آنچه از دنیا نزد تو آید بستان و از آنچه به تو پشت کند روى بگردان ، و اگر چنین نتوانى بارى جستن را از حد در نگذرانى . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» تحریفات ناپاک‏

 

ادیان و مذاهب دیگر که به وسیله انبیاى الهى پاک و بى‏عیب به بشر عرضه‏ شد، همه دستخوش تغییر شده و بر اثر ناپاکى‏هاى عده‏اى سودجو رنگ اصلى خود را از دست دادند؛ از این جهت قابلیت اصلاح و جوابگویى به مسائلى که پیش روى انسان بوده و خواهد بود را ندارند.

قواعد و قوانین ناقص و ساختگى مکتب‏هاى بشرى، که همه آن تابع هوى و هوس عده‏اى معدود و معلوم الحال است نیز جوابگوى مشکلات و معضلات انسان نیست، و دردهاى مادى و معنوى را نمى‏تواند درمان کند.

مهمترین دلیل نقص و کاستى قوانین مکتب‏هاى تحریف شده، این است که با این همه نظامات گوناگون، در گذشته و حال، و قانون و قدرت، بشریت به سرعت به سوى سقوط اخلاقى و روحى در حرکت است، و روز به روز بلکه لحظه به لحظه آمار جنایات و مفاسد رو به فزونى است.

اگر قوانین ساختگى بشرى، اصلاح کننده برنامه‏ها بود، باید اوضاع فعلى بشریت، درست در نقطه مقابل وضع موجود؛ یعنى صعود جهانیان بر مرتفع‏ترین قلّه حالات روحى و اخلاقى، با حفظ شؤون مادى، قرار داشت.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/2 :: ساعت 10:49 صبح )
»» وهابیت، مانع انسجام اسلامی

 

 

در میان فرقه ها و نحله های موجود در دنیا کم نیستند آنانی که در آغاز راه، بوته خار و علف های هرزه ای بیش نبودند که بر سر راه هدایت امت ها سر برآورده بودند، اما غفلت و کاهلی دور اندیشان درد آشنای زمان و فرصت طلبی دون اندیشان، از این بوته خارهای کوچک، انبوهی متراکم و گسترده را فراهم آورد که اکنون در مسیر حرکت امت واحده پیامبر رحمت و مهر، سد راهی عظیم به شمار می آیند. این پدیده شوم جز در اثر ناآگاهی و غفلت و پیروی از نفس و ترس تحقق نیافته است. استعمارگران دون اندیش قرن هاست که با تقویت نادانی، غفلت، ترس و تبعیت از نفس، ریشه های این سد راه را تقویت می کنند. هوشیاری و بیداری اندیشمندان دنیای اسلام و حرکت به سمت تحقق آرمان دیرین پیامبر خدا (ص) با تکیه بر اشتراکات و دوری جستن از اختلاف و تفرقه، راه کارهای اصلی برای بی تأثیر ساختن تلاش مانع اصلی انسجام اسلامی، یعنی وهابیت است. آن چه در ادامه ملاحظه می کنید، سخنان ارزشمند حضرت استاد علامه محمد تقی مصباح یزدی در این باره است که در نخستین اجلاس علمی فکری پویا در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) و در جمع جوانان مشتاق دانشگاهی و حوزوی بیان شده است. پای سخن حضرت استاد می نشینیم و از خرمن اندیشه ایشان بهره می جوییم.

بیان حقایق و مبارزه با انحرافات، وظیفه ای اصلی و همیشگی برای مؤمنان، به ویژه علما و فضلای هر جامعه ای است و در واقع، یکی از مصادیق روشن جهاد، بلکه عالی ترین مرتبه ی آن به شمار می رود. اما ضرورت بیان حقایق و مبارزه با انحرافات، گاه نسبت به بعضی از موضوعات، در شرایط زمانی یا مکانی خاص، مضاعف می شود و اهمیتی ویژه می یابد. در عصری که ما زندگی می کنیم، به دلایلی خاص که مهم ترین آن پیروزی انقلاب اسلامی ایران است، شدت دشمنی ها و توطئه ها بر ضد اسلام و به خصوص تشیع افزایش یافته است، به گونه ای که می توان گفت تمام نیروهای شیطانی عالم، بر ضد اسلام و تشیع بسیج شده اند و نه تنها دشمنی خود را پنهان نمی کنند؛ بلکه آن را به صراحت ابراز می کنند. به همین جهت، مقام معظم رهبری سال 86 را سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی نام گذاری فرمودند. در این راستا، تلاش های بسیاری برای حفظ و تقویت این انسجام انجام گرفته است؛ اما باید خطرهایی که این انسجام را تهدید می کند و منع پیشرفت این هدف مقدس می شود نیز شناسایی و آن موانع برداشته شود.

برگزار کنندگان این جلسه را به درستی تشخیص داده اندکه بزرگ ترین مانع انسجام در عالم اسلام، حرکت شوم «وهابیت» است و بر همین اساس، به عنوان مقدمه ای برای مبارزه با این حرکت، به اندازه توان خویش برای برگزاری این جلسه تلاش کرده اند تا بدین ترتیب زمینه ای برای یک سلسله کارهای اساسی، سنجیده و حساب شده فراهم شود تا به هدف نهایی مطلوب منتهی گردد.

در این زمینه از مدت ها پیش، بزرگان، علما، مورخین و کسانی که آشنا به حقایق عالم اسلام و سیاست های دشمنان اسلام هستند فعالیت های زیادی انجام داده اند، کتاب ها و رساله هایی نوشته شده و بعضی از نهادهای رسمی کشور هم اقداماتی انجام داده اند، این اقدامات، کارهای پراکنده ای است که به تناسب استعداد و آمادگی های شخصی یا گروهی صورت گرفته است و البته باید گفت: «شکر الله سعیهم ان شاء الله». اما برای مبارزه ای جدی با این خطر شیطانی که در عالم اسلام ریشه دوانده، کاری هماهنگ لازم است . به عبارت دیگر، تمام این فعالیت ها نیز نیازمند انسجام است. از این رو، پیشنهاد می شود برای مبارزه با وهابیت، مرکز یا دبیرخانه ای برای ایجاد هماهنگی، مدیریت کردن، برنامه ریزی و تقسیم کار، تشکیل شود. بدون شک، چنین اقدامی مورد تأیید بزرگانی که دلسوز اسلام، انقلاب و تشیع هستند، به ویژه مقام معظم رهبری و مراجع عظام قرار خواهد گرفت.

برای این کار، ابتدا باید گروهی برای سیاست گذاری و برنامه ریزی کارهایی که باید انجام بگیرد تشکیل شود و از آن جا که این تحقیقات به تخصص های گوناگون نیاز دارد، با تقسیم کار مناسب، گروه هایی بر حسب تخصص خود، فعالیت کنند و نتایج این تحقیقات در دبیرخانه جمع آوری و بررسی شود و برای انتشار و عرضه به کشورها و جوامع اسلامی آماده شود. باید توجه داشت که حرکت شوم وهابیت، ابعاد مختلفی دارد. یک بعد آن به محور تفکر و تبلیغات شان مربوط می شود. آنان افکارشان را برخاسته از تفکر صحیح اسلامی و دیگران را منحرف می دانند و اصولی را پایه و اساس فکر و مذهب شان قرار داده اند که این اصول باید بررسی و انحرافاتش روشن شود. این افکار را می توان به دو دسته تقسیم کرد. نخست، سلسله افکاری است که به عقاید مذهبی و فقهی و مانند آن مربوط است. خود این بحث ها روش های مختلفی دارند؛ برخی مباحث کلامی مربوط به آیات و روایات است و بعضی از ادله آن ها عقلی است، و بخشی به مسائل فقهی مربوط می شود. از آن جا که وهابیان بعضی چیزها را نه تنها حرام، بلکه بدعت و شرک می دانند، نیازمند سلسله بحث هایی فقهی نیز هستیم و این بحث ها هم باید به شیوه های خاص خود و با بررسی سند و دلالت روایات، بررسی و تحقیق شود.

دسته دوم به مباحث تاریخی مربوط می شود؛ مانند این که این مذهب چگونه پدید آمد، پیشینه این گونه اندیشه چیست و از چه زمانی شروع شده ؟ عوامل اصلی پیدایش این تفکر و نیز عوامل کمکی و شتاب دهنده ی پیشرفت آن چه بوده است؟ بستری که این افکار در آن رشد کرده چه ویژگی ای داشته است که توانسته در میان برخی از ملل رشد کند؟ همچنین مباحثی که بیشتر آهنگ سیاسی دارند، به مباحث تاریخی مربوط می شوند، مانند این که بانیان و طرفداران وهابیت در مدتی که از پیدایش آن می گذرد، چه ارتباطی با بیگانگان و دشمنان اسلام داشته اند، و چه کسانی آن ها را تقویت می کرده اند؟

مسأله دیگری که باید به آن توجه داشت، این است که کار شیطان تنها منحصر به حرکت وهابیت نیست و نخواهد بود؛ اگر این حرکت هم سرکوب شود و از بین برود، شیطان دست بردار نیست و فردا حرکتی دیگر را از راهی دیگری و از جایی دیگر شروع خواهد کرد. به همین جهت ، ما باید حیله های اصلی شیطان را در این انحرافات، و ابزارهایی را که برای ایجاد اختلافات و فتنه ها به کار می گیرد، عالمانه بررسی کنیم؛ هم عواملی روانی را که سبب پیدایش این گونه انحرافات می شود بررسی کنیم و هم زمینه های اجتماعی رشد آن ها را بشناسیم. در واقع، این بخش، هم جنبه روان شناختی دارد و هم مربوط به جامعه شناسی است؛ گرچه ممکن است چنین به نظر نیاید.

این کلام امیر المؤمنین (ع) را در نهج البلاغه ملاحظه کنید که می فرماید: «انما بدء وقوع الفتن أهواء تتبع و آراء تبتدع یخالف فیها کتاب الله». این سخن حضرت حاوی مطالبی بسیار عالی، عمیق و روشنگر است و همواره برای اهل حق راهگشاست تا دشمنان و انحرافات را بشناسند و نیز متوجه باشند خطاها چگونه پدید می آید و چگونه رشد می کند. اگر این خطبه را تحلیل کنیم، به یک سلسله مطالب روان شناسانه و جامعه شناسانه بر می خوریم؛ همان گونه که در فقه، اصول، فلسفه و کلام می توان از احادیث بهره گرفت. کتاب بزرگ شیخ انصاری (رضوان الله علیه) در باب استصحاب، برگرفته از حدیث «لا تنقض الیقین بالشک» است که زراره نقل کرده است. درباره قاعده «الناس مسلطون علی اموالهم» بزرگان مدت ها بحث می کردند. وقتی روایتی در اختیار اهل فن و تحقیق قرار گیرد، ماه ها و سال ها درباره آن تحقیق و بحث می کنند و از آن نتایجی می گیرند. بنابراین تعجب نیست که ما از یک جمله یا یک خطبه نهج البلاغه، ده ها مطلب روان شناختی و جامعه شناختی و فلسفی و کلامی استفاده کنیم. اگر استفاده نمی کنیم، کوتاهی از ماست؛ وگرنه این توانایی و پرباری در فرمایشات ائمه اطهار (ع) وجود دارد. ما باید همت داشته باشیم و این گنج ها را استخراج و استفاده کنیم.

پس، چه عوامل روانی در مؤسسان، و بعد در حامیان این حرکت شوم پیدا شد که این تفکر را به وجود آوردند و ترویج کردند؟ در پاسخ، به اجمال می توان گفت: در این باره دو دسته عامل وجود دارد. یک دسته، عوامل شناختی است. در واقع، این که آنان حقایقی را وارونه درک کردند، نتیجه نقص در شناخت است و اگر مطالب را بهتر درک می کردند، این انحرافات پدید نمی آمد. دسته ای دیگر از این عوامل، مربوط به گرایش های نفسانی است. آن ها نه تنها مطلب را نمی دانستند؛ بلکه نمی خواستند بدانند و راهی را که در آن گام نهادند، صرفا به اشتباه نرفته اند، بلکه می خواستند چنین شود. اما منشأ این خواست آنان چیست؟ آیا همان عوامل اولیه ای که علت محدثه ی این حرکت بوده، در ادامه این حرکت نیز دخیل بوده است یا نه؟

می دانید که عمده ی مبارزات وهابیت بر ضد شیعه است؛ با اینکه شبهاتی که آنان مطرح می کنند منحصر به شیعه نیست؛ بلکه شبهات آنها بیشتر متوجه برخی از طوایف اهل تسنن و به خصوص اهل تصوف است و در شمال آفریقا، از مصر تا مراکش این گرایش فراوان است. در قاهره شاید کمتر خیابانی بتوان یافت که در آن، آرامگاه شیخی از شیوخ متصوفه و زیارتگاهی نباشد. مصری ها مردمی با عاطفه هستند و احترامی ویژه برای حضرت زینب (س) و مسجد رأس الحسین قائلند که کمتر از احترامی که ما برای امامزاده ها و بلکه برای بعضی از ائمه قائل هستیم، نیست. وقتی عروس و داماد عقد می کنند، ابتدا برای تبرک و زیارت، به مسجد رأس الحسین می آیند؛ مراسم عزایشان نیز همین طور است. من شاهد بودم که مردم مصر وقتی در برابر بقعه ی مسجد رأس الحسین یا به زینبیه می آیند، به خاک می افتند و صورت شان را به آسفالت خیابان می مالند؛ نسبت به اهل بیت بسیار علاقمندند، درباره آن ها مطالب ادیبانه، و قصاید بسیار عالی و زیبا دارند و عاشقانه سخن می گویند. به یکی از آن ها گفتم: مثل این که مصری ها نسبت به اهل بیت خیلی علاقمندند. گفت: چه می گویی؟ علاقمندیم! «نحن مفتونون بأهل البیت»، ما شیفته اهل بیت هستیم! در جلسه ای، عالمی سنی قصیده ای خواندکه بنده و جناب آقای مسعودی - تولیت آستانه حضرت معصومه (س) - بی اختیار به گریه افتادیم. ملاحظه کنید فردی سنی در کشوری سنی مذهب، چگونه مدح اهل بیت می خواند که دو تا آخوند گریه می کنند! اعتقاداتی که اهل سنت درباره اقطابشان دارند و احترامی که برای آن ها قائلند، گاه از احترام ما به ائمه معصومین (ع) بیشتر است. اما می بینیم وهابی ها آن ها را همانند شیعه مؤاخذه نمی کنند؛ بلکه با هم می سازند! حتی در بین شیوخ ازهر، مفتیان بزرگی که گرایش به وهابیت دارند هستند و در مواردی هم تحت تأثیر عربستان سعودی بودند. چرا با این روحیه ای که در میان اهل سنت وجود دارد، وهابیت با آن ها احساس دشمنی و خصومتی ندارد؛ بلکه لبه ی تیز مبارزات شان بر ضد شیعه است؟ آیا این دشمنی فقط برخاسته از همان مسأله شناخت است؛ یعنی چون آن ها بعضی چیزهایی را که ما انجام می دهیم بدعت می دانند، این منشأ دشمنی ها می شود؟ وقتی بررسی می کنیم، می بینیم که این گونه نیست. اگر چنین بود، باید نسبت به سایر اهل تسنن هم، به خصوص نسبت به کسانی که گرایش های تصوف دارند، چنین دشمنی ای وجود داشته باشد. این دشمنی تنها به خاطر اختلاف در تشخیص نیست؛ بلکه عوامل دیگری هم دخالت دارد. بخشی از این عوامل، سیاسی است و منشأ آن خارج از مرزهای کشورهای اسلامی است. بخشی دیگر، تعصبات قومی و نژادی است. مظهر شیعه، ایران است و ایران عجم است، و وهابی ها علاوه بر تعصبات عقیدتی و فکری، در برابر عجم نیز تعصب دارند. آن ها معتقدند عجم ها ملک عرب را از بین بردند و به همین دلیل، در مواجه با ایرانیان برای خود حق انتقام قائلند. متأسفانه در مقابل نیز، گاه شبیه این گرایش در بعضی از کشورهای عجم دیده می شود. قبل از پیروزی انقلاب، کتاب ها و مقالاتی با عنوان «بازگشت به خویشتن» و تعریف از گذشته ایرانیان و زردشتیان و هجوم عرب و تازیان مطرح بود و می گفتند: اعراب آمدند و تمدن ما را از بین بردند و ما باید به خویشتن خویش که زردشتی است برگردیم. البته این تعصب در میان آن ها خیلی بیشتر و عمیق تر وجود دارد و مربوط به تعصب عرب و حمیت جاهلیت و عوامل دیگری است که نیازمند تحقیقات روان شناسی، جامعه شناسی و مردم شناسی است.

ما برای برخورد با این تفکر و مبارزه با آن، باید سلسله ای از اصول را در نظر بگیریم و به اصطلاح، استراتژی و راهبردمان را تعیین کنیم تا به فتنه هایی بدتر و ضررهایی بیشتر مبتلا نشویم و به قول معروف، برای آن که ابرویش را درست کنیم، چشمش را کور نکنیم.انحرافات بسیاری وجود دارد که انسان می داند باید با آن ها مبارزه کرد. اما مسأله مهم این است که چگونه، با چه زبانی، با چه ابزاری، با چه لحنی، و با چه شیوه ای باید مبارزه کرد؟ چه بسا کاری که خیر است و با نیت خیر انجام می گیرد، اما شیوه انجام آن سنجیده نیست و ضررهایی را در پی دارد. ما در زمانی زندگی می کنیم که ویژگی های خاص خود را دارد؛ نیروهایی برای ریشه کن کردن تشیع، یعنی همان اسلام حقیقی، بسیج شده اند. نباید کاری کنیم که سوژه ای به دست دشمن بدهیم و آب به آسیاب دشمن بریزیم، یعنی با این قصد که جایی را اصلاح کنیم، در جایی دیگر خرابی بیشتری به بار بیاوریم. بنابراین، باید اصولی علمی و سنجیده را بر اساس ارزش های اصیل اسلامی در مبارزه با شیاطین تدوین کنیم تا در جریان کار، دچار اشتباه هایی نشویم که خود آن ها احتیاج به ترمیم داشته باشد و چه بسا موفق به ترمیم آن ها نشویم.

در نهایت، باید توجه داشته باشیم که پیدایش افکار انحرافی، اختصاص به پیدایش وهابیت در عالم اسلام ندارد. فرقه های دیگری هم به وجود آمده اند که آن ها نیز ضررهای زیادی دارند. کشور خودمان نیز خاستگاه بعضی از فرقه ها بوده که ما با آن ها درگیر هستیم و مشکلات زیادی را به وجود آورده اند. باید بدانیم دنیا تمام نشده و شیطان هم نمرده است و اگر یکی از راه های او بسته شود، از راهی دیگر و با عناوینی دیگر خواهد آمد.

فراموش نکنیم که وهابیت به عنوان حمایت از اسلام اصیل به وجود آمد. وهابیان دیگران را منحرف از اسلام می دانستند و می گفتند: ما می خواهیم اسلام واقعی داشته باشیم؛ اما نتیجه اش تیشه زدن به ریشه اسلام، و ترویج افکار انحرافی و کفر آمیز شد. آنان اعتقادات تجسم وتشبیه را که لازمه افکار وهابیت است، و یا افکار نامعقول دیگری را که هیچ مبنای عقلانی ندارند، ترویج کنند. مثلا می گویند بوسیدن جایی به عنوان احترام، شرک است. وقتی از آنان می پرسید: چطور است که بوسیدن حجر الاسود از نظر شما اشکالی ندارد، می گویند: چون آن اجازه داده شده است! آیا اگر عملی شرک باشد، با اجازه توحید می شود؟ اگر شرک است، بوسیدن حجر الاسود هم شرک است، و با اجازه و روایت، شرک توحید نمی شود. به علاوه، آنان چون روایاتی را که ما معتبر می دانیم قبول ندارند، می گویند کار شما روایت ندارد. یعنی اگر درباره کاری از نظر آن ها روایتی هست، آن کار شرک نیست، اما اگر کارهای ما از نظر آن ها روایتی نداشته باشد، آن را شرک می دانند؛ اگر چه ده تا روایت معتبر داشته باشیم!

آن داستان معروف را می دانید که ابن تیمیه در مسجد اموی دمشق، به اصطلاح درباره مسأله توحید بحث می کرد و این روایت را خواند که شب های جمعه خدا از آسمان نازل می شود و برکتش را بر مردم نازل می کند؛ سپس از پله های منبر پایین آمد و گفت: همین گونه که من از پله ها پایین می آیم، خدا نیز از عرش پایین می آید! ترویج چنین افکاری که لازمه اش تجسم و کفر، انحراف از اصل توحید و خداپرستی است از نظر آن ها عیبی ندارد، بلکه ترویج توحید ناب به شمار می آید؛ اما اگر از اولیای خدا درخواست شود که برای من دعا کنید، شرک می شود! دلیل آن هم این است که چون آنان برای استشفاع روایت ندارند!

انحرافاتی هم در رفتارهای وهابیان وجود دارد؛ آدم کشی هایی دارند که کمتر انسان با عاطفه ای تاب دیدن و شنیدن آن را دارد. هم چنین رفتار و برخورد آنان با کسانی که تمام قرآن و احکام اسلام، و تمام مسائل فقهی مسلم بین فرق اهل تسنن را قبول دارند بسیار ناپسند است. می گویند: شما از بت پرست ها و از یهود بدتر هستید، برای این که زیارت اهل قبور می کنید، و از پیغمبر و اهل بیت شفاعت می خواهید! !

این که چطور آدمیزاد به چنین انحرافاتی مبتلا می شود و شیطان برای ایجاد افکار انحرافی، به خصوص در زمینه دین، از چه چیزهایی سوء استفاده می کند، نیازمند بررسی است، اما باید توجه داشت که این گونه نیست که هر دشمنی در هر جایی موفقیتی به دست می آورد سر تا پایش باطل محض باشد. هیچ وقت هیچ باطلی که سر تا پا باطل است پیشرفتی نمی کند و دوامی ندارد. هر جا حرکت باطلی رواج پیدا کند، عنصر حقی در آن بوده است: «یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان». در واقع آن حرکت، به برکت همان عنصر حق پیشرفت کرده، به طوری که باطلش در آن گم شده است.

متقابلا ما هم که در طرف حق هستیم، ممکن است در افکار، رفتار و در کارهایمان مرتکب اشتباه هایی شویم. در کتاب های ما نیز چیزهایی وجود دارد که طبق نظر بزرگان و متخصصان صحیح نیست. برای نمونه، مسأله تحریف قرآن که در بعضی از روایات ما آمده و در کتاب های ما هم وجود دارد، دستاویزی برای دشمنان اسلام است. البته مسأله تحریف قرآن هم در روایات اهل تسنن و هم در روایات ما مطرح شده و پیداست که دست دشمن واحدی این ها را درست کرده است؛ ولی این که در پاسخ بگوییم: اگر این مسأله در روایات ما هست، در روایات شما هم وجود دارد، پاسخی جدلی است. ما باید یک راه صحیح و منطقی داشته باشیم، باید از این گونه مسائل پند بگیریم، باید برای پیشرفت در مسیر درست، راه صحیحی پیشنهاد کنیم، نباید سوژه ای به دست دشمنان بدهیم تا آن ها دوباره با استفاده از اشتباه های ما یک مذهب جدید یا انحراف جدیدی درست کنند. برخورد، استدلال و مبارزات فکری ما باید بر اساسی استوار باشد که هم پیش خدا سرفراز باشیم و هم دشمن نتواند سوء استفاده کنند.

آب را از سرچشمه باید تمیز کرد و نگذاشت گل آلود شود. اگر با تفکر انحرافی و با کسانی که به تبع آن، گرایش های انحرافی پیدا کردند، با مسامحه برخورد شود، کم کم آن تفکر به پیش می رود و در آینده به صورت فرقه یا گروهی خطرناک در می آید و آفت بزرگی برای عالم اسلام می شود...نقطه های انحرافی را که می تواند منشأ فسادهای بزرگی در جامعه شود باید از همان ابتدا مهار کرد. اگر زمانی که همین افکار انحرافی وهابیت درعالم تشیع مطرح می شد، برخوردی جامع، حساب شده و دقیق انجام می گرفت، ما امروز در داخل این کشور شیعه، در میان عاشورائیان، و در این کشور امام زمان (عج) و تشیع، دیگر شاهد گرایش های انحرافی نبودیم. هم اینک در بسیاری از شهر ها، حتی در قم، زمینه هایی برای رشد افکار انحرافی وجود دارد؛ افکاری که در اثر مسامحاتی که می شود، کم کم زمینه رشد پیدا می کنند وبعد خطری بزرگ ایجاد می کنند که ریشه کن کردنش مشکل می شود.

این وظیفه فرهیختگان و علمای حوزه است که هوشیارانه متوجه نقطه های انحراف باشند و از ابتدا آن ها را در نطفه خفه کنند؛ در غیر این صورت، وقتی آن تفکر انحرافی رشد کرد، مبارزه با آن کار آسانی نخواهد بود.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/2 :: ساعت 10:17 صبح )
»» ولادت حضرت ابوالفضل علیه السلام

 

 

ولادت

چهارم شعبان، سال روز ولادت پرچم دار بزرگ کربلا، حضرت عباس بن علی علیه السلام است. عباس بن علی علیه السلام در سال 26 هجری قمری، در مدینه، دیده به جهان گشود. وی در دامان امیرالمؤمنین علی علیه السلام و مادر گرامی اش به گونه ای پرورش یافت که به مظهر غیرت، ایثار و شجاعت، بدل گشت. عباس بن علی علیه السلام در طول حیات خویش از محضر پدر و برادرانش، بیشترین بهره را برد و جامع فضایل نیکو گردید. آن بزرگوار آن چه را از محضر آن سه امام معصوم آموخته بود، در کربلا آشکار ساخت و حماسه ساز نام آور عاشورای حسینی شد.

طلوع ماه در مدینه

عباس علیه السلام فرزند امیرالمؤمنین علی علیه السلام در چهارمین روز از شعبان سال 26 هجری قمری، دیده به جهان گشود. میلاد عباس، نوری دیگر به این هستی بخشید و دل های شیفتگان امیرالمؤمنین علی علیه السلام از شور و عشق، لبریز گشت. چهره ی علاقه مندان اهل بیت علیهم السلام را شبنم شادی فراگرفته بود و هریک برای دیدار نورسیده ی مولای خویش بر یکدیگر، پیشی می گرفتند. هنگامی که نسیم اذان و اقامه بر روان پاک و سپید این طفل نیک بخت فرو نشست، امام علی علیه السلام با واژه ای مهرآفرین، نام فرزند خود را عباس نهاد. عباس یعنی شیر بیشه ی شجاعت و قهرمان میدان نبرد.

دوران کودکی

باید در لحظه لحظه ی دوران کودکی عباس علیه السلام ، به دقت اندیشید؛ زیرا در همه ی این دوران شیرین و حساس زیر نظر و عنایت کانون عصمت و طهارت بوده است. او در دوران کودکی از دانش و زهد و تقوا و ایثار و عبادت و شجاعت پدر ـ که آیت بی همتای همه ی کمال بشری است ـ الهام می گیرد و می کوشد خود را آن گونه بپروراند که ایده آل و مطلوب پدری بزرگوار چون علی است.

فضایل

پرچم دار کربلا و پاسدار حرم اهل بیت مصطفی صلی الله علیه و آله ؛ حضرت عباس علیه السلام ویژگی ها و فضایل فراوانی دارد که القاب و کنیه های آن حضرت، نشان گر برخی از آن هاست. ماه بنی هاشم، از جمال او حکایت دارد. سقای کربلا، از فداکاری عباس علیه السلام در رساندن آب به اهل بیت علیهم السلام حکایت می کند. قهرمان علقمه و پرچم دار کربلا، شجاعتش را بازگو می کند. پاسدار حرم، گواه جانبازی او در راه اهل بیت علیهم السلام است. باب الحوایج، شکوه او را نزد خداوند، نشان می دهد و سرانجام، عبد صالح، از عظمت معنوی عباس بن علی علیه السلام حکایت دارد.

عباس علیه السلام در کلام امام سجاد علیه السلام

بزرگی و عظمت مقام عباس بن علی علیه السلام به گونه ای است که امامان معصوم علیهم السلام در موارد متعدد بر فداکاری ها، جانبازی ها و عظمت شخصیت آن بزرگوار تأکید فرموده اند. امام سجاد علیه السلام که خود در کربلا حضور داشت و شاهد فداکاری های عمویش بود، درباره ی حضرت عباس علیه السلام می فرماید: «خداوند، عمویم عباس را رحمت کند که با ایثار و جانبازی، در راه برادرش جانبازی کرد تا آن که دست هایش قطع شد و خداوند به جای آن، دو بال به او داد که با آن ها به همراه فرشتگان در بهشت پرواز کند؛ همان گونه که برای جعفربن ابوطالب قرار داده شد. عباس را در پیشگاه خداوند منزلتی است که در روز قیامت، همه ی شهدا به آن غبطه می خورند».

عباس علیه السلام در کلام امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام ، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را به عنوان کسی معرفی می کند که از ایمان استوار و بینش نافذ برخوردار بوده و در راه امام بزرگوارش به جهاد برخاسته است. ایشان می فرماید: «عمویم؛ عباس، بصیرتی نافذ و ایمانی محکم داشت. او به همراه برادرش حسین علیه السلام جهاد کرد و به افتخار شهادت رسید». آن حضرت هم چنین درباره ی اخلاص و ارزش جهاد حضرت عباس علیه السلام می فرماید: «شهادت می دهم و خدا را شاهد می گیرم که تو در راه جنگجویان بدر و مجاهدان راه خدا گام نهادی و در جهاد با دشمنان خدا، اخلاص ورزیدی و در نصرت اولیای خدا، خلوص نشان دادی و از دوستانش دفاع کردی... شهادت می دهم که تو هر چه در توان داشتی، انجام دادی».

مظهر شهادت

سلام بر ابوالفضل، فرزند امیرالمؤمنین علی علیه السلام ؛ که با جانش با حسین علیه السلام مواسات ورزید، از دنیایش برای آخرت بهره برد و خود را فدای برادر کرد. روزهای آغازین ماه شعبان، ولادت این دو برادر را در خود دارد؛ دو برادر بزرگواری که نام شان در ذهن هر مؤمن شیفته ای، تداعی گر قلّه های بلند حماسه و سرافرازی است. حسین و ابوالفضل علیهماالسلام ، نام های قدسی هستند که چشم اندازی از اخلاص، عبودیت، دلیری و ایثار را پیش دیدگان آدمی می گشایند و در درون او، تواضع و حیرتی وصف ناشدنی را برمی انگیزانند. حضرت ابوالفضل علیه السلام ، پرچم دار لشکر اخلاص و شهادت، مظهر دلدادگی به معبود، و نمود مجسمی از یک انسان کامل است. او بزرگ مردی حماسه آفرین است که در قیامت، شهیدان بر مقام او رشک می برند. او پرچم داری است که یادمان دلاوری و آزادگی وی، پیوسته در تاریخ جاری است. سلام همه ی صالحان و پاکان، بر روان پاک آن دریا دل باد؛ سلامی تا سپیده دمان ظهور.

طلیعه ی آگاهی

حضرت ابوالفضل علیه السلام ، پرچم داری است که ولادتش، طلیعه ی آگاهی، ایمان، دلاوری و آزادگی است. او بیرق دار فریادگری است که در دشت نینوا بر شب تاخت و هیمنه ی دروغین تیرگی ها را درهم ریخت. آن والا مرد، برزگر عشق، در دشت خون و رهایی شد. عزیزی که فداکاری ها و ایثارگری هایش، اندیشه های سبز ایثارگران ما را به نور و روشنایی هدایت کرد و باغستان تفکر جانبازان رشید ما را، سرسبزی و طراوتی جاودانه بخشید. ولادت با سعادت قمر بنی هاشم؛ حضرت عباس علیه السلام و روز جانباز را به محضر سید و مولای جانبازان، حضرت آیت اللّه خامنه ای(مدظله العالی) تبریک می گوییم و برای همه ی جانبازان، آرزوی توفیق و سربلندی داریم.

رزم آوری

حضرت ابوالفضل علیه السلام سواری خوش سیما و تنومندی است که در زیبارویی، «ماه بنی هاشم» خوانده می شد و در تنومندی به گونه ای بود که چون بر قوی هیکل ترین اسبان می نشست، پاهایش بر زمین کشیده می شد. در قدرت و رزم آوری چونان شیر خشمگین بر لشکر کفر و الحاد می تاخت؛ به قدری تار و مارشان کرده بود که دیدن او، دل دشمن را به لرزه می انداخت. گروه گروه افراد با چهره هایی وحشت زده از پیش او می گریختند و دلاوران لشکر آن گروه نامسلمان، به تیغ شمشیرش، رو به جانب دوزخ می نهادند.

سلام بر ابوالفضل علیه السلام ؛ بزرگ مردی که به یُمن نام بلندش، پرواز را می آموزیم و یادش هماره در مینای عشق می درخشد. سلام بر ابوالفضل علیه السلام ، که سرو بلند آزادگی را بر بام تاریخ ما می کارد، آینه های طور و تجلی را در برابر جوانان ما می افرازد و پرچم صلابت و سادگی، صبر و ایستادگی، شهادت و مردانگی را بر ایوان آیین زندگی جانبازان عزیز ما به اهتزاز در می آورد. سلامی ویژه، از هر سپیده دمان، تا هر شام گاهان، هزاران بار!

پاسدار نام آور

حضرت ابوالفضل علیه السلام ، پاسدار نام آور حماسه ی کربلاست. او فروزان اختر شجاعت و فرزانگی است که پرچم خونین انقلاب حسینی را برای همیشه بر فراز قلل مرتفع تاریخ، به اهتزاز درآورد. و اینک، همه ی کوهنوردان آزادی را به صعود برچکاد مبارزه فرا می خواند و در کلاس عقیده و جهاد، بدانان شور و شعور می آموزد.

ترنّم شگفتن نوگلی معطر

اینک، گلخنده های آسمان و زمین، و زمزمه های شورانگیز بلبلان شیدا، در سال روز میلاد حضرت عباس علیه السلام به گوش می رسد. دریچه ای از شادی بر دل ها گشوده شده و رنگین کمان شوق، فضای زندگی را آراسته است. صدای هلهله ی شادمانه ی عرشیان به گوش می رسد و ترنّم شکفتن نوگلی معطر در باغستان توحید، دل ها را مفتون و مجذوب خویش ساخته است. عباس می آید و صفا و زیبایی و پاکی را به ارمغان می آورد. عباس می آید و کرامت و فضیلت و شهادت را با خود به همراه می آورد. مردی می آید که ابر رحمتِ اندیشه اش، همه ی تشنگان فضیلت راسیراب می کند. آری، اینک هوا عطر آلود و عنبرآمیز است و آبشاری از نور، از خنده های شادمانه ی خورشید، به مهمانی زمین آمده است. عباس بن علی علیه السلام به دنیای خاکی، گام نهاده است؛ هم او که آیه ی روشن کتاب استقامت است؛ بزرگ وارث ایثار و خون، پاسدار ایمان، یگانه ی دوران، وسعت همه ی نیکی ها، فرزند خورشید و مرزبان حماسه ی جاوید.

یاران! اینک به احترام قدم های پرصلابت عباس دلاور، عرشیان در گوش خاکیان، حدیث تهنیت می خوانند. این ولادت پرمیمنت بر شما نیز مبارک باد!

دانش ابوالفضل علیه السلام

حضرت ابوالفضل علیه السلام ، زورق نشین دریای بی کرانه ی معرفت بود. به سان ماه تابان از خورشید وجود پدر، نور می گرفت و با فراستی چشم گیر و دقتی فراوان، خوشه چین خرمن حقایق ولایت بود. علی علیه السلام درباره ی دانش اندوزی فرزند خود چنین می فرماید: «همانا فرزندم عباس، در کودکی علم آموخت و به سان فرزند کبوتر که از مادرش، آب و غذا می گیرد، معارف را از من فرا گرفت».

کرامت های ابوالفضل علیه السلام

عباس علیه السلام به برکت ایثار و فداکاری بی مانندش، قبله ی دل هاست. حرم ملکوتی اش، آرام بخش دل عاشقان است. مردم درمانده ای که از همه جا ناامید شده اند، به بارگاه او که تجلی گاه رحمت الهی است، روی می آورند و شاد و خوشحال بازمی گردند. آن خانه ای که هرگز به روی حاجت مندان بسته نمی شود، خانه ی عباس، بنده ی وارسته ی خداست.

شمایل

حضرت عباس علیه السلام ، آیتی از جمال و زیبایی بود. رخساره اش زیبا، اندامش متناسب و نیرومند بود و آثار دلیری و شجاعت را به خوبی نمایان می ساخت. راویان، او را خوب رو و زیبا وصف کرده و گفته اند که رشیدی اندام و قامت ایشان به حدی بود که بر اسب نیرومند و بزرگی می نشست، ولی در همان حال، پاهایش بر زمین، خط می انداخت.

وفای عباس علیه السلام نسبت به برادر

حضرت ابوالفضل علیه السلام به پیمانی که با خداوند برای حفظ بیعت خود با برادر، راهبر و امامش بسته بود، وفادار ماند. مردمان در طول تاریخ مانند این وفاداری را ندیده اند و زیباتر از این وفاداری در کارنامه ی وفای انسانی به ثبت نرسیده است. وفاداری که هرآزاده ی شریفی را به خود جذب می کند.

شعری از سیدراضی قزوینی درباره ی علم دار کربل

«ای ابوالفضل! ای بنیان گذار فضیلت و ایستادگی و خویشتن داری! فضیلت، جز تو را به پدری نپذیرفت. کوشیدی و به اوج عظمت و بزرگی دست یافتی، اما هر کوشنده ای به خواسته اش دست پیدا نمی کند. با عزت و سرافرازی و همت بلند از پذیرش ستم، سر باز زدی و پیکان نیزه ها را مرکب خود کردی».

تسلیم در برابر حق

عباس علیه السلام ، اسلام خود را در تسلیم خلاصه کرده بود؛ تسلیم در برابر خدا، و در برابر ولیّ امر مسلمانان. او با صدق و خلوص و آگاهی در راه تسلیم، گام نهاد و هرچه درتوان داشت در طَبَق اخلاص، تقدیم راه امام خود کرد و سرافرازانه جان باخت. آری، نتیجه ی آگاهی کامل و ایمان خالص، همین است.

خویشتن داری عباس علیه السلام

ابوالفضل علیه السلام در روز عاشورا، عزت نفس و خویشتن داری را با تمام ابعاد و آفاقش مجسم ساخت. امویان به شرط کناره گیری از اردوی برادرش، وعده ی فرماندهی کل قوا به او دادند. ولی وی بر این وعده ی آنان تمسخر زد و با شوق و اخلاص به سوی لشکرگاه حسین علیه السلام شتافت و در راه دفاع از دین و آزادگی، جان خود را فدا کرد.

جهاد با نفس

به راستی که حضرت عباس علیه السلام در ستیز با دشمن، سنگ تمام گذاشت. بدنش مجروح گشت، دست هایش قطع شد، عمود آهنین بر فرقش زدند و تیر به چشم و مشک آب او رسید. کشت و کشته شد. ولی جهاد با نفس او ارزش مندتر است؛ زیرا با لب تشنه، آب را تا نزدیک دهان آورد. آن گاه از لب تشنه ی برادر و کودکان تشنه اش یاد کرد و آب را بر روی شریعه ریخت. و همین نشان دهنده ی جهاد عباس علیه السلام با نفس خویش است.

زیارت ابوالفضل العباس علیه السلام

زیارت ابوالفضل علیه السلام هم چون قدم گاه معرفت است و در این زیارت، گلواژه های عرشی، رایحه ی قدسی به وجود انسان می بخشند. یکایک واژه های آن، عطری از گلزار فضایل علوی در بردارد و مجموعه ی عبارت های زیارت، ویژگی های انسان کامل، عبدی صالح و رادمردی ملکوتی را نشان می دهد. زیارت او، سنخیتی روحی بین انسان و آن شخصیت ملکوتی پدید می آورد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/2 :: ساعت 10:6 صبح )
»» آیه وفا(میلاد حضرت عباس علیه السلام)

 

 

 

نورباران

روز چهاردهم شعبان سال 26 هجری، شادی و سرور صحن دل های بسیاری را روشنایی عشق بخشید. مردم مدینه به خانه علی علیه السلام رهسپار بودند تا بهترین تبریک های خود را به پدر و مادر طفل نو رسیده بیان کنند. ام البنین علیهاالسلام مادر مهربان کودک، قنداقه ماه را در آغوش خورشید ولایت، علی علیه السلام گذارد و آن حضرت نخست الماس لبان را با بلور پیکر فرزند عزیزش آشنا نمود، سپس با چسبانیدن او به سینه خود، نخستین سخنان خویش را که نغمه توحید و نبوت و سرود ولایت بود، در گوش راست و چپ او بیان کرد. پس از اذان و اقامه، نام کودک را «عباس» نهاد؛ یعنی شیربیشه شجاعت و قهرمان میدان نبرد، خشمگین در برابر دشمنان و شادمان در مقابل دوستان.

بانوی پارسا و مهربان

مادر بزرگوار سپهسالار کربلا حضرت عباس علیه السلام ، فاطمه مشهور به ام البنین علیهاالسلام دختر حزام بن خالد است. تاریخ نگاران سال ولادت او را ذکر نکرده اند، اما متذکر شده اند که تولد پسر ارشد وی حضرت عباس علیه السلام در سال 26 ق بوده است. او از جمله بانوانی است که در مکتب بزرگ بانوی جهان اسلام، حضرت زهرا علیهاالسلام پرورش یافته بود. او در خانه علی علیه السلام بهترین مادر برای فرزندان و وارسته ترین رهرو خط سبز رهبری حضرت امیر علیه السلام بود و همواره خود را خدمتگزار مولا و فرزندانش می دانست و فرزندان زهرا علیهاالسلام را بر فرزندان خویش مقدم می داشت. عباس علیه السلام در دامان مادری پرورش یافت که انگیزه ازدواج شوهرش با او را تا لحظه مرگ از یاد نبرد و آن را بُن مایه تربیت فرزندان برومندش قرار داد. او که از همان آغاز فرزندان خود را بلا گردان فرزندان فاطمه خواست و پس از شهادت شوهر مظلومش علی علیه السلام ، هرگز به ازدواج مرد دیگری در نیامد.

ادب ام البنین

روز میلاد پربرکت حضرت عباس علیه السلام ، ام البنین علیهاالسلام قنداقه فرزند خویش را در آغوش تابناک خورشید ولایت گذاشت. حضرت امیر علیه السلام به او فرمود: نام این طفل را چه گذاشته اید؟ ام البنین علیهاالسلام با کمال ادب و متانت عرض کرد: من در هیچ امری بر شما سبقت نگرفته و نمی گیرم. هر چه خودتان مایل هستید، او را نام گذاری کنید. حضرت فرمودند: من او را به اسم عمویم عباس نامیدم.

فضیلت ام البنین

درباره مقام والای ام البنین، همسر وفادار علی علیه السلام و مادر یاور حسین علیه السلام ، سخنان فراوانی گفته شده است. عالم ربانی زین الدین معروف به شهید ثانی در این زمینه آورده است: «ام البنین از بانوان بامعرفت و پرفضیلت بود. او به خاندان نبوت محبت و دلبستگی خالص و شدید داشت و خود را وقف خدمت به آنها نموده بود. خاندان نبوت نیز برای او جایگاه والایی قائل بودند. در روزهای عید به محضرش می رفتند و ادای احترام می کردند. حضرت زینب علیهاالسلام ، پیام آور نهضت حسینی، پس از بازگشت از سفر کربلا به مدینه به محضر او رفت و شهادت فرزندانش را به این شیرزن عرصه صبر و استقامت تسلیت گفت».

و عباس...!

حضرت علی علیه السلام فرزند برومند خویش و دردانه ام البنین علیهاالسلام را «عباس» نامید. از آنجا که امام با بصیرت ملکوتی خویش، عباس را در برابر دشمنان، قاطع و خشن می دانست، نام او را به مناسبت ساختار وجودی اش عباس نامید. این نام از همان عصر نشان دهنده شهامت و شجاعت عباس علیه السلام بود. در این زمینه گفته اند که امیرمؤمنان علی علیه السلام ، او را به این دلیل عباس نامید که به شجاعت، شکوه و خشم او در پیکار با دشمنان آگاهی داشت.

کُنیه های ماه هاشمی

معروف ترین کنیه حضرت عباس علیه السلام ، ابوالفضل است. این کنیه از فضیلت های بی شمار او در عرصه های مختلف زندگانی خبر می دهد که هر یک، آینه ای شفاف و روشنگر از ویژگی های ارزشمند اوست. تاریخ نگاران درباره علت نامیده شدن وی به ابوالفضل گفته اند که او دارای پسری به نام فضل بوده است. برخی دیگر بر این عقیده اند که چون سراسر زندگی آن حضرت سرشار از فضیلت بوده او را ابوالفضل، یعنی پدر فضیلت ها نامیده اند. «ابوالقاسم» کنیه دیگری است که جابربن عبداللّه انصاری در زیارت اربعین خطاب به حضرت عباس علیه السلام گفته است: السلام علیک یا اباالقاسم! سومین کنیه حضرت عباس علیه السلام ، «ابوالقِربَه» است که دلاوری و مردانگی در امواج پرتلاطم آن جلوه گر است و از شکافتن سینه سپاه دشمن در رسیدن به آب گوارای شریعه حکایت دارد تا کام تشنگان را سیراب سازد.

قمر بنی هاشم

حضرت عباس علیه السلام از زیبایی ویژه ای برخوردار بود و به دلیل سیمای سپید، سیرت زیبا و ملکوتی و قامت رعنا و رشیدش، او را ماه خاندان بنی هاشم می خواندند. همگان در مدح ابهت پرشکوه و سرافرازی عظمتش زبان می گشودند و چنین لقبی را برازنده وجود او می دانستند. ابن شهر آشوب در کتاب مناقب می نویسد: بدین لحاظ به حضرت ابوالفضل قمر بنی هاشم می گفتند که نور جمال و چهره مبارک او مانند ماه درخشان بود. نیز گفته اند وی را بدین دلیل قمر بنی هاشم نامیدند که از نظر فضیلت های نفسانی و جسمانی، انگشت نشان بوده است.

باب الحوائج

عباس علیه السلام در دوران زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام پیوسته در کنار آن حضرت به مددکاری مردم و برآوردن نیازهایشان می پرداخت. این امر در زمان امامت امام حسین علیه السلام و پیش از جریان عاشورا نیز ادامه داشت تا آنجا که هر گاه نیازمندی برای کمک خواستن نزد این دو امام بزرگوار می آمد، حضرت عباس علیه السلام مأمور اجرای دستور امام خویش می شد. همین امر سبب شد تا آن بزرگوار را باب الحوائج، یعنی برآورنده نیازها بخوانند.

القاب تابناک

مهم ترین لقب های حضرت عباس علیه السلام ، قمر بنی هاشم و باب الحوائج می باشد؛ البته ایشان لقب های دیگری نیز داشته است. «طیار» لقبی است که امام سجاد علیه السلام از بلندای بینش خویش، عمویش را بدان ستود و جلوه ای از جلوه های قدسی اباالفضل علیه السلام را آشکار نمود. «علمدار»، یعنی دارنده بیرق لشکر و برگیرنده علم سرافرازی که همچون نگینی، نمایانگر انسجام سپاه، استمرار مبارزه و خروش سپهسالار بر ضد دشمن است، از دیگر لقب های حضرت عباس علیه السلام به شمار می آید. به جز این لقب ها، لقب های دیگر حضرت در تاریخ چنین نقل شده است: اطلس، سقا، شهید، عبد صالح، مستجار و صدیق.

حضرت عباس علیه السلام از نگاه معصومان

گفتار معصومان علیهم السلام ، سرآمد سخنان انسان هاست. عبارت های زرین شخصیت های بزرگی که از تابش دانش الهی بهره برده اند، از هر افراط و تفریطی پیراسته است و حقیقت را چنان که هست، نشان می دهد. سخنان معصومان علیهم السلام در مورد شخصیت حضرت ابوالفضل علیه السلام ، گستره ای وسیع در برابر دیدگان انسان می گشاید و آدمی را به بلندای عظمت آن بحر صدق و صفا رهنمون می سازد.

حضرت علی علیه السلام در شأن فرزندش حضرت ابوالفضل علیه السلام ، در آن هنگام که در بستر شهادت بود و او را طلبید و به سینه اش چسبانید، فرمود: «به زودی در روز قیامت، چشمم به وسیله تو روشن می گردد».

امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام در شأن حضرت عباس علیه السلام گفتارهای متعددی دارد ؛ از آن جمله اینکه در عصر تاسوعا، امام حسین علیه السلام به ابوالفضل علیه السلام فرمود: «برادرم! جانم به قربانت، سوار بر اسب شو و نزد دشمن برو و...». در این عبارت، امام حسین علیه السلام با عالی ترین تعبیر، یعنی «جانم به قربانت»، محبت خود را به حضرت عباس علیه السلام ابراز می دارد و با چنین گفتاری که بیانگر اوج عظمت مقام حضرت عباس علیه السلام است، او را می ستاید.

امام صادق علیه السلام

در بخشی از زیارت نامه حضرت عباس علیه السلام ، از زبان امام صادق علیه السلام می خوانیم: «شهادت می دهم که تو [در برابر جانشینان رسول اکرم صلی الله علیه و آله ] در مقام تسلیم بودی، امام حسین علیه السلام را تصدیق کردی، به حجت خدا وفادار ماندی و خیرخواه امام خود بودی». ایشان همچنین به تبیین جایگاه والای عباس بن علی علیه السلام می پردازد و می فرماید که در برابر این همه فداکاری، خداوندبزرگ تو را در جمع شهیدان قرار داد، روانت را با ارواح نیکبختان هم نشین ساخت، وسیع ترین منزل بهشتی و برترین غرفه فردوس را به تو بخشید و یادت را در ملأ اعلی بلند ساخت.

امام هادی علیه السلام

در بخشی از زیارت نامه امام هادی علیه السلام از زبان آن حضرت سخنانی با این مضامین به حضرت عباس علیه السلام می گوییم: «سلام بر ابوالفضل العباس، پسر امیرمؤمنان علیه السلام ! آنکه با کمال مواسات، ایثار و برادری، جانش را نثار برادرش حسین علیه السلام کرد؛ آنکه دنیا را وسیله آخرت قرار داد؛ آنکه خود را فداکارانه فدای برادر نمود؛ آنکه نگهبان دین و سپاه حسین علیه السلام بود و...».

مقام قمر بنی هاشم در نگاه دانشمندان

دانشمندان بزرگی درباره مقام والای دردانه ام البنین علیهاالسلام سخن گفته اند. محمدباقر بیرجندی در کتاب خود در این زمینه می نگارد: «عباس علیه السلام از بزرگان اهل فضل و بصیرت خاندان عصمت و طهارت بوده، بلکه عالم تعلیم نیافته است و این منافاتی با برخورداری او از تعالیم پدرش ندارد». مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله فرموده اند که مرحوم سید السالکین و برهان العارفین، آقای سید علی قاضی طباطبایی استاد ایشان می فرمود: «در حین کشف، بر من روشن و آشکار شد که مظهر رحمت الهی در عالم هستی، وجود مقدس حضرت سید الشهداء علیه السلام ، امام حسین علیه السلام است و باب آن حضرت و پیشکارش، سقای کربلا، سرحلقه وفا، آقا باب الحوائج الی اللّه ، ابوالفضل العباس علیه السلام است». همچنین دانشمندان و محدثان بزرگ در شأن او گفته اند: «حضرت اباالفضل العباس علیه السلام از هر کرانه که به جانبش آیی، دریایی است که موج هایش نیکی است و کرانه آن سرشار از سخاوت و کرم است».

اسوه ادب

حضرت عباس علیه السلام از مکتب درخشان اسلام درس ادب آموخته بود و از این ویژگی در تمام مراحل زندگی خویش بهره می برد. آن بزرگوار هیچ گاه بدون اجازه در کنار امام حسین علیه السلام نمی نشست و پس از اجازه از آن حضرت نیز، مانند بندگان، دو زانو در برابر مولایش می نشست. همچنین روایت شده که در طول 34 سال عمر پربرکت خویش، هرگز امام حسین علیه السلام را برادر خطاب نکرد، بلکه با تعبیراتی مانند «سیدی»، «مولای» و «یابن رسول اللّه صلی الله علیه و آله » آن حضرت را صدا می زد.

دوران کودکی و یاد حسین علیه السلام

حضرت عباس علیه السلام همواره از دوران کودکی تا لحظه شهادت، در کنار برادر بزرگوار خویش بود و امر ابا عبداللّه علیه السلام را اطاعت می کرد. درباره دوران کودکی قمر بنی هاشم روایت کرده اند که روزی امام حسین علیه السلام در مسجد آب خواست. عباس علیه السلام که در آن هنگام کودک بود، بدون آنکه به کسی بگوید با شتاب از مسجد بیرون آمد. پس از چند لحظه اطرافیان مشاهده کردند که عباس علیه السلام ظرفی را از آب پر کرده و با زحمتی که از اندام کوچک او به دور است، نَفَس زنان و عرق ریزان ظرف آب را آورد و با احترام خاصی آن را به برادرش امام حسین علیه السلام تقدیم کرد. روز دیگری خوشه انگوری به او دادند. او با اینکه کودک بود، با شتاب از خانه بیرون آمد. پرسیدند کجا می روی؟ فرمود: می خواهم این انگور را برای مولایم حسین علیه السلام ببرم.

نوجوانی و جوانی ماه هاشمی

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام چهارده سال از زندگانی خویش را در کنار پدر بزرگوارش حضرت علی علیه السلام گذرانید و پس از آن نیز در سایه لطف و مرحمت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام زندگی کرد و همچون بنده ای فرمانبردار، در خدمت این دو بزرگوار بود. بی شک همراهی حضرت اباالفضل علیه السلام با پدر، فرصتی طلایی در بهره گیری از صفات و فضیلت های علی علیه السلام برای او پدید آورد تا در حوادث آینده، یکایک این اندوخته های ارزشمند را به کار گیرد.

ازدواج و فرزندان

پیوند مقدس حضرت عباس علیه السلام با لبابه دختر عبیداللّه بن عباس، نقش مهمی در شخصیت او داشت ؛ ایمان نهفته در اعماق قلب وی را استحکام بیشتری بخشید، برکاتی ارزشمند به جای گذاشت و فرزندانی کوشا و شکیبا که هر یک صحیفه ای از فضیلت «ابوالفضل» بود، پدید آورد. عبیداللّه ، نخستین پسر او، قاضی مکه و مدینه شد و فرزندان او همگی از عالمان برجسته شیعی گردیدند. عظمت عبیداللّه چنان بود که امام سجاد علیه السلام او را تربیت نمود و سپس دخترش خدیجه را به ازدواج او درآورد. فضل، دیگر فرزند قمر بنی هاشم است که گستره دانش او زبانزد همگان بود؛ به گونه ای که برخی از خردورزان، کنیه ابوالفضل را برای حضرت عباس علیه السلام ، برخاسته از وجود این فرزند با فضیلت دانسته اند. دیگر فرزند او، محمد بود که در واقعه کربلا، در سن پانزده سالگی جام شهادت را نوشید.

سیمای با صلابت عباس علیه السلام

از عنایات ویژه خداوند به حضرت عباس علیه السلام این بود که افزون بر بزرگواری، کرم، خوش خلقی و عطوفت، سیمایی جذاب و چهره ای خندان داشت و نور ایمان از پیشانی اش می درخشید. او رخساری زیبا و اندامی متناسب داشت که آثار دلیری و شجاعت در آن نمایان بود. از همان ابتدای تولدش، از شدت زیبایی و سیمای نورانی، به ماه بنی هاشم معروف گشت و این لقب که شایسته آن کودک مه جبین بود، همچنان برایش باقی ماند.

باب ولایت

قمر بنی هاشم علیه السلام از مقربان درگاه خداوند متعال است و بلکه به مضمون روایت «انا مدینة العلم و علیٌّ بابها»، همان گونه که امیرمؤمنان علی علیه السلام باب نبوت است، اباالفضل العباس علیه السلام باب ولایت است و هر که بخواهد به شهر ولایت علی علیه السلام و آل علی علیه السلام وارد شود، باید از در دوستی اباالفضل علیه السلام درآید و بدون دوستی آن بزرگوار، او را به دوستی و محبت آل محمد صلی الله علیه و آله راهی نیست.

ایمان سالار عشق

ایمان و خدامحوری، رمز پیروزی بزرگ مردان جهان در رویارویی با دشمنان خدا به شمار می رود و حضرت عباس علیه السلام ، آن رادمرد تاریخ به این صفت الهی آراسته بود. بهترین دلیل بر این امر این است که امام صادق علیه السلام در آغاز زیارت نامه حضرت عباس علیه السلام ، او را با صفت ایمان خوانده و در پایان، بر ایمان و بصیرت والای ایشان گواهی داده و فرموده است: «شهادت می دهم که تو لحظه ای از خود سستی نشان ندادی و برنگشتی، بلکه روش تو بر ایمان و بصیرت در دین رقم خورده بود».

اخلاص سپهسالار کربل

سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و گفتار حضرت علی علیه السلام ، دگرگونی چشمگیری در اندیشه عباس علیه السلام به وجود می آورد. او از فرهیختگان بسیاری، واژه های بصیرت بخشی پیامبر صلی الله علیه و آله را آموخته بود، آنجا که حضرت صلی الله علیه و آله می فرماید: «ای مردم! همانا کسی که خداوند عز و جل را ملاقات کند، در حالی که شهادت به یگانگی خدا و یکتایی او بدهد و مخلصانه، هیچ معبود دیگری همراه او نپذیرد، پروردگار او را داخل بهشت می کند... . اگر کسی هیچ یک از صفات والا را نداشته باشد، ولی با اخلاص، خداوند را بخواند برای او بهشت است». عصاره اخلاص و خداباوری در وجود حضرت عباس علیه السلام نمایان بود. او در کلاس اخلاص بدان جا رسید که چشمه های حکمت از قلبش جوشیدن گرفت و امامان و حجت های خداوند، زبان به ستایش اخلاص و اعمال او گشودند و او را انسانی وارسته دانستند.

علم چشمه سار عطا

ابوالفضل العباس علیه السلام ، استعدادی شگرف و قابلیتی فراوان در فراگیری معارف الهی داشت، نزد استادی درس گرفت که منبع علم الهی و یگانه وارث علوم حضرت رسول صلی الله علیه و آله و یگانه روزگار در نشر معارف الهی و تعلیم اخلاق نیکو و نشر احکام اسلام و زدودن ابرهای تیره جهل بود. او افزون بر بهره گیری از پرتو آفتاب ولایت علی علیه السلام ، در مدرسه امامت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام تربیت شد و به دانش آموزی پرداخت. در روایتی از معصوم علیه السلام درباره آن حضرت آمده است: «آن حضرت در کودکی [از پدر بزرگوار خویش] علم آموخت، آن گونه که کبوتر، بچه خود را آب و غذا می خوراند» و این گونه است که امام صادق علیه السلام فرمود: «عموی ما عباس علیه السلام دارای بینش ژرفی بوده است».

حسین علیه السلام خورشید و عباس علیه السلام ماه

مرحوم علامه مقرّم در مورد اطاعت حضرت عباس علیه السلام از امام حسین علیه السلام ، پس از بیان بخشی از فضیلت های ماه بنی هاشم می نویسد: این فضیلت ها همه از پرتو انوار سیدالشهداء، امام حسین علیه السلام بود که عباس علیه السلام بر اثر پیروی از او کسب نموده و آیینه تمام نمای وجود امام حسین علیه السلام شده بود. بی شک حسین علیه السلام و عباس علیه السلام ، از مصادیق بارز این آیات قرآن بودند: «سوگند به خورشید و آن هنگام که فروغ می بخشد و سوگند به ماه و آن زمان که دنبال خورشید روان است.» حسین علیه السلام خورشید است و عباس علیه السلام ماه؛ زیرا عباس علیه السلام هیچ سخنی نمی گفت مگر آنکه پیش از آن از برادرش شنیده باشد و هیچ عملی انجام نمی داد، مگر آنکه به دلیل پیروی از امامش انجام پذیرد. در یک کلام، عظمت و شخصیت معنوی ابوالفضل علیه السلام ، به دلیل نور مقدس امام حسین علیه السلام بود که در آینه وجود پیراسته اش می تابید.

پاداش زیارت حضرت عباس علیه السلام

پس از حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام ، حضرت عباس علیه السلام ممتازترین شهید عاشوراست و همان گونه که امام سجاد علیه السلام او را ستوده است، جایگاهی دارد که همه شهیدان به آن غبطه می خورند. بسیاری از بزرگان و اندیشمندان شیفته بارگاه ابی عبداللّه علیه السلام هنگام زیارت کربلا، نخست به آستان بوسی حضرت عباس علیه السلام می شتافتند، سپس به زیارت امام حسین علیه السلام شرفیاب می شدند. آنان با این کار، نخست رخصت زیارت امام را دریافت می کردند ؛ زیرا عباس علیه السلام برآورنده حاجت های دوستداران امام خویش است.

ماه انجمن

آمد آن ماه که خوانند مه انجمنش جلوه گر نور خدا از رخ پرتو فکنش
آیت صولت و مردانگی و شرم و وقار روشن از چهره تابنده و وجه حسنش
ز جوان مردی و سقایی و پرچمداری جامه ای دوخته خیاط ازل بر بدنش
آنکه آثار حیا جلوه گر از هر نگهش وانکه الفاظ ادب تعبیه در هر سخنش
میوه باغ ولایت به سخن لب چو گشود خم فلک گشت که تا بوسه زند بر دهنش
ز ادب چهره بر آن قبله حاجات بِنِه که شود زنده مسیحا ز نسیم چمنش


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/2 :: ساعت 10:5 صبح )
»» زندگی نامه عباس بن علی (ع)

 

 

 

ولادت و رشــد

پـیـش از پـرداخـتـن بـه ولادت و رشـد ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) به اختصار از دودمـان تـابـنـاک ایـشان که در ساخت شخصیت و سلوک درخشان و زندگى سراسر حماسه ایشان اثرى ژرف داشتند، سخن مى گوییم .

دودمان درخشان

حـَسـَب و نـَسـَبـى والاتـر و درخـشانتر از نسب حضرت ، در دنیاى حسب و نسب وجود ندارد. عباس از بطن خاندان علوى برخاسته است ، یکى از والاترین و شریفترین خاندانهایى که بـشـریـت در طـول تـاریـخ خـود شـناخته است ، خاندانى تناور و ریشه دار در بزرگى و شرافت که با قربانى دادن در راه نیکى و سودرسانى به مردم ، دنیاى عربى و اسلامى را یـارى کـرد و الگوهایى از فضیلت و شرف براى همگان بجا گذاشت و زندگى عامه را بـا روح تقوا و ایمان منوّر ساخت . در این جا اشاره اى کوتاه به ریشه هاى گرانقدرى که ((قمر بنى هاشم )) و ((افتخار عدنان )) از آنها بوجود آمد، مى کنیم .

پـدر

پـدر بـزرگـوار حـضـرت عـبـاس ( عـلیـه السـّلام ) امـیـرالمـؤ مـنـیـن ، وصـىّ رسـول خـدا( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) در مـدیـنـه عـلم نـبـوت ، اولیـن ایـمـان آورنـده بـه پـروردگـار و مـصدق رسولش ، همسر دخت پیامبرش ، همپایه ((هارون )) براى ((موسى )) نـزد حـضـرت خـتـمـى مـرتـبـت ، قـهرمان اسلام و نخستین مدافع کلمه توحید است که براى گسترش رسالت اسلامى و تحقق اهداف بزرگ آن با نزدیکان و بیگانگان جنگید.
تـمـام فـضـیـلتـهـاى دنـیـا در بـرابـر عـظـمـت او نـاچـیـزنـد و در فـضـیـلت و عمل ، کسى را یاراى رقابت با او نیست . مسلمانان به اجماع او را پس از پیامبراکرم ( صلّى اللّه عـلیـه و آله ) داناترین ، فقیه ترین و فرزانه ترین کس مى دانند. آوازه بزرگیش در همه جهان پیچیده است و دیگر نیازى به تعریف و توصیف ندارد.
عـبـاس را هـمـیـن سرافرازى و سربلندى بس که برخاسته از درخت امامت و برادر دو سبط پیامبر اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) است .

مادر

مادر گرامى و بزرگوار ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) بانوى پاک ، ((فاطمه دخت حـزام بـن خالد)) است . ((حزام )) از استوانه هاى شرافت در میان عرب به شمار مى رفت و در بـخـشـش ، مـهمان نوازى ، دلاورى و رادمردى مشهور بود. خاندان این بانو از خاندانهاى ریـشـه دار و جـلیـل القدر بود که به دلیرى و دستگیرى معروف بودند. گروهى از این خاندان به شجاعت و بزرگ منشى ، نامى شدند، از جمله :
1 ـ عامر بن طفیل :
عـامر برادر ((عمره ))، مادر مادربزرگ ((ام البنین )) بود که از معروفترین سواران عرب بـه شـمـار مـى رفت و آوازه دلاورى او در تمام محافل عربى و غیر آن پیچیده بود تا آنجا کـه اگـر هـیـاءتـى از عـرب نزد ((قیصر روم )) مى رفت در صورتى که با عامر نسبتى داشت ، مورد تجلیل و تقدیر قرار مى گرفت وگرنه توجهى به آن نمى شد.
2 ـ عامر بن مالک :
عامر جدّ دوّم بانو ((ام البنین )) است که از سواران و دلاوران عرب به شمار مى رفت و به سـبـب دلیـرى بـسـیارش ، او را ((ملاعب الاسّنة )) (همبازى نیزه ها) لقب داده بودند. شاعرى درباره اش مى گوید:
((عـامـر بـا سـرنـیـزه هـا بازى مى کند و بهره گردانها را یکجا از آن خود ساخته است )). (1)
عـلاوه بـر دلاورى ، از پـایبندان به پیمان و یاور محرومان بود و مردانگى او ضعیفان را دسـتـگـیـر بـود کـه مـورخـان در ایـن بـاب نـمـونـه هـاى مـتـعـددى از او نقل کرده اند.
3 ـ طفیل :
طـفیل پدر عمره (مادر مادر بزرگ ام البنین ) از نامدارترین دلاوران عرب بود و برادرانى از بهترین سواران عرب داشت از جمله : ربیع ، عبیده و معاویه . به مادر آنان ((ام البنین )) گفته مى شد. این چند برادر نزد ((نعمان بن منذر)) رفتند.
در آنـجـا ((ربـیـع بـن زیـاد عبسى )) را که از دشمنانشان بود، مشاهده کردند. ((لبید)) از خشم برافروخته شد و نعمان را مخاطب ساخته چنین سرود:
((اى بخشنده خیر بزرگ از دارایى ! ما فرزندان چهارگانه ((ام البنین )) هستیم )).
((ماییم بهترین فرزندان عامر بن صعصعه که در کاسه هاى بزرگ به دیگران اطعام مى کنیم )).
((در میدان کارزار، میان جمجمه ها مى کوبیم و از کنام شیران به سویت آمده ایم )).
((درباره او (ربیع ) از دانایى بپرس و پندش را به کار بند)).
((هـشـیـار باش ! اگر از بدگویى و لعن بیزارى ، با او نشست و برخاست مکن و با او هم کاسه مشو)). (2)
نعمان از ربیع روگردان شد و او را از خود دور کرد و به او گفت :
((از مـن دور شـو و بـه هـر سـو کـه مـى خـواهـى روانـه شـو و بیش از این با اباطیلت مرا میازار)).
((چـه راسـت و چـه دروغ ، دربـاره ات چـیزهایى گفته شد، پس عذرت در این میان چیست ؟)). (3)
این که نعمان فوراً خواسته آنان را برآورد و ربیع را از خود راند، بیانگر موقعیت والاى آنان نزد اوست .
4 ـ عروة بن عتبه :
عـروه پـدر ((کبشه )) نیاى مادرى ام البنین و از شخصیتهاى برجسته در عالم عربى بود. بـه دیـدار پـادشـاهـان مـعـاصـر خـود مـى رفـت و از طـرف آنـان مـورد تـجـلیـل و قـدردانـى قـرار مـى گـرفـت و پـذیـرایـى شـایـانـى از او بـه عمل مى آمد. (4)
اینان برخى از اجداد مادرى حضرت ابوالفضل ( علیه السّلام ) هستند که متصف به صفات والا و گرایشهاى عمیق انسانى بوده اند و به حکم قانون وراثت ، ویژگیهاى والاى خود را از طـریـق ام البـنـیـن بـه فـرزنـدان بـزرگـوارش منتقل کرده اند.

پیوند امام با ام البنین

هـنـگـامى که امام امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) به سوگ پاره تن و ریحانه پیامبر اکرم ( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) و بـانـوى زنـان عـالمیان ، فاطمه زهرا( علیها السّلام ) نشست ، بـرادرش ((عـقیل )) را که از عالمان به انساب عرب بود فراخواند و از او خواست برایش هـمـسـرى بـرگزیند که زاده دلاوران باشد تا پسر دلیرى به عرصه وجود برساند و سالار شهیدان را در کربلا یارى کند. (5)
عـقـیـل ، بـانـو ام البـنین از خاندان ((بنى کلاب )) را که در شجاعت بى مانند بود، براى حـضـرت انـتخاب کرد. بنى کلاب در شجاعت و دلاورى در میان عرب زبانزد بودند ولبید درباره آنان چنین مى سرود:
((ما بهترین زادگان عامر بن صعصعه هستیم )).
و کـسـى بـر ایـن ادعـا خـرده نـمى گرفت . ((ابوبراء)) همبازى نیزه ها (ملاعب الاسنّه ) که عرب در شجاعت ، چون او را ندیده بود، از همین خاندان است . (6)
امـام ایـن انـتـخـاب را پـسـنـدید و عقیل را به خواستگارى نزد پدر ام البنین فرستاد. پدر خشنود از این وصلت مبارک ، نزد دختر شتافت و او با سربلندى و افتخار، پاسخ مثبت داد و پیوندى همیشگى با مولاى متقیان ، امیرمؤ منان ( علیه السّلام ) بست . حضرت در همسرش ، خـِرَدى نـیـرومـنـد، ایـمانى استوار، آدابى والا و صفاتى نیکو مشاهده کرد و او را گرامى داشت و از صمیم قلب در حفظ او کوشید.

ام البنین و دو سبط پیامبر (صلی الله علیه واله )

ام البـنـیـن بـر آن بـود تـا جـاى مـادر را در دل نـوادگـان پـیـامـبـر اکـرم و ریـحـانـه رسـول خـدا و آقـایان جوانان بهشت ، امام حسن و امام حسین ( علیهما السّلام ) پر کند؛ مادرى کـه در اوج شـکـوفـایـى پـژمرده شد و آتش به جان فرزندان نوپاى خود زد. فرزندان رسـول خـدا در وجـود این بانوى پارسا، مادر خود را مى دیدند و از فقدان مادر، کمتر رنج مـى بـردنـد. ام البنین فرزندان دخت گرامى پیامبر اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) را بر فـرزنـدان خـود ـ که نمونه هاى والاى کمال بودند ـ مقدّم مى داشت و عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان مى کرد.
تـاریـخ ، جـز ایـن بـانـوى پـاک ، کـسى را به یاد ندارد که فرزندان هووى (7) خود را بر فرزندان خود مقدّم بدارد. لیکن ، ام البنین توجّه به فرزندان پیامبر را فریضه اى دینى مى شمرد؛ زیرا خداوند متعال در کتاب خود به محبت آنان دستور داده بود و آنـان امانت و ریحانه پیامبر بودند؛ ام البنین با درک عظمت آنان به خدمتشان قیام کرد و حقّ آنان را ادا نمود.

اهل بیت و ام البنین

مـحـبـت بـى شـائبـه ام البـنـیـن در حـق فـرزندان پیامبر و فداکاریهاى فرزندان او در راه سیدالشهداء بى پاسخ نماند، بلکه اهل بیت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنان کـوشـیـدنـد و از قـدردانـى نـسـبـت بـه آنـان چـیـزى فـروگـذار نکردند. ((شهید)) ـ که از بزرگان فقه امامیه است ـ مى گوید:
((ام البـنـیـن از زنـان بـافـضـیـلت و عـارف بـه حـق اهـل بـیـت ( علیهم السّلام ) بود. محبتى خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستى آنان کـرده بـود. آنـان نـیـز بـراى او جـایـگـاهـى والا و مـوقـعـیـتـى ارزنـده قایل بودند. زینب کبرى پس از رسیدن به مدینه نزدش شتافت و شهادت چهار فرزندش را تسلیت گفت و همچنین در اعیاد براى تسلیت نزد او مى رفت ...)).
رفتن نواده پیامبر اکرم ، شریک نهضت حسینى و قلب تپنده قیام حسین ، زینب کبرى ، نزد ام البنین و تسلیت گفتن شهادت فرزندان برومندش ، نشان دهنده منزلت والاى ام البنین نزد اهل بیت ( علیهم السّلام ) است .

ام البنین نزد مسلمانان

ایـن بـانـوى بـزرگـوار، جـایـگـاهـى ویژه نزد مسلمانان دارد و بسیارى معتقدند او را نزد خداوند، منزلتى والاست و اگر دردمندى او را واسطه خود نزد حضرت بارى تعالى قرار دهـد، غم و اندوهش برطرف خواهد شد. لذا به هنگام سختیها و درماندگى ، این مادر فداکار را شفیع خود قرار مى دهند.
البـتـه بـسـیـار طـبیعى است که ام البنین نزد پروردگار مقرب باشد؛ زیرا در راه خدا و استوارى دین حق ، فرزندان و پاره هاى جگر خود را خالصانه تقدیم داشت .

مولود بزرگ

نـخـسـتـیـن فـرزنـد پـاک بـانـو ام البـنـیـن ، سـالار بـزرگـوارمـان ابـوالفـضـل العـبـاس ( عـلیـه السـّلام ) بـود کـه بـا تـولدش ، مـدیـنـه بـه گـُل نـشـسـت ، دنیا پرفروغ گشت و موج شادى ، خاندان علوى را فراگرفت . ((قَمَرى )) تـابـنـاک بـه ایـن خـانـدان افـزوده شـده بـود و مـى رفـت کـه بـا فضایل و خون خود، نقشى جاودانه بر صفحه گیتى بنگارد.
هـنـگامى که مژده ولادت عباس به امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) داده شد، به خانه شتافت ، او را در برگرفت ، باران بوسه بر او فرو ریخت و مراسم شرعى تولد را درباره او اجـرا کـرد. در گوش راستش اذان و در گوش چپ اقامه گفت . نخستین کلمات ، بانگ روحبخش تـوحـیـد بـود کـه بـه وسـیـله پدرش پیشاهنگ ایمان و تقوا در زمین ، بر گوشش نشست و سرود جاویدان اسلام ، جانش را نواخت :((اللّه اکبر... لا اله الاّ اللّه )). این کلمات که عصاره پـیـام پـیـامبران و سرود پرهیزگاران است ، در اعماق جان عباس جوانه زد، با روحش عجین شـد و بـه درخـتـى بـارور از ایمان بدل شد تا آنجا که در راه بارورى همیشگى آن ، جان بـاخـت و خـونـش را بـه پـاى آن ریـخـت . در هـفتمین روز تولد نیز بنا به سنّت اسلامى ، حـضرت ، سر فرزند را تراشید، همسنگ موهایش ، طلا (یا نقره ) به فقیران صدقه داد و هـمـان گـونـه کـه نـسـبـت بـه حـسـنـیـن ( عـلیـهـمـا السـّلام ) عمل کرده بود، گوسفندى به عنوان عقیقه ذبح کرد.

سال تولد

برخى از محققان برآنند که حضرت ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) در روز چهارم ماه شعبان سال 26 هجرى دیده به جهان گشود. (8)

نامگذارى

امـیـرالمـؤ مـنـیـن ( عـلیـه السـّلام ) از پـس پرده هاى غیب ، جنگاورى و دلیرى فرزند را در عرصه هاى پیکار دریافته بود و مى دانست که او یکى از قهرمانان اسلام خواهد بود، لذا او را عـبـاس (دُژم : شـیـر بـیـشـه ) (9) نـامـیـد؛ زیـرا در بـرابـر کـژیـهـا و بـاطـل ، ترشرو و پرآژنگ بود و در مقابل نیکى ، خندان و چهره گشوده . همان گونه که پـدر دریـافـتـه بـود، فـرزنـدش در مـیـادیـن رزم و جـنـگـهـایـى کـه بـه وسـیـله دشـمنان اهـل بیت ( علیهم السّلام ) به وجود مى آمد، چون شیرى خشمگین مى غرّید، گردان و دلیران سـپـاه کـفر را درهم مى کوفت و در میدان کربلا تمامى سپاه دشمن را دچار هراس مرگ آورى کرد. شاعر درباره حضرتش مى گوید:
((هـراس از مـرگ ، چـهـره دشـمـن را درهـم کـشـیده بود، لیکن عباس در این میان خندان و متبسم بود)). (10)

کنیه ها

به حضرت عباس ، این کنیه ها را داده بودند:
1 ـ ابوالفضل :
از آنـجـا کـه حـضـرت را فـرزنـدى بـه نـام ((فـضـل )) بـود، او را بـه ((ابـوالفـضـل )) کـنـیـه داده بـودنـد. شـاعـرى در سـوگ ایـشـان مـى گـویـد: ((اى ابـوالفـضـل ! اى بـنـیانگذار فضیلت و خویشتندارى ! ((فضیلت )) جز تو را به پدرى نپذیرفت )). (11)
ایـن کـنـیـه بـا حـقـیـقـت وجـودى حضرت هماهنگ است و او اگر به فرض ‍ فرزندى به نام فـضـل نـداشـت ، بـاز بـه راستى ابوالفضل (منبع فضیلت ) بود و سرچشمه جوشان هر فـضـیـلتـى بـه شـمـار مـى رفـت ؛ زیـرا در زنـدگـى خـود بـا تـمـام هستى به دفاع از فضایل و ارزشها پرداخت و خون پاکش را در راه خدا بخشید.
حـضرت پس از شهادت ، پناهگاه دردمندان شد و هرکس با ضمیرى صاف او را نزد خداوند شفیع قرار داد، پروردگار رنج و اندوهش را برطرف ساخت .
2 ـ ابوالقاسم :
حضرت را فرزند دیگرى بود به نام ((قاسم ))، لذا ایشان را ((ابوالقاسم )) کنیه داده بـودنـد. بـرخـى از مـورخـان مـعـتـقـدنـد قـاسـم هـمـراه پـدر و در راه دفـاع از ریـحـانـه رسول اکرم در سرزمین کربلا به شهادت رسید و پدر، او را در راه خدا فدا کرد.

القاب

مـعـمـولاً القـاب ، ویـژگـیـهـاى نـیـک و بـد آدمى را مشخص مى سازد و هر کس را بر اساس خـصـوصـیـتـى کـه دارد لقـبـى مـى دهـنـد. ابـوالفـضل را نیز به سبب داشتن صفات والا و گرایشهاى عمیق اسلامى ، لقبهایى داده اند، از آن جمله :
1 ـ قمر بنى هاشم :
حـضـرت عـبـاس بـا رخـسـار نـیـکـو و تـلا لؤ چـهـره ، یـکـى از آیـات کـمـال و جـمـال بـه شـمار مى رفت ، لذا او را قمر بنى هاشم لقب داده بودند. در حقیقت نه تـنـهـا قـمـر خـاندان گرامى علوى بود، بلکه قمرى درخشان در جهان اسلام به شمار مى رفـت که بر راه شهادت پرتو افشانى مى کرد و مقاصد آن را براى همه مسلمانان آشکار مى نمود.
2 ـ سقّا:
از بـزرگـتـرین و بهترین القاب حضرت که بیش از دیگر القاب مورد علاقه اش ‍ بود، ((سـقـّا)) مـى بـاشـد. پـس از بـسـتـن راه آب رسـانـى بـه تـشـنـگـان اهـل بـیت ( علیهم السّلام ) به وسیله نیروهاى فرزند مرجانه ، جنایتکار و تروریست ، جهت از پا درآوردن فرزندان رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله ) قهرمان اسلام ، بارها صفوف دشـمـن را شـکـافـت و خـود را بـه فـرات رسـانـد و تـشـنـگـان اهل بیت و اصحاب امام را سیراب ساخت که تفصیل آن را هنگام گزارش شهادت حضرت بیان خواهیم کرد.
3 ـ قهرمان علقمى :
((عـلقـمـى )) نام رودى بود که حضرت بر کناره آن به شهات رسید و به وسیله صفوف به هم فشرده سپاه فرزند مرجانه ، محافظت مى شد تا کسى از یاران حضرت اباعبداللّه را یـاراى دسـتـیـابـى بـه آب نـبـاشـد و هـمـراهـان امـام و اهـل بـیـت ایـشـان تـشنه بمانند. حضرت عباس با عزمى نیرومند و قهرمانى بى نظیر خود تـوانـسـت بـارهـا به نگهبانان پلید علقمى حمله کند، آنان را درهم شکند و متوارى سازد و پـس از بـرداشـتـن آب ، سربلند بازگردد. در آخرین بار، حضرت در کنار همین رود، به شهادت رسید، لذا او را ((قهرمان علقمى )) لقب دادند.
4 ـ پرچمدار:
از القاب مشهور حضرت ، پرچمدار (حامل اللواء) است ؛ زیرا ایشان ارزنده ترین پرچمها؛ پرچم پدر آزادگان ؛ امام حسین ( علیه السّلام ) را در دست داشتند.
حضرت به دلیل مشاهده تواناییهاى نظامى فوق العاده در برادر خود، پرچم را تنها به ایـشـان سـپـردنـد و از میان اهل بیت و اصحاب ، او را نامزد این مقام کردند؛ زیرا در آن هنگام سپردن پرچم سپاه از بزرگترین مقامهاى حساس در سپاه به شمار مى رفت و تنها دلاوران و کارآمدان ، بدین امتیاز مفتخر مى گشتند. حضرت عباس نیز پرچم را با دستانى پولادین برفراز سر برادر بزرگوارش به اهتزاز درآورد و از هنگام خروج از مدینه تا کربلا، همچنان در دست داشت . پرچم از دست حضرت به زمین نیفتاد مگر پس از آنکه دو دست خود را فدا کرد و در کنار رود علقمى به خاک افتاد.
5 ـ کبش الکتیبه :
لقبى است که به بالاترین رده فرماندهى سپاه به سبب حسن تدبیر و دلاورى که از خود نـشـان مى دهد و نیروهاى تحت امر خود را حفظ مى کند، داده مى شود. این نشان دلیرى ، به دلیل رشادت بى مانند حضرت عباس در روز عاشورا و حمایت بى دریغ از لشکر امام حسین ( عـلیـه السـّلام ) بـدو داده شـده اسـت . ابـوالفـضل در این روز، نیرویى کوبنده در سپاه بـرادر و صـاعـقـه اى هـولنـاک بـر دشـمـنـان اسـلام و پـیـروان باطل بود.
6 ـ سپهسالار: (12)
لقـبـى است که به بزرگترین شخصیت فرماندهى و ستاد نظامى داده مى شود. و حضرت را به سبب آنکه فرمانده نیروهاى مسلح برادر در روز عاشورا بود و رهبرى نظامى لشکر امام را بر عهده داشت ، این گونه لقب داده اند.
7 ـ حامى بانوان :
از القاب مشهور حضرت ابوالفضل ، ((حامى بانوان (حامى الظعینه ))) است . ((سید جعفر حلى )) در قصیده استوار و زیباى خود در سوگ حضرت به این نکته چنین اشاره مى کند:
((حـامـى الظـعینه کجا، ربیعه کجا، پدر حامى الظعینه ، امام متقیان کجا و مُکَدَّم کجا)). (13)
بـه دلیـل نـقـش حـسـاس حـضـرت در حـمـایـت از بـانـوان حـرم و اهـل بـیـت نـبوت ، چنین لقبى به حضرت داده شده است . ایشان تمام تلاش خود را مصروف بـانوان رسالت و مخدرات اهل بیت نمود و فرود آوردن از هودجها یا سوار کردن به آنهارا به عهده داشت و در طى سفربه کربلا این وظیفه دشوار را به خوبى انجام داد.
لازم به ذکر است که این لقب را به یکى از جنگاوران و دلاوران عرب به نام ((ربیعة بن مـُکـَدَّم .)) کـه در راه دفـاع از هـمـسـرش ، شـجاعت بى نظیرى از خود نشان داد، داده بودند. (14)
8 ـ باب الحوائج :
یـکـى از مشهورترین و آشناترین لقبهاى ابوالفضل (علیه السلام ) در میان مردم ((باب الحوائج )) است .
آنـان بـه ایـن مـطـلب یقین دارند که دردمند و نیازمندى قصد حضرت را نمى کند، مگر آنکه خـداونـد حـاجـت او را بـرآورده و درد و اندوهش را برطرف مى سازد و گره مشکلات او را مى گـشـایـد. پـسـرم ((مـحمد حسین )) نیز قصد درِ خانه حضرت کرد و رفع مشکلاتش را از او خواستار شد که دعایش برآورده شد و خداوند رنج و اندوهش را برطرف ساخت .
ابـوالفـضـل نـسـیـمـى از رحـمـتـهـاى الهـى ، درِ رحـمـتـى از درهـایـش و وسـیـله اى از وسایل اوست و او را نزد خداوند منزلتى والاست . این موقعیت ، نتیجه جهاد خالصانه در راه خـدا و دفـاع از آرمـانـهـا و اعـتـقـادات اسـلامى و پشتیبانى از سالار شهیدان در سخت ترین شرایط است ؛ دفاع از ریحانه رسول خدا تا آخرین مرحله و جانبازى در راه اهداف مقدسش . ایـنـها برخى از لقبهاى حضرت است که ویژگیهاى شخصیت بزرگ و صفات نیک و مکارم اخلاق او را بازگو مى کند. (15)

شمایل

حضرت آیتى از جمال و زیبایى بود. رخساره اش زیبا، چهره اش پرشکوه ، اندامش متناسب و نـیـرومـنـد بـود کـه آثـار دلیـرى و شـجاعت را به خوبى نمایان مى ساخت . راویان او را خـوبـرو و زیبا وصف کرده اند و گفته اند: ((رشادت اندام و قامت ایشان به حدى بود که بـر اسـب نـیـرومـنـد و بـزرگـى مـى نـشـسـت ، لیـکـن در هـمـان حال پاهایش بر زمین خط مى انداخت )). (16)

به خدا مى سپارمت :

قـلب مـادر آکـنـده از مـحـبت به عباس و از زندگى نزد او عزیزتر و گرامیتر بود. مادر از چشم حسودان بر او مى ترسید که مبادا به او آسیبى برسانند و رنجورش ‍ کنند، لذا او را در پناه خداوند متعال قرار مى داد و ابیات زیر را درباره اش ‍ مى سرود:
((فـرزنـدم را از چـشـم حـسـودان نشسته و ایستاده ، آینده و رونده ، مسلمان و منکر، بزرگ و کوچک و زاده و پدر در پناه خداوند یکتا قرار مى دهم )). (17)

با پدر

امام امیرالمؤ منین حال فرزند خود را در کودکى بشدت رعایت مى کرد و عنایتى خاص به او داشـت ، خـصـوصـیـات ذاتـى مـبـتنى بر ایمان و ارزشهاى عمیق انسانى خود را به فرزند مـنـتقل مى کرد و در چهره فرزندش قهرمانى از قهرمانان اسلام را مشاهده مى کرد که براى مسلمانان صفحات درخشانى از سرافرازى و کرامت به یادگار خواهد گذاشت . امیرالمؤ منین پسر را غرق بوسه مى کرد و فرزند، عواطف و قلب پدر را مسخّر کرده بود.
مـورخـان نـقـل مـى کـنـند که : ((روزى امیرالمؤ منین ، عباس را در دامان خود گذاشت ، فرزند آسـتـیـنهایش را بالا زد و امام در حالى که بشدت مى گریست به بوسیدن ساعدهاى عباس پرداخت . ام البنین حیرت زده از این صحنه ، از امام پرسید:
ـ چرا گریه مى کنى ؟
حـضـرت بـا صـدایـى آرام و اندوه زده پاسخ داد: به این دو دست نگریستم و آنچه را بر سرشان خواهد آمد به یاد آوردم .
ام البنین شتابان و هراسان پرسید: چه بر سر آنها خواهد آمد؟
حضرت با آوایى مملوّ از غم و اندوه و تاءثر گفت : آنها از ساعد قطع خواهند شد)).
ایـن کـلمـات چـون صـاعـقه اى بر ام البنین فرود آمد و قلبش را ذوب کرد و با دهشت و به سرعت پرسید:
ـ ((چرا قطع مى شوند؟))
امـام بـه او خـبـر داد کـه فرزندش در راه یارى اسلام و دفاع از برادرش ، حافظ شریعت الهـى و ریحانه رسول اللّه ( صلّى اللّه علیه و آله ) دستانش قطع خواهند شد. ام البنین بـه شـدت گـریـست و زنان همراه او نیز در غم و رنج و اندوهش شریک شدند. (18)
سـپـس ام البـنـیـن بـه دامـن صـبـر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس گفت که فرزندش فدایى سبط گرامى رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله ) و ریحانه او خواهد بود.

رشد

ابـوالفـضـل العـبـاس ، از بالندگى شایسته اى برخوردار بود و کمتر انسانى از چنین امـکـان رشـدى بـرخـوردار مى گردد. حضرت در سایه پدرش ، (پرچمدار عدالت اجتماعى بـر روى زمـیـن ) رشـد کـرد و از عـلوم ، تقوا، گرایشهاى والا و عادات پاکیزه او بهره مند گـشـت ، تا آنکه در آینده نمونه کامل و تصویرى گویا از امام متقیان باشد. مادرش بانو فـاطـمـه نـیـز در تـربـیـت فـرزنـد اهـتـمـامـى شـایـسـتـه داشـت و بـذر هـمـه صـفـات کمال و فضایل و خدادوستى را در زمین بکر وجود فرزند کاشت ، که بر اثر آن ، حضرت عباس در تمام زندگى خود، طاعت خدا و جلب مرضات او را در سرلوحه کار خود قرار داد.
ابـوالفـضـل ، مـلازم بـرادرانـش ریـحـانـه و دو سـبـط گـرامـى رسول اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) حسن و حسین ( علیهما السّلام ) سروران جوانان بهشت بـود و از آنـان اصـول فـضـیـلت و بـنیادهاى آداب والا را فراگرفت . مخصوصاً هماره با بـرادرش سـیـدالشـهـداء بـود و در سـفـر و حـضر از او جدا نمى شد و از رفتار برادرش بشدت اثر گرفت و الگوهاى رفتارى او را در جان خود استوار ساخت و صفات نیک او را در خود متمثل کرد تا آنجا که جلوه اى کامل از برادر در خصوصیات و دیدگاههایش شد. امام نـیـز کـه مـحـبـت بـى شـائبـه و جـانـبـازى او را نـیـک دریـافـتـه بـود او را بـر هـمـه اهل بیت خود مقدم مى داشت و خالصانه به او محبت مى ورزید.
الگـوهـاى تـربـیـتـى والاى ابوالفضل العباس ، او را به سطح مصلحان بزرگ بشریت رساند، مصلحانى که با جانبازیهاى والا و تلاشهاى مستمر براى نجات بشریت از ذلّت و بندگى و احیاى آرمانهاى بلند انسانى ، مسیر تاریخ را عوض ‍ کردند.
ابـوالفـضـل از همان آغاز، آموخت که در راه اعلاى کلمه حق و برافراشتن پرچم اسلام ـ که خـواهـان آزاد کـردن اراده انسانى و ایجاد جامعه برینى است که عدالت ، محبت و فداکارى و ازخودگذشتگى بر آن حاکم باشد جان بازى کند. این اعتقادات بزرگ در جان عباس ریشه داشت و با هستى اش عجین شده بود تا آنجا که با تمام قوا در راه آنها پیکار کرد. طبیعى بود که چنین باشد؛ زیرا پدرش ‍ امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) و برادرانش ، حسن و حسین ( عـلیـهـمـا السـّلام ) نـهـال ارزشـهـا را در جـانـش ‍ غـرس کـرده بودند؛ بزرگوارانى که مشعل حرّیت و کرامت را در دست گرفتند و افقهاى روشنى براى ملتهاى روى زمین گشودند، تـا آزادى و کرامت خود را باور کنند و حق و عدالت و ارزشهاى والاى انسانى بر آنان حاکم باشد.

پی نوشت :

1- یـلاعـب اطـراف الا سـنـة عامر فراح له حظ الکتائب اجمع
2- یـا واهـب الخـیـر الجزیل من سعة نحن بنو ام البنین الاربعة
ونحن خیر عامر بن صعصعة المطعمون الجفنة المدعدعة
الضـاربـون الهـام وسـط الحـیـصـعة الیک جاوزنا بلاداً مسبعة
تـخـبـر عـن هـذا خـبـیـراً فـاسـمـعـه مـهـلاً ابـیـت اللعـن لاتاءکل معه
3- شـرّد بـرحـلک عـنـی حیث شئت ولا تکثر علىَّ ودع عنک الاباطیلاً
قـد قـیـل ذلک ان حـقـاً و ان کـذبـاً فـما اعتذارک فی شی ء اذا قیلاً
4- قـمـر بنى هاشم ، ص 11ـ13. محقق بزرگ شیخ عبدالواحد مظفر در کتاب خود ((بـطـل العـلقـمـی )) به تفصیل درباره این خاندان گرامى و باقیات صالحات آنان سخن رانده است .
5- تنقیح المقال ، ج 2، ص 128.
6- تنقیح المقال ، ج 2، ص 128.
7- دو زن کـه یـک شـوهـر داشـتـه بـاشـند هرکدام هووى دیگرى نامیده مى شود؛ فرهنگ عمید، ج 2 .
8- قمر بنى هاشم .
9- منتهى الارب .
10- عـبـسـت وجـوه القـوم خـوف المـوت والعباس فیهم ضاحک متبسّم
11- ابـا الفـضـل یـا مـن اسـّس الفضل والابا ابى الفضل الاّ ان تکون له ابا
12- در مـتـن ((فـرهـنـگ عـمـیـد)) آمـده اسـت کـه امـروزه مـعـادل ((سـرتـیـپ )) در فـارسـى اسـت ، لذا ((سـپـهـسـالار)) کـه در عـربـى معادل تقریبى ((لواء)) است ارجح به نظر رسید ـ م .
13- حـامـى الظـعینة این منه ربیعة ام این من علّیا ابیه مُکرم
14- در عـقـد الفـریـد، ج 3، ص 331 چنین آمده است : ((دُرَید بن الصمه )) همراه گروهى از دلاوران بنى جشم به قصد یورش به بنى کنانه وارد وادى اخرم که به آنان تـعـلّق داشـت ، شـدنـد. در کناره وادى مردى را با همسرش دیدند، پس ((درید)) به یکى از یـارانـش دستور داد که برود و آن زن را بیاورد. سوار، خود را به آن مرد رساند و گفت : ((زن را واگذار و جانت را نجات ده )). آن مرد افسار شتر را رها کرد و به زن گفت :
سیرى على رسلک سیر الا من
سیر دراج ذات جاش طامن
ان التاءنى دون قرنى شائنى
ابلى بلائى فاخبرى وعاینى
((بـا ایـمـنـى و اطـمـیـنـان خـاطـر و دلى اسـتـوار راه خـودت را ادامـه بـده و دل مـشـغـول مـبـاش . کـوتـاه آمـدن در بـرابـر حریفم ننگ آور است ، از این آزمون سرافراز بیرون خواهم آمد، پس ‍ خبر بگیر و بنگر)). سپس به سوار حمله کرد و او را از پا درآورد و اسـبـش را بـه زن داد. ((درید)) دیگرى را فرستاد تا ببیند چرا سوار اوّلى نیامد و همین کـه بـدانـجـا رسـیـد و صـحنه را مشاهده کرد، آن مرد را صدا زد، او نیز افسار مرکب زن را واگذاشت و به سویش ‍ بازگشت در حالى که ابیات زیر را مى خواند:
خل سبیل الحرة المنیعة
انک لاق دونها ربیعة
فی کفه خطیة منیعة
اولا فخذها طعنة سریعة
والطعن منى فى الورى شریعة
ماذا ترى من شیئم عابس
اءما ترى الفارس بعد الفارس
ارداهما عامل رمح یابس
((راه زن آزاد و پاکدامن را بازبگذار که قبل از دستیابى بر او، با ربیعه طرف هستى که در دسـتـش نـیـزه اى بـازدارنـده اسـت . نـخـست ضربتى سریع بگیر که ضربتهاى من در پیکرها فرورونده است ))، بر او حمله کرد و او را نیز از پادرآورد.
چندى که گذشت ، درید سومین شخص را براى خبرگیرى از سرنوشت آن دو تن فرستاد. سـوار هـمـیـن کـه به صحنه نبرد رسید، دو یار از پا افتاده خود را دید و آن مرد را مشاهده کـرد کـه نـیـزه خـود را بـه دنبال مى کشد. شوهر زن که سوار را دیده بود، به همسرش ‍ گفت : ((راه خانه ها را پیش بگیر))، سپس متوجه سوار شد و گفت :
((از شـیـرى خـشـمـگـین چه انتظارى دارى ؟! آیا سوار را پس از سوار دیگر نمى بینى که نـیـزه اى خـشـک آنـان را از پا انداخت ؟)) و بر او حمله برد و او را از پا درآورد و نیزه اش ‍ شـکست . درید در اندیشه یارانش فرو رفت و پنداشت آن سه تن ، مرد را کشته و همسرش ‍ را بـا خـود بـرده انـد. پـس به دنبال آنان راه افتاد و به جایى رسید که آنان کشته شده بودند. خود را به ربیعه که در حال نزدیک شدن به قبیله اش بود رساند و به او گفت : ((شـخـصى مانند تو نباید کشته شود و با تو نیزه اى نمى بینم . سواران خشمگین هستند پس نیزه ام را بگیر تا من برگردم و یاران را از حمله به تو بازدارم )).
((دریـد)) خـود را بـه یـارانـش رسـانـد و گـفـت : ((صـاحـب زن بـه حمایت از او برخاست ، یارانتان را کشت و نیزه ام را گرفت . دیگر شما را بر او دسترسى نیست ))، آنان نیز راه خود پیش گرفتند. درید، در این باره ابیات زیر را سرود:
مـا ان رایـت ولاسـمـعـت بـمـثـله
حـامـى الظـعـیـنـة فـارسـا لم یقتل
اردى فـوارس لم یـکـونـوا تـهـزة
ثـم اسـتـمـر کـانـه لم یـفعل
فـتـهـلک تـبـدو اسـرة وجـهـه
مثل الحسام جلته کف الصیقل
یـزجـى طـعـیـنـة ویـسـحـب رمـحـه
مثل البغات خشین وقع الجندل
((چـون او، حـمـایـتـگرى ندیده و نشنیده ام اسوارى که چنین به حمایت همسر بپردازد و زنده بـمـانـد، دلاورانـى نـیـرومـنـد را مـى کـُشـد سـپـس راه خـود را دنـبـال مـى کـنـد گـویـى اتـّفـاقـى نـیـفـتـاده و چـهـره اش چـون شـمـشـیـر صـیـقل داده مى درخشد، رقبایش را چون پرندگانى خرد و بى مقدار که از جنگ هراس دارند با قدرت به خاک مى اندازد و نیزه اش را پس خود مى کشد)).
15- بـراى حـضـرت تـا شـانـزده لقـب بـرشـمـرده انـد (ر . ک : تـنـقـیـح المقال ، ج 2، ص 128).
16- مقاتل الطالبیین .
17- المنمق فی اخبار قریش ، ص 437:
اعـیـذه بـالواحـد مـن عـیـن کل حاسد
قائمهم والقاعد مسلمهم والجاحد
صادرهم والوارد مولدهم والوالد
18- قمر بنى هاشم ، ص 19.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/2 :: ساعت 10:3 صبح )
»» عباس علیه السلام، و زندگی به رنگ عاشورا

 



آنچه تاریخ از زندگی حضرت ابالفضل العباس علیه السلام برای ما روایت می کند، پرده هایی پراکنده است. پرده هایی که تقریبا در همه آنها، محوریت واقعه عاشورا دیده می شود. چه وقایعی که قبل از تولد این فرزانه عصر خویش اتفاق افتاده، چه وقایع دوران زندگی 34 ساله او و چه سخنانی که بعد از شهادت ایشان در فاجعه عاشورا از ائمه شیعیان علیهم السلام در رابطه با این یار باوفای امام حسین علیه السلام گفته شده است. آنچه انسان در مطالعه تاریخ با آن مواجه می شود، گوشه هایی از زندگی این شخصیت عظیم است که تماما رنگ و بوی عاشورا می دهد.

پرده هایی از زندگی یک اسطوره
پرده های پراکنده تاریخ از زندگانی حضرت عباس علیه السلام، به قدری کم است که انسان را دچار حیرت می کند. شاید کل واگویه های تاریخ را بتوان در جزوه ای چند صفحه ای جمع آوری کرد. اولین اثر تاریخی در این زمینه، مربوط به ازدواج امیرالمومنین علیه السلام با مادر حضرت عباس -فاطمه دختر حزام- و دوران خردسالی اوست. شهادت امام علی علیه السلام به عنوان صحنه ای دیگر از زندگانی عباس بن علی علیهماالسلام برای ما نقل شده است. واقعه عاشورا نیز پرده ایست که زندگانی کوتاه این جوانمرد را پایان می بخشد. علاوه بر این مطالب، سخنانی اندک از ائمه علیهم السلام در رابطه با عموی ایشان به ما رسیده است. البته ناگفته نماند که بسیاری از سخنان اهل بیت علیهم السلام در این رابطه از بین رفته و به ما نرسیده است. (1)

پرده اول: وصلت مادر ماه با حضرت آفتاب
اولین پرده ای که تاریخ در رابطه با زندگی عباس بن علی علیهماالسلام برای ما روایت می کند، مربوط به قبل از تولد ایشان است. فاطمه دختر حزام –که از قبیله بنی کلاب است- دختری است که عقیل برای برادرش امیرمومنان علیه السلام پیدا کرده است. عقیل -که به سفارش برادرش دنبال زنی می گردد تا از او صاحب فرزندانی سلحشور شود که یاور امام حسین علیه السلام در کربلا باشند (2) - فاطمه را این گونه معرفی می کند: «او زنی است که در عرب، شجاع تر و رزم آورتر از پدران او نیست». (3) و این گونه می شود که امام علی علیه السلام با فاطمه (ام البنین)، وصلت می نماید. همان گونه که از سفارش امیرالمومنین علیه السلام به برادرش پیداست، ایشان از ابتدای امر در تدارک یارانی برای فرزندش امام حسین علیه السلام بوده است، و این گونه زندگی عباس علیه السلام از پیش از تولدش با عاشورا پیوند خورده است.
حضرت حسین بن علی علیهماالسلام که امام معصوم و فرزند زهرا سلام الله علیهاست، برادرش را به گونه ای خطاب می کند که جایگاه او را در نزد خود به خوبی به نمایش می گذارد. ایشان برادر را این گونه خطاب می کند:
«بنفسی انت...» جانم به فدایت!


پرده دوم: ولادت ماه و نشانه ای از آینده درخشان
دومین پرده ای که تاریخ، ما را به تماشای آن دعوت می کند، صحنه های ولادت این دلیرمرد است. در چهارم شعبان سال 26 هجری این ازدواج به ثمر نشسته و اولین فرزند امّ البنین دیده به جهان گشود.(4) امام علی علیه السلام، او را «عباس» نامید و طبق سنت رسول الله صلی الله علیه و آله در گوش او اذان و اقامه گفت. از همین دوران خردسالی، تاریخ روزی را روایت می کند که امّ البنین شگفت زده شاهد اشک های امام علی علیه السلام است، در حالی که بازوان فرزند خردسالش را می بوسد. هنگامی که از راز این رفتار می پرسد، حضرت به او این گونه پاسخ می دهد: «این دستان در راه یاری برادرش از تن جدا خواهد شد.» در این پرده نیز صحنه ای دیگر از گره خوردن زندگانی ابوالفضل علیه السلام با واقعه عاشورا دیده می شود که پدرش از همان دوران این جایگاه را تببین می کند.

پرده سوم: پیوند ناگسستنی ماه با خورشید فروزان عاشورا
واقعه تلخ و دردآور شهادت اولین امام شیعیان، پرده ای دیگر از تاریخ است که زندگانی سقای کربلا را به تصویر کشده. امام مظلوم شیعیان در آخرین لحظات زندگانی خود توصیه هایی به فرزندان می کند. در این میان توصیه او به فرزندش عباس علیه السلام این چنین است: «فرزندم! به زودی در روز عاشورا چشمانم به وسیله تو روشن می گردد. پسرم! هرگاه روز عاشورا فرارسید و بر شریعه فرات وارد شدی، مبادا آب بنوشی در حالی که برادرت حسین تشنه است». (5) این وصیت، آخرین اقدام پدر، برای ایجاد پیوندی ناگسستنی بین فرزندش عباس علیه السلام و واقعه عاشورا است. و عباس بن علی علیهماالسلام توانست به خوبی از پس این وصیت پدر برآید و چشمان او را روشن گرداند.

پرده چهارم: اعجاز ماه
آخرین پرده های زندگانی سقای دشت کربلا، به گونه ای رقم می خورد که در تاریخ ماندگار می شود. سرانجام عباس علیه السلام به وعدگاه خود می رسد. صحرایی که قراراست در آن، جان خود را در حمایت از برادر و امامش حسین بن علی علیهماالسلام فدا نماید. وقایعی که عباس علیه السلام در این بیابان تفدیده ایجاد کرده است، از حد تصور بشر خارج بوده و اعجازگونه می نماید. از جمله عجایب این واقعه کلامی از امام حسین علیه السلام است که تاریخ برای ما به یادگار آورده است.
قبل از روز عاشورا، هنگامی که لشکریان عمر سعد به قصد حمله به خیام امام حسین علیه السلام حرکت می کنند، حضرت؛ برادرش عباس علیه السلام را برای مذاکره پیش آنان می فرستد. حضرت حسین بن علی علیهماالسلام که امام معصوم و فرزند زهرا سلام الله علیهاست، برادرش را به گونه ای خطاب می کند که جایگاه او را در نزد خود به خوبی به نمایش می گذارد. ایشان برادر را این گونه خطاب می کند: «بنفسی انت...» (6) جانم به فدایت!

در وصف حضرت ماه
سخنانی که از ائمه معصومین علیهم السلام نیز در رابطه با عموی بزرگوارشان به ما رسیده است، همه با محوریت واقعه عاشوراست. امام سجاد علیه السلام که خود شاهد صحنه های کربلا بوده، در دیداری که با فرزند عموی خویش دارد، عموی خود را این گونه توصیف می کند: «خدا رحمت کند عباس را، که فداکاری کرد و خود را فدای حسین نمود تا دستانش قطع شد و ...». (7)
همان گونه که از سفارش امیرالمومنین علیه السلام به برادرش پیداست، ایشان از ابتدای امر در تدارک یارانی برای فرزندش امام حسین علیه السلام بوده است، و این گونه زندگی عباس علیه السلام از پیش از تولدش با عاشورا پیوند خورده است
همچنین امام صادق علیه السلام در کلامی چنین می فرماید: «عمویمان عباس بصیرتی نافذ و ایمانی مستحکم داشت. همراه حسین جنگید و به مصیبتی سخت گرفتار شد تا به شهادت رسید». (8)
علاوه بر این موارد، زیارتنامه حضرت اباالفضل العباس علیه السلام -که یادگار امام صادق علیه السلام برای ماست- مملو از عباراتی است که اشاره به فداکاری این برادر وفادار و سقای کربلا در حق امام خود حسین بن علی علیهماالسلام داشته است.

زندگی برای عاشورا
این چنین است که زندگانی عباس بن علی علیهماالسلام از مقدمات آغاز زندگی تا بعد از شهادت، سراسر با واقعه عاشورا گره خورده است. آنجایی که امام علی علیه السلام برادر خود را مامور یافتن همسری می کند تا از او صاحب فرزندانی دلیر گردد تا فرزندش حسین علیه السلام را یاری کنند، اولین نقطه ایست که بین این دو برادر پیوندی ایجاد می شود. بعد از آن ماجرای بوسیدن دستان و بازوان باب الحوائج توسط پدرش و پاسخی که او در برابر تعجب امّ البنین می دهد. سپس واقعه دردناک شهادت این پدر و وصیتش در آخرین لحظه های زندگی خود به فرزندش عباس علیه السلام، و در نهایت واقعه عاشورا و آن نقش آفرینی اعجازگونه در آن روز با شکوه و پر حماسه و بعد از شهادتش نیز سخنان ائمه شیعه علیهم السلام در رابطه با این سقای بی دست دشت کربلا، همه و همه بیانگر این مطلب است که زندگانی عباس بن علی بن ابیطالب علیهماالسلام، پیوندی دائمی با واقعه عاشورا داشته است.

پی نوشت:
1) همان گونه که شیخ صدوق در کتاب خصال خود جلد 1 صفحه 68 می گوید: روایات فضیلت عباس را در کتاب «مقتل الحسین بن علی» جمع آوری کرده ام. اما متاسفانه این کتاب به ما نرسیده است.
2) مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال،3 جلد(رحلی)، جلد2، صفحه 128.
3) امین، سید محسن،اعیان الشیعه، 11جلد، چاپ دار التعارف بیروت، جلد7، صفحه429
4) همان.
5) محدثی، جواد، عباس بن علی، چاپ بوستان کتاب، صفحه16 (به نقل از معالی السبطین، صفحه277).
6) طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، 5جلد، دار الکتب العلمیه بیروت، چاپ: اول،1407قمری، جلد3، صفحه 314.
7) ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی (للصدوق)، 1جلد، کتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376ش، صفحه463.
8) اعیان الشیعه، جلد7، صفحه430.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/2 :: ساعت 9:47 صبح )
»» نگاهى به مقام امام حسین(ع)

 

 

 

تعبیر امام عصر (عج) از امام حسین (ع) به مولاى ما

 

وجود مبارک امام زمان (عج)، در نامه‏اى به قاسم بن علاء همدانى که اهل یمن بود و وکیلِ وجود مبارک امام عسگرى (ع) در امور دین و دنیاى مردم، مى‏نویسد: قاسم بن علاء! پنجشنبه روز سوم شعبان روز، ولادت مولاى ما، حضرت حسین بن على (ع) است. «1» این که امام زمان (عج) مى‏فرماید: (مولاى ما) و نمى‏فرماید: (مولاى من)، آیا منظور از (مولاى ما)، همه اهل‏بیت: از امام سجاد (ع) به بعد و همه شیعیان هستند؟ این قابل تحقیق است؛ چون امام (ع) جمع را در این نامه در نظر داشته است، عبارت: (مولاى ما) به کار مى‏برند تا خودشان را هم در این نامه جزو جمع به حساب آورند. آن وقت باید سراغ عنوان این جمعى رفت که وجود مبارک حضرت اباعبدالله حسین (ع) مولاى آن‏هاست. در برابر کلم (مولا) در قرآن، روایات و فقه، کلم (عبد) آمده است. در دعاى کمیل، چند بار امیرمؤمنان خطاب به پروردگار دارد، (الهى‏)، (سیدى‏) و (مولاى‏). آن کسى که در برابر مولا است، عبد مى‏باشد. البته، مقام عبودیت در برابر مولویت حق، مسأل ویژه‏اى است. در آن‏جا، (مولا)، خالق عبد، رازق عبد، و ربّ عبد است. دنیا و آخرت عبد، در اختیار مولاى آن عبد است، ولى مسأله مولا و عبد در غیر خدا، معنایش این است که سرمایه‏دارى آمده و افرادى را با هزینه کردن و سرمایه دادن، خریده است و آن‏ها در خدمت او هستند؛ آن‏ها براى او کار کرده و زحمت مى‏کشند، و مولا هم در مقابل زحماتشان، به آنان نظر، توجّه و لطف دارد و زمانى هم مى‏رسد که مولا براى خدا رو به عبدش کرده و مى‏گوید: (أنتَ حُرٌ لِوَجْهِ اللهِ.): من به خاطر خدا، تو را از آن زحمت، از آن رنج، از آن مرارتى که براى من مى‏کشى، آزاد کردم و اکنون تو آزادى، پس راحت باش!

آیا وجود مبارک امام عصر (عج) مى‏خواهد بگوید: حسین بن على (ع) بعد از این که به دنیا آمده، با آن هزینه‏اى که کرده، هم ما را از دست کفر، ظلم، بدبختى، تیرگى و تاریکى خریده است و ما عبدِ او شدیم، و باید منتظر بمانیم تا خدمات ما مورد قبول او قرار بگیرد و در روز قیامت ایشان به پروردگار بگوید من مى‏خواهم هر کس را که در مدار عبد بودنِ مولویت من قرار گرفته، آزاد کنم تا مصائب قیامت، مشکلات قیامت، دوزخ قیامت، متوجّه او نشود؛ چون پروردگار عالم هم بنا دارد خواست اباعبدالله (ع) را مطلقاً رد نکند.

 

مردود نشدن دعاى امام حسین (ع) به صورت مطلق‏

 

البته، خداوند متعال این وعده مردود نشدن دعا را به صورت مطلقب براى هیچ پیغمبر و امامى ضمانت نکرده است. در متن قرآن، در سور مبارکه توبه است. البته، داستانى اتفاق افتاد که این آى شریفه نازل شد. داستانش هم این‏طور که شیعه و سنى نوشته‏اند، این بود که جوانى که به عنوان شأن نزول این آیه است، جوانى پاک، مؤمن و متدین بود که در جنگ احد شهید شد، و شهادت او هم مربوط به صبح عروسى‏اش بود. او پیش از شهادتش خدمت رسول خدا (ص) آمد، و به پیغمبر عظیم‏الشأن اسلام (ص) که به خاطر ایمان این جوان و ارزشش، خیلى به این جوان علاقه داشت، عرض کرد: پدرم از دنیا رفته و من هم مى دانم که شما نظرى به این پدر من نداشتید؛ چون پدرم باطن خبیث، آلوده و زشتى داشت. شما اگر بر جنازه او حاضر نشوید و نماز نخوانید، من مى‏ترسم خانواد ما انگشت‏نما شوند، و این مسأله هم براى من سنگین و سخت است.

حضرت فرمود: بروید جنازه‏اش را بیاورید تا من بر او نماز بخوانم. آن جنازه را تشییع کردند و به کنار مسجد آورند. رسول خدا (ص) بیرون آمد و بر آن نماز خواند. دیگر ما نمازى بالاتر از نماز رسول خدا (ص) که نداریم؟ کمیّت نماز ما با رسول خدا (ص) یکى است. ما در نماز میّت پنج تکبیر مى‏گوییم، و رسول خدا (ص) هم پنج تکبیر مى‏گفت؛ همان‏طور که رسول خدا (ص) صبح دو رکعت نماز مى‏خواند، ما هم این نماز را دو رکعت مى‏خوانیم و هر چیزى که رسول خدا (ص) در این دو رکعت نماز صبح مى‏خواند، ما هم مى‏خوانیم؛ کمیّت نمازهاى ما با نمازهاى رسول خدا (ص) مساوى است. دیگر ما نمازى بالاتر از نماز رسول خدا (ص) که نداریم؟ فرق بین نمازهاى ما و پیغمبر عظیم‏الشأن اسلام (ص)، در کیفیت است؛ یعنى دو رکعت نماز صبح او را پروردگار عالم در یک کفه بگذارد، و کلّ نمازهاى جن و انس را در یک کفه‏ دیگر بگذارد، کفه نماز ایشان سنگین‏ترخواهد بود، به خاطر باطن نمازش که براى ما هم روشن نیست.

بعد از تکبیر چهارم، ضرورتاً و به صورت واجب، نمازگزار میّت باید بگوید: (اللّهُمّ اغْفِرْ لِهَذَا الْمَیِّتِ.) این دعا درحالى که دعاکننده هم پیغمبر (ص) است و در نتیجه، کیفیت دعا هم بى‏نظیر مى‏باشد، به محض این که پیغمبر (ص) تکبیر پنجم را گفت و نماز تمام شد، جبرئیل (ع) با این آیه نازل شد: (اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ‏) «2»: حبیب من! چه تو به جانب من دست به دعا بردارى و از من بخواهى این قبیل مرده‏ها را بیامرزم، و چه چنین درخواستى را از من نکنى، خواستنت یا نخواستنت براى من مساوى است، من تا به ابد چنین افرادى را نمى‏آمرزم؛ یعنى این دعاى تو در مورد چنین افرادى مردود است. «3» امّا نسبت به حضرت سیدالشهداء (ع)، اراد حق این است که هرگز دعاى او را رد نکند. این یک امتیاز و یک ویژگى حضرت سیدالشهداء (ع) است. البته، حضرت سیدالشهداء (ع) مورد دعا را مى‏داند، اما اگر اتفاقاً در موردى که به نظر مى‏آید قابل اجابت نیست و ایشان وارد دعا بشوند، اجابت قطعى مى‏شود. آن وقت مقام روحى، محبت، عشق، نرمى و کرامتشان تا جایى است که مرحوم ملا آقاى دربندى 1 که از مراجع شیعه بود و در زمان حیاتش، سالى شش ماه در تهران به سر مى‏برد و شش ماه هم در کربلا، در زمانى که در کربلا به سر مى‏برد، بعد از نماز صبح تا اذان ظهر به حرم آمده و فقط گریه مى‏کرد در حالى که هیچ کتاب دعایى را هم با خودش نمى‏بُرد. بعد از خواندن نماز ظهر و عصر ناهار مى‏خورد و کمى استراحت، و بعد دوباره به حرم کنار ضریح مى‏رفت و تا اذان مغرب گریه مى‏کرد و این گریه بند هم نمى‏آمد.

در این شش ماه هم فقط یک درخواست از اباعبدالله (ع) داشت و شش ماه براى اجابتش گریه مى‏کرد و درخواستش هم این بود: حسین جان! براى دل‏خوشى ما، به حقّ مادرت زهرا، از تو مى‏خواهم در قیامت از شمر نگذرى؛ چون آن چیزى که من درباره تو مى‏دانم این است که تو در عفو نمودن، چه کسى هستى؟ ترسم این است که همین که در قیامت وارد بشوى، بگویى، خدایا! از قاتل من بگذر.

امروز سوم شعبان که روز ولادت مولاى ما اباعبدالله حسین (ع) است درباره معناى کلمه مولا بحث مى‏کنیم که مولا یعنى چى؟ و این که عبد یعنى چه؟ و این که روز آزادى عبد با اشاره مولا یعنى چه؟ این را باید از متخصّصان خیلى متخصّص پرسید. سواد من در حدّ طلبگى معمولى است و بیش‏تر از آن را نمى‏دانم و اصلًا نمى‏فهمم.

 

هیچ قلم و مُرکَّبى برتر از خون حسین (ع) نیست‏

 

مطلب دیگرى که در این روز فرخنده باید بگویم، این است که رسول خدا (ص) مى‏فرماید، هیچ کار نیکى در تمام عالم وجود، بالاتر از شهادت در راه خدا نیست، هیچ کار نیکى. «4» در روایت دیگرى که هم اهل‏سنت و هم شیعه آن را از رسول‏خدا (ص) نقل کرده‏اند، حضرت چنین فرمود: مُرکَّبى که عالمان دین براى رساندن دین به مردم به کار مى‏گیرند و با آن کتابى، تفسیرى، فقهى مى‏نویسند، قیمتش از خون شهدا بیش‏تر است. «5» اما حالا باید دید قیمت این مُرکَّب، بیش‏تر از خون کدام شهدا است؟ چون در عالم خونى است که خون ویژه مى‏باشد و میلیاردها قلم و دریاها مَرکَّب، نمى‏توانند با این خون ویژه نسبت برقرار کنند.

 

سلام امام عصر بر خون حسین (ع)، به عنوان خون زنده‏

 

خون امام حسین (ع)، خونى ویژه است. امام زمان (عج) از این خون تعبیر به خون زنده‏ «6» کرده و مى‏فرمایند: من به این خون زنده، سلام مى‏کنم. «7» ما تا حالا نشنیده بودیم. خون زنده خونى پاک است تا وقتى که پنهان است. به محض این که از پنهانى در آمد، نجس مى‏شود و نماز با آن باطل است؛ طواف با آن باطل است؛ شاید حکمت آن این باشد که خون در پنهان، داراى گلبول‏هاى قرمز و سفید متحرّک است. وقتى خون بیرون مى‏آید، گلبول‏ها از حرکت مى‏افتند و فوراً زمینه ظهور میکروب پیش آمده و آن خون نجس مى‏شود.

امّا امام زمان (عج) مى‏گوید: سلام بر این خون‏هاى زنده، نه خون‏هاى آدم‏هاى زنده. خود خون را مى‏گوید، خون زنده. سلام بر این خون‏هاى زنده؛ این خونى که در کربلا ریخته شده و صاحبش اعلم علماى اولین و آخرین بود.

یعنى این جا نباید پاى مُرکَّب و قلم فقها، مفسرین و حکماى الهى را به میان کشید. علم کل در کنار علم اباعبدالله (ع)، جهل است. این جا بحث علم عالمان و مرکب و دواتشان قابل طرح نیست. خود این خون، مُرکَّبى شد براى نوشتن همه حقایق تا به قیامت. خود این خون، کتابى است به پهناى آفرینش.

امروز که حضرت امام حسین (ع) به دنیا آمد، جبرئیل (ع) نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله! خدا مى‏فرماید: این فرزندى که به تو دادم، خزان علم من است، نه خزان علم گذشتگان و آیندگان. یک وقت انسان به حوزه مى‏رود تا استادى را انتخاب کند، و سپس سى سال پاى درس آن استاد مى‏نشیند و این گونه علم آن‏ها را به خودش منتقل مى‏نماید. این جا پروردگار مى‏گوید، این مولود همین الان که به دنیا آمده، نه در آینده، خزان علم من است.

بنابراین، آن حضرت (ع)، شهید عالم است؛ شهید با معرفت است؛ شهید بصیر است، و علم و دانایى او و خبیرى و بصیرتش، از الله است، نه از معلمان بشرى.

در این جا پروند این روایت هم بسته شد و معلوم شد این که پیغمبر (ص) مى‏گوید، مُرکَّب علما از خون شهدا افضل است، منظور خون کدام شهید است.

تجلیل ویژه پیامبر (ص) ازامام حسین (ع): حسین از من است و من از او

 

برادران و خواهرانم! مطلب دیگرى که شایسته است در این روز فرخنده بگویم، مطلبى است که خواندن پروند آن و فهمش براى شما، نیاز به این دارد که انسان قاعد بسیار بسیار علمى و قابل بحث اتحاد عاقل، عقل و معقول را هضم کرده باشد. این بحث بحثى است که بیش از سه هزار سال است که‏ مورد توجّه حکماى الهى مى‏باشد. نتیج این بحث چنین است که: وجود انسان‏ها در حرکات عقلى که براى خدا دارند، با عاقل، با عقل و با معقول؛ یعنى آنچه از معرفت و معلومات که عقل آن را گرفته، متحد مى‏شود.

این روایتى که مى‏خواهم بخوانم، با این پرونده و با این قاعده قابل حل است که البته، توضیح این قاعده، از دست من بر نمى‏آید، بلکه آن مقدارى را هم که بلد هستم و خوانده‏ام، اگر بخواهم بیان کنم، تنها خودم و شما را فقط خسته مى‏کنم.

این روایت را که از رسول گرامى (ص) نقل شده، در کتب سنى دیده‏ام و شیعه هم آن را نقل کرده است. دربار احدى هم چنین متنى از ایشان نیامده است، جز این که آن حضرت (ص) به امیرمؤمنان (ع) گفت: (لَحْمُکَ لَحْمِى، دَمُکَ دَمِى، حَرْبُکَ حَرْبِى، سِلْمُکَ سِلْمِى). «8» امّا شگفت‏آورتر سخنى است که رسول گرامى (ع) دربار اباعبدالله (ع) فرمودند: (حُسَیْنٌ مِنِّى وَ انَا مِنْ حُسَیْنٍ.) «9» این‏ (مِنِّى) داراى بحث خیلى سنگینى است. یک رباعى مى‏خوانم تا شاید فهم این روایت را آسان کند:

داند آن عقلى که او دل روشنى است‏

در میان لیلى و من فرق نیست‏

من کیم لیلى و لیلى کیست من‏

ما یکى روحیم اندر دو بدن‏ «10»

یک خط این رباعى را من به نقل از پیامبر (ص) مى‏گویم: (حُسَیْنٌ مِنِّى وَ انَا مِنْ حُسَیْنٍ.) «11» حالا باید رفت سراغ پیامبر (ص) و ببینیم پیغمبر کیست؟ بزرگان دین با دلیل و با برهان، نه با پند و اندرز، ثابت کردند که وجود مبارک رسول خدا (ص) در این عالم، مقام جمع‏الجمعى است؛ىعنى آنچه خدا در بیرون عالم و در باطن عالم دارد، همه را در او خلاصه کرده است؛ یعنى اگر بگوییم پیغمبر هم فرشتگان است، خواهم گفت، او چنین است. اگر بگوییم پیغمبر هم انسان‏هاست، خواهم گفت، چنین است؛ اگر بگوییم پیغمبر هم زندگان با ارزش عالم است، خواهم گفت، چنین است؛ اگر بگوییم پیغمبر هم ارزش‏هاست، خواهم گفت، چنین است، و اگر چنین نبود، محال بود این آیه نازل بشود: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ‏. «12» این آیه دنبال‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏، «13» است. خدا مى‏گوید: من ربّ جهانیان هستم، همین خدا مى‏گوید: پیغمبر، رحمت براى جهانیان است؛ یعنى این قدر به او بخشیده‏ام که اگر کلّ موجودات از سفره‏اش بخورند، سیرشان مى‏کند و از او کم هم نمى‏شود. آن وقت، پیغمبر مى‏گوید، حسین (ع) نیز این گونه هست.

 

عوض‏هاى شهادت حسین (ع) در دنیا

 

مطلب دیگرى که شایسته است در این روز بگویم، این است که شهادت چنین انسانى، و این که بیاید جانش را براى خدا بدهد، آن هم در زمانى که براى هیچ پیغمبر و امامى چنین ماجرایى پیش نیامده است، حتى براى امیرمؤمنان (ع) زمانى که حسین (ع) جانش را براى خدا داد، زمانى بود که اگر او جانش را هزینه نمى‏کرد، چراغ نبوت هم انبیاء، چراغ توحید و چراغ ارزش‏ها براى ابد خاموش مى‏شد. او از طریق شهادت، حلق اتصال بین توحید، نبوت، ارزش‏ها و انسان‏هاست. نمى‏دانم قیمت این شهادت را گرفته‏اید. شهادت این شهید ویژه است، او خران علم‏الله است و عبارت‏ (حُسَیْنٌ مِنِّى)، از سوى پیامبر (ص) درباره‏اش گفته شده است. خون، خون زنده است. او در زمانى شهید شده که اگر شهادتش نبود، چراغ نبوت و ارزش‏ها، براى ابد خاموش مى‏شد.

حالا اگر در این دنیا بخواهند عوض این شهادت را به او بدهند، فکر مى‏کنید چه باید بدهند. مى‏گویند در مثل مناقشه نیست. چاره‏اى نیست جز مثل زدن. بَر مکان اصلى شهر، زمینى هزار مترى است که قیمتش از هم زمین‏هاى شهر بیش‏تر است. شهردارى صاحب زمین را دعوت مى‏کند و مى‏گوید، به مقدّسات سوگند، نمى‏خواهیم ظلم کنیم، و نمى‏خواهیم حقى را از بین ببریم، حالا ما این زمین را به نفع مردم شهر لازم داریم. مى‏دانیم قیمت آن هم مترى دو میلیون تومان است، ما واقعاً برابر ارزش این زمین معوّض مى‏دهیم و کم هم نمى‏گذاریم. الآن هم پولش را مى‏دهیم و به صورت نقد. حالا این مُعوّض را پول بدهیم یا نه، پنج هزار متر زمین را در بهترین نقطه شهر بدهیم که جبران این هزار متر را بکند؟ انتخاب با شما است.

من تا حالا در روایات و آیات، کلم مُعوّض و عوض را در چنین مسأل ویژه‏اى ندیدم. فقط دربار اباعبدالله حسین (ع) است که امام زمان (عج) مى‏فرماید: (الْمُعَوَّضُ مِنْ قَتْلّهِ) «14» مُعوّض نه نسبت به خود اباعبدالله (ع)، مُعوّض نه نسبت به نمازهایش و روزه‏هایش، نه نسبت به این که فرزندى مثل زین‏العابدین و على‏اکبر 8 را تربیت کرده است، نه چنین نیست. این مُعوّض، فقط قیمت خونش در دنیا است و به قیمت آخرت آن کارى ندارند: (الْمُعَوَّضُ مِنْ قَتْلِهِ انَّ الأَئِمَهَ مِنْ نَسْلِهِ وَ الشَّفَاءُ فِى تُرْبَتِهِ وَ الْفَوْزُ مَعَهُ). «15»

وقتى که اباعبدالله (ع) خونش را هزینه کرد، عجیب است که امام صادق (ع) مى‏فرماید در کربلا حضرت امام حسین (ع)، خونش را، نه به خدا صدقه داد؛ نه آن را انفاق کرد؛ نه آن را عطا کرد و نه با آن معامله کرد؛ بلکه ایشان درباره این خون مى‏گوید: (بَذَلَ مُهَجَتَهُ فِیکَ) «16»: این خون را به‏ رایگان به تو داد و گفت من در مقابل این خون، هیچ نظرى جز رضایت تو ندارم.

امام زمان (عج) مى‏گوید، وقتى خدا این خون را گرفت، گفت: من قیمتى‏ترین شى‏ء را از حسین بن على 8 گرفتم؛ براى همین عدالتم اقتضا مى‏کند، معوّضش را به او بدهم. امام زمان (عج) مى‏گوید، هر یک از ما نُه امام بعد از حسین (ع)، از امام زین‏العابدین (ع)، با وزنى که دارد، امام باقر (ع)، با وزنى که دارد، امام صادق (ع)، موسى بن جعفر (ع)، حضرت رضا (ع)، حضرت جواد (ع)، امام هادى (ع)، امام عسکرى (ع) و من، یک بیست و هفتم مُعوّض خونش هستیم. من فکر نمى‏کنم آسمان‏ها و زمین طاقت حلّ این مسأله را اصلا داشته باشند. حل آن براى ما خیلى مشکل است، این مسأله از قبیل این سخن حق تعالى هست: (لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ‏). «17» ما نُه تن با هر مقامى‏ که داریم، در مجموع، تنها یک سوم عوض آن خونیم.

من از سنگینى این مسایل، واقعاً قلبم در فشار قرار گرفته است. نمى‏دانیم امام حسین (ع) کیست؟ واقعاً نمى‏دانیم. پس خدایا! به ما محبت کن و او را به ما بشناسان؛ ما نسبت به ایشان جاهلیم و نمى‏دانیم او کیست.

و امّا مُعوّض دوم که یک سوم دیگر مُعوّض خون امام حسین (ع) مى‏باشد، این است که شخص پروردگار خوردن هر خاکى را از زمان آدم تا قیامت، و به طور کلى، خوردن همه خاک‏ها را حرام کرده است؛ چنان چه اگر خداى ناکرده، زلزله پیش بیاید و قبر پیغمبر (ع) خراب بشود و دوباره بخواهند لَحَد ایشان را بچینند، اگر بگویند: مقدارى خاک زیر صورت ایشان را یا خاک زیر صورت زهرا (س) را برداریم و به مریضمان بدهیم، حرام است، امّا اراد خدا به این تعلّق گرفت که یکى از داروهاى این عالم هستى را، نه خاک زیر صورتش را، چون صورتش آن‏جا نیست، و نه‏

خاک زیر گلوى برید او را، بلکه خاک قبرش را قرار دهد. «18» امام زمان (عج) مى‏گوید، این هم یک سوم عوض که خدا از حرمت حرامش دست برداشت و گفت، خاک حسینم، حلال است، آن هم براى آن جایى که هیچ کلیدى نتوانست مشکل را حل کند. آن کلیدى را که مشکل غیر قابل حل را حل مى‏کند، خاک حسین من است.

قافله غافل به گذرگاه عشق‏

آمد و پرسید همى شاه عشق‏

گفت چه نام است بر این سرزمین‏

از چه در این جاست دل اندوهگین‏

گفت یکى نام بود ارض طف‏

طوفگه عرش برین از شرف‏

گفت یکى نام بود نینوا

زان دل عشاق چو نى در نوا

گفت یکى کرب و بلا زد فغان‏

شه که قف اى قافله عاشقان‏

بار گشایید که منزل رسید

کشتى عشاق به ساحل رسید

بار گشایید شهیدان عشق‏

کعبه همین جاست در ایمان عشق‏

جلو باغ ارم از کربلاست‏

رونق دیر و حرم، از کربلاست‏

هر که زده جام- جام بلا

بار گشاید به صفّ کربلا

کرب و بلا درس وفا مى‏دهد

تربت عشق است و شفا مى‏دهد

امّا یک سوم دیگر عوض این است: (وَ الْفَوْزُ مَعَهُ‏.) «19» امام زمان (عج) مى‏گوید، هر کس در دنیا وآخرت، باطنش، ظاهرش و عملش بوى‏ حسین (ع) را بدهد، به طور یقین، اهل نجات است و شکى در آن وجود ندارد: (وَ الْفَوْزُ مَعَهُ.) خدا نگاه و سخن دیگرى به اباعبدالله (ع) دارد.

 

غبار زائر حسین (ع)، نجات‏بخش است‏

 

علام امینى 1 در جلد ششم الغدیر نقل مى‏کند پدر و مادرى ناصبى، دشمن اهل‏بیت:، در بحرین زندگى مى‏کردند که بچه‏دار نمى‏شدند. آن‏ها پنج یا ده سال بود که ازدواج کرده بودند. یک شب آن زن و شوهر براى خدا نذر کردند که اگر خداوند متعال فرزندى به آن‏ها بدهد، هجده و نوزده سالش که شد، او را غرق اسلحه کنند تا در راه کربلا برود و به غارت اموال زوّار حسین و کشتن زائرانش بپردازد. خدا هم این نذر را قبول کرد. آن‏ها بچه‏دار شدند. آن پسر، هجده و نوزده سالش که شد، پدر و مادرش او را صدا کردند و به او گفتند، ما چنین نذرى کردیم. او هم که خودش ناصبى شده بود، قبول کرد. او را مسلح کردند و نشانى راه کربلا را به او دادند. او به راه کربلا رفت و براى انجام‏ مقصودش درگودالى پنهان شد. گاهى از آن گودال سر مى‏کشید تا ببیند آیا جمع زوّارى به کربلا مى‏روند تا او از آن گودال بیرون بجهد و پس از کشتنشان، اموالشان را ببرد. چون روز اول بود، کمى که منتظر ماند، خسته شد و درون همان گودال به خواب سنگینى رفت. در خواب دید که قیامت هست و افرادى آمدند و مچ او را گرفتند و گفتند، به دادگاه بیا، هم قاتلى و هم دزدى. در قیامت راه فرارى هم براى کسى نیست. وقتى او را داخل آن دادگاه مى‏کنند، مى‏گویند، این فرد محاکمه ندارد؛ پرونده‏اش را باز نکنید و او را خجالت ندهید. او هنوز کسى را نکشته است، هر چند نیت آن را داشته، و مالى را هم نبرده، هر چند نیت آن را داشته است. او اهل نجات است؛ چون عده‏اى از زائران حسین (ع) هنگامى که او خواب بود، آمدند و رد شدند و گرد و غبارشان، بر روى لباس‏هاى این فرد ریخته و او اکنون بوى حسین (ع) را مى‏دهد. او نباید به جهنم برود. که ناگهان بیدار مى‏شود و اسلحه‏اش را دور مى‏اندازد و

شمشیر و خنجرش را پرت مى‏کند و با پاى پیاده به طرف کربلا مى‏دود و به زیارت حرم امام حسین (ع) مى‏رود. «20» علامه امینى 1 مى‏گوید: حسین جان، گرد و غبار زائرت که آدم را از جهنم نجات بدهد، دیگر بودن با خودت با آدم چه مى‏کند؟

این نگاه، نگاه خدا به اباعبدالله حسین (ع) است.

و امّا چگونه ما موقعیت امام حسین (ع) در قیامت را بفهمیم؟ وقتى در دنیا نتوانستیم این موقعیت را بفهمیم، آیا در قیامت خواهیم توانست آن را بفهمیم؟ به راستى، ما ورود او را و نگاه به او را در قیامت و محشر نمى‏دانیم.

 

پیامبر (ص)، اولین زائرى که بر حسین (ع) مى‏گرید

 

امروز ولادت مولودى است که هم انبیاء منتظر او بودند؛ مولودى که هم انبیاء در گرفتارى‏ها به او متوسّل شدند وقتى حسین (ع) متولّد شد، پیامبر (ص) دو بار به خانه فاطمه (س) رفت که نورسیده را زیارت کند. یکبار در همان آغاز ولادت به نزد صفیه بنت عبدالمطلب، عمه‏اش و قابله حسین (ع)، رفت و گفت: اى عمه! فرزندم را بیاور. صفیه گفت: پدر و مادرم فداى تو باد! چگونه او را به تو بدهم، و من هنوز او را تمیز و پاکیزه نکرده‏ام. حضرت گفت: به کسى که جان محمّد در دست اوست، او را خداوند از بالاى عرش پاکیزه نموده است، بعد دست‏هایش را گشود و با کف دستانش او را از من گرفت، پس سر نوزاد را به زیر آورد و شروع کرد به بوسیدن شاهرگ‏ها و گونه‏هایش و مکیدن زبانش؛ مثل اینکه داشت عسل و شیر مى‏مکید. سپس حضرت (ص) گریه‏اى طولانى نمود. بعد که هشیار شد، گفت: خداوند بکشد قومى را که تو را مى‏کشد. صفیه گفت: حبیبم محمد (ص)! چه کسى عترت‏ رسول‏الله (ص) را مى‏کشد؟ حضرت گفت: اى عمه! گروه ستمگرى از بنى‏امیه. «21» کمى بعدتر، پیامبر (ص) چون عاشق مشتاقى که بى‏صبرانه منتظر دیدارى دوباره با معشوق خود است، باز به دیدار حسین (ع) شتافت. به اسماء، خدمتکار حضرت فاطمه (س)، گفت: پسرم را بیاور. اسماء نورسیده را در تکه پارچه سفیدى گذاشت و به نزد پیامبر (ص) آورد. سپس حضرت در گوش راست این نوزاد اذان گفت و در گوش چپش هم اقامه خواند و بعد او را در دامنش گذاشت و گریست. اسماء گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، از چه چیز مى‏گریى؟ پیامبر (ص) گفت: بر پسرم گریانم. اسماء گفت: او که اکنون تازه به دنیا آمده؟ حضرت که جبرئیل (ع) او را باخبر کرده بود، گفت: گروه ستمکارى او را خواهند کشت. خداوند شفاعتم را به آنان نرساند. سپس فرمود: اى اسماء! فاطمه (س) را از این خبر آگاه نکن؛ چون او به تولّد او قریب‏العهد هست. «22»

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1) 1. سید بن طاووس حسنى، اقبال‏الاعمال، ج 2، ص 33.

(2) 1. توبه: 80.

(3) 2. على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، ج 1، ص 302.

(4) 1. شیخ کلینى، کافى، ج 2، ص 248.

(5) 1. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 399- جلال‏الدین سیوطى، درالمنثور، ج 3، ص 72.

(6). «أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ».

(7) 2. (شیخ حر عاملى، امل‏الآمل، ج 2، ص 257.

(8) 1. علام مجلسى، بحارالانوار، ج 99، ص 106.

(9) 2. جعفر بن محمّد بن قولویه، کامل‏الزیارات، ص 116- جلال‏الدین سیوطى، جامع صغیر، ج 1، ص 575.

(10) 3. مولوى.

(11) 1. همان قبل.

(12) 2. انبیاء: 107.

(13) 1. فاتحه: 1.

(14) 1. شیخ طوسى، مصباح‏المتهجّد، ص 826.

(15) 2. شیخ طوسى، مصباح‏المتهجّد، ص 826.

(16) 1. شیخ جعفربن محمّد بن قولویه، کامل‏الزیارات، ص 401.

(17) 1. حشر: 21.

(18). قال الصادق 7: «فى طین قبر الحسین، شفا من کل داء و هو الدواء الاکبر (من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 600)، قال ایضاً: «حریم قبرالحسین خمسه فراسخ من اربعه جوانب القبر» (همان).

(19) 1. شیخ طوسى، مصباح‏المتهجّد، ص 826.

(20). البته، این پسر بعداً از علماى بزرگ شیعه شده و ادبیاتش دربار غدیر امیرمؤمنان 7 جزء ادبیات صف اوّل مى‏باشد و علامه امینى ادبیات عالمانه‏اش را آورده و تفسیر کرده است.

(21) 1. محمّد بن سلیمان کوفى، مناقب امیرالمؤمنین 7، ج 2، ص 234.

(22) 1. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 29 ..



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/2 :: ساعت 9:46 صبح )
»» میلاد حضرت سید الشهداء (ع)

 


مشهور است که ولادت آن حضرت در مدینه در سوم ماه شعبان بوده است.
ابن شهرآشوب رحمه‌الله ذکر کرده که ولادت آن حضرت ده ماه و بیست روز بعد از ولادت برادرش امام حسن (ع) بوده و آن روز سه‌شنبه یا پنجشنبه پنجم ماه شعبان سال چهارم از هجرت بوده است و روایت‌شده که مابین آن حضرت و برادرش فاصله نبوده، مگر به‌قدر مدت حمل و مدت حمل، شش ماه بوده است.
مشهور است که ولادت آن حضرت در مدینه در سوم ماه شعبان بوده و شیخ طوسی رحمه‌الله روایت کرده است که: «بیرون آمد توقیع شریف به‌سوی قاسم بن علاء همدانی وکیل امام حسن عسکری علیه‌السلام که مولای ما حضرت حسین (ع) در روز پنجشنبه سوم ماه شعبان متولدشده، پس آن روز را روزه‌دار و این دعا را بخوان: اللهم انی اسئلک بحق المولود فی هذا الیوم 1...»
ابن شهرآشوب رحمه‌الله ذکر کرده که ولادت آن حضرت ده ماه و بیست روز بعد از ولادت برادرش امام حسن (ع) بوده و آن روز سه‌شنبه یا پنجشنبه پنجم ماه شعبان سال چهارم از هجرت بوده است و روایت‌شده که مابین آن حضرت و برادرش فاصله نبوده، مگر به‌قدر مدت حمل و مدت حمل، شش ماه بوده است 2.
سید بن طاووس و شیخ ابن نما و شیخ مفید در (ارشاد) نیز ولادت آن حضرت را در پنجم شعبان ذکر فرموده‌اند، 3 و شیخ مفید در (مقنعه) و شیخ در (تهذیب) و شهید در (دروس)، آخر ماه ربیع‌الاول ذکر فرموده‌اند، 4 و به این قول درست می‌شود روایت (کافی) از حضرت صادق (ع) که «مابین تولد حسن و حسین علیهم السلام فاصله کم بوده است و میلاد آن دو بزرگوار در شش ماه و ده روز واقع‌شده»5 والله العالم؛ و درمجموع اختلاف بسیار در باب روز ولادت آن حضرت است
اما کیفیت ولادت آن جناب
پیامبر خدا(ص) به اسما: می‌گریم بر فرزند دلبند خود که گروهی کافر ستمکار از بنی‌امیه او را خواهند کشت، خدا به ایشان شفاعت مرا نرساند، او را مردی که رخنه در دین من خواهد کرد خواهد کشت و به خداوند عظیم کافر خواهد شد، پس گفت: خداوندا! سؤال می‌کنم از تو در حق این دو فرزندم آنچه را که ابراهیم در حق ذریه خود سوال کرد!
شیخ طوسی رحمه‌الله و دیگران به سند معتبر از حضرت امام رضا (ع) نقل کرده‌اند که چون حضرت امام حسین (ع) متولد شد، حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله و سلم به اسماء بنت عمیس فرمود که فرزند مرا ای اسماء، بیاور. اسماء گفت: آن حضرت را در جامه سفیدی پیچیده به خدمت حضرت رسول (ص) بردم، حضرت او را گرفت و در دامن گذاشت و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت، پس جبرئیل نازل شد و گفت: حق‌تعالی به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید که چون علی (ع) نسبت به تو به‌منزله هارون است نسبت به موسی (ع) پس او را به اسم پسر کوچک هارون نام بگذار که شبیر است و چون زبان تو عربی است او را حسین نام گذار. پس حضرت رسول (ص) او را بوسید و گریست و فرمود که تو را مصیبتی عظیم در پیش است ،خداوندا! لعنت کن کشنده او را. پس فرمود که اسماء، این خبر را به فاطمه سلام‌الله‌علیها مگو. چون روز هفتم شد حضرت رسول (ص) فرمود که بیاور فرزند مرا، چون او را به نزد آن حضرت بردم گوسفند سیاه‌وسفیدی از برای او عقیقه کرد یک رانش را به قابله داد و سرش را تراشید و به وزن موی سرش نقره تصدق کرد و خلوق بر سرش مالید، پس او را بر دامن خود گذاشت و فرمود: ای اباعبدالله! چه بسیار گران است بر من کشته شدن تو، پس بسیار گریست. اسماء گفت: پدر و مادرم فدای تو باد این چه خبر است که در روز اول ولادت گفتی و امروز نیز می‌فرمایی و گریه می‌کنی؟! حضرت فرمود: که می‌گریم بر فرزند دلبند خود که گروهی کافر ستمکار از بنی‌امیه او را خواهند کشت، خدا به ایشان شفاعت مرا نرساند، او را مردی که رخنه در دین من خواهد کرد خواهد کشت و به خداوند عظیم کافر خواهد شد، پس گفت: خداوندا! سؤال می‌کنم از تو در حق این دو فرزندم آنچه را که ابراهیم در حق ذریه خود سوال کرد!
خداوندا! تو دوست دار ایشان را و دوست دار هر که دوست می‌دارد ایشان را و لعنت کن هر که ایشان را دشمن دارد لعنتی چندان‌که آسمان و زمین پر شود. 6
شیخ صدوق و ابن قولویه و دیگران از حضرت صادق (ع) روایت کرده‌اند که چون حضرت امام حسین (ع) متولد شد حق‌تعالی جبرئیل را امر فرمود که نازل شود با هزار ملک برای آنکه تهنیت گوید حضرت رسول (ص) را از جانب خداوند و از جانب خود، چون جبرئیل نازل می‌شد گذشت در جزیره‌ای از جزیره‌های دریا، به ملکی که او را (فطرس) می‌گفتند و از حاملان عرش الهی بود. وقتی حق‌تعالی او را امری فرموده بود و او سستی کرده بود پس حق‌تعالی بالش را درهم‌شکسته بود و او را در آن جزیره انداخته بود پس فطرس هفتصد سال در آنجا عبادت حق‌تعالی کرد تا روزی که حضرت امام حسین (ع) متولد شد.
و به روایتی دیگر حق‌تعالی او را مخیر گردانید میان عذاب دنیا و آخرت، او عذاب دنیا را اختیار کرد پس حق‌تعالی او را معلق گردانید به مژگان هر دو چشم در آن جزیره و هیچ حیوانی در آنجا عبور نمی‌کرد و پیوسته از زیر او دود بدبوئی بلند می‌شد چون دید که جبرئیل با ملائکه فرود می‌آیند از جبرئیل پرسید که اراده کجا دارید؟ گفت: چون حق‌تعالی نعمتی به محمد (ص) کرامت فرموده است، مرا فرستاده است که او را مبارک باد بگویم، ملک محمد (ص) کرامت فرموده است، مرا فرستاده است که او را مبارک باد بگویم، ملک گفت: ای جبرئیل! مرا نیز با خود ببر شاید که آن حضرت برای من دعا کند تا حق‌تعالی از من بگذرد. پس جبرئیل او را با خود برداشت و چون به خدمت حضرت رسالت (ص) رسید تهنیت و تحیت گفت و شرح‌حال فطرس را به عرض رسانید. حضرت فرمود که به او بگو که خود را به این مولود مبارک بمالد و به مکان خود برگردد. فطرس خویشتن را به امام حسین (ع) مالید، بال برآورد و این کلمات را گفت و بالا رفت عرض کرد: یا رسول‌الله! همانا زود باشد که این مولود را امت تو شهید کنند و او را بر من به این نعمتی که از او به من رسید مکافاتی است که هر که او را زیارت کند من زیارت او را به حضرت حسین (ع) برسانم و هر که بر او سلام کند من سلام او را برسانم و هر که بر او صلوات بفرستد من صلوات او را به او می‌رسانم. 7

درزمان ولادت امام حسین (ع) رسول خدا انگشت ابهام خویش را دردهان حسین (ع) می‌گذاشت و او می‌مکید. بعضی گفته‌اند که زبان مبارک را دردهان حسین (ع) می‌گذاشت و او را زقه می‌داد چنانچه مرغ جوجه خود را زقه می‌دهد تا چهل شبانه‌روز رزق حسین (ع) را حق‌تعالی از زبان پیغمبر (ص) گردانیده بود، پس رویید گوشت حسین (ع) از گوشت پیغمبر (ص) و روایات به این مضمون بسیار است.
و موافق روایت دیگر چون فطرس به آسمان بالا رفت می‌گفت کیست مثل من حال‌آنکه من آزادکرده حسین بن علی و فاطمه و محمد (ع) هستم. 8
ابن شهرآشوب روایت کرده که هنگام ولادت امام حسین (ع) ، فاطمه علیهاالسلام مریض شد رسول خدا (ص) دایه‌ای طلب کرد یافت نشد پس ‍ خود آن حضرت تشریف آورد به حجره فاطمه علیهاالسلام و انگشت ابهام خویش را دردهان حسین (ع) می‌گذاشت و او می‌مکید. بعضی گفته‌اند که زبان مبارک را دردهان حسین (ع) می‌گذاشت و او را زقه می‌داد چنانچه مرغ جوجه خود را زقه می‌دهد تا چهل شبانه‌روز رزق حسین (ع) را حق‌تعالی از زبان پیغمبر (ص) گردانیده بود، پس رویید گوشت حسین (ع) از گوشت پیغمبر (ص) و روایات به این مضمون بسیار است. 9
و در (علل الشرایع) روایت‌شده که حال امام حسین (ع) در شیر خوردن بدین منوال بود تا آنکه رویید گوشت او از گوشت پیغمبر (ص) و شیر نیاشامید از فاطمه علیهاالسلام و نه از غیر فاطمه. 10
و شیخ کلینی در (کافی) از حضرت صادق (ع) دروایت کرده که حسین (ع) از فاطمه علیهاالسلام و از زنی دیگر شیر نیاشامید او را به خدمت پیغمبر (ص) می‌بردند حضرت ابهام مبارک را دردهان او می‌گذاشت و او می‌مکید و این مکیدن او را، دو روز سه روز کافی بود. پس گوشت و خون حسین (ع) از گوشت و خون حضرت رسول (ص) پیدا شد و هیچ فرزندی جز عیسی بن مریم و حسین بن علی (ع) شش‌ماهه از مادر متولد نشد که زنده بماند، 11 و در بعضی روایات به‌جای عیسی، یحیی نام‌برده شده است.
شعر: لله مرتضع لم یرتضع ابداً        من ثدی انثی و من طه مراضعه


پی نوشت
1. (مصباح المتهجد) ص 572.
2. (المناقب) ابن شهرآشوب 4/84.
3. (سوگنامه کربلا) ترجمه لهوف ابن طاووس، ص 34، (مثیر الا حزان) ابن نما، ص 16، (ارشاد) شیخ مفید 2/27.
4. (تهذیب الاحکام) 6/39، (دروس) شهید اول 2/8.
5. (الکافی)،1/464، حدیث دوم.
6. (امالی شیخ طوسی) ص 367، مجلس 13، حدیث 781.
7. (امالی شیخ صدوق) ص 200، مجلس 28، حدیث 215، (کامل الزیارات) ابن قولویه ص 64، باب بیستم، حدیث اول.
8. (بحارالانوار) 43/245.
9. (مناقب) ابن شهرآشوب 4/57.
10. (علل الشرایع) ص 243، باب 156، حدیث سوم.
11. (الکافی) 1/464، حدیث چهارم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/2 :: ساعت 9:45 صبح )
»» میلاد امام حسین علیه السلام

 

اشاره

امام حسین علیه السلام ، دومین ثمره پیوند آسمانی علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام در سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه دیده به جهان گشود. آن حضرت، هفت ساله بود که جدّش، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از دنیا رفت. پس از آن، سی سال در کنار پدرش زندگی کرد. پس از حضور ده ساله در کنار برادر بزرگوار خود و به دنبال شهادت آن حضرت، به مدت ده سال امامت امت اسلامی را عهده دار شد و سرانجام در محرم سال 61 هجری در سرزمین کربلا به شهادت رسید.

 

خاندان تابناک

امام حسین علیه السلام در شریف ترین و اصیل ترین خانواده ها به دنیا آمد. مادرش، فاطمه زهرا علیهاالسلام در پاک دامنی و تقوا یگانه بود و پدرش، علی علیه السلام ، نماد فضیلت، شهامت و مردانگی به شمار می آمد. روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، حسین علیه السلام را بر شانه خود گذاشت و در برابر مردم فرمود: «این حسین بن علی، بهترین مردان امت من است. جدّش، محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله ، بزرگ پیامبران است و جدّ مادری اش، خدیجه دختر خُوَیلد، پیشی گیرنده زنان جهان به سوی ایمان به خدا و رسول خداست و مادر او فاطمه زهرا علیهاالسلام ، دختر محمد صلی الله علیه و آله وسلم بهترین و سرور زنان جهان است.» امام حسین علیه السلام نیز می فرمود: «در میان همگان کیست که جدی مانند من یا معلمی همچون علی داشته باشد؟ من فرزند دو ماه تابناکم. مادرم، فاطمه زهرا علیهاالسلام و پدرم، درهم کوبنده کفر در بدر و حُنین بود».

 

حسین علیه السلام در زمان پیامبر

امام حسین علیه السلام تا هفت سالگی در مهد نبوت تربیت شد. پیامبراسلام، او را در آغوش خویش با آموزه های آسمانی اسلام پرورش داد و زیرنظر خود تربیت کرد. میزان علاقه پیامبر به حسین علیه السلام به اندازه ای بود که کوچک ترین ناراحتی او را تحمل نمی کرد. روزی از در خانه فاطمه علیهاالسلام می گذشت. وقتی صدای گریه حسین علیه السلام را شنید، وارد خانه شد و به دخترش فرمود: «مگر نمی دانی که گریه حسین علیه السلام مرا اندوهگین می سازد.» سپس نوزاد را بوسید و گفت: «خدایا! من این نوزاد را دوست دارم. تو نیز او را دوست بدار».

 

پیشوای سوم در دوران خلافت پدر

در دوران خلافت پنج ساله امیرمؤمنان علی علیه السلام ، امام حسین علیه السلام در صحنه های سیاسی و نظامی مهم زمان در کنار آن حضرت قرار داشت. ایشان در جنگ جمل، فرماندهی جناح چپ سپاه علوی را عهده دار بود و در جنگ صفین نیز افزون بر حضور در میدان نبرد، با سخنرانی های پرشور، در تشویق یاران حضرت علی علیه السلام برای شرکت در جنگ نقشی فعال داشت.

 

حسین علیه السلام در دوران امامت برادر

امام حسین علیه السلام ، پس از شهادت پدر بزرگوارش، ده سال در کنار برادر و رهبرش، امام حسن مجتبی علیه السلام قرار گرفت. در زمان حرکت نیروهای امام حسن علیه السلام به سمت شام برای نبرد با معاویه، همراه آن حضرت در صحنه های نظامی حضور داشت و زمانی که معاویه به امام حسن علیه السلام پیشنهاد صلح کرد، ایشان با امام حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر درباره این پیشنهاد به گفت وگو پرداخت.

 

امام حسین علیه السلام در دوران حکومت معاویه

امام حسین علیه السلام در دوران ده ساله امامت خویش، به دنبال هر جنایت معاویه، او را با نامه های متعدد یا سخنرانی های کوبنده مورد انتقاد قرار می داد. یکی از مهم ترین موارد مخالفت امام با معاویه، موضوع ولی عهدی یزید بود. امام با آگاهی از فعالیت های دامنه دار معاویه در این زمینه، در برابر او موضع گیری تندی کرد.

در اواخر دوران حکومت معاویه که فشار بر شیعیان به اوج رسیده بود، آن حضرت به حج رفت و در سرزمین مِنی، در سخنرانی افشاگرانه ای فرمود: «دیدید که این مرد زورگو و ستمگر با ما و شیعیان ما چه کرد؟ من در اینجا مطالبی را با شما در میان می گذارم ... وقتی به شهرها و میان قبایل خود برگشتید، با افراد مورد اعتماد در میان بگذارید و آنان را به رهبری ما دعوت کنید؛ زیرا می ترسم این موضوع به دست فراموشی سپرده شود و حق نابود گردد.» سپس به بیان فضیلت ها و پیشینه درخشان پدرش و خاندان امامت پرداخت و جنایت های معاویه را برشمرد.

 

درودی برتر

روزی کنیز امام حسین علیه السلام بر آن حضرت وارد شد و شاخه گلی به عنوان شادباش به آن حضرت تقدیم کرد. حسین بن علی علیه السلام به او فرمود: «در راه خدا آزاد هستی.» از حضرت پرسیدند: شاخه گلی بی قدر و قیمت تقدیم شما کرد و در برابر، آزادش کردید؟ حضرت فرمود: «خداوند ما را این گونه ادب کرده است آنجا که فرمود: و هنگامی که به شما درود گویند، شما درودی نیکوتر از آن یا همانندش را پاسخ دهید. شادباش نیکوتر از شادباش او، آزاد کردن او از بندِ کنیزی بود».

 

 

سیمای حسین علیه السلام در کلام معصومان علیهم السلام و بزرگان

 

سیمای حسین علیه السلام در کلام رسول مهر

امام حسین فرمود: من بر رسول خدا وارد شدم. حضرت فرمود: «آفرین بر تو ای اباعبداللّه! ای زینت آسمان ها و زمین.» شخصی که آنجا حضور داشت، عرض کرد: یارسول اللّه! چگونه کسی جز شما می تواند زینت آسمان ها و زمین باشد؟ پیامبر فرمود: «سوگند به آن کسی که مرا نبّی به حق مبعوث کرد، مقام حسین بن علی علیه السلام در آسمان، والاتر از مقام او در زمین است. به درستی که بر عرش الهی نوشته شده است: حسین علیه السلام ، چراغ هدایت و کشتی نجات است».

 

سیمای حسین علیه السلام در کلام امام باقر علیه السلام

حضرت امام محمدباقر علیه السلام فرمود: «شیعیان ما را امر کنید به زیارت قبر حسین علیه السلام بروند؛ زیرا زیارت قبر امام حسین علیه السلام ، روزی را فزونی می بخشد، عمر را افزایش می دهد و از رویدادهای خطرناک جلوگیری می کند. زیارت قبر امام حسین علیه السلام بر هر مؤمنی که به امامت حسین علیه السلام اقرار دارد، لازم است».

 

سیمای حسین علیه السلام در کلام امام زمان علیه السلام

در بخشی از زیارت ناحیه مقدسه که انتساب آن به امام زمان علیه السلام مشهور است، می خوانیم: «تو ای حسین! برای رسول خدا6، فرزند؛ برای قرآن، سند و برای امت، بازو و توان بودی. در طاعت خدا، سپاس گزار و در مورد عهد و پیمان، حافظ و مراقب بودی. رکوع و سجودت، طولانی بود و در دنیا، زاهد و پارسا بودی».

 

شخصیت حسین علیه السلام از نگاه گاندی

از گاندی، مصلح بزرگ هند نقل شده است که: «من برای مردم هند چیز تازه ای نیاوردم. فقط نتیجه ای که از مطالعات و تحقیقاتم درباره تاریخ زندگی قهرمانان کربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند کردم. اگر بخواهیم هند را نجات دهیم، واجب است همان راهی را بپیماییم که حسین بن علی علیه السلام پیمود».



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/2 :: ساعت 9:43 صبح )
»» زندگی نامه امام حسین علیه السلام

 

 

نسب امام حسین علیه السلام

حضرت امام حسین علیه السلام از تباری است که نسل در نسل جزو انبیا و اولیای الهی بوده اند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در توصیف این خاندان می فرمایند: «ما اهل بیت از نور آفریده شده ایم و نبوّت در تبار ما تداوم یافته و شاخ و برگ آن در خاندان ما گسترده شده و میوه و ثمره اش نیز در آن به ظهور رسیده است و به عنایت خدای عزّوجل هیچ گونه پلیدی و آلودگی در این تبار راه نیافته است». هم چنین نُه تن از حجت های الهی نیز از نسل امام حسین علیه السلام اند که آخرین آنها منجی عالم بشریت است که جهان را از عدل و داد پر خواهد ساخت.

جدّ مادری امام حسین علیه السلام

جدّ مادری او خاتم انبیاست که از طرف خداوند متعال مشرّف به خطابِ شریفِ «لَولاکَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاک؛ اگر تو نبودی عالم هستی را نمی آفریدم» شده است. آیین و کتاب آسمانی اش جهانی و جاودانی است؛ یعنی پس از او پیامبری مبعوث نشده و نخواهد شد. او در چهل سالگی به رسالت برگزیده شد و بعد از 23 سال تبلیغ و ترویج آیین جهانی اسلام، بدنبال تشکیل اوّلین حکومت اسلامی در 63 سالگی در مدینه منوّره رحلت کرد و برای تداوم هدایت بشر دو امانت گران قدر از خود به جای گذاشت و تصریح فرمود که «تا مردم به این دو امانت الهی تمسّک جویند هرگز گم راه نخواهند شد».

پدر بزرگوار امام حسین علیه السلام

پدر امام حسین علیه السلام ، علی بن ابی طالب(ع)، نخستین پیرو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از میان مردان است. او از کودکی تحت نظارت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رشد یافت و به پاس ایمان و تقوایش از سوی خداوند متعال به عنوان وصی و خلیفه رسول و حجّت خدا پس از پیامبر اسلام برگزیده شد. وی ده سال قبل از بعثت در روز سیزده رجب و در درون کعبه چشم به جهان گشود. امامت آن حضرت حدود سی سال طول کشید و حدود چهار سال و نه ماه زمام حکومت مردم را به دست گرفت و در صبح نوزدهم رمضان سال چهل هجری در محراب مسجد کوفه، به ضربت شمشیر ابن ملجم مجروح شد و بر اثر این ضربه در روز بیست و یکم رمضان و در سن 63 سالگی به شهادت رسید.

مادر امام حسین علیه السلام

مادر امام حسین علیه السلام ، دختر رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام است که پدر بزرگوارشان در توصیف او فرمودند: «فاطمه سرور زنان عالم و نمونه زن کامل و اسوه و الگوی زنان امّت من است». این بانوی بزرگوار در سحرگاه روز جمعه بیستم جمادی الثانی سال پنجم بعثت در مکه مکّرمه چشم به جهان گشود و در سال دوم هجری با امام علی علیه السلام ازدواج کرد و در سال یازدهم هجری در مدینه منوّره به شهادت رسید. حضرت فاطمه علیهاالسلام در کمالات به مرتبه ای رسیده بود که خداوند متعال او را سبب پیوند بین امامت و نبوّت قرار داد و افتخار مادری یازده امام معصوم را نصیب آن حضرت کرد. با توجّه به ابعاد وجودی مختلف و کمالات والای آن حضرت برای او القاب و نام های زیادی ذکر شده که از جمله آنهاست: صدیقه، طاهره، زکیّه، محدّثه، مبارکه، زهرا و مرضیّه.

تولّد امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام در عصر روز پنجشنبه سوم شعبان سال چهارم هجرت در شهر مدینه چشم به جهان گشود و پس از سال ها پرورش در کلاس نبوّت و امامت در سال 61 ه انقلاب عظیم عاشورا را بنیان گذاشت. اسماء بنت عمیس می گوید: «پس از به دنیا آمدن دومین فرزند فاطمه علیهاالسلام ، روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به خانه علی علیه السلام آمدند و به من فرمودند: پسرم را نزد من بیاورید. آن گاه من کودک را به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بردم. آن حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند و بعد نوزاد را در آغوش گرفته به نوازشش پرداختند. ناگهان اشک از چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جاری شد. وقتی از علت گریه سؤال کردم، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: به یاد مصایبی که بعد از من بر این نوزاد وارد خواهد شد، افتادم. او را گروهی ستمگر به نام دفاع از اسلام به شهادت می رسانند».

نام گذاری امام حسین علیه السلام

در فرهنگ اسلامی به مسئله انتخاب نام برای کودک به دلیل آثار معنوی آن و نقش مهمی که در تکوین شخصیت فرد دارد، توجّه خاصّی شده است. از جمله افتخارات ائمه اطهار علیه السلام آن است که برخی از نام ها و القاب آنها را خدا و پیامبر تعیین فرموده اند. در روایتی آمده است که در همان روزهای اوّل تولد امام حسین علیه السلام ، جبرئیل به حضور پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم رسید و فرمود: «خداوند تبارک و تعالی بر تو سلام می رساند و می فرماید: از آن جا که علی علیه السلام برای تو همانند هارون برای موسی علیه السلام است مناسب است که این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون شبیر ـ که در عربی «حسین» خوانده می شود ـ نام گذاری کنید». به دنبال این پیام الهی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم به خانه حضرت زهرا علیهاالسلام می آیند و سؤال می کنند: «آیا برای این نوزاد نامی انتخاب کرده اید؟» علی علیه السلام می فرمایند: «ما هرگز در این امر بر شما پیشی نمی گیریم». آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند: «نام او را حسین بگذارید».

القاب امام حسین علیه السلام

با توجه به ابعاد مختلف شخصیت امام حسین علیه السلام برای آن حضرت القاب بسیاری ذکر شده که از جمله آنهاست: رشید، طَیِّب، وفیّ، زَکیّ، سعید و سیّد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اغلب امام حسین علیه السلام را با لقب «سَیِّدُ شَبابِ اَهْلِ الجَنَّه» یعنی سرور جوانان بهشت و امیرالمؤمنین علی علیه السلام آن حضرت را با لقب «سَیِّدُالشُهداء» یاد می کردند. روی هم رفته برای امام حسین علیه السلام حدود 313 نام و لقب در مجموعه کتاب های سیره ذکر شده است که هر یک از آنها به یکی از کمالات آن حضرت اشاره دارند. برخی دیگر از القاب و کینه های آن حضرت عبارت است از: اباعبدالله، اَبوُالاَئِمَه، السِبْطُ الثانی، الامام الثالث، التابِعُ لِمَرْضاتِ اللّه، و مُبارک.

امامت حضرت حسین علیه السلام

حضرت حسین بن علی علیه السلام پس از شهادت برادر بزرگوارشان، امام حسن مجتبی علیه السلام ، امامت امت اسلامی را عهده دار شدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در زمان حیاتشان بارها به مسئله امامت آن حضرت تصریح داشتند؛ از جمله روزی در حضور جمعی، در حالی که به حسین بن علی علیه السلام اشاره می کردند، خطاب به مردم فرمودند: «این فرزند من امام و پسر امام و برادر امام و پدر امامان شیعه است که نهمین نفرشان قائم آنهاست که هم نام من و هم کنیه من است. او زمین را پس از آن که از ستم پر می شود، از داد پر خواهد ساخت». هم چنین وقتی زمان شهادت امام حسن علیه السلام فرا رسید امام حسن علیه السلام در حضور اهل بیت علیه السلام فرمودند: «برادرم حسین، من تو را وصیّ خود قرار دادم و این پیمانی است که از پدر به ما رسیده و او از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و او نیز از جانب خداوند آن را بیان فرموده است».

امام حسین علیه السلام در مکتب پیامبر اکرم(ص)

امام حسین علیه السلام حدود شش سال و چند ماه از دوران حیات نورانی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را درک کردند و در این مدت همواره از توجهات و محبت های بی دریغ آن حضرت برخوردار بودند و اوّلین درس های زندگی و ارزشمندترین فضیلت های اخلاقی را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آموختند. عالی ترین و صمیمانه ترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امام حسین علیه السلام را می توان در این سخن نورانی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دید که آن حضرت فرمودند: «حسین از من است و من از حسینم».

امام حسین علیه السلام در عهد حکومت پدر

در طول دوره حکومت علی علیه السلام که حدود چهار سال و نه ماه دوام یافت، آن حضرت با انواع حوادث تلخ روبرو شد که وقوع سه جنگ داخلی بزرگ یعنی جمل، صفین و نهروان از جمله آنهاست. امام حسین علیه السلام در تمام این حوادث در صف اوّل یاران علی علیه السلام بودند و برای برطرف ساختن مشکلات سیاسی، اجتماعی و نظامیِ دولتِ نوپای علوی تلاش می کردند؛ برای مثال در آغاز جنگ صفّین وقتی سپاه معاویه شریعه فرات را به تصرّف خود درآورد و مانع دست یابی لشکریان علی علیه السلام به آب شد، سپاهیان آن حضرت در چندین نوبت برای گشودن آب راه به سپاهیان معاویه حمله کردند، ولی موفق به این کار نشدند. امام حسین علیه السلام چون آثار اندوه را در چهره پدر دید، همراه عده ای از سواران به سپاه معاویه حمله کرد و شریعه فرات را از تصرّف آنها خارج و غبار از چهره پدر برطرف ساخت.

امام حسین در دوره امامت امام حسن علیه السلام

امام حسن مجتبی علیه السلام پس از شهادت علی علیه السلام در سال چهلم هجری، به مدت ده سال امامت کردند. در طول این دوران امام حسین علیه السلام همانند یاری مخلص و سربازی وفادار از آن حضرت پیروی می کردند و در تمام پیشامدها در کنار برادر بودند. امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند: «امام حسین علیه السلام برای احترام و تجلیل منزلت برادرش امام حسن علیه السلام ، حتی در راه رفتن هرگز جلوتر از آن حضرت راه نرفت و در سخن گفتن بر او پیشی نگرفت».

دوره امامت امام حسین علیه السلام

به دنبال شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام در سال پنجاه هجری، دوره امامت امام حسین علیه السلام شروع شد و تا سال 61 ه ادامه یافت. جامعه اسلامی در این دوره گرفتار حکم رانانی بود که به تخریب اساس جامعه اسلامی و قوانین الهی می پرداختند. امام حسین علیه السلام در فرصت هایی که پیش می آمد، اعمال حکومت را به باد انتقاد می گرفت و مردم را به آینده امیدوار می ساخت و برای حفظ اساس حکومت اسلامی و جلوگیری از پراکندگی صفوف مسلمانان، در بسیاری از موارد علی رغم مشاهده بسیاری از نارسایی ها دندان به جگر می نهاد و صبر پیشه می کرد. چون نوبت به حکومت یزید رسید و مسئله بیعت او مطرح شد، امام حسین علیه السلام به دلیل شناختی که از شخصیت یزید داشت، به زمامداری او بر جامعه اسلامی راضی نشد و علیه او قیام کرد و در این راه به شهادت رسید.

امام حسین علیه السلام و عاشور

نهضت عاشورا به مانند انقلابی بزرگ، با هدف احیای احکام دین و زدودن انواع انحرافات دینی و سیاسی در سال 61 ه به رهبری حسین بن علی علیه السلام به وقوع پیوست. آن حضرت وقتی اساس اسلام را در خطر دید، همراه یاران اندک ولی باایمان خود، به مبارزه با یزید و سپاه سنگ دل او برخاست و کربلا را در روز دهم محرم سال 61 ه به صحنه درگیری حق و باطل و روز جان بازی و فداکاری در راه دین و عقیده تبدیل ساخت؛ به گونه ای که دامنه تأثیر آن تا ابدیّت کشیده شد و چنان در عمق دل ها اثر گذاشت که همه ساله عاشقان حقیقت، دهه محرم و به ویژه روز عاشورا را روز اظهار ارادت به اسوه جهاد و آزادگی و شهادت قرار می دهند و به بزرگ داشت خاطره این حادثه مهم تاریخ بشر می پردازند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/2 :: ساعت 9:42 صبح )
<   <<   11   12   13   14      
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 167
>> بازدید دیروز: 171
>> مجموع بازدیدها: 1374892
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب