سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش نه پشتى تا سوارش شوند و نه پستانى تا شیرش دوشند چنان زى که در تو طمع نبندند . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» یک دنیا عاشقانه

to ro az beine sadha gol joda kardam
too sine jashne eshghet ro be pa kardam
baraie noghteie paiane tanhaiy
to tanha esmy boody ke seda kardam

begoo az pakyie cheshme mano labrize khastan kon
ba dasthat halgheiy az gol besazo gardane man kon
age az marge bavarha az adamha delam sarde
navazesh kon to dastamo ke kheili vaghte yakh karde
ke kheili vaghte yakh karde

عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم. عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم . تا رها گردیم ازدل واپسی درآن سوی خط زمان . ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم . با توام بانی عالم با توام ای مهربانم ای تو خورشید فروزان . من شبم شب را بسوزان. کوچکم با قطره بودن رهایم کن سوی دریا .عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا . سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان . وصل در عین جدایی زندگی با جان جانان. عاشقان در شوق پروازند از این خاکدان . چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان . چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان 


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/4/6 :: ساعت 4:53 عصر )
»» پرسیدم...گفت:

پرسیدند : هنگام غروب , خورشید چرا زرد رنگ است ؟
گفت : از بیم جدایی .
خورشید , با همه ء درخشندگی در پایان هر روز, ناپدید می شود

 و جای خویش را به تاریکی می دهد ولی آفتاب عشق , جاودانه در آسمان دل

می درخشد و جان می بخشد و این روزی است که شبی بدنبال ندارد .
پرسیدم : عشق چیست ؟ گفت : آتشی است .
گفتم : مگر آن را دیده ای ؟ گفت : نه در آن سوخته ام .
عشق را با تمام وجود فریاد بزن تا به جهانیان ثابت کنی :

 تمام مسیرها به سمت مشترک مورد نظر اشغال نمی باشد .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/4/6 :: ساعت 4:51 عصر )
»» سردار رسانه ای تهران بزرگ

خیلی دور نیست آن روز هایی که نیروی انتظامی در صدر اخبارقرار گرفت و از حجاب سکوت چند ساله بیرون آمد وبه گفته چهارمین فرمانده جوان نیروی انتظامی،که آن روزها تازه سکان هدایت این یگان را در دست گرفته بود،پاسخگوی شهروندان ایرانی شد،تا آنچه که نارضایتی از عملکرد ماموران نامیده می شد،نمایان شود و گاه موفقیت های یگان نیز به چشم بیاید،تا شاید قدم های برهم زنندگان امنیت را سست کند.
سیاست اطلاع رسانی که قرار بود نیروی انتظامی شیشه ای برای شهروندان بسازد و آنها را ناظر بر اعمال خود کند،چند سالی است که،نگاه شهروندان را به پلیس کمی تغییر داده است،نگاهی که به شهروندان کمک کرد و یا شاید یادآوری کرد،که پلیس پیش ازآنکه،زره بپوشد و نقابی بر سر بگذارد و با باتوم در میادین شهر حاضر شود،امین شهروندان است و امنیت شهر را تامین و از مردم دفاع می کند،اما با تخطی کنندگان از قانون شدیدا برخورد می کند.
این اصول را شهروندان تهرانی بیش از دیگر شهروندان ایرانی به یاد دارند،درست از آن روزی که فرمانده بلند قدی،با لهجه اصفهانی و با لبخندی بر لب،در اوج حوادث خرداد ماه،کوی دانشگاه تهران،در محل حاظر شد وپیغام خود را با خبرنگاران به مردم رساند و تاکید کرد که نیروهای پلیس،و یگان های ویژه تحت عملیات و فرمان پلیس با مردم هیچ برخوردی نمی کنند و فقط برای حفظ آرامش و امنیت منطقه در محل مستقر هستند.
سردار مرتضی طلایی فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ،همانطور که از فرمانده وقت دستور گرفته بود،فعالیت های نیروی انتظامی را برای همه به نمایش گذاشت و با آنچه مخالف بود،مخالفت می کرد و از آنچه که حافظ امنیت بود،دفاع می کرد. همانطور که لندکروزسوارهای،مشکی پوش،میهمانان ناخوانده خیابان های تهران را با ابراز نارضایتی مرد م، یک هفته پس از گشت زنی در خیا بان ها به پایگاه های عملیاتی نیروی انتظامی منتقل کرد و باردیگر با لبخند در میان خبرنگاران حاضر شد و تاکید کرد،که نیروی انتظامی برای برخورد نیامده است،برای نظم و امنیت آمده است.
********
از آن روز،تا امروز،دو سال گذشته است،و فرمانده طلایی تهران،لقب،سردار رسانه ای را از آن خود کرده است،اگر هیچ کس نداند، او به خوبی به یاد می آورد که
پیش از آنکه مردم او را بشناسند ،خبرنگاران او را شناختند و از او و یگانش مکعب شیشه ای ساختند که امروز شهروندان به خوبی پیشتر از آنکه،کلانتر محله را بشناسند،آشنای قدیمی را می شناسند.
فرمانده طلایی تهران،که مدتی است،همکاران رسانه ای را در حلقه مشاوران خود جای داده است،این روزها به گفته مشاوران،آنچنان مشغولیت دارد که فرصت انجام مصاحبه با خبرنگاران نشریه ها را ندارد،فرمانده پر مشغله تهران بزرگ،اما با همه این شرایط،در برنامه های روزانه خود،ساعتی را برای نشستن در برنامه های تکراری صدا و سیما گنجانده ، و آنها را همچون نشریات خاص از برنامه های رسانه ای خود حذف نکرده است
سردار طلایی متولی اصلی امنیت در پایتخت تهران تا امروز،به سه درخواست مصاحبه از روزنامه اعتماد ملی هیچ پاسخی نداده است،شاید حلقه مشاوران رسانه ای سردار هم به خوبی می دانند که، سیاست های امروز نیروی انتظامی،سوال های بی پاسخ خبرنگاران را افزایش داده است،بنابراین با تعریف متفاوت از رسانه،به غیر از خبرنگاران صدا و سیما،با مصاحبه اختصاصی همکاران رسانه ای موافقت نمی کنند.
همکاران رسانه ای سردار طلایی به خوبی می دانند که زمان کوتاه حضور سردار در حاشیه برنامه ها،فرصت پرسش های مختلف و بی پاسخ خبرنگاران از سیاست های جدید نیروی انتظامی را از آنها می گیرد،پس وعده مصاحبه را به آن روز موکول می کنند،تا آنچه را که سردار با تیز هوشی،کوتاه پاسخ می دهد، توجه ایشان به رسانه ها خوانده شود.
بهتر آن است،که فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ پیش از آنکه برنامه بازدید از رسانه ها و نشریات را در برنامه های خود بگنجاند،به درخواست های مصاحبه ارسال شده به دفتراطلاع رسانی نیروی انتظامی نگاهی کند.
این روزها،سیاست های اطلاع رسانی نیروی انتظامی،کمی دستخوش تغییر شده و مصاحبه های اختصاصی تصویری و صوتی،جذابیت بیشتری برای فرماندهان پیدا کرده است،اما ای کاش،بخشی از سوال های بی پاسخ دیگر خبرنگاران نیز در سوال های همیشگی خبرنگاران جذاب نیروی انتظامی جای می گرفت.
سیاست گذاران،اطلاع رسانی نیروی انتظامی فراموش نکنند که همه آنچه را که در تفکیک خبررسانی در نظر می گیرند،به تصویر ساختگی از آن یگان کمک نمی کند،بهتر آن است که تصاویر واقعی و بدون جهت گیری باشد.

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/4/6 :: ساعت 4:44 عصر )
»» آرزو

بر من سنگی بزن
شاید که جای خالی دلم پر شد
نه! کمی صبر کن
این بار
تیشه را بردار و ریشه را بزن


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/4/6 :: ساعت 4:42 عصر )
»» حق برابر آزادی تجمعات

فرقی نمی کند، مشتت را برای چه گره کرده باشی و رو به آسمان نشانه بروی. فرقی نمی کند، کارگر، معلم و یا دانشجو باشی.مهم این است که هر تجمعی بدون توجه به علل و دلایل شکل گیری آن محکوم است و نیروهای نظامی و انتظامی خیلی ساده با آن برخورد می کنند.فرقی نمی کند، زن، مرد و یا پیر و جوان باشی.فرقی نمی کند حق را می خواهی و یا اعتراض می کنی به ناحقی ها.
مهم این است که در همه این شرایط ماموران بلند قامت و قوی هیکل یگان ویژه در صحنه حاضرند و مامورند و معذور.دستور فرمانده همان است که تا امروز با کوچکترین تجمع گروهی از فعالان اجتماعی ایران به تصویر در آمده است،برخورد و بازداشت!
اشتباه نکنید، این را قانون جمهوری اسلامی ایران نمی گوید، این اجازه در نامه ها و دستوالعمل های محرمانه امنیتی به فرماندهان ابلاغ شده که با این تجمعات برخورد شود، به این امید که بار دیگر تکرار نشود،آرزویی که البته هیچ وقت به بار نشسته است.
11 فروردین 1358 وقتی ایرانیان به قانونی که قانونگذاران ماه ها بر سر آن بحث و گفت و گو کردند، رای دادند با آگاهی از همه حقوق خود آن را تایید کردند و به دولتمردان اجازه دادند که آن را اجرا و با تخطی از آن برخورد کنند.
قانون آن روز، حق اجتماعات و راهپیمایی ها را برای همه مردم آزاد دانست.یعنی طبق اصل 27 قانون اساسی«تشکیل اجتماعات و راه‏پیمایی‏ها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد» مانعی نداشت.اما قانون آن روز رفته رفته با نگاهی جدید «تفسیر» شد و برای هرکدام از عناوین صریح قانون «تعاریف» جدیدی گنجانده شد، تا شرایط به گونه ای دگیر مدیریت شود.
حق اجتماعات و راهپیمایی هایی که قانونگذار حق همه ملت دانسته بود به حق مردمی خاص تغییر پیدا کرد و اجازه برگزاری اجتماعات تنها با صدور مجوز وزارت کشور و شورای تامین استانداری ها مجاز اعلام شد.
به این ترتیب دستورالعمل جدیدی تدوین و به سادگی همه خواسته های قانونی مردم، خلاف قانون تعبیر شد و به نیروهای نظامی و انتظامی با «تجمعات غیرقانونی» اجازه برخورد داده شد، فارغ از اینکه فریاد آن زن و مردی که به خیابان می آید و یا مقابل « خانه ملت » جمع می شود برای چه به آسمان رفته است و از مدیران کشور و وطنش چه می خواهد.
قانون امروز، به خوبی برای تجمعات صنفی کارگران، معلمان،زنان و دانشجویان اجرا می شود، اعترض های صنفی کارگران و یا معلمان، اقدام علیه امنیت ملی دانسته می شود و به بهانه صادر نشدن مجوز و یا تقاضا نکردن مجوز از مراجع قانونی اجازه برخورد با آنها و یا بازداشت شرکت کنندگان در آن صادر می شود، درحالیکه قانون دیروز همچنان برای بخشی دیگر صادق است.معترضان به اقدامات سیاسی کشورهای اروپایی،زنان و مردان ایرانی بودند که به سادگی و بدون درخواست مجوزی حق تجمع مقابل سفارتخانه های کشورهای اروپایی که بخشی از خاک آن کشور است را حق خود دانستند و ، توانستند مشت اعتراض خود را به آسمان نشانه بروند و حتی آنچنان ناراحت و عصبانی شوند که با پرتاب کردن آتش به داخل سفارتخانه ها و یا بالا رفتن از دیوارهای آن نفرت خود از رفتار و یا عملکرد آن کشورها اعلام کنند.
انزجار مردم تجمع کننده مقابل سفارتخانه ها، اگرچه برخلاف قانون،با حمل سلاح ،(بطری های آتش زا) همراه بود، اما تجمعی غیرقانونی و یا مخل امنیت داخلی و خارجی نامیده نشد،تا ماموران قوی هیکل و بلند اندام یگان های ویژه برای پراکنده کردن تجمع و یا بازداشت شرکت کنندگان ماموریتی داشته باشد.آن تجمع ها،حرکتی خودجوش و تجمعی اعتراضی معرفی شد که نیروی انتظامی برای حفظ نظم و برقراری امنیت در آنجا حاضر بود،بنابراین نه دستورالعملی برای آن لازم بود و نه نامه محرمانه ای.
اما کارگرانی که براساس سیاست دولت کار خود را از دست داده بودند و یا حقوقشان نادیده گرفته شده، وقتی تصمیم می گیرند که تنها اعتراض خود را به گوش مدیران برسانند و حقوق صنفی خود را مطالبه کنند، حرکتی سازمان یافته انجام داده اند که برای آن دستور و نامه صادر می شود تا ماموران پلیس به راحتی با باتوم و یا هر وسیله دفاعی، به آنها حمله کنند.
معلمانی که خواستار برابری حقوق خود می شوند و برای این درخواست خود مقابل مجلس حاضر می شوند تا نمایندگانی را که به هرم سبز فرستادند را قیم خود کنند که تصمیمی به حق بگیرند و از وزیر دولت رعایت نکردن آن را بپرسند، بازداشت می شوند، تا دلایل تجمع مقابل «خانه ملت» را توضیح دهند.انگار معنی تجمعات آزاد و صنفی و حقوقی تغییر کرده است.
شاید فرماندهای نیوهای انتظامی و نظامی ویا مدیران امنیتی کشور که در اتاق های در بسته نامه ها و دستورالعمل های ویژه را صادر می کنند، فراموش کردند که «افزایش یا برابری حقوق»و یا «پرداخت حقوق عقب افتاده» امنیت ملی نیست که اعتراض به آن و یا درخواست آن امنیتی را به خطر بیاندازد و یا خارج از مرزهای ایران را به سوی ایران متوجه کند.دایره امنیت ایران آنچنان بزرگ و قوی است که کنار هم جمع شدن بخشی از جامعه ایرانی نه تنها برای نفی آن نیست بلکه قدمی است برای حفظ آن.
کارگرانی که چرخ سازندگی ایران را می چرخانند و یا معلمانی که آینده سازان وطن را تربیت می کنند، همه با نگاه به فردای ایران قدم بر میدارند تا مبادا وطن جای پای دیگری را به خود ببیند.
حق برابری کار و دریافت به موقع و مناسب دستمزدی که برای آن زحمت کشیده می شود، همانند همان اعتقاد مسلمانان به مقدساتشان است که برای نادیده گرفتن آن به کشورهای توهین کننده اعتراض می کنند و توهین کنندگان را مجبور به عذرخواهی می کنند.
شاید به همین دلیل هم قانونگذار دقیقا بعد از اصل 27 قانون اساسی آورده است:« هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند.دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون، برای همه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد نماید».درخواست اجرای قانون حق ملت است و تقاضای بزرگی نیست،شاید به همین دلیل رییس مجلس هم از برخورد نیروی انتظامی با کارگران معترض متاسف است و دریافت مطالبات را حق کارگران می داند.

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/4/6 :: ساعت 4:41 عصر )
»» مرحوم شاه آبادی

 

لطیف ترین روح  !

از قول امام نقل شده که فرمودند:
« من در عمر خود، روحی لطیف تر از روح مرحوم شاه آبادی ندیدم.»

و سپس ادامه دادند که:
« ایشان، صرف نظر از چنین فقاهت، فلسفه، عرفان که کم نظیر بودند در سیاست نیز کم نظیر بودند.»

هر وقت شاه، گبر شد !

در زمان رضاخان، زمانی قصد کردند نماز جماعت مساجد را تعطیل کنند. در مسجد جامع که ائمه جماعت متعددی داشت، هر یک از آن ها به دلیلی نیامدند. یکی به مسافرت رفت، دیگری به اصطلاح مریض شد!

