زندگی همه با یاد تو...شادی همه با یافت تو...و جان آنست که درآن شناخت تو است...موجود نفسهای جوانمردانی...حاضر دلهای ذکر کنندگانی...از نزدیک نشانت می دهند و برتر از آنی...از دور می پندارند و نزدیک تر از جانی...ندانم که در جانی یا خود جانی...آنی که خود گفتی و چنانکه خود گفتی آنی...
الهی!
مران کسی را که خود خواندی...
ظاهر مکن جرمی را که پوشاندی...
کریما!میان ما و تو داور تویی...
آن کن که سزاوار آنی نه آنچنان که سزاوار ماست...
الهی!
مرکب وا ایستاد و عمرم بفرسود...
همراهان برفتند و این بیچاره را جز حیرت نیفزود....
الهی!
اگر خامم پخته ام کن...
و اگر پخته ام سوخته ام کن...
یک دل پر درد دارم و یک جان پر زجر...خداوندا این بیچاره را چه تدبیر...بار خدایا در ماندم از تو ، لیکن در ماندم در تو...
*اگر غایب باشم گویی کجایی و اگر به درگاه آیم در را نگشایی*
الهی!
خود را از همه به تو وابستم...
اگر بداری تو را پرستم و اگر نداری خود پرستم...
نومید مساز...بگیر دستم
الهی!
دستم گیر که دست آویز ندارم...و عذرم پذیر که پای گریز ندارم
الهی!
اگر طاعت بسی ندارم... در هر دو جهان جز تو کسی ندارم
ای بیننده نمازها ،ای پذیرنده نیازها...ای داننده رازها و ای شنونده آوازها...ای مطلع بر حقایق و ای مهربان بر خلایق...عذرهای ما بپذیر که تو غنیّ و ما فقیر...عیبهای ما مگیر که تو قویّ و ما حقیر...اگر بگیری بر ما،حجت نداریم و اگر بسوزی طاقت نداریم...از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت...
الهی!
تو بر رحمت خود و من بر حاجت خویش...تو توانگری و ما درویش...
الهی!
چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر...و چون در خود نگرم از جمله خاکسارانم و خاک بر سر...
الهی!
در سر خمار تو داریم و در دل اسرار تو داریم و به زبا ن اشعار تو داریم...
اگر گوییم ثنای تو گوییم و اگر جوییم رضای تو جوییم...
مگوی چکار کرده ای که دروا شویم...و مگوی چه آورده ای که رسوا شویم...
الهی!
نه ظالمی که گویم زنهار و نه مرا بر تو حقی که گویم بیار...
*همچنین میدار.. ای کریم و ای ستار*
الهی!
خواندی ، تاخیر کردم...فرمودی ، تقصیر کردم
الهی!
به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی
*دریاب مرا که میتوانی*
ای دوست:
آبروی دین مریز و با پروردگار خود مستیز...گر طالب اقبالی پس چرا فارغ البالی...
تا کی در خوابی؟...وقت است اگر دریابی...!
الهی!
ما در دنیا معصیت میکردیم دوست تو محمد(ص) غمگین میشد و دشمن تو ابلیس شاد...
الهی!...اگر فردای قیامت عقوبت کنی باز دوست تو محمد غمگین شود و دشمن تو ابلیس شاد...
الهی!...دو شادی به دشمن مده و دو اندوه بر دل دوست منه...
الهی!
* می دانی که ناتوانم....پس از بلا برهانم *
الهی!
اگر مرا در دوزخ کنی دعوی دار نیستم و اگر در بهشت کنی بی جمال تو خریدار نیستم...
الهی!
بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن...
...و ما را به بلای خود گرفتار مکن..
الهی!
می بینی و می دانی و برآوردن میتوانی...
الهی!
اگر دوستی نکردیم دشمنی هم نکردیم...
اگر چه بر گناه مصرّیم....بریگانگی حضرت تو مقرّیم
اگر پُرسی حجّت نداریم ، اگر بِسَنجی بضاعت نداریم و اگر بسوزی طاقت نداریم..
مائیم همه مفلسان بی مایه و همه از طاعت بی پیرایه و همه محتاج و بی سرمایه...
الهی!
چون همه آن کنی که خود خواهی ، پس از این بیچاه مفلس چه میخواهی...؟
الهی!
چون به تو نگریم پادشاهیم تاج بر سر و چون به خود نگریم خاکیم بلکه از خاک کمتر...
پیوسته دلم دم از رضای تو زند
جان در تن من نفس برای تو زند
گر بر سر خاک من گیاهی روید
از هر برگش بوی وفای تو زند
ضعیفان را پناهی،قاصدان را بر سر راهی،مومنان را گواهی...
چه عزیز است آنکس که تو خواهی...
الهی!
گُل بهشت در چشم عارفان خار است...جوینده تو را با بهشت چه کار است...
الهی!
خود کردم و خود خریدم،آتش بر خود،خود افروزانیدم...از دوستی آواز دادم،دل و جان را فرا ناز دادم...اکنون که در غرقابم دستم گیر که گرم افتادم...
هر روز من از روز پسین یاد کنم
بر درد گنه هزار فریاد کنم
از ترس گناه خود شوم غمگین باز
از رحمت او خاطر خود شاد کنم
ای دور نظر و ای نیکو حضرو ای نیکوکار نیک منظر،ای دلیل هر برگشته و ای
راهنمای هر سرگشته،ای چاره ساز هر بیچاره و ای آورنده هر آواره،ای جامع
هر پراکنده و ای رافع هر افتاده...
*دست ما گیر ای بـخشنـده بـخشـایـنده*
الهی!
دیگران مست شرابند و من مست ساقی...مستی ایشان فانیست و از من باقی...
الهی!
از هر دو جهان محبت تو گزیدم ؛ جامهء بلا بُـریدم و پرده عافـیت دریدم...
یا رب ز شراب عشق سرمستم کن
وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هرچه بجز عشق خودت تهی دستم کن
یکـباره به بنـد عـشـق پـابـستـم کـن
تو آنی که از بنده ناسزا بینی و به عقوبت نشتابی...از بنده کفر میشنوی و نعمت
از وی باز نگیری...توبت و عفو بر وی عرضه می کنی و به پیغام و خطابِ خود
او را می بازخوانی و گر باز آید وعده مغفرت می دهی که:
*اِنْ یَنْتََهوُا یَغفِرلََهُم ما سَلَفْ*
چون با دشمن بدکردار چنینی،چه گویم که با دوستان نیکوکار چونی...؟
من چه دانستم که مزدور است کسی که او را بهشت راس المال است...و عارف
اوست که در آرزوی یک لحظه وصال است....من دانستم که حیرت به وصال تو
طریقست...و ترا بیش جوید که در تو غریق است...
الهی!
به هر صفت که هستم بر خواست تو موقوفم . . .
به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم . . .
تا جان دارم رخت از این کوی بر ندارم . . .
او که تو ، آن اویی ، بهشت او را بنده است . . .
او که تو در زندگانی اویی ، جاوید زنده است . . .
خداوندا!
عابدان وصف بزرگواری تو شنودند ، گردنها بسته کردند . . .
سلطانان وصف علاء تو شنیدند ، از بیم قهرتو گردن نهادند . . .
عاصیان صفت رحمت تو شنیدند ، امیدها در بستند . . .
الهی!
نان تو میخورم و فرمان شیطان میبرم...به فریادم برس...