»» حماسه وجود اخلاقى حضرت زهرا (علیها السلام) در تاریخ
به مناسبت حمله ناجوانمردانه و ظالمانه هواپرستان به خانه تنها دختر پیامبر (ص)
اشاره !
حماسه وجود اخلاقى حضرت زهرا (علیها السلام) در تاریخ
گاه اشخاص هیچ اثرى از خود نمى گذارند و بى نام و نشان مى میرند ، گاه هم در روزگار خود اثر مى گذارند و پس از مرگ فراموش مى شوند و گاه هم اشخاصى پیدا مى شوند که در تمام روزگاران اثر گذارند . وجود تاریخ این کسان به یکى از سه گونه است :
* وجود تاریخى مادى ـ عینى .
* وجود تاریخى فعلى ـ رفتارى .
* وجود تاریخى نظرى .
وجود تاریخى مادى به گونه هاى مختلف تحقق مى پذیرد مانند ادامه وجود با اعقاب و نوادگان و آرامگاه و آثار عینى ملموس همچون آثار هنرى که از میکل آنژ به جاى مانده که یکى از ارکان فناناپذیر و عظیم هنر غرب است .
وجود تاریخى فعلى ـ رفتارى ، به سنت ها و عادت ها و رفتارهاى متراکمى است که شخص بنیاد مى نهد و ترویج مى کند خواه مثبت باشد و خواه منفى . در ادبیات دینى ما به این رفتارهاى متراکم ماندنى « سنت » اطلاق مى شود .
وجود تاریخى نظرى هم با وجود شخصیت والا و گرانمایه و معارف بلند انسانى و دینى که تولید مى کند صورت مى بندد که در ابدیت زمان همه را از صاحب نظران گرفته تا افراد عادى به خود و به مواریث معارفى خود مشغول مى کند . حضرت مسیح از جهت وجودى و ارسطو از جهت علمى بدینگونه هستند .
خلاصه آنکه برخى افراد قابلیت واستعداد بقا در تاریخ دارند یا در یکى از ابعاد سه گانه یا در تمام آن ابعاد . حضرت زهراى اطهر (علیها السلام) در هر سه بعد تبلور و تجسم تاریخى دارند :
در بعد مادى و عینى با نوادگان بسیار او که به پنجاه میلیون فرد تخمین زده اند و در پیشاپیش آنان امامان و دانشوران صالح هستند . این پدیده منحصر به حضرت زهرا (علیها السلام) است و زنى در طول تاریخ یافت نمى شود که چنین حضورى قوى و جارى و ملموس در بستر تاریخ داشته باشد .
از جهت آرامگاه هم شگفت است چرا که دیگران همچون سعدى ، حافظ ، ابو على سینا ، شاه جهان و نور جهان در تاج محل ـ که از عجایب هفتگانه جهان است ـ با آرامگاهشان وجود مادى دارند و حضرت زهرا (علیها السلام) از این جهت با فقدان آرامگاهش حضور دارد ، چیزى که امروزه بدان « تناقض نما » مى گویند .
حضور مادى حضرت فاطمه (علیها السلام) گاه به گونه اى دیگر بوده ، با گستره اى برجسته تر و آن زمانى است که فاطمیان به نام فاطمه (علیها السلام) در آفریقا حکومت بنیاد نهادند . حماسه ماندگار ناصر خسرو علوى « فاطمى ام فاطمى ام فاطمى » از بازتاب هاى همین حضور مادى است . استاد محمود عقّاد کتابى نگاشته به نام فاطمة والفاطمیون که در آن به دولت فاطمیان مى پردازد .
جامع الازهر را که بزرگترین مرکز علمى ـ دینى اهل سنت است ، فاطمیان مصر بیاد حضرت زهرا (علیها السلام)پایه گذارى کردند .
در بعد نظرى هم فاطمه زهرا (علیها السلام) حضور فعال ، پوینده و پایدار دارد که از دو جهت است :
یکى از جهت مواریث معارفى که از او به جاى مانده است .
و دیگر از جهت بررسى هایى که درباره وى انجام گرفته است و مى گیرد .
چیز در خور التفات در این خصوص این است که پژوهش ها درباره عظمت هاى بى پایان زهراى اطهر (علیها السلام) ، فرا سوى زمان و مکان و تیپ هاى اجتماعى و دینى است . عظمت حضرت زهرا (علیها السلام) ، تمام نفوس و عقول را در هر زمان و مکان و با هر مذهب و از هر صنف تسخیر کرده است .
مؤلف کتاب فاطمة الزهراء از چهل و چهار کتاب خطى نام مى برد که در گذشته هاى دور و نزدیک از سوى دانشوران مذاهب مختلف تدوین شده است . همچنین از بیست و نه کتاب چاپى یاد مى کند که تنها شمار اندک از آثار پر شمارى است که درباره آن حضرت به نگارش درآمده است . چاپ کتاب وى به سال ( 1400 ـ هـ 1980 م ) است ، از آن زمان تا امروز کتاب هاى بسیارى درباره حضرت فاطمه (علیها السلام) به قلم آمده که مى توان ادعا کرد که بسیار افزون تر از آثارى است که تا آن زمان به طبع درآمده بود . خود نویسنده یاد شده ، نوشتارى در معرفى سیصد مأخذ که شرح حال زهراى مرضیه را آورده اند دارد .
اتفاق در خور توجهى که به سال ( 1387هـ . ق ) رخ داد ، این است که کتابخانه « العلمین العامة » در نجف اشرف سه جایزه براى بهترین کتابهایى که درباره حضرت زهرا (علیها السلام) به نگارش درآید تعیین کرد . چهارده کتاب در این مسابقه شرکت کردند که جایزه نخست به سلیمان کتانى نویسنده مسیحى لبنانى براى کتاب فاطمة الزهراء وتر فى غمه تعلق گرفت ، جایزه دوم به عبدالزهراء عثمان محمد به خاطر فاطمة الزهراء بنت محمد اختصاص یافت جایزه سوم هم نصیب فاضل المیلانى الحسینى براى کتاب فاطمة الزهراء ام أبیها شد .
در اینجا باید از کار لوئى ماسینیون مستشرق فرانسوى یاد کرد که با فراهم آوردن میلیون ها یادداشت از زبان هاى مختلف درباره حضرت زهرا (علیها السلام) ، در صدد بود که بزرگترین اثر در معرفى آن حضرت بیافریند . پس از مرگ وى لوئى گارده و چند تن دیگر از کارشناسان بررسى هاى اسلامى فرانسه براى تنظیم و ترتیب این یادداشت ها و انتشارات آنها کمر همت بستند .
از میان دانشوران فرانسوى که همچون غلاة با شور و حماسه و شیدایى حول شخصیت حضرت زهرا (علیها السلام) سخن گفته ، پروفسور هانرى کربن در کتاب سنگین و عمیق و تخصصى او به نام ارض ملکوت است . کربن در این اثر با ایمان ژرف و روشن بینى خاص درباره حضرت زهرا (علیها السلام) سخن سرداده است .
در مورد مواریث معارفى حضرت زهرا (علیها السلام) سخن بسیار است . بى شک اگر آن وجود مقدس ، عمرى به اندازه مواریث نوادگان شایسته و بزرگوار خود چون امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام)مى یافت براى بشریت مواریث معارفى بجاى مى گذاشت چرا که او « محدثه » بود ، با این وجود ، آنچه که از آن حضرت برجاى مانده ، کم نیست . چندى است که مسند فاطمة الزهراء به طبع آراسته شده که هم از جهت حجم و کمیت و هم از جهت محتوى و کیفیت ، از بسیارى از مسندها که اهل سنت در مجامیع حدیثى خود آورده اند برتر و بزرگتر است .
اما درباره بعد فعلى ـ رفتارى وجود تاریخى حضرت زهرا (علیها السلام) ، به حق مى توان گفت که آن حضرت از این جنبه شگفتى ساز و دگرگون کننده است ! زن جوانى که بیش از هجده بهار از عمر او نگذشته بود ، پایه گذار یک سنت ـ رفتار متراکم ـ و مبدل به یک الگوى تمام عیار مى گردد تا آنجا که امام عصر ( عج ) درباره ایشان مى گوید :
وَفِى ابْنَةِ رَسُولِ اللّهِ (صلى الله علیه وآله) لِی أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.
انسان شناسان را اصطلاحى است به عنوان « شخصیت اساسى » . بنابراین اصطلاح ، حضرت زهرا (علیها السلام) با تجرید از قید و بندهاى فردى ، یک سرمشق مطلق مى شود و بدینگونه در جاودانه تاریخ ماندنى مى گردد که چنین هم شد .
جامعه شناسان مى گویند سر منشأ اوضاع بحرانى نسل جوان در جهان سوم ، خلأ الگوى رفتارى است . در این حیطه ، زهراى مرضیه (علیها السلام) مشکل گشا و منجى است چون شخصیتى اصیل و شگفتى ساز است که هاله اى از قداست او را در برگرفته است . آنچه به دنبال مى آید ، دورنمایى است از سیماى رفتارى ـ اخلاقى زهراى اطهر (علیها السلام) که بعد فعلى ـ رفتارى وجود تاریخى وى است و بعد از آن سخنان بزرگان و دانشمندان روزگاران دور و نزدیک ذکر مى شود تا آفاق دیگرى از وجود اخلاقى آن حضرت نمایان گردد ان شاء اللّه .
تحمل تلخى هاى زندگى مادى
حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود : پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) روزى وارد خانه فاطمه (علیها السلام)شد ، دخترش را دید که لباس خشن بر تن دارد ، با دست خود آسیاب مى گرداند و در همان حال هم فرزندش را شیر مى دهد .
پیامبر (صلى الله علیه وآله) با دیدن این وضع اشک از دو دیده اش جارى شد و به فاطمه (علیها السلام)فرمود : اى دختر بزرگوارم ! تلخى هاى دنیا را تحمل کن تا به شیرینى آخرت برسى ، فاطمه (علیها السلام) گفت : یا رسول اللّه ! خدا را سپاس مى گویم بر نعمت هایش و شکر مى کنم بر کرامت هایش ، در این هنگام این آیه نازل شد :
( وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ) .
و به زودى پروردگارت بخششى به تو خواهد کرد تا خشنود شوى .
انفاق در راه خدا
سلمان فارسى روزى براى انجام دادن فرمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در آماده کردن غذا براى یک عرب تازه مسلمان ، به درب خانه حضرت زهرا (علیها السلام) رفت ، پس از درخواست سلمان ، حضرت فاطمه فرمود : سوگند به خدا که حسن و حسین از شدّت گرسنگى مى لرزند و با شکم گرسنه خوابیده اند ولى من خیرى را رد نمى کنم به ویژه آنکه به خانه من رو کرده است .
سپس فرمود : اى سلمان ! اینک پیراهنم را نزد شمعون یهودى ببر و یک صاع خرما و یک صاع جو از او گرفته و بیاور !
سلمان پیراهن را نزد شمعون برده ، ماجرا را گفت ، از دو دیده شمعون اشک ریخت و گفت : این است زهد در دنیا و این است آنچه که موسى در تورات خبر داده بود ، پس من هم مى گویم : « اشهد ان لا إله إلاّ اللّه وأن محمّداً رسول اللّه » .
پس از اسلام آوردن ، صاعى از خرما و جو به سلمان داد و او آن را نزد حضرت زهرا (علیها السلام) برد ، حضرت با دست خود جو را آسیاب کرد و نان پخت و به سلمان داد . سلمان گفت : اى دختر پیامبر ! مقدارى از این نان و خرما را براى حسن و حسین بردار ، حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود : چیزى را که در راه خدا داده ام در آن تصرّف نمى کنم!
باز هم بپرس
زنى به محضر حضرت زهرا (علیها السلام) مشرّف شده ، گفت : مادرى پیر و ناتوان دارم که در نماز بسیار اشتباه مى کند ، مرا نزد شما فرستاده تا بپرسم که چگونه نماز بخواند ؟ حضرت فرمود : هرچه مى خواهى بپرس .
آن زن پرسش هاى خود را مطرح کرد تا به ده پرسش رسید و حضرت هر پرسشى را با روى باز جواب مى داد ، پرسش کننده از زیادى پرسش ها شرمنده شد و گفت : شما را بیش از این زحمت نمى دهم ! حضرت فرمود : باز هم بپرس سپس براى تقویت روحیه آن زن فرمود : اگر به کسى کارى را واگذار کنند ، مثلا از او بخواهند که بار سنگینى را به جاى بلندى ببرد و در برابر این کار صد هزار دینار به او جایزه بدهند آیا او با توجه به آن پاداش احساس خستگى خواهد کرد ؟ زن پاسخ داد : نه ، حضرت فرمود : من در برابر هر پرسشى که پاسخ مى گویم از خدا پاداشى به مراتب بیشتر دریافت مى کنم و هرگز ملول و خسته نمى شوم ، از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) شنیدم که روز قیامت دانشمندان اسلام در پیشگاه خدا حاضر مى شوند و به اندازه دانش و تلاشى که در راه آموزش و هدایت مردم داشته اند از خداى خویش پاداش دریافت مى کنند.
ابتدا همسایه
مناجات هاى شبانه و گریه هاى همراه با سوز و گداز حضرت فاطمه (علیها السلام) گاهى فرزندانش را از خواب بیدار مى کرد . امام حسن (علیه السلام) مى گوید : شب جمعه اى دیدم مادرم در محراب عبادت ایستاده ، تا طلوع فجر در رکوع و سجده بود و همه را دعا مى کرد جز خودش را ! گفتم : مادر ! چرا براى خود چیزى نخواستى ؟ فرمود : پسر جان ! اول همسایه بعد خویش .
آن حضرت فرزندانش را زیاد به یاد رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مى انداخت و به سفارش پدرش بچه ها را دسته گُل مى دانست و آنان را براى یاد گرفتن قرآن و دعا نزد پیامبر (صلى الله علیه وآله) مى فرستاد .
أنس با قرآن
دختر گرامى پیامبر به شدّت با قرآن مجید انس داشت . سلمان مى گوید : پیامبر (صلى الله علیه وآله) مرا براى کارى به خانه فاطمه (علیها السلام) فرستاد ، اندکى بر در ایستادم تا اینکه سلام کردم ، شنیدم که فاطمه (علیها السلام) با خود قرآن مى خواند و از بیرون آسیاب درگردش بود وهیچ همدمى ندارد.
گردن بند بابرکت
از جابر بن عبداللّه انصارى روایت شده است که پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) پس از پایان نماز عصر در محرابش روبروى مردم نشست ، مردم اطراف حضرت را گرفتند ، در این حال پیرمردى از عرب هاى مهاجر که جامه اى کهنه و مندرس در بر داشت و از شدّت ناتوانى و فرتوتى قدرت روى پا ایستادن نداشت ، وارد شد ، حضرت نسبت به او دلجویى کرده ، وى را مورد تفقد قرار داد و احوالش را پرسید ; پیرمرد گفت : اى رسول خدا ! من گرسنه ام سیرم کنید ، برهنه ام لباسم دهید ، ندار و تهیدستم عنایتى نمایید .
حضرت فرمود : خود من چیزى ندارم که به تو پرداخت کنم اما آن کسى که به سوى خیر دلالت کند مانند کسى است که خود خیر را انجام دهد ، به خانه کسى برو که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش نیز او را دوست دارند و او خدا را بر خود ترجیح مى دهد ; برو به خانه فاطمه ! و فرمود : بلال ! این مرد را به خانه فاطمه برسان . پیرمرد بیابانى همراه بلال حرکت کرد ، چون به خانه فاطمه رسید با صداى بلند گفت :
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِکَةِ ، وَمَهْبِطَ جِبْرِئیْلَ الرُّوحِ الاَْمیْنِ بِالتَّنْزیلِ مِنْ عِنْدِ رَبِّ العالمینَ .
درود بر شما اى خاندان نبوت ، و اى محل رفت و آمد فرشتگان و محل فرود جبرئیل امین که قرآن را از پیشگاه پروردگار جهانیان فرود مى آورد .
حضرت فاطمه (علیها السلام) پاسخ داد : وَ عَلَیْکَ السَّلامُ ، کیستى ؟ گفت : پیرمردى از بادیه نشینانم . از سرزمینى دور دست نزد پدرت سرور آدمیان آمدم و من اى دختر محمّد ! برهنه و گرسنه ام ، به من بذل محبتى کنید ، خدا شما را مورد رحمت خود قرار دهد .
در آن موقعیّت سه روز بود که حضرت رسول و فاطمه و على (علیهم السلام) چیزى نخورده بودند و رسول خدا از این برنامه آگاه بود .
حضرت زهرا (علیها السلام) پوست گوسپندى را که دباغى شده بود و حسن و حسین (علیهما السلام) روى آن مى خوابیدند برداشت و فرمود : اى میهمان ما ! این پوست را بگیر و برو ، امید است خدا بهتر از این را نصیب تو کند .
اعرابى گفت : اى دختر پیامبر ! من از گرسنگى خویش نزد تو شکوه آورده ام ، تو پوست گوسپندى را به من مرحمت کردى ! من با این گرسنگى که دارم با این پوست چه کنم ؟ !
هنگامى که حضرت این سخنان را از او شنید ، گردن بندى که فاطمه فرزند حمزه دختر عمویش به او هدیه کرده بود از گردن باز کرد و به اعرابى داده ، فرمود : این گردن بند را بگیر و بفروش ! امید است خدا بهتر از این را به تو بدهد .
اعرابى گردن بند را گرفته ، نزد پیامبر (صلى الله علیه وآله) به مسجد برد و آن حضرت هنوز در میان یارانش نشسته بود ، اعرابى گفت : اى پیامبر ! دخترت فاطمه این گردن بند را به من داده ، گفته آن را بفروش ، امید است خدا کارت را به سامان رساند .
پیامبر (صلى الله علیه وآله) گریست ، و فرمود : چگونه کارت را به سامان نرساند در حالى که فاطمه دختر محمّد که سرور دختران حضرت آدم است آن را به تو هدیه کرده است.
عمار یاسر از جاى برخاست و گفت : اى رسول خدا ! آیا اجازه مى دهید من این گردن بند را بخرم ؟ حضرت فرمود : تو آن را بخر که اگر جن و انس در خریدش با یکدیگر شرکت کنند خدا آنان را به آتش جهنم نمى سوزاند . عمار گفت : عرب ! آن را چند مى فروشى ؟ گفت : به یک بار غذاى سیر از نان و گوشت و یک بُرد یمانى که خود را با آن بپوشانم و براى پروردگارم نمازى به جا آورم و به یک دینار که مرا به خانواده ام باز گرداند .
در همان هنگام عمار ، سهم غنیمتى را که از جنگ خیبر به او رسیده بود فروخته بود و چیزى از آن باقى نبود . به او گفت : بیست دینار و دویست درهم و یک برد یمانى و مرکب خود را به تو مى دهم تا به خانواده ات برگردى و از گندم و گوشت نیز تو را سیر مى کنم . اعرابى گفت : اى مرد ! تو چقدر با جود و کرمى و همراه عمار رفت و عمار آنچه را وعده کرده بود به او تسلیم نمود .
اعرابى نزد رسول خدا (صلى الله علیه وآله) آمد ، حضرت از او پرسید : آیا سیر شدى و از برهنگى درآمدى ؟ گفت : آرى ـ پدر و مادرم فدایت باد ـ بى نیاز شدم ، حضرت فرمود : پس فاطمه را نسبت به کارى که براى تو انجام داده پاداش ده ، اعرابى گفت : پروردگارا ! تو خدایى ، ما تو را حادث نمى دانیم و جز تو خدایى نمى پرستیم ، تو در هر صورت روزى دهنده مایى ، خدایا ! به فاطمه چیزى بده که نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده باشد . رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بر دعاى او آمین گفته ، روى به یارانش فرموده ، گفت : خدا این چیز را در دنیا به فاطمه عطا کرده است : من پدر اویم و هیچ یک از جهانیان چون من نیست و على همسر اوست و اگر او نبود براى فاطمه کفوى وجود نداشت و حسن و حسین را به او بخشیده در حالى که براى جهانیان مانند آن دو سرور نوادگان پیامبر و سالار جوانان اهل بهشت وجود ندارد .
در برابر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مقداد و عمار و سلمان نشسته بودند ، حضرت فرمود : آیا بیش از این در فضیلت زهرا بگویم ؟ گفتند : آرى ، اى پیامبر خدا ! فرمود : روح الامین جبرئیل نزد من آمده ، گفت : در آن لحظه که فاطمه قبض روح شود و دفن گردد ، دو فرشته در قبرش از او مى پرسند : پروردگارت کیست ؟ مى گوید : اللّه پروردگار من است ، بعد مى پرسند : پیامبرت کیست ؟ مى گوید : پدرم ، مى پرسند : ولىّ تو کیست ؟ مى گوید : کسى که اینک کنار قبرم ایستاده على بن ابى طالب امام من است .
آگاه باشید بیش از این در فضیلت فاطمه به شما بگویم ، همانا حضرت حق گروهى از فرشتگان را مأموریت داده تا از پیش رو و طرف راست و چپ ، وى را حفاظت نمایند ، آنان در دوران زندگى و میان قبر و هنگام وفات با او هستند و پیاپى بر او و پدرش و همسرش و فرزندانش درود مى فرستند ، پس هرکس بعد از وفاتم به زیارت من آید گویا در زندگى ام مرا زیارت کرده است و هرکس فاطمه را زیارت کند گویا مرا زیارت کرده است و هرکس على بن ابى طالب را زیارت کند گویا فاطمه را زیارت کرده است و هرکس حسن و حسین را زیارت کند گویا على را زیارت کرده است و هرکس ذریه آن دو را زیارت کند گویا آن دو را زیارت کرده است .
عمار پس از شنیدن این فضایل ، گردن بند را برداشت و با مُشک آن را خوشبو نمود و در بُرد یمانى پیچیده ، آن را به غلامش داد و گفت : این گردن بند را نزد پیامبر ببر و خودت نیز مال آن حضرت خواهى بود .
غلام گردن بند را نزد رسول خدا (صلى الله علیه وآله) آورده ، گفته هاى عمار را به عرض آن حضرت رسانید ، رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود : برو نزد فاطمه و گردن بند را به او بده و تو خودت نیز مال او هستى .
غلام گردن بند را نزد حضرت زهرا (علیها السلام) آورده ، گفته رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را به عرضِ آن جناب رساند . فاطمه (علیها السلام) گردن بند را گرفت و غلام را آزاد کرد . غلام خندید ! حضرت فرمود : چرا مى خندى ؟ غلام گفت : من از برکت این گردن بند خنده ام گرفته ، گرسنه اى را سیر ، برهنه اى را پوشانید ، تهیدستى را بى نیاز کرد و بنده اى را آزاد کرد و عاقبت هم به صاحبش بازگشت! !
أوقاف حضرت زهرا (علیها السلام)
حضرت زهرا (علیها السلام) هفت باغ داشت که وقف بنى هاشم و بنى المطلب کرد .
سید محسن امین مى گوید : حضرت زهرا (علیها السلام) هفت باغ داشت که وقف بنى هاشم و بنى المطلب نمود و على (علیه السلام) را ناظر و متولى آنها برگزید و بعد از امام على (علیه السلام) ، امام حسن (علیه السلام) و پس از وى امام حسین (علیه السلام) و همچنین در هر زمان به بزرگ فرزندان خود تولیت و نظارت داد .
ثقة الاسلام کلینى از امام صادق و امام باقر (علیهما السلام) آورده که فاطمه (علیها السلام) به هفت باغ وصیت کرد با این نام ها :
العوان ، الدلال ، البرقة ، المثبب ، الحسنى ، الصافیه ومالام ابراهیم .
گفتار نام آوران و دانشمندان درباره حضرت زهرا (علیها السلام)
زین العرب به نقل از شرح المصابیح مى گوید :
فاطمه ، بتول گسسته نام گرفت چون از جهت فضیلت و دیانت و تبار ، زنى از میان زنان نتوانست هم گون او باشد .
هروى به نقل مناقب گوید :
فاطمه بتول منقطع نام گرفت چون منقطع النظیر بود .
کمال الدین محمد بن طلحه الشافعى گفته :
به فضیلت سجایاى منصوص ، اختصاص یافت که منحصر به او بود و به فضیلت ویژگى هایى متمایز شد که در لفظ نبوى آمده بود و به صفات شرف ممتاز گشت که روان هاى گرانمایه براى دست یابى به تنها یکى از آنها ، رقابت مى کنند . . .
شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبى آورده :
مفاخر او فراوان است ، او بردبار ، دیندار ، نیکوکار ، قانع و سپاس گوى بود.
سلیمان کتانى ، نویسنده مسیحى لبنانى :
فاطمه پاکدامن ، دخت فضیلت هاى پیامبر بود ، خصلت هایى که با نبوغ اخلاق و خلاقیت ، پربار شده بود . تن نزار او ، آوند روح شفاف بود تا اینکه در آن سرچشمه اى که پدرش از آن طلوع کرد محو شد .
عایشه :
هرگز کسى برتر از فاطمه ـ جز پدر او ـ ندیدم .
بنت الشاطى دانشمند مصرى :
او محبوب ترین دختر پیامبر در میان دخترانش بود و شبیه ترین کس از جهت خلق و خوى و خلقت به پدر خود بود . . . خداوند تقدیر کرد که از بین خواهرانش تنها او ظرف مطهر سلاله مطهر باشد و رویشگاه پاک درخت تنومند اشراف آل بیت پیامبر . . . » .
استاد احمد شمس باصى در کتاب خود « نفحات من سیرة السیده زینب » ، آورده :
فاطمه در میان زنان دنیا بهترین بود و سرور زنان خواهد بود در آخرت .
دکتر على ابراهیم حسن گفته است که :
زندگى فاطمه برگى منحصر به فرد است در میان برگ هاى تاریخ که انواع عظمت ها را در او لمس مى کنیم . . . ما ، در برابر شخصیتى قرار داریم که توانست در جهانى پدیدار شود در حالى که دورادور او هاله اى از فرزانگى و شکوه فرا گرفته بود ، فرزانگى که منبع آن کتاب هاى فیلسوفان و دانشمندان نیست بلکه تجارب روزگار است که لبریز از دگرگونى ها و پیشامدهاى ناگهانى است و شکوهى که نه از پادشاهى یا ثروت که از اعماق جان او سرچشمه گرفته بود . شاید عظمت فاطمه بود که عایشه را واداشت تا بگوید : کسى برتر از فاطمه نیافتم مگر پدر او .
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/12/26 :: ساعت 8:10 صبح )
»» زنان عاشورائی و مبلغ و راوی واقعه کربلا
-حضرت سکینه بنت الحسین (ع)
در جریان واقعه روزدهم عاشورای نینوا علاوه بر حضرت زینب (س)دخت امام علی بن ابی طالب و حضرت فاطمه(س) وخواهرامام حسین (ع) زنان و دخترانی همراه این کاروان عاشورائی حضورداشتند که هریک به نوعی راوی و گزارشگر حماسه عظیم عاشورا محسوب می شوند.ازجمله این زنان راوی ومبلغ حضرت سکینه دخترامام حسین (ع) می باشد.
حضرت سکینه نام اصلی اش" آمنه" هم نام مادر پیامبر(ص) است.اودرسال 47هجری درمدینه دیده به جهان گشود، و هفتادسال زندگی کرد، ودر روز پنجشنبه پنجم ربیع الاول سنة 117 هجری درمدینه وفات نموده و دربقیع مدفون گشت.
مادراورباب دخترامرءالقیس است وهردو درکربلا حضورداشته،ودر پیشبرد نهضت اباعبدالله الحسین نقش اصلی راایفاکردند.
سکینه دختری با استعداد،سخنوری فصیح،شاعری هنرمند،سیاستمداری دوراندیش بود،ودرنهضت کربلا پرچم" بلاغ" رابه دست داشت،ودرهرفرصتی بافرازهای مناسب و اشعارپرمعنی اهداف حسین بن علی(ع)راپیش برد.تاجایی که حضرت اباعبدالله الحسین دروداع آخرسخن نهایی راباوی درمیان گذاشت،وسخنان وعواطف وی را پرسوز، وخوداورابهترین زنان خواند!
قال الامام الحسین(ع):...لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة مادام منی الروح فی جثمانی
فاذا قتلت فانت اولی بالتی تأتینه یاخیرة النسوان
سکینه هنگام آمدن ذوالجناح،نخستین شخصی بودکه ازخیمه هابیرون آمد،وباوی به سخن پرداخت...آنگاه درکنار نعش پاره پاره آن حضرت قرارگرفت،وچنان شیون و ناله کردکه دشمنان رانیزبه گریه درآورد،وخودرابه روی جسدپدرافکندوبی هوش افتاددراین حال شنید که آن حضرت می فرماید:دخترم سکینه! به شیعیانم برسان که هنگام نوشیدن آب گوارا مرانیزیادکنند،وبادیدن غریبان وشهیدان به یاد من باشند.زیرا،اینان من ِ فرزند پیامبر رابدون جَرم کشتند، وبا سم اسبان خودبدنم راخردکردند،به شیعیانم بگو:ای کاش شمادرکربلا بودیدوباچشم خودمی دیدید که من چگونه برای طفل شیرخواره ام آب خواستم ولی ندادند!.
حضرت سکینه درواقعه کربلا همراه شوهرش "عبدالله بن حسن"پسربزرگ امام مجتبی(ع) بود،واینکه گاهی اورایک دخترکوچک وچندساله معرفی می کنند صحت ندارد،وحداقل،سن اودراین تاریخ به چهارده رسیده بود،وچون شوهرش درکربلا شهیدشد به عقد"مصعب بن زبیر"درآمده،اونیزدرجنگ با"عبدالملک مروان"کشته شد،سپس "عبدالملک" ازآن حضرت خواستگاری کرد!سکینه درجواب اوگفت:"هرگزباقاتل شوهرم ازدواج نمی کنم" والله لایتزوجنی بعده قاتله ابدا.
وبعد،ازبصره عازم مدینه شد،وچون به کوفه رسید،شیعیان ومردم این شهرازدخترامام حسین (ع) استقبال گرمی به عمل آوردند،وتقاضاکردندکه آن بانودرکوفه بماند! اودرجواب گفت: سوگند به خدا اوخودمی داند که من شمارادشمن می دانم!زیرا شماجدم امیرالمومنین وعمویم امام حسن وپدرم امام حسین وبرادرم علی اصغر وشوهرم مصعب راکشتید.
چون به مدینه رسید بعدها با"عثمان بن عبدالله بن حکیم حِزام "ازدواج کرد،ودرزمان حکومت "خالد بن عبدالملک"که والی مدینه بودازدنیارفت...
روحش شاد و یادش گرامی وراهش پررهروباد.
--------------------------------------------------------
منابع:
اعلام النساء ج2ص202به بعد وج1ص438،ریاحین الشریعه ج3ص256،اعیان الشیعه ج3ص492،سکینه مقرم ص263،منتهی الامال ج1ص463.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/12/26 :: ساعت 8:10 صبح )
»» ربیع الاول - وفات حضرت سکینه بنت الحسین(ع) - سال 117 هجرى قمرى
حضرت سکینه، دختر ابى عبدالله الحسین )ع( و رباب، دختر امرء القیس است. نام اصلى وى، " آمنه" یا " امیمه" بود و مادرش رباب او را به " سکینه" ملقّب ساخت.(1)
این بانوى شریف علوى در دامن مهرانگیز پدر ارجمندش حضرت امام حسین )ع( و مادر گرانمایهاش حضرت رباب )س( و عمه بزرگوارش حضرت زینب کبرى)س( پرورش یافت و از راهنمایى و تربیت ناب برادرش حضرت على بن الحسین)ع(، معروف به زین العابدین در ایّام امامت آن بزرگوار، بهرههاى وافر یافت.
وى از زنان خردمند و داناى عصر خویش بود. علاوه بر بهرهمندى کامل از حُسن جمال، از فضایل معنوى مانند تعّبد، تدیّن و تقواى الهى برخوردار بود و در زمینه شعر، سخنورى و فصاحت بیان از ممتازان عصر و خانه وى، همیشه مجمع ادبا، شُعرا و سخن سرایان عرب بود.(2)
درباره تاریخ تولدش، اطلاع دقیقى در دست نیست. امّا وى در واقعه عاشورا، دخترى رشید و بالغ بود.
برخى از مورخان، وى را در واقعه کربلا، بین ده تا سیزده ساله خواندهاند. بنابراین تولدش باید میان سالهاى 47 تا50 قمرى باشد. او در مدینه و در اواخر عصر امامت حضرت امام حسن مجتبى )ع( دیده به جهان گشود.(3)
امام حسین )ع( به تمامى فرزندانش، از جمله سکینه، عشق و علاقه داشت و آنان را به خاطر برخوردارى از فضایل و کمالات نفسانى، بسیار دوست مىداشت.
روایت شد، که آن حضرت درباره سکینه و مادرش رباب و خانهاى که آن دو در آن زندگى مىکردند شعرى عاطفى سرود که ترجمهاش چنین است:
به جانت سوگند ! من به راستى خانهاى که سکینه و مادرش رباب در آن باشند، دوست دارم. من آن دو را دوست دارم و براى آنان دارایىام را نثار مىکنم و هیچ ملامتگرى نمىتواند مرا در این کار سرزنش کند.(4)
آن حضرت، پس از واقعه کربلا، به مدت 57 سال زندگى کرد. در آغاز، تحت کفالت برادر بزرگوارش امام زین العابدین )ع( قرار داشت تا این که ازدواج نمود و به خانه همسرش نقل مکان کرد.
این بانوى مکرمه، بین 67 تا 70 سال زندگى کرد و سرانجام در کمال شرافت و عفت دار فانى را وداع گفت.
درباره در گذشت این بانوى بزرگ علوى، دو روایت نقل شده است: روایت نخست حاکى است که وى در پنجم ربیع الاوّل سال 117 هجرى قمرى و در عصر خلافت هشام بن عبدالملک و در حاکمیت خالد بن عبدالملک بن حارث، در مدینه بدرود حیات گفت و روایت دیگر مىگوید که وى در پنجم ربیع الاوّل سال 126 هجرى قمرى در مکه معظمه وفات یافت .(5)
به هر روى، در گذشت وى در پنجم ربیع الاوّل، مورد اتفاق تاریخ نگاران و سیره نویسان است. در همان سالى که حضرت سکینه )ع( وفات یافت، خواهرش حضرت فاطمه بنت الحسین )ع( نیز در مدینه بدرود حیات گفت. (6)
1- منتهى الآمال، ج 1، ص 462 و وفیات الأعیان، ج1، ص 379
2- اعلام النّساء، ج 2،ص 202
3- شام، سرزمین خاطرهها، ص 104
4- منتهى الآمال، ج 1، ص 463
5- شام، سرزمین خاطرهها، ص 107؛اعلام النسّاء، ج 2، ص 224؛ وفیات الأعیان، ج 1، ص 378
6- وقایع الایام، ص 206 و منتهى الآمال، ج 1، ص 463
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/12/26 :: ساعت 8:9 صبح )
»» احزاب و بحران برنامهی سیاسی
با وجود اینکه روشنفکران و فعالان سیاسی در جامعهی ایران از یکصد سال پیش یعنی از آغاز نهضت مشروطه به فعالیت حزبی عنایت و توجه نشان دادهاند و در دورههای معینی احزاب نیرومند سیاسی در کشور پاگرفته و در حیات سیاسی کشور نقش قابلتوجهی ایفا کردهاند، متأسفانه هنوز کشور ما فاقد ساختار حزبی بوده و شاهد حضور احزاب ماندگار و اثرگذار با استمرار حضور سیاسی و حزبی آنها نیستیم. تاریخ یکصد سالهی اخیر ایران شاهد حضور بیش از یکصد حزب و سازمان سیاسی و انجمن بوده است؛ احزاب، سازمانها، انجمنهای مخفی و علنی، هیأتها و ائتلافها و جبهههای متعددی بهوجود آمده و از بین رفتهاند.
تمایل به فعالیت حزبی و سازمانیافته در تمام این دوران منحصر به نحلهی معینی نبوده است، اساساً هر سه نحلهی عمدهی فکری، سیاسی و تأثیرگذار در تحولات یکصد سالهی اخیر ایران، اعم از ملّیون، چپها و مذهبیون در شکلگیری احزاب نقش جدی ایفا نموده و احزاب معتبری را در ابعاد کوچک و بزرگ سازماندهی کردهاند. شکلگیری احزاب و تمایل به سازماندهی حزبی در تاریخ معاصر ما همیشه با رفتار حکومت و قدرت حاکم رابطهی مستقیم داشته است. در هر دوران متناسب با میزان فشار و سرکوب شاهد اُفتوخیزهای جدی در فعالیت حزبی در جامعه هستیم. در تاریخ یکصد سالهی اخیر دورههای معینی وجود دارد که ویژگی آنها وجود فضای نسبتاً باز سیاسی در کشور و پذیرش آزادیهای نسبی برای فعالیتهای سیاسی و اجتماعی است. رشد چشمگیر آزادیهای سیاسی و صنفی ویژگی این دورههاست.
دورهی مشروطیت و پیدایش احزاب مدرن این دوره همزمان است با آخرین سالهای حکومت قاجار و همزمان با شکلگیری انقلاب مشروطیت که شاهد رشد چشمگیر احزاب سیاسی در ایران هستیم.
این احزاب که عمدتاً میتوان آنها را در سه نحلهی کلی دستهبندی نمود، گرچه محصول این دوران تاریخی هستند اما تأثیر و ردپای آنها را میتوان تا دو دهه پس از انقلاب بهمن 57 یعنی بیشتر از 80 سال پس از تأسیس و پیدایش آنها در تاریخ دنبال نمود. این دوران در حقیقت دوران جدیدی در تاریخ کشور ماست؛ نخبگان جامعه برای اولینبار از طریق مطبوعات، روزنامهها و نشریات روزانه و هفتگی به انتشار نظریات خود در جامعه اقدام میکنند. مهمترین نشریات تاریخی مطبوعات ایران همچون صور اسرافیل، مساوات، روحالقدس، حبلالمتین، نسیمشمال، قانون، حکمت، وقایع اتفاقیه و دهها نشریهی دیگر محصول این دوران بوده است که در تیراژ وسیع در تهران، تبریز و دیگر شهرهای مهم کشور توزیع میشدهاند.
هستههای جدیترین احزاب سیاسی کشور در میان گروههای مختلف جامعه در این دوران شکل میگیرد. اولین سازمان سیاسی مدرن ایرانی بهنام «همت» که در حقیقت نطفهی اولیهی جریان چپ در ایران است، در سال 1904 در باکو شکل میگیرد. فرقهی اجتماعیون-عامیون ایران که در حقیقت اولین حزب سوسیال-دموکرات ایرانی است، از درون این سازمان بیرون میآید و از همین حزب است که اولین حزب مدرن سیاسی در ایران یعنی حزب دموکرات ایران متولد میشود. حزب دموکرات ایران در حقیقت پــِدَرجَد جنبش چپ (سوسیال- دموکرات) ایرانی است، دیگر احزاب چپ ایرانی از حزب عدالت گرفته تا حزب کمونیستایران و حزب توده در دورههای بعدی همه درواقع فرزندان، نوادهها و نبیرههای حزب دموکرات ایران هستند.
در همین دوران تاریخی است که برای اولینبار روحانیان و علمای دینی با هر دو گرایش مخالف و موافق مشروطه با تشکیل احزاب و جمعیتهای سیاسی در میدان سیاست ایران ظاهر میشوند.
اولین گروه از این علما، آیتالله نایینی، ثقهالسلام، سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی هستند که با حمایت از مشروطه در کنار دیگر گروههای مشروطهخواه از جمله سوسیال-دموکراتها، عدالتخواهها و سرداران ملی بر علیه استبداد و برای آزادی و حکومت قانون قرار میگیرند. در مقابل بخش دیگری از روحانیت تحت رهبری شیخ فضلالله نوری است که در مقابله با مشروطیت و دفاع از استبداد تا جایی پیشرفت که جان خود را از دست داده و بهدار آویخته شد.
هیأت علمیه اولین گروه سازمانیافتهی حزبی وابسته به روحانیان است که از حمایت اکثریت روحانیان و بازار برخوردار بوده و درحقیقت در مجلس سوم پس از فراکسیون دموکرات و اعتدالیون سومین فراکسیون قدرتمند مجلس است. مدرس چهرهی شاخص و رهبر هیأت علمیه است.
جریان اصلی دیگر در این دوران حزب اعتدالیون است که بیشتر از جانب بازار و کسبه و بخشی از روحانیان حمایت شده و ویژگی عمدهی آن مخالفت با حزب دموکرات و برنامههای اصلاحات اجتماعی این حزب، بهخصوص تأکید آن بر جدایی دین از حکومت میباشد. اعتدالیون با علم به مخالفت بخش قابلتوجهی از بازاریان، اصناف و روحانیت با بحث جدایی دین از حکومت که در مرامنامهی حزب دموکرات به صراحت بیان گردیده بود و با اتهام بیدینی و ضدیت با دین به حزب دموکرات، درصدد جذب و حمایت این بخش برآمده بودند.
در این دوران علاوه بر سه حزب عمده و اصلی فوقالذکر، احزاب و جمعیتها و انجمنهای بسیاری در سراسر کشور شکل گرفته بود که برخی از آنها در حقیقت اولین سازمانهای مدنی و صنفی در کشور ماست. اولین انجمنهای زنان که تعداد آنها بر دهها انجمن بالغ میگردید با حضور زنان تحصیلکرده و مبارز ایرانی در حقیقت اولین هستههای جنبش فمینیستی ایران را پایهگذاری کردند.
این دوره اگرچه از نقطهنظر تولید اندیشهی مدرن در جامعه در مقایسه با جوامع مدرن غربی در دوران گذار به مدرنیته قابل قیاس نمیباشد، اما از نگاه سازماندهی احزاب و جمعیتها و ایجاد مطبوعات بهعنوان بستر آشنایی با نوع زندگی مدرن و نقد جامعهی سنتی از اهمیت یگانهای در تاریخ ایران برخوردار است.
بیشتر مباحث امروز جامعهی ما و موانع و مشکلات تحول و توسعه، هنوز شباهت بسیاری به این دورهی تاریخی دارند. بیجهت نیست که بخش قابلتوجهی از روشنفکران و نخبگان امروز کشور معتقد هستند که ما هنوز در عصر مشروطیت متوقف ماندهایم.
مباحثی از جمله جدایی دین از حکومت، نظام پارلمانی و تفکیک و استقلال قوای سهگانه، حکومت قانون و حقوق ملی و مبارزات زنان علیهی بیعدالتیهای جنسیتی، ازدواجهای اجباری، حجاب، حق طلاق و حضانت از جمله مباحثی هستند که هنوز با گذشت یکصد سال از دوران مشروطیت غیرقابل پاسخ و غیرقابل حل ماندهاند.
دوران آزادیهای نسبی و شکلگیری نهضت ملی دورهی پس از شهریور 1320 تا کودتای 28 مرداد 1332 دورهی دیگری در زندگی و تاریخ کشور ما است؛ دورهای که ما در آن بار دیگر شاهد حضور احزاب و سازمانهای سیاسی و رشد چشمگیر سازمانهای صنفی و مدنی هستیم. این دوره که ویژگی و اهمیت آن بیشتر از هرچیز با جنبش ملیشدن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق عجینگردیده، در حقیقت اوج حزبیشدن جامعهی ایرانی است. دو جریان اصلی و عمدهی سیاسی در این مقطع تاریخی یعنی جبههیملی ایران و احزاب تشکیلدهندهی آن از یکطرف و حزب تودهی ایران از طرفی دیگر موفق شدند که نهتنها الیتها و نخبگان سیاسی و فرهنگی جامعه را به فعالیت تشکیلاتی و حزبی جامعه جلبنمایند بلکه تشکیلات حزبی و سازمانهای صنفی وابسته و حاشیهای خود را تا دوردستترین نقاط کشور گسترش دهند.
حزب تودهی ایران نهتنها بزرگترین حزب سیاسی کشور بود که از آن بهعنوان بزرگترین تشکیلات و حزب سیاسی در خاورمیانهی آن دوران یاد شده است، این حزب با داشتن بیش از بیستهزار عضو و با تکیه بر سازمانهای وسیع صنفی و مدنی از جمله شورای متحدهی مرکزی و سازمانهای زنان، دانشجویان، دانشآموزان و اتحادیههای دهقانی در حقیقت بزرگترین شبکهی سازمانی را در تمام بافت شهری و روستایی کشور گسترده بود. اکثریت قریب به اتفاق روشنفکران، هنرمندان، متخصصان و نخبگان سیاسی زن و مرد ایرانی در ایندوره یا عضو حزب تودهی ایران یا احزاب تشکیلدهندهی جبههی ملی ایران بودند یا در سازمانهای صنفی و مدنی حاشیهای این احزاب فعالیت میکردند. حزب توده با شرکت در انتخابات مجلس چهاردهم در سال 1322 موفق شد که با فرستادن هشت تن از رهبران این حزب در مقام نمایندگی و وکالت در مجلس شورای ملی برای اولینبار فراکسیون چپ ایران را در تاریخ مجلس قانونگذاری کشور تشکیل دهد.
در ایندوره احزاب و سازمانهای سیاسی ایرانی با تشکیل ائتلافها و جبهههایی چون "جبههی مؤتلف احزاب آزادیخواه" متشکل از حزب ایران، حزب تودهی ایران، حزب دموکرات کردستان ایران، فرقهی دموکرات آذربایجان، حزب جنگل و حزب دموکرات ایران، توانستند تعداد قابل ملاحظهای از اعضا و رهبران خود را به مجلس فرستاده یا در کابینههای ائتلافی شرکت نمایند.
در حوزهی مطبوعات نیز "جبههی آزادی" که بهمنظور مقابله با فاشیسم با حضور بیشتر از پنجاه نشریهی آنزمان تشکیل شده بود، درحقیقت بزرگترین جبههی ائتلافی مطبوعاتی در تاریخ معاصر ایران است. با وجود اختلافات حزبی و گروهی، تلاش برای ایجاد ائتلافهای سیاسی وسیع عموماً به نتایج ملموسی میرسید که نتایج آنرا در جبهههای فوقالذکر شاهدیم.
احزاب و جریانات مذهبی مذهبیون در ایندوره نیز در قالب گروههای مختلف فعالند. حزب مجاهدین اسلام به رهبری آیتالله کاشانی یکی از احزاب تشکیلدهندهی جبههی ملی ایران در کنار سایر احزاب چون حزب ایران، حزب پانایرانیست ایران و حزب زحمتکشان میباشد.
فداییان اسلام نیز که پس از ترور احمد کسروی به رهبری نواب صفوی در اسفندماه 1344 اعلام موجودیت کردند، عمده فعالیت خود را در ضدیت با شخصیتهای سکولار و در مقابله با فرهنگ غربی و اشاعهی کمونیسم در ایران و تجدد قرار داده و از آنجا که حرکت آنها همراستا و همجهت با دربار بود، تا پایان حکومت ملی از حمایت ضمنی دربار برخوردار بودند.
آیتالله کاشانی در این دوران بهدلیل ضدیت شدید با انگلیس و طرفداران آن و همراهی با جبههی ملی و دکتر مصدق در مبارزات ایشان بر علیه استیلای انگلیس بر منابع کشور، ضمن تماسهای نزدیک با برخی از رهبران فداییان اسلام، هیچگاه از سیاست این گروه حمایت نمیکند.
گروه قابل ملاحظهی دیگری از روشنفکران دینی از جمله مهندس مهدی بازرگان که خود از بنیانگذاران کانون مهندسین ایران بود بیشتر در حاشیهی حزب ایران فعال بودند این حزب که در حقیقت اعضای اصلی کابینهی دکتر محمد مصدق را تشکیل میدادند، از حمایت و همکاری برخی از شخصیتهای روحانی آنزمان از جمله آیتاللهزنجانی و آیتالله غروی برخوردار بودند. بخش دیگری از نیروهای مذهبی حزب ایران با تشکیل گروه "نهضت خداپرستان سوسیالیست" از این حزب جدا شده و بعداً اقدام به تشکیل "جمعیت آزادی ایران" کردند.
تأثیرات ویرانگر شکست نهضت ملی در آیندهی احزاب ایرانی دوران بین سالهای 1320 تا 1332 بهویژه دوران حکومت دکترمصدق پس از دوران خفقان رضاخانی اوج دیگری در اعتلای جنبش دموکراتیک و ملی در کشور و همچنین اعتلای زندگی حزبی در ایران است. شکست نهضت ملی و بهدنبال آن فروپاشی احزاب و سرکوب گستردهی جنبش دموکراتیک مردم ایران بیشترین صدمات را به ساختارهای کشور وارد آورد. استمرار حکومت دیکتاتوری کودتا و خروج بخش قابلملاحظهای از رهبران احزاب سیاسی به خارج از کشور یا گوشهگیری و حاشیهنشین شدن آنها در ایران، درحقیقت مهلکترین ضربه به جنبش دموکراتیک و حزبی در تاریخ معاصر ایران است.
رهبران احزاب که تا آنزمان عمدتاً از شخصیتهای فرهیخته، متخصص و معتمد جامعه با تجارب مدیریت سیاسی از جمله نمایندگی در مجلس، شرکت در کابینههای ائتلافی و حداقل حضور در محافل بالای مدیریت کلان سیاسی و اقتصادی کشور هستند، بهیکباره از گردونهی حضور در بخش مدیریت جامعه خارج میشوند. خانهنشینی درازمدت یا حضور طولانی در خارج از کشور، عملاً باعث شد که مسایل مبتلابه احزاب و سازمانهای سیاسی کشور از حوزهی مسایل کلان جامعه به مخالفت صرف با حکومت و کمکم به دشمنی کینهتوزانهای با حکومت شاه تقلیل پیدا کرده و سیاست از حوزهی یک کار تخصصی به سطح نازل مخالفت صرف تقلیل پیدا کند. تقلیل احزاب سیاسی از احزاب مدعی حکومت با کادرهای توانمند متخصص در تمامی حوزههای مدیریت در یک جامعه به سازمانهای کوچک مخالف که بیشتر گروههای فشار به حکومت بودند و عمدتاً در خارج از کشور و در حوزههای دانشجویی فعالیت میکردند، متأسفانه فقر آیندهی جنبش سیاسی و حزبی در ایران را موجب شد.
تأثیر این فقر را در رهبری احزاب و سازمانهای بعدی بهخوبی میتوان مشاهدهکرد.
شکلگیری سازمانهای چریکی و غلبهی فقر سیاسی بر جنبش دموکراتیک ایران: در دههی 40 و 50 موج جدیدی از سازمانهای سیاسی در خارج و داخل کشور بهوجود آمد. این سازمانها که عمدتاً تحتتأثیر مبارزات چریکی و متأثر از جنبشهای کوبا، الجزایر، فلسطین و دیگر جنبشهای چریکی در کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی بودند، مبارزهی سیاسی را تا حد مبارزهی مسلحانهی چریکی و احزاب سیاسی را تا حد سازمانهای چند نفری مخفی و زیرزمینی در داخل و خارج از کشور تقلیل دادند.
دیگر برای رهبری سازمانهای سیاسی و احزاب نه تخصص لازم بود و نه سرمایهی تجربه و کارشناسی و مدیریت بهکار میآمد. در ایندوره با توجه به تئوریهای سادهشدهی مارکسیستی از جمله اندیشههای مائو تسه تونگ و انور خوجه، یا کاستریسم یا الهام از فکر سادهی بنا کردن جامعهی بیطبقهی توحیدی و مدینههای فاضلهی دینی، رهبران جوان و کمتجربهی سیاسی با کمترین تجربهی فعالیت سیاسی از کلاسهای درسی دانشگاه به خانههای تیمی رفته و در هیأت رهبری سازمانهای سیاسی ظاهر شدند.
اندوختهی دانش بیشتر این رهبران نوظهور، حداکثر مطالعهی چند اثر ابتدایی مارکسیستی در زمینهی فلسفه، اقتصاد و تجربیات مبارزان آمریکای جنوبی بود یا حداکثر سفرهای چند روزه به کوبا، الجزایر و چین، که بیشتر نصیب خارج کشوریها شده بود. دلیل این مدعا مقایسهای است بین رهبران سازمانهای چریکی از جمله سازمان چریکهای فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق ایران، و دهها سازمان کوچک دیگر چند نفری مثل گروه فلسطین، گروه گلسرخی، گروه واعظزاده، گروه اعظمی، گروه تربتحیدریه، گروه ساکا، یا سازمانهایی چون سازمان انقلابی حزب توده و گروههای مشابه آنها در داخل و خارج از کشور با رهبری احزاب در دوران نهضت ملی یا حتی پیش از آن در دوران مشروطیت. رهبری سازمانهای دوران اخیر برخلاف رهبران احزاب پیشین، فاقد کمترین تجربهی زندگی اجتماعی، تحصیلات عالیه دانشگاهی، مدیریت سازمانهای اقتصادی و سیاسی در بخشهای خصوصی و دولتی بوده و از کمترین شناخت از جامعه و تاریخ ایران برخوردار بودند. این درحالی است که در دوران مشروطیت و دوران نهضتملی شاهدیم که بهترین کادرها و روشنفکران و مدیران جامعه و نخبگان و الیتهای شناختهشدهی کشور برخوردار از بهترین تحصیلات دانشگاهی در کادر رهبری احزاب میباشند، برخلاف آن در این دوره شاهد هستیم که اکثریت روشنفکران و صاحبنظران و مدیران کشور در عین مخالفت با دیکتاتوری شاه در بهترین حالت فقط حمایت و سمپاتی عاطفی به سازمانهای مذکور نشان میدهند. رهبری سازمانهای سیاسی در ایندوره فاقد اتوریتهی لازم برای جلب حمایت نخبگان و روشنفکران جامعه است.
جوانی، بیتجربگی، عدم شناخت از تاریخ، فرهنگ، آداب و رسوم و سنن، مناسبات و روابط اجتماعی آشکار و پنهان، بیتوجهی به اتوریتههای فرهنگی، سیاسی و تاریخی در کشور و انتخاب شیوهی مبارزهی مسلحانهی مخفی و مخاطرهآمیز و حتی اِعمال روشهای تروریستی در حذف مخالفان درونگروهی و سطح نازل مبارزه و محدودکردن آن به عملیات ترور و بمبگذاری نهتنها کشش و اتوریتهی لازم را برای جلب روشنفکران و نخبگان و مدیران جامعه در سطوح گوناگون موجب نمیشد که حتی قادر به برانگیختن کمترین توجه لایههای میانی و پایینی جامعه در شهرها و کارخانهها و روستاهای کشور نیز نگردید.
وضعیت در خارج از کشور هم بهتر از این نیست. کنفدراسیون دانشجویان که پس از هجوم وسیع دانشجویان از طبقات متوسط و پایین جامعه بهشدت متوّرم شده بود، در ایندوره برخلاف سالهای اولیهی پیدایش آن که از کیفیت قابلتوجهی برخوردار است، بهشدت به سمتوسوی پوپولیسم سیاسی رفته و بیشتر به جریانی پاسخگو به احساسات عصبانی دانشجویان ایرانی مخالف رژیم در خارج مبدل میشود.
احزاب سیاسی سنتی همچون حزب تودهی ایران و جبههی ملی و سازمانهای وابسته به آن در داخل و خارج از ایران در این دوره نیز بیشتر بهدلیل دوری از کشور و خارجشدن از گردونهی مناسبات حقیقی سیاسی در داخل کشور، به محفلهای سیاسی کوچکی تبدیل شدند که بیشتر از آنکه حضور بیرونی و نمود سیاسی حزبی داشته باشند، درگیر اختلافات شخصی و کشمکشهای دورنی بودند. شاپور بختیار بهعنوان یکی از بازماندگان رهبران سیاسی نسل گذشته با انتخاب نابههنگام خویش در پذیرش مقام نخستوزیری شاه در زمانی که بحران سیاسی تمام کشور را فرا گرفته بود و امواج انقلاب پایههای رژیم را متزلزل کره بود نهتنها اعتبار سیاسی خود را قمارکرد که به اعتبار نهضت ملی و مجموعه نیروهای آن ضربهی جبرانناپذیری وارد آورد که آنها را برای دورانی طولانی از مدار سیاسی کشور خارجکرد.
در چنین شرایطی است که بحران اجتماعی، جامعهی ایران را فرا گرفته و انقلاب 57 بهوقوع میپیوندد. بیاعتباری و فقدان اتوریتهی سازمانها و احزاب سیاسی و رهبران آنها در جامعه از یکسو و اتوریتهی تاریخی، سنتی روحانیت در زندگی روزمرهی اکثریت جامعه از سوی دیگر، باعث شد که رهبری انقلاب در اختیار روحانیت ایران و شخص آیتالله خمینی قرارگیرد. فعالیت ایشان بهدلیل استمرار مواضع در مخالفت با حکومت شاه و حضور شبکهای از روحانیان و طلاب، در حقیقت بهنوعی شبیه یک ساختار حزبی برای پیامرسانی در سراسر کشور بود.
سازمانهای سیاسی و احزاب در سالهای اولیهی پس از انقلاب گشایش سیاسی و فضای آزاد فعالیت در یکی-دو سالهی پس از انقلاب، بار دیگر به اوجگیری فعالیت سازمانهای سیاسی و احزاب ایران منجرگردید.
تعداد بیشماری از احزاب سیاسی در صحنهی کشور صفآرایی کردند، از احزاب سنتی مثل حزب تودهی ایران، جبههی ملی، نهضت آزادی و حزب مؤتلفهی اسلامی گرفته تا سازمانهای چریکی که پس از انقلاب نقاب از چهرهی رهبری آنها برداشته شد و شخصیتهای آنها در مقام یک شخصیت حقیقی بهدور از افسانهپردازیهای ویژهی دوران دیکتاتوری به نمایش گذاشته میشد. جدای از جریانات سنتی و تاریخی قبلی در این دوره گروههای متعدد دیگری در صحنه ظاهر شدند که بیشتر آنها تازه از خارج اسبابکشی کرده و به وطن آمده بودند، برخی نیز براساس محفلهای درون زندان یا انشعاب از دیگر گروههای موجود شکل گرفته بودند؛ ویژگی بیشتر گروههای جدید اما در این بود که بدون توجه به تعداد اعضا و هواداران خود و بدون اینکه کمترین سابقهای در مدیریت سیاسی یا حتی ادارهی یک انجمن دانشجویی یا حتی تجربهی موفق در ادارهی یک مغازهی کوچک کتابفروشی و خواربارفروشی داشته باشند، به کمتر از حکومت کشور راضی نبودند.
نخبگان جامعه با وجود مخالفت با بخش قابلتوجهی از سیاستهای تبعیضگرانهی نظام جدید که کمکم خود را با اشکال گوناگون در ساختارهای در حال شکلگیری نظام مینمایاند، رغبت و تمایلی به همکاری و حمایت از اپوزیسیون نظام اسلامی و سازمانهای سیاسی و احزاب موجود نشان نمیدادند، در حقیقت بخش قابلتوجهی از بدنهی مدیریت بالایی و متوسط کشور و روشنفکران و نخبگان در آن سالها در مقایسه با رهبری سازمانهای سیاسی، خود را بهمراتب قابلتر و ظرفیتهای خویش را به مراتب بالاتر از اکثر رهبران سازمانهای سیاسی ارزیابی میکرد و از اینجهت حاضر به پذیرش اتوریتهی رهبری آنها نبود. این امر بیشتر موجب آن گردید که تودهی هوادار این سازمانها که رهبری را میپذیرفت، بیشتر از جوانان دانشجو و دانشآموز کمتجربه و غیرمتخصص تشکیل شدهبود، تا بیشتر به رهبری شبیه باشد.
این مجموعهی ضعیف از رهبران و اعضا و هواداران کمتجربه برای این سازمانها فاجعهآفرین گردید. بیتجربگی سیاسی و انتخاب میدانهای نبرد نابرابر با حکومتی که در آن دوران از حمایت اکثریت قاطع مردم کشور برخوردار بود، موجب آن گردید که این سازمانها که در برخی موارد موفق به جذب هزاران نفر هوادار و سمپات شده بودند، در فاصلهای کوتاه از صحنهی سیاسی کشور حذف شوند. فقدان پایگاه مؤثر اجتماعی بهویژه در میان بخش میانسال کشور و مدیران جامعه یا زحمتکشان و تولیدکنندگان نیز از طرفی این امکان را در اختیار حاکمیت آنزمان قرار داد که بتواند با شدت هرچه تمامتر و بدون هراس و نگرانی از مقاومت و اعتراض جدی همهجانبه و بحرانزا در جامعه به سرکوب همهجانبه دست زده و به حذف کامل این جریانات از عرصهیسیاسی کشور مبادرت نماید.
سیاستهای کودکانهی سازمانها و احزاب سیاسی مخالف در سالهای اولیهی پس از انقلاب و تحلیل نادرست تقریباً تمامی احزاب و سازمانهای سیاسی در این دوران از جناحبندیهای داخل حکومت نهتنها به سرکوب مجموعه احزاب و سازمانهای خارج از حاکمیت منجر شد که حتی به حذف لیبرالترین گرایشات درون حکومت و خروج نیروهای ملی و مذهبی لیبرال درون حکومتی نیز ختم گردید. ابعاد این سرکوب بعدها گریبانگیر وسیعترین لایههای روشنفکری و دگراندیش جامعه هم شد.
نقش رهبری ماجراجویانهی برخی از سازمانهای سیاسی و احزاب آن دوران در درگیریهای زودهنگام و انتخاب اشکال خشن مقابلهی سیاسی و بهکارگیری سلاح و تجمع در خانههای تیمی و تدارک نظامی برای سرنگونی حاکمیت یا تحریک اقوام و ملیتها را نباید در شکلگیری سرکوب و تقویت گرایشات سرکوبگر در نظام حکومتی نادیدهگرفت.
تغییر و جابهجایی در عرصهی مقابلهی سیاسی و چالش حکومت از اشکال مسالمتآمیز یعنی از عرصهی مطبوعات، مجالس سخنرانی، میتینگها و فعالیت در سازمانهای صنفی و مدنی و شرکت در انتخابات و در یک کلام ایجاد یک ساختار دموکراتیک برای کسب اعتماد و آرای مردم به میدان مقابلهی نظامی، جنگ خیابانی، انفجار مراکز حکومتی، جنگ قومی و ترور سران حکومتی نهتنها به سرکوب مجموعهی جنبش دگراندیش در کشور منتهی شد و به شدیدترین شیوههای سرکوب، مشروعیت موقت بخشید که سطح رهبری سازمانهای سیاسی را از رقابت با رهبری نظام به رقابت با مسؤولان اطلاعاتی و نیروهای ویژهی سرکوب تقلیل داد.
رهبران سیاسی سازمانها بیشتر از آنکه با ارایهی پلاتفرمهای سیاسی، اقتصادی در عرصههای کلان جامعه، رهبری نظام را به چالشبطلبند و پایههای اجتماعی آنها را مورد تعرض قرار دهند، گرفتار برنامهریزی برای حفظ خانههای تیمی مخفی، نقشهبرای ترور مسؤولان حکومتی، سازماندهی شبکههای مخفی و نظامی و جابهجایی شبانهروزی از وحشت دستگیری بوده و عملاً موقعیت خود را تا سطح کادرهای دست چندم امنیتی- اطلاعاتی و گروههای شکار و بازجویی تقلیل میدادند.
شدت سرکوب و حذف بخش رادیکال دگراندیش مخالف نظام اسلامی و بهانهی جنگ، فضایی را در کشور بهوجود آورد که بخش قابلتوجهی از احزاب سیاسی لیبرال که در ابتدای انقلاب در موقعیت حاکمیت و پیرامون رهبری نظام قرار گرفته بودند نیز نهتنها از تمامی عرصههای قدرت حذف شدند که اکثریت آنها از جمله بخشی از اعضای جبههی ملی ایران، نهضت آزادی ایران، جنبش مسلمان مبارز و گروههایی از منفردان نیز داوطلبانه برای سالیان طولانی سازمانهای خود را بهحالت تعطیل یا نیمهتعطیل درآوردند. حضور این بخش تا دورهی بعدی گشایش نسبی فضای سیاسی در کشور یعنی دورهی اصلاحات کاملاً غیرمحسوس است، گشایش مجدد در فضای سیاسی کشور تکاپوی جدیدی را در عرصهی فعالیت حزبی در این بخش بهوجود آورد. علاوه بر جریانات فوق، بخش دیگری از کادرهای درجه دوم حکومتی که اینک در جبههی اصلاحات تجمع کرده بودند، اینبار فارغ از حضور سازمانهای سیاسی دههی اول انقلاب، به اهمیت بازسازی حزبی جامعه و تحزب برای مقابله با رقیب سیاسی خود توجه نشان میدهند. بازسازی و فعالیت نهضت آزادی، محافلی از جبههی ملی در درون کشور و گروههای ملی-مذهبی و احزاب متعدد اصلاحطلب عضو جبههی دوم خرداد، محصول این دوره بوده و بیشتر متوجه تضعیف و کنترل گرایش اقتدارگرای حکومت و تغییر رویهی نظام اسلامی است.
تفاوت اساسی این گروه از احزاب با احزاب سیاسی و سازمانهای سنتی و فعالان دورهی اولیهی انقلاب، عمدتاً در این است که راهکارهای آنها بیشتر متوجه شرکت در کارزارهای انتخاباتی و سازوکارهای مسالمتآمیز و استفاده از امکانات موجود ضمن التزام به قوانین جاری کشور بوده و تغییرات اصلاحی و تدریجی درساختارهای حقیقی و حقوقی نظام اسلامی را بدون شعار سرنگونی گروههای رادیکال دههی اول انقلاب در راستای تغییر رویهی نظام اسلامی دنبال میکنند.
وضعیت کنونی احزاب اگرچه امروز در کشور بهلحاظ تعداد اسامی احزاب، دهها حزب و سازمان سیاسی را میتوان سراغگرفت اما واقعیت حاکی از آن است که مجموعهی فعالان سیاسی کشور در احزاب غیرحکومتی در داخل و خارج از کشور بیش از چندصد نفر نمیباشند. جامعهی ایران در مقایسه با دوران نهضت ملی و آغاز مشروطیت تقریباً فاقد تحزب بهمعنای واقعی آن است.
احزاب سیاسی کنونی کمترین تأثیری در روند تحولات سیاسی کشور ندارند و بیشتر آنها به حاشیهنشین و نظارهگر میدان سیاست کشور مبدل شدهاند.
بسیاری از آنها ماندگار نبوده و ادواری و موسمی هستند، از اکثر احزابِ نیمقرن گذشته جز نامی باقی نمانده است. پُرسابقهترین احزاب سیاسی ایران از جمله حزب تودهی ایران، جبههی ملی و نهضت آزادی با بیشتر از 50 سال سابقهی فعالیت سیاسی، در شرایط کنونی کمترین تأثیری بر روند تحولات و تصمیمگیریهای سیاسی در کشور ندارند، این در حالی است که همین احزاب پنجاه سال پیش از آن در جریان نهضت ملی مؤثرترین بازیگران میدان سیاست ایران بوده و تأثیرات چشمگیری در شکلگیری جنبشهای ملی و احزاب سیاسی در کل منطقهی خاورمیانه ایفا نمودهاند.
غلبه بر بحران کنونی برای برونرفت از بحران کنونی و غلبه بر مشکل تحزب در ایران باتوجه به سابقهی هر سه جریان و نحلهی اساسی روشنفکری ایرانی باید به چند مسأله توجهکرد:
- اساس نهضت ملی و احزاب درونی آن بر مبارزهی ضد استعماری بنا شده بود، قدرت تجهیز احزاب ملی متکی بر احساسات ناسیونالیستی و مقابله با دخالت خارجی در ادارهی امور کشور بوده و مبارزهی آنها با استبداد حاکم در آن دوران بیشتر متوجه خلع ید از گرایشات استعماری بر منابع ملی و کنترل قدرت حکومتی است.
- جنبش چپ در ایران از ابتدای شکلگیری آن گرفته تا تأسیس حزب کمونیست و شاخص برجستهی آن در تاریخ معاصر ایران "حزب توده ایران" با اتکا بر اندیشهی مارکسیسم و توجه به مدل سوسیالیسم که مورد قبول و ستایش بخش قابلتوجهی از روشنفکران در سراسر جهان قرار گرفته بود، موفق گردید بخش قابلتوجهی از روشنفکران کشور را برای چندین دههی متوالی مجذوب خود نماید.
وجود نظام قدرتمند سوسیالیستی بهعنوان یک مدل واقعاً موجود با قدرت و توانایی رقابت در تمامی عرصههای علمی، تکنولوژیک، ورزشی، فرهنگی و توان تسلیحاتی در مقابل رقیب امپریالیستی در دنیای غرب و حمایت این نظام از جنبشهای رهاییبخش ملی و ضداستعماری در حقیقت بهمثابه آهنربایی در محافل روشنفکری و نخبگان ایرانی بهنفع احزاب چپ عمل میکرد.
- روحانیت ایران، روشنفکران دینی و تمامی احزاب و سازمانهای سیاسی مذهبی یا التقاطی با توجه و تأکید بر مفاهیم عدالتخواهانهی دینی همچون قسط اسلامی، جامعهی بیطبقهی توحیدی، مدینهالنبی، عدالت علی و اتوپیای حکومت اسلامی و مقابله با غربزدگی و غلبه بر فرهنگ ازخودبیگانگی و بازگشت به خویشتن و همچنین ستیز با سیاستهای استعماری انگلیس و روس موفق شده بودند که بخش قابلتوجهی از روشنفکران و جامعهی مذهبی را بهدور خود گرد آورده و وعدههایی را در قالب یک نظام مطلوب اسلامی به جامعه ارایه دهند.
ناکامی تجربهی حکومت اسلامی در تحقق وعدههای عدالتخواهانهی آن و اِعمال انواع خشونتها و حذفهای سیاسی پس از انقلاب، فروپاشی سوسیالیسم در تمامی کشورهای سابق بلوک سوسیالیستی و بیاعتباری گفتمان چپ و از موضوعیت افتادن جنبشهای ضد استعماری با توجه به تغییرات سیاسی و عملکرد حکومتهای جدید، در حقیقت هر سه نحلهی فکری و سیاسی ایرانی را که در مقاطع معینی در تاریخ کشور ما در موضع احزاب پیشتاز موفق به سازماندهی بزرگترین احزاب سیاسی شده بودند، امروز با بحرانِ نداشتن چشمانداز و برنامهی سیاسی مواجه نموده است.
عبور از بحران کنونی و بازسازی احزاب مدرن و پاسخگو به نیازهای دورهی کنونی، بدون شناخت و مطالعهی تاریخ گذشته، نقد بیرحمانهی آن، درک تحولات جهانی، آشنایی و شناخت مدلهای موجود موفق سیاسی- اقتصادی و ارایهی یک چشمانداز واقعی ممکن نیست.
برای ساختمان یک جامعهی مدرن، به احزاب مدرن نیازمندیم، احزاب مدرن نیازمند وجود رهبران توانمند و آشنا به سیاست بهمفهوم مدرن آن یعنی عالیترین شکل مدیریت جامعه میباشند.
سیاست در کشور ما باید همچون سایر حوزههای تخصصی از حوزهی افراد عادی و آماتور به حوزهی تخصصی و کارشناسی بازگردد. حوزهای که در آن افراد براساس کیفیتهای کارشناسانه و تجربههای موفق در حوزههای کلان زندگی قابل اندازهگیری باشند.
ماندگاری احزاب و سازمانهای سیاسی در گرو درک این مهم است که احزاب سیاسی گروههای فشار اجتماعی یا نهادهای صنفی و مدنی نیستند و برای مدیریت سیاسی یک کشور که پیچیدهترین بخش از مدیریت در یک جامعه است، باید کادرهای توانمند و لایق و مدیر و در همان حال مسؤول و پاسخگو داشت.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/12/26 :: ساعت 8:7 صبح )
»» توسعه یا مدرنیته؟
معضل تلفیق توسعه و نواندیشی و بیسرانجامی این گسست: سخنگفتن از نبوع شریعتی و درایت مهندس سحابی که از دو مسیر متفاوت به تلفیق نواندیشی و توسعه رسیدند، قسمتی از ماجراست. اما دیدگاههای هر دو صاحبنظر از دو مشکل بنیادین رنجمیبرد که عبارتند از:
1) ارایهی نظریه و مدلسازی ممکن از دولت و جامعهی توسعهگرا.
2) جدال ناکام دولتمردان آزادیخواه و توسعهگرا با ساختار دولت مخالف توسعه و آزادی.
سخنگفتن از درد، نیمی از ماجرا را برملا میکند، اما ارایهی راهحل نیم دیگر را.
شریعتی علیرغم طرح ایده- نظریهی دموکراسی متعهد که بسیار کلی و گذرا بود، نظریه و مدلی تحققی در این مسیر ارایه نداد، لذا تاکنون دموکراسی متعهد با کارکردهای گوناگون نتایج متفاوت داده است. تجربهی هندوستان و جمهوری عربی مصر دو نمونهی متفاوت از این تجربه هستند.
باید توجهداشت که حکومتهای دموکراتیک، متأثر از تجربهی حکومتهای شبهسوسیالیت، حکومتهای شبهدموکرات مانند حکومت سالوادر آلنده و دکتر مصدق در زمرهی حکومتهای با دموکراسی متعهد قرار نمیگیرند. چراکه این حکومتها با دادن آزادی عمل به مخالفان خود، بسیار قانونمند عمل میکردند و هر محدودیتی را در چارچوب قوانین مصوبهی رسمی کشور عملی میکردند و مخالفان آنان از آزادی عمل فراوان برخوردار بودند.
مصدق در دورهی دوم حکومت خود، در برخی از امور بهطرف سمتگیری دموکراسی متعد رفت، اما در نهایت از مدار قانونهای مصوبه شده خارج نشد. بهعنوان نمونه، وی از مجلس هفدهم اختیار یکساله میخواست اما درعینحال به مجلس اجازه میداد تا وی را خلعکند و کسی دیگر را بهعنوان نخستوزیر انتخاب نماید. ایننوع برخورد و فعالیت در چارچوب قوانین مصوب حکومت مشروطه بود.
تجربهی هندوستان؛ عملکرد جواهر لعل نهرو و دخترش ایندراگاندی در جامعهی متنوع و متکثر هند طی سالهایی همراه با محدودیت برای مخالفان بود. این محدودیتها در عرصهی سیاست و اقتصاد اعمال شده و در دورانی محدود، شرایط سختی به فعالان تحمیل کرد. جواهر لعل نهرو در دورهی توسعهی اقتصادی شتابان هند که متأثر از تجربهی شوروی در رقابت با چین انجامشد، برای جریانهای فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی مخالف سیاست خود محدودیت ایجادکرد.
ایندراگاندی دختر جواهر لعل نیز چنین رفتاری داشت. اما هندوستان در نهایت به دموکراسی وفادار ماند.
تسامح و مداراگرایی هندوان و تکثر و تنوع طبقاتی در هند، حاکمیت بورژوازی ملی- تولیدی بعد از استقلال در دولت، باور به حق دیگران، دولتها را در نهایت به انعطاف میکشاند.
تجربهی مصر؛ جمالعبداناصر در اوج محبوبیت نابههنگام درگذشت. وی با مخالفان خود سختگرفت. شاید این سختگیری امری ضروری و در مواقعی غیرضروری بود.
تیم جمالعبدالناصر بورژوازی ملی نبودند. نظامیان بوروکرات و بوروکراتهای دولتی، هستهای سخت غیردموکراتیک را گرد ناصر بهوجود آورده بودند که نتیجهی آن ناکامی دموکراسی متعهد در کشور مصر بود. بهعبارتی بعد از استقلال مصر از انگلیس، دولت و ملت مدرن درمصر شکل نگرفت. نظامیان بوروکرات و بوروکراتهای دولتی مصر از دموکراسی سود نمیبردند. بعد از مرگ ناصر نیز جناح مردمی کودتای 1953 میلادی تضعیف شد و بوروکراتها قدرت را در دست گرفتند.
جالب این بود که دموکراسی متعهد در مصر و دموکراسی آزاد در ایران در سالهای 1320 تا 1332 ه.ش و از سال 1356 تا 1360 ه.ش یک نتیجه داد.
علت اصلی این نتیجهی یکسان این بود که در جامعه الزاماتی برای نیل از دموکراسی متعهد به دموکراسی لازم بود که جوامع مصر و ایران فاقد آن بودند اما جامعهی هندوستان آنرا در اختیار داشت. این الزامات چهبود؟ بیگمان این الزامات فقط تنویر افکار و نواندیشی نبود. جوامع مزبور چیزی را کم داشتند که حتی دولتهای مردمگرای آنان بهموجب این فقد و ضعف ناکام ماندند. شریعتی از بررسی تجربهی دموکراسی متعهد در جوامع دیگر، چندان اطلاعی نداشت. وی در توجیه حکومت دموکراتیک الجزایر در م، آ، 4، بخش دوم بهخوبی از تلفیق تعهد و تخصصص یاد میکند، اما شریعتی در جایگاه یک سیاستمدار مدلساز یا نظریهپرداز سیاسی نبود، تا ایده- نظریهی خود را کامل کند.
جالب آن بود که هواداران رادیکال شریعتی، بعد از وی از مدلهای حکومتهای دموکراتیک حمایت میکردند که بیشتر طرح ایدهآلی از حکومت بود تا مدلهای مطلوب تحققی در جامعهی ما، همچنین قابلتوجه است که بسیاری از متأثران از آزادی شریعتی، با مدل ولایت فقیه همراهی نداشتند.
بهعبارتی میتوان گفت شریعتی با تجربهی تغییر ایدئولوژی در مجاهدین خلق، به ضعف عظیم تئوری و نظریهسازی در جنبش ایرانی پیبُرد و این ضعف در دو مجموعه آثار "جهتگیری طبقاتی" و "خودسازی انقلابی" که موضوعات آنرا در سالهای 55-1354 نوشته، مطرح کرده است.
بهعبارتی وی از یک تجربهی محدود و نتیجهگیری صحیحی کرد و با تجربهی تغییر ایدئولوژی در سازمان مجاهدین خلق، به ضرورت نظریه و تئوریسازی بومی و قوی رسید. در همین رابطه نقل است که وی سودای مدینهسازی در کشوری دیگر مانند لبنان یا آمریکا را داشت؛ زیرا در این کشورها به دلالیل گوناگون امکان ساختن مدینهی ایدهال بدون محدودیتهای دولتی وجودداشت. بهگفتهی آقای خسرو منصوریان، وی بههمیندلیل به انگلستان سفرکرد تا ایدهی خود را عملی سازد. البته شریعتی یک ایده- نظریهپرداز بود، نه یک مهندس جامعهسازی مانند دکتر مصطفی چمران. بههرحال سخنان آقای منصوریان جای تأمل دارد، چراکه شریعتی با وجود ایده و نظریهپردازی به تحقق آن ایدهها هم توجهداشت.
بااینحال شریعتی هیچگاه در مورد تجربهی دموکراسی متعهد در جوامع تحقیق کاربردی نکرد، اما تجربهی دموکراسی متعهد به ما نشان میدهد که این مدل در جوامع مختلف، میوههای متفاوت داده است.
بهعبارتی در تلفیق نواندیشی و توسعه یا آزادی و پیشرفت، میبایست نظریهها و مدلها دقیق و مبتنی بر شرایط عینی جامعه باشند و همچنین باید مشخصشود که ساختار دولت و حاکمیت پذیرایی توسعه و دموکراسی میباشد یا خیر؟ ازهمینروی، شناخت ویژگیهای هر جامعه و ساختار حاکمیت آن لازم میآید. در ادامهی همین شناخت، میتوان دیدگاه تئوریسازی شریعتی و توسعهگرایی مهندس سحابی و دیگران را نقدکرد.
1) نظریهپردازی بومی دربارهی توسعهی متوازن: مهندس سحابی از مرحلهی ایده- نظریه دربارهی توسعهی متوازن فراتر نرفته است.
وی در مورد توسعه، تجربهی سه کشور ژاپن و آلمان بعد از جنگ اول و تاحدودی هندوستان دوران بعد از استقلال را درنظردارد. وی با شناخت کلی از توسعهی این سه کشور، طرح توسعهی متوازن را مطرح نمود، البته در این مسیر دکتر حسین عظیمی دیدگاههایی را مطرح نموده که جنبهی تخصصی آن بیشتر است. دیدگاه توسعه با تفکرات آقایان طرفدار توسعهی سرمایهداری آزاد (غنینژاد، طیبیان، نیلی و مجموعهی 15 اقتصادان) متفاوت است و همچنین با دیدگاههای اقتصادی رادیکال متمایل به گرایشات سوسیالیستی نیز تفاوت دارد. اگرچه در نهایت تلاشدارد که توسعهی اقتصاددانهای لیبرال و عدالتطلبی اقتصاددانهای متمایل به سوسیالیست را در نظریهی خود جای دهد.
بااینحال مشکل ایده- نظریهی توسعهی متوازن مهندس سحابی این است که تجربهی ژاپن با مدل توسعهی اقتصادگرا که برینگتن مور در کتاب "دیکتاتوری و دموکراسی" آنرا فاشیست آسیایی میخواند یا مانوئل کاستلز کانادایی در کتاب "عصر اطلاعات" جلد سوم، آنرا در زمرهی دولتهای اقتدارگرا قرار میدهد، با تجربهی هندوستان که برینگتن مور انگلیسی در کتاب "دیکتاتوری و دموکراسی" آنرا دموکراسی آسیایی مینامد، یکسره متفاوت است. همچنین تجربهی آلمان بعد از جنگ جهانی اول و ایدههای اقتصاددان معروف ملی و محافظهکار آن فریدریکلیست که بر حفظ و تقویت اقتصاد ملی در برابر اقتصاد بازار توجه دارد، با تجربهی هندوستان که بوروژازی ملی آن با کمک دهقانان و کشاورزان و حمایت دولتی برآمده از استقلال بهسوی توسعه رفتند، متفاوت است.
البته مهندس سحابی معتقد است که هیچیک از این مدلها را بهطور مطلق باور ندارد، بلکه از این موارد الهامگرفته و با طرح اصول کلی آن طی "بحث بنیادین ملی" توسعهی متوازن را مطرح کرده است.
شاید ایراد اساسی به مهندس سحابی این باشد که ایدهی توسعه میباید متکی به نظریهیعملی برای شرایط اجتماعی مشخص و معینی باشد تا نظریه بهسوی مدل حرکتکند و قابل اجرا گردد. بهطور مشخص در اواسط قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم در ژاپن ساختار دولت در خدمت تولید قرارگرفت، به امر آموزش همگانی توجهشد و تحولی اساسی در بهبود و افزایش زمینهای زیر کشت صورتگرفت. بهعبارتی دولت ژاپن با خصلت تولیدی به آموزش همگانی توجه نموده و اشراف ژاپنی در بهبود محصول و افزایش بهرهوری محصولات کشاورزی تلاشکردند.
این تلاش و کوشش برای اعتلای ژاپن صورتگرفت و دو جریان محافظهکار و لیبرال قدرتمند سیاسی در کشور در اصول کلی توسعه با یکدیگر اختلاف نداشتند. شعار تکنولوژی و علمغربی با روح ژاپنی را لیبرالهای ژاپنی سردادند، اما محافظهکاران با آن تضادی اصولی نداشتند. اختلاف این دو جریان در نحوهی دادن امتیاز و حقوق به اقشار اجتماعی بود.
ارتش ژاپن با وجود خصلت نظامیگری و تجاوزگری، روحیهی ملی قوی داشت.
بیگمان در ایران دورهی مشروطه نه خصلت و ساختار دولت، تولیدی شد و نه به آموزش همگانی توجهگردید و از طرفی میان روشنفکران و سنتگرایان انواع تعارضات اصولی رخ نمود که منجر به تقویت منافع ملی نشد. مدل توسعه در هندوستان که به دموکراسی آسیایی مشهور است با دولت بورژوازی ملی با ساختار مناسب تولیدگری و کمک روستاییان با دموکراسی و مردمسالاری همراه شد. درحالیکه در دورهی نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق، میان اقشار طبقهی متوسط جدال قدرت درگرفت. اقشار سنتی- مذهبی با اقشار ملی و ملی-مذهبی مدرن به تعارض رسیدند. مصدق با ساختار حاکمیت غیرتولیدی مواجه بود و دربار پهلوی منافع خود را بر منافع ملی ترجیح میداد و بالاخره با استعمار انگلیس در برابر دولت ملی مصدق متحدشد، در نتیجه سیاست توسعه همراه با دموکراسی دکتر مصدق در محاق قرارگرفت و دولت مستعجل شد. برنامههای توسعهی اقتصادی در دههی 50 و 60 هـ .ش بهخصوص برنامهی اقتصادی معروف به دوران سازندگی که به توسعهی آزاد و برونزا مشهور شد، در کشور ترکیه نتیجهای بهتر از ایران داد.
دولت ترکهای جوان در سال 1919 میلادی با وجود فراز و نشیبهای گوناگون حاکمیتی بوروکرات-نظامی بود که به مرور زمان بهواسطهی برخی از سیاستهای آتاترک، نظم ساختاری را پذیرفت. این نظم در دهههای 70 و 80 قرن بیستم میلادی به مدل توسعهی اقتصادی آزاد جواب مناسب داد. بهطوریکه در دورهی نخستوزیری اوزال که خود از نزدیکان بانک جهانی بود، توسعهی ترکیه وارد دروهی جدیدی شد در نتیجهی آن، دولت ترکیه بیش از گذشته بهسوی خصلت و ویژگی تولیدی و خدماتی روی آورد و با سیاست صادرات در وهلهی اول تبدیل به آشپزخانهی اروپا شد و بعد از مدتی در تولید کالاهای صنعتی نقش پیداکرد و پذیرای سرمایهگذاری خارجی در ترکیه شد؛ درحالیکه در ایران دوران سازندگی نتوانست به تغییر خصلت حاکمیت منجر شود و آنرا از شکل بوروکرات رفاهی، خدماتی و امنیتی بهشکل بوروکرات تولیدی- خدماتی تبدیلکند. درآمد نفت و مجموعه عوامل گوناگون، دوران سازندگی را با فساد همراهکرد و در نتیجه جامعه به نتیجهی مطلوب نرسید.
با توجه به تجربههای گذشتهی توسعه در جامعهی ما مهندس سحابی باید در مورد مدل مطلوب توسعهی خود بهطور مشخص نظریهپردازی میکرد؛ چراکه توسعهی متوازن نیاز به مدل بومی داشته و دارد.
درحالیکه وی در سلسله بحثهای بنیادین ملی، اصول کلی را مطرحنموده و برای مهندسیکردن تئوری آن به نقد و بررسی تجربیات کشورهای مورد توجه خود نپرداخته است. همچنین در مجموعهبحثهای بنیادین ملی که بهصورت کتاب بهوسیلهی "نشر صمدیه" و همچنین در ویژهنامهای در "چشمانداز ایران" و برخی از شمارههای "ایران فردا( "درحال توقیف) انتشار یافته، رابطهی میان دولت بهعنوان موتور توسعه و مردم و روشنفکران بهشکل کاربردی و کارکردی ترسیم نشده است. در همین رابطه است که بحث دوم دربارهی نسبت توسعه با مدرنیته مطرح میشود؛ یعنی تعارض ساختار دولت غیرتوسعهگرا با دولتمردان طرفدار آزادی و پیشرفت رخمینماید.
2) تقابل ساختار حاکمیت با دولتمردان آزادیخواه و عدالتطلب: شریعتی در آخرین آثار خود، شکل جنبشهای ایرانی را در یکصدوچند سال اخیر، فقدان فکر دانست. وی از جنبش تنباکو تا سازمانهای دههی1350 را فاقد تفکر و ایدهی مناسب دانست و هیچیک از متفکران و جریانات ایرانی را دارای ایده و فکرآور برای درمانسازی ندانست. در اینمورد وی در گفتاری بهنام تخصص در م، آ، شمارهی 10 روشنتر سخن گفته است.
فقدان ایده و تفکر کارا از نظر شریعتی دلیل اصلی شکستهای جریانات سیاسی و دولتمردان آزادیخواهی چون مصدق بوده است.
ایده و فکر در باور شریعتی در سال55- 1354ه.ش بیشتر خلق تئوری بود که میپنداشت میباید با تولید آن در برابر برخی از رقیبان نارفیق مارکسیست- پیکاری ایستاد و درعینحال با انسجام فکری و ایدهی نو، به متن تودهها رفت و آنان را آگاه کرد تا در برابر استبداد مقاومت کنند و از دولتمردان بزرگ آزادیخواه حمایت اصولی نمایند. شریعتی مصدق را پیشوای خود خوانده بود و در رسا و مدح رهبران انقلاب مشروطیت سخنهاگفته بود.
منظور شریعتی از فقدان ایده و تفکر، قابل تأویل منطقی است؛ یعنی میتوان در ادامهی خلق ایده و فکر شورانگیز که آگاهیبخش باشد به مرحلهی راهکار رسید.
بهعبارتی مهندس سحابی در خلاف مسیر شریعتی از ایده- نظریهی کلی توسعه شروعکرد و در بحثهای بنیادین ملی به ضرورت ایده و تفکر شورانگیز و ایمان برانگیز برای برپایی توسعه رسید.
اما شریعتی از ساختار حاکمیت غیرتولیدی و بوروکراسی امنیتی- خدماتی دولت شبهمدرن چیزی نگفت. وی در بررسی نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق از فقدان ایدئولوژی سخن گفت نه از فقدان راهبُرد و راهکار حاکمیتساز. وی دو شعار کلان دکتر مصدق که استراتژی بدون راهکار بود را نقد نکرد. بهعبارتی اصلاح قانون انتخابات و خرج عایدات نفت برای ملت ایران، با چه راهکاری به توسعه و دموکراسی ختم میشد؟
مهندس سحابی در نقد و بررسی نهضت ملی، سیاست مصدق بعد از 30 تیر 1331 ه.ش را انتخاب سوسیال دموکراسی میداند. البته ایشان برخی از اقدامات و اصلاحات اقتصادی مصدق مانند "اخذ بهرهی مالکانه" از اربابان روستاها بهنفع روستاییان و اقدامات زیرساختسازی اقتصادی را شاهد مثال ادعای خود میآورد؛ اما مهندس سحابی باید روشنکند که ساختار حاکمیت که بهعنوان موتور توسعه قلمداد میشود، چهگونه باید پذیرای توسعهی متوازن شود، درحالیکه این ساختار توسعهی آزاد که همراه با فساد است را بهخوبی به انجام نمیرساند.
در اینجاست که مشکل تخممرغ و مرغ رخ مینماید و نهتنها مهندسسحابی، بلکه تمام اندیشمندان و دردمندان و ایثارگران راه آزادی و عدالت باید پاسخگو باشند که چرا کوبیدن با کُوبِه جان و جسم و روح بر درِ بستهی ساختار حاکمیت غیرتولیدی و بوروکرات منجر به گشودن آن نشده تا وارد حیاط و انگیزهی توسعهی متوازن دموکراسی بدون هرجومرج شویم.
در همین وادی است که باید از مهندس سحابی، مرحوم دکترحسین عظیمی و حتی دکتر ابراهیم رزاقی پرسید که شما عزیزان با کدام ساختار حاکمیت مناسب، توسعهی متوازن یا توسعهی اصولی را پیشنهادمیکنید.
آنانی از حضور مردان و زنان صالح در حاکمیت دفاع میکنند که با حداقل فساد و با تلاش و کوشش توسعه را پیش ببرند اما این حضور به این سادگی نیست و تجربهای مبارک و پایدار نداشته است.
تجربهی مستوفیالممالک، مشیرالدوله، صنیعالملک، مصدق، امینی، بنیصدر، خاتمی و حتی دولتهای توسعهگرای آزاد در دهههای چهل و پنجاه هجری شمسی و در سالهای بعد از انقلاب از 1368 تا 1376 ه.ش نشان میدهد که نتایج مطلوبی بهبار نیامده است.
اگر مهندس سحابی در مورد دولتهای طرفدار "توسعهی آزاد" که به دولتهای سازندگی مشهور شدهاند بهدرستی به نقادی میپردازد و اذعاندارد که این دولتها به توسعهی برونزا عنایت داشته و اکثر مدیران آن به فساد و ناکارآمدی مشهور شدند یا اینکه به مبارزه با فساد توجه چندانی نداشته، بلکه به سازندگی توجه داشتند و در نتیجه ناکام شدند، امری قابل قبول است.
چراکه معروف است پهلوی دوم در دورهی سازندگی گفتهبود که تا سیدرصد از اختلاس و فساد چشمپوشی کنند، یا آقای کرباسچی در دوران مدرنکردن تهران تا حدی نسبت به فساد با چشمپوشی مینگریست.
اما سؤال اینجاست که مهندس سحابی تعارض ساختار حاکمیت با دولتمردان عدالتگرا و دموکرات را چهگونه قابل حل میداند؟
بهعبارتی از آنجاییکه دیدگاههای مهندس سحابی در مورد توسعهی متوازن در حد ایده- نظریه میباشد، در کاویدن چهگونگی ویژگی دولت- مردم و روشنفکران و فعالان سیاسی و نسبت آنان در توسعه به راهبُرد و راهکار مناسبی اشاره ننموده است و در نتیجه مشکل تعارض ساختار حاکمیت با دولتمردان توسعهگرا نیز در گفتار ایشان رخ ننموده و نقادی نمیشود.
چراکه در ارایهی راهبرد و راهکار است که میان ایده و توسعهگرایی متوزان با شرایط، تقابل برقرار میشود. شرایط شامل حاکمیت، مردم و روشنفکران یا ساختار دولت، ساختار جامعه و ساختار جریانات فکری و سیاسی است و در برآیند تعامل این سه، مدل توسعهی متوازن خلق میشود. در پرتو این تعامل ایده و شرایط است که مشخص میگردد با کدام مدل توسعهمیتوان راه را بهسوی پیشرفت گشود.
بهعنوان مثال، ساختار دولت در ایران همانند ساختار دولت در ژاپن نبوده و توسعهی اقتدارگرایی آسیای جنوبشرقی در ایران کارساز نیست، بهعبارتی مدل چینی توسعهدر ایران پاسخگو نیست و همانند آب در هاون کوبیدن است. همچنین ساختار حاکمیت در ایران، همانند هندوستان که توسعهی آنرا بورژوازی هند با کمک خردهپاهای شهری و روستایی پیشبرد، خصلت تولیدی- خدماتی ندارد. تجربهی کشورهای بلوک شرق در توسعه به دلایل گوناگون نمیتواند بهکار جامعهی ما بیاید و اما آخرین تجربهی توسعه یعنی تجربهی ترکیه که با نوعی دیکتاتوری نظامی و محدودیت داخلی بهسوی توسعه و بعد بهسوی دموکراسی نیمبند رفته، قابل نقد و بررسی است. بهنظر میرسد که اگر تجربیات کشورهای موفق در توسعهی متوازن یعنی دموکراسی و عدالت را مورد توجه قرار دهیم، آنگاه میتوانیم به مدل توسعهی بومی عنایت پیداکنیم و از همه بهتر در مورد ساختار دولت متناسب با توسعه و نحوهی کنترل آن به راهبُرد اصولی برسیم. راهبُردی که در نظریهی مهندس سحابی غایب است.
خاتمه: اما مقصود نگارنده در بررسی دیدگاه شریعتی و مهندس سحابی این بود که نشان داده شود:
1) این اندیشمندان به درد بزرگی از جوامع جهان سوم اشرافپیداکردند که همراهکردن نواندیشی یا مدرنیته با توسعه بود.
2) درعینحال مقصود این بود که نشان داده شود که راهحل هر دو اندیشمند: الف) دموکراسی متعهد شریعتی و ب) طرح توسعهی متوازن مهندس سحابی، بهدلیل عدم راهکار مناسب و ساختار غیرتولیدی دولت در ایران عملی نمیباشد. بهعبارتی موتور دموکراسی و موتور توسعه که در مدل دموکراسی متعهد و توسعهی درونزا دولت است، در ایران مشکل عظیم ساختاری دارد که وقایع مهم تاریخ گذشته این مشکل را به ما بهوضوح نشان میدهد.
3) این نوشتار در عین تأکید به موتور توسعه بودن دولت در ایران، قصد آن دارد تا تصریحکند که این موتور توسعه با تحت نظارت قرارگرفتن در جای دیگری جز دولت، میتواند بهسوی توسعه و آزادی رهنمون شود تا بتوان مخالفان توسعه و دموکراسی را افشاکرد و از مدافعان آن در حاکمیت حمایت بهعمل آورد.
در اینجاست که تقویت حوزهی عمومی مطرح میشود. تقویت حوزهی عمومی بهعنوان اهرمی که مردم و روشنفکران را متشکل میکند تا در تعامل با ساختار حاکمیت قرارگرفته و بر آن نظارت نماید و در اصلاح آن بکوشد.
4) البته ممکن است این تصور پیدا شود که حوزهی عمومی قوی بعد از توسعه پیدا میشود و جامعهای که حوزهی عمومی قوی داشته باشد، دیگر مشکل دموکراسی ندارد اما طرح راهبُردی تعامل حوزهی عمومی با دولت بهمعنی توجه احزاب و فعالان سیاسی و اندیشمندان ایدهپرداز به این حلقهی گمشده در دیدگاههای طرفدار توسعه و عدالت در جامعهی ماست و ارایهی هر مدل توسعه و آزادیمحوری که محوریت آن حضور در دولت باشد، نتیجهای کامیاب در جامعهی ما نخواهد داشت مگر اینکه بهطور موازی به تقویت حوزهی عمومی پرداخته شود.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/12/21 :: ساعت 3:59 عصر )
»» نکته
بعضی آدمها به الماس میمانند. کوه نور یا دریای نور شاید. نمیتوانی داشتهباشیشان. باید فقط نگاه کنی و از برق بودنشان لذت ببری، از درخشش وجودشان. یا اگر در جایی هستی که آنها نفس میکشند چشمانت را ببندی و احساس غرور کنی.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/12/21 :: ساعت 3:57 عصر )
»» معجزه خداوند در قرآن کریم باعث شد که یک دانشمند مشهور آمریکایی ب
تیمی از دانشمندان آمریکایی دریافتند که برخی از گیاهان استوایی فرکانس هایی مافوق صوت از خود صادر می کنند که به وسیله دستگاه های پیشرفته علمی ثبت شده است.
دانشمندانی که حدود سه سال به تحقیق ومطالعه این وضعیت حیرت آور پرداختند، دریافتند که این پالس های مافوق صوت به الکتریسته نوری تبدیل شده و بیش از صدمرتبه در ثانیه تکرار می شوند.
یک تیم آمریکایی این آزمایش را در برابر یک گروه علمی در انگلیس انجام دادند که در بین این گروه، یک دانشمند مسلمان هندی الاصل نیز قرار داشت. بعد از 5 روز آزمایش، گروه انگلیسی از این مساله بسیار شگفت زده شدند ولی دانشمند مسلمان انگلیسی گفت: مامسلمانان این مساله را در 1400 سال پیش تفسیر کرده ایم. دانشمندان از این سخن وی بسیار حیرت زده شدند و اصرار کردند که آن را برایشان شرح دهد. دانشمند مسلمان این آیه قرآن را قرائت کرد: «و هیچ موجودی نیست جز آن که او را به پاکی می ستاید ولی شما ذکر تسبیحشان را نمی فهمید. او بردبار و آمرزنده است.»
زمانی که اسم جلاله «الله» بلند شد، پالس های مافوق صوت به الکتریسته نوری تبدیل و بر روی مانیتورها ظاهر گشت.
پروفسور «ولیام براون» مسئول این تیم تحقیقاتی با این دانشمند مسلمان برای شناخت دین اسلام به گفت و گو پرداخت و دانشمند مسلمان برای وی دین اسلام را تشریح کرده و یک جلد قرآن مجید به همراه تفسیر آن به زبان انگلیسی را به وی اعطا کرد. براون شهادتین را گفت و مسلمان شد
گروه تحقیقاتی مقاله نت بزودی یک محاسبه اختصاصی با این دانشمند خواهد داشت.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/12/21 :: ساعت 3:55 عصر )
»» اینم یه داستان خوب برا بچه های خوب2
او تصمیم داشت دکتر شود و من قصد داشتم به دنبال خرید و فروش
لوازم فوتبال بروم.
محسن کسی بود که قرار بود برای جشن فارغ التحصیلی صحبت کند. من
خوشحال بودم که مجبور نیستم در آن روز روبروی همه صحبت کنم.
من محسن را دیدم. او عالی به نظر می رسید و از جمله کسانی به شمار
می آمد که توانسته اند خود را در دوران دبیرستان پیدا کنند.
حتی عینک زدنش هم به او می آمد. همهی دخترها دوستش داشتند.
پسر، گاهی من بهش حسودی می کردم!
امروز یکی از اون روزها بود. من میدیم که برای سخنرانی اش کمی
عصبی است. بنابراین دست محکمی به پشتش زدم و گفتم: " هی مرد
بزرگ! تو عالی خواهی بود!"
او با یکی از اون نگاه هایش به من نگاه کرد( همون نگاه سپاسگزار
واقعی) و لبخند زد: " مرسی".
گلویش را صاف کرد و صحبتش را اینطوری شروع کرد: " فارغ التحصیلی
زمان سپاس از کسانی است که به شما کمک کرده اند این سالهای سخت
را بگذرانید. والدین شما، معلمانتان، خواهر برادرهایتان شاید یک مربی
ورزش... اما مهمتر از همه، دوستانتان...
من اینجا هستم تا به همه ی شما بگویم دوست کسی بودن، بهترین
هدیه ای است که شما می توانید به کسی بدهید. من می خواهم برای
شما داستانی را تعریف کنم."
من به دوستم با ناباوری نگاه می کردم، در حالیکه او داستان اولین روز
آشناییمان را تعریف می کرد. به آرامی گفت که در آن تعطیلات آخر هفته
قصد داشته خودش را بکشد. او گفت که چگونه کمد مدرسه اش را خالی
کرده تا مادرش بعدا ً وسایل او را به خانه نیاورد.
محسن نگاه سختی به من کرد و لبخند کوچکی بر لبانش ظاهر شد.
او ادامه داد: "خوشبختانه، من نجات پیدا کردم. دوستم مرا از انجام این کار
غیر قابل بحث، باز داشت."
من به همهمه ای که در بین جمعیت پراکنده شد گوش می دادم، در
حالیکه این پسر خوش قیافه و مشهور مدرسه به ما دربارهی سست ترین
لحظه های زندگیش توضیح می داد.
پدر و مادرش را دیدم که به من نگاه می کردند و لبخند می زدند. همان
لبخند پر از سپاس.
من تا آن لحظه عمق این لبخند را درک نکرده بودم.
هرگز تاثیر رفتارهای خود را دست کم نگیرید. با یک رفتار کوچک، شما می
توانید زندگی یک نفر را دگرگون نمایید: برای بهتر شدن یا بدتر شدن.
خداوند ما را در مسیر زندگی یکدیگر قرار می دهد تا به شکلهای گوناگون
بر هم اثر بگذاریم.
دنبال خدا، در وجود دیگران بگردیم.
حالا شما دو راه برای انتخاب دارید:
1) این نوشته را به دوستانتان نشان دهید،
2) یا آن را پاک کنید گویی دلتان آن را لمس نکرده است.
همانطور که می بینید، من راه اول را انتخاب کردم.
" دوستان، فرشته هایی هستند که شما را بر روی پاهایتان بلند میکنند،
زمانی که بالهای شما به سختی به یاد میآورند چگونه پرواز کنند."
هیچ آغاز و پایانی وجود ندارد...
دیروز، به تاریخ پیوسته،
فردا ، رازی است ناگشوده،
اما امروز یک هدیه است
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 86/12/20 :: ساعت 3:42 عصر )
»» مستی
دیشب که آسمان را نوشیدم،
فلسِ ستاره
در دهنم
ماند.
تا بامداد،
انبوهِ واژههایم برق میزد؛
و ماه
در گلوگاهم
میخواند.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 86/12/20 :: ساعت 10:48 صبح )
»» از پشت پلکِ خاکستر
نشسته است در کنارت،
توفان بهدست،
و دوزَخت را
در تو
باد میزند.
تو
از آهِ خویش خُنَک میشوی.
میگویی:
"آه،
به جانِ دوست، بهشت است این زن"!
و، تازه، خاکسترتر میشوی؛
و، تازه،
خاکسترها را پس میزنی
از پلکهای نیمسوختهات؛
و، تازه، میبینی
چقدر زشت است این زن!
****
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 86/12/20 :: ساعت 10:47 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]