سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیفته دانش داناترین مردم است . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اعجاز قرآن، پیشینه، ضرورت

 

 

 


اعجاز از ریشه «عجز»(ناتوانی)به معنای ناتوان ساختن می باشد.ناتوان ساختن بر دو گونه است:یکی آن که توانایی کسی قهرا از وی سلب شود و او به عجز در آید،مثلا اگر شخصی قدرت مالی یا مقامی دارد،آن مال یا مقام از او با زور گرفته شود واو به خاک ذلت بنشیند.دیگر آن که کاری انجام گیرد که دیگران از انجام و یاهم آوردی با آن عاجز باشند،بدون آن که درباره آنان هیچ گونه اقدام منفی به عمل آمده باشد،مثلا ممکن است کسی در کسب کمالات روحی و معنوی به اندازه ای پیش رفت کند که دست دیگران بدو نرسد و از روی عجز دست فرو نهند.در مثل گویند:«فلان اخرس اعداءه،فلانی زبان دشمنان خود را بند آورد».مقصود آن است که آن اندازه آراسته به کمالات گردیده و کاستی ها را از خود دور ساخته که جایی برای رخنه عیب جویان باقی نگذارده است. شاعر گوید:

شجو حساده و غیظ عداه ان یری مبصر و یسمع واع

«برای فزونی غم و اندوه حسودان وی و خشم و نگرانی دشمنانش،همین بس که بیننده ای چشم خود را بگشاید و شنونده ای گوش فرا دهد».یعنی آن اندازه فضایل محاسن اخلاقی وی فراگیر شده که هر کس چشم بگشاید و گوش فرا دهدجز آن نبیند و نشنود،به همین جهت دشمنان و حسودان خود را به زانو در آورده است.

اعجاز قرآن از نوع دوم است،یعنی در بلاغت،فصاحت،استواری گفتار،رسا بودن بیان،نو آوری های فراوان در زمینه معارف و احکام و دیگر ویژگی ها،آن اندازه اوج گرفته که دور از دست رس بشریت قرار گرفته است.از این جهت قرآن را«معجزة خالدة،معجزه جاوید»گویند.این حالت برای قرآن،همیشگی و ثابت است،چرا که این کتاب بزرگ قدر،سند شریعت جاوید اسلام است.

پیشینه بحث

مساله «اعجاز قرآن »از دیر زمان مورد بحث و نظر دانش مندان بوده است.شایداولین کسی که در این زمینه بحث کرده و مساله را به صورت کتاب یا یک رساله در آورده-طبق گفته ابن ندیم (1) -محمد بن زید واسطی(متوفای 307)است.وی ازبزرگان اهل کلام می باشد و کتاب هایی در این زمینه به نام «الامامة »و«اعجاز القرآن فی نظمه و تالیفه »نگاشته است.برخی پیش از او،ابو عبیدة معمر بن المثنی(متوفای 209)را یاد می کنند،او کتابی در دو مجلد درباره اعجازقرآن نوشته است.هم چنین ابو عبید قاسم بن سلام(متوفای 224)کتابی در اعجازقرآن دارد.اما این نوشته ها اکنون در دست نیست.

قدیمی ترین اثری که در این زمینه در دست است،رساله «بیان اعجاز القرآن »

نوشته ابو سلیمان حمد بن محمد بن ابراهیم خطابی بستی (2) (متوفای 388)است.

این اثر ضمن مجموعه ای با عنوان «ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن »اخیرا به چاپ رسیده است.مؤلف این رساله،مساله اعجاز القرآن را از بعد«بیانی »با شیوه ای جالب مطرح ساخته و درباره انتخاب واژه ها در قرآن و نکته سنجی ها متناسب وهم آهنگ سخن گفته و برجستگی قرآن را در این انتخاب و چینش شگفت آور کاملاآشکار ساخته و به خوبی از عهده آن بر آمده است.

دو رساله دیگر این مجموعه یکی تالیف ابو الحسن علی بن عیسی رمانی(متوفای 386)از بزرگان اهل کلام و اندیش مندان جهان اسلام است.

نوشته های او در زمینه های قرآنی بسیار ارزش مند و مورد عنایت شیخ الطائفه ابو جعفر طوسی در تفسیر گران قدرش «التبیان »قرار گرفته است.دیگری رساله «شافیه »نوشته شیخ عبد القاهر جرجانی(متوفای 471)است.جرجانی پایه گذارعلوم بلاغت،به صورت علم مدون می باشد.این شخصیت بزرگ جهان علم وادب،سه نوشته ارجمند-در این زمینه-برای همیشه به یادگار گذارده است:اسرارالبلاغة،دلایل الاعجاز و آخرین آن ها رساله «شافیه »است.رساله شافیه خلاصه وچکیده مباحث دو کتاب پیش را-که به مثابه مقدمه برای وصول به اعجاز می باشدبه گونه ای موجز و فشرده عرضه کرده است.وی خدمتی شایسته به عالم ادب در راه رسیدن به اعجاز قرآن انجام داده است.

ابوبکر باقلانی(متوفای 403)و امام فخر رازی(متوفای 606)،و کمال الدین زملکانی(متوفای 651)هر یک کتابی مبسوط در این زمینه نوشته و مساله اعجازقرآن را به گونه تفصیلی مورد بحث قرار داده اند.امام یحیی بن حمزه بن علی علوی زیدی(متوفای 749) کتاب «الطراز فی اسرار البلاغة و حقائق الاعجاز»را در سه مجلد نوشته که در جلد سوم تمامی نکات بلاغی و اسرار بدیع را بر آیه های قرآن پیاده کرده،و به خوبی از عهده این کار بر آمده است.جلال الدین سیوطی(متوفای 910)نیز به طور گسترده کتابی در سه مجلد ضخیم با عنوان «معترک الاقران فی اعجاز القرآن »به رشته تحریر در آورده است.

اخیرا کتاب ها و رساله های فراوانی در زمینه اعجاز قرآن نوشته شده که مشهورترین آن ها عبارت اند از:«المعجزة الخالدة »علامه سید هبة الدین شهرستانی،«اعجاز القرآن »استاد مصطفی صادق رافعی،«النبا العظیم »استاد عبد الله دراز،«اعجاز قرآن »علامه طباطبایی.علاوه بر نوشته هایی نیز به عنوان مقدمه تفسیر نوشته اندمانند مقدمه تفسیر«آلاء الرحمان »شیخ محمد جواد بلاغی و«البیان »استاد آیت الله خویی.

معجزه یک ضرورت دفاعی

بدون شک معجزه برای پیامبران-به ویژه اولو العزم (3) -یک وسیله اثباتی به شمارمی رود تا سند نبوت و شاهد صدق دعوت آنان قرار گیرد و گواه آن باشد تا که ازجهان غیب پیام آورده اند.لذا معجزه ای که به دست آنان انجام می گیرد باید نشانه ای از«ما ورای الطبیعه »باشد،یعنی کاری انجام گیرد که طبیعت این جهان از عهده انجام آن عاجز باشد،به همین جهت آن را«خارق العادة » (4) توصیف می کنند،یعنی بیرون از شعاع تاثیرات طبیعی مالوف(عوامل طبیعی شناخته شده و معروف)قرارگرفته است.

اکنون این سؤال پیش می آید که معجزه یک ضرورت تبلیغی است یا ضرورت دفاعی؟یعنی پیامبران دعوت خود را از همان روز نخست با معجزه آغاز می کنند،یا موقعی که با شبهه های منکرین رو به رو می شوند معجزه ارائه می دهند؟سیره پیامبران و صراحت قرآن بر امر دوم دلالت دارد.اساسا هیچ پیامبری از همان آغاز،دعوت خود را با معجزه هم راه ننمود،ولی هنگامی که با منکران رو به رو گردید ودرخواست معجزه نمودند-یا بدون در خواست و صرفا برای دفع شبهات آنان معجزه آورده است.دعوت انبیا عین صراحت حق است که با فطرت اصیل انسان دم ساز و با عقل سلیم هم آهنگ می باشد.چیزی را می گویند که فطرت و عقل بشری بی درنگ و آزادانه آن را می پذیرد. و بالحق انزلناه و بالحق نزل (5) ،ما قرآن را که عین حقیقت است فرو فرستادیم[یعنی حقیقتی آشکار و انکار ناپذیر]و همین گونه فرود آمد». له دعوة الحق (6) ،خدا را دعوتی است حق و روشن ». فتوکل علی الله انک علی الحق المبین (7) ،بر خدای خود تکیه کن.راهی که می روی حق و آشکار است ».

ذلک الکتاب لا ریب فیه (8) ،این کتاب جای تردیدی در آن نیست »،یعنی آن اندازه شواهد صدق،آن را فرا گرفته که راه تشکیک و تردید در آن را بسته است. لقد جاءت رسل ربنا بالحق (9) ،پیامبران همگی حق آور بودند». یا ایها الناس قد جاءکم الحق من ربکم (10) ، ای مردم!آن چه را که برای شما آمده صرفا حقیقت آشکاری است ». الله الذی انزل الکتاب بالحق و المیزان (11) ،خداوندی که کتاب و شریعت را حقیقتی آشکار ومعیار سنجش حق از باطل قرار داد».

از این رو در جای جای قرآن تصریح شده که صاحب نظران اندیش مند،بی درنگ دعوت حق را می پذیرند و به ندای حقیقت لبیک می گویند.تنها کسانی که حق راخوش آیند ندارند یا با مصالح موهوم خویش سازگار نمی بینند،آن را نمی پذیرند،گر چه در دل به حق بودن آن اذعان و اعتراف دارند. و یری الذین اوتوا العلم الذی انزل الیک من ربک هو الحق و یهدی الی صراط العزیز الحمید (12) ، دانش مندان اندیش مندبه خوبی در می یابند آن چه بر تو نازل گشته،صرف حقیقت است و به سوی راه حق تعالی که عزیز و حمید است هدایت می کند».مقصود از عزیز،یگانه قدرت قاهره حاکم بر جهان هستی است و حمید به معنای ستوده و پسندیده است. و لیعلم الذین اوتوا العلم انه الحق من ربک فیؤمنوا به فتخبت له قلوبهم (13) ،تا دانش وران بدانند که شریعت الهی محض حق است و آن را باور دارند و دل های شان در برابر آن خاشع وحالت نرمش پیدا کند».

درباره فرهیختگان از ترسایان نجران در پیش گاه قرآن،با ستایش از آنان،چنین گوید: و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق (14) ،

همین که بشنوند آن چه را که بر پیامبر نازل گشته،می بینی دیدگانشان[از شدت شوق و وجد درونی]لبریز از اشک گردد،زیرا حق را دریافته اند».

آری،کسانی که حق ستیزند در برابر آن ایستادگی می کنند: لقد جئناکم بالحق ولکن اکثرکم للحق کارهون (15) ،ما آن چه که آوردیم حقیقت آشکاری است،ولی بیش ترشما حق را خوش ندارید». و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا (16) ،گر چه[بازبان] آن را انکار نموده،ولی در دل آن را شناخته،باور داشته اند و این انکار ناشی ازحالت ظلم و استکبار آنان است ».لذا طبق منطق قرآن، هم واره حق آشکار است وباطل خود نما و برای پذیرفتن حق دلیلی جز فطرت و حجتی جز خرد حاجتی نیست.برای حق جویان و حقیقت پویان دلیلی روشن تر از بیان خود حق نمی باشدو به حجت و برهان نیاز ندارد،زیرا حق،خود آشکار است و فطرت پاک آن را پذیرااست.

امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید:«سنت الهی بر آن جاری است که هرگزحق با باطل اشتباه نگردد و هیچ حقی به صورت باطل جلوه ننماید و هیچ باطلی به صورت حق نمود نکند».یعنی حق خود جلوه گر است و جای شبهه نمی گذارد.

آن گاه فرمود:«و لو لم یجعل هذا هکذا ما عرف حق من باطل » (17).یعنی اگر چنین نبودکه هم واره حق خودنما باشد و از باطل خود را جدا سازد،هرگز راهی برای شناخت حق از باطل وجود نداشت.بدین معنا که شناخت حق و جدا ساختن آن از باطل یک امر فطری و بدیهی است و گرنه معیاری برای جدایی حق از باطل وجودنداشت.این یک اصل است که پایه های تمامی شناخت ها بر آن استوار است،از جمله،شرایع و پیام های آسمانی که بر دست پیامبران عرضه می شود،حقایق آشکاری است که فطرت پاک،آن را پذیرا می باشد.

در قرآن آن جا که از«تحدی »و«اعجاز»سخن به میان می آید،با جمله و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله (18) آغاز می شود.هم چنین آیات دیگر که حالت شک و تردید یا به عبارت روشن تر حالت تشکیک مشرکان و منافقان ومقابله کنندگان با قرآن و اسلام را در نظر می گیرد.

ام یقولون تقوله بل لا یؤمنون.فلیاتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین (19). ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله (20). ام یقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله (21).

لذا مخاطبین به این گونه هم آوردی خواهی(تحدی)،تنها کسانی اند که گفته اند:

و اذا تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیر الاولین (22).

