سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهار دلها و چشمه های دانش است و آن است راه مستقیم، آن است مایه هدایت کسی که آن را پیشوای خود قرار دهد [امام علی علیه السلام ـ در توصیف قرآن ـ]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» مرگ ملک عبدالله پادشاه ظالم حجاز در آستانه ظهور منجی

احادیث شریف از وقع زلزله ای بزرگ در حجاز در ایام نزدیک به ظهور خبر می دهند ، زلزله بسیار پر قدرت که نه تنها عربستان که تمام جهان و مخصوصاً کاخهای ظلم و جور را خواهد لرزاند ، زلزله ای که قلبهای منتظران و شیفتگان حضرت را بی تاب کرده و آنها را به صحنه حضور خواهد کشاند.

زلزله ای که تنها یک کشته خواهد داشت ، زلزله ای شادی بخش که نام و یاد و بشارت آمدن یار  را ورد زبان همه خواهد کرد.

مرگ ملک عبدالله پادشاه ظالم حجاز در آستانه ظهور که قرنها پیش توسط ائمه اطهار(ع) پیش بینی شده ، یکی از مهمترین نشانه های قریب الوقوع بودن ظهور است و در واقع می توان آن را کلید آغاز شمارش معکوس وقایع ظهور در نظر گرفت تا جائی که صادق آل محمد(ص) می فرمایند :

که هرکس برای من مرگ عبدالله را تضمین کند ، من ظهور را برای او تضمین می کنم!...(1)

امام صادق (ع) :

آنگاه که مرگ عبد الله فرا رسد، مردم در جانشینى او نسبت به هیچکس به توافق نمى رسند و این جریان تا ظهور حضرت صاحب الامر همچنان ادامه مى یابد، عمر سلطنت هاى چندین ساله بسر آمده ، نوبت پادشاهى چند ماهه و چندین روزه فرا مى رسد. ابوبصیر مى گوید: پرسیدم : آیا این وضع به طول مى انجامد؟ فرمود: هرگز.و این درگیرى بعد از کشته شدن این پادشاه (عبدالله ) منجر به کشمکش بین قبیله هاى حجاز مى شود. ( بحار 52 ص 210 و 240 )

و اینک منتظران مقدم مهدی فاطمه(س) بی صبرانه در انتظار شروع سلسله وار حوادث ظهور با تحقق این نشانه هستند ، علی الخصوص با فجایع صورت گرفته توسط این خاندان منحوس و کشتار مظلومانه شیعیان بی دفاع یمن و عراق  که در واقع تیشه به ریشه خود زده و آخرین میخ را بر تابوت خود کوبیده اند.

تغییرات گسترده در خاورمیانه بدنیال مرگ عبدالله

فارغ از مسئله ظهور ، تحقق این واقعه تاثیری بسیار عمیق بر معادلات سیاسی ، اجتماعی منطقه خواهد گذاشت ، سالهاست که وهابیت منحوس و رژیم آل سعود چون دملهای چرکینی پیکر امت اسلامی را آزار می دهد ، ارتباطات گسترده با دشمنان خونی جهان اسلام مانند آمریکا و اسرائیل ، خلق و پشتیبانی  گروههای تروریستی در جای جای منطقه از افغانستان و پاکستان تا ایران و عراق و فلسطین و لبنان ، از القاعده و طالبان تا نصرالاسلام و  ...  تلاش بی وقفه برای گسترش تفکر خشونت زای وهابیت  و گسیل سیل افراد فریب خورده انتحاری به نقاط مختلف جهان اسلام ،  نابودی فیزیکی و فرهنگی شیعیان با هزینه کردن میلیاردها دلار، ایجاد تفرقه و اختلاف در میان مسلمانان با تکفیر و فتواهای آنچنانی و ... همه و همه گوشه ای از جنایات این دست پرورده های استعمار است.

و اینک اوضاع سیاسی اجتماعی عربستان در حال انفجار است ، وجود 80 شاهزاده تشنه قدرت که مانند گرگهای گرسنه در انتظار فرصت برای حمله و ستیز هستند ، اوضاع بسته سیاسی عربستان که سالهاست حسرت آزادی و انتخاب و حق رای را بر دل مردم  عربستان گذاشته است، زمینه های بسیار مساعدی برای بحرانهایی عمیق است  که تنها با یک جرقه و حادثه ایجاد  خواهد شد. مرگ پاشاه هشتاد و خورده ای ساله عربستان که حتی کارشناسان عربستانی و آمریکایی مدتها پیش نابودی قریب الوقوع وی را پیش بینی کرده اند ، بمثابه خرابی ستون این بنای شیطانی خواهد بود. (لازم به ذکر است که در مدت چند سال گذشته 1 یا 2 نقشه ترور ملک عبدالله نیز فاش و خنثی شد)

احتمال وجود یک خطا

با مطالعه برخی کتب ومنابع مهدویت تا مدتها فکر می کردم که این واقعه مبارک در ماه ذی الحجه روی خواهد داد و در این ایام بی صبرانه انتظار آن را می کشیدم ولی دیروز که با استاد خادم الامام(عج) از محققین برجسته مهدویت در این زمینه صحبت می کردم ، ایشان به وجود یک اشتباه در این زمینه اشاره فرمودند و آن اینکه برخی گمان می کنند که فرد مورد اشاره در حدیث :

امام صادق(ع) :

هنگامی که مردم در عرفات وقوف کرده اند ، سواری که بر وسیله نقلیه تیزتکی سوار است ، از راه می رسد و مرگ خلیفه ای را خبر می دهد ، فرج آل محمد(ص) و فرج همه مردم در آن هنگام است.(2)

که در ماه ذی الحجه کشته خواهد شد ، ملک عبدلله است در حالی که ما فکر می کنیم این فرد صدام بوده است که دو سال قبل دقیقاً در همین ایام کشته شد ، ایشان می فرمود که بنده با سایت بنت جبیل که از سایتهای بسیار فعال در زمینه مصداق شناسی عصر ظهور بوده و محققین آن از رزمندگان حزب الله لبنان هستند ، همکاری دارم از اعضاء این سایت می فرمودند که رفقای ما از حزب الله لبنان در مراسم دو سال پیش حج که تشریف داشتند نقل می کنند که دقیقاً وقوع این حادثه را به چشم خود دیده اند زمانی که یکی از این وهابیون داغدار مرگ صدام سوار بر جیب آمریکایی وارد صحرای منی شده و خبر مرگ صدام را اعلام کرد و غوغایی در بین وهابیون طرفدار صدام ایجاد شد که چرا چنین فاجعه ای باید در روز عید قربان برای ما روی دهد ( عید قربان آنها مصادف با روز عرفه در ایران بوده است ).

البته این محقق عزیز می فرمود که بنده تصمیم دارم که مقاله آل سعود را که آماده است در طی هفته های آینده منتشر نمایم ، مقاله ای که دارای احادیثی عجیب و یقین آور در مورد تطبیق زمان ما با ایام نزدیک به ظهور است که بنده  با کسب اجازه از ایشان به یک موردش اشاره می کنم :

ایشان می فرمود حدیثی داریم در کتب قدیمی که کمتر مورد توجه محقیقن قرار گرفته است بدین مضمون که عربستان پادشاهی خواهد داشت که نام او نام یک حیوان است و پادشاه بعدی که برادر اوست عبدالله نام دارد و بعد از عبدالله ظهور خواهد بود ، ایشان می فرمود ما در فرهنگ لغت عرب که جستجو کردیم معنی «فهد» را یوزپلنگ ذکر کرده بودند.

 البته امیدواریم این محقق عزیز در روزهای آینده مقاله آل سعود و این حدیث عجیب را بصورت کامل همراه با سند ، منتشر فرمایند.

زلزله بزرگ عربستان در چه تاریخی ؟!

احادیث شریف برای مرگ عبدالله زمان مشخصی را ذکر نفرموده اند و ممکن است در هر روزی از ایام سال رخ دهد حتی در ذی الحجه و ایام حج ! انشاالله

البته امسال هم مانند سالهای گذشته بی صبرانه در انتظار پیام سالیانه نائب امام زمان(عج) به مراسم روحانی حج هستیم  باشد که به فضل الهی امسال نیز حضرتش مانند سالهای گذشته و انشاالله صریحتر و آشکارتر بشارت نزدیک بودن دیدار یار غائب را به عاشقان نور هدیه دهد.

 ............

(1)   – غیبت شیخ طوسی ص 271 – بحار الانوار ج 52 ص 210

(2)   – غیبت نعمانی ص142– بحارالانوار جلد 52  ص 240 ( روزگار رهایی ص 920)

(3)  – قابل ذکر است که خاندان آل سعود ریشه ای یهودی دارد از خاندان یهودیان مردخای که کینه عمیق و دیرینه آنها را نسبت به مسلمانان و علی الخصوص شیعیان قابل درک می سازد.

(4)  – قابل ذکر است که استاد خادم الامام(عج) همان محققی است که در مطالب قبلی ذکر گردید که صدهها صفحه تحقیق در مورد اثبات مصادیق سفیانی ، شعیب بن صالح ، یمانی و سید خراسانی آماده انتشار دارند و انشاءالله مقاله آل سعود ایشان در آینده نزدیک منتشر خواهد شد. قابل ذکر است مقاله بسیار پرمحتوای فراماسونری ، دجال آخرالزمان  نیز از این محقق عزیز است.

( البته خادم الامام(عج) نام مستعار ایشان است)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/9/22 :: ساعت 5:1 عصر )
»» نامه امام علی (ع) به مالک اشتر (عهدنامه مالک)2

در کار خراج نیکو نظر کن، به گونه‌ای که به صلاح خراجگزاران باشد.زیرا صلاح‌کار خراج و خراجگزاران، صلاح کار دیگران است و دیگران حالشان نیکو نشود، مگربه نیکوشدن حال خراجگزاران، زیرا همه مردم روزی خوار خراج و خراجگزارانند‌.

ولی باید بیش از تحصیل خراج در اندیشه زمین باشی، زیرا خراج حاصل نشود، مگربه آبادانی زمین و هر که خراج طلبد و زمین را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاک کرده‌است و کارش استقامت نیابد، مگر اندکی.هرگاه از سنگینی خراج یا آفت محصول یابریدن آب یا نیامدن باران یا دگرگون شدن زمین، چون در آب فرو رفتن آن یا بی‌آبی، شکایت نزد تو آوردند، از هزینه و رنجشان بکاه، آنقدر که امید می‌داری که کارشان راسامان دهد.و کاستن از خراج بر تو گران نیاید، زیرا اندوخته‌ای شود برای آبادانی بلادتو و زیور حکومت تو باشد، که ستایش آنها را به خود جلب کرده‌ای و سبب‌شادمانی دل تو گردد، که عدالت را در میانشان گسترده‌ای و به افزودن ارزاقشان و به‌آنچه در نزد ایشان اندوخته‌ای از آسایش خاطرشان و اعتمادشان به دادگری خود ومدارا در حق ایشان، برای خود تکیه‌گاهی استوار ساخته‌ای.چه بسا کارها پیش آیدکه اگر رفع مشکل را بر عهده آنها گذاری، به خوشدلی به انجامش رسانند.زیرا چون‌بلاد آباد گردد، هر چه بر عهده مردمش نهی، انجام دهند که ویرانی زمین را تنگدستی‌مردم آن سبب شود و مردم زمانی تنگدست گردند که همت والیان، همه گردآوردن مال بود و به ماندن خود بر سر کار اطمینان نداشته باشند و از آنچه مایه عبرت است، سود برنگیرند.

سپس، به دبیرانت نظر کن و بهترین آنان را بر کارهای خود بگمار و نامه‌هایی راکه در آن تدبیرها و اسرار حکومتت آمده است، از جمع دبیران، به کسی اختصاص ده‌که به اخلاق از دیگران شایسته‌تر باشد.از آن گروه که اکرام تو سرمستش نسازدیا چنان دلیرش نکند که در مخالفت‌با تو، بر سر جمع سخن گوید و غفلتش سبب‌نشود که نامه‌های عاملانت را به تو نرساند یا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگ‌روا دارد، یا در آنچه برای تو می‌ستاند یا از سوی تو می‌دهد، سهل‌انگاری کند، یاپیمانی را که به سود تو بسته، سست گرداند و از فسخ پیمانی که به زیان توست، ناتوان باشد.دبیر باید به پایگاه و مقام خویش در کارها آگاه باشد زیرا کسی که مقدارخویش را نداند، به طریق اولی، مقدار دیگران را نتواند شناخت.مباد که در گزینش‌آنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تکیه کنی.زیرا مردان با ظاهر آرایی و نیکوخدمتی، خویشتن را در چشم والیان عزیز گردانند.ولی، در پس این ظاهر آراسته وخدمت نیکو، نه نشانی از نیکخواهی است و نه امانت.

دبیرانت را به کارهایی که برای حکام پیش از تو بر عهده داشته‌اند، بیازمای و از آن‌میان، بهترین آنها را که در میان مردم اثری نیکوتر نهاده‌اند و به امانت چهره‌ای‌شناخته‌اند، اختیار کن.که اگر چنین کنی این کار دلیل نیکخواهی تو برای خداونداست و هم به آن کس که کار خود را بر عهده تو نهاده.بر سر هر کاری از کارهای خوداز میان ایشان، رئیسی برگمار.کسی که بزرگی کار مقهورش نسازد و بسیاری آنهاسبب پراکندگی خاطرش نشود.اگر در دبیران تو عیبی یافته شود و تو از آن غفلت‌کرده باشی، تو را به آن بازخواست کنند.

اینک سفارش مرا در حق بازرگانان و پیشه‌وران بپذیر و درباره آنها به کارگزارانت‌نیکو سفارش کن.خواه آنها که بر یک جای مقیم‌اند و خواه آنها که با سرمایه خویش‌این سو و آن سو سفر کنند و با دسترنج‌خود زندگی نمایند.زیرا این گروه، خود مایه‌های منافع‌اند و اسباب رفاه و آسودگی و به دست آورندگان آن از راههای دشوارو دور و خشکی و دریا و دشتها و کوهساران و جایهایی که مردم در آن جایها گردنیایند و جرئت رفتن به آن جایها ننمایند.اینان مردمی مسالمت‌جوی‌اند که نه ازفتنه‌گریهایشان بیمی است و نه از شر و فسادشان وحشتی.در کارشان نظر کن، خواه‌در حضرت تو باشند یا در شهرهای تو.با اینهمه بدان که بسیاری از ایشان را روشی‌ناشایسته است و حریص‌اند و بخیل.احتکار می‌کنند و به میل خود برای کالای خودبها می‌گذارند، با این کار به مردم زیان می‌رسانند و برای والیان هم مایه ننگ و عیب‌هستند.

پس از احتکار منع کن که رسول الله(صلی الله علیه و آله)از آن منع کرده است وباید خرید و فروش به آسانی صورت گیرد و بر موازین عدل، به گونه‌ای که در بها، نه ‌فروشنده زیان بیند و نه بر خریدار اجحاف شود.پس از آنکه احتکار را ممنوع‌داشتی، اگر کسی باز هم دست‌به احتکار کالا زد، کیفرش ده و عقوبتش کن تا سبب‌عبرت دیگران گردد ولی کار به اسراف نکشد.

خدا را، خدا را، در باب طبقه فرودین:کسانی که بیچارگان‌اند از مساکین ونیازمندان و بینوایان و زمینگیران.در این طبقه، مردمی هستند سائل و مردمی‌هستند، که در عین نیاز روی سؤال ندارند.خداوند حقی برای ایشان مقرر داشته و ازتو خواسته است که آن را رعایت کنی، پس، در نگهداشت آن بکوش.برای اینان دربیت المال خود حقی مقرر دار و نیز بخشی از غلات اراضی خالصه اسلام را، در هرشهری، به آنان اختصاص ده.زیرا برای دورترینشان همان حقی است که‌نزدیکترینشان از آن برخوردارند.و از تو خواسته‌اند که حق همه را، اعم از دور ونزدیک، نیکو رعایت کنی.سرمستی و غرور، تو را از ایشان غافل نسازد، زیرا این‌بهانه که کارهای خرد را به سبب پرداختن به کارهای مهم و بزرگ از دست هشتن، هرگز پذیرفته نخواهد شد. پس مت‌خود را از پرداختن به نیازهایشان دریغ مدار و به تکبر بر آنان چهره‌دژم منمای و کارهای کسانی را که به تو دست نتوانند یافت، خود، تفقد و بازجست‌نمای.اینان مردمی هستند که در نظر دیگران بیمقدارند و مورد تحقیر رجال‌حکومت.کسانی از امینان خود را که خدای ترس و فروتن باشند، برای نگریستن درکارهایشان برگمار تا نیازهایشان را به تو گزارش کنند.

با مردم چنان باش، که در روز حساب که خدا را دیدار می‌کنی، عذرت پذیرفته‌آید که گروه ناتوانان و بینوایان به عدالت تو نیازمندتر از دیگران‌اند و چنان باش که‌برای یک یک آنان در پیشگاه خداوندی، در ادای حق ایشان، عذری توانی داشت.

تیمار دار یتیمان باش و غمخوار پیران از کار افتاده که بیچاره‌اند و دست‌سؤال پیش‌کس دراز نکنند و این کار بر والیان دشوار و گران است و هرگونه حقی دشوار و گران‌آید.و گاه باشد که خداوند این دشواریها را برای کسانی که خواستار عاقبت نیک‌هستند، آسان می‌سازد.آنان خود را به شکیبایی وامی‌دارند و به وعده راست‌خداوند، درباره خود اطمینان دارند.

برای کسانی که به تو نیاز دارند، زمانی معین کن که در آن فارغ از هر کاری به آنان‌پردازی. برای دیدار با ایشان به مجلس عام بنشین، مجلسی که همگان در آن حاضرتوانند شد و، برای خدایی که آفریدگار توست، در برابرشان فروتنی نمایی و بفرمای‌تا سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسپانان به یک سو شوند، تا سخنگویشان بی‌هراس‌و بی‌لکنت زبان سخن خویش بگوید.که من از رسول الله(صلی الله علیه و آله) بارها شنیدم که می‌گفت:پاک و آراسته نیست امتی که در آن امت، زیردست نتواند بدون‌لکنت زبان حق خود را از قوی دست‌بستاند.پس تحمل نمای، درشتگویی یا عجزآنها را در سخن گفتن.و تنگ حوصلگی و خودپسندی را از خود دور ساز تا خداونددرهای رحمتش را به روی تو بگشاید و ثواب طاعتش را به تو عنایت فرماید.اگرچیزی می‌بخشی، چنان بخش که گویی تو را گوارا افتاده است و اگر منع می‌کنی، باید که منع تو با مهربانی و پوزشخواهی همراه بود. سپس کارهایی است که باید خود به انجام دادنشان پردازی. از آن جمله، پاسخ‌دادن است‌به کارگزاران در جایی که دبیرانت درمانده شوند.دیگر برآوردن نیازهای‌مردم است در روزی که بر تو عرضه می‌شوند، ولی دستیارانت در ادای آنها درنگ وگرانی می‌کنند.کار هر روز را در همان روز به انجام رسان، زیرا هر روز را کاری است‌خاص خود.

بهترین وقتها و بیشترین ساعات عمرت را برای آنچه میان تو و خداست، قرارده اگر چه در همه وقتها، کار تو برای خداست، هرگاه نیتت صادق باشد و رعیت را درآن آسایش رسد.

باید در اقامه فرایضی، که خاص خداوند است، نیت‌خویش خالص گردانی و دراوقاتی باشد که بدان اختصاص دارد.پس در بخشی از شبانه‌روز، تن خود را درطاعت‌خدای بگمار و اعمالی را که سبب نزدیکی تو به خدای می‌شود به انجام‌رسان و بکوش تا اعمالت‌بی‌هیچ عیب و نقصی گزارده آید، هر چند، سبب فرسودن‌جسم تو گردد.چون با مردم نماز می‌گزاری، چنان مکن که آنان را رنجیده سازی یانمازت را ضایع گردانی، زیرا برخی از نمازگزاران بیمارند و برخی نیازمند.ازرسول الله(صلی الله علیه و آله)هنگامی که مرا به یمن می‌فرستاد، پرسیدم که‌چگونه با مردم نمازگزارم؟فرمود:به قدر توان ناتوانترین آنها و بر مؤمنان مهربان‌باش.

به هر حال، روی پوشیدنت از مردم به دراز نکشد، زیرا روی پوشیدن والیان ازرعیت‌خود، گونه‌ای نامهربانی است‌به آنها و سبب می‌شود که از امور ملک آگاهی‌اندکی داشته باشند.اگر والی از مردم رخ بپوشد، چگونه تواند از شوربختیها ورنجهای آنان آگاه شود.آن وقت، بسا بزرگا، که در نظر مردم خرد آید و بسا خردا، که‌بزرگ جلوه کند و زیبا، زشت و زشت، زیبا نماید و حق و باطل به هم بیامیزند.زیراوالی انسان است و نمی‌تواند به کارهای مردم که از نظر او پنهان مانده، آگاه گردد. و حق را هم نشانه‌هایی نیست که به آنها انواع راست از دروغ شناخته شود.و تویکی از این دو تن هستی:یا مردی هستی در اجرای حق گشاده‌دست و سخاوتمند، پس چرا باید روی پنهان داری و از ادای حق واجبی که بر عهده توست دریغ فرمایی‌و در کار نیکی، که باید به انجام رسانی، درنگ روا داری.یا مردی هستی که‌هیچ خواهشی را و نیازی را برنمی‌آوری، در این حال، مردم، دیگر از تو چیزی‌نخواهند و از یاری تو نومید شوند، با اینکه نیازمندیهای مردم برای تو رنجی‌پدید نیاورد، زیرا آنچه از تو می‌خواهند یا شکایت از ستمی است ‌یا درخواست ‌عدالت در معاملتی.

و بدان، که والی را خویشاوندان و نزدیکان است و در ایشان خوی برتری‌جویی‌و گردنکشی است و در معاملت‌با مردم رعایت انصاف نکنند.ریشه ایشان را با قطع‌موجبات آن صفات قطع کن.به هیچیک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینی را به‌اقطاع مده، مبادا به سبب نزدیکی به تو، پیمانی بندند که صاحبان زمینهای‌مجاورشان را در سهمی که از آب دارند یا کاری که باید به اشتراک انجام دهند، زیان‌برسانند و بخواهند بار زحمت‌خود بر دوش آنان نهند.پس لذت و گوارایی، نصیب‌ایشان شود و ننگ آن در دنیا و آخرت بهره تو گردد.اجرای حق را درباره هر که باشد، چه خویشاوند و چه بیگانه، لازم بدار و در این کار شکیبایی به خرج ده که خداوندپاداش شکیبایی تو را خواهد داد.هر چند، در اجرای عدالت، خویشاوندان و نزدیکان‌تو را زیان رسد. پس چشم به عاقبت دار، هر چند، تحمل آن بر تو سنگین آید که‌عاقبتی نیک و پسندیده است.

اگر رعیت‌بر تو به ستمگری گمان برد، عذر خود را به آشکارا با آنان در میانه نه وبا این کار از بدگمانیشان بکاه، که چون چنین کنی، خود را به عدالت پروده‌ای و بارعیت مدارا نموده‌ای. عذری که می‌آوری سبب می‌شود که تو به مقصود خود رسی‌و آنان نیز به حق راه یابند. اگر دشمنت تو را به صلح فراخواند، از آن روی برمتاب که خشنودی خدای در آن‌نهفته است.صلح سبب بر آسودن سپاهیانت‌شود و تو را از غم و رنج‌برهاند وکشورت را امنیت‌بخشد.ولی، پس از پیمان صلح، از دشمن برحذر باش و نیک‌برحذر باش.زیرا دشمن، چه بسا نزدیکی کند تا تو را به غفلت فرو گیرد.پس‌دوراندیشی را از دست منه و حسن ظن را به یک سو نه و اگر میان خود و دشمنت‌پیمان دوستی بستی و امانش دادی به عهد خویش وفا کن و امانی را که داده‌ای، نیک، رعایت نمای.

در برابر پیمانی که بسته‌ای و امانی که داده‌ای خود را سپر ساز، زیرا هیچ یک ازواجبات خداوندی که مردم با وجود اختلاف در آرا و عقاید، در آن همداستان وهمرای هستند، بزرگتر از وفای به عهد و پیمان نیست.حتی مشرکان هم وفای به‌عهد را در میان خود لازم می‌شمردند، زیرا عواقب ناگوار غدر و پیمان شکنی رادریافته بودند.پس در آنچه بر عهده گرفته‌ای، خیانت مکن و پیمانت را مشکن وخصمت را به پیمان مفریب.زیرا تنها نادانان شقی در برابر خدای تعالی، دلیری کنند.

خداوند پیمان و زینهار خود را به سبب رحمت و محبتی، که بر بندگان خود دارد، امان قرار داده و آن را چون حریمی ساخته که در سایه‌سار استوار آن زندگی کنند و به‌جوار آن پناه آورند.پس نه خیانت را جایی برای خودنمایی است و نه فریب را و نه‌حیله‌گری را.پیمانی مبند که در آن تاویل را راه تواند بود و پس از بستن و استوارکردن پیمان برای بر هم زدنش به عبارتهای دو پهلو که در آنها ایهامی باشد، تکیه‌منمای.و مبادا که سختی اجرای پیمانی که بر گردن گرفته‌ای و باید عهد خدا را در آن‌رعایت کنی، تو را به شکستن و فسخ آن وادارد، بی‌آنکه در آن حقی داشته باشی.

زیرا پایداری تو در برابر کار دشواری که امید به گشایش آن بسته‌ای و عاقبت‌خوشش‌را چشم می‌داری، از غدری که از سرانجامش بیمناک هستی بسی بهتر است.و نیز به‌از آن است که خداوندت بازخواست کند و راه طلب بخشایش در دنیا و آخرت بر توبسته شود.

بپرهیز از خونها و خونریزیهای بناحق.زیرا هیچ چیز، بیش از خونریزی بناحق، موجب کیفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نکشد و رشته عمر را نبرد. خداوند سبحان، چون در روز حساب به داوری در میان مردم‌پردازد، نخستین داوری او درباره خونهایی است که مردم از یکدیگر ریخته‌اند.پس‌مباد که حکومت‌خود را با ریختن خون حرام تقویت کنی، زیرا ریختن چنان خونی‌نه تنها حکومت را ناتوان و سست‌سازد، بلکه آن را از میان برمی‌دارد یا به دیگران‌می‌سپارد.اگر مرتکب قتل عمدی شوی، نه در برابر خدا معذوری، نه در برابر من، زیراقتل عمد موجب قصاص می‌شود.اگر به خطایی دچار گشتی و کسی را کشتی یاتازیانه‌ات، یا شمشیرت، یا دستت در عقوبت از حد درگذرانید یا به مشت زدن و یابالاتر از آن، به ناخواسته، مرتکب قتلی شدی، نباید گردنکشی و غرور قدرت تومانع آید که خونبهای مقتول را به خانواده‌اش بپردازی.

از خودپسندی و از اعتماد به آنچه موجب اعجابت‌شده و نیز از دلبستگی به‌ستایش و چرب‌زبانیهای دیگران، پرهیز کن، زیرا یکی از بهترین فرصتهای شیطان‌است‌برای تاختن تا کردارهای نیکوی نیکوکاران را نابود سازد.زنهار از اینکه به‌احسان خود بر رعیت منت گذاری یا آنچه برای آنها کرده‌ای، بزرگش شماری یا وعده‌دهی و خلاف آن کنی.زیرا منت نهادن احسان را باطل کند و بزرگ شمردن کار، نورحق را خاموش گرداند و خلف وعده، سبب برانگیختن خشم خدا و مردم شود.

خدای تعالی می فرماید:خداوند سخت‌به خشم می‌آید که چیزی بگویید و به جای‌نیاورید.

از شتاب کردن در کارها پیش از رسیدن زمان آنها بپرهیز و نیز، از سستی در انجام‌دادن کاری که زمان آن فرا رسیده است و از لجاج و اصرار در کاری که سررشته‌اش ‌ناپیدا بود و از سستی کردن در کارها، هنگامی که راه رسیدن به هدف باز و روشن‌است، حذر نمای.پس هر چیز را به جای خود بنه و هر کار را به هنگامش به انجام‌رسان.

و بپرهیز از اینکه به خود اختصاص دهی، چیزی را که همگان را در آن حقی است‌یا خود را به نادانی زنی در آنچه توجه تو به آن ضروری است و همه از آن آگاه‌اند.زیرابزودی آن را از تو می‌ستانند و به دیگری می‌دهند.زودا که حجاب از برابر دیدگانت‌برداشته خواهد شد و بینی که داد مظلومان را از تو می‌ستانند.به هنگام خشم‌خویشتندار باش و از شدت تندی و تیزی خود بکاه و دست‌به روی کس بر مدار وسخن زشت‌بر زبان میاور و از اینهمه، خود را در امان دار باز ایستادن ازدشنامگویی و به تاخیرافکندن قهر خصم، تا خشمت فرو نشیند و زمام اختیارت به‌دستت آید، و تو بر خود مسلط نشوی مگر آنگاه که بیشتر همت‌یاد بازگشت‌به‌سوی پروردگارت شود.

بر تو واجب آمد که همواره به یاد داشته باشی، آنچه که بر والیان پیش از تو رفته‌است، از حکومت عادلانه‌ای که داشته‌اند یا سنت نیکویی که نهاده‌اند یا چیزی ازپیامبر، (صلی الله علیه و آله)که آورده‌اند یا فریضه‌ای که در کتاب خداست و آن رابرپای داشته‌اند.پس اقتدا کنی به آنچه ما بدان عمل می‌کرده‌ایم و بکوشی تا از هر چه‌در این عهدنامه بر عهده تو نهاده‌ام و حجت‌خود در آن بر تو استوار کرده‌ام، پیروی‌کنی، تا هنگامی که نفست‌به هوا و هوس شتاب آرد، بهانه‌ای نداشته باشی.و جزخدای کس نیست که از بدی نگهدارد و به نیکی توفیق دهد.

از وصایا و عهود رسول الله(صلی الله علیه و آله)با من ترغیب به نماز بود ودادن زکات و مهربانی با غلامانتان.و من این عهدنامه را که برای تو نوشته‌ام به‌وصیت او پایان می‌دهم و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.

از خدای می‌طلبم که به رحمت واسعه خود و قدرت عظیمش در برآوردن هرمطلوبی مرا و تو را توفیق دهد به چیزی که خشنودیش در آن است، از داشتن عذری‌آشکار در برابر او و آفریدگانش و آوازه نیک در میان بندگانش و نشانه‌های نیک دربلادش و کمال نعمت او و فراوانی کرمش.و اینکه کار من و تو را به سعادت وشهادت به پایان رساند، به آنچه در نزد اوست مشتاقیم. و السلام علی رسول الله‌صلی الله علیه و آله الطیبین الطاهرین



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/9/22 :: ساعت 4:41 عصر )
»» نامه امام علی (ع) به مالک اشتر (عهدنامه مالک)1

وقتی حضرت امیرالمومنین علی (ع) ، مالک اشتر نخعی از یاران خود را به امارت مصر منصوب نمود، به او فرمانی در قالب یک نامه نوشت. این نامه بی تردید از مهمترین اسناد سیاسی حقوق اسلامی و خصوصا شعبه شیعی آن است.

این نامه به روشنی نشان می دهد رویکرد مترقی امام علی (ع) به مساله حکومت را در عصر جاهلیت عرب و در دوران حکومت های الیگارشی. در این نامه که به نوعی به قانون اساسی اسلامی ایشان می ماند ویژگی های حکومت اسلامی، حاکم اسلامی، حقوق شهروندان، رابطه دولت با شهروند و … بیان شده است. توصیه به علاقه مندان، خصوصا دانشجویان و دوستداران مباحث حقوق، آنرا با دقت کامل مطالعه کنند. این ترجمه از ترجمه نهج البلاغه انجام شده توسط دکتر آیتی می باشد.

توضیح سید رضی (قدس سره) مولف نهج البلاغه: این فرمان را برای مالک اشتر نخعی نوشت، هنگامی که او را امارت مصر و توابع آن داد.در آن‌هنگام که کار بر محمد بن ابی بکر آشفته شده بود.این فرمان از پرمحتواترین فرمانهاست و از دیگرنامه‌های او محاسن بیشتری در بردارد.

متن نامه
به نام خداوند بخشاینده مهربان ‌این فرمانی است از بنده خدا، علی امیر المؤمنین، به مالک بن حارث اشترنخعی در پیمانی که با او می‌نهد، هنگامی که او را فرمانروایی مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد.

او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروی از هر چه درکتاب خود بدان فرمان داده، از واجبات و سنتهایی که کس به سعادت نرسد مگر به پیروی از آنها، و به شقاوت نیفتد، مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها. و باید که خدای سبحان را یاری نماید به دل و دست و زبان خود، که خدای جل اسمه، یاری‌کردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر عهده گرفته‌است. و او را فرمان می‌دهد که زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و ازسرکشی هایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدی فرمان دهد، مگر آنکه خداوند رحمت آورد.

ای مالک، بدان که تو را به بلادی فرستاده‌ام که پیش از تو دولتها دیده، برخی دادگر و برخی ستمگر. و مردم در کارهای تو به همان چشم می‌نگرند که تو درکارهای والیان پیش از خود می‌نگری و درباره تو همان گویند که تو درباره آنها می‌گویی و نیکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جاری ساخته، توان شناخت.

باید بهترین اندوخته‌ها در نزد تو، اندوخته کار نیک باشد. پس زمام هواهای نفس خویش فروگیر و بر نفس خود، در آنچه برای او روا نیست، بخل بورز که بخل ورزیدن بر نفس، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش می‌شمارد.مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمت‌شماری، زیراآنان دو گروهند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش.

از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهایی عارضشان خواهد شد و به عمد یا خطا، لغزشهایی کنند، پس، از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده، همانگونه که دوست داری که خداوند نیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد. زیرا تو برتر از آنها هستی و آنکه تو را بر آن سرزمین ولایت داده، برتر از توست و خداوند برتر از کسی است که تو را ولایت داده است. ساختن کارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزموده است.

ای مالک، خود را برای جنگ با خدا بسیج مکن که تو را در برابر خشم او توانی‌نیست و از عفو و بخشایش او هرگز بی‌نیاز نخواهی بود.هرگاه کسی را بخشودی، ازکرده خود پشیمان مشو و هرگاه کسی را عقوبت نمودی، از کرده خود شادمان مباش.

هرگز به خشمی، که از آنت امکان رهایی هست، مشتاب و مگوی که مرا بر شما امیرساخته‌اند و باید فرمان من اطاعت‌شود. زیرا، چنین پنداری سبب فساد دل و سستی دین و نزدیک شدن دگرگونیها در نعمتهاست. هرگاه، از سلطه و قدرتی که در آن هستی در تو نخوتی یا غروری پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایی تواناست که تو را بر آنها توانایی نیست. این نگریستن سرکشی تو را تسکین می‌دهد و تندی و سرافرازی را فرو می‌کاهد و خردی را که از تو گریخته‌است به تو باز می‌گرداند.

بپرهیز از اینکه خود را در عظمت با خدا برابر داری یا در کبریا و جبروت، خود را به او همانند سازی که خدا هر جباری را خوار کند و هر خودکامه‌ای را پست و بیمقدار سازد. هر چه خدا بر تو فریضه کرده است، ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت، هر کس را که دوستش می‌داری، انصاف را رعایت‌نمای که اگر نه چنین کنی، ستم کرده‌ای و هر که بر بندگان خدا ستم کند، افزون بر بندگان، خدا نیز خصم او بود. و خدا با هر که خصومت کند، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این کار باز ایستد و توبه کند. هیچ چیز چون ستمکاری، نعمت‌خدا را دگرگون نکند و خشم خدا را برنینگیزد، زیرا خدا دعای ستمدیدگان را می‌شنود و در کمین ستمکاران است.

باید که محبوبترین کارها در نزد تو، کارهایی باشد که با میانه‌روی سازگارتر بود و با عدالت دم سازتر و خشنودی رعیت را در پی داشته باشد زیرا خشم توده‌های مردم، خشنودی نزدیکان را زیر پای بسپرد و حال آنکه، خشم نزدیکان اگر توده‌های مردم از تو خشنود باشند، ناچیز گردد.

خواص و نزدیکان کسانی هستند که به هنگام فراخی و آسایش بر دوش والی باری گران‌اند و چون حادثه‌ای پیش آید کمتر از هر کس به یاریش برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود. اینان همه چیز را به اصرار از والی می‌طلبند و اگر عطایی یابند، کمتر از همه سپاس می‌گویند و اگر به آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش می‌پذیرند. در برابر سختیهای روزگار، شکیباییشان بس اندک است. اما ستون دین و انبوهی مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد.

و باید که دورترین افراد رعیت از تو و دشمنترین آنان در نزد تو، کسی باشد که بیش از دیگران عیبجوی مردم است. زیرا در مردم عیبهایی است و والی از هر کس دیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر است. از عیبهای مردم آنچه از نظرت پنهان است، مخواه که آشکار شود، زیرا آنچه بر عهده توست، پاکیزه ساختن چیزهایی است که بر تو آشکار است و خداست که بر آنچه از نظرت پوشیده است، داوری کند. تا توانی‌عیبهای دیگران را بپوشان، تا خداوند عیبهای تو را که خواهی از رعیت مستور بماند، بپوشاند. و از مردم گره هر کینه‌ای را بگشای و از دل بیرون کن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده داشته‌اند، به تغافل زن و گفته سخن‌چین را تصدیق مکن. زیرا سخن چین، خیانتکار است، هر چند، خود را چون نیکخواهان وانماید.

با بخیلان رای مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان، زیراحرص و طمع را در چشم تو می‌آرایند که بخل و ترس و آزمندی، خصلتهایی‌گوناگون هستند که سوء ظن به خدا همه را دربر دارد.بدترین وزیران تو، وزیری است‌که وزیر بدکاران پیش از تو بوده است و شریک گناهان ایشان.مبادا که اینان همراز وهمدم تو شوند، زیرا یاور گناهکاران و مددکار ستم پیشگان بوده‌اند.در حالی که، تومی‌توانی بهترین جانشین را برایشان بیابی از کسانی که در رای و اندیشه و کاردانی‌همانند ایشان باشند ولی بار گناهی چون بار گناه آنان بر دوش ندارند، از کسانی که‌ستمگری را در ستمش و بزهکاری را در بزهش یاری نکرده باشند.رنج اینان بر توکمتر است و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستیشان با غیر تو کمتر است.

اینان را در خلوت و جلوت به دوستی برگزین.و باید که برگزیده‌ترین وزیران توکسانی باشند که سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در کارهایی‌که خداوند بر دوستانش نمی‌پسندد کمتر تو را یاری کنند، هر چند، که این سخنان‌و کارها تو را ناخوش آید.به پرهیزگاران و راست گویان بپیوند، سپس، از آنان‌بخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشده‌ای، شادمانت‌ندارند، زیرا ستایش آمیخته به تملق، سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی‌وادارد.

و نباید که نیکوکار و بدکار در نزد تو برابر باشند، زیرا این کار سبب شود که‌نیکوکاران را به نیکوکاری رغبتی نماند، ولی بدکاران را به بدکاری رغبت‌بیفزاید.باهر یک چنان رفتار کن که او خود را بدان ملزم ساخته است.و بدان، بهترین چیزی که‌حسن ظن والی را نسبت‌به رعیتش سبب می‌شود، نیکی کردن والی است در حق رعیت و کاستن است از بار رنج آنان و به اکراه وادار نکردنشان به انجام دادن کارهایی‌که بدان ملزم نیستند.و تو باید در این باره چنان باشی که حسن ظن رعیت‌برای توفراهم آید.زیرا حسن ظن آنان، رنج‌بسیاری را از تو دور می‌سازد.به حسن ظن تو، کسی سزاوارتر است که در حق او بیشتر احسان کرده باشی و به بدگمانی، آن‌سزاوارتر که در حق او بدی کرده باشی.

سنت نیکویی را که بزرگان این امت‌به آن عمل کرده‌اند و رعیت‌بر آن سنت‌به‌نظام آمده و حالش نیکو شده است، مشکن و سنتی میاور که به سنتهای نیکوی‌گذشته زیان رساند، آنگاه پاداش نیک بهره کسانی شود که آن سنتهای نیکو نهاده‌اند وگناه بر تو ماند که آنها را شکسته‌ای.تا کار کشورت به سامان آید و نظامهای نیکویی، که پیش از تو مردم برپای داشته بودند برقرار بماند، با دانشمندان و حکیمان، فراوان، گفتگو کن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به صلاح می‌آورد و آن نظم و آیین که مردم‌پیش از تو بر پای داشته‌اند.

بدان، که رعیت را صنفهایی است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود و ازیکدیگر بی‌نیاز نباشند.صنفی از ایشان لشکرهای خدای‌اند و صنفی، دبیران خاص‌یا عام و صنفی قاضیان عدالت گسترند و صنفی، کارگزاران‌اند که باید در کار خودانصاف و مدارا را به کار دارند و صنفی جزیه دهندگان و خراجگزارانند، چه ذمی وچه مسلمان و صنفی بازرگانان‌اند و صنعتگران و صنفی فرودین که حاجتمندان ومستمندان باشند.هر یک را خداوند سهمی معین کرده و میزان آن را در کتاب خود وسنت پیامبرش(صلی الله علیه و آله)بیان فرموده و دستوری داده که در نزد مانگهداری می‌شود.

اما لشکرها، به فرمان خدا دژهای استوار رعیت‌اند و زینت والیان.دین به آنهاعزت یابد و راهها به آنها امن گردد و کار رعیت جز به آنها استقامت نپذیرد.و کارلشکر سامان نیابد، جز به خراجی که خداوند برای ایشان مقرر داشته تا در جهاد بادشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان آوردن کارهای خویش اعتماد کنند و نیازهایشان را برآورد.این دو صنف، برپای نمانند مگر به صنف سوم که قاضیان وکارگزاران و دبیران‌اند، اینان عقدها و معاهده‌ها را می‌بندند و منافع حکومت را گردمی‌آورند و در هر کار، چه خصوصی و چه عمومی، به آنها متکی توان بود. و اینها که‌برشمردم، استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران که گردهم می‌آیند و تا سودی‌حاصل کنند، بازارها را برپای می‌دارند و به کارهایی که دیگران در انجام دادن آنهاناتوان‌اند امور رعیت را سامان می‌دهند.آنگاه، صنف فرودین، یعنی نیازمندان ومسکینان‌اند و سزاوار است که والی آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان کند.درنزد خداوند، برای هر یک از این اصناف، گشایشی است.و هر یک را بر والی حقی‌است، آن قدر که حال او نیکو دارد و کارش را به صلاح آورد.و والی از عهده آنچه‌خدا بر او مقرر داشته، بر نیاید مگر، به کوشش و یاری خواستن از خدای و ملزم‌ساختن خویش به اجرای حق و شکیبایی ورزیدن در کارها، خواه بر او دشوار آید یاآسان نماید.

آنگاه از لشکریان خود آن را که در نظرت نیکخواه‌ترین آنها به خدا و پیامبر اوو امام توست، به کار برگمار.اینان باید پاکدامن‌ترین و شکیباترین افراد سپاه باشند، دیر خشمناک شوند و چون از آنها پوزش خواهند، آرامش یابند.به ناتوانان، مهربان‌و بر زورمندان، سختگیر باشند. درشتیشان به ستم بر نینگیرد و نرمیشان برجای‌ننشاند.آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپیوند، از خاندانهای صالح که‌سابقه‌ای نیکو دارند و نیز پیوند خود با سلحشوران و دلیران و سخاوتمندان‌و جوانمردان استوار نمای، زیرا اینان مجموعه‌های کرم‌اند و شاخه‌های احسان وخوبی.آنگاه به کارهایشان آنچنان بپرداز که پدر و مادر به کار فرزند خویش‌می‌پردازند.اگر کاری کرده‌ای که سبب نیرومندی آنها شده است، نباید در نظرت بزرگ‌آید و نیز نباید لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد باشد، در نظرت اندک‌جلوه کند.زیرا لطف و احسان تو سبب می‌شود که نصیحت‌خود از تو دریغ ندارند وبه تو حسن ظن یابند.نباید بدین بهانه، که به کارهای بزرگ می‌پردازی، از کارهای کوچکشان غافل مانی، زیرا الطاف کوچک را جایی است که از آن بهره‌مند می‌شوندو توجه به کارهای بزرگ را هم جایی است که از آن بی‌نیاز نخواهند بود.

باید برگزیده‌ترین سران سپاه تو، در نزد تو، کسی باشد که در بخشش به افراد سپاه‌قصور نورزد و به آنان یاری رساند و از مال خویش چندان بهره‌مندشان سازد که‌هزینه خود و خانواده‌شان را، که بر جای نهاده‌اند، کفایت کند، تا یکدل و یک رای روی‌به جهاد دشمن آورند، زیرا مهربانی تو به آنها دلهایشان را به تو مهربان سازد.و بایدکه بهترین مایه شادمانی والیان برپای‌داشتن عدالت در بلاد باشد و پدید آمدن‌دوستی در میان افراد رعیت.و این دوستی پدید نیاید، مگر به سلامت دلهاشان.ونیکخواهیشان درست نبود، مگر آنگاه که برای کارهای خود بر گرد والیان خود باشندو بار دولت ایشان را بر دوش خویش سنگین نشمارند و از دیر کشیدن‌فرمانرواییشان ملول نشوند.پس امیدهایشان را نیک برآور و پیوسته به نیکیشان‌بستای و رنجهایی را که تحمل کرده‌اند، همواره بر زبان آر، زیرا یاد کردن از کارهای‌نیکشان، دلیران را برمی‌انگیزد و از کارماندگان را به کار ترغیب می‌کند.ان شاء الله. وهمواره در نظر دار که هر یک در چه کاری تحمل رنجی کرده‌اند، تا رنجی را که یکی‌تحمل کرده به حساب دیگری نگذاری و کمتر از رنج و محنتی که تحمل کرده، پاداشش مده.شرف و بزرگی کسی تو را واندارد که رنج اندکش را بزرگ شمری وفرودستی کسی تو را واندارد که رنج‌بزرگش را خرد به حساب آوری.

چون کاری بر تو دشوار گردد و شبهه آمیز شود در آن کار به خدا و رسولش‌رجوع کن.زیرا خدای تعالی به قومی که دوستدار هدایتشان بود، گفته است:«ای‌کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا اطاعت کنید و از رسول و الوالامر خویش فرمان‌برید و چون در امری اختلاف کردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به خدا وپیامبر رجوع کنید.»

رجوع به خدا، گرفتن محکمات کتاب اوست و رجوع به رسول، گرفتن سنت‌جامع اوست، سنتی که مسلمانان را گرد می‌آورد و پراکنده نمی‌سازد.و برای داوری‌در میان مردم، یکی از افراد رعیت را بگزین که در نزد تو برتر از دیگران بود.از آن‌کسان، که کارها بر او دشوار نمی‌آید و از عهده کار قضا برمی‌آید.مردی که مدعیان باستیزه و لجاج، رای خود را بر او تحمیل نتوانند کرد و اگر مرتکب خطایی شد، بر آن‌اصرار نورزد و چون حقیقت را شناخت در گرایش به آن درنگ ننماید و نفسش به‌آزمندی متمایل نگردد و به اندک فهم، بی‌آنکه به عمق حقیقت رسد، بسنده نکند.

قاضی تو باید، از هر کس دیگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بیش از همه به‌دلیل متکی باشد و از مراجعه صاحبان دعوا کمتر از دیگران ملول شود و درکشف حقیقت، شکیباتر از همه باشد و چون حکم آشکار شد، قاطع رای دهد.

چرب‌زبانی و ستایش به خودپسندیش نکشاند.از تشویق و ترغیب دیگران به یکی‌از دو طرف دعوا متمایل نشود.چنین کسان اندک به دست آیند، پس داوری مردی‌چون او را نیکو تعهد کن و نیکو نگهدار.و در بذل مال به او، گشاده دستی به‌خرج ده تا گرفتاریش برطرف شود و نیازش به مردم نیفتد.و او را در نزد خود چنان‌منزلتی ده که نزدیکانت درباره او طمع نکنند و در نزد تو از آسیب دیگران در امان‌ماند.

در این کار، نیکو نظر کن که این دین در دست‌بدکاران اسیر است.از روی هوا وهوس در آن عمل می‌کنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار داده‌اند.

در کار کارگزارانت ‌بنگر و پس از آزمایش به کارشان برگمار، نه به سبب دوستی باآنها.و بی‌مشورت دیگران به کارشان مگمار، زیرا به رای خود کار کردن و از دیگران‌مشورت نخواستن، گونه‌ای از ستم و خیانت است.کارگزاران شایسته را در میان‌گروهی بجوی که اهل تجربت و حیا هستند و از خاندانهای صالح، آنها که در اسلام‌سابقه‌ای دیرین دارند.اینان به اخلاق شایسته‌ترند و آبرویشان محفوظتر است و ازطمعکاری بیشتر رویگردان‌اند و در عواقب کارها بیشتر می‌نگرند. در ارزاقشان بیفزای، زیرا فراوانی ارزاق، آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و ازدست اندازی به مالی که در تصرف دارند، باز می‌دارد.و نیز برای آنها حجت است، اگر فرمانت را مخالفت کنند یا در امانت تو‌خللی پدید آورند.پس در کارهایشان تفقدکن و کاوش نمای و جاسوسانی از مردم راستگوی و وفادار به خود بر آنان بگمار.

زیرا مراقبت نهانی تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت‌وامی‌دارد.و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را به خیانت نیالایند.هر گاه یکی از ایشان‌دست‌به خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدان‌گواهی دادند، همین خبرها تو را بس بود.باید به سبب خیانتی که کرده تنش را به ‌تنبیه بیازاری و از کاری که کرده است، بازخواست نمایی.سپس، خوار و ذلیلش‌سازی و مهر خیانت‌بر او زنی و ننگ تهمت را بر گردنش آویزی.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/9/22 :: ساعت 4:40 عصر )
»» مالک اشتر

مالک بن حارث عبد یغوث نخعی، معروف به مالک اشتر، از فرماندهان نظامی و بزرگ و از دلاوران شجاع و یاران و اصحاب خاص امیرالمؤمنین علی علیه السلام. او مردی بسیارقوی و از رهبران و بزرگان شیعه است و بسیار عالم و زاهد و عاقل و زندگی با فقر و درویشی داشت. بر قوم خود ریاست داشت و با جماعت کوفی برای مطالبه حقوق خودشان، به نزد خلیفه سوم (عثمان) رفت. سعیدبن عاص والی عثمان در کوفه، به دستور عثمان و در ادامه سیاست تبعیدی که عثمان آن را دنبال می کرد، مالک را به همراه 9 نفر دیگر به شام تبعید و بعد به کوفه برگرداند و مجددا به حمص تبعید نمود. مالک اشتر مردم را برای بیعت با حضرت علی علیه السلام رهبری کرد.

در جنگ جمل و جنگ صفین، امام را همراهی کرد، رشادت ها و جانفشانی های او در این جنگها در تاریخ ثبت است. در صفین اهل شام را درهم کوبید تا آنکه جنگ را به سمت معاویه رساند و پیش از آنکه سپاهیان، فریب قرآن بر سر نیزه کردن را بخورند و امام علی علیه السلام مجبور شود که تن به حکمیت بدهد، پیروزی را نزدیک کرده بود. وی در جنگها با کفار شرکت می کرد و در واقعه یرموک حاضر بود و چشمش در آن حادثه پاره شد و به همین علت به او اشتر به عربی کسی که پلک چشمش برگشته باشد، می گفتند. مالک فرماندار نصیبین در نزدیکی جزیره از طرف امام علی علیه السلام بود که جنگی را بر ضد متمردین از اصحاب معاویه به فرماندهی ضحاک، در شمال رهبری کرد.

مهمترین واقعه زندگی مالک اشتر در سال 38 هـ ق بود که امیرالمؤمنین علی علیه السلام او را به حکومت مصر منصوب کرد و فرستاد تا فتنه ای به کمک معاویه بر ضد محمدبن ابی بکر بپا شده بود، خاموش کند. پیش از آنکه به مصر رود آن حضرت برای اهل مصر کاغذی نوشت که بعضی از مفاد آن چنین بود: بنده ای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم که در زمان ترس، چشمش خواب ندارد و در هنگام خطر، از دشمن نمی ترسد. او مالک پسر حارث از طایفه مذحج است. پس گفته های او را بشنوید و به فرمان او که مطابق حق باشد گردن نهید. اکنون با همه نیازی که به او دارم، او را نزد شما فرستادم که خیرخواه شماست.

علی علیه السلام زمانی که او را به حکومت مصر منصوب کرد نامه ای برای او نوشت که مشتمل بر لطائف و محاسن بسیار و پند و حکمت زیاد است. این منشور حکومتی و عهدنامه که حضرت به مالک عطا نمود، از نفیس ترین و ارزنده ترین مطلب حکمرانی و حکومت داری و مردم داری است که بسیار معروف و بارها آن ترجمه شده و در نهج البلاغه آمده است. بنا به نقل تاریخ، چون این خبر به معاویه رسید پیغام داد برای یکی از مالکان روستاهای بین راه مصر، که مالک اشتر را مسموم کن تا من خراج بیست سال را از تو نگیرم. وقتی مالک به آنجا رسید، دهقان که فهمیده بود او عسل را زیاد دوست دارد، مقداری عسل مسموم برای مالک، هدیه آورد و قدری هم از اوصاف و فوائد عسل، حرف زد. او شربتی از آن عسل زهرآلود را خورد که هنوز کاملا از گلوی او پائین نرفته بود که در همان بین راه از دنیا رحلت نمود. بعضی گفته اند که شهادتش در "قلزم" واقع شد و نافع، غلام عثمان او را مسموم کرد.

فرمایش امیرالمؤمنین علی علیه السلام درباره مالک:
علی علیه السلام فرمود: مالک برای من چنان بود که من برای رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم و به اصحاب خود فرمود: ای کاش در میان شما دو نفر مثل او و بلکه یکنفر مثل او داشتم. و نیز فرمود: او مردی بود که برای ما خیراندیش و خیرخواه و برای دشمن ما تند و سرکش بود. ما از او خرسندیم و خدا از او خرسند باشد و بر پاداش او بیفزاید. و وقتی خبر شهادت مالک به حضرت علی رسید، آنقدر اندوهناک و محزون و متأسف شد و بر منبر رفت و خطبه ای خواند و بعد از منبر به خانه رفت و بزرگان "نخع" به خدمت آن حضرت برای تسلیت آمدند و آن حضرت متأسف بود و فرمود: خدا مالک را بیامرزد. به خدا قسم مرگ تو جهانی را محزون و غمگین و جهانی را خوشحال کرد. بر تو باد گریه کنان بگریند و آیا مانند مالک وجود دارد؟ و باز فرمود: چه بگویم در مورد مردی که حیاتش اهل شام را درهم شکست و مرگش اهل عراق را نابود کرده است.

مالک اشتر از زبان پیامبر:
نقل است که از او نزد پیغمبر، ذکری شد. آن حضرت فرمود: او حقیقتا مؤمن است. همچنین پیغمبر در مسیر خود در تبعیدگاه ابوذر، به هنگام تجهیز و دفن ابوذر فرمود: یکی از شما در بیابانی می میرد و گروهی از مؤمنان بر او حاضر می شوند. از این رو پیغمبر بر ایمان او گواهی داد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/9/22 :: ساعت 4:38 عصر )
»» سرگذشت تولد حضرت ولی عصر (علیه السلام)

حضرت ولی عصر (ع) روز نیمه شعبان 255 هجری قمری از پدرش امام حسن عسکری (ع) و از مادرش حضرت نرجس خاتون (ع) متولد شد و کیفیت تولد آن حضرت از زبان مبارک حضرت حکیمه خاتون دختر امام تقی جواد (ع) و عمه امام حسن عسکری (ع) بدین شرح است:
او میگوید شب نیمه شعبان سال 255 هجری قمری حضرت امام حسن عسکری (ع) مرا خواست و فرمود امشب نیمه شعبان است. لطفا نزد ما باش ضمنا خدای تعالی امشب مولودی را متولد میکند که حجت او روی زمین است.
عرض کردم : مادرش کیست؟
فرمود : نرجس(ع)
گفتم : فدایت گردم ! اثری از حاملگی در نرجس خاتون (ع) نیست.
فرمود : همین است که میگویم.
سپس به خدمت حضرت نرجس رفتم . سلام کردم و نشستم . او خواست لباس مرا عوض کند و کفشهای مرا بیرون بیاورد.
فرمود : بانوی من شب به خیر.
گفتم : بانوی من و بانوی خاندان ما تویی.
فرمود : نه ، من کجا و این مقام بزرگ .
گفتم : دختر جان امشب خدای تعالی پسری به تو عنایت میکند که سرور دو جهان خواهد بود.
وقتی این کلام را از من شنید با کمال تعجب و حیا سر را به زیر انداخت و رفت گوشه ای از اطاق نشست. من نماز مغرب را خواندم و افطار کردم و خوابیدم. ولی منتظر مقدم ولی خدا بودم . خبری نشد. سحر برای اداء نماز شب بیدار شدم .دیدم حضرت نرجس (ع) هنوز خواب است و هیچ آثار وضع حمل در او نیست. پس از نماز شب مقداری خوابیدم ولی پس از چند دقیقه با اضطراب از خواب پریدم دیدم باز هم حضرت نرجس (ع) خوابیده است.با خودم فکر میکردم که چگونه امام (ع) فرمود که امشب فرزندش متولد میشود؟
ناگهان صدای امام حسن عسکری (ع) بلند شد و فرمود عمع جان تعجب نکن که وقت تولد فرزندم نزدیک است . من وقتی صدای آن حضرت را شنیدم مشغول سوره الم سجئه شدم و سپس سوره یس را خواندم که ناگهان دیدم حضرت نرجس (ع) از خواب پریده مضطرب است. نزد او رفتم.
گفتم : آیا چیزی احساس میکنی؟
گفت : بلی.
گفتم : دلت را محکم نگه دار . این مولود همان مژده ای است که به تو دادم. پس از آن هر دو نفر خوابیدیم . من خوابم برده بود وقتی بیدار شدم دیدم طفل متولد شده و صورت روی زمین گذاشته و خدا را سجده میکند . آن ماه پاره را در آغوش گرفتم دیدم پاک از جمیع آلودگی هایی که سایر کودکان دارند می باشد. بعد از آن حضرت امام حسن عسکری (ع) از آن اتاق صدا زد که عمه جان فرزندم را نزد من بیاور. من او را نزد امام حسن عسکری(ع) بردم. امام دست زیر رانها و پشت بچه را گرفتند و پاهای او را به سینه چسباندند و زبان به دهان او گذاشتند و دست بر چشم و گوش و بندهای او کشیدند و فرمود : پسرم با من حرف بزن . آن طفل زبان باز کرد و گفت:
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد رسول الله و سپس بر امیرالمومنین و ائمه اطهار (علیهم السلام) صلوات و سلام فرستاد. وقتی به نام پدرش رسید چشمهایش را باز کرد و سلام داد.
پس از آن حضرت عسکری (ع) به من فرمودند : عمه جان او را نزد مادرش ببر تا به او هم سلام کند و بعد او را نزد من بیاور . من او را نزد مادرش بردم . چشم باز کرد و به مادرش هم سلام کرد و مادرش جواب سلام را داد و او را به من بازگرداند و من او را نزد پدرش بردم و تحویل دادم. حضرت عسکری (ع) فرمود:
عمه روز هفتم ولادتش نیز بچه را نزد من بیاور . صبح روز 22 شعبان که به خدمت امام (ع) رسیدم روپوش ار روی او برداشتم ولی بچه را ندیدم . عرض کردم: فدایت شوم بچه چه شد؟
فرمود : عمه جان او را به کسی سپردم که مادر موسی فرزند خود را به او سپرد و به نقلی دیگر چون روز هفتم به حضور امام شرفیاب شدم فرمود : عمه فرزندم را بیاور. او را در قنداقه پیچیده نزد حضرت بردم. امام مانند بار اول فرزند دلبندش را نوازش فرمود و زبان مبارک بر دهان او که گویی شیر و عسل به او میخوراند سپس فرمود : فرزندم با من سخن بگو.
گفت : اشهد ان لا اله الا الله آنگاه به پیغمبر خاتم (ص) و امیر مومنین (ع) و یک یک ائمه و پدرش بزرگوارش درود فرستاد و سپس این آیه شریفه را تلاوت فرمود :
و نرید ان نمنٌَ علی الٌذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض.....سوره قصص آیه4.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/9/22 :: ساعت 4:34 عصر )
»» سرگذشت حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها)

بشر بن سلیمان برده فروش که از نواده های ابو ایوب انصاری است و از شیعیان خالص حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) و در سامرا همسایه امام عسگری (علیه السلام) بوده است نقل کرده که یک روز کافور غلام امام هادی (علیه السلام)نزد من آمد و گفتحضرت امام هادی (علیه السلام) تو را احضار فرموده اند.
من فورا خدمتشان شرفیاب شدم . آن حضرت به من فرمود ای بشر تو از دوستان ما و بلکه آباء و اجداد و حتی فرزندانت همیشه از دوستان ما خاندان بوده و هستند.و تو مورد وثوق منی. میخواهم سری را به تو بگویمکه از این جهت بر سائر شیعیان برتری ÷یدا خواهی کرد.
من خوشحال شدم و از آقا تشکر کردم.
سپس آن حضرت نامه تمیزی به خط و زبان رومی نوشتند و سر آن را بستند و دویست و بیست اشرفی که در کیسه زردی بود بیرون آوردند و آنها را به من دادند و فرمودند به بغداد میروی.صبح زود در فلان روز سر پل بغداد حاضر میشوی.اولین کشتی که حامل اسیران است میرسد. مشتریان زیادی از اشراف بنی اسرائیل به طرف آنها هجوم میبرند. عده کمی هم از جوانان عرب برای خرید کنیز آمده اند در این بین شخصی به نام عمر بن یزید کنیزی را که دارای اوصاف زیر است به معرض فروش میگذارد.
دو لباس حریر پوشیده و خود را پوشانده و در معرض فروش و مشتریان قرار نمیگیرد. از وضع اسارت خود ناله میکند و به زبان رومی از پشت پرده رقیقی اظهار ناراحتی بر هتک حرمتش مینماید.
شخصی میخواهد او را به سیصد دینار به خاطر عفت و نجابتش بخرد او میگوید اگر دارای حشمت سلیمان باشی من به تو رغبت ندارم و پول خودت را بیهوده مصرف نکن.
فروشنده میگوید : پس من چه کنم؟ آخر باید به هرنحوی که هست تو را بفروشم.
کنیز میگوید: عجله مکن. بگذار خریدار من پیدا میشود.
تو در این موقع نزد فروشنده برو و بگو من نامه ای برای او از طرف یکی از اشراف به خط رومی آورده ام.و سپس نامه را به کنیز نشان بده.و او را بخر و بیاور.بشر بن سلیمان میگوید: آنچه حضرت امام هادی (علیه السلام)فرموده بودند انجام دادم.وقتی چشم آن کنیز به نامه افتاد گریه زیادی کرد.سپس رو به عمر بن زید نمود و گفت مرا به صاحب این نامه بفروش و قسم خورد اگر مرا به او نفروشی خود را میکشم.
من در خصوص قیمتش با فروشنده گفتگو کردم.او به همان مبلغی که امام هادی (علیه السلام) داده بودند راضی شد . من آن کنیز را خریدم و به همراه می آوردم. اما آن کنیزاز این جریان بسیار خوشحال بود و مکرر نامه امام را از جیب بیرون می آورد و میبوسید و به روی چشمش میمالید و به صورت و بدن خود میکشید.
من گفتم : تعجب است نامه ای را میبوسی که نویسنده اش را نمیشناسی.
گفت : ای بیچاره کم معرفت من قصه ای دارم که اگر مایل باشی برایت نقل میکنم.
گفتم: بفرمایید. استفاده میکنم.
گفت : من دختر پسر قیصر روم هستم . پدر بزرگم پادشاه روم است. مادرم از فرزندان شمعون و وصی حضرت عیسی است.
روزی جد من قیصر روم میخواست مرا به ازدواج پسر برادرش در آورد . من آن روز سیزده سال داشتم.مجلس عقد باشکوهی ترتیب داده بود.
تنها سیصد نفر از رهبانان و قسیسین نصاری از فرزندان حواریین حضرت عیسی حضور داشتند.هفتصد نفر از اعیان و اشراف و چهارده هزار نفر از امراء و فرماندهان و سران لشگر و بزرگان مملکت بودند.
تختی برای جلوس ما ترتیب داده بودند.که با انواع جواهرات مزین بود ولی به مجرد آنکه پسر عمویم روی تخت کنار من نشست و اسقفها میخواستند مراسم عقد را برگزار کنند ناگهان زلزله ای شدکه صلیبها به روی زمین افتادند و پایه های تخت شکست.و پسر عمویم بی هوش روی زمین افتاد.
رنگ صورت اسقفها پرید و به شدن می لرزیدند.
پاپ بزرگ اسقفها رو به قیصر کرد و گفت :پادشاها ما را بار دیگر از مشاهده این اوضاع که نشانه زوال دین مسیح است معاف بدار.
جدم نیز این وضع را به فال بد گرفت. ولی در عین حال به اسقفها دستور داد که دوبار مجلس عقد را برقرار کنند.
ولی باز هم مجلس به سرنوشت اول مبتلا شد.
من همان شب در خواب دیدم که حضرت عیسی و شمعون وصی او و جمعی از حواریین حضرت عیسی در قصر جدم (قیصر روم) اجتماع کرده اند و به جای تخت او منبری از نور گذاشته اند و مثل اینکه منتظر کسی هستند.
چیزی نگذشت که دیدم حضرت محمد (ص) و دامادش حضرت علی (ع) و جمعی از فرزندانش وارد قصر شدند حضرت عیسی از آنها استقبال کرد و با حضرت محمد (ص) معانقه نمودند . پس از چند لحظه حضرت محمد (ص)
رو به حضرت عیس فرمودند و گفتند : یا روح الله من به خواستگاری دختر وصی شما "اشاره به من " برای فرزندم " اشاره به امام حسن عسکری (ع) آمده ام.
حضرت عیسی رو به شمعون کرد و فرمود سعادت و شرافت به سوی تو روی آورده .با این وصلت با شکوه موافقت کن.او هم گفت : موافقم.
حضرت محمد (ص) به همان منبر بالا رفت و خطبه عقد را خواند و مرا برای فرزندش تزویج کردو حضرت عیسی و فرزندان خود را هم شاهد گرفت.
من هم وقتی از خواب بیدار شدم از ترس جانم خوابم را برای پدر و جدم نقل نکردم.ولی بعد از آن شب قلبم مملوء از محبت حضرت عسکری (ع) شده بود.و از عشق او از خوراک افتاده بودم و کم کم لاغر و رنجور وبیمار شدم.
جدم قیصر تمام پزشکان پایتخت را جمع کرد ولی آنها هر چه کردند اثری در روحیه و بذن من نداشت.
یک روز جدم به من گفت نور دیده ام هر چه میخواهی به من بگو تا انجام دهم. چرا اینقدر ناراحتی؟
گفتم : پدر جان اگر زندانیان و اسیران مسلمین را آزاد کنی شاید حضرت عیسی و حضرت مریم مرا شفا دهند.
جدم تقاضای مرا پذیرفت.من هم به طوریکه او نفهمد مقداری اظهار اشتها کردم و غذت خوردم.جدم خوشحال شد.و نسبت به مسلمانان بیشتر رعایت میکرد.
از این جریان چهارده شب گذشت.یک شب باز در خواب دیدم حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام)و حضرت مریم و حوریه های بهشتی به عیادت من آمده اند.
حضرت مریم رو به من کرد و فرمود این خانم بانوی زن های عالم فاطمه زهرا علیها السلام و مادر شوهرت است که به عیادتت آمده اند.
من به گریه افتادم ودامن او را گرفتمو از اینکه حضرت عسکری (ع) دیگر به سراغ من نیامده به آن حضرت شکایت کردم.
فرمود او از این جهت به دیدنت نیامده که تو هنوز مسیحی هستی.اگر میخواهی خدا و حضرت عیسی و حضرت مسیح و حضرت مریم از تو راضی باشند و پسرم حضرت امام حسن عسکری
به دیدنت بیایند باید به اسلام گواهی بدهی و مسلمان شوی.
من فورا شهادتین گفتم و مسلمان شدم .حضرت زهرا سلام الله علیها مرا در آغوش گرفت و حالم خوب شد.و آن حضرت به من فرمودند از امشب منتظر باش که فرزندم حسن عسکری(ع) نزد تو خواهد آمد.
شب بعد حضرت عسکری (ع) به خوابم آمد و من از گذشته ام شکایت میکردم و میگفتم : ای محبوب من در فراق تو تلف شدم.
او فرمود نیامدن من فقط به خاطر مذهبت بود.و حالا که اسلام آوردی هر شب به دیدنت میآیم تا وقتی که این فراق به وصال مبدل گردد
و بحمدالله از آن شب تا به حال شبی نبوده که حضرت امام حسن عسکری (ع) به خوابم نیامده باشد.
بشر بن سلیمان میگوید من از آن خانم پرسیدم چطور شد که به میان اسیران افتادی؟
گفت:یک شب در عالم خواب حضرت امام حسن عسکری (ع) فرمود فلان روز پدر بزرگت قیصر لشگری به جنگ مسلمانان می فرستد
تو هم به طور ناشناس در لباس خدمتکاران همراه عده ای از کنیزان از فلان راه به آنها ملحق شو.
من این کار را کردم پیش قراولان اسلام مطلع شدند و ما را اسیر گرفتند و آوردند تا به امروز که نامه حضرت هادی (ع) را به من دادی.
ولی تا به حال به احدی نگفته ام که من دختر قیصر روم هستم . حتی پیرمردی که در تقسیم غنائم جنگ نصب او شده بودم از من پرسید اسمت چیست؟
گفتم : نرجس.
گفت : این نام کنیزان است.
بشر میگوید: گفتم تو از کجا عربی را آموخته ای؟
گفت : جدم در تربیتم بسیار کوشید و از جمله زنی را که چند زبان بلد بود مربی من قرار داد. او به من زبان عربی را یاد داده است.
بشر میگوید: وقتی او را به سامرا خدمت امام علی النقی (ع) بردم حضرت برای رونمای او فرمودند :آیا به تو ده هزار دینار بدهم یا مژده مسرت انگیزی را به تو بگویم؟
عرض کرد : مزده بدهید.
فرمود : به تو مژده میدهم که به زودی فرزندی خواهی داشت که شرق و غرب عالم را مالک شود و دنیا را پر از عدل و داد میکند بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد.
عرض کرد: این فرزند از کدام شوهر خواهد بود؟
حضرت هادی (ع) فرمودند از آن کسی که پیغمبر اسلام (ص) در فلام شب و در فلان ماه و در فلان سال رومی تو را برای او خواستگاری فرمود.
در آن شب حضرت عیسی بن مریم و وصی او تو را برای چه کسی تزویج کردند؟
گفت: برای فرزند دلبند شما.
فرمود : او را میشناسی؟
عرض کرد :چگونه او را نمیشناسم و حال آنکه از شبی که به دست حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مسلمان شده ام شبی نیست که او به دیدن من نیاید.
امام دهم (ع)به کافور خادمش فرمود خواهرم حکیمه را بگو نزد من بیاید.
وقتی آن بانوی محترمه آمد حضرت امام هادی (ع) فرمود این دختر همان است که گفته بودم.
حکیمه خاتون او را در بغل گرفت و از دیدارش شادمان گردید.
حضرت امام هادی (ع) به حضرت حکیمه فرمودند : خواهرم او را به خانه خود ببر و مسائل و احکام اسلام را به او تعلیم ده.
او همسر فرزندم حسن ( علیه السلام) و مادرقائم آل محمد(صلی الله علیه و آله) است



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/9/22 :: ساعت 4:33 عصر )
»» دستخط امیرکبیر خطاب به ناصرالدین شاه

قربانت شوم
الساعه که در ایوان منزل با همشیره‌ی همایونی به شکستن لبه‌ی نان مشغولم، خبر رسید که شاهزاده موثق‌الدوله حاکم قم را که به جرم رشاء و ارتشاء معزول کرده‌بودم به توصیه‌ی عمه‌ی خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان رانده‌اید. فرستادم او را تحت‌الحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که اداره‌ی امور مملکت به توصیه‌ی عمه و خاله نمی‌شود.
 

       

  

 

 

    











--



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/9/22 :: ساعت 4:27 عصر )
»» ارزش پول

چارلی چاپلین می گوید

آموخته ام که، با پول   میشود  خانه خرید ولی آشیانه نه،

رختخواب خرید ولی خواب نه،  

ساعت خرید ولی زمان نه،  

می توان مقام خرید ولی احترام نه،

می توان کتاب خرید ولی دانش نه،

دارو خرید ولی سلامتی نه،

خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، 

 می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.
 
آموخته ام که... تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکترمی شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد

آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
 
آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/9/22 :: ساعت 4:25 عصر )
»» آیا از رابطه دو چشم باهم آگاهی دارید؟

هیچ گاه یکدیگر را نمی بینند  

با هم مژه میزنند

با هم حرکت میکنند

با هم اشک میریزنند

باهم می بینند

با هم می خوابند

با ارتباط عمیق با هم شراکت دارند

ولی وقتی یک زن را می بینند یکی چشمک میزنه و دیگری نمیزنه !

.................................

نتیجه اخلاقی قضیه:

زنها توانائی قطع هر ارتباطی را دارند






نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/9/22 :: ساعت 4:23 عصر )
»» پیر مرد عاشق

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب
دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت
عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه.»

 

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.
زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.
نمی خواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.
پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد!
حتی مرا هم نمی شناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز
صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 89/9/22 :: ساعت 4:21 عصر )
   1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 125
>> بازدید دیروز: 78
>> مجموع بازدیدها: 1354825
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب