احادیث و روایات بسیاری در خصوص حضرت صاحب الزمان آمده است.از نحوه تولد، زندگی ایشان، دوران غیبت صغری و کبری ، ظهور و علائم آن حکومت و…اما در این میان با توجه به سورههای قرآن کریم میتوان آیاتی را دید که به اثبات و حقانیت و قطعی بودن ظهور ایشان اشاره دارد.در این سری مطالب سعی خواهد شد تا به بررسی سورههای قرآن کریم و نشانههای حضرت
مهدی (عج) در آیات شریفه بپردازیم.
سوره بقره
آیه شماره 3:
الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلاه و مما رزقناهم ینفقون؛ آنان که به غیب ایمان می آورند و نماز را برپا میدارند و از آنچه به ایشان روزی دادهایم انفاق میکنند.” تفسیر در رابطه با این آیه شریفه بسیار است. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از حضرت امام صادق علیه السلام نقل میکند که فرمودند: هرکس اقرار به ظهور امام زمان کند ایمان به غیب آورده است. متقین در این آیه شریفه شیعیان علی هستند و (غیب) حجت غایب است. دلیل این معنی آیه” فقل انما الغیب لله فانتظروا انی معکم من المنتظرین است. “یونس20 ” یعنی : ای پیغمبر بگو غیب مال خداست پس منتظر باشید که من نیز با شما از منتظرانم.
در این آیه گروهی دیگر از مفسران حضرت مهدی را از مصادیق “یومنون بالغیب” دانسته و یکی از ویژگیهای آن حضرت را غایب قلمداد کردهاند.
برخی دیگر از مفسران روز رجعت را از لحاظ اینکه از اموری است که از نظر ما غایب است مصداق آیه شریفه دانسته و ایمان به غیبت در ” یومنون بالغیب” را ایمان به رجعت دانستهاند.” تفسیر صافی ج 1 – بیان السعاده ج 1”
در همین سوره بقره مفسران درباره آیه ” و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمومنین ” یعنی : و برخی از مردم میگویند ما به خدا و روز بازپسین ایمان آوردهایم ولی گروندگان “راستین” نیستند. “بقره8” میگویند که عبارت
و بالیوم الاخر در زمینه مهدویت مورد توجه برخی از مفسران قرار گرفته و آن را به روز رجعت یا روز امام مهدی (عج) تفسیر نمودهاند.
آیه 86 سوره بقره: اولئک الذین اشتروا الحیاه الدنیا بالاخره فلا یخفف عنهم العذاب و لا هم ینصرون: همین کسانند که زندگی را به بهای دیگر خریدند پس نه عذاب آنان سبک گردد و نه ایشان یاری شوند.
در خصوص این آیه برخی از مفسران شیعه از این آیه فلسفه برخورد حضرت با مخالفین را تبیین نمودهاند:
(تفسیر صافی ج 1- البرهان ج1 ص 267- تفسیر جامع ج 1 ص 206)
درآیه 148 سوره بقره: ” فاستبقوا الخیرات این ما تکونوا یات بکم الله جمیعا ان الله علی کل شی ء قدیر» یعنی: پیشی گیرید اعمال نیک را هرجا که باشید خدا همه شما را خواهد آورد زیرا خداوند به هر چیزی تواناست.
غیبت نعمانی از حضرت امام صادق علیه السلام روایت نمود که فرمود : این آیه درباره قائم آل
محمد (عج) و یاران او نازل شده و آنها پیش از آنکه موقع آمدنشان معلوم گردد اجتماع میکنند.
سوره آل عمران
در سوره آل عمران در آیه 140: تلک الایام نداولها بین الناس یعنی : این روزها را میان مردم میگردانیم. روایت شده است که امام صادق (ع) فرمود: از زمان خلقت آدم همیشه دولتی از خدا و دولتی از شیطان بوده پس در این زمان دولت خدا کو؟ آگاه باشید که صاحب دولت خدا قائم آل محمد (عج) است.
سوره مائده
نگاهی به آیات این سوره مبارکه داریم .
آیه سوم از سوره مبارکه مائده: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم و اخشون یعنی : امروز کسانی که راه کفر پیش گرفتهاند از دین شما نومید شدند پس از آنها نترسید بلکه از قهر من بترسید. در تفسیر عیاشی از امام
باقر علیه السلام نقل میکند که در تفسیر این آیه فرمود: آن روز ، روز ظهور صاحب الزمان است که بنی امیه نومید میشوند و آنها هستند که کافر گشته و از آل محمد (ص) نومید میباشند.
در همین سوره در آیه 8: یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهدا بالقسط… یعنی ای کسانی که ایمان آوردید برای خدا به داد برخیزید و به عدالت شهادت دهید. صاحب تفسیر اطیب البیان فی تفسیر القرآن در تبیین مفهوم قوامین به قائم به عنوان یکی از لقبهای حضرت مهدی اشاره کرده است.
در آیه 14 سوره مبارکه مائده: و من الذین قالوا انا نصاری اخذنا میثاقهم فتسوا حظ مما ذکروا به فاغرینا بینهم العداوه و البغضاء الی یوم القیامه و سوف ینبئهم الله بما کانوا یصنعون : و از کسانی که گفتند ما نصرانی هستیم از ایشان نیز پیمان گرفتیم و بخشی از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند فراموش کردند و ما هم تا روز قیامت میانشان دشمنی و کینه افکندیم و بزودی خدا آنان را از آنچه میکردهاند خبر میدهد. درباره این آیه بعضی از مفسران با توجه به ( حظا مما ذکروا به) از حضرت امام صادق علیه السلام نقل کردهاند که فرمود: اما انهم سیذکرون ذلک الحظ مع القائم منا عصابه منهم را اشاره میکنند که درباره بهره بردن اصحاب عام یعنی همان مومنان صالح که از سراسر جهان به حضرت خودشان را میرسانند، میباشد. (کنز الدقائق ج 4) البته گروهی از مفسران میگویند که این آیه درباره چگونگی غلبه اسلام بر سایر ادیان در زمان حکومت صاحب الزمان (عج) میباشد. (تفسیر نمونه ج 4)
سوره انعام
آیه 23 سوره مبارکه انعام : قالوا و الله ربنا ما کنا مشرکین یعنی : گفتند به خدا قسم ما شرک نبودیم .