فقال ان هذا الا سحر یؤثر (23). و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر (24) قالوا ما انزل الله علی بشر من شی ء (25).

این گونه سخنان بی رویه هرگز از کسانی که به راستی،ایمان آوردند و از همان آغاز دعوت آن را پذیرفتند،صادر نگشته و هرگز این گونه تحدی ها وهم آورد خواهی ها به آنان متوجه نبوده است،زیرا نیازی نبوده و اینان با فطرتی پاک و سرشتی ناآلوده به سراغ دعوت حق آمدند و آن را یافته و پذیرفتند.اساسا کسانی از پیامبر اسلام و دیگر پیامبران درخواست معجزه می کردند که خواهان ایجاد شبهه و حالت تردید در درون مردم بوده اند.

و قال الذین لا یرجون لقاءنا ائت بقرآن غیر هذا او بدله (26). و قالوا لن نؤمن لک حتی تفجر لنا من الارض ینبوعا.او تکون لک جنة من نخیل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجیرا.اوتسقط السماء کما عمت علینا کسفا او تاتی بالله و الملائکة قبیلا.او یکون لک بیت من زخرف او ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتابا نقرؤه.قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا» (27).

حضرت موسی علیه السلام با آن که عصا و ید بیضاء هم راه داشت،آن را موقعی ارائه دادکه با انکار فرعونیان و مقابله قبطیان قرار گرفت و از او برای اثبات نبوت خویش دلیل و نشانه خواستند.خداوند به موسی و هارون دستور می دهد: فاتیا فرعون فقولا انا رسول رب العالمین ،نزد فرعون رفته به او بگویید:ما پیامبران پروردگارجهانیانیم ».فرعون به آنان گفت:«و ما رب العالمین،پروردگار جهانیان چیست؟».

موسی گفت:«رب السماوات و الارض و ما بینهما ان کنتم موقنین،پروردگار آسمان ها وزمین و آن چه در میان آن دو می باشد.اگر دارای باور درونی باشید».یعنی اگر به درون خود بنگری،شاهد صدق این مدعا را در خود می یابی.

فرعون از روی تمسخر به اطرافیان خود روی کرده گفت:«الا تستمعون،آیانمی شنوید»که موسی چه مطالب ناباوری را مطرح می سازد؟موسی روی به آنان کرده و گفت:«ربکم و رب آبائکم الاولین،پروردگار شما و پدران پیشین شما»نه مانندفرعون که دعوی ربوبیت را تنها در این برهه زمانی دارد.

آن گاه فرعون با خشم و تمسخر گفت:«ان رسولکم الذی ارسل الیکم لمجنون،پیامبری که به سوی شما فرستاده شده دیوانه ای بیش نیست ».موسی گفت:

«خدایی را که من می خوانم پروردگار شرق و غرب و آن چه در آن میانه است »کنایه از آن که ادعای ربوبیت تو صرفا به جهت سلطه بر ملک مصر و رود نیل است و بسی محدود و هرگز با گستره خدایی پروردگار جهان قابل قیاس نیست و هرگز سلطه محدود با سلطه نامحدود قابل قیاس نیست «قال رب المشرق و المغرب و ما بینهما ان کنتم تعقلون ».لذا به اندیشیدن دستور می دهد.این پاسخ در مقابل نسبت دیوانگی است که فرعون به موسی داده است.

باز هم فرعون در خشم رفت و قاطعانه بدون هیچ دلیل قانع کننده ای گفت:«لئن اتخذت الها غیری لاجعلنک من المسجونین،اگر جز من،خدایی برگزینی تو را از[جمله]زندانیان خواهم ساخت ».موسی با ملایمت گفت:«اولو جئتک بشی ء مبین،گر چه برای تو دلیل آشکاری[بر صحت دعوی خویش]بیاورم؟!».فرعون گفت:«فات به ان کنت من الصادقین،بیاور اگر راست می گویی ».آن گاه حضرت موسی،عصا و یدبیضاء را ارائه داد«فالقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین.و نزع یده فاذا هی بیضاء للناظرین ».باافکندن عصا و تبدیل آن به ماری عظیم الجثه و هول ناک و بیرون آوردن دست ازآستین و درخشیدن آن با نور سفیدی خیره کننده،معجزه خود را ارائه داد که در این هنگام فرعون از وحشت آن را سحر خوانده در صدد مقابله بر آمد (28).

در سوره ابراهیم به طور عموم تقاضای معجزه را از جانب کسانی یاد آور شده که حالت انکار داشته اند،همان گونه که درباره پیامبر اسلام یاد آور شدیم.حضرت موسی علیه السلام آن جا که با قوم خود و نافرمانی هایی که می کردند روبرو شد به آنان یاد آورمی شود:

ا لم یاتکم نبؤ الذین من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود و الذین من بعدهم،لا یعلمهم الاالله.جاءتهم رسلهم بالبینات فردوا ایدیهم فی افواههم و قالوا انا کفرنا بما ارسلتم به،و انالفی شک مما تدعوننا الیه مریب.قالت رسلهم ا فی الله شک فاطر السماوات و الارض یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم و یؤخرکم الی اجل مسمی.قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدونا عما کان یعبد آباءنا فاتونا بسلطان مبین.قالت لهم رسلهم ان نحن الا بشر مثلکم ولکن الله یمن علی من یشاء من عباده و ما کان لنا ان ناتیکم بسلطان الا باذن الله،و علی الله فلیتوکل المؤمنون.و ما لنا ان لا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا... (29) ،آیا سرگذشت پیشینیان را نشنیده اید که پیامبرانشان با دلایلی روشن آمدند،ولی آنان از روی تمسخر خنده وار دست بر دهان نهاده (30) و گفتند:ما به آن چه آورده اید باور نداریم ودر شک و تردید می باشیم.پیامبران به آنان گفتند:مگر درباره صانع متعال جاری شکی وجود دارد؟او شما را می خواند تا مورد مهر خود قرار دهد و فرصتی است که در اختیار شما قرار داده است.گفتند:شما همانند ما بشر هستید و می خواهید مارا از آن چه پدرانمان می پرستیدند باز دارید،پس دلیل قوی و روشن ارائه دهید که پیامبرید.پیامبران به ایشان گفتند آری ما بشری بیش نیستیم و از خود مایه ای نداریم.خدای بر ما منت نهاده و اگر او بخواهد هر آینه معجزه ای که نشان گر صحت گفتار ما باشد،ارائه خواهیم داد و به خدا پناه می بریم که راه را به ما نشان داده است ».

شواهد بر این واقعیت بسیار است که ارائه معجزه هنگامی بوده که انبیا علیهم السلام با شبهات منکرین و تشکیک معاندین رو به رو می شدند که برای رفع شبهه و دفع تشکیک،ارائه معجزه ضرورت می یافت و گرنه در رویارویی با پاک اندیشان روشن ضمیر،نیازی به معجزه نبوده بلکه همان ارائه حق،بزرگ ترین شاهد صدق آنان محسوب می گردید.

از این رو معجزه هم چون شمشیر برای شکستن سدهای ایجاد شده در سر راه پیش رفت دعوت حق به کار رفته است.شمشیر برای زدودن موانع خارجی است که دشمن از روی عجز و نداشتن منطق صحیح به وجود می آورد و در صدد ایجادمحاصره یا ریشه کن کردن بنیاد حق بر می آید و معجزه برای درهم فرو ریختن تمامی شبهاتی بوده که دشمنان-به گمان خود-از آن حصاری به وجود آورده بودند.

پس کاربرد معجزه و شمشیر اساسا برای ارائه دعوت و اثبات حقانیت آن نبوده،بلکه در رتبه دوم و هنگام برخورد با موانع از آن ها استفاده شده است.لذا هر دو،وسیله دفاعی به شمار می روند نه وسیله تبلیغی محض.

پی نوشتها:

1- ر.ک:الفهرست،ص 63 آن جا که از علوم قرآنی سخن می گوید و ص 259 آن جا که از مذاهب اهل اعتزال بحث می کند.(چاپ قاهره-الاستقامة).

2- بست:شهرکی در نزدیکی کابل محل اقامت وی بوده است.ر.ک:مقدمه کتاب «ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن ».و نیز مقدمه التمهید،ج 1،ص 8.

3- پیامبران اولو العزم پیامبرانی اند که دارای شریعتی نو و کتابی تازه باشند،آنان پنج نفرند:نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد صلی الله علیه و آله.

4- یعنی خارج از محدوده عوامل مؤثر که متعارف و شناخته شده است.ولی هرگز بر خلاف ناموس طبیعت نیست،چه این که قانون علیت،طبیعی و خدشه بردار نیست.تنها علت به وجود آمدن معجزه،غیر متعارف بودن آن است ولی برای بشریت امکان شناخت آن بر اساس موازین طبیعی هرگز میسر نیست و گرنه هیچ پدیده ای در صحنه هستی بدون علت متناسب خود،امکان وجود ندارد و علت العلل اراده خداوندی است و چگونگی تاثیر در باب علیت نیز تحت اراده او است که می تواند دگرگون سازد یا سرعت بخشد و معجزه از همین طریق صورت می گیرد.لذا خارق العاده می گویند نه خارق الطبیعه.

5- اسراء 17:105.

6- رعد 13:14.

7- نمل 27:79.

8- بقره 2:2.

9- اعراف 7:43.

10- یونس 10:108.

11- شوری 42:17.

12- سبا 34:6.

13- حج 22:54.

14- مائده 5:83.

15- زخرف 43:78.

16- نمل 27:14.

17- برقی،محاسن،کتاب مصابیح الظلم،ج 1،ص 432،شماره 998/400.

18- بقره 2:23.

19- طور 52:34-33.

20- هود 11:13.

21- یونس 10:38.

22- انفال 8:31.

23- مدثر 74:25-24.

24- نحل 16:103.

25- انعام 6:91.

26- یونس 10:15.

27- اسراء 17:93-90.

28- ر.ک:سوره شعراء آیات(34-16)و سوره اعراف آیات(110-103).

29- ابراهیم 14:12-9.

30- این حالتی است که برای تمسخر انجام می دهند،مانند آن که خنده شان گرفته دست بر دهن می نهند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/12/18 :: ساعت 10:26 صبح )
»» شیطان شناسی

 

 

سلسله مقالات شیطان‌شناسی، که با عنوان «شناختنامه شیطان»، هر از چند گاه، به محضر عزیز بازدیدکنندگان این پنجره نورانی، پیش‌کش می‌شود، تلاش دارد تا با ترسیم خطوط و زوایای پیدا و پنهان چهره پلید شیطان از منظر قرآن و روایات بپردازد.


 در شماره حاضر به معرفی یکی از نوادگان شیطان، که به حسب روایت منقول صحیح‌السند، تنها جنّی تائب و مومن آل ابلیس است، می‌پردازیم.
شیطان پیش از رانده شدن از درگاه الهی، به عربی حارث و به عبری، عزازیل نام داشت. عزازیل، به معنای عزیز شده خداست! شیطان به دلیل کثرت سجده اختیاری، به رتبه مقربان درگاه ربوبی بار یافته بود و از این رو چنین لقبی بدو نسبت داده‌اند. قرآن در ضمن روایت ماجرای خلقت آدم و سرپیچی شیطان از فرمان الهی، از شیطان نافرمان و مطرود درگاه ربوبی، 11 مرتبه با نام ابلیس یاد کرده است.


چگونگی زاد و ولد شیطان
در قرآن، تصریحی به چگونگی زاد و ولد شیطان نشده است. از این رو، دانشمندان اسلامی در باب توالد و تولید نسل شیطان، بیش و کم، اختلاف‌نظر دارند. اما به نظر می‌رسد از مقایسه سه آیه و سرنخ‌ها و اشارات‌های موجود در آن، بتوان حقیقت امر را دریافت.
قرآن در یک آیه، شیطان را از زمره مخلوقات جنّی و دارای فرزند معرفی می‌داند؛ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی: همگی سجده کردند جز ابلیس -که از جن بود- و از فرمان پروردگارش بیرون شد آیا (با این حال،) او و فرزندانش را به جای من اولیای خود انتخاب می‌کنید؟! (کهف/50) در آیه‌ای دیگر، جنیان را همچون انسان دارای جنس مرد و زن می‌داند؛ وَأَنَّهُ کانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ یعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا: و اینکه مردانی از بشر به مردانی از جن پناه می‌بردند، و آن‌ها سبب افزایش گمراهی و طغیانشان می‌شدند! (جن/6)
تا اینجا روشن شد که حارث یا همان ابلیس قرآن، جنّی است دارای نسل و ذریه. اما سوال این است که این فرد خاص از جماعت جن، که پست مدیریت شرور در آفاق عالم را عهده‌دار است، چگونه به تولید و تکثیر نسل، دست می‌یازد؟ چنانچه دو آیه یادشده را در کنار کریمه 56 سوره رحمن، بگذاریم، گره مساله گشوده خواهد شد. در دو جای سوره یادشده، خداوند در ضمن وصف حوران بهشتی می‌فرماید: اَلمْ یطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ، هیچ انس و جن پیش از این با آن‌ها تماس نگرفته (و دوشیزه‌اند)!(رحمن/56 و 74). از اینجا می‌توان دریافت که شکل توالد و تولید نسل جنیان نیز مانند انسان‌هاست. بدینسان می‌توان گفت ابلیس نیز که از طائفه جن است، فرزندان خود را از طریق ازدواج با زنان جنّ به دنیا می‌آورد.
چنانکه گذشت به رغم اشارات وافی قرآن، برخی از اندیشمندان اسلامی در این باب اختلاف دیدگاه دارند. علت این گونه‌گونی آراء، پاره‌ای از توصیفات موجود در احادیث اسلامی است. به عنوان مثال؛ در خطبه هفتم نهج البلاغه، حضرتش می‌فرماید: «شیطان در درون سینه‌های پیروان خود تخم‌گذاری کرد، سپس آن را مبدّل به جوجه نمود» (فَباضَ وَ فَرَّخَ فی صُدُورِهِمْ).
چنین می‌نماید که حضرت در مقام تشبیه هستند و نه در مقام تحقیق بدین معنا که خواسته اند با تشبیه بفرمایند که شیطان با وسوسه‌افکنی و القاء تخم افکار پلید در زمین دل‌های پیروان خود، زمینه بروز رفتار انحرافی را فراهم می‌سازد.


