رسول خدا(ص)به جز ابراهیم که از«ماریه قبطیه »کنیزمصری آنحضرت متولد شد همان کنیزی که مقوقس(حاکم مصر) برای آن حضرت فرستاد،فرزندان دیگر آن بزرگوار همگی ازبانوی بزرگوارش خدیجه-سلام الله علیها-بود که خدای تعالی به آنحضرت عنایت فرمود،که البته در عدد آنها و بلکه در نام آنهانیز اختلاف است،و مشهور آن است که آنها شش تن بودند، یعنی دو پسر و چهار دختر،و دانشمند فقید مرحوم دکتر آیتی درتاریخ پیامبر اسلام نام آنها و ترتیب ولادت و وفات آنها را بدین گونه ذکر کرده که ذیلا می خوانید:
1-قاسم که نخستین فرزند رسول خدا است،و پیش ازبعثت در مکه تولد یافت،و رسول خدا به نام وی «ابو القاسم »کنیه گرفت،و نیز نخستین فرزندی است که از رسول خدا درمکه وفات یافت و در آن موقع دو ساله بود.
2-زینب دختر بزرگ رسول خدا که بعد از قاسم در سی سالگی رسول خدا تولد یافت،و پیش از اسلام به ازدواج پسرخاله خود«ابو العاص بن ربیع »درآمد و پس از جنگ بدر به مدینه هجرت کرد و در سال هشتم هجرت در مدینه وفات یافت.
3-رقیه که پیش از اسلام و بعد از زینب،در مکه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد«عتبة بن ابی لهب »درآمد و پس از نزول سوره «تبت یدا ابی لهب »و پیش از عروسی به دستور ابو لهب وهمسرش «ام جمیل »از وی جدا گشت.و سپس به عقد«عثمان بن عفان »درآمد و در هجرت اول مسلمین به حبشه با وی هجرت کرد و آنگاه به مکه بازگشت و به مدینه هجرت کرد و در سال دوم هجرت سه روز بعد از بدر،همان روزی که مژده فتح بدر به مدینه رسید،وفات یافت.
4-ام کلثوم که نیز در مکه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد«عتیبة بن ابی لهب »درآمد و مانند خواهرش پیش از عروسی از«عتیبه »جدا شد،و در سال سوم هجرت به ازدواج «عثمان بن عفان »درآمد،و در سال نهم هجرت وفات کرد.
5-فاطمه علیها السلام که ظاهرا در حدود پنج سال پیش ازبعثت رسول خدا در مکه تولد یافت (1) و در مدینه به ازدواج «امیر المؤمنین »علی علیه السلام درآمد،و پس از وفات رسول خدا به فاصله ای در حدود چهل روز تا هشت ماه وفات یافت ونسل رسول خدا تنها از وی باقی ماند و یازده امام معصوم از دامن مطهر وی پدید آمدند.
6-عبد الله که پس از بعثت رسول خدا در مکه متولد شد و«طیب »و«طاهر»لقب یافت.و در همان مکه وفات کرد وپس از وفات او«عاص بن وائل سهمی »رسول خدا را«ابتر»خواند و سوره کوثر در پاسخ وی نازل گردید. (2)
و البته همانگونه که گفته شد آنچه ایشان انتخاب کرده و نوشته اند بر طبق قول مشهور است،ولی اقوال دیگری هم دراینباره هست که در سیره ابن هشام و کتاب المنتقی فی مولدالمصطفی (3) و کتابهای دیگر نقل شده.
پی نوشتها:
1-البته نظر دانشمندان و محدثین شیعه عموما آنست که ولادت آنحضرت پنج سال بعد از بعثت بوده،و شاید بهمین جهت نیز ایشان بعنوان ظاهر این قول راذکر کرده اند.
2-تاریخ پیامبر اسلام صفحه 69-71.
3-سیره ابن هشام ج 1 ص 190 بحار الانوار ج 22 ص 166
زندگی مشترک پیامبر(ص) و خدیجه(س) درس آموز تمام مردان و زنانی است که جویای سعادت در زندگی خود هستند. عدم دلبستگی خدیجه به سیم و زر دنیا وتوجه به امور معنوی، عشق و علاقه به پیامبر(ص)، عطوفت و مهربانی متقابل رسول خدا(ص) و خدیجه(س)، ایثار و وفاداری نسبت به یکدیگر، همه و همه درسهای آموزنده ای است برای جویندگان سعادت.
شخصیت حضرت خدیجه(س)
خدیجه را نباید تنها یک بانوی سرمایه دار دانست. که شتران حامل مال التجاره را به مناطق مختلف می فرستاد، و سودهای کلان بدست می آورد، بلکه وی به عنوان یک شخصیت معنوی، عفیف، پاکدامن و ایثارگر، دارای شناخت و فکر بلند و تیزبین مطرح بود.
این بانوی بزرگ، حتی در دوران جاهلیت، که پاکدامنی جایگاهی نداشت، به دلیل عفّت و دامن پاکش، طاهره نامیده می شد. «و کانت تُدعی فی الجاهلّیة بالطّاهره لشدّة عفافها و صیانتها».(1)
خدیجه آنچنان بر بلندای معنویت صعود کرده است که پیامبر خدا(ص) به کمال وی شهادت داده و فرموده است: «کمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الاّ أربع: آسیة بنت مزاحم امرأة فرعون، و مریم بنت عمران، و خدیجة بنت خویلد، و فاطمة بنت محمد(ص)».(2)
مردان بسیاری قلّه کمال را فتح نموده اند، ولی از زنان، چهار نفر به این قلّه دست پیدا کرده اند:
آسیه دختر مزاحم و همسر فرعون، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد(ص).
این بانوی بامعرفت، آنچنان حقیقت شناس و تیزبین است که در میان همه مردان و زنان عصر بعثت، اولین فردی است که نبوت رسول خدا را تصدیق می کند، و مدال پرافتخار ایمان را بدست می آورد.(3)
خدیجه از بهترین زنان بهشت و برگزیده خداوند تبارک و تعالی است.(4)
مقام این بانوی بزرگ به اندازه ای رفیع است که پیامبر خدا(ص) خطاب به وی فرمودند: «یا خدیجة انّ اللّه عزّ و جلّ لیباهی بکِ کرام ملائکته کلُّ یومٍ مرارا».(5)
خدیجه! خداوند عز و جل روزی چندین بار به عظمت تو در نزد ملائکه مقربش مباهات می کند.
و در مورد دیگر نیز فرموده است: «قال جبرئیل: هذه خدیجة فاقرء علیهاالسلام من ربّها و منّی و بشّرها بیت فی الجّنة»(6). سلام خداوند و مرا به خدیجه ابلاغ کن و مژده خانه ای در بهشت را به او بده.
زمینه ازدواج با رسول خدا(ص)
خدیجه از پیش مانند سایر مردم، محمد(ص) عزیز قریش را به عنوان فردی امین و درستکار می شناخت. بر همین اساس از حضرتش دعوت کرد تا مسؤولیت یکی از کاروانهای تجارتی وی را بپذیرد، و شاید هم می خواست شخص مورد علاقه خود را به دقت بیازماید. به هر حال، محمد(ص) مسؤولیت کاروان را پذیرفت. خدیجه هم غلام مورد اعتماد خود مَیْسره را همراه حضرتش نمود، تا هم کمک کارش باشد، و هم هنگام بازگشت گزارش سفر را از وی دریافت کند.
علایم نبوت در سفر تجارت
در بازگشت کاروان تجاری، آن چیزی که بیشتر از خیر و برکت و سود تجارت این سفر، به سرپرستی محمد(ص)، نظر خدیجه را به خود جلب نمود، گزارش دل انگیز میسره بود:
... در بین راه به صومعه راهبی رسیدیم. امین کاروان زیر سایه درختی که نزدیک صومعه بود قرار گرفت، راهب صومعه آمد و پرسید: این شخص چه کسی است که زیر این درخت آرمیده است؟
گفتم: مردی از قریش، از اهل حرم.
گفت: تا کنون جز پیامبران خدا کسی زیر این درخت قرار نگرفته است!!
خدیجه بسیار متعجب شد و تشنه شنیدن سخنان میسره، که وی اضافه کرد و گفت:
در بین راه هوا به شدت گرم بود، ناگهان دو فرشته را دیدم که آمده اند و بر سر امیر کاروان سایه افکنده اند و او زیر سایه فرشتگان حرکت می کرد.(7)
این گزارش، آنچنان قلب خدیجه را از عشق به رسول خدا(ص) آکنده نمود که بلافاصله خود را به عموی دانشمند خویش، ورقة بن نوفل رسانید، و جریان را با وی در میان گذاشت.
ورقة بن نوفل گفت: اگر این گزارش میسره درست باشد، محمد(ص) همان پیامبری است که بعثتش به این امت وعده داده شده است، و من اوصاف وی را در کتابها خوانده ام.(8)
عشق سرشار خدیجه به محمد(ص)
آن گزارش میسره، و این نوید ورقة بن نوفل، چنان طوفانی از محبت محمد(ص) در دل خدیجه ایجاد کرد که بی صبرانه حضرتش را طلبید و خطاب به وی چنین گفت:
«یا بن عم، انّی قد رغبت فیک لقرابتک و سطوتک فی قومک و امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک».(9) ای پسرعمو، به دلیل خویشی، شرافت خانوادگی، امانتداری، حسن خلق و راستگویی که در شما سراغ دارم، به شما اشتیاق پیدا کردم.
آنگاه برای ازدواج با پیامبر(ص) اعلام آمادگی کرد.
این عمل خدیجه نشان دهنده این است که وی گرچه از نظر مال و ثروت ممتاز بود، اما دل به امور معنوی داشت. او طالب شخص با کمال بود، نه فرد پولدار.
بر اساس همین دیدگاه بلند بود که خواستگارانی پولدار چون عقبة بن ابی معیط و صلت بن ابی یهاب، که هر کدام چهارصد غلام و کنیز داشتند را نپذیرفت(10). اما در برابر شخص باکمالی چون رسول خدا(ص)، هم خود پیشنهاد ازدواج داد، و هم مهریه را از مال خود
تعیین کرد. امام صادق(ع) می فرماید: در جلسه خواستگاری، خدیجه(س) وقتی ملاحظه کرد عمویش ورقة بن نوفل در برابر سخنان ابوطالب از عهده پاسخ برنمی آید، بی درنگ گفت:
«یا عمّاه انّک و ان کنت اولی بنفسی منّی فی الشهود، فلست اولی بی من نفسی، قد زوجّتک یا محمد نفسی و المطّهر علیّ فی مالی»(11) عموجان ممکن است درمسایل دیگر اختیار مرا داشته باشید، ولی اینجا اختیار با خود من است. سپس گفت: ای محمد من خودم را به همسری شما درآوردم، و مهر را هم خودم از مال خود قرار می دهم.
این کار خدیجه عشق غیر قابل توصیف وی را نسبت به رسول خدا(ص) می رساند، آن هم عشقی مقدس و معنوی که وراء همه امور مادی است، عشق به کمال است؛ عشق به صداقت است، عشق به امانت است، عشق به همه خوبیهاست، و در یک کلام عشق به خداست.
این بانو می داند که همه سعادت و خوشبختی در ارتباط با فرستاده خدا است، و لذا در بیانی چنین می گوید: «سَعِدَتْ مَنْ تُکونُ لِمحمّدٍ قرینةً، فانّه یُزیِّنُ صاحِبَه»(12) خوشبختی نصیب زنی است که همسر محمد(ص) گردد، زیرا محمد برای وی مایه افتخار است.
محبت و علاقه دو جانبه
عشق و علاقه خدیجه به رسول خدا(ص) یکطرفه نبود، بلکه محبت دو جانبه بود. این واقعیت را ابوطالب(ع) در خطبه عقد چنین بیان کرد: « و له فی الخدیجة رغبة ولها فیه رغبة»(13) خدیجه و محمد هر دو علاقه مند به یکدیگر هستند.
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی
که یک سر مهربانی دردسر بی
همان گونه که خدیجه نسبت به رسول خدا(ص) شناخت پیدا نموده و به حضرتش علاقه مند شده بود، رسول خدا(ص) نیز کمالات خدیجه(س) را دریافته و او را شایسته برای همسری خود می دانست. و لذا با اینکه وی قبلاً دو شوهر دیگر کرده، و از نظر سنی بنا به قولی 15 سال از رسول خدا بزرگتر بود(14)او را از هر زن دیگر برای همسری خود مناسبتر دید، و با وی ازدواج نمود، و او را همواره مورد احترام و تجلیل قرار می داد.
رسول خدا(ص) هیچ زنی را همتای خدیجه قرار نمی داد «یثنی علیها و یفضّلها علی سائر امّهات المؤمنین و یبالغ فی تعظیمها»(15). او را ستایش می کرد و بر سایر همسران خود برتری می داد و در بزرگداشت و تکریم او تلاش زیاد می نمود.
ادب خدیجه در برابر رسول خدا(ص)
بررسی زندگی مشترک رسول خدا(ص) و خدیجه(س) نشان می دهد که این دو شخصیت بزرگ که الگوی همه انسانهای باکمال می باشند، برای یکدیگر ارزش خاصی قائل بودند. وی نه تنها مال و ثروت خود را به رخ شوهر که دستش از مال دنیا تهی بود نمی کشید، بلکه با افتخار ثروت کلان خود را در اختیار همسر خویش قرار داد. وقتی پیشنهاد ازدواج را به حضرتش داد، حضرت در مقابل این پیشنهاد فرمود: «یا عم ابنة أنت امرأة ذات مال و أنا فقیر لاأملک الاّ ما تجودین به علیّ و لیس مثلک من یرغب فی مثلی و أنا أطلب امرأة یکون حالها کحالی و مالها کمالی».
شما بانویی هستید دارای ثروت و من فردی فقیرم که چیزی در اختیار ندارم، کسی دارای موقعیت تو رغبت به کسی مثل من پیدا نمی کند، من جویای همسری ام که حالش مانند حال خودم و از نظر مالی همتای خود من باشد.
بانوی باکمال قریش که شرافت و کمال با ذاتش عجین بود، در پاسخ گفت: «واللّه یا محمد ان کان مالک قلیلاً فمالی کثیر، و من یسمح لک بنفسه کیف لا یسمح لک بماله، و أنا و مالی و جواری و جمیع ما املک بین یدیک و فی حکمک لا امنعک منه شیئا».
به خدا سوگند ای محمد اگر تو مالی نداری، من ثروت زیادی دارم، و کسی که خود را در اختیار تو قرار داده است، چگونه مالش در خدمت شما نباشد، من و سرمایه ام، و کنیزانم و آنچه که در اختیار دارم از آن شماست، و تحت امر شماست و هیچ منعی از طرف من نیست.
آنگاه اشک در چشمانش حلقه زد و گفت:
واللّه ما هب نسیم الشمال
الاّ تذکرت لیالی الوصالی
ولا أضامن نحوکم بارق
الاّ توهمت لطیف الخیال
جور اللیالی خصّنی بالجفا
منکم و من یأمن جور اللیالی
رقوا و جودوا و اعطفو و ارحموا
لا بّد لی منکم علی کل حال(16)
به خدا سوگند هر وزش نسیم، مرا به یاد شبهای وصال می اندازد
و چون از سوی (خانه) شما فروغی درخشیدن می گیرد، می پندارم که آن نور شبح و سایه شما است
درد و جور شبانه ای از (فراق) شما کشیده ام، و چه کسی (دلداده ای ) است که از جور و رنج شبانه در امان باشد
ترحم و دلسوزی کنید، و عطوفت به کار گیرید، که در هر حال مرا گریزی از (دلبستگی) به شما نیست.
ممکن است کسی گمان کند، این ادب و احترام خدیجه آن هم نسبت به شوهری چون رسول خدا(ص) یک امر عادی و طبیعی است، در حالی که با اندک توجهی می شود دریافت که
ادب خدیجه نسبت به شوهر عزیزش، فراتر از ادب یک زن در برابر شوهر است.
وی از آن جهت که شخصیت رسول خدا را شناخته، و رفعت مکان وی را درک کرده است، این گونه محترمانه برخورد می کند.
این ادب و احترام، حتی قبل از ازدواج نیز از این بانو نسبت به عزیز قریش دیده می شود. خدیجه هنگامی که از امین قریش برای سرپرستی کاروان تجارتی استفاده می کند، به دو غلام خود، میسره و ناصح می گوید: «اعلما قد ارسلت الیکما امینا علی اموالی و انه امیر قریش و سیّدها، فلا یدٌ علی یده، فان باع لایمنع، و ان ترک لا یؤمر، فلیکن کلامکما بلطف و أدب و لا یعلوا کلامکما علی کلامه».
من امینی بر اموال خود گماشتم، همو که امیر بزرگ قریش است، دستی بالای دست او نیست. اگر تصمیم بر فروش متاعی بگیرد، نباید کسی مانع شود. اگر تصمیم گرفت چیزی نفروشد، کسی حق ندارد دستوری به او بدهد. شما موظفید با لطف و ادب با وی سخن بگویید، و بالای حرف او حرفی نزنید.
قدردانی رسول خدا(ص) از خدیجه(س)
اگر خدیجه نسبت به همسر گرامی خود این گونه رعایت ادب و احترام می کند، رسول خدا(ص) نیز از خدیجه به نحو شایسته ای قدردانی می نماید، و برای خدیجه احترام خاصی قائل می شود، که در اینجا به نمونه هایی از آن اشاره می شود.
رسول خدا(ص) در زندگی، خود با رأی و نظر خدیجه مخالفت نمی نمود. مثلاً وقتی ابوالعاص، پسر خواهر خدیجه، زینب، دختر رسول خدا را خواستگاری نمود، «فسألت خدیجة رسول اللّه (ص) ان یزوّجه و کان رسول اللّه لا یخالفها»، خدیجه از رسول خدا(ص) خواست که زینب را به وی تزویج کند، و رسول خدا(ص) پیشنهاد وی را پذیرفت چون رویّه حضرت بر این بود که مخالفت خدیجه نمی نمود.(18)
رسول خدا(ص) آن چنان به خدیجه محبت داشت و قدردان بود که قبل از خدیجه همسری اختیار ننموده و تا خدیجه زنده بود نیز همسری اختیار نکرد.(19)
این قدردانی رسول خدا(ص) نسبت به خدیجه تنها به زمان حیات او خلاصه نمی شد، بلکه پس از مرگ وی نیز همواره او را یاد می کرد و از وی تجلیل به عمل می آورد. با آنکه همسران دیگری داشت هر وقت به یاد خدیجه می افتاد از وی به خوبی یاد می کرد و گریه می نمود.
روزی عایشه گفت: ای رسول خدا، چقدر از خدیجه یاد می کنید! خدیجه پیرزنی بود از دست شما رفت، خدا بهتر از خدیجه را به شما عنایت کرده است!!
رسول خدا(ص) برآشفته گشت و فرمود: «صدّقتنی اذ کذبتم و آمنت بی اذ کفرتم و ولدت لی اذ عقمتم»(20). او زمانی نبوت مرا تصدیق کرد که شما مرا تکذیب می نمودید. به من ایمان آورد، شما کافر بودید. وی مادر فرزندان من است، در حالی که شما چنین نیستید.
عایشه می گوید: من بعد از این با ذکر خیر خدیجه خود را نزد پیامبر(ص) عزیز می کردم!
عشق و عاطفه رسول خدا(ص) به همسر باکمالش به حدّی رسیده بود که دوستان خدیجه نیز از آن بهره مند بودند.
عایشه می گوید: پیرزنی وارد بر رسول خدا(ص) شد، و از سوی حضرت مورد احترام خاصی واقع شد. پیرزن که از محضر رسول خدا(ص) خارج شد، پرسیدم: این زن چه کسی بود که این گونه مورد الطاف شما واقع شد؟
رسول خدا(ص) فرمود: این زن از دوستان خدیجه است. وقتی خدیجه زنده بود، زیاد نزد ما می آمد.(21)
اینها همه به خاطر شخصیت والای خدیجه(س) و فداکاریهای آن بانوی بزرگ بود. خدیجه ای که داخل خانه پیامبر(ص) پناه آن حضرت به حساب می آمد و تمام ناراحتیها و شکنجه های جسمی و روحی وارده از سوی قریش را با عواطف غیر قابل وصف خود، جبران می نمود.
خدیجه ای که مادر فرزندانش، یعنی: قاسم، طاهر، طیب، زینب، رقیّه و ام کلثوم بود، و از همه مهمتر مادر ام الائمه زهرای مرضیه(سلام اللّه علیها) بود، که اگر هیچ افتخاری برای خدیجه(س) نبود، جز اینکه وی مادر فاطمه است، برای وی کافی بود.
وفات حضرت خدیجه(س)
و اینچنین بود که از دست دادن خدیجه برای رسول خدا(ص) بسیار ناگوار و دشوار بود، به گونه ای مرگ خدیجه در روح و روان رسول گرامی اسلام، اثر گذاشت که سال درگذشت وی را که قرین وفات حضرت ابوطالب(ع) بود
(عام الحزن) نامید، و پس از وفاتش نیز هرگاه به یاد خدیجه می افتاد، یا کسی از وی نام می برد، چشمان مبارکش پر از اشک شده و از خوبیهای خدیجه سخن می گفت.
پی نوشت ھا:
1 سیر اعلام النبلاء، ج2، ص111.
2 تفسیر المیزان، ج19، ص346.
3 بحار، ج16، ص2. سیره ابن هشام، ج1، ص257. سیر اعلام النبلاء، ج2، ص109.
4 بحار، ج16، ص2.
5 عوالم العلوم، ج11، ص41.
6 صحیح بخاری، چاپ دارالقلم، ج5، ص112.
7 سیره ابن هشام، ج1، ص199.
8 همان، ج1، ص203.
9 همان، ج1، ص201.
10 بحار، ج16، ص22.
11 فروع کافی، کتاب النکاح، باب خطب النکاح، ح9.
12 بحار، ج16، ص23.
13 فروع کافی، کتاب النکاح، باب خطب النکاح، ح9.
14 سیر اعلام النبلاء، ج2، ص111.
15 همان، ج2، ص110. صحیح بخاری، ج7، ص107.
16 بحار، ج16، ص55.
17 همان، ص29.
18 سیره ابن هشام، ج2، ص306.
19 سیر اعلام النبلاء، ج2، ص110.
20 بحار، ج16، ص8. سیر اعلام النبلاء، ج2، ص112، 117.
21 بحار، ج16، ص8.
خداى تعالى سکوهایى براى پرواز معنوى و رسیدن به مقام قرب خود قرار داده است، زیرا با آلودگى نمىتوان در جوار پاکان قرار گرفت.
روزه واقعى باطن را تطهیر مىکند تا قدرت بهرهگیرى از رحمتهاى حق و حالات معنوى را به دست آورد، وقتى روزهدار براى خدا از خواهش نفسانى خویش دست کشید و دل به حق داد و پیرو فرمان او شد، خداى مهربان نیز بیشتر نوازشش مىکند.
امام امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرماید:
«نَومُ الصَّائِمِ عِبَادَةٌ، وَصَمتُهُ تَسبِیحٌ، وَدُعَاؤهُ مُستَجَابٌ، وَعَمَلُهُ مُضَاعَفٌ، إنَّ لِلصائِمِ عِندَ إفطَارِهِ دَعوَةً لا تُرَدُّ» «1».
خواب روزهدار عبادت و سکوتش تسبیح و دعایش مستجاب و عملش دو برابر است، بىتردید براى روزهدار هنگام افطارش دعایش مستجاب است.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
«إنَّ لِلجَنَّةِ بَاباً یُدعَى الرَّیَّانَ، لَا یَدخُلُ مِنهُ إلّاالصَّائِمُونَ» «2».
براى بهشت درب ویژهاى است به نام ریّان که هیچ کس جز روزهداران از آن وارد نمىشود.
فرزانگى لقمان حکیم
به حضرت لقمان در حالى که به نصیحت مردم با سخنانى استوار و حکیمانه مشغول بود گفتند: مگر تو برده فلان خاندان نیستى؟ پاسخ داد: چرا.
پرسیدند: از چه راهى به این مقام که مىبینیم رسیدى و به اسرار زیادى واقف شدى و اسرار فراوانى را درک مىکنى؟
گفت: از طریق راست گویى و امانتدارى و فروگذاشتن آنچه سودى براى من نداشت و مربوط به من نبود و فرو هشتن چشم از نامحرم و حفظ زبان از حرام و خویشتندارى در مورد خورد و خوراکم، پس هرکه در رعایت این امور کمتر از این باشد از من پستتر است و هر که بیش از این رعایت کند از من فراتر است و هر که به این موارد عمل کند همتا و مانند من است «3».
یکى از بزرگان مىگوید: خداى سبحان راه رسیدن به حکمت عبادات و اسرار جهان را فراسوى بندگان خود و سالکان الى اللَّه نصب کرده است و نیز راههاى رسیدن به این امور را یکى پس از دیگرى به ما آموخته است، به طور مثال: انسان در ماه مبارک رمضان احساس عظمت روحى و معنوى مىکند و به خود مىگوید: من بزرگتر از آن هستم که آلوده شوم و تن به گناه دهم، یافتن این بزرگى بر اثر روزه است و از مقدمات اولیّه روزه دارى امساک و کم خورى است.
فضیلت کم خورى
از ارسطو پرسیدند: چرا کم غذا مىخورى؟ گفت: من مىخورم براى این که زنده بمانم و دیگران مىمانند براى این که بخورند.
افراد پرخور هم عمرشان از سایرین کمتر است و هم کمتر از دیگران به معارف و حقایق الهیه دسترسى دارند، به راستى پرخورى بلاى بزرگى است.
پیامبر بزرگ اسلام صلى الله علیه و آله مىفرماید: جبرئیل از سوى حق این پیام را براى من آورد:
«یَا مُحَمَّد! مَا أبغَضتُ وِعَاءً قَطُّ إلّابَطناً مَلان» «4».
اى محمد! هیچ ظرفى نزد من مبغوضتر نیست مگر شکمى که پر است.
چون شخص پرخور مانند حیوان مىخورد و مانند جماد مىافتد.
براى راهیابى به حکمت و اسرار هستى چارهاى جز سبکبار شدن از خوراک و شهوت و معصیت و گناه نیست، از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده است:
«تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا» «5».
سبک شوید تا ملحق شده و برسید.
این در راستاى کلام خداست که فرمود:
... وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ «6».
... و براى کسانى که از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوستهاند و سرانجام به شرف شهادت نایل مىشوند شادى مىکنند، که نه بیمى بر آنان است ونه اندوهگین مىشوند.
جمله لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ عدم و ملکه است یعنى: به کسانى که در راه خدایند و مىتوانند به شهیدان راه حق برسند مژده مىدهند، اما اگر کسى در راه نباشد، در مورد او چنین تعبیرى گفته نمىشود، مانند اتومبیلى که در پارکینگ متوقف است و حرکتى ندارد، اما اگر یکى از دو اتومبیل که در جاده در حال حرکتاند سرعت کمترى داشته باشد و در نتیجه دیرتر به مقصد مىرسد درباره آن گفته مىشود: «هنوز نرسیده است».
سبک بار شدن سبب رسیدن است، گاهى انسان آن چنان سبکبار مىشود که هم به هدف مىرسد و هم مىرساند.
آتش سوزى یا سیلى در مدائن اتفاق افتاد، استاندار وقت جناب سلمان فارسى بود، جنس اندکى که داشت همراه با قرآن و شمشیرى برداشت و از عرصه حادثه جان خود را نجات داد، ولى دیگران تا آمدند وسایل گسترده و فراوان خود را جمع کنند آسیب دیدند و گرفتار زیان و خسارت شدند، سلمان فرمود:
«هَکَذَا یَنجُوا المُخِفُّون» «7».
اینگونه انسان سبکبار در روز خطر نجات پیدا مىکند.
رسول خدا صلى الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
«یا عَلِىُّ نَجَى المُخِفُّونَ وَهَلَکَ المُثقِلُون» «8».
اى على سبک باران نجات مىیابند و سنگین باران هلاک مىشوند.
امیرالمؤمنین علیه السلام درباره آنانکه اموال مسلمین رابه غارت برده بودند و بار قیامتى خود را سنگین نموده بودند فرمود:
«بَینَ نَثِیلِهِ وَمُعتَلَفِهِ» «9».
زندگى آنان میان آشپزخانه و محل قضاى حاجت سپرى مىشود.
نه خدمتى کردند و نه چیزى فهمیدند و نه دانستند براى چه آمدهاند و چه باید انجام دهند.
نکوهش شکم بارگى
ماه مبارک رمضان فرصت مناسبى است براى پى بردن به حقایق و این پى بردن با روزه و ذکر و ترک گناه و تهجد خالصانه شب میّسر است و اصولًا باید به مقدار غذایى که نیروى انسان را تأمین مىکند قناعت کرد، زیرا هیچ کس با پرخورى به جایى نمىرسد.
حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله مىفرماید:
«مَا مَلأ آدَمِىٌّ وِعَاءً شَرّاً مِن بَطْنٍ» «10».
انسان هیچ ظرفى را بدتر از شکم پر نکرده است.
هنگامى که شکم پر شود و انسان بیش از حد لازم بخورد، راه فهم مسدود مىشود. انسان پرخور چیز فهم نیست و هرگز به اسرار و باطن هستى پى نخواهد برد.
شکمبارگى، بىارادگى و خمودى و سستى و تنبلى مىآورد و رعایت اعتدال در خورد و خوراک، سلامتى، طول عمر و نورانیت دل مىبخشد.
خوردن بیش از حد، هم روح را سرگرم مىکند تا غذاى زاید هضم شود و هم بدن را به سوخت و ساز بیشترى وادار مىکند و سرانجام انسان را زودتر از موعد از پا درمىآورد. نوعاً انسانهاى پرخور عمر طولانى ندارند. زیاده روى در خوردن بر کسالت و خواب مىافزاید.
هنگامى که اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله حضور آن حضرت شرفیاب مىشدند حضرت از آنان مىپرسید:
«هَل مِن مُبَشَّراتٍ» «11».
شب گذشته چه خوابى دیدید که مایه بشارت باشد؟
انسان مىخوابد که چیز بفهمد نه آنکه زیاد بخورد تا بیشتر بخوابد.
شخصى در محضر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله آروغ زد حضرت فرمود:
«قَصِّر مِن جَشائِکَ فَإنَّ أطوَلَ النَّاسِ جُوعاً یَوْمَ القِیامَةِ أکْثَرُهُمْ شِبْعاً فِى الدُّنیا» «12».
کمتر بخور، گرسنهترین افراد در قیامت کسانى هستند که در دنیا سیرترین افراد بودند.
در حالات امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که روزى حضرت به باغبانش فرمود: غذایى دارى؟ گفت: غذاى سادهاى دارم که شایسته شما نیست، از کدوى بىروغن خوراکى تهیّه کردهام، حضرت فرمود:
حاضر کن، سپس دستانش را شست و آن غذا را میل فرمود، آنگاه به شکم خود اشاره کرد و گفت: شکمى که با این غذاى ساده سیر مىشود، بدا به حال کسى که شکمش او را به آتش ببرد «13».
پی نوشت ھا:
______________________________
(1)- الدعوات: 27، حدیث 45 و 46؛ بحار الأنوار: 90/ 360، باب 22، حدیث 21.
(2)- معانى الأخبار: 409، حدیث 90؛ وسائل الشیعة: 10/ 404، باب 1، حدیث 13703.
(3)- تفسیر القرآن العظیم: 3/ 453.
(4)- المحاسن: 2/ 446، باب 44، حدیث 338؛ بحار الأنوار: 63/ 336، باب 5، حدیث 26.
(5)- نهج البلاغة: 242، خطبه 167؛ غرر الحکم: 145، حدیث 2633.
(6)- آل عمران (3): 170.
(7)- الدرجات الرفیعه: 215.
(8)- مکارم الأخلاق: 440، الفصل الثالث؛ بحار الأنوار: 74/ 55، باب 3، حدیث 3.
(9)- نهج البلاغة: 48، خطبه 3؛ الأمالى، شیخ طوسى: 373، المجلس الثالث عشر، حدیث 803.
(10)- مشکاة الأنوار: 325، باب 9؛ بحار الأنوار: 63/ 330، باب 5، حدیث 4.
(11)- الکافى: 8/ 90، حدیث الأحلام والحجة، حدیث 59؛ بحار الأنوار: 58/ 177، باب 44، حدیث 39.
(12)- المحاسن: 2/ 447، باب 45، حدیث 345؛ بحار الأنوار: 73/ 57، باب 104، حدیث 4.
(13)- الکنى والالقاب: 3/ 138.
بدیهى است روزه انواعى دارد: واجب و مستحب، روزه در روزهاى طولانى و گرم، روزه در روزهاى کوتاه و خنک و مسلم است که روزههاى دشوار، ارزشمندتر و پرثوابتر است، هر که بامش بیش برفش بیشتر.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مىفرماید:
«أفضَلُ الأعمَالِ أحمَزُهَا» «1».
برترین کارها دشوارترین آنهاست.
حضرت امام صادق علیه السلام مىفرماید:
«أفضَلُ الجِهَادِ الصَّومُ فِى الحَرِّ» «2».
برترین جهاد و کوشش، روزهدارى در هواى گرم است.
تفضل و لطف پروردگار تا آنجاست که هم خودش توفیق عبادت مىدهد و هم به بهترین صورت نوازش مىنماید و هم بیشترین پاداشها را مىبخشد.
در روایتى بسیار دلنشین و تشویق کننده از حضرت صادق علیه السلام مىخوانیم:
«مَن صَامَ للَّهِ عَزَّوَجَلَّ یَوماً فِى شِدَّةِ الحَرِّ فَأصَابَهُ ظَمأٌ وَکَّلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ ألفَ مَلَکٍ یَمسَحُونَ وَجهَهُ وَیُبَشِّرُونَهُ، حَتّى إذَا أفطَرَ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: مَا أطیَبَ رِیحَکَ وَرَوحَکَ، مَلَائِکَتِى اشَهدُوا أنّى قَد غَفَرتُ لَهُ» «3».
هر که در روز بسیار گرم براى خداى عزیز و جلیل روزه بگیرد و دچار تشنگى شود خداى عزیز و جلیل بر او هزار فرشته بگمارد که بر چهرهاش دست نوازش کشند و بشارت و مژدهاش دهند تا هنگامى که افطار کند، خدا مىفرماید: چه خوش است بوى تو و روح تو، اى فرشتگان من! گواه باشید که او را آمرزیدم.
در عصر جاهلیت هنگام ورود به خانه یا اطاق یا هر مکان دیگر، اگر سقف درگاه به اندازه لازم بلند نبود، آن چنان اسیر نخوت و تکبر بودند که حاضر نمىشدند اندکى سرفرود آورند تا بتوانند عبور کنند، ولى در سایه توفیق حق و نبوت پیامبر صلى الله علیه و آله با همین ورزشهاى عبادى و همین روزه و نماز چنان خود ساخته و ملکوتى و متواضع شدند که هنگام حفر خندق براى پیشگیرى از هجوم احزاب با زبان روزه سنگ بر شکم مىبستند تا گرسنگى و تشنگى راحتتر تحمل شود و با تلاشى شگفت به کندن خندق مىپرداختند.
هر چه عبادت دشوارتر باشد تأثیرش در ایجاد روحیه انقیاد و تسلیم و تعبد و بندگى در برابر پروردگار بیشتر است.
محبوبیت روزه داران
برترین مرحله سعادت و عالىترین مرتبه خوشبختى براى عبد مؤمن آن است که حضرت حق او را بپذیرد و مورد محبت قرار دهد. روزه روزنهاى است به حصنِ حصین محبوبان حق که در آن حصن روزهداران بهرهمند از عنایات ویژه حقاند.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مىفرماید:
«إنَّ اللَّهَ تَعالى وَکَّلَ مَلَائِکَةً بِالدُّعَاءِ لِلصّائِمینَ» «4».
بىتردید خداى تعالى فرشتگانى را به کار دعا براى روزهداران گماشته است.
از طرف دیگر آن حضرت مىفرماید:
جبرئیل از پروردگار خبر داد که حضرت حق مىفرماید: چنین نیست که فرشتگانم را به دعا براى کسى مأمور کنم ولى دعایشان را در حق آن عبد مستجاب نگردانم «5».
و نیز پیامبر حق صلى الله علیه و آله با سوگند و تأکید مىفرماید:
«وَالَّذى نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَخُلُوفُ فَمِ الصّائِمِ عِنْدَ اللَّهِ أطیَبُ مِن رِیحِ المِسکِ» «6».
به آن خدایى که جان محمد صلى الله علیه و آله به دست اوست سوگند، تغییر بوى دهان روزهدار نزد خدا از بوى مشک خوشبوتر است.
آیه شریفه صوم در قرآن مجید «7» روزه را سبب پیدایش روح تقوا مىداند و از طرف دیگر مىفرماید:
... فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ «8».
پس بىتردید خدا پرهیزکاران را دوست دارد.
پاداش روزه مستحبى
در ماه مبارک رمضان واجب است همه مکلفان و عباد حق روزه بگیرند، ولى این برنامه سازنده منحصر به ماه رمضان نیست، بلکه در غیر ماه رمضان هم روزهاش سازنده روح و مؤدّب کننده انسان به آداب الهى است و از ثواب و پاداش فراوان نصیب دارد.
روزههاى ماه رجب و شعبان و اول و سط و آخر هر ماه که مؤمنان به آن دعوت شدهاند هم چون روزه ماه رمضان داراى آثار پرارزش دنیایى و آخرتى است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله مىفرماید:
«مَن صَامَ یَوماً تَطَوُّعاً فَلَو أُعطِىَ مِلءَ الأَرضِ ذَهَباً مَا وُفِّىَ أجرُهُ دُونَ یَوْمِ الحِسَابِ» «9».
هر که داوطلبانه یک روزه مستحبى بگیرد، اگر به اندازه پر بودن زمین، طلا به او داده شود، پاداشش را کامل دریافت نکرده است و فقط در روز حساب پاداش کاملش را دریافت مىکند.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«إیَّاکُم وَالکَسَلَ إنَّ رَبَّکَ رَحیمٌ یَشکُرُ القَلِیلَ، إنَّ الرَّجُلَ ... لَیَصُومُ الیَومَ تَطَوُّعاً یُرِیدُ بِهِ وَجهَ اللَّهِ تَعَالى فَیُدْخِلُهُ بِهِ الجَنَّةَ» «10».
از کاهلى و تنبلى دورى کنید، زیرا پروردگار شما مهربان است، او به عمل اندک پاداش بسیار مىدهد، آدمى ... یک روز براى رضاى خداى تعالى دوطلبانه روزه مىگیرد و خدا به سبب آن او را به بهشت مىبرد.
امور مستحبه در مقایسه با واجبات این امتیاز را دارد که خالصانهتر و فقط براى خوشنودى خدا و انجام شکرگذارى است نه به طمع بهشت و ترس از دوزخ، زیرا عبد مىداند که ترک عبادت مستحب عذاب و عقابى ندارد.
پی نوشت ھا:
______________________________
(1)- مفتاح الفلاح: 45؛ بحار الأنوار: 67/ 191، باب 53.
(2)- بحار الأنوار: 93/ 256، باب 30، حدیث 38؛ المستدرک: 7/ 504، باب 2، حدیث 8754.
(3)- الکافى: 4/ 65، باب ما جاء فى فضل الصوم، حدیث 17؛ وسائل الشیعة: 10/ 409، باب 3، حدیث 13719.
(4)- الکافى: 4/ 64، باب ما جاء فى فصل الصوم، حدیث 11؛ المحاسن: 1/ 72، باب 122 حدیث 149؛ بحار الأنوار: 93/ 253، باب 30، حدیث 26.
(5)- محجة البیضاء: 2/ 123.
(6)- من لا یحضره الفقیه: 2/ 75، باب فضل الصائم، حدیث 1773؛ وسائل الشیعة: 10/ 400، باب 1، حدیث 13688.
(7)- «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» بقره (2): 183.
(8)- آل عمران (3): 76.
(9)- معانى الأخبار: 409، حدیث 91؛ بحار الأنوار: 93/ 252، باب 30، حدیث 18.
(10)- ثواب الأعمال: 39؛ وسائل الشیعة: 1/ 115، باب 28، حدیث 289.
1. فرارى دادن شیطان
روزى پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله به اصحاب فرمود: آیا شما را از چیزى آگاه نکنم که اگر به آن عمل کنید شیطان از شما دور مىشود، چندانکه مشرق از مغرب دور است؟
یاران گفتند: آرى؛ حضرت فرمود:
«الصَّومُ یُسَوِّدُ وَجْهَهُ، وَالصَّدَقَةَ تَکْسِرُ ظَهْرَهُ، وَالحُبُّ فِى اللَّهِ المُوازَرَةُ عَلى العَمَلِ الصَّالِحِ یَقْطَعُ دَابِرَهُ، وَالاستِغفَارُ یَقطَعُ وَتِینَهُ، وَلِکُلِّ شَىءٍ زَکَاةٌ وَزَکاةُ الأبدَانِ الصِّیَامُ» «1».
روزه روى شیطان را سیاه مىکند و صدقه پشت او را مىشکند و محبت در راه خدا و همیارى بر عمل صالح ریشه او را برمىکند و توبه و استغفار شاهرگش را مىزند و براى هر چیزى زکاتى است و زکات بدنها روزه است.
اگر حضرت حق مردم را در قرآن مجید به دارالسلام دعوت کرده است، سلاح مبارزه با دشمن را نیز در اختیار آنان قرار داده است؛ امیرالمؤمنین على علیه السلام مىفرماید:
«إتَّخِذُوا التَّواضُعَ مَسلَحةً بَینَکُم وَبَینَ عَدُوِّکُم إبلِیسَ وَجُنُودهِ فَإنَّ لَهُ مِن کُلِّ أمَّةٍ جُنُوداً وَأعوَاناً وَرِجْلًا وَفُرسَاناً» «2».
تواضع و فروتنى را انبار اسلحه میان خود و دشمنتان ابلیس و سپاهیانش قرار دهید، زیرا او در هر امتى لشگریان و یاران و نیروهاى پیاده و سواره دارد.
تواضع و فروتنى میان برادران دینى، محیط جامعه را از آلودگى حفاظت مىکند و زمینه گناهان اجتماعى نظیر درگیرىها، کینهها، بدبینىها از بین مىرود و جاى رشد این میکروبها نابود مىگردد، از این رو شیطان نمىتواند بذر گناه بپاشد و تخم نفاق بکارد.
2. پاسداشت معنویت جامعه
در ماه مبارک رمضان که نور معنویت و زمینه طهارت بیشتر است و اکثر مردم در مدار عبادت قرار دارند باید حرمت روزهداران پاس داشته شود.
اگر مسلمانى به سبب عذرى مانند بیمارى، مسافرت و یا عذر شرعى دیگرى از روزه ناتوان است، نباید در برابر دید دیگران بخورد و بیاشامد، مبادا میل آنان تحریک شود و انجام روزه براى آنان دشوار و سنگین آید.
طبق قانون الهى باید روزهخوارانى را که بى علت روزهخوارى مىکنند و سبب بىحرمتى به قانون خدا و ملت اسلام مىگردند دستگیر و مجازات نماید.
روزه خوارى علنى و همچنین هر گناهى که در دید مردم انجام شود آثار پلید و عواقب وخیمى دارد و باعث از بین رفتن ابهت و عظمتِ زشتى گناه مىگردد و دیگران که ایمانشان ضعیف است نیز تشویق مىشوند تا به دین خدا دهنکجى کنند و سبب سوء استفاده غیر مسلمانان و حتى دشمنان و منافقان مىشود و در نتیجه با جرأت بیشتر به نابودى و تحقیر شعائر اسلام اقدام مىکنند.
رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره کسانى که علنى به انجام گناه اقدام مىکنند مىفرماید:
«کُلُّ أُمَّتى مُعافىً إلّاالْمُجاهِرینَ» «3».
همه امتم در معرض عفو و آمرزشند مگر آنانکه علنى به گناه مىپردازند.
تمام مردم براى حفظ معنویت و طهارت جامعه و سالم ماندن همه افراد لازم است به سوى خوبىها بشتابند و یکدیگر را در برنامههاى مثبت کمک دهند و نهالى در بوستان خیرات بکارند و لااقل اگر توفیق انجام خیرات ندارند زیان و شرّ نرسانند.
قرآن مجید مىفرماید:
... وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ... «4».
و یکدیگر را بر انجام کارهاى خیر و پرهیزکارى یارى نمایید و یکدیگر را بر گناه و تجاوز یارى ندهید.
3. زمینههاى جلب محبت حق
در فرصت معنوى ماه مبارک رمضان، زمینههاى کسب محبت الهى فراهم است و بهرهورى از چنین فضاى معنوى و به کارگیرى جاذبههاى محبت و رحمت حق به همت افراد بستگى دارد.
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست.
بر اساس روایتى رسول خدا صلى الله علیه و آله مىفرماید:
خداى تعالى برخى حالتها و کارها مانند: کمخورى و کمحرفى و کمخوابى را دوست دارد و بعضى امور را مثل پرخورى، پرگویى و پرخوابى را دشمن دارد «5».
و نیز از آن حضرت روایت شده است:
منفورترین مردم نزد خدا کسى است که روز زیاد مىخوابد در حالى که شب نماز نخوانده است و کسى که زیاد مىخورد و هنگام خوردن نام خدا را بر زبان جارى نمىکند و سپاس و حق را به جاى نمىآورد «6».
و نیز آن حضرت فرمود:
«لَیسَ شَىءٌ أبغَضَ إلَى اللَّهِ مِن بَطْنٍ مَلانَ» «7».
چیزى نزد خدا منفورتر و مغبوضتر از شکم پر نیست.
معمولًا در ماه مبارک رمضان توفیق توبه، تقوا، طهارت باطن، توکل، احسان به نیازمندان، عشق ورزى به اولیاى الهى، محبت به مردم، صبر و پایداراى در برابر گناه و تحمل مشقت در راه حق به خاطر روزه فراوان است و همه این موارد از عوامل کسب محبت خداست.
از طرفى خود روزهدارى و تحمل گرسنگى و تشنگى و پرهیز از محرمات و رعایت آداب معنوى روزه یک فریضه دینى به شمار مىرود و در حدیث معتبر و معروفى از حضرت امام صادق علیه السلام در باب فریضه آمده است که: حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: خداى متعال مىفرماید:
«مَا تَقَرَّبَ إلَىَّ عَبدٌ بِشَىءٍ أحَبَّ إلَىَّ مِمَّا افتَرَضتُ عَلَیهِ» «8».
عبد با هیچ وسیلهاى محبوبتر از آنچه بر او واجب کردهام به من تقرب نیافته است.
بىجهت نیست که خدا فرشتگانى را به نوازش روزهدار مىگمارد، چنانکه حضرت امام صادق علیه السلام مىفرماید:
هر که براى خداى عزیز و جلیل، روزى را در شدّت گرما روزه بدارد و از پى آن دچار عطش و تشنگى زیاد گردد، خدا هزار فرشته بر او مىگمارد که دست نوازش بر رویش مىکشند و به او مژده و بشارت مىدهند تا هنگامى که افطار کند خداى تعالى به او مىفرماید:
«مَا أطیَبَ رِیحَکَ وَرَوحَکَ یَا مَلائِکَتى اشهَدُوا أنِّى قَد غَفَرتُ لَهُ» «9».
چه پاکیزه و خوشبوست بویت و رویت، اى فرشتگانم! گواه باشید که او را آمرزیدم.
بىسبب نیست که روزهدار هنگام وفات که به لقاى حق مىرسد خوشنود و شادمان مىشود، یعنى از حساسترین لحظههاى عمر در جهان و در آغاز ورود به عالم آخرت که دست از همه چیز این دنیا بریده است، همان لحظهاى که روزهخواران متکبر و گردنکشان و مستکبران با سخط و خشم و نفرت خدا روبرو مىشوند، با روزهدار با لطف و رحمت الهى برخوردار مىشود، امام صادق علیه السلام بر اساس روایتى مىفرماید:
«لِلصَّائِمِ فَرحَتانِ، فَرحَةٌ عِندَ إفطَارِهِ وَفَرحَةٌ عِندَ لِقَاءِ رَبِّهِ» «10».
براى روزهدار دو شادمانى وجود دارد: یکى خرسندى در هنگام افطارش و دیگر هنگام لقاى پروردگارش.
یقیناً پاداش آخرتى روزه، قابل مقایسه با تحمل سختى چند ساعت گرسنگى و تشنگى و خوددارى از شهوات و مفطرات روزه نیست و روزه در قیامت به فرموده پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله سپرى در برابر آتش دوزخ است:
«الصَّومُ جُنَّةٌ مِنَ النّارِ» «11».
پاداش روزه بر پاداش سایر عبادتها امتیازهایى دارد. چنانکه در حدیث قدسى آمده است:
«کُلُّ الحَسَنَةِ بِعَشْرِ أمثَالِهَا إلى سَبعمِائَةِ ضِعفٍ إلّاالصّیَامَ فَإنَّهُ لِى وَأنَا أُجزَى بِهِ» «12».
هر کار خوبى پاداشش ده برابر و یا بیشتر تا هفتصد برابر است جز روزه، زیرا که روزه براى من است و من به آن پاداش مىدهم «یا» خود من پاداش آن هستم.
از طرفى روزه ماه مبارک رمضان مصداق صبر و استقامت است، روزهدار خود را براى حفظ ظاهر و باطن روزهاش ملزم مىداند که در برابر هر گناهى استقامت و پایدارى نماید، از خوردن و آشامیدن و شهوترانى و نگاه به نامحرم و شنیدن غیبت و تهمت و یا انجام غیبت و تهمت و خلاصه در برابر هوا و هوس و دعوت شیطان پایدارى کند و به همین خاطر حضرت امام صادق علیه السلام در تفسیر و تأویل آیه شریفه:
... وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ... «13».
... از صبر و نماز در همه امور زندگى یارى جویید...
مىفرماید: مراد از صبر روزه است، هر گاه بلا و سختى دامنگیر مردى شد روزه بگیرد، زیرا خداى عزّ و جلّ مىفرماید: و از صبر مدد بخواهید، یعنى از روزه.
و از طرفى خداوند سبحان پاداش صابران را بىحساب عنایت مىکند:
... إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ «14».
... فقط شکیبایان پاداششان را کامل و بدون حساب دریافت خواهند کرد.
تفضل و احسان آخرتى حق و پاداشهاى فراوان خداى مهربان بىشمار است، به عنوان نمونه در ماه مبارک رمضان خواب روزهداران عبادت و نفس زدن آنان عین تسبیح و ذکر خداست.
با این که همه وجودمان از اوست و هستى ما در سیطره مالکیت و قدرت اوست و توفیق روزه گرفتن ما نیز از جانب اوست و از این جهت نباید شایسته مزد و پاداشى باشیم، ولى بزرگوارى حق گویا ما را مستقل به حساب آورده و طرف حساب خود قرار داده است که اگر کار مثبتى انجام دهیم حتماً شایسته مزد و پاداشیم.
کرم و عنایت او تا کجاست که براى هر بار نفس کشیدن روزهدار و هر لحظه خواب او و حضورش در مساجد و محافل دینى و ... پاداش قرار داده است.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله درباره پاداش اهل ایمان مىفرماید:
شایسته و سزاوار است که خداى عزیز و جلیل در پاداش گرایش به پیامبر، در روز قیامت شما را نزد او در بهشتى قرار دهد که داراى نعمتهایى است که تاکنون هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و به قلب بشرى خطور نکرده است.
«وَفِیهَا مَا لَاعَینٌ رَأتْ وَلَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَلَا خَطَرَ عَلى قَلْبِ بَشَرٍ» «15».
آن حضرت درباره پاداش روزه داران ماه رجب فرموده است:
«مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ أربَعَةَ عَشَرَ یَوماً أعطَاهُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الثَّوَابِ مَا لَا عَینٌ رَأت وَلَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَلَا خَطَرَ عَلى قَلبِ بَشَرٍ مِن قُصُورِ الجِنَانِ الَّتى بُنِیَت بِالدُّرّ وَالیَاقُوت» «16».
هر که از ماه رجب چهارده روز را روزه بگیرد خداى عزیز و جلیل از بهشت هایى که با درّ و یاقوت ساخته شده پاداشى به او عنایت مىکند که نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده و نه بر دل بشرى خطور کرده است.
اگر بنا شود کسانى را که رنج تکلیف کشیده و به زحمت افتادهاند و خدا را عبادت نموده و به طاعت او تن دادهاند همردیف افراد راحتطلب و معصیتکار قرار دهند و هر دو گروه را به بهشت ببرند هم با عدالت حق ناسازگار است و هم با حکمت او و براى اعتراض آن بندگانى که با سختى و مشقت اوامر خدا را اطاعت کردند و در برابر لذّت گناه دندان بر جگر نهادند و خویشتندارى کردند، زمینهاى فراهم مىشود.
بىتردید برخورد حق با بندگانش بر پایه عدل و حق است و با زجر کشیدگان و روزهداران، بسان افراد بوالهوس و خوشگذران رفتار نمىکند.
پی نوشت ھا:
______________________________
(1)- الکافى: 4/ 62، باب ما جاء فى فضل الصوم، حدیث 2؛ وسائل الشیعة: 10/ 395، باب 1، حدیث 13674.
(2)- نهج البلاغة: 287، خطبه 192؛ بحار الأنوار: 14/ 467، حدیث 37.
(3)- کنز العمال: 4/ 239، حدیث 10337.
(4)- مائده (5): 2.
(5)- تنبیه الخواطر: 2/ 213.
(6)- کنز العمال: حدیث 21431.
(7)- عیون أخبار الرضا علیه السلام: 2/ 36،، باب 31، حدیث 89؛ بحار الأنوار: 63/ 333، باب 5، حدیث 14.
(8)- الکافى: 2/ 352، باب من آذى المسلمین، حدیث 7؛ بحار الأنوار: 72/ 155، باب 57، حدیث 25.
(9)- الکافى: 4/ 46، باب ما جاء فى فضل الصوم، حدیث 8؛ وسائل الشیعة: 10/ 409، باب 3، حدیث 13719.
(10)- الکافى: 4/ 65، باب ما جاء فى فضل الصوم، حدیث 15؛ وسائل الشیعة: 10/ 397، باب 1، حدیث 13678.
(11)- من لا یحضره الفقیه: 2/ 74، باب فضل الصیام، حدیث 1871؛ محجة البیضاء: 2/ 123 کتاب أسرار الصیام.
(12)- المستدرک: 7/ 503، باب 1، حدیث 8747.
(13)- بقره (2): 45.
(14)- زمر (39): 10.
(15)- من لایحضره الفقیه: 1/ 295، باب الأذان والإقامة، حدیث 905.
(16)- الأمالى، شیخ صدوق: 536، المجلس الثمانون؛ بحار الأنوار: 8/ 170، باب 23، حدیث 113.
در روز نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری، توطئه شوم خوارج به اجرا درآمد و مولی الموحدین، امیرالمؤمنین(ع)درحالی که نماز صبح را در مسجد کوفه می خواند، توسط عبدالرحمن بن ملجم مرادی لعنةالله علیه به وسیله شمشیری زهرآلود مورد حمله قرارگرفت و فرق مبارکش شکافته شد و در روز بیست ویکم همین ماه به فیض عظمای شهادت نایل آمد و پس از آن روز، حسن بن علی بن ابی طالب(ع)عهده دار مسؤولیت سنگین زعامت و رهبری امت اسلامی در آن موقعیت حسّاس گردید.
ابن ابی الحدید معتزلی از قول هبیرة بن (1)مریم که شاهد و ناظر بر حوادث و قضایای مختلف از جوانب گوناگون بوده است می نویسد:.
پس از شهادت مظلومانه مولای متقیان علی بن أبی طالب(ع)در روز بیست ویکم ماه رمضان چهلم هجرت، بسیاری از مردم کوفه و دیگر ممالک اسلامی متوجه توطئه عظیم خوارج گردیدند، از آن جهت بدون کم ترین تأمل، پس از اعلان شهادت، بزرگ ترین اجتماع در کوفه در جلو خانه آن حضرت به وجود آمد. مردم جهت شنیدن آخرین اخبار و مطالب نسبت به امام شهیدشان در مسجد کوفه اجتماع نمودند، در آن هنگام، فرزند فرزانه اش امام حسن مجتبی(ع)به میان مردم آمد و جهت بیان مطالبی، بر فراز منبر مسجد کوفه رفت، وقتی خواست سخن گفتن آغاز کند، اشگ از دیدگانش سرازیر شد و بغض گلویش را فشرد، اندکی صبرکرد و پس از حمد و ثنای پروردگار فرمود:.
(در شبی که گذشت، مردی از جهان رخت بربست که در میان پیشتازان به اسلام هیچ فردی جز رسول خدا(ص)بر او سبقت نگرفت، او در کنار پیامبر خدا(ص)جهاد کرد و پرچمی را که پیامبر به او داده بود بر دوش کشید، درحالی که جبرئیل(ع)او را از سمت راست و میکائیل(ع)از سمت چپ همراهی و حمایت می نمودند. او از جبهه کارزار روی برنمی گرداند تا این که خداوند پیروزی را نصیبش می کرد. او در شبی به جوار رحمت الهی رفت که قرآن در آن شب بر رسول خدا(ص)فرودآمد و عیسی بن مریم(ع)به آسمان عروج کرد و یوشع بن نون نیز به شهادت رسید.).
امام مجتبی(ع)ضمن تجلیل و ذکر فضایل پدر بزرگوارش از او با لقب های خاتم الوصیین، وصی خاتم النبیین وامیرالصدیقین والشهدا یاد کرد، در ادامه مطالبشان فرمودند:.
(پدر من از دارایی و اموال دنیا (اموال شخصی) دینار و درهمی باقی نگذارد، مگر هفتصد درهمی که از عطای (2) او کنار گذاشته شده تا برای خانواده خود خدمتگزاری بگیرد. ابن اثیر آن را هفتصد یا هشتصددرهم می نویسد.)(3).
سپس بغض گلویش را گرفت، اشگ هایش جاری شد، مردم نیز به همراه او گریستند. بعد چنین فرمود:.
(ای مردم! هرکس مرا می شناسد که می شناسد و اگر کسی نمی شناسد، بداند که من حسن بن علی فرزند رسول خدا(ص)هستم من فرزند بشیر و نذیرم. فرزند کسی هستم که شما را به خدا دعوت می نمود و چراغ راه هدایت بود. رسالت و پیامبری اش رحمت برای جهانیان بود. من از اهل بیتی هستم که خداوند منّان آنان را از هرگونه آلودگی منزه گردانید و طهارت واقعی را نصیب آنان نمود. جبرائیل بر آن خانواده اهل بیت فرودآمد و از آن جا به آسمان ها عروج کرد. من از خانواده ای هستم که خداوند دوستی و ولایتشان را بر هرکسی واجب نمود و فرمود: (قُلْ لاأَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُرْبی وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً)(4) انجام حسنه، دوستی و پیروی ما اهل بیت(ع)می باشد.(5).
سخنان امام مجتبی(ع)مردم را چنان متأثرنمود که اشگ بر گونه هایشان جاری شد، آنان بر مظلومیت و عظمت علی(ع)می اندیشیدند و بر سرنوشت خویش نگران بودند ولیکن سخنان آن حضرت آنان را دگرگون کرد، همچنین آرامش و اطمینان او به مردم روحیه ای داد که زمزمه بیعت با حسن بن علی بن ابی طالب(ع)در میانشان مطرح گردید.
پینوشتها:
1. هبیرة بن مریم خارفی شبامی معروف به (ابوالحارث) از یاران مختاربن ابی عبیدة ثقفی است، وی اهل کوفه و از ثقات محدثین به شمار می رود. ابن سعد در (طبقات کبری) او را از تابعین طبقه اوّل می داند و ابن اثیر می گوید: هبیرةبن مریم از غلامان حسین بن علی(ع)می باشد (الاعلام، زرکلی، ج 8، ص 77).
2. عَطا، همان حقوق ماهیانه است. ابن منظور می گوید: (یقال: عطیَّته وعاطیته أیْ خدمته وقمت بأمره؛ دادن و یا گرفتن چیزی در برابر خدمتی که انجام می شود) (لسان العرب، ج 15، ص 70).
3. فقال(علیه السلام): لقد قبص فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الأولون بعمل ولایدرکه الآخرون بعمل ولقد کان یجاهد مع رسول الله(ص)فیقیه (فیسبقه) بنفسه ولقد کان یوجهه برایته فیکتنفه جبرئیل عن یمینه ومیکائیل عن یساره فلایرجع حتّی یفتح الله علیه ولقد تُوفّی فی هذه اللیلة الّتی (نزل فیها القران -) عرج فیها بعیسی بن مریم ولقد توفی فیها یوشع بن نون وصی موسی، وماخلّف صفراء ولابیضاء إلاّ سبعمائة درهم بقیت من عطائه أراد أن یبتاع بها خادماً لأهله.
ثم قال: ایّها الناس من عرفنی فقد عرفنی ومن لم یعرفنی فأنا الحسن بن محمّد(ص)أنا ابن البشیر، انا ابن النذیر، أنا ابن الداعی إلی الله عزوجلّ بإذنه، أنا ابن السراج المنیر وأنا من أهل البیت الذین أذهب اللّه عنهم الرجس وطهّرهم تطهیراً، والذین افترض الله مودّتهم فی کتابه إذ یقول: (ومن یقترف حسنة نزدله فیها حسناً).
فاقتراف الحسنة مودتنا أهل البیت (مقاتل الطالبیّین، ص 62؛ الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 400).
4. بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم (- اهل بیتم -) و هرکس کار نیکی را انجام دهد بر نیکی هایش می افزاییم (شوری(42) آیه 23).
5. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 30؛ ابن قتیبه دینوری، الامامة والسیاسه، ج 1، ص 183؛ امالی شیخ طوسی، ج 1، ص 276ù275؛ مروج الذهب، ج 2، ص 426، ماترک حضرت را 250درهم به همراه قرآن و شمشیر معرفی می کند؛ مسند الامام المجتبی، ص 520 518؛ کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 164.
از جمله اعمالی که برای رسیدن به درک شب قدر باید انجام دهیم تا بتوانیم بهره کامل از این شب ببریم ،بدین شرح است:
1. توسل به ولایت ائمه هدى
با توجه به آیه شریفه که مى فرماید:
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیلة ؛(1)
اى ایمان آورندگان ! از خدا پروا نموده و وسیله اى براى رسیدن به او بجویید.
(در لغت به آنچه که توسط آن به چیزى توصل و تقرب جویند، ((وسیله )) مى گویند.)
در شب مبارک قدر وسیله اى مطمئن تر از ائمه هدى (علیهم السلام ) براى انسان وجود ندارد، پس باید به ایشان توسل جست ، مخصوصا به مولى الموحدین ، على بن ابى طالب (علیه السلام ) که ((لیالى قدر)) مصادف با شهادت مظلومانه آن امام متقین است و نیز با تمسک به زیارت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام ) به درگاه حضرت احدیت به استغاثه پرداخت .
2. نماز
در این شب فرشتگانى که به زمین فرود مى آیند، باید شاهد و ناظر رکوع و سود خالصانه و متواضعانه انسان باشند تا بدین وسیله ، اشرفیت و خلیفة اللهى او براى ایشان تفسیر گردد و رمز سجده ملائکه را در برابر آدم دریابند؛ لذا در ردیف اعمال و وظایف لیالى قدر، نماز که سرلوحه همه عبادات است ، به طرق مختلف وارد شده است :
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیلة
اى ایمان آورندگان! از خدا پروا نموده و وسیله اى براى رسیدن به او بجویید
اولا: خواندن نمازهاى قضا شده در گذشته - به خصوص نمازهاى سال اخیر؛
ثانیا: خواندن نمازهاى مستحبى براى کسب ثواب بیشتر، از جمله نمازهاى ذیل :
الف ) خواندن دو رکعت نماز با یک سلام ، همچون نماز صبح ، با این تفاوت که در هر رکعت پس از حمد، هفت مرتبه ((سوره توحید)) بخواند و بعد از سلام ، هفتاد مرتبه ((استغفر الله و اتوب الیه ))(2) بگوید.
ب ) خواندن صد رکعت نماز، هم چون نماز صبح به صورت دو رکعتى و نیز مجاز است به جاى این صد رکعت ، شش روز از نمازهاى قضا شده خود را به جا آورد، به گونه اى که از ظهر روز اول شروع کرده و در عشاى روز ششم ختم نماید.
3. قرآن بر سر گرفتن
بر سر گرفتن قرآن با آن حالات خضوع و خشوع ، نشانه تسلیم در برابر دستورهاى حیاتبخش و سعادت آفرین آن است و بیانگر این که مسلمان ، کسى است که قرآن را دائما در اندیشه و فکر خویش دارد و دستورها و احکام آن را در عمل پیاده مى کند.
استاد حسن زاده آملى - دام ظله الوارف - در نکته 490 کتاب هزار و یک نکته خود گوید:
((در لیالى قدر، قرآن به دل کن ، نه فقط قرآن به سر، که اولى جوهر ذات تو گردد و دومى خارج از گوهر تو است .))
اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و على آبائه فى هذه الساعه و فى کل الساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا، حتى تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا
4. تجدید عهد با امام زمان (عج) و خواندن دعاى فرج
از ائمه معصومین نقل است که در شب بیست و سوم ماه رمضان و در طول آن ماه مبارک ، در هر حالى (نشسته و ایستاده ) و هر زمانى پس از ذکر و یاد خداى تعالى و درود فرستادن بر محمد و آل او (علیهم السلام ) این دعا را بخوان :
اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و على آبائه فى هذه الساعه و فى کل الساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا، حتى تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.(3)
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) چون دهه آخر ماه رمضان فرا مى رسید، در مسجد اعتکاف مى نمود و براى حضرتش خیمه اى مویین مى زدند و کمرش را براى عبادت مى بست و بستر خویش را جمع مى کرد
((بارالها در این هنگام و براى همیشه ولى امرت ، امام زمان حجه بن الحسن را - که درودهایت بر او و پدرانش باد - سرپرست و نگهدار و رهبر و یاور و نگهبان باش تا گیتى را به فرمان او آورى و تا دیر زمان بهره مندش گردانى .))
و نیز دعاى شریف افتتاح که به امر آن حضرت مستحب است تا در هر شب رمضان خوانده شود و دعاهاى ماثور و غیر ماثور دیگر که در خصوص حضرتش وارد شده است ، زیرا گفته اند:
((دعا به آن بزرگوار، نوعى از اداى حق ایشان است ، که جزء بهترین اعمال مى باشد و فواید بى شمارى نیز براى خود ما هم دارد.))
اعتکاف العشر الاواخر من شهر رمضان یعدل حجتین و عمرتین .(4) اجر اعتکاف نمودن در ده روز آخر ماه رمضان ، مساوى با ثواب دو حج و دو عمره است
5. اعتکاف
پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود:
اعتکاف العشر الاواخر من شهر رمضان یعدل حجتین و عمرتین .(4)
اجر اعتکاف نمودن در ده روز آخر ماه رمضان ، مساوى با ثواب دو حج و دو عمره است .
منظور از اعتکاف ، توقف نمودن و ساکن شدن در مسجد جامع به قصد قربت و عبادت به مدت سه روز یا بیشتر با رعایت شرایط مخصوص آن که داراى ثواب بسیار زیاد است و از جمله عبادات مستحب مى باشد که بزرگان دین به انجام آن ، اهتمام ورزیده اند.
در کتاب کافى از جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند:
کان رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) اذا دخل العشر الاواخر، اعتکف فى المسجد و ضربت له قبة من شعر، و شمّر المئزر و طوى فراشه ؛
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) چون دهه آخر ماه رمضان فرا مى رسید، در مسجد اعتکاف مى نمود و براى حضرتش خیمه اى مویین مى زدند و کمرش را براى عبادت مى بست و بستر خویش را جمع مى کرد.
در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام ) آمده است :
کانت بدر فى شهر رمضان و لم یعتکف رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم )، فلما ان کان من قابل اعتکف عشرین عشرا لعامه ، و عشرا قضاء لما فاته ؛
جنگ بدر در ماه رمضان اتفاق افتاد و (از این رو) رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) موفق به اعتکاف نشدند، لذا در سال آینده ، بیست روز (ده روز به عنوان اعتکاف همان سال و ده روز دیگر را نیز به عنوان قضاى اعتکاف سال گذشته ) به اعتکاف پرداختند.
طبق آن چه در ارکان اسلام (ص 163) آمده است ، پس از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) همسران آن حضرت نیز چنین اعتکافى داشتند.
در تاریخ آمده است که علماى بزرگ شیعه نیز این سنت حسنه را در دهه آخر ماه رمضان انجام مى داده اند.
براى مطالعه بیشتر درباره اعتکاف به این منابع مراجعه فرمایید:
اللمعة الدمشقیه ، ج 2، کتاب الاعتکاف ؛ شرائع الاسلام ، ج 1، ص 251؛ التهذیب ، ج 4، ص 217؛ مستمسک العروة الوثقى ، ج 8، ص 536، روضة المتقین ، ج 3، ص 496، اعتکاف در اسلام به قلم نگارنده .
این بخش را به کلامى از مصلح مجاهد، شیخ محمد عبده ، پایان مى بریم :
شب قدر، شب عبادت و تضرع و تذکر و یادآورى نعمت هاى خدا و دین است ، لکن متاسفانه بسیارى از مسلمانان در چنین ایام و لیالى و موقعیت هاى مناسبى درباره مسائل و موضوعاتى سخن مى گویند که مورد رضا و عنایت خداوند نیست ؛ به آیاتى از کلام الله گوش مى دهند، اما در مفاهیم آنها نمى نگرند و از معانى بلند آنها عبرت نمى گیرند... فقط به صدا و نغمه زیباى قارى قرآن توجه دارند، در این شب در اوهام و خیالاتى غوطه ور مى شوند که شایسته عقول کودکان نیست تا چه رسد به عقل هاى اشخاص رشید و بالغ .
انشاءالله همگی بتوانیم استفاده تمام را این شب ببریم و یکدیگر را از دعای خیر فراموش نکنیم.
پی نوشت ها:
1.مائده (5)، آیه 35.
2.مسید ابن طاووس ، الاقبال بالاعمال الحسنه ، ص 186.
3.حسین نورى ، نجم الثاقب ، ص 510.
4.سید محمد حسین طباطبایى ، سنن النبى (صلى الله علیه و آله و سلم )، ص 299 و وسائل الشیعه ، ج 7، ص 397.
شب های قدر اعمال و و ظایفی دارد که در اینجا به اعمال مشترکه در این شب ها اشاره می کنیم تا کسانی که طالب خوش بختی و سعادت هستند، به انجام آنها بپردازند:
1. غسل
شست و شویى کن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده (1)
جهت پاکیزگى جسم و صفاى روح و روان ، مستحب است(2) به نیت شب قدر و با قصد تقرب به خدا در اول آن شب ، غسل انجام شود.(3)
سید ابن طاووس در اقبال به سند خود از امام صادق (علیه السلام ) روایت مى کند که پیامبر (صلى الله علیه و آله) در دهه آخر ماه رمضان هر شب غسل مى کرد.(4)
2. احیا و شب زنده دارى
حضرت باقر العلوم (علیه السلام ) به نقل از آباء کرامش نقل مى کند:
((رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نهى کرد که از شب بیست و یکم و شب بیست و سوم ، غفلت شود و نهى کرد که کسى در آن شب بخوابد.))(5)
شبى که تلاوت قرآن (هر قدر میسور باشد) در آن شب ، بهترین ذکر است، به خصوص تلاوت سوره هاى ((یس ))، ((عنکبوت ))، ((روم ))، ((دخان ))
یحیى بن علاء گوید: ((حضرت صادق (علیه السلام ) سخت بیمار بود، دستور داد او را به مسجد رسول خدا (صلى الله علیه و آله) بردند. آنجا تا صبح شب بیست و سوم ماه رمضان بیتوته کرد.))(6)
براى انسان مومن ، سزاوار نیست تا در شبى که آسمانیان میهمان او شده اند، حجاب غفلت به روى خویش اندازد و خود را از همنشینى با آنها محروم سازد؛ لذا مستحب است، آن شب را تا صبحگاهان شب زنده دارى نماید و این خود نوعى مبارزه با خمودگى و سستى و خواب سنگینى است که انسان را از هدف هاى عالى اش باز مى دارد و از همه مهم تر این که طریق شکستن شب و خاتمه دادن به حاکمیت ظلمت را به ما مى آموزد و آدمى را به مقام ((محمود)) مى رساند.
مگو شبى به عبادت چگونه روز کنم که دوست را ننماید، شب وصال ، دراز
بر آر دست تضرع ، ببار اشک ندم ز بى نیاز بخواه ، آنچه بایدت بى ناز
3. شناخت شان قرآن
4. تلاوت قرآن
چه لذت بخش است که در شب نزول قرآن ، کنار چشمه سار کلام وحى خاضعانه بنشینیم و دل و قلب تشنه را از آن سیراب نماییم . و چه شیرین و شور آفرین است لحظه فرا رسیدن وقت دیدار و عروج که مریضان و دردمندان در ساحت قرآن دست نیاز بلند مى کنند و زمزمه ((القرآن شفاء)) را سر مى دهند.
شبى که تلاوت قرآن (هر قدر میسور باشد) در آن شب ، بهترین ذکر است، به خصوص تلاوت سوره هاى ((یس ))، ((عنکبوت ))، ((روم ))، ((دخان )).
در تلاوت قرآن، اولین نکته اى که لازم است مورد توجه قرار گیرد، الهام گرفتن از آن براى تقویت فکر و اندیشه و ایمان و شناخت مبداء و معاد و یافتن راه سعادت و فلاح و قرب الى الله است و دومین نکته، اهداى ثواب آن به اروح طیبه انبیا و ائمه هدى (علیهم السلام ) و شهدا و صلحا و علما و گذشتگان به خصوص بنیان گذاران مراکز مذهبى که خود سبب مضاعف شدن ثواب مى گردد و سومین نکته ، رعایت آداب قرائت است .
5. توبه و استغفار
چه فرصتى بهتر از شب قدر براى آشتى کردن با خدا و بازگشت به سوى او، شبى که مى توان آبرومندان درگاه حق و ملائکه و روح و قرآن را واسطه قرار داد و آن گاه با دلى سرشار از امید به رحمت و مغفرت، متوجه رب العالمین شد؛ به حق ، شب قدر، شب توبه و بازگشت به سوى خداست که :
ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین .(7)
به راستى خدا افرادى را که پى در پى توبه و استغفار مى کنند و نیز طهارت جویان و پاکى طلبان را دوست دارد.
در بعضى از اخبار آمده است ، زمانى که فرد گنهکار از کرده خود پشیمان شد و به سوى خدا بازگشت و گفت :
خدایا من بد کردم . خداوند متعال مى فرماید: من آن را پوشاندم .
فیقول : ((الهى انا ندمت ؛ من پشیمان شدم .))
خداوند مى فرماید:
((و انا قبلت ؛ من هم قبول کردم .))
و مى فرماید:
ایها الشاب ، اذا تبت ثم نقضت ، فلا تستحى ان ترجع الینا؛
اى جوان ! چنان چه توبه کردى و شکستى ، از این که دوباره به سوى ما باز گردى شرمگین مباش .
و اذا انقضت ثانیا، فلا تستحى او ...
((هر گاه براى دومین بار توبه خود را شکستى ، شرمگین مباش و مبادا حیا تو را از بازگشت به سوى ما براى سومین بار باز دارد و اگر بار سوم هم توبه خود را شکستى ، باز هم براى چهارمین بار به سوى ما باز گرد.))
((منم بخشنده اى که بخل نمى ورزم .))
((منم حلیم و بردبارى که عجله نمى کنم .))
خداوندا، من در حالى که بنده آستان بوس تو بودم ، شب را به پایان بردم ، مرا اندیشه سود و زیانى براى خویشتن نیست و قدرت آن را در خود نمى بینم که بدى را از خویش دور نمایم ، این اعتراف را به زیان خود و به سبب ناتوانى و درماندگى مى کنم ، پس از تو مى خواهم که بر محمد و آل او رحمت فرستى و آنچه را که از آمرزش به من و همگى زن و مرد مؤ من نوید داده اى ، به انجام رسان
((منم آن که بر گناهان پرده مى افکنم و توبه کنندگان را مى پذیرم و از خطاکاران در مى گذرم و به پشیمانان رحم مى نمایم و منم ارحم الراحمین .))
((چه کسى به درگاه ما آمد و او را رد کردیم ؟))
((چه کسى به ما پناه آورد و ما او را رد کردیم ؟))
((چه کسى به نزد ما بازگشت که او را نپذیرفتیم ؟))
((چه کسى از ما خواهشى کرد که به او عطا نکرده باشیم ؟))
((چه کسى از ما طلب آمرزش کرد که ما او را نیامرزیده باشیم ؟)
((منم خدایى که گناهان را مى آمرزم و عیب ها را مى پوشانم و اندوهناکان را یارى مى رسانم و بر گریه کننده و زارى کننده رحم مى کنم و منم داناى امور آشکار و نهان .))(8)
6. خواندن دعاى جوشن کبیر و دیگر ادعیه ماثوره
از جمله :
اللهم انى امسیت لک عبدا داخرا، لا املک لنفسى نفعا و لا ضرا و ....(9)
خداوندا، من در حالى که بنده آستان بوس تو بودم ، شب را به پایان بردم ، مرا اندیشه سود و زیانى براى خویشتن نیست و قدرت آن را در خود نمى بینم که بدى را از خویش دور نمایم ، این اعتراف را به زیان خود و به سبب ناتوانى و درماندگى مى کنم ، پس از تو مى خواهم که بر محمد و آل او رحمت فرستى و آنچه را که از آمرزش به من و همگى زن و مرد مؤ من نوید داده اى ، به انجام رسان و نعمت خود را بر این بنده فقیر و بیچاره و ناتون ، کامل گردان ؛ خداوندا، مرا از یاد خود فراموشى مده ، به خاطر آنچه که به من ارزانى داشته اى و مرا بى خبر از احسان و نومید از رحمتت قرار مده ، هر چند سستى در نهان و آشکار و سلامت و بیمارى و سختى و آسودگى از سوى من بوده باشد، که تو دعاى ما را مى شنوى و اجابت خواهى کرد.))
پی نوشت ها:
1.حافظ.
2.یحیى بن سعید در نزهه الناظر، ص 14. غسل هاى مستحبى را 45 غسل مى داند.
3.وسائل الشیعه ، ج 2، ص 936.
4.سید محسن امین ، مفتاح الجنات ، ج 3، ص 283.
5.دعائم الاسلام ، ج 1، ص 281 و بحارالانوار، ج 97، ص 4.
6.امالى طوسى ، ص 676 و بحارالانوار، ج 97، ص 4.
7.بقره (2) آیه 222.
8.الطریق الى الله ، ص 172 و 173.
9.کفعمى ، المصباح ، ص 585 و بحارالانوار، ج 95، ص 148.
منابع مقاله:
فروغ ولایت ، سبحانی، جعفر؛
این وصیت، گرچه خطاب به حسنین - علیهما السلام - است ولی در حقیقت برای تمام بشر تا پایان عالم است. این وصیت را عده ای از محدثان ومورخانی که قبل از مرحوم سید رضی وبعد از او می زیسته اند با ذکر سند نقل کرده اند. (1) البته اصل صیت بیشتر از آن است که مرحوم سید رضی در نهج البلاغه آورده است. اینک قسمتی از آن را می آوریم:
اوصیکما بتقوی الله و ان لا تبغیا الدنیا و ان بغتکما و لا تاسفا علی شی ء منها زوی عنکما و قولا بالحق و اعملا للاجر و کونا للظالم خصما وللمظلوم عونا.
شما را به تقوی وترس از خدا سفارش می کنم واینکه در پی دنیا نباشید، گرچه دنیا به سراغ شما آید وبر آنچه از دنیا از دست می دهید تاسف مخورید. سخن حق را بگویید وبرای اجر وپاداش (الهی) کار کنید ودشمن ظالم ویاور مظلوم باشید.
اوصیکما وجمیع ولدی واهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله و نظم امرکم وصلاح ذات بینکم، فانی سمعت جدکمصلی الله علیه و آله و سلم یقول:«صلاح ذات البین افضل من عامة الصلاة والصیام ».
من، شما وتمام فرزندان وخاندانم وکسانی را که این وصیتنامه ام به آنان می رسد به تقوی وترس از خداوند ونظم امور خود واصلاح ذات البین سفارش می کنم، زیرا که من ازجد شما صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود:اصلاح میان مردم از یک سال نماز وروزه برتر است.
الله الله فی الایتام فلا تغبوا افواههم ولا یضیعوا بحضرتکم.والله الله فی جیرانکم فانهم وصیة نبیکم.ما زال یوصی بهم حتی ظننا انه سیورثهم.
خدا را خدا را در مورد یتیمان; نکند که گاهی سیر وگاهی گرسنه بمانند; نکند که در حضور شما، در اثر عدم رسیدگی از بین بروند.
خدا را خدا را که در مورد همسایگان خود خوشرفتاری کنید، چرا که آنان مورد توصیه وسفارش پیامبر شما هستند. وی همواره نسبت به همسایگان سفارش می فرمود تا آنجا که ما گمان بردیم به زودی سهمیه ای از ارث برایشان قرار خواهد داد.
والله الله فی القرآن لا یسبقکم بالعمل به غیرکم.و الله الله فی الصلاة فانها عمود دینکم.و الله الله فی بیت ربکم لا تخلوه ما بقیتم فانه ان ترک لم تناظروا.
خدا را خدا را در توجه به قرآن; نکند که دیگران در عمل به آن از شما پیشی گیرند. خدا را خدا را در مورد نماز، که ستون دین شماست. خدا را خدا را در مورد خانه پروردگارتان; تا آن هنگام که زنده هستید آن را خالی نگذارید، که اگر خالی گذارده شود مهلت داده نمی شوید وبلای الهی شما را فرا می گیرد.
والله الله فی الجهاد باموالکم وانفسکم و السنتکم فی سبیل الله. وعلیکم بالتواصل والتباذل وایاکم والتدابر و التقاطع. لا تترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم.
خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال وجانها وزبانهای خویش در راه خدا. وبر شما لازم است که پیوندهای دوستی ومحبت را محکم کنید وبذل وبخشش را فراموش نکنید واز پشت کردن به هم وقطع رابطه برحذر باشید. امر به معروف ونهی از منکر را ترک مکنید که اشرار بر شما مسلط می شوند وسپس هرچه دعا کنید مستجاب نمی گردد.
سپس فرمود:
ای نوادگان عبد المطلب، نکند که شما بعد از شهادت من دست خود را از آستین بیرون آورید ودر خون مسلمانان فرو برید وبگویید امیرمؤمنان کشته شد واین بهانه ای برای خونریزی شود.
...الا لا تقتلن بی الا قاتلی. انظروا اذا انا مت من ضربته هذه فاضربوه ضربة بضربة، و لا تمثلوا بالرجل، فانی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول:«ایاکم و المثلة و لو بالکلب العقور». (2)
آگاه باشید که به قصاص خون من تنها قاتلم را باید بکشید. بنگرید که هرگاه من از این ضربت جهان را بدرود گفتم او را تنها یک ضربت بزنید تا ضربتی در برابر ضربتی باشد. وزنهار که او را مثله نکنید(گوش وبینی واعضای او را نبرید)، که من از رسول خدا شنیدم که می فرمود:«از مثله کردن بپرهیزید، گرچه نسبت به سگ گزنده باشد».
پی نوشتها:
1- ابو حاتم سجستانی، المعمرون والوصایا، ص 149; تاریخ طبری، ج 6، ص 85; تحف العقول، ص 197; من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 141; کافی، ج 7، ص 51; در مروج الذهب، (ج 2، ص 425) قسمتی از آن نقل شده است; مقاتل الطالبیین، ص 38.
2- نهج البلاغه، نامه شماره 47.
منابع مقاله:
فروغ ولایت ، سبحانی، جعفر؛
شهادت در محراب عبادت
جنگ نهروان پایان یافت وعلی علیه السلام به کوفه مراجعت فرمود، ولی عده ای از خوارج که در نهروان توبه کرده بودند دوباره زمزمه مخالفت سردادند وبنای فتنه وآشوب گذاشتند.
علی علیه السلام برای آنان پیام فرستاد وآنان را به آرامش دعوت کرد واز مخالفت با حکومت برحذر داشت، ولی چون از هدایت ایشان ناامید شد با قدرت آن گروه ماجراجو وطغیانگر راتار ومار کرد ودر نتیجه برخی از آنان کشته وزخمی شدند وعده ای هم پا به فرار گذاشتند. یکی از فراریان خوارج، عبدالرحمان بن ملجم از قبیله مراد بود که به مکه گریخت.
فراریان خوارج مکه را مرکز عملیات خود قرار دادند وسه تن از آنان به نامهای عبدالرحمان بن ملجم مرادی وبرک بن عبد الله وعمرو بن بکر تمیمی (2) در یکی از شبها گرد هم آمدند و اوضاع آن روز وخونریزیها وجنگهای داخلی را بررسی کردند و از نهروان وکشتگان خود یاد کردند وسرانجام به این نتیجه رسیدند که باعث این خونریزی وبرادر کشی علی علیه السلام ومعاویه وعمروعاص هستند واگر این سه نفر از میان برداشته شوند مسلمانان تکلیف خود را خواهند دانست وبه میل خود خلیفه ای انتخاب خواهند کرد. پس این سه نفر با هم پیمان بستند وآن را به سوگند مؤکد کردند که هر یک از آنان متعهد کشتن یکی از سه نفر گردد.
ابن ملجم متعهد قتل علی علیه السلام شد وعمرو بن بکر عهده دار کشتن عمروعاص گردید وبرک بن عبدالله نیز قتل معاویه را به عهده گرفت . (3) نقشه این توطئه به طور محرمانه در مکه کشیده شد وبرای اینکه هر سه نفر در یک وقت هدف خود را عملی سازند، شب نوزدهم ماه مبارک رمضان را تعیین کردند وهر یک برای انجام ماموریت خود به سوی شهر مورد نظر خود حرکت کرد. عمروبن بکر برای کشتن عمروعاص به مصر رفت وبرک بن عبد الله برای قتل معاویه به سوی شام حرکت کرد وابن ملجم نیز راهی کوفه شد. (4)
برک بن عبدالله در شام به مسجد رفت ودر شب موعود در صف اول به نماز ایستاد ودر حالی که معاویه سر به سجده داشت با شمشیر به او حمله کرد ولی، در اثر اضطراب روحی ودستپاچگی، شمشیر او به خطا رفت وبه جای سر بر ران معاویه فرود آمد ومعاویه زخم شدیدی برداشت. او را فورا به خانه اش منتقل کردند وبستری شد. وقتی ضارب را در پیش او حاضر کردند معاویه از او پرسید:چگونه بر این کار جرات کردی؟ گفت:امیر مرا معاف دارد تا مژده ای به او بدهم. معاویه گفت:مژده تو چیست؟ برک گفت: علی را امشب یکی از همدستهای من کشته است واگر باور نداری مرا توقیف کن تا خبر آن به تو برسد، واگر کشته نشده باشد من تعهد می کنم که بروم واو را بکشم وباز نزد تو آیم. معاویه او را تا رسیدن خبر قتل علی علیه السلام نگه داشت وچون خبر مسلم شد او را رها کرد وبنابه نقل دیگر همان وقت او را به قتل رساند. (5)
طبیبان چون زخم معاویه را معاینه کردند گفتند:اگر امیر اولادی نخواهد می توان با دوا معالجه کرد وگرنه محل زخم باید با آتش داغ شود.معاویه از داغ کردن با آتش ترسید وبه قطع نسل راضی شد وگفت: یزید وعبدالله برای من کافی هستند. (6)
عمرو بن بکر نیز در همان شب در مصر به مسجد رفت ودر صف اول به نماز ایستاد . از قضا در آن شب عمروعاص راتب شدیدی عارض شده بود که از التهاب وکسالت آن نتوانسته بود به مسجد برود وخارجة بن حنیفه(حذافه) (7) را برای ادای نماز به مسجد فرستاده بود وعمرو بن بکر او را به جای عمروعاص کشت وچون جریان را دانست گفت:«اردت عمرا واراد الله خارجة » (8). یعنی: من کشتن عمرو را خواستم و خدا کشتن خارجه را.
اما عبد الرحمان بن ملجم مرادی در روز بیستم ماه شعبان سال 40 هجری به کوفه آمد. گویند چون علی علیه السلام از آمدنش با خبر شد فرمود: آیا رسید؟ همانا جز آن چیزی بر عهده من نمانده واکنون هنگام آن است.
ابن ملجم در خانه اشعث بن قیس فرود آمد ویک ماه در خانه او ماند وهر روز، با تیز کردن شمشیر خود را آماده می کرد. (9) در آنجا با دختری به نام قطام، که او نیز از خوارج بود، مواجه شد وعاشق او گردید. طبق نقل مسعودی، قطام دختر عموی ابن ملجم بود وپدر وبرادرش در واقعه نهروان کشته شده بودند. قطام از زیباترین دختران کوفه بود وچون ابن ملجم او را دید همه چیز را فراموش کرد ورسما از وی خواستگاری نمود. (10)
قطام گفت:من با کمال میل تو را به همسری خود می پذیرم مشروط بر اینکه مهریه مرا مطابق میل من قرار دهی. عبدالرحمان گفت:بگو بدانم مقصودت چیست؟
قطام که عاشق را تسلیم دید، مهر را سنگین کرد وگفت:سه هزار درهم ویک غلام ویک کنیز وقتل علی بن ابی طالب.
ابن ملجم: تصور نمی کنم مرا بخواهی وآن وقت قتل علی را به من پیشنهاد کنی!
قطام: تو سعی کن او را غافلگیر کنی. در آن صورت، اگر او را بکشی هر دو انتقام خود را گرفته ایم وروزگار خوشی خواهیم داشت واگر در این راه کشته شوی جزای اخروی وآنچه خداوند برای تو ذخیره کرده است از نعمتهای این جهان بهتر وپایدارتر است.
ابن ملجم:بدان که من جز برای این کار به کوفه نیامده ام. (11)
شاعر در باره مهریه قطام گفته است:
فلم ار مهرا ساقه ذو سماحة ثلاثة آلاف و عبد وقینة فلامهر اعلی من علی و ان علا کمهر قطام من فصیح واعجم وقتل علی بالحسام المصمم ولا قتل الا دون قتل ابن ملجم (12)
من ندیدم مهری را که صاحب کرمی، اعم از عرب وعجم، آن را عهده دار شود مثل مهر قطام وآن عبارت بود از سه هزار درهم ویک غلام ویک کنیز و قتل علی بن ابی طالب علیه السلام به تیغ تیز برنده.وهیچ مهری گرانتر از علی علیه السلام نیست هرچند گرانمایه باشد وهیچ جنایتی بدتر از جنایت ابن ملجم نخواهد بود.
قطام گفت:من جمعی را از قبیله خود با تو همراه می کنم که تو را در این باره یاری دهند وهمین کار راهم کرد ومرد دیگری از خارجیان کوفه به نام وردان بن مجالد از همان قبیله تیم الرباب را با وی همراه ساخت.
ابن ملجم که مصمم به قتل علی علیه السلام بود با یکی از خوارج به نام شبیب بن بجره که از قبیله اشجع بود ملاقات کرد وبه او گفت: آیا طالب شرف دنیا وآخرت هستی؟!پرسید: منظورت چیست؟گفت: به من در قتل علی بن ابی طالب کمک کن. شبیب گفت: مادرت به عزایت بنشیند، مگر تو از خدمات وسوابق وفداکاریهای علی در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اطلاع نداری؟
ابن ملجم گفت:وای بر تو، مگر نمی دانی که او قائل به حکمیت مردم در کلام خدا شد وبرادران نمازگزار ما را به قتل رساند؟ بنابراین، به انتقام برادران دینی خود، او را خواهیم کشت. (13)
شبیب پذیرفت وابن ملجم شمشیری تهیه کرد وآن را با زهری مهلک آب داد وسپس در موعد مقرر به مسجد کوفه آمد.
آن دو در آنجا با قطام، که در روز جمعه سیزدهم ماه رمضان معتکف بود، ملاقات کردند و او به آن دو گفت که مجاشع بن وردان بن علقمه نیز داوطلب شده است که با آنان همکاری کند. چون هنگام عمل فرا رسید قطام سرهای آنان را با دستمالهای حریر بست وهر سه شمشیرهای خود را به دست گرفتند وشب را با کسانی که در مسجد می ماندند به سر بردند ودر مقابل یکی از درهای مسجد که معروف به «باب السده » بود نشستند. (14)
پی نوشتها:
1- دینوری در الاخبار الطوال (ص 213) نام برک بن عبد الله را نزال بن عامر ونام عمرو بن بکر را عبد الله بن مالک صیداوی نوشته است ومسعودی در مروج الذهب (ج 2، ص 423) برک بن عبد الله را حجاج بن عبد الله صریمی ملقب به برک وعمرو بن بکر را زادویه نوشته است.
2- دینوری در الاخبار الطوال (ص 213) نام برک بن عبد الله را نزال بن عامر ونام عمرو بن بکر را عبد الله بن مالک صیداوی نوشته است ومسعودی در مروج الذهب (ج 2، ص 423) برک بن عبد الله را حجاج بن عبد الله صریمی ملقب به برک وعمرو بن بکر را زادویه نوشته است.
3- مقاتل الطالبیین، ص 29; الامامة والسیاسة، ج 1، ص 137.
4- تاریخ طبری ، ج 6، ص 83; کامل ابن اثیر، ج 3، ص 195; روضة الواعظین، ج 1، ص 161.
5- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 114.
6- مقاتل الطالبیین، ص 30; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 113.
7- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 212.
8- همان، ج 2، ص 312.
9- همان، ج 2، ص 312.
10- مروج الذهب، ج 2، ص 423.
11- الاخبار الطوال، ص 213، مروج الذهب، ج 2، ص 423.
12- الاخبار الطوال، ص 214، کشف الغمة ، ج 1، ص 582; مقاتل الطالبیین، ص 37.مسعودی در مروج الذهب(ج 2، ص 424) دو بیت اخیر را به ابن ملجم نسبت داده است.
13- کشف الغمة، ج 1، ص 571.
14- مروج الذهب، ج 2، ص 424، تاریخ طبری، ج 6، ص 83; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 115; کامل ابن اثیر، ج 3، ص 195; مقاتل الطالبیین، ص 32; البدایة والنهایة، ج 7، ص 325; الاستیعاب، ج 2، ص 282; روضة الواعظین، ج 1، ص 161.