بهائیان بر این باورند که سید علی محمد باب -سرکرده فرقه بابیت و به اصطلاح مبشر بهائیت- امی بوده است. امی به معنای کسی است که مانند اصل خلقت خود است و خواندن و نوشتن نیآموخته است و کلاس و مکتب ندیده است.
این ادعا نیز مانند سایر ساخته و پرداخته های بابیان و بهائیان، برای تشابه به اسلام است که یک دین الاهی است تا آنچه ندارند را با داشته های دین مبین اسلام جبران کنند. این جریان امی بودن نیز به اُمی بودن پیامبر مکرم اسلام صل الله علیه و آله و سلم باز می گردد.
این در حالی است که خلاف این ادعا در آثار بابیان و بهائیان به زیبایی دیده می شود:
نبیل زرندى که از شناخته شده های بهائیان است، مى نویسد:
«خال (دائى) حضرت باب، ایشان را براى درس خواندن نزد شیخ عابد برد؛ هر چند حضرت باب، به درس خواندن میل نداشتند، ولى براى این که به میل خال بزرگوار رفتار کنند، به مکتب شیخ عابد تشریف بردند، شیخ عابد، مرد پرهیزکار محترمى بود و از شاگردان “شیخ احمد احسایى” و “سید کاظم رشتى” به شمار مى رفت»1احمد یزدانى، مؤلّف “نظر اجمالى در دیانت بهایى” – که از طرفداران سرسخت این فرقه است – مى نویسد:
«آقا سید على محمد در شب اول محرم 1235 قمرى، مطابق با 20 اکتبر 1819 میلادى در شیراز متولد، و پس از مختصر تحصیل سواد فارسى، و مقدمات در یکى از مکاتب شیراز، و اشتغال به تجارت در عنفوان شباب، در شب پنجم جمادى الاولى سال 1260 هجرى، مطابق با 23 مه 1844 میلادى در شیراز، براى جناب ملاحسین بشرویه اى اظهار امر و بیان بعثت خود را فرموده»2
و در کتاب “گنجینه حدود و احکام” نوشته اشراق خاورى، که او نیز از نویسندگان معروف آنها است، در صفحه 308 (چاپ 384 صفحه اى)، و کتاب “حدیقه الیمانیه” تألیف میرزا نبیل زاده قزوینى، صفحه 202 و کتاب “کشف الغطاء” تألیف ابوالفضل گلپایگانى، در صفحات 56 و 82 و 83 و در کتاب “ظهور الحق” فاضل مازندرانى، صفحه 263 و… نیز درباره درس خواندن سید على محمد در کودکى در مکتب شیخ محمد عابد، مطالبى نوشته شده است.
جالب این که خود میرزا على محمد باب، در “بیان” عربى به یاد دوران تحصیلش مى گوید:
(یا محمد معلّمى فلا تضربنى قبل ان یقضى عَلَىَّ خمسه سنه… و اذا اردت ضرباً فلا تتجاوز عن الخمس و لا تضرب عَلَىَّ اللّحم إلاّ وان تحل بینهما ستراً فان ادّیت تحرم علیک زوجک تسعه عشر یوماً) اى محمد آموزگارم، مرا قبل از آنکه پنج سال بر من (در مکتب تو) بگذرد، نزن؛ و اگر خواستى بزنى، از پنج (ضربه) تجاوز نکن، و بر گوشت مزن، مگر این که بین گوشت و وسیله زدن، پارچه اى قرار دهى، اگر چنین کردى نوزده روز همسر تو بر تو حرام است!3
نتیجه این که: درس خواندن و مکتب رفتن میرزا على محمد باب مسلّم است؛ بلکه از قراین و لابه لاى مدارک مى توان استفاده کرد که سید على محمّد حدود یازده سال نزد شیخ محمد عابد، درس خوانده است؛ زیرا او در ابتداى هفت سالگى به مکتب رفت و در پایان هفده سالگى ترک تحصیل نمود، و به کسب و کار مشغول شد.4
و نیز طبق مدارک و قراین موجود، میرزا على محمد پس از سپرى شدن این دوران، در درس سید کاظم رشتى (شاگرد شیخ احمد احسایى) شرکت نموده است.5
نبیل زرندى در “تاریخ” خود، پس از مقدمه اى درباره تماس هاى میرزا على محمد باب با سید کاظم رشتى، از قول شیخ حسن زنوزى مى نویسد:«پس از سه روز، همان جوان (سید على محمد) وارد محضر درس سیّد کاظم شد و نزدیک درب جلوس نمود، با نهایت ادب و وقار درس سید را گوش مى داد».6
با توجه به مطالب فوق، این ایراد متوجّه پیروان باب مى شود، که جزء معتقدات همه ارباب ادیان مختلف است، که علوم انبیاء باید لدنّى باشد نه اکتسابى، و در خود کتب بهائیان نیز این مطلب مذکور است؛ چنان که “عباس افندى” خود نیز به این مطلب تصریح نموده است.7
و همچنین کمال الدین بخت آور، یکى از مبلّغین بهایى، در این باره در کتابى که به نام “بحث در ماهیّت دین و قانون” نوشته، پس از تأیید این که علم پیغمبر باید لدنّى باشد مى نویسد:
«از این لحاظ مى توان گفت: پیغمبران آسمانى، مربّیان حقیقى عالم بشریت اند؛ زیرا که اوّلا مربّى کامل کسى است، که قائم به ذات بوده و محتاج به کسب کمالات از دیگرى نباشد…»8
اگر میرزا على محمّد باب که ادّعاهاى مختلف از جمله ادعاى پیامبرى کرده، چرا مدّت ها تحصیل کرده و درس خوانده است، با این که علوم پیامبران تحصیلى و اکتسابى نیست.9
اى محمد آموزگارم، مرا قبل از آنکه پنج سال بر من (در مکتب تو) بگذرد، نزن؛ و اگر خواستى بزنى، از پنج (ضربه) تجاوز نکن، و بر گوشت مزن، مگر این که بین گوشت و وسیله زدن، پارچه اى قرار دهى، اگر چنین کردى نوزده روز همسر تو بر تو حرام است![3]
نتیجه این که: درس خواندن و مکتب رفتن میرزا على محمد باب مسلّم است؛ بلکه از قراین و لابه لاى مدارک مى توان استفاده کرد که سید على محمّد حدود یازده سال نزد شیخ محمد عابد، درس خوانده است؛ زیرا او در ابتداى هفت سالگى به مکتب رفت و در پایان هفده سالگى ترک تحصیل نمود، و به کسب و کار مشغول شد.[4]
و نیز طبق مدارک و قراین موجود، میرزا على محمد پس از سپرى شدن این دوران، در درس سید کاظم رشتى (شاگرد شیخ احمد احسایى) شرکت نموده است.[5]
نبیل زرندى در “تاریخ” خود، پس از مقدمه اى درباره تماس هاى میرزا على محمد باب با سید کاظم رشتى، از قول شیخ حسن زنوزى مى نویسد:«پس از سه روز، همان جوان (سید على محمد) وارد محضر درس سیّد کاظم شد و نزدیک درب جلوس نمود، با نهایت ادب و وقار درس سید را گوش مى داد».[6]
با توجه به مطالب فوق، این ایراد متوجّه پیروان باب مى شود، که جزء معتقدات همه ارباب ادیان مختلف است، که علوم انبیاء باید لدنّى باشد نه اکتسابى، و در خود کتب بهائیان نیز این مطلب مذکور است؛ چنان که “عباس افندى” خود نیز به این مطلب تصریح نموده است.[7]
و همچنین کمال الدین بخت آور، یکى از مبلّغین بهایى، در این باره در کتابى که به نام “بحث در ماهیّت دین و قانون” نوشته، پس از تأیید این که علم پیغمبر باید لدنّى باشد مى نویسد:
«از این لحاظ مى توان گفت: پیغمبران آسمانى، مربّیان حقیقى عالم بشریت اند؛ زیرا که اوّلا مربّى کامل کسى است، که قائم به ذات بوده و محتاج به کسب کمالات از دیگرى نباشد…»[8]
اگر میرزا على محمّد باب که ادّعاهاى مختلف از جمله ادعاى پیامبرى کرده، چرا مدّت ها تحصیل کرده و درس خوانده است، با این که علوم پیامبران تحصیلى و اکتسابى نیست.[9]
پانوشت:
1. مطالع الانوار (تلخیص تاریخ نبیل زرندی)، ص 59.
2. نظر اجمالی در دیانت بهائی، ص 9.
3. بیان عربی، صفحه 25، سطر 13.
4. برای اطلاع بیشتر به صفحات 3 – 5 کتاب جمال ابهی، تألیف سیّد عبدالکریم اردبیلی مراجعه کنید.
. کواکب الدرّیّه، ج 1، ص 69 و 72.
6. تاریخ نبیل زرندی، در صفحه 30، سطر 14، مطالع الانوار، صفحه 22، سطر 7.
7. خطابات عبدالبهاء، ج 1، ص 7.
8. بحث در ماهیّت دین و قانون، ص 54، س 7 و 17.
9. بابی گری و بهائی گری، محمد محمدی اشتهاردی، ص 40- 43.
انتظار ویرانگر، فلج کننده و باز دارنده – که در واقع نوعی «اباحی گری» است – همواره مورد مذمت و سرزنش قرار گرفته است.