تنها مومن آل ابلیس
در ذیل آیاتی که برشمردیم و پاره‌ای آیات دیگر، احادیثی وارد شده است که زاد و ولد شیطان را تأیید می‌کند. ما در این مجال مختصر، از باب نمونه، صرفاً به نقل یک روایت مسند می‌پردازیم.
تا اینجا روشن شد که حارث یا همان ابلیس قرآن، جنّی است دارای نسل و ذریه. اما سوال این است که این فرد خاص از جماعت جن، که پست مدیریت شرور در آفاق عالم را عهده‌دار است، چگونه به تولید و تکثیر نسل، دست می‌یازد؟ چنانچه دو آیه یادشده را در کنار کریمه 56 سوره رحمن، بگذاریم، گره مساله گشوده خواهد شد.
محمد بن حسن بن فروخ صفار (1)، از روات حدیث و از یاران نزدیک امام عسگری (ع) در کتاب مشهور بصائر الدرجات (حدیث 395 ج 1) از امام صادق (ع) به نقل از رسول خدا (ص) آورده است:
(در کوه‌های تِهامَه) مردی که قامتش چون نخل، بلند بود، نزد رسول خدا (ص) آمد. درود فرستاد و حضرتش جواب فرمود.
آنگاه، پیامبر (ص) فرمود: همچون جنیان سخن می‌گویی! کیستی ای بنده خدا؟ پاسخ گفت: من هام بن هیم بن لاقیس بن ابلیس هستم.
حضرت فرمود: بین تو و ابلیس، حدفاصلی جز دو پدر نیست؟
گفت: چنین است ای رسول خدا (ص).
حضرت فرمود: بر تو چه رفته است؟
گفت: روزگارم را به بیهودگی گذراندم مگر اندکی را. من روزی که قابیل، هابیل را کشت نوجوانی بودم که می‌توانستم سخن بگویم. اعتصام به حبل الهی نداشتم، در بیشه می‌گشتم و از تپّه‌ها بالا می‌رفتم و مردم را به قطع رحم با خویشاوندان و مال حرام دعوت می‌نمودم.
پیامبر (ص) فرمود: چه بد سیره‌ای است روش پیری که در سنین کهنسالی به اندیشه می‌نشیند و جوانی که در سنین جوانیش در آرزوها و خیال‌پردازی، روزگار می‌گذراند.
آن جن گفت: من توبه کرده‌ام.
فرمود: به دست چه کسی؟
به دست نوح (ع) وقتی همراه نوح (ع) در کشتی بودم و او را به دلیل دعایی که برای قوم خویش می‌نمود، سرزنش کردم. چندانکه گریست و مرا به گریه افکند. پس از آن با هود (ع)، و پیروانش، در مسجد بودم و او را نیز به جهت دعایی که برای قومش نمود، ملامت کردم. و همینطور با الیاس در شن‌زارها. و با ابراهیم (ع) آنگاه که قومش با او نیرنگ کردند و حضرتش را در آتش افکندند. من در میانه منجنیق و آتش بودم که خداوند آتش را بر آن حضرت سرد و سلامت ساخت. با یوسف (ع) بودم آنگاه که برادرانش به وی حسادت ورزیدند و او را در چاهی افکندند. من او را به ژرفای چاه بردم و بدو غذا می‌دادم و بسان یک رفیق با او رفتار می‌نمودم. بعد از آن، در زندان نیز یار و انیس وی بودم تا این‌که خداوند وی را از آنجا رهایی بخشید. من، همراه با موسی (ع) بودم. آن‌حضرت بخشی از تورات را به من آموخت و فرمود: اگر در زمان حضرت عیسی زنده بودی، سلام مرا بدو برسان. من نیز عیسی (ع) را ملاقات کردم و سلام موسی (ع) را به ایشان رساندم. و همراه آن حضرت بودم و او بخشی از انجیل را به من آموخت و فرمود: اگر در دوران محمّد (ص) بودی سلام مرا به ایشان ابلاغ کن. پس ای رسول خدا! عیسی بر تو سلام می‌رساند.
رسول خدا (ص) فرمود: درود خدا بر عیسی، روح خدا و کلمه او و همه پیامبران الهی تا زمانی که آسمان‌ها و زمین پا برجایند. و بر تو نیز سلام ای هام! که سلام آنان را به من رساندی. چنانچه حاجتی داری، بگو!
هام گفت: خواسته‌ام این است که خداوند تو را برای امّتت حفظ کند و آنان را برای تو صالح گرداند و بدان‌ها در حق وصی بعد از تو، استقامت بخشد چرا که امت‌های پیشین به خاطر سرپیچی از اوصیای الهی به هلاکت رسیدند. ای رسول خدا! می‌خواهم که سوره‌هایی از قرآن به من تعلیم دهی تا در نمازم بخوانم.
حضرتش به علی (ع) فرمود: به او یاد بده و با وی مدارا کن!
هام گفت: ای رسول خدا! این کیست که مرا بدو می‌سپاری؟ به ما جنّیان امر شده که جز با پیامبر یا جانشین پیامبر، هم‌سخن نشویم.
رسول خدا (ص) فرمود: ای هام! در کتاب، چه کسی را وصی «آدم» یافتید؟
- «شیث» فرزند آدم را.
- جانشین «نوح» که بود؟
- «سام بن نوح».
- جانشین «هود» که بود؟
- «یوحنا بن حنان» پسر عموی هود.
- وصی و جانشین «ابراهیم» که بود؟
- «اسماعیل و جانشین اسماعیل، اسحاق».
- جانشین «موسی» که بود؟
- «یوشع بن نون». جانشین «عیسی» که بود؟
- «شمعون بن حمون صفا» پسر عموی مریم.
- از چه رو اینان جانشینان پیامبران هستند.
- چون در دنیا زاهدترین مردم بودند و راغب‌ترین آنان به آخرت.
- در کتاب، جانشین «محمّد» را چه کسی یافتی؟
- در تورات، نامش «إلیاست.»
آنگاه حضرت فرمود: این «إلیاست» او علی جانشین و برادر من است، او زاهدترین مردم نسبت به دنیا و راغب‌ترینشان نسبت به خداوند در آخرت است.
هام بر علی (ع) سلام کرد و گفت: ای رسول خدا! آیا نام دیگری هم دارد؟
فرمود: آری، «حیدر».
آنگاه، پس علی (ع) سوره‌هایی از قرآن را بدو آموخت.
هام گفت: ای علی! ای جانشین پیامبر (ص)! آیا آنچه از قرآن به من آموختی برای نمازم کافی است؟
فرمود: آری. اندک قرآن، بسیار است.
(این گذشت تا اینکه) یک بار دیگر هام آمد و بر رسول خدا (ص) سلام داد و خداحافظی کرد و برگشت. و دیگر پیامبر (ص) را ندید تا اینکه حضرتش درگذشت. (2)
در پاره‌ای منابع دیگر، جزئیات دیگری از سرنوشت هام گزارش شده از جمله اینکه او پس از پیامبر (ص)، در لیله‌الهریر (3) بار دیگر خدمت امیرمومنان (ع) شرف‌یاب شد و در بالاخره در همان جنگ صفین، در حالیکه در رکاب وصی پیامبر (ص) می‌جنگید، به فیض شهادت نائل آمد. (4)
آنچه نقل کردیم، کامل‌ترین سند روایی حکایت مزبور است. اما تا آنجا که راقم این سطور بررسیده است، کثیری از منابع متقدم و متأخر شیعی و سنی، با اختلاف‌هایی در نقل، اصل این جریان را تأیید و نقل کرده‌اند که کاربران اهل تدقیق در تحقیق را بدان‌ها ارجاع می‌دهیم.

نمونه را بنگرید به:
جعفریات (اشعثیات)، ابوعلی محمد بن اشعث کوفی (303 ه.ق).
تفسیر قمی، علی بن ابراهیم.
مستدرک الوسایل، محدث نوری، ج 8، ص 369.
تفسیر شریف، شریف لاهیجی
تفسیر صافی، ملأ محسن فیض کاشانی، ج 4.
الوافی، ج 15، ص 237.
الفتوحات المکیه، محی الدین، ابن عربی، ج 2، ص 288.
اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ابن کثیر، ج 4، ص 604.
دلایل النبوه (اصفهانی)، ابونعیم، ابوعبدالله، ج 2، ص 371.

پانویس‌ها:
1. صفار در دورانی زندگی می‌کرد که ظلم و جنایت و خفقان بنی عباس به نهایت خود رسیده بود. بسیاری از شیعیان و یاران ائمه (علیهم السلام) در زندان‌ها و شکنجه گاه‌ها به سر می‌بردند وحتی امامان معصوم نیز در خانه‌های خود تحت مراقبت ونظر به سر می‌بردند. صفار یکی از چهره‌های درخشان آن روزگاراست که با استفاده‌های فراوان از شخصیت‌های علمی آن زمان و نوشتن نامه‌های خصوصی ومخفیانه خدمت امام حسن عسکری (علیه السلام) خود را به آن حضرت مرتبط می‌کرد و شیعیان را از نور وجود ایشان بهره مند می‌ساخت.
2. محمد بن حسن، صفار، بصائر الدرجات الکبری فی فضائل آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین (طبع جدی(، صص 208-210.
3. نمونه را بنگرید به: الروضة فی فضائل أمیر المومنین علی بن أبی طالب (ع)، ص 223.
4. هریر به معنای زوزه سگ، و کنایه از همهمه و ناله و غوغاست. سخت‌ترین شب حمله جنگ صفین از نظر تلفات گسترده دو سپاه و فراوانی ناله و فریاد زخمیان و مجروحان، «لیلة الهریر» (شب غوغا و ناله) نام دارد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/12/18 :: ساعت 10:3 صبح )
»» قرآن و زبان‏

درباره زبان در قرآن مجید نزدیک به دویست و هشتاد و سه آیه آمده است.

به عنوان نمونه به چند آیه توجه کنید: تنها در سوره‏هاى «صف» و «حجرات» که به سوره اخلاق معروف است چندین آیه وجود دارد، مانند:

1- «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ* کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ» .

«اى مؤمنان! چرا چیزى را مى‏گویید که خود عمل نمى‏کنید؟* نزد خدا به شدت موجب خشم است که چیزى را بگویید که خود عمل نمى‏کنید».

2- «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ» .

«و از یکدیگر غیبت ننمایید، آیا یکى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏اش را بخورد؟ بى‏تردید [از این کار] نفرت دارید، و از خدا پروا کنید که خدا بسیار توبه‏پذیر و مهربان است».

3- «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ» .

«اى مؤمنان! صدایتان را بلندتر از صداى پیامبر نکنید، و آن گونه که با یکدیگر بلند سخن مى‏گویید با او بلند سخن نگویید».

4- «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» .

«اى اهل ایمان! نباید گروهى گروه دیگر را مسخره کنند، شاید مسخره شده‏ها از مسخره کنندگان بهتر باشند، ونباید زنانى زنان دیگر را [مسخره کنند] شاید مسخره شده‏ها از مسخره کنندگان بهتر باشند، و از یکدیگر عیب‏جویى نکنید و با لقب هاى زشت و ناپسند یکدیگر را صدا نزنید».



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 93/12/17 :: ساعت 12:14 عصر )
»» دورى از طاغوت به خاطر ترس از خدا

 

از «فضل بن ربیع» نقل است:

با هارون الرشید به زیارت حج رفتم. هنگام شب که من استراحت مى‏کردم صداى دق الباب شنیدم، پرسیدم کیست؟ پاسخ آمد: امیر را اطاعت کن، من با شتاب بیرون آمدم و او به راستى هارون بود!

