همزمان با ظهور اسلام، بسیاری از سنن غلط مانند آتش پرستی و منع دفن مردگان از بین رفت، ولی نوروز به عنوان یک جشن ملی باقی ماند و پیشوایان دینی آن را حیاتی دوباره بخشیده و با دعا و نیایش آراستند.
اسلام، نوروز را جلای بیشتری داد، شیرازه بست و آن را با پشتوانه ای استوار از خطر زوال در دوران مسلمانی ایرانیان مصون داشت... نوروز که با جان ملیت زنده بود، روح مذهب نیز گرفت..
معلی بن خنیس میگوید: در نوروز بر امام صادق(ع) وارد شدم، فرمود: این روز را می شناسی؟ عرض کردم قربانت گردم این روزی است که عجم آن را بزرگ می شمرند و به یکدیگر هدیه می دهند... حضرت فرمودند: قسم به بیت عقیق که در مکه است، این نیست مگر به جهت امری قدیم که برای تو تفسیر می کنم... نوروز روزی است که خداوند از انسان ها پیمان گرفت که بندگی او را گردن گذارند و به پیامبرانش ایمان آورند و دستورهای آنان را بپذیرند. آن نخستین روزی است که خورشید بتابید و بادهای باردهنده وزیدن گرفت و گیاهان روئیدن گرفتند. آن روزی است که فرشته وحی بر پیامبر(ص) نازل شد و ابراهیم خلیل(ع) بتها را درهم شکست. روزی است که امام علی(ع) بت های روی خانه کعبه را به زیر افکند و همچنین کشتی نوح پس از طوفان بر کوه جودی قرار گرفت و آن روزی است که قائم ما در آن روز ظهور خواهد کرد.
در مفاتیح الجنان از قول امام صادق (ع) آمده است: چون نوروز شد، غسل کن و پاکیزه ترین جامههای خود را خوشبو گردان و در آن روز، روزه بدار و چون از نماز پیشین فارغ شدی، چهار رکعت نماز بگزار و بعد از نماز، سجده شکر به جای آور ... آمده است که در هنگام تحویل سال این دعا را بسیار بخوانند: یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبراللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال.
ما این دعا را با کلامی نغز از زبان مولای متقیان امام علی (ع) می آرائیم، آنجا که می فرمایند: .[خدایا] با بهاری پر ابر و ابری پر باران، آب رحمت خویش را بر خاک خشک ما و بر گیاهان پر برکتت فرو ریز، تا به باران درشت و بسیار آن، ابر مرده، زنده و خاک خشک، خرم و سبز گردد
یکی از سنتهای شایسته، که در اسلام بسیار مورد توجه است و در ماه مبارک رمضان (1) و ایام نوروز رونقی خاص دارد، صله ارحام و دید و بازدید اقوام و آشنایان است. عزت و قدرت و پیروزی یک ملت در سایه وحدت و همدلی است. پیوند با خویشان و انس و الفتبا آنها منشا بیشتر همبستگیهاست. ایام نوروز، با تعطیل شدن اکثر مشاغل و ادارهها، فرصتخوبی برای دید و بازدیدهای فامیلی و گرم کردن این کانون وحدت فراهم میآید.
? صله ارحام در قرآن
خداوند ما را به صله ارحام بسیار سفارش کرده است. در قرآنکریم میخوانیم:
«... واتقوا الله الذی تساءلون به والارحام ان الله کان علیکمرقیبا» (2)
و بترسید از خدایی که به نام او از یکدیگر میپرسید.(همگی به عظمت او اعتراف میکنید و هرگاه میخواهید از یکدیگرچیزی بپرسید و بگیرید، نام مقدس او را مطرح میکنید و میگوییدتو را به خدا ...) و از خویشاوندان بهراسید. (که مبادا قطعرابطه کنید) همانا خداوند رقیب (و مراقب) شماست. (3)
«والذینیصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون الحساب... اولئک لهم عقبی الدار» (4) (عاقلان کسانی هستند) که آنچهخداوند متعال امر به پیوند آن کرده (مانند صله رحم و دوستیپدر و مادر و محبت اهل ایمان) اطاعت میکنند و از خدا میترسندو از سختی هنگام حساب میاندیشند ... اینها در عاقبت جایگاهینیکو دارند. «فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فیالارض و تقطعوا ارحامکماولئک الذین لعنهم الله فآصمهم و اعمی ابصار هم» (5)
آیا شما(منافقان) اگر از فرمان خدا و اطاعت قرآن روی بگردانید، یا درزمین فساد و قطع رحم کنید، بازهم امید (نجات) دارید. همینمنافقان هستند که خدا آنها را لعن کرده، گوش و چشمشان را کر وکور گردانیده است.
? صله ارحام در روایات
آنچه از آیات و روایات استفاده میشود، این است کهصله ارحام واجب است و قطع آن از گناهان بزرگ شمرده میشود. قرآن در موارد مختلف، قاطع رحم را ملعون و از رحمت الهی دورشمرده است. امام سجاد(ع) فرمود: «... از همنشینی با کسی کهاز خویشانش بریده استبپرهیز.»
چنانکه من یافتم چنین فردی درسه جای قرآن مورد لعنت واقع شده است:
1) سوره بقره، آیه 25 ...
2) سوره رعد، آیه26...
3) سوره محمد، آیات 24 و 25 ... (6)
امام صادق(ع) فرمود: از «خالقه» (7) بپرهیزید; زیرا انسان رانابود میسازد.راوی پرسید: «خالقه» چیست؟
امام فرمود: قطع رحم. (8)
امام باقر(ع) میفرماید: رسول خدا(ص)فرمود: به حاضران و غایبان امتم و کسانی که هنوز به دنیانیامدهاند تا روز قیامت، سفارش میکنم با خویشان خود بپیوندند،هرچند میان ایشان به اندازه یک سال راه رفتن فاصله باشد.همانا صله ارحام از اموری است که خدای متعال آن را بخشی ازدین قرار داده است. (9)طلحه بن زید از امام صادق(ع) چنین نقلکرده است: مردی از قبیله «خثعم»خدمت رسول خدا(ص) رسید و عرض کرد: برترین چیز در اسلام چیست؟
فرمود: ایمان به خداوند.
پرسید: بعد از آن چیست؟
پاسخ داد: صله رحم.
عرض کرد: بعد از آن چیست؟
فرمود: امر به معروف و نهی از منکر.
پرسید: مبغوض ترین اعمال نزد خداوند کدام است ؟
پاسخ داد: برای خدا شریک قرار دادن.
عرض کرد: پس از آن کدام است؟
فرمود: گسستن از خویشاوندان.
پرسید: پس از آن چیست؟
پاسخ داد: به بدیها دستور دادن و از خوبیها نهی کردن. (10)
ارزش پیوند با خویشان
پیامبراکرم(ص) فرمود: کسی که با جان و مال در راه صله رحماقدام میکند، خداوند متعال اجر صد شهید در نامه اعمالشمینویسد. و در برابر هر قدمی که در این راه بر میدارد، چهلهزار حسنه برایش ثبت میکند و چهل هزار گناه از او محومیگرداند و او را چهل هزار درجه بالا برد; و مانند این است کهصد سال با صبر و استقامتخدای را بندگی کرده است. (11)
پیامبراکرم(ص) فرمود: ثواب صدقه ده برابر است. و قرض هجده برابر وارتباط با برادران دینی بیستبرابر و پیوند با خویشان بیست وچهار برابر. (12)
علی بن ابیحمزه که از اصحاب امام صادق(ع) و امامکاظم(ع) است میگوید: از امام(ع) پرسیدم: مردی از سوی پدر ومادر و اقوام حج عمره و نماز و روزه به جای میآورد و صدقهمیدهد. حکم آن چیست؟
امام(ع) فرمود: اشکالی ندارد. بلکه درقبال این اعمالی که برای آنها انجام میدهد، دو پاداش دریافتمیکند.
1) پاداش اعمالی که برای آنها انجام داده.
2) پاداش صله رحمی که به این وسیله تحقق بخشیده است.
شناختن ارحام
پرسش اصلی در این بحث این است: ارحام و اقوام چه کسانی هستند;پیوند با آنها چگونه بر قرار میشود; و قطع رحم با چه کاریتحقق مییابد؟
در مرحله بعد باید تحقیق کرد که وظیفه ما در برابر برخی ازاقوام چیست؟
در شرع مقدس اسلام معنای خاصی برای «ارحام» ذکرنشده و مراد از «ارحام» معنای «عرفی» (14) آن است; یعنی مطلقنزدیکان و بستگان. بنابراین خویشاوندان پدری و مادری را هرچندبا چند واسطه باشد، شامل میشود و فرزندان و خویشان آنها رانیز در بر میگیرد. (15)
? برقراری پیوند
در اسلام برای چیزهایی که سبب پیوند با خویشان میگردد، حد خاصیتعیین نشده; بلکه به فهم عمومی بستگی دارد. در عادات و سنتهایمردم نزدیک یا دور بودن بستگان تفاوت دارد. ممکن است عملینسبتبه یکی از نزدیکان پیوند به شمار آید، اما نسبتبه دیگریکه نزدیکتر است، قطع رابطه باشد. در موارد تردید، باید جانباحتیاط را مراعات کرد تا مبادا مرتکب گناه کبیره قطع رحمشویم. پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید: «پیوند با خویشان را حفظکنید، هرچند با سلام کردن باشد.» (16)
کمترین چیزی که به وسیله آناین پیوند بر قرار میشود، رفت و آمد و سلام کردن است. اما دربعضی از موارد اکتفا به این مقدار کافی نیست; برای مثال اگریکی از اقوام فقیر باشد و دیگری ثروتمند، صله رحم به وسیلهکمکهای مالی و دفع ضرر از آنها تحقق مییابد; و اگر هیچ توجهیبه مشکلات اقوام نداشته باشد; قطع رحم کرده است. در نتیجه تحققصله رحم به اوضاع و احوال و موقعیت و زمان بستگی دارد. هدیهدادن، دلجویی کردن، دید و باز دید، خود داری از آزار، تمسخر وتحقیر نکردن، عیادت هنگام بیماری، شرکت در مجالس شادی و غم،پذیرفتن دعوت در اعیاد و میهمانیها و هر کاری که سبب میشودمردم بگویند اینان ارتباط خانوادگی شایستهای دارند، سبب تحققصله رحم است. قهر کردن، جواب سلام ندادن، ترش رویی، شرکت نکردن در محافل،کمک نکردن در گرفتاریها، گلههای نا به جا و امثال آن به قطعرحم و گسستن پیوند میانجامد. امام صادق(ع) میفرماید: پیوند باخویشان را هر چند با دادن ظرفی آب، حفظ کن. برترین چیزی کهاین پیوند را نگه میدارد، خود داری از آزار بستگان است. صلهرحم مرگ را به تاءخیر میاندازد. محبوبیتبه وجود میآورد. (17)
? نیکی به خویشان در مقابل بدی آنها
چنانچه بعضی از اقوام قطع رابطه کنند، باز هم جدا شدن و قطعارتباط با آنها جایز نیست. امیرمومنان(ع) میفرماید: «صلوا ارحامکم و ان قطعوکم» (18)
با ارحام ارتباط داشته باشید،هرچند آنها از شما بریده باشند.
مردی در محضر امام صادق(ع) از بستگانش شکوه کرد. حضرت فرمود:خشم خود را فرو ببر. (و به آنها نیکی کن)
عرض کرد: آنها با منچنین و چنان میکنند. (و رعایتحالم را نمیکنند) حضرت فرمود:آیا توهم میخواهی مثل آنها قطع رحم کنی و به آنها احساننکنی؟!
اگر چنین کنی، خداوند متعال (در دنیا و آخرت) نظرلطفشرا از شما بر میدارد. (19)
داود رقی میگوید: خدمت امام صادق(ع)نشسته بودم. ناگاه فرمود: ای داود، روز پنجشنبه که اعمال شما(شیعیان) بر من عرضه شد، در میان کارهای تو عملی مرا خوشحالکرد و آن این بود که تو نسبتبه پسرعمویت صله رحم انجام دادی. همانا این پیوند تو، در برابر قطع ارتباط او، سبب نزدیک شدنمرگ اوست. داود رقی میگوید: پسر عمویی داشتم که معاند و خبیثبود. متوجه شدم در گرفتاری و پریشانی است. پیش از آنکه به سویمکه حرکت کنم، مقداری پول برایش فرستادم تا زندگیاش تاءمینشود. چون به مدینه آمدم، امام صادق(ع) این چنین مرا با خبرساخت. (20)
? آثار صله رحم
پیامبر گرامی اسلام(ص) و امامان معصوم(علیهم السلام) برایصله رحم آثار و فواید بسیار ذکر کردهاند. بخشی از آن عبارتاست از:
1) محبوبیت نزد خداوند.
2) بهرهمند شدن از پشتیبانی خداوند.
3) افزایش روزی.
4) طول عمر.
5) ورود به بهشت.
6) برطرف شدن فقر و بیچارگی.
7) آباد شدن شهرها.
8) آسان شدن حساب در قیامت و پاک شدن از گناه.
9) نجات از مرگهای ناهنجار.
10) محبوبیت در خانواده و...;
بعضی از روایاتی که در آنها بهاین آثار اشاره شده چنین است:
1) پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: هر کس برای من یک چیز راضمانت کند من برای او چهار چیز را ضمانتخواهم کرد. صله رحمانجام دهد. خداوند او را دوست دارد; روزیاش را توسعه میدهد;عمرش را طولانی میسازد و او را در بهشتی که وعده داده واردمیکند. (21)
2) پیامبراسلام(ص) فرمود: صله رحم شهرها را آباد میسازد وعمرها را طولانی میکند، هر چند اهلش از نیکان نباشند. (22)
3) عبدالله بن طلحه میگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود:
شخصی خدمت پیامبراکرم(ص) آمد و عرض کرد: خویشانی دارم که منبا آنها ارتباط دارم، ولی آنها مرا میآزارند; قصد دارم ازآنها جدا شوم.
حضرت فرمود: هرکس تو را محروم ساخت، تو او را محروم نکن; هرکساز تو برید و جدا شد، تو با او قطع رابطه نکن و هرکس به توستم کرد، عفوش کن.
اگر چنین کردی، خداوند عزوجل پشتیبانتخواهد بود. (23)
امامصادق(ع) فرمود: صله رحم، خلق را نیکو، آدم را سخاوتمند و نفسرا پاکیزه میسازد. (24)
آن حضرت همچنین فرمود: صله رحم، مرگ را بهتاءخیر میاندازد; سبب دوستی درخانواده میگردد; حساب قیامت راآسان میکند و از گناهان آدمی میکاهد. پس با خویشان خود پیوندبر قرار کنید و به برادرانتان نیکی کنید، هرچند با خوب سلامکردن و جواب سلام دادن باشد. (25)
پینوشتها:
1.پیامبر اکرم (ص) در جمعه آخر ماه شعبان در خطبه معروف خویش فرمود:«... و صلوا ارحامکم» با خویشان خود پیوند برقرار سازید.
2.سوره نساء، آیه 1.
3.تفسیر نور، محسن قرائتی، ج 2، ص 273.
4.سوره رعد، آیه 21 و 22.
5.سوره محمد، آیه 22 و 23.
6.گناهان کبیره، شهید دستغیب، ج 1، ص 157، ترجمه اصول کافی، ج 4، ص 455.
7.خالقه از ریشه« خلق» به معنای کندن یا از ریشه برکندن است.
8.ترجمه اصول کافی، ج 4، ص 46.
9.گناهان کبیره، ج 1، ص 164، اصول کافی، ج 2، ص 120.
10.وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 11، ص 396، حدیث 11.
11.وسائل الشیعه، ج 6، ص 286، صلة الرحم و قطیعتها، سید حسن طاهری خرم آبادی، ص 79.
12.وسائل الشیعه، ج 11، ص 546.
13.صلة الرحم و قطیعتها، سید حسن طاهری خرم آبادی، ص 44.
14.عرفی، یعنی فهم عمومی و عرف یعنی مردم، یا عموم مردم، یا فهم عموم مردم.
15.جمعی از علما و فقهای بزرگوار چون شیخ طوسی(ره) در کتاب خلاف و مبسوط و ابن ادریس در سرائر، علامه مجلسی در بحار الانوار و... این نظریه را اختیار کردهاند. شهید ثانی( زین الدین الجبعی العاملی 911 - 965 ه ق) میفرماید: اصحاب در اینکه مراد از قرابت و ارحام چه کسانی است؟ نظرهای مختلفی دارند. چون در شناخت آن نص و روایتخاصی وارد نشده است، ولی اکثر اصحاب معتقدند که شناخت ارحام و اقارب بستگی به نظر عرف دارد.( صلة الرحم و قطیعتها، ص 85)
16.بحار الانوار، ج 74، ص 111.
17.صلة الرحم و قطیعتها، ص 48.
18.وسائل الشیعه، ج 11، ص 175.
19.ترجمه اصول کافی، ج 4، ص 48.
20.بحار الانوار، ج 74، ص 93.
21.همان، ص 94.
22.- همان.
23.همان، ص 100.
24- همان، ص 114.
25- همان، ص 94.
- سلامٌ قولاً مِن رَبِّ رحیم.( یس/58)
" از جانب پروردگار [ی] مهربان [ به آنان] سلام گفته می شود."
این ندای روح افزا و نشاط بخش و مملو از مهر و محبت خدا ، چنان روح انسان را در خود غرق می کند و به او لذت ، شادی و معنویت می بخشد ، که با هیچ نعمتی برابر نیست ، آری شنیدن ندای محبوب ، ندایی آمیخته با محبت و آکنده از لطف ، سرتا پای بهشتیان را غرق سرور می کند ، که یک لحظه ی آن بر تمام دنیا و آنچه در آن است برتری دارد.
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده : " در همان حال که بهشتیان غرق در نعمتهای بهشتی هستند نوری بر بالای سرایشان آشکار می شود ؛ نور لطف خداوند که بر آنها پرتو افکنده است.
پس ندایی بر می خیزد که "سلام بر شما ای بهشتیان" ، نظر لطف خداوند چنان بهشتیان را مجذوب می کند که از همه چیز جز او غافل می شوند ، و همه نعمتهای بهشتی را در آن حال به دست فراموشی می سپارند.
" درود بر نوح در میان جهانیان."
چه افتخاری از این برتر و بالاتر که خداوند بر حضرت نوح علیه السلام ، سلام می فرستد ، سلامی که در میان جهان و جهانیان باقی می ماند و تا دامنه قیامت گسترده می شود ، سلام خدا توأم با ثناء جمیل و ذکر خیر بندگانش در قرآن کریم ؛ کمتر سلامی به این گستردگی و وسعت درباره کسی دیده می شود ، به خصوص اینکه لفظ " العالمین" معنی وسیعی دارد که نه تنها همه انسانها ، بلکه عوالم فرشتگان و ملکوتیان را نیز در برمی گیرد.
" درود بر ابراهیم."
در آیات پیش از این آیه ، به چگونگی بشارت دادن فرزندی بردبار و پراستقامت بر حضرت ابراهیم ، و جریان دستور ذبح اسماعیل - فرزند ایشان - و تسلیم بودن هر دوی آنها بر این امر به میان آمده است ک پس از یاد آوری این قضایا ، خداوند می فرماید: سلام بر ابراهیم [ آن بنده مخلص و پاک باد.]
" درود بر موسی و هارون."
درآیات پیش از این آیه ، خداوند ضمن آیاتی ، جریانات حضرت موسی و هارون را نقل می فرماید:
- ما این دو برادر و قوم آنها را از اندوه بزرگ رهایی بخشیدیم . ( صافات/115)
- ما آنها را یاری کردیم تا آنها بر دشمنان نیرومند خود پیروز شدند . ( صافات/116)
- ما به آن دو ، کتاب آشکار دادیم . ( صافات/117)
- ما آن دو را به راه راست هدایت نمودیم . ( صافات/118)
- ما ذکر و یاد خیر آنها را در اقوام بعد باقی وبرقرار ساختیم . ( صافات /119)
و بعد از یادآوری موارد فوق خداوند برآن دو سلام می رساند.
سلامی از ناحیه پرودگار بزرگ و مهربان.
سلامی که رمز سلامت در دین و ایمان در اعتقاد و مکتب، و در خط و مذهب است.
سلامی که بیانگر نجات و امنیت از مجازات و عذاب این جهان و آن جهان است.
" درود بر پیروان الیاس" (1)
خداوند می فرماید: ما نام نیک الیاس را در میان امتهای بعد جاودان کردیم.( صافات /129)
امتهای دیگر ، زحمات این انبیاء بزرگ ( الیاس وسلاله ی او ) را که در پاسداری خط توحید، و آبیاری بذر ایمان منتهای تلاش و کوشش را به عمل آوردند ، هرگز فراموش نخواهند کرد ، و تا دنیا برقرار است یاد و مکتب این بزرگ مردان فداکار زنده و جاویدان است.
تعبیر به " ال یاسین" به حای" الیاس" یا به خاطر این است که ال یاسین لغتی در واژه " الیاس" بوده و هر دو به یک معنی است ، و یا اشاره به الیاس و پیروان او است که به صورت جمعی آمده است.
" ... سلام برشما ، خوش آمدید ، در آن درآیید [ و] جاودانه [ بمانید]
در این آیه ، خداوند می فرماید که بهشتیان وقتی به بهشت می رسند ، در حالی که درهای آن گشوده شده است ، در این هنگام نگهبانان بهشت ، آن ملائک رحمت به آنها می گویند : سلام بر شما ، گوارا باد این نعمتها بر شما ، داخل بهشت شوید و جاودانه بمانید.
" [ آن شب] تا دم صبح ، صلح و سلام است . "
این آیه ، در توصیف شب قدر است . آن شبی است که قرآن درآن نازل شده و عبادت و احیاء آن معادل هزار ماه است ، خیرات و برکات الهی در آن شب نازل می شود و رحمت خاص الهی شامل بندگان می گردد و فرشتگان و روح در آن شب نازل می گردند.
پی نوشت :
(1) در تفسیر قمی در ذیل آیه اتدعون بعلا آمده که قوم الیاس ( علیه السلام ) بتی داشتند که آن را بعل می نامیدند / (و در کتاب معانی به سند خود از نوح قادح از امام صادق ( علیه السلام ) از پدرش از پدران بزرگوارش از علی ( علیهم السلام ) روایت کرده که درباره آیه سلام علی آل یس فرمود : یس رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) است / و آل یس ما هستیم / مؤلف : و از کتاب عیون از امام رضا ( علیه السلام ) نظیر این حدیث روایت شده / و البته این دو روایت بر این مبنی صحیح است که ما آیه را به صورت آل یس بخوانیم ، همچنان که در قراءت نافع و ابن عامر و یعقوب و زید این طور قراءت شده /
شیخ جعفر کبیر معروف به کاشف الغطاء در یکى از شبها براى تهجّد برخاست، فرزند جوانش را از خواب بیدار کرد و به او فرمود: بیا به حرم مطهّر حضرت امیر علیه السلام رفته در آنجا نماز شب بخوانیم.
فرزند جوان که برخاستن از بستر گرم در آن وقت شب برایش سخت بود در مقام عذرخواهى برآمده عرض کرد: پدرجان من اکنون آماده این برنامه نیستم شما منتظر من نباشید.
فرمود: نه، من اینجا ایستاده و منتظرم تا شما مهیّا شوید، فرزند جوان به ناچار از جاى برخاست و وضو گرفت و دنبال پدر به راه افتاد. کنار درب صحن رسیدند، در آنجا فقیرى را دیدند نشسته و دست سؤال براى گرفتن پول به سوى مردم دراز کرده است!
شیخ جعفر رو به فرزندش نمود و فرمود: این شخص در این وقت شب براى چه اینجا نشسته است؟ عرض کرد: براى گدایى. فرمود: چه مقدار ممکن است از رهگذران عاید او شود؟ عرضه داشت: احتمالًا یک تومان (به پول آن زمان).
فرمود: فرزندم درست فکر کن، ببین این آدم براى مبلغى ناچیز در این وقت شب دست از راحت و استراحت و خواب ناز برداشته و دست ذلّت به سوى مردم دراز کرده، آیا تو به اندازه این شخص اعتماد به وعدههاى حق درباره شب بیداران و متهجّدان ندارى که فرموده:
فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اعْیُنٍ جَزَآءَ بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ»
پس هیچ کس نمىداند چه چیزهایى که مایه شادمانى و خوشحالى آنان است به پاداش اعمالى که همواره انجام مىدادهاند، براى آنان پنهان داشتهاند.
گفتهاند: فرزند جوان از شنیدن این سخن چنان متنبّه شد که تا آخر عمر از سعادت شب بیدارى و تهجّد برخوردار بود.
اثر سحرخیزى
حضرت صادق علیه السلام فرموده است:
شَرَفُ الْمُؤْمِنِ صَلاتُهُ بِاللَّیْلِ، وَ عِزُّهُ کَفُّ الاْذى عَنِ النّاسِ.
بزرگوارى و شرف مؤمن نماز اوست در شب، و عزّتش خوددارى از آزار مردم است.
امیر المؤمنین علیه السلام در نامهاى به ابن حنیف مىفرماید:
طُوبى لِنَفْسٍ ادَّتْ الى رَبِّها فَرْضَها، وَ عَرَکَتْ بِجَنْبِها بُؤْسَها وَ هَجَرَتْ فِى اللَّیْلِ غُمْضَها حَتّى اذا غَلَبَ الْکَرى عَلَیْها افْتَرَشَتْ ارْضَها وَ تَوَسَّدَتْ کَفَّها فى مَعْشَرٍ اسْهَرَ عُیُونَهُمْ خَوْفُ مَعادِهِمْ وَ تَجافَتْ عَنْ مَضاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ وَ هَمْهَمَتْ بِذِکْرِ رَبِّهِمْ شِفاهُهُمْ، وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ.
خوشا به حال کسى که واجبات پروردگارش را به جا آورده، و مشکلات را تحمّل نموده، و در شب از خواب خوش دورى کرده، تا وقتى که خواب بر او چیره شود زمین را فرش خود گرفته، و دست را بالش زیر سر کند، در میان جمعیّتى که ترس از قیامت، دیدههایشان را بیدار گذاشته، و پهلوهاشان از بستر استراحت جدا شده، و لبهاشان به ذکر پروردگارشان آهسته و آرام گویاست، و گناهانشان به کثرت استغفار از بین رفته است.
حضرت صادق علیه السلام مىفرماید: پیامبر در ضمن وصیّتش به امام على علیه السلام فرمود:
تو را سفارش مىکنم به اعمال و صفاتى که پیوسته با آنها باشى، آنگاه فرمود:
الهى! على را در این برنامه یارى ده. تا سخنش به اینجا رسید که فرمود:
عَلَیْکَ بِصَلاةِ اللَّیْلِ، و عَلَیْکَ بِصَلاةِ اللَّیْلِ، و عَلَیْکَ بِصَلاةِ اللَّیْلِ.
بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب.
راوى مىگوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:
انَّ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ تَعالى ثَلاثَةٌ: التَّهَجُّدُ بِاللَّیْلِ، وَ افْطارُ الصّائِمِ، وَ لِقاءُ الاْخْوانِ.
از امورى که خداوند آنها را وسیله نشاط قلب قرار داده؛ سه چیز است: نماز شب، افطار روزهدار به وقت مغرب، دیدار برادر مؤمن.
على بن ابى حمزه مىگوید:
دوستى داشتم که در دستگاه بنى امیه نویسنده بود، از من خواست از حضرت صادق علیه السلام براى او وقت ملاقات بگیرم، حضرت اجازه داد. چون وارد شد سلام کرد و نشست و عرضه داشت: فدایت شوم، در ادارات بنى امیه نویسنده بودم و از اینرو مال فراوانى به دست آوردم.
حضرت فرمود: اگر بنى امیه کسى را نمىیافتند تا در تمام امور به آنان کمک دهد، امر مال و غنیمت و مسئله جنگ و امور سیاسى و اجتماعى، قدرت غارت کردن حق ما را نداشتند، اگر مردم آنان را رها مىکردند چیزى جز آنچه در دست داشتند، نمىیافتند.
جوان عرض کرد: فدایت شوم راهى براى خروج از مال حرام جهت من هست؟
فرمود: اگر راهنمایى کنم مىپذیرى؟ عرضه داشت: آرى، فرمود: از آنچه از این راه به دست آوردهاى بیرون شو، اگر صاحبان مال را مىشناسى به آنان برگردان، اگر نمىشناسى از جانب آنان صدقه بده، در این صورت من بهشت را براى تو ضامنم!
جوان زمانى طولانى سکوت کرد و سر به زیر انداخت، سپس گفت: فدایت شوم، انجام دادم.
او با ما به کوفه برگشت، چیزى نبود جز اینکه از آن جدا شد حتى از لباس ضرورى بدنش، ما براى او لباس تهیه کردیم و مختصر نفقهاى به او مىرساندیم.
چیزى نگذشت که مریض شد، به عیادتش رفتیم، در یکى از عیادتها او را به حال احتضار دیدم، چشم گشود و گفت: اى على بن ابى حمزه! به خدا قسم! امام صادق علیه السلام به عهدش وفا کرد!
این را گفت و چشم از جهان بست. چون به خدمت امام رسیدم به من نگریست و فرمود: عهدم را نسبت به دوستت وفا کردم، گفتم: فدایت شوم، راست مىگویى، او این مسئله را به وقت مرگش به من خبر داد. «1» در هر صورت از مال حرام به هر صورت که هست بپرهیزیم، زیرا مال حرام باعث تاریکى باطن و غضب حضرت حق و دور افتادن از رحمت دوست و در بسیارى از مراحل، علت بطلان قطعى واجبات مانند نماز و طواف حج است.
ذوالقرنین که نامش در قرآن مجید آمده با لشگر فراوانى از بیابانى عبور مىکرد، پیرمردى را دید مشغول نماز است و به عظمت ذوالقرنین توجهى نکرد، ذوالقرنین از بزرگى روح او در تعجّب شد، پس از تمام شدن نمازش به او گفت: چگونه با دیدن خدم و حشم بزرگى دستگاه من نهراسیدى و در حال تو تغییرى پیدا نشد، عرضه داشت: با کسى مشغول مناجات بودم که قدرت و لشگرش بىنهایت است، ترسیدم از او منصرف شوم و به تو متوجه گردم از عنایتش محروم گردم و دیگر دعایم را اجابت ننماید!
ذوالقرنین فرمود: اگر مرا همراهى کنى تمام خواستههایت را اجابت مىکنم، عرضه داشت: من حاضرم همه جا با تو باشم به شرط آن که چهار چیز برایم ضمانت کنى:
اول: صحتى که هرگز بیمارى از پس آن نباشد.
دوم: نعمتى که زوال نداشته باشد.
سوم: جوانى و قدرتى که پیرى و سستى در آن دیده نشود.
چهارم: حیاتى که مرگ نداشته باشد.
ذوالقرنین گفت: مرا هرگز بر این امور قدرت نیست، عابد گفت: پس من از کسى که تمام امور در تحت قدرت اوست دست برنمىدارم و به شخصى که مثل خود من عاجز و محتاج به غیر است تکیه نمىنمایم.
آرى، ما مملوک و عبد حقیم و تمام امور حیات را تنها حضرت او نسبت به ما ضمانت دارد و این صحیح نیست که دست از اصل برداشته و به فروعات از بین رفتنى متوسّل شویم، توحید واقعى اقتضا مىکند که تمام هستى را علل و اسباب داشته و جز به ذات او نظر نداشته باشیم و هر خیر و کرامت را از او بدانیم و در حقیقت آراسته به حقیقت لا حول ولا قوة الّا باللّه گردیم.
قطب راوندى و دیگران از حماد بن حبیب کوفى روایت کردهاند که گفت:
سالى آهنگ حج کردم، همین که از منزل «زباله» حرکت کردیم بادى سیاه و تاریک وزیدن گرفت به طورى که اهل قافله را از هم متفرق کرد، من در آن بیابان متحیر و سرگردان ماندم، بالاخره خود را به یک وادى بىآب و گیاه رساندم تا تاریکى شب مرا گرفت، خود را به پناه درختى بیابانى گرفتم؛ در آن تاریکى شب جوانى را با جامه سپید و بوى مشک دیدم، گفتم: او از اولیاى خداست و ترسیدم مرا ببیند و به خاطر من جایش را عوض کند، تا مىتوانستم خویش را پنهان نگاه داشتم، ناگهان آن جوان مهیاى نماز شد، چون ایستاد به پیشگاه مقدس حضرت دوست عرضه داشت:
یا مَنْ أحارَ کُلَّ شَىءٍ مَلَکُوتا وَقَهَرَ کُلَّ شَىءٍ جَبَرُوتاً صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاوْلِجْ قَلْبى فَرَحَ الْاقبالِ عَلَیْکَ وَالْحِقْنى بِمَیَدانِ الْمُطیعینَ لَکَ «2».
اى کسى که همه چیز مبهوت ملکوت تو و مقهور جبروت توست. درود بفرست بر محمد و آل محمد خوشحالى عبادت و روى آوردن به خودت را در قلب من داخل کن و مرا به مطیعان درگاهت ملحق کن.
آن گاه آماده نماز شد، من هم برخاستم و به نزدیک او رفتم، دیدم چشمه آبى مىجوشد به سرعت آماده طهارت و نماز شدم، چون پشت سرش ایستادم گویا محرابى براى من ممثل شد و مىدیدم هرگاه به آیهاى مىگذشت که در آن وعد یا وعید بود، با ناله و آه آن را تکرار مىکرد؛ چون تاریکى شب به نهایت رسید، از جاى برخاست و گفت:
یا مَنْ قَصَدَهُ الضَّالُّونَ فَاصابُوهُ مُرْشِداً وَامَّهُ الْخائِفُونَ فَوَجَدُوهُ مَعْقِلًا وَلَجَا الَیْهِ الْعابِدُونَ فَوَجَدُوهُ مَوْئِلًا مَتى راحَةُ مَنْ نَصَبَ لِغَیْرِکَ بَدَنُهُ وَمَتى فَرَحَ مَنْ قَصَدَ سِواکَ بِهِمَّتِهِ الهى قَدْ تَقَشَّعَ الظُّلامُ وَلَمْ اقْضِ مِنْ خِدْمَتِکَ وَطَراً وَلا مِنْ حِیاضِ مُناجاتِکَ صَدَراً صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَافْعَلْ بى اوْلَى الْامْرَیْنِ بِکَ یا ارْحَمَ الرَّاحِمینَ.
اى کسى که گمراهان او را براى هدایت قصد مىکنند و ترسوهابه او اقتدا کرده و او را پناهگاه مىیابند و عابدان به او پناه برده و او را ملجأانتخاب مىکنند. کجا راحتى دارد کسى که خود را براى دیگرى صرف کند و کجا خوشى دارد کسى که غیر تو را نیت کند. خداوندا! تاریکى همه جا را فرا گرفته و من نه در قبال تو خدمتى کردم و نه از چشمه مناجات تو بهرهاى بردم، درود بفرست بر محمد و آل محمد و انجام بده براى من سزاوارترین این دو امر را، قسم به تو اى مهربانترین مهربانان.
حماد بن حبیب مىگوید: این وقت ترسیدم که مبادا شخص او از من ناپدید شود و اثر امرش بر من پوشیده ماند، پس دامنش را گرفتم و عرضه داشتم تو را به آن کسى که در عبادت رنج و تعب و ملال و خستگى را از تو گرفته و لذت رهبت را در کامت نهاده بر من رحمت آر و مرا در گلستان مرحمت و عنایتت جاى ده که من مردى ضال و گم گشتهام و آرزو دارم که هماهنگ تو شوم و گفتار تو را پیروى کنم،
فرمود: اگر تکیهات بر خدا از روى صدق و راستى باشد گم نخواهى شد، در هر صورت بر اثر من باش، پس به کنار آن درخت شد و دست مرا گرفت، چنین به نظرم آمد که زمین زیر قدمم در حرکت است؛ همین که صبح طلوع کرد به من فرمود:
بشارت باد بر تو که این مکان مکه معظمه است. پس من صداى ضجه و ناله حجاج را شنیدم، عرض کردم: تو را سوگند مىدهم به آن که نسبت به او امیدوارى و در قیامت به حضرت او چشم دارى کیستى؟ فرمود: اکنون که مرا قسم دادى من على بن الحسین بن على بن ابیطالب هستم!
تصور شما این نباشد که عشق به نماز و مناجات و این حرکت الهى و عارفانه مخصوص به انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام بوده، بلکه شاگردان این مکتب از عاشقان این راه و تربیت شدگان این بزم، نیز در حد قدرت و وسع و توان فکرى و روحى خود سالک این مسلک بوده و راه رو این طریق و دلباخته این وضعیت و سرباخته این حالت گردیدند.
حضرت ذوالقرنین عبورش به مردمى افتاد که هر کس مردگان خود را جلوى خانهاش دفن کرده است، سبب این کار را پرسید؛ گفتند: براى آن است که هر صبح و شام نظرمان بر قبور اشخاصى که مثل ما بودهاند و با آنها زندگى کرده بودیم بیفتد تا از مرگ غفلت نکنیم و به فکر عاقبت کار خویش باشیم؛ زیرا مىدانیم که یک روزى ما هم مانند آنان مقیم برزخ خواهیم شد!!
از طرفى دید منازل آنان درب ندارد، پرسید این چه وضع است؟ جواب دادند:
براى آن که بین ما دزد و خائن نیست، خداوند به هر کس هر چه عطا کرده به همان قانع است و هرگز دست به طرف مال کسى دراز نمىکند و ما را حاکم و پادشاه نیست؛ زیرا همه ما موظف به رفع نزاعیم و از طرفى نزاعى بین ما رخ نمىدهد، بلکه آن قدر با هم مهربانیم که وقتى زندگى ما را نظر مىکنى انگار همه با هم یکى هستیم و آن چنان بر هواى نفس غالبیم که نفعى را به غیر حق به طرف خود نمىکشیم و بین ما دروغ وجود ندارد؛ زیرا دروغ مقدمه جلب نفع از براى خود و ضرر به دیگرى است و ما نفع غیر را به منفعت خود ترجیح مىدهیم و ما پدران خود را نیز این چنین یافتیم.
ذوالقرنین گفت: چگونه است که همه شما را خرسند و خندان مىبینیم و مثل این که غم و اندوهى در بین شما وجود ندارد، گفتند: براى این است که هر چه پیش آید از خدا مىدانیم و او هم هر چه صلاح ماست براى ما مقرّر مىدارد و هر کس را هر چه صلاح اوست پیش آید باید خندان و خرسند باشد نه غمناک و اندوهگین .
در قرآن کریم در سوره مبارکه یوسف آیات 88 تا 90 مىخوانیم:
برادران به امر پدر بزرگوار خود حضرت یعقوب به مصر آمده و بر حاکم وارد شدند و گفتند: اى عزیز مصر! ما با همه اهل بیت خود به فقر و قحطى و بیچارگى مبتلا شدهایم و با متاعى ناچیز و بىمقدار به حضور تو آمدهایم، محبت فرما و به قدر احسانت به ما بیفزا و از ما به صدقه دستگیرى کن که خدا صدقه بخشان را نیکو پاداش مىدهد.
در این حال که یوسف نیازمندى و دلشکستگى برادران را دید رحمش آمد و پرده از روى کار برداشت و گفت: شما برادران یوسف در دوران جهل و نادانى فهمیدید که با یوسف چه کردید؟
آنان گفتند: آیا تو همان یوسف هستى؟ پاسخ داد: آرى، من همان یوسفم و این برادر من است، خداوند به رحمت بىحساب خود بر ما منت نهاد که البته هر کس در برابر حوادث تقوا و صبر پیشه کند، چنین کسى پیش خدا نیکوست و خدا اجر نیکوکاران را ضایع نمىکند.
آرى، انبیا به همه انسانها درس خویشتندارى و خوددارى از گناه و صبر و استقامت مىدهند. که هر کس در برابر حوادث خود را از آلوده شدن به گناه و سازش با دشمن و تن دادن به ظلم حفظ کند و براى خدا صبر و پایدارى نماید عاقبتش همانند انبیا به خیر و خوشى و سلامت و سعادت خواهد رسید.
چون یوسف شناخته شد، برادران از کرده قدیم خود سخت به وحشت افتادند ولى ناگهان یوسف عزیز به آنان خطاب کرد:
[لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ] .
گفت: امروز هیچ ملامت و سرزنشى بر شما نیست، خدا شما را مىآمرزد و او مهربانترین مهربانان است.
این است درسى که انبیا به انسان مىدهند، درس گذشت و عفو، درس اغماض و چشم پوشى از هم کیشان و هم نوعان اشتباه کار و خطاکردار، تا زندگى با یک دیگر ظرف محبت و صفا و صمیمت و وفا باشد.