نوع اشک آسمان در احادیث با این تعابیر آمده است:
1-زمانی که آن حضرت شهید شد آسمان خون و خاکستر بارید. (بحارالأنوار:45/ 202 ـ 206)
2- در روایتی گریه آسمان را خاک سرخ نقل نمودهاند. (بحارالأنوار:45/ 211)
3- امام صادق(ع) میفرماید: گریة آسمان بر آن حضرت بعد از شهادت این بود که خورشید با سرخی طلوع و با سرخی غروب میکرد. (بحارالأنوار:45/212)
4- در روایتی امام صادق(ع) میفرماید: آسمان و زمین با سرخ شدن بر حسین بن علی8گریه کردند. (بحارالأنوار:45/ 210)
5- در روایاتی باریدن خاک قرمز و سرخی آسمان را گریة آن دانستهاند. (الخصائص الحسینیة: 108)
مدّت اشک آسمان نیز با این تعابیر ذکر شده است:
1-در روایتی امام صادق(ع) گریه آسمان را یک سال ذکر کردهاند. (بحارالأنوار:45/ 210)
2- در بیت المقدس به هنگام روز، از آسمان خون تازه بارید. (بحارالأنوار:45/ 204)
3- امام صادق(ع) به زراره فرمود: آسمان چهل روز خون گریه کرد و زمین چهل روز به سیاهی گریه کرد. (بحارالأنوار:45/206 ـ 207)
ب- اشک دریاها، ماهیان، کوهها، ستارگان، خورشید و ماه بر امام حسین(ع)
1- هنگامی که آن بزرگوار به شهادت رسید، فرشتهای اهل دریاها را چنین ندا کرد: «یا اهل البحار، البسوا ثوب الحزن فإن فرخ الرسول مذبوح؛ ای اهل دریاها، لباس حزن و اندوه بپوشید که فرزند زادة رسول خدا(ص) سر بریده شد» (تهذیب الاحکام:6/73)
2- امام صادق(ع) میفرماید: زمانی که امام حسین(ع) کشته شد کوهها خرد شدند و دریاها جاری گشتند (بحارالأنوار:45/ 207)
3- امام سجاد(ع) فرمود: دریاها با امواجشان، آسمانها و ارکان آنها، زمین و نواحی آن، درختان با شاخههایشان، ماهیان دریا، ملائکه مقربین و تمام اهل آسمانها بر حسین بن علی(ع) گریستند (بحارالأنوار:45/ 148)
4- ماهیان دریا بر آن حضرت گریستند به اندازهای که اشکهای آنان جاری شد (بحارالأنوار:45/ 202، 205)
5- در بیت المقدس در ایام شهادت حضرت، ماهیان را در آب دیدند که رنگی قرمز به خود گرفتهاند. (بحارالأنوار:45/ 204)
6- امام مجتبی(ع) به برادر خود فرمودند: بعد از شهادت شما، ماهیان دریاها بر شما گریه میکنند. (بحارالأنوار:45/ 218)
7-خورشید و ماه و ستارگان بر آن حضرت گریستند. (بحارالأنوار:45/ 202)
8-در بیت المقدس سه روز خورشید گرفت و کسوف شد، شب هم ستارگان دیده نمیشدند. بعد از سه روز هوا روشن شد و بعد معلوم شد حسین بن علی(ع) به شهادت رسیده است. (بحارالأنوار:45/204)
9- امام صادق(ع) به زراره فرمودند: خورشید چهل روز بر حسین بن علی8 با کسوف و سرخی گریه نمود.(بحارالأنوار:45/ 207)
ج-اشک جمادات بر امام حسین(ع)
1- امام صادق(ع) میفرماید: هشام، پدرم را به شام احضار کرد و از او دربارة کسانی که در شب شهادت امیرالمؤمنین(ع) در شهرهای دیگر بودند سؤال کرد چگونه متوجّه ماجرای شهادت حضرت شدند؟
حضرت امام باقر(ع) فرمودند: «در آن شب هر سنگی را که از زمین برمیداشتند زیر آن خون تازه دیده میشد تا طلوع فجر، و این ماجرا در شبی که حسین بن علی8 به شهادت رسید نیز اتفاق افتاد». هشام ناراحت شد و قصد جسارت به آن حضرت را داشت، ولی امام باقر(ع) کلامی فرمود که او آرام شد. (بحارالأنوار:45/ 204)
در عبارت دیگر آمده است هر سنگ و گیاهی را بر میداشتند از زیر آن خون تازه میجوشید. (بحارالأنوار:45/ 207)
2- امام صادق(ع) فرمود: زمانی که امام حسین(ع) کشته شد کوهها خرد و دریاها جاری شدند. (نقباء البشر:2/ 501)
د-اشک پرندگان و حیوانات وحشی بر امام حسین(ع)
1ـ پرندگان آسمان بر آن حضرت گریه کردند. (بحارالأنوار:45/202)
2ـ ندای پرندگان هنگام شهادت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) چنین بود: «ألا قتل الحسین(ع) بکربلاء، ألا ذبح الحسین(ع) بکربلاء»، آگاه باشید حسین(ع) در کربلا کشته شد، آگاه باشید امام حسین(ع) در کربلا سر بریده شد. (بحارالأنوار:45/ 192).
3ـ پرندگانی که در کربلا بودند یا از کربلا عبور میکردند، خود را به خونهای شهدا آغشته کردند و به اطراف پر کشیدند و صدا به ناله و شیون بلند نمودند. (بحارالأنوار:45/ 192)
4ـ امام صادق(ع) میفرماید: بوم (جغد) روزها روزه است و از هنگام افطار تا صبح بر حسین بن علی(ع) گریه میکند. (بحارالأنوار:45/214)
حضرت امام رضا(ع) میفرماید: بوم در زمان جدم رسول خدا(ص) در منازل و قصرها آشیانه داشت. هنگامی که امام حسین(ع) به شهادت رسید، از آبادیها به خرابهها و کوهها رفت در حالی که میگفت: بد امتی هستید شما! ما از شما در امان نیستیم؛ زیرا پسر پیامبر خود را کشتید. (بحارالأنوار:45/ 214)
5ـ وحوش بیابان بر آن حضرت گریستند، به قدری که اشکهای آنان جاری شد.(بحارالأنوار:45/ 202، 205).
6ـ امیرالمؤمنین(ع) دربارة شهادت فرزند دلبندش امام حسین(ع) میفرماید: مثل اینکه میبینم انواع وحوش را که گردنها را بر قبر آن حضرت کشیدهاند و بر آن حضرت شبها تا صبح گریه و عزاداری میکنند. (بحارالأنوار:45/ 205)
(ع)ـ امام حسن(ع) به برادر خود امام حسین(ع) میفرماید: بعد از شهادت شما همه چیز حتی حیوانات وحشی بیابان برایت گریه میکنند. (بحارالأنوار:45/ 218)
[6]. اللهوف: 200-201. سخن حضرت چنین است: «فَلَقَدْ بَکَتِ السَّبْعُ الشِّدَادُ لِقَتْلِهِ وَ بَکَتِ الْبِحَارُ بِأَمْوَاجِهَا وَ السَّمَاوَاتُ بِأَرْکَانِهَا وَ الْأَرْضُ بِأَرْجَائِهَا وَ الْأَشْجَارُ بِأَغْصَانِهَا وَ الْحِیتَانُ وَ لُجَجُ الْبِحَارِ وَ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ أَجْمَعُون.»
[7]. دخان(44):29.
[8]. حضرت امام باقر(ع) میفرماید: «ما اغرورقت عین بمائها من خشیة الله عز ّوجلّ إلّا حرّم الله جسدها على النار»؛ بحارالأنوار:90/335، حدیث 29؛ هیچ چشمى نیست که برای ترس از خدا اشک در آن حلقه زند، جز اینکه خداوند تمام آن بدن را بر آتش حرام سازد.
[9]. مائده(5):83؛ به سبب آنچه از حق شناختهاند، لبریز از اشک مىشود.
[10]. بحارالأنوار: 44/243، حدیث 37؛ «أن آدم(ع) لما هبط إلى الأرض لم یر حوّا فصار یطوف الأرض فی طلبها فمر بکربلا فاغتم، وضاق صدره من غیر سبب، وعثر فی الموضع الذی قتل فیه الحسین(ع)، حتى سال الدم من رجله، فرفع رأسه إلى السماء وقال: إلهی هل حدث منی ذنب آخر فعاقبتنی به؟ فإنی طفت جمیع الأرض، وما أصابنی سوء مثل ما أصابنی فی هذه الأرض. فأوحى الله إلیه: یا آدم! ما حدث منک ذنب، ولکن یقتل فی هذه الأرض ولدک الحسین(ع) ظلماً فسال دمک موافقة لدمه، فقال آدم: یا رب أیکون الحسین(ع) نبیاً قال: لا، ولکنه سبط النبی محمد(ص) ، فقال: ومن القاتل له؟ قال: قاتله یزید لعین أهل السماوات والأرض، فقال آدم(ع): فأی شئ أصنع یا جبرئیل؟ فقال: العنه یا آدم(ع) فلعنه أربع مرات ومشى خطوات إلى جبل عرفات فوجد حوّا هناک.»
[11]. بحار الأنوار:44/308؛ «...َقَالَ مُوسَى: یَا رَبِّ! وَ مَنِ الْحُسَیْنُ(ع)؟ قَالَ: لَهُ الَّذِی مَرَّ ذِکْرُهُ عَلَیْکَ بِجَانِبِ الطُّورِ، قَالَ: یَا رَبِّ! وَ مَنْ یَقْتُلُهُ قَالَ یَقْتُلُهُ أُمَّةُ جَدِّهِ الْبَاغِیَةُ الطَّاغِیَةُ فِی أَرْضِ کَرْبَلَاءَ وَ تَنْفِرُ فَرَسُهُ وَ تُحَمْحِمُ وَ تَصْهِلُ وَ تَقُولُ فِی صَهِیلِهَا الظَّلِیمَةَ الظَّلِیمَةَ مِنْ أُمَّةٍ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهَا فَیَبْقَى مُلْقًى عَلَى الرِّمَالِ مِنْ غَیْرِ غُسْلٍ وَ لَا کَفَنٍ وَ یُنْهَبُ رَحْلُهُ وَ یُسْبَى نِسَاؤُهُ فِی الْبُلْدَانِ وَ یُقْتَلُ نَاصِرُهُ وَ تُشْهَرُ رُءُوسُهُمْ مَعَ رَأْسِهِ عَلَى أَطْرَافِ الرِّمَاحِ، یَا مُوسَى! صَغِیرُهُمْ یُمِیتُهُ الْعَطَشُ وَ کَبِیرُهُمْ جِلْدُهُ مُنْکَمِشٌ یَسْتَغِیثُونَ وَ لَا نَاصِرَ وَ یَسْتَجِیرُونَ وَ لَا خَافِرَ.»
[12]. همة معصومین: از پیامبر(ص) تا امام زمان# بر مصیبت امام حسین(ع) گریستند، تا آنجا که شنیدن نام مبارکش سیلاب اشک از دیدگان مبارکشان جاری نموده و از آن به عنوان بزرگترین مصیبت اهل بیت: یاد کردهاند. اکنون نمونههایی از آن را بیان میکنیم:
1-حضرت رسول(ص) در روز ولادت امام حسین(ع) بعد از قرائت اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ آن جناب، ایشان را در دامنش نهاد و گریست. (بحارالأنوار: 43/238؛ 18/ 125؛ 44/ 250-251)
2- یکی از گریههای رسول خدا(ص) زمانی بود که جبرئیل بعد از خبر شهادت، خاک سرخی را خدمت پیامبر(ص) آورد و گفت: حسین(ع) در این زمین به شهادت میرسد. اشرف مخلوقات(ص) گریه کرد. جبرئیل عرض کرد: گریه نفرمایید یا رسول الله. خداوند متعال به زودی به وسیله قائم شما اهل بیت: انتقام او را خواهد گرفت. (بحارالأنوار:36/349)
3- گریة حضرت رسول(ص) زمانی که در کربلا توقف نمود و ماجرای شهادت امام حسین(ع) و محل دفن را بیان فرمودند و مردم گریه کردند. (بحارالأنوار: 44/248)
4- گریة حضرت رسول(ص) زمانی که داخل کوچه به حضرت امیر(ع) فرمودند: حسین را بگیر، و آن حضرت او را گرفت. رسول خدا(ص) مواضع مختلف بدن او از جمله زیر گلو، پیشانی، سینه، و لبها و دندانهای او را بوسید و گریست. امام حسین(ع) فرمودند: چرا گریه میکنید؟ فرمود: جای شمشیرها را میبوسم! (بحارالأنوار: 44/261)
5- گریة حضرت رسول(ص) هرگاه امام حسین(ع) را شاد میدید و زمانی که او را ناراحت میدید و هرگاه لباس نو میپوشید. (بحارالأنوار: 44/246)
6- گریه امیرالمؤمنین(ع) با فرق شکافته زمانی که در محراب کوفه افتادند و به امام حسین(ع) فرمودند: «یا اباعبدالله، أنت شهید هذه الأمة» و حضرت سید الشهدا(ع) گریه کردند. (الخصائص الحسینیة: 113)
7- گریة زینب کبری(س) و اهل بیت: در شب بیست و یکم ماه رمضان زمانی که حضرت زینب(س) از ماجرای کربلا سؤال کرد و پاسخ شنید که در همین کوفه با حال اسارت وارد خواهند شد. (الخصائص الحسینیة: 114)
8- گریستن امیرالمؤمنین(ع) زمانی که از نبرد صفین باز میگشتند و به کربلا رسیدند. راوی میگوید: آنقدر گریستند که اشک به سینة مبارک جاری شد و ما نیز گریستیم، پس ماجرای کربلا را فرمودند و محل شهادت حضرت ابا عبدالله(ع) را نشان دادند. (بحارالأنوار:44/ 252)
9- گریة حضرت صدیقة طاهره(س) در روز ولادت امام حسین(ع) و بعد از آن، هنگامی که رسول خدا(ص) خبر شهادت امام حسین(ع) را بیان فرمودند. (بحارالأنوار:44/ 233 ـ 244)
10- زمانی که فاطمه زهرا(س) وارد محشر میشوند و به جایگاه حضرت سیّد الشهدا(ع) نگاه میکنند، هزار نبی و هزار صدیق و هزار شهید و یک میلیون ملائکه عالی مقام از کروبیین، آن حضرت را در گریستن یاری مینمایند. آن حضرت چنان نالهای میزنند که هیچ ملکی در آسمانها نیست مگر آنکه بر آن حضرت گریان میشود و در پایان پیامبر(ص) ایشان را آرام میکنند. (بحارالأنوار:45/ 225)
11- حضرت فاطمه زهرا(س) هنگامی که میبینند سیّد الشهدا(ع) بدون سر وارد محشر میشوند و از رگهای گردن آن حضرت خون تازه جریان دارد، چنان نالهای میزنند که اهل محشر به گریه در میآیند! (بحارالأنوار:45/ 225)
12- در روز قیامت حضرت فاطمه(س) به محشر میآیند و پیراهن خون آلود حسین(ع) را به دست میگیرند و میفرمایند: خدایا، بین من و قاتلان پسرم حکم کن. (مناقب ابن شهر آشوب:3/ 327)
13- گریستن حضرت امیر(ع) در صفین بر سیّدالشهدا(ع) هنگامی که سید الشهدا(ع) آب را باز کردند و مسلمانان از تشنگی نجات یافتند. در آنجا حضرت امیر(ع) گریه کردند و ماجرای کربلا و اسب آن حضرت را بیان فرمودند. (بحارالأنوار:44/ 266)
14- گریة حضرت امام حسن مجتبی(ع) بر آن حضرت؛ روزی که سید الشهدا(ع) بر حضرت مجتبی(ع) وارد شد و گریه نمود. امام مجتبی(ع) سؤال کرد: ای اباعبدالله! چرا گریه میکنی؟ فرمودند: بر آنچه بر تو روا میدارند؟ امام حسن(ع) فرمودند: به من سمّی خواهند داد و کشته میشوم ولی «لا یوم کیومک یا أبا عبدالله»! هیچ روزی مانند روز تو نیست، و سپس ماجرای کربلا را فرمودند و اینکه آسمان و زمین بر تو گریه خواهند کرد (بحارالأنوار: 45/218.) و در روایتی دگر آمد: یکدیگر را در آغوش گرفتند و گریستند. (الخصائص الحسینیة: 191)
15- گریة امام سجاد(ع) بر آن حضرت، تا جایی که دوران زندگانی حضرت سجاد(ع) همواره همراه با اشک بود. گریههای آن حضرت در نماز و هنگام دعاها مشهور است، ولی عمدة اشک آن حضرت بر مصائب سید الشهدا(ع) بود و آنچه بر عموها، برادران، عموزادهها، عمهها و خواهرانش گذشته بود. تا آنجا که وقتی آب میآوردند تا حضرت میل کند، اشک مبارکش جاری میشد و میفرمود: «چگونه بیاشامم در حالی که پسر پیامبر را تشنه کشتند»؟! ( بحارالأنوار:44/ 145) یا میفرمودند: «چرا نگریم و حال اینکه پدرم را از آبی که برای حیوانات وحشی و درندهها آزاد بود منع کردند»؟ ( مناقب ابن شهر آشوب:2/ 264) و میفرمودند: «هرگاه شهادت فرزندان فاطمه زهرا(س) را به یاد میآورم گریهام میگیرد». ( بحارالأنوار:45/ 207)
امام صادق(ع) به زراره فرمود: جدم امام سجاد(ع) هرگاه حسین بن علی8را به یاد میآورد آنقدر اشک میریخت که محاسن شریفش پر از اشک میشد و با گریة او حاضران نیز گریه میکردند.(بحارالأنوار:45/ 207) شخصی عرضه داشت: آقای من! وقت آن نرسیده که گریة شما تمام شود؟ فرمودند: وای بر تو! یعقوب نبی(ع) دوازده پسر داشت و خداوند یکی از آنها را از او پنهان نمود. موی سر آن حضرت سفید شد و چشمان حضرت از گریه نابینا شد و کمر مبارکش خم شد، حال آنکه میدانست پسرش زنده است؛ ولی من در یک روز پدر، عمو و هفده نفر از خاندانم را دیدم که با بدنهای مجروح و سرهای جدا روی زمین گرم افتاده بودند، چگونه حزن من تمام شود و اشک من پایان پذیرد؟! ( لهوف: 210)
امام سجاد(ع) چهل سال بر پدر بزرگوارش گریه کرد در حالی که روزها روزه و شبها به دعا و مناجات مشغول بود. وقت افطار یکی از غلامان آن حضرت غذا آورد و عرض کرد: آقای من، میل فرمایید. فرمود: «چگونه میل کنم در حالی که پسر پیامبر(ص)را در حال گرسنگی کشتند». ( بحارالأنوار:45/ 149)
16- امام باقر(ع) در روز عاشورا برای امام حسین(ع) مجلس عزا برپا نموده و بر مصائب آن حضرت گریه میکردند.
در یکی از مجالس عزا با حضور امام باقر(ع) کُمِیت شعر میخواند. وقتی به اینجا رسید که: «و قتیل بالطف...» امام باقر(ع) بسیار گریه کرد و فرمود: اگر سرمایهای داشتیم در پاداش این شعرت به تو میبخشیدیم، اما پاداش تو همان دعایی است که رسول خدا(ص) دربارة حسّان بن ثابت فرمودند که همواره به خاطر دفاع از ما اهل بیت: مورد تأیید روح القدس خواهی بود. (مصباح المتهجد:713)
17- گریة امام صادق(ع) به حدی بود که هرگاه فرزندان امام حسین(ع) را میدید گریه میکرد. (بحارالأنوار:45/208)
داود رقی میگوید: خدمت حضرت صادق(ع) بودم. حضرت آب طلبیدند و هنگامی که میل فرمودند دیدم چشمان مبارک حضرت پر از اشک شد و گریستند. سپس فرمودند: «ای داود، خدا قاتل حسین بن علی8را لعنت کند» (الکافی:6/392)؛ و در بعضی روایات اول سلام بر حضرت دادند و بعد قاتل حضرت را لعن نمودند.
زید شحام میگوید: امام صادق(ع) به جعفر بن عفان فرمود: به من خبر رسیده است که تو برای امام حسین(ع) نیکو شعر میگویی؟ عرض کرد: بله آقای من. فرمود: پس بخوان. او هم شروع به قرائت اشعار کرد. راوی میگوید: آنقدر حضرت و اطرافیان ایشان گریستند که اشک آن بزرگوار بر محاسن و صورت ایشان جاری شد. (وسائل الشیعه:10/ 466)
کُمِیت شاعر بر امام صادق(ع) وارد شد و برای امام حسین(ع) شعر و مرثیه خواند. آن حضرت گریة شدیدی نمود و بانوان در پس پرده نیز با صدای بلند گریه و ناله نمودند.(معالی السبطین:1/ 260)
عبدالله بن سنان میگوید: یکسال در روز عاشورا به خدمت آقایم حضرت صادق(ع) شرفیاب شدم. آن حضرت را با رنگ پریده و صورتی محزون مشاهده نمودم، در حالی که اشکهای چشم آن حضرت مانند دُر بر صورت مبارکش سرازیر بود. عرض کردم: چرا گریه میکنید؟ فرمود: مگر غافلی؟! آیا نمیدانی چه مصیبتی در چنین روزی بر امام حسین(ع) رسیده است؟! عرض کردم: دربارة روزة این روز چه میفرمائید؟ فرمود: از خوردن و آشامیدن دوری کن بدون نیت روزه، و بعد از نماز عصر به مقداری آب افطار کن. سپس فرمود: چون در این ساعت بود که آب را باز کردند و دست از کشتن برداشتند. (بحارالأنوار:45/63)
18- گریة امام رضا(ع) در حدی بود که فرمودند: «همانا روز مصیبت امام حسین(ع) پلک چشمان ما را مجروح نموده و اشک ما را جاری ساخته است». ( نفس المهموم:44.)
دعبل خدمت حضرت رضا(ع) آمد. آن حضرت دربارة شعر و گریة بر سید الشهدا کلماتی چند فرمودند تا اینکه فرمودند: ای دعبل، کسی که بر مصائب جدم حسین(ع) گریه کند خداوند گناهان او را میآمرزد. آنگاه حضرت رضا(ع) بین حاضران و خانوادة خود پردهای زدند تا بر مصائب امام حسین(ع) اشک بریزند، سپس به دعبل فرمودند: برای امام حسین(ع) مرثیه بخوان، که تا زندهای تو ناصر و مادح ما هستی. تا قدرت داری از نصرت ما کوتاهی مکن. دعبل در حالی که اشک از چشمانش میریخت، قرائت کرد:
أفاطم لو خلت الحسین× مجدلاً و قد مات عطشاناً بشط فرات
(اى فاطمه! اگر دیدى حسین را که در سنگلاخ زمین کربلا افتاده و جان مبارکش از بدن پاکیزهاش مفارقت کرده به کنار شط فرات)
پس صدای گریه امام رضا(ع) و اهل بیت آن حضرت بلند شد.(بحارالأنوار:45/ 257)
یکی از شیعیان از زیارت سیّدالشهدا(ع) برگشته بود و خدمت حضرت رضا(ع) رسید و مقداری از تربت امام حسین(ع) را برای آن حضرت آورده بود. هنگامی که امام رضا(ع) تربت جدش سیّدالشهدا(ع) را دید بسیار گریست. (بحارالأنوار:101/131)
19ـ گریه امام زمان# در زمان غیبت و ظهور و رجعت ادامه دارد. آن حضرت خطاب به جدّ بزرگوارش، سیّدالشهدا(ع) میفرمایند: «فلئن أخرتنی الدهور و عاقنی عن نصرک المقدور، و لم أکن لمن حاربک محارباً و لمن نصب لک العداوة مناصباً فلاَنْدُبنّک صباحاً و مساءً و لأبکین لک بدل الدموع دماً، حسرة علیک تأسفاً علی ما دهاک»؛ (بحارالأنوار:101/320) اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت و دور ماندم از یاری تو و نبودم تا با دشمنان تو جنگ کنم و با بدخواهان تو پیکار نمایم، هم اکنون هر صبح و شام بر شما اشک میریزم و به جای اشک در مصیبت شما خون از دیده میبارم و آه حسرت از دل پر درد بر این ماجرا میکشم.
در سوگ تو با سوز درون میگریم |
گر چشمه چشم من بخشکد تا حشر |
از نیل و فرات و شط فزون میگریم |
از دیده بجای اشک خون میگریم |
علاقة امام عصر# به اجداد معصوم: خویش بیش از اندازه است و مصائب آن بزرگواران، به ویژه حضرت سیّدالشهدا(ع) همیشه در منظر حضرت است. آن حضرت خطاب به ابا عبدالله(ع) در زیارت ناحیة مقدسه میفرمایند: «مجالس ماتم برای شما در اعلی علیین بر پا شد و حوریان بهشتی در عزای شما بر سر و صورت زدند و آسمان و ساکنانش گریستند». (بحارالأنوار: 101/323)
[13]. کاملالزیارات: 108، حدیث 1؛ «عَنْ أَبِی یَحْیَى الْحَذَّاءِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ الله(ع) قَالَ: نَظَرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) إِلَى الْحُسَیْنِ(ع)، فَقَالَ: یَا عَبْرَةَ کُلِ مُؤْمِنٍ فَقَالَ أَنَا یَا أَبَتَاهْ قَالَ نَعَمْ یَا بُنَیَّ!»
[14]. بقره(2):177؛ بلکه نیکى [واقعى و کامل که شایسته است در همة امور شما ملاک و میزان قرار گیرد، منش و رفتار و حرکات] کسانى است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان ... ایمان آوردهاند.
[15]. انفطار(82):11ـ 12: بزرگوارانى نویسنده * که آنچه را [از خیر و شر] انجام مىدهید، مىدانند [و ضبط مىکنند.] .
[16]. بحارالأنوار:43/35؛ «رأس البکائین ثمانیة:آدم، و نوح، و یعقوب، و یوسف، و شعیب، و داود، و فاطمه و زین العابدین:.»
[17]. مثیر الأحزان: 115؛ «قَالَ أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِیُ سُئِلَ(ع) عَنْ کَثْرَةِ بُکَائِهِ فَقَالَ إِنَّ یَعْقُوبَ فَقَدَ سِبْطاً مِنْ أَوْلَادِهِ فَبَکَى عَلَیْهِ حَتَّى ابْیَضَّتْ عَیْناهُ وَ ابْنُهُ حَیٌّ فِی الدُّنْیَا وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّهُ مَاتَ وَ قَدْ نَظَرْتُ إِلَى أَبِی وَ سَبْعَةَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی قُتِلُوا فِی سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ فَتَرَوْنَ حُزْنَهُمْ یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِی.»
[18]. مثیرالأحزان: 115: «فَقَدْ رُوِّیتُ عَنْ وَالِدِی رَحْمَةُ الله عَلَیْهِ أَنَّ زَیْنَ الْعَابِدِینَ(ع) کَانَ مَعَ حِلْمِهِ الَّذِی لَا تُوصَفُ بِهِ الرَّوَاسِی وَ صَبْرِهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُهُ الْخِلُّ الْمُوَاسِی شَدِیدُ الْجَزَعِ وَ الشَّکْوَى لِهَذِهِ الْمُصِیبَةِ وَ الْبَلْوَى بَکَى أَرْبَعِینَ سَنَةً بِدَمْعٍ مَسْفُوحٍ وَ قَلْبٍ مَقْرُوحٍ یَقْطَعُ نَهَارَهُ بِصِیَامِهِ وَ لَیْلَهُ بِقِیَامِهِ فَإِذَا أُحْضِرَ الطَّعَامُ لِإِفْطَارِهِ ذَکَرَ قَتْلَاهُ وَ قَالَ وَا کَرْبَاهْ وَ یُکَرِّرُ ذَلِکَ وَ یَقُولُ قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ الله جَائِعاً قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ الله عَطْشَاناً حَتَّى یَبُلَّ بِالدَّمْعِ ثِیَابُه.»
در علم اصول فقه، قواعد و قوانین فراوانی وجود دارد که فقیه به وسیلة آنها میتواند احکام الهی را از آیات و روایات استخراج کند. یکی از این قواعد در مورد مفهوم آیات و روایات است که هر یک از آنها دارای دو مفهوم هستند. یکی مفهوم موافق و دیگری مفهوم مخالف.
در علم اصول مفهوم موافق، همان معنایی است که به طور مستقیم از کلام فهمیده میشود؛ امّا در مقابل مفهوم مخالف، معنایی است که در جمله، توسّط گوینده بیان نشده است؛ بلکه اگر معنای جمله برعکس شود، میتوان مفهومی را از آن استخراج کرد. درست است که در قرآن کریم، آیهای وجود ندارد که به صورت صریح، گریة تمام موجودات را بر حضرت سیّدالشهدا (ع) اثبات کند؛ امّا با توجه به این توضیح و مفهوم مخالف، میتوان اثبات کرد که قرآن کریم به این گریة با ارزش اشاره نموده است.
خداوند متعال، پس از آنکه در سورة دخان حال کافران را تشریح میکند میفرماید:
(فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ)[1]
مفهوم صریح آیه فوق این است: «آسمانها و زمین بر آنها (انسانهای بیایمان و کافر) گریه نکرد.»
دلیل عدم گریة آسمان و زمین این است که آنان لیاقت و شایستگی گریة آسمانها و زمین را برای مرگشان ندارند. امّا مفهوم مخالف آیه این است: «عدّهای از این دنیا رحلت نمودند که آسمانها و زمین برای مرگشان اشک ریختند.»
از آن جایی که مفهوم مخالف میان فقهای شیعه و اهل تسنّن دارای حجیّت و اعتبار بوده، کسی نمیتواند این مفهوم را قبول نکند. حال که اصل گریة آسمان و زمین ثابت شد سؤال دیگر این است که آسمان و زمین برای چه افرادی گریه میکنند؟
پاسخ این سؤال را باید در کلام مفسّران حقیقی قرآن، یعنی معصومان: یافت.
در منابع روایی، نام سه انسانکامل ذکر شده که آسمانها و زمین برای مصائب آنان گریستند. حضرت سیّدالشهدا (ع) ، حضرت یحیی بن زکریا (ع) و حضرت امام حسن مجتبی (ع) . حنان بن سُدیر[2] به حضرت امام صادق (ع) میگوید:
«ما تقول فی زیارة قبر الحسین (ع) ...؟ قال (ع) : ... فَإنَّهُ سَیِّدُ شَبابِ أَهْلِ الجَنَّةِ وَشَبیهُ یَحْیَی بْن زَکریّا (ع) ، وَعَلیْهما بَکَتِ السماوات و الأرض»[3]
از امام صادق (ع) در مورد زیارت قبر امام حسین (ع) پرسیدم و حضرت پاسخ دادند: بدرستی که حسین (ع) آقای جوانان بهشت است و شبیه یحییبنزکریاست و بر یحیی و حسین (ع) آسمان و زمین گریستند.
پیامبر خاتم (ص) در مورد شهادت امام حسن مجتبی (ع) میفرماید: «زمانی که فرزندم حسن (ع) را به زهر شهید میکنند، تمام موجودات در عالم آفرینش، فرشتگان آسمان و حتّی مرغان هوا و ماهیان دریا برای ایشان اشک میریزند.»[4]
امّا روایات زیادی در مورد حضرت سیّدالشهدا (ع) وجود دارد که نشانگر اشک تمام موجودات بر مصائب ایشان است.[5] به عنوان نمونه حضرت امام سجاد (ع) پس از واقعة کربلا خطاب به مردم فرمود: «دستان شما به قتل امامی آلوده شده است که تمام آسمانها و زمین برای ایشان گریه کردند.»[6]
اگر کسی به مفهوم مخالف حدیث انتقادی وارد کند و بگوید: «این گریه فقط در زمان شهادت ایشان مفهوم داشته و بعد از گذشت زمان، گریستن معنایی ندارد!» در پاسخ به آنان باید گفت برای محدودیت زمانی حدیث باید قرینهای وجود داشته باشد، در حالی که آیة بیست و نهم از سوره دخان، فاقد قید زمانی است: «عدّهای از دنیا میروند که آسمانها و زمین برای آنان گریه نکردند.»[7] بنابراین تمام موجودات هرگاه به یاد مصائب حضرت سیّدالشهدا (ع) میافتند، اشک میریزند و میگریند.
در عالم آفرینش دو نوع گریه نزد پروردگار ارزش فراوانی دارد. گریة اول، اشک در سحرگاه برای خالق هستی است[8]:
(أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ)[9]
گریة دوم، اشک بر مصائب امام حسین (ع) است. آن چنان این اشک نزد خداوند محبوب است که خود خداوند اوّلین روضة مصائب حضرت را برای حضرت آدم (ع) خواند.
بعد از آنکه حضرت آدم (ع) به خاطر انجام عمل «ترک اولی» از بهشت رانده شد و به زمین هُبوط کرد، به درگاه الهی بسیار گریست و از عمل خود توبه کرد. در آن زمان همسرش حوّا نیز از او جدا شده بود و این بر غمهایش افزوده شد. حضرت به تنهایی بر روی زمین حرکت میکرد تا گذرش به سرزمین کربلا افتاد. ناگهان ملاحظه کرد گرد غم و غبار ناراحتی در وجودش پدیدار شد و قلبش به تنگ آمد. وقتی به قتلگاه حضرت سیّدالشهدا (ع) رسید، به سنگی برخورد کرد و خون فراوانی از پای حضرت آدم (ع) جاری شد. پس متأثر شد و سر به آسمان برداشت و فرمود: «بارالها! آیا گناه تازهای مرتکب شدهام که مرا اینگونه مجازات میکنی؟» از جانب پروردگار ندا آمد: «ای آدم! ازجانب تو گناهی سر نزده است، امّا این مکان جایی است که یکی از فرزندانت به نام حسین (ع) مظلومانه به شهادت میرسد.» سپس خداوند روضة حضرت سیّدالشهدا (ع) را خواند و حضرت آدم (ع) بر مصائب آن حضرت گریست و به خداوند عرض کرد: «آیا حسین (ع) جزو پیامبران میباشد؟ در این هنگام وحی نازل شد: ای آدم! او جزو پیامبران نیست، بلکه نوادة پیامبر آخرالزمان (ص) است. سپس حضرت آدم (ع) چهار مرتبه قاتلان حضرت را لعن نمود.»[10]
یکی دیگر از پیامبران الهی که خداوند بدون واسطه، روضه حضرت سیّدالشهداء (ع) را برایش خواند حضرت موسی (ع) بود. وقتی حضرت موسی (ع) در کوه طور به عبادت میپرداخت، خداوند مصائب امام حسین (ع) را برای ایشان متذکر شد که دو جمله از آن قلب هر انسانی را به درد میآورد:
«یَا مُوسَى! صَغِیرُهُمْ یُمِیتُهُ الْعَطَشُ؛ کوچکترین فرزندشان (حضرت علی اصغر (ع) ) از تشنگی میمیرد!».
«وَ کَبِیرُهُمْ جِلْدُهُ مُنْکَمِشٌ یَسْتَغِیثُونَ وَ لَا نَاصِرَ؛[11] پوست انسانهای بزرگتر از فرط تشنگی جمع میشود و هر چه فریاد استغاثه سر میدهند کسی به یاری آنها نمیشتابد.»
با بررسی منابع روایی و تاریخی به این نتیجه میرسیم که ارتباط عاشقانهای میان خاندان وحی و سیّدالشهدا (ع) وجود داشت؛ آنان که از طریق منبع وحی از شهادت مظلومانة امام حسین (ع) آگاه بودند، همواره به یاد مصائب حضرت میافتادند و برای ایشان اشک میریختند.[12]
امیرمؤمنان (ع) یکی از پیشگامان اشک بر حضرت سیّدالشهدا (ع) است. از بدو تولد تا هنگام شهادت، هرگاه فرزند خود را مشاهده میکرد، به یاد مصائب ایشان اشک میریخت و میفرمود:
«یَا عَبْــرَةَ کُلِّ مُؤْمِنٍ»[13]
به این معنا که حضرت امیرمؤمنان، علی (ع) ، امام حسین (ع) را سبب گریة انسانهای مؤمن میداند و این بیانگر عشق بیکران حضرت سیّدالشهدا (ع) نسبت به پروردگار است.
دل پیروان حضرت سیّدالشهدا (ع) نیز به تأسی از مولایشان همواره خدا را شاهد اعمال خود میبیند و به فرشتگان الهی و روز قیامت ایمان کامل دارد:
(لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِالله وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ)[14]
در تمام لحظات عمر، فرشتگانی حضور دارند که همة اعمالش را در پروندة اعمال مینویسند و در روز قیامت به او نشان میدهند:
(کِراماً کاتِبِینَ * یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ)[15]
پروندهای که به محوریت اهل بیت (ع) نوشته شود بسیار زیباست. اگر به فردی در روز قیامت بگویند او در تمام شؤون زندگی به معصومین: به ویژه حضرت سیّدالشهدا (ع) اقتدا کرده است، پس دلش را به انبیا: و اولیای الهی8گره میزنند و او را در کاروان سعادتمندان قرار میدهند. ظرف دل، ظرف اسرار و حقایق آفرینش است که میتواند معارف الهی و قرآنی را در خود جای دهد. شعرا در مورد خانة دل، اشعار زیبایی سرودهاند:
ای خسته! درون تو نهالی است
|
کز هستی آن، تو را کمالی است |
و حافظ شیرین سخن میسراید:
سالها دل طلب جامجم از ما میکرد |
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد |
یکی از افرادی که بر مصائب حضرت سیّدالشهدا (ع) بسیار گریست، حضرت امام زین العابدین (ع) است. ایشان یکی از بکّائین در طول تاریخ به شمار میرود.[16] ایشان به قدری اشک میریخت که جمعی از اصحاب آمدند و به حضرت عرض کردند: «اگر اینگونه به گریه ادامه دهید، جان خود را از دست میدهید. حضرت در پاسخ فرمود: حضرت یعقوب (ع) از فراق یک فرزندش چنان میگریست که چشمانش سفید شد؛ امّا من در روز عاشورا مشاهده کردم پدرم و هفده نفر از خاندانم را مظلومانه میکشند. پس چگونه حزن و اندوه این فاجعه از قلبم بیرون رود؟»[17]
داغ حضرت سیّدالشهدا (ع) بر فرزند بزرگوارشان امام سجّاد (ع) آن چنان سنگین بود که تا آخر عمر نتوانست از این داغ رها شود. هرگاه به ایشان آب میدادند، آن چنان گریه میکردند که اشکهای مبارکشان در آب میریخت و مجبور میشدند آب را عوض کنند. زمانی که برای ایشان غذا میآوردند، ظرف را بلند میکرد و با صدای بلند میگریستند. وقتی در کوچههای مدینه جوانی را مشاهده میکردند، سرشان را به دیوار میگذاشتند و بسیار گریه میکردند. هنگامی که فرزند شیرخوارهای را در آغوش مادر میدیدند، در همان مکان میایستادند و اشک میریختند. هرگاه از کنار مغازه قصابی عبور میکردند و گوسفند مردهای میدیدند، به قصاب میفرمودند: «آیا قبل از ذبح، به این گوسفند آب دادید؟» سپس اشک و گریه امانشان را میگرفت و به یاد تشنگی پدر بزرگوارشان بسیار میگریستند.[18]
حال که گوشهای از ارزشهای اشک بر امام حسین (ع) آشکار شد، میتوان به این نتیجه رسید که مخالفت با این نوع گریه از گناهان کبیره است؛ زیرا این مخالفت جنگ با خدا، رسول خدا (ص) ، حضرت زهرا(س) و امام سجاد (ع) است.