گفتم: اى امیر! اگر کسى را به دنبالم مى‏فرستادى نزد تو مى‏آمدم. گفت: هیجان مرا گرفته است که فقط مردى خردمند مى‏تواند آن را فرو نشاند؛ مردى را به من بنماى که بتوانم از او سؤالى کنم.

گفتم: «سفیان بن عیینه» همین‏جاست، گفت: مرا به نزد او راهنمایى کن- ما به طرف خانه او رفتیم من در زدم، پرسید: کیست که در مى‏کوبد؟ پاسخ دادم: از امیر اطاعت کن او با شتاب بیرون آمد و گفت: اى امیر! اگر تو کسى از پى من مى‏فرستادى، نزدت مى‏آمدم، او گفت: ما براى امر مهمّى نزد تو آمدیم، آن‏گاه هارون زمانى با وى گفتگو کرد و سپس پرسید: آیا تو به کسى بدهکارى؟ وى پاسخ داد: آرى، هارون گفت: عباسى بدهکارى‏هاى او را بپرداز.

از نزد او بیرون آمدیم، هارون گفت: آشناى تو به هیچ کار من نیامد! مردى را به من بنماى که از او سؤالى کنم، گفتم: «عبدالرزّاق بن حمام» اینجاست، گفت: ما را نزد وى ببر تا از او سؤالى کنیم. نزد وى رفتیم و من در زدم، پرسید: کیست؟ گفتم: از امیر اطاعت‏ کن، وى با شتاب بیرون آمد و گفت: اى امیر! اگر مرا خبر کرده بودى خود نزدت مى‏آمدم هارون جواب داد: ما براى امر مهمّى نزد تو آمده‏ایم، ساعتى با وى به گفتگو نشست و سپس پرسید: آیا تو به کسى بدهکارى؟ گفت: آرى، هارون گفت: عباسى بدهکارى‏هاى او را بپرداز.

سپس بیرون آمدیم، هارون گفت: آشناى تو به هیچ‏کار من نیامد! مردى را به من بنماى که از او سؤالى کنم، گفتم: «فضیل بن عیاض» اینجاست، گفت: ما را نزد او راهنمایى کن.

نزد او رفتیم، در جایى بلند ایستاده بود و عبادت مى‏کرد و آیاتى از کتاب خدا را به تکرار مى‏خواند، من در کوفتم، پرسید: کیست؟ گفتم: از امیر اطاعت کن. در پاسخ گفت:

مرا با امیر کارى نیست!! گفتم: اللّه اکبر آیا تو نباید از او اطاعت کنى؟ جواب داد: آیا خبر ندارى که پیامبر صلى الله علیه و آله گفته است: مؤمن نباید خوار شود، فضیل پایین آمد در گشود، سپس بالا رفت شمع را خاموش کرد و در گوشه‏اى نشست.

ما در جایى که از تاریکى جایى را نمى‏دیدیم به جستجوى او پرداختیم، دست رشید بر دست فضیل رسید فضیل گفت: چه نرم دستى است؛ امّا آیا فردا از عذاب الهى خلاصى مى‏یابد یا نه؟ راوى مى‏گوید: با خود گفتم امشب وى با او با زبانى پاک و قلبى صاف گفتگو خواهد کرد.

هارون گفت: ما براى امر مهمّى نزد تو آمده‏ایم، رحمت خداى بر تو باد، فضیل لب به سخن گشود و گفت: آنچه تو را به اینجا کشانید خلاف میل تو بود و همراهانت نیز براى آمدن با تو رغبتى نداشتند و اگر پرده میان تو و آنان را برگیرند و تو از آنان بخواهى که اندکى از گناهان تو را بپذیرند، آن‏ها گردن نخواهند نهاد و در واقع از اینان آن کس که تو را بیش‏تر دوست دارد، بیش‏تر خواهد گریخت!!

اى هارون! همین که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید، «سلیم بن عبداللّه» و «محمّد بن کعب» و «رجاء بن حیات» را فرا خواند و به آنان گفت: من به زشتى‏هایى‏

عرفان اسلامى، ج‏13، ص: 28

مبتلا شدم تدبیر من چیست؟ او خلافت را بلیّه و زشتى مى‏دانست بلیّه و زشتى تو و یارانت آن را سعادت و نعمت مى‏دانید. سلیم بن عبداللّه به او گفت: اگر مى‏خواهى فردا از عذاب الهى رهایى یابى، چون روزه‏دار دست از دنیا بکش و با مرگ افطار کن.

محمّد بن کعب به او گفت: اگر مى‏خواهى فردا از عذاب الهى رهایى یابى، پیران مؤمنان را پدر دان، مردان میانه سال را برادر و کوچک‏ترها را فرزند، به والدین احترام بگذار، با برادران مهربان باش و به فرزندان نیکویى کن.

رجاء بن حیات به او گفت: اگر مى‏خواهى فردا از عذاب الهى رهایى یابى، آنچه را که براى خود دوست دارى براى مؤمنان دوست بدار و آنچه را بر خود نمى‏پسندى بر مؤمنان نیز مپسند و سپس هرگاه خواستى بمیر.

اکنون من نیز همین را به تو مى‏گویم و مى‏ترسم از روزى که پاهایت خواهند لرزید، چه بر سرت خواهد آمد؟ آیا در کنار تو این مردم خواهند بود که تو را یارى دهند؟

هارون چنان تحت تأثیر قرار گرفت که از شدت گریه از هوش رفت. من به فضیل گفتم:

با امیر نرم‏تر باش. پاسخ داد: من با او نرمى مى‏کنم؛ امّا تو و یارانت امیر را هلاک مى‏کنید.

چون هارون به هوش آمد، به فضیل گفت: باز بگو، فضیل گفت: اى امیر! شنیده‏ام که یکى از دست نشانده‏هاى «عمر بن عبدالعزیز» از بى‏خوابى شکایت کرد، عمر به او نوشت: اى برادر من! بى‏خوابى گناهکاران را در کام آتش دوزخ و طول ابدیّت به یاد آر، تا در خواب و بیدارى راهنماى تو به سوى خدایت باشد. امّا مواظب باش که پاى تو از این راه نلغزد؛ زیرا خدا به تو وعده بیش‏ترى نمى‏دهد و بر تو رحم نخواهد آورد. هنگامى که حاکم نامه او را خواند، از سرزمین‏هاى بسیارى گذشت و نزد عمر آمد، عمر از او پرسید چه چیز تو را نزد من آورد؟ پاسخ داد: تو با نامه خود به دل من نیرو بخشیدى، من دیگر تا به خدا نرسم ولایت تو را اداره نخواهم کرد، هارون سخت گریست و گفت: باز بگو، فضیل گفت:

اى امیر! بدان که عبّاس (عموى رسول خدا) نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول اللّه! مرا منصب امارت ده پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: اى عبّاس و اى عموى پیامبر! نفسى را که تو زنده مى‏دارى بهتر از امارتى است که آن را حتّى نمى‏توانى بخورى، در واقع امارت یعنى ندامت و پشیمانى در روز رستاخیز و اگر بتوانى امیر نباشى امیر مباش هارون دوباره سخت گریست و گفت: باز بگو خدا تو را رحمت کند.

فضیل گفت: اى امیر! پروردگار در روز قیامت، درباره همه این مردم از تو بازخواست خواهد کرد، اگر مى‏توانى روى خود را از آتش دوزخ حفظ کنى دریغ مکن. هشیار باش که هیچ وقت در دلت نسبت به رعایا فریب نباشد که پیامبر صلى الله علیه و آله گفته است: آن که بامداد با نیّت فریب نسبت به مردم برخیزد بوى خوش باغ بهشت به او نرسد. هارون گریان شد و سپس گفت: آیا تو به کسى بدهکارى؟ پاسخ داد: آرى، دَیْن من نزد پروردگار است که هنوز به حساب درنیامده است، واى بر من اگر او حساب کند، واى بر من اگر نتوانم پاسخ گویم. باز گفت: دَیْن خود را در عبادت مى‏دانم. باز گفت: راستى که پروردگار چنین امرى به من نکرده است؛ بلکه، بل امر کرده که وعده‏هاى او را باور کنم و از اراده او اطاعت.

و پروردگار گفته است: من جن و انس را خلق نکرده‏ام مگر آن که از من اطاعت کنند و من از آن‏ها قوّت و خوراک نمى‏خواهم. به راستى خداوند است که روزى مى‏دهد و صاحب نیرو و قدرت است.

هارون به او گفت: این هزار دینار را صرف عیال و اولاد کن و با خیالى آسوده به عبادت پروردگار مشغول باش. فضیل گفت: من راه رستگارى به تو نمایاندم، تو این‏ها را به من مى‏دهى؟!

آن‏گاه خاموش شد و دیگر سخنى نگفت. از نزد او بیرون آمدیم، هارون به من گفت: از این پس اگر تو کسى را به من مى‏نمایى، مردى همانند این باشد.

حکایت کنند: زنى از زنان فضیل نزد وى رفت و گفت: مى‏بینى که ما چه تنگدستیم، اگر این پول را مى‏گرفتى مى‏توانستیم کار خود را سروسامان دهیم!

فضیل در پاسخ گفت: من و شما همانند مردمى هستیم که شترى داشتند و از کار او نان به دست مى‏آوردند، هنگامى که شتر پیر شد او را کشتند و گوشتش را خوردند، اى عیال! از گرسنگى بمیر اما فضیل را نکش.

همین که این خبر به هارون رسید، گفت: نزد او برویم شاید پول‏ها را بپذیرد. فضل بن ربیع مى‏گوید: ما رفتیم، همین که فضیل ما را شناخت، بیرون آمد و به روى خاک نشست.

هارون نیز نزد او نشست و لب به سخن گشود؛ اما وى پاسخ نمى‏داد، ما در این حالت بودیم که کنیزکى زنگى بیرون آمد و فریاد زد: از دیشب شیخ را آزار مى‏دهید، برخیزید و بروید، ما برخاستیم و رفتیم‏ .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 93/12/17 :: ساعت 12:13 عصر )
»» پیروى از طاغوت و محبّت بیجا به دنیا

 

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

عیسى بن مریم با یارانش بر شهرى گذشتند که مردم آن کوچه‏ها و خانه‏ها مرده بودند.

فرمود: اینان به سخط الهى دچار شده‏اند، اگر به مرگ طبیعى مرده بودند دفن مى‏شدند.

یاران گفتند: علاقه‏مندیم داستان آنان را بدانیم. پروردگار به عیسى فرمود: با مردگان صحبت کن، عیسى فریاد زد: اى اهل قریه! یکى از کسانى که مرده بود لبیک گفت. عیسى پرسید داستان شما چیست؟ گفت: در خوشى زیستیم و به بدبختى دچار هاویه شدیم.

عیسى پرسید هاویه چیست؟ آن مرد گفت: دریاهایى از آتش که در آن کوه‏هایى از عذاب قرار دارد!

فرمود: چرا گرفتار آنجا شدید؟ گفت: به خاطر دو گناه، بندگى طاغوت و عشق به دنیا. فرمود: محبّت به دنیا تا کجا؟ گفت: همانند کودکى که به مادر عشق ورزد. تا دنیا به ما رو مى‏کرد خوشحال مى‏شدیم، تا از ما برمى‏گشت محزون مى‏گشتیم.

فرمود: پیروى شما از طاغوت چگونه بود؟ عرضه داشت: از تمام برنامه ‏ها و دستورهایش شنوایى داشتیم.

فرمود: تو چگونه به من جواب دادى؟ گفت: بقیه اهل شهر دهانشان به وسیله دهانه‏ بند و لجام آتشین بسته است و ملائکه غلاظ و شداد مواظب آنانند. من گرچه در بین آنان بودم ولى در عمل با آن‏ها نبودم؛ امّا وقتى عذاب آمد مرا هم گرفت و فعلًا با مویى معلّقم و مى‏ترسم که در آتش قرار بگیرم! عیسى فرمود: خوابیدن در مزبله‏ها و خوردن نان جو، در صورتى که دین انسان براى انسان سالم بماند، براى انسان آسان است. البته آیات و روایاتى که کیفر گناهان را بیان مى‏کند بیش از این است، شما مى‏توانید مفصّل آن را در کتاب‏هاى «بحار الأنوار»، «عقاب الأعمال»، «الکافى»، «محجّة البیضاء» ببینید.

آرى، وقتى انسان از طریق قرآن و روایات رسیده از منابع وحى، از کیفر و عذاب گناهان آگاه مى‏شود، به خوف شدیدى دچار شده و این خوف بهترین عامل بازدارنده انسان از گناه و وسیله‏اى براى تدارک خطاهاى گذشته است و این همان خوفى است که در قرآن و روایات به آن اشاره شده که براى هر انسانى لازم و ضرورى است:

[وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى‏].