اما آیت الله شاه آبادی برای نماز عازم مسجد شدند، آن روز، عوض مردم نمازگزار، عده ای قزاق در مسجد مستقر شده بودند. در راه مسجد، یکی از مریدهای آقا به ایشان می گوید: در مسجد قزاق ها ریخته اند. آقا می فرمایند: خوب، قزاق ریخته باشد!  و وارد مسجد می شوند.
یکی از افراد دولت با لباس شخصی جلو می آید و به آقا می گوید: آقا مگر نمی دانید نماز تعطیل است؟
آقا در حالی که حتی سرشان را بلند نکرده بودند که او را نگاه کنند، به او فرمودند:
« برو بگو گنده تر از تو بیاد!»
گفت: من بزرگتر هستم.

آقا فرمودند:
« اگر با تو حرف بزنم، بعدا" کس دیگری نیست که اعتراض کند؟»
گفت: خیر.

فرمودند:
« این جا کجاست؟»
گفت: تهران.

فرمودند:
« نه این جا که ایستاده ای و با تو صحبت می کنم کجاست؟»
گفت: مسجد.

فرمودند:
« من کی هستم؟»
گفت: پیشنماز.

فرمودند:
« مملکت ، چه مملکتی است؟»
گفت: ایران.

فرمودند:
« ایران ، دنش چیست؟»
گفت: اسلام.

فرمودند:
« شاه چه دینی دارد؟»
 چون نمی توانست بگوید مخالف قرآن و نماز و اسلام است، گفت: شاه مسلمان است.

ایشان فرمودند:
« هر وقت شاه گبر شد و اعلام کرد که من کافرم، و یا یهودی و نصرانی هستم و بالای سر این مسجد ناقوس زدند، من که پیشنماز مسلمانان هستم، می روم و در مسجد مسلمانان نماز می خوانم. ولی مادامی که این جا ناقوس نزدند و شاه هم اعلام گبریت و کفر نکرده، من پیشنماز مسلمانان باید این جا نماز بخوانم.»

پس از این گفت و گو، وارد شبستان شدند و با این که کسی برای نماز در مسجد نبود، داخل محراب به نماز ایستادند.
یکی از نمازگزاران که ایشان را دیده بود در مسجد، فریاد « الصلواة» را بلند کرد.
مردم هم که نمازگزار بودند با منع وجود آمده، مشتاق تر شده بودند و به مسجد هجوم آوردند و بساط شاه و قزاق ها به هم خورد.


سه دستور اخلاقی

یکی از بازاریان  که از شاگردان مرحوم شاه آبادی بود، نقل می کرد که ایشان، یک شب در یکی از سخنرانی هایشان، با ناراحتی اظهار داشتند:
« چرا افرادی که در اطراف ایشان هستند، حرکتی از خود در جنبه های معنوی نشان نمی دهند؟
می فرمودند:
آ
خر، مگر شماها نمی خواهید آدم شوید؟ اگر نمی خواهید من این قدر به زحمت نیفتم.»

همین فرد می گوید:
« بعد از منبر، ما چند نفر خدمت ایشان رفتیم و گفتیم که آقا ما می خواهیم آدم بشویم. چه کنیم؟
ایشان فرمودند: من به شما سه دستور می دهم، عمل کنید، و اگر نتیجه دیدید، آن وقت بیایید تا برنامه را ادامه دهیم.»
سه دستور ایشان چنین بود:
1- مقید باشید نماز را در اول وقتش اقامه کنید. هر کجا باشید و دیدید صدای اذان بلند شد، دست از کارتان بکشید و نماز را اقامه کنید و حتی المقدور هم سعی کنید به جماعت خوانده شود.

2- در کاسبی تان انصاف به خرج دهید، و واقعا" اقل منفعتی را که می توانید، همان را در نظر بگیرید . در معاملات، چشم هایتان را ببندید و بین دوست و آشنا و غریبه و شهری و غیر شهری فرق نگذارید. همان اقل منفعت در نظرتان باشد.

3- از نظر حقوق الهی، گر چه می توانید برای ادای آن تا سال صبر کنید و امام معصوم علیه السلام به شما مهلت داده اند، اما شما ماه به ماه حق و حقوق الهی را ادا کنید.

همین فرد می افزاید: من دستورات ایشان را که از ماه رجب شنیده بودم، اجرا کردم تا به ماه رمضان رسید. قبل از ماه رمضان در بازار پاچنار می آمدم که، صدای اذان بلند شد. خود را به مسجد نایب رساندم و پشت سر مرحوم حجت الاسلام سید عباس آیت الله زاده مشغول نماز شدم.

در نماز دیدم که ایشان گاهی تشریف دارند و گاهی ندارند. در قرائت نیستند ولی در سجده و رکوع هستند. پس از نماز به ایشان عرض کردم: شما در حال نماز کجا تشریف داشتید؟ نبودید.
ایشان متحیر شد. تعجب کرد و فرمود که معذرت می خواهم. من از مسجد و منزل ناراحت شدم، لذا در نماز، گاهی می رفتم دنبال آن اوقات تلخی و بعد از مدتی، متوجه می شدم و بر می گشتم.

این اولین مشاهده ی من بود که در اثر دستورات آیه الله شاه آبادی برایم حاصل شده بود. در اثر دو ماه و نیم التزام من به این سه دستور، دید ما باز شد و برنامه را هم چنان ادامه دادم که مشاهدات بعدی من، دیگر قابل بیان نیست.


