سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، آدم هفتاد ساله ای را که در رفتار و جلوه، چون جوان بیست ساله است، دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» داستان جریح و مادر او

 

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در روایتى به دورنمایى از وضع جریح اشاره مى‏نماید که:

انَّ امْرَأَةً نادَتْ ابْنَها وَهُوَ فى صَلاتِهِ قالَتْ: یا جُرَیْحُ قالَ: اللّهُمَّ امّى وَصَلاتِى.

قالَتْ: یا جُرَیْحُ فَقالَ: اللّهُمَّ امّى وَصَلاتى فَقالَ: لایَمُوتُ حَتّى‏ یَنْظُرَ فى وُجُوهِ الْمُومِساتِ‏ .

مادرش وى را صدا زد و او در نماز بود و از جواب مادر سرباز زد، دوباره صدا زد و او پاسخ نداد و به همین خاطر دچار زن بدکاره‏اى شد و آن جریمه پاسخ ندادن به مادر بود.

فقهاى عظام عقیده دارند اگر انسان به نماز مستحبى ایستاد و در آن هنگام مادر او را صدا زد لازم است پاسخ مادر را بدهد.

از امام باقر علیه السلام به سند معتبر روایت شده که:

جریح عابدى بود در جامعه بنى‏اسرائیل، در صومعه‏اش مشغول عبادت بود، مادرش به نزد وى آمد و او را طلبید، او جواب نداد، مادر دوباره وى را خواست او پاسخ نداد، بار سوم او را صدا زد و او از جواب خوددارى کرد، مادر فریاد زد: از خداوند مى‏خواهم تو را از یاریش محروم کند!

چون روز دیگر شد زن زناکارى به کنار صومعه او آمد و در آنجا وضع حمل کرد و گفت: این بچه از جریح است، مردم گفتند: آه! کسى که ما را از زنا منع مى‏کرد خود آلوده به زنا شد، امر شد وى را به دار زنند، در این وقت مادر آمد در حالى که طپانچه به صورت خود مى‏زد، جریح گفت: اى مادر! آرام باش که من از اثر نفرین تو به این بلا مبتلا شدم، مردم به او گفتند که از کجا بدانیم راست مى‏گویى؟ گفت:

طفل را بیاورید؟ چون آوردند از خدا خواست طفل را به زبان بیاورد، آن کودک به قدرت الهى به سخن آمد و خود را از جریح نفى کرد، چون از جریح ردّ افترا شد نجات پیدا کرد و سوگند خورد که از خدمت به مادر لحظه‏اى درنگ نکند .

مادرم روى مهت روح و روان است مرا

 

مهر تو قوّت تن قوّت جان است مرا

     

در دل اندیشه تو گنج نهان است مرا

 

یک نگاه تو به از هر دو جهان است مرا

فارغم با تو زهر خوب و بد اى پاک سرشت‏

 

زیر پاى تو نهادست خدا باغ بهشت‏

مهرت اى ماه به من نفخه جان مى‏بخشد

 

سخنانت به روان تاب و توان مى‏بخشد

راى پیر تو به من بخت جوان مى‏بخشد

 

آنچه دل مى‏طلبد لطف تو آن مى‏بخشد

     

اى مهین مادرم اى خاک رهت افسر من‏

 

سایه لطف تو کوتاه مباد از سر من‏

آنچه دارم همه از دولت پاینده توست‏

 

دیده‏ام نور و از چهره تابنده توست‏

تا نهان در دل من مهر فزاینده توست‏

 

هرچه باشم دل و جانم به خدا بنده توست‏

جان چه باشد که به از جان و جهانم باشى‏

 

زانچه پندارم صد ره به از آنم باشى‏

این چه لطفى است که در چهره ماه تو بود

 

وین چه حالى است که در چشم سیاه تو بود

وین چه رمزى است که در حال نگاه تو بود

 

از خدا خواهم پیوسته پناه تو بود

تا که همواره دلم را به نگه شاد کنى‏

 

وز غم و رنجش وارسته و آزاد کنى‏

     

هیچ نغمه موزونى شیرین‏تر و دلنشین‏تر از کلمه مادر نیست، بلکه زیباترین آهنگ همین نداى مادر است، این کلمه هرچند کوچک ولى بسیار پرمعنى و از نور عشق و امید سرشار است؛ زیرا تمام عواطف قلبى از مهر و دلدادگى، رقّت و روحانیت در آن نهفته است.

در زندگانى انسان همه چیز مادر است، در حالت غم و اندوه، مادر نویدبخش، هنگام نومیدى و بدبینى، او روزنه امید و در روزگار افتادگى و ناتوانى او موجد نیرو و قدرت است.

بلى، مادر سرچشمه محبت و دلبستگى، گذشت و بخشش است و کسى که مادرش را از دست داده دیگر سینه‏اى که او را در آغوش گیرد، دستى که او را نوازش دهد و چشمى که از او نگهبانى کند نخواهد یافت.

در صحنه طبیعت همه چیز نمودار مادر است و همه از عالم مادرى سخن گویند، خورشید مادر کره زمین است که با تابش خود آن را زنده نگاه مى‏دارد و پرورش مى‏دهد و پیش از آن که با نغمه امواج دریا و ترانه نهرها و نواى روح‏بخش پرندگان و صداى چرخ آبکش‏ها آنرا نخواباند زمین را وداع نمى‏گوید و کره زمین نیز به نوبه خود مادر مهربان درختان و گُل‏ها و گیاهان است که آن‏ها را به وجود آورده به‏ حدّ رشد مى‏رساند، درخت‏ها و گل‏ها هم مادران دلسوز میوه‏هاى گوارا و دانه‏هاى رسیده‏اند و مادر همه چیزها در جهان آفرینش همان روح کلّى ازلى جاودانى پر از زیبایى و دلدادگى است.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 90/12/20 :: ساعت 3:2 عصر )
»» تواضع مقدس اردبیلى‏

زائرى به نجف آمده بود، مى‏خواست به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام برود، بقچه لباس‏هاى کثیف در دست او بود، مقدس اردبیلى را مى‏بیند، خیال مى‏کند که کارگر است، به ایشان گفت: کار مى‏کنى؟ مقدس اردبیلى مى‏فرماید: بله، آن مرد گفت:

لباس‏هاى مرا بگیر، و خوب براى من بشور، هر چه مزد تو شد پرداخت مى‏کنم.

مقدس گفت: چشم.

کنار آب آمد، با هر وسیله‏اى لباس‏ها را شستشو کرد، لباس‏هاى او را با تأنى شست، به لباس‏ها نگاه کرد که لکّه‏اى در آنها نمانده باشد، چهار پنج بار لباس‏ها را شست، هنگامى که آن مرد از حرم برمى‏گشت همان موقع بود که طلبه‏ها و بزرگان مى‏خواستند به نماز بروند، طلبه‏ها مى‏خواستند آن مرد را ادب کنند؛ زیرا آن مرد با این کار به مقدس اردبیلى اهانت کرده بود، مقدس اردبیلى فرمود: «ان حقوق اخواننا المؤمنین أکثر من أن یقابل غسل ثیاب» حقوقى که برادران مؤمن بر عهده ما دارند، بسیار بیشتر از شستن یک لباس مى‏باشد.

پروردگار کسى را بى‏علت و بى‏سبب، به درجات عالى انسانى و الهى نمى‏رساند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 90/12/8 :: ساعت 11:52 صبح )
»» داستانى از حاج محمد تهرانى‏

دوستى داشتم به نام حاج محمد تهرانى که از سواد خواندن و نوشتن بهره‏اى نداشت ولى از نظر ایمان و یقین و عمل صالح مردى فوق العاده بود. یک بار در عرفات و بار دیگر در کاظمین خدمت مولاى بزرگوارمان حضرت ولى عصر عجّل اللّه تعالى فرجه رسیده بود. در اواخر عمر مبتلاى به بیمارى رعشه سخت در هر دو دستش شده بود به طورى که از جابجا کردن یک استکان آب عاجز بود.

براى زیارت حضرت رضا علیه السلام به مشهد مشرف شد، بالاى سر حضرت طلب شفا کرد، نیمه شب همان شب در عالم رؤیا به خدمت حضرت رضا علیه السلام رسید، امام به او فرمود: به خاطر این رعشه در دست، مقامى در قیامت برایت مقرّر شده که بسیار عالى است.

چنانچه در این چند روزه باقى مانده عمر بخواهى از خدا براى تو طلب شفا کنم ولى در مقابل شفاى این بیمارى آن مقام آخرتى از دستت خواهد رفت، عرضه داشت که تا پایان عمر با این بیمارى صبر مى‏کنم؛ زیرا مقام آخرتى بالاتر از سلامت دست من است، سپس ازخواب بیدار شد و تا روز مرگ با همان رعشه در حالى که قلبى راضى از حضرت حق داشت به سر برد.

صبر بر بیمارى تا هنگام شفا داراى ثواب زیادى است و بر مریض است که شکایت خود را از بیمارى فقط و فقط متوجه حضرت حق کند که صبر بر مرض و لب فرو بستن از شکایت باعث شفاى زودرس است.

ابن عباس مى‏گوید:

انَّ امْرَاةَ ایُّوبَ قالَتْ لَهُ یَوْماً: لَوْدَعَوْتَ اللّهَ انْ یَشْفِیَکَ، فَقالَ: وَیْحَکِ کُنّا فِى‏ النَّعْماءِ سَبْعینَ عاماً فَهَلُمَّ نَصْبِرْ فِى الضَّرّاءِ مِثْلَها، فَلَمْ یَمْکُثْ بَعْدَ ذلِکَ الّا یَسیراً حَتّى‏ عُوفِىَ.

همسر ایوب یک روز به او گفت: اگر از خدا بخواهى‏شفا مى‏دهد، ایوب بر او فریاد زد ما به مدت هفتاد سال در نعمت و خوشى بودیم بر ماست به مدت هفتاد سال در این مصیبت و سختى صبر کنیم، مدّت زیادى نگذشت مگر این که ازتمام رنج‏ها راحت شد.

حضرت على علیه السلام فرمود:

الْمَریضُ فى سِجْنِ اللّهِ مالَمْ یَشْکُ الى عُوّادِهِ تُمْحى سَیِّئاتُهُ. وَ ایُّما مُؤْمِنِ ماتَ مَریضاً ماتَ شَهیداً، وَ کُلُّ مُؤْمِنٍ شَهیدٌ، وَ کُلُّ مُؤْمِنَةٍ حَوْراءُ، وَ اىُّ میتَةٍ ماتَ بِها الْمُؤْمِنُ فَهُوَ شَهیدٌ، وَ تَلا قَوْلَ اللّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ:

وَ الَّذینَ‏ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ اولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ»

بیمار در زندان خدا است و تا زمانى که از بیمارى خود نزد عیادت کنندگانش شکایت نکند، سیّئاتش محو مى‏شود و هر مؤمنى در بیمارى بمیرد شهید است و تمام مؤمنان شهیدند و تمام زنان مؤمنه حورا هستند. به هر مرگى مؤمن بمیرد شهید است، سپس آیه شریفه را تلاوت کردند: و کسانى که ایمان به خدا و رسولان آوردند، اینان صدیقون و شهداء نزد پروردگارشان هستند.

مریض مستحب است در وقت بیمارى این دعا را بخواند و تکرار کند:

لا الهَ إلّااللّهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیى وَ یُمیتُ وَ هُوَ حَىٌّ لایَمُوتُ، سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعِبادِ وَ الْبِلادِ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ حَمْداً کَثیراً طَیِّباً مُبارَکاً فیهِ عَلى کُلِّ حالٍ، وَ اللّهُ اکْبَرُ کَبیراً، کِبْرِیاءُ رَبِّنا وَ جَلالُهُ وَ قُدْرَتُهُ بِکُلِّ مَکانٍ. اللّهُمَّ انْ کُنْتَ امْرَضْتَنِى لِقَبضِ رُوحِى فى مَرَضِى هذا فَاجْعَلْ رُوحى‏ فى ارْواحِ مَنْ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنْکَ الْحُسْنى‏، وَ باعِدْنى مِنَ النّارِ کَما باعَدْتَ اوْلیاءَکَ الَّذینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنْکَ الْحُسْنى.

نیست خدایى جز خدایى یکتا و شریک ندارد و همکارى براى او نیست، سلطنت و سپاس مختص ذات اوست که مى‏میراند و زنده مى‏کند و اوست که زنده است و هرگز نمى‏میرد و از بین نمى‏رود، منزه است خدایى که پروردگار بندگان و آبادى هاست، حمد و سپاس مختص خدایى است که فراوان و مداوم و در همه حال خدایى بزرگ و بزرگتر و بلند پایه است، پروردگار ما و قدرت تواناییش به همه جا حکمفرماست، بار خدایا! اگر مرا بیمار گردانیده‏اى که در این بیمارى جانم را بگیرى، بارالها! جانم را در زمره کسانى قرار ده که آنها را مورد احسان خود واقع ساختى و مرا از آتش غضبت به دور دار همان طورى که دوستانت را که مورد احسان تو هستند، از آتش دور داشته‏اى.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 90/12/8 :: ساعت 11:50 صبح )
»» داستان عابدى از قوم موسى علیه السلام‏

او سال‏ها خدا را بندگى کرده بود، کارش به جائى رسیده بود که دیوانه‏ها و آنان که دچار امراض روانى بودند، براى معالجه نزد او آورده و نتیجه مى‏گرفتند.

روزى زنى صاحب شرف را برادران وى نزد عابد آوردند و او را براى معالجه در صومعه وى گذاشتند، تا پس از علاج از مرض برگردند و او را بر خود ببرند. صورت زیباى زن، عابد را دچار وسوسه سخت کرد و کارى که نباید بشود، شد. پس از چند روز آثار حاملگى در زن دید، او را به قتل رساند و جنازه‏اش را در بیابان دفن کرد.

داستان در نزد حاکم فاش شد، او را دستگیر کردند، به عملش اقرار کرد و به فرمان امیر به دار رفت. شیطان نزدش مجسّم شد گفت: آن وسوسه کار من بود، اکنون برایم سجده‏اى کن تا تو را نجات دهم. گفت: بر این دار مرا قدرت سجده نیست. آن دشمن خدا گفت: اشاره‏اى مرا کافى است. چون به اشاره رفت در همان حال هم جان داد و به این خاطر تمام خوبى‏هایش به باد رفت.

ابن عباس شاگرد حضرت على علیه السلام این داستان را بر آیه ذیل تطبیق داده است.  کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إذْ قالَ لِلْانْسانِ اکْفُرْ فَلَمّا کَفَرَ قالَ إنّى بَرى‏ءٌ مِنْکَ»

[داستان منافقان که کافران از اهل کتاب را با وعده‏هاى دروغ فریفتند] چون داستان شیطان است که به انسان گفت: کافر شو. هنگامى که کافر شد، گفت:

من از تو بیزارم.

اى خوش آن عارف سالک که ز راه آگاه است‏

 

حاصل بندگیش دیدن روى شاه است‏

گر جهان بینى و بس، فرق تو با حیوان چیست‏

 

چشم انسان همه بیناى جمال اللَّه است‏

سرکویت شده از خون شهیدان دریا

 

مگر اى جان جهان کوى تو قربانگاه است‏

خود که باشى تو که هر جامه بدوزم از وصف‏

 

پیش بالاى تو چون آورم آن کوتاه است‏

آه اگر لطف توام بدرقه ره نشود

 

که گهر دارم و صد راهزنم در راه است‏

گر من از خود نیم آگاه صغیرا غم نیست‏

 

بنده پیر مغانم که زمن آگاه است‏

     

(صغیر)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 90/12/8 :: ساعت 11:49 صبح )
»» داستانى عجیب از ثروتمند و فقیر

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

مردى ثروتمند، پاکیزه لباس، کنار پیامبر صلى الله علیه و آله قرار گرفت، در آن حال انسانى تهیدست و چرک لباس به محضر آن حضرت آمد، ثروتمند لباس خود را جمع کرد و از خود مواظبت نمود!

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: ترسیدى از فقر او چیزى به تو برسد؟ عرضه داشت: نه، فرمود: ترسیدى از ثروتت به او منتقل شود؟ گفت: نه، فرمود: ترسیدى لباست آلوده گردد؟ عرضه داشت: نه، فرمود: پس این چه کارى بود از تو سر زد؟ عرض کرد: یا رسول اللَّه! نفس امّاره‏اى که هنوز حاکم بر من است بدى را نزدم خوبى و خوبى را بدى جلوه مى‏دهد، من نصف ثروتم را به این فقیر بخشیدم.

حضرت به آن تهیدست فرمود: مى‏پذیرى؟ عرضه داشت: نه، فرمود: چرا؟

گفت: مى‏ترسم من هم به آنچه او مبتلاست مبتلا شوم.

اى دل ارخواهى که جا در بزم آن سلطان کنى‏

 

باید اول کاخ حرص و آز را ویران کنى‏

پشت پا زن بر جهان و کار او مردانه وار

 

مشکلات عشق اگر خواهى به خود آسان کنى‏

زیر زین آور براق عشق کثرت سوز را

 

در فضاى لامکان خواهى اگر جولان کنى‏

     

 

نفس شیطانست از شیطان نفس ایمن مباش‏

 

قرب حق جوئى چو خود را دور از این شیطان کنى‏

بى من و ما در مناى عشق چون محرم شوى‏

 

باید اول نفس کافر کیش را قربان کنى‏

باید اول کام و لب شوئى ز آب سلسبیل‏

 

گر هما خواهى که مدح شاه جم دربان کنى‏

     

آفتاب آسمان دین امیر المؤمنین‏

 

آن که عالم را به مدح او بهارستان کنى‏

مهر او جو تا منور آسمان جان شود

 

مدح او گو تا معطر گلشن ایمان کنى‏

شعله نیران گلستان بر تو گردد چون خلیل‏

 

باولایش جا اگر در شعله نیران کنى‏



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 90/12/8 :: ساعت 11:49 صبح )
»» امید در قرآن‏ و روایات‏

امید در قرآن‏

فَلَوْلَا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِینَ‏] «1».

و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، قطعاً از زیانکاران بودید.

[وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ] «2».

و خدا به بندگان‏مهربان است.

[وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ‏] «3».

و خدا به توفیق خود به سوى بهشت و آمرزش دعوت مى‏کند، و آیاتش را براى‏ مردم بیان مى‏فرماید تا متذکّر شوند.

[وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ‏] «4».

و یقیناً خدا از آنان در گذشت؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و بردبار است.

[فَأُولئِکَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً] «5».

پس اینانند که امید است خدا از آنان درگذرد و خدا همواره گذشت کننده و بسیار آمرزنده است.

[فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ] «6».

بگو: پروردگارمان صاحب رحمتى گسترده است.

[قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ‏] «7».

به کسانى که کافرند بگو: اگر از کفر خود بازایستند [و به اسلام روى آورند] گناهان [ى چون جنگ با پیامبر و بازداشتن مردم از راه خدا، ومنع کردن مؤمنان از ورود به مسجدالحرام‏] از آنان بخشیده خواهد شد.

[إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ‏] «8».

خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمى‏کند.

[قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ‏

یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‏] «9».

بگو: اى بندگان من که [با ارتکاب گناه‏] بر خود زیاده روى کردید! از رحمت خدا نومید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را مى‏آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است؛

 

امید در روایات‏

عَنْ جُنْدَبِ الغِفارى أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله قالَ: إِنَّ رَجُلًا قالَ یَوْماً وَاللّهِ لا یَغْفِر اللّهُ لِفُلانٍ، قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: مَنْ ذَا الَّذى تَألى على أَنْ لا أَعْفُوَ لِفُلانٍ؟ فَإِنّى قَدْ غَفَرْتُ لِفُلانٍ وَأَحْبَطْتُ عَمَلَ الْمُتَألّى بِقَوْلِهِ لا یَغْفِرَ اللّهُ بِفُلانٍ‏ «10».

ابوذر غفارى از نبىّ اکرم صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند: مردى یک روز گفت: به خدا قسم خدا فلانى را نمى‏بخشد، خداوند فرمود: چه کسى قسم خورد که من فلانى را نمى‏بخشم؟ حتماً او را آمرزیدم و عمل آن قسم خورده را به خاطر آن کلمه بى‏جایى که گفته بود حبط کردم.

«شیخ مفید» به اسنادش از ابو جعفر طایى واعظ و او از وهب بن مُنَبَّه نقل مى‏کند:

قَرأتُ فى زَبُورِ داوُد اسْطُراً مِنْها ما حَفِظْتُ وَمِنْها ما نَسَیْتُ، فَما حَفِظْتُ قَوْلُهُ یا داوُدُ! اسْمَعْ مِنِّى ما اقُولُ مَنْ اتانى وَهُوَ یُحِبُّنى ادْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ یا داوُدُ! اسْمَعْ مِنّى ما اقُولُ وَالْحَقُّ مَنْ أتانىِ وَهُوَ مُسْتَحْى مِنْ الْمَعاصِى الَّتى عَصانى بِها غَفَرْتُها لَهُ‏ وَانْسَیْتُها حافِظِیْهِ یا داوُدُ اسْمَعْ مِنّى ما اقُولُ، وَالْحَقُّ اقُولُ مَنْ أتانى بِحَسَنَةٍ واحِدَةٍ ادْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ قال داوُدُ: یا رَبِّ وَما هذهِ الْحَسَنَةُ؟ قالَ مَنْ فَرَّجَ عَنْ عَبْدٍ مُسْلِمٍ فَقالَ داوُدُ: الهى بِذالِکَ لایَنْبَغى لِمَنْ عَرَفَکَ انْ یَنْقَطِعَ رَجاءَ مِنْکَ.

جملاتى در زبور داود خواندم، قسمتى از آن را از یاد بردم و جملاتى از آن را به یاد دارم، آنچه به یاد دارم این است: هرکس به من وارد شود در حالى که علاقه‏مند به من است او را به بهشت مى‏برم، اى داود! کلامم را بشنو که حق است کسى که بر من وارد شود و از گناهانى که کرده خجالت زده است او را ببخشم و گناهانش را از یاد محافظانش ببرم. اى داود! از من بشنو که قول من حق است، هرکس با یک خوبى بر من وارد گردد، او را به بهشت مى‏برم، داود گفت: این خوبى و حسنه چیست؟ فرمود: گره‏اى از کار بنده مسلمانى گشوده باشد، داود گفت: پروردگار من به همین عنایات تو است که هرکس تو را شناخت سزاوار نیست امیدش از تو قطع گردد!! «11»

عَنْ أَبى بَصیرٍ قالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرَ علیه السلام یَقُولُ: إِذَا دَخَلَ أَهْلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ بِأَعْمالِهِمْ فَأَیْنَ عُتَقاءُ اللّهِ مِنَ النّار.

ابى‏بصیر مى‏گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که مى‏فرمود: زمانى که اهل بهشت به خاطر اعمالشان وارد بهشت شوند، پس آزادشدگان خدا از آتش جهنّم کجایند؟

إِنَّ اللّهَ أَوْحى‏ إِلى‏ نَبِیِّهِ علیه السلام إِنّى أَجْعَلُ حِسابَ أُمَّتِکَ إِلَیْکَ فَقالَ: لا یا رَبِّ أَنْتَ أَرْحَمُ بِهِمْ مِنّى فَقالَ: إِذَنْ لا أُخْزیکَ فِیهم‏ «21».

خداوند به پیامبر صلى الله علیه و آله خطاب فرمود: در قیامت حساب امّتت را به تو واگذار مى‏کنم، عرضه داشت: الهى تو به آنان مهربانترى از من. خطاب رسید: من تو را در میان آنان سرشکسته نمى‏کنم. (کنایه از این که از آنان دستگیرى مى‏کنم).

عَنْ جَعْفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبائِهِ علیهم السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله قالَ اللّهُ: إِنّى لَأَسْتَحْیى مِنْ عَبْدى وَأَمَتى یَشیبانِ فى الإسْلامِ ثُمَّ أُعَذِّبُهُما «31».

امام صادق علیه السلام از پدرانش از نبىّ اکرم صلى الله علیه و آله از خداوند نقل مى‏کند که خداوند فرمود: من از بنده‏ام چه مرد چه زن که در اسلام پیر شده‏اند حیا مى‏کنم به عذاب گرفتارشان کنم.

دَخَلَ صلى الله علیه و آله عَلى‏ رَجُلٍ وَهُوَ فى النَّزْعِ فَقالَ: کَیْفَ تَجِدُکَ؟ قالَ: أَجِدُنى أَخافُ ذُنُوبى وَأَرْجُو رَحْمةَ رَبّى فَقال صلى الله علیه و آله مَا اجْتَمَعا فى قَلْبِ عَبْدٍ فى هذا الْمَوْطِنِ إِلّا أَعْطاهُ اللّهُ ما رَجا وَآمَنَهُ مِمّا یَخافُ‏ «14».

رسول خدا صلى الله علیه و آله به مردى وارد شد که در حال جان دادن بود، فرمود: تو را چگونه ببینم؟ عرضه داشت: در ترس از گناهانم و امید به رحمت پروردگارم، حضرت فرمود: در این هنگامه این دو در دل مؤمن قرار نمى‏گیرد مگر این که خداوند به سبب این دو واقعیّت با بنده‏اش عمل مى‏کند، به آنچه امید دارد مى‏رسد و از آنچه مى‏ترسد به او ایمنى مى‏دهد.

قالَ عَلِىٌّ علیه السلام لِرَجُلٍ أَخْرَجَهُ الْخَوْفُ إِلَى القُنُوطِ لِکِثْرَةِ ذُنُوبِهِ: یا هذا یَأْسُکَ مِنْ‏ رَحْمَةِ اللّهِ أَعْظَمُ مِنْ ذُنوبِکَ‏ «15».

امیر مؤمنان به مردى که زیادى گناهش او را به ناامیدى کشیده بود فرمود:

ناامیدى تو از رحمت الهى از گناهانت بزرگتر است.

عَنْ أَبى جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ: إِنَّ آدَمَ علیه السلام قالَ: یا رَبِّ سَلَّطْتَ عَلَىَّ الشَّیْطانَ وَأَجَرَیْتَهُ مِنّى مَجْرَى الدَّمِ فَاجْعَلْ لى شَیْئاً فَقالَ: یا آدَمُ جَعَلْتُ لَکَ أَنَّ مَنْ هَمَّ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ بِسَیِّئَةٍ لَمْ تُکْتَبْ عَلَیْهِ فَإِنْ عَمِلَها کُتِبَتْ عَلَیْهِ سَیِّئَةٌ، وَمَنْ هَمَّ مِنْهُمْ بِحَسَنَةٍ فَإِنْ لَمْ یَعْمَلْهَا کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ وَإِنْ هُوَ عَمِلَهَا کُتِبَتْ لَهُ عَشَراً قالَ: یا رَبِّ زِدْنى قالَ:

جَعَلْتُ لَکَ أَنَّ مَنْ عَمِلَ مِنْهُمْ سَیِّئَةً ثُمَّ اسْتَغْفَرَ غَفَرْتُ لَهُ قالَ: یا رَبِّ زِدْنى قالَ:

جَعَلْتُ لَهُمُ التَّوْبَةَ وَبَسَطْتُ إِلَیْهِمْ التَّوْبَةَ حَتّى تَبْلُغَ النَّفَسُ هذِهِ‏ «16».

امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: آدم به حضرت حق عرضه داشت: شیطان بر من تسلّط دارد و چون خونى که در بدن من روان است به من راه دارد، برنامه‏اى براى من قرار بده، پروردگار فرمود: عنایت من به شما آدمیان این است که هرگاه گناهى را نیّت کنید من در نامه شما نمى‏نویسم، اگر به آن نیّت عمل کردید نوشته مى‏شود و هرکدام از شما اراده کار خیرى کردید مى‏نویسم اگرچه عمل نکنید ودر صورت عمل ده برابر مى‏نویسم، عرضه داشت: عنایت بیشترى به من بفرما، خطاب رسید: چنانچه پس از گناه توبه کنید من توبه شما را قبول مى‏کنم واز کرده‏هاى بد شما گذشت مى‏نمایم، عرض کرد: عنایت بیشترى نیازمندم، خطاب رسید: براى شما توبه را قرار دادم و برنامه توبه بر شما آن‏ چنان گسترده کردم که تا هنگام خروج روح از بدن توبه را مى‏پذیرم.

عَنْ أَبى عَبدِاللّهِ علیه السلام قالَ: مَرَّ عیسَى بنُ مَرْیَمَ علیه السلام عَلى قَوْمٍ یَبْکُونَ فَقالَ: عَلَى‏ ما یَبکى هؤُلاءِ فَقیلَ یَبْکُونَ عَلى ذُنُوبِهِمْ قالَ فَلْیَدْعُوها یُغْفَرْ لَهُمْ‏ «17».

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: عیسى بن مریم علیه السلام بر گروهى گذشت که گریه مى‏کردند فرمود: اینان براى چه مى‏گریند، به آن حضرت گفته شد براى گناهانشان، فرمود: دعا کنند تا خدا آنان را بیامرزد.

قالَ صلى الله علیه و آله: إِنَّ رَجُلًا یَدْخُلُ النّارَ فَیَمْکُثُ فیها أَلْفَ سَنَةٍ یُنادى یا حَنّانُ فَیَقُولُ اللّهُ تعالى جِبْرئیلَ: اذْهَبْ فَأْتِنى بِعَبْدى قالَ فَیَجى‏ءُ بِهِ فَیُوقِفُهُ عَلى رَبِّهِ فَیَقُولُ اللّهُ:

کَیْفَ وَجَدْتَ مَکانَکَ، فَقالَ: شَرُّ مَکانٍ قالَ: فَیَقُولُ رُدُّوهُ إِلى‏ مَکانِهِ، قالَ فَیَمْشى وَیَلْتَفِتْ إِلى وَرائِهِ فَیَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلى‏ أَىِّ شَی‏ءٍ تَلْتَفِتْ فَیَقُولُ: لَقَدْ رَجَوْتُ أَنْ لا تُعیدَنى إِلَیْها بَعْدَ إِذْ أَخْرَجْتَنى مِنْها فَیَقُولُ اللّهُ تَعالى إِذْهَبُوا بِهِ إِلَى الجَنَّةِ «18».

رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى‏فرماید: مردى به جهنّم مى‏رود و دو هزار سال در آنجا فریاد مى‏کند: یا حنّان یا منّان، پروردگار به جبرئیل مى‏فرماید: برو بنده مرا از جهنّم بیاور. او را مى‏آورد. خطاب مى‏رسد: جایت را چگونه دیدى؟

عرضه مى‏دارد: بدترین جایگاه، خطاب مى‏رسد: او را به همان جا ببرید، در حالى که او را مى‏برند به عقب نظر مى‏کند، خطاب مى‏رسد: دنبال چه هستى؟

عرضه مى‏دارد: امید به این داشتم که مرا دوباره به جهنّم نبرى، فرمان مى‏رسد:

او را به بهشت هدایت کنید!!».

لمّا قالَ رَسُولُ اللّه صلى الله علیه و آله: لَوْ تَعْلَمُونَ ما أَعْلَمُ لَضَحِکْتُمْ قَلیلًا وَلَبَکَیْتُمْ کَثیراً وَلَخَرْجْتُمْ إِلَى الصُّعْداتِ تَلْدِمُونَ صُدُورَکُمْ وَتَجْأَرُونَ إِلَى رَبِّکُمْ فَهَبَطَ جِبْریلُ فَقالَ: إِنَّ رَبَّکَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ: لِمَ تَقْنُطُ عِبادى فَخَرَجَ فَرِحاً وَبَشَّرَهُمْ‏ «19».

زمانى که رسول اکرم صلى الله علیه و آله به اصحاب فرمود: اگر بدانید آنچه را من مى‏دانم کم مى‏خندید و زیاد گریه مى‏کنید و هر آینه به روى خاکها و تپّه‏ها رفته و از شدّت ناراحتى به سینه خود چنگ زده و لطمه مى‏زنید و با کمال ذلّت به خداى خود استغاثه مى‏برید، ناگهان جبرئیل نازل شد و عرضه داشت: خداوند مى‏فرماید: چرا بندگان مرا نا امید مى‏کنى؟!! پیامبر صلى الله علیه و آله از مسجد در حالى که خوشحال بود خارج شد و اصحاب خود را به رحمت الهى و عنایت حضرت بارى بشارت داد.

عَنْ ابى جَعْفرٍ علیه السلام قالَ: وَجَدْنا فى کِتابِ عَلىٍّ علیه السلام انَّ رَسُولَ اللّهِ قالَ وَهُوَ عَلى‏ مِنْبَرِهِ: وَالَّذى لاالهَ الّا هُوَ ما اعْطِىَ مُؤمِنٌ قَطُّ خَیْرَ الدُّنْیا والاخِرَةِ الّا بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللّهِ وَرَجائِهِ لَهُ وَحُسْنِ خُلْقِهِ والْکَفَّ عَنْ اغْتِیابِ الْمُؤمِنینَ، والَّذى لا إلهَ إلّاهُوَ لا یُعَذِّبُ اللّهَ مُؤْمِناً بَعْدَ التَّوْبَةِ والاسْتِغْفارِ إلّا بِسُوءِ طَنِّهِ بِاللّهِ وَتَقْصیرِهِ مِنْ رَجائِهِ وَسُوءِ خُلْقِهِ واغْتِیابِهِ لِلْمُؤمِنینَ، وَالَّذى لا إلهَ إلّاهُوَ لا یَحْسُنُ ظَنَّ عَبْدٍ مُؤمِنٍ بِاللّهِ إلّاکانَ اللّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُؤمِنِ؛ لأَنَّ اللّهَ کَریمٌ بِیَدِهِ الْخَیْراتُ یَسْتَحىِ أنْ یَکُونَ عَبْدُهُ الْمُؤمِنُ قَدْ أحْسَنَ بِهِ الظَّنُّ ثُمَّ یُخْلِف ظَنَّهُ وَرَجاءَهُ فَأَحْسَنُوا بِاللّهِ الظَّنَّ وَارْغَبُوا إلَیْهِ‏ «20».

امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: در کتاب على علیه السلام دیدیم که رسول اللّه صلى الله علیه و آله در منبر فرمود: قسم به آن که غیر از او خدایى نیست هرگز خیر دنیا و آخرت نصیب مؤمنى نمى‏شود، مگر به گمان نیک و امید به فضل خدا و نیکى اخلاقش و خوددارى از غیبت مؤمنان و قسم به خدایى که غیر از او خدایى نیست مؤمنى را بعد از توبه و استغفار عذاب نمى‏کند؛ مگر به گمان بدى که به حق و کوتاهى داشتنش از امید به رحمت حق و سوء خلق و غیبتش از مؤمنان به خدایى که غیر از او خدایى نیست. گمان عبد به خدا هرگاه گمان نیک باشد خداوند با او برابر گمانش معامله مى‏کند؛ زیرا خدا کریم است و نیکى‏ها به دست اوست، حیا مى‏کند که عبد به او حسن ظن بورزد و او با بنده‏اش برخلاف ظنّ و امیدش معامله نماید. گمان نیک به خدا ببرید و به حضرت او رغبت کنید.

فى الْحَدیثِ أَنَّ أَعْرابیّاً قالَ: یا رَسُولَ اللّهِ مَنْ یَلى حِسابَ الْخَلْقِ؟ فَقالَ: اللّهُ تَبارَکَ وَتَعالَى قالَ: هُوَ بِنَفْسِهِ؟ قَالَ: نَعَمْ فَتَبَسَّمَ الأَعْرابِىُّ فَقال رَسُولُ اللّهُ صلى الله علیه و آله:

مِمَّ ضَحِکْتَ یا أَعْرابِىُّ؟ فَقالَ: إِنَّ الْکَریمَ إِذا قَدَرَ عَفا، وَإِذا حاسَبَ سامَحَ فَقالَ النَبِىُّ صلى الله علیه و آله صَدَقَ الأَعْرابِىُّ أَلا لا کَریمَ أَکْرَمُ مِنَ اللّهِ تَعالى هُوَ أَکْرَمُ الأَکْرَمینَ ثُمَّ قالَ: فَقَّهَ الأَعْرابِىُ‏ «21».

عربى به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: فردا حساب مردم با کیست؟ فرمود: با خداى تبارک و تعالى، عرضه داشت: با خود اوست؟ فرمود: آرى، عرب خندید، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: براى چه خندیدى؟ عرض کرد: کریم به هنگام قدرت، گذشت مى‏کند و زمان حساب سهل‏انگارى مى‏نماید. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

اعرابى راست گفت، بدانید کریمى کریمتر از خدا نیست و اوست بخشنده‏ترین بخشندگان، سپس فرمود: اعرابى به نهایت فهم رسید.

این روایات نمونه‏اى از روایات زیادى است که سلوک حق را با بندگان خود نشان مى‏دهد که به حکم‏

«الاسلام یجبّ ما قبله» «22»

، از گناهان هفتاد ساله کافرى که ایمان آورده درمى‏گذرد، چنان که در قرآن مى‏فرماید:

[قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ‏] «23».

به کسانى که کافرند بگو: اگر از کفر خود بازایستند [و به اسلام روى آورند] گناهان [ى چون جنگ با پیامبر و بازداشتن مردم از راه خدا، ومنع کردن مؤمنان از ورود به مسجدالحرام‏] از آنان بخشیده خواهد شد.

هم چنین به محض این که ساحران زمان فرعون گفتند: [آمنا] از تمام گذشته‏هاى آنان درگذشت و اصحاب کهف را با وجود سابقه کفر و شقاوت به محض این که به حقیقت توحید دست یافتند قبول کرد و به آنان کرامت و عزّت عطا فرمود.

و این‏گونه آیات و روایات محکم و متین است که انسان را به خداوند عزیز امیدوار مى‏کند. آیاتى که در آن شکّى نیست و انسان از آن آیات که وحى الهى است، یقین حتمى داشته و امیدش بر پایه یقین استوار مى‏گردد. این است که امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: والرجاء فرع الیقین.

براستى که این جمله، جمله استوارى است.

این همه فضل و عنایت خدا را، انسان به خود و موجودات مى‏بیند و رفتار خدا را با بندگان خود مى‏نگرد و این همه آیات و روایاتى که نشانگر عنایت حق به بندگان‏ است نظر مى‏کند؛ چگونه به یقین نرسد و چرا یقین پیدا نکند که او هم اگر به پیشگاه رحمت و عنایت الهى پناه ببرد پناهش مى‏دهند و در دریاى رحمت بى‏نهایت و فضل بى‏پایان غرقش مى‏کنند.

 [وَالْحُبُّ فَرْعُ الْمَعْرِفَةِ]

 

محبّت و معرفت

این یک واقعیّت است که شناخت و معرفت به هر چیزى، ریشه میل یا تنفّر انسان به آن چیز است.

در صورتى که انسان چیزى را بیابد که در واقع براى او منفعت دارد، به آن میل و عشق پیدا مى‏کند و براى جلب آن و به دست آوردنش، یا شکل‏گیرى از آن، یا کسب رضایتش نهایت فعالیت را مى‏نماید.

انسان به مواد غذایى، لباس، پوشاک، خانه و به تمام اشیاء مورد نیاز خود علاقه دارد، چرا که به حقیقت یافته است که این اشیاء براى حیات او منفعت دارد و در مقابل، از امور بسیارى سخت متنفّر است، چرا که به این حقیقت دست یافته است که آنها براى زندگى او ضرر دارند.

آنجا که از اشیاء منفعتى دیده باشد درصدد به دست آوردن آنهاست و در جایى که اشیایى را مضر دیده است، در راه دور کردن آنها از خط زندگى خویش است.

 

شناخت حضرت حق‏

شما به قرآن مجید و آثار اسلامى مراجعه کنید و از طریق آن آثار، خدا را بیابید که آن وجود مقدّس منبع تمام صفات کمال است. صفاتى کمالى که نامحدوداست. و دریابید که همه چیزها به دست اوست و توجّه کنید که حضرتش مبدأ وجود است و به هر چیزى هرچه را که لیاقت داشت عنایت نمود و به انسان بیش از لیاقت و استحقاقش توجّه فرمود.

شما از راه قرآن و آثار اهل بیت علیهم السلام عنایتش را به نیکوکاران؛ کرم و لطف و محبّتش را به بدکارانِ توبه‏کار و رحمت و کرامتش را نسبت به دوستان در قیامت بنگرید.

شما آیاتى که وضع نیکوکاران را در بهشت نشان مى‏دهد ملاحظه کنید؛ روایات باب توبه و عفو و شفاعت را بنگرید؛ محبّت‏هاى بى‏دریغش را در همین دنیا به موجودات زنده و به خصوص انسان تماشا کنید؛ قوانین عالى‏اش را در قرآن مجید، براى تأمین سعادت انسان ببینید؛ به بخش رسالت رسولان و امامت امامان علیهم السلام و حکمت حکیمان و عرفان عارفان اندیشه کنید؛ ببینید که شخص پیامبر صلى الله علیه و آله را رحمة للعالمین مى‏خواند و به نیکوکار وعده اجر غیر ممنون مى‏دهد و مزد بى‏حساب و بهشت عالى در برابر اعمال محدود و کم عنایت مى‏کند. و به گنهکاران مى‏گوید: هرچه هستى و هرکه هستى بازگرد و گذشته را جبران کن، من از تمام گناهانت چشم مى‏پوشم تا بیش از پیش با او آشنا شده و قهراً پس از این معرفت و آشنایى به دنیاى عشق و محبّت، به خداى خود راه پیدا کند و محبّتى برتر از محبّت‏ها و عشقى والاتر از همه عشق‏ها برایش حاصل شود.

انسان با این معرفت، هر عشقى را دنباله عشق خود قرار مى‏دهد و خداى متعال به خاطر او از همه چیز گذشت مى‏کند و انسان به هنگام فرا رسیدن فرمان او، با کمال محبّت از او فرمان مى‏برد و از آنچه نهى کرده، با کمال علاقه پرهیز مى‏کند و با زبان حال مى‏گوید:

 

اى زدردت خستگان را بوى درمان آمده‏

 

یاد تو مر عاشقان را راحت جان آمده‏

صد هزاران عاشق سرگشته بینم بر امید

 

در بیابان غمت اللّه گویان آمده‏

سینه‏ها بینم زسوز هجر تو بریان شده‏

 

دیده‏ها بینم زدرد عشق گریان آمده‏

پیر انصار از شراب شوق خورده جرعه‏اى‏

 

همچو مجنون گرد عالم مست و حیران آمده‏

     

 

خواجه عبداللّه انصارى مى‏گوید:

اى عزیز! هر که عزیمت عاشقى دارد گو دل از جان بردارد. هر که قصد حرم دارد گو بادیه فرو گذارد. عاشق را دلى باید بى‏غش و سینه از شور، آتش.

عشق آتشى سوزان و بحرى بیکران است. همه جان و قصّه بى‏پایان است. عقل و ادراک از فهم آن حیران است. دل در، یافت وى ناتوان. نهان کننده آشکار است و آشکار کننده نهان. روح روح است و فتوح فتوح. اگر خاموش باشد دلش چاک کند و از غیر خود پاک کند و اگر بخروشد وى را زیر و بر کند. و شهر را خبر کند. هم آتش است هم آب. هم ظلمت است هم آفتاب. عشق درد است لیکن به درد آورد.

چنان که علّت حیات است، سبب ممات است هرچند مایه راحت است پیرایه آفت است.

دل عاشق خانه شیر است، کسى درآید که از جان سیر است. از ماجراى درد عشق، حکایت خطاست و از محنت محبّت اظهار شکایت نارواست. بر هرکه پرتوى از عشق تافت سعادت دنیا و آخرت یافت.

مقصود دل و مراد جانى عشق است‏

 

سرمایه عمر جاودانى عشق است‏

     

آن عشق بود کزو بقا یافته خضر

 

یعنى که حیات جاودانى عشق است‏

     

بى‏تردید عشق منهاى معرفت به معشوق، معنى ندارد و این عشق بدون آگاهى به معشوق حاصل نگردد. البتّه این شناخت از راه دقّت در آیات و آثار اسلامى میسّر است.

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- بقره (2): 64.

(2)- بقره (2): 207.

(3)- بقره (2): 221.

(4)- آل عمران (3): 155.

(5)- نساء (4): 99.

(6)- انعام (6): 147.

(7)- انفال (8): 38.

(8)- توبه (9): 120.

(9)- زمر (39): 53.

(10)- بحار الأنوار: 6/ 4، باب 19، حدیث 3؛ الأمالى، شیخ طوسى: 58، المجلس الثانى.

(11)- وسائل الشیعة: 16/ 62، باب 83- وجوب الندم على الذنوب، حدیث 21798؛ الأمالى، شیخ طوسى: 106، المجلس الرابع.

(21)- محجّة البیضاء: 7/ 259.

(13)- نوادر راوندى: 7؛ بحار الأنوار: 6/ 7، باب 19، حدیث 14.

(14)- محجّة البیضاء: 7/ 253.

(15)- محجّة البیضاء: 7/ 253.

(16)- الکافى: 2/ 440، باب فیما اعطى اللّه عزوجل آدم، حدیث 1، وسائل الشیعة: 16/ 86، باب 93- باب صحة التوبة؛ بحار الأنوار: 6/ 18 باب 20، حدیث 1. (17)- الأمالى، شیخ صدوق: 495، المجلس الخامس والسبعون؛ بحار الأنوار: 6/ 20، باب 20، حدیث 7.

(18)- محجّة البیضاء: 7/ 254.

(19)- محجّة البیضاء: 7/ 254.

(02)- الکافى: 2/ 71، باب حسن الظن باللّه عزوجل، حدیث 1.

(21)- محجّة البیضاء: 7/ 262.

(22)- اسلام بر اعمال قبل از اسلام غلبه مى‏کند، مستدرک الوسائل: 7/ 448، حدیث 8625؛ بحار الأنوار: 81/ 316، باب 18.

(23)- انفال (8): 38.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 90/12/8 :: ساعت 11:38 صبح )
»» حقیقت رزق و روزى‏

در مسئله رزق و روزى حیوانات جاى بحث نیست، چرا که آنها از دایره تکالیف شرعیه بیرونند، امّا در ارتباط با انسان که مکلّف به تکالیف الهیّه است و در برابر حلال و حرام حضرت حقّ مسؤول است و وظیفه دارد به توسط فعّالیّت مشروع، آنچه براى او حلال و طیّب مقرّر شده به دست آورد و از حرامى که اصلًا روزى او نشده بپرهیزد، جاى بحث مفصّل و مشروحى است.

بر اساس آیات صریح قرآن، پذیرش سلطه ستمکاران و طاغوت و طاغوتیان حرام است و قبول کننده ظلم و ستم، شریک ظالم و خائن مى‏باشد.

خداوند بزرگ براى همه انسان‏ها در سفره طبیعت حقّ قرار داده:

حقّ خوراک، حقّ مسکن، حقّ پوشاک و حقّ هر بهره مشروعى که انسان نیازمند به آن است؛ به هیچ عنوان معنا ندارد گروهى به عنوان حاکم بر دیگران از تمام مواهب طبیعى به هر صورت که بخواهند استفاده کنند و استفاده ایشان به قیمت‏

محرومیّت اکثریّت مردم جهان باشد، این مردمند که وظیفه واجب دارند بر ستمکاران نابکار و خائنان پلید و حاکمان زورگو در شرق و غرب عالم بتازند و آنان را سر جاى خود بنشانند، تا سفره گسترده روزى از چنگ آنان درآید و همگان در سایه جهاد مثبت و فعّالیّت مشروع بتوانند از آن استفاده کنند.

اگر کسى به وضع مستکبران و زورگویان و محرومیّت مستضعفان و اکثریّت مردم جهان بنگرد و بگوید خدا این طور خواسته، بدون شکّ برخلاف صریح قرآن و عقل و منطق و حکمت و برهان نظر داده و به حضرت حق تهمت زده و قضاوتى شیطانى و نابجا از خود بروز داده است.

وسعت و تنگى رزق مسئله دیگرى است و حکومت جبّاران و طاغیان و بهره آزاد آنان از سفره طبیعت، مسئله دیگر.

حکومت سلطه گران و ستم پیشگان و اسراف کارى آنان در امور مادّى، دردى است که باید با هجوم محرومان جهان بر آنان، علاج شود.

این سگان هار و گرگان دهان باز، باید از سر این سفره کنار زده شوند و جهان و جهانیان از شرّ آنان راحت شوند، تا آنان که در محرومیّت جان مى‏سپارند به حقوق حقّه خود برسند.

وسعت رزق از جانب حقّ براى هر کس از طریق عنایت و لطف و فضل مقرّر گردد و از حلال خالص معیّن مى‏شود، آنهم نه براى این که دارنده وسعت به مال اندوزى و جمع آورى و تکاثر بپردازد.

تنگى رزق نه به معناى محرومیّت کسى است که دچار محدودیّت است و بر اوست که براى علاج تنگى روزى دست پیش دیگران دراز کند و شخصیّت عالى انسانى خویش را با مالى که دست دیگران است معامله نماید، بلکه وسعت و کاستى بر اساس مصلحت جهانیان است و براى هر دو طرف جنبه امتحان و آزمایش دارد و اگر این گونه نباشد چرخ حیات و کارگاه زندگى آن طورى که باید، نخواهد گشت.

آن کس که داراى وسعت مى‏شود، باید اضافه درآمد خود را در راه نیازهاى جامعه مصرف کند و از این که وسعت در رزق، سبب مستى و بى خبرى او شود بپرهیزد و آن که داراى تنگى رزق است باید قناعت پیشه کند و براى رفع محدودیّت از دست زدن به گناه و معصیت خوددارى نماید که وسعت و تنگى براى انسان همیشگى نیست، بلکه هر کدام را دوره و زمانى است که آن دوره و زمان، کلاس امتحان حقّ و محض مصلحت حیات انسان است و به قول قرآن مجید: مال و اموال و زر و زیور دنیا و ملک و حکومت یک جا مستقرّ نیست، بلکه در حال گردش و در عرصه دست به دست شدن است. «1» بنابراین وسعت و گشایشى که براى مستکبران و زورگویان و طاغوتیان است، وسعت و گشایشى است که از طریق ظلم و زور و جبر و عنف و جنایت و خیانت و ستم و ستمکارى و خوردن خون مظلومان و غارت حقّ محرومان به دست آمده و ربطى به حضرت حقّ ندارد که حقّ تعالى فراهم آوردن چنین وسعتى را حرام مى‏داند و در روز قیامت و در دادگاه عدل تا آخرین درهم و دینار این گونه ثروت و مال را به حساب ستمکاران خواهد گذاشت، آنهم حساب سختى که دنبال آن عذاب و شکنجه ابدى است. و محرومیّت محرومان جهان که در ثروتمندترین سرزمین‏ها زندگى مى‏کنند و زیر پا و کنار دست آنان، معادنى سرشار از عناصر قیمتى و طلا و نفت است نیز به حساب حضرت حقّ نیست که خداوند چنین محرومیّت‏هاى عارضى را که محصول حکومت قلدران و سکوت محرومان است، رضایت ندارد.

 

رزق و روزى در قرآن مجید

 

در زمینه وسعت و تنگى رزق لازم است به قرآن مجید و روایات و اخبار مراجعه کرد، تا حقیقت مطلب آن چنان که باید روشن شود.

آیات قرآن مجید را در باب اصل روزى و حلال و حرام مالى و وسعت و تنگى رزق و این که همه این برنامه‏ها، امتحان الهى براى رشد و تکامل انسان و شکوفایى استعدادهاى اوست و انسان نباید در برابر ثروت مست کند و در تنگى معیشت پست شود، مى‏توان به پنج دسته تقسیم کرد:

 

رزّاقیّت خداوند

1- آیاتى که رزق و روزى را به طور مطلق مستند به حضرت حقّ مى‏داند و از آن آیات استفاده مى‏شود که آنچه از جانب او مقرّر است صحیح و خیر و به دور از حرام و شرّ است، چرا که حضرت او منبع فضل و رحمت و عنایت و مرحمت و لطف و کرامت و جود و سخا و عطا و بخشش و قدرت جناب او بى‏نهایت در بى‏نهایت است و جز خیر و خوبى و درستى و سلامت براى احدى نخواسته و نمى‏خواهد؛ و از آن جا که سلامت زندگى مردم بستگى به رعایت اوامر و نواهى او دارد و مهم‏ترین عامل حرکت آدمى به سوى عبادت و تقوا، روزى پاک و حلال است، معنا ندارد خداوند عزیز از طرفى از انسان برنامه پاک و رعایت حقوق بخواهد و از طرف دیگر روزى انسان را از راه حرام قرار دهد که در کار حکیم و عالم و عادل تناقض وجود ندارد:

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» «2»

آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا مى‏دارند و از آنچه به آنان روزى داده‏ایم، انفاق مى‏کنند.

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ» «3»

هم آنان که نماز را برپا مى‏دارند و ازآنچه به آنان روزى داده‏ایم، انفاق مى‏کنند.

الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَى‏ مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِى الصَّلَاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ» «4»

همانان که وقتى خدا یاد شود، دل‏هایشان مى‏هراسد و بر آنچه [از بلا و حادثه‏] به آنان مى‏رسد، شکیبایند و برپا دارندگان نمازند و از آنچه روزى آنان نمودیم، انفاق مى‏کنند.

أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ» «5»

اینان به علت صبرى که [بر ایمان و عمل به قرآن‏] کردند و بدى [مردم‏] را با نیکى و خوبى خود دفع مى‏کنند و از آنچه به آنان روزى کرده‏ایم، انفاق مى‏نمایند، دوبار پاداششان مى‏دهند.

تَتَجافَى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ المَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً و طَمَعاً و مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنففِقُونَ» «6»

[ملازم بستر استراحت و خواب نیستند، بلکه‏] پهلوهایشان از خوابگاه‏هایشان دور مى‏شود در حالى که همواره پروردگارشان را به علت‏ بیم [از عذاب‏] و امید [به رحمت و پاداش‏] مى‏خوانند و از آنچه آنان را روزى داده‏ایم، انفاق مى‏کنند.

در این آیات به خصال و اوصاف مردان راه حقّ و عارفان عاشق اشاره مى‏کند که اینان با غیب عالم، در ارتباطند و بپا دارنده نمازند و چون یاد خدا شود قلبشان از عظمت حقّ مملوّ از ترس و خشیت مى‏شود، بر مصایب و طوفان‏ها براى حفظ دین خود صبر مى‏ورند، بدى را به خوبى برطرف مى‏نمایند، به وقت نیمه شب و سحر از بستر خوش و رختخواب ناز سربرداشته به عرصه گاه عبادت و مناجات قدم مى‏نهند؛ و در پایان هر پنج آیه مى‏فرماید: از آنچه که به این بندگان صالح و عباد شایسته روزى کرده‏ایم، در راه خیر و صلاح مردم و پیشبرد اهداف حقّ و رفع نیاز نیازمندان و جبران درد دردمندان انفاق مى‏کنند.

آرى، اصل رزق و روزى در ارتباط با عنایت و حکمت خداست و آنچه ریشه در اسما و صفات او دارد صحیح و پاک و اصیل و عین نور است و این معنا از جمله‏ وَمِمّا رَزَقْناهُمْ‏ استفاده مى‏شود.

با توجّه به آیات یاد شده، احدى را نمى‏رسد که تصوّر کند خداوند را غیر از روزى پاک، رزق دیگرى هست که از حرام باشد که این مسئله تهمتى شیطانى به حریم پاک حضرت حقّ است، حریمى که از هر عیب و نقصى منزّه و جز کمال و درستى و عدل و صدق و رحمت و کرم و خلاصه کمالات بى نهایت در بى نهایت، در آن پیشگاه با عظمت، چیزى یافت نمى‏شود.

 

طیّب بودن رزق الهى‏

2- آیاتى که رزق الهى را به طور صریح حلال طیّب دانسته و پیشگاه مقدّس کارگردان هستى را از عیب روزى کردن حرام، مبرّا نموده است:

یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَلَالًا طَیِّباً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ» «7»

اى مردم! از آنچه [از انواع میوه‏ها و خوردنى‏ها] در زمین حلال و پاکیزه است، بخورید و از گام‏هاى شیطان پیروى نکنید؛ زیرا او نسبت به شما دشمنى آشکار است.

وَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ حَلَالًا طَیِّباً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِى أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ» «8»

و از نعمت هاى حلال و پاکیزه‏اى که خدا روزى شما فرموده، بخورید؛ و از خدایى که به او ایمان دارید، پروا کنید.

فَکُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلَالًا طَیِّباً وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» «9»

آنچه از غنیمت [در میدان جنگ‏] گرفته‏اید، حلال و پاکیزه بخورید و از خدا پروا کنید؛ یقیناً خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلَالًا طَیِّباً وَاشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِن کُنتُم إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ» «10»

از نعمت هایى که خدا روزى شما کرده است، حلال وپاکیزه بخورید و نعمت خدا را سپاس گزارید، اگر تنها خدا را مى‏پرستید.

در آیات بالا به وجوب شرعى توجّه به اکل حلال طیّب و حرمت خوردن حرام اشاره رفته و هشدار مى‏دهد که در برابر حرام مالى تقوا پیشه کنید و چون به مصرف حلال طیّب موفّق شدید، شکر نعمت‏هاى الهى را به جاى آورید.

از جملات‏ مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ‏ و وَمِمّا غَنِمْتُمْ‏ به طور صریح استفاده مى‏شود که آنچه را حضرت حقّ و جناب محبوب روزى فرموده حلال طیّب است و وجود مقدّس او راه حرام را به روى بندگان باز نکرده است، این مردم هستند که حدود تقوا را مى‏شکنند و قدم به جاى قدم خطرناک شیطان و طاغوت مى‏گذارند و فرداى قیامت را که ظرف سعادت ابدى و خیر همیشگى است و جاى همنشینى با انبیا و اولیاست با این چند روزه زودگذر و فانى معامله مى‏کنند!!

سعدى شیرازى ابناى روزگار را چنین نصیحت مى‏کند:

شنیدم که جمشید فرّخ سرشت‏

 

به سرچشمه‏اى بر، به سنگى نوشت‏

بر این چشمه چون ما بسى دم زدند

 

برفتند چون چشم بر هم زدند

نه بر باد رفتى سحرگاه و شام‏

 

سریر سلیمان علیه السلام؟

در آخر ندیدى که بر باد رفت‏

 

خنک آن که با دانش و داد رفت‏

طریقت بجز خدمت خلق نیست‏

 

به تسبیح و سجّاده و دلق نیست‏

قدم باید اندر طریقت نه دَم‏

 

که اصلى ندارد دم بى قدم‏

مگو جاهى از سلطنت بیش نیست‏

 

که ایمن‏تر از مُلک درویش نیست‏

     

گدا را چو حاصل شود نان شام‏

 

چنان خوش بخسبد که سلطان شام‏

     

(سعدى شیرازى)

 

وسعت و تنگى رزق‏

3- آیاتى که وسعت معیشت و تنگى رزق را تنها و تنها در جهت مصلحت حیات ذکر مى‏کند و هشدار مى‏دهد که به وسعت زندگى دل خوش نکنید و از ضیق معیشت ظاهرى سر به زانوى غم مگذارید که این هر دو امرى عارضى و زود گذر و از دست رفتنى است:

اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَفَرِحُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا الْحَیَاةُ

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه، ج‏1، ص: 217

الدُّنْیَا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ» «11»

خدا روزى را براى هر کس که بخواهد، وسعت مى‏دهد و براى هر کس که بخواهد، تنگ مى‏گیرد. و [آنان که از حیات جاوید و پرنعمت آخرت بى‏خبرند] به زندگى زودگذر دنیا شادمان شدند، در حالى که زندگى دنیا در برابر آخرت جز متاعى اندک و ناچیز نیست.

إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً» «21»

یقیناً پروردگارت رزق را براى هر که بخواهد وسعت مى‏دهد و [براى هر که بخواهد] تنگ مى‏گیرد؛ زیرا او به [مصلحت‏] بندگانش آگاه و بیناست.

اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَىْ‏ءٍ عَلِیمٌ» «31»

خدا روزى را براى هرکس از بندگانش که بخواهد وسعت مى‏دهد و یا تنگ مى‏گیرد؛ یقیناً خدا بر هر کارى تواناست.

أَو لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّ فِى ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» «14»

آیا ندانسته‏اند که خدا رزق و روزى را براى هرکه بخواهد فراخ و گشاده قرار مى‏دهد و [براى هر که بخواهد] تنگ مى‏گیرد؟ یقیناً در این [برنامه‏] نشانه‏هایى است براى مردمى که ایمان دارند.

قُلْ إِنَّ رَبِّى یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَیْ‏ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ» «51»

بگو: یقیناً پروردگارم روزى را براى هر کس از بندگانش بخواهد وسعت مى‏دهد و یا تنگ مى‏گیرد و هرچه را انفاق مى‏کنید [چه کم و چه زیاد] خدا عوضى را جایگزین آن مى‏کند؛ و او بهترین روزى دهندگان است.

آرى، گشایش رزق امتحان الهى است و تنگى رزق هم امتحان و هر دو نوع از امتحان هم به مصلحت عباد و بندگان است، تا چه کسى در عرصه وسعت رزق از امتحان حقّ که خرج مال در راه رضاى اوست برآید و چه کسى در تنگى معیشت براى حفظ ایمان و شرف خود تا به پایان رسیدن آن وضع، صبر و استقامت پیشه کند.

وسعت روزى در چهار چوب حلال و مشروع آنهم با رعایت تمام قوانین الهى و فرامین حق مستند به خداست و این وسعت از جانب محبوب داراى حدّ واندازه و مرز و بوم معیّن است و دارندگان این نوع وسعت مکلّفند از گشایش زندگى به نفع محرومان و در جهت تداوم اسلام استفاده کنند که روى هم انباشته کردن ثروت گر چه از حلال باشد امرى نامشروع و برنامه‏اى ضدّ خدا و در جهت نابودى سعادت دنیا و آخرت است. و نیز ضیق معیشت به این معنا که هر چه انسان کوشش و فعّالیّت مى‏کند آن طور که مى‏خواهد نمى‏شود و یا بر اثر حادثه‏اى از حوادث طبیعى و اجتماعى، مال مشروع را از دست مى‏دهد و دچار تنگى در زندگى مى‏گردد مستند به خداست، نه ضیق معیشتى که بر اثر اسراف و تبذیر و ندانم کارى و گناه و معصیت به سر انسان آمده که در ضیق معیشت واقعى جاى صبر واستقامت و حوصله و بردبارى و حفظ ایمان و اخلاق از دست شیاطین است، تا زمانى که به فرموده قرآن از پس عُسر نوبت یُسر و بعد از مشکل نوبت آسانى برسد. «61»

انسانى که بیناى حقیقت است بدون شکّ، وسعت و تنگى روزى را به چیزى نمى‏شمارد، آنچه براى او مهم است اداى تکلیف و وظیفه است، در وسعت رزق خود را مکلّف به خرج مال در راه رضاى دوست مى‏داند و در تنگى معیشت براى حفظ اعتبار خود در پیشگاه حضرت محبوب صبر واستقامت پیشه مى‏کند که عاشقان وصال حضرتش مسلکى جز این نمى‏دانند وراهى جز این ندارند.

لَهُ مَقَالِیدُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَىْ‏ءٍ عَلِیمٌ» «71»

کلیدهاى آسمان‏ها و زمین فقط در سیطره مالکیّت اوست. رزق و روزى را براى هر کس که بخواهد وسعت مى‏دهد و یا تنگ مى‏گیرد. یقیناً او به همه چیز داناست.

قرآن مجید در بعضى از آیات تنگى رزق را نسبت به بندگان، عامل پاک ماندن آنان از گناه و معصیت و خرابى دنیا و آخرت و بهم خوردن سعادت دارَیْن مى‏داند و در حقیقت تنگى رزق را علّت نجات و مأمن انسان و رساننده آدمى به مقام با عظمت قرب به حساب آورده است:

وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِى الْأَرْضِ وَلکِن یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ» «18»

و اگر خدا روزى را بر بندگانش وسعت دهد، در زمین سرکشى و ستم کنند، ولى آنچه را بخواهد به اندازه نازل مى‏کند؛ یقیناً او به بندگانش آگاه و بیناست.

در هر صورت بسط رزق براى همه کس علامت محبّت و لطف حقّ نیست و ضیق رزق هم براى همه کس نشانه مطرود بودن او از پیشگاه محبوب نیست.

مال و ثروت براى آنان که اخلاق ابولهبى و قارونى و ابوسفیانى دارند علت هلاکت و شقاوت ابدى و فقر و تنگ دستى براى آنان که اخلاق سلمانى و ابوذرى و مقدادى و میثمى و کمیلى و بلالى دارند عامل حرکت معنوى و شکوفایى صبر و استقامت در راه خدا و علّت فراهم آمدن سعادت و سلامت ابدى است.

قرآن مجید این کتاب علم و هدایت و حکمت و فضیلت، درباره آنان که از وسعت رزق در راه ارضاى شهوات و فساد و افساد و لذّت‏هاى زودگذر سوء استفاده مى‏کنند و نسبت به خرج مال در راهى که خداوند مقرّر فرموده بخل مى‏ورزند، مى‏فرماید:

وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلِلّهِ مِیرَاثُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ» «19»

و کسانى که خدا به آنچه از فضلش به آنان داده بخل مى‏ورزند، گمان نکنند که آن بخل به سود آنان است، بلکه آن بخل به زیانشان خواهد بود. به زودى آنچه به آن بخل ورزیدند در روز قیامت طوق گردنشان مى‏شود. و میراث آسمان‏ها و زمین فقط در سیطره مالکیّت خداست و خدا به آنچه انجام مى‏دهید، آگاه است.

و درباره آنان که ثروت و مال و وسعت روزى را در راه خدا و رفع حوایج محرومان و مسیر بندگى و اطاعت و خدمت به عباد حق خرج مى‏کنند مى‏فرماید:

فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى‏ وَاتَّقَى‏* وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى‏* فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى‏» «02»

اما کسى که [ثروتش را در راه خدا] انفاق کرد و پرهیزکارى پیشه ساخت* و وعده نیکوتر را [که وعده خدا نسبت به پاداش انفاق و پرهیزکارى است‏] باور کرد؛* پس به زودى او را براى راه آسانى [که انجام همه اعمال نیک به توفیق خداست‏] آماده مى‏کنیم.

اگر با ثروت و مال، چه ثروتى که تحت عنوان انفال است مانند معادن، دریاها، جنگل‏ها که مالکیّت خاص ندارد و همه ملّت در بهره ورى از آن منابع مساویند و چه مالى که از طریق کسب مشروع و نتیجه زحمت و تلاش انسان به دست مى‏آید معامله اسلامى شود، یعنى برابر با نقشه‏هاى صحیح قرآنى و فرامین الهى و دستورهاى انبیا و ائمّه علیهم السلام عمل شود، بقاى جامعه همراه با سعادت و سلامت و خیر دنیا و آخرت و تأمین حقوق همه جانبه تمام افراد ملّت اعمّ از معنوى و مادى تضمین مى‏گردد و اگر با انفال و ثروتى که از طریق کسب و کار به دست مى‏آید برخورد سفیهانه شود و برابر با امیال و غرایز و شهوات آزاد معامله گردد، جامعه را بقایى نخواهد ماند و فساد و افساد و سلب حقوق اکثریّت و حاکمیّت عده‏اى معدود و زورگو و ستم پیشه و شهوت‏ران و آلوده به سر ملّت سایه خواهد انداخت و ظلم و بیداد همچون تیشه‏اى ریشه جامعه را خواهد زد.

جامعه باید با کمک حکومت صالح از افتادن ثروت‏هاى عمومى و خصوصى به دست سفیهان و نااهلان جلوگیرى کند و چنانچه آن چنان طبقه‏اى بر ملت حاکم است، با قیام الهى خود بر آنان بتازد و آنچه از انفال و ثروت‏هاى باد آورده را که به قیمت فقیر شدن اکثریّت، به جیب آنان ریخته شده از کف آنان خارج سازد، تا در سایه آن قیام و مبارزه غارت رفتگان، به حقوق مادّى و معنوى خود برسند.

در این زمینه به آیه شریفه و روایت ذیل توجّه نمایید:

وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِى جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً» «12»

و اموالتان را که خدا مایه قوام و برپایى [زندگى‏] شما گردانیده به سبک مغزان ندهید، ولى آنان را از درآمد آن بخورانید و لباس بپوشانید و با آنان به صورتى شایسته و پسندیده سخن گویید.

إنَّ بَقاءَ الْإسْلامِ وَبَقاءَ الْمُسْلِمینَ أنْ تَصیرَ الْأمْوالُ عِنْدَ مَنْ یَعْرِفُ فیهَا الْحَقَّ و یَصْنَعُ فیهَا الْمَعرُوفَ، وَإنَّ مِنْ فَناءِ الْمُسلِمینَ وَفَنَاءِ الْإسْلامِ أن تَصیرَ الْأمْوالُ عِنْدَ مَنْ لا یَعرِفُ فیهَا الْحَقَّ و لایَصْنَعُ فیهَا الْمَعْرُوفَ. «22»

از موجبات دوام فرهنگ مسلمانان و اسلام، قرار داشتن مال در دست کسانى است که حقوق آن را بدانند و با آن به احسان و کار خیر برخیزند و از موجبات فناى مسلمانان و اسلام این است که ثروت در دست آنانى قرار گیرد که نسبت به حقوق آن جاهل باشند و با آن به کار خیر و انجام برنامه‏هاى نیک برنخیزند.

امام سجّاد علیه السلام در یکى از دعاهاى خود به پیشگاه حضرت حقّ عرضه مى‏دارد:

نَعُوذُ بِکَ مِنْ تَنَاوُلِ الْإِسرَافِ، وَمِنْ فِقْدَانِ الْکَفَافِ، و مِنْ مَعِیشَةٍ فِى شِدَّةٍ. «23» الهى به وقت داشتن مال، از افتادن در چاه هولناک اسراف به تو پناه مى‏برم و از نداشتن مال در حدّى که زندگى و معیشتم را اداره‏ کند به حضرت تو التجا مى‏کنم.

 

امتحان الهى وسعت و ضیق رزق‏

4- آیاتى که رزق و روزى را چه در جهت وسعتش و چه در زمینه تنگى و ضیقش امتحان الهى مى‏داند و این انسان مسؤول و مکلّف است که باید در این امتحان و آزمایش قرار گیرد تا استعدادهاى الهى و انسانیش با کمک این امتحان شکوفا شود.

اگر در ثروت است با بذل و بخشش و انفاق و صدقه به مقام جود و سخا و مهر و محبّت و نوع دوستى و تواضع در برابر سایر انسان‏ها و حالات عالى معنوى برسد و اگر در فقر و فاقه و تنگدستى است به مقام صبر و استقامت و حوصله و حلم و ایستادگى در برابر طوفان‏ها و سختیها و حفظ شرف و کرامت انسانى و نشان دادن عظمت روحى و فضیلت و حمیّت نفسى نایل گردد.

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- اشاره است به آیه «وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى‏ حِینٍ»؛ «و براى شما در زمین، قرارگاهى [براى زندگى‏] و تا مدتى معین، وسیله بهره‏ورى اندکى خواهد بود.» بقره (2): 36.

(2)- بقره (2): 3.

(3)- انفال (8): 3.

(4)- حج (22): 35.

(5)- قصص (28): 54.

(6)- سجده (32): 16.

(7)- بقره (2): 168.

(8)- مائده (5): 88.

(9)- انفال (8): 69.

(10)- نحل (16): 114.

(11)- رعد (13): 26.

(21)- اسراء (17): 30.

(31)- عنکبوت (29): 62.

(41)- روم (30): 37.

(51)- سبأ (34): 39.

(61)- اشاره است به آیه «سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً»؛ «خدا به زودى پس از سختى و تنگنا، فراخى و گشایش قرار مى‏دهد.» طلاق (65): 7.

(71)- شورى (42): 12.

(18)- شورى (42): 27.

(19)- آل عمران (3): 180.

(20)- لیل (92): 5- 7

(21)- نساء (4): 5.

(22)- مستدرک الوسائل: 12/ 339، باب 1، حدیث 14225؛ وسائل الشیعة: 16/ 285، باب 1، حدیث 21557.

(32)- صحیفه سجادیه: دعاى 8.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 90/12/8 :: ساعت 11:37 صبح )
»» صفات حق در ادعیه‏

دعاى جوشن کبیر

یا سَیِّدَ السَّاداتِ، یا مُجیبَ الدَّعَواتِ، یا رافِعَ الدَّرَجاتِ، یا وَلِىَّ الْحَسَناتِ، یا غافِرَ الْخَطیئاتِ، یا مُعْطِىَ الْمَسْئَلاتِ، یا قابِلَ التَّوْباتِ، یا سامِعَ الأَصْواتِ، یا عالِمَ الْخَفِیّاتِ، یا دافِعَ الْبَلِیّاتِ.

اى آقاى آقایان! اى پاسخ دهنده خواسته‏ها! اى بالا برنده درجات! اى صاحب اصلى نیکى‏ها! اى آمرزنده اشتباهات! اى عطاکننده خواسته‏ها! اى پذیرنده توبه‏ها! اى شنونده صداها! اى آگاه بر پنهانى‏ها! اى رد کننده بلاها.

یا خَیْرَ الْغافِرینَ، یا خَیْرَ الْفاتِحینَ، یا خَیْرَ النّاصِرینَ، یا خَیْرَ الْحاکِمینَ، یا خَیْرَ الرّازِقینَ، یا خَیْرَ الْوارِثینَ، یا خَیْرَ الْحامِدینَ، یا خَیْرَ الذّاکرینَ، یا خَیْرَ المُنْزِلینَ، یا خَیْرَ الْمُحْسِنینَ.

اى بهترین آمرزندگان! اى بهترین گره‏گشایان! اى بهترین یارى‏کنندگان! اى بهترین حکم کنندگان! اى بهترین روزى بخشان! اى بهترین وارثان! اى بهترین ستایندگان! اى بهترین یادکنندگان! اى بهترین فرو فرستادگان! اى بهترین نیکوکاران!

یا غافِرَ الْخَطایا، یا کاشِفَ الْبَلایا، یا مُنْتَهَى الرَّجایا، یا مُجْزِلَ الْعَطایا، یا واهِبَ الْهَدایا، یا رازِقَ البَرایا، یا قاضىَ المُنایا، یا سامِعَ الشَّکایا، یا باعِثَ البَرایا، یا مُطْلِقَ الاسارى.

اى در گذرنده از اشتباهات! اى برطرف کننده بلاها! اى نهایت امیدها! اى بخشنده عطاها! اى عنایت کننده هدیه‏ها! اى برآورنده آرزوهاى قلبى! اى شنونده شکایت‏ها! اى برانگیزنده مردمان! اى آزاد کننده اسیران!

یا عُدَّتى عِنْدَ شِدَّتى، یا رَجائى عِنْدَ مُصیبَتى، یا مُونِسى عِنْدَ وَحْشَتى، یا صاحِبى عِنْدَ غُرْبَتى، یا وَلِیّى عِنْدَ نِعْمَتى، یا غِیاثى عِنْدَ کُرْبَتى، یا دَلیلى عِنْدَ حِیرَتى، یا غِنائى عِنْدَ افْتِقارى، یا مَلْجَأى عِنْدَ اضْطِرارى، یا مُعینى عِنْدَ مَفْزَعى.

اى توشه‏ام در رنج و سختى! اى امیدم به هنگام مصیبت! اى مونسم به وقت ترس! اى رفیقم به هنگام غربت! اى سرپرستم در نعمت و خوشى! اى فریادرسم زمان غمزدگى! اى راهنمایم به وقت سرگردانى! اى سرمایه‏ام زمان ندارى! اى تکیه‏گاهم گاه اضطرار! اى پشتیبانم در وقت پریشانى.

یا دَلیلَ المُتَحَیِّرینَ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ، یا صَریخَ الْمُسْتَصْرِخینَ، یا جارَ الْمُسْتَجیرینَ، یا أَمانَ الْخائِفینَ، یا عَوْنَ الْمُؤْمِنینَ، یا راحِمَ الْمَساکینَ، یا مَلْجَأَ الْعاصِینَ، یا غافِرَ الْمُذْنِبینَ، یا مُجیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّینَ.

اى راهنماى سرگردانان! اى فریادرس فریاد کنندگان! اى دادرس دادرس طلبان! اى پناه پناه جویان! اى امان ترسویان! اى پشتیبان مؤمنان! اى رحم کننده بر افتادگان! اى پناهگاه عاصیان! اى آمرزنده گنهکاران! اى اجابت کننده خواسته بیچارگان!

یا مَنْ إِلَیْهِ یَرْغَبُ الزَّاهِدُونَ، یا مَنْ إِلَیْهِ یَلْجَأُ الْمُتَحَیِّرونَ، یا مَنْ بِهِ یَسْتَأْنِسُ‏ الْمُریدُونَ، یا مَنْ بِهِ یَفْتَخِرُ الْمُحِبُّونَ، یا مَنْ فى عَفْوِهِ یَطْمَعُ الخاطِئُونَ، یا مَنْ إِلَیْهِ یَسْکُنُ الْمُوقِنُونَ، یا مَنْ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ.

اى آن که زاهدان به سویش گریزند! اى آن که سرگردانان به او پناه برند! اى آن که بازآیندگان به سوى او پناه برند! اى آن که پارسایان بدو میل کنند! اى آن که سرگردانان به او پناهنده شوند! اى آن که خواستاران به او انس گیرند! اى آن که عاشقان به او فخر کنند! اى آن که اشتباه‏کاران در عفوش طمع ورزند! اى آن که یقین‏داران به او آرامش یابند. اى آن که تکیه کنندگان به او تکیه کنند.

یا حَبیبَ الباکِینَ، یا سَیِّدَ الْمُتَوَکِّلینَ، یا هادِىَ المُضِلِّینَ، یا وَلِىَّ الْمُؤْمِنینَ، یا أَنیسَ الذّاکِرینَ، یا مَفْزَعَ الْمَلْهُوفینَ، یا مُنْجِىَ الصّادِقینَ، یا أَقْدَرَ القادِرینَ، یا أَعْلَمَ العالِمینَ، یا الهَ الْخَلْقِ اجْمَعین‏ «1».

اى محبوب گریه کنندگان! اى آقاى تکیه‏کنندگان! اى رهنماى گمراهان! اى سرپرست مؤمنان! اى همدم یادکنندگان! اى پناه دلسوختگان! اى نجات‏بخش راستان! اى تواناترین توانایان! اى داناترین دانایان اى معبود تمام آفریده‏ها.

 

دعاى کمیل‏

اللّهُمَّ مَوْلاىَ کَمْ مِنْ قَبیحٍ سَتَرْتَهُ وَکَمْ مِنْ فادِحٍ مِنَ الْبَلاءِ أَقَلْتَهُ وَکَمْ مِنْ عِثاءٍ وَقَیْتَهُ وَکَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ وَکَمْ مِنْ ثَناءٍ جَمیلٍ لَسْتُ أَهْلًا لَهُ نَشَرْتَهُ.

پروردگارم! سرورم! چه کارهاى زشتى که از من پوشاندى که اگر قسمتى از آن بر مردم روشن مى‏شد، تا پایان عمر برایم آبرو نمى‏ماند و چه بسیار بارهاى‏ سنگینى از بلا که از دوشم برداشتى و از چه لغزش‏هایى مرا مصون داشتى و چه برنامه‏هاى ناخوش‏آیندى که از من دور کردى و چه تعریف‏هاى جمیلى که لایقش نبودم ولى از من در بین مردم پخش کردى و جامعه مرا از آن دیدگاه نظر مى‏کند که این چنین مورد محبّت هستم.

یا مَنْ اسْمُهُ دَواءٌ وَذِکْرُهُ شِفاءٌ وَطاعَتُهُ غِنى.

اى آن که نامش دوا و یادش شفا و فرمان بردنش ثروت است.

یا سابِغَ النِّعَمِ، یا دافِعَ النِّقَمِ، یا نُورَ الْمُسْتَوْحِشینَ فى الظُّلَمِ، یا عالِماً لا یُعَلَّمُ، صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَافْعَلْ بى ما أَنْتَ أَهْلُه.

اى سرشار دهنده نعمت‏ها! اى برطرف کننده انتقامها! اى چراغ وحشت‏زدگانِ در تاریکى‏ها! اى داناى بى‏تعلیم! بر محمّد و آلش درود فرست و با من آن چنان که تو اهل آنى معامله کن.

یا وَلِىَ الْمُؤْمِنینَ، یا غایَةَ آمالِ الْعارِفینَ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ، یا حَبیبَ قُلُوبِ الصّادِقینَ ویَا إِلهَ الْعالَمینَ.

اى سرپرست مؤمنان! اى نهایت آرزوى عارفان! اى فریادرس بیچارگان! اى محبوب دل‏هاى راستان! اى معبود جهانیان!

 

دعاى بعد از زیارت حضرت رضا علیه السلام‏

لا تُحْمَدُ یا سَیِّدى إِلّا بِتَوْفِیقٍ مِنْکَ یَقْتَضى حَمْداً لا تُشْکَرُ عَلى‏ أَصْغَرِ مِنَّةٍ إِلّا اسْتَوْجَبْتَ بِها شُکْراً فَمَتى‏ تُحْصى‏ نَعْماءُکَ یا إِلهى وَتُجازى‏ آلاءُکَ یا مَوْلاىَ وَتُکافَئُ صَنایِعُکَ یا سَیِّدى وَمِنْ نِعَمِکَ تَحْمَدُ الحامِدُونَ وَمِنْ شُکْرِکَ تَشْکُرُ الشَّاکِرُونَ وَأَنْتَ الْمُعْتَمَدُ لِلذُّنوبِ فى عَفْوِکَ وَالنَّاشرُ عَلَى الْخاطِئینَ جَناحَ‏ سِتْرِکَ وَأَنْتَ الْکاشِفُ لِلضُّرِّ بِیَدِکَ فَکَمْ مِنْ سَیِّئَةٍ أَخْفاها حِلْمُکَ حَتّى دَخِلَتْ وَحَسَنَةٍ ضَاعَفَها فَضْلُکَ حَتّى عَظُمَتْ عَلَیْها مُجازاتُکَ.

ستایش تو اى آقاى من برایم ممکن نیست، مگر این که خودت قدرت ستایش کردن به من عنایت کنى، قدرتى که براى آن هم ستایش دیگرى لازم است و سپاس نشوى بر کوچکترین منّتى که بر من دارى؛ مگر این که براى آن سپاس مستحقّ سپاس دیگرى، اى معبود من کجا نعمتهایت قابل شمارش است و چگونه ممکن است به عطایت پاداش داده شود؟ و به چه صورت در قدرت کسى است که ساخته‏هایت را اجر کافى دهد به برکت نعمت‏هایت ستایش کنندگان تو را ستایش گویند و بر سپاس‏پذیرى تو بر تو سپاس گویند، هرکسى که بر گناهانش بر عفو تو تکیه دارد بال و پر گناه پوشیت بر خطاکاران گسترده شده، با دست قدرتت بد حالیها برطرف گشتند، چه گناهانى که بردباریت آن را پنهان نموده تا از بین رفت چه اعمال خوبى که به فضل و عنایتت چند برابر کردى تا پاداش دادنت بر آن بزرگ و عظیم باشد.

یا مَعْروفَ الْعارِفینَ، یا مَعْبُودَ الْعابِدینَ، یا مَشْکُورَ الشَّاکِرینَ، یا جَلیسَ الذَّاکِرینَ، یا مَحْمودَ مَنْ حَمِدَهُ، یا مَوْجُودَ مَنْ طلبَهُ، یا مَوْصُوفَ مَنْ وَحَّدَهُ، یا مَحْبُوبَ مَنْ أَحَبَّهُ، یا غَوْثَ مَنْ أَرادَهُ، یا مَقْصُودَ مَنْ أَنابَ إِلَیْهِ.

اى شناخته شده نزد ارباب شناخت! اى مورد پرستش پرستندگان! اى سپاس شده سپاس‏گزاران! اى همنشین یادکنندگان! اى ستوده آن کس که تو را به حق ستود! اى محبوب دوستداران! اى فریادرس کسى که تو را اراده کرد. اى هدف آن که به سویت بازگشت.

ما به همین بسنده مى‏کنیم چرا که اگر بخواهیم نام آیات، روایات و دعاها را نقل‏ کنیم خود کتاب مستقلّى مى‏طلبد.

آیا با توجّه به این معانى بلند و با دقّت در این مضامین عالى که نمایشگر گوشه‏اى از صفات آن جناب است، ممکن است دل با تمام وجودش خریدار عشق او نگردد؟ آن کدام دل است که پس از یافتن این واقعیّت، غرق در عشق او نگردد؟

به فرموده قرآن این دل، دلى است چون سنگ یا سخت‏تر از سنگ، آنان که دلى در گروه عشق او داشتند و جان و سر از پى آن عشق روانه کردند، پس از این معرفت به آن گوهر ارزنده دست یافتند. بدون این معرفت، آن هم معرفتى که پایه‏اش قرآن و ریشه‏اش آثار محمّد و آل محمّد علیهم السلام است، آیا تحصیل این عشق ممکن است؟

آرى، آنان که این چنین عاشق شدند با کلید معرفت درب بسته شده محبّت و عشق به او را به روى خود گشودند.

عاشقان حضرت دوست این چنین مویه مى‏کنند:

دلى کو با تو شد همراه و همبر

 

چگونه مهر بندد جاى دیگر

دلى کو را تو هم جانى و هم هوش‏

 

از آن دل چون شود یادت فراموش‏

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند

 

فرزند و عیال و خان و مال را چه کند

     

دیوانه کنى هر دو جهانش بخشى‏

 

دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

ما را سر وسوداى کس دیگر نیست‏

 

در عشق تو پرواى کس دیگر نیست‏

جز تو دگرى جاى نگیرد در دل‏

 

دل جاى تو شد جاى کس دیگر نیست‏

یا رب زشراب عشق سرمستم کن‏

 

وز عشق خودت نیست کن و هستم کن‏ «2»

     

 

و نیز زمزمه مى‏کنند:

روضه روح من رضاى تو باد

 

قبله‏گاه در سراى تو باد

     

سرمه دیده جهان بینم‏

 

تا بود گرد خاک پاى تو باد

گر همه رأى تو فناى من است‏

 

کار من بر مراد رأى تو باد

شد دلم ذره‏وار در هوست‏

 

دلم این ذرّه در هواى تو باد «3»

هم چنین ناله برمى‏آورند که:

 

کردیم عاقبت وطن اندر دیار عشق‏

خوردیم آب بیخودى از جویبار عشق‏

 

مستان عشق را به صبوحى چه حاجت است‏

زیرا که دردسر نرساند خمار عشق‏

 

سى سال لاف زدم تا سحر گهى‏

وا شد دلم چو گل زنسیم بهار عشق‏

 

فارغ شود زدرد سر عقل فلسفى‏

یک جرعه گر کشد زمى خوشگوار عشق‏

 

در دامن مراد نبینى گل مراد

بى‏ترک خواب راحت و بى‏نیش خار عشق‏

 

هرکس که یافت آگهى از سر عاشقى‏

وحدت صفت کند سر و جان را نثار عشق‏ «4»

 

این جهان و آن جهان و هرچه هست‏

عاشقان را روى معشوق است وبس‏

 

گر نباشد قبله عالم مرا

قبله من کوى معشوق است و بس‏ «5»

   

 

 

پی نوشت ها:

(1)- دعاى جوشن کبیر، مفاتیح الجنان.

(2)- بابا طاهر عریان.

(3)- خواجه عبداللّه انصارى.

(4)- وحدت کرمانشاهى.

(5)- مناجات، خواجه عبداللَّه انصارى.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 90/12/8 :: ساعت 11:36 صبح )
»» خداشناسى در علم روز

اکسیژن‏

1- اکسیژن مثال و نمونه کاملى است از آثار معجزه آساى نظام عالم خلقت.

هواى زمین مرکّب است از اکسیژن، نیتروژن، آرگون، نئون، زنون، کریپتون و مقدارى بخار آب و معادل سه قسمت از ده هزار قسمتِ اسید کربنیک.

از وجود همین گازهاى گرانبها است که رنگ‏هاى قرمز و آبى و سبز، بر روى صفحه‏هاى اعلان، در و دیوار به چشم مى‏آید و از برکت وجود گاز آرگون است که اشعه نورانى الکتریسیته دنیا را روشن ساخته و تمدّن بشرى را به این پایه از پیشرفت رسانده است.

هفتاد و هشت قسمت از هوا؛ از نیتروژن و بیست و یک قسمت آن از اکسیژن است. فشارهاى محیط بر سطح کره زمین به مقدار تقریباً یک کیلو و نیم در هر اینچ مربع است. بقیّه موجودى گاز اکسیژن، به صورت ذخیره در قشر زمین جمع شده است که آبهاى عالم را هم همان گاز تشکیل مى‏دهد.

اکسیژن ریشه حیات تمام جانداران زمین است که جز از هواى محیط زمین، از هیچ منبع دیگرى نمى‏توان آن را به دست آورد.

باید دید چه شده است که این عنصر حیاتى با همه خواص شیمیایى و ترکیب و اختلاط آن با سایر مواد، مصون مانده است و فقط به همان مقدارى که براى ادامه حیات موجودات جاندار لازم است که به صورت خالص در هواى محیط، باقى مانده است؟

هرگاه مقدار اکسیژن موجود در هوا به جاى 21 درصد، 50 درصد مى‏بود کلیه مواد سوختنى این عالم به حالت احتراق درمى‏آمد. به عنوان مثال اگر جرقه برقى با درختى برخورد مى‏کرد، جنگلى را دچار حریق مى‏کرد و آن را دچار انفجار مى‏ساخت.

و هرگاه مقدار آن به ده درصد کاهش مى‏یافت گرچه هر جان‏دارى خود را با آن تطبیق مى‏نمود؛ ولى به طور قطع از بسیارى عناصرى که امروزه اساس زندگى ما را تشکیل مى‏دهد، مثل آتش، اثرى دیده نمى‏شد.

و خلاصه اگر اکسیژن آزاد، چنانچه اشاره کردیم که فقط مقدار بسیار کوچک و ناچیزى از مواد متشکّله زمین را تشکیل مى‏دهد، با تأخیر و فاصله جذب گردد، یا به طور کلّى معدوم شود، آن وقت حیات ظاهرى و حیوانى جانداران از روى زمین رخت بر خواهد بست.

تناسب عجیب و تعادل بسیار دقیقى که میان اکسیژن و اسید کربونیک برقرار است، از مهمترین علت‏هاى دوام و استمرار حیات حیوانى و نباتى به شمار مى‏آید. این اعجاز خداى متعال است که توجّه متفکران و اندیشمندان را به خود جلب کرده است. اهمیّت حیاتى اسید کربونیک و آثار، فواید، خواص و ویژگى‏هایش هنوز در نظر بسیارى از اندیشمندان کشف نشده است.

اسید کربونیک گاز سنگین و غلیظى است که نزدیک به سطح زمین قرار دارد و تجزیه آن از اکسیژن به راحتى امکان‏پذیر است. به عنوان مثال وقتى بر درختى آتشى افروخته شود، چوب که خود مرکب از اکسیژن و کربن و هیدروژن است، بر اثر حرارت تجزیه شیمیایى مى‏شود و کربن با نهایت سرعت با اکسیژن آمیخته و تشکیل اسید کربونیک مى‏دهد. هیدروژنِ آن نیز با همان شتاب با اکسیژن آمیخته. تشکیل بخار مى‏دهد. دودى که بر اثر آتش پدید مى‏آید همان کربن خالص وترکیب نشده است.

انسان هنگام تنفّس، مقدارى اکسیژن فرو مى‏برد و خون، آن را در تمام‏ قسمت‏هاى بدن توزیع مى‏کند. اکسیژن، غذا را در سلولهاى مختلف آهسته با حرارتى ضعیف مى‏سوزاند و اسید کربونیک و بخار آبِ پدید آمده از آن، خارج مى‏شود. به همین جهت وقتى از راه شوخى گفته مى‏شود: فلانى مثل تنوره آتش مى‏کشد، حقیقت درستى اظهار شده است؛ چون گاز اسید کربونیکى که بر اثر احتراق غذا در سلول‏ها ایجاد مى‏شود، داخل ریه مى‏گردد و با تنفّس بعدى از بدن خارج شده و به هواى محیط برمى‏گردد.

امام صادق علیه السلام در ضمن شناساندن خداى متعال از طریق آثار خداوندى به مفضّل مى‏فرماید:

کیست که شُش‏ها را چنان آفریده که بدون هیچ درنگ، پیوسته هواى خارج را بگیرد و به تمام نقاط بدن برساند؟ ریه اگر اندکى از حرکت باز ایستد و هواى پاک و صاف خارج را به بدن نرساند آدمى تلف مى‏گردد، آیا ممکن است این امورى که هریک مصلحتى بزرگ و حکمتى سترگ دارد خود به خود و بدون هیچ خالقى حکیم به این نظم و ترتیب صحیح، موجود شود؟

بدین ترتیب کلیّه جانوران اکسیژن استنشاق مى‏کنند و اسید کربونیک بیرون مى‏دهند.

از خواصّ دیگر اکسیژن که آن را براى حیات ضرورى مى‏سازد آن است که فعل و انفعالاتى، در سایر عناصر موجود در خون به وجود مى‏آورد.

از طرف دیگر به طورى که مى‏دانیم زندگى نباتات بسته به همان مقدار کم اسید کربونیکى است که در هوا موجود است و نباتات با آن تنفّس مى‏کنند. برگ نباتات در حکم ریه انسانى است که در زیر حرارت آفتاب اسید کربونیک را به عنصر کربن و اکسیژن تجزیه مى‏کند و اکسیژن را در هوا رها مى‏سازد و کربن در تنه نباتات باقى مى‏ماند و با هیدروژنى که از ریشه به ساقه و شاخه‏ها مى‏رسد ترکیب مى‏گردد و بر اثر همین ترکیبات شیمیایى حیرت‏آور است که طبیعت قند و «سلولز» و هزاران مواد آلى دیگر و میوه‏ها و گل‏ها را به وجود مى‏آورد.

از عجایب قرآن مجید در 14 قرن قبل اشاره به این موضوعات است که علم پس از میلیون‏ها سال به دست آورده است.

قرآن در سوره یس اشاره دارد:

[وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ* وَ جَعَلْنا فِیها جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ* لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلا یَشْکُرُونَ‏] «1».

و این زمین مرده براى آنان نشانه‏اى [آشکار بر این که ما مردگان را در قیامت زنده مى‏کنیم‏] مى‏باشد که آن را زنده کردیم و از آن دانه بیرون مى‏آوریم که از آن مى‏خورند،* و در آن بوستان‏هایى از درختان خرما و انگور قرار دادیم، و در آن از چشمه‏هاى گوناگون روان ساختیم،* تا از میوه آن و آنچه دست‏هایشان به عمل مى‏آورد [مانند شیره، کشمش، شربت و...] بخورند، آیا سپاس گزارى نمى‏کنند؟

خرما و انواع انگور را به فعالیّت درختان در زمین به وسیله ریشه که دو نوع مواد قندى و سلولز عالى است نسبت مى‏دهد!!

نباتات خودشان تغذیه مى‏کنند و مقادیر زیادى غذا براى حیوانات روى زمین تدارک مى‏نمایند.

نباتات اکسیژنى را که ما تنفّس مى‏کنیم و بدون آن حتّى پنج دقیقه هم نمى‏توانیم زیست نماییم به ما مى‏رسانند. به همین جهت نوع بشر باید در این زمینه خیلى‏ شکرگزار باشد.

بنا به شرحى که گذشت همه نباتات و جنگل‏ها و بوته‏ها و خزه‏ها و به طور کلّى تمام روییدنى‏ها، ساختمان اصلى وجودشان ترکیبى از آب و کربن است.

حیوانات کربن دفع مى‏کنند و نباتات اکسیژن و از این‏رو هرگاه این دو عملِ موجودات متوقّف مى‏ماند آن وقت یا حیوانات همه اکسیژن‏ها را مصرف مى‏کردند و یا نباتات کلیّه کربن‏ها را و چون این تقسیم به هم مى‏خورد نسل هر دو به سرعت رو به انقراض و زوال مى‏رفت.

اخیراً کشف شده است که اسید کربونیک به مقدار اندک جزءِ ضروریّات حیات حیوانى است، هم چنان که اکسیژن لازمه زندگى نباتات است.

گاز هیدروژن نیز با آن که تنفس نمى‏شود؛ اما از لوازم ضرورى حیات است؛ چرا که بدون هیدروژن آب وجود خارجى پیدا نمى‏کند و به طورى که همه مى‏دانیم قسمت اعظم مواد وجودى نباتات و جانداران را آب تشکیل مى‏دهد.

قرآن کریم به این واقعیّت چنین اشاره مى‏کند:

[أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ‏] «2».

آیا کافران ندانسته‏اند که آسمان‏ها و زمین به هم بسته و پیوسته بودند و ما آن دو را شکافته و از هم باز کردیم و هر چیز زنده‏اى را از آب آفریدیم؟ پس آیا ایمان نمى‏آورند؟

اکسیژن و هیدروژن و اسید کربونیک و کربن چه به تنهایى و چه در حال ترکیب و اختلاط با یکدیگر، از ارکان اوّلیه حیات جانداران به شمار مى‏روند و اساساً مبناى‏ زندگانى در زمین بر آنها استوار است.

از میان میلیونها احتمال، حتى یک احتمال هم نمى‏رود که همه این گازها در آن واحد در سیّاره‏اى جمع شوند و مقدار و کیفیّت آنها هم به طورى متعادل باشد که براى حیات کافى به نظر برسد.

از طریق علمى توضیحى درباره این راز طبیعت نمى‏توان داد و اگر هم بخواهیم بگوییم همه این نظم و ترتیبات تصادفى است، برخلاف منطق ریاضى که بر دو دو تا چهارتا است- به این معنى که هر نظمى ناظمى دارد و هر حرکتى محرکى- استدلال کرده‏ایم‏ «3».

این گوشه‏اى از اسرار و منافع یک جزء از اجزاى غیر قابل شمارش جهان یعنى اکسیژن است؟ آیا وقتى با این دید به عنایت و محبّت و لطف و مهربانى به انسان نظر شود و از این طریق هم راه معرفت طى شود حاصل عشق به آن وجود مقدّس نمى‏گردد؟! و راستى چه عالى است کلام امام صادق علیه السلام درباره عارفان و عشق آنان که مى‏فرماید: وَالْحُبُّ فَرْعُ الْمَعْرَفةِ

 

قوّه هاضمه‏

2- تا به حال صدها و هزارها کتاب درباره هاضمه و کیفیّت کار دستگاه گوارش نگاشته شده است؛ ولى هر سال کشفیّات جدیدى در این زمینه منتشر مى‏شود که گویى با موجود جدیدى رو به رو مى‏شویم که در گذشته هرگز او را تجربه نکرده‏ایم.

موضوع همیشه تازگى دارد و توجّه انسان را به خود جلب مى‏کند.

اگر ما جهاز هاضمه را به یک آزمایشگاه شیمیایى تشبیه کنیم و مواد غذایى را که‏ به درون آن مى‏رود، مواد خام این آزمایشگاه بدانیم، آن وقت حیرت مى‏کنیم که عمل هضم ما تا آن اندازه کامل است که هر چیز خوردنى را در دستگاه هاضمه هضم مى‏شود و به تحلیل مى‏رود مگر خود معده که دست نخورده باقى مى‏ماند.

ما معمولًا مقدارى غذاى متنوّع به صورت مواد خام به این آزمایشگاه مى‏ریزیم و اصلًا به فکر آن نیستیم که این دستگاه چگونه مى‏چرخد و فعل و انفعالات شیمیایى در جهاز هاضمه با این مواد خام چه معامله‏اى مى‏کند. ما کباب، گوشت، گل کلم، بقولات، ماهى سرخ کرده، نان و سبزیجات را خورده و همه را با چند لیوان آب فرو برده و مخلوط مى‏کنیم، گاهى نیز به عنوان دارو مواد گوگردى و عصاره‏هاى حیاتى را بلع مى‏کنیم، آن وقت معده ما از میان همه این مواد و اغذیه، آنچه را که مفید تشخیص بدهد انتخاب و آن را با مواد شیمیایى که خود تولید کرده است خمیر و آسیاب نموده وسپس فضولات آن را دفع مى‏نماید و بقیّه را به پروتئین تبدیل کرده و به مصرف تغذیه سلولهاى بدن مى‏رساند.

دستگاه گوارش از بین اغذیه، آهک و گوگرد و یُدْ و آهن و ماده دیگرى را که مفید و لازم تشخیص بدهد جدا مى‏کند و مراقبت کامل به عمل مى‏آورد تا ذرّات اصلى و مفید آن از بین نرود و به مصرف تهیّه هورمونها برسد و مواد حیاتى لازم، همیشه به مقدار کافى در دسترس باشد که در صورت نیاز به کار گرفته شود.

معده چربى و مواد ضرورى دیگر را ذخیره مى‏کند، تا در صورت عدم دست‏رسى به غذا، بدن از گرسنگى تلف نشود. همه این اعمال انجام مى‏شود بدون آن که خود انسان کوچکترین توجّهى به آن داشته باشد، یا راجع به آن فکر کند.

ما همه این مواد گوناگون را بدون رعایت خوبى و بدى و نیاز معده، به درون این آزمایشگاه مى‏ریزیم و تنها توجّه ما این است که به وسیله خوردن رفع گرسنگى‏ کنیم؛ امّا از فعالیت و سوخت و ساز معده بى‏خبریم و نمى‏دانیم که، پس ازغذا به معده مى‏رسد دوباره فعالیت از سر گرفته مى‏شود و مواد خام پخته و آماده براى تغذیه سلول‏ها مى‏شود.

باید دانست که تعداد سلول‏هاى بدن انسان به چند میلیارد مى‏رسد، یعنى مقدار آن بیش از مجموع نوع بشر در روى کره زمین است. مواد غذایى باید مرتّب به سلولها برسد و هر سلولى از اعضاى مختلف بدن مثل استخوان، گوشت، ناخن، مو، چشم، دندان و امثال آن، همان غذایى را جذب مى‏کند که به کار پرورش و زندگانى آن مى‏خورد.

بنابراین موادى که در این آزمایشگاه شیمیایى، تجزیه و ترکیب و تهیه مى‏شود، بیش از موادى است که آزمایشگاههاى ساخت بشر مى‏تواند تهیه کند!! شبکه ارتباطات و طریقه حمل و رساندن این مواد به سلول‏ها به قدرى جامع و مرتّب است که تا به حال هیچ سیستم حمل و نقلى نتوانسته است چنین نظم و انضباطى را به نمایش بگذارد.

این آزمایشگاه عجیب، از هنگام طفولیّت انسان، تا حدود سن پنجاه سالگى مرتکب هیچ اشتباه فاحشى نمى‏شود. در حالى که به وسیله مواد و مصالحى که به این آزمایشگاه مى‏رسد، متجاوز از یک میلیون نوع ذرّات مختلف تهیه مى‏شود و غالب این مواد نیز از نوع سموم کشنده است.

وقتى مجارى توزیع و طریق حمل و نقل مواد غذایى بدن، بر اثر طول مدت استعمال، فرسوده و ناهموار شود، قدرت و توانایى بدن رو به کاهش مى‏رود و سنّ پیرى و کهولت فرا مى‏رسد.

هر سلولى که مواد غذایى را جذب مى‏کند، به وسیله احتراق داخلى آن را مى‏سوزاند و براى بدن حرارت ایجاد مى‏کند، امّا به طورى که همه مى‏دانیم احتراق‏ بدون «گیرانه» صورت نمى‏گیرد و اوّل باید آتش روشن شود به همین جهت طبیعت بدن، به وسیله پاره‏اى ترکیبات شیمیایى، احتراق تولید مى‏کند که مواد غذایى را در سلولها مى‏سوزاند و اکسیژن و هیدروژن و اسید کربونیک آن را تجزیه مى‏نماید و بدین وسیله گرماى بدن را تأمین مى‏کند و چنان که در مورد آتش معمولى دیده مى‏شود بخار آب و اسید کربونیک از آن جدا مى‏شود.

اسید کربونیک خون را به ریه‏ها مى‏رساند و بر اثر دفع آن تنفّس که اساس زندگى انسان است ایجاد مى‏شود. بدن انسان در هر روز معادل یک کیلو اسید کربونیک تولید مى‏کند و با طرز معجزه آسایى آن را دفع مى‏کند.

در موقع هجوم میکروب امراض این آزمایشگاه عجیب، لشکرى مجهّز و آماده دارد که با آن به مبارزه برمى‏خیزد و بیشتر، آن را منکوب مى‏نماید و انسان را از مرگ یا بیمارى‏هاى خطرناک نجات مى‏دهد.

همه این قضایا با ترتیب و نظم کامل انجام مى‏گیرد و چنان که مشهود است ترتیب و نظم همیشه برخلاف تصادف و اتّفاق است‏ «4».

در این‏جاست که حضرت سیدالشهداء رهبر آزادگان حضرت حسین علیه السلام در بیابان عرفات در دعاى معروفش فریاد برمى‏آورد:

عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ.

کور باد چشمى که تو را نمى‏بیند.

به هر روى این هم راز دیگرى از گوشه بسیار کوچک و ناچیز و پنهان، از اسرار و شگفتى‏هاى آفرینش توجّه به این حقیقت و سایر حقایقى که سرچشمه همه آنها براى برپایى حیات انسان و قرار گرفتن در راه توحید خداست که هرگز دل متوجّهى‏ نمى‏تواند خالى از عشق به او بماند. چگونه انسان پس از یافتن حقیقت و این که هر خیرى از او و تأمین کننده‏اش اوست، مى‏تواند خالى از عشق او بماند؟

آرى، معرفت عارفان که در رأس آنان انبیا و امامان علیهم السلام بودند، تمام موجودیّت آنان را نسبت به حضرتش تبدیل به عشق کرده بود و حرارت این عشق آنان را به کامل‏ترین عبادت و قبول هر نوع رنج و مصیبت واداشته است.

هرکه کند روى طلب سوى او

 

قبله ذرات شود کوى او

عشق که بازار بتان جاى اوست‏

 

سلسله بر سلسله سوداى اوست‏

گرمى عشاق خرابات عشق‏

 

آتش دل‏هاى کباب است عشق‏

عشق نه وسواس بود نى غرض‏

 

عشق نه جوهر بود و نى عرض‏

     

گفت به مجنون صنمى در دمشق‏

 

کى شده مستغرق دریاى عشق‏

عشق چه و مرتبه عشق چیست‏

 

عاشق و معشوق در این پرده کیست‏

عاشق یک رنگ حقیقت‏شناس‏

 

گفت که اى محو امید و هراس‏

نیست در این پرده به جز عشق کس‏

 

اول و آخر همه عشق است و بس‏

عاشق و معشوق زیک مصدرند

 

شاهد عینیت یکدیگرند

عشق مجازى به حقیقت قوى است‏

 

جذبه صورت کشش معنوى است‏

     

 

معرفت، حقیقتى است که در قرآن مجید و روایات اسلامى تحت عنوان علم، فقه، عرفان، بصیرت از آن یاد شده است. آیین الهى قدر هرکس را در دنیا و آخرت برابر با معرفت او به حقایق مى‏داند.

از امام حسین علیه السلام روایت شده است که فرمود:

سَمِعتُ جَدّى رَسول اللّه یقولُ: المَعْرُوفُ بِقَدرِ المَعْرِفَةِ «5».

و در قرآن کریم آمده است:

دانشمندان به درجاتى از دیگران برترند و اهمیّت هر دانشى بستگى به موضوع آن دارد و چه موضوعى برتر و بالاتر از توحید است؟ و آنان که در این وادى کسب معرفت کرده‏اند عاشقان واقعى‏اند، و در پرتو این عشق به والاترین مقام انسانیّت رسیده و وجود آنان براى جهان و انسان بهترین منبع برکت شده است.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- یس (36): 33- 35.

(2)- انبیاء (21): 30.

(3)- راز آفرینش انسان: 37- 44.

(4)- راز آفرینش انسان: 142- 148.

(5)- بحار الأنوار: 44/ 196، باب 26 مکارم اخلاقه.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 90/12/8 :: ساعت 11:33 صبح )
»» رزق و روزى در روایات‏

در باب مال و ثروت و روزى حلال و به دست آورنده آن که از راه کسب مشروع و لحاظ کردن ایمان و تقوا به دست مى‏آورد، روایات و فرازهایى بسیار پر قیمت در منابع عالى اسلامى ثبت شده که توجّه به آن آثار گران‏بهاى الهى لازم است، آثارى که قیمت مؤمن و برخوردش را با حقوق مالى نشان مى‏دهد.

پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:

الْکاسِبُ حَبیبُ اللَّهِ. «1»

آن کس که به کسب مشروع مشغول است (تولیدات کشاورزى، صنعتى، دامدارى، تجارت، هنر) دوست خداست.

امام صادق علیه السلام از قول خداوند بزرگ نقل کرده که:

الْخَلْقُ عِیالى، فَأحَبُّهُمْ إلىَّ أَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَأسْعاهُمْ فى حَوائِجِهِمْ. «2»

تمام مردم عیال منند، محبوب‏ترین آنان نزد من کسانى هستند که از هر جهت به مردم لطف و محبّت کنند و در برآوردن نیازهاى آنان و رفع مشکلات و علاج دردشان بکوشند.

پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:

نِعْمَ الْمالُ الصّالِحُ لِلْرَجُلِ الصّالِحِ. «3»

چه نیکوست مال پاک و حلال براى بنده شایسته.

و به عبارت دیگر، انسان شایسته مال صحیح را مى‏شناسد و آن را در خیرات و مبرّات خرج مى‏کند.

مردى به محضر مقدّس حضرت صادق علیه السلام آمد و عرضه داشت: دعا کن خداوند روزى مرا فراوان کند، حضرت فرمود:

دعا نمى‏کنم، برو و روزى خود را با اسباب و وسایلى که خداوند مقرّر فرموده تحصیل کن. «4»

لَیْسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ دُنْیاهُ لِآخِرَتِهِ وَلا آخِرَتَهُ لِدُنیاهُ. «5»

از ما نیست کسى که دنیایش را براى آخرت و یا آخرت خود را براى دنیا از دست بدهد.

جلال الدّین در توضیح روایت بسیار عالى:

نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى الْآخِرَةِ الدُّنْیا. «6»

چه خوب کمکى است دنیا براى دستیابى به آخرت!

مى‏گوید:

«آن کس که در کارهاى خود هدف از زندگانى را دنیا قرار داد و در جستجویش زندگانى خود را سپرى نمود، بدترین حال را منظور کرده است؛ زیرا که دنیا آن چنانکه مورد تمایل ماست دستگیر ما نخواهد بود، به این معنا که آن «مى‏خواهم» بى‏نهایت که فقط با یک هدف بى نهایت روحانى اشباع خواهد گشت نمى‏تواند با نمودها و پدیده‏هاى زندگانى دنیا اشباع شود.

بهترین حال را کسى به دست آورده است کسى که از تمام کوشش‏هاى دنیوى عنوانِ وسیله منظور نموده و عُقبى را جستجو مى‏کند.

درباره کسب دنیوى هر چه حیله و مکر و دانایى به کار ببرى سرد است و نابجاست. حیله و زیرکى براى ترک دنیا پرستى شایسته مى‏باشد.

کسى که در زندان نشسته و در جستجوى رهایى از زندان است، کار خردمندانه را آن موقع انجام داده است که در آن زندان نقبى بزند، شاید که از آن زندان رهایى یابد.

بستن زندان کار ابلهانه‏اى است، مانند کرم ابریشمى که هر چند مى‏تند گرفتارى خود را اضافه مى‏کند.

مقصودم از دنیا پرستى غافل شدن از خداست، نه این که دنیا پرستى عبارت است از داشتن مال و منال و مقام دنیا. اگر شخص صاحب مال به طور دقیق مال را ارزیابى کند و این ارزیابى را به طور کامل بجا آورد او خداپرست است و در حقیقت عبادت انجام مى‏دهد.

اگر مال دنیا را آن چنانکه دین دستور داده است مالک شوى، این همان مال است که پیامبر صلى الله علیه و آله درباره آن گفته است:

نِعْمَ المالُ الصَّالِحُ لِلرَّجُلِ الصَّالِح. «7»

چه نیکوست مال مشروع و صالح براى انسان صالح و شایسته.

اگر مال دنیا و محبّت آن را در اعماق دل خود جاى دهى، مانند این است که آب توى کشتى راه یابد، این آبِ متراکم شده باعث غرق شدن کشتى خواهد شد، امّااگر مال دنیا و محبّت آن در اعماق قلبت نبوده باشد مانند آب در زیر کشتى موجب حرکت او خواهد گشت.

از همین جهت بود که سلیمان علیه السلام با آن مال و مقام و ثروت و مکنت، خود را فقیر و مسکین مى‏دانست.

هنگامى که یک کوزه خالى و بى‏آب سرش بسته شده باشد در روى آب مى‏ایستد، از آن جهت که درون مرد خدا خالى از نمودهاى سنگین مال دوستى است، لذا تا روى جهان هستى سر مى‏کشد و مشرف به جهان مى‏گردد. چرا آب نمى‏تواند مرد الهى را در خود فرو ببرد؟ زیرا که از نفحه الهى، کوزه روح او پر است؛ اگر تمام دنیا ملک مرد خدا باشد با این حال خود را بى‏چیز مى‏داند.

أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» «8»

اى مردم! شمایید نیازمندان به خدا و فقط خدا بى‏نیاز و ستوده است.

 

طلب مال حلال در روایات‏

در باب طلب حلال و خرج مازاد بر نیاز، در مهم‏ترین کتب حدیث، روایات پرقیمتى ثبت شده که توجّه به پاره‏اى از آنها ضرورى است:

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

طَلَبُ الْحَلالِ فَریضَةٌ عَلى کُلِّ مُسْلِمٍ و مُسْلِمَةٍ. «9»

دنبال کردن حلال بر هر مرد و زن مسلمان فریضه الهى است.

و نیز فرمود:

الْعِبادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً، أفْضَلُها طَلَبُ الْحَلالِ. «10»

عبادت هفتاد جزء است، برترین آن دنبال حلال رفتن است.

و نیز فرمود:

مَنْ أکَلَ مِنْ کَدِّ یَدِهِ حَلالًا فُتِحَ لَهُ أبوابُ الْجَنَّةِ، یَدْخُلُ مِنْ أیِّها شاءَ. «11»

هر کس از محصول زحمت خود اداره شود، تمام درهاى بهشت به رویش باز مى‏شود، از هر کدام که بخواهد وارد آن جایگاه الهى مى‏گردد.

و نیز فرمود:

مَنِ اکْتَسَبَ مالًا مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ کانَ زادَهُ إلَى النّارِ. «12»

هر کس از طریق غیر مشروع مالى به دست آورد، زاد و توشه جهنمى به دست آورده است.

و نیز فرمود:

مَنْ أکَلَ الْحَلالَ قامَ عَلى رَأْسِهِ مَلَکٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ حَتّى یَفْرُغَ مِنْ أکْلِهِ. «13»

کسى که از روزى حلال مى‏خورد، مَلَکى برایش از حضرت حق طلب مغفرت مى‏کند تا از خوردن بیاساید.

و نیز فرمود:

الْکادُّ عَلى عِیالِهِ کَالْمُجاهِدِ فى سَبیلِ اللَّه. «14»

آن کس که براى اهل و عیالش در جهت به دست آوردن روزى حلال به زحمت است، همچون رزمنده‏اى در راه خداست.

و نیز فرمود:

مَنْ أکَلَ الْحَلالَ أرْبَعینَ یَوْماً نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ. «15»

هر کس به مدّت چهل روز از روزى حلال تناول کند، خداوند قلبش را نورانى گرداند.

از آیات قرآن مجید و روایات و اخبار به دست مى‏آید که: فراهم آوردن روزى حلال عبادت است و هر عبادتى در سایه این عبادت مورد قبول خداست، عبادت‏ و کار خیرى که ریشه در مال حرام دارد در ترازوى حقّ وزنى ندارد و براى قبولى آن راهى نیست.

از مجموع آیات و روایات این فصل و مقدّمات و سطورى که گذشت بدین نتیجه مى‏رسیم که: کسب حلال وظیفه شرعى و پرداخت مازاد بر احتیاج در راه خدا یک مسئولیّت سنگین الهى و اجتماعى است.

 

نتایج آیات و روایات بسط و قبض رزق‏

از آنچه که در سطور گذشته ملاحظه کردید نتایج زیر به دست مى‏آید:

1- آیات بسط و قبض و وسعت و تنگى رزق به هیچ عنوان مانع از فعّالیّت اقتصادى نیست. بر اساس آیات قرآن هر انسانى مکلّف به کسب و کار است و بیکارى و بى‏عارى و خوردن از محصول زحمات دیگران بدون شک حرام و امرى ممنوع است؛ بسط و قبض در کسب و کار و رعایت شرایط الهى امرى آسمانى و حقیقتى ملکوتى است که نظام حیات انسانى آن را اقتضا مى‏کند.

2- فقر و تنگدستى، یا معیشت مستکبرانه و وسعت در مال و منال، اگر معلول استعمار و استثمار باشد از نظر فرهنگ حق مردود و غیر قابل قبول است و بر مستضعفان و تهیدستان واجب شرعى است که بر قلدران و زورگویان و اربابان جاه و مال بتازند که همگان به حقوق الهى و انسانى خود برسند.

3- بسط و قبض که معلول گناه و معصیت و فساد و افساد و اسراف و تبذیر است ربطى به مقدّرات الهیّه و نقشه‏هاى ملکوتیّه و اراده حضرت حقّ ندارد که براى احدى روزى حرام مقرّر نشده و سخت‏گیرى نابجا مقدّر نگشته است.

4- بسط و قبض حقیقى عین امتحان و آزمایش حضرت ربّ العزّه جهت رشد و کمال عباد و ظهور شایستگى بندگان است و به عبارت دیگر معلول حکمت و عدل حقّ نسبت به انسان است و هیچ جایى براى ایراد و خرده‏گیرى در آن نیست.

5- گروهى از عباد از طریق بسط رزق به بهشت عنبر سرشت مى‏رسند، به این معنا که مال و ثروت را در راه خدا و خیرات و مبرّات و صدقات و انفاقات به کار مى‏گیرند و براى آخرت خویش اندوخته‏اى بس عظیم ذخیره مى‏نمایند و گروه دیگر به خاطر صبر و استقامت در کنار قبض و تنگ‏دستى از شهوات و غرایز و ذلّت و نکبت در امان مى‏مانند و همین تقوا و پرهیزکارى، عالى‏ترین ذخیره آنان براى قیامت مى‏گردد. به عبارت دیگر نداشتن مال و ثروت براى آنان ترمزى قوى در برابر معاصى و گناهان است و عاملى براى پاکى و طهارت، طهارتى که محصول اخروى آن رضوان و بهشت الهى است.

بیداران و بینایان براى حقّ زنده‏اند و براى حقّ مى‏میرند، جز حقّ نمى‏خواهند و جز حقّ نمى‏دانند، کسب و کارشان، خوراک و پوشاکشان، مرکب و مسکنشان، اخلاق و حرفشان، اطوار و رفتارشان، مال و منالشان، جاه و مقامشان همه و همه براى حقّ و در راه حقّ و محض حقّ و عین حقّ است.

دنیا براى آنان نردبان آخرت و نان و نعمتشان براى عبادت ربّ و خدمت به خلق است.

 [ «6» ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِی الْحَیَاةِ أَجَلًا مَوْقُوتاً و نَصَبَ لَهُ أَمَداً مَحْدُوداً یَتَخَطَّأُ إِلَیْهِ بِأَیَّامِ عُمُرِهِ و یَرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَقْصَى أَثَرِهِ و اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ قَبَضَهُ إِلَى مَا نَدَبَهُ إِلَیْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ‏ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا و یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى» «16» «7 عَدْلًا مِنْهُ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ و تَظاهَرَتْ آلَاؤُهُ‏ لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ و هُمْ یُسْأَلُونَ» «17»]

آنگاه زندگى او را زمانى معیّن، مقدّر فرمود و پایانى محدود قرار داد که به سوى آن پایان، با ایّام عمرش قدم برمى‏دارد و با سال‏هاى زندگیش، به آن نزدیک مى‏شود، تا هنگامى که به دورترین باقى مانده پایان زندگیش برسد و پیمانه حساب عمرش را تمام و کامل دریافت کند. او را به سوى آنچه از پاداش بسیار، یا عذاب دردناک فرا خوانده ببرد، تا به خاطر عدالتش، بدکاران را به علّت کردار ناپسندشان و نیکوکاران را به سبب کار نیکشان جزا دهد.

پاک و مبارک است نام‏هاى حضرتش و پى در پى است نعمت‏هایش.

از آنچه انجام مى‏دهد، بازخواست نشود، ولى همگان در پیشگاهش بازخواست شوند.

 

پی نوشت ها:

 

(1)- شرح الاسماء الحسنى: 1/ 245.

(2)- الکافى: 2/ 199، حدیث 10؛ وسائل الشیعة: 16/ 367، باب 27، حدیث 1781.

(3)- مجموعة ورام: 1/ 158؛ بحار الأنوار: 70/ 62، باب 122، ذیل حدیث 30.

(4)- الکافى: 5/ 78، حدیث 3؛ تهذیب الاحکام: 6/ 324، باب 93، حدیث 9.

(5)- من لا یحضره الفقیه: 3/ 156، حدیث 3568؛ وسائل الشیعة: 17/ 76، باب 28، حدیث 22025.

(6)- الکافى: 5/ 72، حدیث 9؛ وسائل الشیعة: 17/ 29، باب 6، 21898.

(7)- بحار الأنوار: 70/ 62، باب 122؛ مجموعة ورام: 1/ 158.

(8)- فاطر (35): 15.

(9)- بحار الأنوار: 100/ 9، باب 1، حدیث 35؛ جامع الأخبار: 139.

(10)- بحار الأنوار: 100/ 9، باب 1، حدیث 36؛ مستدرک الوسائل 13/ 12، باب 3، حدیث 14585.

(11)- مستدرک الوسائل: 13/ 24، باب 8، حدیث 14630؛ جامع الأخبار: 139.

(12)- بحار الأنوار: 100/ 10، باب 1، حدیث 45؛ مستدرک الوسائل: 13/ 67، باب 4، حدیث 14765.

(13)- بحار الأنوار: 63/ 314، باب 2، حدیث 6؛ بحار الأنوار: 100/ 11، باب 1، حدیث 50.

(14)- بحار الأنوار: 93/ 324، باب 42، حدیث 13؛ مستدرک الوسائل: 13/ 55، باب 20، حدیث 14729.

(15)- بحار الأنوار: 100/ 16، باب 1، حدیث 71؛ عدة الداعى: 153.

(16)- نجم (53): 31.

(17)- انبیاء (21): 23.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 90/12/8 :: ساعت 11:31 صبح )
<      1   2   3   4      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 179
>> بازدید دیروز: 78
>> مجموع بازدیدها: 1354879
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب