ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما * ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغها
............ ......... .....
ای بادهای خوش نفس عشاق را فریاد رس * ای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجا
............ ......... .....
ای فتنه روم و حبش حیران شدم کین بوی خوش * پیراهن یوسف بود یا خود روان مصطفی
............ ......... .....
ای جویبار راستی از جوی یار ماستی * بر سینه ها سیناستی بر جانهایی جان فزا
............ ......... .....
ای قیل و ای قال تو خوش و ای جمله اشکال تو خوش * ماه تو خوش سال تو خوش ای سال و مه چاکر ترا
طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید
همچنان در عمل معدن و کان است که بود - حافظ
بنده گمان می کنم بیت بالا تفسیر یا به عبارتی تعبیری از آیه نوشته شده می باشد:
یُنزَِّلُ الْمَلَئکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلىَ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُون
فرشتگان را با امرهاى روحبخش خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد فرو مىفرستد که بیم دهید که معبودى جز من نیست، پس از من پروا گیرید.
سوره نحل آیه 2
سراسر کوچه تنگ دهکده مان را
پوشانده بودند
زنان شوریده موی
و مردانی بی پای افزار
و کوچه غرق نور
بی تردید صدایی می آمد
که همه ضجه می زدند و می گریستند!
بی شک صدایی می آمد!
هر چند که گوش های سنگین من
هنوز فشار بالش را
بر خود حس می کرد
و هیچ نمی شنید
جمعیت آرام آرام می رفت
و نور باقی می گذاشت
گویا از سحر کمی گذشته بود
سپیده سر زده بود
و ته مانده های مه
آرام آرام
محو می شد و نور مطلق
جای آن را می گرفت
و قافله می رفت
نمی دانم به کدامین مقصد
و من هرچه خواهرم را و برادرم را خواندم
آن قدر دیر کردند
که من هم از قافله ماندم
انگار مسیح دوباره آمده بود
اگر خوب بنگری
مسیح را خواهی دید
که بر فراز گنبد قدس برنشسته و منتظر است.
مسیح سال هاست که چشم به راه سپیده است
و در این میان دانه دانه شکوفه ها و برگ های زیتون را می شمرد که از سردرخت ها فرو می افتند
مسیح سالهاست که به افق چشم دوخته و دور دست ها را با حسرت می نگرد
مسیح منتظر است
مسیح هم مانند مهدی است
از ۲۰۰۶ سال پیش همه چیز را دیده
صلیب های آماده برای جنگ را
جنگ اول و دوم را که به زور جهانی شدند
کودکان ویتنام را
کودکان هیروشیما را
کودکان ایرانی را
کودکان افغانی را
کودکان عراقی را
و سال هاست که کودکان فلسطینی را می بیند که هم وطنانش هستند
مسیح سالیانی است که بغض کرده و با حسرت به افق می نگرد
مسیح منتظر است
و چشمانش به راه سپید شده است
زخم های قدس و بیروت و هیروشیما و خرمشهر و حلبچه و مزار شریف و کابل و بصره و کربلا محتاج دستان پرمهر مسیح اند
و مسیح سراسر رنج و بغض
در انتظار آن روز است
مسیح جمعه ها را یک یک می شمرد
و یقین دارم آن روز که آن جمعه موعود بیاید
و مسیح در کنار فرزند حسین
رخ بنماید
بی شک حرف های زیادی با ما خواهد داشت
و نشستن پای درد دل های او
دلی استوارتر از همه کوه های عالم می طلبد
مسیح منتظر است
و چشم به راه سپیده
که سر بزند
و هر صبح و غروب که افق گلگون می شود
مسیح می خواند:
اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن
صلواتک علیه و علی ابائه
فی هذه الساعه و فی کل الساعه
ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا
و دلیلا و عینا
حتی تسکنه ارضک طوعا
و تمتعه فیها طویلا
و آن گاه که سر بر آسمان برمی دارد
دانه دانه مروارید اشک است که از گونه هایش رها می شود
و بر دامنش می ریزد
چشمان مسیح سالهاست که به رنگ خون است
یقین دارم که هیچ کس به قدر مسیح قدر مهدی را نمی داند
و هیچ کس به قدر او برای مهدی دعا نمی کند
و برای آمدنش لحظه نمی شمارد
مسیحا !
آن دم که بر سجاده عشق می نشینی و دست بر آسمان فرا می بری
و خدای مهدی را می خوانی
از او بخواه که به ما ننگرد
و تنها تو را ببیند
مسیحا ! عالم منتظر خورشید مهدی است
درست بسان تو
اما چه کند که دستانش را در دستان شیطان نهاده اند
و تنها رهایش کرده اند
مسیحا !
تو که دستانت در دستان خداست
تو بخواه !
تو بخواه!
تو بخواه!
تازگی ها مطلبی را خوانده ام که دو تا شاخ که نه هزار تا شاخ درآورده ام.
یکی گفته بود خاتمی جیره خوار آمریکاست و خواسته بود که او را خلع لباس کنند.
انگار زمستان عقل است. درست مثل این عکس که زمستان است و برف می بارد و خاتمی لباس روحانیت می پوشد.
واقعا او که گفته کمی هم به مردم فکر کرده و آن روز که امام گفت میزان رای ملت است اصلا به دنیا آمده بوده یا به عقل رسیده بوده؟
آیا حقیقتا خاتمی این قدر این گونه افراد را عصبانی کرده که عقلشان هم ضایع شده است؟
او که این ها را گفته آیا به این فکر کرده که خاتمی را او لباس روحانیت نپوشانده که به امر او لباس از خاتمی پس گرفته شود؟
خاتمی مگر در آن سوی دنیا به دنبال چه چیزی رفته و چه گفته که عقل اینان را این گونه ضایع کرده است؟
هیچ چیز نمی توانم بگویم. جز این که شاخ درآورده ام. گفتنی ها را خیلی ها گفته اند و من حرفی ندارم جز بیان حسم.
تنها به او که گفته و می دانم آنقدر گوش شنوا ندارد که کمی هم بشنود باید بگویم که خاتمی را شما لباس نپوشانده ای و حوزه علمیه هم غلام حلقه به گوش شما نیست. شما بهتر است بروید و به خود فکر کنید. البته اگر خواستید خاتمی می تواند تجاربش را در مورد مردم در اختیارتان بگذارد. جای گرفتن در قلب های مردم این همه دست و پا زدن و دست به دامن تهمت شدن نمی خواهد. کافی است کمی به جای حرف زدن بشنوید.
هرچند که معتقدم بی شک خاتمی خود نیز باید از آن چه ۸ سال تجربه کرده و کسب کرده بیاموزد و هنوز آن ۸ سال و حتی سال های پیش از آن درس های آموختنی بسیار دارد. هم برای خاتمی و هم برای دیگرانی که تاب تحمل او را ندارند.