 کدام درست می گوئید؟

یکی از شاگردان مرحوم شیخ رجب علی خیاط می گوید:
روزی من و شیخ، همراه مرحوم آیت الله محمد علی شاه آبادی در میدان تجریش می رفتیم. شیخ به آیت الله شاه آبادی خیلی علاقه داشت.

شخصی به ما رسید و از مرحوم شاه آبادی پرسید: شما درست می گویید یا این آقا؟ ( اشاره به شیخ رجبعلی خیاط.)
آیت الله شاه آبادی فرمود:
 چه چیز را درست می گوید؟ چه می خواهی؟
آن شخص گفت: کدامیک از شما درست می گویید؟
آیت الله شاه آبادی فرمود: من درس می می گویم و یاد می گیرند، ایشان می سازد و تحویل می دهد.
هر چند این سخن حاکی از نهایت تواضع و فروتنی این عارف کامل است، لیکن بیانگر تأثیر کلام و قدرت تربیت و سازندگی جناب شیخ رجبعلی خیاط نیز هست.

نماینده خدا

نقل است که شیخ رجبعلی خیاط فرمود:
از عده ای از علماء و اهل معنا پرسیدم: خداوند انسان را برای چه آفرید؟ جواب قانع کننده ای نشنیدم. تا اینکه از آیت الله شاه آبادی  سؤال کردم.
 ایشان فرمودند:
« خداوند انسان را برای نمایندگی خود خلق کرده است؛ إنی جاعل فی الارض خلیفه».

بهتر از علی (ع) نیافتم

مرحوم آیت الله شاه آبادی نقل می کرد که یکی از علمای اهل سنت، کتابی علیه شیعه نوشته و گفته است که این کتاب مثل صاعقه، شیعه را می سوزاند!

اما خود این عالم سنی در همین کتابش از عایشه نقل کرده که شبی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله در حجره من بودند، نیمه شب حضرت را نیافتم.
حجره ی سایر همسرانشان را گشتم آنجا هم نبودند. بعد دیدم با سرو پای برهنه، بام حجره خودم ایستاده اند و دست به آسمان بلند کرده و خداوند را به حق حضرت علی (ع) قسم می دهند و عرضه می دارند:
الهی بحق علی و دعا می کنند. عرض کردم کسی را بهتر از علی نیافتید که خدا را به حق او قسم می دهید؟
فرمود: قسم به آن کسی که جانم به ید قدرت اوست به آسمان نگاه کردم بهتر از علی نبود، به زمین نگاه کردم بهتر از علی نبود، به شرق و غرب نگاه کردم، کسی بهتر از علی نبود، لذا خدا را به حق او قسم دادم.

اینجا وزارت فرهنگ ماست

از قول یکی از شاگردان ایشان نقل شده است :
به خاطر دارم که در روز تاسوعا یا عاشورا، مأمورین رضاخان به مسجد جامع آمدند که مانع برگزاری مراسم عزاداری بشوند و می گفتند باید از وزارت فرهنگ اجازه بگیرید.
در این حال آیت الله شاه آبادی، خطاب به آقای سید علی اصغر آل احمد که صدای خیلی خوبی هم داشت، فرمودند که: « زیارت عاشورا را بخوان» و مرحوم آل احمد هم شروع به خواندن زیارت عاشورا کرد در اثر آن، صدای گریه و ضجه و عزاداری مردم در تمام بازار بلند شد.

بعد هم آیت الله شاه آبادی خطاب به مأمورین رضاخان گفتند به آن مردک قلدر چار و ادار بگو که مانع عزاداری مردم نشود و به وزیر فرهنگ هم بگو که در وزارت فرهنگش را ببندد. اینجا وزارت فرهنگ ماست.


نصایح عرفانی

مواردی که در ذیل می آید برخی از نصایح عرفانی مرحوم شاه آبادی است که از قول امام ، نقل شده است :

قوای جوانی

شیخ جلیل ما و عارف بزرگوار، آقای شاه آبادی روحی فداه فرمودند:
« تا قوای جوانی و نشاط آن باقی است، بهتر می توان قیام کرد در مقابل مفاسد اخلاقی، و خوب تر می توان وظایف انسانیه را انجام داد.
مگذارید این قوا از دست برود و روزگار پیری پیش آید که موفق شدن در آن حال، مشکل است و بر فرض موفق شدن، زحمت اصلاح خیلی زیاد است.»

لعن اشخاص

شیخ عارف ما، روحی فداه می فرمود:
« هیچ وقت لعن شخصی نکنید، گر چه به کافری که ندانید از این عالم ( چگونه) منتقل شده، مگر آن که ولی معصومی از حال بعد از مردن او اطلاع دهد. زیرا که ممکن است در وقت مردن، مؤمن شده باشد. پس لعن به عنوان کلی بکنید.»


تعبیر به کافر نکنید در قلب

به نفس و شیطان بگویید ممکن است این شخصی که مبتلاست به معصیت، دارای ملکه ای باشد، یا ( دارای) اعمال دیگری باشد که خدای تعالی او را به رحمت خود مستغرق کند و نور آن خُلق و ملکه، او را هدایت کند و منجر شود کار او به حُسن عاقبت.
شاید آن شخص را خدا مبتلا به معصیت کرده تا مبتلای به عُجب که از معصیت بدتر است نشود. و شاید من به واسطه ی همین بدبینی، کارم منجر به بدی عاقبت شود.

شیخ جلیل ما، عارف کامل، شاه آبادی روحی فداه می فرمودند:
« تعبیر به کافر نیز نکنید در قلب: شاید نور فطرتش او را هدایت کند و این تعبیر و سرزنش، کار شما را منجر به سوء عاقبت کند.»

( البته) امر به معروف و نهی از منکر، غیر از تعبیر قلبی است. بلکه می فرمودند:
« کفاری را که معلوم نیست با حال کفر از این عالم منتقل شدند لعن نکنید؛ شاید در حال رفتن، هدایت شده باشند و ورحانیت آن ها مانع از ترقیات شما شود.»

در هر حال، نفس و شیطان، شما را وارد مرحله ی اولی از عجب می کنند. کم کم، از این مرحله شما را به مرحله ی دیگر و از آن به درجه ی بالاتر، تا بالاخره کار انسان را به جایی برساند که به ایمان یا اعمال خود، به ولی نعمت خویش و مالک الملوک منت گذاری کند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( جمعه 86/4/1 :: ساعت 3:0 صبح )
»» یادی از عارف بزرگ حاج محمد صادق تخته فولادی

در کتاب مصباح الشریعه از حضرت صادق علیهم السلام منقول است که می فرمودند: ( اطلب مواخاه الاتقیاء و لو فی ظلمات الارض و ان افنیت عمرک فی طلبهم، فان الله لم یخلق افضل منهم علی وجه الارض بعد النبیین علیهم السلام و ما انعم الله تعالی علی العبد بمثل ما انعم به من التوفیق بصحبتهم).
« پیوسته در جستجوی دوستی با پرهیزگاران و حق پرستان باش! هر چند که در ظلمات زمین پنهان باشند؛ گرچه زندگی خود را بر سر این کار بگذاری. زیرا خداوند متعال پس از پیامبران، آفریده ای عزیزتر و برتر از پرهیزگاران و حق پرستان بر روی زمین خلق نکرده است. و خداوند هیچ نعمتی همچون توفیق همنشینی با آنان را به بنده اش عطا نکرده است.»

چه بسا دیده ایم و خوانده ایم در احوالات اولیایی که در ابتدا، کوچکترین انسی با حضرت حق نداشتند؛ و دربارگاه ملکوتی باریتعالی منزلتی نیافته بودند؛ و ناگهان پس از ملاقاتی شگفت با حکیمی عارف، قلبشان منقلب شده؛ و سراچه دل را به آشیانه قاصدان وحی تبدیل کرده اند.

شرح زندگانی عارف جلیل القدر حاج محمد صادق تخته فولادی ، استادحاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی،  نیز بر این سبیل و طریق رقم خورده است. بر آن گونه که ناقلان گفته اند، در ابتدای امر این رنگرز اصفهانی جهالت و عیاشی را سرمشق امور خویش قرار داده و با هم چیز و همه کس مأنوس و آشنا بود، مگر یاد حضرت دوست.

روزی از روزگاران که بر اساس عادت مألوف و همیشگی برای عیش و نوش و خوش گذرانی، و به همراهی دوستانش، به خارج شهر می رفت، در محله تخته فولاد با پیری به نام بابا رستم بختیاری برخورد می کند که سر در جَیب مراقبت کشیده و از غیر دوست، دیده عنایت و طمع بریده است.

آن جماعت غافل، از روی مزاح و تفرج، با وی در می آمیزند، و بساط بذله و شوخی را می گسترانند، اما زمانی که پاسخی دلچسب از آن پیر فانی دریافت نکردند، مأیوس شده و سر در راه خویش گرفته و بازگشتند.
اما در همان لحظه بابا رستم، سر بر می آورد و خطاب به محمد صادق می گوید: « عجیب جوانی هستی! حیف از تو و جوانی تو! ...»
این کلام، آنچنان حاج محمد صادق را مشوش و منقلب می کند، که فکر دیار را از سر بریده و سه روز و سه شب در برابر آن پیر منزوی، زانوی ادب زده و ساکت و سر بزیر بر جای می ماند و هیچ نمی گوید.
نَفَس پیر حقیقت مآبی چون بابا رستم، سنگ آذرین سینه جوان را به گوهری آتشین مبدل کرد. به گونه ای که تا چند سال پس از آن ماجرا، حاج محمد صادق تخته فولادی به درجاتی می رسد که علمای آن دوران برای بهره گیری از نفس روحانیش، ساعتهای زیادی را در انتظار به سر می بردند، تا لحظه ای را هر چند اندک و ناچیز، از معنویات آن پیر فرزانه بهره مند گردند.

نخستین استاد

نخستین استاد و رهبر کل احمد آقا، بنا بر آنچه از آن یاد می کردند، روحانی  جلیل القدری بنام سید یحیی سجادی بود.
 بزرگی که از او کمتر یادی به میان آمده است .  کل احمد آقا، شروع حرکت خویش را بواسطه عنایت و نَفَس ولایتی ایشان دانسته و در این خصوص می فرمودند:
« پانزده ساله بودم که شبی، عمویم دستم را گرفت و به مسجد سید عزیزالله برد. ماه رمضان بود و روحانی بسیار خوش منظری بنام سید یحیی در آنجا منبر می رفت.
در همان شب اول که پای منبر او نشستم، کار تمام شد و مُهر جنون را بر پیشانی من  کوبیدند.
هر کلامی که از دهان سید یحیی بیرون می آمد، وجود مرا به آتش می کشید. آن لحظه ای که سخن می گفت، مرا در پای منبرش می سوزاند. آقا سید یحیی، سوختن را به من آموخت؛ و در اصل، او بود که مرا راه انداخت.»

کل احمد آقا، پیرامون سخنانی که درباره سید یحیی داشتند، خاطره ای را از ایشان بیان می نمودند که ظرافتی بیاد ماندنی در خود نهفته داشت. ایشان می فرمودند:
« روزی سید یحیی بر روی منبر فریاد زد:
ایها الناس، قوم یهود بعد از موسی علیه السلام گفتند که، عزیر پسر خداست. مسیحیان نیز بعد از عیسی علیه السلام گفتند که، مسیح پسر خداست.
اما این امت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمان، بعد از هزار و چهار صد سال، آنقدر پیشرفت کرده اند که می گویند پول خود خداست.! »

درگذشت استاد 

« وقتی سید به رحمت ایزدی واصل گشت، بازار تهران مثل روز عاشورا تعطیل شد؛ و جمیع اهل بازار و کسبه و طلاب، برای تشیع جنازه وی آمده بودند.
در میان تشییع جنازه، پرده ها کنار رفت و سید را در عالم معنا مشاهده کردم که هیچ اعتنایی به این جمعیت نداشت.
بعد سید سرش را بلند کرد و گفت: این جماعت را می بینی؟ اینها فقط دنبال دنیای خودشان هستند. و سپس دوباره سرش را به زیر انداخت.»
 

ملاقات با جناب شیخ رجبعلی خیاط
کل احمد آقا، در این باره می فرمودند:
« بعد از مرگ آقا سید یحیی، در مغازه ای شاگردی می کردم. روزی به کار مشغول بودم که شخص نورانی و وارسته ای که همان
شیخ رجبعلی خیاط  بود، وارد مغازه شد .
فرمود: داش احمد، چرا به جلسات ما نمی آیی؟
من هم در جواب، این دو بیت شعر را به عرض رساندم که:
دل گفت: مرا علم لدنی هوس است / تعلیم نما، اگر تو را دسترس است!
گفتم: که الف، گفت: دگر هیچ مگو! / در خانه اگر کس است، یک حرف بس است

شیخ فرمود: یعنی چه؟
عرض کردم: ما آمده ایم تا مظهر جمیع صفات و اسمای الهی شویم، که مجموعه همه آنها الله است.
حکمت و مقصود از آمدن ما در این خلاصه می شود که مظهر الله بشویم و بس.
شیخ یک نگاهی به قد و بالای من انداخت و گفت: جل الخالق! دنبال من بیا! و ما را هم با خودش برد.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( جمعه 86/4/1 :: ساعت 2:56 صبح )
»» مرحوم حاج مرشد چلویی (ره)

خصوصیات زندگی جناب مرشد

مرحوم مرشد، زندگی بسیار ساده ای داشت. اگر کسی او را نمی شناخت، متوجه نمی شد که او یک مرد استثنایی است.
خیلی ساده و بی آلایش زندگی می کرد. سه بار ازدواج کرده بود. خانم اول مرحوم مرشد که والده مرحوم حیدر آقای معجزه بود، هنگام زایمان دختر خود از دنیا رفت.
این همسر که همسر اول جناب مرشد بود، همسری مهربان بود که مرشد از وی به نیکی یاد کرده است.
ایشان  مرشد را« میرزا جان» صدا می زد و در بازار هم او را « آمیرزا احمد» لقب گرفت ، چون گاهی برای دوستان خود صحبت می کرد، آهسته شعر می خواند و پند و اندرز می داد، کم کم به او « مرشد» گفتند.

بعد از فوت همسر اول، جناب مرشد با همسر دوم خود ازدواج می کند و از او یک دختر متولد می شود .
مرحوم مرشد می گفت:« من در موقع زندگی با همسر اول خود، جوان بودم و نتوانستم محبت های او را جبران کنم».

اما همسر دوم مرشد به اندازه همسر اول وفا نداشت؛ بلکه برعکس همسر اول، با مرحوم مرشد بدرفتاری می کرد.
بدرفتاریهای این همسر، به قدری شدت گرفت که به حد آزار او رسیده بود و مرشد می گفت: این سرنوشت من است و آزار و اذیت این زن تقدیری است که مرا به صبر وامی دارد.

همسر دوم با مرشد طوری رفتار می کرد که گویی غلام  اوست و کمتر مردی می توانست این حقارت را تحمل کند و تاب بیاورد.

مدارا با همسر بد اخلاق

یک روز بعدازظهر همراه مرحوم مرشد از مغازه به طرف خانه او می رفتیم. مرحوم مرشد آب گردان مسی را که مملو از چلوکباب برگ مخصوص بود، زیر عبا در دست داشت. «خانم»، - همسر دوم مرحوم مرشد -  گفته بود: «غذای مشتریان مغازه به درد ما نمی خورد. باید برای ما غذایی جداگانه و مخصوص بپزی و بیاوری».
برای همین، جناب مرشد هر روز مجبور بود در ظرف جداگانه ای برای همسرش غذا بپزد و به خانه بیاورد.
به منزل که رسیدیم ،«خانم» بدون اینکه جواب سلام ما را بدهد، رو به مرشد کرد و گفت:« سیگار خریدی یا نه؟»
 مرشد گفت:« یادم رفته»!
 خانم بنای ناسزا به ایشان را گذاشت . من که آن زمان 12 سال داشتم، جلو دویدم  برای اینکه نامادری، پدربزرگم را راحت بگذارد اما جناب مرشد آرام گفت:« خودم می روم»  و از من خواست آرامش خودم را حفظ کنم.

 


شبی یکی از دوستانش برای دیدن جناب مرشد به منزل او می رود. نزدیک چهارراه دروازه دولاب وارد کوچه می شود.
از دور می بیند جناب مرشد کنار درب منزل خود داخل کوچه نشسته است.
گفت: جلو رفتم و به جناب مرشد سلام کردم. مرا شناخت و به آرامی جواب سلام مرا داد.
 پرسیدم:«حاج آقا این وقت شب چرا داخل کوچه نشسته اید و به داخل خانه نمی روید»؟ مرشد جواب داد:« زنم از منزل بیرونم کرده!»
ادامه داد: داخل منزل رفتم و خانم او که مرا می شناخت، با وساطت من مرشد را به خانه راه داد و آن شب گذشت.
مرشد در حالی در برابر این اعمال همسر خود صبر می کرد که خود در روز صدها مستمند را دستگیری کرده، ده ها بی خانمان را مسکن داده وگرسنگانی را سیر می کرد  .

 

چند سال که از ازدواج دوم مرحوم مرشد گذشت، خدا دختری به آنها داد و همسرش هنگام زایمان از دنیا رفت. مرشد برای اینکه غمخوار و پناهی داشته باشد، ناچار همسر سومی برای خود اختیار می کند.
زندگی مرحوم مرشد با همسر سوم  بسیار تفاوت داشت. او نسبتاً مهربانتر با وی رفتار می کرد و حرف شنوتر بود. از همسر سوم نیز مرحوم مرشد، سه فرزند دارد .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( جمعه 86/4/1 :: ساعت 2:53 صبح )
»» برگی از دیوان سوخته حاج مرشد چلویی

کشتگان عشق بی غسل و کفن خوابیده اند

سر براه دوست داده با بدن خوابیده اند

در گلستان شهادت یک به یک مانند گل

پاره پاره در جوار ذوالمنن خوابیده اند

در کنار شاه اقلیم امامت روی خاک

با تن صد چاک با وجه حسن خوابیده اند

سرزمین کربلا یعنی حسین آباد عشق

مردمانش جمله با یک پیرهن خوابیده اند

جان نثاران شه دین ساکنان بزم قرب

بی کس و بی خانمان دور از وطن خوابیده اند

گر خزان شد گلستان مصطفی فخر زمن

نو گلانش تشنه لب در آن چمن خوابیده اند

چنگ ننوازید امشب لشکر از بهر خدا

کاهل بیت شاه در بیت الحزن خوابیده اند

ای صبا آهسته تر می ران به دشت کربلا

کودکان در خیمه با حزن و محن خوابیده اند

"ساعیا" با چشم حق بین بین که یاران حسین

                                                            جمله یک روحند لیکن تن به تن خوابیده اند



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( جمعه 86/4/1 :: ساعت 2:52 صبح )
»» اموزش تله پاتی قسمت سوم

در محیطی ارام بنشینید ودر حال هیپنوز قرار گیرید دوستان همان طورکه قبلاگفتم باید اراده قوی برای این کار داشته باشید

در این مرحله تصویر فرد مورد نظر را تا پانزده دقیقه یا نیم ساعت در ذهن خود مجسم کنید به یاد داشته باشید یک لحظه از ذهن محو نشود اگر چنانچه
ازذهن تصویر رفت میتونید یک عکس از فرد مورد نظر را در مقابل چشمان خود قرار دهید چند دقیقه ای به ان نگاه کنید بعد چشمان خود را ببندید
وان را مجسم کنید میتونید این کار را برای چند بارارامه بدهید تا موفق به تصویر ان در ذهن شوید تصور کنید شخصی که می خواهیدبر او اثر گذارید
در چند قدمی شما ست یا او را می توانید به وضوح ببینید د رذهن خود خطوط چهره وخطوط بد ن یا نیم رخ اورا مجسم کنید بین 10تا15دقیقه
جز به هیکل او به صورت زنده نیندیشید تجسم ذهنتان منحرف نشود در این زمان برای کمک به حافظه متوانید از ان عکس استفاده کنید
اکنون تصور کنید که فکر واحساس فرد مورد نظر ناگهان در تسخیر تصویرشما قرار گرفته شما را می بیند به شما می اندایشد از دیدن تصویر
شما نمتواند دل بکند از ملاحظه ان لذت می برد به این کار ادامه دهید به ارامی به انچه می کنید فکر کنید ما دام به خود تلقین کنید من اورا مجبور
میکنم به من فکر کند کار دیگری نمی تواند بکنداین تصویر ذهن خود را به ذهن او تحمیل کنید دوستان تعجب نکنید این حال را مثل یک فیلم می بینید
تصو رکنید از تکنشهایی که شما به او داده اید به هیجان امده حس کنید به سوی شما کشیده میشودوبه خود تلقین کنید {ارزو دارم اورا ببینم
وانچه رادر دل دارم به او بگویم }ان قدراین تلقین را تکرار کنید که نتیجه بگیرید تا سر انجام تسلیم خواسته شما شوددوستان ارجمند    
 شمادوستان است textاینده من فقط مربو ط به سوالات
باور کنید این متن یکی از اثرارتلپاتی است که من ان را فاش کردم



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( جمعه 86/4/1 :: ساعت 2:27 صبح )
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 239
>> بازدید دیروز: 1052
>> مجموع بازدیدها: 1358831
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب