»» افتضاحات«بهاء» سران فرقه رافراری داد
پس از آغاز پادشاهی «
ناصرالدین شاه»، میرزاتقی خان امیرکبیر که از نقش میرزا حسینعلی نوری در تحرکات و بلوای بابیان خبر داشت، او را به عراق تبعید کرد. میرزا حسینعلی نوری پس از عزل و
قتل ناجوانمردانه امیرکبیر(22)، که بهائیان آن را
انتقام الهی می نامند،
(23) و در ایام صدارت میرزا آقاخان نوری به ایران بازگشت و در رأس یک گروه، برنامه ای را برای ترور «
ناصرالدین شاه» طراحی کرد. آنان با ششلول و قداره به شاه حمله بردند. اما این طرح ناکام ماند و کلیه «
بابیان» فعال در این برنامه بازداشت و به فرمان شاه به اعدام محکوم گردیدند و هریک از آنها برای اعدام به یکی از اصناف تهران سپرده شدند و
از میان آنها تنها «میرزاحسینعلی نورکجوری» (بهأالله) با دخالت سفیر روس جان سالم به در برد. میرزا حسینعلی (بهأالله) پس از طراحی برنامه ترور شاه، برای اینکه از مظان اتهام دور باشد، قبل از اجرای این طرح به خانه ییلاقی
میرزاآقاخان نوری صدراعظم وقت و جانشین «امیرکبیر» می رود و منتظر نتیجه اقدام همفکران و بابی های مأمور ترور می ماند. چون خبر شکست این توطئه و بازداشت «بابی ها» به او می رسد، به سرعت خود را به سفارت روسیه در «زرگنده» می رساند.
شوقی ربانی رهبر بهائیان در روزگار رضاخان و محمدرضا پهلوی در این مورد چنین می نویسد:
«هنگامی که قضیه سوءقصد اتفاق افتاد، حضرت بهأالله در لواسان تشریف داشتند و میهمان صدراعظم بودند و خبر این حادثه در قریه افجه به ایشان رسید. . . سواره به اردوی شاه که در نیاوران بود رفتند و در بین راه به سفارت روس که در زرگنده نزدیک نیاوران بود رسیدند. در زرگنده میرزامجید شوهر همشیره مبارک که در خدمت سفیر روس پرنس دالگورکی سمت منشیگری داشت آن حضرت را ملاقات کرد و ایشان را به منزل خود که متصل به خانه سفیر بود دعوت و هدایت نمود. شاه از استماع این خبر غرق دریای تعجب و حیرت شد و معتمدین مخصوص به سفارت فرستاد. . . تا حضرت بهأالله را از سفارت روس تحویل گرفته به نزد شاه بیاورند. . . سفیرروس از تسلیم حضرت بهأالله به نمایندگان شاه امتناع ورزید و از هیکل مبارک استدعا نمود که به خانه صدراعظم تشریف ببرند ضمناً از شخص وزیر به طور صریح و رسمی خواستار گردید ودیعه پربهایی که دولت روس به وی می سپارد در حفظ و حراست آن بکوشد. . . و کاغذی به صدراعظم نوشت که باید حضرت بهأالله را از طرف من پذیرایی کنی و در حفظ این امانت بسیار کوشش نمایی و اگر آسیبی به حضرت بهأالله برسد و حادثه ای رخ دهد تو مسؤول سفارت روس خواهی بود. . . »(24) ناصرالدین شاه که از حادثه ترور سخت به خشم آمده بود، آنچنان که باید و شاید به خواسته های سفیر روسیه توجه نمی کند و «
میرزا حسینعلی» را به زندان می اندازد. اما به این سبب که وی با مساعدت و موافقت دولت روسیه به سلطنت رسیده بود و توان مقابله با قدرت استعماری روسیه تزاری را نداشت و پرنس دالگورکی سفیرروسیه هم مرتباً ماجرا را دنبال می کرد،
سرانجام با این شرط که «میرزا حسینعلی نوری» (بهأالله) برای همیشه از ایران تبعید شود، با آزادی او موافقت می کند. بهائیان بر این اعتقادند که پس از آزادی «میرزاحسینعلی نوری»، سفیر روسیه رسماً از او دعوت کرد تا به خاک روسیه برود. اما دولت ایران وی را به عراق فرستاد و او را در حالی که توسط تعدادی از نیروهای روسی و ایرانی همراهی می شد، از ایران تبعید کرد.
میرزاحسینعلی نوری پس از آزادی از زندان لوح ویژه ای به زبان عربی درباره
امپراتور روسیه نیکلاویج الکساندردوم صادر می کند که متن فارسی آن به این شرح است:
«
یکی از سفیران تو مرا هنگامی که در زندان تهران زیر غل و زنجیر بودم یاری و همراهی کرد و به این خاطر خداوند برای تو مقامی معین فرمود که جز خودش هیچکس رفعت آن را نمی داند»
(25). بابیان وبهائیان توسل به زور را برای پذیرفتن آئین خودمنع کرده بودند، مگر در مورد مسلمانان که مال و جان و ناموس آنان را مباح اعلام کرده و حتی آنان را شکنجه می دادند و سپس به شهادت می رساندند. البته قساوت و سبعیت از جمله خصائص اولیه اعضای فرقه بابیت بوده که فریدون آدمیت در مورد آنان گفته است که آنان در جریان شورشهای خود با مردم و نیروهای دولتی رفتاری سبعانه داشتند و اسیران جنگی رادست و پا می بریدند و در
آتش می سوزاندند. او بساط بهأ را از روز نخست مبتنی بر دستگاه میرغضبی و آدمکشی می داند
(26) و عبدالحمید آیتی نیزبهائیان را دارای اخلاقی خشن و سخت دل و کینه جو و متظاهر به مهر ومحبت معرفی می کند.
(27)
در این مورد می توان به
حادثه تلخ قلعه طبرسی مازندران و حوادث خونبار «زنجان» توسط بابیان که با قتل و غارت و جنایات بیشماری همراه بود و بالأخره پس از خونریزی بسیار توسط حکومت سرکوب شد، اشاره کرد.
(28)به دنبال تبعید میرزاحسینعلی، برادر بزرگترش میرزایحیی صبح ازل هم با لباس مبدل خود را به عراق می رساند و کم کم اجتماعی از بابیان در خاک عراق ایجاد می گردد که مهم ترین هدفشان اذیت و آزار شیعیان بود. به طوری که
شوقی افندی می نویسد:
«
در عراق شیوه بابیان این بود که شب ها به دزدیدن لباس و نقدینه و کفش و کلاه زوار اماکن مقدسه و شمع ها و صحایف و زیارتنامه ها و جام های آب سقاخانه ها پردازند. »(29)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
22
- ترور امیرکبیر را« بابی»ها طراحی کرده بودند. عبدالله شهبازی، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 27، مورخه پاییز 1382، ص .3823- در فرقه های ضاله بابیگری و بهائیگری، ناصر الدین شاه قاجار موقعیت ومنزلت «شمربن ذی الجوشن» قاتل حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را دارد و میرزاتقی خان امیرکبیر نیز شخصیتی همسان وهم شأن «ابن سعد» سپهسالار یزید بن معاویه در حادثه خونبار کربلا را داراست. نگارنده از یکی از بهائی زادگان متعصب شنیدم که سقوط سریع امیرکبیر از صدارت و سپس قتل فجیع او درحمام فین کاشان، را انتقام الهی و نتیجه رفتاری می دانست که با «حضرت نقطه اولی و پیروانش» ]یکی از القاب سید محمد علی «باب»، حضرت «نقطه اولی» بوده است[ مرتکب شد و تلاش برای از بین بردن ناصر الدین شاه در شمار واجبات این فرقه پوشالی محسوب می شده است. (مؤلف) این زن که خانم سلطانی نام داشت و در همسایگی خانه ما زندگی می کرد، هرروز دعا یا لوح مخصوصی را در لعن ونفرین ناصرالدین شاه می خواند. (البته باید به بهائیان حق داد که چنین تصوری نسبت به امیرکبیر داشته باشند چرا که تیزبینی و دقت امیرکبیر موجب حفاظت از اصول دین تحریف نشده و جلوگیری از رشد بهائیت - با وجود حمایت های پنهان و آشکار روسیه از آنان و همچنین نفوذ روسیه در دربار ایران - در دربار و در نتیجه ایران گردید).
24- شوقی افندی، قرن بدیع، جلد یک، صص 319-.318
25 -دکتر سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1380، ص .148
26 -فریدون آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص .457
27- عبداله شهبازی، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 27، سال هفتم، پاییز .1382
28 -برخی از این درگیری ها و جنایات در کتاب بهائیان، نوشته سیدمحمدباقر نجفی، صص 533 - 613 ذکر شده است.
29- شوقی افندی، قرن بدیع، جلددوم، ص .122
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 89/7/17 :: ساعت 2:45 عصر )
»» پیوندبهائیت وصهیونیسم
از نکات مهمی که شائبه دخالت قدرتهای استعماری را در ماجرای ایجاد فرقه «بابیگری» و «بهائیگری» به یقین مبدل می سازد، حضور کنسول روسیه در مراسم اعدام «باب» و درخواست عفو برای اوست. بهاییان مدعی اند وقتی به خواسته کنسول توجه نمی شود و جنازه باب را به خندق می اندازند، وی نقاش ماهری را به محلی که جسد باب انداخته شده بود، می برد و از روی آن تصویری تهیه می نماید که نمونه ای از این تصویر هم اکنون در محل دفن او قرار دارد. (16)
کینیاز دالگورکی در مورد جریان معدوم شدن «علی محمد باب»، چنین می نویسد:
«(علی محمد) چند ماهی در بوشهر ریاضت می کشید ولی جرأت اظهاری نکرده. . . پس از دو ماه به طرف شیراز حرکت می نماید در راه جسته جسته عنوان مبشری را پیش کشیده نیابت امام عصر را اظهار می نماید تا به شیراز می رسد. . . و بعضی مردم عوام را دور خود جمع می نماید. . . (علما در مورد ادعاهایش از او سؤال می کنند و پس از چند چوب خوردن و چند ماه حبس) از شیراز بیرونش می نمایند. بیچاره عاق پدر و مادر با دست تهی از آنجا به اصفهان وارد می شود و لابد هزار مرتبه در دلش مرا لعنت کرده و نادم و پشیمان بود. . . همین که به من اطلاع رسید )او) وارد اصفهان شده یک نامه دوستانه به (منوچهر خان) معتمدالدوله حکمران اصفهان نوشتم و سفارش سید را نمودم که از دوستان من و دارای کرامت است از او نگاهداری شود. . . از بدبختی سید، معتمدالدوله مرحوم شد. سید بیچاره را گرفتند و به تهران روانه نمودند، من هم به وسیله میرزا حسین علی و میرزا یحیی و چند نفر دیگر در تهران جار و جنجال راه انداختم که صاحب الامر را گرفته اند، لذا دولت او را. . . به تبریز و از آنجا به ماکو بردند ولی دوستان من آن چه ممکن بود تلاش کردند و جنجال راه (انداختند). . . من بیش از آن چه می کردم نمی توانستم بکنم. . . به علاوه اگر سید را در تهران نگاه می داشتند و سؤالاتی از او می شد یقین داشتم سید آشکارا مطالب را می گفت و مرا رسوا می نمود. پس به فکر افتادم که سید را در خارج از تهران تلف نموده پس از آن جنجال بر پا نمایم. . . پس از کشته شدن سید خبر آن در تهران به من رسید و (به)میرزا حسینعلی(17) و چند نفر دیگر که سید را ندیده بودند گفتم جنجال بر پا نمایند. . . ».
نکته قابل توجه در ماجرای باب همگامی و وحدت رویه روسهای تزاری و استعمارگران انگلیسی است. این دو دولت که در اکثر موارد در ایران با یکدیگر رقابت داشتند، به دلایل نامعلوم بر سر مسأله باب با یکدیگر به نوعی تفاهم رسیده بودند. هرچند که بعد از کشته شدن «باب» روسها از انگلیسی ها سبقت جستند و با دخالت صریح سفیر روسیه در نجات جان «میرزا حسینعلی نوری» (بهأالله) - که به خاطر شرکت در طراحی توطئه ترور ناصرالدین شاه در آستانه اعدام قرار داشت - و انتقال او به عراق، نزد بهائیان عزیز و محترم تر شدند، تا جایی که بهأالله به افتخار امپراتور روسیه لوح ویژه ای صادر کرد و پسرش عبدالبهأ رسماً برای روسها جاسوسی می کرد.
این وضع تا انقلاب کمونیستی روسیه در سال 1917 ادامه داشت، پس از آن بهایی ها به طور کامل به دامان انگلستان افتادند و تا آنجا پیش رفتند که همان عبدالبهأ- که برای روسها جاسوسی می کرد- به خاطر خدماتش از دولت انگلیس لقب «سر» دریافت کرد. البته از سال 868 میلادی که میرزا حسینعلی نوری (بهأ) و همراهانش به «بندر عکا» منتقل شدند، پیوند بهائیان با کانون های مقتدر یهودی غرب تدوام یافت و مرکز بهائی گری در سرزمین فلسطین به ابزاری مهم برای عملیات بغرنج ایشان و شرکایشان در دستگاه استعماری بریتانیا بدل شد. به نوشته فریدون آدمیت:
«عنصر بهائی چون عنصر جهود(18)، به عنوان یکی از عوامل پیشرفت سیاست انگلیس در ایران درآمد. طرفه این که از جهودان نیز کسانی به این فرقه پیوستند و همان میراث سیاست انگلیس به آمریکا نیز رسیده است»(19).
این پیوند در دوران ریاست عباس افندی (عبدالبهأ) بر فرقه بهائی تداوم یافت.
در کتاب خطابات عبدالبهأ که در 288 صفحه و در مصر چاپ شده، در صفحه 23در نطق سپتامبر1911م آمده است:
«اهالی ایران بسیار مسرورند از اینکه من آمدم اینجا. این آمدن من اینجا سبب الفت بین ایران و انگلیس است ارتباط تام حاصل می شود نتیجه به درجه ای می رسد که به زودی از افراد ایران جان خود را برای انگلیس فدا می کند». (20)
در دوران جنگ اول جهانی، فرقه بهایی کارکردهای اطلاعاتی جدی به سود دولت بریتانیا داشت و این اقدامات، کار را بدانجا رسانید که گویا در اواخر جنگ، مقامات نظامی عثمانی تصمیم گرفتند «عباس افندی» را اعدام کنند و اماکن بهائیان در «حیفا» و «عکا» را منهدم نمایند اما اندکی بعد عثمانی شکست خورد و این طرح تحقق نیافت.
پس از پایان جنگ اول جهانی، که قیمومیت فلسطین توسط شورای عالی متفقین به بریتانیا واگذار شد، سرهربرت ساموئل، اولین کمیسر عالی فلسطین که چرچیل، نام «شاه ساموئل» را بر او نهاده بود، در 5 سال حکومت مقتدرانه اش در فلسطین دوستی و همکاری نزدیکی با عباس افندی داشت. در اوایل حکومت «ساموئل» دربار بریتانیا به پاس قدردانی از خدمات بهائیان در دوران جنگ نشان و عنوان «شهسوار طریقت امپراتوری بریتانیا» را به «عباس افندی» اعطا کرد. (21)
بهائیت را بشناسیم
میرزا حسینعلی نوری (بهأالله) در سال 1233قمری در تهران به دنیا آمد. پدرش «میرزا عباس» به کار منشیگری و حسابداری و معلمی در خانه شاهزادگان و اشراف روزگار اشتغال داشت و حسینعلی خواندن و نوشتن را نزد پدر آموخت. البته او بعدها ادعای «امّی» بودن کرد، اما خواهرش این امر را تکذیب می کند.
با پیدایی «سیدعلی محمد شیرازی» (باب)، میرزا حسینعلی با پیروی از فرقهه بابیگری کم کم از سران مهم فرقه «بابیه» می شود. وی در افتضاحات «بدشت» واقع در حوالی شمال شرقی کشور که در آنجا هواداران و پیروان «باب» نسخ دین مبین اسلام را اعلام کردند، حضوری فعال داشت. در این روز طاهره قره العین با چند تن از مردان پیرو باب همبستر شد و چون خبر اعمال زشت و غیر اخلاقی و پرده دری های آنان به محمدشاه قاجار رسید فرمان قتل او را صادر کرد. اما با مرگ محمدشاه این فرمان اجرا نشد و میرزاحسینعلی با حمایت مأموران سفارت روسیه به تهران بازگشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
16- تصویر این نقاشی ادعایی در موزه «کرمل»، واقع در کوه کرمل، که بزرگترین معبد و مشرق الاذکار بهائیان در فلسطین اشغالی ایجاد شده، نگهداری می شود.
17- طبق خاطرات دالگورکی جریان آشنایی دالگورکی و میرزا حسینعلی نورکجوری (بهأالله) و میرزا یحیی (صبح ازل) قبل از سفر دالگورکی به عتبات است. دالگورکی با این دو نفر در خانه احمد گیلانی و به نیت جاسوسی رابطه برقرار کرده است و در این مورد می نویسد:
«من چند نفر محرم خود را ]در این جلسات[ تربیت جاسوسی می نمودم و هیچکدام لیاقت میرزا حسینعلی و برادرش ]میرزا یحیی[ را نداشتند».
18- جهود: یهودی، کلیمی، اسرائیلی، فرهنگ دهخدا.
19- فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، صص 458-.457
20- نورالدین چهاردهی، چگونه بهائیت پدید آمد، ص .210
21 -عبداله شهبازی، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 27، پاییز .1382
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 89/7/17 :: ساعت 2:42 عصر )
»» ماجرای خوشگذرانی ها واعدام باب
بهائیان بر این اعتقادند که «سیدعلی محمدباب» برای اعلام ظهور خود ابتدا به مکه می رود و پس از ابلاغ این امر به زایران بیت الله الحرام، از آن جا دوباره به شیراز باز می گردد و با وسعت و دامنه بیشتری ادعای خود را مطرح می سازد. این امر موجب فتنه و فساد می شود تا جایی که حاکم فارس او را بازداشت می کند و سرانجام زمانی که بیماری وبا در شیراز شایع شده بود، به اصفهان می رود.
بابیان و بهائیان اعتقاد دارند که او شش مرتبه ادعای خویش را تغییر داد. در مرتبه اول به سید ذکر مشهور می شود و ادعای «ذکریت» می کند. در مرتبه دوم ادعای «بابیّت» می نماید و خود را باب و نایب خاص امام زمان (عج) و واسطه خیر و فیض بین او و مردم معرفی می کند. در مرتبه سوم دعوی «مهدویت» می نماید و خود را مهدی موعود می داند. در مرتبه چهارم ادعای «نبوت» می کند و خویشتن را پیامبر معرفی می نماید. در مرتبه پنجم ادعای «ربوبیت» و در مرحله و مرتبه ششم دعوی «الوهیت» می کند!(13)
بر اساس نوشته های تاریخی، حاکم اصفهان که منوچهر خان معتمد الدوله گرجی(14) نام داشت و از عوامل روسیه تزاری بود، به سیدعلی محمد باب کمک می کند. داستان حمایت والی اصفهان از سید باب، بسیار پیچیده است.
بابیان و بهائیان بر این عقیده اند که «سید علی محمد باب» در سال 1262هجری قمری به سبب شیوع بیماری وبا عازم اصفهان گردید، در میانه راه نامه ای به حاکم اصفهان نوشت واز او خواست تا برای وی منزلی مناسب فراهم آورند. «منوچهر خان» که از اهالی گرجستان بود به طریقی از اهداف استعماری روسیه خبر داشت، پس از رسیدن نامه باب، سلطان العلما امام جمعه وقت اصفهان را احضار کرد و به او فرمان داد تا خانه ای را برای اقامت باب آماده کند و افزون بر آن دستور داد تا امام جمعه، برادرش را برای استقبال از او به بیرون از دروازه اصفهان بفرستد.
بر اساس کتابهای تاریخی، بهائیان مدعی اند «سیدعلی محمد باب» به خانه امام جمعه اصفهان وارد شد. امام جمعه از او خواست تا تفسیری بر سوره «والعصر» بنگارد. باب این خواسته را اجرا کرد. زمانی که تفسیر وی به دست امام جمعه اصفهان رسید، او از عمق و دامنه معلومات وی در شگفت شد و فوراً به دیدار سید باب شتافت. خبر این موضوع به گوش «منوچهر خان متعمد الدوله» حاکم اصفهان نیز رسید و او هم به ملاقات باب آمد و از وی خواست تا دلایل نبوت حضرت محمد (ص) را برای او تشریح کند. «سیدعلی محمد» رساله ای در این باره با عنوان «نبوت خاصه» نگاشت. والی اصفهان پس از خواندن این رساله با صدای بلند اعلام کرد که تحت تأثیر نوشته باب، از دین مسیحیت دست برداشته و به دین مقدس اسلام ایمان آورده است.
به دنبال این حادثه، والی اصفهان حمایت خود از «سید علی محمد باب» را علنی تر ساخت و اسباب و وسایل لازم را برای تبلیغات به طور کامل در اختیار وی گذاشت. حمایت والی و بی پروایی سید علی محمد باب در امر تبلیغات، موجبات نارضایی مردم اصفهان را فراهم آورد. تا جایی که عده ای از آنان شکایت به شاه بردند و «محمد شاه قاجار» پادشاه وقت دستور داد تا «سید علی محمد» به تهران اعزام گردد. اما والی اصفهان هرگز این فرمان را اجرا نکرد. او برای آرام کردن مردم، «باب» را همراه عده ای سرباز روانه تهران ساخت. اما به صورتی مخفیانه ترتیبی داد تا سربازان، وی را به صورت پنهانی به اصفهان و عمارت سرپوشیده والی برگردانند. از این زمان به بعد «سید علی محمد باب» در اندرون «قصرخورشید» مورد پذیرایی رسمی والی اصفهان قرار گرفت. حتی منوچهر خان معتمدالدوله والی اصفهان برای تکمیل اسباب عیش و نوش سید باب، دوشیزه زیبایی را به عقد ازدواج وی در آورد. این زن بعدها از سوی «بهأالله» «ام الفواحش» نام گرفت و برای کامجویی وقف عام «پیروان باب» گردید. چند ماه پس از این حادثه منوچهر خان حاکم اصفهان از دنیا رفت و از آنجا که صاحب فرزند نبود، برادرزاده اش گرگین خان جای او را گرفت. حاکم جدید اصفهان مراتب را به حاج میرزا آقاسی صدر اعظم وقت اطلاع داد و میرزا آقاسی از او خواست تا سریعاً باب را به تهران بفرستد. اما پس از مشورت با علما، دستور خود را تغییر داد و از مأموران خواست تا سیدعلی محمد باب را از اصفهان به آذربایجان فرستاده و در آنجا زندانی نمایند.
سیدعلی محمد باب تا شعبان 1264قمری در زندان ماکو بود و همواره عده ای از طرفداران وی از طریق دادن رشوه به زندانبانها به ملاقات او می رفتند و پیام ها و دستورات وی را به نقاط مختلف می رساندند.
محمدشاه قاجار و صدراعظم او حاج میرزاآقاسی در برخورد با «باب» و «بابیان» آسانگیر بودند، اما شورش بابی ها در بسطام و زنجان در سالهای اولیه سلطنت «ناصرالدین شاه» موجب شد تا بار دیگر باب را به تبریز آوردند و در روز 27شعبان 1264قمری او را به همراه یکی از مریدانش به نام میرزاعلی محمد زنوزی برای اعدام به یک گروه سرباز نصرانی (ارمنی) سپردند. سربازان برای اجرای حکم، «سیدعلی محمد باب» و مریدش را با طناب بستند و در مقابل یک دیوار آنها را تیرباران کردند. چون تفنگ های آن ایام از نوع «سر پر» بود و به هنگام شلیک دود فراوان می کرد، پس از اجرای حکم و هنگامی که دودهای حاصله از شلیک سربازان فرو نشست، سربازان و مأموران دولتی ناظر بر اجرای حکم، جسد «میرزاعلی محمد زنوزی» را که کشته شده بود، دیدند، اما از جسد «سیدعلی محمد باب» خبری نبود. این امر برای دقایقی موجب هراس مأمورین شد و آنان به این اندیشه افتادند که مبادا واقعاً وی امام زمان بوده و به آسمان عروج کرده است. اما این بیم و هراس چند دقیقه بیشتر دوام نیاورد، و اندکی بعد «سیدعلی محمد باب» را در حالی که در یک اصطبل واقع در ارک تبریز پنهان شده بود یافتند و معلوم شد که طناب او براثر شلیک گلوله پاره شده و او با بهره گیری از دود حاصله از شلیک تفنگهای «سر پر» که فضا را انباشته کرده بود، از محل اجرای حکم گریخته و خود را در یک مستراح پنهان کرده است.
به دنبال این حادثه کنسول روسیه در تبریز خواستار عفو «باب» می شود. اما این درخواست اجابت نگردید و «سیدعلی محمد باب» بار دیگر در مقابل جوخه آتش ایستاد و اعدام شد و جسد وی برای عبرت عموم به خندق شهر انداخته شد. اما بهائیان مدعی هستند که جسد سیدعلی محمد باب توسط شخصی به نام سلیمان خان افشار از خندق تبریز ربوده شد و به کارگاه حریر بافی حاج احمد میلانی منتقل و از آنجا به تهران حمل گردید و پس از گذشت زمانی حدود شصت سال به شهر حیفا در فلسطین اشغالی انتقال یافت و به طوری که سرهنگ فردوس مبلّغ بهائیان شمیران می گفت او را در تابوتی از بلور دفن کردند. چنانچه در صفحه 34 کتاب «اقدس» آمده است:
«قد حکم الله دفن الاموات فی البلور و الاحجار المتمنعه او لاخشاب الصلته اللطیفه و وضع الخواتیم المنقوشه فی اصابعم انه لهو المقدر العلیم»!(15)
«محققاً خداوند دستور داده که اموات را در بلور دفن کنند و. . . ».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
13- خوانندگان محترم، برای اطلاع از مستندات این مسئله به مبحث «ادعای الوهیت» که در صفحات بعدی بر آن اشاره گردیده رجوع و یا در صورت نیاز به تحقیقات بیشتر و جامع تر به کتاب «بهائیان» نوشته «سیدمحمد باقر نجفی» مراجعه فرمایید.
14- منوچهر خان معتمد الدوله از خانواده های مسیحی ساکن گرجستان بود که درجریان جنگ ایران و روس اسیر و مقطوع النسل گردید. او پس از مرگ آغامحمدخان قاجار مورد توجه فتحعلی شاه قاجار قرار گرفت و به عنوان والی ایالت اصفهان منصوب گردید. وی که کینه ای عمیق از ایران و روابطی پنهانی با روسیه داشت، می کوشید تا از سید علی محمد باب به عنوان حربه ای علیه دولت قاجار استفاده کند، بر این اساس بود که وی را مخفی کرد واسباب راحت و عیش او را فراهم ساخت. نکته مهم اینکه ارتشبد آریانا نسب مادری خود را به این خائن می رساند و خود را از اولاد و احفاد او معرفی می کرد.
15- نورالدین چهاردهی، چگونه بهائیت پدید آمد، ص .150
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 89/7/17 :: ساعت 2:39 عصر )
»» القائات«دالگورکی»به باب
پس از سیدکاظم رشتی، سیدعلی محمد با اینکه در کربلا و در حلقه یاران نزدیک ملاکاظم رشتی نبود، تحت تأثیر تلقینات پرنس دالگورکی بلافاصله ادعای جانشینی او را مطرح ساخت و درست یک سال بعد، در سال 1260قمری که مصادف با هزارمین سال غیبت امام عصر (عج) بود، با حمایت کانونهای متنفذ و مرموز استعماری، دعوی خویش را مطرح نمود و ضمن اینکه خود را «رکن رابع» خواند، ادعا کرد که «باب» امام زمان (عج) است و در نشست و برخاست های روزانه و در میان اطرافیان خود گفت که «من مبشر ظهور امام زمان و باب او هستم و هرکس که به ظهور حضرت مهدی (عج) اعتقاد و ایمان دارد، باید ابتدا با من که «باب» و «در» او هستم بیعت کند». وی حتی حدیث «انا مدینه العلم و علی بابها» را در جهت اثبات این ادعای خود معنی و تفسیر می کرد و می گفت، حتی حضرت رسول اکرم (ص) به حقانیت و ظهور من اشاره کرده و فرموده اند: «من شهر علم هستم و علی باب».
پرنس کینیاز دالگورکی درباره نحوه آشنایی و تلقین مطالب و تعالیم خود به علی محمد باب چنین می گوید:
«من فکر کردم چگونه است که این عده قلیل شیعه. . . بر یک دولتی مثل عثمانی غلبه کرده اند و چگونه همین جماعت با یک عده قلیل جنگ هایی با روسیه نموده و یک لشکر انبوه را از میان برداشته اند. آن وقت دانستم که (این پیروزی ها) به واسطه اتحاد مذهبی و عقیده و ایمان راسخی است که به دین اسلام دارا بوده]اند[. . . من هم در صدد ]ایجاد[ دین تازه دیگری افتادم که این دین وطن نداشته باشد. زیرا فتوحات ایران به واسطه وطن دوستی و اتحاد مذهبی بوده است. . . (پس از آشنایی با علی محمد در عتبات) سیدعلی محمد دست از دوستی من نمی کشید و بیشتر مرا مهمان می کرد و قلیان محبت را با هم می کشیدیم. . . (او) خیلی ابن الوقت و مرد متلون الاعتقادی بود و نیز به طلسم و ادعیه و ریاضیات و جفر و غیره عقیده داشت. چون دید من در علم حساب و جفر و مقابله و هندسه مهارت دارم، برای رسیدن به مقصودش شروع به خواندن حساب در نزد من نمود. با این همه هوش با هزاران زحمت چهارعمل اصلی را در نزد من خواند و بالاخره گفت من کله ریاضی درست و حسابی ندارم. شب های جمعه درسر قلیان سوای تنباکو چیزی مثل موم خورد می کرد. . . به من هم تعارف نمی کرد، به او گفتم چرا قلیان را به من نمی دهی بکشم؟ گفت: تو هنوز قابل اسرار نشدی که از این قلیان بکشی. اصرار کردم تا به من داد کشیدم. . . خنده فراوان کردم. . . روزی از او پرسیدم این چه چیزی بود؟ گفت: به عقیده عرفا اسرار و به قول عامه چرس. . . دانستم حشیش است و فقط برای پرخوری و خنده خوب است، ولی سید می گفت مطالب رمز به من مکشوف می شود. گفتم. . . می خواستی (موقع حساب خواندن) بکشی که زودتر فهم مطالب کنی. . .
به واسطه (کشیدن) چرس اصلاً میل درس و مطالعه از او فراری شده بود و دل به درس خواندن نمی داد. روزی در سر درس آقای آقاسیدکاظم (رشتی) یک نفر طلبه تبریزی از آقا سؤال کرد: آقا حضرت صاحب الامر کجا تشریف دارند؟ آقا فرمود: من چه می دانم شاید در همین جا تشریف داشته باشند، ولی من او را نمی شناسم. من مثل برق خیالی به سرم آمد که سیدعلی محمداین اواخر به واسطه کشیدن قلیان چرس و ریاضت های بیهوده با نخوت و جاه طلب شده بود. . . شبی که قلیان چرس را زده بود من بدون آنکه قلیان کشیده باشم با یک حال خضوع و خشوع در حضور او خود را جمع کرده گفتم: حضرت صاحب الامر! به من تفضل و ترحمی فرمایید بر من پوشیده نیست توئی، تو. . . من مصمم شدم یک دکان جدیدی در مقابل دکان شیخی باز کنم و اقلاً اختلاف سوم را من در مذهب شیعه ایجاد کنم. گاهی بعضی مسائل آسان از سید می پرسیدم، او هم جواب هایی مطابق ذوق خودش که اغلب بی سر و ته بود، از روی بخار حشیش می داد، من هم فوری تعظیمی کرده و می گفتم تو باب علمی یا صاحب الزمانی، پرده پوشی بس است، خود را از من مپوش. . . (روزی) مجدداً به منزل او رفتم و. . . تقاضای تفسیر سوره عم را کردم. . . سید هم قبول این خدمت کرد و قلیان چرس را کشیده شروع به نوشتن نمود (وقتی سید چرس می کشید به قدری چیز می نوشت که یکی از تندنویس های نمره اول. . . بود) ولی اغلب مطالب او را من اصلاح می کردم و به او می دادم که بلکه او تحریک و معتقد شود باب علم است. آری سید بهترین آلت برای این عمل بود. خواهی نخواهی من سید را با اینکه متلون سست عنصر بود، در راه انداختم و چرس و ریاضت کشیدن او هم به من کمک می کرد. . . (سیدعلی محمد) همیشه تردید داشت و می ترسید دعوی صاحب الامری بکند، به من می گفت که اسم من مهدی نیست، گفتم من نام تو را مهدی می گذارم. تو به طرف ایران حرکت کن. . . من به شما قول می دهم که چنان به تو کمک کنم که همه ایران به تو بگروند، تو فقط حال تردید و ترس را از خود دور کن. . . هر رطب و یابسی بگویی مردم زیر بار تو می روند، حتی اگر خواهر را به برادر حلال کنی. . . سید بی نهایت طالب شده بود که ادعایی بکند ولی جرأت نمی کرد. من برای اینکه به او جرأت بدهم به بغداد رفته، چند بطر شراب خوب شیراز یافتم و چند شبی به او خوراندم. کم کم با هم محرم شدیم و به او. . . (مطالب)را حالی کردم. . . به هر وسیله ای بود رگ جاه طلبی او را پیدا کردم و او را به حدی تحریک کردم که کم کم دعوی این کار بر او آسان آمد. . . به سید گفتم از من پول دادن و از تو دعوی مبشری و بابیت و صاحب الزمانی کردن. او را راضی کردم و به طرف بصره و از آنجا به طرف بوشهر رفت. . . ]در نامه هایی که به هم می نوشتیم[ او خود را نایب عصر و باب علم می خواند، من در جواب او را امام عصر می خواندم. . . همین که او رفت من در عتبات شهرت دادم که حضرت امام عصر ظهور نموده و همین سید شیرازی امام عصربود و به حال ناشناس در سر درس آقای رشتی حاضر می شده. . . »(8).
به طور کلی بهائیان شب جمعه پنجم جمادی الاولی 1260هجری قمری برابر با 23ماه مه 1844میلادی را شب مبعث «نقطه اولی» می دانند و آن را مبدأ تاریخ خود (تاریخ بدیع) قرار داده اند. میرزا حسینعلی نوری (بهأالله) این روز را یکی از اعیاد مهم بهائیان اعلام کرده و هر گونه اشتغال در این روز را بر بهائیان حرام نموده است. (9)
در این زمان و پس از طرح ادعای «سیدعلی محمد باب»، کارگزاران استعمار روسیه، با ترفندهای مختلف سعی در جلب نظر شاگردان و پیروان سید کاظم رشتی می کنند، اما توفیق چندانی در این عرصه نمی یابند و تنها 18 نفر را - که بعدها براساس حروف «ابجد» در فرقه های بابیه و بهائیت به حروف «حی» معروف شدند - با وی همراه و همساز می نمایند و آنان را برای ابلاغ ظهور «باب امام زمان» به نقاط مختلف کشور، بویژه منطقه خراسان بزرگ و شرق کشور، یعنی منطقه نفوذ انگلستان و در مجاورت مرزهای هندوستان و دایره نفوذ کمپانی هند شرقی می فرستند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
8 -خاطرات پرنس دالگورکی، کتابفروشی حافظ، سیدابوالقاسم مرعشی، صص 30 تا .35
9- دکترج. ا، سلمنت، زیرنظر عباس وشوقی افندی، بهأالله عصرجدید، ص 58، به نقل از بهائیت در ایران، ص .128
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 89/7/17 :: ساعت 2:36 عصر )
»» «باب »درمکتب یهودیان
«باب» کیست؟
سیدعلی محمد شیرازی بنیانگذار فرقه ضاله «بابیه» در محرم 1235 قمری در شهر شیراز به دنیا آمد. پدرش رضا و مادرش فاطمه بیگم و بنابه قولی خدیجه بیگم نام داشت. خواندن و نوشتن را به شیوه معمول زمانه خویش در شیراز آغاز کرد. هنوز کودک بود که پدرش را از دست داد، به همین سبب روانه بندر بوشهر شد و تحت کفالت دایی اش قرار گرفت و مدتی را نزد یک مکتب دار که از پیروان فرقه «شیخیه» بود، به کار آموختن پرداخت. و چون به سن رشد و بلوغ رسید در کنار دایی خود به کسب و کار در «کمپانی ساسون» که سهام و مالکیت آن متعلق به یکی از کلان سرمایه داران یهودی بغداد بود و در بندر بوشهر و بمبئی هندوستان به کار تجارت تریاک اشتغال داشت، پرداخت. وظیفه سیدعلی محمد در آغاز این همکاری، انجام کار بسیار دشوار «تریاک مالی» بود. او وظیفه داشت تا هرروز بیش از ده ساعت در زیر آفتاب سوزان بندر بوشهر و اکثراً بر روی بام کاروانسرایی که به عنوان انبار نگهداری و محل ذخیره تریاک، در اختیار و تملک کمپانی یهودی «ساسون» بود، تریاک های خام را که به صورت مایع در خمره و کوزه های بزرگ قرار داشت، بر روی تخته ای مخصوص ریخته و با کاردک فلزی ویژه این کار، ساعت ها آن را به بالا و پایین می کشید و مالش می داد تا کم کم این مایع در مجاورت هوا و مالش دادن، تبدیل به گلوله ها و حجم های سفت و فشرده تریاک شود. سپس آنها را به صورت «لول»های 20 گرمی در می آورد تا به دفتر تجارتخانه «ساسون» در بمبئی هندوستان ارسال شود و در راستای سیاست استعماری انگلیس، در منطقه آسیای جنوب شرقی، بویژه چین، با قیمتی در حد رایگان بین مردم بومی آن مناطق توزیع گردد. خاندان معروف نمازی شیراز از عوامل توزیع اینگونه تریاک ها در منطقه چین بودند و ثروت سرشار خود را از رهگذر تریاک های مجانی که از یهودیان می گرفتند و در منطقه توزیع می کردند، به دست آوردند.
بسیاری از کارشناسان بر این عقیده اند که حداقل روزی ده ساعت کار در زیر آفتاب سوزان بندر بوشهر به مشاعر «سیدعلی محمد شیرازی» آسیب رسانده و از او موجودی «مالیخولیایی» - که ادعای تصرف در ماه و ستارگان را داشت- ساخته بود. این نکته در خاطرات پرنس کینیاز دالگورکی(5) سفیر کبیر روسیه در ایران درباره سیدعلی محمد باب آمده است.
آشنایی سیدعلی محمد شیرازی (باب) با خانواده یهودی و سرمایه دار «ساسون»(6) تأثیرات مهمی در زندگی او گذاشت و وی را با کانونهای مهم یهودی آشنا ساخت که بنا به اعتقاد پاره ای از مورخین پایه های اصلی ادعاهای او درباره «باب امام زمان بودن» و یا بنا به اعتقاد فرقه «شیخیه» ادعای «رکن رابع» بودن او از همین ایام و در ارتباط با همین کانون ها شکل می گیرد.
«سیدعلی محمد شیرازی» (باب) که دوران مکتب و تحصیلات مقدماتی خود در بوشهر را تحت نظر معلمی به نام شیخ عابد که دارای اعتقادات متعصبانه «شیخیگری»¤ و از پیروان شیخ احمد احسایی پیشوای بزرگ و بنیانگذار این فرقه بود، گذرانده و در شمار معتقدان این فرقه درآمده بود، با هدف تکمیل معلومات خود، سفری هم به کربلا می رود و در آنجا مدت زمانی را در کلاس درس سیدکاظم رشتی پیشوای وقت «شیخیه» و جانشین شیخ احمد احسایی، مؤسس این فرقه، حضور می یابد.
بابی ها و بهایی ها سیدعلی محمد شیرازی را صاحب «علم لدنّی» می دانند و در این مورد بشدت مبالغه می کنند. آنان در مورد حضور وی در کلاس درس سیدکاظم رشتی چنین می نویسند:
«تا سیدباب به محضر سیدرشتی ورود فرمودند با اینکه حضرت باب جوانی بود بیست و چهارساله و سید (رشتی) مردی پنجاه ساله، این تاجری محقر و آن عالمی موقر، درس را احتراماً له موقوف نمود و توجه تلامیذ را به صحبت حضرت باب معطوف فرمود و در حین صحبت چنان احترامات فائقه و تکریمات لائقه از مورود نسبت به وارد ظاهر می شد که همگی در شگفت و حیرت افتادند و مسائلی از آثار ظهور موعود در میان آوردند که پس از این مقدمات و بروز داعیه ایشان همگی طلاب آن مسایل را راجع به سید باب دانسته و غرض سیدکاظم رشتی از این مسایل و اذکار آن بود که به طلاب بفهماند حضرت باب قائم موعود و مهدی منتظر است. . . »(7)
سیدکاظم رشتی درسال 1259می میرد و هیچ یک از شاگردان و خواص خود را برای جانشینی اش انتخاب نمی کند و چند روز قبل از مرگ خود، در حضور گروهی از مریدانش اعلام می دارد که بزودی حضرت صاحب الزمان یا به قول پیروان فرقه شیخیه، «رکن رابع» ظهور خواهد کرد و خود اداره امور مسلمین و جهان را به دست خواهد گرفت و جهان را به سمت قسط و عدل رهبری خواهد کرد.
زمانی که سید کاظم رشتی از دنیا رفت، علی محمد شیرازی در بوشهر بود و همراه با دایی اش در خدمت تجار یهودی، بویژه تجارتخانه «ساسون» به کار فرآوری و آماده سازی تریاک اشتغال داشت. در آن زمان بیش از پنج سال بود که «سیدعلی محمد» با یهودیان و تجارتخانه «ساسون» در ارتباط مستقیم بود. از این روی این ادعا که سیدعلی محمد شیرازی به تشویق و اغوای یهودیان خود را جانشین سیدکاظم رشتی و پس از آن «باب» امام زمان خوانده است، دور از انتظار نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
5- پرنس کینیاز دالگورکی وزیرمختار دولت روسیه تزاری در نخستین سالهای سلطنت ناصرالدین شاه قاجار بود. او ابتدا به عنوان مترجم سفارت روسیه در سال 1834م به ایران آمد و با تظاهر به اسلام از حسن ظن و سادگی برخی از مسلمین سوءاستفاده و در میان آنان نفوذ می کرد. وی از همین رهگذر موفق به نفوذ در خانقاه احمد گیلانی شد و در همانجا به شناسایی افراد مستعد برای اهداف مورد نظر خود پرداخت. دالگورکی بعد از مدتی به عتبات می رود و در مجالس درس «سیدکاظم رشتی» با سیدعلی محمد شیرازی (باب) آشنا می شود. وی در کتاب خاطرات ایام سفارت خود در ایران، بخشی را به روابط خود با سیدعلی محمدباب اختصاص داده وطی آن تشریح کرده است که چگونه سیدعلی محمد باب در آفتاب سوزان بر روی بام می رفت و ساعتها به خواندن اوراد و ادعیه فرقه «شیخیه» می پرداخت. پرنس دالگورکی اعتراف می کند که سیدعلی محمدباب معتاد به چرس و بنگ بود و من هم باتشویق وی به مصرف هرچه بیشتر این مواد سعی در تخریب مشاعر او داشتم و در این راه هم توفیق یافتم. تا جایی که ادعای تصرف در ماه و ستارگان را داشت و بعدها هم مدعی مهدویت شد. البته بهائیان مدعی جعلی بودن این خاطرات شدند اما با انتشار اسناد تاریخی و روشن شدن نقش دالگورکی در کوچ دادن نخستین گروه از بابیان و بهائیان به شهرعشق آباد روسیه و ساختمان نخستین «مشرق الاذکار» (معبد بهائیان) دراین شهر، صحت این مطالب ثابت گردید. ر. ک: خاطرات پرنس دالگورکی، کتابفروشی حافظ، سیدابوالقاسم مرعشی.
6- خاندان ساسون، بنیانگذار تجارت تریاک در ایران بودند و با تأسیس بانک شاهی انگلیس و ایران نقش بسیار مهمی در تحولات تاریخ معاصر ایران ایفا کردند و به امپراتوران تجاری شرق بدل شدند و در زمره دوستان خاندان سلطنتی بریتانیا جای گرفتند. برای آگاهی در این زمینه به کتاب ارزشمند «زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران» تألیف عبداله شهبازی مراجعه فرمایید.
7- اسدالله فاضل مازندرانی، رهبران و رهروان درتاریخ ادیان، جلددوم، تهران، مؤسسه ملی مطبوعات امری، صص 31-.28
¤ شیخیگری را باید مولود سیاست فتحعلی شاه قاجار و ابراهیم خان صدراعظم (نیای خاندان قوام شیرازی) برای استقرار یک نظام استبدادی و متمرکز در ایران دانست و شیخیه را یک فرقه درباری با هدف سلب اقتدار از نهاد غیردولتی روحانیت شیعی و استقرار سلطه مطلقه دولت بر حوزه دین ارزیابی نمود.
دربار قاجار قصد داشت به عنوان تقلید از عثمانی یک نهاد دولتی دینی تأسیس کند و شیخ احمد احسایی را به عنوان «شیخ الاسلام» در رأس آن و قدرتی در مقابل علمای سرشناس آن روز قرار دهد. سیدکاظم رشتی، جانشین شیخ احمد احسایی، نیز مورد حمایت فراوان دربار قجر بود و با دولت عثمانی رابطه بسیار نزدیک داشت.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 89/7/17 :: ساعت 2:34 عصر )
»» تبارشناسی بهائیت
جای پای روس وانگلیس
فتنه باب وبها ازتوطئه های مهمی است که ازاواسط دوره قاجاریه باهدف اسیب رساندن به اسلام وخصوصاّ تشیع از سوی کانونهای استعماری طراحی شدودرمسیرتداوم حیات سیاه وتباهش همواره درکنار دشمنان اسلام ، درصددضربه زدن به این دین مبین وازبین بردن خصلتهای ضداستکباری وظلم ستیز ان بودودریک کلام هدف طراحان این فتنه، تلاش برای شکستن کیان واقتدارملی ایرانیان که اززمان صفویان حول محور تشیع پدیدامده ومنافع قدرتهای استکباری واستعماری راتهدید می کرد،بود.
نخستین گروههای خارجی وعناصری که باهدفهای استعماری پابه سرزمین ایران گذاشتتند، جامعه ایران راجامعه ای محکم ویکدست درسایه اتحادعقیدتی وباورهای اسلامی یافتندوپس از دهها سال امدورفت ومطالعه ورایزنی به این نتیجه رسیدندکه برای نفوذدراین جامعه وکشاندن ایران به جاده استعمارواستثمار،چاره ای جزایجاداختلاف در عقایددینی مردم وتقسیم این رودخانه درخشان به جویبارهای کوچک وکم رمق وبی اهمیت ندارند. به همین سبب تلاش درراه تضعیف بنیانهای اعتقادی مردم ایران وایجاداختلاف درمیان انان رادردستورکارخوقراردادند. براساس همین درک واحساس نیاز بودکه مشاهده می کنیم دولت انگلستان به عنوان قدرت طرازاول ومسلط استعماری ان روزگار، برای نفوذدرسرزمینهای اسلامی بویژه ایران،طرح وبرنامه ای مفصل تدارک میبیندوبرای ایجادشکافت دربافت اعتقادی مردم مسلمان وشیعه مذهب ایران بوجه هنگفتی درنظر می گیردونایب السلطنه وفرمانروای هندوستان اعلام می کند که غازی حیدرالدین پادشاه"صوبه اود" وفرمانفرمای "لکنهو" تمام مایملک ودارایی خودراوقف مراکز دینی شیعیان جهان کرده است تادرامد حاصله از ان درهرسال صرف امورمعیشتی وتحصیل علوم دینی طلاب شیعه مذهب شود.
(1)ازهمین زمان شعبه ویژه اموردینی واوقاف درکنسولگری های انگلیس درشهرهای ایران ، بویژه شهرهای مذهبی نظیر مشهدوقم وشیرازونیزدرشهرهای عراق وبین النهرین مانند شهرهای کربلا و نجف وسامره اغازبکارکرد.دراین شعبه های نوبنیادکه زیرنظرسفارت بریتانیای کبیر درتهران اداره می شدند، چندین کارشناس اموردینی عضووزارت مستعمرات انگلستان (که به زبانهای فارسی وعربی تسلط کامل داشتند) مشغول به کارگردیدند.دیپلماتهایی که دراین شعبه ها فعالیت می کردند،ظاهراً صاحب عنوان "دبیر" بودند.اینان اطلاعات فراوانی پیرامون ادیان ومذاهب داشتندودر هرشهر،عوامل وجاسوسان مخصوصی با این "دبیران ادیان" درارتباط بودندوبابودجه مخصوصی که دولت انگلستان به نام "موقوفه صوبه اود" دراختیارانان گذاشته بود،درفعالیتهای مذهبی واسلامی مردم اخلال می کردند.سرارتورهاردینگ دیپلمات معروف وسفیروقت دولت انگلستان درایران،این بودجه رابه یک اهرم قدرتمندتشبیه می نمایدومی نویسد:"اختیار تقسیم وجوه موقوفه صوبه اوددردستهای من ماننداهرمی بودکه باان می توانستم همه چیزرادرایران ودربین النهرین بلندکنم وهر مشکلی راحل وتصفیه نمایم..."(2) سیاستمداران ودولتمردان انگلیسی که دران ایام افتاب درمستعمراتشان غروب نمی کرد،کینه ای اشتی ناپذیربااسلام ومسلمانان داشتندوانهاراسدراه تسلط خودبرملل وسرزمینهای مشرق زمین می دانستند،تاجایی که لردگلادستون نخست وزیرانگلستان دریکی ازجلسات پارلمان این کشوربه پشت تریبون رفت ودرحالیکه قران کریم رابرسردست بلندکرده بودخطاب به نمایندگان گفت:"تااین کتاب دردست مسلمین است کاری ازانگلستان درباره انان برنمی ایدومانمی توانیم برانان حکومت کنیم ."
به همین دلیل بود که اساس سیاست انگلستان درکشورهاوسرزمینهای اسلامی برپایه ایجادتفرقه واختلاف دربین مردم وفرقه هاومذاهب قرارگرفت و"شعبه امورادیان"درسفارتخانه های بریتانیادرکشورهاوشهرهای اسلامی بوجودامدودولتمردان انگلیسی مبارزه بااسلام وایجاداختلاف بین مسلمانان وپیروان مذاهب محتلف اسلامی رادردستورکارخودقراردادندودراین میان بیش ازهمه برای ایجاداختلاف دربین شیعیان برنامه ریزی کردند.انگلیسیها که ازهمان ابتدای ورود به ایران درزمان صفوبه،شیعه راسد راه وصول به اهداف استعمارگرایانه خودیافته بودند،دراندیشه تضعیف باورهای اسلامی واعتقادات ضد سلطه بیگانه مردم شیعه مذهب ایران بودندوبا هدف تضعیف قدرت نظامی واقتصادی شیعیان،همواره سلاطین عثمانی را به جنگ باایران ودرگیری ونبردخونین باپادشاهان شیعه مذهب صفوی تشویق می کردند.براین اساس یکی از محورهای عمده تلاشهای کارگزاران استعماری وماموران ودبیرهای شعبه ادیان وزارت مستعمرات ونیمه مستعمرات ومستملکات دولت انگلستان،پیداکردن،تشویق وپشتیبانی وحمایت از مدعیان مهدویت(به عنوان یکی از اصول اعتقادی شیعه)باهدف ایجادتشتت وپریشانی وچنددستگی درمیان مسلمین بود.این حرکت درایران که در همسایگی هندوستان،یعنی بزرگترین وزرخیزترین مستعمره بریتانیاقرارداشت،واجدویژگی واهمیت خاص بود.این نکته قابل تعمق واندیشه است که تنهادرفاصله زمانی پنجاه سال چندین مدعی مهدویت درسرزمینهای اسلامی پیداشدند که به شهادت اسناد ومدارک تاریخی که همگی وبدون استثناازحمایت دولت انگلستان برخورداربودندوبه شهادت همان اسنادتاریخی سه تن از این مدعیان مهدویت ایرانی وعبارت بودند از میرزاسیدعلی محمدشیرازی(باب)ومیرزاحسینعلی نورکجوری(بهاءالله)ومیرزا یحیی صبح ازل،که"سیدعلی محمدشیرازی" فتنه بابیگری رادر ایران پدید اوردوموجب خونریزی وکشتاردرایران شدو"میزاحسینعلی نوری"فرقه ضاله بهاییت راایجادکردکه ان هم باعث صدمات جبران ناپذیری به مردم این اب وخاک گردیدو"میرزایحیی صبح ازل "هم فرقه ازلیگری راایجادکرد.فتنه"بابیگری"و"بهاییگری"و"ازلیگری"همگی از ابشخور"شیخیگری"واندیشه های شیخ احمداحسایی سیراب می شوند.براساس مدارک موجود،ماموران دولت انگلستان مدتها پیش ازانکه سیدعلی محمدشیرازی(باب)ادعای خویش رامطرح سازداورازیرنظرداشتندوهمواره گزارش فعالیتهای وی وپیروانش رابه لندن می فرستادند.برابر سندموجوددربایگانی وزارت امورخارجه انگلیس،به تاریخ 21ژوین 1850 که یک مامورناشناس انگلیسی ازتهران به لندن ارسال داشته چنین امده است:"جناب لرد پالمرستون برحسب تعلیمات جناب لرد،اینجانب افتخاردارد شرحی درباره مسلک جدید"باب"رالفاً ارسال دارم.مطالب ضمیمه رایکی ازپیروان باب به من داد ومن تردیدی در صحت ان ندارم...در یک جمله،این(درشمار)ساده ترین مذاهب است که اصول ان درماتریالیسم،کمونیسم ولاقیدی نسبت به خیروشرکلیه اعمال بشر خلاصه می شود.افتخاردارم که منقادترین چاکرناچیزباشم. امضاء ناخوانا"(4)
1- خان ملک ساسانی،دست پنهان سیاست انگلیس درایران،به نقل ازکتاب حقوق بگیران انگلیس در ایران،اثراسماعیل رایین،صص 112-97.
2- سرارتورهاردینگ،یک دیپلمات درشرق،ص 334.
3- شیخ احمد احسایی متولد1170ومتوفی1242 ه ق،موسس فرقه شیخیه،به علت انحرافات فکری وخطاهای اعتقادی که باموازین واصول مقبول توحیدوامام شناسی ومعادودیگرمعتقدات اسلام تطبیق نداشت از جامعه روحانیت ومردم شیعه طرد شدوفقهای بزرگ زمانش مانند شیخ محمد حسن صاحب" جواهرکلام" وسیدابراهیم قزوینی صاحب"ضوابط الاصول"وشزیف العلماءمازندرانی و...اوراتکفیرنمودند.شیخ احمددربخشی از ارائ وعقایدخودازحروفیان ونقطویان وعددیان وغلاة ومتصوفه تاسی جست.بیشترین نظرات کفرامیزوتکفیربرانگیزاواقتباس شده ای از حافظ رجب برسی حلی(که دراواخرقرن هشتم تااوایل قرن نهم هجری می زیست)وازنوشته های قاضی سعیدالدین قمی(متوفی اواخرقرن یازدهم هجری)می باشد.
4- اسنادوزارت امورخارجه انگلیس،پرونده شماره 379-60-152وfo ،به نقل از کتاب حقوق بگیران انگلیس درایران،تالیف اسماعیل رایین ص 112.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 89/7/17 :: ساعت 2:25 عصر )
»» داستان مرد خوشبخت را شنیدهاید؟
پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت:
«نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند». تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست. تنها یکی از مردان دانا گفت : که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند. اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود. شاه پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد. آن ها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد. آن که ثروت داشت، بیمار بود. آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند. آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید. « شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟» پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند. پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!!.
لئو تولستوی(????) | |
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 89/7/17 :: ساعت 2:16 عصر )
»» حدیث"عنوان بصری"چیست؟
عنوان بصرى مرد مسنى که نود و پنج سال از عمرش گذشته بود مىگوید: من سالها پیش مالک بن انس جهت یادگیرى حدیث مىرفتم وقتى امام صادق(ع) به مدینه آمد پیش حضرت رفتم و دوست داشتم چنانکه از مالک حدیث فرا گرفته بودم از آن حضرت نیز فرا گیرم. امام از رفت و آمد با من عذر آوردند و فرمودند: مشغله من زیاد است علاوه بر ان در ساعات شبانه روز مشغول به اذکار و اورادى هستم. مرا از کارها و ذکرهایم باز ندار و به مانند گذشته پیش مالک برو و از او حدیث بگیر [احتمالاً چون عنوان بصرى امام صادق را فردى به مانند مالک بن انس مىدانست حضرت از رفت و آمد با او عذر آوردند].
عنوان بصرى مىگوید: من از سخن امام صادق اندوهگین شدم و از نزد آن حضرت بیرون آمدم و با خود گفتم اگر امام در من خیرى مىدید از رفت و آمد با من عذر نمىخواست به مسجد پیامبر رفتم و به قبر پیامبر(ص) سلام دادم و فرداى آن روز دوباره به زیارت پیامبر رفتم و دو رکعت نماز خواندم و از خداوند خواستم قلب امام صادق(ع) را به من مهربان گرداند و مرا از علوم آن حضرت روزى نماید تا به راه راست هدایت یابم. پس از زیارت پیامبر ناراحت به خانهام بازگشتم و چون محبت امام به قلبم نشسته بود پیش مالک نرفتم و فقط براى نماز از خانه بیرون مىآمدم تا این که صبرم تمام شد و پس از نماز عصر به سمت خانه امام صادق(ع) رفتم و اجازه ورود خواستم خادم حضرت آمد و گفت چه مىخواهى گفتم جهت عرض سلام آمدهام. خادم گفت حضرت مشغول نماز است دم درب ایستادم چیزى نگذشته بود که خادم حضرت آمد و گفت داخل شود. داخل شدم و بر آن حضرت سلام کردم حضرت پاسخ دادند و فرمودند: بنشین خداوند ترا بیامرزد نشستم حضرت سر بزیر افکندند و پس از مدتى سر را بلند کردند و فرمودند کینه ات چیست گفتم ابوعبدالله حضرت فرمودند خداوند به تو توفیق دهد و کنیهات را ثابت بدارد خواسته ات چیست اى ابوعبدالله؟ عنوان مىگوید با خودم گفتم اگر ثمره دیدار با امام فقط همین دعا باشد مرا کافى است گفتم من از خداوند خواستم قلب شما را به من مهربان گرداند و از علوم شما مرا روزى فرماید و امیدوارم که خواستهام عملى شود. حضرت فرمودند: اى ابوعبدالله علم به خواندن و فراگرفتن نمىباشد بلکه نورى است که مىتابد در قلب هر کس که خداوند بخواهد او را هدایت نماید. پس اگر علم خواهى از خودت در مرحله اول عبودیت را بخواه و علم را به عمل کردن به آن طلب کن و از خداوند طلب فهم کن تا خداوند به تو بفماند. عنوان مىگوید به حضرت خطاب کردم اى شریف حضرت فرمودند: بگو اى ابوعبدالله [به کنیه مرا صدا کن] گفتم اى ابوعبدالله حقیقت عبودیت چیست حضرت فرمودند: سه چیز است. 1. این که بنده در آن چه خداوند به او داده براى خودش مالکیتى نبیند چون بندگان مالکیتى ندارند و مال را مال خداوند مىدانند و در هر جا او فرموده قرار مىدهند. 2. اهین که بنده براى خودش تدبیر و پیش بینى نکند. 3. تمامى اشتغال شخصى در اوامر و نواهى خداوند باشد.
پس هر گاه بنده در آنچه خداوند به او داده براى خودش مالکیتى نبیند، انفاق در مواردى که خداوند امر به انفاق کرده راحت مىشود.
و هر گاه بنده تدبیر امورش را به مدبر حقیقى یعنى خداوند واگذار کند مشکلات و مصائب دنیا براى او آسان مىشود.
و هر گاه بنده مشغول به انجام اوامر خداوند و ترک نهىهاى او شود وقتى براى مجادله و فخر کردن بر دیگران نمىیابد.
پس هر گاه خداوند به بنده این سه چیز را کرامت فرماید دنیا، شیطان و خلق بر او آسان خواهد شد و دیگر دنیا را به جهت افزونطلبى و فخر فروشى نمىخواهد و آنچه را در نزد مردم است به جهت برترى بر دیگران نمىخواهد و ایامش را به بطالت نمىگذراند و این اول درجه تقوى است. خداوند مىفرماید تلک الدار الاخره بخعلها اللذین لایریدون علواً فى الارض و الافساداً و العاقبة للمتقین. (آرى این سراى آخرت را تنها براى کسانى قرار مىدهیم که اراده برترى جویى در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک براى پرهیزکاران است.
گفتم: اى ابوعبدالله مرا نصیحت نمایید: حضرت فرمود، توصیه مىکنم تو را به نه چیز که این نه چیز سفارش من است به کسانى که خواهان راه به سوى خداوند هستندو از خداوند مىخواهم که به تو توفیق عمل به این سفارشات را بدهد. سه تاى از این نه چیز در ریاضت نفس مىباشد و سه چیز در حلم و سه چیز در علم. این نه چیز را حفظ کن و آن را سبک مشمار. عنوان مىگوید: حواسم را کاملاً به حضرت جمع نمودن براى شنیدن آنچه حضرت مىفرماید: آنگاه حضرت فرمود: اما آن سه چیز که در ریاضت نفس است. بر حذر باش از اینکه آنچه را میل و اشتها به آن ندارى بخورى چون موجب حماقت و نادانى مىشود و نخور مگر هنگام گرسنگى و هر گاه خوردى حلال بخور و نام خداوند را بر آن ببر و بیاد بیاور حدیث پیامبر(ص) که مىفرماید: پر نکرده است فرزند آدم ظرفى را بدتر از شکمش. پس اگر ناچار از خوردن هستى ثلث معده را غذا بخور و ثلث آن را براى نوشیدنى و ثلث آن را براى نفس کشیدن بگذار.
و آن سه چیز که در حلم است.
هر گاه کسى به تو گفت اگر یک بگویى ده جوابت مىدهم، تو بگو: اگر ده بگویى یک جواب نمىدهد. و هر گاه کسى به تو دشنام داد به او بگو: اگر در آنچه مىگویى راست مىگویى از خداوند مىخواهم مرا ببخشد و اگر دروغ مىگویى از خداوند مىخواهم ترا ببخشد و هر گاه کسى تو را وعده به خیانت داده تو او را به خیرخواهى و مراعات وعده بده
و آن سه چیز که در علم است.
آنچه را نمىدانى از علما سؤال کن و بر حذر باش که به جهت امتحان و تجربه از آنان سوال کنى (یعنى آنچه را مىدانى به جهت امتحان که آیان او مىداند از او بپرسى) و بر حذر باش از این که به رأس خودت عمل کنى و تا راهى براى احتیاط وجود دارد احتیاط کن و از فتو دادن فرار کن به مانند فراز از شیر و گردن خودت را پل براى دیگران قرار مده.
آنگاه امام صادق فرمود: برخیز ابوعبدالله که تو را نصیحت کردم و مزاحم اذکار من نشود چرا که من به خودم بدگمان هستم. و درود بر کسى که از هدایت پیروى کند. (بحار الانوار 1/244)
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 89/7/11 :: ساعت 2:58 عصر )
»» «نجاتشناسی» از دیدگاه مسیحیت و اسلام1
آنچه در این مقاله مورد بحث قرار گرفته است، بررسی مسئله نجات، فلاح و رستگاری و عوامل و موانع آن از دیدگاه دو دین توحیدی بزرگ یعنی اسلام و مسیحیت است. مسئله نجات از دیدگاه مسیحیت، نجات از گناه و مرگ ابدی است. مهمترین عوامل نجات «ایمان» و «فدا» و نیز از «گناه» و «شریعت» به عنوان موانع نجات، نام برده میشود.
اما مسئله نجات از دیدگاه اسلام، نجات از تمام آلام و عذابهای روحانی و جسمانی عالم پس از مرگ است. عوامل آن «ایمان»، «عمل صالح»، «توبه» و «شفاعت» و موانع آن «گناه»، «کفر»، «شرک» و «نفاق» است.
مسئله فلاح و رستگاری و نائل شدن به حیاتی طیبه، سعادتمند و جاودان و نیز نجات از هر گونه درد و رنج و فنا و نابودی، نه تنها یکی از دغدغههای مهم، بلکه از امور فطری بشر در طول تاریخ حیات وی بوده است. هبوط در این دنیای فانی و پر از آفت و شرور و مشاهده انواع آلام و رنجهای دنیای مادی و فکر رهایی از یک وضعیت نامطلوب و یافتن راهی برای پاسخ به نیازهای روحی و معنوی و ناتوانی و عجز علم و تکنولوژی در برآورده کردن این نیازها از یک سو و سؤالات اساسی بشر دربارة مفهوم نهایی حیات، رابطة انسان با خدا به عنوان سرچشمة حیات و اصل تمام کمالات متعالی و سؤالات اساسی دیگر درباره هدف و غایت زندگی و چگونگی کسب حیات طیبه و جاودان و رسیدن به رستگاری حقیقی از سوی دیگر، موجب شد اندیشه نجات برای ابنای بشر روز به روز اهمیت فوقالعادهای پیدا کند.
به هر حال، انسان که موجودی است طالب کمال مطلق و همواره در پی رسیدن به کمال مطلوب و رستگاری ابدی و فرار از فنا و نابودی، دست از تلاش و کوشش برنداشته و فطرتاً ضرورت مسئله نجات و فلاح را در زندگی دنیوی و اخروی دریافته است. تمام تلاش انسان و از جمله برگزیدن دینی خاص، گرایش به مذهب و مکتبی ویژه، پایبندی به اخلاق و یا گوشهنشینی و عزلت، گواه صادقی بر علاقه و عطش او به یک زندگی جاودان و سعادتمند، همراه با رستگاری ابدی است.
نوع انسانی که در میان مخلوقات الهی دارای جایگاهی ویژه و مقامی خاص است، برای رسیدن به سرمنزل مقصود و هدف غایی آفرینش که همان سعادت حقیقی و فلاح واقعی است، همواره از هدایتهای تکوینی و تشریعی پروردگار خویش از قبیل ارسال رسل و انزال کتب بهرهمند بوده است، اما جهل و بیخبری و غفلت از معرفت حقیقی خالق جهان هستی و عدم شناخت گوهر ذات و شرافت انسانیت خویش و در نتیجه فریفتگی دنیا و مظاهر گوناگون آن و تحیر و سرگردانی شدید درباره آینده پرمخاطره خویش، بزرگترین مانع او برای رسیدن به این هدف بوده است.
از این رو از شاخصههای مهم ادیان، خصوصاً ادیان توحیدی که همواره مدعی نجاتبخشی بشر بودهاند، طرح مسئله فلاح و رستگاری و معرفی ماهیت، عوامل و موانع آن است. فلاسفه دین نیز به این ویژگی مهم ادیان اشاره کردهاند. فیلسوف شهیر مسلمان، صدرالمتألهین، در این باره میگوید:
غرض و هدف کلیه شرایع الهی، سوق دادن بندگان به جوار الهی و سعادت لقای پروردگار و ارتقا از حضیض نقص به ذروة کمال و از ذل و دنائت هبوط در دار دنیا به شرف فضیلت عالم آخرت است.1
جان هیک، فیلسوف دین در مغرب زمین، میگوید:
در کلیه ادیان بزرگ و متکامل جهانی به نوعی، اعتقاد به رستگاری و مبحث نجاتشناسی وجود دارد. در این ادیان عقیده به انتقال از یک حیات اساساً مصیبتبار به وضعیتی کاملاً امیدبخش و بهتر در کار است و هر یک از این ادیان به طرق مختلف از هستی کنونی انسان که دارای سرشتی گمراهکننده، تحریفکننده، تحریف شده و ناصواب است، سخن میگویند.
حیات کنونی، حیاتی است «هبوط یافته» و بیگانه از خدا، حیاتی است گرفتار آمده در وهم جهانی. هر یک از این ادیان بر اساس اصل نجاتشناسی خود، طریق خاصی را برای دست یافتن به وصال هستی مطلق پیشنهاد میکند، از طریق ایمان و در پاسخ به رحمت الهی، از طریق فنا شدن در ذات باری تعالی و یا از راه اخلاص روحی و اخلاقی، به نجات و اشراق راه میبرند.2
در بین ادیان توحیدی، اسلام و مسیحیت به طور گستردهای به طرح مسئله فلاح و رستگاری و حیات جاودان (که ناظر به بعد اخروی نجات و حیات پس از مرگ است) پرداخته و عوامل و موانع آن به تفصیل برای پیروان خود تشریح کردهاند.
از این رو در این مقاله تلاش میشود به بعد اخروی نجات از دیدگاه این دو دین توحیدی که همواره مدعی نجاتبخشی بشر بودهاند، به طور خلاصه اشاره شود.
الف) نجات در آیین مسیح
مسئله نجات به عنوان یکی از آموزههای عمده کتاب مقدس و یکی از مسائل مهم در حوزه کلام و فلسفه دین، همواره مورد توجه متفکران کلامی و فلاسفه مسیحی بوده است.
نجاتشناسی در مسیحیت بر این امر مبتنی است که تمام انسانها به دلیل «گناه نخستین»3یا گناه موروثی، ذاتاً فاسد و در حضور خداوند گناهکار و محکوم به مرگند و مرگ عیسی بر صلیب و رستاخیز او، تنها عامل نجات انسان است. بنابراین، نجات از گناه و مرگ ابدی، از مسائل بنیادین این بحث در اندیشه کلامی مسیحیت است. در زمان مسیح این اعتقاد وجود داشت که گناه آدم و حوا در بهشت بر همه فرزندان و نسلهای بعدی آنان اثر گذاشته است و تمام انسانها از روزی که آدم از بهشت رانده شد، گناهکار متولد میشوند و عیسی نیز اعلام کرد که آمده است تا افراد بشر را از گناه نجات دهد و یا «بازخرید»4کند. برای بخشایش و نجات انسان از گناه و مرگ، پدر که در آسمان است، به دلیل مهر پدری به ابنای بشر، با قربانی کردن پسر خود و مصلوب شدن او، بشریت را از گناه رها ساخته و نجات داده است. این امر به نام «بازخرید گناه بشر با خون عیسی» معروف است:
خدا برای نجات شما قیمتی پرداخته تا شما را از قید روشهای پوچ و بیفایده زندگی که از اجداد خود به ارث برده بودید، آزاد کند. قیمتی که خدا برای آزادی از این اسارت پرداخت، به طوری که میدانید، طلا و نقره نبود، بلکه خون گرانقیمت مسیح بود که همچون برهای بیگناه و بیعیب و لکه قربانی شد.5
به اعتقاد الهیدانان مسیحی، از آنجا که نجات، کار مهم و روحانی خداوند در مورد انسان است، خداوند نجات بشر را اراده کرده و آن را در تاریخ محقق ساخته است و در این مورد دارای نقشه، برنامه و روشی مشخص است. هنری تیسن در کتاب الهیات مسیحی نقشه نجات را این گونه بیان میکند:
1. خداوند انسان را خلق فرمود. 2. اجازه داد تا سقوط کند. 3. نجات مسیح را که برای همه کافی بود فراهم ساخت. 4. عدهای را برای نجات برگزید. 5. روح القدس را فرستاد تا کار نجت برگزیدگان را اجرا نماید.6
عوامل نجات در مسیحیت
مهمترین عوامل نجات و رستگاری از دیدگاه مسیحیت عبارتاند از:
1.فدا
مرگ مسیح بر صلیب و کفاره شدن او برای گناهان جهت محقق ساختن نجات بشر به عنوان تنها راه نجات حقیقی و رسیدن به حیات ابدی، از اصول بنیادین اعتقاد مسیحی است، به نحوی که تنها تمایز اساسی بین مسیحیت و سایر ادیان شمرده شده است:
اساس سایر ادیان بر تعالیم بنیانگذاران آنها قرار دارد، مسیحیت با تمام ادیان این تفاوت را دارد که بر اساس مرگ، بنیانگذار خود قرار گرفته است. اگر مرگ مسیح را به کناری بگذاریم، مسیحیت به سطح سایر ادیان نزول خواهد کرد. در این صورت هر چند هم اخلاقیات عالی خواهیم داشت، فاقد نجات خواهیم بود. اگر صلیب را برداریم، قلب مسیحیت از بین خواهد رفت.7
رهیافت مسیحیان به مرگ عیسی
مسیحیان برای فهم معنا و مفهوم مرگ عیسی از سه طریق وارد میشوند که هر یک از این سه راه، بازگوکننده احساس نیاز آنان به نجات است:
الف) آزادی از گناه و مرگ
از دیدگاه مسیحیت، تأثیر «گناه اصلی»، محیط آلوده به گناه و همچنین گناهان اجتماعی، همگی باعث شقاوت، بدبختی و اسارت انسان و محروم شدن او از سعادت واقعی میگردند. معنا و مفهومی که مسیحیان از مرگ مسیح به دست آوردهاند، این است که با مرگ او انسان از نیروهای گناه و مرگ رهایی مییابد. به اعتقاد مسیحیان، خدا مسیح را از مردگان برخیزاند و او را بر گناه و مرگ پیروز گرداند که این پیروزی با توکل بر خدا و خضوع و اطاعت از او تا هنگام مرگ بر صلیب حاصل شد. پیروزی عیسی بر مرگ و رستاخیز او از مردگان از دیدگاه مسیحیان، نشاندهنده آن است که خدای توانا قدرت دارد زندگی را از بدترین گونه مرگ و موفقیت را از شدیدترین شکست ظاهری، پدید آورد و جانکاهترین درد و رنج را به شادی و سعادت متحول کند.
ب) کفاره گناهان
اثر اجتماعی گناه، جهان آفرینش و نظام اخلاقی و تمام نژاد بشر را آلوده میسازد و بنابراین، موجب میگردد انسان احساس آلودگی کند و خود را نیازمند پاک شدن مجدد بداند.
در مسیحیت نادیده گرفتن زیانی که گناه بر نظام اخلاقی وارد میکند و تأکید بر جنبه شخصی و فردی گناه، کوچک شمردن آمرزشی است که خدا عطا میکند و نیز میتواند به منزلة سبک شمردن گناه تلقی گردد، همان طور که همه مردم در آسیب وضعی گناه شرکت دارند، یک نماینده از سوی بشریت میتواند کفاره این گناه باشد. به عقیده مسیحیان، عیسی کفاره آن آسیب را یک باره و برای همیشه محقق ساخت و با تسلیم شدن کامل به خدا، دیواری را که گناه بین خدای بینهایت شایسته و انسان متمرد قرار داده بود، منهدم کرد. این کفاره شدن را کسی نمیتواند انجام دهد، مگر آن کس که خود بیگناه و با حکمت الهی کاملاً متحد باشد. بر اساس تعالیم مسیحیت، عیسی رنجها و مرگ خود را با آزادی کامل پذیرفت تا با نمایندگی از بشر، کفاره تمام گناهانی باشد که مردم مرتکب شدهاند و بر اثر آن به خدا بیاحترامی کردهاند.
ج) محبت تحولآفرین
سومین رهیافت مسیحیت درباره مرگ عیسی عبارت است از نیروی محبت؛ یعنی همان چیزی که میتواند در دل مردم اثر کند و آنها را تغییر دهد و زندگی شخص را متحول سازد. مسیحیان عیسی را اسوة الهام و فیضی برای پیروی از وی و تحول یافتن به وسیله او میدانند.
طبق تعالیم کتاب مقدس، حقایقی که در مرگ مسیح به انجام رسید، عبارتند از:
1. او به جای گناهان مردم مُرد:
وقتی مسیح روی صلیب جان خود را فدا میکرد، بار گناهان ما را به دوش گرفت تا ما بتوانیم از چنگ گناه آزاد شده، زندگی پاکی داشته باشیم.8
2. مرگ او رهایی از گناه را فراهم کرد:
آن روزهای ناپاک سابق ما با مسیح روی صلیب میخکوب شد. آن قسمت از وجود ما که دوست داشت گناه کند، دیگر درهم شکسته شد، به طوری که بدن ما که قبلاً اسیر گناه بود، دیگر در چنگال گناه نیست و لزومی هم ندارد که اسیر و برده گناه باشد؛ چون حالا که ما نسبت به گناه مردهایم، از تمام جذبه و قدرت آن هم آزاد شدهایم.9
3. مرگ او باعث مصالحه و آشتی با خداوند گردید. اکنون حالت جدایی و بیگانگی خداوند و انسان تغییر کرده و حال انسان قادر است نجات یابد:
پیغام عجیبی که خدا به ما داده تا به مردم دنیا برسانیم این است که خدا در مسیح بود و مردم دنیا را با خود آشتی داد تا پس از آن نه فقط گناهانشان را به حساب نیاورد، بلکه لکههای گناهشان را هم پاک کند.10
4. مرگ مسیح باعث فرونشاندن غضب خدا گردید. بنابراین، بر هیچ کس لازم نیست برای خشنود ساختن خداوند عملی انجام دهد؛ زیرا خداوند قبلاً با مرگ مسیح، راضی و خشنود شده است و راضی کردن مجدد او غیرضروری است:
اگر آن موقع که ما گناهکار بودیم، مسیح با ریختن خون خود این فداکاری را در حق ما کرد، چقدر بیشتر حالا که خدا ما را بیگناه میداند، کارهای بزرگتری برای ما انجام خواهد داد، مخصوصاً چون مسیح ما را از تمام خشم و غضب آینده خدا نجات داده است.11
5. مرگ او پایان شریعت را به همراه داشت:
با دانستن قوانین مذهبی از چنگال گناه نجات پیدا نکردیم؛ چون نه میتوانیم آن را رعایت کنیم و نه میکنیم، ولی خدا نقشه دیگری برای نجات ما کشیده بود. او فرزند خود عیسی مسیح را در بدنی مثل بدن انسانی ما به این دنیا فرستاد... .12
2. ایمان
یکی از عوامل مهم نجات در مسیحیت «مسئله ایمان» است. کتاب مقدس نیز بر آموزه ایمان به عنوان یکی از عوامل مهم کسب نجات و رستگاری تأکید بسیار کرده است.
ایمان عهد جدید، به طور خلاصه بر اساس این اعتقاد قرار دارد که خدا به وسیله زندگی و رستاخیز مسیح، به نحو قاطعانهای وارد زندگی بشر گردید. در قرن اول اگر کسی رستاخیز عیسی را قبول نمیکرد، مسیحی نبود. در واقع پایه ایمان مسیحی همان رستاخیز مسیح بود. به هر حال در اعتقاد مسیحی، ارکان ایمان، موضوع آشکار ایمان را تشکیل میدهند که در سنت طولانی کلیسا به صورت اعتقادنامههای مختلفی خلاصه شدهاند که «اعتقادنامه رسولان» و «اعتقادنامه نیقیه» از آن قرار است.
آثار ایمان:
ایمان به عنوان یکی از عوامل نجات دارای آثار متعددی در زندگی دنیوی و اخروی است. به نظر آگوستین قدیس، ایمان صحیح آغاز نوعی حیات طیبه است و حیات جاودانه نیز در گرو این ایمان است. یکی از مهمترین آثار «ایمان» در مسیحیت «عادل شمردگی» است. به عبارتی ایمان آوردن باعث «عادل شدن» میگردد. بنا به گفته نویسنده الهیات مسیحی،13مفهوم اصلی عادل شدن این است که خداوند به عنوان داور عادل اعلام میدارد هر انسانی که به مسیح ایمان میآورد، هر چند گناهکار باشد، عادل است؛ یعنی عادل شمرده میشود؛ زیرا در مسیح با خدا رابطهای عادلانه برقرار کرده است. به گفته وی، نتایج عادل شدن به این شرح است:
1. از بین رفتن مجازات گناه که همان مرگ است.
2. حاصل شدن رضایت خداوند.
3. محسوب شدن عدالت مسیح؛ به این معنا که فرد مؤمن عدالتی را در بر میکند که از آنِ خودش نیست، بلکه به مسیح تعلق دارد و به همین دلیل در مصاحبت الهی پذیرفته میشود.
4. وارث حیات ابدی شدن.
5. داشتن زندگی عادلانه.
3. فیض(لطف الهی)
یکی دیگر از عوامل مهم نجات که در مسیحیت همواره مورد تأکید متکلمین و فلاسفه مسیحی واقع شده است، «فیض» و یا «لطف الهی» است.
یکی از نویسندگان مسیحی درباره مفهوم «فیض» میگوید: «در واقع فیض را نمیتوان توصیف کرد، فقط میتوان از راه تجربه آن را دریافت.» وی با ذکر این مطلب که «فیض رابطه شخصی، خدا با ماست»، تصریح میکند: «نزدیکترین معادل معنای فیض، مهر و عشق پایدار است.»14
فیض دارای منابع و ابزارهایی است که به وسیله آنها در نفس ایجاد میشود و به اعمال انسان ارزش میدهد. طبق تعلیمات کلیسای کاتولیک، دعا و آیینهای مقدس دو وسیله اصلی برای به دست آوردن فیضند. از بین آیینهای مقدس نیز دو آیین اصلی عبارتند از: «تعمید» و «عشای ربانی». مسیحیان کاتولیک و ارتدکس پنج آیین دیگر را بر اینها میافزایند و مجموع آیینها را به هفت میرسانند.
موانع نجات از دیدگاه مسیحیت
در آیین مسیحیت از «گناه» و «شریعت» به عنوان دو مانع مهم نجات و رستگاری بشر یاد شده است که به اختصار به تشریح آن میپردازیم.
یکی از نظرهای مهم قدیس اگوستین، بزرگترین پدر راست دینی مسیحی در مغرب زمین، اعتقاد به «گناه اولیه» است. وی تأکید میکرد انسان به این صورت آزاد نیست که بتواند بین نیکی و بدی، یکی را انتخاب کند. میراث انسان گناهآلود است و به همین دلیل وی به گناه تمایل دارد و این تمایل آن قدر شدید است که اگر لطف و فیض الهی کمک نکند، نمیتواند بر گناه غلبه کند. انسان به جای اینکه آزاد باشد، در اسارت گناه به سر میبرد و فقط با لطف الهی میتواند از این بند آزاد شود.
طبق تعالیم کتاب مقدس، نتیجه قطعی گناه «مرگ» است. بابهای دوم و سوم «سفر پیدایش» چنین تعلیم میدهد که مرگ در نتیجه گناه وارد جهان شد. والدین نخستین ما قادر به داشتن حیات ابدی بودند، ولی پس از اینکه از فرمان خدا سرپیچی کردند، مجازات گناه؛ یعنی مرگ، شامل حال ایشان گردید. گناه آدم و حوا سبب مرگ جسمی آنان نشد، ولی آنها را دچار مرگ اخلاقی کرد؛ یعنی طبیعت آنها گناهکار شد و از آن زمان به بعد همه انسانها با طبیعت گناه آلود به دنیا میآیند.
وقتی حضرت آدم گناه کرد، گناه او تمام انسان را آلوده ساخت، گناه او حتی باعث انتشار مرگ در سراسر جهان شد. در نتیجه همه چیز دچار فرسودگی و نابودی گشت؛ چون مردم همه گناه کردند.15
راه نجات از گناه
از دیدگاه مسیحیت، گناه نه تنها مرگ انسان، بلکه خشم و غضب همیشگی خداوند را به همراه دارد و هیچ کس نمیتواند خدا را خشنود و راضی کند و انسان را با او آشتی دهد و هیچ کس شایسته این نیست که بتواند برای گناهان تمام مردم و یا حتی برای گناه خودش کفاره شود. از این رو خدا به وسیله مرگ مسیح، کیفر تمام کسانی را که به عیسی ایمان آوردند، پرداخته است، مرگ عیسی بر صلیب هم باعث آمرزش گناهان بشر و هم باعث خشنودی کامل خداوند و مصالحه و آشتی او با بشریت گردید. مرگ او انسان را از مرگ روحانی به حیات روحانی و از قدرت گناه به قدرت خدا و از تسلط شیطان به حاکمیت خداوند و ارتباط شخصی و تازه با او وارد کرد و از اسارت و مجازات گناه آزاد ساخت.
چون آدم با گناه خود باعث مرگ عده زیادی شد، ولی عیسی مسیح از روی لطف عظیم خدا باعث بخشش گناهان بسیاری گشت. آدم با اولین گناه خود باعث شد عده بسیاری محکوم به مرگ شوند، در حالی که مسیح گناهان بشر را به رایگان پاک میکند و باعث میشود که خدا عده بسیاری را بیگناه بشناسد.16
«شریعت» دومین مانع نجات انسان، در مسیحیت معرفی شده است. در بخشهایی از عهد جدید به شدت علیه «شریعت» سخن گفته شده و شریعت به عنوان یکی از موانع مهم نجات بشر معرفی گردیده است.
به اعتقاد مسیحیان، شخصی که گرفتار مرض گناه است، احتیاجش با شریعت و قوانین و دستورهای نیکوی اخلاقی و امر و نهی برآورده نمیشود، بلکه به یک پزشک روحانی احتیاج دارد که قادر باشد او را دگرگون سازد و در او فکر و قلب و اراده جدیدی بیافریند تا بتواند آنچه را که خدا از او میخواهد، انجام دهد. بنابراین، انجام اعمال و مناسک مذهبی نمیتواند هیچ نقشی در رستگاری و نجات انسان ایفا کند. منظور مسیحیان از عبادت، تحصیل نجات و بخشش گناهان نیست؛ زیرا به اعتقاد آنان نجات را نمیتوان به وسیله کارهایی که انجام میگیرد، به دست آورد، بلکه بخشش از طرف خدا رایگان به انسان عطا میشود، به شرطی که به مسیح ایمان آورد. از این رو عبادت خدا نه جهت تحصیل نجات، بلکه به منظور ابراز محبت و قدردانی به خدا برای نجات رایگانی است که به انسان بخشیده است.17
همین مفهوم در کتاب مقدس چنین طرح شده است:
ولی گناه از این شریعت که علیه خواهشهای ناپسند من بود، استفاده کرد و به یاد من آورد که این خواهشها نادرستند و در من همه نوع خواهشهای ناپسند را بیدار کرد. چون فقط در یک صورت کسی دیگر گناه نمیکند و آن موقعی است که هیچ شریعتی نباشد. به این دلیل است که من تا وقتی که نمیدانستم شریعت واقعاً از من چه میخواهد، زندگی آسودهای داشتم، ولی وقتی به واقعیت پی بردم، متوجه شدم که قانون مذهبی را زیر پا گذاشتهام و گناهکار و محکوم به مرگ هستم.18
مهمترین ادله مسیحیت در رد شریعت و قوانین مذهبی به عنوان عاملی جهت نجات و رستگاری عبارتاند از:
1. اجرای قوانین شریعت جهت دریافت اجر و پاداش، مذهب را به وسیلهای جهت تجارت و داد و ستد تبدیل میکند.
2. افراد مذهبی را به افرادی منافق و خودپسند و ریاکار تبدیل میکند.
3. باعث ایجاد یأس و نومیدی انسان جهت تحصیل اجر و پاداش کامل در صورت عدم توانایی در انجام شریعت و نهایتاً سرخوردگی او میشود.
4. به علاوه، کسب نجات، هدیه و بخشش مجانی و رایگان از طرف خدا است و هیچ انسانی نمیتواند آن را با اعمال خود به دست آورد؛ زیرا انسان عاجزتر از آن است که بخواهد نجات و رستگاری را با عمل خویش کسب کند.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 89/7/11 :: ساعت 2:53 عصر )
»» «نجاتشناسی» از دیدگاه مسیحیت و اسلام2
به گفته ویلیام هوردرن:
پولس رسول که بزرگترین مفسر مسیحیت در عهد جدید است، اولین نبرد مسیحی را که علیه شریعتی بودن انجام شد، رهبری کرد. تمام مذاهب و از جمله مسیحیت متمایل به شریعتی بودن هستند. شریعتی بودن عبارت است از اعتقاد به این عقیده که با اجرای بعضی از قوانین و مقررات میتوان رضایت خدا را جلب نمود و اجر اخروی دریافت کرد. هم عیسی و هم پولس علیه شریعتی بودن مبارزه کردند. عیسی فرمود: «وقتی انسان آنچه در قدرت دارد، انجام میدهد باید خود را غلام بیمنفعت بخواند؛ یعنی نباید در انتظار اجر و پاداش باشد.» به علاوه، عیسی میفرماید: «خدا باران خود را بر عادلان و ظالمان میباراند.»19و20
به اعتقاد الهیدانان مسیحی، هدف خداوند از اعطای شریعت این نبود که مردم به وسیله آن نجات یابند؛ چون انسان در اسارت کامل به سر میبرد و قادر نیست شریعت را اجرا کند. در نتیجه شریعت نمیتواند به انسان حیات و عدالت ببخشد، تنها فایده شریعت در این است که انسان را متوجه گناه خود کند و قدوسیت خدا را نشان دهد و گناهکاران را به سوی مسیح رهبری میکند. مرگ عیسی بر صلیب ایمانداران را نه فقط از لعنت شریعت، بلکه از خود شریعت نیز آزاد کرد.
همچنین کسانی که میخواهند به وسیله حفظ دستورات مذهبی نجات پیدا کنند، زیر لعنت خدا قرار دارند؛ چون در تورات نوشته شده: لعنت بر کسی باد که حتی یکی از دستورهای کتاب شریعت را بشکند. پس معلوم میشود که هیچ کس نمیتواند از راه حفظ قوانین مذهبی نجات پیدا کند.21
ب) بررسی مسئله نجات از دیدگاه اسلام
موضوع نجات و رستگاری و حیات طیبه و جاودان در اسلام، یکی از مسائل مهم و عمدهای است که توجه تمام فرقهها و نحلههای مسلمانان در طول تاریخ بدان معطوف بوده است. نقل روایات متعدد و مهمی از پیامبر عظیمالشأن اسلام که مستقیماً به موضوع «نجات» پرداخته، به شدت افکار مسلمانان را درباره مسئله نجات به خود مشغول کرده است. حدیث «افتراق امت»، حدیث «سفینه» و حدیث «ثقلین»، سه روایت مهم و عمدهای است که مورد عنایت ویژه دانشمندان مسلمان قرار گرفته و آنان به طور مفصل به بحث و بررسی سند و محتوای آن احادیث پرداخته و در تفسیر آن سخنان بسیاری گفتهاند.
به هر حال، مکتب رهاییبخش اسلام که بنیانگذار عظیمالشأن آن، دعوت خود را با پیام فلاح و رستگاری (قولوا لاالهالاالله تفلحوا) برای بشر آغاز نمود، تا آنجا برای سعادت حقیقی و فلاح واقعی بشر اهمیت قائل است که از جزئیترین امور زندگی انسان در عرصههای مادی و معنوی تا رسیدن به مقصد و مقصود اصلی و کمال مطلوب و حقیقی و هدف نهایی آفرینش را مورد عنایت ویژه قرار داده و برای لحظه لحظه آن برنامه و روش خاصی در نظر گرفته است. گرچه بررسی مسئله نجات از دیدگاه اسلام مستلزم تحقیق و تفحص کامل در حوزه علومی مانند فلسفه، عرفان، اخلاق، تفسیر و کلام است و از توان یک مقاله مختصر خارج مینماید، در این مقاله تلاش میشود دیدگاه کلی اسلام با عنایت به آیات قرآن و به طور خلاصه و اجمال، مورد اشاره قرار گیرد.
عوامل نجات از دیدگاه اسلام
1.ایمان و عمل صالح
در قرآن کریم، ایمان و عمل صالح از مهمترین عوامل سعادت و رستگاری بشر و سرمایه اصلی نجات و کلید درهای بهشت معرفی شده است.
تعبیر «ایمان» و «عمل صالح» چنان گسترده است که تمام مراحل ایمان به خدا و سایر مبانی اعتقادی (اعم از اصول و فروع دین) از یک سو و انجام هر گونه کارهای شایسته فردی، اجتماعی و سیاسی و عبادی (اعم از مستحب و واجب) و ترک تمام کارهای زشت و ناپسند(اعم از حرام و مکروه) را از سوی دیگر شامل میشود. بنابراین، تمام تکالیف و اوامر و نواهی شرعی و کلیه دستورهای اخلاقی شریعت ناب محمدی(ص) در حیطه عمل صالح قرار میگیرد.
بنا به گفته دانشمندان مسلمان:
قرآن به صراحت تعریفی از عمل صالح ارائه نداده است، بلکه تنها بر مصادیق آن تکیه میکند. لیکن در یک بیان کلی میشود گفت هر عملی که وحی الهی یا عقل سلیم و فطرت سالم به آن فرمان دهد، عمل صالح است؛ چنانکه ترک آنچه وحی یا عقل و فطرت سلیم از آن نهی کرده است نیز عمل صالح است؛ اما برای تعیین مصادیق عمل صالح، عقل کفایت نمیکند؛ زیرا عقل فقط بخش محدودی از خوبیها و بدیها را، آن هم به نحو کلی، میتواند مشخص کند، اما بخش عمده خوبیها و بدیها و جزئیات احکام کلی عقل را تنها وحی میتواند تعیین کند و وحی در تعیین جزئیات، اطاعت از اوامر و نواهی رسول خدا را مطرح میکند و رسول گرامی(ص) عترت طاهرین را عدل قرآن معرفی کرده است.22
مرحوم علامه طباطبایی(ره) نیز در تعریف عمل صالح میگوید:
صلاحیت عمل هر چند در قرآن کریم بیان نشده، که چیست، ولیکن آثاری را که برای آن ذکر کرده است، معنای آن را روشن میسازد. از جمله آثاری که برای آن معرفی کرده است، این است که عمل صالح، آن عملی است که شایستگی برای درگاه خدای تعالی داشته باشد. اثر دیگر آن را این دانسته است که صلاحیت برای ثواب دادن در مقابلش دارد: «ثواب الله خیر لمن امن و عمل صالحاً».23اثر دیگرش این است که عمل صالح کلمه طیب را به سوی خدا بالا میبرد: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه».24پس، از این چند اثری که به عمل صالح نسبت داده، فهمیده میشود که صلاح عمل به معنای آمادگی و لیاقت آن برای تلبس به لباس کرامت است.25
رابطه ایمان و عمل صالح
به اعتقاد اندیشمندان مسلمان، ذکر عمل صالح در کنار ایمان در غالب آیات قرآن به این دلیل است که:
صرف ایمان و اقرار به مبدأ و معاد و نبوت، اگر با عمل صالح همراه نباشد، برای انسان سودمند نیست. به بیان دقیقتر، جدایی اعتقاد قلبی از عمل صالح نشانه آن است که آن عقیده از کمال حقیقت برخوردار نیست؛زیرا عمل صالح از مظاهر و آثار اعتقاد کامل و واقعی است.26
بنابراین، همان گونه که از آیات قرآن و روایات مأثور استفاده میشود، علاوه بر اقرار زبانی و تصدیق قلبی در ایمان، عمل صالح نیز باید با آن همراه باشد؛ زیرا سعادت اخروی مرهون ایمانی است که با عمل صالح همراه باشد. بنابراین، ایمان بدون عمل صالح و عمل صالح بدون ایمان، هیچ تأثیری در فلاح و رستگاری انسان ندارد. از این رو سخن فرقه مرجئه که در یک نظریه افراطی برای عمل صالح در حیات دینی و معنوی هیچ ارزشی قائل نیستند و صرف ایمان را در نجات انسان کافی میدانند و سخن فرقه خوارج که در نقطه مقابل و در جانب تفریط، ایمان را همان طاعات میدانند و فاقد عمل را (مرتکب گناه کبیره و) کافر میخوانند و حکم به خلود مرتکب گناه کبیره در آتش میکنند و همچنین سخن معتزله که قائل به «منزلة بین المنزلتین» شدهاند و مؤمنی را که مرتکب گناه شود(مؤمن فاسق) نه مؤمن میخوانند و نه کافر، برخلاف صریح آیات قرآن کریم است.
به هر حال:
لزوم انضمام عمل صالح به ایمان شرط پاداش است؛ یعنی برای رسیدن به پاداش نیکو باید حسن فاعلی و حسن فعلی در کنار هم قرار گیرد. همچنین اشتراط حسن فاعلی در کنار حسن فعلی، عدم کفایت صرف ایمان به تورات و انجیل و اعتقاد به موسی و عیسی است؛ زیرا کتب انبیای پیشین هم محرف است و هم منسوخ. پس آنچه میتواند معیار عمل صالح واقع شود، وحی ناسخ؛ یعنی قرآن کریم است.27
اما ذکر این نکته نیز لازم است:
دخالت عمل صالح در تأمین سعادت و استحقاق اجر الهی و امنیت از خوف و حزن، مانند تأثیر ایمان و اعتقاد به اصول دین نیست؛ زیرا برای عمل صالح وقت معین و شرط خاص معتبر است، لیکن برای اصل ایمان به اصول دین و اعتقاد به عناصر محوری آن، زمان خاص یا مکان مخصوص لازم نیست. از این رو اگر مشرکی توبه کند و مؤمن شود و قبل از انجام هر گونه عمل صالح بمیرد، نزد خدا مأجور و از خطر معاد مأمون خواهد بود.28
ایمان و عمل صالح در قرآن کریم
مجموع آیاتی که ایمان و عمل صالح را نجاتبخش معرفی میکنند، به چند دسته تقسیم میشوند:
اول: آیاتی که به طور مطلق(و بدون توجه به نوع مخاطب) ایمان و عمل صالح را شرط نجات و رستگاری برشمرده است، مانند آیات 25و 82سوره بقره، 23سوره هود، 107کهف، 14و 23حج، 60مریم و آیات دیگر.
دوم: آیاتی که اهل کتاب را از آن جهت که دارای ایمان حقیقی و عمل صالح بودهاند، در آخرت رستگار معرفی میکند، مانند آیه 62 سوره بقره، 113تا 115آل عمران و 69سوره مائده.
مجموعه این گونه آیات از لحاظ متعلق ایمان نیز به دو گروه تقسیم میشوند:
1ـ آیاتی که ایمان را به صورت مطلق ذکر کرده است، مانند آیات 82بقره، 148انعام، 107و 88کهف، 70فرقان، 67قصص، 37سبأ، 123و 124هود، 57عنکبوت و 40غافر.
2. آیاتی که متعلق ایمان در آنها خدا، توحید و رستاخیز است، مانند آیات 62بقره، 69مائده، 11طلاق، 9تغابن و 114آل عمران.
ایمان اهل کتاب و مسئله نجات در قرآن کریم
همانگونه که گذشت، بعضی از آیات قرآن پیروان سایر ادیان توحیدی را به خاطر ایمانشان به خداوند و روز قیامت، رستگار شمرده است. در آیین یهود و مسیحیت نیز ایمان به عنوان یکی از عوامل مهم نجات مورد تأکید قرار گرفته است. به عبارتی مسئله ایمان، امری بین الادیانی است که هم در متون مقدس ادیان توحیدی مورد توجه قرار گرفته است و هم متکلمان و فلاسفه این ادیان آن را مورد بحث و بررسی قرار دادهاند. از این رو به دیدگاه دانشمندان مسلمان درباره این گونه آیات و ایمان اهل کتاب اشارهای میکنیم. علامه طباطبایی(ره) در ذیل تفسیر آیه 62سوره بقره: «ان الذین ءامنوا و الذین هادوا و النصری و الصابئین من ءامن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربهم و لاخوفً علیهم و لاهم یحزنون» میفرماید:
در این آیه مسئله ایمان تکرار شده است و منظور از ایمان دوم، به طوری که از سیاق آیه استفاده میشود، حقیقت ایمان است و این تکرار میفهماند که مراد از «الذین امنوا» در ابتدای آیه، کسانی هستند که ایمان ظاهری دارند. بنابراین، معنای آیه این میشود که این نامها و نامگذاریها ـ از قبیل مؤمنان، یهودیان، مسیحیان و صابئان ـ نزد خدا هیچ ارزشی ندارد و نه شما را مستحق پاداشی میکند و نه از عذاب او ایمن میسازد؛ همچنان که یهود و نصارا به حکایت قرآن میگفتهاند: «لن یدخل الجنة الا من کان هوداً او نصاری». پس تنها ملاک کار و سبب احترام و سعادت، حقیقت ایمان به خدا و روز جزا و عمل صالح است. این مطلب در آیات قرآن کریم مکرر آمده است که سعادت و کرامت هر انسانی وابسته به عبودیت است نه نامگذاری، پس هیچ یک از این نامها مگر با لزوم عبودیت، سودی برای صاحبش ندارد.29
حکیم متأله، آیتالله جوادی آملی، نیز در تفسیر آیه یاد شده، میفرماید:
اسامی مکتبها و القاب و عناوین مکتبی به تنهایی اعتبار ندارد و میزان سعادتمندی یا محرومیت انسان از سعادت نیست. هیچ کس به صرف انتساب به ملت و مکتبی اهل نجات نیست و صاحبان ملل و نحل در برابر میزان قسط و عدل الهی مساویاند، مگر پس از توزین و وضوح خضوع آنان در برابر ملت حق و با اعتقاد به اصول و تعبد به فروع آن. معیار و عامل سعادت انسان، ایمان و عمل صالح و برخورداری از حسن فاعلی و فعلی؛ یعنی اعتقاد صائب و اعمال صالح است. ایمان واقعی(یعنی ایمان کامل و جامع به تورات و انجیل و قرآن و انبیای گذشته و نبی حاضر؛ یعنی حضرت ختمی مرتبت) مایه اجر الهی است. اهل کتاب که به دین حق نگرویدهاند و بر اثر ابتلا به ثنویت یا تثلیث، نپذیرفتن معاد حقیقی، عدم قبول رسالت خاتم پیامبران الهی و ارتکاب مناهی اسلام، فاقد کمالهای چهارگانه توحید، نبوت، معاد و عمل صالحند، هرگز مصداق ذیل آیه مورد بحث نیستند. آنچه از ظاهر آیه برمیآید این است که عامل نجات انسان در قیامت، اعتقاد به اصول دین و عمل به احکام آن است. مؤمنان یهود، نصارا و صابئان، هر یک که به خدا و قیامت ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند، اجر آنان نزد خدا محفوظ و از خوف و حزن هم مصونند. عناوین و اسامی مکتبها میزان سعادت نیست، بلکه تنها چیزی که در سعادت انسان مؤثر است، ایمان به مبدأ و معاد و عمل صالح است؛ عمل صالحی که میزان آن وحی است و طبعاً لازمه آن، ایمان به نبوت رسول خدا(ص) است. به این صورت، ایمان به نبوت هر پیامبری نیز در کنار ایمان به مبدأ و معاد مطرح خواهد شد.30
مصادیق ایمان و عمل صالح در قرآن
همان گونه که گذشت، ایمان و عمل صالح به عنوان مهمترین عامل فلاح و نجات بشر دارای مصادیق متعدد و گوناگونی است که در قرآن کریم و سنت معصومان(ع) به طور مفصل به آنها پرداخته شده است. بعضی از این مصادیق مهم که در سرتاسر قرآن و آیات متعدد آن مورد تأکید واقع شده است، عبارتند از: 1. تقوا 2. احسان و نیکوکاری 3. خودسازی و تزکیه نفس 4. جهاد و شهادت 5. ترک هویپرستی و مبارزه با هوای نفس، همراه با خوف و خشیت از خداوند متعال 6. اطاعت از خدا و پیروی از رسول 7. صبر و شکیبایی در برابر شدائد و شکیبایی در راه خدا 8. اخلاص در نیت، عمل و عقیده 9. استقامت و پایمردی در راه خدا 10. صدق و راستی 11. اهتمام به اقامه و حفظ نماز 12. تولی و تبری.
2. شفاعت
شفاعت به عنوان یکی از اسباب نجات انسان از عذاب دوزخ، در قرآن کریم و روایات معصومان مورد تأکید فراوان قرار گرفته است. بنا به گفته علامه طباطبایی(ره)، اخبار دال بر وقوع شفاعت همگی بر این مطلب دلالت دارند که در روز قیامت افرادی گناهکار از اهل ایمان شفاعت میشوند، یعنی یا از دخول در آتش نجات مییابند و یا بعد از داخل شدن در آتش از آن بیرون میشوند.31از مجموع آیات شفاعت استفاده میشود کسانی که در قیامت مشمول شفاعت قرار میگیرند، عبارتند از گناهکاران دیندار و متدینان به دین حق، ولی گناهکارانی که خدا دینشان را پسندیده است.32همچنین شفاعت در آخرین موقف از مواقف قیامت به کار میرود و گناهکار با شفاعت مشمول آمرزش قرار میگیرد و اصلاً داخل آتش نمیشود و یا آنکه بعد از داخل شدن در آتش با شفاعت نجات مییابد.33
3.توبه
توبه یکی از آموزههای مهم و اساسی دین مبین اسلام و یکی از عوامل مهم نجات و رستگاری است که همواره مورد اهتمام قرآن کریم و تعالیم اهل بیت(ع) بوده است و توبه از مصادیق عمل صالح هم شمرده میشود، ولی به سبب اهمیت و جایگاه ویژة آن در رستگاری ابدی انسان و تأکید متکلمان مسلمان بر اهمیت آن، به عنوان یک مسئله مستقل مورد بحث قرار میگیرد. آیات متعددی از قرآن کریم انسانها را به توبه از گناه و بازگشت به سوی خدا فرا میخواند و در روایات متعددی نیز توبه به عنوان «آب حیاتی» که انسان را از هلاکت ابدی نجات میدهد و به رستگاری ابدی میرساند، معرفی شده است.
تمام فرقههای مسلمان بر اصل وجوب توبه بر هر شخص مسلمانی اجماع دارند، اما اشاعره وجوب توبه را وجوب شرعی و امامیه و معتزله وجوب آن را وجوب عقلی میدانند.
موانع نجات از دیدگاه اسلام
1. گناه
گناه و معصیت که در واقع همان نافرمانی از خداوند متعال است، مهمترین مانع نجات و بزرگترین عامل هلاکت و شقاوت و ورود به دوزخ به شمار میرود. به بیانی دقیقتر میتوان گفت تمام اسباب دخول در دوزخ و حرمان از رحمت خداوند کریم، در تحت واژه «گناه» قرار میگیرد.
قرآن کریم «گناه» و معصیت خداوند را مهمترین مانع نجات انسان و عامل سقوط او در عذاب معرفی میکند و به تشریح مصادیق متعدد آن که باعث عذاب الیم و خلود در دوزخ میشود، میپردازد. از دیدگاه اسلام گناهان به دو دسته گناهان صغیره و گناهان کبیره تقسیم میشوند. خداوند در مورد گناهان صغیره وعده عفو و آمرزش داده، اما در مورد گناهان کبیره وعده آتش و عذاب داده و توبه از آنها را واجب شمرده است.
2. کفر و شرک و نفاق
این سه به عنوان سرچشمه تمام گناهان و معاصی و رذایل نفسانی مطرحند. قرآن کریم وعده جاودانه بودن عذاب در مورد آنها را داده است و تمام مسلمانان بر خلود کفار و منافقان در جهنم، اجماع و اتفاقنظر دارند.
مقایسهای اجمالی بین دیدگاه اسلام و مسیحیت
گرچه هر دو دین بر ایمان به خدای واحد و روز رستاخیز و مسئله نجاتبخشی بشر تأکید میکنند، در تبیین مسئله نجات دارای اختلافات و تفاوتهای بسیاری با یکدیگرند که به اختصار به آنها اشاره میشود.
1. در حالی که در مسیحیت، اساس و بنیان این مسئله بر نجات از گناه و هلاکت ابدی قرار دارد و بر نوعی «نجات اخلاقی» تأکید میشود، در اسلام بر نجات از هر گونه شقاوت روحی و عذاب روحانی و جسمانی که پس از مرگ و در عالم برزخ و یا در قیامت و یا در هر دو بر انسان وارد میشود، تأکید میگردد. بنابراین در مسیحیت بر «نجات از اسارت گناه و قدرت مرگ» تأکید میشود و در اسلام بر «نجات از شقاوتهای روحی و آلام و عذابهای روحانی و جسمانی عالم پس از مرگ».
2. در مسیحیت اعتقاد بر آن است که قبل از آنکه بشر بخواهد یا بتواند کاری برای نجات خویش انجام دهد، خداوند به وسیله مرگ عیسی بر صلیب، این مهم را به انجام رسانده و از این رو تمام پیروان عیسی از اسارت گناه و مرگ رها شده و نجات یافتهاند، اما از دیدگاه اسلام، هر کس خودش باید با تمسک به قرآن کریم و اهل بیت پیامبر(ع) و با تلاش و کوشش خود و با انجام اعمال صالح و کسب فضایل اخلاقی و تهذیب نفس و پرهیز از گناه در طول حیات دنیوی به آن دست یابد. بنابراین از دیدگاه مسیحیت، «نجات» هم اکنون برای پیروان عیسی حاصل و فراهم است؛ زیرا خداوند با فدیه مسیح از انسان راضی گشته و «نجات» را به رایگان به او هدیه نموده است؛ ولی در اسلام، «نجات» در گرو ایمان واقعی به اصول محوری دین حق و اعمال صالح است که انسان حاصل آن را در عالم پس از مرگ خواهد دید.
3. گرچه در هر دو دین بر مسئله ایمان به عنوان یکی از عوامل مهم نجات تأکید شده است، در تفسیر ایمان و تبیین ارکان و متعلقات آن، تفاوتهای بسیاری در هر دو دین وجود دارد. در حالی که در اسلام، علاوه بر اقرار زبانی، تصدیق قلبی به مبدأ و معاد و نبوت نبی حاضر و وحی ناسخ از ارکان ایمان است که جهت نجات باید با عمل صالح نیز همراه باشد. در مسیحیت مسائلی همچون فدا، تجسد، تصلیب و رستاخیز عیسی، از ارکان ایمان مسیحی است که همواره در اندیشه فیلسوفان دین مسیحی نیز به شدت به چالش کشیده شده است.
4. در اسلام بر نقش عمل صالح که گستره آن تمام اصول اعتقادی و فروع دین و کلیه واجبات و محرمات شرعی و اخلاقی را در بر میگیرد، در فلاح و رستگاری انسان تأکید بسیار شده است، اما مسیحیت علاوه بر آنکه هیچ ارزشی برای «عمل» در نجات انسان قائل نیست، انسان را عاجزتر از آن میداند که بتواند برای نجات خویش کاری انجام دهد. از این رو مسیحیان «نجات» را هدیهای مجانی از طرف خدا میدانند؛ زیرا به اعتقاد آنان، خداوند قبلاً با مرگ عیسی بر صلیب از بشریت راضی شده، خشنود ساختن مجدد او دیگر ضروری نیست. بنابراین، نکته مهم این است: در حالی که در اسلام بر تأثیر اساسی عمل به قوانین شریعت ناب در فلاح و رستگاری تأکید بسیار میگردد، مسیحیت شریعت و قوانین آن را از موانع مهم نجات انسان بر میشمرد و با طرد شدید شریعت و قوانین آن، تأثیر هر گونه عمل حتی اعمال اخلاقی را نیز در نجات انسان مردود میداند.
5. یکی دیگر از عوامل نجات از نظر هر دو دین، مسئله توبه است. در اسلام توبه به معنای بازگشت به سوی خدا، همراه با ترک گناه و معصیت و پشیمانی از انجام آن و عزم بر ترک آن است که از سوی خود فرد انجام میگیرد و سبب آمرزش گناهان از سوی خداوند میگردد، ولی در مسیحیت توبه (و یا اعتراف) که یکی از آیینهای هفتگانه است، به دست کشیش انجام میپذیرد؛ به این معنا که شخص گناهکار باید نزد کشیش به گناه خود اعتراف کند تا کشیش او را عفو نماید و گناهانش را بیامرزد.
6. در حالی که هر دو دین بر «گناه» به عنوان مهمترین مانع نجات تأکید میکنند، دیدگاه هر دو دین در این باره نیز بسیار با یکدیگر متفاوت است. در مسیحیت اساس مسئله نجات بر نجات از گناه و قدرت مرگ قرار گرفته است و نفی آزادی اراده و اختیار انسان در ترک گناه به خاطر تأثیر گناه آدم و حوا در بهشت بر نسل او و اعتقاد به «گناه اولیه» و یا «گناه اصلی» از اصول بنیادین مبحث نجاتشناسی مسیحی است، ولی علاوه بر آنکه هیچ تبیین روشنی از مسئله گناه و معصیت و تفاوت بین گناه صغیره و گناه کبیره در مسیحیت صورت نگرفته است، بعضی از دانشمندان مسیحی نیز مسئله «گناه اولیه و نخستین» را به چالش کشیده و نفی کردهاند. در اسلام با تأکید بر آزادی اراده و اختیار انسان در انتخاب خیر و شر و اینکه هر کس مسئول گناه خویش است، اصل مسئله گناه و تأثیر مخرب آن بر روح و روان انسان به صورتی واضح تبیین گردیده و ریشه آن پیروی از شهوات و هواهای نفسانی و شیطانی دانسته شده است.
نقد دیدگاه مسیحیت
موضوع نجات در آیین مسیحیت، همانند «سرابی» است که تشنگان «حقیقت» را نهایتاً به هلاکت خواهد رساند. بررسی جریانات و حوادث گوناگونی که در طول تاریخ حیات کلیسا به وقوع پیوسته و روشن شدن عمق انحرافات و تحریفاتی که در این دین رخ داده است و همچنین به چالش کشیده شدن بسیاری از اصول اساسی آیین مسیحیت از قبیل مسئلة ایمان، وحی، تجسد و تصلیب در اندیشة فیلسوفان دین مسیحی در قرون اخیر، اساس مسئلة نجات در این دین را با پرسش مواجه کرده است. حتی اگر به نقد کشیده شدن اصول بنیادین آیین مسیحیت را که زمانی کوچکترین شک و شبههای دربارة آنها کفر محسوب میشد، به حساب بیتعهدی منتقدان به آموزهها و تعالیم دینی بگذاریم و دیدگاه متکلمان سنتی و متون مقدس را ملاک عمل قرار دهیم، باز هم مسئله نجات در مسیحیت با اشکالات و تناقضات عدیدهای مواجه است که غالباً لاینحل باقی ماندهاند و ریشه در انحرافات و تحریفاتی دارند که در دین مسیح واقع شده است.
به هر حال، نقد دیدگاه مسیحیت در مسئلة نجات از دو منظر دروندینی و بروندینی قابل بحث و بررسی است. همانگونه که بسیاری از فلاسفة دین از منظر بروندینی و با استناد به اصول فلسفی و عقلی، آن را به چالش کشیدهاند، از منظر دروندینی نیز بسیاری از آن آموزهها دارای اشکالات و تناقضاتی است. از این رو دانشمندان مسلمان نیز از هر دو منظر و با طرح اشکالات و تناقضاتی که در عقاید مسیحیان است، به طور مفصل وجوه بطلان و فساد سخنان آنان را تشریح کردهاند.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 89/7/11 :: ساعت 2:53 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]