در کافی آمده است که امام باقر علیه السلام در مورد این آیه میفرمایند: یعنی آنها هنگام ظهور امام زمان (عج) میگویند: ما منکر ولایت امیرالمومنین (ع) نبودیم . البته آیه بعد هم به این موضوع اشاره میکند. انظر کیف کذبوا علی انفسهم و ضل ما کانوا یفترون یعنی: ببین چگونه دروغ بر خود بستند و آنچه را افترا میبستند فراموش کردند؟
آیه 37 سوره انعام: و قالوا لولا نزل علیه آیه من رب قل ان الله قادر علی ان ینزل آیه ولکن اکثرهم لا یعلمون یعنی: گفتند: چرا معجزهای از سوی پروردگارش بر او نازل نشده است؟ بگو: بی تردید خدا قادر است که پدیدهای شگرف فرو فرستد لیکن بیشتر آنان نمیدانند. بسیاری از مفسران شیعه با تکیه به روایت امام باقر علیه السلام در اینکه خداوند قادر است که پدیدهای شگرف فرو فرستد میگویند که منظور دابته الارض ، خروج دجال و نزول حضرت عیسی میباشد. (کنزالدقائق ج 4- تفسیر جامع ج 2)
آیه 158 سوره انعام: یوم یاتی بعض آیات ربک لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل یعنی: روزی که بیاید یکی از آیات پروردگارت ایمان کسانی که قبلا ایمان نیاوردهاند سودی نبخشد. صدوق در کمال الدین و ثواب الاعمال از حضرت صادق علیه السلام روایت میکند که فرمود:”آیات ” ائمه هستند و ” بعض آیات” قائم آل
محمد (عج)است.البته مفسران علاوه بر این با اشاره بر کل آیه 158 آن را نشانه ظهور حضرت مهدی و نزول حضرت عیسی برشمردهاند و گروهی طلوع خورشید از مغرب را اضافه میکنند.
امام زمان (عج) در آیات قرآن
آیه 3 سوره مبارکه توبه: و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر یعنی : در روز حج بزرگ از جانب خدا و رسولش به مردم اعلان میشود.
در تفسیر عیاشی از امام باقر(ع) و امام صادق (ع) روایت شده است که فرمودند: “حج بزرگ” ظهور قائم و ” اعلان” دعوت مردم است.آیه 36 سوره مبارکه توبه : و قاتلوا المشرکین کافه کما یقاتلونکم کافه و اعلموا ان الله مع المتقین : یعنی با همه مشرکین پیکار کنید چنانکه آنها ( اگر دسترسی پیدا کنند) با شما نبرد کنند و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است. در تفسیر عیاشی از زراره روایت است که گفت: از امام صادق علیه السلام راجع به این آیه سئوال شد پدرم امام باقر علیه السلام فرمودند: هنوز تاویل آن نیامده است . اگر قائم ما قیام کند، آن کس که او را میبیند تاویل آن را به خوبی خواهد دید. با ظهور او شعاع دین
پیغمبر (ص) چنان بالا گیرد که در روی زمین شرک و بدبینی نماند چنانکه خداوند فرمود: و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه ویکون الدین کله لله: یعنی با آنها پیکار کنید تا فتنهای نماند و تمام دین از آن خداوند باشد.
آیه 32 سوره مبارکه توبه: یریدون ان یطفئوا نورالله بافواههم و یأبی الله الا ان یتم نوره و لو کره الکافرون: یعنی: میخواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند ولی خداوند نمیگذارد تا نور خود را کامل کند هرچند کافران را خوش نیاید.برخی از مفسران با نقل روایتی از امام صادق علیه السلام به تلاش فرعون برای از بین بردن حضرت موسی و بنی امیه و بنی عباس برای از بین بردن نسل اهل بیت (ع)اشاره نموده و شباهت حضرت مهدی(عج) به حضرت موسی را در ولادت بیان کردهاند. برخی دیگر از مفسران از امام کاظم نقل کردهاند که این آیه را به حاکمیت دین حق بر تمام ادیان در وقت قیام حضرت مهدی مطرح نمودهاند.
سوره یونس
آیه 20 سوره مبارکه یونس : فقل انما الغیب لله فانتظروا انی معکم من المنتظرین یعنی : ای پیغمبر، بگو غیبت مال خداست پس منتظر باشیدکه من نیز با شما از منتظرانم . که این آیه به فضیلت انتظار اشاره میکند.
سوره هود
آیه 8 سوره مبارکه هود: ولئن اخرنا عنهم العذاب الی امه معدوده لیقولن ما یحبسه الایوم یاتیهم لیس مصروفا عنهم و حاق بهم ما کانوا به یستهزون یعنی: اگر عذاب را تا مدت معینی به تاخیر بیندازم حتما خواهد گفت: چه چیز آن را بازداشت؟ آگاه باش روزی که عذاب به آنها برسد از ایشان بازگشتنی نیست و آنچه را که مسخره میکردند آنان را فرو خواهد گرفت.از امام علی (ع) در مورد ” امه معدوده” نقل شده است که فرمودند : اصحاب قائم آل
محمد (ص) هستند که 313 نفرند” اصحاب القائم الثلاث مائه و البضعه عشر”
آیه 86 سوره مبارکه هود: بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ یعنی: اگر مومن باشید، باقیمانده خدا برای شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نیستم. در این آیه گروهی با اشاره بقیت الله آن را به عنوان یکی از ویژگیهای خاص صاحب الزمان (عج) میدانند.
منبع: ( تفسیر نعمانی – مجمع البیان ج 4 – العیاشی ج 1 – ترجمه المیزان ج 7)
در این نوشتار کوتاه، از اشتراکات دو فرقه اسماعیلیه و شیخیه، بابیت و بهائیت خواهیم نوشت.
فرقه اسماعیلیه، فرقه است که در زمان امام صادق علیه السلام بنیان گذاری شد. این فرقه، بر این باور بودند که اسماعیل، فرزند ارشد امام صادق علیه السلام امام هفتم خواهد بود. در این میان، اسماعیل از دنیا رفت و طرفداران امامت او، به دو دسته تقسیم شدند:
گروهی می گفتند او مهدی موعود است و از دنیا نرفته است، بلکه امام صادق علیه السلام برای حفظ جان او، تقیه کرده و و از مرگ او سخن گفته است.
عده ای دیگر شهادت امام به مرگ اسماعیل را پذیرفتند، لیکن گفتار حضرت را به گونه ای دیگر به تأویل بردند. آنان گفتند: اینکه اسماعیل به عنوان امام معرفی شد، به این دلیل بود که ما بفهمیم که امامت در فرزندان او باقی خواهد ماند. از این رو به سوی پسر اسماعیل یعنی محمد رفته و او را امام و پیشوای خود خواندند.
پیروان محمد، خود به دو دسته تقسیم شدند:
گروهی خود محمد را مهدی موعود خواندند.
برخی که باطنیه خوانده می شوند، امامت را در افراد پنهان آنها دانسته و گفتند هر که قیام کرد و ظاهر شد، او امام است.1
از میان اسماعیلیان، شخصی به نام ابا الخطاب ظهور کرد که از غالیان (غلو کنندگان) بود. او امام صادق علیه السلام را خدا و خود را پیامبر خواند؛ لیکن هنگامی که امام صادق علیه السلام سخنان او و طرفدارانش را شنید، آنان را لعن کرد و از ایشان بیزاری جست. فرقه خطابیه با شنیدن لعن امام صادق علیه السلام چهار دسته شدند که از محل بحث ما خارج است. اباالخطاب نیز با شنیدن لعن دست از پیروی از صادق آل محمد علیهم السلام شست و خود مدعی امامت شد.2
فرقه بابیت، مسلکی است که بر اساس ادعاهای سید علی محمد باب شیرازی پایه گذاری شد.
سید علی محمد باب، از شاگردان سید کاظم رشتی بود که در مکتب شیخیه پرورش یافت. سید علی محمد باب، پس از آن که مکتب خانه را گذراند، در درسهای کربلا و نجف حاضر شد که از جمله درس سید کاظم رشتی بود. او نزد سید کاظم با افکار انحرافی شیخ احمد احسایی آشنا شد که از جمله آنها، اعتقاد به رکن رابع بود. شیخ باور داشت که در هر روزگار شخصی واسطه میان امام و مردم است. سید علی محمد نیز پس از مرگ سید کاظم مدعی بابیت یا همان رکن رابعی شد و توانست با شهرتی که از راه دعا خوانی زیر آفتاب سوزان بوشهر به دست آورده بود، عده ای را گرد خود جمع کند. او پس از مدتی مدعی نیابت و امامت شد. پیامبر را تجربه کرد تا به خدایی رسید. البته با چند شلاق فلک، توبه نامه ای نوشت و خود را هیچ خواند. او که به فتوای علمای شیعه مجنون خوانده شده بود، از چنگال ارتداد گریخت و ادعای خود را بازگفت.
پس از چندی به نبوت من یظهره الله (شخصی که خدا او را آشکار خواهد کرد) بشارت داد و گفت: «هر که خود را من یظهره الله خواند، پیامبر آینده است که پس از 2001 سال خواهد آمد. اگر شب را روز دانست و روز را شب از او بپذیرید و از او سئوال نپرسید.»
سرانجام امیرکبیر او را به جرم برقرار آشوب های گوناگون و کشتار بازداشت کرد و با استناد به فتوای علمای شیخیه حکم اعدام او را از شخص شاهنشاه گرفت و او را به دار مجازات آویخت.
فرقه بهائیت، پس از هشت سال از آشوب های بابیت، روزی شخصی به نام میرزا حسینعلی نوری که از پیروان سید باب بود، پرچم نبوت خود را بالا برد و «مدعی من یظهره اللهی» شد. او و پیروانش که از ایران اخراج شده بودند، برای گذران زندگی به راه زنی و باج گیری از زائران عتبات عالیات روی آوردند. پس از چندی سران عثمانی او و همکیشانش را به ادرنه تبعید کرد. در آن جا نیز بنا به اختلافات درون فرقه ای و آشوبی که به راه انداختند، دولت عثمانی را بر آن واداشتند که آنان را از هم جدا کند، گروهی را که هواداران میرزا یحیای صبح ازل بودند، به قبرس فرستاد و دسته ای را که پیروان میرزا حسینعلی نوری بودند، به فلسطین اشغالی تبعید کرد.
میرزا در زندان عکا بود که از ادعای نبوت به خدایی رسید و گفت: «لا اله الا انا المسجون الفرید».3 جناب میرزا پس از چندی که میان نبوت و الوهیت متحیر بود، بر اثر اسهال خونی از دنیا رفت و قبرش را قبله هواداران خود ساخت.
با توجه به آن چه گفته شد، اشتراکات فراوانی میان دو فرقه بابیت و بهائیت و اسماعیلیه وجود دارد که مهمترین آنها بحث امامت و نبوت است. اساس شکل گیری این سه فرقه علاقه مردم به امامت و معارف مهدویت است. زیرا اسماعیلیان، محمد بن اسماعیل فرزند امام صادق را مهدی موعود خواندند تا کسی چون ابوالخطاب ادعای پیامبر و امامت کند و شیخیان از رکن رابع سخن گفتن تا سید باب ادعای بابیت کند و به نبوت میرزای بهاء بشارت دهد و او نیز بیاید و مهدی موعود را مبشر نبوت خود بداند و ادعای خدایی کند.
پانوشت:
1. الملل و النحل، ج 1، ص 167 – 168؛ الفرق بین الفرق، ص 63.
2. الملل و النحل، ج 1، ص 179 – 181.
3. مبین، ص 229.
پیامبران الاهی، در همه زمینه ها الگویند، در گفتار، کردار و حتی سکوت که معنی خود را دارد؛ چون خدا آنان را برای هدایت بشر بفرستاده است. اگر کوچکترین خطا و اشتباهی از آنان دیده شود، پیروی از آنان معنای خود را از دست می دهد. زیرا:
1. هدف از بعثت انبیاء تربیت و راهنمایی انسان است و در تربیت، کردار مربی بیش از گفتار او اثر می گذارد. از این رو، گفتار راهنمایی در دل و جان دیگران اثر می گذارد که از گناه و آلودگی پیراسته باشد. بر این اساس است که انبیا و امامان علیهم السلام معصوم و مصون از گناه هستند.2. پیامبران که مربیان واقعی بشرند، باید از هرگونه گناه و اشتباه پاک و پیراسته باشند تا مردم به آنان اعتماد کنند و گرنه بهانه جویان به بهانه اینکه آنان نیز اشتباه می کنند و حقیقت طلبان به خاطر تزلزل نسبت به آن چه انبیاء می گویند از پذیرفتن دعوتشان خودداری می کنند؛ چون نمی دانند کدام گفتار و کردار آنان درست و کدام اشتباه است.
انسان برای الگو برداری به پیامبران مراجعه می کند تا با مشاهده و یا شنیدن هر چیز از آنان مانند آنان رفتار کند تا به کمال برسد.
حال به سراغ پیامبرنمای بهائیان می رویم:
او در زندان می گوید: لا اله الا انا المسجون الفرید
روز تولدش می گوید: ولد من لم یلد و لم یولد (متولد شد کسی که نه می زاید و نه زاییده می شود.) که این تناقضی آشکار است.
بهائیان می گویند، این سخنان بهاء شطحیات است یعنی از خود بی خود شده و گفته است و حال اینکه هیچ سهو، نسیان و از خود بی خود شدنی از پیامبران الاهی پذیرفته نیست؛ زیرا آنان راهنمای مردمند و اگر یک خطا کردند دیگر به بقیه گفتار و کردار آنان نمی شود اعتماد کرد؛ چرا که شاید هر کار آنان اشتباه باشد و ما را به هدف نرساند.
حال که گفتار پیامبر نمای بهائیان را شنیدیم و کردارش را دیده ایم به سراغ انبیاء الاهی مانند حضرت محمد صل الله علیه و اله و سلم می رویم:
حضرت رسول صل الله علیه و اله و سلم بجای آن که خود را خدا بخواند، پیوسته خود را عبد می خواند و همانگونه که خدا خواسته پیامها را می رساند به عنوان مثال مسلمانان در نماز می خوانند:
اشهد ان محمدا عبده و رسوله، اول می گویند او بنده خداست و سپس او را رسول و پیامبر خدا می خوانند یعنی اول او را پایین آورده و فرمانبر می کنند و سپس او را رسول و پیامبر خدا می نامند.
تفاوت آن پیامبرنما و این پیامبر از زمین تا آسمان است…
چندی پیش نامه را خواندم که شایسته دیدم آن را برای شما نیز به نمایش بگذارم. این نامه از سوی یکی از بهائیان به یکی از دوستان ما ارسال شده است که بدون کم و زیاد منتشر می شود تا قضاوت با شما باشد. در پایان از نظرات شما استقبال می کنیم.
متن نامه:
الله ابهی دوست عزیزم
شاید این اولین بار باشه که داری پیام منو می خونی
خیلی دلم می خواست بتونم
از نزدیک
رو در رو
در کمال محبت
تو رو در آغوشم بگیرم و مهربانانه دونه دونه کلماتم رو بهت بگم
بدون که خیلی بهت علاقه دارم؛
میدونم از همه ظلم هایی که داره در حقم میشه، ناراحتی
و میدونی که دارم معنای استقامت رو با همه وجودم تجربه میکنم
دوست عزیزم
میدونی…؟
به نظر من، خدا از ما نمیخواد ما به هر چی داشتیم افتخار کنیم
بلکه از ما میخواد، اول همه داشته هامون رو محک بزنیم و بعد
به اون چیزهاییکه ارزش داره ببالیم
میدونی و میدونم که یکی از اون ارزش ها وحدت عالم انسانه که به وجودش افتخار میکنیم
ولی انصافاً اگه این وسط حضرت عبدالبهاء به سیاهای آفریقایی فقط بخاطر رنگ پوستشون که خدادادیه، نمی گفت “گاو”، یکمی وجدانمون راحت تر نبود؟ (1)
یا اگه حضرت بهاءالله به میرزا یحیی، لفظ “خر” رو اطلاق نمی کرد! (2)
اگر چه میرزا یحیی خائن بود ولی انسان که بود!
اگر چه اون به حضرت جمال مبارک الفاظ زشتی مثل مشرک بالله، مگس، برکه ی خبیثه و… خطاب کرد و البته بی جواب نموند و جمال مبارک هم خوب از خجالتش در اومدند، شنیدی؟
مثلاً بهش فرمودن، گاو، حرام زاده و چیزایی که اینجا خیلی جای گفتنش نیست
یه مقداری درکش سخته (3)
آخه حضرت بهاءالله خودشون فرمودند “لسان از برای ذکر خیر است او را به گفتار زشت میالایید!”
بگذریم!
گاهی اوقات وقتی می بینم که ماها بخاطر پرورش یافتن در بستر تعالیم حضرت بهاءالله، بر خلاف خود ایشون، با دیگران اینقد خوب رفتار می کنیم و با همه، حتی با دشمنامون صادقیم خیلی به خودم می بالم
با افتخار سرم و بلند میکنم و میگم : “ای دوستان سراپرده یگانگی بلند شد، به چشم بیگانگان یکدیگر را نبینید”
ولی برام سوال هم ایجاد میشه
چطور ممکنه که انسان با کسی که اون رو از لحاظ اعتقادی از “بهائم” یا “چهارپایان” میدونه اینقد خوش رفتار باشه؟
میتونی یه سری به کتاب بدیع حضرت جمال مبارک بزنی و صفحه 213 اونرو ببینی…؟
حالا بماند که ماها اگه واقعاً معتقد به مظهریت حضرت بهاءالله باشیم باید اون ها رو حرام زاده هم بدونیم
راستی! جلد 4 مائده آسمانی رو داری؟ صفحه 355ش؟ فکر کنم تو بهایی لایبرری باشه!
خودشون فرمودند، که معرضان از امر بدیع، یعنی دیانت ما، باید حالشون رو از مادراشون سوال کنن!
مگه نه اینکه یحیی برادر ایشون بوده و مادر یحیی مادر حضرت بهاء الله هم بوده !
نمی دونم چرا جمال مبارک با این که فرمودن “هر کی که ادب نداره دین هم نداره”، باز خودشون این جملات رو بزبون آوردن؟
مگه نه اینکه “مقصود این است که حضرت بهاءالله وحدت عالم انسانی فرمود تا جمیع افراد بشر با هم برادر و خواهر و دختر و مادر و پسر و پدر باشند” ؟
به اینجاها که میرسم میگم اینا مهم نیست
اصل تعالیم مهمه که انسان رو پرورش میده و با همه هم نوعاش مهربون میکنه
ما نمی دونیم دلیل گفتن اینا چی بوده بنابراین خیلی هم مهم نیست بهش فکر کنیم
اصلاً فکر میکنم که اینا گفته نشده
وظیفه ما مشخصه
امروز باید پیرو تعالیم جمال مبارک باشیم و از بیت العدل اعظم الهی که جانشین به حق ایشون هست اطاعت کنیم و در پیشرفت امر مبارک سهیم باشیم
ولی یکدفعه باز این جمله میاد تو ذهنم که…
” این نظم بدیع… بر دو رکن رکین استوار، رکن اول و اعظم رکن ولایت الهیه (ولی امر الله) که مصدر تبیین است و رکن ثانی بیت عدل اعظم الهی که مرجع تشریع است…”
به خودم میگم، ای مهربان! ولی محبوب امر الله! سخنان شما تاج سر همه بهائیان عالم است، اما چه باید کرد که شما برخلاف وصیت حضرت عبدالبهاء صاحب فرزند نشدید و ولایت امر الله به شما قطع شد! آیا وقتی اراده خدا بر این قرار گرفت که شما بر خلاف پیش بینی حضرت عبدالبهاء صاحب فرزند نشید باید امر هم از بین می رفت؟
دوباره به خودم میگم درسته که این ها گفته شده ولی مطمئناً همه این ها حکمت هایی داره و ما ها ازش بی خبریم، اون چیزی که مشخصه اینه که الان بیت العدل اعظم الهی با قدرت تمام دارن امر مبارک رو به جلو می برن و مطمئناً حضرت ولی امرالله که این مطلب رو فرمودن هم نهایتاً خواسته شون همین بوده، پس خیلی مهم نیست که بعد از ایشون ما ولی امر الله نداشته باشیم
نمی دونم چرا، ولی دوباره این یادم میاد که:
“… انفصال (جدایی) رکنین نظم بدیع (ولی امر الله و بیت العدل اعظم الهی) نیز از یکدیگر ممتنع و محال”
ساده تر بخوام بگم، آخه میدونی دیگه، حضرت ولی امرالله ادبیات بسیار قوی و منحصر به فردی داشتن، آره ، اگه ساده تر بخوام بگم یعنی بیت العدل اعظم الهی بدون ولی امرالله از نظر حضرت شوقی که صاحب مقام تبیین بودن مردوده!
نمی دونم چرا ولی دچار سردرگمی شدم،
دوست عزیزم امیدوارم تو مثل من این حس و نداشته باشی، آخه تو میخوای خدمت کنی
تو میخوای از عمرت به بهترین شکل استفاده کنی
تو میخوای از عمرت یه بهره ای ببری و شرایط ترقی روحانی خودت رو در عوالم بعدی مهیا کنی
آره عزیز دلم
به کارت برس
ولی انصافاً
تو رو به روح حضرت عبدالبهاء قسمت میدم
یک لحظه از تحری دست بر ندار
حتی یک لحظه
با نگاه عقل به همه چیز، دقیق نگاه کن
فقط تو رو خدا نه با عقلی، که براحتی، این جمله در کتاب مستطاب ایقان رو قبول میکنه، که “اگر مس به مدت هفتاد سال در معدن از شدت خشکی مریض نشه، تبدیل به طلا میشه” (4)
یا عقلی که براحتی می پذیره اثر نور خورشید در آینه محدب و مقعر همسانه! نشنیدی؟
“مانند آفتاب که در مرآت مسطح تأثیر تام ندارد؛ ولی چون در مرآت مقعر یا در مرآت محدب تجلی نمـاید، جمیع حـرارت در نقطهای جمع شـود و آن نقطه از آتش، حـرقتش بیشتر است”
تو رساله ایام تسعه است، اگه اشتباه نکنم صفحه 324 باید باشه
بگذریم دوست من
حرف زیاده، همه چیز رو هم نباید گفت
بیا با هم یه مناجات بخونیم
من یکی از مناجات های حضرت اعلی رو انتخاب کردم که با هم بخونیم
یه مناجات از کتاب دلائل سبعه عربی صفحات الف و ب
این افتخار رو بهم میدی تا تو دریافت هات سهیم باشم؟
ممنونم از لطفت
پس با هم بخونیم:
«بسم الله الفرد الفرد .. الفرد الفراد … الفارد الفارد .. الفرد الفرود… الفرد الفیرود… الفارد المفارد … الفرد المتفارد… الفرد المستفرد …الفارد الفارد … الفرد الفردان … الفرد ذی الفرداء … الفرد ذی الافارد .. الفرد ذی الافرود.. الفرد ذی الفوارد .. الفرد ذی الفاردین .. الفرد ذی المفارید… الفرد ذی الفرودت… الفرد ذی الفراد.»
اگه من رو لایق دونستی دریافت هات رو برام ارسال کن
خوشحالم میکنی
ممنون
پانوشت:
1. خطابات بزرگ / صفحه 119
2. بدیع حضرت بهاءالله / صفحه 140
3. اسرار الآثار / فاضل مازندرانی / ذیل کلمه یحیی
4. ایقان / صفحه 104
شوقی افندی فرزند ارشد دختر میرزا عباس افندی و نوه دختری عبدالبهاء و فرزند نوه برادر سید علیمحمد باب بود که در یازدهم اسفندماه سال 1276 شمسی مطابق با 27 رمضان 1314 هجری قمری در عکا متولد شد. شوقی افندی که شوقی ربانی نیز خوانده می شود، تا 11 سالگی به دستور دولت عثمانی در زندان عکا به همراه خانواده اش زندگی می کرد. در سال 1908 میلادی از زندان آزاد شده و به حیفا رفت. او در رساله ای بنام الواح و وصایا، به جانشینی میرزا عباس افندی منصوب شده بود.
در زمان شوقی افندی تشکیلات بهائی انسجام یافت. محافل روحانی در همه شهرهایی تشکیل گردید که تعداد بهائیان حداقل 9 نفر بود؛ سپس دستور تشکیل محافل ملی را داد. محافل ملی را نمایندگان شهرها که در اول سال بهائی در اول اردیبهشت در کنگرهای حاضر می شدند انتخاب کردند. محافل ملی مسئول اداره امور بهائیان در سراسر کشور بودند.
شوقی افندی پس از 36 سال ولایت امری، در سن 60 سالگی در سال 1957 در لندن فوت کرد و در آن جا دفن شد.
جانشینی شوقی افندی نیز، مانند موارد قبل، سبب مشاجرات و انشعابات دیگری در میان بهائیان شد.
در واقع، عبدالبهاء نسبت به آن چه پدرش تعیین کرده بود، تجدیدنظر کرد و برادرش ،محمد علی افندی را که باید بعد از او به رهبری بهائیان می رسید کنار گذاشت و سلسله ولایت امرالله را تأسیس کرد که نخستین آنها شوقی بود و پس از آن باید در نسل ذکور وی ادامه می یافت.1
شوقی به یاری مادرش به ریاست رسید، ولی گروهی او را نپذیرفتند؛ برخی از آنان بهائیت را رها کردند که از آن جمله می توان به عبدالحسین آیتی، فضل الله صبحی (مهتدی) و حسن نیکو اشاره کرد و برخی دیگر نسبت به اعتبار وصیت نامه تردید کردند.
شوقی، به رسم معهود اسلاف خود، به بدگویی و ناسزا به مخالفان پرداخت و آنان کتابهایی در پاسخ او و مشتمل بر گزارش دوران وابستگی شان به بهائیت و مشاهدات خود نگاشتند؛ چون کشف الحیل عبدالحسین آیتی، خاطرات صبحی و فلسفه نیکو.
شوقی، بر خلاف اجداد خود، تحصیلات رسمی داشت و در دانشگاه امریکایی بیروت و سپس در آکسفورد تحصیل کرده بود. تحصیلات او در این شهر، به سبب درگذشت عبدالبهاء ناتمام ماند.
نقش اساسی او در تاریخ بهائیت، توسعه تشکیلات اداری و جهانی این آیین بود و این فرایند به ویژه در دهه شصت میلادی، در اروپا و امریکا سرعت بیشتری گرفت و ساختمان معبدهای قاره ای بهائیت موسوم به مشرق الاذکار به اتمام رسید.
تشکیلات بهائیت، که شوقی افندی به آن « نظم اداری امرالله » نام داد، زیر نظر مرکز اداری و روحانی بهائیان واقع در شهر حیفا که به “بیت العدل” موسوم است اداره می گردد.
در زمان حیات شوقی افندی، حکومت اسرائیل در فلسطین اشغالی تأسیس شد. تأسیس این حکومت با مخالفت همه کشورهای اسلامی روبرو شد و به ویژه رفتار صهیونیستها با مسلمانان عواطف و احساسات عموم مسلمانان را جریحه دارکرد؛ ولی شوقی علاوه بر نوشته های حاکی از موافقت او و بهائیان با تأسیس دولت اسرائیل، بعد از استقرار این دولت، با رئیس جمهور اسرائیل دیدار کرد و «مراتب دوستی بهائیان را نسبت به کشور اسرائیل بیان و آمال و ادعیه آنان را برای ترقی سعادت اسرائیل اظهار داشت.2
او هم چنین در پیام تبریک نوروز 1329، خطاب به بهائیان اعلام کرد که «مصداق وعده الهی به ابناء خلیل و وراث کلیم ، ظاهر و باهر و دولت اسرائیل در ارض اقدس مستقر» شده است.
در همین پیام، به پیوند استوار دولت اسرائیل با مرکز بهائیت اشاره شده است.3
موارد متعدد دیگر از ارتباط سران بهائیت با حکومت اسرائیل، و تلاش های آنان برای به رسمیت شناخته شدن بهائیت از سوی این حکومت، در مجلات اخبار امری بهائیان و توقیعات شوقی افندی گزارش شده است.
شوقی چند کتاب به فارسی و انگلیسی نوشت.
بنا به تصریح عبدالبهاء در الواح و وصایا، پس از شوقی بیست و چهار تن از فرزندان ذکورش، نسل بعد از نسل، با لقب ولی امرالله باید رهبری بهائیان را به عهده گیرند و هر یک باید جانشین خود را تعیین کند «نا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد.»4
لیکن شوقی افندی، نخستین فرد از این سلسله عقیم بود و طبعاً بعد از وفاتش در 1337ش، دوران دیگری از دودستگی و انشعاب و سرگشتگی در میان بهائیان ظاهر شد؛ ولی سرانجام روحیه ماکسول، همسر شوقی و تعدادی از گروه 27 نفری منتخب شوقی افندی، ملقب به «ایادیان امرالله» اکثریت بهائیان را به خود جلب و مخالفان خویش را طرد و «بیت العدل» را در 1342ش تأسیس کردند.
انشعاب دیگری که به موازات رهبری روحیه ماکسول شکل گرفت، انشعاب «ریمی » بود. از آن جا که طبق پیش بینی عبدالبهاء رئیس دانمی «بیت العدل» باید «ولی امر الله» باشد و «بیت العدل» بدون ولی امر صلاحیت رهبری ندارد.
چارلز میس ریمی ادعا کرد که جانشین شوقی و ولی امر است.
او دلایلی نیز بر جانشینی خود ارائه و به توطئه قتل شوقی و از بین بردن وصیت نامه وی اشاره کرد.
ریمی طرفدارانی در میان بهائیان پیدا کرد و گروه دیگری با عنوان «بهائیان ارتدکس» پدید آورد. این گروه امروزه در امریکا ،هندوستان ، استرالیا و چند کشور دیگر پراکنده اند.
عده دیگری از بهائیان نیز پس از مرگ شوقی به رهبری جوانی از بهائیان خراسان، به نام جمشید معانی، روی آوردند. این جوان خود را «سماءالله» نامید و طرفداران او در اندونزی، هند، پاکستان و امریکا پراکنده اند.
پانوشت:
1. عبدالبهاء. الواح و وصایا، ص 11-16
2. مجله اخبار امری، تیر 1333.
3. شوقی افندی، توقیعات مبارکه، ص 290.
4. عبدالبهاء، مفاوضات، ص 45-46.
قریب به اتفاق فقهاء تعداد نجاسات را یازده1 و برخی دوازده2 مورد اعلام کرده اند، از جمله آنها که همه بالاتفاق آنرا ذکر کرده اند نجاست کافر3 است، کافر یعنی کسیکه منکر خدا باشد و یا برای خداوند متعال شریک قائل باشد.
یا اینکه رسالت حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله ـ صلی الله علیه و آله ـ را قبول نداشته باشد و نیز به کسی کافر می گویند که ضروری دین یعنی، چیزی را مثل نماز و روزه که همه مسلمانان آنرا جزء دین اسلام می دانند منکر شود.4
فقهاء در این زمینه به آیه شریفه «انما المشرکون نجسٌ»5 و روایات متعدد دیگری، از جمله این روایت که از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده است «من نصب دیناً غیر دین المومنین(دین اسلام) فهو مشرک»6 استناد می کنند.
و از فروعاتی که برای این مسئله ذکر کرده اند این است که تمام بدن کافر حتی مو و ناخن و رطوبتهای او نجس است.7
حال که روشن شد چه کسانی در فقه اسلام و شیعه نجس می باشند به کنکاش در آثار بهائیان می پردازیم تا از برخی عقاید آنها آگاه شویم بهائیت فرقه ای است که توسط حسنعلی نوری معروف به بهاء الله به وجود آمده است. قبل از آن به وسیله علی محمد باب که به پیروی از اندیشه های شیخیه خود را رکن چهارم یا انسان کامل پنداشته بود، با بیت را به وجود آورده بود، وی در آغاز مدعی بود که باب امام زمان(عج) می باشد ولی در نهایت ادعای الوهیت نموده و اعلام نمود که بعداً کسی را به عنوان «من یضحصر الله» خواهد فرستاد. بعد از اعلام علی محمد، حسینعلی نوری مدعی شد که او همان کسی است که علی محمد باب وعده آمدن او را داده است. بعد از آن با ادعای نسخ دین اسلام، نغمه ایجاد دین تازه سرداد و به دین سازی روی آورد.8
برخی از عقاید بهائیت از قرار زیر است:
1. اعتقاد به الوهیت علی محمد باب و حسینعلی نوری
یکی از سخیف ترین و غیر معقول ترین اعتقادات بهائیت و بابیت اعتقاد به اله بودن باب و حسینعلی نوری است علی محمد باب ادعا کرده است که رفیع ترین مراتب حقیقت یعنی الوهیت در او حلول کرده آن هم حلولی مادی و جسمانی.9
این اعتقاد بهائیت با مبانی تمام ادیان آسمانی در تضاد می باشد زیرا در ادیان آسمانی الوهیت مختص حضرت حق، پروردگار و خالق جهان و جهانیان است و در این مقام هیچ کس و هیچ چیز با او شریک نیست.
2. اعتقاد به مقام نبوت علی محمد و میرزا حسینعلی
بهائیان می گویند: مقام قائم موعود به حکم برخی آیات قرآن کریم، مقام اصالت و نبوت است.10
اما شیعه می گوید: قائم موعود تابع قرآن مجید و شریعت خاتم الانبیاء محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ و مقام او مقام خلافت و وصایت و امامت است نه اصالت و نبوت.11
3. اعتقاد به قائم موعود بودن علی محمد باب و میرزا حسینعلی
بهائیان می گویند: علی محمد و میرزا حسینعلی موعود دین اسلام هستند و جمیع انبیاء بدان اشارت داده اندو علامات آن در کتابهای آسمانی ثبت است.
اما شیعه می گوید: موعود دین اسلام یکی قیامت کبری است و دیگری ظهور بقیهالله ارواحنا له الفداء که در قرن سوم هجری در سُرّ من رآه متولد شد، نام مادرش نرجس می باشد.
4. اعتقاد به نسخ دین اسلام
بهائیان می گویند: مقام قائم موعود، مقام شارعیت است نه تابعیت،12 و نیز می گویند قائم در هنگام ظهورش حکم به نسخ دین اسلام می کند و بتشریع شریعت جدیدی غیر از اسلام می پردازد.13
اما شعیه می گوید: قائم موعود، تابع قرآن مجید و شریعت خاتم الانبیاء محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و مجدد و محیی همان دین اسلام است و صاحب کتاب جدید و آورنده شریعت جدیدی نیست.14
خلاصه آنکه بهائیان:
اولا:ً مدعی الوهیت باب و بهاء و منکر خاتمیت نبی مکرم اسلام هستند، ثانیاً: منکر احکام ضروری دین مثل نماز، و روزه و… بوده و آنها را منسوخ می دانند.
ثالثاً نه تنها منکر وجود نازنین حضرت بقیه الله الاعظم هستند بلکه دشمن او می باشند.
در نتیجه می توان گفت که علت نجاست آنان، کفر آنان می باشد و ادله ای که به نجاست کفار و مشرکین دلالت دارند، آنها را نیز در بر می گیرند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. توضیح المسائل مراجع عظام، قسمت نجاسات.
2. بهائیت دین نیست، ابوتراب هدائی. به نقل از سایت محاکمه
3. تاریخ جامع بهائیت، بهرام افراسیابی.
4. وسائل الشیعه، حر عاملی، ج1، کتاب الطهاره، ابواب مقدمه عبادت باب2.
پانوشت:
1 . خمینی، تحریر الوسیله، نجاسات، قم، اسماعیلیان نجفی، ط دوم، 1390هـ ق، ج1، صفحه 114، مساله 1.
2. رساله توضیح المسائل با متن فتاوی آقای بروجردی و حواشی آیات عظام، جاویدان و فراهانی، علمیه، مسئله 84، ص 26.
3. محقق حلی، شرایع الاسلام، دارالاضواء، بیروت، ط دوم، 1403 هـ، کتاب الطهاره، ج1، ص 53.
4. رساله توضیح المسائل مسئله 107، ص 30.
5. توبه/28.
6. حر عاملی، وسائل الشیعه، الاحیاء التراث، قم، ط اول، 1409 هـ ق، ج 1، کتاب الطهاره، ابواب مقدمه عبادت، باب 2، ح 3، ص 30،.
7. رساله توضیح المسائل 108، ص 31.
8. زاهدانی، سید سعید زاهد، بهائیت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ط دوم، 1381، ص 97.
9. عامر النجار، البهائیه و جذورها البابیه، دارالمنتخب العربی، ط اول، 1419 هـ . ق، ص 44.
10. بهائی چه می گوید، جواد تهرانی، ، مشهد، ط دوم، 1341، ج 2، ص 2.
11. همان،ص 76.
12. همان، ص 2.
13. همان، ص 93.
14. همان ، ص76
نخستین کسی که در اسلام مهدی موعود (عج) معرّفی شد، «محمّد بن حنفیّه» فرزند امیر المؤمنین علی علیه السّلام بود. بعد از شهادت سیّد الشّهداء (ع)، فرقه ای گفتند: «محمّد بن حنفیّه»، حضرت قائم (عج) و وصیّ علی بن ابیطالب علیه السّلام است و اینکه هر کس با ایشان مخالفت کند، کافر و مشرک است.
همچنین معتقد بودند که بعد از کشته شدن امام حسین علیه السّلام او بود که مختار را والی عراقین، کوفه و بصره کرد و به دستور او خونخواهی حسین علیه السّلام و کشتن قاتل او و جستجوی آنها در هر کجا باشند انجام گرفت.
