»» آداب جنگ یا تقوای جنگی در اسلام3
بار دیگر بر این مسئله تأکید میشود که باید ارزش این مقررات نورانی را در چهاده قرن پیش (بلکه حتی تا کنون) مورد توجه قرارداد تا عدالتخواهی و صلح طلبی اسلام بر همه معاندان آشکار گردد و کید خائنین و منافقین به خودشان بازگردد.
لازم به ذکر است در مقررات حقوق بین الملل معاصر، توجه ویژهایبه حقوق اسیران جنگی شده است؛ گرچه متأسفانه در طول تاریخِ جنگهای اروپایی، نه تنها تلاشی در جهت احترام به حقوق اسیران جنگی صورت نگرفته است، بلکه آموزه سازان و نظریهپردازان غربی از نقض حقوق اسیران جنگی حمایت مینمودهاند. منتسکیو5 به نقل از افلاطون 6در روح القوانین در باره اسیران جنگی ابراز عقیده میکند که برده نمیتواند از حق دفاع طبیعی برخوردار باشد، بدین معنی که اگر کسی به او حملهور شد، نباید از خود دفاع کند. وی میافزاید: نه تنها افلاطون حق دفاع طبیعی را از برده سلب کرده، بلکه حق دفاع را نیز برای او قائل نشدهاست؛ بدین مفهوم که نمیتوانست به دادگاه نیز برای دادخواهی مراجعه کند (ابراهیمی، 78). در عرف جنگهای قدیم، این مطلب مشروعیت داشت که اسیر، مملوک اسیر کننده است و او میتواند اسیر را بکشد یا برده خویش کند یا به هر نحو دیگری که صلاح بداند، عمل نماید. گاهی اوقات نیز به عنوان قربانی، تقدیم به بتِ معبودِ اسیر کنندگان میشدهاست(عامر، 91). علمای مسیحیت نیز مبرای از این تنگنظری و جموداندیشی نبودند و همیشه لشکریان را بر عدم احترام به حقوق اسیران جنگی و بالاخص مسلمانان تشویق میکردند. مثلاً ویتوریا، از علمای مذهبی مسیحیت، معتقد است که باید کلیه اسیران مسلمان را بدون استثنا کشت و زنان و فرزندان آنان را به بردگی در آورد (ضیائی بیگدلی، 161). البته این نگرش خصمانه با گذر زمان تغییر پیدا کرد تا اینکه سرانجام در 1875 «معاهده دوستی» میان روسیه و ایالات متحده امریکا، حقوق اسیران جنگی را به رسمیت شناخت (الناصری، 111). همچنین اعلامیه 1874 بروکسل (مواد 23 و 24) و فصل دوم مقررات لاهه منضم به عهدنامه چهارم مورخ 18 اکتبر 1907 (مواد 4 تا 20) و عهدنامه ژنو مورخ 27 ژوئیه 1929 در زمینه بهبود سرنوشت اسیران جنگی و عهدنامه سوم ژنو مورخ 12 اوت 1949 در مورد رفتار با اسیران جنگی و پروتکلهای 12 دسامبر 1977 الحاقی به عهدنامههای چهارگانه 1949 ژنو (پروتکل اول در موردحمایت از قربانیان مخاصمات مسلحانه بین المللی و پروتکل دوم در مورد حمایت از قربانیان مخاصمات مسلحانه داخلی است) منابع معاهدهای حقوق اسیران جنگی را تشکیل میدهند(ضیائی بیگدلی، 162).
نظر به جایگاه مهم و ارزنده قواعد مذکور، امروزه بسیاری از آنها به عنوان قواعد عام الشمول 7به شمار میروند که نقض آنها جنایت بین المللی محسوب میشود و مسؤولیت کیفری برای افراد خاطی در هر سمت و مقامی که باشند، در پی خواهد داشت. البته با تأسف فراوان، علیرغم وجود این مقررات و تأکید زایدالوصف بر اجرای آن توسط جامعه بینالمللی، بعضا شاهد نقض آن به شکل چندشآور و دهشتناکی میباشیم. مثلاً در 16 مه 1968 و در جنگ ویتنام، ستوان ویلیام کالی که در رأس یک گروه از نظامیان آمریکایی بود، وارد 8مایلی بخشی از روستای سنمی 9 در ویتنام جنوبی میشود و حدود 100 غیر نظامی را به قتل میرساند(کاسسه، 162) و متأسفانه با توجه به محکوم شدن این ستوان توسط دادگاه آمریکایی، رئیس جمهوری وقت این کشور، نیکسون، دستور آزادی وی را صادر میکند(همو، 164). مورد دیگر جنگهای اعراب و اسرائیل است که چندی پیش افتضاحی که در سال 1967 توسط سربازان اسرائیلی در صحرای سینا به وقوع پیوسته بود، افشا شد که به موجب آن، سربازان اسرائیلی تعداد زیادی از اسرای مصری را قتل عام کردهبودهاند.
چنانکه در این مقاله ملاحظه شد، بسیاری از مقررات حقوق بشردوستانه معاصر، در بیش از چهارده قرن پیش در متن آموزشهای اسلام وجود داشتهاست. بنابراین، مدعیان حقوق بشر که امروزه دم از آزادی و حفظ حقوق انسانها میزنند و مسلمانان استقلالطلب و استکبار ستیز را تروریست و واپسگرا مینامند، خود بهتر میتوانند در مورد ادعای دروغین خویش داوری کنند.
پاورقیها:
1. Robertson
1. Michod
2. Michel Detop
3. Dam Dam
4. Montesquieu
5. Platon
6. Ergaomnes
7. Mylai
8. Sonmy
منابع:
- ابراهیمی، محمد، «جزوه حقوق بینالملل اسلامی»، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی، 1375ش.
- ابراهیمی، محمد و حسینی، سید علیرضا، اسلام و حقوق بینالملل عمومی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، تهران، انتشارات سمت، 1372ش.
- ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فیالتاریخ، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408ق.
- ابن هشام، محمد، السیرة النبویة، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1415ق.
- ابواتله، خدیجه، الاسلام و العلاقات الدولیة فی السلم والحرب، القاهره، دارالمعارف، 1983م.
- احمدی، علی، الاسیر فیالاسلام، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1411ق.
- اسماعیلی، اسماعیل، «اصل نخستین در برخورد با غیر مسلمانان»، مجله فقه، شم·· 14، زمستان 1376.
- باناجه، سعید محمد احمد، المبادئ الاسلامیة للعلاقات الدولیة و الدبلوماسیة وقت السلم والحرب، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1406ق.
- جاکینک، کریس اف و روجرنورماند، «مشروعیت خشونت: تاریخچه انتقادی حقوق جنگ»، ترجمه حسین شریفی طراز کوهی، مجموعه مقالات حقوق جنگ، تهران، دانشگاه امام حسین(ع)، 1375ش.
- حکیم، محسن، «تقریرات درس حقوق بینالملل استاد جمشید ممتاز در دومین دوره عالی تخصصی» 1377ش.
- همو، ««تقریرات درس حقوق مخاصمات مسلحانه استاد سید علی هنجنی»، دانشگاه آزاد اسلامی تهران، 1375ش.
- روزنامه جمهوری اسلامی، ش 5617، آبان 1377ش.
- حلبی، ابن الصلاح، الکافی فیالفقه، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمؤمنین علی(ع)، 1362ش.
- حلی، ابوالقاسم نجم الدین جعفربن حسن، شرایع الاسلام، تعلیقات السید صادق الشیرازی، طهران، انتشارات استقلال، 1412ق.
- حنبلی، ابویعلی، الاحکام السلطانیة، بیروت، دارالفکر، 1414ق.
- دنستین، یورام، «حقوق بشر در مناقشات مسلحانه حقوق بشردوستانه بینالمللی»، ترجمه حسین شریفی طراز کوهی، مجموعه مقالات حقوق جنگ، تهران، دانشگاه امام حسین، 1375ش.
- روسو، شارل، حقوق مخاصمات مسلحانه، ترجمه سید علی هنجنی، تهران، دفتر خدمات حقوق بین المللی جمهوری اسلامی ایران، 1369ش.
- زحیلی، وهبه، آثارالحرب فیالفقه الاسلامی، دمشق، دارالفکر، 1412ق.
- همو، العلاقات الدولیّة فیالاسلام مقارفة بالقانون الدولی الحدیث، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1978م.
- سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1375ش.
- شفائی، حسین، جنگ و جهاد در نهج البلاغه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1373ش.`
- شهید ثانی، زین الدین الجبعی العاملی، الروضة البهیة، تصحیح و تعلیق سید محمد کلانتر، نجف اشرف، مطبعة الادب، 1387ق.
- صالح، صبحی، تحقیق نهج البلاغة، قم، انتشارات هجرت، 1395ق.
- ضیائی بیگدلی، محمدرضا، «حقوق جنگ و رفتار با اسیران جنگی»، مجله حقوقی، شم·· 8، بهار و زمستان 1366.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1403ق.
- طی، محمد، الامام علی(ع) و مشکلة نظام الحکم، بیروت، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، 1997م.
- ظالمی، محمد صالح جعفر، الفقه السیاسی فیالاسلام، قم، مطبعة نمونه، 1971م.
- عامر، عبدالطیف، احکام الاسری و السبایا فیالحروب الاسلامیة، القاهره، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، 1406ق.
- حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، مؤسسة آل البیت(ع)لاحیاء التراث، 1416ق.
- عبدالباقی، نعقه عبدالله، القانون الدولی العام، بیروت، دارالاضواء، 1410ق.
- علی منصور، علی، الشریعة الاسلامیة والقانون الدولی العام، القاهره، مطابع اهرام التجاریة، 1971م.
- ابویوسف، الخراج، بیروت، دارالمعرفة، 1399ق.
- لبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سید هاشم حسینی، تهران، کتابفروشی اسلامی، 1347ش.
- کاسسه، آنتونیو، «ابراهیم - آنتیگون و تعارض میان ضرورتها»، ترجمه دکتر مرتضی کلانتریان، مجله حقوقی، شم·· 19 - 18، 1374ش.
- کرکی، علی بن الحسن، جامع المقاصد، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاءالتراث، 1408ق.
- ماوردی، ابوالحسن، الاحکام السلطانیة، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1306ق.
- محقق داماد، سید مصطفی، «تدوین حقوق بشردوستانه بین المللی و مفهوم اسلامی آن» مجله تحقیقات حقوقی، شم·· 18، تابستان و زمستان 75.
- معروف حسنی، هاشم، سیرةالمصطفی، قم، منشورات الشریف الرضی، 1364ش.
- مکی، محمد کاظم، النظم الاسلامیة، بیروت، دارالزهراء، 1411ق.
- ناصری، فنرز بن حسن، القانون الدولی الانسانی، بغداد، دارالشؤون الثقافیة العامة، 1998م.
- نجفی، حسن، جواهرالکلام، تحقیق عباس قوچانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
- نواوی، عبدالخالق، العلاقات الدولیة والنظم القضائیه فی الشریعة الاسلامیة، بیروت، دارالکتاب العربی، 1394ق.
- یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، قم، منشورات الشریف الرضی، 1373ش.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 12:45 عصر )
»» آداب جنگ یا تقوای جنگی در اسلام2
ب - قاعده حفظ محیط زیست (اکولوژیک)
در باره قاعده اکولوژیک، در حقوق بشردوستانه اسلام مقررات کاملی وجود دارد که قطع درختان یا تخریب پلها و زیرساخت اقتصادی را جز در صورت ضرورت فزاینده جایز نمیداند. امام صادق (ع) فرمود: پیامبر اکرم (ص) وقتی در صدد بود گروهی را برای جنگ اعزام کند، آنان را در کنار خود مینشاند و به آنان میفرمود:«با نام خدا و برای رضای خدا و برطبق روش رسول خدا حرکت کنید، غل و غش نکنید و مثله و غدر را پیشه کار خود نسازید و پیر مرد فانی و کودک و زن را مکشید و هیچ درختی را قطع نکنید، مگر اینکه مجبور به قطع آن شوید»(حر عاملی، 15/58). در حدیث دیگری از امام صادق (ع)، وصایای پیامبر اکرم(ص) به جنگجویان مسلمان اینگونه بیان شده است: «...و لا تحرقوا النخل و لا تغرقوه بالماء و لا تقطعوا شجرة مثمرة و لا تحرقوا زرعا لانکم لاتدرون لعلکم تحتاجون الیه و لا تعقروا من البهائم مما یؤکل الا ما لابد لکم من اکله»(همان، 59)؛ یعنی «هیچ نخلی (درخت خرما) را آتش نزنید و آن را در آب غرق نکنید و هیچ درخت ثمردهی را قطع نکنید و هیچ زراعتی را آتش نزنید، زیرا شاید شما به آن نیازمند شوید و هیچ چهارپایی را که گوشت آن قابل خوردن باشد، از بین نبرید مگر آنکه برای خوردن به آن نیاز داشته باشید». بنابر این، اسلام حتی کشتن حیوانات را مگر برای ضرورت سد جوع منع نموده است (محقق داماد، 186؛ نواوی، 88). در حدیثی از پیامبر اسلام (ص) که در کتاب سنن بیهقی آمده، بیان شده است: (لا تهدموا بیتا و لا تعقرن شجرا یمنعکم قتالاً او یحجز بینک و بین المشرکین)(نواوی، 139)»؛ یعنی «خانهای را ویران نسازید و درختی را قطع نکنید، مگر درختی که شما را از جنگ باز دارد و یا بین شما و مشرکین (متجاوز) مانعی ایجاد کند.» البته برخی از فقها انجام این عمل را مکروه دانستهاندنه حرام (محقق حلی، 2/236؛ محقق کرکی، 3/385؛ نجفی، 21/66؛ شهیدثانی، 2/392). اما اجماع فقها را میتوان بر امور ذیل محقق دانست:
1 ـ اصل در حقوق بشردوستانه اسلام عدم قطع درختان و تخریب بناهاست، مگر اینکه ضرورتی این اصل را خدشهدار سازد.
2 - سخنان فقهای عظام در زمینه امکان قطع درختان و تخریب بناها محدود به ضروریات جنگی میشود و تصور اینکه منظور آنان جواز در اصل تخریب بدون هیچ دلیل یا ضرورتی باشد، به دور از واقعیات است(ابواتله، 187). جالب اینکه حتی اصحاب رسول اکرم (ص) نیز همین شیوه را برگزیدند و به یاران خودتوصیه میکردند که از ضرر رساندن به محیط زیست و حیوانات جدا خودداری کنند. خلیفه اول در سفارش خود به اسامة بن زید میگوید: «لا تخونوا و لاتغلوا و لا تغدروا و لا تمثلوا و لا تقتلوا طفلاً صغیرا و لا شیخا کبیرا و لاامرأة و لا تقطعوا نخلاً و لا تحرقوه و لا تقطعوا شجرة مثمرة و لا تذبحوا شاة و لا بقرة و لا بعیرا الالمأکلة و سوف تمرون علی قوم فرغوا انفسهم فی الصوامع فدعوهم و ما فرغوا انفسهم له»(علی منصور، 304)؛ یعنی «خیانت و غل و غش و مثله مکنید و کودکان کوچک و پیرمردان کهنسال و زنان را نکشید و هیچ درختی را قطع نکنید و یا آتش نزنید و هیچ درخت ثمردهی را از جا نکنید و هیچ گوسفند و یا گاو یا شتری را مگر برای خوردن ذبح نکنید. شما بر قومی خواهید گذشت که تمام وقت خود را صرف در صوامع (کلیساها) کردهاند؛ پس آنان را به حال خود و آنچه انجام میدهند، واگذارید».
امّا متأسفانه علیرغم وجود این مقررات ارزشی و متعالی، برخی از گروههای افراطی با طرز تفکری رادیکالیستی و به دور از مقررات اصیل اسلامی، بر خلاف باورها و هنجارهای دینی گام برداشتهاند. از جمله این گروهها، گروه طالبان است که به هیچ یک از مقررات اسلامی اعتنایی نکرده و دست به ارتکاب فجیعترین جنایات زده است. در گزارش «چونگ هیون پاپک»، گزارشگر ویژه سازمان ملل، در مورد وضعیت حقوق بشر در افغانستان که به کمیته سوم مجمع عمومی ارائه شده، آمده است: «بنا بر اطلاعاتی که از منابع موثق به دست آمده است، بعد از تصرف شهر مزارشریف در تاریخ 8 اوت 1998 به دست طالبان و گروههای متحد با آن، کشتار و فجایع دیگر در این شهر شروع شد ... در اولین روز تصرف شهر، نیروهای طالبان با مسلسل به سوی هر جنبندهای در شهر شلیک کردند و حتی به کسانی که از پنجره خانه خود ناظر وقایع بودند نیز رحم نکردند. در این کشتار، مردان، زنان، کودکان و سالخوردگان بدون اینکه هویت قومی یا مذهبی آنها در نظر گرفته شود، جان خود را از دست دادند. سربازان طالبان حتی به سوی حیواناتی مثل الاغ، بز و گوسفند شلیک کردند»(روزنامه جمهوری اسلامی، شم·· 5617، 1377ش).
ج - اعلان جنگ:
براساس قواعد حقوق بشردوستانه، در اسلام جنگهای ناگهانی و بدون اعلام ممنوع است، زیرا ممکن است که دشمن پس از اعلام جنگ از سوی مسلمانان، خواستههای آنان را برآورد و احتمال وقوع جنگ منتفی گردد. امّا اگر پس از سه روز از اعلام جنگ، اهداف مسلمانان محقق نشود و دشمن همچنان بر تجاوزگری و عناد خود اصرار ورزد، باید با او جنگید (نواوی، 114؛ طی، 133؛ علی منصور، 297؛ ابواتله، 195؛ باناجه، 15، 100). حضرت پیامبراکرم(ص) در این زمینه فرمودهاند:«تألفوا الناس و تأنوا بهم، و لا تغیروا علیهم حتی تدعوهم...»(ابواتله، 188)؛ یعنی «با مردم مهربان باشید و با صبر و حوصله با آنان برخورد کنید و تا آنان را به اسلام نخواندید، به ایشان حمله نبرید». جالب اینکه وقتی صحابی جلیل القدر، سلمان فارسی، به جنگ ساسانیان رفت، پیش از آغاز جنگ به لشکریان اسلام گفت: «دعونی ادعهم کما رأیت رسول الله (ص) یفعل»؛ یعنی«به من اجازه دهید تا آنان (سپاهیان دشمن) را همانگونه که رسول خدا(ص) دعوت مینمود، دعوت کنم». سپس رو به لشکر ساسانی کرد و گفت: من مردی از شما هستم که اسلام آوردم، پس ملاحظه میکنید که چگونه اعراب مرا اکرام میکنند و شما اگر اسلام بیاورید، آنچه برای مسلمانان است، برای شما نیز خواهد بود و آنچه که بر آنان است، بر شما نیز خواهد بود و اگر ابا کنید (از اینکه مسلمان شوید)پس باید جزیه بپردازید (زیرا آنان زرتشتی و از اهل کتاب بودند) و اگر از دادن جزیه نیز امتناع کنید، با شما خواهیم جنگید. وی این دعوت را سه روز تکرار کرد، اما چون نتیجهای حاصل نشد، روز چهارم مسلمانان را به پیکار با آنان فراخواند(نواوی، 115).
اعلام جنگ و دعوت دشمنان پیش از آغاز پیکار، چندان مهم است که چنانچه عدم آن موجب قتلی شود، مرتکب قتل، باید دیه بپردازد (ماوردی، 38؛ باناجه، 103؛ علی منصور، 297).
در مورد این اصل مهم اسلامی، پروفسور میشل دیتوپ3 اظهار میدارد: «ما تاریخ تشریع اصل اعلام جنگ را عصر حاضر میدانیم که به عنوان قاعده بین المللی در سال 1907 در کنفرانس دوم لاهه به تصویب رسید. این اصل از اصول جوانمردی و مردانگی است که در قرون وسطی هیچ اثری از آن یافت نمی شود، ریشههای این اصل را باید در شرق اسلامی جستجو نمود»(علی منصور، 298). با این وصف، در زمان تدوین مواد مربوط به لزوم اعلام جنگ پیش از مبادرت به آن، در کنفرانس 1907 لاهه، بحث میان کشورها وجود داشت که پس از چه مدتی بعد از اعلام جنگ، دولتها حق آغاز تهاجم مسلحانه را خواهند داشت؟ پیشنهاد هلند مبنی براینکه حداقل 24 ساعت بعد از اعلام جنگ، میتوان اقدام به حمله مسلحانه نمود رد، و مقرر شد که بلافاصله پس از اعلام جنگ، امکان هجوم مسلحانه و نظامی وجود داشته باشد و این در حالی است که در اسلام این مدت تا 3 روز پیشبینی شدهاست (نواوی، 115). البته حقوق بینالملل معاصر اعلام جنگ را به دو قسمت: 1 - دارای اثر فوری، 2 - دارای اثر مقید و مشروط، تقسیم کردهاست. در اعلام جنگی دارای اثر فوری، به محض اعلان، حمله مسلحانه آغاز میگردد. این اعلان علیالاصول باید مستند باشد، حتی اگر دلیل و توجیه، آشکارا نادرست باشد. اما قسمت دوم که به اولتیماتوم نیز معروف است، عبارت است از اخطاری که به طور قاطع به دولت متقابل کتبا ابلاغ میشود و منظور از آن، اجابت بعضی امور (عمل مثبت یا خوداری از عمل) در مدتی (معمولاً) کوتاه است که در صورت اجابت نشدن خواستهها خود به خود با انقضای مهلت، حالت جنگ پدید میآید. اولتیماتوم ممکن است به شکل یک اعلام جنگ مشروط یا توأم با تهدید و همراه با اخطار مؤجل باشد. البته با وجود این مقررات، متأسفانه جنگهای جدید مانند جنگ اسرائیل و اعراب در 1967، جنگ عراق و ایران (حمله عراق در سپتامبر 1980) و جنگ بین انگلستان و آرژانتین در 1982 بدون اعلام قبلی پیش آمد(روسو،1/40 - 44). تمام اعلانهای جنگی اسلام مدتدار و مشروط است (البته نه الزاما کتبی)، بویژه اگر دعوت به اسلام برای دشمن بازگو نشده باشد که در این صورت آغاز جنگ حتما باید مشروط و مقید به دعوت باشد. این اصل مبنای قرآنی نیز دارد. در آیه 58 از سوره انفال میخوانیم: «و اما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم علی سواء ان الله لا یحب الخائنین»؛ یعنی «و هر گاه (با ظهور نشانههایی) از خیانت گروهی بیم داشته باشی، به طور عادلانه بر آنها اعلام کن (که پیمانشان لغو شده)، زیرا خداوند خائنان را دوست ندارد».
د - عدم رنج و درد زاید
اصولی چون منع به کارگیری سلاحهای کشتار جمعی از جمله سم (مسموم کردن دشمن) یا غرق نمودن و یا استفاده از آتش و سوزاندن دشمن، از قاعده عدم رنج و درد زاید متفرع میشود. قاعده عدم و رنج و درد زاید به این معنی است که هدف اساسی از به کارگیری سلاح جنگی، تضعیف نیروی جنگی دشمن به منظور شکست دادن او میباشد، نه از بین بردن دشمن. از اصول حقوق بشردوستانه در اسلام، منع استفاده از سلاحهای کشتار جمعی و مقید نمودن عملیات جنگی به اهداف نظامی است. همچنین عدم به کارگیری ابزار تخریب گسترده مانند غرق نمودن و یا سوزندان دشمن است (ابواتله، 187؛ زحیلی، آثارالحرب، 21؛ محققداماد، 165؛ الناصری، 183). این قاعده را می توان از آیه شریفه 190 از سوره بقره نیز استنباط نمود: «و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین». بر مبنای این آیه، فقط با کسانی باید جنگ کنیم که با ما در جنگ هستند (نظامیان دشمن) و در صورتی که آثار جنگ به غیر نظامیان بدون مجوز عقلی و قانونی سرایت کند، تجاوز محسوب میگردد که مورد پسند خداوند نیست. در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، نیروهای بعثی بارها از سلاح شیمیایی و کشتار دسته جمعی علیه نیروهای اسلامی استفاده کردند و بدیهیترین اصول انسان دوستانه بینالمللی را خدشهدار ساختند؛ در حالی که در حقوق بینالملل معاصر، از مدتها پیش، هرگونه استفاده از سلاحهای مخرب و کشتار جمعی ممنوع شده بوده است.
در اولین کنفرانس بینالمللی ناظر بر حقوق جنگ که در سال 1868 و به اهتمام سزار الکساندر دوم در سن پطرزبورگ، به منظور «کاهش تا حد ممکن فجایع جنگ» برگزار شد، ممنوعیت الزامی استفاده از گلولههای انفجاری به تصویب رسید. این اولین کنفرانس بینالمللی جهت نهادینه سازی قاعده عدم رنج و درد زاید به شمار میرود. پس از آن، در کنفرانس اول لاهه (1899)، نمایندگان دولتها پس از مذاکرات طولانی موفق شدند تنها استفاده از سه نوع اسلحه را ممنوع کنند: گازهای خفه کننده، گلولههای انفجاری دام دام 4 و مهماتی که بر آب روان میشوند، مثل مینها(جاکینگ و نورماند، 63-41). البته کنفرانس دوم لاهه (1907) تکمیل کننده مقررات سابق بود و از نظر تئوریک، مجموعهای پرارزش از حقوق بشردوستانه را به وجود آورد. پس از آن نیز، معاهدات چهارگانه ژنو در 1949 و سپس دو پروتکل 1977 و معاهده ناظر بر ممنوعیتها یا محدودیتها در استفاده از برخی سلاحهای متعارف که ممکن است بینهایت زیانآور باشد یا دارای اشیایی غیرقابل تشخیص باشد، در 1980 (حقوق بشر، 138) مقررات نسبتا جامعی را در مورد این اصل مقرر نمود. البته معاهدات پروتکلهای مصداقی نیز وجود دارد که خاستگاه آنها همین اصل است، همانند پروتکل 1925 در ممنوعیت به کارگیری سلاحهای بیولوژیک شیمیایی و میکروبی که در واقع، بخش اعظمی از سلاحهای بیولوژیکی را تشکیل میدهد یا عهدنامه 1972 که ممنوعیت هر گونه ساخت، تولید، انباشت، به دست آوردن یا نگهداری عناصر بیولوژیکی یا سمی (میکروبی) برای کلیه کشورهای عضو مقرر شده است(ضیائی بیگدلی، 178).
به هر ترتیب، مجموعه مقرراتی که در قرن اخیر بویژه پس از پایان جنگ جهانی دوم تدوین شدهاست، نگرش و رویکرد فونکسیونالیستی از توسعه کیفی و کمی سلاحهای کلاسیک و غیر کلاسیک را متبلور میسازد. مع الوصف عدم وجود نهاد بینالمللی کاراکه بتواند حداقلهای حقوق بینالمللی را اجرا و بر آن نظارت کند، بسیاری از این مقررات را از اهداف ارزشی، اخلاقی و مهم آن تهی ساخته است. اگرچه تحولات اخیر بینالمللی، بویژه تشکیل دیوان جزای بینالمللی و محاکمه برخی از سران جنایتکار یوگسلاوی سابق و رواندا و تقویت جایگاه مهم حقوقبشر در نظام نوین بینالمللی، امیدوار کنندهاست.
ه·· - اسیران جنگی
در پایان این مقاله باید هر چند خلاصه، به برخی از مقررات اسلامی در زمینه اسرای جنگی اشاره کنیم و مقررات اسلامی در این زمینه را تبیین نماییم. اگرچه بیشتر نخبگان حقوقی این موضوع را در قالب قاعده تفکیک میان نظامیان و غیر نظامیان بررسی میکنند، اما ما این موضوع مهم را نظر به اهمیت و جایگاه ویژه آن، در قسمت جداگانهای مورد کنکاش و تتبع قرار میدهیم.
بیتردید، حقوق اسیران جنگی در اسلام، بحث مفصلی میطلبد؛ چنانکه گروهی از نویسندگان کتابهایی قطور در این مورد به رشته تحریر درآوردهاند. پرواضح است که امکان بیان تمام مقررات اسلامی در این زمینه وجود ندارد و ناگزیر فقط به برخی از اصول ارزشی اسلام در چگونگی برخورد با اسیران جنگی اشاره میشود.
در اسلام، اسیر جنگی دارای حقوق و احکامی است که مسلمانان به هر شکل، موظف به رعایت آن میباشند. از جمله این حقوق، احترام به اسیر و رفتار محبت آمیز با او میباشد. پیامبراکرم(ص) مسلمانان را به خوشرفتاری با اسیران سفارش میکردند :«استوصوا بالاساری خیرا»(ابواتله، 198؛ الناصری، 105؛ علی منصور، 334؛ زحیلی، آثارالحرب، 404؛ شفائی، 181؛ ابن هشام، 2/256) و رزمندگان اسلام نیز این مسایل را رعایت میکردند، تا جایی که برای آنهایی که لباس نداشتند، لباس تهیه مینمودند و غذای خود را به آنها میدادند و اگر دو نوع غذا میداشتند، غذای خوبتر و لذیذتر را به آنها میبخشیدند (شفائی، 182). در اسلام، غذا دادن به اسیر، برکسی که او را به اسارت میگیرد تا آنگاه که وی را به فرمانده سپاه برساند، واجب است و اگر شخص اسیرکننده این کار را نکند، اطعام اسیر بر امام (حاکم) واجب میشود (احمدی، 214). ابن هشام از ابوعزیز بن عمیر که در جنگ بدر به اسارت مسلمانان در آمده بود، نقل میکند که چون مسلمانان میخواستند نهار یا شام بخورند، ابتدا به من تعارف میکردند و به من نان میدادند و خود فقط خرما میخوردند. سپس اضافه میکند: هیچ کس از آنان مقداری نان در اختیارش قرار نگرفت، مگر اینکه نخست به من تعارف کرد (ابن هشام، 2/257). همچنین در حدیثی از امام باقر (ع)، از امام علی (ع)نقل شده است که «اطعام الاسیر والاحسان الیه حق واجب و ان قتلته من الغد(حر عاملی، 15/92)»؛ یعنی «اطعام اسیر و نیکی کردن به او حقی است واجب، هر چند که بخواهی او را در روز بعد به قتل برسانی». در حدیث دیگری از امام صادق (ع) درباره آیه شریفه «و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا» سؤال میشود که در جواب میفرمایند: «هوالاسیر»؛ منظور از این آیه اسیر است و سپس میافزایند: «الاسیر یطعم و ان کان یقدم للقتل و قال: ان علیا(ع)کان یطعم من خلد فیالسجن من بیت مال المسلمین»(همانجا)؛ یعنی« اسیر اطعام میشود هر چند که محکوم به مرگ باشد و سپس فرمودند: حضرت علی (ع) به زندانیانی که بایست تا آخر عمر در زندان بمانند (حبس ابد برای آنان صادر شدهبود)، از بیتالمال مسلمین (بودجه عمومی دولت اسلامی) به آنان غذا میدادند». حضرت علی(ع) در مورد قاتل خود، سفارش نمود: «احبسوا هذا الاسیر و اطعموه و اسقوه و احسنوا اساره»؛به این اسیر محبت کنید و به او آب و غذا دهید و با او به احسان رفتار کنید(احمدی، 214).
از حقوق دیگر اسیران جنگی، رفتار خوب و متناسب با شخصیت آنان است. پیامبر اکرم (ص) در این زمینه فرمودهاند: «اذا اتاکم کریم قوم فاکرموه و ان خالفکم(مجلسی، 45/15)؛ «اگر فردی که دارای شأن و منزلت در قوم خویش است، نزد شما آید او را اکرام کنید، اگرچه دشمن شما باشد». در حدیث دیگری آمده است: «اکرموا کریم کل قوم» یعنی «هر فردی را که دارای منزلت در قوم خویش است، اکرام کنید». در این زمینه ذکر یکی از وقایع جالب صدر اسلام مفید است: خلیفه دوم با ایرانیان میانه خوبی نداشت؛ لذا وقتی که آنان را اسیر میکرد، میخواست که زنان آنان را بفروشد و مردان آنان را بندگان اعراب کند و تصمیم گرفت که پیران و معلولان مسلمان را بر دوش آنان سوار کرده تا طواف کنند (برای تحقیر شخصیت ایرانیان). در این میان حضرت علی(ع) بیان داشت: پیامبر اکرم(ص) فرمود: اکرام کنید به اشخاصی که در قوم خود دارای منزلت میباشند، گرچه با شما مخالفت کنند و این ایرانیان دارای حکمت و کرامت میباشند و دست صلح به سوی ما دراز کردند و رغبت به دین مبین اسلام نشان دادند؛ بنابراین من حق خود و بنیهاشم را در راه خدا میبخشم. انصار و مهاجرین نیز همینگونه رفتار کردند و عمر از اجرای نیت خود ناکام ماند. همچنین حضرت علی(ع) عمر را از اینکه دختران یزدگرد سوم را بفروشد، نهی فرمود و علت آن را اینگونه بیان کرد که دختران شاهان در بازارها فروخته نمیشوند. سپس آنان را مخیر کرد تا با هر کسی که بخواهند ازدواج کنند و این براساس حدیثی است که بیان میدارد: لایجوز بیع بنات الملوک و ان کن کافرات(مجلسی، 45/123)؛ یعنی«فروش دختران شاهان اگر چه کافر باشند، جایز نیست».
از دیگر حقوق اسیر جنگی در اسلام، عدم تحمیل فشار بر او و تهیه کردن وسائط نقلیه لازم برای انتقال وی به پشت جبهه میباشد و در صورتی که مرکبی برای انتقال او در دسترس نبوده و اسیر نیز از راه رفتن ناتوان باشد، باید او را آزاد کرد؛ زیرا حکم امام در مورد وی معلوم نیست و ممکن است حکم به آزادی او صادر شود. از امام سجاد(ع) نقل است که «اذا اخذت اسیرا فعجز عن المشی و لم یکن معک محمل فارسله و لا تقتله، فانک لاتدری ما حکم الامام فیه»(حر عاملی، 15/72)؛ یعنی «اگر دشمنی را اسیر کردی که از راه رفتن عاجز بود و تو نیز مرکبی برای حمل وی نداشتی، وی را آزاد کن و حق کشتن او را نداری، زیرا از حکم امام در مورد او بیاطلاعی». این حق در صدر اسلام چندان محترم بود که ولیدبن ولید که خود از اسیران جنگی بود میگوید: اصحاب پیامبر(ص) ما را بر دوش خود حمل میکردند و راه میرفتند(احمدی، 211).
از حقوق مهم اسیران جنگی در مقررات اسلامی، مداوای مجروحان است؛ زیرا این عمل مقتضای احسان و نیکی است و مسلمانان نیز به آن امر شدهاند، بویژه اگر اسیر، خود، مسلمان باشد. در میان خوارج، چهل مجروح بودند که حضرت علی (ع) فرمان داد تا آنان را مداوا کنند و پس از معالجه به آنان فرمود، هر جا که میخواهید، بروید(همو، 234).
همچنین در صورتی که مادر و فرزند هر دو به اسارت سپاه اسلام در آیند، نباید، آنان را از هم جدا کرد. علامه حلی در کتاب تحریر بیان میدارد:« و حرم بعض اصحابنا التفرقة»؛ یعنی «برخی از فقهای شیعه، جدایی را(میان مادر و فرزندی که هر دو اسیر شده باشند) حرام کردهاند». البته اهل سنت متفقالقول هستند که جدایی بین مادر و فرزند حرام است(همو،227).
آیهای که حکم اسیر را به کاملترین وجه بیان کردهاست، آیه چهارم از سوره محمد(ص) است که میفرماید:« فاذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب حتی اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق فاما منّا بعد و اما فداء حتی تضع الحرب اوزارها...»؛ یعنی « هنگامی که با کافران در میدان جنگ روبرو شدید، گردنهایشان را بزنید و همچنان ادامه دهید تا به اندازه کافی دشمن را در هم بکوبید. در این هنگام اسیران را محکم ببندید، سپس یا بر آنها منت گذارید (و آزادشان کنید) یا در برابر آزادی از آنها فدیه (عوض) بگیرید و این وضع همچنان ادامه یابد تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد». بنابراین، براساس نص صریح قرآن، حکم اسیران جنگی فقط آزادی است، یا آزادی یک طرفه (منّ)، یا به وسیله عوض (سربازان مسلمان اسیر شده در دست دشمن یا مال) است (باناجه، 15؛ ابواتله، 198؛ علی منصور، 332).
البته گروهی از فقهای شیعه بین دو حالت اسارت قبل از پایان جنگ و بعد از پایان آن فرق قائل شده و معتقدند که حکم اسیر قبل از پایان جنگ، یا گردن زدن است و یا قطع دست و پا تا اینکه آنقدر خون از بدن اسیر بیاید تا بمیرد. اینان مستند خود را آیه 33 از سوره مائده ذکر کردهاند:«انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فیالارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا منالارض». همچنین به حدیثی ضعیفالسند استناد مینمایند که راوی آن مشهورالفساد است (حر عاملی، 15/72).
البته گروهی دیگر علاوه بر دو مورد پیشین مورد سومی راکه عبارت از فداء است، مورد توجه قرار دادهاند. ابی الصلاح حلبی در این مورد در کتاب الکافی فیالفقه مینویسد:«و اذا اسر المسلمون کافرا عرض علیه الاسلام و رغب فیه فان أسلم اطلق سراحه و ان ابی و کان اسره والحرب قائمة فالامام مخیر بین قتله و صلبه حتی یموت و قطعه من خلاف و ترکه یجوز فی دمه حتی یموت او الفداء به»(حلبی، 257). ملاحظه میشود که عبارت «اوالفداء به» مشخص کننده منظور فقیه گرانقدر میباشد.
اما اگر اسیر پس از پایان جنگ، دستگیر شود، علاوه بر منّ و فداء، حکم سومی نیز قابل اجراست و آن بردگی شخص اسیر است. البته این حکم فقط در صورت صلاحدید حاکم شرعی قابلیت اجرا دارد و علت تشریع آن نیز مربوط به وضعیت موجود در صدر اسلام و از باب مقابله به مثل بودهاست(زحیلی، آثار الحرب، 432) و به این ترتیب تا آنجا که ظاهرا در تاریخ اسلام آمده، حتی یک مورد نیز نقل نشده است که پیامبر (ص) جنگجویی را پس از اسارت، به بردگی گرفته باشد(ابراهیمی، 82). البته اهل تسنن فرقی میان اسارت در حین جنگ و پس از آن قائل نیستند و بر این عقیده هستند که حتی در زمان جنگ نیز اگر فردی اسیر شود، همچنان حق منّ و فداء و بردگی علاوه بر قتل، برای امام محفوظ است(همو، 85). فقهای اهل تسنن حکم قتل را نیز به اسیرِ پس از پایان جنگ به اسارت گرفته شده سرایت دادهاند(زحیلی، آثارالحرب، 433). علاوه بر این، مذهب حنفیه فداء در عوض مال را جایز نمیداند و فقط تبادل اسیران را مجاز شمرده است، اگرچه استدلالهای آن محکم و استوار نمیباشد(همان، 452). بنابراین، از دیدگاه حقوق بشردوستانه بینالمللی، حکم اسرای جنگی منّ یا فداء (آزادی بدون عوض یا با عوض) است که قرآن بر آن تصریح دارد و البته در شرایط صدر اسلام، بردگی نیز وجود داشت، اما اکنون که معاهدات چندگانه بینالمللی در منع بردگی وجود دارد و بردگی به عنوان جرم بین المللی شناخته شده است، حکم بردگی ساقط میشود. در مورد قتل نیز باید گفت که تاریخ اسلامی جز در موارد بسیار استثنایی، این پدیده را برای اسیران جنگی مقدر نساخته(همان، 457) و حتی همین موارد بسیار اندک نیز نه به علت اسارت، بلکه به علت جرایم دیگری که به وقوع پیوسته است، میباشد و البته اگر اسارت پس از پایان جنگ باشد، دیگر قتل موضوعیتی ندارد و اگر در حین جنگ، اسارت رخ داده باشد، به نظر گروهی از فقها، مکانیسم فداء (آزادی با عوض) همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 12:44 عصر )
»» آداب جنگ یا تقوای جنگی در اسلام
چکیده:
مطالعه و دقت در آداب جنگ در اسلام، این حقیقت را آشکار میکند که آنچه امروزه در نظام حقوق بینالمللی مورد تأکید قرار گرفته، چهارده قرن بیشتر در متن تعالیم اسلام وجود داشته است. اهمیت این امر مخصوصا از این جهت است که در آن روزگار نه نامی از حقوق بشردوستانه - قواعد مربوط به رعایت حقوق بشر در زمان جنگ - در میان بود و نه محتوای آن مورد نظر.
با توجه به گستردگی این مقررات و مباحث مرتبط با آن، در این مقاله صرفا به برخی از آداب جنگ در اسلام یا مظاهر تقوای جنگی و مقایسه آنها با قواعد حقوق بشر دوستانه امروز اشاره شدهاست.
کلید واژهها: حقوق بشردوستانه، اعلان جنگ، اسرای جنگی، منّ و فداء، جنایات جنگی.
فرهنگ اسلام نخستین مبدأ تدوین قواعد انسان دوستانه بینالمللی بوده است (محققداماد، 152) و اگر بگوییم هر رفتار غیرمشروع علیه زخمیها و مجروحین و کلیه افرادی که تحت حمایت کنوانسیونهای موضوعه هستند مخالف اسلام است، گزاف نگفتهایم (همو، 183). این در حالی است که در ادیان دیگر - که البته متأسفانه تحریف شدهاند - نه تنها بر حقوق بشردوستانه تأکید نشده است، بلکه ترغیب و تشویقهای فراوانی جهت سرکوب بیقید و شرط طرف مقابل صورت گرفته است.
در عهد قدیم یهود آمده است که «اگر وارد شهری شدی، تمام ساکنان آن شهر (از زن و مرد و کودک و پیر) را از دم تیغ میگذرانی و حتی چهارپایان آن را نیز از بین میبری و سپس تمام اثاثیه شهر را در وسط آن جمع کرده، آتش میزنی و در پایان، شهر را نیز به آتش میکشی و ویران میکنی»(زحیلی، آثارالحرب، 44؛ نواوی، 123؛ علی منصور، 331، 379). پرواضح است وقتی نگرش تئوریک دینی به حقوق بشر اینگونه باشد، کردار رزمندگان چگونه خواهد بود.
متأسفانه علیرغم اینکه مقررات اصیل مسیحی از هرگونه استفاده از زور به دورمیباشد، کشیشان و پاپهای مسیحی برای نشر عقاید و حفظ جایگاه خویش، به ارتکاب فجیعترین جنایات بشری دست زدهاند و بویژه در قرون وسطی با تشکیل دادگاههای تفتیش عقاید یا انگزیسیون، گرایشات به دور از انصاف خود را به منصّه ظهور رساندند. دکتر گوستاولبون (333) در این زمینه مینویسد: «فردیناند گر چه در ابتدا در زبان و مذهب به اعراب آزادی داد، ولی در سال 1499م پیمانی را که در اینباره با مسلمانان بسته بود، شکست و شروع به تعّدی و آزار آنها نمود که تا چند قرن ادامه یافت و بالاخره منجر به ریشهکن شدن مسلمین و اعراب گشت. نخست مسلمانان را به زور وادار به قبول دین مسیح کردند؛ سپس محکمههای تفتیشی آنها حکم به سوزانیدن این مسیحیان تازه داد، به بهانه اینکه واقعا به دین مسیح در نیامدهاند. و البته این کار به تدریج صورت میگرفت، زیرا نمیتوانستند چندین میلیون عرب و مسلمان را یکباره بسوزانند. از این رو کشیش بزرگ طلیطله که در ضمن، رئیس محکمههای تفتیش نیز بود، دستور داد تمام عربهایی که دین مسیح را نپذیرفتهاند، از پیرو جوان و زن و مرد و کوچک و بزرگ، همه را گردن بزنند». این در حالی است که مسلمانان در برخورد با مسیحیان، بسیار نرمخو و مهربان بودند، به حدی که بسیاری از مستشرقین مسیحی بدان اذعان کردهاند. مثلاً روبرتسون1 در کتابی که در تاریخ شارل پنجم نوشته است، میگوید: «تنها مسلمانان هستند که با عقیده محکمی که به دین خود دارند، یک روح سازش و تسامح نیز به ادیان دیگر در آنها هست؛ اینان با اینکه دین خود را با شمشیر پیشرفت دادند، ولی هر کس در دین آنها رغبتی نداشت او را به حال خود میگذاردند تا اگر خواست بپذیرد وگرنه در دین خود بماند»(همو، 146). البته معلوم نیست که چگونه اسلام به وسیله شمشیر فراگیر شد، در حالی که به اعتراف روبرتسون، آزادی عقیدتی را محترم میشمرد. میشود2 نیز مینویسد: «همان قرآنی که دستور به جهاد داده، نسبت به ادیان دیگر سهل انگاری و مسامحه کرده و کشیشان و رهبانان و خدمتکاران آنان را از دادن جزیه معاف داشته است و پیغمبر اسلام کشتن رهبانان را به خاطر اینکه سرگرم عبادت هستند، قدغن کرد. مسلمانان در زمان عمر بن الخطاب که بیت المقدس را فتح کردند هیچگونه آزاری به نصاری نرساندند، ولی بر عکس، هنگامی که نصاری این شهر را گرفتند با کمال بیرحمی، مسلمانان را قتل عام کردند و یهود وقتی بدانجا در آمدند، بیباکانه همه را سوزاندند»(همو، 147). ملاحظه میشود که خود دانشمندان غربی و مسیحی نیز به این موضوع اعتراف مینمایند.
در حقوق بشردوستانه معاصر، قواعدی مشخص برای چگونگی جنگ و مقررات حاکم بر آن معین شده که برخی آن را در سه قاعده: تفکیک بین نظامیان و غیر نظامیان، حفظ محیط زیست و منع رنج و درد زاید خلاصه نمودهاند(هنجنی، تقریرات درس متون مخاصمات مسلحانه). اما گروهی دیگر اصل تناسب و حقوق دول بیطرف را نیز اضافه نمودهاند(ممتاز، تقریرات درس دوره عالی تخصصی سیاسی). به هر ترتیب، این قواعد زیر ساختارهای حقوق انسان دوستانه در جنگ را تشکیل میدهد که در مقررات اسلامی نیز به صورت شفاف به این موارد اشاره شده است.
56، 119، 120؛ الظالمی، 74؛ زحیلی، العلاقات الدولیّة فیاسلام، 67؛ مکی، 265). حضرت پیامبر اکرم (ص) در این زمینه فرمودهاند: «اغزوا باسم الله و فی سبیل الله...اغزوا و لا تغلوا و لا تغدروا و لا تمثلوا و لا تقتلوا ولیدا»؛ یعنی «با نام خدا و در راه خدا پیکار نمایید...بجنگید اما غل و غش مورزید و خیانت و غدر مکنید و مثله نکنید و کودکان را نکشید»(عبدالباقی، 53). همچنین میفرمودند: «لا تمثلوا حتی بالکلب العقور»؛ یعنی «حتی سگهای هار را مثله نکنید». در حدیث دیگری از پیامبر رحمت (ص) آمده است که: «لا تغلوا و لا تمثلوا و لا تغدروا و لاتقتلوا شیخا فانیا و لاصبیا و لاامرأة» (طی، 146؛ ابواتله، 115؛ باناجه، 102؛ علی منصور، 313)؛ یعنی «غل و غش مورزید و مثله نکنید، غدر مکنید، پیر مرد فرتوت و کودک و زن را مکشید». بنابراین، همه فقیهان، چه شیعه و چه سنی، اتفاق نظر دارند که در جهاد با کافران، کشتن پیرمردان و پیرزنان و خردسالان و همه آنانی که از عرصه معرکه بر کنار هستند، جایز نیست و مسلمانان حق ندارند آنها را بکشند(اسماعیلی، 104، زحیلی، آثارالحرب، 497؛ ابویوسف، 195). جالب اینکه اسلام اهمیت خاصی به راهبان میدهد و تا موقعی که آنان در عبادتگاههای خود مستقر هستند و در جنگ شرکت ندارند، از هر گزندی در امان میباشند. همچنین کشاورزان و صنعتگران و پیشهوران و سایر افرادی که دخالتی در جنگ ندارند، از آثار مخرب جنگ در امان هستند (ابواتله، 185). همچنین مسلمانان از تخریب اماکن عبادت یهودیان و مسیحیان منع شدهاند(علی منصور، 320). جالب اینکه قرآن یکی از اهداف جنگ را حفظ اماکن عبادت (از جمله محل عبادت مسیحیان و یهودیان) میداند(حج، 40).
سخنان حضرت امام علی (ع) نیز در مورد تفکیک بین نظامیان و غیر نظامیان، حکایت از مشی و روش اسلام در این زمینه دارد. در نامه 14 از نهجالبلاغه (373) میخوانیم: «فاذا کانت الهزیمة باذن الله فلا تقتلوا مدبرا و لا تصیبوا معورا و لا تجهزوا علی جریح و لا تهیجوا النساء باذی و ان شتمن اعراضکم و سببن امراءکم فانهن ضعیفات القوی و الانفس والعقول. ان کنا لنؤمر بالکف عنهن و انهن لمشرکات و ان کان الرجل لیتناول المرأة فیالجاهلیة بالفهر او الهراوة فیعیربها و عقبه من بعده»؛ یعنی «چنانچه شکست دشمن با اراده خدا محقق گشت، پس هیچ فرد در حال فرار را نکشید، جان هیچ مجروحی را نستانید، زنان را با آزار و اذیت تهییج نکنید، هر چند که به ناموس شما دشنام دهند و به فرماندهان شما فحش گویند؛ زیرا آنان از نظر نیرو و جان و عقل ضعیفالبنیه هستند. ما به روی گرداندن از آنان در حالی امر میشدیم که آنان مشرک بودند و اگر مردی زنی را در جاهلیت اذیت میکرد، بدین نحو که با سنگ کوچکی او را ادب میکرد یا با عصای خود به او حمله مینمود، تا آخر عمر، خود و خانوادهاش برای این کار مورد تمسخر قرار میگرفت».
در حدیثی، حفص بن غیاث از امام صادق (ع) سؤال میکند که چگونه جزیه از زنان ساقط شد؟ حضرت صادق (ع) فرمود: «لان رسول الله (ص) نهی عن قتل النساء والوالدان فی دارالحرب الا ان یقاتلن، فان قاتلت ایضا فامسک عنها ما امکنک»(حرّ عاملی، 15/164). یعنی «زیرا پیامبر خدا (ص) از کشتن زنان و فرزندان (خردسالان) در دارالحرب، مگر اینکه وارد صحنه کارزار شده و به جنگ پرداخته باشند، نهی کرده است، پس حتی اگر زنان در عداد جنگجویان باشند، از بر خورد با آنان دوری جو، البته تا جایی که امکان آن وجود داشته باشد».
معصومین (ع) از کشتن بیهوده و بیمبالاتی در مجازات مردم بسیار انتقاد کرده و آن را موجب زوال مُلک دانستهاند(حنبلی، 52). در قضیه معروفی که در کتب تاریخی به آن اشاره شده، پیامبر اکرم(ص) از عملکرد ناجوانمردانه خالدبن ولید به شدت انتقاد کرد و از آن تبری جست. موضوع از این قرار بود که پس از فتح مکه، پیامبر(ص) تصمیم به از بین بردن بتها در سرزمینهای اطراف آن گرفت. از اینرو خالدبن ولید به فرماندهی گردانی برای دعوت قبیله «جذیمة بن عامر» به اسلام و شکستن بت «عزی» رهسپار سرزمین آنان گردید. پیامبر(ص) به او دستور داد که خونی نریزد و از در جنگ وارد نشود و عبدالرحمن بن عوف را معاون وی قرار داد. در دوران جاهلیت، قبیله بنی جذیمه عموی خالد و پدر عبدالرحمن را هنگام بازگشت از یمن، کشته و اموال آنها را به غارت بردهبودند. به همین جهت خالد بن ولید کینه آنان را در دل داشت. وی وقتی با جمعیت بنی جذیمه روبهرو گردید، همه آنها را مسلح و آماده دفاع یافت؛ پس فریاد کشید که اسلحه را به زمین بگذارید، زیرا دوران بتپرستی سپری گردیده و امالقری (مکه) سقوط نموده و همه مردم تسلیم سپاه اسلام شدهاند. سران قبیله نظر دادندکه اسلحه را تحویل دهند و تسلیم ارتش اسلام شوند. یک نفر از آن میان، با ذکاوت خاصی دریافت که فرمانده لشکر قصد سوء دارد و سران قبیله را از نتیجه تسلیم برحذر داشت. امّا سرانجام، سلاحها را به سربازان اسلام تحویل دادند. در این هنگام، خالد بن ولید با کمال ناجوانمردی و بر خلاف دستور صریح اسلام، فرمان داد که دستهای مردان قبیله را از پشت ببندند و همه را بازداشت کنند. سپس سحرگاهان گروهی از آنها را اعدام، و دستهای را آزاد کردند. وقتی خبر جنایت هول انگیز خالد به گوش پیامبر(ص) رسید، سخت ناراحت شد و فورا به علی (ع) ماموریت داد که به میان قبیله مزبور برود و خسارت جنگ و خونبهای افراد را به طور دقیق بپردازد. علی (ع) در اجرای دستور پیامبر(ص) به قدری دقت به خرج داد که حتی قیمت ظرف چوبی را که سگان قبیله در آن آب میخوردند و در هجوم خالد شکسته بود، پرداخت. سپس به جبران خساراتی که بر آنها وارد شده بود و آنان خود از آنها بیخبر مانده بودند، مبلغی اضافی پرداخت و به مکه بازگشت و گزارش کار خود را به پیامبر(ص) داد. پیامبر(ص) عمل وی را تحسین کرد و رو به قبله ایستاد و دستهای خود را بالا برد و با حالت استغاثه گفت:«اللهم انی ابرء الیک مما صنع خالدبن ولید»؛یعنی« خدایا تو آگاهی که من از جنایت خالد بیزارم» (سبحانی، 2/348؛ ابن هشام، 4/78؛ یعقوبی، 2/61؛ طبری، 2/341؛ ابن اثیر، 620).
جالب اینکه این برخوردها در اسلام صورت سیستماتیک، بلکه فرهنگ گونه گرفته و هر وقت معصومین (ع) و یا حتی اصحاب پیامبر(ص) با برخوردی غیر ارزشی مواجه میشدند، با آن مقابله میکردند. در فتح مکه، دشمنان باسابقه پیامبر(ص) و مسلمانانی که اسیر شدهبودند، همراه برخی از مسلمانان، مانند سعد بن عباده، فریاد «الیوم یوم الملحمه» سر دادند؛ امّا حضرت فورا در جواب آنان فرمود: «الیوم یوم المرحمة» و در برابر چشمان وحشتزده مردم مکه و سران جنگافروز، فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء» یعنی «بروید که همه شما آزادید». این برخورد نرم و ملایم اسلام آثار مهم و برآیندهای بسیار مثبت داشته است و دشمن را مجذوب این آیین میکرد.
حتی برخی از فقهای عامه (مانند شافعی) و خاصه معتقد هستند که خون کافر قبل از دعوت وی به اسلام محترم است و در صورتی که شخص مسلمان کافری را پیش از دعوت به اسلام به قتل رساند، باید دیه وی را بپردازد(شمسالدین، 428؛ زحیلی آثارالحرب، 160).
از دیگر مقررات جالب اسلام، احترام به اتباع دشمن و محافظت کامل از اموال آنان است. در اسلام، جنگ با یک کشور، هیچ گونه قیدی را متوجه اتباع آن کشور که مقیم دارالاسلام هستند، نمیکند و تا وقتی که خوف خیانت از آنان نرود (در این صورت بر طبق آیه 58 از سوره انفال و اما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم علی سواء ان الله لا یحب الخائنین) باید با احترام ایشان را به خروج از دارالاسلام، راهنمایی کرد. اموال تبعه دشمن نیز هر گز مصادره نمیشود و آنان حق آزادی رفت و آمد و معامله با مسلمانان را - همچنانکه در حالت صلح دارند - خواهند داشت. (زحیلی، آثارالحرب، 518، 509).
اما طبق رویّه معمول در قرن اخیر، تبعه دشمن را در محل معینی توقیف میکردهاند. در جنگ جهانی اول و دوم، توقیف و نگهداری اتباع دشمن به صورت عرف در آمده بود. بر طبق ماده 42 کنوانسیون ژنو مورخ 12 اوت 1949 راجع به حمایت از غیرنظامیان در زمان جنگ، توقیف و نگهداری یا اجبار به اقامت در محل معین، در حق اتباع دشمن، نباید اجرا شود، مگر امنیت دولتی که افراد مذکور تحت اختیار آن به سر میبرند، چنین اقداماتی را مطلقا ایجاب نماید. این عمل بر طبق ماده 43 این کنوانسیون، باید در هر حال مقید به کنترل متناوب قضایی یا اداری دولت عامل باشد. کسانی که به این ترتیب نگهداری میشوند، به موجب ماده 80 اهلیت مدنی، خود را به طور کامل حفظ مینمایند و کلیه حقوقناشی از آن را در صورت عدم مغایرت با وضعیت خود استیفا مینمایند.
با این همه بعضی علما در وجود یک قاعده عرفی که مانع توقیف و نگهداری دسته جمعی اتباع غیرنظامی دشمن باشد، تردید دارند (روسو، 1/55، 58). در مورد تجارت اتباع دشمن نیز، طی جنگ اول و دوم جهانی، راهکار متّبع ممنوعیت تجارت با اتباع دشمن بود. بلکه حتی در جریان جنگ جهانی دوم، تفسیر موسّع از ممنوعیت تجارت با دشمن قاعده عمومی گردید و در نتیجه مثلاً پرداخت دیون یک شرکت متعلق به دشمن به مثابه عمل تجاری ممنوعه تلقی میشد و از ابتدای جنگ جهانی اول، دول درگیر کلیه قراردادهایی را که روابطی با دشمن تولید میکرد و بعد از آغاز جنگ منعقد گردیده بود، به علت مخالف بودن با نظم عمومی، مطلقا باطل اعلام کردند و همین قواعد در جنگ جهانی دوم نیز به کار گرفته شد. جالب اینکه کمیسیون مصالحه فرانسه - ایتالیا که با قراداد صلح 1947 م تأسیس گردیده بود، پذیرفت که به طور کلی، شروع جنگ فسخ قراردادهای منعقده بین اتباع دول متخاصم را به دنبال دارد. در مورد وضعیت اموال دشمن، در جنگ اول و دوم جهانی تدابیر محدودکننده بسیار شدیدی شامل ضبط و توقیف و تصفیه و فروش اموال اتباع دشمن اتخاذ شد (زحیلی، آثارالحرب، 509).
از مقایسه حقوق بشردوستانه معاصر با اسلام این نکته مهم روشن میشود که بسیاری از قواعد حقوق بینالملل که در کنوانسیونهای چهارگانه 1949 م ژنو پا به عرصه نهاده، بیش از 1400 سال پیش در اسلام تدوین شده بودهاست.
مقررات حقوق بشردوستانه اسلام نه تنها در سنت مورد توجه قرار گرفته، حتی در قرآن نیز که قطعیالصدور و مهمترین منبع مقررات اسلامی است، بر آن تأکید شده است. مثلاً در آیه 190 از سوره بقره میخوانیم: «و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا ان الله لا یحب لا المعتدین». در اینجا عبارت «الذین یقاتلونکم» مشخص کننده طرف جنگ می باشد. بنابراین، اشخاصی که با مسلمانان جنگ نمیکنند، مانند کهنسالان یا خردسالان یا زنان یا راهبان یا کشاورزان و یا صنعتگران، نمیتوانند طرف جنگ واقع شوند. همچنین در آیه 205 از سوره مبارکه بقره آمده است: «و اذاتولی سعی فیالارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل و الله لا یحب الفساد». محل شاهد «والله لا یحب الفساد» است که کشتن غیر جنگجویان بیتردید از مصادیق فساد میباشد. بنابراین در هیچ شرایطی (مگر شرایط استثنایی) نباید قاعده مهم تفکیک بین نظامیان و غیر نظامیان خدشهدار شود، زیرا پیامد آن فساد خواهد بود که مورد مذمت خداوند قرار گرفتهاست.
در آیه 8 از سوره مائده نیز میخوانیم: «یا ایهاالذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط و لا یجرمنّکم شنئان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی ان الله خبیر بما تعملون». این آیه بر عدل و قسط تأکید کرده و حتی تجاوز دشمن را دلیلی برای عدم اجرای عدل ندانسته است. ازاین رو نظر به اینکه کشتن غیر نظامیانی که هیچ دخالتی در جنگ ندارند، عین ظلم میباشد، مسلمانان مأمور به اجتناب از آن هستند.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 12:44 عصر )
»» آداب باطنی تلاوت قرآن
قرآن به عنوان آخرین وحی الهی که بر افضل انبیاء الهی نازل شده نور هدایت ابدی برای بشریت و تجلی خداوند در کلامش بود. قرآن شاهد زنده بر نبوت رسول اکرم(ص) و گرامیترین برهان بر حقانیت اوست، زیرا دلیلی دائمی و حجّتی همگانی به شمار میآید که تمامی ابعاد و جوانب آن نشان از دانش نامتناهی ربانی دارد و هیچ کس را یارای آن نبوده و نخواهد بود که مانند این کتاب را از پیش خود بیاورد.
از جمله عواملی که قرآن را در دلها و مصاحف حفظ میکند، تلاوت و مداومت در مطالعه آن است. تلاوت قرآن نیز مانند هر عمل مستحب دیگر دارای آدابی است که خود بر دو نوعند: ظاهری و باطنی. از این دو قسم آداب باطنی تلاوت قرآن از اهمیت بیشتری برخوردار است که در هنگام تلاوت قرآن بایستی مد نظر قرار گیرد. برای تلاوت قرآن ده ادب باطنی است که به ترتیب در پی میآید.
فهمیدن اصل کلام
تلاوت کننده، باید بداند که با چه سخن بزرگی مواجه است، سخنی که نشانه لطف و رحمت و عنایت آفریدگار هستی به آدمی است. سخنی که حقایق بسیار بلندی را تا مرز فهم و درک انسانها تنزل داده است.
فهم عظمت کلام، درک فضل و لطف خداوند درباره بندگان است که این کلام را از عرش جلال خود تا سطح فهم مردم نازل فرموده است و باید اندیشید که چگونه خداوند در رسانیدن معانی کلام خود ـ که صفتی قائم به ذات اوست ـ به مرتبه فهم مردم، به بندگان لطف و کرم فرموده چگونه آن صفت در طی حروف و اصوات که از صفات بشری است بر آنان تجلی کرده است. قاری قرآن بایستی کلام الهی را درس بگیرد و بیاموزد و به قرائت آن اکتفا نکند چنانکه در سوره اعراف آیه 169 آمده است «و درسوا ما فیه» یعنی کلام الهی را فرا گرفتند. همچنین قاری قرآن بایستی آیات الهی را با گوش جان بشنود و آن را به خاطر بسپارد، چنان که در سوره حاقه آیه 12 آمده است «و تعیها اذن واعیة؛ قرآن را گوشهای حافظ به یاد میسپارند»، درک عظمت کلام الهی، جز با اندیشه در محتوای آن میسّر نیست.
آگاهی به عظمت متکلم
شایسته است که قاری قرآن، در آغاز تلاوت، به عظمت گوینده قرآن توجه کند و بداند که قرآن سخن بشر نیست همان طور که ظاهر قرآن را جز با طهارت نمیتوان لمس کرد، معنی و حقیقت آن نیز جز با طهارت قلب از صفات زشت قابل درک نیست. در هنگام تلاوت باید به خود گوشزد کرد که گوینده این سخنان آفریدگار همه چیز و روزی دهنده همه جنبدگان است و همه تحت سیطره او قرار دارند و در فضل و رحمت او غوطه ورند. اگر نعمت دهد از فضل اوست و اگر مجازات کند از عدلش، و در نهایت هم اوست که میگوید: اینان اهل بهشت و اینان اهل دوزخند.
اندیشیدن به حقایقی از این قبیل، عظمت و تعالی گوینده قرآن را در دل مینشاند و کلام او را مؤثر میسازد، چرا که برای آدمیان، گذشته از اصل کلام، گوینده آن نیز اهمیت داشته و اعتبار کلام تا حد زیادی به اعتبار و شأن متکلم بستگی دارد.
تدبّر
کسانی که قرآن میخوانند و کسانی که به آن گوش میدهند، لازم است که در آیات کتاب الهی به تدبّر و تفکر بپردازند و با اندیشیدن در مضامین آیات، خود را در معرض تابش نور الهی قرار دهند و در یک فضای معنوی تنفس کنند. تدبّر در آیات قرآنی انسان را در دنیایی از معارف والا و مفاهیم بلند قرار میدهد که هیچ چیز با آن برابری ندارد و آیات قرآنی به عنوان کلیدهای سعادت انسانی در اختیار او قرار میگیرند. قرآن کریم، مردم به خصوص صاحبان اندیشه را به تدبّر در آیات خود فراخوانده است.
«کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُوا الأَلْبَابِ»1 قرآن کتابی است مبارک که آن را نازل کردیم تا مردم در آیات آن تدبّر کنند و صاحبان اندیشه متذکر باشند.»
و نیز در جای دیگر از کسانی که در آیات قرآن تدبّر نمیکنند گله میکند و دلهای آنها را مُهر شده مینامد که سخن حق در آنها نفوذ ندارد: «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛2 چرا در قرآن تدبّر نمیکنند یا بر دلهایشان قفل زده شده است؟»
و نیز در جای دیگر اهل معنا را به توجه و تذکر در آیات قرآنی که به آسانی در اختیار آنهاست و هیچ گونه پیچیدگی ندارد فرا میخواند: «وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ؛3 همانا قرآن را برای توجه به آن آسان قرار دادیم آیا توجه کنندهای هست؟»
و نیز تدبّر، پس از حضور قلب و توجه قرار دارد، زیرا چه بسا انسان هنگام تلاوت قرآن به چیز دیگری نیندیشد ولی از سوی دیگر به شنیدن آیات، بسنده کند و در آن تدبّر نکند، اما چنان که میدانیم غرض از تلاوت قرآن، تدبّر در آن است نه چیز دیگر.
حضور قلب و ترک حدیث نفس
حضور قلب از توجه بیشتر سرچشمه میگیرد زیرا تعظیم کلامی که قرائت میشود، ریشه در توجه انسان به آن کلام دارد، و اندیشه خود را در چیز دیگری مصروف نمیدارد و این تمرکز اندیشه و همّت سبب شادی و انبساط خاطر میشود. ومیگویند در معنا و تفسیر آیه «یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ؛4 گفته شده با جدیت و کوشش کتاب را بگیر» یعنی این که در هنگام تلاوت قرآن وجود خود را از تمامی افکار خالی و همت را به آن مصروف بدار.
مهار ذهن و خودداری از انحراف ذهن از یک مسئله به مسائل دیگر امری بس دشوار و نیازمند به تمرین است یعنی آن چه را که عموم مردم «حواس پرتی» میدانند به راحتی قابل پیشگیری نیست و حضور قلب نیز چیزی جز «حواس جمعی» نیست. کسی که قرآن میخواند، باید به آنچه میخواند عنایت و توجه داشته باشد و کلمات را بر حسب عادت و چرخش زبان نگوید زیرا قاری قرآن، تنها به مقداری که با توجه خوانده است، بهره میبرد و آن چه بیتوجه خوانده میشود مانند آبی است که هدر میرود و مزرعه را سیراب نمیکند، منظور آن است که هنگام تلاوت، تمام حواس قاری به آیات الهی باشد و هیچ همّ و غمّ دیگری را به دل راه ندهد.
تفهّم
منظور از تفهّم آن است که از هر آیهای آن چه سزاوار آن است برداشت و استنباط کند (یعنی مراد از تفهّم آن است که برای هر آیهای، توضیح و شرحی مناسب با موضوع آن، به دست آورد) تفهّم در ادامه تدبر است، چه بسا کسی تدبّر کند اما حصول نتیجهای نباشد، یعنی باید آن قدر تدبّر کرد تا مفهوم آیه را دریافت. براین اساس آیات قرآن مشتمل بر مطالب گوناگونی است (از صفات آفریدگار گرفته تا صفات آدمیان و...) که دانستن هر یک چراغی است فرا راه تکامل انسان.
ترک موانع فهم
بعضی از مردم به خاطر اینکه شیطان پردهای بر فهم آنان افکنده است، از فهم معانی قرآن محروم و از درک اسرار و شگفتیهای آن بیبهرهاند، قاری قرآن بایستی در رفع موانع و حجب شیطانی بکوشد. مهمترین حجابهای فهم چهار مورد است:
حجاب اوّل: برخی از افراد (قاریان)، تمام تلاش و توجه خویش را صرف تلفظ صحیح کلمات قرآن میکنند، تا مبادا حرفی را از مخرج نادرست، ادا کنند، در چنین وضعیتی دیگر برای توجه به معانی، مجالی باقی نمیماند. که این کار به عهده شیطان است که موکّل بر قرآن شده تا با وسوسه مردم را از درک معانی کلام الهی باز داشته و مردم را وادارد که در ادا به حروف تردید نمایند.
حجاب دوم: اینکه تلاوت کننده در مسائل، متقلد نظریهای باشد که به تقلید آن را یادگرفته و نسبت به آن جمود و تعصّب داشته باشد این چنین اعتقاد و تعصّبی مانع از ارتقاء است و به او اجازه نمیدهد که غیر از مورد اعتقادش به مطلب دیگری بیندیشد.
حجاب سوم: این است که قاری و تلاوت کننده قرآن بر گناهی اصرار ورزد و یا متکبر و یا مبتلا به هوای نفس باشد. این گناهان سبب تاریکی دل میگردد و مانند غبار بر آیینه قلب نشسته، از تجلّی حق جلوگیری میکند و این بزرگترین حجاب دل است و بیشتر مردم به این حجاب گرفتارند.
حجاب چهارم: این است که تفسیر ظاهری آیه را بخواند و بپذیرد که کلمات قرآن در معانی خود منحصر به آن است که از ابن عباس و مجاهد و امثال آنها نقل شده است. و بقیه تفسیر به رأی است و این خود از حجابهای بزرگ فهم قرآن است.
تخصیص
تخصیص یعنی این که تلاوت کننده در نظر بگیرد که مقصود از هر خطاب قرآن، خود اوست پس اگر نهی از امری را در قرآن میخواند، یا وعده و وعیدی را میشنود خود را مخاطب بداند و اگر داستانهای انبیاء و اقوام گذشته را قرائت میکند آنها را به منزله افسانه تلقی نکند بلکه بداند که مقصود از آنها عبرت است و قاری بایستی از لابهلای آنها آنچه را مورد نیاز میباشد برگیرد. در قرآن کریم میخوانیم: «وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ؛5 یعنی ما قرآن را برای پند گرفتن آسان ساختیم، پس آیا پند گیرندهای هست؟»
تأثیر
تأثیر آن است که قرائت کننده قرآن از آیات گوناگون کلام الهی متأثر شود وبه حسب مضمون هر آیه حالت حزن و اندوه یا نشاط و شادی برایش حاصل گردد؛ چنان که پیامبر اکرم(ص) خود از آیات الهی متأثر بود. در این صورت قلب آماده تأثیر پذیری میشود. قاری باید به تناسب معنای آیه حالتی مناسب در دل احساس کند، اگر به آیه عذاب میرسد احساس وحشت نماید و اگر به آیه مغفرت میرسد، شاداب باشد. از این رو گفتهاند بندهای که با ایمان قرآن را بخواند، اندوهش افزون و شادیش اندک، گریهاش فراوان و خندهاش کم، دل مشغولیش بسیار و راحتیش، قلیل است.
ترقی
ترقی یعنی این که تلاوت کننده قرآن به مرحلهای ارتقاء یابد که گویا کلام را از خداوند میشنود قرائت سه درجه دارد: پایینترین آن این است که قاری آن را بر خدا میخواند و خود را در برابر او میبیند در این مرحله حال او، حالت درخواست و تضرّع و گریه و زاری خواهد بود.
درجه فراتر این که تلاوت کننده با قلب خود شهادت دهد که پروردگار با الطافش او را مخاطب ساخته و مشمول نعمات خود قرار داده است، در این مرحله مقام قاری، مقام حیا و تعظیم و گوش دادن و فهم است.
درجه سوم این که در کلام، متکلم و در کلمات، صفات او را ببیند و لذا به خود و قرائت خود ننگرد و همت و کوشش او تنها گوینده این کلمات باشد و اندیشهاش را متوجه او کند، گویا مستغرق در دیدار گوینده است نه به قرائت و حتی نه به نعمت و شکر منعم. امام صادق(ع) میفرماید: «والله لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه ولکن لایبصرون» به خدا قسم، خداوند در کلام خود تجلی کرد ولی آنان نمیبینند.6
تبرّی
تبرّی آن است که تلاوت کننده قرآن، در هنگام تلاوت از نیرو و توان و توجه خود دوری کند و با چشم خشنودی و تزکیه به خود ننگرد، هنگامی که آیات بهشت و مدح صالحان را میخواند به خود تطبیق ندهد، بلکه برای اهل یقین و صدیقین گواهی دهد و ابراز اشتیاق نماید که به آنان بپیوندد و زمانی که آیه غضب و مذمت گناهکاران و مقصران میخواند به خود تطبیق دهد و در خشیت و خوف خود را مخاطب سازد و امیرالمؤمنان علی(ع) به همین نکته اشاره دارد در آن جا که میفرماید: «اذا مرّوا بآیة فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنّوا انّ زفیر جهنم و شهیقها فی اصول آذانهم؛7 هنگامی که به آیهای برمیخورند که در آن ذکر تهدیدی است، با گوش قلب آن را میشنوند و چنین میاندیشند که صدای آتش جهنم در گوشهایشان است.»
در پایان از خداوند منان خواهانیم که ما را از فواید معنوی آداب باطنی قرآن برخوردار بگرداند.
این مقاله با همکاری مرکز فرهنگ قرآن و معارف، توسط جناب حجةالاسلام سید سعید آل طه به رشته تحریر در آمده است.
پاورقیها:
1. سوره ص، آیه29.
2. سوره محمد، آیه24.
3. سوره قمر، آیه 17.
4. سوره مریم، آیه12.
5. سوره قمر، آیه24.
6. اسرارالصلاة، شهید دوم، ص204.
7. نهج البلاغه، خطبه191.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 12:42 عصر )
»» آداب السیر والسلوک نامهای از آقا محمّد بیدآبادی به میرزای قمی
ستایش و ثنا پروردگاری را سزاست که فطرت انسانها را با اسمای جمال و جلال خود در چهل صباح بسرشت5 و رازهای اسمای خودرا در نهاد وی به ودیعت نهاد.
و درک معانی و قدرت بیان آنها را به وی بیاموخت و سپس او را با توان دادن به کسب یقین با استفاده از قرآن و احادیث و با کاربرد دلیل و برهان گرامی داشت.
پروردگاری که نعمتهایش را بر مؤمنان بافرستادن پیامبر اکرم 9 تکمیل نمود و نعمت هدایت را به اتمام رسانید تا آن حضرت آیات الهی را برآنان بخواند و آنان را تربیت نموده و کتاب و حکمت را یادشان دهد و آنچه را عقول ایشان یارای درک و رسیدن به آن را نداشته به واسطه پیامبر 6 یادگیرند. تا مردمان را در روز بازپسین حجّتی بر خدا نباشد و نگویند: خدایا اگر پیامبری میفرستادی ما اطاعت وی را کرده رستگار میشدیم.
خدایی که ظاهر بیانات پیامبران را برای هدایت عموم مردم که خواهان نعمتهای ظاهری میباشند شریعت و قانون؛ و حکمتها و رازهای پوشیده در کارهای آنان را برای مرضهای قلبی و بیماریهای روانی شفا و نجات؛ و حقیقتهای ظاهره از حالات درونی آنان را برای رسیدن اهل حقیقت به بارگاه قدس خویش سبب و وسیله قرار داد.
پس قلبها و دلهایمان از درخشش کلمات پرنور آن حضرت نورانی گشت و با تابش ستارگان هدایت و حکمتهای پرنور وی، از تاریکی مناقشههای علمای علم کلام و از اشتباهات سخنان همسان حکیمان مشّائی و اشراقی رهایی یافت.
خدایی که با حکمتهای الهی و ایمانی قرآن کریم، عقاید و باورهای ما را استوار و اصلاح نمود و از استدلالهای علوم طبیعی و ریاضی و عقاید من درآورده معتزله و اشاعره بینیازمان ساخت. و به وسیله احادیث صحیح نبوی و آثار متعالیه علوی ما را از مرضهای درمان ناپذیری که از سخنان فیلسوفان یونانی و ارتکاب کارهای طبیعی حیوانی و تقلید پدران و گذشتگان پدید آمده بود، در جوانی و پیری شفا بخشید.
پس برترین و پاکترین درودهای خداوند بر آن حضرت و آل اطهارش باد و خداوند به آن حضرت بهترین پاداش را که برای انبیای خود داده عنایت فرماید چرا که او راه رسیدن به حقیقت را با التزام به شریعت و پیمودن راه مستقیم خود، برای ما روشن ساخت و نیز برای ما بیان نمود که پند و موعظت، مؤمنان را سود بخشد و متّقیان را یادآوری است. همچنین به ما آموخت که خیرخواهی خالصانه برای برادران ایمانی از استوارترین ارکان دین است اگرچه آنان خیرخواهان را دوست نداشته باشند.
پس در پاسخ درخواست شما میگویم:
ای برادر ایمانی! شخص فهیمی مانند جناب عالی بخوبی واقف است که توجه و دلبستگی به دنیا و علاقه به ماندگار شدن در آن و بند و بارهای گران بر نفس نهادن با روی آوردن به ابزار طبیعی و جسمانی و مشغول شدن به لذتهای نفسانی و خواهشهای پست حیوانی مانع از رشد و ترقی و رسیدن به مرتبه والای معارف حقیقی والهی هستند.
بلکه بالاتر از آن، صرف نمودن تمام لحظات عمر در تدریس علوم رسمی و چشمپوشی از طریقه تهذیب و تزکیه نفس با ریاضتهای شرعی و تقلید از پدران و استادان در مسائل اصلی و فرعی نیز مانع از عروج به آسمان معارف حقیقی و رسیدن به واقعیات هستی است.
پس از میان علوم معمول رسمی بهترینِ آنها را انتخاب کن و از آن نیز تنها به اندازهای که مورد نیاز و لازم است فرا گیر و از جدل و مناقشه در تحصیل علم که موجب بیماری روح و روان است، بپرهیز.
بعد از آنکه از علوم لازم به اندازه نیاز تحصیل کردی به پاکسازی روح و روانت بپرداز، زیرا که علم بستگی به زیادی تحصیل ندارد بلکه آن نوری است که در قلبها و دلهای مستعد که صلاحیت افاضه آن را داشته باشند میتابد6 و همچنین نهاد دلها و قلبها با علم سرشته شده، اگر به آداب شایسته الهی آراسته شوی آن را خواهی یافت. 7
گرسنگی بسان ابری است که باران حکمت و معارف از آن فرو میریزد. بندهای که چهل شبانه روز برای خدای تعالی اخلاص ورزد و همه کارهای خود را با اخلاص انجام دهد، چشمههای حکمت در قلبش جوشیده و برزبانش جاری میگردد.
والاترین علوم اهل بیت : آن است که بر قلبها الهام گردد و برگوشها القا شود. و علم آن است که لحظه به لحظه و روز به روز حادث میشود. 8
پس گرد و غبار رسوم و عادات را از خود بزدای و راه و روش اهل شهادت و حضور را که به دنبال حقیقت هستند در پیش گیر، زیرا هر چیزی را حقیقت و ظاهری و مغز و پوستهای است، پس پوسته را کنارانداز و حقیقت را بگیر.
بر حذر باش که فقط ظواهر آیات و روایت را بگیری و غیر آن را انکار کنی؛ چون برای هر آیه از کلام الهی ظاهری است و باطنی و حدّی است و مطَّلعی. 9
نسبت به دنیا و زینتهای آن بیرغبت باش زیرا دنیا جایگاه فریفتگی و خودنمایی انس و جن است و حیات آن به تصریح قرآن کریم بازیچه و سرگرمی است پس آن را بر اهلش که زنان و کودکان هستند واگذار و خود مانند مردان در طلب آخرت و حیات ماندگار باش که در نزد اهل معنی زندگی حقیقی و دائمی و واقعی در سرای بازپسین است.
دنیا چیست؟! آیا جز لقمه غذایی است که خورده میشود یا تکه لباسی است که پوشیده میشود یا زنی است که به نکاح در میآید و همه اینها نزد صاحبان عقل چیزی جز وهم و پندار نیست.
او عکوسٌ فی المرایا أوظلال کلّ مافی الکون وهمٌ أو خیال
همه چیز که در عالم هستند یا وهم و خیال هستند یا عکسها و نقشهایی که در آینه یا به صورت سایه نمودار میشوند یعنی نمود هستند نه بود.
آنچه در توان داری جانب خدای را آنچنان که در شأن اوست پاس دار و از او یاری بخواه و مجاهدت کن اولاً در راه خدای و سپس برای خدا، چون جهاد برای خدا سبب رسیدن و نیل به مقصد میباشد همانطوری که خدای تعالی خود در قرآن فرموده:
آنان که برای ما جهاد میکنند، آنان را بر راههای خودمان هدایت میکنیم. 10
امام زین العابدین 7 نیز به آن اشاره فرموده در این دعا:
«مَن وفا بعهدک و تعبَ نفسَه فی ذلک واجهدها فی مرضاتک فاهلٌ للبشارة»
الهی آن که به عهد و پیمان تو وفا نموده و خود را در آن به سختی و مشقت انداخته و برای جلب رضای تو کوشش نموده، سزاوار بشارت و پاداش است.
و سر آنکه جهاد برای خدا موجب نیل به مرام و مقصد است این است که بنده مخلص را بدون فنای تمامی وجود و تسلیم نمودن امور به ولیّ خود، راه نجات دیگری در این دنیای مادی متصور نیست.
با به جای آوردن نمازهای نافله به خدای تقرب جوی تا آنکه حق چشم وگوش تو گردد11 و در زمره مردانی باشی که برپیمان و عهد خدا وفادار مانده و امانت را به صاحب آن برگردانیده و به سوی خدای خویش که سرور و مولای حقیقی آنان بوده بازگشت نمودهاند. در زیر آسمانهای خدا، اولیا و بندگان محبوبی میزیند که کسی غیر حق آنان را نمیشناسد.
اگر براین اندازه قادر نبودی ـ و البته بدون توفیق الهی و قطع تعلقات و تحمل سختیهای طاقت فرسا قادر نخواهی بود ـ پس راه اصحاب یمین را در پیش گیر و سعی کن داخل آنان باشی که در حدیث وارد شده که:
اکثر بهشتیان را صاحبان عقلهای ناقص تشکیل میدهند12 آنان که به زنان و دختران و غلامان و نعمتهای بهشتی بسنده کرده و از رضوان جمال الهی و قرارگاه صدیقین در بارگاه حق تعالی چشم پوشی نمودهاند.
آگاه باش که اکثر اهل دنیا در غفلت به سر میبرند نه خیر و نفعی در آنها هست و نهچارهای از معاشرت با آنها وجود دارد. پس باید جایگاه و مرتبه آنان را بشناسی و تا زمانی که در منزل و مأوای آنان هستی با آن مدارا نمایی و هر کدام را در رتبه شایسته خویش قرار دهی. البته در این مدارا و رعایت حال آنان نباید دینت را سرسری بگیری یا به اهل ظلم و ستم اعتماد و تکیه کنی. پس باید اذیت و آزار اهل دنیا را تحمل کنی، زیرا آسایش و نعمتهای سرای بازپسین به سختیها و شداید این عالم مادی پیچیده شده است؛ تا این شداید را تحمل نکنی به آن نمیرسی. پس همراه آنان که ایمان آوردهاند صبر و پایداری نیکو بنما و برخدایت اعتماد کن و اورا وکیل و کار گزار خود قرار ده. 13
هشیار باش که لجام و افسار نفست را در چراگاه رخصتهای14 شرعی آزاد نگذاری زیرا آن رخصتها و اذنها از جانب شارع برای اهل زمان بوده که همان صاحبان عقلهای ضعیف و زنان و اطفال و ناآگاهان میباشند.
زندگی و گذران مولایت، پیشوای جن و انس حضرت علی 7 را یادآور باش که چگونه این دنیا را سپری نموده، از نان جوینی آغشته به روغن پرهیز نمود و تناول نکرد.
و مبادا که با خود بگویی چه کسی نعمتهای الهی را حرام نموده15 ؟! زیرا این خیال باطل از وساوس ابلیس و موجب بازماندن از رتبههای عالی اهل عرفان و یقین است چرا که بین حرام شدن با محروم ماندن نفس از رتبههای عالی فرق آشکار و روشن وجود دارد [ یعنی آنچنان نیست که هر چیزی که حرام نباشد ارتکاب آن جایز است. بلکه آنان که خواهان مراتب عالی هستند از خیلی امور که حرام نیست اجتناب میکنند ] به همین دلیل امام موحدین و راهنمای اهل حقیقت حضرت امیرالمؤمنین علی 7 در مورد عسل مخلوط با شیری که ام ایمن آورده بود، فرمودند:
میتوان به یکی از اینها کفایت کرد، نه آنها را مینوشم و نه تحریم میکنم.
و هم آن حضرت فرمودهاند:
حذر کنید از تنآسایی و تنپروری و مشغول شدن به کارهای بیهوده و خوشگذرانی و عادت به خوردن میوههای لذیذ.
و هم در بعضی دعاها فرمودهاند: خدایا به تو پناه میبرم از خو گرفتن به خوردنیها و نوشیدنیهای لذیذ و گوارا.
پس خوشیهای خودرا در دنیا سپری نکن16 و بهره ونیازمندی خویش را در آخرت فراموش منما، زیرا که لذتهای سرای بازپسین ماندگار و نفعش بیشتر است.
زینهار از صرف لقمههای مشکوک و شبههدار، و فرو رفتن در مباهات، که موجب قساوت قلب و مایه محرومیت از درک لذت مناجات است.
زینهار از طلب ریاست، مبادا در خیالت ریاست جاگیر شود، زیرا کسی که بدون داشتن صلاحیت، ادعای ریاست کند از رحمت خدا به دور است و همچنین کسی که در آرزوی رسیدن به آن باشد باز از رحمت الهی به دور است.
ریاست جز برای کسانی که شایستگی آن را داشته باشند روا نیست و کسانی که شایستگی آن را دارند مؤمنانی هستند که خواهشهای نفسانی را مهار نموده و نفس خود را رام ساخته و دلهای خود را به یاد آخرت و با ذکر و یاد الهی زنده نموده، و ضمیر خود را از غیر خدا پالایش کرده و لحظات زندگی خودرا در جلب رضای حق صرف کردهاند چندان که قلبها و دلهای آنان محل جلوه مشیت و خواست الهی گردیده و جز خواست خدا چیزی نمیخواهند.
از مجالست با ریاستطلبان بر حذر باش، خصوصاً کسانی که علاوه بر ریاستطلبی، بدون داشتن نشانهای از علم، ادعای علم نیز میکنند، زیرا آنها خدای خویش را از یاد بردهاند و همین موجب گردیده که خود را نیز فراموش کنند17 و به دنبال لذتهای پست حیوانی باشند و در توجیه کار باطلشان به آیات متشابهه استناد میکنند. آگاه باش که آنان به زودی در اثر این کارهای ناروا گمراه گشته به عذاب الهی و آتش قهر او گرفتار خواهند شد و به سزای عمل خویش خواهند رسید.
بعد از پاکسازی قلبت از غبار معصیت و خواهشهای نفسانی، به دل خود رجوع کن. حاصل کلام آنکه برتو لازم است که عقاید و باورهای خود را از راه استدلال و حقیقتهای الهی و عرفانی درست گردانیده و استوارسازی و درونت را به خلق و خوی شایسته
و پسندیده و اوصاف فرشتگان زیور دهی، و آداب شرعی و عبادتهای بدنی را با شرطی که بر آنها مقرر شده به جای آری، تا آنکه صحت و راستی و حقیقت آنها را با چشم بصیرتت و دل پاکت به عیان ببینی.
البته این مراتب والا، با آرزو و هوس حاصل نمیگردد و با ظاهرسازی از قبیل عبا و قبا بر دوش انداختن و انگشتر عقیق به دست کردن و عصا برداشتن و جامه عالمان و عابدان و پارسایان پوشیدن و یا خود را از نظر نسب به سلسله پاکان نسبت دادن به دست نمیآید بلکه برای کسب آن باید از دنیا بگذری و دوستی آن را از دل خود بیرون کنی.
آگاه باش که انسان لذت ایمان را وقتی خواهد چشید که به دنیا بیاعتنا باشد و دوستی آن را از دل بیرون کند و به این فکر نباشد که دنیا به کام چه کسی شد و نیز نشستن در حلقه شاگردان و تفاخر به آنان و یاد مدرسه و شاگردان آن را فراموش کند. بعد از آن هم در تمام کارهایی که انجام میدهد یا ترک میکند نیت پاک و اخلاص کامل داشته باشد. و وقتی که ترک دنیا و خارج نمودن دوستی آن از دل، برای کسی حاصل شد، آن وقت است که اشکها از چشمها جاری خواهد گردید و دل به یاد خدا نرم خواهد شد.
البته برای این منظور، در اوّل کار باید عملهایی را که تحمل آن بر نفس سنگین است انجام دهد، تا تکه گوشتی که به نام قلب در درون انسان نهفته است اصلاح شود، که اگر قلب به صلاح آید باقی اعضا وجوارح نیز به صلاح خواهد گرایید که رمز ماندگاری بهشتیان در بهشت و دوزخیان در دوزخ به سبب همین نیتهای قلبی است. البته این رشته سر دراز دارد.
پس دلت را به دستورات قرآن وحدیث مشغول دار، که اگر تو اورا به کار نگیری او تو را با وسوسههای درونی مشغول خواهد ساخت.
نفست را در خواهشهایش رها و آزاد نگذار چون نفس همیشه در پستی و خواری خود سعی و تلاش دارد. و رستگار کسی است که نفس خودرا بپالاید و او را از آرزوها و خواهشهای باطل باز دارد.
امّا در مورد زیارت:
برتو لازم است که تلاش و همت کنی که شرایط و آداب زیارت را به نحو شایسته و کامل به جای آری و آن کس را که به زیارتش رفتهای تعظیم نمایی و حریم حرمتش را نگهداری، و زائران را مساعدت و یاری نمایی.
برحذر باش که در خواندن زیارتنامه، در این گفته ات دروغگو نباشی، آنجا که میگوئی:
شهادت میدهم و اعتراف میکنم که (ای امام بزرگوار) شما جایگاه مرا ناظر هستی و به گفتههای من واقفی و میشنوی.
و از گردش در رواقها و صحنها و تماشای آئینه کاریها و چلچراغها و گفتگو با این و آن و توجه به مردم در حرم مطهر پرهیز کن که این کار لایق و شایسته بندگان پاک و برگزیده نیست.
تا زمانی که شوق و میل باطنی به زیارت و دعا داری در حرم باش و زمانی که میل تو، به سستی گرایید بلافاصله از حرم خارج شو که ذکر نگفتن بهتر است از ذکری که با غفلت و بیتوجهی به محتوای ذکر همراه باشد.
در حرم مطهر برای پدر و مادرت و نیز کسانی که حقی بر تو دارند [ مانند بزرگان دین و اساتید، خویشاوندان و دوستان ] دعا و طلب رحمت نمای.
این راه و روشی است که هر کسی را که تبعیت مرا بکند او را به سوی آن دعوت میکنم18 و البته توفیق اجابت از خداست و خداست که حق را بیان میکند و به راه راست
هدایت مینماید. 19 و کسی را که خداوند اورا بنا بر مقتضای عملهای بدش گمراه نماید برای او هدایتگری نخواهد بود20 و کسی را که خداوند واعظ درونی و راهنمای قلبی برایش قرار ندهد او سرپرست و راهنمایی نخواهد داشت21 و هدایت فقط از جانب خداست و در دست اوست و هیچکس نمیتواند آن کس را که دلش میخواهد هدایت کند. 22
این یادآوری است برای کسانی که بخواهند راه [درست] را به سوی پروردگار خویش در پیش گیرند. 23
پاورقیها:
18 . اقتباس از آیه 108 سوره یوسف 7 .
15 . اعراف (7): 32 ، واضح است که آیه شریفه در مقام نهی از تشریع و نسبت دادن حرمت به شارع بدون دلیل شرعی است، امّا این آیه نمیتواند مستندی برای تنآسایی و خوشگذرانی و توجه نکردن به وضع مسلمانان باشد اساساً اکثر مباحث آداب و اخلاق اسلامی مانند ایثار، احسان، اطعام فقیر و... موردشان جایی است که حرمتی در بین نیست یعنی انسان مالی دارد و شرعاً میتواند آن را مصرف کند اگر به دیگری ببخشد احسان است والاّ از مالی که محظور شرعی دارد نمیشود احسان نمود. برای توضیح بیشتر پیرامون این آیه به تفسیرالمیزان ج8 ، ص 79 مراجعه شود.
10 . سوره عنکبوت (29): 19 .
13 . مؤلف در این عبارت مضمون و عبارات چند آیه را جمع کرده و عبارات آنها را با هم تلفیق نموده است. ـ کهف (18): 28 ؛ معارج (70): 5 ؛ احزاب (33): 30 ؛ مزمل (73): 9 ـ .
17 . اشاره به آیه 19 سوره حشر.
19 . اشاره آیه 4 به سوره احزاب.
14 . رُخَص در مقابل عزایم، یعنی اموری که با تسهیل مقرر شده و مسامحه و سهلانگاری در آنها جایز است. برخلاف عزایم که مقررات قطعی است و شبهه و تأویل در آنها راه ندارد. بزرگان فرمودهاند که الزام نکردن شرع مقدس در بسیاری از مکروهات و مستحبات به جهت رعایت حال مردم عادی بوده است، پس کسانی که به دنبال رضای الهی و مراتب عالیه قرب هستند باید آنها را رعایت نمایند و همینجا فرمودهاند که حسنات الابرار سیئات المقربین. برای توضیح بیشتر به رساله الولایه علاّمه طباطبائی ص 17 ـ 21 مراجعه شود.
12 . این حدیث با عبارات مختلف نقل شده، در بحارالانوار، ج 5 ، ص 128 آمده: «أکثر اهل الجنة البُلْه» و در جلد 70 ، ص 9 آمده: «دخلتُ الجنة فرأیت أکثر أهلِها البُلْه».
16 . اشاره به آیه 20 سوره احقاف.
1 . تولد میرزا را در سالهای 1151 و 1153 و نیز وفات وی را سال 1233 نیز ذکر کردهاند.
11 . اشاره به حدیثی که در وسائل الشیعه (چاپ آل البیت ج4، ص 72) نقل شده: «عن أبیجعفر 7 ـ فی حدیث ـ ان الله جل جلاله قال: و... اَنّه لیتقرّب إلیّ بالنافلة حتی أحبّه، فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به ولسانه الذی ینطق به، و یده التی یبطش بها، إن دعانی أجبته و إن سألَنی أعطیتُه».
23 . اقتباس از آیه 29 سوره انسان.c
21 . اقتباس از آیه 17 سوره کهف.
22 . اشاره به آیه 56 سوره قصص.
20 . اشاره به آیه 33 سوره غافر.
2 تاریخ حکماء و عرفاء متأخر بر صدرالمتألهین، منوچهر صدوقی سها، ص 30.
3 الذریعه؛ شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 12، ص 283.
4 در نسخه آنچنان است که نقل شده، ظاهراً مراد مرحوم بید آبادی حالت جوانی و پیری است که از آن به الجوانیة والبرانیة تعبیر کرده است.
5 . اشاره به حدیثی که در کتب روایی اهل سنّت از حضرت پیامبر 6 نقل شده که فرمودهاند: «إن الله خَمَّرَ طینةَ آدم بیده أربعین صباحاً» رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم با مقدمه و شرح علاّمه محمّد حسین طهرانی، ص 24 به نقل از احیاء العلوم، ج 4، ص 238 و مرصادالعباد، ص 38 و عوارف المعارف، ص 260 .
6 . اشاره به حدیثی که در بحارالانوار، ج 1، ص 225 به این صورت نقل شده: «لیس العلم بکثرة التعلیم بل هو نور یقذفه فی قلب مَن یشاءُ» یعنی علم به فزونی درس و تحصیل نیست بلکه آن نوری است که خداوند در قلب هرکس که بخواهد میافکند.
7 . از بعضی پیامبران سابق نقل شده که خطاب به پیروان خود چنین فرمود: «.. لا تقولوا العلم فی السماء مَن ینزِلُ به ولا فی تُخُوم الارض من یَصعَدُ به ولا من وراء البحار من یعبُرُ به، العلم مجعولٌ فی قلوبکم تأدّبوا بین یدیّ بآداب الروحانیین و تخلّقوا بأخلاق الصدیقین اُظهر العلمَ من قلوبکم».
9 . اشاره به حدیثی که در مقدمه چهارم تفسیر صافی از حضرت علی 7 نقل شده: «ما من آیة إلاولها أربعة معانٍ: ظاهرٍ و باطنٍ وحدٍ و مُطَّلعٍ، فالظاهر التلاوة والباطن الفهم والحدّ هو الأحکام الحلال والحرام والمُطّلع هو مراد الله من العبد بها».
مپندارید که علم در آسمان است، کیست که آن را از آسمان فرود بیاورد، مگویید که علم در اعماق زمین است، کیست که آن را بیرون بیاورد، مگویید که علم در آن سوی دریاهاست کیست که آن را از دریاها به این سو بیاورد؛ بلکه علم در دل خود شما نهفته است، نزد من به آداب روحانی و اخلاق صدیقان تربیت شوید تا علم را از درون شما آشکار سازم. مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، عزالدین محمود کاشانی، ص 60 .
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 12:41 عصر )
»» آخرین نبرد در آخرالزمان
پیش درامد
شوق آتشین باز آمدن یا آمدن منجى موعود، قرن ها است بشر وامانده از عدالت، معنویت و آزادى را بى قرار ساخته است. هرچند افق نگاه مردمان، گونه هاى مختلفى به انتظار بخشیده است ، اما این واژه در معناى عام خود یکى از مشترکات بشر وانسان معاصر به حساب مى آید. در این میان، ادیان ابراهیمى به این مسأله اهمیتى ویژه مى دهند; چرا که ظهور موعود در هر یک از این ادیان به مفهوم تشکیل حکومت و سرورى بر دیگران است. باتوجه به شرایط کنونى، آنچه دغدغه این نوشتار را فراهم ساخته است، نگاهى کوتاه به بازخوانى اندیشه موعود در جهان مسیحیت است. این مسأله از آن جا مهم و در خور اعتنا است که هم اینک بخشى از جهان مسیحیت با تکیه بر وعده هاى توراتى ـ انجیلى و فن آورى موجود در دنیاى غرب به گونه اى خاص به تأویل و تفسیر آخرالزمان و اندیشه انتظار مى پردازد و با ارائه نگاهى جنگ طلبانه، تمامى اهرم هاى خود را براى تحمیل نظریه خویش به کار مى برد. از این رو، با گذرى کوتاه بر اندیشه بازگشت مسیح، تلاش خواهیم نمود تا از زاویه اى دیگر به این ماجرا بنگریم.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 11:58 صبح )
»» آخرین صحابی و نخستین زائر حسینی
یکی از راههای عمیق و در عین حال ساده و آسان برای شناخت اسلام و آثار سازنده آن، مطالعه زندگی اصحاب خاصّ پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام است. آنها که تا آخر عمر در خط پیامبر و امامان بودند و از جانب آن بزرگوران مورد تأیید قرار گرفتند.
جابر بن عبداللّه انصاری از افراد نادری است که براستی شاگرد فهیم، عارف، پارسا، مجاهد و وارسته پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود. وی بیش از 90 سال عمر پربرکت خود را در راه اسلام و گسترش آن صرف کرد و شیرمردی مخلص و نستوه، عابدی وارسته و عاشق و عالمی پرتلاش بود. جابر پنج امام را درک کرد، از شاگردان و یاران مخصوص همه آنها بود و در نشر اندیشه آنان، سهمی بزرگ داشت. «جابربن عبداللّه انصاری» کسی بود که هم اسلام او را پرورش داد و هم او موجب رشد و گسترش اسلام شد. او در این میدان، گوی سبقت از همگنان ربود و چنان درخشید که وی را از «اصفیا» میدانند.
او به دو موضوع، که در مکتب اسلام بسیار مهم و سرنوشت ساز است، اهمیت بسیار میداد:
1 ـ پاسداری و نگهبانی عمیق و جدّی از خط راستین ولایت و رهبری امامان برحق،
2 ـ نقل و نشر احادیث پیامبر و امامان علیهمالسلام و گسترش فرهنگ اسلام.
او چنان به نشر روایات اهمیت میداد که در تمام کتب احادیث اسلامی، نام او به عنوان ناقل حدیث و ناشر فرهنگ اهلبیت علیهمالسلام میدرخشد. پس ضروری است که زندگی این بزرگوار را مورد مطالعه قرار داده، از آن درس گیریم و در زندگی خود به کار بندیم.
جابر کیست؟
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 11:56 صبح )
»» آخرین رهاننده
از آنجا که اعتقاد به موعود آخرالزمان فصلى مشترک میان ادیان مختلف است، در این مقاله تلاش شده تا گزارشى کوتاه از باور زرتشتیان در این خصوص ارائه گردد، باشد که در پیشگاه حضرت ولى عصر،علیهالسلام، پذیرفته شود.
در اعتقادات کهن ایران، هستى عمرى دوازده هزارساله دارد که به چهار دوره سههزارساله تقسیم مىشود:
1. سههزار سال نخستین زمانى است که جهان مینوى است، آفرینش بالقوه است و تنها در اندیشه اهورامزدا وجود دارد.
2. سههزار سالدوم زمانىاستکه جهان رنگ مادى به خود مىگیرد، آفرینش پاکاست وآلودگى به آن راه نیافته است.
3. سههزار سال سوم زمانى است که آفرینش دچار آلودگى مىشود و نیروهاى اهریمنى به سرزمین روشنایى مىتازند و آمیختگى و کشاکش میان نیکى و بدى درمىگیرد.
4. سههزار سال چهارم روزگار جدایى و رهایى است. آفرینش آلوده و آمیخته در این دوران به سوى پیراستگى مىگراید تا سرانجام به پاکى آغازین خویش بازگردد.
(1)
Saoshianta به طور خارقالعاده ظهور مىکند. ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 11:54 صبح )
»» آخرین توسعه و مرمت کعبه
همه میدانند کعبه بنایی است در میان مسجد الحرام که هیچ بنای دیگری از آن حفاظت نمیکند و گرچه جامهای به منظور زیبایی و نیز محفوظ مانـدن، بر آن پوشانده شده، اما این خانه همچنان در معرض عوامل طبیعی و فرساینده مختلفی به ویژه عوامل جوّی است که در شکل فرایندهای شیمیایی یا مکانیکی بر آن اثر میگذارند.
از آخرین مرمت کلّی کعبه در سال 1040ه·· . ق. نزدیک به چهار سده بر آن گذشته و از این روی، در اثر عوامل فرساینده طبیعی، بر روی سنگهای دیوار، پوستهها و شکافهای ریزی پدید آمده و در بند کشی میان سنگها نیز، خواه در قسمتهای بالا و خواه در قسمتهای پایین دیوارها، درزها و شکستگیهایی پدیدار شده بود.
از این روی، در اوایل ذی حجه سال 1414ه·· . ق. طی دستوری مرمّت شکافها و بر طرف کردن پوستهها و اقدامهای لازم دیگری که در نوسازی دیوار کعبه نیاز است آغاز شد.
مراحل کار بدین شرح انجام پذیرفت:
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 11:51 صبح )
»» آخرین پیام
انسان با حضرت آدم حرکت تکاملی خویش را آغاز کرد، با نوح نبی به تطهیر زمین پرداخت، با ابراهیم خلیل پا به بتخانه نمرودیان گذاشت و بتها را شکست. با موسای کلیم به انقلابی راستین دست زد و سه طاغوت (سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) را برانداخت و با عیسای مسیح پا به دایره مدنیت دینی نهاد… لیکن با این همه، هنوز مستعد «نزول قرآن» نگشته بود. موسی در یک تجلی الهی به کوه، از پای درآمد و بیهوش گشت. (سورهی اعراف، آیهی163) و قرآن بیش از شش هزار تجلی است1 و حقیقت کاملهای ـاکمل همه هستها و هستیهاـ میخواهد تا هیمنه این تشعشع اعظم را برتابد، و مطلع تابشهای بس گران قرآن قرار گیرد و نیوشای «قول ثقیل»2 باشد.
… روزگارانی گذشت و میلاد بزرگ تحقق یافت؛ سپس محمد در چهل سالگی مبعوث گشت، و آیات قرآن کریم فرود آمد و حیث عقلی انسان دگرگون شد؛ یعنی عقل انسان، مخاطب به خطابی چونان خطابهای قرآن قرار گرفت و معرفت به عمق عقول راه یافت (و یثیروا لهم دفائن العقول)3 و این چگونگی (نزول قرآن و رسیدن آن به دست انسان) به واسطه قرب جمالی و جلالی کامل حقیقت محمدیه صورت گرفت.
و چنان امر عظیم و نعمت بزرگی بود که خدای سبحان بر بشریت منت نهاد «لقد مَنَّ اللّهُ علی المؤمنین…».(سورهی آلعمران، آیهی164) زیرا انسان پس از نزول قرآن، دیگر انسان پیش از نزول قرآن نبود. انسان پیش از نزول قرآن، «آدمی»، «نوحی»، «ابراهیمی»، «موسوی» و «عیسوی» بود؛ اما «محمدی» نبود؛ «صحفی»، «توراتی» و «انجیلی» بود؛ اما «قرآنی» نبود.
این قرآن کریم بود که بشر را تا سدرة المنتهی (تألّه محمّدی) بالا برد و با شعاع کتاب الهی به عالم لاهوت ازلی پیوند داد و به «تعقل قرآنی» ـ که سابقه نداشت ـ فرا خواند و تقوا را فرع بر عدالت دانست؛ (سورهی مائده، آیهی 8) و عدالت را اساس اجتماع و اجتماع را مرکز تربیت و تربیت را شالوده رشد و رشد را سبب معرفت و معرفت را عامل حب و حب را انگیزه عبادت و عبادت را وسیله قرب و قرب را هدایت سیر انسان در عالم بینهایت الهی و جلوت و جذبات سرمدی معرفی کرد و البته لازم بود که «حکمت بعثت» مخدوش نگردد و در قرآن کریم، هماره و با همه ابعاد علمی و عملی، معرفتی و اعتقادی، فردی و اجتماعی، تربیتی و سلوکی، در میان بشریت بماند.
این امر عظیم، نیاز به آن داشت که وجود محمد و گسترهی تربیت فرد و جامعه بر شالودهی هدایت خالص قرآنی به وسیله انسانی مسانخ او (تربیت یافته هماره او)، و عالم به علوم و تعالیم او و آشنا به رموز و تفاسیر کتاب او، و سالک به سلوک او امتداد یابد؛ و آیینه تمام نمای محمد در علم و عمل و زهد و سیاست و عدالت و فضیلت و تربیت و صیرورت ـپس از رفتن اوـ در میان امت باشد.
این بود که پیامبر اکرم(ص) از وصایت الهی سخن گفت و هنگامی که در سال سوم بعثت «آیهی انذار» «وانذر عشیرتک الاقربین». (سورهی شعراء، آیهی214) نازل گشت، علی را بهعنوان وصی و خلیفه خویش معرفی کرد.
پاورقیها:
1. الحیاة، محمد رضا حکیمی، ج 2، ص72.
2. سورهی مزمل، آیهی 5.
3. نهج البلاغه، خطبهی1.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 87/10/4 :: ساعت 11:48 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]