این نوع انتظار حاصل برداشتِ قشریِ مردم، از مهدویّت و قیام و انقلاب مهدی موعودعلیه السلام است که صرفاً ماهیت آن را انفجاری می دانند که فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلم ها، تبعیض ها، اختناق ها، حق کشی ها و تباهی ها ناشی می شود. نوعی سامان یافتن است که معلول پریشان شدن است. آن گاه که حق و حقیقت طرفداری نداشته باشد، باطل، یکّه تازِ میدان گردد و جز نیروی باطل نیرویی حکومت نکند و فرد صالحی در جهان یافت نشود؛ این انفجار رخ می دهد و دست غیب برای نجات حقیقت – نه اهل حقیقت زیرا حقیقت طرفداری ندارد – از آستین بیرون می آید. بنابراین هر اصلاحی محکوم است؛ زیرا هر اصلاح یک نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع، نقطه روشنی هست دست غیب ظاهر نمی شود! بر عکس، هر گناه، فساد، ظلم، تبعیض، حق کشی و هر پلیدی به حکم اینکه مقدمه صلاح کلی است و انفجار را قریب الوقوع می کند، روا است؛ پس بهترین کمک به تسریع در ظهور و بهترین شکل انتظار، ترویج و اشاعه فساد است! این نوع برداشت از ظهور و قیام مهدی موعودعلیه السلام و این نوع انتظار فرج – که منجر به نوعی تعطیل در حدود و مقررات اسلامی می شود و نوعی «اباحی گری» باید شمرده شود – به هیچ وجه با موازین اسلامی و قرآنی وفق نمی دهد.
بنابراین نکته مهم و اساسی این است که منتظر واقعی، برای چنان برنامه مهمی، هرگز نمی تواند نقش تماشاچی را داشته باشد؛ بلکه باید از هم اکنون حتماً در صف انقلابیون قرار گیرد؛ چرا که ایمان به نتایج و عاقبت این تحوّل بزرگ، هرگز به او اجازه نمی دهد که در صف مخالفان باشد و قرار گرفتن در صف موافقان نیز محتاج به داشتن «اعمال پاک» و «روحی پاکتر» و برخورداری از «شهامت» و «آگاهی» کافی است.
«یحیی نوری»، ملقّب به «صبح ازل» فرزند عبّاس نوری مازندرانی بود که در سال 1284 ه.ق متولّد و در 11 جمادی الاول سال 1330 ه.ق در گذشت. وی مؤسس فرقه «أزَلیان» بود.
پس از کشته شدن «علی محمّد باب»، پیروان او دور «میرزا یحیی» گرد آمدند، «بهاء الله» برادر وی نیز متابعت او را پذیرفت و تا سال 1278 ه.ق این موافقت بر قرار بود، لیکن سر انجام بین دو برادر کار به اختلاف کشید و پس از آنکه حکومت عثمانی یحیی را به قبرس و حسینعلی (بهاء الله) را به عکّا تبعید کرد، این اختلاف بین دو فرقه بیشتر شد، پیروان میرزا حسینعلی بر ازلیان فائق شدند.
«یحیی» الواح و رسائلی دارد که به خط «رضوان علی» پسر اوست.
اشکال یک حقیقت جوی بهائی
دوست عزیز سلام
برادر عزیزم، بهائیان نه تنها قران را بلکه تمام کتب آسمانی دیگر را نیز قبول دارند، اما این قبول داشتن دلیل بر اجرای احکام آنان نمی شود. برای مثال در همین قران حضرت محمد ادیان گذشته را تائید می کنند. اما آیا مسلمانان به روش مسیحیان یا کلیمیان نماز میخوانند؟ بگذریم که روش نماز خواندن شیعه با سنی هم متفاوت است. آیا تائید نبوت حضرت مسیح در قران به این معنی است که مسلمانان باید مطابق با احکام مسیحی روزه بگیرند؟ پس در این میان نقش حضرت محمد بعنوان پیامبر چه می شود؟
دوست عزیز بارها و بارها گفته شده که انسان نمی تواند از وحی الهی اشکال بگیرد، کتاب اقدس هم وحی الهی است، مانند قران. امروزه هستند کسانی که مدعی اند قران هم اشکالات صرفی و نحوی بسیاری دارد، آنها هم اشتباه می کنند زیرا این نکته را درک نکرده اند که یک پیامبر حتی می توانند قواعد صرف ونحو را نیز دگرگون نماید، همانطور که آمده است تا حال انسانها را دگرگون نماید
موفق وشاد باشید
پاسخ ما:
سلام مستشکل عزیز
از این که در فضایی دوستانه سخنان خود را بیان کردیم، سپاسگذاریم؛ چون ارزش هر چیز وقتی دانسته می شود که نقد شود؛ وقتی اشکال شد و پاسخی درخور آن داده شد همه به حق پی برده و می فهمند که این نقد وارد نیست.
گفتید اسلام چرا به احکام ادیان گذشته عمل نمی کند این به این خاطر است که آن احکام نسخ شده است و حال شما می گویید خوب اسلام نسخ شده و ما به احکامش پایبند نیستیم درست است؟
ما که با شما سر وحیانی بودن اسلام توافق داریم نه وحیانی بودن بهائیت، شما ادعای وحیانی بودن دارید و ما منکریم و همیشه طبق قانون البینه للمدعی، مدعی که شما بهائیان هستید باید دلیل بر وحیانی بودن بیاورید آن وقت ما می پذیریم که فرقه بهائیت، دینی الاهی است و ناسخ اسلام.
گفتید نماز شیعه و سنی فرق دارد، اولا فرقی در آن دیده نمی شود، هر دو یک خدا را می پرستند، هر دو یک ذکر را می گویند و هر دو به یک قبله رو می کنند و در برابر یک خدا به سجده می روند. اگر منظورتان دست بسته بودن اهل سنت است،اولا این را نمی توان فرق گفت ثانیا خود اهل سنت بر جعلی بودن این کار توسط خلیفه دوم اذعان دارند. پس این اشکال به اسلام و تشیع نیست.
ثالثا این بحث اصلا داخل در محل بحث ما نیست.
گفتید از وحی الاهی نمی توان اشکال گرفت، ما این سخن شما را تایید می کنیم و از این سخن شما بسیار خشنودیم؛ زیرا هیچ مسلمانی که هیچ، هیچ اهل ایمانی جرأت اشکال کردن به وحی را ندارد، چون وحی اشکالی ندارد که بتوان به آن اشکال کرد. به و حی اشکالدار، وحی نیست و نمی توان به آن اعتماد کرد؛ همه مؤمنان به ویژه مسلمانان بر این باورند که وحی از سوی خدایی می آید که بر همه چیز آگاه است و این آگاهی او سبب می شود که هیچ اشتباهی اعم از غلط املایی، ادبی و … در آن نباشد؛ چون هر اشتباهی جامعیت علم او را زیر سئوال می برد. پس وحی بی عیب و نقص است. حال اگر بگوییم وحی بی عیب و نقص است و این اشتباهات به دست پیامبر بر وحی وارد شده، این هم خود جای اشکال دارد؛ زیرا:
1. قدرت خدا را زیر سئوال می برد؛ زیرا او نمی دانست پیامبرش وحیش را اشکال دار می کند.
2. پیامبری که در وحی خدا اشتباه ادبی می کند چگونه می توان مطمئن بود که در اصل محتوای آن اشتباه نکرده باشد، چگونه به اصل حرفها و هدایت های او می توان اعتماد کرد؛ شاید او ما را به ضلالت ببرد نه هدایت!
شما کتاب اقدس که نگاشته میرزا حسینعلی است را وحی می نامید، این کار جرأت زیادی می خواهد چون نسبت دادن سخنان بشر به وحی و خدای سبحان، دروغ بستن به او و عذابی بس زیاد دارد. چگونه چنین کتابی را وحی می نامید با آن همه مهملات و اشتباهات. هیچ پیامبری از قواعد عمومی مردم که هیچ اشکالی بر آن وارد نیست سرپیچی نکرده است که حال بخواهیم بگوییم میرزا حسینعلی پیامبر است و این کار را کرده است. همه انبیاء الاهی به قواعد زبانی و ادبی پایبند بوده اند؛ هیچ یک نه اعراب را تغییر داده اند؛ زیرا تغییر اعراب کلمات به تغییر معنای کلمه می انجامد و این خلاف هدف است. مثلا وقتی می گوییم محسِن معنایش با محسَن فرق دارد؛ یکی فاعل است و دیگری مفعول.
پیامبران برای هدایت بشر و راهنمایی آنان به کمال آمده اند، تغییر ادبیات صرفی و نحو چه ربطی به کمال دارد، جز این است که مشقت انسان را زیاد می کند که هیچ پیامبری برای مشقت زایی مبعوث نشده است. پیامبری که برای قواعد صرف و نحو ارزش قایل نباشد و آنها را رعایت نکند، چگونه قواعد الاهی را رعایت خواهد کرد.
نکته آخر هم سخن شما در مورد قرآن است. شاید شما چون نمی دانید یک بُعد اعجاز قرآن، اعجاز فصاحت و بلاغت آن است می گویید: «قرآن هم اشکالات صرفی و نحوی دارد.» کدام فرهنگ زبان و ادبیات شناسی به گفتار غیر ادیبانه که ناشی از اشکالات صرفی و نحوی است کلام فصیح و بلیغ می گویند که اگر قرآن داشت به آن هم بگویند؛ همه دوستان و دشمنان قرآن در برابر فصاحت و بلاغتش زانو زده اند. خوشحال می شویم یک مورد از آن اشکالاتی را که می گویید نام ببرید.
قرآن چهارده قرن است یک آیه مانند خود خواسته هیچ بنی بشری نتوانسته بیاورد، حال می گویید اشکالات ادبیاتی دارد. همه ادیبان در برابر فصاحت و بلاغت قرآن درمانده اند.
این سخنان نقدنما راه خوبی برای توجیح و فرار از اشکالها و غلطهای املایی اقدس نیست و نمی توان آن را وحیانی کند، همانگونه که نمی تواند میرزا حسینعلی را پیامبر و فرستاده الاهی کند؛ کسی که نمی تواند درست سخن بگوید یا درست بنویسد چگونه می تواند انسانها را به درستی راهنمایی و هدایت کند؟؟؟
پس برای این چند ادعای شما منتظر دلیل و بینه هستم:
1. به اتفاق قبول داریم که اسلام وحیانی است و شما مدعی وحیانی بودند بهائیت هستید، دلیل وحیانی بودن آن جز ادعا چیست؟
2. گفتید که اقدس وحی الاهی است، این ادعایی بسیار بزرگ است چه دلیل و برهانی بر وحیانی بودند آن دارید؟
3. مدعیانی که ادعا کردید می گویند قرآن اشکالات صرف و نحوی دارد چه کسانی اند و آن اشکالات کدام است؟
4. کدامیک از انبیا الاهی قواعد گفتار و نوشتاری (صرف و نحو) مردم را دگرگون شاخته اند که پیامبر ادعایی شما چنین کرده است و شما مدعی جواز چنین کاری هستید؟
در منابع روایی اسلامی (به ویژه شیعی)، از ویژگی ها، اختیارات و عملکردهایی یاد شده است که آنها جز با تشکیل حکومت واحد جهانی محقق نخواهند شد.
از جمله گفته شده است: حضرت مهدی علیه السلام ظلم و جور را برای همیشه بر می اندازد و عدالت و دین حق را در سطح جهان برای همیشه مستقر می کند.
در برخی روایات از اختیارات قدرت و امکانات مطلق و جهانی امام غایب یاد شده است که نتیجه آن، چیرگی بر جهان و تشکیل حکومت مقتدر جهانی است.
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «قائم ما با در انداختن بیم و هراس در دل ستمگران یاری می شود، با پشتیبانی و حمایت از جانب خداوند تأیید می گردد.
زمین برایش خاضع و تسلیم می شود گنج ها برایش آشکار و نمایان می شود. حکومت او شرق و غرب عالم را فرا می گیرد. خداوند به وسیله او دینش را بر تمامی ادیان چیرگی و غلبه می بخشد؛ هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.
در عصر ظهور در زمین خرابی و ویرانی نمی ماند؛ مگر آنکه آباد می شود. عیسی بن مریم علیه السلام از آسمان فرود آید و پشت سر او نماز گزارد».
حال بیاید این مهدی را با مهدی نمای بابیان و بهائیان مقایسه کنید. البته از محضر حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف معذرت می خواهم چون شأن ایشان اجل از این مقایسه است.
لیکن برای کشف حقیقت بابیان و بهائیان بگویند که کدامیک از این اوصاف در سید علی محمد باب بود؟
کدام دولت جهانی را بر پا کرد؟ دولت عدل جهانی و همیشگی پیشکش بهائیان…
آیا پس از او عدل و داد گسترده شد، یا به برکت ایشان سفره فحشا پهن تر شد؟
کدام خرابی و ویرانی به آبادانی مبدل گشت، نکند جنگ جهانی اول و دوم و …
جنگ عراق، افغانستان و …
البته نکته ای که قابل توجه است این است که سید علی محمد باب که مهدی بهائیان است، حتی فرصت نکرد به این مسائل فکر کند چون به تایید علمای شیخیه و دستور امیر کبیر اعدام شد… بیچاره چه آرزوها که نداشت، آرزوی دولت عادل جهانی… نکته نعوذ بالله خدا بد قولی کرده بود و دست یاریش را از مهدی موعود بداشته بود که این فلک زده اعدام شد…
سلام دوست عزیز
یکی از باورهای مسلمانان به ویژه شیعیان، این است که اصول دین، تقلیدی نیست و هر کس باید برای عقاید خود دلیلی داشته باشد. (تقلید در اصول دین باطل است) این همان تحری حقیقی حقیقت است که بهائیان تنها از آن دم می زنند و عمل کردن به آن ممنوع است.
آیا در تاریخ موردی وجود دارد که مسلمان زاده ای پس از تحقیق و تفحص صحیح، دینی جز اسلام را پذیرفته باشد؟
اسلام دینی است که همه ادیان الاهی را در بر دارد و قرآن کریم می فرماید: ان الدین عند الله الاسلام، این اسلام نه به این معناست که دین تنها نزد خدا اسلام است، بلکه یعنی دین نزد خدا تسلیم بودن در برابر حق است.
یهودیت، مسیحیت و دیگر ادیان الاهی هم در پی اسلامند، لیکن آخرین دین الاهی که انسان را به تسلیم شدن در برابر خدا فرا می خواند، اسلام است.
اسلام همه پیامبران الاهی را احترام می کند و حتی پیامبران یهود و مسیح را از خود آنان والاتر می شمارد.
شما می توانید عزت و احترامی که قرآن برای حضرت مریم و حضرت عیسی قائل شده است را با عزت و احترامی که انجیل برای ایشان قائل شده است، مقایسه کنید، اینگونه متوجه خواهید شد که مراد اسلام از تحریف چیست.
هیچ از ادیان الاهی نیست که از تحریف هواپرستان در امان باشد جز اسلام، زیرا خدا در این باره می فرماید: انا نحن نزلنا الذکر، و انا له لحافظون. یعنی ما خودمان قرآن را فرستادیم و خودمان نیز آن را حفظ خواهیم کرد؛ این به این معنا ست که خدا حافظ قرآن که کتاب آسمانی اسلام است، بود، هست و خواهد بود تا کسی نتواند آن را تغییر دهد.
در این باره هیچ بنی بشری هم ادعای تحریف به زیاده و نقصان را نداشته و ندارد.
بر این اساس، چگونه کسی در پی تحقیقات خود، غیر اسلام را بر خواهد گزید.
البته شایان الذکر است که اگر کسی تحقیقات کرد، و به حقه یافت که اسلام حق است، لیکن از روی لجبازی و پیروی از هوای نفس از پذیرش آن سر باز زد، مرتد است. ولی اگر در پی تحقیقات خود، واقعا دین اسلام را حق ندانست، مسلمانان او را مرتد نمی دانند تا ادله او را بشنوند و از باورهای او آگاه گردند، چرا که اسلام آزادی اندیشه آن هم در پرتو عقل دارد. اگر ادله عاقلانه ای داشت، بر اساس عقل پاسخ او را خواهند داد و مشکل را ریشه یابی خواهند کرد. چرا که اسلام بر پایه قرآن و عترت پیروان خود را رهنمود می سازد.
قرآن و عترت، رهنمایانی هستند که پیروان خود را به گمراهی نکشانند و پیوسته تازگی خود را از هر جهت حافظند.
در بحث اعجاز قرآن بنگرید تا از آن چه می گویم، مطلع شوید.
چگونه کسی که اعجازهای علمی، ادبی و … قرآن را دیده است، او را باطل بخواند و به سوی دیگری رود.
هیچ شبهه در اسلام نیست، جز آن که پاسخ آن وجود دارد، چون مسلمانان با وجود قرآن و عترت درمانده نخواند شد.
با این وجود به نظر شما، اگر کسی در برابر قرآن و عترت درمانده شد، با او چه باید کرد؟
جز این است که خدا با آنان که به سوی حق می روند وعده پاداش و به آنان که حق گریزند وعده عذاب داده است…
در پایان باید بگویم، در همه ادیان الاهی، انسان ها دو دسته اند، نه سه دسته: یا مؤمنند به خدای تبارک و تعالی یا مشرکند و کافر.
این دسته بندی در همه ادیان الاهی وجود دارد و اسلام نیز یکی از این ادیان است.
از اینکه این وبلاگ را برگزیدید، خوشحال و خرسندیم
شخصى آمد خدمت حضرت على (علیه السلام) عرض کرد چهار پرسش دارم میخواهم از محضر شما بپرسم.
حضرت در جواب فرمودند: بپرس ولو اینکه چهل سؤال باشد.
عرض کرد: واجب چیست؟ و واجبتر از آن کدام است؟ نزدیک چیست؟ و نزدیکتر از آن کدام؟ عجیب چیست؟ و عجیبتر کدام است؟ سخت چیست؟ و سختتر از آن کدام؟
حضرت على (علیه السلام) فرمودند: واجب، اطاعت خداوند است و واجبتر ترک گناه است.
نزدیک، قیامت است، اما نزدیکتر از آن مرگ است.
فرمودند: عجیب، دنیاست و عجیبتر از آن دوستداشتن دنیاست.
سپس فرمودند: سخت، خانه قبر است اما سختتر از آن، بدون توشه وارد قبر شدن است.
یکی از وظایف عاشقان و شیفتگان حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف ، آن است که چون به یاد او می افتند و یا نام آن حضرت را می شنوند، نسبت به ایشان اظهار ارادت نموده، قیام کنند و از جای خود به پا خیزند.
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چرا به هنگام شنیدن نام «قائم» باید برخیزیم؟
فرمود: «برای آن حضرت غیبت طولانی ای هست و این لقب یادآور دولت حقه آن حضرت و ابراز تأسف بر غربت او است. لذا آن حضرت از شدّت محبت و مرحمتی که به دوستانش دارد به هر کس که حضرتش را با این لقب یاد کند، نگاه محبت آمیز می کند.
از تجلیل و تعظیم آن حضرت است که هر بنده خاضعی در مقابل صاحب عصر خود – هنگامی که مولای بزرگوارش به سوی او بنگرد – از جای برخیزد. پس باید برخیزد و تعجیل در امر فرج مولایش را از خداوند مسألت نماید». علاوه بر حکمت ذکر شده، حکمت اجتماعی و عمل گرایانه آن نیز نباید مورد غفلت قرار گیرد.
آمادگی افراد در هر آن، برای «قیام» و مبارزه و جهاد در راه تحکیم عدالت جهانی و حفظ حقوق انسان ها، اهمیتی بسزا دارد.
شیعه منتظر – بلکه هر مسلمان – در عصر غیبت، باید همواره دارای چنین هدفی باشد و در راه تحقّق آن به طرق گوناگون بکوشد و تا آنجا این آمادگی را داشته باشد و ابراز دارد که هرگاه نام پیشوای قیام (قائم) ذکر می شود، به پا خیزد و آمادگی همه جانبه خویش را نشان دهد. همچنین این آمادگی را همیشه به خود و دیگران تلقین و در خود و دیگران تحکیم کند.
شاید جالب باشید که بدایند:
علی محمد باب شیرازی، همین قیام و برخواستن را برای من یظهره الله خود، قرار داده است و گفته با شنیدن نامش از جا برخیزید؛ البته شواهدی وجود دارد که مراد علی محمد باب از من یظهره الله همان مهدی موعود شیعیان است،1 چرا که او به وجود امام زمان و غیبت ایشان اعتراف دارد. از جمله شواهد، مشخصه ای است که باب برای من یظهره الله می دهد و آن این است: «من یظهره الله، قائم است و از مسجد الحرام قیام می کند.»2
پانوشت:
1. به نوشته: مهدی موعود در کلام مبشر بهائیت مراجعه فرمایید.
2. بیان فارسی، ص 151
تساوی زن و مرد ادعایی بیش نبوده و موارد متناقض متعددی در کتب آسمانی(!!) این فرقه وجود دارد. به طور مثال در کتاب بهأالله، اقدس، فرزندان دختر به کلی از ارث محرومند:
قرار دادیم خانه مسکونی و البسه خصوصی میت را برای اولاد ذکور و اولاد اناث و ورثه دیگر حق ندارند. به درستی که اوست عطا کننده فیاض.
و حتی در سلام و جواب سلام نیز در این فرقه میان زن و مرد احکام متفاوتی وجود دارد:
باب پنجم از واحد ششم بیان در حکم تسلیم است که سلام بدهند مردها به الله اکبر و جواب بدهند به الله اعظم و زن ها سلام بدهند به الله ابهی و جواب بدهند به الله اجمل.
و درباره حج نیز آمده است:
حج بیت که بر رجال است و بیت اعظم در بغداد و بیت نقطه در شیراز مقصود است. هر یک را که حج نمایند کافی است. هر کدام که نزدیک تر به هر بلد است اهل آن بلد آن را حج نمایند. (1)
و تمام این مطالب در حالی است که:
از جمله اساس بهأالله ترک تعصب وطنی و تعصب مذهبی و تعصب جنسی و تعصب سیاسی است. (2)
و در مکاتیب عبدالبهأ آمده:
ای احبّای الهی از رائحه تعصب جاهلانه و عداوت و بغض عامیانه و اوهام جنسیّه و وطنیه و دینیّه که به تمام مخالف دین الله و رضای الهی و سبب محرومی انسانی از مواهب رحمانی است بیزار شوید. . . و به هر نفسی از هر ملت و هر آئین و هر طایفه و هر جنس و هر دیار ادنی کرهی نداشته باشید بلکه در نهایت شفقت و دوستی باشید. . .. (3)
در باب خامس عشر از واحد هشتم بیان آمده است:
بر هر کس از پیروان باب واجب است که برای طلب اولاد ازدواج کند، اما اگر زن کسی باردار نشد حلال است برای حامله شدن او از یکی از برادران بابی خود یاری بگیرد! ولی نه از غیر بابی. (4)
و در باب 4 از واحد هشتم بیان نیز چنین آمده:
هر چیزی بهترین آن متعلق به نقطه (یعنی خود باب)و متوسط آن متعلق به حروف حیّ(هیجده تن یاران باب) بود و پست ترین آن برای بقیه مردم است. (5)
که این دستورات نیز حاکی از مساوات و عدالت اجتماعی شریعت باب می باشد!
اما علاوه بر شواهد تاریخی، احکام زیر نیز گوشه ای از تعصبات جاهلانه آنها به فرقه ضاله بهائیت را نشان می دهد:
واجب است بر هر مسلمانی که در دین بیان به سلطنت می رسد اینکه احدی را در زمین خودش باقی نگذارد از غیر مؤمن به دین بیان و همچنین این حکم(یعنی کشتن تمام افراد) بر تمام افراد مؤمنین به دین بیان واجب است. (6)
کن شعله النار علی اعدائی و کوثر البقأ لاحبائی. (7)
بر دشمنانم شعله آتش باش و برای دوستانم کوثر بقأ، آب حیات باش
غیر از مؤمنین به بیان هر کس هر چه دارد باید از او گرفت و اگر بعداً داخل در دین بیان شد باید به او رد نمود!!». (8)
آنها حتی میان زنان شهری و روستایی بهائی نیز تبعیض قائل می شوند. چنانچه در کتاب بیان باب هفتم واحد ششم در نکاح آمده است:
جایز نبودن مهر برای اهل شهر بیش از نود و پنج مثقال طلا و برای اهل ده بیش از نود و پنج مثقال نقره».
و بهأالله نیز در کتاب اقدس، علاوه بر کاهش مهریه بر این تبعیض آشکار صحّه می گذارد:
تحقق پیدا نمی کند مصاهرت و ازدواج مگر با تعیین مهر به تحقیق تقدیر شده است از برای شهرها نوزده مثقال طلا و از برای دهات نوزده مثقال نقره
در آئین بهائیان از برخی اعمال زشت چون، زنا کردن به وسیله جزا دادن و واریز پول به بیت العدل جلوگیری می شود. چنانچه کتاب اقدس حد زانی و زانیه را چنین تعیین کرده:
خدا حکم کرده است بر هر زانی و زانیه دیه مسلمه را به بیت العدل بدهد و آن نه مثقال طلاست!.
البته برای بار دوم باید دو برابر جریمه دهند که به قول نورالدین چهاردهی چنین جریمه ای تا کنون پرداخت نشده است(9) و مشخص است که چنین جزایی در جلوگیری از اعمال قبیحه و تکرار آن چقدر مؤثر واقع می شود!
بهائیان درحالی از تعدد زوجات منع شده اند که حداقل نام چهار همسر بهأ به همراه فرزندان او از این زنان در تاریخ ثبت شده است.
بهائیان اهمیت زیادی برای زبان اسپرانتو قائل هستند و وحدت جهانی با یک دولت، یک ارتش، یک پارلمان و یک زبان را تبلیغ می کنند(10) و در عین حال معتقدند:
در تشکیل اتحادیه آینده ملل یک نوع حکومت ها فوق حکومت ها باید تدریجاً به وجود آید که دارای تأسیسات و تشکیلات وسیعه است (11)
حال آنکه از عقاید مسلم بهائیان این است که:
عقیده بهائی تمرکز افراطی و زیاده از حدّ امور را در مرکز واحد رد می کند و از هر اقدامی که برای متّحدالشکل کردن امور اجرا شود اجتناب می ورزد (12).
فضل اله مهتدی معروف به صبحی، کاتب وحی! بهائیان، می نویسد:
موقعی بعضی از مطلعین شرقی و اروپائیان از (عبدالبهأ). . . سؤال کردند که شما بهأاله را چه می دانید در جواب گفت: ما بهأاله را اول مربی عالم انسانی می دانیم و نیز اوقاتی که شوقی افندی به اروپا رفته بود در ضمن لوحی که اصل آن به خط این بنده است عبدالبهأ او را فرمود که با پروفسور برون (ادوارد براون) مستشرق انگلیسی وقت ملاقات سخن از امر بهائی به میان نیاورد و هر که بپرسد شما بهأاله را چه می دانید جواب می گوید که ما بهأاله را اول معلم اخلاق می دانیم؟ (13)
البته معلم اخلاقی کسی که جعفر کذاب، برادر امام حسن عسگری(ع) را صادق می داند(14) باید هم بهأاله باشد که بودا و کنفسیوس را پیغمبر می دانست. (15)
پانوشت
1 -ریاض قدیمی، گلزار تعالیم بهائی، به نقل از رساله سؤال و جواب، ص .147
2- ریاض قدیمی، گلزار تعالیم بهائی، ص 366، به نقل از مجموعه خطابات.
3- ریاض قدیمی، گلزار تعالیم بهائی، صص 367-366، به نقل از مکاتیب عبدالبهأ.
4- یحیی نوری، خاتمیت پیامبر اسلام و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، ص .59
5- یحیی نوری، خاتمیت پیامبر اسلام و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، ص .59
6- باب ششم از کتاب بیان.
7 -بهأالله، لوح احمد.
8- باب پنجم از کتاب بیان.
9- نورالدین چهاردهی، چگونه بهائیت پدید آمد، ص .132
10- خبرگزاری فرانسه، مورخه 6/1/.1374
11- جامعه عمومی دنیا، از انتشارات لجنه جوانان بهایی طهران، 1338 شمسی، ص .18
12 -راهنمای احبای الهی در ترویج و انتشار امرالله، ص .45
13- مهتدی، فضل اله، خاطرات صبحی درباره بهائیگری، چاپ سوم، 1344، چاپخانه علمیه تبریز، ص .133
14- نورالدین چهاردهی، چگونه بهائیت پدید آمد، ص 110، به نقل از کتاب مقام شعر در ادیان، تألیف روح اله مهراب خانی. مهراب خانی همچنین در ص 57 کتاب می نویسد که بهأ زرتشت را پیغمبر بر حق می داند.
15- نورالدین چهاردهی، چگونه بهائیت پدید آمد، ص 130، به نقل از کتاب امر و خلق، فاضل مازندرانی ص .348
عباس میرزا پس از مرگ پدرش حسین علی نوری و طبق وصیت او بر جایش نشست و رهبری بهائیت را بر عهده گرفت. وی در 5 جمادی الاول سال 1260 ه ق از میرزا حسین علی نوری و نوابه خانم متولد شد و چون اسم پدر بزرگش میرزا عباس بود، او را به این نام نامیدند.
هشت سال و اندی در تهران بود و در سال 1268 همراه پدرش از تهران به بغداد تبعید شد و دوازده سال در بغداد ماند. وی دو سال نزد پدر و عموهایش تحصیل کرد و به مدرسه قادریه رفت و تا سن 19 سالگی نزد شیخ عبد السلام شوافی به تحصیل حکمت و کلام پرداخت و گاهی به خانقاه دراویش سری می زد و طرف توجه شوکت علی پاشا که از مراشد صوفیه عثمانی بود واقع شد و از او مسائل عرفانی آموخت، چهار سال پس از فوت شوکت علی پاشا، در چهل سالگی شرحی بر حدیث کنت کنزا مخفیا نوشت و از طرف پدرش به لقب غصن اعظم معروف شد. او پنح سال از عمر خود را در ادرنه و بقیه عمرش را در عکا و حیفا به سر برد و سر انجام در سن 75 سالگی در تاریخ 27 ربیع الاول 1340 به مرگ ناگهانی از دنیا رفت.