آنهایی که به جای حرف و ادعا، در مقام عمل، پیروی خود را نشان دادند، و در زمان فتنه ها از امام خود جدا نشدند همانها یاران واقعی در جنگها، سختی ها و تلخی ها بودند.
هنگامی که بنیان َگذار حکومت واحد جهانی، حضرت مهدی موعود علیه السلام بر اساس عدالت و آزادی واقعی، مأمور به تشکیل حکومت می َشود، 313 نفر از یاران خاص او اطراف شمع وجود مقدسش جمع می َشوند. آنها در واقع فرماندهان لشکری و کشوری دولت امام موعود علیه السلام می َباشند. در مرحله بعد ده هزار نفر خدمت حضرت حاضر می شوند که سپاه امام را تشکیل می دهند، اما یاران امام مهدی علیه السلام به این تعداد ختم نمی شود زیرا برپایی حکومت جهانی نیاز به یاری همگانی دارد، و همه شیعیان باید خود را برای یاری امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف آماده کنند.
همراه روزهای سختی
یار و یاور امام بودن، ویژگی هایی دارد که هم با ملاحظه روایات معصومین علیهم السلام و هم با ملاحظه تاریخ می توان آنها را به دست آورد. وقتی تاریخ ائمه معصومین علیهم السلام را بررسی می کنیم، در می یابیم که در میان مسلمانان، آنهایی که به امام خویش معرفت و شناخت بیشتر و عمیقتری داشتند و به همین دلیل، در برابر امام و فرمانهایش به صورت کامل تسلیم بودند و به جای حرف و ادعا، در مقام عمل، پیروی خود را نشان دادند، و در زمان فتنه ها از امام خود جدا نشدند همانها یاران واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام در جنگها، سختی ها و تلخی ها بودند.
در میان مسلمانان، آنهایی که به امام خویش معرفت و شناخت بیشتر و عمیقتری داشتند و به همین دلیل، در برابر امام و فرمانهایش به صورت کامل تسلیم بودند و به جای حرف و ادعا، در مقام عمل، پیروی خود را نشان دادند، و در زمان فتنه ها از امام خود جدا نشدند همانها یاران واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام در جنگها، سختی ها و تلخی ها بودند
افرادی چون سلمان فارسی، ابوذر و مقداد برای پیامبر صلی الله علیه و آله و افرادی مثل مالک اشتر و عمّار یاسر برای امیرمؤمنان علی علیه السلام و نیکانی چون 72 تن شهید کربلا برای امام حسین علیه السلام. جالب اینکه در روایات فراوانی که درباره ویژگی های یاران امام مهدی علیه السلام آمده است، بر مسأله معرفت عمیق یاران به آن حضرت و اطاعت کامل و بی چون و چرای ایشان از امام خود، تأکید شده است؛ همچنین روایات، به سلامت نفس، پاکی و تقوای آنان تصریح می کند.
امام صادق علیه السلام درباره این افراد فرموده است: «آنها مردانی هستند که دلهایشان همانند قطعه های آهن [محکم] است؛ هرگز دچار تردید نمی شوند...؛ پروانه وار دور شمع وجود امام می گردند و خود را سپر جان او قرار می دهند...؛ در سراسر شب، نغمه های نماز و ذکر و عبادتشان چون صدای زنبور به گوش می رسد؛ آنها زاهدان شب و شیران روز و در برابر امام عزیزشان کاملاً مطیع و تسلیم هستند».
خوشا به حال یاری که امام در فقدانش بگرید
البته به این نکته باید توجه کرد که یاران امام مهدی علیه السلام هم مثل یاران دیگر ائمه علیهم السلام، مراتب مختلفی دارند و روایات، بیشتر به ویژگی های یاران نزدیک حضرت که از بهترین شیعیان هستند، پرداخته است. به طور طبیعی، هر یک از ما امیدواریم جزو یاران حضرت باشیم؛ چون هم به او عشق می ورزیم، و هم منتظر قدوم مبارک اوییم و هم در دل و جان تصمیم به اطاعت از او داریم، ولی باید همّتمان آن باشد که در مقام یاوری، تا آنجا بالا رویم که مایه روشنی چشم ایشان باشیم، به گونه ای که امام به یاری ما دلگرم باشد، همان گونه که مالک اشتر برای امام علی علیه السلام این چنین بود و حضرت علی علیه السلام در فراق او و در ماتم او گریست و فرمود: «شما نمی دانید مالک که بود؟»
زنان در خط مقدم یاری امام
نکته دیگر آن است که در یاری امام عصر علیه السلام، فرقی بین زن و مرد نیست و هر کس می تواند با توجه به توانایی های خود، در خدمت امام علیه السلام باشد؛ زیرا یاری امام مهدی علیه السلام تنها جنگیدن و شمشیر زدن نیست تا مخصوص مردان باشد؛ همگان چه مرد و چه زن می توانند در جبهه یاوران امام زمان علیه السلام قرار گیرند؛ بنابراین، راه برای همه باز است تا جزو یاوران حضرت باشند، اما شروطی دارد:
1) به دست آوردن ویژگی های رفتاری یاران حضرت و سعی در به دست آ وردن اخلاق اسلامی و تقواپیشگی در همه حال.
در یاری امام عصر علیه السلام، فرقی بین زن و مرد نیست و هر کس می تواند با توجه به توانایی های خود، در خدمت امام علیه السلام باشد؛ زیرا یاری امام مهدی علیه السلام تنها جنگیدن و شمشیر زدن نیست تا مخصوص مردان باشد؛ همگان چه مرد و چه زن می توانند در جبهه یاوران امام زمان علیه السلام قرار گیرند
2) دعا و تضرع به درگاه حضرت حق، از جمله خواندن دعای عهد در هر صبح که براساس فرموده امام صادق علیه السلام «خواننده دعای عهد از جمله یاوران مهدی است و اگر بمیرد، خدا او را در روزگار ظهور بر می گرداند»
در متن دعا نیز از خدا می خواهیم اگر قبل از ظهور از دنیا رفتیم، دوباره زنده شویم؛ «اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِکَ حَتْماً فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی شَاهِراً سَیْفِی مُجَرِّداً قَنَاتِی مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدَّاعِی فِی الْحَاضِرِ وَ الْبَادِی؛ پروردگارا! اگر مرگ که آن را براى بندگانت یک امر حتمى قرار داده اى میان من و آن حضرت جدائى انداخت، مرا از قبرم بیرون آور تا در حالى که کفنم را پوشیده و شمشیرم را از غلاف درآورده و نیزه ام را به دست گرفته ام، دعوت کننده آن حضرت در شهرها و بیابان ها را اجابت کنم».
جهاد در رکاب امام غائب
نکته بسیار مهم اینکه یاری امام زمان علیه السلام، تنها در زمان ظهور حضرت نخواهد بود، بلکه همین امروز و در دوره غیبت هم، راه یاری رساندن برای همه باز است، البته این به تناسب موقعیت افراد فرق می کند؛ برای مثال، یکی از راه های یاری امام زمان علیه السلام این است که سعی کنیم دوستان آن حضرت را زیاد کنیم و این هدف مقدس را از راه های گوناگون به انجام رسانیم؛ مثل اینکه یاد و نام امام زمان علیه السلام را در محیط و جمع فامیل و دوستان و همسایگان زنده نگه داریم و سعی کنیم دوستان و فامیل را از بدی ها دور نگه داریم؛ چون گناه و فساد، آنها را از امام زمان علیه السلام و دوستی آن حضرت جدا می کند. پس بکوشیم با روی خوش، نصیحت، دلسوزی و عملکرد زیبا، در ساختن دیگران گام برداریم و از امر به معروف و نهی از منکر خسته و آزرده نشویم.
از راه های یاری امام زمان علیه السلام این است که وقتی ما را شیعه، دوستدار و مرید امام زمان علیه السلام شناختند، کاری نکنیم که سبب نفرت دیگران از دین و پیشوایان دینی گردیم، همان گونه که در روایات آمده است: «کُونُوا لَنا زَیْناً وَ لاتَکُونُوا عَلَیْنا شَیْناً ؛ برای ما زینت باشید، نه مایه ننگ و زشتی». هم از نظر ظاهر تمیز و مرتب بوده و هم اخلاق، رفتار و برخورد خوبی با دیگران داشته باشیم.
به طور کل همه شیعیان باید در راه یاری امام زمان خود تلاش کنند و مقدمه این یاری معرفت و شناخت مقام امام به همراه تهذیب نفس و دوری از گناه و خطا می باشد، تا هم خود را اصلاح کرده و هم در صدد هدایت جامعه برآیند.
بانوانی که در واقعة کربلا به اسارت برده شدند، زنان پاکدامنی بودند و هرگز به نامحرمان و نااهلان اجازه نمیدادند زینتهایشان را ببینند. این بانوان میتوانند الگوی خوبی برای امروز جامعه ما باشند.
در میان اسرا حضرت زینالعابدین (ع) را در حالی که دستهای ایشان بسته و به گردن مبارکشان غل و زنجیر بود وارد دروازة شام کردند. در آن هنگام سهل ساعدی[1] به حضرت سکینه عرض کرد: «من از دوستداران اهل بیت: هستم، آیا درخواستی دارید تا آن را اجابت کنم؟» سکینه فرمود: «به نیزهداران پولی بده تا از محملها دور شوند. دوست ندارم مردم زنان و دختران ما را تماشا کنند.»[2]
البتّه بانوانی که در مجالس حسینی شرکت میکنند، عفیف، با حجاب و پاکدامن بوده و این موهبت را به واسطة اشک بر حضرت سیّدالشهدا (ع) کسب نمودهاند. آنان با این عمل باارزش، در زمرة خاندان حضرت سیّدالشهدا (ع) قرار میگیرند.
اشک بر مصائب حضرت، همانند جواهری تمام نشدنی است که تا روز قیامت بر گونههای شیعیان فرو میریزد و همانند باران، به جوشش و خروش درمیآید.
البتّه این گمان به وجود نیاید که این گریه فقط در این عالم بوده و در عوالم دیگر گریه بر حضرت سیّدالشهدا (ع) وجود ندارد. زیرا در منابع روایی آمده است وقتی حضرت زهرا(س) وارد عالم قیامت شده و بدن بدون سر فرزندش را مشاهده میکند، صیحه و ناله زده و اشک میریزد. وقتی از سوی خداوند به ایشان خطاب میرسد: «چه چیزی از پروردگار میخواهی؟» حضرت میفرماید: «خدایا! من در هنگام شهادت فرزندم، در سرزمین کربلا نبودم، به فرشتگان فرمان بده تا خیمهای بسازند تا من به همراه شیعیانم برای حسینم گریه و عزاداری کنم.»[3]
در واقعة کربلا افراد زیادی حماسه آفریدند تا این واقعة جانسوز از دایرة کربلا خارج شده و تا روز قیامت به گوش جهانیان برسد. یکی از افراد والا مقام، حضرت زینب(س) بود. ایشان پس از واقعة عاشورا، مسئولیتِ سنگینِ ساماندهی اسرا را برعهده گرفت و با خطبهای غرّاء در کاخ یزید، همگان را به یاد شجاعت و دلاوری پدر بزرگوارشان انداخت. با وجود آنکه شاهد کشته شدن حضرت سیّدالشهدا (ع) و اصحاب باوفایش بود، امّا چنان مقامی داشت که فرمود:
«ما رأیتُ إلّا جمیلاً»[4]
در این میان صبر حضرت زینب(س) مهمترین امتیاز ایشان نسبت به غیر معصومان است. وقتی حضرت زینب(س) پیکر آغشته به خون برادر را مشاهده کرد، به خداوند عرضه داشت که:
«أللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذا الْقُرْبان»[5]؛
پروردگارا! این قربانی را از ما بپذیر.
حضرت با این جمله نشان داد رضایت و تسلیم در برابر امر الهی برایش از هر چیز مهمتر است. یکی دیگر از جملات حضرت زینب(س) که نشاندهندة صبر بالای ایشان است، این جمله است که فرمودند:
«الْحَمْدُ لِله الَّذِی حَکَمَ لِأَوْلِیَائِهِ بِالسَّعَادَة وَ خَتَمَ لِأَصْفِیَائِهِ بِالشَّهَادَة»[6]؛ سپاس خدایی را که اولیای خویش را به سعادت رساند و پایان عمر برگزیدگان درگاه خود را شهادت قرار داد.
به گونهای که وقتی حضرت زینب(س) فرزندان خود را در کربلا از دست داد، از خیمه بیرون نیامد و این نشان میدهد روح این بانوی بزرگوار، چقدر باعظمت و هیبت بوده است.
یکی از افرادی که تمام اعمال خود را با اخلاص انجام میداد، آیت الله سیّد محمّد هادی میلانی[7] بود. حالت معنوی ایشان زبانزد عام و خاص بوده است.
بنده در دوران جوانی با ایشان ارتباط زیادی داشتم و در طول حیاتم، فردی همانند ایشان را درک نکردم. ایشان در شهر مقدّس مشهد مشغول تدریس علوم و معارف اسلامی بود. روزی در مشهد خدمت ایشان رسیدم، ایشان به بنده محبّت زیادی داشتند، پس از دقایقی به ایشان گفتم: «اگر اجازه دهید، از محضر شما مرخّص شوم.» در پاسخ گفت: «به کجا میروی؟» گفتم: «در مسافرخانهای اتاقی کرایه کردم و شبها را در آنجا سپری میکنم.» او گفت: «به مسافرخانه نرو؛ همین جا نزد من بمان و از طرف من به زیارت حضرت امام رضا (ع) برو.» در ادامه گفت: «میان زائران بومی شهر مقدّس مشهد و زائران غیر بومی، تفاوتهایی وجود دارد؛ زیرا حضرت امام رضا (ع) به زائران بیرونی، عنایات ویژهای دارد. از طرف من در حرم، زیارت حضرت امام رضا (ع) را بخوان و رو به ضریح مطهر به حضرت بگو: محمد هادی گفت: از پروردگار بخواهید تا من در حال مسلمانی بمیرم.» لحظهای به خود لرزیدم؛ سپس خود را برای زیارت رضوی آماده کردم؛ ایشان مقداری از مسیر را برای بدرقة بنده طی کرد و به منزل بازگشت. حقیر نیز به نیابت از ایشان زیارت کرده و تقاضای او را با حضرت امام رضا (ع) در میان گذاشتم.
چند سالی از این واقعه گذشت که بنده در یکی از شهرهای دوردست، خبر رحلت ایشان را شنیدم. بعد از گذشت چند روز خود را به مشهد رسانده و به خانوادة ایشان تسلیت گفتم. به فرزند ایشان گفتم: «آیا در لحظة وفات، نزد پدر بودید؟» با شنیدن این سخن بسیار گریست و گفت: «بله، ایشان سه روز قبل از مرگ در کُما و بیهوشی کامل به سر میبرد، بعد از گذشت سه روز، ناگهان چشمان خود را باز کرده و مرا صدا زد، تمام خانواده از مشاهدة این منظره، خوشحال شدیم؛ وقتی حالشان بهتر شد رو به من گفت: من تا دقایقی دیگر از دنیا میروم، از تو به عنوان پدرت درخواستی دارم و آن درخواست این است که در این حالت برایم روضة حضرت زینب(س) بخوانی. همان روضهای که حضرت زینب(س) به کنار بدن مطهر برادرشان آمد! من هم درخواست پدر را اجابت کردم. وقتی در حال روضهخوانی بودم، اشک تمام صورت ایشان را فرا گرفت و با همین حال، از دنیا رفت.»
پی نوشت ها:
[1]. سهل بن سعد ساعدی یا سهل بن ساعد انصاری (متوفی 88 یا 91 هجری قمری در مدینه) از صحابه پیامبر(ص) و احتمالاً آخرین صحابهای بود که از دنیا رفت. وی در هنگام در گذشت پیامبر(ص) پانزده سال داشت و تا دوران امام چهارم شیعیان(ع) را درک کرد. وی روایاتی از پیامبر اسلام(ص) و امام علی(ع) نقل کرده است. او همچنین کاروان اسرای کربلا را در شام ملاقات کرد و به امام سجاد× یاری رساند.
[2]. بحارالأنوار:45/127-128؛ «سهل بن سعد قال: خرجت إلى بیت المقدس حتى توسطت الشام، فإذا أنا بمدینة مطردة الأنهار کثیرة الأشجار قد علقوا الستور والحجب والدیباج، وهم فرحون مستبشرون، وعندهم نساء یلعبن بالدفوف والطبول، فقلت فی نفسی: لا نرى لأهل الشام عیداً لا نعرفه نحن فرأیت قوماً یتحدثون فقلت: یا قوم لکم بالشام عید لا نعرفه نحن؟ ... قالوا: هذا رأس الحسین(ع) عترة محمّد(ص) یهدى من أرض العراق، فقلت: واعجباه یهدى رأس الحسین(ع) والناس یفرحون؟ ...فإذا أنا من ورائه رأیت نسوة على جمال بغیر وطاء ، فدنوت من أولاهم فقلت: یا جاریة من أنت؟ فقالت: أنا سکینة بنت الحسین(س) فقلت لها: ألک حاجة إلی؟ فأنا سهل ابن سعد ممن رأى جدک وسمعت حدیثه، قالت: یا سعد! قل لصاحب هذا الرأس أن یقدم الرأس أمامنا حتى یشتغل الناس بالنظر إلیه، ولا ینظروا إلى حرم رسول الله (ص) قال سهل: فدنوت من صاحب الرأس فقالت له: هل لک أن تقضی حاجتی وتأخذ منی أربعمائة دینار؟ قال: ما هی؟ قلت: تقدم الرأس أمام الحرم، ففعل ذلک فدفعت إلیه ما وعدته.»
[3]. الأمالی(صدوق): 17-18؛ «جَابِرَ بْنَ عَبْدِ الله الْأَنْصَارِیَّ یَقُولُ قَالَ رَسُولُ الله(ص) إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ... تَقُولُ إِلَهِی وَ سَیِّدِی احْکُمْ بَیْنِی وَ بَیْنَ مَنْ ظَلَمَنِی اللَّهُمَّ احْکُمْ بَیْنِی وَ بَیْنَ مَنْ قَتَلَ وُلْدِی فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ الله جَلَّ جَلَالُهُ یَا حَبِیبَتِی وَ ابْنَةَ حَبِیبِی سَلِینِی تُعْطَیْ وَ اشْفَعِی تُشَفَّعِی فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا جَازَنِی ظُلْمُ ظَالِمٍ فَتَقُولُ إِلَهِی وَ سَیِّدِی ذُرِّیَّتِی وَ شِیعَتِی وَ شِیعَةَ ذُرِّیَّتِی وَ مُحِبِّیَّ وَ مُحِبِّی ذُرِّیَّتِی فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ الله جَلَّ جَلَالُهُ أَیْنَ ذُرِّیَّةُ فَاطِمَةَ وَ شِیعَتُهَا وَ مُحِبُّوهَا وَ مُحِبُّو ذُرِّیَّتِهَا فَیُقْبِلُونَ وَ قَدْ أَحَاطَ بِهِمْ مَلَائِکَةُ الرَّحْمَةِ فَتَقْدُمُهُمْ فَاطِمَةُ (س) حَتَّى تُدْخِلَهُمُ الْجَنَّةَ.»
[4]. بحارالأنوار: 45/116؛ من چیزی به جز زیبایی ندیدم.
[5]. حیات الإمام الحسین(ع) (قرشی):2/301.
[6]. احتجاج:2/310.
[7]. سیّد محمّد هادی میلانی(زاده 1273 در نجف و درگذشته 1354 در مشهد): از مراجع تقلید شیعه ایرانی است. اجداد او همه از سادات حسینی شهر مدینة منوره و از فرزندان علی بن الحسین8بودند. وی در فقه، فلسفه و تفسیر توانا بود. او در احیای حوزه علمیه مشهد کوشید. از آثار علمی اوست: محاضرات فی الفقه الامامیة، قادتنا کیف نعرفهم؟، تفسیر سوره جمعه و تغابن، مختصر الاحکام (دانشنامه آزاد، با تلخیص).
90- عدم تعارض بین اولیای الهی
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه میدارد:
«... و اسألک باسمک الذی الّفتَ به بین قلوب اولیائک» (1)؛
«... و از تو میخواهم به اسمی که به واسطهی آن بین قلوب اولیائت الفت دادی».
اولیای الهی کسانی هستند که خداوند متعال بین قلوبشان الفت و انس قرار داده و لذا بین آنها تزاحم و نزاع نیست، و اگر در جایی بین برخی از مدعیان ولایت نزاعی میبینیم کشف میکنیم که آنان مدّعی دروغین ولایتاند و در حقیقت از اولیای خدا نمیباشند.
91- لزوم غضبناک شدن در غضب الهی
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه میدارد:
«... و انا لغضبک غاضبون» (2)؛
«... و ما در غضب تو غضبناکیم».
اگر مشاهده میکنیم که در خارج و در سطح جامعه گناه انجام میگیرد بدانیم که خداوند متعال نسبت به آن خشمناک است و نیز اگر در حق کسی ظلم میشود که پشت و پناهی به جز خدا ندارد، خداوند غضبناک میباشد و اولین مرتبهی امر به معروف و نهی از منکر آن است که ما نیز هر جا که میدانیم خداوند خشمناک و غضبناک است، غضب نماییم.
92- لزوم همکاری در نصرت حق
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«و انا علی نصر الحق متعاصبون» (3)؛
«و ما بر یاری حق هماهنگ میباشیم».
در یاری و نصرت حق و صاحب آن باید تعصب داشته و هماهنگ عمل کنیم.
93- اشتیاق به دستورات الهی
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه میدارد:
«و إلی ورود امرک مشتاقون» (4)؛
«و به وارد شدن امر تو مشتاقیم».
اگر امر خداوند متعال متوجه ما شد نه تنها نباید از آن ناراحت شده و منزجر شویم بلکه باید مشتاق ورود آن باشیم و آن را اجر نهیم که ما را قابل خطاب و دستور خود فرموده است.
94- عذاب بنیان کن
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که دربارهی گناهکاران میفرماید:
«و وسعته حلماً لتأخذه علی جهرة او تستأصلَه علی غرّة» (5)؛
«حلمت او را وسعت دادی تا او را آشکارا بگیری، یا او را در حالی که مغرور است ریشهکن سازی».
عذابهای الهی دارای مراتب و مراحلی است؛ برخی از آنها به جهت تذکّر و تضرّع و بیداری است، ولی برخی دیگر به جهت تکرار آن یا شدّتش موجب ریشه کن شدن و نابودی گناهکار میشود.
95- کرامت انسان به هدایت و استقامت
خداوند متعال در قرآن به کرامت انسان اشاره کرده و میفرماید:
(وَلَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ) (6)؛
«ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم».
در دعایی که از امام زمان (علیه السلام) نقل شده به مورد کرامت انسان اشاره کرده و میفرماید:
«و اکرمنا بالهدی و الاستقامة» (7)؛
«و ما را به هدایت و پایداری گرامی دار».
از این جا معلوم میشود که تکریم انسان در هدایت پیدا کردن او از جانب خداوند و استقامت او در راه هدایت است.
96- حفظ زبان از بیهوده گویی
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی عرضه میدارد:
«... و سدّد السنتنا بالصواب و الحکمة» (8)؛
«... و زبان ما را به صدق و صواب بر کلام حکیمانه و شایسته گویاساز».
زبان را باید با صواب و حکمت گویی آشنا ساخت و به این دو تثبیت نمود تا به سراغ لغو و بیهوده نرود.
97- فرق بین علم و معرفت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه میدارد:
«... و املأ قلوبنا بالعلم و المعرفة» (9)؛
«و قلبهای ما را از علم و معرفت پر کن».
از اینکه معرفت عطف بر علم شده به دست میآید که این دو عنوان با هم فرق دارند؛ زیرا بنابر نظری معرفت ادراک بسیط و جزئی است، به خلاف علم که ادراک مرکبات و کلیات است، و لذا گفته میشود: خدا را شناختم ولی نمیگویند: به خدا علم پیدا کردم. (10)
98- عمل به معروف، با الطاف الهی
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
اللهم ارزقنا توفیق الطاعة و...» (11)؛
«بارالها! به ما توفیق فرمانبرداری روزی فرما...».
موفقیت انسان در اطاعت از دستورات الهی است که آن هم با لطف و عنایات الهی شامل حال انسان میگردد گرچه خود انسان هم باید بخواهد و اراده داشته باشد.
99- رزق و روزی معنوی
رزق و روزی بر دو قسم است؛ مادی، و معنوی، و از قسم دوم است برخی از جملاتی که در دعای امام زمان (علیه السلام) رسیده که فرمود:
«اللهم ارزقنا توفیق الطاعة و بُعد المعصیة» (12)؛
«بارالها! بما توفیق فرمانبرداری و پرهیز از گناه و نافرمانی و... روزی فرما».
رزق و روزی بر دو نوع است؛ یکی مادی که مربوط به جسم و طبیعت انسان میباشد و دیگری معنوی که مربوط به روح و روان انسان است، و توفیق اطاعت از دستورات الهی و دوری از معصیت از رزق و روزیهای معنوی است.
100- عدالت و مهربانی، دو وظیفهی امیران
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه میدارد:
«و تفضل... علی الأمراء بالعدل و الشفقة» (13)؛
«و به امیران دادگری و مهربانی عنایت فرما».
از امیران توقع این است که دو کار را سرلوحهی کارهای خود قرار دهند؛ یکی عدالت و دیگری شفقت و مهربانی و عطوفت در حق مردم، و این دو همان چیزی است که امام زمان (علیه السلام) از خداوند متعال خواسته تا به امیران عطا فرماید.
101- انصاف و خوشرفتاری، وظیفهی عمومی
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه میدارد:
«و تفضل... علی الرعیة بالانصاف و حسن السیرة» (14)؛
«و به مردم انصاف و خوشرفتاری عنایت فرما».
همانگونه که از امیران توقع عدالت و مهربانی در حق رعیت است، از رعیت نیز توقع دو چیز است؛ یکی انصاف در حق امیر و هم نوعان خود از مردم، و دیگری رفتار نیک و پسندیده با امیر خود و مردم داشتن، همانگونه که امام زمان (علیه السلام) از خداوند متعال برای مردم خواسته تا چنین تفضلی در حق آنان بنماید.
102- فرج بعد از شدت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی به خداوند متعال این چنین عرضه میدارد:
«یا من اذا تضایقت الامور فتح لنا باباً لم تذهب الیه الأوهام...» (15)؛
«ای آنکه پس از بسته شدن و گیر کردن کارها راه گشایشی از برای ما باز میکنی که خیالها بدان راه ندارد...».
خداوند هیچگاه همهی درها و همیشهی اوقات درها را به روی انسان نمیبندد، گرچه انسان به درجهی اعلای از شدت و گرفتاری برسد، و لذا هنگام شداید دری را از جایی باز میکند که هرگز اوهام و خیالها آن را باور نمیکرد.
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی خداوند را چنین میستاید:
«یا من اذا تضایقت الامور فتح لنا باباً لم تذهب الیه الأوهام...» (16)؛
«ای آنکه پس از بسته شدن و گیر کردن کارها راه گشایشی برای ما میگشایی که خیالها بدان راه ندارد».
103- امدادهای غیبی الهی
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه میدارد:
«یا من اذا تضایقت الامور فتح لنا باباً لم تذهب الیه الاوهام...» (17)؛
«ای آنکه پس از بسته شدن و گیر کردن کارها راه گشایشی برای ما میگشایی که خیالها بدان راه ندارد».
خداوند متعال هنگامی که همهی راهها و اسباب طبیعی بر افراد بسته میشود از امدادهای غیبی افراد را هدایت میکند، راههایی که هرگز خیالها به آن راه نداشته است.
104- حمد و تسبیح بسیار خداوند
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«سبحان الله عدد خلقه، سبحان الله رضی نفسه، سبحان الله مداد کلماته، سبحان الله زنة عرشه، و الحمدلله مثل ذلک» (18)؛
«پاک و منزه است خداوند به تعداد مخلوقاتش، پاک و منزه است خداوند تا آنگاه که خشنود گردد، پاک و منزه است خداوند به شمارش موجوداتش، پاک و منزه است خداوند به اندازهی وزن عرش او، و حمد و سپاس مخصوص خداوند است همانند این مقادیر».
این دعا از دعاهایی است که از روز هجدهم هر ماه تا آخر ماه خوانده میشود و در آن امام زمان (علیه السلام) به کثرت تسبیح و تحمید خداوند اشاره کرده است. میدانیم که زیاده روی در هیچ چیز مطلوب نیست جز ذکر خداوند متعال؛ لذا در قرآن کریم آمده است:
(اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً* وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلاً) (19)؛
«خدا را بسیار یاد کنید، و صبح و شام او را تسبیح گویید!».
105- فضل خدا بر کسی که هدایتش کند
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«و الله ذوالفضل العظیم لمن یهدیه صراطه المستقیم» (20)؛
«و خداوند صاحب فضل بزرگ است برای کسی که او را به راه مستقیمش رهنمون سازد».
اگر کسی هدایت پیدا کرده و به راه مستقیم رهنمون شده بداند که مورد لطف خاص خداوند متعال قرار گرفته است؛ زیرا فضل و لطف خدا تنها در نعمتهای مادی نیست، بلکه بالاترین نعمت خداوند هدایت به راه مستقیم میباشد.
106- نورانیت قلب به یقین
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور میدهند تا از خدا چنین بخواهند:
«و ان تملأ قلبی نور الیقین» (21)؛
«و این که قلبم را به نور یقین پر کنی».
گفته شده که بهترین حالت برای انسان رسیدن به یقین است که در قرآن یکی از اهداف عبادت به حساب آمده آنجا که میفرماید:
(وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ) (22)؛
«و پروردگارت را عبادت کن تا یقین [= مرگ] تو فرا رسد».
و یکی از آثار یقین - مطابق آنچه در عبارت فوق آمده - نورانیت دل است.
107- نورانیت دل به ایمان
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور میدهند تا از خدا چنین بخواهند:
«و ان تملأ... صدری نور الایمان» (23)؛
«و اینکه سینهام را به نور ایمان پر نمایی».
خیلیها میگویند: نمیدانم چرا دلم گرفته و نمیدانند که برای شادی دل خود چه باید بکنند؟ لذا گاهی رو به کارهای خلاف و شادی کاذب میآورند تا خودشان را از این حالت روحی و روانی نجات دهند، در حالی که نمیدانند شادی و نورانیت دل - مطابق عبارات فوق - در ایمان به خداوند متعال است که میتواند تمام دل و روان انسان را نورانی سازد.
108- نورانیت فکر به ثبات
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور میدهند تا از خدا چنین بخواهند:
«و ان تملأ... فکری نور الثبات» (24)؛
«و این که فکرم را با نور ثبات پرنمایی».
ثبات در عقیده و عمل خیر موجب نورانیت در فکر و جلا پیدا کردن آن میشود، و در مقابل، شک و تزلزل در عقیده و عمل میتواند فکر ما را ظلمت و تاریکی داده و یا لااقل به نورانیت نرساند.
109- نورانیت عزم به علم
از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نقل شده که به شیعیانش دستور میدهند تا از خدا چنین بخواهند:
«و ان تملأ... عزمی نور العلم» (25)؛
«و این که عزمم را به نور علم پر نمایی».
انسان هنگامی که قصد و عزمی پیدا میکند اگر این عزم همراه با علم باشد، نور علم میتواند عزم انسان را جزم کرده و به فعلیت و سرمنزل مقصود و کمال برساند.
110- نور قدرت در عمل
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور میدهند تا از خدا چنین بخواهند:
«و ان تملأ... قوّتی نور العمل» (26)؛
«و اینکه قوّتم را با نور عمل پر نمایی».
هر کس از قوّت و قدرتی برخوردار است، و این قوت نورانیتی مخصوص به خود دارد که با اعمال آن قدرت و عمل در راه خیر ظاهر میگردد. خوشا به حال کسی که تمام قوّت و قدرتش را نور عمل فراگرفته است.
111- نور زبان در صداقت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور میدهند تا از خدا چنین بخواهند:
«و ان تملأ... لسانی نور الصدق» (27)؛
«و اینکه زبانم را با نور صداقت پر نمایی».
هر کس زبانی دارد که با آن سخنهای مختلف میگوید، ولی نورانیت زبان در آن است که تنها سخن راست و درست را بگوید؛ زیرا هر جسمی و عضوی از اعضای انسان نورانیت مخصوص به خود را دارد که با فعلیت پیدا کردن اهداف آن اعضا، هر عضوی به نورانیت خود رسیده است.
و ممکن است که مقصود نور صداقت و راستگویی باشد.
112- نورانیت دین به بصیرت از جانب خداوند
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور میدهند تا از خدا چنین بخواهند:
«و ان تملأ... دینی نور البصائر من عندک» (28)؛
«و اینکه دینم را با نور بصیرتهای از جانب خودت پرنمایی».
هدف و فلسفهی دین، بصیرت دادن به انسانهاست که این لطف نیز از جانب خداوند متعال است و بصیرت نوری است که مقتضای دین صحیح میباشد، و کمال انسان در آن است که دینی را انتخاب کرده باشد که مملوّ از بصیرت باشد.
و ممکن است که مقصود نور بصیرت باشد.
113- نورانیت گوش به شنیدن حکمت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور میدهند تا از خدا چنین بخواهند:
«و ان تملأ... سمعی نور الحکمة» (29)؛
«و اینکه گوشم را از نور حکمت پر نمایی».
هر کس گوش دارد و با آن صداهایی را میشنود که میتواند خوب باشد، ولی خداوند متعال برای گوش هدفی قرار داده که نورانیت اوست و آن شنیدن حکمت است.
و ممکن است که مقصود نور حکمت باشد.
114- قلب، محلّ ایمان به خدا
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«فنفسی مؤمنة بالله» (30)؛
«قلب من به خداوند ایمان دارد».
از اینکه در عبارت فوق میگوید: نفس من به خدا ایمان دارد، استفاده میشود که موطن و محلّ ایمان قلب و نفس انسان است.
115- لطف خدا در قرار دادن انسان در مسیر هدایت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«و اجعل لی الی رضوانک و جِنانک مصیراً» (31)؛
«و راهم را به سوی خشنودی و بهشتت قرار بده».
اگر در راه مستقیم قرار گرفتهایم باید خدا را شکرگزار باشیم وگرنه از او بخواهیم تا به ما چنین لطفی عنایت فرماید که بهترین عنایت و لطف است.
116- ناصران دین خدا، مؤیدان از جانب خدا
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«و اجعل من یتّبعنی لنصرة دینک مؤیّدین» (32)؛
«و کسانی که مرا در یاری دینت پیروی میکنند مؤیّد گردان».
امام زمان (علیه السلام) کسانی که آن حضرت را در یاری رساندن به دین حق پیروی کرده دعا به توفیق نموده است، و ما در عصر غیبت آن حضرت میتوانیم با پیروی از او مورد تأیید خاص الهی قرار بگیریم.
117- منّت گذاشتن خدا بر ما به ایمان به او
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور میدهند تا از خدا چنین بخواهند:
«اللهم ان کنت قد عصیتک فانّی قد اطعتک فی احبّ الاشیاء الیک، و هو الایمان بک. لم اتخد لک ولداً و لم ادع لک شریکاً، مَنّاً منک به علی، لا مناً منّی به علیک» (33)؛
«بارالها! اگر تو را عصیان نمودم، ولی در بهترین امور نزد تو یعنی ایمان به تو و اعتقاد به عدم وجود فرزند و شریک برایت، مطیع تو گردیدم، این امر منّتی است از تو بر من، نه اینکه منّتی باشد از من بر تو.»
از آن جا که نعمت ایمان بهترین نعمت الهی بر بندگان است لذا بر این نعمت بر آنان منت گذاشته است.
118- سپاس خدا به جهت اطاعتش
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«اللهم ان اطعتک فالمحمدة لک» (34)؛
«بارخدایا! اگر تو را اطاعت کنم پس سپاس برای توست».
ما از آن جهت که خداوند را اطاعت میکنیم بر او منت نداریم بلکه اوست که بر ما منّت گذاشته که دستوراتی را به ما داده که فایدهاش به خود ما بازمیگردد.
119- تکیه کردن به خدا در شدت و رخا
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«و علیک المعوّل فی الشدة و الرخاء» (35)؛
«تنها بر توست تکیهگاهم در حال گرفتاری و بینیازی».
در هنگام شداید و نیز بینیازی باید بر خدا تکیه کنیم و هنگام شداید از او نبریم، همانگونه که نباید در هنگام بینیازی خود را مستقل بدانیم و از او جدا شویم.
120- قناعت به روزی خداوند
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«... و نفسٍ بما رزقتها قانعة» (36)؛
«... و نفسی را که بدانچه به او دادهای قانع باشد».
نفس انسان طمّاع است و در صدد جمع کردن و زراندوزی است، گویا که میخواهد تا ابد در دنیا زندگی کند، و هرچه بیشتر جمع کند حریصتر میشود. حضرت مهدی (علیه السلام) بنابراین نقل در این دعا از خداوند میخواهد که سرچشمهی حرص که نفس طمّاع است را اصلاح کرده و آن را قانع نسبت به روزی خداوند کند.
121- برکت عمر انسان
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«... و بارک لنا فیما کتبته لنا من اعمارنا» (37)؛
«... و به سالهای زندگی ما که مقدّر فرمودهای برکت عطا فرما».
برخی از افراد هستند که دارای عمری با برکت بوده و نهایت استفاده را در بهترین خیرات از عمرشان میبرند و این به جهت برکتی است که خداوند متعال در عمرشان گذاشته است.
122- مبارک بودن برخی از زمان ها
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«و بارک لنا فی شهرنا هذا المرجّب المکرّم و ما بعده من اشهر الحرم، و اسبغ علینا فیه النعم، و اجزل لنا فیه القِسَم» (38)؛
«و در این ماه شکوهمند رجب و ماههای حرام بعد از آن، بر ما خیر و برکت عطا فرما و نعمتها را بر ما تمام و کامل فرو ریز، و روزی ما را فراوان نما».
وهابیان گاهی اعتراض میکنند که چرا در برخی از زمانهای خاص همچون مبعث و غدیر و... جشن برپا کرده و مراسم میگیرید و این کار را میتوانید در هر موقعی انجام دهید، و اختصاص داد مراسم به یک زمان خاص بدعت است، ولی از جملات بالا استفاده میشود که برخی از زمانها به طور خاص مبارک است و لذا میتوان در آن زمانها مراسمی را برپا نمود.
123- ایمان، قابل زیاده و نقصان
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که از خداوند متعال چنین درخواست میکند:
«... ان تصلی علی محمد و آل محمد، و ان تزیدنی ایماناً و تثبیتاً» (39)؛
«اینکه بر محمد و آل او درود فرستی و اینکه بر ایمان و پایداری من بیفزایی».
بین متکلمان اسلامی بحث است که آیا ایمان قابل زیاده و نقصان است؟ ولی از این جملاتی که از امام زمان (علیه السلام) نقل شده به دست میآید که ایمان قابل زیاده و نقصان است.
124- اولیای الهی در آسمان و زمین
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که دربارهی والیان امر و اولیای الهی میفرماید:
«... فبهم ملأت سماءک و ارضک حتی ظهر ان لا اله الا انت» (40)؛
«... پس به واسطهی آنان آسمان و زمینت را پر کردی تا اینکه وحدانیت خدا ظاهر گشت».
از این کلمات استفاده میشود که اولیای الهی همانگونه که در زمین وجود دارند در آسمانها نیز هستند، و به واسطهی آنهاست که توحید در عالم ظهور پیدا میکند.
125- حقانیت قرآن
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«فانک اللهم قلت و قولک الحق...» (41)؛
«بار خدایا! خودت فرمودی و فرمان تو حق است...».
قرآن کلام خداست و آن عین حق و واقع است که شک و تردید در آن راه ندارد.
126- تأویل بیرون آوردن نعلین در کوه طور
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که دربارهی تأویل بیرون آوردن نعلین حضرت موسی (علیه السلام) هنگام رفتن به کوه طور فرمود:
«انّ موسی (علیه السلام) ناجی ربه بالواد المقدس فقال: یا رب انی قد اخلصت لک المحبة منّی و غسلت قلبی عمّن سواک، و کان شدید الحبّ لأهله. فقال الله تبارک و تعالی: فاخلع نعلیک ای انزع حبّ اهلک من قلبک ان کانت محبتک لی خالصة و قلبک من المیل الی من سوای مغسولاً» (42)؛
«همانا موسی (علیه السلام) با پروردگارش در وادی مقدس مناجات کرد و عرضه داشت: بار پروردگارا! من به طور حتم محبتم را خالص برای تو نمودم و قلبم را از غیر تو پاک کردم، و او محبت زیادی به اهلش داشت. خداوند تبارک و تعالی فرمود: دو کفشهایت را درآور، یعنی محبت اهلت را از قلبت بیرون کن اگر محبت تو برای من خالص و قلبت از میل به غیر من شسته شده است».
از آن جا که کفش انسان هنگام راه رفتن متصل میشود، لذا از محبت و دلبستگی به دنیا به کندن نعلین کنایه آورده شده است، و مصداق بارز محبت به دنیا، محبت به اهل و عیال است.
127- نجات قرآن از غربت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که دربارهی امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«اشهد انک... کنت للرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) ولداً و للقرآن منقذاً» (43)؛
«گواهی میدهم که تو... فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودی و قرآن را نجات دادی».
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) امام حسین (علیه السلام) را فرزند خود خواند همانگونه که حیثیت خود و حفظ دینش را به او وابسته ساخت، آنجا که فرمود:
«حسین منّی و انا من حسین»؛
«حسین از من و من از حسینم».
امام حسین (علیه السلام) با قیامی که انجام داد قرآن را از تحریف و غربت نجات بخشید و آن را در سطح جامعه وارد و پیاده نمود.
128- وحشت نکردن از کمی پیروان
امام مهدی (علیه السلام) میفرماید:
«الحَقُّ مَعَنا فَلَنْ یُوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنّا» (44)؛
«حقانیت با ما اهل بیت میباشد و کنارهگیری عدهای از ما هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد».
129- پیروزی حق بر باطل
امام مهدی (علیه السلام) میفرماید:
«أَبَی اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَلْحَقِّ إلّا إتْماماً، وَلِلباطِلِ إلا زَهُوقاً» (45)؛
«ارادهی حتمی خداوند بر این قرار گرفته که - دیر یا زود - پایان حق پیروزی و پایان باطل نابودی باشد».
این عبارت، قسمتی از جوابی است که حضرت (علیه السلام) به نامهی احمد بن اسحاق اشعری قمّی دادهاند. حضرت، در این نامه، بعد از ردّ ادعای جعفر (عموی خود)، خودش را، وصیّ و امام بعد از پدرش امام حسن عسکری (علیه السلام) معرفی میکند. آنگاه به این نکته اشاره میکند که سنّت الهی به این تعلّق گرفته که حقّ و حقیقت را یاری کند و به جایگاه رفیع خود برساند، هر چند در طول تاریخ، با آن مبارزه شود. از طرفی دیگر، سنت الهی، به این تعلق گرفته که باطل، هر چند مدتی را جولان دهد و حاکم باشد، نابود گردد و جز اسمی ازآن باقی نماند. باطل ممکن است، یکّهتاز گردد و سلطهاش مدتی ادامه داشته باشد، ولی بالاخره، نابود خواهد شد. سرنوشت فرعونها و... این نکته را به خوبی نشان داده است. لذا بر ما است که همیشه، دنبالهرو حق و حقیقت باشیم و از تلخیهای زودگذرِ تمسّک به حق نهراسیم، و هیچگاه دل به ظاهر فریبندهی باطل نبندیم؛ زیرا، نور حق، در آخر، به ثمر مینشیند و باطل را نابود میکند.
130- شک شیطانی و نامقدس
امام مهدی (علیه السلام) میفرماید:
«لا تَشُکَنَّ، فَوَدَّ الشَّیْطانُ أَنَّکَ شَکَکْتَ» (46)؛
«هرگز شک به خود راه مده؛ زیرا شیطان دوست دارد که تو شک کنی».
شیخ کلینی (رحمه الله)، به سند خود، از حسن بن نضر نقل میکند: هنگامی که وارد منزل امام عسکری (علیه السلام) شدم، شخص سیاهی را دیدم که ایستاده است. او به من گفت: «تو حسن بن نضر هستی؟». گفتم: «آری». گفت: «داخل شو». پس داخل خانه شدم و سپس اتاقی را دیدم که بر در آن، پردهای آویزان شده بود. از داخل اتاق، ندایی شنیدم که فرمود: «ای حسن بن نضر! خدا را بر آنچه بر تو منت گذاشته شکرگزار باش و حمد کن، و هرگز شکّی به خود راه مده؛ زیرا شیطان دوست دارد که تو شک کنی...».
از آنجا که حسن بن نضر و جماعتی دیگر از شیعیان، در امر وکلا و دیگر امور شک کرده بودند، و در امر امامت و رهبری جامعه، که از مسائل اعتقادی است، شک، موجب فساد دین خواهد شد، لذا امام (علیه السلام)، او را از شک و تردید بر حذر میدارد؛ زیرا شک و تردید، منشأ از بین رفتن عقیدهای است که زیربنای تمام رفتارهای فردی و اجتماعی است.
از این حدیث شریف، چند نکته استفاده میشود:
1- از آنجا که امام (علیه السلام)، خبر از باطن حسن بن نضر میدهد، پس امام، علم غیب میداند.
2- امام (علیه السلام)، اگرچه در غیبت به سر میبرد، ولی به فکر شیعیان خود است و آنان را از حیرت و ضلالت و گرفتاریها، نجات میدهد.
3- شک در امور اعتقادی، زیان فراوان دارد؛ زیرا منشأ همهی بیبند و باریها، عدم یقین و باور دینی است. لذا ما باید ایمان خود و دیگران را تقویت کنیم و در صورت القای شبهات، پاسخگوی آنها باشیم.
4- یکی از راههای نفوذ شیطان، ایجاد شک و تردید در باورهای عقیدتی مردم است، و طبق این حدیث شیطان این حالت را در انسان بسیار دوست دارد.
5- انسان باید درصدد زوال شک و تردید از خود و افراد جامعه باشد. همانگونه که امام زمان (علیه السلام)، درصدد برآمدند تا شک را از حسن بن نضر و جماعت شیعه برطرف کنند. قرآن کریم، در پانزده مورد، شک را مذمت، و شک کننده را دعوت به تفکّر کرده است، نتیجهی تفکر، زوال شک و رسیدن به یقین است.
131- برآوردن حاجات مردم
امام مهدی (علیه السلام) میفرماید:
«مَنْ کانَ فی حاجَةِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ کانَ اللهُ فی حاجَتِهِ» (47)؛
«هر کسی که به دنبال حاجت خداوند عزوجل باشد، خداوند نیز دنبال کننده و برآورندهی حاجت او خواهد بود».
این حدیث را شیخ صدوق (رحمه الله) از پدرش، از سعد بن عبدالله، از ابیالقاسم بن ابی حلیس (حابس)، از امام زمان (علیه السلام)، نقل میکند. حضرت در پیامی به حلیسی به خلوص او اشاره میکند و به صورت کلی، به این نکتهی اخلاقی اشاره میفرماید که: «هر کس درصدد برآوردن حاجت خداوند باشد، خداوند نیز دنبال کنندهی حاجات او خواهد بود و خواستههایش را برآورده میکند.».
هر چند مراد از حاجت خداوند در بخشی دیگر از این روایت، زیارت امام حسین (علیه السلام)، با نیت خالص مشخص شده است، ولی حضرت، یک اصل کلّی را بیان کردهاند و زیارت امام حسین (علیه السلام) را، مصداقی از آن قرار دادهاند؛ یعنی، اگر انسان، کاری را که ارزشاش آن مقدار است که میتواند مصداقی از اموری باشد که اجرایش مطلوب و خواستهی خداوند است، و از این رو بتوان آن را «حاجت و خواستهی خداوند» خواند، انجام دهد، خداوند نیز کارهای او را اصلاح میکند. این کارها، میتواند زیارت یکی از معصومان (علیهم السلام)، یا خدمت به خلق خدا و تلاش برای رفع گرفتاری آنان یا... باشد.
لازم به تذکّر است که خداوند، محتاج به هیچ کس نیست، بلکه این مردماند که سر تا پا محتاج به قاضیالحاجاتاند. خداوند متعال میفرماید:
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ) (48)؛
«ای مردم! شما محتاجان به سوی خداوندید و خداوند، همان غنّی ستایش شده است».
تعبیر حاجت خداوند در این حدیث به این جهت است که: حاجت خداوند در حاجت خلق است. و به تعبیر دیگر: کسی که مشغول برآوردن حاجات مردم باشد گویا درصدد برآورده شدن حاجت خداوند است.
احتمال دیگری که در مورد این حدیث وجود دارد این است که مقصود از «حاجت خدا»، دستورات خداوند اعمّ از اوامر و نواهی باشد که مورد خواست خداوند است، که اگر کسی در برابر آن دستورات مطیع باشد خداوند نیز حاجت او را برآورده میکند.
پینوشتها:
1. مهج الدعوات، ص 68.
2. مهج الدعوات، ص 67.
3. بلد الامین، کفعمی، ص 570.
4. بلد الامین، ص 570.
5. مهج الدعوات، ص 67.
6. اسراء، آیه 70.
7. المصباح، کفعمی، ص 208.
8. همان.
9. المصباح، کفعمی، ص 208.
10. الفروق اللغویة، ص 501.
11. مصباح، کفعمی، ص 208، بلد الامین، ص 349.
12. مصباح، کفعمی، ص 208.
13. البلد الامین، ص 349.
14. المصباح، کفعمی، ص 208.
15. قصص الانبیاء، راوندی، ص 365.
16.قصص الانبیاء، راوندی، ص 365.
17.قصص الانبیاء، راوندی، ص 365.
18. بحارالانوار، ج 94، ص 206.
19. احزاب، آیات 41 و 42.
20. مصباح الزائر، ص 223.
21. بحارالانوار، ج 53، ص 173.
22. حجر، آیه 99.
23. مصباح الزائر، ص 223.
24. همان.
25. مصباح، کفعمی، ص 223.
26. مصباح الزائر، ص 222.
27. همان، ص 226.
28. مصابح الزائر، ص 223.
29. همان.
30. بحارالانوار، ج 53، ص 173.
31. مصباح الزائر، ص 65.
32. مهج الدعوات، ص 302.
33. مهج الدعوات، ص 302.
34. مهج الدعوات، ص 294.
35. جمال الاسبوع، ص 170.
36. اقبال الاعمال، ص 647.
37. بلد الامین، ص 180.
38. بلد الامین، ص 179.
39. اقبال الاعمال، ص 646.
40. اقبال الاعمال، ص 646.
41. مهج الدعوات، ص 67.
42. بحارالانوار، ج 52، ص 78، باب 19.
43. بحارالانوار، ج 101، ص 328.
44. الغیبة، شیخ طوسی، ص 285، ح 245؛ احتجاج، ج 2، ص 278؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 178، ح 9.
45. الغیبة، طوسی، ص 287، ح 246؛ احتجاج، ج 2، ص 279؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 193، ح 21.
46. کافی، ج 1، ص 518، ح 4؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 309، ح 25.
47. کمال الدین، ج 2، ص 493، ح 18؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 443، ح 24؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 331، ح 56.
48. سورهی فاطر، آیهی 15.
44- تلاشگر تا حد توان
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که دربارهی امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«اشهد انک... کنت... باذلاً للمجهود» (1)؛
«گواهی میدهم که تو... تلاشگر تا در حدّ توان بودی».
انسان وظیفه دارد تا در حدّ توان خود در راستای پیاده کردن اهداف اسلام تلاش کرده و کوشا باشد؛ زیرا ما مأمور به انجام وظیفه هستیم نه نتیجه، و نتیجه به دست خداست تا چه صلاح بداند، همانگونه که امام حسین (علیه السلام) هرچه توان داشت در راه پیاده کردن اهداف بلند اسلام دریغ نکرده و از آن فروگذار ننمود.
45- زهد در دنیا و میل به آخرت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که دربارهی امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«اشهد انک... کنت... زاهداً فی الدنیا زهد الراحل عنها، ناظراً الیها بعین المستوحشین منها، آمالک عنها مکفوفة، و همّتک عن زینتها مصروفة، و ألحاظک عن بهجتها مطروفة، و رغبتک فی الآخرة معروفة...» (2)؛
«گواهی میدهم که تو... زاهد در دنیا همچون شخص کوچ کننده از آن، نگرندهی به آن به دیدهی ترسندگان از آن بودی که آرزوهایش از آن بازداشته شده و همتش از زینتهایش برگرفته شده است. تو که نگرندهی زرق و برقهایش با گوشهی چشم بوده و رغبت و میلت به آخرت شناخته شده بود...».
سعی کنیم که نسبت به دنیا دلبستگی نداشته باشیم و به مانند کسی زندگی کنیم که هر لحظه آمادهی کوچ کردن از آن است و با چشم ترسناک به او بنگریم که مبادا ما را در آن غوطهور سازد، و آرزوهای طول و دراز در دنیا نداشته باشیم تا ما را از فکر در آخرت بازدارد، و عمدهی میل و رغبت خود را به آخرت و امر آن مصروف داریم، همانگونه که امام حسین (علیه السلام) چنین بود.
46- نهی از منکر به قلب و زبان به مقدار ممکن
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«... تُنْکِرُ المنکر بقلبک و لسانک، علی حَسَب طاقتک و امکانک» (3)؛
«... با قلب و زبانت به مقدار توانت زشتی را زشت میشمردی».
مرحلهی اول نهی از منکر، تنفّر و انزجار قلبی از انجام منکر در جامعه است و در مرحلهی دوم باید با زبان نهی از منکر کرد و به مردم گفت، و در مرحلهی سوم به حسب امکان و طاقت خود باید دست به اقدام عملی زد با در نظر گرفتن شرایط آن، همانگونه که امام حسین (علیه السلام) این چنین نمود.
47- قیام، هنگام فراهم شدن شرایط
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که دربارهی امام حسین (علیه السلام) خطاب به او فرمود:
«ثم اقتضاک العلم للإنکار، و لزمک ان تجاهد الفجّار» (4)؛
«آنگاه که موقعیت مقتضی گردید پرچم مخالفت برداشته و با مخالفان کارزار کردی».
گاهی منکر به حدّی در جامعه شیوع مییابد که با سخن گفتن و نهی کردن برچیده نمیشود و احتیاج به یک تحول و دگرگونی کلّی است و این احتیاج به یک عملی بزرگ دارد گرچه به شهادت خود و اهل بیت و اصحاب باوفایش منجر شود، همانگونه که امام حسین (علیه السلام) این چنین کرد.
48- دعوت به سوی خدا با برهان و خطابه
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که دربارهی امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«... و دعوت الی الله بالحکمة و الموعظة الحسنة» (5)؛
«... و مردم را به سوی خدا با حکمت [برهان] و موعظهی حسنه [خطابه] دعوت نمودی».
امام حسین (علیه السلام) در قیام خود از هر راهی برای ارشاد و بیداری مردم استفاده کرد؛ هم اقامهی برهان نمود و هم مردم را موعظه کرد و در آخر هم که حجت بر آنها تمام شد و آنکه بنا بود حق را بپذیرد پذیرفت و بدکاران نیز باطن و طینت خود را رو کردند، با آنان به مقابله پرداخت. ما نیز باید از آن حضرت درس بگیریم.
49- مساوات در قضاوت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«اشهد انک... تُساوی فی الحکم بین القویّ و الضعیف» (6)؛
«گواهی میدهم که تو... بین قویّ و ضعیف در قضاوت به مساوات رفتار کردی».
امام حسین (علیه السلام) کسی بود که قوی و ضعیف را به یک چشم میدید و هیچگاه قوت قوی باعث نمیشد که نگاه خاص و فوقالعاده به او داشته باشد و در مقابل به ضعیف با دید حقارت نگاه کند، و این امری است که با مراجعه به سیرهی عملی امام حسین (علیه السلام) استفاده میشود، همانگونه که در کلام فوق نیز به آن اشاره شده است. ما نیز باید در این امر از امام حسین (علیه السلام) الگو بگیریم.
50- تکفل ایتام
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«اشهد انک... کنتَ ربیع الایتام» (7)؛
«گواهی میدهم که تو... پرورنده و متکفّل یتیمان بودی».
امام حسین (علیه السلام) بسیار یتیم نواز بود و امور آنان را شخصاً تکفّل مینمود و همانند پدرش امام علی (علیه السلام) امور آنان را سرپرستی مینمود، و لذا برای یتیمان همانند رویش تازهی بهار بود. ما نیز باید امام حسین (علیه السلام) را الگوی خود قرار داده و از او درس بگیریم و با یتیم نوازی خشم خدا را فرو نشانیم.
51- پناه مردم بودن
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«اشهد انک... کنت... عصمة الأنام» (8)؛
«گواهی میدهم که تو... ملجأ و پناه مردم بودی».
امام حسین (علیه السلام) در شداید و گرفتاریها ملجأ و پناه مردم بود و لذا هر کس حاجتی داشت به او مراجعه میکرد و او نیز با گشادهرویی در صورت امکان حاجاتش را برآورده مینمود، ما نیز باید از امام حسین (علیه السلام) درس گرفته و او را در این امر الگوی خود قرار دهیم.
52- عزت اسلام بودن
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«اشهد انک... کنت... عزَّ الاسلام» (9)؛
«گواهی میدهم که تو... مایهی عزت اسلام بودی».
سعی کنیم همانگونه که امام حسین (علیه السلام) با کاری که کرد و باعث عزت و آبروی اسلام شد ما نیز در راستای عزت بخشیدن به اسلام کوشا باشیم و کاری نکنیم که آبروی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اسلام ریخته شود و اسلام زیر سؤال برود.
53- جلوگیری از بازیچه شمردن دین
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«اشهد انک... تکفّ العابث و تزجره» (10)؛
«گواهی میدهم که تو... بازیچه شمرندهی دین را از کارش بازداشته و او را منع نمودی».
یزید بن معاویه کسی بود که به طور علنی دین را به مسخره و بازیچه گرفته و با آن به مبارزه پرداخت، و کاری که امام حسین (علیه السلام) کرد یزید و یزیدیان را از کارشان بازداشته و آنها را از اهدافش بازداشت. ما نیز باید همچون امام حسین (علیه السلام) با کسانی که دین را بازیچه گرفتهاند به مقابله پردازیم.
54- لزوم اطاعت از خدا در پنهان و آشکار
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«السلام علی من اطاع الله فی سرّه و علانیته» (11)؛
«سلام بر کسی که - امام حسین (علیه السلام) - در نهان و آشکار خداوند را اطاعت نمود».
خداوند متعال همه جا بوده و هست و از اسرار و نهان باخبر میباشد، و لذا نمیتوان در مکانهای مخفی او را نافرمانی نمود.
55- افتخار اولیا به شهادت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«السلام علی یحیی الذی ازلفه الله بشهادته» (12)؛
«سلام بر یحیی که خداوند او را به شهادت مفتخر ساخت».
مرگ بر چند نوع است؛ یکی مرگ طبیعی که عنوانی بر آن منطبق نیست تا موجب افتخار و شرف او گردد، و دیگری مرگ در راه خدا که شهادت نامیده میشود، این مرگ از آن جهت که باعث حیات خود و دیگران است افتخار و شرف است، و لذا بزرگان و افراد فهمیده آرزوی چنین مرگی را داشته و به آن افتخار میکردند.
56- امکان مصلحت در تأخیر اجابت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش تعلیم میدهد که چنین خداوند متعال را خطاب کنند و از او اجابت بخواهند:
«... فانّ أبطأ عنّی عتبت بجهلی علیک و لعلّ الذی ابطأ عنّی هو خیر لی؛ لعلمک بعاقبة الامور» (13)؛
«... پس اگر به تأخیر انداختی [اجابت را] از من، به جهت جهالتم بر تو سرزنش نمایم، در حالی که شاید آنچه را که از من تأخیر انداختی خیر برایم باشد؛ زیرا تو به عاقبت امور آگاهی داری».
برخی چون دعایشان دیر به اجابت میرسد جهالت کرده و خدا را سرزنش میکنند در حالیکه نمیدانند شاید خیر برای او در تأخیر اجابت باشد؛ زیرا خداوند عالم و دانا به عواقب امور است.
57- صبر خداوند بر پستی بندگان
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور میدهد تا به خداوند متعال عرضه بدارند:
«... فلم أرِ مولیً کریماً اصبر علی عبد لئیم منک علیّ یا ربّ، انّک تدعونی فأولّی عنک، و تتحبب الیّ فأتبغّض الیک، و تتودّد الیّ فلا اقبل منک، کأنّ لی التطول علیک، فلم یمنعک ذلک من الرحمة لی و الاحسان الیّ و التفضّل علیّ بجودک و کرمک» (14)؛
«... من مولای کریمی را صبورتر بر بندهی پست از تو بر خودم سراغ ندارم، ای پروردگار من! تو مرا میخوانی ولی من از تو روی برگردانم، تو به من محبت میکنی ولی من با تو دشمنی میورزم، تو به من طرح دوستی میدهی ولی من از تو قبول نمینمایم، گویا که منت از من بر توست، ولی [در عین حال] این امور تو را مانع از رحمت و احسان و تفضّل به جود و کرمت بر من نشده است».
بسیاری از مردم هستند که صبر و تحملشان در برابر پستی افراد شرور کم است و لذا زود غضب کرده و عکسالعمل نشان میدهند، ولی خداوند در این باره صبر زیادی دارد و به زودی افراد شرور را مجازات نمیکند، ولی هرگاه کار زشت افراد شرور به نهایت رسید و غضب خدا برانگیخته شد چنان عذاب بر او وارد میشود که او را ریشهکن میسازد.
58- نهراسیدن از ملامت ملامتگران
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که دربارهی امام علی (علیه السلام) فرمود:
«و لا تأخذه فی الله لومة لائم» (15)؛
«و در راه خدا ملامت هیچ ملامت کنندهای در او اثر نداشت».
مطابق روایتی که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده حضرت علی (علیه السلام) در راه خدا هیچ ملاحظهای نداشت و با مخالفان شدیداً برخورد مینمود، و همانگونه که در عبارت فوق آمده از ملامت هیچ ملامتگری نمیهراسید؛ زیرا خود را در حال انجام وظیفه میدید.
59- خداوند، بهترین تکیه گاه
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه میدارد:
«الهی! لا رکن لی اشدّ منک، فآوی الی رکن شدید» (16)؛
«بارخدایا! تکیهگاهی برای من محکمتر از تو نیست، پس به تکیهگاه محکمی پناه میبرم».
بهترین پناه و مدافع و حافظ و نگهبان انسان خداوند متعال است که باید به او پناه برد و اگر ما به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) متوسل میشویم بدین جهت است که ما را به این پناه و رکن محکم رهنمون میکنند.
60- انسان، و غریزههای خدایی
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه میدارد:
«الهی! فحفظاً حفظاً لغرائز غرسها و شربها بید الرحمن» (17)؛
«بارالها! حفظ کن آن غریزهها و امیالی را که ایجاد و بقاء آن به دست رحمن [توست]».
خداوند متعال در وجود انسان امیال و غرایزی را به مقتضای رحمانیّتش کاشته و آن را آب یاری کرده است که در راستای حفظ نوع او و تکاملش مؤثر بوده است، و لذا باید از خداوند متعال بخواهیم تا آن غرایز را برای ما محفوظ بدارد.
61- لزوم محافظت از غرایز درونی
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«الهی! فحفظاً حفظاً لغرائز غَرْسها و شُرْبها بید الرحمن... ان تکون بید الشیطان تُحَزُّ و بفأسه تُقْطَع و تُجَزُّ» (18)؛
«بارالها! اغراض و امیالی که ایجاد و بقای آن به دست رحمانیت توست... آن را از دسترسی شیطان که آن را حرکت دهد، و با وسیلهاش آن را قطع کرده و ببرد، حفظ نما».
گاهی غرایز و امیال انسان که میتواند در راستای کمال ما قرار گیرد به دست شیطان میافتد و او آنها را به حرکت درآورده و با ابزارهایی که دارد قطع کرده و میبرد، و لذا باید از خداوند بخواهیم که امیال و غرائزمان را حفظ کرده و در راه مستقیم و صحیح قرار دهد.
62- پناه به خدا از دلبستگان به دنیا
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش فرمود تا از خداوند متعال این گونه درخواست حاجت کنند:
«... و تحفظنی فی هذه الدنیا الدنیة من شرّ سلاطینها و فجّارها و شرارها و محبّیها، و العاملین لها فیها» (19)؛
«... و مرا در این دنیای پست از شرّ سلاطین و فجّار و اشرار و دوستداران دنیا و عملکنندگان در دنیا برای دنیا، حفظ فرما».
اگر به دنیا به دید استقلالی نگریسته شود و مزرعه بودن آن برای آخرت ملاحظه نگردد به طور حتم پست خواهد بود و انسان را به اوج ذلت خواهد کشانید؛ و لذا کسی که دوستدار دنیاست و در آن فقط برای دنیا کار میکند شرور خواهد بود و باید از شرّ او به خداوند پناه برد.
63- گمان نیک به خدا داشتن
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که میفرماید:
«... و ان یقول العبد بنیّة صادقة و لسان صادق: (یا رب)، فتکون عند ظنّ عبدک بک» (20)؛
«... و این که بنده با نیت راستین و زبان پاک بگوید: (ای پروردگار من!)، و تو نزد گمان بندهات به تو میباشی».
بنده هرگاه به درگاه الهی روی آورد باید با نیتی پاک و زبانی راستگو، خدا را صدا زند و از او حاجت خود را بخواهد، و گمان نیک به او داشته باشد که در هر حال خیرخواه و مصلحتاندیش اوست و هرگز بر او بدی را نمیخواهد، و بداند که اگر مصلحت باشد خواستهاش برآورده میگردد یا حداقل عنایتی به او خواهد شد و او را دست خالی بازنمیگرداند.
64- ناامید نشدن مظلوم
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به خداوند متعال فرمود:
«انت الذی... تَرُدُّ المغلوبَ غالباً، و المطلوب طالباً، و المقهور قاهراً، و المقدور قادر؛» (21)؛
«تو کسی هستی که... ستم کشیده را مسلط، و طلب شده را طلب کننده، و مظلوم را زورمند، و کسی که در معرض تعرّض باشد را قادر میگردانی».
انسان در هیچ حال نباید از رحمت الهی مأیوس باشد گرچه مغلوب و مقهور و مظلوم واقع شده است؛ و اگر در رفع غلبه و ظلم از خود کوشا باشد بداند که خداوند نیز او را یاری کرده و روزی فرامیرسد که ورق برگشته و او غالب شده و ظالم در دستانش گرفتار خواهد شد، و این یک سنت همیشگی خداوند است.
65- امید در ناامیدی
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی به خداوند متعال این چنین عرضه میدارد:
«یا من اذا ولج العبد فی لیلٍ من حیرته بهیم، و لم یجد له صریخاً یصرخه من ولیّ حمیم، وجد من معونتک صریخاً مغیثاً» (22)؛
«ای آنکه هرگاه بنده در تاریکی شب متحیّرانه تو را بخواند و دوست مهربانی برای یاری و پناه نداشته باشد، از یاری تو پناه و دادرسی مییابد...».
برخی مواقع میشود که انسان گرفتار شده و به حدّی این گرفتاری شدید میشود که مأیوس میگردد و هرکه را صدا میزند کسی به فریادش نمیرسد، در آنجاست که خداوند متعال به فریاد او رسیده و او را نصرت میدهد؛ چرا که اوست که هرگز بندهاش را رها نخواهد کرد گرچه گاهی مصلحت در تأدیب او باشد.
66- امکان زیاد شدن مال از حلال
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور میدهد تا از خداوند متعال اینگونه بخواهند:
«... و اکثر من الحلال مالی» (23)؛
«... از [راه] حلال مالم را زیاد گردان».
برخی میگویند: ممکن نیست که مال انسان از راه حلال زیاد گردد، ولی میتوان گفت که اگر خداوند عنایت و لطف نماید انسان میتواند مال حلال خود را زیاد کند، و در غیر این صورت مالهای فراوانی که انسان جمع میکند در کنارش حقوق مستضعفان است که او ضایع کرده است.
67- راضی به رضای الهی بودن
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور میدهد تا از خداوند متعال اینگونه بخواهند:
«... و خِر لی فی جمیع اموری و افعالی، و رضّنی بها» (24)؛
«... و برای من در تمام امور و کردارم تو اختیار بنما، و مرا به آن راضی گردان».
انسان باید در عین اینکه مشغول انجام وظایف خود است امورش را به خداوند واگذارد و از آنچه بر او مقدّر میشود راضی باشد، و همهی اینها را از خدا بخواهد تا به او لطف و عنایت نماید.
68- استحقاق ثواب و بهشت با نیکی به والدین
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور میدهد تا از خداوند متعال اینگونه بخواهند:
«و الهمنی من برّهما مااستحق به ثوابک و الجنة» (25)؛
«و مرا از نیکی به پدر و مادرم نوعی را الهام نما که با آن مستحق ثواب و بهشت تو گردم».
برخی از کارهای نیک است که اگر انسان در حق پدر و مادر انجام دهد مستحق ثواب خداوند و بهشت او میگردد، و در این راستا باید از خداوند بخواهیم آن کارهای نیک را به ما الهام کرده و توفیق آنها را به ما بدهد تا با انجام آن مستحق این دو پاداش عظیم از جانب خداوند شویم.
69- زنده شدن دل به یاد خدا
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور میدهد تا از خداوند متعال اینگونه بخواهند:
«... و تحییَ فؤادی بذکرک» (26)؛
«... و دلم را به یاد خود زنده کنی».
مطابق آیات قرآن کریم، زنده شدن دل به یاد خداست که از راه نماز حاصل میشود؛ زیرا خداوند متعال میفرماید:
(وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی) (27)؛
«و نماز را برای یاد من بپادار».
و نیز میفرماید:
(أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) (28)؛
«آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد».
و لذا باید از خداوند متعال بخواهیم تا ما را در رسیدن به این حال یاری فرماید.
70- مأیوس شدن از مال مردم
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور میدهد تا از خداوند متعال اینگونه بخواهند:
«... راجین لما عندک، آیسین مما عند غیرک» (29)؛
«... امید به آن چیزی دارم که نزد توست، و از آنچه نزد غیر توست مأیوسیم».
انسان غیرتمند نباید چشم طمع به مال دیگران داشته باشد و تنها باید امیدش به خدا و نعمتهایی که از ناحیهی او به ما میرسد، باید ولی هرگز نباید دست از کوشش و تلاش بردارد و در عین تلاش به خدا نیز امیدوار باشد.
71- مطلوبیت وسعت روزی
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«و ان توسّع علیّ رزقی» (30)؛
«و اینکه روزیم را بر من گسترش دهی».
وسعت روزی فی حدّ نفسه مذموم و ناپسند نیست و انسان باید از نعمتهای الهی استفاده نماید. خداوند متعال میفرماید:
(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ) (31)؛
«بگو: «چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خود آفریده، و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟!».
این وسعت روزی نباید او را از وظایفش غافل کرده و نسبت به مستمندان بیتفاوت باشد و با وسعت روزی از زاد و توشهی آخرت غافل گردد.
72- مقام رضا بالاتر از عفو
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی به ما چنین تعلیم داده تا از خداوند بخواهیم:
«... و ان تغفرلی خطیئتی و ترضی عنّی، فان لک ترض عنی، فانّی مسییء ظالم خاطیء عاصٍ، و قد یعفو السید علی عبده و لیس براض عنه» (32)؛
«... و این که لغزشم را بپوشانی و از من راضی گردی، و اگر از من راضی نگشتی پس مرا عفو نمایی، چرا که من بدکار، ظالم، خطاکار، گناه کارم، و گاهی مولی از بندهاش عقو میکند در حالیکه از او راضی نیست».
از جملات بالا استفاده میشود که انسان باید سعی کند که با توبه و انجام اعمال صالح خدا را از خود راضی کرده و اگر هم نتوانست لااقل کاری کند که خداوند از او بگذرد.
73- عادت دادن زبان به صواب و حکمت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه میدارد:
«و سدد السنتنا بالصواب و الحکمة» (33)؛
«و زبان ما را به صواب و حکمت تأیید و تثبیت فرما».
گاهی باید با کارهای خوب و عادت دادن زبان با آن از کارها و حرفهای ناشایست جلوگیری کرد، و با سدّسازی از حرفهای خوب به مقابلهی با حرفهای ناشایست رفت.
از آنجا که گناهان زبان بسیار است لذا حضرت (علیه السلام) موارد آن را به طور خصوص ذکر نکرده و به اطلاق آن واگذاشته است، و تنها به وسیلهی سدّ سازی در برابر گناهان زبان اشاره کرده است.
و نیز ممکن است که مقصود از این جمله این باشد که خدایا! ما را توفیق ده تا همیشه زبانمان گویای صواب و حکمت باشد.
74- زهد و خیرخواهی، دو وظیفهی دانشمندان
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه میدارد:
«و تفضل علی علمائنا بالزهد و النصیحة» (34)؛
«و به دانشمندان ما زهد و بیرغبتی به دنیا و نصیحت و خیرخواهی عنایت فرما».
از جمله وظایف دانشمندان و علما، زهد و خیرخواهی و نصیحت است که یکی وظیفهی شخصی و دیگری وظیفهای است که مربوط به ارتباط علما با دیگران است. علما از آن جهت که الگوی مردم هستند لذا باید کاری نکنند که مردم از آنها زده شده و حرفهایشان را نپذیرند، و نیز از آن جهت که هدایتگر مردم به خیر و سعادتاند باید همچون پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خیرخواه مردم باشند.
75- عنایات غیر واجب
برخی از عنایات الهی از باب وجوب لطف، بر خداوند واجب است، مثل ارسال رسل و انزال کتب و... ولی برخی عنایات است که بر خداوند واجب نیست و اگر خداوند بر بندهای انجام میدهد از روی تفضل است و لذا از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه میدارد:
«و تفضل علی علماؤنا بالزهد و النصیحة، و علی المتعلّمین بالجهد و الرغبة و...» (35)؛
«و به دانشمندان ما زهد و بیرغبتی به دنیا و نصیحت و خیرخواهی، و به دانشپژوهان ما جدیّت و شوق و رغبت عنایت فرما و...».
76- کوشش و شوق، دو امر لازم برای دانش پژوه
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه میدارد:
«و تفضل... علی المتعلمین بالجهد و الرغبة» (36)؛
«و دانش پژوهان کوشش و شوق عنایت فرما».
دانشجو و طالب علم اگر میخواهد که به سر حدّ کمال برسد دو وظیفهی اساسی دارد؛ یکی از آن دو کوشش است و دیگری عشق و شور و شوق نسبت به علم و رشتهای که انتخاب کرده است، وگرنه هرگز به کمال مطلوب خود نمیرسد.
77- پندپذیری و پیروی، دو وظیفهی مستمع
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی به خداوند متعال این چنین عرضه میدارد:
«و تفضل... علی المستمعین بالاتباع و الموعظة...» (37)؛
«و بر شنوندگان، پیروی و پندپذیری عنایت فرما...».
مستمعین نیز دو وظیفهی مهم و اساسی دارند که باید انجام دهند؛ یکی از آن دو پندپذیری از سخنان و نصیحتهای علماست، و دیگری پیروی از پندهایی است که از آنان شنیدهاند.
78- وقار و متانت دو وظیفهی پیرمردان
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه میدارد:
«و تفضل... علی مشایخنا بالوقار و السکینة» (38)؛
«و به پیرمردان ما وقار و متانت عنایت فرما».
از آن جا که بر پیرمردان سِنّی گذشته و از طرف دیگر الگوی کوچکترها هستند لذا باید دو وظیفه را در نظر داشته باشند؛ یکی وقار و متانت، و دیگری آرامش و سکینه است، که زیور و زینت آنان به حساب میآید.
79- ضرورت توبه در جوانی
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی برای جوانان این چنین عرضه میدارد:
«و تفضل... علی الشباب بالإنابة و التوبة» (39)؛
«و به جوانان بازگشت به سوی تو و توبه عنایت فرما».
توبه گرچه در پیری هم مورد پذیرش خداوند متعال است، ولی در جوانی توبه کردن چیز دیگری است، و چه خوش گفت شاعر پارسی گوی:
در جوانی پاک بودن شیوهی پیغمبری *** ورنه هر گبری به پیری میشود پرهیزکار
80- حیا و عفت، دو وظیفهی زنان
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه میدارد:
«و تفضل... علی النساء بالحیاء و العفة» (40)؛
«و به زنان حیا و عفت عنایت کن».
دو صفت است که زنان باید خود را به آن زیبنده نمایند، یکی حیا و دیگری عفت است، و اگر این دو صفت و حالت را که خداوند در وجود زنان قرار داده از بین برود جامعه به فساد کشیده میشود، و لذا دشمنان درصدد برآمده که وسایل بیعفتی و بیحیا کردن زنان را در جامعه منتشر کرده تا از این راه جامعه را به فساد کشیده و ایمان را از مردم بگیرند.
81- تواضع و سعهی صدر، دو وظیفهی ثروتمندان
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه میدارد:
«و تفضل... علی الأغنیاء بالتواضع و السعة» (41)؛
«و به ثروتمندان تواضع و سعهی صدر عنایت فرما».
اغنیا و بینیازان جامعه نیز دو وظیفهی اساسی دارند؛ یکی تواضع نسبت به زیردستان خود و دیگری سعهی صدر در برابر درخواست و حاجات مردم است. بسیاری از ثروتمندان هستند که چون به مال و منالی میرسند بر دیگران تکبّر کرده و همه را ذلیل و خوار میپندارند، و لذا اغنیاء باید از خدا بخواهند که هرگز به این حالت مبتلا نشوند.
82- صبر و قناعت، دو وظیفهی تهیدستان
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه میدارد:
«و تفضل... علی الفقراء بالصبر و القناعة» (42)؛
«و به تهیدستان صبر و قناعت عطا فرما».
فقیران و تهیدستان نیز دو وظیفهی اساسی دارند که همیشه باید در نظر داشته باشند؛ یکی صبر پیشه کردن در برابر مشکلات زندگی و دیگری قناعت داشتن نسبت به آنچه از روزی به دست آوردهاند، تا زندگی برایشان طاقتفرسا و تلخ نگردد.
83- لزوم پرهیز از شبههناک
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه میدارد:
«و طهر بطوننا من الحرام و الشبهة» (43)؛
«و شکم ما را از طعام حرام و شبههناک پاک گردان».
ما وظیفه داریم همانگونه که باید از حرام شکمهای خود را پاک کنیم آن را نیز از اموال شبههناک پاک گردانیم؛ زیرا اموال و غذاهای حرام و شبههناک در روح و روان انسان تأثیر به سزایی دارد و میتواند مانع رسیدن انسان به کمال معنوی او گردد.
84- انسان، قاضی بر خود
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که دربارهی فرعون به خداوند متعال این چنین عرضه میدارد:
«... فجزیته بما حکم به علی نفسه» (44)؛
«... پس به آنچه بر خودش حکم کرده جزایش دهی».
انسان میداند و یا باید بداند که هرچه بر سر او میآید از ناحیهی خود اوست و این عمل اوست که منشأ آثار است چه خیر باشد و چه شرع و لذا خودش بر نفسش حکم کرده و قضاوت نماید.
85- تسلیم نفس در برابر خدا
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه میدارد:
«اللهم انی استخیرک خیار من... أسلم الیک نفسه» (45)؛
«بارخدایا! همانا از تو طلب خیر میکنم، خیرخواهی کسی که خودش را تسلیم تو نموده است.»
از آن جا که انسان معصوم نیست و هر آن ممکن است که در گناه و یا خطا و لغزشی بیفتد و نفس سرکش و امارّهاش او را به کارهای ناپسند وادارد لذا جا دارد در عین این که با نفس امارهی به سوء مبارزه میکند خود را به خداوند متعال بسپارد.
86- توکل بر خدا در کارها
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه میدارد:
«اللهم انی استخیرک خیار من... توکل علیک فی امره» (46)؛
«بارخدایا! همانا من از تو طلب خیر میکنم، خیرخواهی کسی که... در امرش بر تو توکل کرده است».
ما وظیفه داریم که در عین عمل به وظایف خود بر خدا توکل کرده و از او درخواست کنیم تا اسباب خیر را برای ما فراهم سازد.
87- لزوم حسن ظن به خداوند
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه میدارد:
«... استشیرک بحسن ظنّی بک فی المأمول و المحذور» (47)؛
«... با تو به جهت حسن ظنی که به تو در امیدها و محذورات دارم مشورت میکنم».
هرچه که از جانب خداوند به انسان میرسد از آن جا که سبب و علت دارد و آن به اختیار و ارادهی خود انسان است، لذا باید به خداوند متعال حسن ظن داشته باشیم.
88- تفویض امر خود به خداوند
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه میدارد:
«اللهم انی استخیرک خیار من فوّض الیک امره» (48)؛
«بارخدایا! همانا از تو خیر طلب میکنم، همانند خیرخواهی کسی که امرش را به تو تفویض نموده است».
از آنجا که خداوند متعال عالم به حقایق و عواقب امور بوده و برای بندگانش غیر از خیر و خوبی نمیخواهد لذا جا دارد که امور خود را به او واگذار کرده و از او خیر بخواهیم، و این به معنای دست کشیدن از کار و تلاش نیست، بلکه باید در عین انجام وظیفه، خود را نیز به خدا بسپاریم.
89- ضرورت صبر در انجام کارهای بزرگ
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به خداوند متعال این چنین عرضه میدارد:
«... واجمع لی اصحابی و صبّرهم» (49)؛
«اصحابم را برای من جمع کن و آنان را صبور گردان».
کارهای بزرگ در جهان نیاز به صبر و بردباری و آرامش خاطر دارد و از آن جا که امام زمان (علیه السلام) با یارانش در آخرالزمان در صدد پیاده کردن نظام اصیل اسلامی و عدالت در سطح کرهی زمین خواهند بود لذا اصحاب حضرت احتیاج به صبر و بردباری دارند که حضرت مهدی (علیه السلام) برای آنان دعا به صبر مینماید.
پینوشتها:
1. بحارالانوار، ج 101، ص 328.
2. همان.
3. بحارالانوار، ج 101، ص 328.
4. مزارکبیر، ص 165.
5. مزارکبیر، ص 165.
6. بحارالانوار، ج 101، ص 328.
7 . بحارالانوار، ج 101، ص 328.
8. بحارالانوار، ج 101، ص 328.
9. بحارالانوار، ج 101، ص 328.
10. بحارالانوار، ج 101، ص 328.
11. همان.
12. بحارالانوار، ج 101، ص 328.
13. زادالمعاد، ص 110.
14. مصباح، کفعمی، ص 770.
15. اقبال الاعمال، ص 290.
16. بحارالانوار، ج 53، ص 222.
17. مهج الدعوات، ص 329.
18. مهج الدعوات، ص 329.
19. بحارالانوار، ج 51، ص 307.
20. بحارالانوار، ج 51، ص 307.
21. بلد الامین، ص 333.
22. بلد الامین، ص 333.
23. مهج الدعوات، ص 28.
24. مهج الدعوات، ص 28.
25. همان.
26. البلد الامین، ص 393.
27. طه، آیه 14.
28. رعد، آیه 28.
29. البلد الامین، ص 393.
30. همان.
31. اعراف، آیه 32.
32. بحارالانوار، ج 95، ص 266.
33. البلد الامین، ص 349.
34 . البلد الامین، ص 349.
35. البلد الامین، ص 349.
36. البلد الامین، ص 349.
37 . المصباح، کفعمی، ص 208.
38. المصباح، کفعمی، ص 208.
39. المصباح، کفعمی، ص 208.
40. همان.
41. المصباح، کفعمی، ص 208.
42. همان.
43. المصباح، کفعمی، ص 208.
44. مهج الدعوات، ص 281.
45. بحارالانوار، ج 91، ص 239.
46. بحارالانوار، ج 91، ص 239.
47. همان.
48. بحارالانوار، ج 91، ص 239.
49. بحارالانوار، ج 85، ص 233.
مقایسه خود با کسانی که از ما امکانات و یا توانمندی ها و ویژگی های مثبت کمتری دارند، ما را در مسیر شکر می اندازد. حتی دیدن گرفتاریهای مردم وقتی ما را به یاد خوشی های خودمان بیندازد هم نوعی شکر است؛ قرآن و اولیای دین ما را به شکرگزاری در برابر نعمتهای خدا دعوت کرده اند. در اینجا می خواهیم با استفاده از سخنان امیرالم?منین علی علیه السلام به چند نکته پیرامون شکر اشاره کنیم. این نکات را در پنج عنوان بیان می کنیم: خدای شکر کننده و خدای شکر شونده؛ شکر معادل صبر است؛ شاکر، بهره بردار شکر خویش؛ بسیاری از نعمتها مرحله مرحله به ما می رسد؛ روش شکرگزاری.
خدای شکر کننده و خدای شکر شونده
شکرهای ما، به کمک خدا انجام می شود. به عبارت دیگر، خدا خودش ما را در حالی قرار می دهد که دوست داریم شکرش کنیم و سپس خود اوست که در پاسخ شکر ما، نعمتها را می افزاید. به این فرمایش امیرالم?منین توجه کنید: هر که شکر اعطایش شود، از زیادی محروم نمی شود (1) معلوم می شود که شکر را هم خدا عطا می کند.
بنابراین جا دارد که خدایی را که اول و آخر شکر به دست اوست را نیز شاکر بدانیم و گاهی هم خدا را با اسم شکور- یعنی بسیار بسیار شکر کننده- صدا بزنیم همانگونه که خود در قرآن این نام را هم برای خود پسندیده است.
شکر معادل صبر است
در نگاه امیرالم?منین شکر و صبر از یک خانواده اند:
(خدا) روزی انسان ها را تعیین فرمود، گاهى کم و زمانى زیاد، و به تنگى و وسعت به گونه اى عادلانه تقسیم کرد تا هر کس را که بخواهد با تنگى روزى یا وسعت آن بیازماید، و با شکر و صبر، غنى و فقیر را مورد آزمایش قرار دهد. پس روزى گسترده را با فقر و بیچارگى در آمیخت، و تندرستى را با حوادث دردناک پیوند داد، دوران شادى و سرور را با غصّه و اندوه نزدیک ساخت ... (2)
شاکر، بهره بردار شکر خویش است
همانطور که در قرآن خوانده ایم، شکر باعث زیادی نعمت می شود لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ (3)
امیرالم?منین هم درباره شکر فرموده اند: نمی شود خدا برای بنده ای راه شکر را باز کند اما راه زیادی نعمت را از او ببندد و مَا کَانَ اللَّهُ لِیَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ الشُّکْرِ وَ یُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الزِّیَادَة (4)
بسیاری از نعمتها مرحله مرحله به ما می رسد
اشتباه است اگر خیال کنیم که همه نعمت همانی است که در آن حال به ما رسیده است زیرا بسیاری از نعمتها را خدا به صورت مرحله مرحله به ما می رساند و تکمیل شدن آن بستگی به رفتار ما دارد. مولای متقیان و پیشوای سپیدرویان عالم فرموده اند:
هر گاه حاشیه های نعمتها به شما برسد، با کم شکریتان باعث نشوید که بخشهای دورتر آن نعمتها از شما رانده شود.
إِذَا وَصَلَتْ إِلَیْکُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّکْرِ (5)
می آموزیم که شکرگزاری ما هم در زیاد شدن نعمتها اثر دارد و هم در تمام رسیدن آنها زیرا گاهی فقط گوشه ای از نعمتها را خدا به ما می رساند تا عملکرد ما را ببیند.
روش شکرگزاری
در آیه سیزدهم سوره سبأ می خوانیم که خدا به خاندان داوود اینگونه پیام می دهد: « اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْرا » نتیجه می گیریم شکر کردن کاری عملی است. از امام صادق علیه السلام هم می آموزیم که «الحمد لله» گفتن، شکر واقعی است (6) معلوم می شود که وقتی امام صادق علیه السلام «الحمد لله» می گوید، این حمد تنها لقلقه زبان نیست بلکه کاری است عملی که ایشان ظاهرا به وسیله زبان اما باطنا به وسیله مدیر قوای ذهنی خود انجام می دهند، زیرا شکر کردن یک عمل است.
شکر کردن به غیر از زبان، قوای ذهنی و نیز رفتاری فرد را به کار می گیرد. آنچه ما را در این معنا راهنمایی می کند دو فرمایش از علی علیه السلام و امام صادق علیهما السلام است :
شکر م?من در عمل او ظاهر می شود (7) - هر که نعمت خدا را با قلب خود بشناسد حق شکر را ادا کرده است (8)
نکته پایانی آن است که مقایسه خود با کسانی که از ما امکانات و یا توانمندی ها و ویژگی های مثبت کمتری دارند، ما را در مسیر شکر می اندازد. این درس را از یکی از نامه های امام علی علیه السلام می آموزیم که به حارث همذانی توصیه کرده اند: ... أَکْثِرْ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَیْهِ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَبْوَابِ الشُّکْر ... (9)
حتی دیدن گرفتاریهای مردم وقتی ما را به یاد خوشی های خودمان بیندازد هم نوعی شکر است؛ البته همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله به ما آموخته اند باید دقت کنیم طوری نگوییم که بشنوند و ناراحت شوند(10)
پی نوشتها:
1. نهج البلاغه، ص494
2. نهج البلاغه، خطبه 91، ص131
3. سوره ابراهیم، آیه 7
4. نهج البلاغه، حکمت 435
5. نهج البلاغه، ص 470
6. کافی، ج2، ص97
7. غررالحکم، ص 279
8. کافی، ج2، ص96
9. نهج البلاغه، نامه 69
10. کافی، ج2، ص98
شوخی و تفریحات سالم و بدون آزار و دور از تحقیر دیگران و پرهیز از استهزاء مردم، به زندگی فردی و اجتماعی نشاط می بخشد و موضوع مهم «طنز» نیز به نحوی در قلمرو شوخی و مزاح قرار می گیرد، به شرط آنکه نگاه جدی به زندگی، آسیب نبیند و حیات بشری به بازیچه و لودگی و هرزگی کشیده نشود.
کمتر جامعه و ملتی را می توان یافت که در ارتباطات مردم، چیزی به نام «شوخی» وجود نداشته باشد. لازمه زندگی اجتماعی و داشتن ارتباطهای سالم و فرح بخش، مزاح است. البته گاهی هم مزاح، به کدورت و کینه می انجامد و نتیجه معکوس می دهد که اشاره خواهد شد.
بعضیها خصلت شوخی و مزاح را چه با گفتار و چه رفتار، به عنوان شاخصه خود قرار داده اند. برخی هم میانه خوشی با آن ندارند و اهل شوخی نیستند.
از آنجا که این نوع برخورد، در میان مردم متداول است و نه می توان به کلی آن را مردود دانست و نه می توان بی حد و مرز طرفدار آن بود، در این نوشتار به بیان آثار، حدّ و مرز و شیوه و شرایط آن بر اساس تعالیم دینی می پردازیم.
مزاح، خصلتی مؤمنانه
برخلاف تصور یا القاء آنان که می کوشند چهره ای خشن و عبوس از اسلام ارائه دهند، در فرهنگ دینی مسئله خوشحالی و شادی و خرسندسازی و شاد کردن دیگران، جزء خصلتهای مثبت و پسندیده به شمار آمده است. از مزاح و شوخ طبعی به عنوان یک خصلت مؤمنانه یاد شده است. اولیای دین و بزرگان مکتب نیز در عمل، این گونه بوده اند.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه در او «دعابه» است. راوی از امام پرسید: دعابه چیست؟ حضرت فرمود: یعنی مزاح و شوخی.(1)
برخلاف تصور یا القاء آنان که می کوشند چهره ای خشن و عبوس از اسلام ارائه دهند، در فرهنگ دینی مسأله خوشحالی و شادی و خرسندسازی و «ادخال سرور» و شاد کردن دیگران، جزء خصلتهای مثبت و پسندیده به شمار آمده استدر رفتار و روش رهبران الهی
نمونه هایی که از مزاحها و رفتارهای لطیفه آمیز و سخنان مطایبه انگیز حضرت رسول صلی الله علیه و اله روایت شده است، نشان می دهد که آن حضرت، در عین حال که خوشرفتاری و گشاده رویی و بذله گویی داشت، از مرز حق و سخن درست فراتر نمی رفت و شوخیهایش باطل و لغو و ناروا نبود. در روایت است که پیامبر (صلی الله علیه واله) فرمود: «اِنّی َلأمْزَحُ و لا اَقُولُ الاّ حَقّا»(4) من مزاح می کنم، ولی جز حق نمی گویم. این سخن، هم نشان دهنده مزاح در سیره رسول خداست، هم رعایت حد و مرز آن.
در مورد علی بن ابی طالب (علیهما السلام) نقل شده که وی شوخ طبع بود و همین شوخ طبعی نیز بهانه مخالفان او گشت تا حضرت را از گردونه خلافت کنار بزنند و چنین وانمود کنند که یک فرد خوش مشرب و شوخ طبع، نمی تواند رهبری مسلمین را عهده دار شود.
درباره امام صادق (علیه السلام) نقل شده که آن حضرت، بسیار خنده رو و شوخ طبع بود: «وَ کانَ کثیر الدّعابة وَ التبسّم».(7)
در برخی روایات هم توصیه شده که در مسافرت با یک جمع، برای سرور و رفع خستگی از مزاح و شوخیهای سالم استفاده شود و این از آداب سفر بیان شده است.
حد و مرز شوخی
انسانها از نظر تحمل شوخی یکسان نیستند. بعضیها ظرفیت لازم برای مزاح ندارند، در نتیجه شوخی به جای شادکردن، کینه و کدورت می آورد و به جای غم زدایی، اندوه زا می شود.
از سوی دیگر، افراط در هر چیز، حتی خندیدن و خنداندن و شوخی و لطیفه گویی ناپسند است و آثار سوء و عوارض تلخ دارد. اگر در تعالیم دینی از «مزاح» نهی شده یا از «کثرت مزاح» مذمت شده است، برای پیشگیری از همین عوارض است.
اینک نگاهی گذرا به برخی احادیثی می افکنیم که اساسا از مزاح، نهی می کند، یا از افراط در شوخی برحذر می دارد، یا به عوارض و پیامدهای اخلاقی و اجتماعی زیاده روی در مزاح یا شوخیهای بی حساب و لجام گسیخته و بی ملاحظه نسبت به حیثیت و آبرو و شخصیت دیگران اشاره دارد. با توجه به اینکه دین، مزاح را از اخلاق شایسته یک مؤمن می داند، نهی از مزاح در موراد دیگر، جای تأمل دارد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «کَثْرةُ المِزاح تَذْهَبُ بماءِ الوجهِ و کثرةُ الضِّحکِ تَمْحُو الایمانَ»(12)
شوخی بیش از اندازه و بسیار، آبرو را می برد و خنده زیاد، ایمان را محو می کند.
امام باقر (علیه السلام) به حمران بن اعین فرمود: از شوخی بپرهیز، چرا که شوخی هیبت و آبروی انسان را می برد. (بحارالانوار، ج73، ص60)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «لا تَمْزَحْ، فیذهَبَ نُورکَ» (بحارالانوار ص58) شوخی مکن، که فروغت می رود.
امام علی (علیه السلام) فرموده است: مَنْ کَثُرَ مِزاحُهُ اُستُخِفَّ بِهِ وَ منْ کَثُرَ ضِحْکُهُ ذَهَبَتْ هَیْبَتُهُ» (بحارالانوار، ج74، ص285) کسی که زیاد شوخی کند، به سبب همان، سبک می شود و هر که زیاد بخندد، هیبتش می رود.
اگر در حدیث است که: «الکاملُ مَنْ غَلَبَ جِدُّهُ هَزْلَه» (غررالحکم)، کامل کسی است که «جِدّ» او بر «شوخی»اش غلبه و فزونی داشته باشد، نفی اصل شوخی و مزاح و هزل را نمی کند، بلکه شوخیهای بی رویه و مزاحهای خارج از حد را می گوید که «جدّیت حیات» را تحت الشعاع قرار می دهد.
وقتی شوخی، از مرز اعتدال فراتر رود و به افراط کشیده شود، موجب تحقیر و اهانت می گردد و طرف شوخی برمی آشوبد و در دفاع از آبروی خود و حفظ موقعیتش به معارضه و برخورد می پردازد. اینجاست که شوخی تبدیل به کدورت و دشمنی می شود.شوخیهای بدفرجام
وقتی شوخی، از مرز اعتدال فراتر رود و به افراط کشیده شود، موجب تحقیر و اهانت می گردد و طرف شوخی برمی آشوبد و در دفاع از آبروی خود و حفظ موقعیتش به معارضه و برخورد می پردازد. اینجاست که شوخی تبدیل به کدورت و دشمنی می شود.
نمونه های فراوانی می توان یافت که یک مزاح بیجا و نسنجیده که بی حرمتی به کسی یا گروهی تلقی شده است، خشم آنان را برانگیخته است.
امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: «لا تمازِحْ، فَیُجْتَرَءَ عَلَیکَ» (بحارالانوار، ج75، ص350)، شوخی مکن، که بر تو گستاخ می شوند. این، اشاره به از بین رفتن مهابت و حرمتِ مزاح کننده دارد که وقتی با شوخی، حریم خود را شکست و ابهت و وقار خویش را زیر پا گذاشت، راه برای دیگران باز می شود که به حرمت شکنی بپردازند.
به هر حال، در شوخی کردن با دیگران، هم باید ظرفیت طرف مقابل سنجیده شود، هم از افراط و زیاده روی پرهیز گردد، هم از تحقیر و توهین و استهزاء دیگران اجتناب شود، هم وقار و هیبت خودِ شخص محفوظ بماند. نشاندن گل لبخند به چهره ها به قیمت خرد کردن شخصیت یک انسان، و ایجاد شادی در عده ای به بهای غمگین ساختن یک مسلمان، زیبنده و شایسته نیست. در مسئله طنز و برنامه های فکاهی و عروسکی صدا و سیما نیز، به لحاظ اینکه گاهی اهانت به اشخاصِ حقیقی می شود و تعرض به آبرو و حیثیت آنان به شمار می آید، برخی به طور جدی مخالفند و آنان را از نظر فقهی و شرعی بی اشکال نمی دانند. اعتدال در هر امری پسندیده است، در مزاح و شوخی نیز همچنین، تا معاشرتها پاک و دوستیها بادوام و رابطه ها صمیمی و برادرانه باشد ادامه دارد.
پی نوشت:
1 بحارالانوار، ج73، ص60.
2 کافی، ج2، ص189.
3 بحارالانوار، ج16، ص298.
4 همان.
5 نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 84.
6 بحارالانوار، ج41، ص147.
7 همان، ج17، ص33.
8 تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج16، ص147.
9 همان.
شهداى کربلا بهترین شاهد براى شناخت مشتاقان واقعى هستند که نخوردند و نیاشامیدند و در دنیا ساکن نشدند و خدا را شب و روز عبادت کردند تا آنکه خود را به آنچه مشتاق بودند رسانیدند. حضرت سیّدالشهدا (ع) در شأن آن شهداى والامقام مىفرماید:
«لا یَجِدُونَ ألمَ مسِّ الحَدیدِ.»[1]
در نمونههاى دنیایى نیز این حقیقت روشن است که وقتی افرادى مشتاق انجام عملى و یا دیدار محبوبى هستند مشکلات و سختىهایى که بر سر راه آنان قرار مىگیرد را متوجه نمىشوند. سرما، گرما، سختى راه و آنچه در حال عادى موجب آزار و اذیت انسان است را در حال شوق احساس نمىکنند تا آن عمل را انجام دهند و یا به لقاى محبوب خود نائل آیند.
مشتاق حقیقى، بهره و نصیبى از لذت قرب الهى را برده و نور جمال حق به قلب او تابیده و مرتبهاى از مراتب قرب را یافته و طالب کمال آن است.
شواهد تاریخی به خوبی این حقیقت را نشان میدهد کسانی که از مکتب پاک و الهی حضرت امام حسین (ع) و یارانش فاصله گرفتند، از درون تهی شده و حیات معنوی آنان به پایان میرسد؛ امّا کسانی که از این مکتب، درس عشق و مردانگی آموختند تا روز قیامت بر حیات معنوی خود استمرار دارند و اگر روزی درس عشق را به فراموشی بسپارند، تمام درهای رحمت الهی به رویشان بسته میشود. یاران حضرت سیّدالشهدا (ع) نیز از این مکتب درسهای زیادی آموختند و آن را در واقعة عاشورا نشان دادند:
چنان ساقی نمود از باده مستش |
که داد از فرط مستی، هر دو دستش |
یاران امام حسین (ع) در این مکتب چنان تربیت شدند که فقط دوست داشتند در کنار حضرت باشند ولو آنکه در این راه سختیهای فراوانی دیده و دستها، چشمها و دیگر اعضا را از دست دهند. آنان همچون پروانهای دور شمع وجودی حضرت سیّدالشهداء (ع) طواف میکردند و نور عشق را در درون خود شعلهور میکردند.
لشکر عمر سعد و یزید در واقعة کربلا بسیار عجله میکردند تا نبرد هر چه سریعتر پایان پذیرد و آنان به ثروتها و مقامهایی که عبیدالله بن زیاد به آنان وعده داده بود برسند؛ از این رو آنان میخواستند در روز تاسوعا به خیمههای حضرت سیّدالشهدا (ع) حمله کنند. عمر بن سعد[2] به سربازان خود فرمان داد: «به لشکر مقابل یورش برید و مردانشان را به قتل برسانید، زنان و کودکان را اسیر کنید تا امشب به کوفه بازگردیم[3].»
ندای حمله دشمن به گوش حضرت زینب3رسید. ایشان وارد خیمه حضرت سیّدالشهدا (ع) شده و قصد داشت این خبر را به برادر بزرگوارشان برساند؛ امّا مشاهده کرد حضرت سیّدالشهدا (ع) سر را به زانو گذاشته و در عالم رؤیا به سر میبرد، پس اندکی صبر نمود؛ ولی از آن جایی که خبر مهمّی بود، ناچار شد حضرت را بیدار کرده و این خبر را به ایشان بفرماید. وقتی حضرت چشمان مبارکشان را گشود به حضرت زینب3 فرمود: «در عالم رؤیا، رسول خاتم (ص) ، حضرت زهرا3، امیرمؤمنان (ع) ، حضرت امام حسن مجتبی (ع) و فرشتگان الهی را مشاهده کردم که همه آغوشهای خود را گشوده و به من میفرمودند: حسین جان! وقت بازگشت فرا رسیده است! سپس خود را تنها در بیابانی یافتم، مشاهده کردم که سی هزار حیوان درّنده در اطراف من هستند و به من حمله میکنند. در میان آنان موجود قوی هیکلی که دندانهای پیشینش، برآمدگی داشت مرا کشت.[4]»
در این خواب اسرار و حقایق زیادی نهفته شده است. در عالم برزخ، اعمال انسان، به صورتهای حقیقی در مقابل او قرار میگیرد و آن شخص میفهمد که آیا به صورت انسان در روز قیامت محشور میشود و یا به صورت حیوان درّنده و یا بدتر از آن:
(کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ)[5]
امّا لشکریان یزید و شمر ملعون مرتکب اعمال قبیحی شدند که به صورت موجودات درّنده محشور خواهند شد! گناهان زیاد موجب میشود انسان از حقیقت انسانی خود فاصله بگیرد و کارش به جایی برسد که دستش به خونِ یکی از والاترین انسانهای عالم آفرینش یعنی حضرت سیّدالشهدا (ع) آلوده شود.
این نکته تذکّر مهمی برای افراد بیتوجه به معارف دینی، زنان بیحجاب و جوانان گنهکار است. آنان باید به تجزیه و تحلیل منابع تاریخی بپردازند تا هشیار گشته و بدانند کسانی که امامان معصوم: را به شهادت رسانده چه ویژگیهایی داشتند و کسانی که حامی مقام ولایت و امامت بودند، چه اوصافی و ویژگیهایی را در زندگی داشتند.
پی نوشت ها:
[1] . بحارالأنوار:45/80؛ آنان درد آهن را احساس نکردند. متن کامل روایت: «قال الحسین7 لأصحابه قبل أن یقتل: إن رسول الله9 قال لی: یا بنی إنک ستساق إلى العراق، وهی أرض قد التقى بها النبیون وأوصیاء النبیین، وهی أرض تدعى عموراً، وإنک تستشهد بها ویستشهد معک جماعة من أصحابک لا یجدون ألم مس الحدید.»
[2]. عمر بن سعد: فرماندة سپاه ابن زیاد در کربلا بود که با امام حسین7 جنگید و دستور داد پس از شهادت آن حضرت، اسب بر بدن او تاختند و اهل بیت او را اسیر کرده به کوفه بردند. عمرسعد، پسر سعد بن وقاص از سرداران صدر اسلام بود. وى قبل از حادثة عاشورا آماده حرکت به سوى رى بود که حکمرانى آنجا را به او داده بودند، ولى به دستور ابن زیاد همراه با سپاهى مأمور جلوگیرى از ورود امام حسین7 به کوفه و وادار کردن او به بیعت با یزید و یا جنگ و کشتن او در صورت امتناع شد و برای مقابله با حسین بن على8به کربلا رفت. عمر سعد، در ایام قیام مختار از کوفه گریخت، اما وقتى مردم کوفه دوباره بر ضدّ مختار خروج کردند، بازگشت و رهبرى را به عهده گرفت، ولى باز هم به سوى بصره گریخت و سپس دستگیر و نزد مختار آورده شد. در مجلس مختار، به دستور وى او را کشتند و سرش را به مدینه نزد محمد حنفیه فرستادند(فرهنگ عاشورا، با تلخیص).
[3] . انساب الاشراف 3/391؛ تاریخ الامم و الملوک، 5/418؛ الارشاد 2/90 الاخبارالطوال256.
[4] . الاخبار الطوال: 256.
[5]. أعراف(7): 179؛ آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراهترند.
1- ضرورت وحدت بین شیعیان
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به شیخ مفید (قدس سره) فرمود:
«... شملهم الله ببرکتنا و دعائنا ان شاءالله» (1)؛
«... خداوند آنان را به برکت و دعای ما جمع نماید اگر خداوند بخواهد».
امام زمان (علیه السلام) آرزو دارد که به دعا و برکت اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) شیعیانش وحدت داشته و یکپارچه و یک صدا باشند و از پراکندگی و اختلاف بپرهیزند.
2- عدم خویشاوندی خداوند با کسی
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«انّه لیس بین الله عزّوجلّ و بین احد قرابة» (2)؛
«به طور حتم بین خداوند عزوجلّ و بین هیچ کس قوم و خویشی نیست».
کریمترین فرد نزد خداوند متعال کسی است که تقوای بیشتری داشته باشد؛ چرا که خداوند با کسی و یا قومی خویشی ندارد، و حتی پیامبرش را در صورت مخالفت با دستوراتش تهدید میکند آنجا که میفرماید:
(وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ* لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ...) (3)؛
«اگر او سخنی دروغ بر ما میبست،* ما او را با قدرت میگرفتیم،* سپس رگ قلبش را قطع میکردیم...».
3- تقوا، منشأ امان از فتنه
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به شیخ مفید (قدس سره) فرمود:
«انه من اتقی ربّه من اخوانک فی الدین و خرج علیه بما هو مستحقّه کان آمناً من الفتنة المظلّة» (4)؛
«همانا هر کس از برادران دینی تو تقوای پروردگارش را داشته باشد و بر آن به طوری که مستحق است اقدام کند او از فتنهی گمراه کننده در امان است».
هنگام وقوع فتنه که بسیاری را به کام خود فرو میبرد تنها کسی میتواند از تبعات و مفاسد آن در امان باشد که شیعهی خداترس بوده و اهل تقوا و پرهیزکاری باشد.
4- نعمتهای خدا، عاریهای به دست ما
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«و من بخل منهم بما اعاره الله من شیعته علی من امره بصلته، فانّه یکون خاسراً بذلک لأولاه و آخرته» (5)؛
«و هر کس از شیعیان به آنچه خداوند به او عاریه داده، از آن کس که دستور به صلهاش داده بخل ورزد، به این کارش در دنیا و آخرت زیان خواهد دید».
اموالی که در دنیا به دست آوردیم گرچه بر آن زحمت فراوان کشیدهایم ولی همگی از آن خداست که به عاریه در اختیار ما قرار داده و به ما فرمان داده که به دیگران نیز عطا کنیم، و کسی که چنین نکند در دنیا و آخرت خسارت خواهد دید.
5- سخاوت نسبت به ارحام
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«و من بخل منهم بما اعاره الله من نعمته علی من امره بصلته فانّه خاسراً بذلک لأولاه و آخرته» (6)؛
«و هرکس به آنچه خداوند به او عاریه داده، از آن کس که دستور به صلهاش داده، بخل ورزد، به این کارش در دنیا و آخرت زیان خواهد دید».
برخی را باید به طور خصوص مورد توجه قرار داد و به آنها جود و سخاوت نمود و آنها، همان کسانی هستند که رحم انسانها به حساب میآیند و ارتباط با آنها لازم است، و لذا باید به طور خصوص مورد جود و سخاوت انسان واقع شوند.
6- موفقیت انسان در اطاعت از خدا
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به شیخ مفید (قدس سره) فرمود:
«و لو انّ اشیاعنا وفقهم الله لطاعته» (7)؛
«و اگر شیعیان ما که خداوند آنها را به اطاعتش موفق دارد...».
توفیق پیدا کردن انسان در اطاعت از دستورات و فرمان خداوند متعال است که این موفقیت نیز با دعاهای امام زمان (علیه السلام) میسر خواهد شد.
7- شرف علمای امت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به شیخ مفید (قدس سره) فرمود:
«انّه قد أُذِنَ لنا فی تشریفک بالمکاتبة و تکلیفک ماتؤدّیه الی موالینا قِبَلَک» (8)؛
«همانا به ما اجازه داده شده که شما را به نامهنگاری مشرّف نموده و به چیزی تکلیف کنیم که از ناحیهی خود به دوستداران ما میرسانی».
شرف علمای دین همین بس که واسطهی رساندن فیض هدایت بین امام معصوم (علیه السلام) و مردماند؛ آنان احادیث را از امام گرفته و به مردم میرسانند و برای آنها تشریح میکنند.
8- عزّت انسان در اطاعت از خدا
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که برای شیعیانش دعا کرده و عرضه میدارند:
«اعزّهم الله بطاعته» (9)؛
«خداوند آنان را به سبب اطاعتش عزیز گرداند».
عزت و کرامت انسان در اطاعت از فرامین خداوند متعال است، که این عزت نیز با لطف و عنایات الهی در حق انسان انجام میپذیرد.
9- اخلاص در دین
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به شیخ مفید (قدس سره) فرمود:
«اما بعد، سلام علیک ایها المولی المُخْلِص فی الدین، المخصوص فینا بالیقین» (10)؛
«اما بعد، سلام بر توای یاور مخلص در دین، که به یقین در راه ما اختصاص یافتهای».
شیخ مفید (قدس سره) از آن جهت که مدافع مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) بوده لذا مورد تمجید فراوان از ناحیهی امام زمان (علیه السلام) قرار گرفته است، و این تمجید به جهت اخلاصی بود که آن مرد بزرگ در کارهایش داشته است، و لذا اگر ما نیز میخواهیم مورد توجه امام زمان (علیه السلام) قرار گیریم باید در کارهایمان اخلاص داشته باشیم.
10- توفیق به جهت یاری حق
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به شیخ مفید (قدس سره) فرمود:
«ادام الله توفیقک لنصرة الحق و اجزل مثوبتک علی نطقک عنّا بالصدق» (11)؛
«خداوند توفیقت را برای یاری حق ادامه دهد و در اینکه از طرف ما به راستی سخن میگویی ثوابت را زیاد گرداند».
یاری حق و مظهر آن امیرمؤمنان (علیه السلام) توفیق میخواهد که این هم با دعای ولیّ اعظم خداوند متعال امام زمان (علیه السلام) میسّر خواهد شد؛ همانگونه که آن حضرت برای شیخ مفید چنین دعایی کرده است. خوشا به حال کسی که هرچه نفس میزند و با صداقت میگوید در راه دفاع از ولایت اهل بیت (علیهم السلام) است.
11- شروع نامه به نام خدا
احمد بن اسحاق میگوید: در جواب نامهام که به امام زمان (علیه السلام) نوشتم نامهای از طرف آن حضرت به من اینگونه آمد:
«بسم الله الرحمن الرحیم، أتانی کتابک...» (12)؛
«به نام خداوند بخشندهی مهربان، نامهی تو به من رسید...».
مطابق برخی از روایات، هر کاری که بدون نام خدا شروع شود ناتمام خواهد ماند؛ چرا که هیچ کس بینیاز استعانت از خداوند متعال نیست و اوست که به انسانها در کارهایش نیرو میدهد و او را در رسیدن به اهدافش یاری میکند.
12- امکان گمراهی بعد از هدایت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«و انا اعوذ بالله من العمی بعد الجِلاء، و من الضلالة بعد الهدی» (13)؛
«و من به خدا پناه میبرم از کوری بعد از بینایی، و از گمراهی بعد از هدایت».
کسی به هدایت خود نباید دل ببندد و خیالش تا آخر عمر راحت باشد، که هرگز به انحراف کشیده نمیشود؛ چرا که چه بسیار افرادی بودهاند که بعد از هدایت به ضلالت و انحراف افتادند و لذا باید از این امر به خدا پناه برد.
13- عدم پیگیری اموری که از ما خواسته نشده
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به شیعیانش فرمود:
«... و لا تحاولوا کشف ما غُطِّیَ عنکم» (14)؛
«... چیزهایی که از شما پوشیده شده را نخواهید که کشف شود».
ما نباید دایهی مهربانتر از مادر و یا کاسه از آش داغتر باشیم و چیزهایی که بر ما امرش پوشیده شده و از ما نخواستهاند پیجویی نماییم تا تکلیف خود را زیاد کنیم، چرا که همین اموری که برای ما بیان شده در رساندن به کمال ما را کفایت میکند.
14- قرارگرفتن در راه راست
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به شیعیانش فرمود:
«... و لاتمیلوا عن الیمین و لاتعدلوا الی الیسار» (15)؛
«... از راه راست اعراض نکنید و به طرف چپ عدول ننمایید».
خیر و صلاح انسان در آن است که در راه راست قرار گیرد و به راه نادرست منحرف نشود، و راه راست هم راه مستقیم است که در سورهی «حمد» به آن اشاره شده و مصداق اتمّ و اکمل آن بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) راه امیرمؤمنان علی بن ابیطالب (علیه السلام) است.
15- دوری از شک و تردید
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به شیعیانش فرمود:
«یا هؤلاء! ما لکم فی الریب تتردّدون» (16)؛
«ای جماعت شیعه! شما را چه شده که در شک تردد میکنید».
یکی از موانع رشد و کمال و ترقی انسان، افتادن در شک و تردید است؛ زیرا علم و معرفت و یقین است که انسان را به عمل واداشته و به نتیجه و اثر واقعی خواهد رسانید. وانگهی شک و تردید است که میتواند انسان را به بیراهه بکشد و به بیدینی و بیبند و باری برساند. و لذا گرچه شک مقدس نیز داریم و آن شکی است که منشأ تحول و تعقل برای انسان شده و در آخر انسان را با کوششی که میکند به یقین میرساند، ولی اگر برای از بین بردن آن کوشش نشود میتواند خطرآفرین نیز باشد.
16- روح یقین
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به شیعیانش فرمود:
«و هب لنا و لکم روح الیقین» (17)؛
«خداوند به ما و شما روح یقین عنایت فرماید».
بهترین حالت برای انسان، رسیدن به مقام یقین است که کمترین چیزی است که بین انسانها تقسیم شده است. یقین در تمام امور، نسبت به قضا و قدر الهی، نسبت به وجود خدا و توحید و معاد و حساب و کتاب و... که بهترین عامل تأثیرگذار در رشد و تکامل انسانی است.
17- روزی، قوام زندگی و مایهی صلاح خانواده
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«و نسألک... ادرار الرزق الذی به قوام حیاتنا و صلاح احوال عیالنا» (18)؛
«از تو میخواهم... روزی پیوستهای را که قوام زندگی و آسایش خانوادهی ما در گرو آن است».
مال و ثروتی به درد میخورد که قوام زندگی انسان بر آن بوده و مصلحت حال عیالات ما در آن است، نه هر ثروتی و در هر جایی که مصرف شود. و لذا از خداوند انسان مالی را بخواهیم که در این راه خرج شود، نه در راهی که موجب تباهی خانواده گردد.
18- روزی، صلاح دنیا و تأثیر در آخرت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«و نحن نسألک من الرزق ما یکون صلاحاً للدنیا و بلاغاً للآخرة» (19)؛
و ما از تو روزی میخواهیم که در آن صلاح دنیا و رسیدن به آخرت در است».
مالی به انسان نفع میرساند که هم با آن مصلحت دنیوی تأمین گردد و هم بتوان با آن آخرت خود را آباد نمود. این نوع مال با برکت است و لذا باید از خداوند متعال چنین مالی را بخواهیم.
19- شکر بر عافیت و نعمت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«اللهم انّی اسألک... الشکرَ علی العافیة و النعماء» (20)؛
«بارخدایا! همانا از تو میخواهم... شکر کردن بر سلامتی و نعمتها را».
از آن جا که نعمت عافیت و سلامتی از بزرگترین نعمتهای خداوند متعال بر ماست لذا در جملهی بالا جداگانه ذکر شده که باید بر آن و دیگر نعمتهای خدا که بر ما ارزانی داده شده شکرگزار باشیم.
20- ترس از دنیا
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«اللهم صلّ علی محمد و آل محمد، و أوحشنی من الدنیا» (21)؛
«بارخدایا! بر محمد و آل او درود فرست، و مرا از دنیا بترسان».
انسان اگر واقعاً از چیزی بترسد مواظب و مراقب است که مبادا گرفتارش شود وگرنه اقدامی در برابر آن هم انجام نمیدهد.
اگر کسی دنیا را دوست خود بداند در حالی که همانند مار خوش خط و خال است او را در بغل میگیرد ولی ناگهان بدون آنکه ملتفت باشد او را نیش میزند، اما اگر از آن گریزان باشد مواظب است که از او نیش نخورد.
21- انس با آخرت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«اللهم صل علی محمد و آل محمد... و آنسنی بالآخرة» (22)؛
«بارخدایا! بر محمد و آل او درود فرست... و مرا به آخرت مأنوس بدار».
انسان نباید به دنیا دل ببندد؛ زیرا که فانی و زودگذر است، بلکه به مقدار ضروری از آن بهره ببرد و برای جایگاه ابدیش در آن چارهاندیشی کند، و انس خود را با آخرت داشته باشد؛ زیرا که تنها امور مربوط به آخرت است که میتواند دل انسان را آرام بخشد.
22- ترس از خدا، علّت وحشت از دنیا
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«فانّه لایُوْحَشُ من الدنیا الا خوفک» (23)؛
«همانا چیزی جز خوف و ترس از تو [ما را] از دنیا به وحشت نینداخته است».
کسانی که از خدا میترسند و از او خائفاند از دنیا وحشت دارند؛ میترسند که مبادا دنیا آنها را در خود غوطهور کرده و از خدا بازدارد و در نتیجه او را به عذاب دوزخ بکشاند.
23- امید به خدا، علت انس با آخرت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«لایُوْنَسُ بالآخرة الا رجاؤک» (24)؛
«چیزی جز امیدواری به تو [ما را] به آخرت مأنوس نمیدارد».
کسی که به خدا دلبسته و به او امید دارد و دل به دنیا نبسته و در آن غوطهور نشده است همیشه با آخرت مأنوس بوده و به آن دل خوش کرده است، و آخرت و بهشت رضوان الهی است که میتواند قلب انسان را آرام کند.
24- کم حیایی استغفار کننده با اصرار بر گناه
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«اللهم انّ استغفاری ایّاک و انا مُصِرٌّ علی ما نهیت، قلّة حیاء» (25)؛
«بارالها! طلب بخشایشم، در حالیکه بر آنچه نهی فرمودهای اصرار و پافشاری میکنم، براساس کم حیائیام میباشد».
کسی که توبه میکند و استغفار مینماید ولی در عین حال بر محرّمات الهی و گناهان اصرار میورزد او کم حیاست، چرا که کمی حیای او باعث شده که استغفار کند، ولی از آن جهت که دست از گناه برنمی دارد و بر آن اصرار میورزد معلوم میشود که حیای به اندازهی کافی و لازم ندارد بلکه حیائش کم است.
25- ضایع شدن حق رجاء با ترک استغفار
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«اللهم انّ... ترکی الاستغفار مع علمی بسعة حلمک، تضییع لحق الرجاء» (26)؛
«بارخدایا! همانا... ترک آمرزش طلبیام از تو با اینکه به بردباری گستردهات آگاهم، زایل کردن امیدواری است».
برخی قلبشان فقط شوقی است و دست به هر کاری میزنند، چراکه معتقد به وسعت حلم خدا بوده و همیشه در اوج امید به سر میبرند و در قلبشان از خوف و ترس از عذاب الهی خبری نیست، در حالیکه چنین کسی حق رجا و امید را ضایع کرده و از آن تجاوز نموده است. و حق حیا آن است که همیشه همراه با خوف باشد.
26- پشیمانی از ضایع شدن عمر
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«و اجعلنی ممن یَنْدَم علی ما ضیّعه فی امسه» (27)؛
«و قرار بده مرا از کسانی که بر آنچه روز قبل آن را ضایع کرده پشیمان است».
انسان اگر کارهایی را که برخلاف عقل و شرع است انجام داده و پشیمان شود میتواند خود را از نو بازسازی کرده و حتی گذشتهی خود را جبران کند، وگرنه روز به روز در افول و سراشیبی سقوط به سر میبرد، و لذا پشیمانی از ضایع شدن عمر انسان در گذشته منشأ برکت و خیرات برای انسان است.
27- محروم نشدن از بهرهبرداری هر روز
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«و اجعلنی ممن... لایُغْبَنُ حظّه فی یومه» (28)؛
«و قرار بده مرا از جمله کسانی که... از بهرهی روزش محروم و مغبون نگردد».
انسان باید نقد را از دست ندهد و به فکر امروزش باشد و بهرهاش را از روزی همان روز بردارد، گرچه نباید از گذشتهها غافل شده و به فکر آیندهی خود نیز باشد، ولی تمام همّش باید این باشد که در بهرهبرداری از روزی که در آن است هرگز مغبون نگردد.
28- غصه نخوردن برای روزی فردا
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«و اجعلنی ممن... لایهمّ لرزق غده» (29)؛
«و قرار بده مرا از کسانی که... غصّهی روزی فردای خود را نمیخورند».
روزیرسان خداست و نباید غصّهی فردا را خورد که چه میشود. اگر به فکر امروزمان باشیم که به وظیفهی خود عمل کنیم و فردا که شد به دنبال روزی رویم به وظیفهی خود عمل کردهایم بدون آنکه در روزی که در آن قرار داریم بار سنگینی که برای روز دیگر است به دوش کشیده باشیم.
29- بینیازی در دنیا به خدا
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«اللهم انّ الغنی من استغنی بک و افتقر الیک» (30)؛
«بارخدایا! همانا بینیاز کسی است که به تو بینیازی جسته و به تو محتاج است».
بینیاز کسی است که به خدا بینیاز شده و از هرچه غیر از اوست قطع امید کرده و تنها دست نیاز خود را به سوی خدا دراز کرده است؛ زیرا که او غنی علی الاطلاق بوده و هرگز خزانهاش از فیض تهی نخواهد شد، و بخیل کسی است که جود خود را از دیگران دریغ دارد.
30- فقر در نیاز به مردم
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«اللهم انّ... الفقیر من استغنی بخلقک عنک» (31)؛
«بارخدایا! همانا... فقیر کسی است که تو را رها کرده و طلب بینیازی از خلقت را نموده است».
فقیر کسی است که بخواهد بینیازی خود را با دست دراز کردن به سوی مردم به دست آورد و از خدا بریده و تمام توجه خود را به غیر او کند. انسانها در یک حال نیستند، و لذا اگر انسان به غیر خدا وابسته شود نیز متغیّر خواهد بود، ولی خداوند متعال غنی علی الاطلاقی است که بخیل نمیباشد و لذا کسی را که به او دست دراز کرده هرگز از خود نمیراند.
31- پیجویی علم نافع
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«اللهم انی اسألک علماً نافعاً» (32)؛
«بارخدایا! از تو دانش بهره دهنده میخواهم».
خیلیها به دنبال علم میگردند و عمر خود را در به دست آوردن آن صرف میکنند ولی آن علم برای او خیر دنیا و آخرت نداشته و به او نفع نمیرساند، گرچه ممکن است منشأ بهرهی دنیوی و مادی بر او برگردد، ولی علمی به درد میخورد که در نهایت به درد آخرت او بخورد گرچه با منافع دنیوی خود و مردم نیز همراه باشد.
32- قلب خاشع
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«اللهم انّی اسألک... قلباً خاشعاً» (33)؛
«بارخدایا! از تو قلب خاشع میطلبم».
از خداوند متعال بخواهیم که با ما قلبی خدا ترس دهد که با وجود آن به گناه نزدیک نشویم و از مخالفت دستورات او هراسان باشیم و اگر این چنین قلبی داشته باشیم به طور حتم همانند پلیس مخفی است که در بین ما بوده و ما را از گناه بازمیدارد.
33- کردار پاکیزه
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«اللهم انی اسألک... عملاً زاکیاً» (34)؛
«بارخدایا! از تو عمل پاکیزه میخواهم».
خیلیها نماز به جای آورده و کارهایی را انجام میدهند و روزه میگیرند و... ولی عملشان از پاکیزگی لازم برخوردار نیست، با ریا آن را مخلوط کرده و بر دیگران منّت میگذارند و لذا نه عملشان پاک است و نه اینکه میتواند نفس و روح و روان انسان را پاک گرداند. و لذا باید از خداوند بخواهیم که ما را به اعمال پاکیزه موفّق گرداند.
34- صبر جمیل
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«اللهم انی اسألک... صبراً جمیلاً» (35)؛
«بارخدایا! از تو صبر جمیل میخواهم».
برخی صبر در مصائب و شداید و مشکلات دارند، ولی دلشان آرام نیست و مصیبت آنها در راه حق و حقیقت نمیباشد، صبری ارزش دارد که انسان برای مصیبتی داشته باشد که به خاطر خداوند به او رسیده است، صبری که همراه با آرامش دل و بدون شکوهی لفظی و قلبی باشد، صبری که دارای ثواب عظیم از جانب خداوند متعال است.
35- شکر نعمت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه میدارد:
«اللهم ارزقنی شکر نعمتک علیّ» (36)؛
«بارخدایا! به من شکر نعمتت را روزی گردان».
خداوند متعال به ما روزیهای فراوان داده است، و عقل انسان حکم میکند که خدا را بر این نعمتهایش شکر نماییم، ولی ما عاجز از شکر اوییم و لذا از او میخواهیم تا به ما این لطف را بکند که بتوانیم از عهدهی شکرش برآییم.
36- پیش قدم بودن در سختیها در راه اسلام
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«... و انت مقدّم فی الهَبَوات و محتمل للأذیّات، قد عَجَبَتْ من صبرک ملائکة السماوات» (37)؛
«... تو پیش قدم در سختیها و تحمل کنندهی آزار و اذیتها بودی، و فرشتگان آسمان را صبر و شکیباییات در شگفت شدند».
برخی راحت طلباند و همین که سر و صدایی ایجاد شود در خانهی خود مخفی میشوند و هرگز تن به مشکلات نمیدهند. ولی برخی آمادهی هرگونه جانفشانی و فداکاری در شداید و موقعیتهای حساس و سخت هستند و هیچگاه تن پرور نبوده، بلکه سبک بالند، و این کاری است که امام حسین (علیه السلام) انجام داد.
37- صبر در مصیبت
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که که خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«... و لم یبق لک ناصر، و انت محتسب صابر، تَذُبُّ عن نسوتک واولادک» (38)؛
«... و در حالیکه بر تو یاوری نمانده بود تو متحمل رنجها بوده و صبور و شکیبا بودی و از زنان و فرزندانت دفاع میکردی».
برخی هنگامی که شداید و مصائب به آنها روی میآورد خود را میبازند و صبور نیستند و از جا در میروند و گاهی کفر میگویند، ولی امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا این چنین نبود، و با آن همه مصائب و نبود یار و یاور به خاطر خدا صبر نمود و تا آخرین نفس از دین اسلام و نیز از زنان و اولادش دفاع کرد.
38- همیشه جود کردن
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«السلام علیک... کنت... حلیف الإنعام» (39)؛
«سلام بر تو... که هم پیمان بخشش و جود بودی».
امام حسین (علیه السلام) هیچ محتاجی را از درب خانهی خود رد نکرد و هر حاجتمندی را با جود و بخششی که به او میکرد خوشحال مینمود، حتی هنگام دادن هدایا بعضاً پشت درب خانه قرار میگرفت تا شخص حاجتمند خجالت نکشد. ما نیز باید از سیره و روش امام حسین (علیه السلام) درس گرفته و در حدّ توان خود اهل جود و سخاوت باشیم.
39- وفای به عهد
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که دربارهی امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«اشهد انک کنت... وَفِیَّ الذِّمَمِ» (40)؛
«گواهی میدهم که تو... وفادار به عهدها و ذمّهها بودی».
امام حسین (علیه السلام) هیچگاه عهد و پیمانشکن نبود، اگر با کسی پیمان میبست به طور حتم به آن وفادار بود، و لذا به جهت شرکت در صلحنامهی با معاویه تا او زنده بود دست به اقدام عملی نزد تا آنکه معاویه از دنیا رفت و یزید به خلافت رسید، آن وقت بود که با او بیعت نکرد و به مقابله با او پرداخت. ما نیز باید از امام حسین (علیه السلام) درس گرفته و به عهد و پیمان خود وفادار باشیم.
40- نماز شب در تاریکی
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«اشهد انّک... کنت... متهجداً فی الظلم» (41)؛
«گواهی میدهم که تو... در تاریکیهای شب نماز شب را به جای میآوردی».
امام حسین (علیه السلام) همانند جدّ و پدرش حضرت علی (علیه السلام) اهل تهجّد و نماز شب در شبهای تاریک بود، عملی که او را به مقام محمد رسانید، و حتی در سختترین اوقات در شب عاشورا آن را ترک نکرد؛ زیرا نماز در شب تاریک و ظلمانی، وقتی که همهی مردم در خواب به سر میبرند و همهی درها بسته است به جز درب الهی چه لذتی دارد، ما نیز باید به حضرت اقتدا کنیم.
41- یاور امت اسلامی بودن
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که دربارهی امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«اشهد انک... کنت للأمة عضداً» (42)؛
«گواهی میدهم که تو... یاور امت بودی».
انسان باید همیشه به فکر امت اسلامی بوده و در صدد عزت بخشیدن به مسلمانان باشد و در صدد فرقهگرایی و تجزیه و پارهپاره کردن امت و تقسیم آن نباشد، همانگونه که امام حسین (علیه السلام) بازوی کمک کار امت بود.
42- کوشش در راه اطاعت خدا
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که دربارهی امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«اشهد انک... کنت... فی الطاعة مجتهداً» (43)؛
«گواهی میدهم که تو... کوشا در راه اطاعت خداوند متعال بودی».
سعی کنیم در راه اطاعت خدا از هیچ کوششی فروگذار نباشیم و برای عمل به فرامین او هر نوع زحمت و گرفتاری را تحمل کنیم، همانگونه که امام حسین (علیه السلام) با قیام خود نهایت کوشش را در بیداری امت به کار گرفت و جان شریفش را در راستای اهداف بلند اسلام تقدیم خداوند متعال نمود.
43- دوری گزیدن از راه فاسقان
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که دربارهی امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«اشهد انک... کنت... ناکباً عن سبل الفساق» (44)؛
«گواهی میدهم که تو... کناره گیرنده از راههای فاسقان بودی».
انسان در زندگی خود باید راه را بشناسد و از راه فاسقان خود را جدا کرده و در صف آنان قرار نگیرد بلکه در مقابل آنها باشد، همانگونه که امام حسین (علیه السلام) راه خود را از راه فاسقان زمان خود جدا کرده و در مقابل آنها صفآرایی نمود و سرسختانه ایستاد و تا پای شهادت استقامت نمود.
پینوشتها:
1. بحارالانوار، ج 53، ص 176.
2. اعلام الوری، ص 452.
3. حاقه، آیات 44-46.
4. احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 498.
5. بحارالانوار، ج 53، ص 176.
6. احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 498.
7. همان.
8 . بحارالانوار، ج 53، ص 174.
9. بحارالانوار، ج 53، ص 174.
10. احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 495.
11. احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 495.
12. غیبت، طوسی، ص 287.
13. کمال الدین، ج 2، ص 510.
14. احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 266.
15. احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 266.
16. بحارالانوار، ج 53، ص 178.
17. بحارالانوار، ج 53، ص 178.
18. مزارکبیر، ص 165.
19. مزارکبیر، ص 165.
20. مزارکبیر، ص 165.
21. مزارکبیر، ص 165.
22. مزارکبیر، ص 165.
23. همان.
24 . مزارکبیر، ص 165.
25. مزارکبیر، ص 165.
26. مزارکبیر، ص 165.
27.مزارکبیر، ص 165.
28. مزارکبیر، ص 165.
29. مزارکبیر، ص 165.
30. همان.
31. مزارکبیر، ص 165.
32. همان.
33. مزارکبیر، ص 165.
34. همان.
35. مزارکبیر، ص 165.
36. همان
37. مزارکبیر، ص 165.
38. همان.
39. بحارالانوار، ج 101، ص 328.
40. همان.
41. بحارالانوار، ج 101، ص 328.
42. همان.
43. بحارالانوار، ج 101، ص 328.
44. همان.
انقلاب اسلامی رهین عاشوراست از آن مایه , مدد گرفت و نصرت یافت . شخصیتها, حادثه ها و کلام و سکوت آن واقعه , درسای رهنمای انقلاب بودند. وجدان امت شیعی ایران , آن رویداد را با خون و پوست و گوشت واستخوان لمس کرد. نسلها گذشته و نام کربلا و عاشورا, در یاد و خاطر عبور کرد.انقلاب , مجال تاویل عینی آن خاطرات را داد.
امام خمینی , رهبری کبیرانقلاب , با عاشورا,الفتی دیرین داشت . آن حادثه ,ایشان را سوگمندانه در تب و تاب می افکند.اشک امام را, جز در مصیبت حسینی , کس بر چهره آن بزرگوار, ندید. در هیچ شرایطی از اقامه عزای حسینی رویگردان نشد, حتی در پاریس و دراوج قیام ,از ولایت خویش , غافل نگشت و حوادث روزمره او راازاقامه عزای حسینی 39 و خواندن زیارت عاشورا 40 بازنداشت .
امام خمینی ,از آنان بود که اعتقاد داشت که : هیچ چیز دیگر, جایگزین احیای آن شعائر نخواهد شد, حتی جهاد و طلب دانش را نبایستی بهانه نسیان آن قرار داد. یکی از شاگردان امام , نقل کرده اند:
یکی از علماء و مدرسین قم , قصد داشتند برای زیارت به عتبات مشرف شوند, من در خدمت امام به دیدن او رفتیم ... در آن مجلس ,امام فرمودند: شما برای زیارت به عتبا می روید و حوزه علمیه نجف , جای مباحثات طلبگی است , کسانی که به دیدن مشا می آیند, ممکن است بحثهای علمی را شروع کنند, مواظب باش , بحثهای طلبگی , شما رااز زیارت بازندارد . 41
امام بااین تلقی , ههضت معاصر را رهبری وارزیابی می کردند.ایشان جز در پرتواین پیوستگی , توفیق نهضت را غیرممکن می یافتند. در نامه ای از نجف به اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در امریکا و کانادا, مرقوم فرمودند:
[پانزده خرداد که مصادف با دوازده محرم بود, سند زنده مخالفت شجاعانه ملت ایران در مقابل استبداد عمال اجانب و در قبال استعمار چپ و راست بود واز شعله های فروزان نهضت سید مظلومان , در مقابل دستگاه استبداد بنی امیه , علیهم اللعنه , بود. فداکاری ملت شجاع و متدین ایران , در سایه فداکاری حضرت سیدالشهداء,علیه السلام , بود. باید در پناه قضیه بزرگ عاشورا, محروم و پانزده خرداد زنده و جاوید بماند]. 42
در مدیدایام نهضت هماوایی علنی تر شد. قیام 15 خرداد, در محرم رخ داد. سخنرانی امام در عاشورای 42, برای اولین بار در نهضت روحانیت , شخص شاه را مورد تهاجم قرار داد. در آن سخنرانی پرشکوه , هشدار و تهدید کردند:
[من به تو نصیحت می کنم : دست ازاین اعمال و رویه بردار] 43 .
در همان سخنرانی امام , فرمودند:
[عده ای از وعاظ و خطباء تهران را برده اند سازمان امنیت و تهدید کرده اند که از سه موضوع حرف نزنند:از شاه بدگویی نکنند, به اسرائیل حمله نکنند و نگویند که اسلام در خطراست .
تمام درگیریها وواختلافات ما در همین سه موضوع نهفته است .اگرازاین سه موضوع بگذریم , دیگراختلافی نداریم]. 44
بدینگونه عاشورا, بستر جریان صحیح نهضت بود تا جهت گیری اصلی را بنمایاند. هواداران راستین خویش را گردآورد و تپش و خیزش را در آنان , بیافریند. واقعه قیام قم در سال 57, در ماه محرم رخ داد و این ادعا را, مجددا,مبرهن ساخت .امام , بااین دریافت , درگرامیداشت آن واقعه نوشتند:
ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد... ماهی که به نسلها در طول تاریخ , راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت . ماهی که شکست ابرقدرتها را در مقابل کلمه حق به اثبات رساند...اکنون که ماه محرم چون شمشیر الهی در دست سربازان اسلام و روحانیون معظم و خطبای محترم و شیعیان عالی مقام سیدالشهداءاست , باید حداعلای استفاده از آن را بنماید 45
شعارهای انقلاب از نهضت حسینی الهام می یافت .
آن گفتارها, کلام بیگانه ای نبود تا هاضمه نهضت آن را نپذیرد, صدها سال با آن خو گرفته بود و نسلهای متمادی آن حوادث را در یاد نسل آینده , به یادگار نهادند و چنین شد که شعارهای انقلاب اسلامی , با امواج وجودی عواطف و شعور ملت هماهنگ شد و شتاب نهضت را پدید آورد.
شعار[ :نهضت ما حسینی , رهبر ما خمینی] و دهها شعار مشابه ,ازاین الگوگیری حکایت داشت .
پس از پیروزی و تهاجم گرایشهای گروهی ,امام ازاین اصالت دفاع کردند و در لزوم احیا واستمرار سنت عاشورا, تاکید ورزیدند. آن بزرگوار, مسجد و حسینیه ها را متلازم می یافتند. عبادت و عش و حماسه را در تلفیق این دو مرکز می توان یافت .اگر در جامعه شیعی , سنت عاشورا به فراموشی سپرده شود, رازبقای تشیع در خطر خواهدافتاد و بااین تلقیات واقع بینانه , دراوج وقائع لانه جاسوسی و پیدایش روح حماسی ضد امریکایی ,امام در محرم سال 58, در لزوم گرامیداشت شعائر عاشورا, کوبنده ترین و مبوسطترین سخنان راابراز فرمودند. در بخشی از آن سخنان آمده است :
ائمه ,این قدراصرار کردند به این که مجمع داشته باشید, گریه بکنید... برای این که حفظ می کنداین , (گریه و عزاداری ) کیان مذهب ما را,این دستجاتی که درایام عاشورا راه می افتند, خیال نکنند که ما این را تبدیل می کنیم به راهپیمایی .
بدینگونه امام , تبیین فرمودند که , نیروی انرژی زای انقلاب ,اتکای به نهضت عاشورااست . مقاومت در یک جبهه نابرابر, جز درس آموزی از قیام کربلا مکن نیست . در عرصه مقابله بااستکبارجهانی , چه امید و مددی جز آن می توان داشت ,اگر چنان اسوه ای در یاد نباشد, دیر یا زود رعب و وحشت در دل نسل انقلاب , ره می یابد و آینده ای تیره و تار در باورها, ترسیم می گردد. پایداری واستقامت در مقابل ظلمات متراکم فتنه و نیرنگ , کار آسانی نیست , پشتوانه ای مطمئن و آینده ای روشن می طلبد و نهضت عاشورا, تضمین گر آن اتکاء وامیداست .
حضور عاشورا, در سالیان جنگ تحمیلی , توصیف ناکردنی است . در شبهای عملیات , یاد شب عاشورا, ذکر و ترنم لبها بود. نوار سر رزمندگان , بازوبند نیروها, رمز عملیات و هزاران سمبل دیگر را در یاد آن واقعه آذین بستند و وقائع کوچک و بزرگ آن رویداد, تجسم عینی یافتند. کودکان , نوجوانان , پیرمردان و زنان , یاد آن روز را به نمایش آوردند. در کوچک و بزرگ وقائع جنگ , جز عاشورا تسلی نبود. مادران داغدار, یاد جوانان حسینی را مرهم درد داشتند. زنان , یاد همسران شهیدان کربلا را در خاطر مرور کردند و همگان , مصیبت حسینی را جانمایه هزاران غم و درد نمودند. در تشییع گلهای خونین , سرود غم گداز نینوا را نواختند و سرشک میلیونها همدرد, نه در مصیب امروز, که در عزای تاریخ مظلومیت فرو ریخت .
رزمندگان وصیتنامه های خویش را با یاد نهضت حسینی متبرک می کردند.از آن درس می گرفتند. آموزه ای خویش را باز می گفتند و تفسیر آن حادثه را با زبان روشن و بی تکلف بیان می کردند. کمتر پیام و خاطره و وصیتنامه ای از نام و یاد عاشورا, فارغ می توان دید. در نگاشته های یکی ازاین عزیزان می خوانیم :
[توای حسین[ ع] !ای تو که معشوقی در مسلخ عشق صدها عاشقت را به قربانگاه کشاندی ,ای سیدالشهدا(ع) که آخرین شب حیات رااز دشمن مهلت خواستی , نه برای وداع با دنیا, با تمام دنائت , که اسفل السافلین است , بلکه برای وصال با عقبی با تمام عظمتش ...امروز جوانان ما تو را رهنمون راه خویش ساخته اند]. 47
و یا در نوشته ای دیگر, می یابیم :
خدا! ما مکتب شهادت رااز کسی آموختیم که فریاد ، احلی من العسل ، این انتخابش بر ماالگو گشت. 48
به برکت عاشورا,ادبیات جنگ شکل یافت . در شعر و سرود و نقاشی و فیلم و تاثر جنگ , حضور عناصر واقعه کربلا محسوس بود. شاعر جنگ , می سرود:
دیروزت اگر رو به قتال آوردیم .
در پاسخ تو زبان لال آوردیم
امروز به خیمه گاه آن دعوت ناب
صد علقمه لبیک زلال آوردیم 49
بدینگونه شعر جنگ از عناصر عاشورا, مدد گرفت . آن حادثه را, به روایت آورد و خون در کالبدامت , تزریق کرد. کربلا, یاد آشنایی بود که نسل نو را به سوی خود خواند و ذوق و هنر به کمک آن آمد. صحنه های خون و پیکار, یاد دشت خونین کربلا را به خاطر آوردند و شاعران سرودند:
دزفول به نینوای خون می ماند
هر خانه به نخل سرنگون می ماند 50
سکوت و قعود مخاطبان حسین[ ع] , جانگداز بود واینک انبوه بسیجیان شوق آور نمود. در بیان شعر, لبیک نسل نو, ترسیم گردید. آنان که در کربلا, نزیستنداما شور آن , زیستن و مردنی دیگر به آنان داد. آنان گفتند:
کربلا را خبر مرگ سواران سکوت
مردم از حنجره امت ما می آید 51
شور شهادت طلبی را, شعر جنگ از کربلا وام گرفت و حادثه عاشورا را در خدمت آن قرار داد. شاعر جنگ ,از صدها و هزاران واقعه کمک می گرفت که در آن حادثه رخ داد واز آن جمله :
از کربلا می آیند, بی سر, ولی سرافراز
در مکتب حسینی سرها طلایه دارست
از دیدگان بر در خون می چکد سراسر
این آستان خاموش پوشیده از غبارست
حلاج و دار معراج خونین ترین حماسه است
ای خیلی نابکاران ,این قوم سربداراست 52
وانبوه سربدار, در پناه آن سر طلایه دار قوت مقاومت یافت . نبرد طولانی و پراوج و خیز, جز دراقتدای به آن قیام , غیرمیسور بود واین الگو واتکاء, نعمت مبارک برای مقاومت امت شد. نسل جنگ , پیام عاشورا را شنید و در راه آن مایه گذارد. حدیث عشق رااز سوال برون دانست و در میدان بلا, رقص خون کرد و خدا را خونبهای خویش یافت .او در چهره خمینی , نوای مظلومیت حسین را مکرر دید و در پاسخ آن ,اهمال نکرد. شاعران ,این دریافت را عرضه کردند:
بهوش باش که تاریخ می شود تکرار
صدا, صدای حسین است کز جماران است 53
چاووشان جنگ و جهاد,از :[یک یا حسین دیگر] سخن گفتند و داغداران عاشق , مرهم زخم هزار ساله را در حضور بی دریغ , درمان کردند. خون و بوی و یاد تربت و مزار حسینی , دل ربود و جان ستاند واز خاک گلگون , ستاره های فلک گردون ساخت تا بدرخشد و بمانند: (کل شی هالک الا وجهه) .
واینک برای امروز و روزهای دیگر, نبایستی از آن پشتوانه , غافل شد و در خود, تنید واز عاشورا برید.امت مظلوم , با مکر و فریب و قدرت و تزویر, درگیر خواهد بود و دراوج ناکامیها, یاد و خاطر حادثه کربلا, بانگ جرس غافلان است وامید بیداران .
در سطور گذشته , به نکاتی ازایام ماضی اشاره شد و اینک , مجال و عرصه ای کوتاه برای سخن از آینده می ماند, دراین مختصر, نکات اهم یاد می شوند. پایداری و تکامل سنت احیای عاشورا, در به کارگیری این نکات می باشد. آهنگ عاشورا را بایستی دراین بستر هماهنگ کرد واز آن ,امداد بیشتر را, عنایت داشت .
1. عاشورا, آمیخته ای از بار عاطفی است .این دو چهره از آن رویداد است .از مهمترین نکات , توجه به تلفیق این دو بعد خواهد بود. در سیر تاریخ هزار و چهارصد ساله , گاه و بیگاه یک رویه , قویتر شده و صفحه دیگر, در غروب و محاق گرفتار گردیده است .این مساله ازابتلائات آن واقعه است . در مواردی , چندان جنبه عاطفی واقعه عاشورا,اهمیت یافته است که هر چیز برای رسیدن به دریای عواطف مخاطبان , مجاز و مشروع تلقی گردیده است . همچنین حادثه عاشورا, به ابزاری برای گریاندن و گریستن مبدل شده واز جهت گیری حوادث عینی تهی و خارج گردیده بود.
شاگردان امام خمینی نقل کرده اند که :
[در روز هشتم محرم سال 42, در حیاط منزل ,ایشان نشسته بودند که دسته ای از سینه زن ها آمده بودند و نوحه می خواندند.امام فرمودند: ببین چی می خوانند؟ آنهااز همان شعرهای قدیمی که ای حسین جان کفن نداشتی و... می خواندند.امام فرمودند: ببین آخر,اینها شعاراست که اینها می خوانند].
تاسف امام , دراین رجوع تک بعدی , به حادثه عاشوراست . نکته ای که سالیان طولانی , عاشورا با آن آفت , درگیر و مبتلا بوده است .
علاوه براین , عاشورا, با مشکل دیگر نیز روبرو شد: برخی آن را در قالب حماسی , خلاصه می دیدند واز رویت جوانب عاطفه خیز آن , غافل و عاجز می ماندند.
تلقی واقعی رااز عاشورا, بایستی براساس آمیزه حماسه و عاطفه دانست . روایت گران و تفسیر کنندگان آن واقعه , باید گدا زندگی و خیزش آوری آن را در کنار یکدیگر, حکایت کنند. هیچ یک ازاین دو موج , نبایستی دیگری را در خود هضم کند و در هم بشکند.
در سالیان اخیر, (آغازانقلاب تاکنون ) زمینه های تلفیق این دو جنبه , فراهم شده بود. وقائع نهضت و جنگ ,این مجال را دادند که خرد وانقلاب درهم بیامیزند و یااحساس و هیجان ممزوج گردندامااینک با خاتمه جنگ وافول عناصر بیرونی خیزش ,این مخاطره وجود دارد که بار حماسی این حادثه , کمرنگ شود و یااز خاطر برود. شعارها و نوحه ها, تعیین کننده این جهت گیری هستند. می توان به ارزیابی آن پرداخت و به تفسیر نشست و در فرض پذیرش چنین حرکتی به چاره جویی روی آورد.این نکته را نبایداز خاطر کنار گذارد که نگاهداری روح حماسی عاشورا, توان بالفعل و بالقوه انقلاب را تضمین می کند و نبایستی , به امید سکوت امروز,از هزاران واقعه ممکن غافل شد و ذخیره ها رااز کف داد.
2. واقعه عاشورا را, بایستی با روح مردم آمیخت واز آن بهره برد. مباد, سنت احیای عاشورا نفرت زا شود و به جای اقبال ,اشمئزاز بیافریند. دراین میان , سیاست تبلیغی , رسانه های گروهی , تصمیم گیرندگان مراکز آموزشی , تفریحی و... نقش اساسی را دارند, بویژه آنجا که محرم و صفر با تابستان وایام فراغت , همراه باشد, توجه به این اصل ضروری تر می نماید.
به نظر می آید که باید عادتهای اجتماعی و سنتهای شرعی را تفکیک کرد. پاره ای از مرسومات حادثه عاشورا, عادت اجتماعی هستند و نه واجب و مستحب در شرایطی می توان ازاین مرسومات ,اغماض کرد و در مواردی دیگر, به تشخیص مصلحت پرداخت و رعایت اهم را کرد.
بدون تردید, برخورد با چهره مستمر و غبارآلود غم و حزن در مدتی مدید در زندگی ماشینی امروزین , غیرممکن و یا دشواراست بویژه اگر تصادفا باایام فراغت و فصل استراحت همراه باشد واکنون چنین واقعیتی در مقابل دیداست , کارگران فرسوده از محیط کار, محصلان فارغ از تحصیل , جوانان در جستجوی معاش و...از فضای آکنده از حزن و سوگواری در مدتی طولانی , خسته و دلمرده خواهند شد. برای این مساله باید فکری برداشت و چاره ای اندیشید.این راه , نباید به قربانی شدن سنت احیای عاشورا, منتهی شوداما باید با توجه به وقایع عینی جامعه , ترسیم گردد. دلخوش کردن پاره ای از کهنسالان مقدس , وظیفه سیاستگذاران نیست . برنامه ریزان , بایداکثریت جامعه را در نظر بگیرند,اکثریتی که به عاشورا دلباخته انداما درگیر مشاغل سنگین و دارای اعصاب فرسوده اند. باید برای نسل خستگان , فضای آرامی جستجو نمود و بااین توجه , درباره سیاست تبلیغی محرم و صفر برنامه ریزی کرد.
3. هماهنگی بین صدا و سیما و خطابه های شفاهی وعاظ و سخنرانان مذهبی , لازم می نماید. بارها گفته شده است که اشباع مذهبی از طریق این دو رسانه , یکی از عوامل کاهش حضور مستقیم در مساجد و تکایاست . برخی ازافراد, به استماع سخنرانی و یا مراسم سوگواری از طریق این دور رسانه ,اکتفا می کنند, بویژه در مناطقی که مراسم پخش شده ازاین دو رسانه , کیفیت برتری نیست به وعظ و مراسم محلی دارد. و در نتیجه , فوائد تجمع و حضور,از دست می رود.
4. تحریف زدایی از مراسم عاشورا, سخنی مکرراما ناشنوده باقی مانده است . به عنوان نمونه : در بسیاری موارد,[ حسن صوت] جبران همه چیز را می کند. وقائع مخدوش و بی اصالت , به راحتی نقل می شوند و ترسیم های ناصواب از حادثه عاشورا, تکرار می گردند.این حوادث ,ایجاب می کند که از هرج و مرج دستگاه خطابه و مداحی و نوحه خوانی , جلوگیری شود و کسوت و ظاهر والحان خوش , جایگزین همه چیم نگردند. دستگاه شعائر حسینی , پرارج تراز آن می نماید که بااین بی مبالاتی با آن برخورد گردد. چگونه می تواند عواطف واحساس جامعه را در خدمت کسانی قرارداد که از دانش لازم و تخلق مناسب , بهره مند نیستند؟
5.استفاده از وقائع عاشورا در هنر تصویری در قالب مراسم[ تعزیه] محدود مانده است . مراسمی که در سالهای دور, به شکل متکامل تری انجام شده واینک تقلیدی درست و نادرست از آن روزگار, گاه و بیگاه عرضه می شود. راههای تلاش دیگری دراین باب مفتوح است که برخی از هنرمندان مسلمان , نمونه های ازاین تلاشها راارائه کرده اند, 54اما به جمعیتی افزونتر و همتی پرارجتر محتاج خواهد ماند.
6. مبلغان مذهبی , فرصت محرم و صفر را مغتنم بشمارند.این زمینه , به برکت عاشورا, میسور شده است . سخنی است از مرحوم شیخ عباس قمی که می فرمود : مردم بهترین سرمایه شان یعنی , وقت را, دراختیار ما قرار می دهند, ما باید همانند آن را, در مقابل , به آنان بدهیم .
توجه به اوقات مردم واهمیت دادن به آن , مسؤولیت آفرین است وایجاب می کند که وقت لازم صرف سخنرانی های مذهبی بشود.اعتماد به حافظه واطلاعات پیش پاافتاده , نسل باید با تمامی امکانات ,اهم موضوعات مورد نیاز رااحصا کرد و برای آن مقولات , مطالبی در خور, کاوش و عرضه نمود.
7. ضرورت تالیف کتابهای مقاتل و سروده ها و نوحه های متقن و مورد اعتماد, هنوز جدی می نماید. درارتباط با حادثه کربلا, بایستی سیر تاریخی را بااتکای به منابع اصلی , دنبال کرد و متن قوی و مناسب را پدید آورد. همچنین تلاشی گسترده برای سیاست شعر و شعار عاشورا باید برگزید.
ازجملات فوق , مراد قالبی و رسمی کردن منابع و نوشته ها نیست , بلکه بایدافراد و گروههایی قوی این کارها را به عهده گیرند تا مردم عادی وافراد نیازمند,احساس اعتماد کنند واز آن تالیفات سود جویند.
در پایان این مقال , تاکید می شود که سخن دراین مقوله ,افزون از این سطوراست . قیامی به وسعت آثار عاشورا, در چند بند و فصل نمی گنجد. آنچه مهم می نمایدارج نهادن به این رخداداست و شکرگزاری این نعمت ربوبی که کام و ذائقه این امت را, با یاد و تربت حسین آشنا ساخت .امید آن که این محبت دوام بیابد و در دنیا و عقبی رهگشایمان باشد.
1. تاریخ الاسلام , دکترابراهیم حسن , ج 1.399.
2.تاریخ العرب , فیلیپ حتی , 2.253. به نقل از :جهادالشیعه , سمیره المختاراللیشی .27.
3. تاریخ طبری , ج 4.352.
4. موارد متعدد در تواریخ نقل شده است واز آن جمله :
مشاجره مادراین زیاد بااو :تاریخ طبری , ج 4.371.
اعتراض همسر خولی به او :تاریخ طبری , ج 4.348.
برخورد همسر کعب بن جابر )قاتل بریرین خفیر) بااو :تاریخ طبری , ج 4.247.
اعتراض زن یزدید بن معاویه نسبت به شهادت امام : تاریخ طبری , ج 6.267 و...
5.از آن جمله ندامت ندامت ایوب بن مشرح , رضی بن منقذ عبدی و... ر.ک : تاریخ طبری , ج 4.248 ج 6.248.
همچنین کسی که سرامام را به کوفه آورد, در تحلیل از شخصیت امام , اشعاری را بیان کرد: رکابم رااز زر و سیم بیا کن , زیرا سرور پارسایان را کشتم ...
ابن زیاد,از گفتاراو, خشمناک شد و گفت : بااین عقیده , چرا در قتل او شرکت کردی ؟ هیچ پاداشی از من نخواهی گرفت . عقدالفرید, ج 381.4 مروج الذهب , ج 2.65.
6.از آن جمله : به نامه ابن عباس به ابن زیاد رجوع کنید :تاریخ یعقوبی ج 2.187186.
7. الارشاد, مفید,.123.
8. تاریخ النیاحه , قرشی , ج 1.73.
10. حیاه الامام الحسین , قرشی , ج 3.253347.
11. تاریخ النیاحه , شهرستانی , ج 98.1 تاریخ طبری , 4.357.
12. سیره الائمه الاثنی عشر, هاشم معروف الحسنی , ج 2.133125.
13. حیاه الامام الحسین , قرشی , ج 3.393376.
14.مقتل سیدالاوصیاء, .154. به نقل از :تاریخ النیاحه , سید صالح شهرستانی , ج 1.165.
17. نهضه الحسین , هبه الذین شهرستانی .151.
18. الکامل ,ابن اثیر, ج 4.45.
19. تاریخ النیاحه , شهرستانی ج 104.1 ریاض الاحزان , 9,605.
20.سیره الائمه الاثنی عشر, هاشم معروف الحسنی , ج 146.2 الکامل ابن اثیر, ج 73.4 ثوره الحسین , محمد مهدی شمس الدین , . 267261 حیاه الامام الحسین , فرشی , ج 3.453.
21. سیره النیاحه , شهرستانی ج 104.1 ریاض الاحزان , 59.60.
22. تاریخ یعقوبی , ج 2.195.
23. الحیاه السیاسه الامام الرضا, هاشم معروالحسنی , ج 2.146.
24. مقاتل الطالبین ,ابوالفرج اصفهانی , 597.
25. همان مدرک , 521.
26. از موارد دیگر, می توان به حضور یحیی ( از فرزندان زید) برمزار حسین در دوره عباسیان یاد کرد که در آن مقام , به ارتباط با زائران حسینی پرداخت و قیامی علیه عباسیان شکل داد. ر.ک : امامان شیعه و جنبشهای مکتی , مدرسی ,.126.
27. آل بویه , علی اصغر فقیهی .
28.دول الشیعه , مغنیه , .66. نقل از تاریخ النیاحه , شهرستانی , ج 1.112.
29. نهضه الحسین , هبه الدین شهرستانی , .166.
30. مقاتل الطالبین ,ابوالفرج اصفهانی , .151.
31. نهضه الحسین , شهرستانی , .165.
32. همان مدرک .
33. همان مدرک , .67.
34. ادبیات انقلاب در شیعه , صادق آئینه وند, ج 1.93.
35. نهضه الحسین , هبه الدین شهرستاین ,.170.
36. ضحی الاسلام ,احمدامین .
37. اشاره ای به شعر جعفرین عفان که سابقااز آن یاد شد.
38. اشاره به سروده اوثمیله که سابقا ذکر شد.
39. سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی , خاطرات سید علی اکبر محتشمی , گردآوری م . وجدانی .
40. سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی , ج 4.46.
41. همان مدرک , ج 11094.
42. نهضت امام خمینی , حمید روحانی , ج 2.516.
43. همان مدرک , 1.456.
44. همان مدرک .
45. صحیفه نور, ج 3.226.
46. همان مدرک , 10.216.
47. سرایش هجران , دفتر دوم ,انجمن اسلامی دبیرستان شهید حکمت ,.33.
48. همان مدرک , .44.
49. همراه با حلق اسماعیل , مجموعه شعر حسن حسینی ,.106.
50. مجموعه شعر جنگ , به کوشش و گردآوری محمود شاهرخی و مشفق کاشانی , .59.
51. همان مدرک , .67.
52. همان مدرک .
53. همان مدرک , 369.
54. از آن جمله : نمایش نور و صوت دوازده بند محتشم کاشانی : باز این چه شورش است... که به کارگردانی کمال سید جوادی در تالار وحدت , چندین سال پیش ,اجرا شد.