پس از شهادت امام حسین (ع) تا عصر حاضر، حاکمان و سردمداران زیادی آمدند که قصد داشتند این گریهها و اشکها را از شیعیان بگیرند و این شعلة عظیم را خاموش کنند، امّا قدرت الهی هرگز اجازة چنین کاری را به آنان نمیداد:
تا خداوندی خدا برجاست |
بیرق شاه کربلا برپاست (صغیر اصفهانی) |
پی نوشت ها:
[1]. دخان(44):29؛ پس نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین و [هنگام نزول عذاب هم] مهلت نیافتند.
[2]. حنان بن سدیر صیرفی از اصحاب حضرت صادق و حضرت موسی بن جعفر8 شمرده شده، و واقفی مذهب و ثقه است. (رجال الطوسی: 346؛ الفهرست:119) شیخ کشّی او را امامی مذهب و صحیح العقیده میداند. (تنقیح المقال:1/381) بالجمله، او کثیرالروایه است و بزرگان و عیون روایت، از او روایت کردهاند. او کتابی در وصف بهشت و جهنم دارد. (رجال نجاشی:106)
[3]. کامل الزیارات:184؛ «عن حنان قال: قلت لأبی عبد الله(ع): ما تقول فی زیارة قبر أبی عبد الله الحسین(ع) فإنه بلغنا عن بعضهم أنها تعدل حجة وعمرة، قال: لا تعجب ما أصاب من یقول هذا کله، ولکن زره ولا تجفه، فإنّه سیّد الشهداء وسیّد شباب أهل الجنة وشبیه یحیى بن زکریا(ع) ، وعلیهما بکت السماء والأرض.»
[4]. جلاء العیون: 471؛ منتهی الآمال: 1/322.
[5]. علاوه بر انسانهای کامل، یعنی انبیا و اولیای الهی8 دیگر موجودات نیز برای مصائب حضرت سیّدالشهدا(ع) اشک ریختند. برای نمونه به چند روایت در این زمینه اشاره میکنیم:
الف-اشک آسمان و زمین
1-امام رضا(ع) فرمودند: زمانی که جدم حسین(ع) کشته شد آسمان خون و خاک سرخ بارید. (بحارالأنوار:44/286)
2- آسمانهای هفتگانه و زمینها در شهادت آن بزرگوار خون گریه کردند. (بحارالأنوار:45/ 201)
3- حضرت رسول(ص) به فاطمه زهرا8بعد از خبر دادن به آن حضرت در شهادت سیّدالشهدا(ع) فرمود: زمین، آسمان، ملائکه، وحوش، گیاهان، دریاها و کوهها بر او گریه میکنند.(بحارالأنوار:44/ 264.)
4- حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: آسمان و زمین بر یحیی بن زکریا و حسین بن علی8خون گریه کردند.(بحارالأنوار:45/ 201)
5- امیرالمؤمنین(ع) روزی دید امام حسین(ع) از یکی از درهای مسجد وارد شد. فرمود: این فرزند بزودی کشته میشود و آسمان و زمین بر او خون میگریند. (بحارالأنوار:45/ 209)
6-امام صادق(ع) میفرمایند: زمانی که حسین بن علی8کشته شد آسمانها و زمینهای هفتگانه و آنچه در آنها بود و کسانی که در بهشت و جهنم بودند و آنچه دیده میشود و آنچه دیده نمیشود بر آن حضرت گریستند، مگر سه چیز که آنها گریه نکردند: بصره، دمشق و آل حکم بن ابی العاص. (بحارالأنوار: 45/ 202، 206. در روایتی «آل عثمان» است.)
7- هر آسمانی که روح سید الشهدا(ع) از آن بالا رفت گریه کردند و ضجّه زدند به اندازهای که تا روز قیامت میلرزند. در روایتی گریة آسمان را به گریه اهل آن یعنی ملائکة آسمان تفسیر کردهاند. (بحارالأنوار:45/ 219.)
8-امام حسن مجتبی(ع) به برادرش امام حسین(ع) میفرماید: در شهادت تو آسمان خاکستر و خون میبارد. (بحارالأنوار:45/ 218.)
9- اسامة بن شبیب به اسنادش از ام سلیم نقل میکند: زمانی که حسین بن علی(ع) کشته شد، بارانی مثل خون از آسمان بارید به گونهای که دیوارهای منازل و خانهها قرمز شد. (بحارالأنوار:45/ 21.)
10- محمد بن سیرین میگوید: سرخی اطراف آسمان تا قبل از شهادت حسین بن علی8 نبوده است. (بحارالأنوار:45/215)
11- ابوقبیل میگوید: هنگامی که حسین بن علی(ع) کشته شد خورشید به حدی گرفت که ستارهها در روز دیده میشدند و مردم گمان کردند قیامت به پا شده است. (بحارالأنوار:45/ 216)
اول باید ببینیم شهیدان چه کسانی هستند و چه کاری انجام داده اند تا در نتیجه معلوم شود که چرا باید یادشان را زنده نگهداریم.
به همین خاطر به چند نکته اشاره می کنیم:
1. شهید به انسان با تقوا، دیندار و مخلصی گفته می شود که در راه خدا برای دفاع از حق، قیام کرده و کشته شده است.
خوب است در اینجا اشاره ای داشته باشیم به قبل از خلقت حضرت آدم در مورد سوال فرشتگان از خلقت انسان و پاسخی که خداوند به آنان می دهد آنجا که فرشتگان به عنوان سؤال برای درک حقیقت و نه به عنوان اعتراض «عرض کردند: آیا در زمین کسی را قرار میدهی که فساد کند و خونها بریزد»؟!
(قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ)[1].
«در حالی که ما تو را عبادت میکنیم تسبیح و حمدت بجا میآوریم و تو را از آنچه شایسته ذات پاکت نیست پاک میشمریم»
(وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ)[2].
ولی خداوند در اینجا پاسخ سر بسته به آنها داد... «می فرماید: من چیزهائی میدانم که شما نمیدانید»!
(قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ)[3].
... آنها چه میدانستند که از نسل این آدم پیامبرانی همچون محمد و ابراهیم و نوح و موسی و عیسی و امامانی همچون ائمه اهل بیت علیهم السّلام و بندگان صالح و شهیدان جانباز و مردان و زنانی که همه هستی خود را عاشقانه در راه خدا میدهند قدم به عرصه وجود خواهند گذاشت، افرادی که گاه فقط یک ساعت تفکر آنها برابر با سالها عبادت فرشتگان است![4]
2.بزرگترین کاری که شهیدان کردند این بود که برای امنیت، آرامش، آسایش، عزت، حفظ ناموس، آب و خاک وطن از ارزشمند ترین چیزهای خود که جان، جوانی، همسر، فرزند و دیگر عزیزانشان باشد در راه خدا گذشتند و کشته شدند.
اما چرا باید یادشان را زنده نگه داریم:
1. در هر زمانی هم حق وجود دارد و هم باطل، اگر حق کم رنگ شود باطل پررنگ می شود. اگر باطل پررنگ شود چون خود خواهی، تکبر، زور گوئی، آزادی بی قید و شرط و هر صفت زشتی که تصور شود در ذاتش هست. در صورتی که بر جو حاکم شود. موجب هرج و مرج، ناامنی، تجاوز و هر عمل زشتی که از باطن پلید باطل به وجود می آید بر محیط زندگی انسانها حاکم شده و موجب ظلم و جنایت می شود چنانکه تاریخ دل پری دارد از ظلم ظالما.
اما در مقابل اگر حق پر رنگ شود و بر جو حاکم شود تمان صفات پسندیده ای که در شان یک انسان هست در جامعه ظاهر شده که کمترین آن احترام به حق و حقوق یکدیگر است.
2. چون شهیدان برای دفاع از حق به پا خاستند و از همه چیز خود گذشتند تا حق پر رنگ بماند نه باطل، با گذشتن از جانشان به تکلیف خود عمل کردند اما کسانی که می مانند نیز تکلیفی دارند و آن زنده نگهداشتن یاد شهیدان است، راه آنان و آرمانهای والای آنان را حفظ کنند. به عبارت دیگر شخصیت هر کسی بر اساس اعتقاداتش شکل می گیرد و زنده نگهداشتن یاد شهید یعنی زنده نگهداشتن شخصیت شهید و زنده نگهداشتن شخصیت شهید یعنی زنده نگهداشتن اعتقادت ایشان و زنده نگهداشتن اعتقادات وی یعنی زنده نگداشتن حق، و از آنجائی که باطل هیچ وقت آرام نمی نشیند و از هر راهی مانند ایجاد شبهه افکنی، ایجاد ترس و وحشت، وعده های جوان پسندانه و... برای از بین بردن حق تلاش می کند. لذا باید ما با زنده نگهداشتن شخصیت هائی که برای دفاع از حق از جان خود گذشتند در مقابل باطل ایستادگی نمائیم؛ و لازم است تا روزی که خداوند وعده داده است امام زمان تشریف می آورند و زمین را از وجود ظلم و ظالم پاک می فرماید این مقاومت را ادامه دهیم.
3. زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا و صالحان باعث می شود که مردم به سوی کارهای خیر تشویق شوند و روحیه ی ایثار و از خود گذشتگی به خاطر خدا برای همنوع خود در جامعه رواج پیدا کند و انسان ها از روحیه ی خود خواهی و خود بینی خارج شوند و خلاصه اخلاق حسنه در جامعه ترویج داده شود.
4. نکته دیگر اینکه وقتی کسی لطفی در حق ما می کند ادب، اخلاق و انسانیت حکم می کند که از وی تشکر نمائیم. آیا اینکه شهدا از جان خود و از لذت بردن در کنار عزیزان خود گذشتند تا جان و مال و مهمتر از همه ناموس و خاک ما حفظ شود این لطف نیست؟
این بالاترین درجه لطف است اگر کسی بتواند برای دیگری انجام دهد. خب آیا چنین شخصی مستحق تشکر و قدر دانی شدن نیست؟
پس انسانهای با ایمان و با انصاف به پاس تشکر از شهدا، یادشان را گرامی و راهشان را زنده نگه می دارند.
موفق باشید.
[1] . بقره آیه 30
[2] . بقره آیه 30
[3] . بقره آیه 30
[4] . برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص 60 و ص: 61
کسی که شعار عدالت و اعتدال سر می دهد و به واقع علاقه مند است در مسیر اعتدال حرکت کند باید سیره و سنت اهل بیت علیهم السلام را بشناسد و بعد رفتار خود را با آنها تنظیم کند. نه جلو بیفتد و نه عقب بماند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امت را به حال خود رها نکرد بر خلاف باور عده ای از مسلمانان که معتقدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای دوران بعد از خود، امت را رها کرد و کار هدایت و رهبری را به خودشان واگذار کرد؛ امیرم?منان علیه السلام آشکارا بیان می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله مردم را به حال خود رها نکرد و پیش از رحلت، راه و نشان هدایت را به روشنی تمام بر ایشان نمایاند.
امام علی علیه السلام در خطبه اول نهج البلاغه با اشاره به لحظه پایانی عمر شریف آن حضرت می فرماید:
فَقَبَضَهُ إِلَیْهِ کَرِیماً ص وَ خَلَّفَ فِیکُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِیَاءُ فِی أُمَمِهَا إِذْ لَمْ یَتْرُکُوهُمْ هَمَلًا بِغَیْرِ طَرِیقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ
پس خداوند جان او را با اکرام گرفت. و آن حضرت [به وقت درگذشت] هر آنچه را انبیاء گذشته در میان امت خود برجای می گذاشتند در میان شما باقی گذاشت؛ چرا که پیامبران مردمشان را بدون معرفی راه روشن و نشانه های پا برجا، رها نساختند.
یکی از مهمترین عوامل بستر ساز برای وقوع فتنه و جولان یافتن شیطان و شیطان صفت ها در جامعه، سکوت علما و دانشمندان و یا منزوی کردن آنها از یک سو و بها دادن به افراد ناآگاه از سوی دیگرست
این سخن، بیان حقانیت غدیر و ابطال اختلافها و کشمکشهایی است که بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله برای تصاحب خلافت و رهبری امت اسلامی صورت گرفت. حرکتی که منجر به اختلاف در بین امت اسلامی شد و باعث گردید عده ای از مسلمانان با سیره و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله زاویه پیدا کنند و این فاصله به مرور تا آنجایی افزایش یابد که امروز به نام اسلام و مسلمانی، مسلمان بکشند و در بزم جنایات وحشیانه خود، قرآن بخوانند و تکبیر بگویند.
این در حالی است که امیرم?منان علیه السلام فرمود پیامبر صلی الله علیه و آله راه روشن هدایت را نشان داد و پرچم همیشه برافراشته این راه را به مردم نمایاند و رفت؛ پس اگر امروز به نام اسلام و مسلمانی و حتی قرآن و روایات نبوی، بر خلاف قرآن و روح اسلام حرفی زده و یا حرکتی انجام می شود به مانند کافر دانستن مسلمانان و جهاد نکاح؛ همه برای آن است که عده ای از مسلمانان آن راهی که پیامبر صلی الله علیه و آله نشان داد را نرفتند و آن بیرقی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله نمایاند نادیده گرفتند.
زمینه وقوع فتنه و جولان شیاطین
امام علی علیه السلام در خطبه دوم نهج البلاغه فضای قبل از بعثت را اینگونه ترسیم می کند:
النَّاسُ فِی فِتَنٍ انْجَذَمَ فِیهَا حَبْلُ الدِّینِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِی الْیَقِینِ و ...
مردم گرفتار فتنه هایی بودند که در اثر آن، رشته ی دین از هم گسسته، پایه های یقین لرزان، و اساس و بنیان دین دچار اختلاف بود. راه نجاتِ از آن فتنه ها، تنگ و باریک، و طریق هدایت بسته بود. چراغ هدایت خاموش و کوری و گمراهی همه را فرا گرفته بود ...
مردم خدا را معصیت و شیطان را یاری می کردند ...
مردم از شیطان اطاعت می کردند و در راه های او گام برمی داشتند ...
نشانه های شیطان توسط این مردم به جنبش در آمد و پرچمش برافراشته گردید، در فتنه هایی که مردم را همچون حیوانی چموش زیر پاهایش می کوفت و زیر سمهایش لگدمال می کرد ...
مردم در میان آن فتنه ها سرگشته و متحیر و نادان و فریفته ی شیطان بودند ...
آنگاه امیرالمومنین علیه السلام این بخش را با این عبارت به پایان می برد:
بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُکْرَمٌ ؛ در سرزمینی که دانشمندانش دهان دوخته و نادانهایش گرامی و ارجمند بودند.
به نظر می رسد این عبارت پایانی دلیل بوجود آمدن آن فضای فتنه و جولانگاه شیطانی است که حضرت ترسیم فرمودند.
یعنی چون اهل علم و دانشمندان جامعه، لب فرو بستند و به هدایت علمی و فرهنگی جامعه برنخاستند جامعه به انحطاط فرهنگی کشیده شد و میدان برای تاخت و تاز شیطان و پیروانش فراهم گردید. که این وضع یا با کوتاهی عالمان در انجام رسالت علمی شان صورت گرفت یا نه؛ جاهلان و منحرفان با ایجاد جو خفقان مانع حرف زدن عالمان و دانشمندان شدند؛ درست شبیه کاری که شاهان گذشته به خصوص شاهان پهلوی در این کشور با علمای اسلام کردند.
از سوی دیگر میدان به کسانی داده شد که از علم بهره ای نداشتند و اینها بودند که در جامعه برای زر و زور بیشتری که داشتند ارزش بیشتری پیدا کردند و مُکرَم و محترم شدند.
اگر مردم بجای شنیدن سخن عالمان و متخصصان، گوش به تبلیغات مسموم بسپارند و با ذوق زدگی از خبری جدید، کاری نو و یا حرکتی نوظهور به آن دامن بزنند بی آنکه تلاش کنند با روش علمی، درستی و نادرستی آن را بررسی کنند؛ فضای جامعه برای پا گرفتن فتنه ای نو و رشد آن آماده می شود
این نشان می دهد که یکی از مهمترین عوامل بستر ساز برای وقوع فتنه و جولان یافتن شیطان و شیطان صفت ها در جامعه، سکوت علما و دانشمندان و یا منزوی کردن آنها از یک سو و بها دادن به افراد ناآگاه از سوی دیگرست.
به عبارت دیگر اگر مردم جامعه، دانش محور باشند (به اینکه یا خود اهل دانش باشند و اگر نیستند اهل مراجعه به دانشمندان باشند) دیگر فتنه مجال حضور پیدا نمی کند. اما اگر مردم بجای شنیدن سخن عالمان و متخصصان، گوش به تبلیغات مسموم بسپارند و با ذوق زدگی از خبری جدید، کاری نو و یا حرکتی نوظهور به آن دامن بزنند بی آنکه تلاش کنند با روش علمی، درستی و نادرستی آن را بررسی کنند؛ فضای جامعه برای پا گرفتن فتنه ای نو و رشد آن آماده می شود.
به فرمایش امیرالم?منین علیه السلام در چنین زمین و زمینه ای است که مردم به جای اطاعت از خدا مطیع شیطان شده و در گرداب فتنه ها گرفتار می شوند.
اهل بیت علیهم السلام پایه دین، ستون یقین و محور اعتدال اند در پایان خطبه دوم، امام علی علیه السلام چند ویژگی اهل بیت علیه السلام را بیان می دارد که محور و معیار عدالت و اعتدال بودن یکی از آنهاست.
امام علیه السلام می فرماید:
هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْیَقِینِ إِلَیْهِمْ یَفِی ءُ الْغَالِی وَ بِهِمْ یُلْحَقُ التَّالِی
ایشان پایه دین و ستون یقین اند. افراط گرایان به آنان باز می گردند و عقب مانده ها به ایشان می رسند (تا هدایت شوند).
بنابراین کسی که شعار عدالت و اعتدال سر می دهد و به واقع علاقه مند است در مسیر اعتدال حرکت کند باید سیره و سنت اهل بیت علیهم السلام را بشناسد و بعد رفتار خود را با آنها تنظیم کند. نه جلو بیفتد و نه عقب بماند.
این همان رمز سعادت است که ما در صلوات شعبانیه از خداوند متعال درخواست می کنیم:
الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِقٌ
کسی که از اهل بیت علیهم السلام جلو افتاد از دین خارج شد و آنکه از ایشان عقب ماند بدبخت شد ولی آنکه با ایشان همراه گردید به مقصود رسید.
برای آنکه انسان به نهایت کمال انسانیت برسد، باید از زندگی افرادی الگوبرداری نماید که به مقامات رفیع رسیدهاند. سراسر زندگی حضرت ابوالفضل (ع) میتواند پیامهای زیبابی به انسانهای طالب کمال بدهد. درسهای زندگی حضرت ابوالفضل (ع) را میتوان در چهار پیام مهم خلاصه نمود.
یکی از مهمترین وظایف والدین آن است که خیر و خوبی را به فرزندانشان تعلیم و ارزشهای انسانی را به آنان تمرین دهند. آنان باید به گونهای تربیت شوند که خود را خادم پروردگار، قرآن کریم و اهل بیت: بدانند و این حالت با ارزش به صورت ملکه و حالت رفتاری دائمی در جانشان نفوذ کند تا در رفتار و کردار خود، رنگ خدا را به خود گیرند:
?صِبْغَةَ الله وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ الله صِبْغَة?[19]
تعالیم دینی علاوه بر محیط خانواده، باید در فضای جامعه، مدارس و دانشگاهها خود را پدیدار سازد. اگر جامعهای بخواهد موفق بوده و رضای الهی را به همراه داشته باشد، باید زمینه تعلیم و تمرین معارف الهی و ارزشهای اسلامی را فراهم کند و تمام افراد جامعه، مکارم اخلاقی و معارف الهی را به یکدیگر تعلیم دهند. این همان پیامی است که امیرمؤمنان، علی (ع) در هنگام تربیت حضرت ابوالفضل (ع) به همگان آموخت.
امیرمؤمنان، علی (ع) اسب خود و اسب دیگری را برای آموزش و تمرین فنون جنگی زین میبست و به همراه حضرت عباس (ع) به بیابان میرفت. در آنجا، حضرت، فنون نظامی و نحوة مبارزه کردن با دشمنان را به فرزند خود میآموخت. بعد از تعلیم فنون جنگی، به فرزندشان میفرمود: «عبّاس جان! در مقابل من بایست و با من نبرد کن!» حضرت عبّاس (ع) فرمود: «چگونه میتوانم در برابر شما بجنگم؟» امیرمؤمنان، علی (ع) فرمود: «میخواهم تمام رموز و فنون جنگ را به تو بیاموزم تا تو در روز معیّنی از آن استفاده کنی.»
تعلیم فنون جنگی مقدمهای بود تا حضرت تمام علوم و معارف الهی را به فرزندشان بیاموزد و ایشان را با خوبیها و زیباییها آشنا کند.[20] به عبارت دیگر حضرت قصد داشتند در کنار آموزش فنون نظامی معارف الهی و عرشی را به فرزند خود منتقل نمایند.
همانگونه که بیان شد، حضرت ابوالفضل (ع) اسوة وفاداری به خاندان اهل بیت: بوده و در این راه از جان و مال خود به راحتی گذشتند. امروزه نیز والدین به تأسّی از ایشان فرزندان خود را به گونهای تربیت کنند که وفادار به قرآن کریم و اهل بیت: باشند و در امور معنوی پیمانهای خود را با خدا و معصومین: از بین نبرند. خداوند متعال در مورد مؤمنان وفادار میفرماید:
(مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا الله عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً)[21]
در میان مؤمنان افرادی یافت میشوند که به تعهّدشان نسبت به پروردگار وفادار بودند. آنان یا در راه خدا شهید شدند و یا زنده مانده و به وفاداری خود ادامه دادند؛ این گروه هرگز در فکر پیمانشکنی و سست کردن وفاداری نسبت به دین نبودند.
یکی از پیامهای روشنی که از شخصیت برجستة حضرت عبّاس (ع) به یادگار مانده است سر فرود نیاوردن در مقابل دشمنان دین است. قبل از واقعة عاشورا پیکی از جانب دشمن به پشت خیمههای حضرت آمد و نامهای را به دست ایشان رساند. محتوای نامه این بود که اگر حضرت (ع) از جنگیدن دست بردارد، سلامت او تضمین شده و ثروت و مقام فراوانی به او هدیه داده میشود. وقتی حضرت عباس (ع) این نامه را دید چنان خشمگین شد که قصد داشت آن پیک را به هلاکت برساند؛ امّا آن نامهرسان فرار کرد.[22] ایشان هرگز تن به از بین رفتن کرامات انسانی و ذلّت و خواری نمیداد. قرآن کریم نیز مهر تأیید بر روی این حقیقت زده و میفرماید:
(وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ الله أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)[23]
والدین نیز باید فرزندان خود را به گونهای تربیت کنند که هرگز در مقابل دشمنان دین و خدا ذلیل و خوار نشوند. همواره بعضی افراد که صاحب مقام یا ثروت فراوان هستند گمان میکنند بر همگان مسلّط بوده و بر تمام اسرار خلقت آگاهند؛ فرزندی که در مکتب حضرت عبّاس (ع) تربیت نشود به خاطر رسیدن به ثروت یا مقام، تن به ذلّت داده و خود را بندة حاکمان و ثروتمندان میکند؛ امّا فرزندی که بر اساس تعالیم و آموزههای اخلاقی حضرت ابوالفضل (ع) رشد یابد، هرگز در مقابل آنان نقطة ضعف نشان نداده و فقط با پروردگار خود معامله میکند، نه با بندگان او و در مقابل خواستههای ضد دینی و غیرمشروع آنها سر فرود نمیآورد.
انسان باید به نسل آینده به گونهای رفعت و بزرگمنشی را بیاموزد که مَحرم اسرار مهمّ شوند؛ به گونهای که اگر گرفتار دشمن شدند و آنان را وادار به فاش کردن اسرار کنند، آنان مرگ را بر فاش نمودن اسرار ترجیح دهند، ولو آنکه در این راه بدن آنان را قطعه قطعه کنند.
حضرت ابوالفضل (ع) مَحرم اسرار حضرت سیّدالشهدا (ع) و معدن اسرار پروردگار و عالم مُلک و ملکوت بود. با وجود آنکه دو دست ایشان توسط دشمنان دین بریده شد، این اسرار را در درون حفظ نموده و فرمود:
والله إن قطعتم یمینی |
إنّی احامی أبداً عن دینی |
زبان حال حضرت عباس (ع) این است که: «اگر دستها، پاها، چشمها و دیگر اعضای مرا بگیرند، هرگز از امام حسین (ع) و اسرار و راه او دست نمیکشم.»
امروزه دشمنان غدّار فهمیدند شیعیان محمل اسرار حسینی بوده و نمیتوان با نبردهای نظامی این اسرار را از آنان گرفت و از درون آنان را تهی کرد. از این رو به هجمههای فرهنگی و اعتقادی روی آورده و با راهاندازی کانالها و سایتهای اینترنتی غیراخلاقی سعی دارند جوانان را از این اسرار دور کرده تا در آینده بر افکار و عقایدشان مسلّط شوند. لذا بر تکتک شیعیان واجب است در این زمینه حضرت عبّاس (ع) را الگوی خود قرار داده و اجازه ندهند دشمنان اسرار حسینی را از درون آنان بگیرند.
پی نوشت ها:
[1]. بر اثر کثرت بروز کرامات و برآوردن حاجات متعدد نیازمندان و گرفتاران مادی و معنوی توسط حضرت عباس7 بین شیعیان و اهل تسنن به باب الحوائج شهرت یافته است. اینکه ایشان به مقام باب الحوائجی رسیده است، به خاطر این نیست که چون دست یا پای او را قطع کردند و یا چشمش را تیر باران کردند، بلکه علت آن امتحانی است که او در آن پیروز شد، هیچیک از شهدای کربلا اینگونه امتحان نشدند. حضرت ابوالفضل7 تشنه بودند و وارد شریعة فرات شدند و موجهای فرات را دیدند، انسان تشنهایی که سه روز آب نخورده است و مشکش را پر از آب کرده است، کفی از آب فرات را برداشت و به یاد تشنگی برادر نبود و این کف آب را به بالا آورد و هنوز تشنگی برادر را به خاطر نیاورد، همین که آب را نزدیک لبها آورد و مماس لبهای تشنة او شد اینجا بود که «فتذکر عطش أخیه الحسین7»(بحارالأنوار:45/41) به یاد تشنگی برادر افتاد و این رجز را خواند: «یا نفسی مِنْ بعدِ الحسین7 هونی وبعده لا کُنتِ أن تکونی هذا الحسین7 وارد المنون وتشربین بارد المعین!؟تا الله ما هذا فعال دینی»(مقتل الحسین 7 «مقرم»: 268)خطاب به نفس خود گفت: تو سیراب باشی و اطفال ابی عبد الله7 فریاد تشنگیشان به آسمان برسد! سپس قسم یاد کرد به خدا این رفتار دین نیست که من با لب سیراب از شریعه بیرون بروم، ولی اطفال سیدالشهدا7 تشنه باشند .با خود گفت، من این را بر خودم نمیبخشم، چرا دست زیر آب کردم و تا نزدیک لبها آوردم؟ این بر مُحرم حرام است، چرا که من محرم هستم و کربلا محل احرام است، یکی از محرمات احرام، نگاه به آینه است. گویا عباس بن علی7 خطاب به نفسش میگوید؛ ای عباس! چرا بر آب نگاه کردی و خودت را دیدی! به جرم این محرمات احرام در کربلا، باید این چشم و دست خود را قربانی کنی، تا فدیة این دو عملت باشد. غیر از خداوند کسی عباس7 را نمیدید و اگر عباس7 از شریعه آب میخورد کسی خبر نداشت، لکن برای رضای خدا، با نهایت خلوص آب را روی آب ریخت و با برادر مساوات کرد و در کوران حوادث، قمر بنی هاشم7 آزمونهای سختی داد و سربلند بیرون آمد و شهید و تشنه لب از دنیا رفت.
[2]. الأمالی «صدوق»: 462، المجلس السبعون، حدیث 10؛ بحارالأنوار: 22/274، باب 5، حدیث 21 .
[3]. بحارالأنوار: 98/354، باب 30، حدیث 1 .
[4]. شعراء(26):83؛ پروردگارا! به من حکمت بخش، و مرا به بندگان صالح ملحق کن.
[5]. یوسف(12):101؛ پروردگارا! تو بخشى از فرمانروایى را به من عطا کردى و برخى از تعبیر خوابها را به من آموختى. اى پدید آورنده آسمانها و زمین! تو در دنیا و آخرت سرپرست و یار منى در حالى که تسلیم [فرمانهاى تو] باشم جانم را بگیر و به شایستگان مُلحقم کن.
[6]. نمل(27):19؛ پروردگارا! به من الهام کن تا شکر نعمتى را که به من و پدر و مادرم عطا کردهاى، به جاى آورم، و اینکه کار شایستهاى که آن را بپسندى، انجام دهم، و مرا به رحمتت در میان بندگان شایستهات درآور.
[7]. وقایع الایام خیابانی: 418؛ معالی السبطین: 2/44.
[8]. کشف الغمة: 2/40، العاشر فی عمره 7؛ بحارالأنوار: 44/201، باب 26 .
[9]. الإرشاد: 2/89 .
[10]. الامام الحسین7 فی احادیث الفریقین:2/172؛ النقد النزیه(علّامه شیخ عبدالحسین حلى): 1/ 100؛ سردار کربلا:317.
[11] . مستدرک نیشابوری: 3/183؛ صحیح ترمذی: 5/662؛ سنن ابنماجه: 2/432؛ مسند احمد حنبل: 3/14 و 4/366؛ کنزل العمال: 1/44؛ طبقاتالکبری: 2/353؛ خصایص نسایی: 21؛ صواعقالمحرقه:230.
[12] . خصال: 1/68
[13]. حضرت عباس7 در سن 24 سالگی با یکی از نتیجههای عبدالمطلب به نام لبابه، دختر عبیداللّه بن عباس ازدواج کرده و فرزندانی به نام فضل، عبیدالله و حمیده به دنیا آمده که فضل در همان کودکی فوت میکند.
[14]. خصال:1/ 68؛ بحار الأنوار:22/ 274؛ «نظر علی ابن الحسین سید العابدین7 إلى عبید الله بن عباس بن علی بن أبی طالب7 فاستعبر ثم قال: ما من یوم أشد على رسول الله9 من یوم أحد، قتل فیه عمه حمزة بن عبد المطلب أسد الله وأسد رسوله، وبعده یوم موته، قتل فیه ابن عمه جعفر بن أبی طالب، ثم قال7: ولا یوم کیوم الحسین7 ازدلف إلیه ثلاثون ألف رجل یزعمون أنهم من هذه الأمة، کل یتقرب إلى الله عز وجل بدمه، وهو بالله یذکرهم فلا یتعظون حتى قتلوه بغیاً وظلماً عدواناً ثم قال7: رحم الله العباس فلقد آثر وأبلى وفدى أخاه بنفسه حتى قطعت یداه فأبدله الله عز وجل بهما جناحین، یطیر بهما مع الملائکة فی الجنة کما جعل لجعفر بن أبی طالب، وإن للعباس7 عند الله تبارک وتعالى منزلة یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامة.»
[15]. الکافی: 2/307، حدیث 7 .
[16]. تنقیح المقال: 2/128؛ الاصابة: 1/375؛ معارف ابن قتیبه: 92؛ اغانی: 50، حدیث 15؛ «پس از آنکه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب7 به سوگ پاره تن و ریحانه رسول خدا محمد بن عبدالله9 یعنی سرور زنان عالمیان حضرت فاطمه زهرا3 شهیده راه ولایت و امامت نشست، برادرش عقیل بن ابیطالب را که آشنا به انساب عرب بود، فراخواند و از او خواست برایش همسری از تبار دلاوران برگزیند تا پسر دلیری برای مولا به ارمغان آورد که سالار شهیدان حسین بن علی7 را در کربلا یاری کند. عقیل، امالبنین کلابیه را برای حضرت7 برگزید که قبیله و خاندانش، بنیکلاب، در شجاعت بیمانند بودند. بنیکلاب از حیث شجاعت و دلاوری در میان عرب زبانزد بودند و لبید درباره آنان چنین سروده است: «ما بهترین زادگان عامر بن صعصعه هستیم» و کسی بر این ادعا خورده نمیگرفت. «ابو براء»، همبازی نیزهها (ملاعب الأسنة)، که عرب در شجاعت مانند او ندیده بود، از همین خاندان است.»
[17]. دیوان شهریار.
[18]. زندگانی حضرت ابوالفضل العباس7: 21 ؛ چهره درخشان قمر بنیهاشم ابوالفضل العباس7: 59 .
[19]. بقره(2):138؛ [به یهود و نصارى بگویید:] رنگ خدا را [که اسلام است، انتخاب کنید] و چه کسى رنگش نیکوتر از رنگ خداست؟
[20]. مناقب(خوارزمی):227-228؛ العبّاس7: 154.
[21]. احزاب(33):23؛ از مؤمنان مردانى هستند که به آنچه با خدا بر آن پیمان بستند [و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود] صادقانه وفا کردند، برخى از آنان پیمانشان را به انجام رساندند [و به شرف شهادت نایل شدند] و برخى از آنان [شهادت را] انتظار مىبرند و هیچ تغییر و تبدیلى [در پیمانشان] ندادهاند.
[22]. بحارالأنوار:44/390، اعلام الوری:233؛ مقتل الحسین× «خوارزمی»:246؛ الکامل فی التاریخ:3/284؛ المنتظم:5/337.
[23]. آلعمران(3):169؛ و هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند، مردهاند، بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
[24]. المناقب: 4/ 108؛به خدا سوگند! اگر دست راستم را قطع کنید، من پیوسته از دین خود و از امامی که به راستی به یقین رسیده و فرزند پیامبر پاک و امین است حمایت میکنم.
حضرت امام صادق (ع) در ادامة زیاتنامه حضرت عباس (ع) میفرمایند:
« أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ ‘ »
حضرت در این فراز به وفاداری حضرت ابوالفضل (ع) گواهی داده و فرمود: «حضرت ابوالفضل (ع) تسلیم محضِ حضرت سیّدالشهدا (ع) بود. با تمام وجود مقام امامت و ولایت برادر و امام مفترضالطاعه را باور داشت و تا پای جان وفاداری خود را حفظ نمود. ایشان خیرخواه حضرت امام حسین (ع) بوده و تمام اهداف ایشان را پاسداری نمودند.»
«فَجَزَاکَ الله عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ $أَفْضَلَ الْجَزَاءِ»
در این فراز، حضرت به پاداش فراوان و مضاعف و دوچندان برای عمویشان اشاره نموده و فرمود: «علاوه بر آنکه خداوند، بهترین پاداشها را برای حضرت ابوالفضل (ع) در نظر گرفت، رسول خاتم (ص) ، امیرمؤمنان علی (ع) ، حضرت امام مجتبی (ع) و حضرت امام حسین (ع) نیز از خداوند درخواست میکنند که به واسطة مقام ایشان، بر پاداشهای خود بیفزاید و حضرت ابوالفضل (ع) را در والاترین جایگاه بهشت برین قرار دهند.»
حضرت امام صادق (ع) در بخش دیگری از زیارتنامة حضرت عباس (ع) میفرماید:
«بِمَا صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ»
در این فراز، حضرت دلیل پاداش فراوانی که خداوند متعال به ایشان عطا میکند را بیان نمود. با وجود آنکه حضرت عباس (ع) جوان و صاحب همسر و فرزند و همچنین موقعیت اجتماعی فوق العادهای در میان مردم بود، امّا تمام این لذّات دنیوی را رها نمود و عاشقانه در پی حضرت سیّدالشهدا (ع) به کربلا آمد. او با تمام وجود بر مشکلات و سختیهای فراوان فارغ آمد و در برابر مصائب اهل بیت: صبر و استقامت نمود. ایشان در تمام حالات و رفتار خود، به خداوند و اهداف والای دین توجّه داشت و بدون واسطه با خداوند خود معامله نمود. ایشان به همین سبب، به مقام «باب الحوائج» دست یافت[1]، امّا در عین حال ادب را در تمام شؤون زندگی حفظ میکرد و هرگز بر امام خود پیشی نمیگرفت.
حضرت امام صادق (ع) در ادامة زیارتنامة حضرت عباس (ع) ، این گونه بر او سلام میکند:
«السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ، الصِّدیقُ المُواسی»
امام صادق (ع) که دارای مقام عصمت هستند و با زبان مقدسشان جز حقیقت را بیان نمیکنند در زیارت وجود مبارک حضرت قمر بنیهاشم (ع) دو کلمه ملکوتی و پرمعنا و پرمفهوم درباره آن حضرت بیان داشتهاند.
ائمه: از طریق بهکار بردن این دو کلمه، شخصیت با کرامت قمر بنیهاشم (ع) را نشان دادهاند. گرچه این انسان والا و بینظیر بیش از سی و سه سال در این دنیا زندگی نکرد؛ اما در دوران عمرش از طریق نورانیت باطن و معرفت و حرکت فکری و اخلاقی و عملی، در پرتو امامان زمانش، وجود مقدس امیرمؤمنان، امام مجتبی و حضرت سیدالشهدا (ع) به مقامات ملکوتی رسید و شخصیتی را کسب کرد که امام زین العابدین (ع) میفرماید: در روز قیامت شهدای اولین و آخرین نسبت به شخصیت، مقام و عظمت این بزرگوار غبطه میخورند.[2]
اولین واژهای که امام (ع) در زیارت وجود مبارک قمر بنیهاشم (ع) آورده، کلمة «عبد صالح» است:
«السلام علیک ایها العبد الصالح»
واژة دوم هم که معصوم (ع) در مورد آن حضرت بهکار برده، کلمه «الصدیق المواسی» است:
«السلام علیک ایها العبد الصالح، الصدیق المواسی»[3]
مواسات به معنای هزینه نمودن و ایثار کردن جان، مال، آبرو و مقام برای دیگران است.
در مورد ارزشگذاری برای «صالح بودن»، باید به سراغ آیات قرآن مجید برویم و ببینیم ارزش صالح بودن از نظر خداوند چه اندازه است. قرآن مجید به سادگی به شخصی صالح نمیگوید. درباره ارزش صالح بودن باید توجه داشت که موضوع کیفیت مطرح است، نه کمیت؛ چون در قرآن کریم و روایات جنبه کیفی با جنبه کمّی بسیار تفاوت دارد.
برای توضیح بیشتر باید گفت: اگر شما به عنوان مثال گلی را از نظر کمی بررسی کنید، براحتی میتوانید حدودش را مشخص کنید و مثلاً بگویید که این گل چهارده گلبرگ، هشت کاسبرگ و بیست پرچم دارد. هر پرچمی هم برای خودش ظرفی دارد و این مقدار گرده نر در آن است. وزنش هم مجموعاً ده گرم است. با این محاسبات، کلام در مسأله کمّیت تمام میشود.
اما سخن درباره کیفیت گل، مربوط به زیبایی آن است. در اینجا بیان انسان نسبت به حدود تمام نیست و فقط میتواند توصیفاتی را مطرح کند و مثلاً بگوید: گل زیباست و فضای حیاط را زیبا میکند، تماشای گل دلم را از غم و غصه نجات میدهد و خستگیام را برطرف میکند؛ اما نمیتواند دقیقاً کیفیت گل را بیان کند و مثلاً بگوید زیبایی آن چند درجه است؛ چون درجه زیبایی مثل حرارت و وزن نیست که بتوان مقدارش را مشخص کرد.
صالح بودن نیز یک کیفیت است و موجودی که نزد پروردگار صالح محسوب میشود نمیتوان درجه و اندازه آن را مشخص کرد؛ چون این موجود صالح همچون گل زیباست که ارزش او کمّی نیست، بلکه کیفی است و درجه ندارد.
این درباره کیفیت صالح بودن است که نمیتوان اندازه آن را دقیقاً بیان کرد؛ اما برای مشخص کردن ارزش آن باید ابتدا یک موضوع قرآنی را مطرح کرد و سپس در مقام مقایسه، به ارزش صالح بودن حضرت قمر بنی هاشم (ع) پی برد.
برای پی بردن به معنا و مصداق «عبد صالح» باید به آیات الهی رجوع نمود و مشاهده کرد پروردگار چه کسانی را به عنوان بندگان صالح معرفی میکند:
آیه اول: در قرآن کریم، پروردگار متعال از زبان حضرت ابراهیم (ع) میفرماید:
(رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ)[4]
یکی از دعاهای حضرت ابراهیم (ع) این است که خداوند ایشان را با صالحان محشور نماید. خدایا اگر میخواهی مرا نزد اولیا و بزرگان ببری، مرا در کنار صالحان قرار ده!
آیه دوم: خداوند به نقل از حضرت یوسف (ع) میفرماید:
(رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ)[5]
با توجه به معنای فوق میتوان فهمید که یکی از بزرگترین تقاضاهای حضرت یوسف (ع) از خداوند، همنشینی با انسانهای صالح است.
آیه سوم: حضرت سلیمان (ع) در هنگام دعا به درگاه پروردگار میفرماید:
(رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبادِکَ الصَّالِحِینَ)[6]
حضرت سلیمان (ع) نیز علاقة فراوانی دارد خداوند درهای رحمت خود را بگشاید تا او نیز در کنار بندگان صالح الهی قرار گیرد.
با توجه به این آیات میتوان پی برد مقام «عبد صالح» مقامی بسیار رفیع است که تمام انبیای الهی (ص) آرزو دارند در کنار این مقام قرار گیرند و این را باید با این کلام مقایسه کرد که ائمة ما: به قمر بنیهاشم (ع) چنین سلام میدهند: «السَّلام عَلَیکَ أَیُهَا العَبدُِ الصالِحُ» از این کلام اهمیت مقام قمر بنیهاشم روشن میشود. شخصیتی مانند حضرت ابراهیم و حضرت یوسف و حضرت سلیمان: از پروردگار درخواست میکنند که پس از مرگمان ما را کنار بندگان صالح خود ببر؛ یعنی به جایی ببر که هر روز و هر ساعت بتوانیم افرادی همچون قمر بنیهاشم را زیارت کنیم، زیرا او یکی از بندگان صالح برجستة الهی است.
با وجود آنکه حضرت سیّدالشهدا (ع) مقام عصمت داشته و تمام انبیا و اولیا آرزو دارند به مقام والای ایشان دست یابند، امّا در روز عاشورا ایشان به برادر خود، حضرت ابوالفضل پناه آورده بود.
یکی از ذاکرین اهل بیت: به نام شیخ رضا سراج در روز تاسوعا در حال روضه خوانی بود و حقیقت فوق(یعنی پناه بردن حضرت سیّدالشهدا (ع) به برادرشان) را برای مردم بازگو مینمود. عالمی که در مجلس حضور داشت به شدّت خشمگین شد و به او گفت: «این چه روضهای است که میخوانی؟ آیا متوجه هستی چه مطلبی میگویی؟» آن ذاکر که انسان مؤدبی بود از منبر پایین آمد و روضه را به پایان رساند.
در همان شب که شب عاشورا بود، آن عالم حضرت سیّدالشهدا (ع) را در خواب میبیند که ناراحت و نگران است. حضرت در عالَم رؤیا به آن عالِم فرمود: «روضة آن ذاکر بر اساس حقیقت بود، من در روز عاشورا به حضرت ابوالفضل (ع) پناه آوردم.»[7]
یکی از مصادیق بارز پناه بردن سیدالشهدا (ع) به حضرت عباس (ع) خطاب «بنفسی أنت» است. واقعة عاشورا روز جمعه اتفاق افتاده است[8] و عصر پنجشنبه که روز تاسوعا بود امام حسین (ع) از زینب کبری خواست که برادرش را خبر کند تا حضرت از او بخواهد به نزد دشمن رود و جنگ را برای یک شب به تأخیر بیندازد. در این زمان قمر بنی هاشم جوان سی و سه سالهای بود و هنگامی که به مقابل اباعبدالله (ع) رسید، آن حضرت تمام قد از جا برخاست و با یک دنیا ادب، به عباس فرمود: «بنفسی انت»[9]؛ یعنی خدا من را قربانت کند. ما که نمیتوانیم معنای این جمله را بفهمیم و فقط به ما نشان دادهاند که این شخصیت، یک شخصیت ممتاز و یگانه و بینظیری است.
امیرمؤمنان، علی (ع) در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان، آخرین لحظات عمر خود را میگذراندند. حضرت که جراحت عمیقی در سر مبارک خود داشته بودند، توان و قدرت صحبت کردن را نداشت و رنگ از رخسارشان پریده بود. ناگهان چشمان خود را گشود و فرزندان خود را مشاهده کرد. سپس به آرامی حضرت سیّدالشهدا (ع) را فرا خواند، حضرت امام حسین (ع) جلوتر آمد و بر بالین پدر نشست. امیرمؤمنان، علی (ع) فرمود: «عباس (ع) کجاست؟» حضرت ابوالفضل (ع) که انسان مؤدبی بود در میان فرزندان حضور نداشت، زیرا مادر او امّ البنین و مادرِ حضرت سیّدالشهدا (ع) حضرت زهرا3 بود. از این جهت شرم داشت که در کنار برادران و خواهران خود بنشیند.
حضرت زینب3 به تقاضای پدر، به دنبال حضرت اباالفضل (ع) رفت، ناگهان مشاهده کرد که حضرت عباس (ع) (که در آن زمان سیزده ساله بود) صورت خود را به دیوار چسبانیده و اشک میریزد. حضرت زینب3 به برادر فرمود: «پدر منتظر توست.»
حضرت ابوالفضل (ع) وارد مجلس شد و در کنار حضرت سیّدالشهدا (ع) نشست. وقتی امیرمؤمنان، علی (ع) هر دو فرزند خود را مشاهده کرد، دست امام حسین (ع) را در دست حضرت عباس (ع) گذاشت. گویا امیرمؤمنان، علی (ع) صحنه عاشورا را به یاد آورد و با این عمل به حضرت ابوالفضل (ع) رساند که: «در روز عاشورا، خود را از امام حسین (ع) جدا نکن و دست از یاری ایشان برندار.»[10]
خداوند متعال و رسول خاتم (ص) برای رستگاری امّت اسلامی دو گنج گرانبها را در اختیار مسلمان قرار دادند: قرآن کریم و خاندان عترت و طهارت:[11]. اگر انسان بخواهد به رشد و کمال برسد، باید هر دو گنج را ملاک زندگی خود قرار دهد و از دستورات این دو گنج گرانبها پیروی نماید. حضرت ابوالفضل (ع) را میتوان به عنوان الگو در این زمینه مثال زد. ایشان همواره با قرآن مأنوس بوده و با آموزههای قرآنی توانست به قلّههای رفیع کمال دست یابد. همچنین ایشان در مکتب سه امام معصوم: تربیت شد و به بلوغ کامل معنوی رسید. سیزده سال از امیرمؤمنان، علی (ع) کسب علم و فضیلت نمود؛ ده سال در محضر امام مجتبی (ع) ادب الهی و معارف دینی را فرا گرفت. سپس به دامان امام حسین (ع) مشرّف شد و از وجود ایشان درس ایثار و آزادگی را آموخت.
بنابراین قرآن و ولایتمداری موجب ارتقای معنوی حضرت ابوالفضل (ع) شد و به مقاماتی رسید که فرشتگان، انبیا و اولیای الهی به حالشان غبطه میخورند[12].
کسانی که در راه خدا بذل جان و مال و آبرو نموده و در راه رضای الهی جان خود را در کفّه اخلاص گذاشتند، نزد پروردگار دارای ارزش فراوانی هستند؛ امّا شهدای کربلا به دلیل شرایط ویژة نظامی و اجتماعی، به مقامی والاتر از مقام شهدای صدر اسلام دست یافتند. در این میان حضرت امام حسین (ع) ، سرور و سالار شهیدان و حضرت ابوالفضل (ع) در رتبه بالاتری قرار دارند.
بعد از واقعة کربلا شخصی به محضر مبارک حضرت زین العابدین مشرّف شد و در کنار ایشان نشست. او در حال گفتگو با حضرت بود که ناگهان فرزند خردسالی وارد اتاق شد. کودک بلافاصله به آغوش حضرت زینالعابدین (ع) پرید؛ حضرت با هیجان فراوان آن کودک را در آغوش گرفت و دستان مبارک خود را بر روی گردن او نهاد. صورتِ کودک بر روی شانة حضرت بود و ایشان به آرامی و مثل ابر بهاری اشک میریخت. آن شخص که از حالت امام شگفتزده بود عرض کرد: «این فرزند کیست که شما را این گونه گریان نمود؟» حضرت فرمود: «این کودک، فرزند ابوالفضلالعباس (ع) است.[13] چند ماهی است که انتظار پدرش را میکشد، مادرش وقتی بیتابی او را میبیند، او را به خانه ما میآورد تا در آغوش من آرام گیرد.» سپس فرمود: «پروردگار، عمویم را رحمت کند. خداوند در قیامت مقامی به او میدهد که تمام شهدا، از اوّلین تا آخرین به حال ایشان غبطه میخوردند.»[14]
غبطه خوردن بدین معناست که آنان مقام آن حضرت را میببیند و آرزو میکنند که خودشان هم به این مقام برسند.
فرق غبطه با حسد آن است که حسود به خاطر مرض سنگین اخلاقی خود، دلش میخواهد نعمتی را که دیگری دارد نابود شده و از بین برود؛ اما کسی که غبطه میخورد نمیخواهد که طرف مقابلش آن نعمت را نداشته باشد، بلکه در مقابل دارنده آن نعمت، احساس کمبود و نقص میکند و از این رو متوسل به پروردگار عزیز عالم میشود که این نقص و کمبودش را برطرف کند و به او هم عنایت نماید. غبطه خوردن کار خوبی است[15] که به رشد انسان کمک میکند و چه بسا انسان با غبطه خوردن در دنیا به مقاماتی نیز نائل شود. البته اگر غبطه به قیامت منتقل شود، به چنگ آوردن آن مقامی که انسان نسبت به آن غبطه میخورد کار مشکلی است، چون زمانش گذشته و علل و عواملش از دست رفته است.
ریشة کرامات حضرت عباس (ع) را باید در مادر او جستجو کرد؛ چرا که امیرمؤمنان (ع) پس از حضرت زهرا3 و بعد از امامه دختر خواهر حضرت زهرا، درصدد ازدواج بود. برادرش عقیل را صدا زد و فرمود: من میخواهم با زنی ازدواج کنم که دارای چنین خصوصیاتی باشد و بتواند فرزند دلیری برایم بیاورد.[16] عقیل طلب فرصت کرد و پس از تفحص چند روزه به امیرمؤمنان (ع) گفت: زن مورد علاقه شما را پیدا کردهام.
به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب کـه علم کند به عالم شهدای کربلا را[17]
مراسم عقد ازدواج انجام میشود و عروس وارد خانه داماد میگردد. اولین عملی را که انجام میدهد آن است که فرزندان زهرا3 را صدا میزند و میگوید: حسن جان! حسین جان! زینب و امکلثوم! میدانید من چه کسی هستم؟ من کنیز شمایم و برای خدمت به شما به این خانه آمدهام.[18]
در طول تاریخ بشریت رخدادهای محدودی به چشم میخورد که گستره و شمولیت آن جهانی میشود. برخی از وقایع علاوه بر آنکه ماندگار میشوند، تاثیرات شگرفی بر افکار، باورها ورفتارهای بشریت میگذارند. در سال 61 هجری ماندگارترین حادثه عالم بشریت به وقوع پیوست. مردی از سلاله خاندان الهی، پا به میدان کارزار گذاشت و قیامی خونین رقم زد. قیامی که تا به امروز بیمانند است. این قیام در شرایطی رخ داد که ناسپاسیها و بدعهدیها، روی زمانه را سیاه کرده بود. در آن دوران چیزی به نام معرفت و بصیرت وجود نداشت و آمال دنیایی آنقدر رخنه در معیشت کرده بود که چشمها گویی از فرط تملق و دنیاپرستی نابینا شده بودند و کشتی نجات به تنهایی سفر کمال الهی را آغاز کرده بود. در مسیر این سیر الهی، اندک اندک پارسایان و زاهدان رخ نمایی کردند و به جایی رسید که اختر آسمان ولایت با 72 گوهر، رنگین و درخشان شد. اما براستی پیام این قیام چه بود و به چه خاطر سالک مسلک حق این هزارتوی مشقت را برگزید ؟
در پاسخ بدین سوال باید گفت در میدان نبرد دو گروه در برابر هم صف آرایی کرده بودند: گروه نخست، امویان و به بیان دیگر ناحقان بودند که برای حفظ میراث حکومت از هیچ اقدامی فروگذار ننمودند و کار را به جایی کشاندند که دردانه عالم خلقت را به شهادت رساندند. مشخصه بارز این گروه بدعت و نیرنگ و دروغ و تجمل پرستی بود. این گروه خود را پیرو حکومتی می دانستند که بطلان آن بر هیچ کس پوشیده نبود. اما در مقابل گروه دیگری قرار داشتند که پاکی و شجاعت و صلابت در ایمان و عمل مهمترین توشه میدان آنها بود. آنها به پشتوانه حقیقت آشکار عالم خلقت، برترین راه سعادت را بر برگزیدند و مسیر نیل به کمال الهی را کوتاه و کوتاه تر نمودند.
اما در راس این گروه ها فرماندهانی قرار داشتند که گویی از اصل و نسل راه آنها با یکدیگر تفاوت داشت. یزیدابن معاویه، فرمانده سپاه امویان و علمدار کفر و نفاق و جهل و زر و زور از یکسو و حسین ابن علی (ع) پرچمدار ایمان و صداقت و نورانیت و حقانیت از سوی دیگر قرار داشتند. یزید میخارهای بود که بدکارگی آن به گوش هر انسان حقیقت پرستی رسیده بود اما در مقابل امام حسین (ع) عابدی بود که کمتر پارسایی از اشتیاق تقرب الهی او بی خبر بود.
با اینکه در میدان نبرد، سپاه امویان چند صد برابر سپاه حسینیان بودند، اما در دل، چنان ترس و واهمه ای بر آن چیره گشته بود که گویی هیچگاه به نقشه شوم خود نخواهند رسید. اما سرانجام پس از رشادتهای بیشمار سپاه آسمانی امام حسین (ع) حادثه عاشورا به وقوع پیوست و ننگ این رخداد تا ابد بر پیشانی کوردلان و منحرفان اموی نقش بست.
در یک برآیند کلی اگر بخواهیم شاخصهای رسالت نهضت عاشورایی را بیان کنیم، نخست میتوان گفت پیروی از دین راستین اسلام، اولین هدف بزرگ این قیام بود. در آن دوران اسلام، آنقدر درگیر حواشی و انحرافها شده بود که انگار دین و طریقت جدیدی در آن سامان بدعت گذاشته شده بود. پس نخستین رسالتی که امام حسین (ع) بر خود واجب دید حفظ دین از اعوجاجها و انحراف بود.
در عصر کنونی نیز بدعت هایی در دین مبین اسلام وارد شده است که گویی ادامه دهنده مسیر منحرفان صدر اسلام است. امام خمینی (ره) در وصف اسلام آمریکایی که مشخصه بارز آن تفکر وهابیت است این چنین بیان می دارند: « مگر مسلمانان نمیبینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانونهای فتنه و جاسوسی تبدیل شدند که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاّهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بی شعور حوزههای علمی و دانشگاهی، اسلام نکبت و ذلت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنهها و در یک کلمه، اسلام آمریکایی را ترویج میکنند و از طرف دیگر سر بر آستان سرور خویش، آمریکای جهانخوار میگذارند. » ( صحیفه امام، ج21، ص81 )
امر به معروف و نهی از منکر را می توان دومین رسالت قیام خونین عاشورادانست. از آنجا که حکومت علویان اصلیترین راه تثبیت قدرت را در اشاعه پلیدی و زشتیها میدانستند، لذا بایستی حرکتی نیروند در برابر این اقدامات منحرف قد علم میکرد ؛ این گونه بود که قیام عاشورا این وظیفه مهم و پایدار را برعهده گرفت.
پیامبر اکرم (ص) در باب اهمیت امر به معروف و نهی از منکر می فرمایند: « هرگاه امّت من از انجام امر به معروف و نهى از منکر سرپیچى کنند و آن را به یکدیگر واگذار نمایند، گویا با خـداوند اعـلان جنگ داده اند.» (اصول کافی ج 5، ص 59، ح 13 )
سومین رسالت نهضت عاشورایی به نقل از فرمایشات امام حسین (ع) اصلاح امت پیامبر اعظم بود. امتی که بارها و بارها در طول تاریخ از خود لغزش نشان داد و اگر وجود راستین امامت نبود، شاید آنها خود مبدل به پایگاه ضد اسلام و ضد دین می شدند. خداوند متعال در سوره توبه آیه 12 می فرمایند : «با پیشوایان کفر، پیکار کنید؛ چرا که آنها پایبندی به پیمان ندارند».
بر اساس تعالیم آسمانی، آرمان والای انبیای الهی، برقراری جامعه ای سالم و عاری از مفاسد اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و در تعبیر قرآن، «حیات طیّبه» یا «زندگی پاک» است. امام حسین (ع) با بینش الهی و ژرف انگارانه خود نه تنها در جهت اصلاح امت عصر زمان خود قدم برداشت، بلکه با قیام عاشورا، این مهم را برای نسل های آینده نیز به ارمغان آورد.
دستاورد دیگر نهضت عاشورایی حق خواهی و سازش ناپذیری در برابر کفر و ظلم و نفاق می باشد. امام حسین (ع) فرمودند: « مرگ با عزت، زندگی جاوید است و زندگی با ذلّت و همراه با ظالمین چیزی جز مرگ نیست». (لهوف، ص 138 ؛ مثیر الاحزان، ص 44)
در دوران امام حسین (ع) مردم علاوه بر آنکه حق را نمیدانستند، حق را نمیخواستند و در نگاهشان حق دیگر عظمتی نداشت. امام حسین (ع) با خلق حماسه عاشورا این پیام را با خود به ارمغان آورد که مرگ در جستجوی حق وحقیقت بهتر از زندگی با انگاره ذلت و خفت است.
به بیان دیگر امام (ع) حیات ماندگار بشریت را توأمان با عزت می دانستند و اینگونه بود که این کلام نورانی را عرضه داشتند: « من از مرگ باکی ندارم؛ مرگ، راحتترین راه برای رسیدن به عزت است. مرگ در راه عزّت، زندگی جاودانه است و زندگی ذلتبار، مرگ بیحیات؛ مرا از مرگ میترسانی؟ چه گمان باطلی! همتم بالاتر از این است که از ترس مرگ، ظلم را تحمل کنم. جز این که مرا بکشید! مرحبا بر مرگ در راه خدا. ولی شما با کشتنم نمیتوانید شکوه و عزت و شرف مرا از بین ببرید، چه هراسی از مرگ »( توفیق أبوعلم در کتاب «أهل البیت» ص 448، مطبعه سعادت مصر، بنا بر نقل «ملحقات إحقاق الحقّ» ج 11، ص 601)
در یک نتیجه گیری کلی می توان گفت، راز ماندگاری قیام عاشورا، عجین شدن حقایق با سرشت بشریت است. چرا که انسان همواره به دنبال یافتن حقیقت و واقعیت بوده و از آنجا که قیام خونین امام حسین (ع) سرشار از خیر و مصلحت جمعی و بشری بود، لذا این قیام تا ابد در تاریخ بشریت ماندگار شد. در عصر حاضر امام زمان (ع) با پرچمداری از راه و سیره امام حسین (ع) عدالت و حقیقت را جوهره اصلی جامعه بشریت دانسته و پس از ظهور اقدام به بسط و گسترش این مقوله خواهد نمود و بر تک تک شیعیان حقیقی آن امام واجب است از هر طریق ممکن بتوانند راه را بر اشاعه هر چه بیشتر عدالت و حقیقت هموار نموده و زمینه های ظهور صاحب عصر را مهیا نمایند.
دیدگاه آلوسی:
آلوسی اختصاص آیه تطهیر را به اهل بیتِ [ اصحاب کساء ] پیامبر (ص) رد کرده و بر این باور است که این آیه علاوه بر اصحاب کساء، افراد دیگری از جمله همسران پیامبر(ص) را نیز شامل میشود. او، معنای لغوی اهل البیت را مورد توجّه قرار داده و معتقد است که مراد از اهل البیت پیامبر (ص) همه کسانی هستند که نوعی علاقه و رابطه خویشاوندی و ناگسستنی با آن حضرت (ص) داشته، به طوری که از لحاظ عرف، همگی آنها میتوانند در یک بیت واحد ساکن شوند. بنابراین، تعریفی که ایشان از اهل البیت ارائه میدهند ابتدا ازدواج پیامبر(ص) و بعد اهل کساء را مشمول این حکم میدانند: « المراد بأهل البیت من لهم مزید علاقة به صلّی الله علیه و سلم و نسبة قویة قریبة إلیه علیه الصلاة و السلام بحیث لا یقبح عرفا اجتماعهم و سکناهم معه صلّی الله علیه و سلم فی بیت واحد و یدخل فی ذلک أزواجه و الأربعة أهل الکساء و علی کرّم الله تعالی وجهه مع ماله من القرابة من رسول الله صلّی الله علیه و سلم ». ( آلوسی، 1415، ج11، ص 199 ): « منظور از اهل بیت کسانی هستند که پیوندی نزدیک و ارتباطی محکم و نزدیک با پیامبر (ص) دارند به گونهای که از لحاظ عرفی تجمّع و سکونت آنان در یک خانه ناشایست نباشد؛ که از این افراد همسران پیامبر (ص)، چهار نفر از اهل عبا و علی (ع)- با توجّه به نزدیکیای که با پیامبر داشته- داخل هستند ».
آلوسی برای اثبات اینکه همسران پیامبر (ص) نیز جزو مصادیق اهل بیت (ع) به حساب آیند، بحث ضمایر موجود در آیه، یعنی ضمایر مربوط به « عنکُم » و « یطهرَّکُم » را مطرح نموده و بیان میدارد که ضمیر « کُم » در هر دو مورد جایگزین و به معنای « کُنّش » است که به دلیل لفظ مذکر « أهلَ » و مراعات لفظ، به صورت مذکر « کُم » آمده است و عرب، فراوان صیغههای مذکر را برای رعایت لفظ به کار میبرد. ( همان، ص 194 )
او همچنین، برای توجیه و تأیید نظر خود آیاتی را به عنوان شاهد مثال ذکر میکند:
« و هذا کقوله تعالی خطابا لسارة امرأة اخلیل علیهما السّلام: أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ » ( هود/ 73 ) و منه علی ما قیل قوله سبحانه: قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا ( طه/ 10 ) خطابا من موسی علیه السّلام لامرأته و لعل اعتبار التذکیر هنا أدخل فی التعظیم، و قیل: المراد هو صلّی الله علیه و سلم و نساؤه المطهرات رضی الله تعالی عنهن و ضمیر جمع المذکر لتغلیبه علیه الصلاة و السلام علیهن. » ( همانجا ): « و این ( استعمال ضمیر جمع مذکر ) همانند خطاب ابراهیم خلیل به ساره است که در آن از ضمیر جمع مذکر استفاده کرده است و نیز آنجا که موسی (ع) گفت: « امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا » که خطاب به همسرش بود و شاید استعمال لفظ مذکر در اینجا تعظیم بیشتری را دارد و برخی گفتهاند: منظور از اهل بیت، رسول خدا (ص) و همسران ایشان است و استعمال ضمیر مذکر برای تغلیب آن حضرت بر همسران بوده است».
آلوسی، ضمن پافشاری بر این که همسران پیامبر (ص) نیز جزء مصادیق اهل بیت هستند، دلالت آیه بر عصمت اهل بیت (ع) را از نظر شیعه مورد ردّ و انکار قرار داده و میگوید: « والایة لا تقوم دلیلاً علی عصمة أهل بیته صلّی الله علیه و سلم و علیهم و سلم الموجودین حین الآیة و غیرهم و لا علی حفظهم من الذنوب علی ما یقوله أهل السنّة » ( همان، ص 199 ) « آیه نمیتواند به عنوان دلیلی بر عصمت اهل بیت حضرت باشد. چه افرادی که زمان نزول آیه بودهاند و غیر آنها و نیز دلیلی بر مصون ماندن آنان از گناه نیست همانگونه که اهل سنّت نیز میگویند ». او از خود آیه در جهت اثبات عدم عصمت اهل بیت (ع) استفاده میکند: « بل لها دلالة علی عدمها » ( همان، ص 198 ) « بلکه این آیه، دلیل بر عدم عصمت است ».
دلیل او بر این امر، این است که اگر « لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ » دلالت بر عصمت داشت، بایستی به صورت صیغه ماضی میآمد و نه مضارع؛ چرا که صیغهی ماضی دلالت بر تحقّق و ثبوت عصمت در حق آنها داشت، امّا صیغهی مضارع، چنین ثبوتی را به همراه ندارد. و در غیر این صورت یعنی ثبوت عصمت همراه با صیغهی مضارع، تحصیل حاصل روی خواهد داد که امری ممتنع است: « إذ لا یقال فی حق من هو طاهر: إنی أرید أن أطهره ضرورة امتناع تحصیل الحاصل » ( همان ) « چون در حق کسی که طاهر است گفته نمیشود: میخواهم تو را تطهیر کنم، زیرا تحصیل چیزی که حاصل است ممتنع است ».
او همچنین با استناد به بعضی ادعیه و روایات که در ظاهر و بدون توجّه به معانی عمیق آنها، منافی بحث عصمت هستند، توجیهاتی را در جهت عدم عصمت ائمه (ع) ایراد مینماید. از جمله با استناد به خطبهای تقطیع شده از کتاب نهج البلاغه، عصمت حضرت علی (ع) را ردّ میکند: « فلا کتفّوا عن مقالة بحقّ، أو مشورة بعدل، فإنّی لست بفوق أن أخطیء، و لا آمن ذلک من فعلی ... » ( نهج البلاغه/ خطبه 216 ): « پس، از گفتن حق یا مشورت در عدالت خودداری نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم، نمیدانم... »
آلوسی در سخنان دیگری میگوید که اگر آیه تطهیر، بر عصمت ائمه (ع) دلالت دارد، بایستی که آیه « وَلَکِن یُرِیدُ لِیُطَهَّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ » ( مائده/ 6 ) نیز بر عصمت صحابه و بخصوص حاضرین و شرکت کنندگان در جنگ بدر دلالت داشته باشد و بلکه دلالت این آیه بر عصمت، بهتر و مفیدتر خواهد بود؛ زیرا قول خداوند متعال: «َ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ » نیز بعد از آن آمده است؛ چون اتمام نعمت، بدون حفظ از گناهان و شرّ شیطان قابل تصوّر نیست. ( آلوسی، 1415، ج11، ص 198 )
بررسی و نقد:
چنانکه ملاحظه شد، آلوسی انحصار آیه تطهیر را در حق اصحاب کساء (ع) را انکار میکند و مصادیق دیگری از جمله ازواج پیامبر (ص) را برای آن ذکر مینماید و در راستای تبیین و تأیید نظر خود، به دلایلی همچون معنای لغوی اهل بیت که عام و فراگیر است، آوردن ضمایر مذکّر به دلیل رعایت لفظ و بیان آیاتی در این زمینه استناد میکند. نکته مهمّی که در ارتباط با مصداق اهل بیت در آیه باید گفته شود، این است که بر اساس روایات زیادی که خود اهل سنّت ذکر کردهاند، انحصار اهل بیت در خمسهی طیبه کامل واضح است و حتّی وقتی که ام سلمه، همسر پیامبر، درخواست دارد که وارد این جمع شود، چنین درخواستی پذیرفته نمیشود و حضرت رسول (ص) با بیان « أنَّک علی خیرٍ » پاسخ منفی به این درخواست میدهد. جالب است که طبری در ذیل این آیه، 15 روایت را دربارهی خمسهی طیبه ذکر کرده و از بسیاری از آنها انحصار فهمیده میشود. ( ر. ک: طبری، 1412، ج22، ص 5-7 )
آلوسی معتقد است که « عنکم » و « یطهرّکم » در اصل به صورت « عنکنَّ » و « یطهّرکنَّ » بوده است که به دلیل رعایت لفظ « أهلَ » به شکل مذکر به کار برده شده است. و در این مورد به آیاتی از جمله آیه: « قَالُواْ أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ » ( هود/ 73 ) استناد کرده که ملائکه در پاسخ تعجّب ساره که مفرد مؤنّث بود، به جای عنوان « علیکِ »، « علیکم » را که جمع مذکر است به کار بردهاند. امّا خود او پاسخ اشکالش را در ذیل آیه 73 سورهی هود بیان کرده است: « و صرف الخطاب من صیغة الواحدة إلی الجمع لیکون جوابهم علیهم السلام لها جوابها لمن یخطر بباله مثل ما خطر ببالها من سائر أهل البیت ». ( آلوسی، 1415، ج6، ص 298 ) « و بازگرداندن خطاب از صیغه مفرد « تَعجَبِینَ » به جمع « عَلَیکُم » بدان دلیل است که جوابی باشد از ناحیه فرشتگان به همسر ابراهیم، نسبت به همه کسانی از سایر اهل بیت که به ذهنشان تعجّبی مانند تعجّب ساره خطور میکرده است ». خود آلوسی، دلیل تبدیل و استعمال صیغه جمع مذکّر به جای مفرد مؤنّث را، جواب به هر کس دیگری از اهل بیت، علاوه بر ساره میداند و نه مراعات لفظ « أهل ».
در آیه دیگری که آلوسی بدان استناد میکند نیز وضع بر همین منوال است: « إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا ... » ( طه/ 10 ) بدین معنا که واژهی أهل به افراد دیگری علاوه بر همسر حضرت موسی (ع) اشاره دارد: « در اینکه فرمود « فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا » اشعار، و بلکه دلالت بر این است که غیر از همسرش کسان دیگر هم با او بودهاند، چون اگر نبود میفرمود: قال لاهله امکثی ». ( طباطبایی، 1374، ج14، ص 190 )
بنابراین، بایستی گفت که توجیه فوق الذّکر آلوسی در مورد مراعات لفظ مذکّر « أهل » نمیتواند درست باشد؛ چرا که لفظ « أهل » از جمله الفاظ دو وجهی است که هم ضمیر مذکّر و هم ضمیر مؤنّث به آن برمیگردد. به عنوان مثال، زمخشری در آیه: « یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا » ( نساء/ 75 ) معتقد است که جایز بود به جای « الظَّالِمِ أَهْلُهَا » آورده شود و این به دلیل تأنیث موصوف ( القریة ) نیست، بلکه به واسطه دو وجهی بودن لفظ « أهل » است. (4) ( زمخشری، 1407، ج1، ص 535 )
و نیز در آیه: « سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا » ( فتح/ 11 ) فعل مؤنث « شغلَت » به « أهل » نسبت داده شده است. با این توضیحات، دلیلی بر این زمینه دیده نمیشود که گفته شود به دلیل رعایت لفظ مذکر أهل، ضمایر « عنکُم و یطهرّکم » علیرغم اشاره به مرجع تأنیث، به صورت مذکّر استعمال شدهاند.
در مورد توجیه دیگر آلوسی که صیغه مضارع ( یریدُ، لیذهبَ و یطهرّکم ) را دال بر وجود عصمت نمیداند، بایستی گفت که بر اساس نظر اهل سنّت، پیامبراکرم (ص) جزء اهل بیت (ع) محسوب میشود ( ر. ک: طبری، 1412، ج22، صص 6 و 7/ سیوطی، 1404، ج5، صص 198-199 ) و از طرف دیگر تحقّق عصمت در مورد پیامبر اکرم (ص) بدون هیچگونه شک و شبههای ثابت است. بنابراین، اگر قایل شویم که صیغه مضارع بر تحقّق و ثبوت عصمت دلالت ندارد، جز این نیست که عصمت پیامبر (ص) را نفی کرده باشیم. بر این اساس، « حل اشکال ایشان این است که افعال مضارع درباره ذات اقدس الهی به معنای مستقبل نیست تا با تغییر فعل مشکل حل گردد؛ چنان که در آیه « یُرِیدُ اللّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَیَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ ... » ( نساء/ 26 ) و « وَاللّهُ یُرِیدُ أَن یَتُوبَ عَلَیْکُمْ ... » ( نساء/ 27 ) نمیتوان گفت که تبیین، هدایت به سنّتهای گذشتگان، توبه و توجّه خدا به بنده و ... و عدهای است که تحقّق آن مشکوک است؛ ولی اگر به صیغهی ماضی: « إنّ الله بیّن لکم و هداکم سنن الّذین من قبلکم » و « والله تاب علیکم » میگفت تحقّق این امور قطعی بود، بلکه مضارع بودن این افعال، به معنای استمرار این ارادهی الهی و همیشگی بودن آن است که از آن به « سنّت الهی » تعبیر میشود ». ( جوادی آملی، 1381، ج5، ص 178 ) جالب این است که خود آلوسی در تفسیر آیه: یُرِیدُ اللّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ، معنای گذشته را برداشت کرده است. ( ر. ک: آلوسی، 1415، ج3، ص 15 ) پس فعل مضارع در چنین مواردی نه به معنی تحقّق فعل در مستقبل، بلکه به معنی استمرار و همیشگی بودن این فعل است. ( ر. ک: مصطفوی، 1360، ج4، ص 276 و ج12، ص 291 )
چنان که ملاحظه شد، آلوسی در ادامهی توجیه خود مبنی بر عدم دلالت آیه تطهیر بر عصمت ائمه (ع) به فرازی از خطبه 216 نهج البلاغه استناد کرده که بر اساس آن عصمت امیرالمؤمنین علی (ع) را زیر سؤال برده است. امّا بایستی گفت که ایشان به فرازی ناقص از این خطبه تمسّک جسته و کلام امام علی (ع) را به صورت: « فإنی لستُ بفوقٍ أن أخطیء و لا آمن من ذلک فی فعلی » نقل کرده است و عبارت کلیدی « فی نفسی » و نیز ادامهی خطبه را در کلام خود نیاورده و آنرا مورد توجّه قرار نداده است. (5) حال آنکه حضرت علی (ع) « با این قید، استقلال را از خودش سلب کرده، میفرماید: اگر هدایت و صیانت الهی نباشد من نیز بشری عادی همانند شما هستم و از این جهت در معرض خطر قرار دارم ... . به عبارت دیگر، با قید « فی نفسی » اشاره به جنبهی شخصی و بُعد مُلکی خود و با قید » « إلّا أن یکفی الله من نفسی ... » اشاره به جنبهی شخصیّتی و بُعد ملکوتی خود کرده است. با آن قید از خود نفی استقلال کرده و با این قید برای خود اثبات ارتباط با خدای متعال کرده است ». ( جوادی آملی، 1381، ج3، ص 261 )
در مورد استناد آلوسی به آیهی 6 سورهی مائده نیز بایستی گفت که ایشان بین اراده تکوینی و ارادهی تشریعی حق تعالی خلط نمودهاند؛ چرا که « یرید » در آیهی 33 سورهی احزاب به ارادهی تکوینی و در آیهی 6 سورهی مائده به ارادهی تشریعی خداوند متعال اشاره دارد. به این معنا که در سورهی احزاب ارادهی الهی به تطهیر خصوصِ اهل بیت (ع) از هرگونه رجس و پلیدی و در سورهی مائده به تطهیر عمومِ انسانها از طریق عمل به حکم شرعی ( وضو، غسل و تیمم ) تعلّق گرفته است: « معناه لکن یرید الله لیطهرکم بما فرض علیکم من الوضوء و الغسل من الأحداث و الجنابة أن ینظف بذلک أجسامکم من الذنوب ». ( طوسی، بی تا، ج3، ص 458 ): « معنای آیه چنین است که خداوند میخواهد شما را پاک کند به وسیله آنچه که بر شما لازم کرده، از وضو و غسل که از حدثها و جنابت پاکیزه شوید و به این وسیله جسمهای شما از گناهان پاک شود ».
نتیجه گیری:
از آنچه در نقد دیدگاه آلوسی دربارهی تطهیر گذشت، چند مطلب بدست میآید:
1. بر اساس روایات فراوانی که بسیاری از آنها از طریق اهل سنّت نقل شده است، منظور از اهل بیت در آیه تطهیر خمسهی طیّبه است و در برخی از روایات اهل سنّت بر این انحصار تدکید شده است؛ پس داخل کردن افراد دیگر در اهل بیت، در این آیه صحیح نیست.
2. تطهیر از رجس در این آیه، به معنی مطلق پلیدی و رجس است و شامل هر نوع گناه و آلودگی میشود. بنابراین، تطهیر از گناه و داشتن مقام عصمت برای مخاطبان این آیه امری طبیعی و روشن خواهد بود.
3. فعل « یطهرّکم » در این آیه شریفه به مانند برخی از آیات دیگر به معنی انجام کار در آینده نیست؛ بلکه به معنی همیشگی بودن آن و استمرار اراده الهی است.
4. در تعلیل مذکّر ضمایر « عنکم » و « یطهرّکم » برخلاف نظر آلوسی که گفته به دلیل لفظ « أهل » چنین آمده، باید گفت به دلیل مخاطبان آیه چنین ضمایری به کار رفته است همچنان که خود آلوسی در آیهی دیگری به این مطلب اذعان کرده است.
پینوشتها:
1. دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث از دانشگاه ایلام
2. استادیار گروه علوم قرآن و حدیث از دانشگاه ایلام
3. الرِّجسُ یکون علی أربعة أوجه: إمّا من حیث الطّبع، و إمّا من جهة العقل، و إمّا من جهة الشرع، و إمّا من کلّ ذلک.
4. ولو أنث فقیل: الظالمة أهلها، لجاز لا لتأنیث الموصوف، و لکن لأن الأهل یذکّر و یؤنّث.
فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِیءَ، وَلاَ آمَنُ ذلِکَ مِنْ فِعْلِی، إِلاَّ أَنْ یَکْفِیَ اللهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی، فَإنَّمَا أَنَا وَأَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَیْرُهُ، یَمْلِکُ مِنَّا مَا لاَ نَمْلِکُ مِنْ أَنْفُسِنَا. ( نهج البلاغه، ص 335، خطبه 207 )
منابع تحقیق:
قرآن کریم، با ترجمه: محمّدمهدی فولادوند، تهران: انتشارات دارالقرآن الکریم، 1373 ش.
نهج البلاغه، با ترجمه: محمّد دشتی، قم: نشر الهادی، 1379ش.
1. ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمّد، تفسیر القرآن العظیم؛ عربستان: مکتبة نزارالمصطفی الباز، 1419 ق.
2. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو؛ تفسیر القرآن العظیم؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، 1419ق.
3. ابن منظور، محمّدبن مکرم؛ لسان العرب؛ بیروت: دار صادر، 1414ق.
4. آلوسی، محمود؛ روح المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.
5. بحرانی، هاشم؛ البرهان فی تفسیرالقرآن؛ تهران: بنیاد بعثت، 1416 ق.
6. ثعالبی، عبدالرحمن بن محمّد؛ جواهرالحسان فی تفسیرالقرآن؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1418 ق.
7. جوادی آملی، عبدالله؛ ادب فنای مقرّبان: شرح زیارت جامعه کبیره؛ تحقیق: محمّد صفایی، قم: انتشارات اسراء، 1381ش.
8. حسینی همدانی، محمّدحسین؛ انوار درخشان در تفسیر قرآن؛ تهران: کتابفروشی لطفی، 1404ق.
9. راغب اصفهانی، حسین بن محمّد؛ المفردات فی غریب القرآن؛ تحقیق: محمّد خلیل عیتانی، تهران: آرایه، 1387 ش.
10. زحیلی، وهبه من مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج؛ بیروت: دارالفکر المعاصر، 1418ق.
11. زمخشری، محمود؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دارالکتب العربی، 1407ق.
12. سیوطی، جلال الدین؛ الدرالمنثور فی التفسیر المأثور؛ قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.
13. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیرالقرآن، چاپ پنجم، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1417ق.
14. __؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ ترجمه سیدمحمّدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش.
15. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیرالقرآن؛ تحقیق: علی کرمی، تهران: فراهانی، 1380 ش.
16. __؛ جوامع الجامع؛ ترجمه احمد امیری شادمهری، مشهد: بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، 1377ش.
17. طبری، ابوجعفر محمّدبن جریر؛ جامع البیان فی تفسیرالقرآن؛ بیروت: دارالمعرفة، 1412 ق.
18. طریحی، فخرالدین؛ مجمع البحرین؛ تحقیق: سیداحمد حسینی، تهران: کتابفروشی مرتضوی، 1375ش.
19. طوسی، محمّدبن حسن؛ التبیان فی تفسیرالقرآن؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1420 ق.
20. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمّدبن عمر؛ مفاتیح الغیب؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1420 ق.
21. مراغی، احمدبن مصطفی؛ تفسیرالمراغی؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی تا.
22. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش.
23. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1374ش.
چکیده
این مقاله به بررسی، تحلیل و نقد دیدگاه سیّدمحمود آلوسی، صاحب تفسیر روح المعانی، دربارهی آیهی تطهیر میپردازد. ایشان از یک سو، نظر مفسّران شیعه و بسیاری از مفسّران اهل سنّت را مبنی بر دلالت آیه تطهیر بر عصمت آل عبا رد کرده و حتّی نزول این آیه در مورد ایشان را نمیپذیرد. از سوی دیگر، دایرهی مصادیق « اهل البیت » را فراتر و عامتر از اصحاب کساء در نظر گرفته و افراد دیگری از قبیل همسران پیامبر (ص) را داخل در این حکم میداند. به اعتقاد آلوسی، اصحاب کساء، نه یگانه مخاطب و مصداق اهل البیت، بلکه ایشان مخاطبی از مخاطبان و مصداقی از مصادیق آن به حساب میآیند. این پژوهش، بر آن است که با اتّکا به آیات قرآن کریم و روایات معصومین (ع) و با استناد به نظر اندیشمندان شیعه و اهل سنّت، نظر این مفسّر را مورد نقد و بررسی قرار دهد.
طرح مسأله
آیه تطهیر، « إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا » (احزاب/ 33) از جمله آیات بحث برانگیز قرآنی است که مفسّران و متکلّمان اسلامی به بحث و تحقیق در مورد آن پرداختهاند. نگاه متکلّمان به این آیه، از آن روست که به اعتقاد شیعه، آیه تطهیر بیانگر عصمت اهل بیت (ع) است که به تبع آن، لزوم عصمت ایشان و در رأس آنان حضرت علی (ع) را در پی دارد. در اکثر کتب تفسیری، این آیه از دو جنبه مورد بحث قرار گرفته است: اوّل این که منظور از اهل البیت چه کسانی هستند ؟ و دوّم این که تطهیر از رجس، به چه معناست ؟
به اعتقاد تمامی مفسّران شیعه و سنّی آنچه مسلّم است، فضیلت و برتری گروهی به نام اهل بیت در این آیه است. مفسّران شیعه و نیز بسیاری از علمای اهل سنّت، بر این باورند که مراد از اهل بیت در این آیه، پیامبر اکرم (ص)، دخترش فاطمه (س)، حضرت علی (ع)، و حسنین (ع) میباشد. همچنین، مفسّران در معنای رجس، معانی و تعاریف متفاوتی بیان داشتهاند که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد.
از جمله مفسّرانی که در باب آیه تطهیر و مسائل آن به بحث پرداخته و نظراتی متفاوت با آرای مفُران شیعی مذهب ارائه نموده، محمود آلوسی است. وی، نزول آیه تطهیر در شأن اصحاب کسا را نپذیرفته و معتقد است که این آیه بر عصمت اهل بیت پیامبر (ص) دلالت ندارد. در این نوشتار به بحث و بررسی دیدگاههای او در ذیل آیه تطهیر و نیز میزان صحّت و نادرستی آنها خواهیم پرداخت.
محتوا و مفهوم آیه:
در بحثهای تفسیری دربارهی آیهی تطهیر، عموماً دو مسأله مورد بحث و بررسی قرار گرفته است که زدودن پردهی ابهام از مفاهیم و مصادیق آنها باعث وضوح مفهوم آیه و فهم تفسیر واقعی آن خواهد شد. این دو موضوع عبارتند از بحث دربارهی رجس و تطهیر از رجس و دیگری معنا و مفهوم اهل بیت و مصادیق آن.
مفهوم رجس:
رجس در لغت به معنای پلیدی یا چیز پلید است و در معنای حرام، فعل قبیح و ناروا، عذاب، لعنت و کفر نیز بکار رفته است: « الرِّجسُ: القَذَرُ، و قیل: الشیء القَذِر ... و قد یعبر به عن الحرام و الفعل القبیح و العذاب و اللعنة و الکفر. » ( ابن منظور، 1414، ج6، ص 95 ) به نظر طریحی، رجس آلودگی شیطان و وسوسه اوست: « الرجس: لَطَلَخُ الشَّیطانِ و وسوستُه. » ( طریحی، 1375، ج4، ص 74 )
راغب اصفهانی در کتاب مفردات، رجس را از چند جهت میداند: رجس از جهت طبع، رجس از جهت عقل، رجس از جهت شرع و رجس از هر سه جهت. (3) ( راغب اصفهانی، 1387، ص 194 ) این واژه، در همهی کتب لغوی دربردارنده مفهوم پلیدی و ناروایی است.
در آیات قرآن کریم واژه رجس بر مصادیق ذیل اشاره دارد:
1- شراب، قمار، بت و چوب قمار:
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ » ( مائده/ 90 ): « ای کسانی که ایمان آوردهاید، شراب و قمار و بتها و تیرهای قرعه پلیدند [و] از عمل شیطانند. پس، از آنها دوری گزینید، باشد که رستگار شوید ».
این آیه شریفه با صراحت، این مصادیق را رجس دانسته و دستور به اجتناب از آنها داده است. « رجس و شیطانی بودن شراب و سایر مذکورات در آیه، از این جهت است که اینها کار آدمی را به ارتکاب اعمال زشتی که مخصوص به شیطان است میکشانند، و شیطان هم جز این کاری ندارد که وسوسههای خود را در دلها راه داده، و دلها را گمراه کند، و از همین جهت در آیه مورد بحث، آنها را رجس نامیده، چون در آیات دیگری هم گمراهی را رجس خوانده است ». ( طباطبایی، 1374، ج6، ص 179 )
2- ضلالت:
« فَمَن یُرِدِ اللّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ وَمَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاء کَذَلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ » ( انعام/ 125 ): « پس کسی را که خدا بخواهد هدایت نماید، دلش را به پذیرش اسلام میگشاید و هرکه را بخواهد گمراه کند، دلش را سخت تنگ میگرداند، چنان که گویی به زحمت در آسمان بالا میرود. این گونه، خدا پلیدی را بر کسانی که ایمان نمیآورند قرار میدهد ».
خداوند در این آیه، ضلالت و گمراهی را که مساوی با بی ایمانی است، رجس دانسته که همان پلیدی و ناپاکی است. ( طباطبایی، 1417، ج7، ص 343 )
3- مردار، خون و گوشت خوک:
« قُل لاَّ أَجِدُ فِی مَا أُوْحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاَّ أَن یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ » ( انعام/145 ): « بگو: در آنچه به من وحی شده است، بر خورندهای که آن را میخورد هیچ حرامی نمییابم، مگر آنکه مردار یا خونِ ریخته یا گوشت خوک باشد که اینها همه پلیدند. یا [ قربانیی که ] از روی نافرمانی، [ به هنگام ذبح ] نام غیر خدا بر آن برده شده باشد».
آلوسی در یک تفسیر برای آیه میگوید: مرجع ضمیر "هُ" در "فَإِنَّه" هر یک از میته، خون و گوشت خوک است. ( آلوسی، 1415، ج4، ص 287 ) بنابراین، در این آیه هر یک از مردار، خون و گوشت خوک از مصادیق رجس معرّفی شده است.
4- عذاب:
« قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُم مِّن رَّبِّکُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِی فِی أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤکُم مَّا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ فَانتَظِرُواْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ » ( اعراف/ 71 ): « گفت: راستی که عذاب و خشمی [ سخت ] از پروردگارتان بر شما مقرّر گردیده است. آیا دربارهی نامهایی که خود و پدرانتان [ برای بتها ] نامگذاری کردهاید، و خدا بر [ حقّانیت ] آنها برهانی فرو نفرستاده با من مجادله میکنید ؟ پس منتظر باشید که من [ هم ] با شما از منتظرانم ».
« این کلمه [ رجس ] در آیه فوق میتواند به معنی مجازات و عذاب الهی باشد و ذکر آن با جمله « قد وقع » که به صورت فعل ماضی است، اشاره به این است که به طور قطع، شما مستحق عذاب شدهاید و دامانتان را خواهد گرفت ». ( مکارم شیرازی، 1374، ج6، ص 231 ) ( همچنین ر. ک: زمخشری، 1407، ج2، ص 118/ فخرالدّین رازی، 1420، ج14، ص 303 )
5- اهل نفاق:
« سَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُواْ عَنْهُمْ فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاء بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ » ( توبه/ 95 ): « وقتی به سوی آن بازگشتید، برای شما به خدا سوگند میخورند تا از ایشان صرف نظر کنید. پس، از آنان روی برتابید، چرا که آنان پلیدند، و به [ سزای ] آنچه به دست آوردهاند جایگاهشان دوزخ خواهد بود ».
« إِنَّهُم رِجسٌ: در مقام معرّفی منافقان است، از نظر اینکه رذیله خودپرستی و نفاق سیرت آنان و محرومیّت از خیر و نیک بختی هدف و مسیر آنهاست ». ( حسینی همدانی، 1404، ج8، ص 91 ) همچنین شیخ طوسی در تبیان، زمخشری در کشاف و طبری در جامع البیان رجس را عبارت از منافقان دانستهاند. ( ر. ک: طبری، 1412، ج11، ص 3/ طوسی، بی تا، ج5، ص 282/ زمخشری، 1407، ج2، ص 302 )
6- اوثان و بتها:
« ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ » ( حج/ 30 ): « این است [ آنچه مقرّر شده ] و هر کس مقرّرات خدا را بزرگ دارد، آن برای او نزد پروردگارش بهتر است، و برای شما دامها حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده میشود. پس، از پلیدی که همان بتهاست دوری کنید، و از گفتار باطل اجتناب ورزید».
« کلمه « من » در جمله « من الاوثان » بیانیه است. » ( طباطبایی، 1374، ج14، 526 ) از آنجا که مصادیق رجس متعدّد است در این آیه، به وسیله « مِن » بیانیه منظور از رجس را که اوثان و بتهاست، بیان کرده است. ( همچنین، ر. ک: طوسی، بی تا، ج7، ص 312/ آلوسی، 1415، ج9، ص 142 ).
7- کفر و نفاق:
« وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُواْ وَهُمْ کَافِرُونَ » ( توبه/ 125 ): « امّا کسانی که در دلهایشان بیماری است، پلیدی بر پلیدیشان افزود و در حال کفر درمی گذرند ».
« نزول وحی برای مؤمنان موجب افزایش تصدیق و یقین و اطمینان در دلهایشان میشود. و در کافران، باعث افزایش کفر دیگر بر کفرشان میگردد. رجس؛ پلیدی و مساوی با کفر است، زیرا با تجدیدشدن وحی، کفر و نفاقی نو از آنها سرمی زند. پس، کفرشان زیاد و محکمتر میشود ». ( طبرسی، 1377، ج3، ص 34 ) همچنین، برخی دیگر از مفسّران، مراد از « رِجساً إِلَی رِجسِهِم » را کفر و نفاق دانستهاند. ( زمخشری، 1407، ج2، ص 324/ طوسی، بی تا، ج5، ص 326/ آلوسی، 1415، ج6، ص 48 )
8- شک و تردید:
« وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ » (یونس/ 100): « و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد، و [ خدا ] بر کسانی که نمیاندیشند، پلیدی را قرار میدهد ».
« منظور از « رجس » در خصوص این آیه، چیزی در مقابل ایمان است، و معلوم است که مقابل ایمان، شک و تردید است. پس، در این آیه شک و تردید، رجس و پلیدی خوانده شده. به این معنا که شک مصداقی است که عنوان رجس بر آن صادق است ». ( طباطبایی، 1374، ج10، ص 188 )
چنانچه ملاحظه میشود، واژه رجس در همه این آیاتِ دربردارنده معنای پلیدی و ناپسندی، امری اعم از شیء و عمل و عقیده میباشد. بر این اساس، مفسّران نیز در تعریف رجس معانیای نزدیک به هم ارائه دادهاند که نظر برخی از آنها را نقل میکنیم:
« کلمه رِجس، صفتی از مادّهی رجاست، یعنی پلیدی و قذرات. و پلیدی و قذرات، هیأتی است در نفس آدمی که آدمی را وادار به اجتناب و نفرت مینماید، و نیز هیأتی است در ظاهر موجود پلید که باز آدمی از آن نفرت مینماید. اوّلی مانند پلیدی رذائل، دوّمی مانند پلیدی خوک، همچنان که قرآن کریم این لفظ را در هر دو معنا اطلاق کرده ... و این کلمه بر هر معنا که باشد، نسبت به انسان عبارت است از ادراکی نفسانی و اثری شعوری که از علاقه و بستگی قلب به اعتقادی باطل، یا عملی زشت حاصل میشود. وقتی میگوییم انسان پلید، یعنی انسانی که به دلیل دلبستگی به عقاید باطل یا عمل باطل، دچار پلیدی شده است ». ( همان، ج16، ص 467 )
زمخشری، ذیل آیه 33 سوره احزاب میگوید: « استعار للذنوب: الرجس، و للتقوی: الطهر، لأنّ عرض المقترف للمقبحات یتلوّث بها و یتدنّس، کما یتلوّث بدنه بالأرجاس »: برای گناهان اصطلاح رجس و برای تقوی اصطلاح طهر استعاره آورده است؛ چون کسی که کارهای زشت و پلید انجام میدهد، به آنها آلوده میشود چنانکه بدنش به پلیدیها آلوده میگردد ». ( زمخشری، 1407، ج3، ص 538 )
« الرِّجس اسمٌ یقع علی الإثم و علی العذاب و علی النجاسات و النقائص ». ( ثعالبی، 1418، ج4، ص 346 ): « رجس، اسمی است که بر گناه و عذاب و بر نجاسات و کاستیها اطلاق میشود ».
« به باور ابن عباس، واژه رجس به مفهوم کار شیطانی و زشتی است که خشنودی خدا را به همراه ندارد ». ( طبرسی، 1380، ج11، ص 473 ) و یا این معنی نزدیک به آن که « الرجس کلمة تدل علی منتهی ما یکون من القبح و الخبث »: رجس کلمهای است که بر منتهای کارهای زشت و ناپاک دلالت دارد. ( مراغی، بی تا، ج7، ص 25 )
چنانچه از تعاریف لغوی رجس و نیز نظر مفّسران در این مورد بدست میآید، این واژه دربردارندهی انواع پلیدی و آلودگی مربوط به ظاهر و باطن است. بنابراین، خداوند متعال اراده کرده است که هر نوع پلیدی ظاهری و باطنی را از اهل بیت دور نماید.
مفهوم و مصداق اهل بیت:
مفسّران در این باره که مراد از اهل بیت چه کسانی هستند، نظرات متفاوتی ارائه کردهاند. تفاوت دیدگاه مفسّران در بیان مراد از عبارت « اهل البیت » در تفسیر آیه تطهیر به اختلاف نظر در مصداق اهل بیت، برمیگردد. نظر مفسّران شیعی مذهب و نیز بسیاری از علمای اهل سنّت بر آن است که مراد از « اهل البیت » در آیه تطهیر، پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی (ع)، حضرت فاطمه (س)، و حسنین (ع) میباشد. این دیدگاه مورد اجماع شیعه بوده و به طرق مختلف روایت شده است. بسیاری از روایات اهل سنّت نیز همین حقیقت را منعکس کردهاند. طبری در جامع البیان پانزده روایت را نقل کرده که در همه آنها اهل بیت در این آیه، بر خمسهی طیبه منطبق شده و آنها را منظور از اهل بیت، در این آیه دانستهاند. ( طبری، 1412، ج22، صص 5-6 ) « این روایات، بسیار زیاد و بیش از هفتاد حدیث است که بیشتر آنها از طرق اهل سنّت است و اهل سنّت آنها را از طرق بسیاری، از امّ سلمه، عایشه، ابی سعید خدری، سعد، واثلة بن الاسقع، ابوالحمراء، ابن عباس، ثوبان غلام آزاد شده رسول خدا (ص)، عبدالله بن جعفر، علی (ع)، و حسن بن علی (ع)- که تقریباً چهل طریق است- روایت کردهاند. و شیعه آن را از حضرت علی، امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام رضا (ع)؛ و از امّ سلمه، ابوذر، ابولیلی، ابوالاسود دؤلی، عمرو بن میمون اودی و سعدبن ابی وقاص، با بیش از سی طریق نقل کردهاند ». ( طباطبایی، 1374، ج16، ص 465 )
روایات ذیل از جمله روایاتی است که در این زمینه وارد شده است:
« أخرج ابن جریر و ابن أبی حاتم و الطبرانی عن أبی سعید الخدری رضی الله عنه قال قال رسول الله (ص ) نزلت هذه الآیة فی خمسة فیّ و فی علیّ و فاطمة و حسن و حسین ». ( سیوطی، 1404، ج5، ص 198 ) پیامبر اکرم (ص) فرمود: این آیه در مورد پنج نفر، من و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) نازل شده است ».
« طبری: حدثنی موسی بن عبدالرحمن المسروقی، قال: ثنا یحیی بن إبراهیم بن سوید النخعی، عن هلال، یعنی ابن مقلاص، عن زبید، عن شهربن حوشب، عن أم سلمة، قالت: کان النبی (ص) عندی، و علی و فاطمة و الحسن و الحسین، فجعلت لهم خزیرة، فأکلوا و ناموا، و غطی علیهم عباءة، أو قطیفة، ثم قال: اللهم هؤلاء أهل بیتی، أذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهیرا ». ( طبری، 1412، ج22، ص 6 ) « طبری با سند از شهربن حوشب از امّ سلمه روایت کرد که او گفت: پیامبر (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین پیش من بودند و برایشان خوراکی از گوشت و آرد تهیه دیدم. پس، از آن تناول فرمودند و خوابیدند. پیامبر بروی آنها عباء و یا قطیفهای کشید و فرمود: پروردگارا اینها اهل بیت من هستند. پس، هرگونه رجس و پلیدی را از ایشان دور کن و کاملاً پاک و طاهرشان گردان ».
« قالت أم سلمة: نزلت هذه الآیة فی بیتی فدعا رسول الله (ص) علیّا و فاطمة و حسنا و حسینا فدخل معهم تحت کساء خیبری، و قال: « هؤلاء أهل بیتی، و قرأ الآیة، و قال اللّهمّ أذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهیرا، قالت أمّ سلمة: فقلت: و أنا یا رسول الله، فقال: أنت من أزواج النّبیِ و أنت إلی خیر ». ( ثعالبی، 1418، ج4، ص 346 ) « امّ سلمه گفت: این آیه در منزل من نازل شد. پس رسول اکرم (ص)، علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و به اتّفاق آنها در زیر کساء خیبری وارد شد و گفت: اینان اهل بیت من هستند و این آیه را خواند و فرمود: پروردگارا! رجس و پلیدی را از آنها دور و پاکشان گردان. امّ سلمه گفت: پس، من گفتم: ای رسول خدا آیا من نیز- جزء اهل بیت شما- هستم ؟ پس، ایشان فرمود تو از همسران پیامبر (ص) و بر خیر هستی ».
« عن وائلة بن الأسقع قال: « جاء رسول الله (ص) إلی فاطمة و معه حسن و حسین و علیّ حتّی دَخَلَ، فأدنی علیا و فاطمة فأجلسهما بین یدیه، و أجلس حسناً و حسیناً کل واحد منهما علی فخذه، ثم لف علیهم ثوبه و أنا مستدبرهم، ثم تلا هذه الآیة: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ». ( ابن ابی حاتم، 1419، ج9، ص 3132) « از واثلة بن اسقع روایت شده که فرمود: رسول خدا (ص) به اتفاق حسن و حسین و علی (ع) نزد فاطمه آمد. پس، علی و فاطمه را پیش روی و حسن و حسین را بر روی ران خود نشاند و سپس، بر روی آنها جامهای کشید در حالی که من پشت سر آنها بودم. سپس، این ایه را تلاوت فرمودند... ».
امام صادق (ع) فرمودند: « الله عزوجل نزل فی کتابه تصدیقا لنبیه (ص): إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا، فکان علی، و الحسن، و الحسین، و فاطمة ( علیهم السلام )، فأدخلهم رسول الله (ص) تحت الکساء، فی بیت أم سلمة، ثم قال: اللهم، إن لکل نبی أهلا و ثقلا، و هؤلاء أهل بیتی و ثقلی ». ( بحرانی، 1416، ج4، ص 443 ) « خداوند متعال در کتابش جهت تصدیق پیامبر اکرم (ص) آورده است: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا، و علی و حسن و حسین ( علیهم السلام ) نیز حضور داشتند که پیامبر (ص) آنها را در منزل امّ سلمه تحت کساء خود آورد و سپس فرمود: بار خدایا، برای هر پیامبری اهل بیت و ثقلی وجود دارد و اینان اهل بیت و ثقل من هستند ».
اما برخلاف نظر شیعه، برخی از مفسّران اهل سنّت علاوه بر علی، فاطمه، حسن و حسین (ع)، مصادیق دیگری نیز همچون ازدواج و اولاد پیامبر (ص) برای اهل بیت (ع) در نظر گرفتهاند: « الأولی أن یاقل هم أولاده و أزواجه و الحسن و الحسین منهم و علی منهم لأنه کان من أهل بیته بسبب معاشرته ببنت النبی علیه السلام و ملازمته للنبی ». ( فخرالدین رازی، 1420، ج25، ص 168 ) « بهتر است گفته شود آنان ( اهل بیت ) فرزندان رسول خدا (ص) و همسران او هستند و حسن و حسین و علی از آنان میباشند؛ چون او (علی) به سبب معاشرت با دختر پیامبر اکرم (ص) و همراهیش با پیامبر، از اهل بیت او محسوب میشود ».
در بعضی تفاسیر نیز، همسران و خویشاوندان پیامبر (ص) در زمرهی اهل بیت ایشان معرفی شدهاند: « أهل البیت النبوی: هم نساؤه و قرابته، منهم العباس و أعمامه و بنو أعمامه منهم ». ( زحیلی، 1418، ج22، ص 14 ) « و اهل بیت پیامبر (ص)، همسران او و فامیل وی، از جمله عباس و عموهای وی و فرزندان عموهای او هستند ».
« و أهل بیته (ص) من کان ملازما له من الرجال و النساء و الأزواج و الإماء و الأرقاب، و کلما کان المرء منهم أقرب و بالنبی أخصّ و ألزم کان بالارادة أحق و أجدر ». ( مراغی، بی تا، ج22، ص 7 ) « اهل بیت او کسانی هستند که همراه و ملازم وی هستند، از مردان و زنان و همسران و کنیزان و فامیلها. و هر اندازه انسانی به آنها نزدیکتر باشد و با پیامبر مرتبطتر، سزاوارتر و شایستهتر است برای آنکه مراد از اهل بیت باشد ».
« و هذا نص فی دخول أزواج النبی (ص) فی أهل البیت هاهنا، لأنهن سبب نزول هذه الآیة و سبب النزول داخل فیه قولا واحدا إما وحده علی قول أو مع غیره علی الصحیح. و روی ابن جریر عن عکرمة أنه کان ینادی فی السوق: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا نزلت فی نسأ النبی (ص) خاصة ». ( ابن کثیر دمشقی، 1419، ج6، ص 365 ): « این ( آیه تطهیر ) صریح در این است که همسران پیامبر (ص) داخل در اهل بیت هستند؛ چون آنان سبب نزول این آیه بودهاند و سبب نزول بدون تردید داخل در معناست. حالا یا خودش به تنهایی بنابر یک قول، یا طبق نظر صحیح همراه با دیگران. طبری از عکرمه نقل کرده که وی در بازار این آیه را میخواند و میگفت: تنها درباره زنان پیامبر (ص) نازل شده است ».
خداوند، پیامبران و امامان علیهم السلام را برای هدایت و دستگیری مردم فرستاده است. بررسی سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام حاکی از تلاش آن بزرگواران برای رشد و تعالی انسانها و دستگیری از مردم است. امام مهدی علیه السلام نیز به عنوان آخرین ذخیره الهی و ختم کننده جانشینان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سیره اجداد مطهرشان را ادامه خواهند داد. ظهور امام مهدی علیه السلام و قیام ایشان همانند رسول اکرم صلی الله علیه و آله پیام رحمت را برای جهانیان به همراه خواهد داشت و برای فریادرسی و دستگیری از مردم خواهند آمد. ایشان بهار دلها و خرمی روزگاران هستند. 1
رحمت عالمگیر نبوی
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد سیره و روش فرزندشان امام مهدی علیه السلام می فرمایند: «قائم از نسل من است، نام او نام من، کنیه او کنیه من، سیمای او سیمای من و روش او روش من است. او مردم را بر دین و شریعت من استوار می دارد و آنها را به سوی کتاب خدای صاحب عزت و جلال فرا می خواند ...» 2
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رحمت برای جهانیان هستند. 3 حرکت امام مهدی علیه السلام نیز در آخرالزمان مایه برکت و رحمت برای جهانیان خواهد بود. در حدیث لوح حضرت زهرا علیها السلام که حدیث قدسی (سخن خداوند) است، آمده است: «به درستی که من هیچ پیامبری را مبعوث نکردم، جز آنکه وقتی ایامش کامل و مدتش سپری شد، برای او وصی ای قرار دادم... سپس کامل کردم آن [سلسله اوصیا] را به فرزندش [فرزند امام حسن عسکری علیه السلام] رحمت بر عالمیان ... او دارای کمال موسی، شکوه عیسی و شکیبایی ایوب است.» 4
ظهور امام مهدی علیه السلام و قیام ایشان همانند رسول اکرم صلی الله علیه و آله پیام رحمت را برای جهانیان به همراه خواهد داشت و برای فریادرسی و دستگیری از مردم خواهند آمد. ایشان بهار دلها و خرمی روزگاران هستنددستگیری از بندگان حتی دشمنان
سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام نشان می دهد که آن بزرگواران تمام توان خود را به کار می گرفتند تا افراد بیشتری را به مسیر هدایت و رشد و کمال بیاورند و از آنها دستگیری کنند. این بزرگواران حتی دستگیر دشمنان خود نیز بودند. به طور نمونه برخورد امام حسن علیه السلام با فردی که دشمن اهل بیت علیهم السلام است، گواهی بر این مدعا است.5 امام مهدی علیه السلام نیز برای دستگیری و فریادرسی از مردم خواهد آمد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «از میان امت من مهدی قیام می کند، خداوند او را برای فریاد رسی مردمان بر می انگیزاند ...» 6
مهربانتر از مادر، دلسوزتر از پدر
ائمه اطهار علیهم السلام مظهر رحمت بی انتهای الهی هستند. امام رضا علیه السلام در قسمتی از یک حدیث طولانی در مورد جایگاه امام می فرمایند: «امام همدمی رفیق و پدری دلسوز و برادری همزاد و مادری نیکوکار نسبت به فرزند کوچکش و پناه مردم در مصیبتها و دشواری های عظیم است.» 7
امام مهربان ترین مردم در روی زمین است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «... به خدا سوگند که من نسبت به شما، از خود شما مهربان تر و رحیم ترم... » 8
امام رضا علیه السلام فرمودند: «امام نشانه هایی دارد ... او نسبت به مردم از خودشان سزاوارتر است و بر مردم از مادران و پدرانشان دلسوزتر است ....» 9
منطقی ترین حکومت جهان
حکومت امام مهدی علیه السلام تکیه بر برهان و استدلال دارد. امام حسن مجتبی علیه السلام در سخنی از پدر بزرگوارشان امیر مؤمنان علی علیه السلام نقل کرده اند که ایشان فرمودند: «در آخر الزمان و سختی روزگار و جهالت مردمان، خداوند مردی را بر می انگیزاند که او را با فرشتگان تأیید می کند و یارانش را محافظت می نماید، و او را با آیاتش یاری می دهد و بر سرتاسر زمین مسلّط می گرداند ... او زمین را از قسط و عدالت و نور و برهان پر می کند...» 10
امام مهدی علیه السلام مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای هدایت و دستگیری مردم ظهور خواهند کرد. ایشان بعد از اتمام حجت با انکار کنندگان حجت خدا مبارزه می کنند و عدالت را در همه جا برقرار می کنند. حکومت ایشان محبوب تمام دلهاستآینه غضب الهی بعد از اتمام حجت
خشم و غضب امام مهدی علیه السلام شامل کسانی می شود که در برابر منطق امام می ایستند و بر ظلم و فساد خود پافشاری می کنند. امام صادق علیه السلام دلیل ملقب شدن امام مهدی علیه السلام را به نقمت [برای دشمنان] چنین بیان می دارند: «حجت خدا بر آفریدگان تمام می شود تا همگان نسبت به دین، شناخت پیدا کنند و بر روی زمین کسی باقی نماند که دین به او ابلاغ نشده باشد. (در آن هنگام) حضرت قائم ظهور می کند و سبب نقمت [عذاب] خدا و خشم و غضب او بر بندگان می گردد، زیرا خداوند از بندگانش انتقام نمی گیرد مگر بعد از آنکه به انکار حجتش بپردازند.» 11
بنابراین امام مهدی علیه السلام بعد از اتمام حجت، با از میان برداشتن این افراد و پایان دادن به ظلم آنها که خواسته تمام مظلومان و مستضعفان در طول تاریخ است، عدالت را در جهان برقرار می کنند. امام صادق علیه السلام فرمودند: «... آگاه باشید! به خدا سوگند! به طور حتم، عدالت او داخل خانه های آنها خواهد رفت، همان گونه که گرما و سرما، چنین خواهد بود.» 12
حکومت بر دلها
این حکومت به گونه ای خواهد بود که رضایت تمام موجودات را به همراه خواهد داشت. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «شما را به مهدی بشارت می دهم او در امتم بر انگیخته خواهد شد... ساکنان زمین و آسمان از او راضی هستند.» 13 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «امت مهدی به او پناه می برند، همان گونه که زنبور به دور ملکه خود می گردد...» 14
بنابراین امام مهدی علیه السلام مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای هدایت و دستگیری مردم ظهور خواهند کرد. ایشان بعد از اتمام حجت با انکار کنندگان حجت خدا مبارزه می کنند و عدالت را در همه جا برقرار می کنند. حکومت ایشان محبوب تمام دلهاست. در مقالات بعدی به ابعاد مختلف دولت کریمانه می پردازیم.
پی نوشت:
1 . بحار الأنوار، مجلسی، ج 99، ص 101: اشاره به زیارت امام مهدی علیه السلام:«... السَّلَامُ عَلَى رَبِیعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَه الْأَیَّامِ ...».
2. اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج5، ح 189، ص 98 و 99.
3. سوره انبیاء/ آیه 107: وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَه لِلْعَالَمِین.
4. کمال الدین، صدوق، ج1، باب28، ح1، ص310.
5. بحارالانوار، مجلسی، ج 43، باب 16، ص 344: مردی از اهل شام وارد مدینه می شود. به خاطر تبلیغات سوء معاویه و دشمنان اهل بیت علیهم السلام کینه ای عمیق از امام علی علیه السلام و اهل بیت ایشان در دل دارد. یک روز که امام حسن علیه السلام را سوار بر مرکب می بیند به او دشنام می دهد و او را نفرین می کند. امام در مقابل این برخورد او لبخند می زند و به او می فرماید: «گمان می کنم تو در این شهر غریبی، گویا سوء تفاهمی پیش آمده است، اگر گرسنه ای سیرت می کنم و اگر بدون لباس باشی به تو لباس می دهم و اگر نیازمندی تو را بی نیاز می کنم و اگر بی پناه باشی به تو پناه می دهم و اگر حاجتی داشته باشی آن را بر آورده می کنم، حالا وسایلت را بردار و با من بیا مهمان من باش.» هنگامی که آن مرد سخنان امام حسن علیه السلام را شنید به گریه افتاد و گفت: به خدا قسم ، تو جانشین خدا در زمین هستی، خدا خودش می داند که رسالتش را بر عهده چه کسی قرا دهد، تو و پدرت منفورترین مردم نزد من بودید اکنون محبوب ترین مردم نزد من هستی. آنگاه به مهمانی امام رفت و از دوستداران امام شد.
6. کشف الغمه فی معرفه الائمه، اربلی، ج2، ص470.
7. الکافی، کلینی، ج1، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، ح1، ص200.
8. بحار الانوار، مجلسی، ج47، باب 5، ح56، ص78.
9. من لایحضره الفقیه، صدوق، ج4، ح5914، ص 418.
10. بحارالانوار، مجلسی، ج 52، ح 6، ص280.
11. تاظهور، نجم الدین طبسی، ج1، ص 226- 227، به نقل از بحار الانوار، مجلسی، ج 57، ص 213، باب 36، ح 23.
12. الغیبه، نعمانی، ص 297.
13. الغیبه، طوسی، ص178.
14. اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج5، ص271به نقل از الحاوی للفتاوی، ص 77.