این فرقه، «مختاریّه» نامیده و «کیسانیّه» خوانده شد. عاقبت «محمّد بن حنفیّه» در محرّم سال 81 هجری در مدینه وفات یافت. پس از مرگ او اصحابش سه فرقه شدند و هر کدام ایده ای جداگانه داشتند:
فرقه ای می گفتند که وی، مهدی موعود (عج) است و او نمرده و به زودی رجعت می کند.
دسته ای دیگر قائل به الوهیّت او شده و اینکه وی زنده و در کوه رضوی مقیم است.
فرقه ای دیگر قائل به مرگ او شد و پسرش «ابو هاشم بن محمّد» را مهدی موعود می دانند و با او بیعت کردند که این فرقه از شیعه را «هاشمیّه» نامیده اند
یکی از پرسش هایی که وجود دارد، این است:
چه اشکالی دارد منکر پیامبر شد و یا اینکه قائل به این شد نبوت همچنان ادامه دارد تا انسان هست رابطه با خداوند هم همچنان باقی است و قرآن یا تحریف شده و یا اینکه اساسا اشتباه هست
مرسی از وقتی که میگذاری.
در پاسخ میگوییم: این که منکر پیامبر باشیم فرق دارد با اینکه خاتمیت را قبول نداشته باشیم.
بحث خاتمیت، به جایی بر می گردد که نبوت پیامبر مکرم اسلام صل الله علیه و اله و سلم را پذیرفته باشیم که دلایل نقلی و عقلی بر اثبات نبوت ایشان وجود دارد و جای بحث ندارد و سخن ما از خاتمیت است.
اشکال انکار نبوت پیامبر مکرم اسلام صل الله علیه و اله و سلم به این است که اگر نبوت ایشان را رد کنیم با عقل و نقل مخالفت کرده ایم؛ ما یا می خواهیم راه مستقیم الاهی را بپیماییم یا نمی خواهیم، اگر بخواهیم باید راهی که هم نقل می گویم هم عقل تایید می کند را باید بپیماییم.
انکار نبوت ایشان با ادامه داشتن نبوت دوتاست و هیچ ربطی به هم ندارد.
اسلام می گوید تا انسان هست رابطه با خدا برقرار است و این تضادی با نبوت پیامبر اسلام صل الله علیه و اله و سلم و یا خاتمیت ایشان ندارد.
هیچ گاه زمین از حجت الاهی خالی نخواهد شد. این اعتقادی است که همه ادیان الاهی به آن باور دارند. حجت فعلی نیز از انظار انسانها پنهان است و مانند خورشید پشت ابر که ویژگی خود را دارد، حضرت مهدی موعود نیز از دور وظایف خود را به کار می بندد و وجود ایشان نیز با دلایل عقلی و نقلی ثابت شده است و همه فرق اسلامی به آن باور دارند.
همه ادیان الاهی منتظر منجی موعودی هستند که همه مشخصات آن منجی ها با مهدی فاطمه علیهما سلام مطابقت دارد.
خدا می فرماید: انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون؛ کاری که خدا بخواهد انجام دهد هیچ کس توان جلو گیری از آن را ندارد پس تحریف به زیاده یا نقصان در قرآن راه ندارد.
اگر تحریف امکان داشت خدا در قرآن فراخوان نمی داد که اگر می توانید حتی مانند یک سوره آن را بیاورید.
هیچ اشتباهی هم طی این چهارده قرن در قرآن دیده یا شنیده نشده اگر سراغ دارید، بفرمائید.
وقتی قرآن چنین فراخوانی دارد یعنی همگان از جن و انس عاجزند.
کسی برای کتاب تحریف شده یا اشتباه چنین فراخوانی مهمی نمی دهد.
در روایات به وفور نامی از یک گروه 313 نفری به میان آمده است که این افراد از نژاد «عجم» هستند و برخی از آنها بدون وعده ی قبلی در مکّه به حضور امام قائم (عج) شرفیاب می گردند. در قرآن کریم، این کتاب انسان ساز و حرکت آفرین در رابطه با یاران نمونه ی حضرت مهدی (عج) یک آیه ی بسیار امید بخش و سازنده وجود دارد.
در سوره ی مائده آیه ی 54 خداوند به طور مستقیم، مؤمنان را در مورد خطاب قرار داده و می فرماید: «ای مؤمنان هر کس از شما مرتّد شده و از اسلام بیرون رفت، خداوند در آینده جمعیّتی را می آورد که دارای این پنج امتیاز هستند: 1- هم خداوند آنها را دوست دارد و هم آنها خدا را دوست دارند. 2- در برابر مؤمنان خاضع و مهربانند. 3- در برابر مشرکان و دشمنان، سرسخت و نیرومندند. 4- به طور پی گیری در راه خدا جهاد و تلاش می کنند. 5- در مسیر انجام وظیفه از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نمی هراسند. این فضل خدا است که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) می دهد، فضل و رحمت خدا وسیع است و او بر همه چیز آگاه است.»
در روایات برای این آیه مصادیق مختلفی بیان شده، از جمله اینکه: این آیه در مورد یاوران حضرت قائم (عج) است که با این ویژگیها با تمام قدرت، در مقابل مرتّدین و کارشکنان می ایستند، و برای بر قراری حکومت عدل امام منتظر (عج) و بر قراری عدالت در کلّ جهان تلاش می کنند. همچنین در وصف اصحاب قائم (عج) به واژه هایی مانند اوتاد، عصائب، ابدال، اعاجم، رفقاء و نجباء بر می خوریم، که با توجّه به معانی این عناوین با ویژگیهای اصحاب صاحب العصر (عج) نیز آشناتر می شویم.
«ابو طاهر، محمّد بن علی بن بلال» معروف به «بلالی» از وکلاء امام زمان (عج) در دوران غیبت صغری است. وی را از جمله کسانی دانسته اند که شیعیان امامیّه به عنوان راوی احادیث شهرت دارد و علاوه بر آن در زمره ی وکلای اصلی بغداد بود و با امام دهم و یازدهم روابط نزدیکی داشت. بلالی، نیابت «محمّد بن عثمان» را انکار کرد و مدّعی شد که خود، وکیل امام غائب (عج) است، او وجوهات امام را در نزد خود نگاه داشت و از ارائه آن به «محمّد بن عثمان» سرباز زد ادّعای او موجب انشعابی جدّی در میان امامیّه شد، زیرا عدّه ای از امامیّه همچون برادرش «ابوطیّب» و «ابن حِرزْ» ادّعای او را پذیرفته و از او پیروی می کردند. این انشعاب پس از اندک زمانی از بین رفت.