و اما کسى که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است؛* پس بى‏تردید جایگاهش بهشت است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 93/12/17 :: ساعت 12:13 عصر )
»» پیش‏آمدها سبب زدوده شدن گناه از پرونده است‏

 

 

 

حضرت صادق (ع) در رابطه با آیه شریفه بسمله حدیث مهمى به این عبارت دارند:

«و لربما ترک بعض شیعتنا فى افتتاح امره‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ فیمتحنه الله عزوجل بمکروه لینبهه على شکر الله تبارک وتعالى‏ والثناء علیه و یمحق عنه وصمة تقصیره عند ترکه قول بسم الله الرحمن الرحیم:» «1»

چه بسا برخى از شیعیان و پیروان ما در آغاز کارشان‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ را ترک مى‏کنند، در نتیجه خدا به بلا و حادثه دچارش کند براى این که بیدار و آگاهش سازد تا سپاس و شکر او را به جاى آورد، و در آن بلا و حادثه لکه ننگ و تقصیر و کوتاهى او را به هنگام ترک‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ بزداید.

 

مصداق عینى این روایت داستان شگفت‏آور زیر است:

عبدالله‏بن‏یحیى به محضر مبارک امیرالمؤمنین (ع) وارد شد، در برابرش یک صندلى بود، حضرت به او فرمان نشستن داد، او هم به روى آن نشست بناگاه صندلى کج شد و عبدالله با سر به زمین آمد، و سرش شکست و اندکى استخوان سرش نمایان شد و خون جارى گشت!

امیرالمؤمنین (ع) فرمان داد آب آوردند، خون سر او را شست، سپس فرمود: نزدیک من آى، نزد حضرت آمد، امام دست خود را بر آن زخم که استخوانش نمایان بود گذاشت. عبدالله از درد بى‏تاب شد، امام دستش را بر آن مالید و آب دهان مبارکش را روى آن گذاشت، با این لطف و محبت امیرالمؤمنین زخمش بهبود یافت، آن چنان که گوئى جراحتى به او نرسیده است.

پس از آن حضرت فرمود: اى عبدالله حمد و ستایش ویژه خداوندى است که پاک کردن گناه شیعیان ما را در دنیا به رنج و محنتشان قرار داده است، تا فرمانبرى و طاعت آنان را براى ایشان بى‏آلایش و سالم نماید و شایسته اجر و ثواب آن شوند.

عبدالله گفت: یا امیرالمؤمنین آیا به راستى ما جز در دنیا به گناهانمان مجازات نمى‏شویم، فرمود آرى همین‏طور است آیا نشنیدى که رسول خدا (علیهما السلام) فرمود:

دنیا زندان مومن است و بهشت کافر!

خدا شیعیان ما را [به خاطر محنت و رنجى که در این دنیا متحمل‏اند و به خاطر آمرزشى که نصیب آنان فرموده است‏] حتماً از گناهان پاک و پاکیزه مى‏گرداند، بر این اساس است که مى‏فرماید:

وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ: «2»

و آنچه از حادثه و پیش آمد به شما مى‏رسد به سبب اعمالى است که مرتکب شده‏اید و از بسیارى از آن اعمال گذشت مى‏کند.

تا هنگامى که به آستان رستاخیز در آیند، در آنجا طاعات و عباداتشان بر آنها سرشار شود، و دشمنان محمد (علیهما السلام) و نیز دشمنان و بدخواهان ما را بنا به فرمانبرى و طاعتى که از آنان سر مى‏زند در دنیا پاداش و جزا مى‏دهد اگر چه طاعتشان بى‏وزن و بى‏ارزش است، چون خلوصى همراهش نیست، تا هنگامى که به آستان رستاخیز در آیند گناه و کینه آنان [که از محمد و یاران خوبش در دل داشتند] بر آنان باز گردد و به خاطر آن در آتش افکنده شوند!

و هر آینه شنیدم محمد (علیهما السلام) مى‏فرمود:

در زمان گذشته دو نفر بودند یکى از آنان مطیع و مؤمن به خدا بود و دیگرى کافر که آشکارا به دشمنى دوستان خدا و به دوستى دشمنانش مى‏پرداخت و براى هر یک فرمانروائى عظیمى در گوشه‏اى از زمین بود.

آن کافر که دشمن خدا بود بیمار شد، و در غیر وقتش هوس ماهى کرد، زیرا آن نوع ماهى در آن هنگام چنان به گرداب‏ها جا گرفته بود که به دست آوردنش امکان نداشت بنابراین پزشکان او را از زندگى و ادامه حیاتش ناامید کرد و گفتند: جانشین و قائم مقام خود را معین کن که تو از اهل گورستان پاینده‏تر نیستى، همانا شفایت و درمان بیمارى‏ات در این ماهى است که به آن میل و اشتها دارى و بر آن نیز راهى نیست.

در این هنگام خدا فرشته‏اى برانگیخت و به او فرمان داد که آن ماهى را از جایش بر انگیزد و به طرفى سوق دهد که به دست آوردنش آسان گردد، در نهایت ماهى را برایش گرفتند و او آن را خورد و از بیمارى بهبودى یافت و در حکومتش سال‏هاى سال پس از آن بر جاى ماند.

سپس تقدیر حق چنین واقع شد که آن پادشاه مؤمن بیمار شد همانند بیمارى آن کافر، در زمانى که جنس آن ماهى از سواحل و کنار دریا که به دست آوردنش آسان بود به سوى دیگر نمى‏رفت، نهایتاً آن پادشاه مؤمن هوس آن ماهى را کرد و پزشکان برایش توصیف کردند و گفتند:

آسوده خاطر باش، اکنون وقت آن است که از آن ماهى برایت صید کنند و از آن بخورى و از بیمارى رهائى یابى.

در این هنگام خدا آن فرشته را برانگیخت و به او فرمان داد که جنس آن ماهى را از سواحل و کرانه‏ها به گرداب‏ها براند، تا دسترسى به آنها ممکن نشود، در نتیجه آن ماهى به دست نیامد تا آن مؤمن در آرزو و هوس آن ماهى و بهبود نیافتنش از بیمارى جان به جان آفرین تسلیم کرد، و از این جریان فرشتگان آسمان و اهل آن سامان به شگفتى فرو رفتند تا آنجا که نزدیک بود در فتنه و آزمایش افتند، چون خداى متعال (از روى احسان و حکمتش) بر آن کافر آنچه را که بر آن راهى نبود آسان گردانید و بر آن مؤمن آنچه را که به آسانى بر آن راه بود غیر ممکن ساخت!

آنگاه خدا به فرشتگان آسمان و پیامبر آن زمان به وحى خویش فرمود:

بى‏تردید منم خداى کریم، احسان کننده، توانا، آنچه عطا کنم زیانم نرساند، و آنچه باز دارم از من نکاهد و به اندازه‏ى ذره‏اى به کسى ستم نکنم.

اما کافر، از این که به دست آوردن ماهى را در غیر زمانش براى او آسان نمودم، جهتش فقط این بود که پاداش کار نیکى باشد که او انجام داده بود [چون بر عهده من است که از هیچ کس حسنه‏اى را از بین نبرم‏] تا به رستاخیز در آید و هیچ حسنه‏اى در نامه عملش نباشد و به کفر خویش وارد آتش شود.

و بنده فرمانبر خود را از آن ماهى باز داشتم به سبب خطائى که از او سر زده بود، و با منع و ردّ آن میل و هوس و از بین بردن آن دارو، پاک شدنش را اراده کردم و خواستم که به آستان من در آید و جرم و گناهى در پرونده‏اش نباشد و پاک و پاکیزه وارد بهشت شود!

در این هنگام عبدالله‏بن‏یحیى گفت: یا امیرالمؤمنین به حقیقت بال و پرم دادى و به من حقایقى آموختى پس اگر مصلحت بدانى گناهم را که در اینجا به آن امتحان شدم به من بنمایان تا هم چنان تکرارش نکنم.

فرمود: لحظه‏اى که روى صندلى نشستى‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ نگفتى نتیجه این شد که به خاطر نسیان و سهوت از آنچه به آن دعوت شدى [که در ابتداى هر کارت‏ بِسْمِ اللَّهِ‏ بگو] خدا به این پیش‏آمد زمینه پاک شدن از گناه (ترک نام و یاد خدا) را برایت قرار داد، آیا ندانستى که رسول خدا (علیهما السلام) از جانب خداى عزوجل فرمود:

هر اقدام قابل توجه که در آن یادى از بسم‏الله نشود ناقص و بریده «از خیر» است!

گفتم: آرى پدر و مادرم فدایت، پس از این ترکش نمى‏کنم فرمود: در این صورت از آن بهره‏مند و سعادتمندى.

حضرت عسگرى از پدرانش از امیرالمؤمنین (ع) روایت مى‏کند که آن حضرت مى‏فرماید: از رسول خدا شنیدم مى‏گفت:

که خداى عزوجل به من فرمود: اى محمد:

وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ. «3»

و به فاتحة الکتاب منت ویژه جداگانه‏اى بر من گذاشت، و آن را همسنگ و هم‏طراز قرآن- که از جلال و عظمت دریاى مواج است- قرار داد و بى‏تردید فاتحة الکتاب بزرگ‏ترین و شریف‏ترین چیزى است که در گنج‏هاى عرش است و به راستى خدا محمد را به آن اختصاص داد و شرافت و بزرگى بخشید و در آن هیچ یک از پیامبرانش را با او شریک نگردانید جز سلیمان که [بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏] را به او عطا فرمود آیا نمى‏بینى که از زبان بلقیس مى‏آورد آنگاه که گفت:

«إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ» إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ: «4»

هشدار (اى شنوندگان) کسى که آن را بخواند و به حکومت و دوستى و ولایت محمد و آلش که پاکان روزگاراند معتقد باشد، و مطیع فرمانشان و مؤمن به ظاهر و باطنشان خداى عزوجل به هر حرفى از آن حسنه‏اى به او مرحمت کند که هر حسنه بالاتر و برتر از دنیا و آنچه در او- از انواع مال و منال و خیر است- است و هر که به خواننده‏اى که آن را مى‏خواند گوش فرا دهد براى او یک سوم پاداشى است که براى خواننده مهیاست بنابراین باید هر یک از شما در افزایش این خیر و عنایت که رایگان به شما روى‏آور است بکوشد پس براى شما غنیمتى است هشدار که زمانش منقضى نگردد که در آن صورت غم و اندوه و ندامت و حسرت در دل‏هایتان باقى بماند. «5» چنان که ذات الله شریف‏ترین ذات‏هاست، پس هم چنان ذکر و یادش شریف‏ترین اذکار و یادها و نامش شریف‏ترین نام‏هاست، و چنان که وجودش بر همه وجودات داراى سبقت و پیشى است، واجب است ذکر و یادش داراى سبقت و پیشى بر همه اذکار و یادها باشد، و نامش پیش‏از همه نام‏ها قرار گیرد. «6» چون وجودش را که شریف‏ترین وجودهاست و ذکر و نامش را که برترین ذکرها و نام‏هاست در ابتداى هر کارى یاد کنند آن کار داراى خیر و برکت مى‏شود، و به نتیجه و محصول مى‏رسد.


پی نوشت ها:

______________________________


(1)- نورالثقلین، ج 1، ص 6.

(2)- شورى، 30.

(3)- حجر، 87.

(4)- نمل، 30.

(5)- نورالثقلین، ج 1، ص 5.

(6)- تفسیر کبیر، ج 1، ص 103.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 93/12/17 :: ساعت 12:11 عصر )
»» منزلت های فاطمه زهرا سلام الله علیها

 

 

 

امام باقر علیه السلام می فرمایند: «به خدا سـوگند! فـاطمه شیعیان خویش را یکی پس از دیگری انتخاب نموده و داخل بهشت می نماید؛ همان طوری کـه پرنـدگان دانه را برمی گزینند و سپس شیعیان آن حضرت نیز، خـود شـفاعت نـموده و علاقه مندان فاطمه را به بهشت می برند. و سپس فرمودند:«واللّه لا یـَبقی فـِی النّاسِ اِلاّ شاکٌّ اَوْ کافِرٌ او منافقٌ؛سوگند به خدا! از میان مردم کسی باقی نمی ماند مگر افـراد «مـذبذب»، «کافر» و «منافق»[، ولی سایر مردم مـورد شـفاعت فاطمه عـلیهاالسلام قـرار می گیرند».

هـدف از بیان منزلت و فضایل فاطمه زهرا علیهاالسلام، بیان مطالب شگفت آور و غیرقابل وصول نیست؛ بـلکه هـدف از آن آگـاهی بیشتر و درک عظمت وجود فاطمه زهرا علیهاالسلام و درس آموختن از مکتب پربار اوست.

حضرت زهرا علیهاالسلام از نظر زندگی مـادی؛ بشری چون دیگران است، اما از جنبه معنوی؛ بدانجا رسید که شناخت تمامی ابـعاد شخصیتی آن حضرت بسی دشـوار و دسـت یابی به همه جوانب آن مشکل می نماید. مقامی که آن بزرگوار در اثر بندگی خدا و شناخت و معرفت حضرت حق بدست آورد؛ مقامی بس عظیم و فضایل او بی شمار است. در این نوشته سعی خواهیم کرد برخی از فضایل و مناقب آن حـضرت را بازگو نمائیم. باشد که زندگی آن حضرت را الگو و سرمشق خویش قرار دهیم.

علم فاطمه زهرا علیهاالسلام

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمودند: «اِنّ اللّه جَعَلَ عَلِیّا وَ زَوْجَتَهُ واَبْناءَهُ حُجَجَ عَلی خَلْقِهِ وهُمْ اَبوابُ العِلْمِ فی اُمـَّتی مـَنِ اهْتدی بِهِمْ هُدِیَ الی صِراطٍ مُسْتَقیم؛[1]

خداوند متعال علی، همسر و فرزندانش را حجت بر مخلوقاتش قرار داده و آنان درهای علم در میان امت من هـستند. هـر کس به وسیله آنان هدایت جوید؛ به راه راست هدایت یافته است.»

در این حدیث، فاطمه زهرا علیهاالسلام مانند امیرالمؤمنین علیه السلام و سایر حضرات معصومین باب علم و عامل هدایت مردم شمرده شده است.

در حـدیث دیـگری از امام صادق علیه السلام چنین رسیده است:

«اِنّ فاطمةَ علیهاالسلام مَکَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللّه صلی الله علیه و آله خمسَةً وَسَبعینَ یَوما، وَکانَ دَخَلَها حُزْنٌ شَدیدٌ علی ابیها وکانَ یَأتیها جَبْرَئیلُ فَیُحسِنُ عَزاءَها عَلی ابـیها ویـُطَیِّبُ نـَفسَها ویُخْبِرُها عَن اَبیها ومکانِهِ وَیـُخْبرُها بـِما یـکونُ بَعْدَها فی ذُرّیّتها وکانَ علیٌّ یَکتُبُ ذلک؛[2]

فاطمه علیهاالسلام پس از رحلت رسول خدا، هفتاد و پنج روز زندگی کرد و [در این ایام] بسیار محزون بود. در طـول ایـن مـدت جبرئیل به حضورش می رسید، او را در عزای پدر تسلیت می گفت و دلش را از غـصه ها پاک مـی ساخت و او را از پدرش و جایگاه عظیم او آگاه می کرد، حتی اخبار آینده را در مورد فرزندانش به اطلاع او می رساند و امیرالمؤمنین علیه السلام آنها را می نوشت.»

چنانچه از این حدیث بـر مـی آید؛ حـضرت فاطمه علیهاالسلام با جبرئیل ارتباط مستقیم و مداوم داشت و اخباری از دنـیا و آینده و عالم برزخ را از او دریافت می کرد. بدین وسیله میزان علم، اطلاع و آگاهیش، محدود به زمان و مکان خود نبوده اسـت؛ بـلکه عـلم او بسیار گسترده بود و از علم الهی سرچشمه می گرفت.

فاطمه زهرا علیهاالسلام بر امـوری اِشـراف داشتند که نزد دیگران پوشیده و پنهان بود. از جمله این موارد؛ علم حضرت به زمان مرگ خـویش بـود! چـنانچه در روایتی اسماء بنت عمیس ـ همسر جعفر طیار ـ چنین می گوید:

«حضرت زهرا علیهاالسلام هـنگام وفـات بـه من فرمودند: هنگام وفات پیامبر صلی الله علیه و آله، جبرئیل مقداری کافور بهشتی برای رسول خدا صـلی الله علیه و آله آورد. پیـامبر آن را سـه قسم کرد؛ یک قسم آن را بـرای خود برداشت؛ قسم دیگر را برای علی علیه السلام و قسم آخر را برای من گذاشت. ای اسـماء! آن مـقدار کـافور را بیاور و کنار سرم بگذار، اندکی صبر کن و در انتظار من باش، پس مرا صدا بزن، اگـر جـوابت را ندادم؛ بدان که به پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله ملحق شده ام.

اسماء می گوید: اندکی صبر کـردم و آنـگاه فـاطمه علیهاالسلام را صدا زدم، جوابی نشنیدم، دانستم که فاطمه علیهاالسلام به ملکوت اعلی پیوسته است.[3]

همچنین سـلمی ام بـنی رافع نقل می کند: «در واپسین لحظه های عمر حضرت زهرا علیهاالسلام که من در مـحضر آنـ بـزرگوار بودم، ایشان از من آبی برای غسل و شستشوی بدنش خواست. آب را آماده کردم، سپس فرمود: لباسهای نـو را نـیز بـیاور. چنین کردم. آن بزرگوار پس از غسل، آن لباسها را بر تن کرد و در بـستر رو بـه قبله خوابید. آنگاه خطاب به من فرمود: ای سلمی! من در همین لحظه قبض روح می شوم و به سوی پروردگـارم خـواهم رفت، بعد از مرگ من هیچ کس لباس مرا از تن برنگیرد.[4]

عصمت فاطمه عـلیهاالسلام

در شـأن نزول آیه تطهیر، روایات متواتری در دست اسـت و حـکایت از آنـ دارد که آیه تطهیر در خانه ام سلمه نازل شـده اسـت. هنگام نزول آیه، رسول خدا صلی الله علیه و آله، فاطمه زهرا علیهاالسلام، علی علیه السلام و حسن و حـسین عـلیهماالسلام حضور داشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله عـبای خـویش را بر آنـان افـکند و بـدین ترتیب آنان از باقی اهل خانه و دیـگران جـدا و مشخص شدند. آنگاه حضرت رسول صلی الله علیه و آله، دستها را به سوی آسمان بلند نـمود و فـرمود: خدایا اینان اهل بیت من هـستند، پس بر اهل بیت مـن و آل او درود فـرست. خداوند عزوجل این آیه را در شـأن آنـان نازل فرمود[5]:

«اِنّما یُریدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا»؛[6]

«همانا خداوند اراده فـرمود که زشتیها و پلیدیها را از شما اهل بیت دور سـازد و شـما را پاک و مطهر گرداند».

استدلال به آیه تطهیر

چون خـلیفه اول ـ پس از رحـلت پیامبر خـدا ـ فـدک را غـصب کرد و حضرت فاطمه زهـرا علیهاالسلام با او به محاجّه و مناظره پرداخت؛ امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز پس از سخنرانی و خطبه فاطمه زهرا عـلیهاالسلام (در مـسجد)، به مسجد رفت و در سخنانش خطاب بـه ابـوبکر فرمود:

«یـا ابـابکر! بـگو ببینم قرآن خوانده ای؟!

ابـوبکر گـفت: بلی خوانده ام.

علی علیه السلام: بگو ببینم آیا آیه تطهیر «اِنّما یُریدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبـَیْتِ وَیـُطَهِّرَکُمْ تـَطْهیرا» در حق ما نازل شده یا در حق دیگران!؟

ابـوبکر: در حـق شـما نـازل شده.

عـلی عـلیه السلام: اگر کسی شهادت دهد که فاطمه علیهاالسلام کار بدی انجام داده، چه می کنی؟ آیا شهادت او را می پذیری یا نه؟

ابوبکر: بله می پذیرم و برای فاطمه علیهاالسلام مانند دیگران حدّ جـاری می کنم.

علی علیه السلام: در این صورت در پیشگاه خداوند کافر می شوی.

ابوبکر: چرا؟!

علی علیه السلام : زیرا در این فرض تو شهادت خدا را که به پاکی فاطمه گواهی داده، قبول نکرده و گواهی مردم را پذیرفته ای، همان طور کـه شـهادت خدا و پیامبر را در این مورد نادیده گرفته و فدک را از فاطمه علیهاالسلام به یغما برده ای! ای ابوبکر! مگر فدک در دست فاطمه علیهاالسلام نبود؟ چرا و چگونه چیزی را که در دست او است برای اثبات مالکیتش از او بـیّنه و شـاهد می خواهی!؟

مردم چون این مناظره و سخنان علی علیه السلام و ابوبکر را شنیدند، به یکدیگر نگاه کرده، گفتند: «صَدَقَ واللّه عَلِیُّ بْنُ ابی طالِبٍ؛ سوگند به خدا کـه عـلی راست می گوید.»

در اینجا علی علیه السلام بـا اسـتفاده از آیه تطهیر بر عصمت فاطمه علیهاالسلام استدلال نمود و مهاجر و انصار نیز آنرا پذیرفته و مورد تأیید قرار داده اند.

گواهی ملائکه بر عصمت فاطمه علیهاالسلام

از روایات مـتعددی اسـتفاده می شود که جبرئیل و سـایر مـلائکه آسمانها، بر حضرت فاطمه علیهاالسلام نازل شده و با وی به مکالمه و مصاحبه پرداخته و در ضمن سخنان خود، در مورد فضایل و مناقب آن بانوی گرامی، مطالبی می گفتند که عصمت آن بزرگوار از آنها ثابت می شود. در حدیثی از رسـول گـرامی اسلام آمده است:

«..اِبْنَتی فاطِمَةُ، وَاِنَّها لَسَیِّدَةُ نِساءِ العالَمینَ، فقیلَ: یا رَسُولَ اللّه! اَهِیَ سَیَّدَةُ نِساءِ عالَمِها؟ فَقالَ: ذاکَ لِمَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرانَ، فَاَمّا اِبْنَتی فاطِمَةُ فَهِیَ سَیِّدَةُ نِساءِ الْعالَمینَ مِنَ الاَْوَّلیـنَ والآخـرینَ وانّها لَتـَقومُ فی مِحْرابِها فَیُسَلِّمُ عَلَیها سبعونَ اَلْف مَلَکٍ من المَلائِکَةِ المُقَرَّبینَ وَیُنادونَها بما نادَت بِهِ الملائِکَةُ مَریَمَ فَیَقُولونَ یـا فاطمةُ! اِنَّ اللّه اصْطَفیکِ وَطَهّرَکِ وَاصْطَفیکِ علی نساء العالمینَ؛[7]

...دخترم فاطمه سـرور زنـان جـهان است. گفته شد: یا رسول اللّه! آیا او سرور زنان زمان خویش است؟ فرمودند: این [امتیاز محدود]، مربوط بـه مـریم دختر عمران است، ولی دخترم فاطمه برترین زنان عالمیان از اولین تا آخرین اسـت. بـر او در مـحراب عبادتش، هفتاد هزار فرشته از مقربین درگاه الهی سلام می دهند و او را با آن جمله ای که مریم را مـخاطب قرار داده بودند، مخاطب قرار می دهند و چنین می گویند: ای فاطمه! خداوند تو را برگزیده و پاک سـاخته و تو را بر تمام زنـان عـالمیان برتری داده است».

چنانچه در این حدیث ملاحظه شد؛ فرشتگان به وضوح طهارت و عصمت فاطمه زهرا علیهاالسلام را بیان نموده اند.

همچنین از شیعه و سنی نقل شده که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند: «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی، فَمَنْ آذاهـا فَقَدْ آذانی، وَمَنْ آذانی فَقَدْ آذَی اللّه؛

فاطمه پاره تن من است، هر کس او را آزار دهد مرا آزار نموده و هر کس مرا اذیت کند خدا را اذیت نموده است.[8]

آنـچه کـه از این احادیث در رابطه با عصمت حضرت زهرا علیهاالسلام می توان استفاده کرد؛ این است که اگر فاطمه علیهاالسلام معصوم نبود، چگونه پیامبر خدا به طور مطلق خشم او را خشم خدا و رضـای او را رضـای الهی معرفی می کند؟! مگر می توان رضا و خشم اشخاص غیرمعصوم را ـ به طور مطلق ـ با رضا و خشم خدا مرتبط دانست!؟

شفاعت فاطمه علیهاالسلام

از مقامات حضرت زهرا علیهاالسلام شفاعت و بشارت امت به نـجات است.

در حـدیثی آمـده است: روزی سلمان به پیامبر صـلی الله علیه و آله عـرض کـرد: ای مولای من! تو را سوگند به خدا از عظمت فاطمه در روز قیامت تعریفی بفرما.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با تبسم رو به سلمان کرد و فرمود: سوگند بـه آن آفـریدگاری کـه جانم در دست اوست، فاطمه را در آن روز، بر ناقه ای از ناقه های بـهشت سـوار می کنند، جبرئیل و میکائیل به ترتیب از راست و چپ او حرکت می کنند. علی علیه السلام در پیشاپیش و حسن و حسین علیهماالسلام از پشت سر، وی را هـمراهی مـی کنند، تـا بدین طریق فاطمه از صراط می گذرد و پس از گفتگوهای زیاد، خطاب می رسد، ای فـاطمه علیهاالسلام! هر چه می خواهی بخواه! دخترم عرض می کند:

«اَسْأَلُکَ اَنْ لا تُعَذِّبَ مُحِبّی ومُحِبّی عِتْرَتی بِالنّارِ، فَیُوحی اللّه اِلَیْها: یـا فـاطِمَةُ وَعـِزَّتی وَجَلالی وارْتِفاعِ مَکانی، لَقَدْ آلَیْتُ علی نفسی مِنْ قَبلِ اَنْ اَخـْلُقَ السـَّمواتِ والاْرْضِ بِاَلفَیْ عامٍ اَنْ لا اُعَذِّبَ مُحِبّیکِ وَمُحِبّی عِترَتِکِ بِالنّارِ؛[9]

]بار الها] از تو می خواهم علاقه مندان خود و فرزندانم را در آتـش نـسوزانی. خـداوند به او وحی می کند: ای فاطمه! به عزت و جلالم و به بلندی موقعیتم سوگند، کـه دو هـزار سـال پیش از آنکه آسمانها و زمین را خلق کنم، بر خودم لازم کرده ام که علاقه مندان به تو و فـرزندانت را بـا آتـش عذاب نکنم.»

هـمچنین جـابر جعفی به حضور امام باقر علیه السلام رسیده و عرض کرد: فدایت شوم حدیثی در مـورد فـاطمه عـلیهاالسلام بفرمائید که با نقل آن، شیعیان را خوشحال کنم.

حضرت فرمودند: «در رستاخیز منابری از نور برای پیـامبران نـصب می گردد که منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله از همه مجلل تر است و همچنین منبرهایی برای اوصـیاء قـرار مـی دهند که منبر علی علیه السلام از همه مجلل تر است. آنگاه نوبت به فرزندان انبیاء می رسد که مـقام حـسن و حسین بس منیع تر است. سپس نوبت فاطمه علیهاالسلام فرا می رسد، او را با تـجلیل و شـکوه بـی نظیر به محشر می آورند و در کنار در بهشت قرار می گیرد، ولی داخل آن نمی شود و می گوید: خدایا از تو مسئلت دارم که مـقام مـرا در چـنین روزی برای اهل محشر معلوم کنی. از جانب خدا ندا می رسد؛ ای دختر پیامبر! بـه سـوی اهل محشر برگرد و هر که را از علاقه مندان خود یافتی شفاعت کن.»

امام باقر علیه السلام می فرمایند: «به خدا سـوگند! فـاطمه شیعیان خویش را یکی پس از دیگری انتخاب نموده و داخل بهشت می نماید؛ همان طوری کـه پرنـدگان دانه را برمی گزینند و سپس شیعیان آن حضرت نیز، خـود شـفاعت نـموده و علاقه مندان فاطمه را به بهشت می برند. و سپس فرمودند:

«واللّه لا یـَبقی فـِی النّاسِ اِلاّ شاکٌّ اَوْ کافِرٌ او منافقٌ؛[10]

سوگند به خدا! از میان مردم کسی باقی نمی ماند مگر افـراد «مـذبذب»، «کافر» و «منافق»[، ولی سایر مردم مـورد شـفاعت فاطمه عـلیهاالسلام قـرار می گیرند».

مـودّت فاطمه علیهاالسلام

قرآن مجید محبت و مـودت اهـل بیت علیهم السلام را مزد رسالت دانسته و در سوره شوری آیه 23، چنین می فرماید:

«قُل لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجـْرا اِلاَّ الْمـَوَدَّةَ فِی الْقُربی»؛«بگو من هیچ پاداشی از شـما در برابر زحمات رسالتم بـه جـز دوست داشتن اهل بیتم نمی خواهم.»

هنگامی که آیه فوق نـازل شـد، جمعی از صحابه از رسول خدا صـلی الله علیه و آله سـؤال کـردند: ای پیامبر خدا، آنـان چـه کسانند که خداوند مـحبتشان را بـر ما واجب نموده است؟ حضرت در جواب فرمودند: علی و فاطمه و دوفرزندانشان.[11]

همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مـحبت اهـلبیت را اساس اسلام دانسته و می فرمایند:

«یا عَلیُّ اِنـَّ الاِسـْلامَ عُریانٌ لِبـاسُهُ التـَّقوی... واَسـاسُ الاِْسْلامِ حُبّی وحُبُّ أهـْلِ بَیْتی»[12]

یاعلی! همانا اسلام عریان است و تقوی و پرهیزکاری لباس آن می باشد... اساس اسلام؛ محبت من و اهل بـیت مـن است.» پس محبت فاطمه علیهاالسلام نیز بـه عـنوان اهـل بـیت پیـامبر اساس اسلام می باشد.

در روایـت دیـگری حضرت رسول صلی الله علیه و آله پیرامون مودت فاطمه علیهاالسلام و همسر و فرزندانش چنین می فرماید:

«اَنَا حَربٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ وَسِلْمٌ لِمـَنْ سـالَمَکُمْ. قـالَهُ لِعَلیٍّ وفاطمةَ والحسنِ والحسینِ؛[13]

من دشمن کسی هـستم کـه بـا شـما دشـمنی کـند و یار کسی هستم که با شما از در مسالمت درآید.» (این مطلب را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به علی و فاطمه و حسن و حسین علیهماالسلام فرمود).

همچنین آن حضرت در حدیث دیگری چنین می فرماید:

«یا سلمانُ! مـَن اَحَبَّ فاطِمَةَ بِنْتی فَهُوَ فِی الْجَنَّةِ مَعی وَمَن اَبْغَضَها فَهُوَ فِی النّارِ، یا سَلمانُ! حُبُّ فاطِمَةَ یَنْفَعُ فی مِأَةٍ مِنَ الْمَواطِنِ، اَیْسَرُ ذالِکَ الْمَواطِنِ: اَلْمَوْتُ وَالْقَبْرُ وَالمیزانُ وَالْمَحْشَرُ وَالصِّراطُ وَالمُحاسَبَةُ؛[14]

ای سـلمان! هر کس دخترم فاطمه علیهاالسلام را دوست بدارد، او در بهشت با من خواهد بود و چنانچه کسی او را به خشم آورد، جایگاهش آتش است.

ای سلمان! محبت فاطمه علیهاالسلام در صد جا اثر خـواهد داشـت که راحت ترین آن جاها؛ مرگ و عالم قبر و میزان و محشر و صراط و محاسبه اعمال است».

نزول مائده برای فاطمه علیهاالسلام

حضرت فاطمه علیهاالسلام در پیشگاه خدا آن چنان عزیز بـود کـه بارها موردعنایت خاص خـداوند قـرار گرفت. به یک نمونه از این عنایتها اشاره می کنیم:

پیامبر عالی قدر اسلام به شدت گرسنه بود و ضعف و ناتوانی شدیدی به او روی آورده بود، به خانه دخترش فاطمه علیهاالسلام رفت تا در آن جا مقداری غذا مـیل کـند، ولی فاطمه علیهاالسلام و فرزندانش نیز گرسنه بودند؛ رسول خدا خانه دخترش را ترک کرد و هنوز چند قدمی از منزل دخترش نگذشته بود که یکی از همسایگان او مختصر طعامی برای فاطمه علیهاالسلام فرستاد. در این هـنگام فـاطمه علیهاالسلام بـا خود گفت؛ سوگند به خدا، خود و فرزندانم گرسنه می مانیم، ولی این مختصر غذا را برای پدرم نگاه می دارم. بـنابراین یکی از فرزندانش را به دنبال پدر فرستاد و او را به خانه اش دعوت کرد. فاطمه عـلیهاالسلام اهـدایی هـمسایه را که دو تکه نان و مختصر گوشتی بود در یک ظرف سرپوشیده قرار داد و چون پدرش بازگشت آن را در مقابل رسول خدا قـرار داد. در ایـن هنگام فاطمه علیهاالسلام دید ظرف پر از غذا شده است و از این رو تعجب کرد و خیره خـیره بـه آن نـگاه می کرد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله خطاب به دخترش گفت: ای فاطمه! این طعام را چگونه و از کجا بدست آورده ای؟ فـاطمه در جواب گفت: «هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّه؛ اِنَّ اللّه یَرزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حـسابٍ، فقالَ اَلْحَمْدُ للّه الَّذی جـَعَلَکِ شـبیهةً بسیِّدَةِ نِساءِ بنی اسرائیلَ فَانّها کانَتْ اذا رَزَقَهَا اللّه شَیْئا فَسُئِلَتْ عَنْهُ قالَتْ: هُوَ مِنْ عِنْد اللّه اِنَّ اللّه یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ؛[15]

این از برکات الهی است که خداوند به هر کـسی که بخواهد بدون محدودیت عطا می کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله [چون سخن دخترش را شنید] فرمود: سپاس خدایی که تو را همانند مریم؛ سرور زنان بنی اسرائیل قرار داده؛ زیرا او نیز هرگاه خداوند برایش چیزی مـی فرستاد و از او دربـاره آن سؤال می شد، می گفت: این طعام از جانب خداست و خداوند به هر کسی که بخواهد روزی بی حساب می دهد.[16]

آنگاه رسول خدا علی را نیز به حضورش فراخواند و همگی از آن غذا خوردند و سیر شدند و زنان و اهل بـیت نـیز دعوت شدند و خوردند در حالی که غذا و مائده آسمانی به همان صورت باقی بود؛ حتی فاطمه برای همسایگان نیز از طعام آسمانی که از الطاف خفیه الهی سرچشمه گرفته بود ارسال داشت.[17]

در پایـان و بـه مناسبت سالگرد شهادت فاطمه زهرا شعری را در این زمینه تقدیم می داریم.

عطر گل یاس

یاس بوی مهربانی می دهد

عطر دوران جوانی می دهد

یاس مثل عطر پاک نیت است

یاس استنشاق معصومیت است

یاس یـک شـب را گـل ایوان ماست

یاس تنها یـک سـحر مـهمان ماست

بعد روی صبح پرپر می شود

راهی شبهای دیگر می شود

یاس را آئینه ها رو کرده اند

یاس را پیغمبران بو کرده اند

یاسها یادآور پروانه اند

یاسها پیغمبران خـانه اند

یـاس خـوشبوی محمد داغ دید

صد فدک زخم از گل این بـاغ دیـد

باید از فقدان گل خونجوش بود

در فراق یاس مِشکی پوش بود

حضرت زهرا دلش از یاس بود

دانه های اشکش از الماس بود

داغ عطر یـاس زهـرا زیـر ماه

می چکانید اشک حیدر را به چاه

اشک می ریزد علی مـانند رود

بر تن زهرا گل یاس کبود[18]

پی نوشت ها:

[1]عوالم العلوم، شیخ عبداللّه بحرانی اصفهانی، ج11، ص78، انتشارات انصاریان، ص 1411.

[2]اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج1، ص458، انتشارات عـمید تهران.

[3]مـحمد دشتی، نهج الحیاة فرهنگ سـخنان فـاطمه عـلیهاالسلام، چ ششم، قم، مـؤسسه تـحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام 1373، ص236.

[4]همان، ص228.

[5]انـصاری زنـجانی، اسماعیل، فاطمه در آینه کتاب، ص10 ـ 11، موسسه نشر الهادی قم.

[6]احزاب/33.

[7]عوالم العلوم، علامه بحرانی، ج11، ص99، انتشارات انـصاریان، 1411.

[8]مـحجة البیضاء، محسن فیض کاشانی، ج4، ص210، چاپ دوم، دفتر انتشارات اسلامی، قم؛ شرح نهج البلاغه، ابوحامد عبدالحمید بن هبة اللّه المدائنی (ابن ابی الحدید)، ج16، ص273، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، 1409.

[9]سفینة البحار، ج2، ص375، حاج شیخ علی نمازی شاهرودی، مؤسسه نشر اسلامی، 1419.

[10]بـحارالانوار، جـ43، ص65، علامه محمد باقر مجلسی، مؤسسه الوفاء بیروت، 1404 ق.

[11]فرائد السمطین، ابراهیم بن محمد جـوینی خـراسانی، مؤسسه المحمودی، بیروت، چاپ اول، 1398ه. ق، ج2، ص13، ش359.

[12]کنز العمال، ج12، ص105.

[13]همان، ص97.

[14]فرائد السمطین، ابراهیم بن محمد جوینی خراسانی، ج2، ص67، مؤسسة المحمودی، بـیروت، چـاپ اول، 1398ه . ق.

[15]آل عمران/37.

[16]مناقب آل ابی طالب، ج3، ص339، ابن شهرآشوب، المطبعة العلمیه، قـم، بی تا.

[17]فـرائد السـمطین، ج2، ص51 و 52، ابراهیم بن محمد جوینی خراسانی، مؤسسة المحمودی، بیروت، چـاپ اول، 1398ه. ق.

[18]شعر از احمد عزیزی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 93/12/17 :: ساعت 12:10 عصر )
»» کسانی که به اشتباه خود را بهشتی می دانند !!

 


در قرآن کریم فراوان از جهنم و آتش و عذاب سخن گفته شده. تعداد و رقم آیات در جای خود، اینکه چقدر من و شما خود را از اهالی آن و یا مبرا از هر گناه و عیب می دانیم به جای خود.
خداوند در یکی از آیاتش آب پاکی رو به روی دست من و شما ریخته و گفته زیاد هم خوش خیال نباشید شاید شما هم یار آتشی و هم اکنون در آن غرقید و خود از آن بی خبر!
داستان آدم و حوا را همه ما شنیده ایم، حضرت آدم علیه السلام به همراه همسرش به درختی که خداوند از نزدیک شدن بدان نهیشان کرده بود نزدیک شدند و از میوه آن خوردند و این بهانه ای بود برای هبوط آنها و آغاز گرفتاری ها در دنیا و تمام رنج و سختی های نسل بعد، یعنی من و شما!
اما خداوند به حکم کرم و مهربانی خودش راه را برای بازگشت باز گذاشت و گفت: ای انسان، جایگاه تو نزد من محفوظ است به خود آی و با اطاعت از اوامر و نواهی من به سوی من بازگرد.
منت بر سرمان نهاد و توبه پدر را قبول کرد و اسباب بازگشت را نیز مهیا نمود.
راه را نشان داد و الفبای حرکت در این مسیر را با کتاب هدایت و رسولانش به سویمان فرستاد و فقط یک چیز را از ما خواست و آن اطاعت بود و بس؛ امری سنگین و دشوار بر دوشمان نهاد چرا که انسان موجودی بس سرکش است.
آدم زود عادت می کند به بد بودن، به زشت شدن چرا که مزه بعضی از چیزها آن قدر به ظاهر شیرین و مسحور کننده است که آدم را بدجوری نمک گیر می کند.
مزه پول را کمتر کسی است که نچشیده باشد، وای به روزی که این سرمایه از راه نامشروع دو چندان شود و آسایشی که به دنبالش می آید مشهودتر!
زیر آفتاب گرم تابستان تحمل داشتن یک چادر و یک روسری که محکم دور سر پیچیده شده و یا گره خورده خیلی سخته، وقتی که کمی روسری را شل می کنی و نسیم خنکی که دور گردن می پیچد احساس می شود چقدر لذت بخش است!

وقتی مجبور نیستی روزهای دراز تابستان را روزه بگیری و دنبال بهونه های پوچ و بی اساسی تا از زیر بار تکلیف شانه خالی کنی خیلی لذت می بری. یا اینکه خواب شیرین سحر را برای بلند شدن برای نماز صبح برای خودت زهر نمی کنی هم لذت داره. به ظاهر شیرینی های زیادی تو این دنیای آدما پیدا میشه بعضی هاش واقعا دلچسب و نمک گیره، چنانچه اگر در آن بیافتی رها شدن از آن خیلی سخته نیاز به گفتنش نیست کم نیست خبرهای کوچیک و بزرگی که از فساد و اشتباهات ما آدم ها در سطح شهر پیچیده
روی سخن خدا با تمامی بندگانش است اعم از با ایمان و بی ایمان. آن کسی که به جای پیروی از اوامر الهی از خواسته های نفسانی خویش پیروی کند در آتشی گرفتار خواهد شد که او را یار و هم جوار خواهد بود.
چه نیکوست که لحظه ای در اعمال و افکارمان تجدید نظر کنیم و فکر نکنیم آتش و جهنم فقط برای همسایه است، شاید من و شما نیز در آتشی گرفتاریم که خود از آن غافلیم و با باز اندیشی اعمال و افکار و اخلاقیاتمان می توانیم این آتش را در نطفه خفه سازیم.
خداوندا ما را از آتشی که خود به دستان خود برافروخته ایم رها ساز.
می خواهیم کمی ریزتر شویم؛ کاری با آنهایی نداریم که با رفتارهایشان، نشان می دهد که علناً اهل آتش و جهنم هستند مثل آنهایی که ریختن خون مردم را حلال می دانند؛ آنهایی که مال مردم را به راحتی تصاحب می کنند و اهل ربا و رانت هستند و هزاران موارد دیگر.
صحبتم با آنهایی است که خودشان را اهل ایمان و معرفت می دانند.
بله با خودم و شما هستم که به زعم خودمان اهل ایمانیم و هر سال چندین و چند بار سفر مکه و کربلا می رویم، چقدر به ایمان خودم یقین دارم؟ چقدر ایمان دارم که حقی را ناحق نکردم، چقدر یقین دارم که درباره همکارم، دوستم حتی کارم درست قضاوت کردم و حق مطلب را به جا آورده ام، چقدر باور دارم که اهل آتش جهنم نیستم؟

تا وقتی که یکدست و یکرنگ با خدا نباشیم اهل آتشیم. تا وقتی که از خدا وسیله ای ساخته ایم برای رسیدن به اهدافمان، در آتشیم.
تا وقتی که زندگیمان رنگ و بوی خدایی به خود نگرفته اهل آتشیم.
آتشی که سوزاننده تر از آتش هیزم است، آتشی است که معنایش را عاقلان و عارفان دانند و بس.
آدم زود عادت می کند به بد بودن، به زشت شدن چرا که مزه ی بعضی از چیزها آنقدر به ظاهر شیرین و مسحور کننده است که آدم را بدجوری نمک گیر می کند. مزه پول را کمتر کسی است که نچشیده باشد، وای به روزی که این سرمایه از راه نامشورع دو چندان شود و آسایشی که به دنبالش می آید مشهودتر!
خداوند در آیه 38 سوره بقره زنگ آغاز تکلیف و تشریع بندگان را به صدا درآورده و بیان فرموده: آنان موظفند اوامر الهی و دستورات او را رعایت نموده و حلال و حرام او را محترم شمارند؛ و در آیه بعد یعنی آیه 39 می فرمایند: و [لى‏] کسانى که کفر ورزیدند و نشانه ‏هاى ما را دروغ انگاشتند، آنانند که اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.»
خلاصه سخن آنکه روی سخن خدا با تمامی بندگانش است اعم از با ایمان و بی ایمان. آن کسی که به جای پیروی از اوامر الهی از خواست های نفسانی خویش پیروی کند، در آتشی گرفتار خواهد شد که او را یار و هم جوار خواهد بود.
چه نیکوست که لحظه ای در اعمال و افکارمان تجدید نظر کنیم و فکر نکنیم آتش و جهنم فقط برای همسایه است، شاید من و شما نیز در آتشی گرفتاریم که خود از آن غافلیم و با باز اندیشی اعمال و افکار و اخلاقیاتمان می توانیم این آتش را در نطفه خفه سازیم.
خداوندا ما را از آتشی که خود به دستان خود برافروخته ایم رها ساز.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 93/12/17 :: ساعت 12:9 عصر )
»» عرفان؛ نیازمند بازتولیدی معرفتی

 


هرچه شیء قیمتی تر می شود بدلی ساز های آن هم بیشتر می شوند و شناخت اصل از بدل مشکل می شود و عرفان نیز از همین مقوله است...

عرفان به عنوان رشته ای از معرفت حقیقتی است که هم وزن ارجمندی و گرانقیمتی بودنش بیش و پیش از هر چیزی در دسترس تهدیدات و سوء استفاده ها قراردارد. به همین سبب است که می بینیم از اصل تعریف عرفان به مثابه یک دانش تا ثمرات و شاخه ها و رفتارها و سلوک عرفانی تشتت و اختلاف وجود دارد. این بدان معناست که تعریف عرفان به طور عام و عرفان به طور خاص و اخص در دایره یک رشته معرفت انسانی بسیار مشکل و پیچیده می نماید؛ تا آن جا که می توان مدعی شد تمامی تعریف های موجود از عرفان، پسینی و کاملاً متأثر از سنت های عرفانی است. از سوی دیگر بسیاری از اندیشمندان و مطالعه کنندگان این مقام، اساساً عرفان را از جنس ادبیات می دانند تا دانش. خصوصیت دیگر عرفان آن است که چون ذاتاً منشأ خیالی و شهودی دارد به دنبال اثبات چیزی نیست و بنابراین مدعی عرفان وارد دیالوگ اثبات نمی شود تا بتوان محکش زد و سره را از ناسره تشخیص داد. بنابراین عرفان از اساس مسأله ساز و چالش برانگیز است. این همان نکته ای است که مقام معظم رهبری در بیانی به آن اشاره دارند و تصریح می کنند که هرچه شیء قیمتی تر می شود بدلی ساز های آن هم بیشتر می شوند و شناخت اصل از بدل مشکل می شود و عرفان نیز از همین مقوله است.
نکته دیگری که باید به تمام این پیچیدگی ها و سختی های مرتبط با عرفان اضافه کرد فضای دنیای امروز است که حقیقتاً تشنه ی معنویت و به دنبال آن است. ما امروز می بینیم که بشریت با تمام وجود معنویتی ویژه را طلب می کند و به هر ندای مدعی معنویت واکنش مثبت نشان می دهد و به آن می آویزد. امروز می بینیم که دنیا از شدت خستگی از مادیت فریبکار برخاسته و قیام کرده تا جوهر معنوی خود را کشف کند و به آن بپردازد.
باید چنان لطافت و زیبایی دین را برجسته سازند که تشنگان معنویت در سراسر دنیا به روح دین بگرایند و از سوی دیگر باید مراقبت کنند که از این تمرکز بر روح زیبای دین حتی بوی تساهل و تسامح و اباحه گری که حقیقتاً برخلاف آموزه های اسلام عزیز است به مشام نرسد...
این وضعیت عرفان در دنیای نو، در جامعه امروز ما حساسیتی ویژه یافته است. مدعیان دروغین عرفان و معنویت از همه سو به دین و ایمان فرزندان این مرز و بوم می تازند تا از هر طریقی که بشود دست جامعه ایمانی و ولایی ما را از دامن ولایت الاهی کوتاه کنند. گاهی با دام تصوف و فرقه گرایی ، گاهی با جامه اباحه گری، گاهی از طریق برجسته کردن دعواهای قومی و مذهبی و قبیله ای، گاهی با پناه بردن به نق زدن های کوچه بازاری ، گاهی در پوشش مقدس مآبی حجتیه ای ، گاهی با برهنگی لیبرالیزمی، گاهی با آرایه های ادبی و رمان و داستان های ماورایی ، گاهی با تقلیل و فروکاست حقایق الهی ، گاهی با تأویل معرفت به رشته های تجربی ، گاهی با تخطئه فقه به بهانه باطن گرایی و گاهی با آویختن به پوسته ها با شعار ظاهرگرایی و .... در این میان گوهر بی بدیل عرفان با رویکردهای مختلف همواره موضوع تهاجم بوده است. در برخی دوره ها با شمشیر عرفان فقه را می کوبیدند ، در برخی زمانه ها به بهانه عرفان دین سیاسی را حرام برمی شمرده اند ، گهگاهی با عرفان به جدال تقید به ظواهر دین می رفته اند و امروز با سلاح عرفان های تجربی به دنبال خالی کردن جامعه دینی از عقلانیت دینمدارند.
رسالت مبلغین دین در این میان بسیار سنگین و پیچیده است. از یکسو باید چنان در نوای دل انگیز عرفان ناب بدمند که خدای ناکرده شبهه مخالفت با فقه به عنوان اصیل ترین دانش برآمده از اسلام پدید نیاید و از سوی دیگر نباید چنان بر ظاهر دین تکیه کنند که دین از لطافت معنوی خود تهی شود. از یکسو باید چنان لطافت و زیبایی دین را برجسته سازند که تشنگان معنویت در سراسر دنیا به روح دین بگرایند و از سوی دیگر باید مراقبت کنند که از این تمرکز بر روح زیبای دین حتی بوی تساهل و تسامح و اباحه گری که حقیقتاً برخلاف آموزه های اسلام عزیز است به مشام نرسد. این در حالیست که متأسفانه سنت عرفانی در اسلام هم آن چنان غنی و قوی و مستحکم و بی اشتباه نیست که بتوان بتمامه از آن دفاع کرد. مگر می توان از عرفان ناب سخن گفت و از محی الدین عربی نگفت؛ حال آن که عرفان ابن عربی نه چندان سخته است که بدون تفسیر قابل دفاع باشد و نه چنان سمحه است که از لسان متدینین قابلیت تبلیغ داشته باشد. گواین که گذری به تاریخ عرفان نشان می دهد که اتفاقاً بیشترین مخالفت ها در تاریخ با همین عرفان اسلامی شده تا جایی که حتی بزرگ عرفایی هم چون امام(ره) و علامه طباطبایی هم از گزند طعنه ها و تکفیرهای سنت فقهای ما دور نمانده اند.
همه این عناصر نشان می دهد که عرفان در دنیا و جامعه ما نیازمند بازتولید معرفتی است. ما نیازمند تئوری سازی نو در حوزه عرفان و تولید دانش در این عرصه ایم تا دنیا با تصویری متفاوت از عرفان اسلامی مواجه شود که در عین لطافت و قدسی بودن و دارابودن توان ورود به عرصه های رفتاری، قابلیت برقراری دیالوگ با نظام های معرفتی دیگر منطبق با آموزه های بلند اسلام عزیز و دستورات تعالی بخش تشیع در چارچوب نظام سیاسی استوار بر ولایت فقیه نیز داشته باشد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 93/12/17 :: ساعت 12:8 عصر )
»» ضایع کردن نماز

زراره مى‏گوید: از حضرت باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: مردى وارد مسجد شد و در نماز خود آن چنان که لازم بود سجود را رعایت نکرد، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: مانند کلاغ نوک به زمین زد، اگر با این وضع بمیرد به دین محمّد نمرده است‏.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/12/16 :: ساعت 11:39 صبح )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 159
>> بازدید دیروز: 185
>> مجموع بازدیدها: 1363951
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب