارت از افراط در محبت است و قرآن از آن به محبت شدید یاد کرده است: «الذین امنوا اشد حبا لله »(9) (کسانی که ایمان آوردند، شدیدترین محبت را به خدا دارند) و [همچنین از آن به شفاق (پرده دل) و حالت شیفتگی و جنون] یاد کرده است; [در قصه علاقه زلیخا به یوسف] می فرماید: «قد شقفها حبا (10) (عشق این جوان [یوسف] در اعماق قلب او [زلیخا] نفوذ کرده است) و معنای آن به این است که حب همانند پرده و پوسته ای نازک قلب زلیخا را در برگرفت و بر آن محیط گشت .

عشق قهار است و من مقهور عشق

چون قیر روشن شدم از نور عشق

عرفا فقط عشق حقیقی را عشق می دانند که همان فنای فی الله و عشق به معشوق حقیقی است و هیچ گاه خاموش نمی شود . هر دو تعبیر عشق در روایات ما آمده است . در عشق مجازی که شدیدا انکار و تقبیح شده، روایات متعدد است; برای مثال امام صادق (ع) درباره عشق سؤال شد، فرمود: «دل هایی که از یاد خدا خالی است، خداوند دوستی دیگری را به آن ها می چشاند .» (11)امیرمؤمنان (ع) نیز فرمود: «عشق بیماری است که نه اجر دارد و نه بدل .» (12)

درباره عشق حقیقی و ممدوح در روایات آمده است: «قال رسول الله (ص) افضل الناس من عشق العبادة فعانقها و احبها بقلبه و باشرها بجده; با فضیلت ترین مردم کسی است که به عبادت عشق می ورزد و دست به گردن آن می آویزد و آن را با قلبش دوست دارد و با بدنش به آن اقدام می ورزد . . . .» (13) روشن است که عبادت وسیله تقرب به معبود است و عشق به عبادت مقدمه عشق به معبود .

البته رسیدن به کنه عشق حقیقی و بیان آن امکان ندارد . بنابراین، ادبیات عرفانی به تمثیل روی آورده و کوشیده است با بیان تمثیلی شمه ای از آن حقیقت را بازگو کند .

هر چه گویم عشق را شرح و بیان

چون به عشق آیم خجل مانم از آن

(مولوی)

مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست

حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد

بشوی اوراق اگر همدرس مایی

که علم عشق در دفتر نگنجد

(حافظ)

«ای درویش، از عشق حقیقی - آن چنان که حق عشق است - نمی توانم نوشت، که مردم فهم نکنند و کفر دانند; اما از عشق مجازی چیزی بنویسم تا عاقلان از این جا استدلال کنند .» (14)

مصاف عشق و عقل

به نظر می رسد، با روشن شدن تعریف عقل و عشق، نظر دقیق تر به ارتباط آن ها ممکن گردیده است . می توان این بحث را در چهار بند خلاصه کرد:

1 . اگر منظور از عقل، عقل بدلی باشد که تمام توجه اش دنیا و زندگی دنیوی است، این عقل مصلحت اندیش را با عشق کاری نیست; از بن با آن مخالف است و آن را فقط خیالات عاشقانه و هوس های جوانی می پندارد; اما منظور عرفا و حکمای ما از عقل این عقل نیست; زیرا این عقل در حقیقت بی عقلی بزرگ است .

2 . اگر منظور از عشق، عشق مجازی یعنی دلبستگی به شهوات و نفسانیت و غرائز است، عقل خدابین و ایمانی چنین عشقی را محکوم می کند; زیرا عقلی که رو به سوی خدا دارد، تسلط شهوت بر انسان را نمی پسندد; مخصوصا اگر شهوت به حد افراط برسد .

3 . اگر منظور از عقل، عقل متعارف ایمانی و مراد از عشق، عشقی حقیقی و فنای فی الله باشد، این دو در مراحلی درگیری دارند; زیرا عقل دربند منفعت آدمی است و تمام اعضا و جوارح آدمی را به بند منفعت طلبی خود در می آورد; و عشق که عبارت از ایثار و از خودگذشتگی و فداکاری در راه معشوق است، به هیچ وجه با خودمحوری سازگار نیست .

عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده

به جز از عشق تو باقی همه فانی دانست

ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی

ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست .

راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست

آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

ما را ز منع عقل مترسان و می بیار

کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است

کس آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

امثال این تعبیرات در اشعار فارسی فراوان است; زیرا کار عقل مصحلت اندیشی و مصلحت طلبی است و کار عشق از خود بی خود شدن . عرفا کاملا منکر عقل متعارف نبوده، آن را مانند چراغ و نردبان برای ترقی در عالم معنا لازم می دانند; البته وقتی انسان به بالا رسید، دیگر به آن نیاز ندارد; به عبارت دیگر، در مرحله اول لازم است و در مراحل بالاتر حجاب و زیان . سعدی در این باره می گوید: «عقل با چندین شرف که دارد نه راه است بلکه چراغ راه هست، و اول راه ادب طریقت است و خاصیت چراغ آن است که به وجود آن راه از چاه بدانند و نیک از بد بشناسند و دشمن از دوست فرق کنند و چون آن دقایق را بدانست برین برود که شخص اگر چه چراغ دارد تا نرود بمقصد نرسد .» (15)

عرفان رهروان راه عشق را دعوت می کند از استدلال های خشک و خسته کننده که چه بسا ره به جایی نمی برد، لحظه ای فاصله بگیرند و گوش و چشم خود را به حقایق ازلی و ابدی عالم باز کنند . تلاش عرفان باز کردن راه شهود است . شهود معنوی که آمد و روح صیقل خورد، حظ روحی حاصل می شود و خدا بنده اش را به آن مسیری که لازم انسانیت او است، سوق می دهد; زیرا در ورای قیل و قال ها حقیقتی وجود دارد که نیاز است از آن سخن گفته شود; و آن معرفت عشقی است که حکمت به معنای حقیقی کلمه است و اگر کسی به آن (عرفان) راه نیابد، حقیقت درونی خود را نشناخته است . در روایات ما به این مساله اشاره رفته است . امام صادق (ع) می فرماید: «بندگان سه گروهند: گروهی خدای عزوجل را از ترس عبادت می کنند، آن بندگی بردگان است . گروهی خدای تبارک و تعالی را برای به دست آوردن ثواب بندگی می کنند، این عبادت مزد بگیران است; و گروهی خدای عزوجل را به خاطر محبت او بندگی می کنند، آن بندگی آزادگان و بهترین و برجسته ترین عبادت است .» (16)

امام علی (ع) می فرماید: «خدایا، تو را از ترس عقابت و به طمع ثوابت پرستش نکردم، بلکه چون تو را برای عبادت شایسته یافتم، سر بر بندگیت ساییدم .» (17)

روایات در این باره بسیار است . معنای این روایات آن است که گروهی خدا را تنها به نفع شخص خود و برای رسیدن به مقاصد خود عبادت می کنند . آن ها به مقصود خود (فرار از عذاب و رسیدن به ثواب) می رسند، اما به مقام عالی که همان لقا الله و دیدار یار است، نائل نمی آیند; زیرا برای این کار باید از «هر چه رنگ تعلق دارد آزاد شوند» . تقبیح عابد و زاهد در اشعار نیز به همین معنا است; زیرا آن ها به وجه عالی محبت نرسیده اند .

4 . عشق حقیقی و عقل بالغ هیچ منافاتی با هم ندارند و در سیر و سلوک روحانی همواره همراهند; زیرا عشق به معنای فنای فی الله است و عقل برین به معنای ذوب شدن در توحید . «انسان آنگاه که به مرحله عشق می رسد تازه می فهمند که عقل حقیقی همان «عقل برین » است که او دارد و دیگران گرفتار عقال و وهمند و آن را عقل می پندارند .» . (18)

کوه عقل و بیابان جنونم داده اند

حیرتی دارم از این، کین هر دو چونم داده اند

(فیض کاشانی)

بنابراین، در بررسی رابطه عقل و عشق سه گزاره زیر رخ می نماید:

1 . عشق محصول شناخت است . انسان با براهین عمیق عقلی (عقل نظری) به خدا ایمان می آورد و با عزم و شوق و عشق و اخلاص از راه عقل عملی به او راه می یابد . اما این مرحله اول راه است .

2 . عقل در برابر عشق باطل می ایستد و آن را که در بند شهوات بودن است، محصور و محکوم خود می کند . عقل شهوت و غضب و غرائز را در بند می کشد و به خدمت انسان در می آورد .

3 . انسان وقتی به مرحله عشق رسید، عقل متعارف را کنار می گذارد - چنان که انسان مؤمن در مرحله ابتدایی عقل بدلی را کنار می نهد - و آنگاه به مقام حقیقی عقل بار می یابد . در این صورت عشق فرمانروای عقل است . عشق در وجود انسان مانند حاکم است و عقل وزیر و مستشار او به شمار می آید . در این مرحله، انسان سالک به مقام جمع عقل و عشق می رسد; زیرا عقل برین همان عشق به عبادت و فقط دیدن معبود است . (19)

پی نوشت:

1 . تمهید القواعد، ابن ترکه اصفهانی، ص 49; بحارالانوار، ص 67، ص 253 و 254 .

2 . انسان کامل، استاد مطهری، ص 50 و 51 .

3 . رسائل اخوان الصفا، ج 3، ص 228 .

4 . اصول کافی، کلینی، ج 1، ص 11 .

5 . برای توضیح بیش تر معنای عقل به اصول کافی «کتاب العقل و الجهل » جلد اول و شروح آن، اشارات و تنبیهات ابن سینا، نمط سوم، علم الطبیعیات، فصول 9- 15 و ترجمه و شرح فارسی آن، دکتر ملکشاهی، ص 177- 204، فرهنگ معارف اسلامی، سید جعفر سجادی، جلد 3، ص 300- 322 و نشان از بی نشان ها، علی مقدادی اصفهانی، ج 1، ص 201- 209 مراجعه کنید .

6 . مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 3، رساله فی حقیقة العشق، ص 286 و 287; فطرت، استاد مطهری، برای تعریف تفصیلی عشق و نظرات درباره آن به کتاب عشق در ادب فارسی، دکتر ارژنگ مدی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی مراجعه شود . همچنین به کتاب نشان از بی نشان ها، ج اول، ص 220- 229 و والانسان الکامل، عزیز الدین فمنی، ص 118- 112 .

7 . فطرت، استاد مطهری، ص 91- 95 .

8 . الفتوحات المکیه: ج 2، ص 323 .

9 . البقره (2): 165 .

10 . یوسف: 30 .

11 . علل الشرایع، شیخ صدوق، ج 1، ص 140 .

12 . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 253 .

13 . الکافی: 2، ص 83 .

14 . الانسان الکامل، ص 115 .

15 . کلیات سعدی، ص 889 .

16 . الکافی، ج 2 . ص 833 .

17 . بحارالانوار، ج 41، ص 14 .

18 . تفسیر موضوعی قرآن، آیت الله جوادی آملی، ج 11، ص 71 و 72 .

19 . آیت الله جوادی، همان، ص 62- 72; نشان از بی نشان ها، ج 1، ص 206 .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/2/22 :: ساعت 8:7 صبح )
»» اعجاز قرآن، پیشینه، ضرورت

 

 


اعجاز از ریشه «عجز»(ناتوانی)به معنای ناتوان ساختن می باشد.ناتوان ساختن بر دو گونه است:یکی آن که توانایی کسی قهرا از وی سلب شود و او به عجز در آید،مثلا اگر شخصی قدرت مالی یا مقامی دارد،آن مال یا مقام از او با زور گرفته شود واو به خاک ذلت بنشیند.دیگر آن که کاری انجام گیرد که دیگران از انجام و یاهم آوردی با آن عاجز باشند،بدون آن که درباره آنان هیچ گونه اقدام منفی به عمل آمده باشد،مثلا ممکن است کسی در کسب کمالات روحی و معنوی به اندازه ای پیش رفت کند که دست دیگران بدو نرسد و از روی عجز دست فرو نهند.در مثل گویند:«فلان اخرس اعداءه،فلانی زبان دشمنان خود را بند آورد».مقصود آن است که آن اندازه آراسته به کمالات گردیده و کاستی ها را از خود دور ساخته که جایی برای رخنه عیب جویان باقی نگذارده است. شاعر گوید:

شجو حساده و غیظ عداه ان یری مبصر و یسمع واع

«برای فزونی غم و اندوه حسودان وی و خشم و نگرانی دشمنانش،همین بس که بیننده ای چشم خود را بگشاید و شنونده ای گوش فرا دهد».یعنی آن اندازه فضایل محاسن اخلاقی وی فراگیر شده که هر کس چشم بگشاید و گوش فرا دهدجز آن نبیند و نشنود،به همین جهت دشمنان و حسودان خود را به زانو در آورده است.

اعجاز قرآن از نوع دوم است،یعنی در بلاغت،فصاحت،استواری گفتار،رسا بودن بیان،نو آوری های فراوان در زمینه معارف و احکام و دیگر ویژگی ها،آن اندازه اوج گرفته که دور از دست رس بشریت قرار گرفته است.از این جهت قرآن را«معجزة خالدة،معجزه جاوید»گویند.این حالت برای قرآن،همیشگی و ثابت است،چرا که این کتاب بزرگ قدر،سند شریعت جاوید اسلام است.

پیشینه بحث

مساله «اعجاز قرآن »از دیر زمان مورد بحث و نظر دانش مندان بوده است.شایداولین کسی که در این زمینه بحث کرده و مساله را به صورت کتاب یا یک رساله در آورده-طبق گفته ابن ندیم (1) -محمد بن زید واسطی(متوفای 307)است.وی ازبزرگان اهل کلام می باشد و کتاب هایی در این زمینه به نام «الامامة »و«اعجاز القرآن فی نظمه و تالیفه »نگاشته است.برخی پیش از او،ابو عبیدة معمر بن المثنی(متوفای 209)را یاد می کنند،او کتابی در دو مجلد درباره اعجازقرآن نوشته است.هم چنین ابو عبید قاسم بن سلام(متوفای 224)کتابی در اعجازقرآن دارد.اما این نوشته ها اکنون در دست نیست.

قدیمی ترین اثری که در این زمینه در دست است،رساله «بیان اعجاز القرآن »

نوشته ابو سلیمان حمد بن محمد بن ابراهیم خطابی بستی (2) (متوفای 388)است.

این اثر ضمن مجموعه ای با عنوان «ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن »اخیرا به چاپ رسیده است.مؤلف این رساله،مساله اعجاز القرآن را از بعد«بیانی »با شیوه ای جالب مطرح ساخته و درباره انتخاب واژه ها در قرآن و نکته سنجی ها متناسب وهم آهنگ سخن گفته و برجستگی قرآن را در این انتخاب و چینش شگفت آور کاملاآشکار ساخته و به خوبی از عهده آن بر آمده است.

دو رساله دیگر این مجموعه یکی تالیف ابو الحسن علی بن عیسی رمانی(متوفای 386)از بزرگان اهل کلام و اندیش مندان جهان اسلام است.

نوشته های او در زمینه های قرآنی بسیار ارزش مند و مورد عنایت شیخ الطائفه ابو جعفر طوسی در تفسیر گران قدرش «التبیان »قرار گرفته است.دیگری رساله «شافیه »نوشته شیخ عبد القاهر جرجانی(متوفای 471)است.جرجانی پایه گذارعلوم بلاغت،به صورت علم مدون می باشد.این شخصیت بزرگ جهان علم وادب،سه نوشته ارجمند-در این زمینه-برای همیشه به یادگار گذارده است:اسرارالبلاغة،دلایل الاعجاز و آخرین آن ها رساله «شافیه »است.رساله شافیه خلاصه وچکیده مباحث دو کتاب پیش را-که به مثابه مقدمه برای وصول به اعجاز می باشدبه گونه ای موجز و فشرده عرضه کرده است.وی خدمتی شایسته به عالم ادب در راه رسیدن به اعجاز قرآن انجام داده است.

ابوبکر باقلانی(متوفای 403)و امام فخر رازی(متوفای 606)،و کمال الدین زملکانی(متوفای 651)هر یک کتابی مبسوط در این زمینه نوشته و مساله اعجازقرآن را به گونه تفصیلی مورد بحث قرار داده اند.امام یحیی بن حمزه بن علی علوی زیدی(متوفای 749) کتاب «الطراز فی اسرار البلاغة و حقائق الاعجاز»را در سه مجلد نوشته که در جلد سوم تمامی نکات بلاغی و اسرار بدیع را بر آیه های قرآن پیاده کرده،و به خوبی از عهده این کار بر آمده است.جلال الدین سیوطی(متوفای 910)نیز به طور گسترده کتابی در سه مجلد ضخیم با عنوان «معترک الاقران فی اعجاز القرآن »به رشته تحریر در آورده است.

اخیرا کتاب ها و رساله های فراوانی در زمینه اعجاز قرآن نوشته شده که مشهورترین آن ها عبارت اند از:«المعجزة الخالدة »علامه سید هبة الدین شهرستانی،«اعجاز القرآن »استاد مصطفی صادق رافعی،«النبا العظیم »استاد عبد الله دراز،«اعجاز قرآن »علامه طباطبایی.علاوه بر نوشته هایی نیز به عنوان مقدمه تفسیر نوشته اندمانند مقدمه تفسیر«آلاء الرحمان »شیخ محمد جواد بلاغی و«البیان »استاد آیت الله خویی.

معجزه یک ضرورت دفاعی

بدون شک معجزه برای پیامبران-به ویژه اولو العزم (3) -یک وسیله اثباتی به شمارمی رود تا سند نبوت و شاهد صدق دعوت آنان قرار گیرد و گواه آن باشد تا که ازجهان غیب پیام آورده اند.لذا معجزه ای که به دست آنان انجام می گیرد باید نشانه ای از«ما ورای الطبیعه »باشد،یعنی کاری انجام گیرد که طبیعت این جهان از عهده انجام آن عاجز باشد،به همین جهت آن را«خارق العادة » (4) توصیف می کنند،یعنی بیرون از شعاع تاثیرات طبیعی مالوف(عوامل طبیعی شناخته شده و معروف)قرارگرفته است.

اکنون این سؤال پیش می آید که معجزه یک ضرورت تبلیغی است یا ضرورت دفاعی؟یعنی پیامبران دعوت خود را از همان روز نخست با معجزه آغاز می کنند،یا موقعی که با شبهه های منکرین رو به رو می شوند معجزه ارائه می دهند؟سیره پیامبران و صراحت قرآن بر امر دوم دلالت دارد.اساسا هیچ پیامبری از همان آغاز،دعوت خود را با معجزه هم راه ننمود،ولی هنگامی که با منکران رو به رو گردید ودرخواست معجزه نمودند-یا بدون در خواست و صرفا برای دفع شبهات آنان معجزه آورده است.دعوت انبیا عین صراحت حق است که با فطرت اصیل انسان دم ساز و با عقل سلیم هم آهنگ می باشد.چیزی را می گویند که فطرت و عقل بشری بی درنگ و آزادانه آن را می پذیرد. و بالحق انزلناه و بالحق نزل (5) ،ما قرآن را که عین حقیقت است فرو فرستادیم[یعنی حقیقتی آشکار و انکار ناپذیر]و همین گونه فرود آمد». له دعوة الحق (6) ،خدا را دعوتی است حق و روشن ». فتوکل علی الله انک علی الحق المبین (7) ،بر خدای خود تکیه کن.راهی که می روی حق و آشکار است ».

ذلک الکتاب لا ریب فیه (8) ،این کتاب جای تردیدی در آن نیست »،یعنی آن اندازه شواهد صدق،آن را فرا گرفته که راه تشکیک و تردید در آن را بسته است. لقد جاءت رسل ربنا بالحق (9) ،پیامبران همگی حق آور بودند». یا ایها الناس قد جاءکم الحق من ربکم (10) ، ای مردم!آن چه را که برای شما آمده صرفا حقیقت آشکاری است ». الله الذی انزل الکتاب بالحق و المیزان (11) ،خداوندی که کتاب و شریعت را حقیقتی آشکار ومعیار سنجش حق از باطل قرار داد».

از این رو در جای جای قرآن تصریح شده که صاحب نظران اندیش مند،بی درنگ دعوت حق را می پذیرند و به ندای حقیقت لبیک می گویند.تنها کسانی که حق راخوش آیند ندارند یا با مصالح موهوم خویش سازگار نمی بینند،آن را نمی پذیرند،گر چه در دل به حق بودن آن اذعان و اعتراف دارند. و یری الذین اوتوا العلم الذی انزل الیک من ربک هو الحق و یهدی الی صراط العزیز الحمید (12) ، دانش مندان اندیش مندبه خوبی در می یابند آن چه بر تو نازل گشته،صرف حقیقت است و به سوی راه حق تعالی که عزیز و حمید است هدایت می کند».مقصود از عزیز،یگانه قدرت قاهره حاکم بر جهان هستی است و حمید به معنای ستوده و پسندیده است. و لیعلم الذین اوتوا العلم انه الحق من ربک فیؤمنوا به فتخبت له قلوبهم (13) ،تا دانش وران بدانند که شریعت الهی محض حق است و آن را باور دارند و دل های شان در برابر آن خاشع وحالت نرمش پیدا کند».

درباره فرهیختگان از ترسایان نجران در پیش گاه قرآن،با ستایش از آنان،چنین گوید: و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق (14) ،

همین که بشنوند آن چه را که بر پیامبر نازل گشته،می بینی دیدگانشان[از شدت شوق و وجد درونی]لبریز از اشک گردد،زیرا حق را دریافته اند».

آری،کسانی که حق ستیزند در برابر آن ایستادگی می کنند: لقد جئناکم بالحق ولکن اکثرکم للحق کارهون (15) ،ما آن چه که آوردیم حقیقت آشکاری است،ولی بیش ترشما حق را خوش ندارید». و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا (16) ،گر چه[بازبان] آن را انکار نموده،ولی در دل آن را شناخته،باور داشته اند و این انکار ناشی ازحالت ظلم و استکبار آنان است ».لذا طبق منطق قرآن، هم واره حق آشکار است وباطل خود نما و برای پذیرفتن حق دلیلی جز فطرت و حجتی جز خرد حاجتی نیست.برای حق جویان و حقیقت پویان دلیلی روشن تر از بیان خود حق نمی باشدو به حجت و برهان نیاز ندارد،زیرا حق،خود آشکار است و فطرت پاک آن را پذیرااست.

امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید:«سنت الهی بر آن جاری است که هرگزحق با باطل اشتباه نگردد و هیچ حقی به صورت باطل جلوه ننماید و هیچ باطلی به صورت حق نمود نکند».یعنی حق خود جلوه گر است و جای شبهه نمی گذارد.

آن گاه فرمود:«و لو لم یجعل هذا هکذا ما عرف حق من باطل » (17).یعنی اگر چنین نبودکه هم واره حق خودنما باشد و از باطل خود را جدا سازد،هرگز راهی برای شناخت حق از باطل وجود نداشت.بدین معنا که شناخت حق و جدا ساختن آن از باطل یک امر فطری و بدیهی است و گرنه معیاری برای جدایی حق از باطل وجودنداشت.این یک اصل است که پایه های تمامی شناخت ها بر آن استوار است،از جمله،شرایع و پیام های آسمانی که بر دست پیامبران عرضه می شود،حقایق آشکاری است که فطرت پاک،آن را پذیرا می باشد.

در قرآن آن جا که از«تحدی »و«اعجاز»سخن به میان می آید،با جمله و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله (18) آغاز می شود.هم چنین آیات دیگر که حالت شک و تردید یا به عبارت روشن تر حالت تشکیک مشرکان و منافقان ومقابله کنندگان با قرآن و اسلام را در نظر می گیرد.

ام یقولون تقوله بل لا یؤمنون.فلیاتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین (19). ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله (20). ام یقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله (21).

لذا مخاطبین به این گونه هم آوردی خواهی(تحدی)،تنها کسانی اند که گفته اند:

و اذا تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیر الاولین (22).

فقال ان هذا الا سحر یؤثر (23). و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر (24) قالوا ما انزل الله علی بشر من شی ء (25).

این گونه سخنان بی رویه هرگز از کسانی که به راستی،ایمان آوردند و از همان آغاز دعوت آن را پذیرفتند،صادر نگشته و هرگز این گونه تحدی ها وهم آورد خواهی ها به آنان متوجه نبوده است،زیرا نیازی نبوده و اینان با فطرتی پاک و سرشتی ناآلوده به سراغ دعوت حق آمدند و آن را یافته و پذیرفتند.اساسا کسانی از پیامبر اسلام و دیگر پیامبران درخواست معجزه می کردند که خواهان ایجاد شبهه و حالت تردید در درون مردم بوده اند.

و قال الذین لا یرجون لقاءنا ائت بقرآن غیر هذا او بدله (26). و قالوا لن نؤمن لک حتی تفجر لنا من الارض ینبوعا.او تکون لک جنة من نخیل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجیرا.اوتسقط السماء کما عمت علینا کسفا او تاتی بالله و الملائکة قبیلا.او یکون لک بیت من زخرف او ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتابا نقرؤه.قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا» (27).

حضرت موسی علیه السلام با آن که عصا و ید بیضاء هم راه داشت،آن را موقعی ارائه دادکه با انکار فرعونیان و مقابله قبطیان قرار گرفت و از او برای اثبات نبوت خویش دلیل و نشانه خواستند.خداوند به موسی و هارون دستور می دهد: فاتیا فرعون فقولا انا رسول رب العالمین ،نزد فرعون رفته به او بگویید:ما پیامبران پروردگارجهانیانیم ».فرعون به آنان گفت:«و ما رب العالمین،پروردگار جهانیان چیست؟».

موسی گفت:«رب السماوات و الارض و ما بینهما ان کنتم موقنین،پروردگار آسمان ها وزمین و آن چه در میان آن دو می باشد.اگر دارای باور درونی باشید».یعنی اگر به درون خود بنگری،شاهد صدق این مدعا را در خود می یابی.

فرعون از روی تمسخر به اطرافیان خود روی کرده گفت:«الا تستمعون،آیانمی شنوید»که موسی چه مطالب ناباوری را مطرح می سازد؟موسی روی به آنان کرده و گفت:«ربکم و رب آبائکم الاولین،پروردگار شما و پدران پیشین شما»نه مانندفرعون که دعوی ربوبیت را تنها در این برهه زمانی دارد.

آن گاه فرعون با خشم و تمسخر گفت:«ان رسولکم الذی ارسل الیکم لمجنون،پیامبری که به سوی شما فرستاده شده دیوانه ای بیش نیست ».موسی گفت:

«خدایی را که من می خوانم پروردگار شرق و غرب و آن چه در آن میانه است »کنایه از آن که ادعای ربوبیت تو صرفا به جهت سلطه بر ملک مصر و رود نیل است و بسی محدود و هرگز با گستره خدایی پروردگار جهان قابل قیاس نیست و هرگز سلطه محدود با سلطه نامحدود قابل قیاس نیست «قال رب المشرق و المغرب و ما بینهما ان کنتم تعقلون ».لذا به اندیشیدن دستور می دهد.این پاسخ در مقابل نسبت دیوانگی است که فرعون به موسی داده است.

باز هم فرعون در خشم رفت و قاطعانه بدون هیچ دلیل قانع کننده ای گفت:«لئن اتخذت الها غیری لاجعلنک من المسجونین،اگر جز من،خدایی برگزینی تو را از[جمله]زندانیان خواهم ساخت ».موسی با ملایمت گفت:«اولو جئتک بشی ء مبین،گر چه برای تو دلیل آشکاری[بر صحت دعوی خویش]بیاورم؟!».فرعون گفت:«فات به ان کنت من الصادقین،بیاور اگر راست می گویی ».آن گاه حضرت موسی،عصا و یدبیضاء را ارائه داد«فالقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین.و نزع یده فاذا هی بیضاء للناظرین ».باافکندن عصا و تبدیل آن به ماری عظیم الجثه و هول ناک و بیرون آوردن دست ازآستین و درخشیدن آن با نور سفیدی خیره کننده،معجزه خود را ارائه داد که در این هنگام فرعون از وحشت آن را سحر خوانده در صدد مقابله بر آمد (28).

در سوره ابراهیم به طور عموم تقاضای معجزه را از جانب کسانی یاد آور شده که حالت انکار داشته اند،همان گونه که درباره پیامبر اسلام یاد آور شدیم.حضرت موسی علیه السلام آن جا که با قوم خود و نافرمانی هایی که می کردند روبرو شد به آنان یاد آورمی شود:

ا لم یاتکم نبؤ الذین من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود و الذین من بعدهم،لا یعلمهم الاالله.جاءتهم رسلهم بالبینات فردوا ایدیهم فی افواههم و قالوا انا کفرنا بما ارسلتم به،و انالفی شک مما تدعوننا الیه مریب.قالت رسلهم ا فی الله شک فاطر السماوات و الارض یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم و یؤخرکم الی اجل مسمی.قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدونا عما کان یعبد آباءنا فاتونا بسلطان مبین.قالت لهم رسلهم ان نحن الا بشر مثلکم ولکن الله یمن علی من یشاء من عباده و ما کان لنا ان ناتیکم بسلطان الا باذن الله،و علی الله فلیتوکل المؤمنون.و ما لنا ان لا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا... (29) ،آیا سرگذشت پیشینیان را نشنیده اید که پیامبرانشان با دلایلی روشن آمدند،ولی آنان از روی تمسخر خنده وار دست بر دهان نهاده (30) و گفتند:ما به آن چه آورده اید باور نداریم ودر شک و تردید می باشیم.پیامبران به آنان گفتند:مگر درباره صانع متعال جاری شکی وجود دارد؟او شما را می خواند تا مورد مهر خود قرار دهد و فرصتی است که در اختیار شما قرار داده است.گفتند:شما همانند ما بشر هستید و می خواهید مارا از آن چه پدرانمان می پرستیدند باز دارید،پس دلیل قوی و روشن ارائه دهید که پیامبرید.پیامبران به ایشان گفتند آری ما بشری بیش نیستیم و از خود مایه ای نداریم.خدای بر ما منت نهاده و اگر او بخواهد هر آینه معجزه ای که نشان گر صحت گفتار ما باشد،ارائه خواهیم داد و به خدا پناه می بریم که راه را به ما نشان داده است ».

شواهد بر این واقعیت بسیار است که ارائه معجزه هنگامی بوده که انبیا علیهم السلام با شبهات منکرین و تشکیک معاندین رو به رو می شدند که برای رفع شبهه و دفع تشکیک،ارائه معجزه ضرورت می یافت و گرنه در رویارویی با پاک اندیشان روشن ضمیر،نیازی به معجزه نبوده بلکه همان ارائه حق،بزرگ ترین شاهد صدق آنان محسوب می گردید.

از این رو معجزه هم چون شمشیر برای شکستن سدهای ایجاد شده در سر راه پیش رفت دعوت حق به کار رفته است.شمشیر برای زدودن موانع خارجی است که دشمن از روی عجز و نداشتن منطق صحیح به وجود می آورد و در صدد ایجادمحاصره یا ریشه کن کردن بنیاد حق بر می آید و معجزه برای درهم فرو ریختن تمامی شبهاتی بوده که دشمنان-به گمان خود-از آن حصاری به وجود آورده بودند.

پس کاربرد معجزه و شمشیر اساسا برای ارائه دعوت و اثبات حقانیت آن نبوده،بلکه در رتبه دوم و هنگام برخورد با موانع از آن ها استفاده شده است.لذا هر دو،وسیله دفاعی به شمار می روند نه وسیله تبلیغی محض.

پی نوشتها:

1- ر.ک:الفهرست،ص 63 آن جا که از علوم قرآنی سخن می گوید و ص 259 آن جا که از مذاهب اهل اعتزال بحث می کند.(چاپ قاهره-الاستقامة).

2- بست:شهرکی در نزدیکی کابل محل اقامت وی بوده است.ر.ک:مقدمه کتاب «ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن ».و نیز مقدمه التمهید،ج 1،ص 8.

3- پیامبران اولو العزم پیامبرانی اند که دارای شریعتی نو و کتابی تازه باشند،آنان پنج نفرند:نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد صلی الله علیه و آله.

4- یعنی خارج از محدوده عوامل مؤثر که متعارف و شناخته شده است.ولی هرگز بر خلاف ناموس طبیعت نیست،چه این که قانون علیت،طبیعی و خدشه بردار نیست.تنها علت به وجود آمدن معجزه،غیر متعارف بودن آن است ولی برای بشریت امکان شناخت آن بر اساس موازین طبیعی هرگز میسر نیست و گرنه هیچ پدیده ای در صحنه هستی بدون علت متناسب خود،امکان وجود ندارد و علت العلل اراده خداوندی است و چگونگی تاثیر در باب علیت نیز تحت اراده او است که می تواند دگرگون سازد یا سرعت بخشد و معجزه از همین طریق صورت می گیرد.لذا خارق العاده می گویند نه خارق الطبیعه.

5- اسراء 17:105.

6- رعد 13:14.

7- نمل 27:79.

8- بقره 2:2.

9- اعراف 7:43.

10- یونس 10:108.

11- شوری 42:17.

12- سبا 34:6.

13- حج 22:54.

14- مائده 5:83.

15- زخرف 43:78.

16- نمل 27:14.

17- برقی،محاسن،کتاب مصابیح الظلم،ج 1،ص 432،شماره 998/400.

18- بقره 2:23.

19- طور 52:34-33.

20- هود 11:13.

21- یونس 10:38.

22- انفال 8:31.

23- مدثر 74:25-24.

24- نحل 16:103.

25- انعام 6:91.

26- یونس 10:15.

27- اسراء 17:93-90.

28- ر.ک:سوره شعراء آیات(34-16)و سوره اعراف آیات(110-103).

29- ابراهیم 14:12-9.

30- این حالتی است که برای تمسخر انجام می دهند،مانند آن که خنده شان گرفته دست بر دهن می نهند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/2/22 :: ساعت 8:6 صبح )
»» حکیم‏

 

«ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکِیمِ».

«این داستان‏هایى که بر تو مى‏خوانیم از آیات [الهى‏] و پندهاى حکیمانه است».

«الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ» .

«الر- این است آیات کتاب استوار و خلل‏ناپذیر».

«وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ» .

«سوگند به قرآن کریم».

معناى آیات این است: قرآنى که آیاتش به وسیله خداوند به محکم‏ترین مرحله فرو فرستاده شده، و همین محکم بودنش، بهترین دلیل بر نبوت رسول ماست.

قرآنى که به حکمت تربیت مى‏کند، و به عقل و نفس، راه مستقیم حق را نشان مى‏دهد.

قرآنى که حقایق و معارف، قوانین و شرایع و پندها و موعظه‏ها را براى هدایت مردم بازگو کرده است.

قرآن به انسان حیات حکیمانه مى‏بخشد و حیات حکیمانه بر دو پایه اساسى استوار است: علم و عمل.

شناخت حقوق، مسئولیت‏ها، وظایف، تکالیف، و کیفیت ارتباط صحیح با مردم، حکمت نظرى، و عمل بر وفق آن شناخت، حکمت عملى است، و انسانى که این چنین شناخت و عملى داشته باشد حکیم است و به قول قرآن هر کس آراسته به حکمت باشد، به او خیر کثیر عنایت شده است:

«وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً» .

«حکمت را به هر کس بخواهد مى‏دهد، و آنکه به او حکمت داده شود، بى‏تردید او را خیر فراوانى داده‏ اند».



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/2/19 :: ساعت 12:27 عصر )
»» وهابیت تندرو و بازگشت به عصر جاهلیت‏

 

 

 بسیارى از متفکران اسلامى معتقدند که حرکت «وهابیت تندرو» با ویژگى‏هاى اعتقادى، اخلاقى و عملى از جهاتى نوعى بازگشت به دوران جاهلیت عرب است؛ زیرا بسیارى از خصائص آن دوران را با خود داشته و دارد.

 دلائل و مدارک آنها را ذیلاً مى‏آوریم و داورى نهایى را به عهده خوانندگان مى‏گذاریم:

 1. از بارزترین صفات عرب جاهلى خشونت و قساوت بى‏حساب بود، از کشتن انسان‏ها لذت مى‏بردند و سالیان دراز خونریزى در میان آنها متوقف نمى‏شد.

 در ذیل آیه 103 سوره آل عمران در تفاسیر مختلف آمده است که میان دو قبیله «اوس» و «خزرج» جنگ‏هاى خونینى رخ داد که 120 سال به طول انجامید.

( جامع البیان، ج 4، ص 46؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 61؛ تفسیر البغوى، ج 1، ص 333؛ فتح القدیر، ج 1، ص 369 و روح المعانى، ج 4، ص 19. )

 همچنین ابن اثیر در تاریخ خود بیش از شصت جنگ مهمّ زمان جاهلیت را نام مى‏برد که در آنها هزاران تن کشته شدند. البته تعداد جنگ‏هاى کوچک و بزرگ تا 1700 جنگ نیز ثبت شده است.

( . کامل ابن اثیر، ج 1، ص 448-321، طبع بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1408 ق. )

( العرب قبل الاسلام، ص 128. )

 همچنین نقل شده است که روزى پیامبرصلى الله وعلیه وآله از بهشت و نعمت‏هاى آن سخن گفت، در این میان عربى جاهلى از آن حضرت پرسید: آیا در آنجا جنگ و خونریزى وجود دارد؟ هنگامى که پاسخ منفى شنید، گفت: «إذَنْ لاخَیْرَ فیها؛ بنابراین، فایده‏اى ندارد!!».  

( پیام امام امیرالمؤمنین، ج 2، ص 112. )

 آنها فرزندان خود را با دست خویش زنده زنده زیر خاک مى‏کردند و به آن افتخار مى‏نمودند.

 مفسران ذیل آیه 8 و 9 سوره تکویر «وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» داستان‏هایى از زنده به گور کردن دختران توسط عرب جاهلى آورده‏اند.

( ر.ک: جامع البیان، ج 30، ص 91؛ تفسیر ابن ابى‏حاتم، ج 10، ص 3403؛ تفسیر قرطبى، ج 19، ص 233؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 186 و ج 4، ص 510؛ تفسیر آلوسى، ج 30، ص 54. )

 قیس بن عاصم تمیمى محضر رسول خداصلى الله وعلیه وآله آمد و گفت: من در جاهلیت هشت دخترم را زنده به گور کرده‏ام! رسول خدا فرمود: در برابر هر یک از آنان یک برده را آزاد کن.

در تفسیر ابن کثیر (ج 4، ص 510 )  (   . جامع البیان طبرى، ج 30، ص 91؛ تفسیر قرطبى، ج 19، ص 233. )

 آمده است که قیس گفته است من دوازده یا سیزده دختر را زنده به گور کرده‏ام،... 

 عرب قبر را صهر (داماد) مى‏نامید! زیرا دخترانشان را در آن زنده به گور مى‏کردند.

( . ر.ک: بحارالانوار، ج 73، ص 344. )

 اسلام با شعار «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ» ومطرح کردن‏

(   . انبیاء، آیه 107 . )

 رحمانیت و رحیمیت خداوند هر روز در نمازها، به مبارزه با این خوى زشت پرداخت و بر آن غلبه کرد و رحمت و رأفت الهى محیط اسلام را فرا گرفت.

 پیغمبر اسلام‏صلى الله وعلیه وآله که پیغمبر رحمت است، محبت در حق کودکان و افراد بى‏گناه و حتّى مراعات حیوانات و درختان را در جنگ‏ها سفارش مى‏فرمود.

 امیرمؤمنان‏علیه‏السلام در نامه معروف خود به مالک اشتر (نامه 53) به او فرمود: نسبت به همه مردم اعم از «مسلمان» و «غیر مسلمان»، مدارا و محبت کن (فانّهم صِنفان: إمّا أخٌ لک فى الدین، او نظیرٌ لک فى الخلق).

 ولى وهابیت سلفى تندرو امروز، فتوا به اباحه جان و مال و ناموس همه کسانى که هم فکر آنها نیستند مى‏دهد، و پیروان آنها هر روز خون بیگناهان، اعم از شیعه و سنى زن و بچه و حتى کودک شیرخوار را مى‏ریزند، هر جا را بتوانند آتش مى‏زنند، حتى اعمال وحشتناکى که در عصر جاهلیت هم معمول نبود را انجام مى‏دهند. با رفتار آنان مصداق بارز «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَهِىَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» ظاهر شد، تا

(   . بقره، آیه 74 . )

آنجا که بیگانگان این شعار را سر داده‏اند «اسلام یعنى خشونت و آدم‏کشى».

 همایش ضد پیروان مکتب اهل‏بیت که اخیراً در عربستان برگزار شد و سخنان پاره‏اى از عالم‏نمایان وهابى در سخت‏گیرى و تشدّد نسبت به آنها اعم از بزرگ و کوچک حتى شیرخواران و دستور به کشتار آنان حاکى از اوج قساوت قلب و زنده شدن خوى جاهلى در آنان است.

 در این همایش صالح الفوزان عضو هیأت عالى افتاى سعودى در سخنانى خواستار آن شد تا هیأت حاکمه این کشور، شیعیان مقیم مناطقى چون قطیف، مدینه منوره و نجران را به اسلام! دعوت کند و به اجبار آنها را به پذیرش اندیشه سلفى وادارند. عبداللَّه بن جبرین نیز در سخنان خود در این همایش خواستار دشمنى با پیروان مکتب اهل‏بیت و تحقیر و توهین آنان شد و گفت: نباید به آنان اجازه داد تا در مساجد نماز بخوانند؛ باید با آنان برخورد شدید داشت. وى همچنین گفت: باید قربتاً الى اللَّه با فرزندان شیعه در دانشگاه‏ها سخت‏گیرى کرد و در صورت لزوم کشتن آنها واجب است!

 یکى دیگر از وهّابى‏ها به نام ناصر العمر، در سخنان خود خواستار برخورد با مردم عراق شد؛ وى در یادداشتى خواستار ممانعت از حجّ آنها و همچنین جلوگیرى از انتشار کتاب، روزنامه و یا مجلاتى که آنان در نگارش آن نقش دارند در عربستان شد. لازم به یادآورى است که در همایش مذکور سلمان بن عبدالعزیز، امیر منطقه ریاض نیز حضور داشت. (شبکة المرصد العراقى MARSAD IRAQ.NET ؛ سایت شیعه نیوز، 7 مهرماه shia-news.com 1386). )

 این حرکت غیر انسانى منحصر به شیعیان نبوده و نیست. راه انداختن حمام خون در طائف و مناطق دیگر در تاریخ گذشته آنها ثبت است و گواه دیگر این مدعاست.

 جمیل صدقى زهاوى از علماى اهل سنت عراق درباره حمله وهابیان به شهر سنى‏نشین طائف مى‏نویسد: «از زشت‏ترین کارهاى وهابیان در سال 1217 قمرى قتل عام مردم طائف است که بر صغیر و کبیر رحم نکردند، طفل شیرخوار را بر روى سینه مادرش سر بریدند، جمعى را که مشغول فراگیرى قرآن بودند کشتند، و حتّى گروهى را که در مسجد مشغول نماز بودند، به قتل رساندند و کتابها که در میان آنها تعدادى قرآن و نسخه‏هایى از صحیح بخارى و مسلم و دیگر کتب حدیث و فقه بود، در کوچه و بازار افکنده و آنها را پایمال کردند.

( . الفجر الصادق، ص 22. )

 زینى دحلان مفتى مکه نیز این ماجرا را در کتاب خود آورده است.

(   . الدرر السنیّة، ص 45. )

 غالب محمد ادیب از تاریخ جبرتى نقل مى‏کند که وهابیان سه روز به غارت طائف پرداختند و مرد و زن و کوچک و بزرگ را کشتند.

(   . اخبار الحجاز و نجد فى تاریخ الجبرتى، ص 93. )

صلاح الدین مختار که خود وهّابى است مى‏نویسد: در سال 1216 امیر سعود با لشگر انبوهى از مردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و دیگر نقاط، به قصد عراق حرکت کرد؛ در ماه ذى‏قعده به کربلا رسید و تمام برج و باروى شهر را خراب کرد و بیشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند، به قتل رساند و نزدیک ظهر با اموال وغنایم فراوان از شهر خارج شد. آنگاه خمس اموال غارت شده را خود برداشت و بقیّه را به نسبت، هر پیاده یک سهم و هر سواره دو سهم میان لشگریان خود تقسیم کرد!.

(   . تاریخ المملکة السعودیة، ج 3، ص 73. )

 شیخ عثمان نجدى از مورّخان وهّابى مى‏نویسد: «وهابیان به صورت غافلگیرانه وارد کربلا شدند و بسیارى از اهالى آنجا را در کوچه و بازار کشتند. ضریع حسین‏علیه‏السلام را خراب کردند و آنچه داخل آن بود را غارت نمودند و در شهر نیز هر چه از اموال، اسلحه، لباس، طلا و فرش و قرآن نفیس یافتند را ربودند، نزدیک ظهر از شهر خارج شدند، در حالى که قریب به دو هزار تن از اهالى کربلا را کشته بودند».

(   . عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج 1، ص 121، حوادث سال 1216. )

 آرى این یک خوى بسیار زشت جاهلى بود که آن را تجدید کردند.

 

*   *   *

 2. عرب جاهلى از شنیدن حرف حق ابا داشت لذا به هم سفارش مى‏کردند که به هنگام تلاوت آیات قرآن از سوى پیغمبر اکرم‏صلى الله وعلیه وآله فریاد سر دهند، تا کسى سخن آن حضرت را نشنود.

(   . قرآن مى‏فرماید: «وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ». (فصلت، آیه 26) )

 وهابیان سلفى تندرو نیز امروز صدها هزار کتاب بر ضد مخالفان خود که مملو از دروغ و تهمت است منتشر مى‏سازند و به زور به آنها مى‏دهند، اما اجازه نمى‏دهند حتى یک جلد کتاب روشنگر در پاسخ آنها منتشر شود.

 کسى حق ندارد در سرزمین حجاز کتابى در پاسخ به شبهات وهابیت که مستدل، منطقى و محترمانه نوشته شده باشد منتشر کند و اگر از کشور دیگر نیز کسى کتابى در همین زمینه به آنجا ببرد، دستگیر و زندانى مى‏شود. در حقیقت آنها با تمام امکانات به تبلیغ آیین خویش مى‏پردازند، ولى نه خود گوش شنوایى براى شنیدن پاسخ‏هاى منطقى دارند و نه اجازه مى‏دهند کسى این پاسخ‏ها را بشنود!!

*   *   *

 3. مشرکان عصر جاهلیت بعد از نزول آیات قرآن آنچه را به نفعشان بود مى‏پذیرفتند و آنچه به زیانشان بود نفى مى‏کردند و از روش «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ» استفاده مى‏کردند.

(   . نساء، آیه 150 . )

 سلفى‏هاى امروز نیز نسبت به آیات قرآن چنین مى‏کنند مثلاً براى نفى شفاعت پیامبر و سایر معصومین به آیه «قُلْ للَّهِ‏ِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعاً» متوسل‏

(   . زمر، آیه 44 . )

 مى‏شوند و آیاتى همچون «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» را که با (   . بقره، آیه 255 . )

 صراحت از شفاعت اولیاءاللَّه سخن مى‏گوید، به فراموشى مى‏سپارند.

*  *  *

 4. عرب جاهلى تازه مسلمانان را شکنجه مى‏دادند و مجبور به تغییر عقیده مى‏کردند.

(   . داستان شکنجه‏هاى یاسر و سمیّه که به شهادت آنان انجامید و شکنجه‏هاى بلال و دیگر مسلمانان توسط مشرکان مغرور قریش را همگان شنیده‏اند. )

 وهابیت تکفیرى نیز به اجبار و تهدید به قتل، مسلمین را وادار به تغییر عقیده و پذیرش آیین خود مى‏کنند و اعمال غیر وهّابى را صحیح نمى‏دانند و در گذشته نه چندان دور شاهد و ناظر بودیم که در مسجد مدینه مرتباً مخالفان را شلاق مى‏زدند.

 احمد زینى دحلان مفتى مکه مکرمه مى‏نویسد: «اگر کسى به مذهب وهابیت در مى‏آمد و قبلاً حج واجب انجام داده بود «محمد بن عبدالوهاب» به وى مى‏گفت: باید دوباره حج انجام دهى، زیرا حج گذشته تو در حال «شرک» صورت گرفته است! و به کسى که مى‏خواست وارد کیش وهابیت بشود، مى‏گفت: پس از شهادتین باید گواهى دهى که در گذشته کافر بوده‏اى و پدر و مادرت نیز در حال کفر از دنیا رفته‏اند! و همچنین باید گواهى دهى که علماى گذشته نیز کافر مرده‏اند! اگر گواهى نمى‏داد وى را مى‏کشتند و هر کس را که از مذهب وهابیّت پیروى نمى‏کرد، مشرک دانسته و خون و مال او را مباح مى‏دانست. آرى، او بر این باور بود که طىّ قرون گذشته تمامى مسلمانان کافر بوده‏اند!».

(   . الدرر السنیّة، ج 1، ص 41؛ الفجر الصادق، تألیف جمیل صدقى الزهاوى، ص 17 . )

 اکنون نیز در کنار قبرستان بقیع سردابى توسط سلفى‏هاى تکفیرى درست شده که اگر کسى زیارت نامه‏اى با صداى کمى بلند در بقیع بخواند او را به آنجا مى‏برند و شکنجه مى‏دهند و مى‏گویند تا از کار خود اظهار پشیمانى نکنى رها نمى‏شوى!

*  *  *

 5. عرب جاهلى به ماه‏هاى حرام (ماه هایى که جنگ در آن حرام بود) اهمیت نمى‏داد و به میل خود آن را تغییر مى‏داد.

 (   . ماه‏هاى حرام چهار ماه است، ماه‏هاى ذى قعده، ذى حجه، محرم و رجب که در میان عرب جنگ در این چهار ماه حرام بود، ولى چون جنگ و غارت جزئى از زندگى عرب جاهلى شده بود، لذا تحمل سه ماه آتش بس براى آنان مشکل بود، به همین خاطر گاه بعضى از این سه ماه را از ماه‏هاى حرام حذف مى‏کردند و ماه دیگرى را به جاى آن مى‏گذاشتند. قرآن در همین باره مى‏فرماید: «إِنَّمَا النَّسِى‏ءُ زِیَادَةٌ فِى الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَاماً وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِى الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ» (توبه، آیه 37). )

 سلفى‏هاى تکفیرى امروز بدتر از عرب جاهلى، کشتارهاى دسته‏جمعى بیگناهان را در عراق هیچ روز و در هیچ ماهى متوقف نمى‏کنند و حکومت طالبان در افغانستان نیز چنین بود.

*  *  *

 6. اعراب جاهلى سعى در تخریب مساجد داشتند چنانکه در تفسیر آیه شریفه «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِى خَرَابِهَا» آمده است که مشرکان مکه بعد از مهاجرت مسلمین به مدینه‏(   . بقره، آیه 114 . )  محل عبادت و نماز آنها را ویران کردند.

(   . در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه فوق آمده است: «وقد وردت الروایة بانّهم هدموا مساجد کان اصحاب النبى‏صلى الله وعلیه وآله یصلّون فیها بمکّة لمّا هاجر النبى‏صلى الله وعلیه وآله الى المدینة؛ در روایات آمده است، مشرکان قریش مکان‏هایى را که مسلمین در آنجا نماز مى‏خواندند، پس از هجرت پیامبر به مدینه، ویران ساختند». )

 سلفى‏ها نیز اخیراً فتوا دادند مساجد پیروان اهل‏بیت‏علیهم‏السلام را تخریب کنند و مراقد ائمه اهل‏بیت‏علیهم‏السلام که مرکز عبادت الهى بود نیز به دست آنها تخریب شد؛ همانگونه که طىّ چند سال گذشته مسجد على‏علیه‏السلام و مسجد حضرت زهراعلیهاالسلام را در مدینه (از مساجد سبعه) تخریب کردند.

*  *  *

 7. عرب جاهلى بر اثر جهل و نادانى، خود را عاقل‏ترین مردم و مسلمانان را به عنوان سفهاء و ابلهان معرفى مى‏کرد.

(   . «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ ءَامِنُوا کَمَا ءَامَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا ءَامَنَ السُّفَهَاءُ» (بقره، آیه 13). )

 عالم‏نمایان نادان وهابى تکفیرى نیز، خود را از همه علماى اسلام اعم از سنى و شیعه عالم‏تر و بزرگان علماى اسلام را به جهل و ناآگاهى نسبت مى‏دهند.

*  *  *

 8 . عرب جاهلى براى زنان کمترین ارزشى قائل نبود و هنگامى که به او بشارت مى‏دادند خدا به تو دخترى داده، صورتش از شدت غضب سیاه مى‏شد و مدتى پنهان مى‏گردید، سپس اگر مى‏توانست دختر را زنده بگور مى‏کرد.

(   . قرآن کریم در این رابطه مى‏فرماید: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ کَظِیمٌ * یَتَوَارَى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَى‏ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِى التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ» (نحل، آیه 59-58). )

 سلفى‏هاى متعصب نیز هیچ‏گونه حقى براى زنان قائل نیستند، نه مشاغل اجتماعى، نه حق رأى دادن؛ حتى حق رانندگى با رعایت کامل حجاب اسلامى را نیز به زنان نمى‏دهند.

 حال خود قضاوت کنید آیا وهابیت تندرو بازگشت به دوران جاهلیت عرب نیست؟

*  *  *

 ما امیدواریم آنان بیش از این به خود و جهان اسلام ستم نکنند و به مقتضاى «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» با علماى ‏(   . زمر، آیه 18-17 . )

 اسلام اعم از شیعه و اهل سنت بنشینند و سخنان روشنگرانه آنها را بشنوند و به اشتباهات خطرناک خود پى ببرند و راه تفاهم جهان اسلام را به روى خود بگشایند و اتهامات دشمنان را دائر بر خشونت اسلامى در پرتو معارف نورانى واحکام حیات‏بخش و مملو از رحمت و رأفت اسلامى را بزدایند.

 «وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ». (   . قصص، آیه 51 . )



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/2/19 :: ساعت 12:26 عصر )
»» وهابیت ، چگونگی تأسیس و عقاید

 

 

عوامل شکل گیری فرقه وهابیت مانند برخی از فرقه‌های دیگر، ریشه در مبانی و عملکرد رهبران و بنیانگذاران آن دارد. بر این اساس لازم است مبانی و عملکرد بنیانگذار این فرقه بررسی شود.

این فرقه منسوب به "محمد بن عبدالوهاب" از مردم "نجد" است که در سال 1115 ق در شهر عُیینه متولد شد که پدرش در آن شهر قاضی بود . وی از کودکی به مطالعه کتاب‌های تفسیر و عقاید و حدیث سخت علاقه داشت و فقه حنبلی را نزد پدر خود که از علمای حنبلی بود آموخت. محمد بن عبدالوهاب از آغاز جوانی، بسیاری از اعمال مذهبی مردم "نجد" را زشت می شمرد.

او در سفری که به زیارت خانه خدا رفته بود، بعد از انجام مناسک حج به "مدینه" رفت و در آن جا توسل مردم به پیامبر را که نزد قبر حضرت انجام می دادند، انکار کرد. سپس به "نجد" مراجعت نمود و از آن جا به بصره رفت و مدتی در آن شهر ماند و با بسیاری از اعمال مردم آن شهر نیز مخالفت نمود. مردم بصره وی را از شهر خود بیرون کردند. در این هنگام که 1139 هجری بود، پدرش عبدالوهاب از "عیینه" به "حریمله" انتقال یافت. وی با پدرش همراه شد و کتاب‌هایی را نزد پدر فرا گرفت و به انکار عقاید مردم "نجد" پرداخت. به این مناسبت میان او و پدرش نزاع و جدال در گرفت. هم چنین بین او و مردم "نجد" منازعات سختی رخ داد و این امر چند سال دوام یافت. تا این که پدرش "عبدالوهاب" در سال 1153 از دنیا رفت. وی پس از مرگ پدر علناً به اظهار عقاید خود پرداخت و قسمتی از اعمال مذهبی مردم را انکار نمود. جمعی از مردم حریمله از وی پیروی کردند و کار وی شهرت یافت. وی از شهر حریمله به شهر عینیه رفت. رئیس شهر عیینه در آن وقت عثمان بن حمد بود. عثمان عقاید شیخ را پذیرفت و او را گرامی داشت و قول داد که وی را یاری کند.

شیخ محمد نیز اظهار امیدواری کرد که همه اهل نجد از عثمان بن حمد حمایت کنند.

خبر دعوت شیخ محمد و کارهای او به امیر احسا رسید. وی نامه ای برای عثمان نوشت که سرانجام, عثمان عذر شیخ را خواست و او را از شهر بیرون کرد. شیخ در سال 1160 پس از آن که از عیینه بیرون رانده شد، رهسپار درعیه از شهر‌های معروف نجد گردید. در آن وقت امیر درعیه، محمد بن مسعود جدّ آل سعود بود. وی به دیدن شیخ محمد رفت و به وی عزت و نیکی را بشارت داد. شیخ محمد نیز غلبه و قدرت محمد بن سعود را بر همه بلاد نجد بشارت داد. بدین ترتیب ارتباط میان آن دو شکل گرفت. حمایت محمد بن سعود از شیخ محمد موجب شد که وی بر عقاید و افکار خود پافشاری کند. هر کدام از مسلمانان که از عقاید وی پیروی نمی کردند، کافر محسوب می شدند و برای جان و مال و ناموس آنان ارزشی قایل نبود.

جنگ‌هایی که وهابیان در نجد و خارج از آن از قبیل یمن و حجاز و اطراف سوریه و عراق می کردند، بر همین پایه قرار داشت. هر شهری که با جنگ و غلبه بر آن دست می یافتند، برای آن‌ها حلال بود. کسانی که با عقاید او موافقت می کردند، باید با وی بیعت نمایند و اگر کسانی به مقابله بر می خاستند، باید کشته شوند و اموالشان تقسیم گردد. طبق این رویه مثلاً از اهالی یک قریه به نام فصول در شهر احسا سیصد مرد را به قتل رساندند و اموالشان را به غارت بردند!

سرانجام شیخ محمد بن عبدالوهاب در سال 1206 درگذشت و پس از وی پیروان او به همین روش ادامه دادند، مثلاً در سال 1216 امیر سعود سپاهی مرکّب از بیست هزار را مجهز کرد و به کربلا حمله ور شدند. سپاه وهابی جنایات بسیاری در شهر کربلا انجام دادند، از جمله پنج هزار تن و یا بیشتر (تا بیست هزار گفته اند) را به قتل رساندند.(1) آیین وهابیت بر اساس عملکرد، عقاید و باورهای شیخ محمد بن عبدالوهاب شکل گرفت. امروزه نیز این فرقه بر عقاید شیخ محمد و دیگر رهبران آن پافشاری می نمایند.

 

عقاید:

فرقه وهابیه مبتنی بر اصول و عقایدی است که به بعضی اشاره می شود:

- وهابی‌ها معتقدند که هیچ انسانی نه موحد است و نه مسلمان مگر این که اموری را ترک کند، از جمله:

به هیچ یک از رسولان و اولیا توسّل نجوید. هر کس اقدام به این کار کند، مشرک می باشد،(2) از این رو وهابیان زیارت قبر پیامبر و ائمه(ع) را جایز نمی دانند و معتقدند هر کس از پیامبرطلب شفاعت کند، مانند این است که از بت‌ها شفاعت خواسته است.(3)

- از مسائل دیگری که وهابیان درباره آن حساسیت خاصی دارند، تعمیر قبور و ساختن بنا روی قبر پیامبر و اولیای الهی و صالحان است. برای نخستین بار این مسئله را "ابن تیمیه" و شاگرد معروف او "ابی القیم" عنوان کرد و بر تحریم ساختن بنا و لزوم ویرانی آن فتوا داده اند.(4)

بر همین اساس سعودی‌ها هنگامی که در سال 1344 هجری بر مکه و مدینه و اطراف آن تسلط پیدا کردند، به فکر افتادند که برای تخریب مشاهد و آثار خاندان رسالت و صحابه پیامبر مستمسکی به دست آورند و اقدام نمایند.(5)

- وهابیان بر این باورند که مسلمانان در طی قرون، از آیین اسلام منحرف شده اند و در دین خدا بدعت‌هایی نهاده اند که با شرع اسلام مخالف می باشد. بر این اساس باید از اصولی که پیامبر(ص) تعیین کرده است، پیروی نمود.

بنابر عقاید وهابیان، هیچ کس حق ندارد به رسول خدا سوگند یاد کند و از الفاظی مانند: به حق محمد و ... استفاده نماید،(6) زیرا قسم خوردن به دیگران و درخواست حاجت از غیر خداوند با آیات قرآن منافات دارد: «فلا تدعوا مع الله احداً».(7)

- نیز معتقدند : تشییع جنازه و سوگواری حرام است؛ زیرا ارواح اموات کاری نمی توانند بکنند و در امور دنیوی و اخروی نمی توانند دخالت داشته باشند.(8)

- وهابیان معتقدند القابی را که بر عزت و احترام دلالت دارند، در مورد انسان‌ها نباید به کار برد و ناصواب است؛ زیرا احترام و تعظیم تنها شایسته خداوند است.

- وهابیون به جنگ با دیگر فرقه‌ها و مذاهب اسلامی معتقد هستند و مدعی اند باید به آیین وهابیت در آیند، یا جزیه دهند، از این رو همیشه مسلمانان دیگر را به کفر متهم نموده، اموال و نوامیس بقیه را حلال می دانند. آنان می گویند که هر کس مرتکب گناه کبیره شود، کافر است.(9)

 

پی نوشت‌ها:

 

1. جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص 24 ـ 29.

2. احمد مبلغی، تاریخ ادیان، ج 3، ص 1429.

3. همان.

4. آیین وهابیت، ص 38؛ رضا برنجکار، آشنایی با فِرَق و مذاهب اسلامی، ص 146.

5. آیین وهابیت، ص 38.

6. تاریخ ادیان، ص 1430.

7. جن (72) آیه 8.

8. تاریخ ادیان، ص 1430.

9. همان، ص 1431



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/2/19 :: ساعت 12:25 عصر )
»» عمل و ریشه آن‏

 

 

 

پیش از این که عمل صالح را براساس آیات قرآن مجید و روایات اهل بیت معناکنم و به دایره توضیح و تفسیر درآورم لازم است در رابطه با اصل عمل و این که عمل چیست و از کجا مایه میگیرد مطالبى را متذکر شوم.

انسان از سفره گسترده هستى، و از موجودات و نعمتهاى جهان از طریق خوردن، نوشیدن، تنفس، نورگرفتن و غیراینها با نیروى جذب، اخذ مواد میکند و آنها را جزء بدن خود کرده و با کمک حیات خدادادى خود زنده میگرداند، وبه عبادت دیگر وجود خود و ذاتش و کارگاه هستیاش را از مواد گرفته شده از جهان میسازد.

باید توجه داشت که اگر آنچه از مواد بربدن اضافه میشود درآن باقى بماند در اندک مدتى بدن به صورتى غیرقابل تصور بزرگ میشود، این معنا را از طریق حجم خوراک و آبى که روزانه به بدن میرسد پس از دفع اضافات میتوان درک کرد این که بدن تا آخر عمر داراى اعتدال معینى است به خاطر این است که همانطور که بربدن افزوده میشود، همانطور هم از آن کاسته میگردد، و همان گونه که از اجزاء جهان در بدن انسان وارد شده و زندگى نوینى مییابند همان گونه هم از آن خارج شده و خود را به دست مرگ یا به گردونه تبدیل شدن به کار و عمل و به عبارت علمیتر تبدیل شدن به نیرو و انرژى میسپارند.

روشن است که بخش عمده‏اى از مواد از بدن به شکل مادّه خارج نمیشود و گرنه محسوس میشد و همه خروج آن را مشاهده میکردند، و چون در جهان آفرینش هیچ موجودى بیشتر از دوصورت ندارد یا باید ماده باشد یا نیرو، پس بخش اعظمى از آنچه که از بدن خارج میشود حتماً به صورت نیرو خارج میگردد، و به این سبب دیده نمیشود.

خروج این نیروها در حین عمل و با انجام دادن کار چه مثبت و چه منفى تحقق میپذیرد.

پس بدن انسان کارخانه‏اى است که کار آن تبدیل مواد جهان به نیروى اعمال است و شغل بدن این است که اجزائى از سفره هستى اخذ کند و در ذات خود به آنها زندگى دهد، سپس آنها را به وسیله عمل تبدیل به نیرو کرده از خود بیرون دهد.

انسان به صورتى آفریده شده که پیوسته در لحظات روز و شب خود را و ساختمان بدنش را از مواد جهان میسازد و سپس همین اجزاء را از ساختمان وجودى خود به شکل نیرو هزینه میکند و از ذات خود بیرون میدهد، و این برنامه گرفتن و هزینه کردن به کیفیتى است که باید گفت: انسان در زندگى این جهان به جز این اخذ مواد و هزینه کردنش به صورت عمل و نیرو کارى ندارد.

از برخى آیات و پاره‏اى روایات استفاده میشود که: بدن انسان به طور مطلق و بدون اختصاص به عضوى و جزئى معین در راه انجام دادن اعمال هزینه میشود.

اگر بدن با تکیه بر اراده اختیارى انسان در اعمال زشت و ناپسند. و گناهان و بدیها و خلاصه خارج از فضاى هدایت خدا و راهنمائیهاى پیامبران و امامان معصوم هزینه شود، هزینه‏اى نابجا و غیرمعقول و برخلاف شئون انسانیت و به فرموده قرآن اسراف و زیاده روى و خرجى خارج از حدود و مرزبندیهاى حق است، و این گونه هزینه کردن بدن مورد نفرت خدا و امرى بسیار ناپسند و سبب به باد دادن سرمایه وجودى است.

چنین اسرافى نسبت به بدن، درقیامت عامل جریمه‏اى سنگین و کیفرى سخت است:

وَ کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى‏: «1»

و کسى که وجودش را به اسراف و زیاده روى هزینه نموده و به آیات پروردگارش ایمان نیاورده این گونه کیفر میدهیم. ولى بیتردید عذاب آخرت سخت تر و پایدارتر است.

واگر بدن با تکیه بر اراده اختیارى انسان و براساس هدایت حق و وحى الهى و طرح پیامبران و امامان در اعمال پاک و برنامههاى مثبت و صدق و درستى هزینه شود، این هزینه شدن نزد خدا پسندیده و مورد خوشنودى او و سبب پاداش و مزد مناسب است چنان که در آیه مورد تفسیر:

وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ ... «2» بیان شده است.

در رابطه با هزینه شدن بدن در اعمال خیر و نیک از پیامبراسلام روایت شده:

«والذى نفسى بیده ماانفق الناس من نفقة احب من قول الخیر:» «3»

سوگند به آن که جانم در دست اوست، مردم هزینه‏اى محبوب تر از گفتار نیک هزینه نکرده اند.

و در قطعهاى بسیار پرارزش که از محمدبن حنفیه روایت شده و نشان میدهد که آن را از نمایندهاى از نمایندگان خدا شنیده آمده است که از او پرسیدند:

«عن اعظم الناس خطراً فقال: الذى لایرى الدنیا کلها عوضاً من بدنه ثم قال: ان ابدانکم هذه لیست لها ثمن الاالجنة فلاتبیعوها الابها:» «4»

بزرگترین مردم در بلندى قدر و منزلت کیست؟ پاسخ داد کسى است که همه دنیا را در برابر بدن خود عوض نداند، سپس فرمود: حقیقت این است که براى این بدنهاى شما بهائى و قیمتى جز بهشت نیست، آن را به چیزى جز بهشت مفروشید.

این دو روایت و نمونه این دو به طور واضح و به صورتى روشن دلالت دارد براین که: اجزاء بدن به صورت عمل خرج میشود و مصرف میگردد، و انسان بزرگ کسى است که بدن خود را در انجام دادن اعمال نیک که بهشت و نعمتهاى آن از آنها ساخته میشود هزینه میکند و انسان پست کسى است که تن خود را از اعمال ننگین و آلوده و چرکین هزینه مینماید، اعمالى که دوزخ از آنها به وجود میآید.

با توجه به این که اعمال انسان از بدن مادى صادر میشود، و بدن هم از مواد و عناصر جهان ساخته و پرداخته میگردد، جایگاه آیه ذیل بیشتر براى ما روشن میشود:

«کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً:» «5»

از خوردنهاى حلال و پاکیزه بخورید و اعمال شایسته و صالح به جاى آورید.

از متن و ظاهر آیه شریفه چنین استفاده میشود که اعمال انسان از خوراکیهائى که از جهان میگیرد ساخته میشود و این که: اگر آدمى از خوردنیهاى پاک بخورد موجب اعمال صالح، و اگر از خوردنیهاى حرام و ناپاک بخورد نمیتواند اعمال صالح و نیک به جاى آورد، بلکه به سوى کارهاى ناپسند و بد گرایش پیدا میکند، چنان که حضرت سیدالشهداء (ع) هنگامى که از جانب حضرت سجاد مورد پرسش قرار گرفت که چرا یزیدیان با این که شما را میشناختند با شما جنگیدند و یاران بزرگوارتان و برادران و فرزندانتان را کشتند فرمود:

«ملئت بطونهم من الحرام:»

شکمهایشان از حرام پرشد!

در روایت بسیار مهمى است که حضرت مولى الموحدین امیرالمؤمنین (ع) به عنوان دعاى شروع به غذا به پیشگاه حضرت حق عرضه میداشت:

«اللهم انى اسئلک فى اکلى وشربى السلامة من وعکة والقوة به على طاعتک وذکرک وشکرک فیما بقیته فى بدنى وان تشجعى بقوته على عبادتک وان تلهمنى حسن التحرز من معصیتک:» «6»

خدایا از تو درخواست دارم که در خوردن و آشامیدنم از بیماریاش سالمم بدارى و به وسیله آن تا آن را در بدنم باقى میدارى برطاعت و ذکر و شکرت نیرومندم گردانى، و به من الهام نمائى که چگونه از نافرمانى است بپرهیزیم.

و از حضرت صادق (ع) روایت شده:

«انما بنى الجسد على الخبز:» «7»

همانا بدن بر نان بناگذارى شده است.

از این دو حدیث و امثال آنها استفاده میشود که ساختمان بدن برخوراک بناگذارى شده است، و ماکولات و آشامیدنیها هستند که نیروى اطاعت به خدا و ذکر و شکر او را در بدن مهیا میکنند، و خوراک همیشه در بدن نمیماند بلکه بخش عمده‏اى از آن به صورت عبادت یا معصیت از آن خارج میگردد.

در هرصورت عملى که از بدن صادر میشود، بدنى که ساخته شده عناصر مادى و نعمتهاى جهان است این است که: با حواس خود از جهان آگاهى بیابد و با سائر اعضاء خود در موجودات آن دخل و تصرف نماید، عمل انسان این است که: قلب وى اعضاى او را وادار به اطاعت کند و آنها هم از آن اطاعت‏ کنند، عمل کردن مصرف نمودن نیروى بدن است، عمل کردن مصرف نمودن بدن است، عمل کردن تبدیل مواد بدن به نیرو است، عمل کردن تلطیف مواد بدن است، عمل صادر شده عصاره تن است، عمل کردن خرج و مصرف نمودن خویشتن است، عمل کردن ساختن ساختمان کنونى بدن است، عمل کردن ساختن ساختمان آینده خویشتن است، عمل کردن تبدیل خود به لذت ویا درد و شکنجه آخرت است، عمل کردن تبدیل مواد و عناصر جهان و نعمتهاى دنیا به نعمتهاى بهشتى و یا عذابهاى دوزخى است.

با توجه به این حقایق و براساس آیات و روایات به این نتیجه میرسیم که ساختمان آینده هرکس از اعمال کنونى او تحقق مییابد، اگر اعمال او نیک و صالح باشد وجود آخرتى او هم نیک و صالح و لذت بخش است، و اگر اعمالش زشت و فاسد باشد، بیتردید آیندهاش شرم آور و ننگین و پراز درد و رنج است، مثلًا اگر با چشم خود نگاههاى ناپسند میکند این نگاههاى فاسد جمع شده و محفوظ مانده و براى او چشم فاسد آخرتى میگردد که براى همیشه از شکنجهاش مینالد، و یا اگر با زبان خود در زندگى دنیائیاش این و آن را مانند مار و کژدم میگزد، این نیش زدنها و گزیدنها و زشت گوئیها جمع گردیده و محفوظ مانده و در آخرت زبان او میگردند و این زبان پیوسته او را عذاب داده و ناراحتش میکند، و سایر اعضاء هم به همین صورت است.

و کسانى که تا پایان عمر اعمال صالح و کارشایسته انجام میدهند ساختمان آخرتى خود را فرح بخش میسازند که هردم به خاطر آن خوش و مسرورند و خودشان از خودشان لذت میبرند.

آرى از چشم و زبان و گوش و دست و پا و شهوت و شکم فاسد در قیامت انواع عذابها و شکنجهها پدید میآید که از این واقعیت تعبیر به دوزخى شده که هیزمش خود انسان است.

فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ: «8»

پس خود را از آتشى که هیزمش مردماند نگهدارید.

و از چشم و زبان و گوش و دست و شکم و شهوت و پاى سالم و صالح، در قیامت انواع لذتها و سرور و خوشیها ظهور میکند، که صورت آخرتیاش بهشت عنبر سرشت است.

و دریک کلمه که مبتنى برآیات و روایات است: هرگونه عمل انسان چه زیبا و چه زشت، چه خوب چه بد درقیامت به صورت بهشت و یا دوزخ تجسم مییابد و در حقیقت پاداش اعمال خوب انسان همان اعمال خوب است که به صورت بهشت تجسم یافته، و کیفر اعمال بد انسان همان اعمال بد است که به صورت دوزخ و آتش رخ مینماید.

یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ ... «9»

قیامت روزى است که هرکس آنچه را از کار نیک انجام داده وآنچه را از کار زشت مرتکب شده [به صورت بهشت و دوزخ‏] حاضرشده مییابد.

وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً: «10»

قیامت همه مردم هر عملى را که در دنیا انجام دادهاند [به صورت بهشت یا دوزخ‏] حاضر مییابند.

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- 127

(2)- بقره، آیه 25.

(3)- محاسن برقى، ج 1، ص 15.

(4)- مجموعه ورام، ص 65.

(5)- مؤمنون، آیه 51.

(6)- مکارم الاخلاق، ص 164- محجة البیضاء، ج 3، ص 12.

(7)- کافى، ج 6، ص 287.

(8)- بقره، آیه 24.

(9)- آل عمران، آیه 30.

(10)- کهف، آیه 49.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/2/19 :: ساعت 12:23 عصر )
»» نیایش های الگو

 

 
 

بی تردید از زمان خلقت انسان تا امروز که میلیاردها انسان در عرصه گیتی هرکدام به نوعی با آفریدگار خود ارتباط برقرار می کنند، «نیایش» هم چنان فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر نهاده است. گرچه مسأله نیایش و دعا و رابطه با پروردگار، اختصاص به یک دین و آیین ندارد، اما در هیچ آیینی همانند اسلام به مسألة دعا و مناجات اهمیت داده نشده است و در بین مسلمانان نیز هیچ گروهی به اندازة شیعیان یعنی پیروان راستین خاندان نبوت(ع) آن را در زندگی خود عملی نکرده اند.

امام امت(ره) در وصیت نامه سیاسی الهی خود فرموده اند «ما مفتخریم که ادعیة نجات بخش، که آن را قرآن صاعد می خوانند، از ائمه معصومین ماست؛ مناجات شعبانیه امامان ـ و دعای عرفات حسین بن علی(ع) و صحیفه سجادیه، این زبور آل محمد ـ و صحیفة فاطمیه، که کتاب الهام شده از جانب خداوند تعالی به زهرای مرضیه است، از ماست.» 1

باید گفت که شیعه از کلام الله مجید و دعاهای امام معصوم(ع) در این مسیر بهره های فراوانی برده است.

برخی از این الگوهای ارزنده در امر نیایش و دعا عبارتند از:

 الگوهای نیایش از انبیا در قرآن مجید

1. نیایش حضرت آدم و حوا(ع)

«قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین؛گفتند:پروردگارا! مابر خویشتن ستم کردیم و اگر بر ما نبخشایی و به ما رحم نکنی، به طور حتم از زیان کاران خواهیم بود.» 2

حضرت آدم وحوا به عنوان اولین مرد و زنی، که پای بر زمین نهادند، به تعبیر قرآن محروم شدن از مغفرت الهی را، زیانی بزرگ دانسته و همین که از جوار الهی رانده شدند، دست به دعا و مناجات برداشتند و از خداوند خواستند تا دعاهای آن ها را اجابت کند. خداوند نیز دعاهای آنان را پذیرفت.

توجه به عظمت خداوند و مقام ربوبیت آن حضرت و نقصان و کاستی های خود، از نکات مهم این دعا است.

2. نیایش حضرت نوح(ع)

حضرت نوح به عنوان یکی از پیامبران الهی، که مدت بسیار زیادی را به تبلیغ دین الهی پرداخت، نیایش های فراوانی با خداوند متعال دارد. یکی از دعاهای آن پیامبر بزرگ را خداوند در قرآن این گونه نقل کرده است:«ربّ اغفرلی و لوالدی و لمن دخل بیتی مؤمناً و للمؤمنین و المؤمنات و لاتزد الظالمین الاتباراً؛ پروردگارا! بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنی که در سرایم در آید، و بر مردان و زنان با ایمان ببخشای و جز بر هلاکت ستمگران میفزای.» 3

3. نیایش حضرت ابراهیم(ع)

حضرت ابراهیم به عنوان یکی از پیامبران اولوالعزم الهی نیز با خداوند متعال، دعاها و نیایش های فراوانی داشته که برخی از آن ها در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است. درخواست متعالی و معنوی از جمله نمودهای ارزندة نیایش های حضرت ابراهیم(ع) است که می تواند در الگودهی دعاها بسیار مفید باشد. آن حضرت پس از حمد وستایش پروردگار چنین عرض می کند:

«پروردگارا! مرا و فرزندانم را بر پا دارنده نماز قرار ده، پروردگارا! دعای مرا بپذیر، پروردگارا! روزی که حساب بر پا می شود، بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشای.» 4

4. نیایش حضرت سلیمان(ع)

حضرت سلیمان یکی از پیامبرانی بود که گستره حکومتش شرق و غرب عالم را در نوردیده بود و نعمت های فراوانی در اختیارش قرار داشت. از این رو، در دعاهای او شکر و سپاس نعمت های الهی نمود خاصی دارد و بر اساس وعده الهی شکر و سپاس نعمت های خداوند موجب افزایش آن گردید. خداوند یکی از نیایش های حضرت سلیمان را این گونه نقل فرموده است:

«پروردگارا! در دلم افکن تا نعمتی را که به من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای، سپاس گزارم و به کار شایسته ای که آن را می پسندی بپردازم و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته ات داخل کن.» 5

5. نیایش های حضرت یونس(ع)

حضرت یونس به عنوان یکی از پیامبران الهی، ادعیه و نیایش های فراوانی دارد؛ به ویژه آن که این پیامبر مدت زمانی را در شکم ماهی سپری کرده و در آن تاریکی شب، با خداوند متعال مناجات های فراوانی داشته است. بخشی از این مناجات که در قرآن مجید از آن یاد شده این جمله شریف است:

«معبودی جز تو نیست؛ منزهی تو؛ راستی که من از ستمکاران بودم.» 6

6. نیایش حضرت زکریا(ع)

«پروردگارا! مرا تنها مگذار ـ که تو بهترین وارث اهل عالم هستی» 7

7. دعای حضرت یوسف(ع)

یکی از پیامبرانی که زندگی پرفراز و نشیبی داشته و به صورت مفصل از آن در قرآن مجید یاد شده است، حضرت یوسف صدیق، فرزند یعقوب است. آن پیامبر الهی که لحظه ای از خداوند متعال غفلت نورزید، همواره با خدای خود نیایش کرده و به یاد او بوده است. وی آن جا که مورد طمع واقع شده و ایمان خود را در خطر می بیند، با خدای خود چنین نیایش می کند: «پروردگارا! زندان برای من دوست داشتنی تر از آن چیزی است که مرا به آن می خوانند. اگر نیرنگ آنان را از من بازنگردانی، به سوی آنان خواهم گرایید و از جمله نادانان خواهم شد. 8

8. حضرت موسی(ع)

حضرت موسی(ع) نیز نجات از گروه ستمکاران را، در نیایش از خدا چنین عرضه می دارد:

ربّ نجنی من القوم الظالمین9

هم چنین در قرآن آمده است که موسی از شهر مصر با حالت ترس و نگرانی از دشمن به جانب شهر بیرون رفت و گفت: بارالها مرا از شر این قوم ستمکار نجات ده. آن حضرت در جایی دیگر این گونه عرضه می دارد: «پروردگارا! به پاس نعمتی که به من ارزانی داشتی، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود.» 10

9. حضرت عیسی(ع)

حضرت عیسی(ع) نیز دعاها و نیایش های فراوانی دارد. یکی از این دعاهای او به گونه ای بسیار زیبا در قرآن آمده است: «بارالها! ای پروردگار ما! از آسمان سفره ای بر ما فرو فرست تا عیدی برای اول و آخر ما باشد و نشانه ای از جانب تو. ما را روزی ده که تو بهترین روزی دهندگانی».11

آن چه بیان شد، تنها برخی از نیایش هایی بود که در قرآن از زبان پیامبران الهی نقل شده است؛ توجه به مفاد آن ها و درخواست هایی که در این دعاها مطرح شده می تواند در جهت دهی به نیایش های ما مفید باشد.

 نیایش های ائمه(ع)

علاوه بر پیامبران الهی، اهل بیت پیامبر(ص) به عنوان جانشینان بر حق پیامبر خاتم(ص) به عنوان اسوه و مقتدای ما شمرده می شوند و یکی از مهم ترین ابعاد زندگی آن ها همین پیوند با پروردگار هستی و نیایش با او است.

هرچه در مورد این اصل اساسی زندگی امامان معصوم (ع) گفته شود، کم است. در این جا تنها به نمونه ای از نیایش های این بزرگان اشاره داریم:

دعاهایی که از پیشوایان معصوم(ع) نقل شده، علاوه بر الگو بودن برای ما، میراث گران بهایی است که در دست ما قرار گرفته و شایسته است که بیش از گذشته مورد توجه و تأمل قرار گیرد.

1. نیایش های امام علی(ع)

اولین امام شیعیان، انس و الفت بسیار عجیبی با دعا و نیایش داشت! از این رو، امام صادق(ع) در وصف آن عبد صالح خداوند چنین می فرماید: علی(ع) مردی بسیار نیایش گر بود. 12

یکی از مشهورترین دعاهای آن حضرت، دعای کمیل است که در فرازی از آن چنین می خوانیم:

معبودا! آقای من! پروردگار! پس از پذیرفتن یگانگی تو، و از آن پس که دلم از شناسایی تو نقش گرفت، و زبانم به نام تو گویا شد، و سویدای دل از محبت تو لبریز گردید؛ و پس از اعتراف صادقانه، و دعای خاضعانه من به پروردگاری تو، آیا ممکن است مرا به آتش دوزخ و بی مهری بسوزانی؟! هرگز چنین نیست! تو کریم تر از آنی که کسی را که پرورده ای تباه سازی. یا کسی را که به درگهت نزدیک ساختی، برانی؛ یا کسی را که جای دادی، آواره کنی، یا کسی را که کفایت کردی و بر او رحمت آوردی، به بلا بسپاری.

2. فاطمه زهرا(س)

سرور زنان عالم نیز با خداوند نیایش های فراوانی دارد. سلمان فارسی نقل می کند: حضرت زهرا(س) پس از ملاقات با حوریان بهشتی از خرمای خوش بوی بهشتی که به آن حضرت تقدیم داشتند، مقداری به من عطا فرمود، پس از آن، در شهر مدینه با هریک از اصحاب رسول خدا که ملاقات کردم، می گفت: چه عطر دل نشینی! آیا مشک ناب با خود داری؟ ... این ماجرای شگفت آور را برای فاطمه زهرا (س) بازگو نمودم. در حالی که متبسم و خوشحال بود، فرمود: این خرمای معطر بهشتی از درختی است که برای یکی از دعاهای من آفریده شد، و من آن را از رسول خدا(ص) آموختم، و آن دعا این است:

بسم الله نور النور، بسم الله الذی یقول للشیء کن فتکون، بسم الله الذی یعلم خائنه الاعین و ما تخفی الصدور، بسم الله الذی خلق النور من النور، بسم الله الذی هو بالمعروف مذکور، بسم الله الذی انزل النور علی الطور بقدر مقدور فی کتاب مسطور علی نبی محبور. 13

3. نیایش امام حسین(ع)

یکی از بهترین نیایش هایی که در تاریخ ثبت شده، دعای امام حسین(ع) در صحرای عرفات است که دارای مضامین بسیار بلند و ارزشمندی است. در بخشی از این نیایش ، آن حضرت چنین عرض می کند:

خداوندا! اگر بی نیازی بوده باشم، بازهم مستمندم، در حالی که سر تا پا احتیاجم. هرچند دانش فرا بگیرم، بازهم در عین دانایی ام نادانم. پس، چگونه می توانم در عین جهلم نادان نباشم. ای خدای من! اختلاف تدبیر، و سرعت درهم پیچیدن سرنوشت ها با مشیت پیروز تو، بندگان عارفت را از تکیه بر عطای موجود و از نومیدی در ناگواری ها باز می دارد. ای خدای من! آن چه از من در این جهان هستی ساخته است، مناسب کوچکی و ناتوانی من است و آن چه از تو پدیدار می گردد، زیبندة عظمت توست...

4. نیایش های امام سجاد(ع)

کم تر کسی است که کلمه «نیایش» را شنیده باشد و در کنار آن، نام مقدس امام سجاد(ع) را نشنیده باشد. آن چه امروز از دعاهای آن حضرت به ما رسیده، در بر دارنده بلندترین مضامین نیایش، همراه با والاترین معارف دینی است. کم تر کسی است که به ژرفای اندیشه های تابناک آن برترین نیایشگر به طور کامل پی برده باشد.

همان طور که می دانیم بخشی از نیایش های آن حضرت در مجموعه ای به نام صحیفه سجادیه گرد آمده است.

یکی از مشهورترین نیایش های آن بزرگوار به دعای ابوحمزه ثمالی معروف است که در فرازی از آن می خوانیم:

مولای من! دستم را به سوی تو دراز کرده ام و به رشته طاعتت از بیم، آویخته ام. مولای من! دلم با یاد تو زنده است و مناجات با تو رنج دلهره را از من دور می کند؛ ای سرانجام آرزوهایم، و ای تمامی خواهش هایم...

علاوه بر پیامبران و ائمه اطهار(ع) می توان از نیایش های عالمان وارسته و عارفان واصل نیز درس گرفت که این نوشتار را با نیایشی کوتاه از امام امت(ره) به پایان می بریم:

بار خدایا، که قلوب اولیا را به نور محبت منور فرمودی، و لسان عشاق جمال را از ما و من فروبستی، و دست فرومایگان خودخواه را از دامن کبریایی خود کوتاه کردی، ما را از این سستی و غرور دنیا هشیار فرما، و از خواب سنگین طبیعت بیدار، و حجاب های غلیظ و پرده های ضخیم خودپسندی و خودپرستی را به اشارتی پاره کن و ما را به محفل پاکان درگاه و مجلس قدس مخلصان خداخواه بار ده... 14

پی نوشت ها

 

1. وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی(ره)، ص 3

2. اعراف: 23

3. نوح: 28

4. ابراهیم: 40 و 41

5. نمل: 19

6. انبیاء: 87

7. همان: 89

8. یوسف: 33

9. مؤمنون: 28

10. قصص: 21

11. مائده: 114

12. کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 339

13. محمد دشتی، نهج الحیاه، ص 151

14. روح الله موسوی الخمینی، چهل حدیث، ص 660



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/2/19 :: ساعت 12:22 عصر )
»» سیری در دعا و نگارش متون دعایی 2

 

جمع‎بندی و نتیجه

1-آنچه توجه به آن لازم است این است که این همه شرف و شکوه جلال، از آنِ "حال دعا" است نه صرف لقلقة لسان و فقط تلفظ به زبان که نه عشق و شوری در دل پدید آورد و نه اهتزاز و جنبشی در جان بیفکند.

-انسان، یا بالفعل و در حال حاضر گرفتار انواع بلیات است و یا بالقوه و در آینده در معرض برخورد با آفات و حوادثِ گوناگون است و لذا تنها راه رفع بلای موجود و دفع بلای متوقّع، استغاثة به درگاه خدای عالمیان است که بی‎خواست او هیچ سببی سببیت ندارد و بی‎اذن او هیچ عامل مؤثری اثرگذار نمی‎باشد.

3-به حکم عقل واقع‎بین، انسان گرفتار در "دنیای پیچیدة به بلا" موظف است دائماً در حال دعا و التجا به خدا باشد، هر چند در حال حاضر، خود را غرق در نعمت و فارغ از هر گونه بلا بیند. چه آنکه جهان، جهان تغییر است و ممکن است در یک طَرفَةُ العین، نعمت، تبدیل به نقمت گردد و مسرت تبدیل به مصیبت شود.

4-دعا و تذلل به درگاه خدا و درخواست حوایج از خدا، محصور به الفاظی مخصوص که از لسان رسول اکرم (ص) و ائمه معصومین صادر شده نیست، بلکه انسان در مقام دعا آزاد است و در هر حال و در هر جا که هست، به هر لغت و زبانی که برایش ممکن است می‎تواند اظهار نیاز به درگاه بی‎نیاز نموده، آنچه را در دل دارد به زبان آورد و با حضرت رب کریم به میان بگذارد؛ اما چه بهتر که سر به آستان مقربان درگاه و عارفان به شئون بندگی، یعنی خاندان عصمت و اهل بیت رسالت علیهم السلام گذارد و از لسان آن بزرگواران به دعا و مناجات با خدا بپردازد. چه آنکه تنها آنانند که خدا را تا آنجا که می‎شود شناخت، شناخته‎اند و هم به راه و رسم بندگی وعرض نیاز، آنچنان که شایسته است پی برده‎اند، هم می‎دانند از خدا چه باید خواست و هم می‎دانند آن را چگونه باید خواست.

پاورقی ها:

1- (مجلسی، بحارالانوار، 93/300؛ حر عاملی، وسائل الشیعه،4/1087 ؛ متقی هندی، کنزالعمال، 62/2 )

2- (مؤمن/ 60)

3- (طبرسی، مجمع البیان، 209/5 ؛ حویزی، نورالثقلین، جزء رابع / 528)

4- (راغب اصفهانی، مفردات / 169)

5- (مصطفوی، التحقیق، 3/217 )

6- (همو/ 218)

7- (ضیاءآبادی، توبه/ 17)

8- (یونس/22)

9- (مؤمن/60)

10- (فرقان/77)

11- (اعراف/55)

12- (بقره/186)

13- (ابن فهد حلی، عُدّه الداعی/40)

14- (کلینی، کافی،2/466 )

15- (حکیمی، جامعه‎سازی قرآنی/217).

16-  (قمی، مفاتیح الجنان/326)

17- (حکیمی، جامعه‎سازی قرآنی/ 240-237)

18- (همو/ 241)

19- (مجهول، نزهه الزاهد/10)

20- (همو/12)

21- (دوانی، مفاخر اسلام،3/132 )

22- (الفهرست/42)

23- (ابن قولویه قمی، کامل الزیارات مقدمه کتاب)

24- (دوانی، مفاخر اسلام/381)

25- (مجهول، نزهه الزّاهد/ 18)

26- (طوسی، مصباح المتهجد)

27- (اتان گلبرگ، کتابخانه ابن طاووس/13)

28- (همو/14)

29- (حر عاملی، امل الامل، 205/2 )

30- (ر.ک: اقبال الاعمال، سید بن طاووس)

31- (نک: جمال الاسبوع، سید بن طاووس).

32- (نک: الدروع الواقیه، سید بن طاووس)

33- (نک: مُهج الدعوات و منهج العبادات، سید بن طاووس)

34- (نک: فتح الابواب، سید بن طاووس)

35- (نک: الأمان، سید بن طاووس)

36- (إتان گلبرگ، کتابخانه ابن طاووس/59؛ نک: فلاح السائل، سید بن طاووس)

37- (مجهول، نزهه الزاهد/27)

38- (نک: آئین بندگی و نیایش، غفاری)

39- (نک: عُدّه الداعی، ابن فهد حلی)

40- (امین عاملی، اعیان الشیعه، 185/2 )

41- (قمی، فوائد الرضویه/7؛ امین عاملی، اعیان الشیعه 184/2 )

42- (نک: بلدالأمین، کفعمی)

43- (نک: المصباح، کفعمی)

44- (امینی، الغدیر، 249/11 ؛ حر عاملی، امل الامل 155/1 )

45- (نک: مفتاح الفلاح، شیخ بهایی، مقدمه ناشر)

46- (حسن زاده آملی، نور علی نور / 11)

47- (نک: زاد المعاد، مجلسی)

کتابشناسی:

- ابن فهد حلی، عده الداعی و نجاح الساعی، تهران، دارالکتب الاسلامی، چ اول، 1407

-   ، آئین بندگی و نیایش، (ترجمه عده الداعی ابن فهد حلی: غفاری) قم: بنیاد معارف اسلامی، چ اول، 1375 ش.

- إتان گلبرگ، کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او، (ترجمه: سید علی قرائی، رسول جعفریان)، قم: کتابخانه عمومی آیت‎الله مرعشی نجفی، 1371ش.

-امین عاملی، سید محسن، أعیان الشیعه، بیروت: دار التعارف، 1403ه.

-امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب، بیروت: دارالکتاب العربی، 1403 ه،

- حر عاملی، امل الآمل، قم: دارالکتاب الاسلامی، 1362ش.

-   ، وسائل الشیعه، تهران: مکتبه الاسلامیه، چ پنجم، 1398 ه.

- حسن‎زاده آملی، نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور، قم: انتشارات تشیع، چ پنجم، 1376ش.

- حکیمی، جامعه‎سازی قرآنی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ اول، 1378 ش.

- حویزی، عبد علی بن جمعه العروسی، نور الثقلین، قم: بی‎جا، بی‎تا.

- خوانساری، روضات الجنات، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1410ه.

- دوانی، علی، مفاخر اسلام، تهران: امیرکبیر، چ اول، 1363 ش.

- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن فی غریب القرآن، تهران: مکتبه المرتضویه، بی‎تا.

- سید بن طاووس، اقبال الاعمال، به تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، چ اول، 1414 ه.ق.

-   ، الأمان مِن أخطار الاسفار و الأزمان، بیروت: مؤسسه النور، 1408 ه.

-   ، جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، به تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم: مؤسسه الآفاق، چ اول، 1371 ش.

-   ، الدّروع الواقیه من الاخطار فیما یعمل فی شهر یوم علی التکرار.

-   ، فتح الأبواب بین ذوی الالباب و بین رب الارباب فی الاستخارات، قم: موسسه آل البیت (ع) لاحیاء التراث، چ اول، 1409 ه.

-   ، فلاح السائل و نجاح المسائل فی عمل الیوم و اللیل، به تحقیق: غلام حسین مجیدی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چ اول، 1419ق.

-   ، مُهج الدّعوات و منهج العبادات، بیروت: مؤسسه الاعلمی، 1414 ه.

- شیخ بهایی، مفتاح الفلاح، تهران: انتشارات حکمت، 1369 ش.

- ضیاءآبادی، سید محمد، توبه (شرحی از دعای سی و یک صحیفه سجادیه، تهران: انتشارات نبأ، چ دوم، 1382 ش.

- طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار المکتبه العلمیه، بی‎تا.

- فولادوند، محمدمهدی، ترجمه قرآن کریم، تهران: دارالقرآن الکریم، 1376 ش.

- قمی، ابن قولویه، کامل الزیارات، تهران: مکتبه الصدوق، چ اول، 1375 ش.

- قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، بیروت: دارالاضواء، 1419 ه.

- طوسی، الفهرست، نجف: مکتبه المرتضویه، بی‎تا.

- کفعمی، علی بن ابراهیم، البلد الأمین و الدّرع الحصین، بیروت: مؤسسه الاعلمی، 1418ه.

-   ، المصباح فی الأدعیه و الصلوات و الزیارات، بیروت: اعلمی، 1414ه.

- کلینی، اصول کافی، تهران: مکتبه الصدوق، چ دوم، 1281 ه.

- متقی هندی، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، بیروت: مؤسسه الرساله، بی‎تا.

- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران: مکتبه الاسلامیه، 1378 ه.

-   ، زادالعماد، تهران: انتشارات سعدی، چ اول، 1370 ش.

- طوسی، مصباح المتهجد، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، چ اول، 1411 ه.

- مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، قم: مرکز نشر الکتب، 1397

- مؤلّفی مجهول، نزهه الزاهد، به کوشش: رسول جعفریان، تهران: اهل قلم، چ اول، 1376 ش.

منبع: مجله اندیشه صادق، شماره 13و14

از زمان درگذشت سید بن طاووس در سال 664 تا سال درگذشت کفعمی در سال 905 آثار دیگری بر ادبیات دعایی شیعه افزوده شد. یکی از رایج ترین این آثار کتاب "عُدة الدّاعی و نجاح السّاعی" تألیف ابن فهد حلی (م 841 ق) است.

این کتاب با عنوان نبذه الداعی فی مختصر عده الداعی توسط خود ابن فهد تلخیص شده است.37

ابن فهد حلی از دانشمندان و فقهای نامی، و صاحب آثار ذی‎قیمت علمی و دینی بوده، و از لحاظ قداست نفس و طهارت روح و تقوی و فضیلت، نظیر سید بن طاووس، سید مهدی بحرالعلوم و از اعاظم و افاخم علمای طراز اول محسوب می‎شوند.38

کتاب کم نظیر عُدّة الدّاعی و نجاح الساعی ابن فهد حلی، دارای یک مقدمه، شش باب، یک ارشاد و یک خاتمه به شرح ذیل می‎باشد:

مقدمه: تعریف دعا، باب اول: تشویق به دعا، باب دوم: اسباب اجابت، باب سوم: اوصاف دعاکننده، باب چهارم: کیفیت دعا، باب پنجم: ذکر، باب ششم: تلاوت قرآن. ارشاد: اهمیت تقوا و ترک گناه، خاتمه: اسماء حُسنای الهی.39

یکی از چهره‎های شاخص و درخشان در دعای شیعی، تقی‎الدین ابراهیم بن علی بن حسن بن محمد بن صالح عاملی جبعی معروف به کفعمی است. شیخ کفعمی از مشاهیر فضلا و محدثین و صلحا و متورعین و شخصیتی عابد و زاهد بوده و دارای تصانیف متعددی که بیشتر در زمینه ادعیه و حدیث و موعظه است، می باشد.40

در فوائد الرضویه در شرح حال ایشان آمده است: شیخ ثقه، جلیل فاضل، ادیب، محدث، شاعر، عابد و زاهد، معروف به شیخ کفعمی است. و این شیخ صاحب تألیفات شریفه است از جمله: مصباح و بلدالأمین در دعا.

درمورد مرحوم کفعمی حکایتی غریب نقل است که ملخّصش آنکه: "وقتی یکی از کشاورزان جبل عامل، زمین را با گاو شخم می‎کرد برای زراعت کردن، ناگاه به سنگ بزرگی برمی‎خورد، آن را می‎کَند، مرده ای را با کفن می‎بیند که مثل شخص متحیر سر از خاک برمی‎دارد و به طرف راست و چپ نگاه می‎کند آنگاه می‎گوید: "مگر قیامت برپا شده" این را می‎گوید و می‎افتد، آن شخص زارع نیز با دیدن این صحنه غش می‎کند و وقتی به هوش می‎آید از حقیقت امر تفتیش می‎کنند می‎بینند روی آن سنگ نوشته شده بود هذا قبر ابراهیم بن علی الکفعمی".41

شیخ کفعمی، مانند سید بن طاووس، به کتابهای دعا اشتیاق وافری داشت. دو اثر مهم دعایی او که نفوذی دیرپا در فرهنگ شیعی به دست آورد. عبارتند از: 1- البلد الأمین. 2- جُنة الأمان الواقیه که به عنوان مصباح کفعمی معروف است.

1-البلد الأمین: نام کامل آن "البلد الأمین و الدّرع الحصین من الادعیه و الاعمال و الاوراد و الاذکار" است که، از کتب مشهور و معتبر در دعا و آداب دینی و امور عبادتی محسوب می‎شود.

مؤلف، اثر خود را با مقدمه کوتاهی آغاز کرده، سپس به ذکر آداب تطهیر، مختصری از احکام وصیت و نماز میت و تعقیبات نماز، و دعاهای هنگام خواب پرداخته است، آنگاه ادعیه و اعمال هفته، آداب استخاره، اعمال و ادعیه ماهها با آغاز از ماه رجب، و ختم به ماه جمادی‎آلاخر را آورده و بعد زیارات و نمازهای مستحب را به ترتیب یاد نموده است. 42

2-جُنه الامان الواقیه (مصباح): تألیف این کتاب توسط کفعمی، در 27 ذی‎قعدة سال 895 پایان یافته است. این کتاب در پنجاه فصل تنظیم شده و شامل ادعیه و اوراد و اذکار و مشتمل بر آداب دینی و دعایی و امور عبادتی است و تفاوت چندانی با کتاب بلد الأمین ندارد. کفعمی در نقل از کتابهای دعا به طور عمده به نقلهای ابن طاووس متکی است، گر چه به صراحت به این امر اشاره نکرده است. وی در خاتمه حواشی الجُنه الأمان الواقیه (مصباح) ضمن فهرست، از نام 239 کتاب به عنوان کتابهایی که از آنها نقل شده، یاد کرده است.43

قابل ذکر است که آثار مرحوم کفعمی به عنوان منابع و مأخذ در تألیف آثار دعایی توسط آیندگان از جمله شیخ عباس قمی در تألیف مفاتیح الجنان و علامه مجلسی در تألیف زادالمعاد، مورد رجوع و استفاده بوده است.

و)ادبیات دعا پس از کفعمی تا شیخ عباس قمی

پس از مرحوم کفعمی، کتابهای دعایی مهمی نوشته شده، که از میان آنها برخی شهرت ویژه یافته است که عبارتند از:

1) مفتاح الفلاح: مشهورترین و رایج ترین تألیف در دوره پس از کفعمی دوره صفویه که در بین خواص علما معروف است. مفتاح الفلاح تألیف مرحوم شیخ بهائی (م 1030) است.

در کتب تراجم از شیخ بهایی به عنوان شخصیت جلیل القدر، عظیم المنزله، رفیع الشأن، کثیر الحفظ، اُستاذُ الأساتذه و المجتهدین، أحد نوابغ الأمه الاسلامیه و … یاد شده است.44

کتاب شریف و ارجمند مفتاح الفلاح یکی از ارزنده‎ترین کتب شیعی در فرهنگ دعا، محسوب می‎شود، اهمیت این اثر باعظمت، یکی به جهت جلالت قدر و شخصیت باعظمت نویسنده این کتاب می‎باشد و دیگر اینکه یک مجموعه کامل دعایی است که برای اوقات شبانه‎روزی در هر ساعتی که انسان بخواهد با پروردگار جلیلش مناجات کند، برنامه دارد.45

در کتاب "نور علی نور در ذکرو ذاکر و مذکور" تألیف حسن زاده آملی آمده است:

"امید آنکه در حوزه‎های علمیه، صحف ادعیه و اذکار که از ائمه اطهار ما صادر شده‎اند، و بیانگر مقامات و مدارج و معارج انسانند از متون کتب درسی قرار گیرند و در محضر کسانی که زبان فهم و اهل دعا و سیر و سلوکند و راه رفته و راه نمایند، درس خوانده شوند.

در نظر این کمترین اول "مفتاح الفلاح" شیخ بهایی، و پس از آن "عده الداعی" ابن فهد حلّی، و بعد از آن … در عِداد کتب درسی درآیند که نقش خوبی در احیای معارف اصیل اسلامی است."

معلم بزرگ آیه الله ملاحسینقلی همدانی که به فرمودة بعضی از مشایخ، سیصد تن از اولیای الهی در محضر او تربیت شده‎اند، می‎فرمود: کتاب "مفتاح الفلاح" شیخ بهایی برای عملی کردن خوب است.46

2) زاد المعاد: کتابی است در زمینه دعا، تألیف علامه ملا محمد باقر مجلسی (م 1110 ق) به معنی توشه آخرت، مشتمل بر اذکار و ادعیه مذهبی که از ائمه سلام الله علیهم اجمعین نقل شده، و شرح مختصری است از تکالیف و اعمال مستحبی شیعه امامیه و پیش از مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی، معروف ترین کتاب معتبرادعیه شیعه به شمار می‎رفته است.

این کتاب مشتمل بر چهارده باب برابر با تعداد چهارده معصوم (ع) و مجموعاً چهل و نه فصل دارد.47

3) مفاتیح الجنان: مشهورترین و رایج‎ترین تألیف مرحوم محدث قمی (شیخ عباس قمی) کتاب شریف و نامدار مفاتیح الجنان است، که چون پس از قرآن مجید، نامی‎ترین کتاب مورد تقدس جامعه شیعه امامیه و مردم فارسی زبان است، پس از کتاب خدای عالم، در کمتر خانه فرد شیعه باایمانی است که نباشد، لذا نیاز چندانی به معرفی و شرح و بسط مقال ندارد، مع‎الوصف می‎گوییم: محدث قمی چنان که خود در پایان چاپ اول مفاتیح می‎گوید، آن را در مشهد مقدس و کنار بارگاه پرنور حضرت امام رضا (ع) به سال 1344 ه.ق تألیف کرده است.

کتاب مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی در سه باب تدوین شده است:

باب اول) در تعقیب نمازها و دعاهای ایام هفته و اعمال شب و روز جمعه و بعضی ادعیه مشهوره و مناجات خمس عشر و غیرها.

باب دوم) در اعمال ماههای سال و فضیلت و اعمال روز نوروز و اعمال ماههای رومی.

باب سوم) در زیارات و آنچه مناسب آن باب است.

جمع‎بندی و نتیجه

1-آنچه توجه به آن لازم است این است که این همه شرف و شکوه جلال، از آنِ "حال دعا" است نه صرف لقلقة لسان و فقط تلفظ به زبان که نه عشق و شوری در دل پدید آورد و نه اهتزاز و جنبشی در جان بیفکند.

-انسان، یا بالفعل و در حال حاضر گرفتار انواع بلیات است و یا بالقوه و در آینده در معرض برخورد با آفات و حوادثِ گوناگون است و لذا تنها راه رفع بلای موجود و دفع بلای متوقّع، استغاثة به درگاه خدای عالمیان است که بی‎خواست او هیچ سببی سببیت ندارد و بی‎اذن او هیچ عامل مؤثری اثرگذار نمی‎باشد.

3-به حکم عقل واقع‎بین، انسان گرفتار در "دنیای پیچیدة به بلا" موظف است دائماً در حال دعا و التجا به خدا باشد، هر چند در حال حاضر، خود را غرق در نعمت و فارغ از هر گونه بلا بیند. چه آنکه جهان، جهان تغییر است و ممکن است در یک طَرفَةُ العین، نعمت، تبدیل به نقمت گردد و مسرت تبدیل به مصیبت شود.

4-دعا و تذلل به درگاه خدا و درخواست حوایج از خدا، محصور به الفاظی مخصوص که از لسان رسول اکرم (ص) و ائمه معصومین صادر شده نیست، بلکه انسان در مقام دعا آزاد است و در هر حال و در هر جا که هست، به هر لغت و زبانی که برایش ممکن است می‎تواند اظهار نیاز به درگاه بی‎نیاز نموده، آنچه را در دل دارد به زبان آورد و با حضرت رب کریم به میان بگذارد؛ اما چه بهتر که سر به آستان مقربان درگاه و عارفان به شئون بندگی، یعنی خاندان عصمت و اهل بیت رسالت علیهم السلام گذارد و از لسان آن بزرگواران به دعا و مناجات با خدا بپردازد. چه آنکه تنها آنانند که خدا را تا آنجا که می‎شود شناخت، شناخته‎اند و هم به راه و رسم بندگی وعرض نیاز، آنچنان که شایسته است پی برده‎اند، هم می‎دانند از خدا چه باید خواست و هم می‎دانند آن را چگونه باید خواست.

پاورقی ها:

1- (مجلسی، بحارالانوار، 93/300؛ حر عاملی، وسائل الشیعه،4/1087 ؛ متقی هندی، کنزالعمال، 62/2 )

2- (مؤمن/ 60)

3- (طبرسی، مجمع البیان، 209/5 ؛ حویزی، نورالثقلین، جزء رابع / 528)

4- (راغب اصفهانی، مفردات / 169)

5- (مصطفوی، التحقیق، 3/217 )

6- (همو/ 218)

7- (ضیاءآبادی، توبه/ 17)

8- (یونس/22)

9- (مؤمن/60)

10- (فرقان/77)

11- (اعراف/55)

12- (بقره/186)

13- (ابن فهد حلی، عُدّه الداعی/40)

14- (کلینی، کافی،2/466 )

15- (حکیمی، جامعه‎سازی قرآنی/217).

16-  (قمی، مفاتیح الجنان/326)

17- (حکیمی، جامعه‎سازی قرآنی/ 240-237)

18- (همو/ 241)

19- (مجهول، نزهه الزاهد/10)

20- (همو/12)

21- (دوانی، مفاخر اسلام،3/132 )

22- (الفهرست/42)

23- (ابن قولویه قمی، کامل الزیارات مقدمه کتاب)

24- (دوانی، مفاخر اسلام/381)

25- (مجهول، نزهه الزّاهد/ 18)

26- (طوسی، مصباح المتهجد)

27- (اتان گلبرگ، کتابخانه ابن طاووس/13)

28- (همو/14)

29- (حر عاملی، امل الامل، 205/2 )

30- (ر.ک: اقبال الاعمال، سید بن طاووس)

31- (نک: جمال الاسبوع، سید بن طاووس).

32- (نک: الدروع الواقیه، سید بن طاووس)

33- (نک: مُهج الدعوات و منهج العبادات، سید بن طاووس)

34- (نک: فتح الابواب، سید بن طاووس)

35- (نک: الأمان، سید بن طاووس)

36- (إتان گلبرگ، کتابخانه ابن طاووس/59؛ نک: فلاح السائل، سید بن طاووس)

37- (مجهول، نزهه الزاهد/27)

38- (نک: آئین بندگی و نیایش، غفاری)

39- (نک: عُدّه الداعی، ابن فهد حلی)

40- (امین عاملی، اعیان الشیعه، 185/2 )

41- (قمی، فوائد الرضویه/7؛ امین عاملی، اعیان الشیعه 184/2 )

42- (نک: بلدالأمین، کفعمی)

43- (نک: المصباح، کفعمی)

44- (امینی، الغدیر، 249/11 ؛ حر عاملی، امل الامل 155/1 )

45- (نک: مفتاح الفلاح، شیخ بهایی، مقدمه ناشر)

46- (حسن زاده آملی، نور علی نور / 11)

47- (نک: زاد المعاد، مجلسی)

کتابشناسی:

- ابن فهد حلی، عده الداعی و نجاح الساعی، تهران، دارالکتب الاسلامی، چ اول، 1407

-   ، آئین بندگی و نیایش، (ترجمه عده الداعی ابن فهد حلی: غفاری) قم: بنیاد معارف اسلامی، چ اول، 1375 ش.

- إتان گلبرگ، کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او، (ترجمه: سید علی قرائی، رسول جعفریان)، قم: کتابخانه عمومی آیت‎الله مرعشی نجفی، 1371ش.

-امین عاملی، سید محسن، أعیان الشیعه، بیروت: دار التعارف، 1403ه.

-امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب، بیروت: دارالکتاب العربی، 1403 ه،

- حر عاملی، امل الآمل، قم: دارالکتاب الاسلامی، 1362ش.

-   ، وسائل الشیعه، تهران: مکتبه الاسلامیه، چ پنجم، 1398 ه.

- حسن‎زاده آملی، نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور، قم: انتشارات تشیع، چ پنجم، 1376ش.

- حکیمی، جامعه‎سازی قرآنی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ اول، 1378 ش.

- حویزی، عبد علی بن جمعه العروسی، نور الثقلین، قم: بی‎جا، بی‎تا.

- خوانساری، روضات الجنات، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1410ه.

- دوانی، علی، مفاخر اسلام، تهران: امیرکبیر، چ اول، 1363 ش.

- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن فی غریب القرآن، تهران: مکتبه المرتضویه، بی‎تا.

- سید بن طاووس، اقبال الاعمال، به تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، چ اول، 1414 ه.ق.

-   ، الأمان مِن أخطار الاسفار و الأزمان، بیروت: مؤسسه النور، 1408 ه.

-   ، جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، به تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم: مؤسسه الآفاق، چ اول، 1371 ش.

-   ، الدّروع الواقیه من الاخطار فیما یعمل فی شهر یوم علی التکرار.

-   ، فتح الأبواب بین ذوی الالباب و بین رب الارباب فی الاستخارات، قم: موسسه آل البیت (ع) لاحیاء التراث، چ اول، 1409 ه.

-   ، فلاح السائل و نجاح المسائل فی عمل الیوم و اللیل، به تحقیق: غلام حسین مجیدی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چ اول، 1419ق.

-   ، مُهج الدّعوات و منهج العبادات، بیروت: مؤسسه الاعلمی، 1414 ه.

- شیخ بهایی، مفتاح الفلاح، تهران: انتشارات حکمت، 1369 ش.

- ضیاءآبادی، سید محمد، توبه (شرحی از دعای سی و یک صحیفه سجادیه، تهران: انتشارات نبأ، چ دوم، 1382 ش.

- طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار المکتبه العلمیه، بی‎تا.

- فولادوند، محمدمهدی، ترجمه قرآن کریم، تهران: دارالقرآن الکریم، 1376 ش.

- قمی، ابن قولویه، کامل الزیارات، تهران: مکتبه الصدوق، چ اول، 1375 ش.

- قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، بیروت: دارالاضواء، 1419 ه.

- طوسی، الفهرست، نجف: مکتبه المرتضویه، بی‎تا.

- کفعمی، علی بن ابراهیم، البلد الأمین و الدّرع الحصین، بیروت: مؤسسه الاعلمی، 1418ه.

-   ، المصباح فی الأدعیه و الصلوات و الزیارات، بیروت: اعلمی، 1414ه.

- کلینی، اصول کافی، تهران: مکتبه الصدوق، چ دوم، 1281 ه.

- متقی هندی، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، بیروت: مؤسسه الرساله، بی‎تا.

- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران: مکتبه الاسلامیه، 1378 ه.

-   ، زادالعماد، تهران: انتشارات سعدی، چ اول، 1370 ش.

- طوسی، مصباح المتهجد، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، چ اول، 1411 ه.

- مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، قم: مرکز نشر الکتب، 1397

- مؤلّفی مجهول، نزهه الزاهد، به کوشش: رسول جعفریان، تهران: اهل قلم، چ اول، 1376 ش



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/2/19 :: ساعت 12:20 عصر )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 202
>> بازدید دیروز: 185
>> مجموع بازدیدها: 1363994
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب