هرکس را آتش در دل است و این بیچاره را در جان از آنست که هرکس را
سروسامانست و این درویش بی سروسامان است...
موجود نفسهای جوانمردانی...
حاضر دلهای ذاکرانی...
نزدیکتر از جانی...
گفتم صنما...مگر که جانان منی...؟
اکنون که همی نگه کنم جان منی...
الهی!
اگر از دوستانم ، حجاب بردار...
واگر مهمانم ، مهمان را نیکو دار...
الهی!
در ملکوت تو کمتر از مویم....
این بیهوده تا کی گویم...؟
الهی!
به هر صفت که هستم بر خواست تو موقوفم . . .
به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم . . .
تا جان دارم رخت از این کوی بر ندارم . . .
او که تو ، آن اویی ، بهشت او را بنده است . . .
او که تو در زندگانی اویی ، جاوید زنده است . . .
خداوندا!
عابدان وصف بزرگواری تو شنودند ، گردنها بسته کردند . . .
سلطانان وصف علاء تو شنیدند ، از بیم قهرتو گردن نهادند . . .
عاصیان صفت رحمت تو شنیدند ، امیدها در بستند . . .
الهی!
نان تو میخورم و فرمان شیطان میبرم...به فریادم برس...
هرکس را آتش در دل است و این بیچاره را در جان از آنست که هرکس را
سروسامانست و این درویش بی سروسامان است...
موجود نفسهای جوانمردانی...
حاضر دلهای ذاکرانی...
نزدیکتر از جانی...
گفتم صنما...مگر که جانان منی...؟
اکنون که همی نگه کنم جان منی...
الهی!
اگر از دوستانم ، حجاب بردار...
واگر مهمانم ، مهمان را نیکو دار...
الهی!
در ملکوت تو کمتر از مویم....
این بیهوده تا کی گویم...؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سید علی شوشتری (رحمة الله علیه):
سید علی شوشتری که از نوادگان سید نعمت الله جزایری است - درسال ۱۲۲۲ ق ، در شوشتر زاده شد و مقدمات علوم دینی را در زادگاهش فرا گرفت و تکمیل تحصیلاتش را در نجف اشرف صورت داد.
وی یکی از پرنورترین ستارگان آسمان عرفان در عصر اخیر و وصی شیخ انصاری است.
پس از در گذشت شیخ انصاری بر جنازه اش نماز خواند و در مدت کمی که پس از وی زنده بود، بر منبرش تدریس کرد.
نوشته اند که مرحوم سید ، بعد از تکمیل مراتب علم و تحصیل اجتهاد ، از علمای نجف اشرف اجازهای گرفته و به وطن باز آمد و به تدریس و قضاوت مشغول گردید.
گفته شده که یک روز ، ناگهان کسی در منزل را می زند و به سید میگوید که کسی با شما کاری دارد . مرحوم سید علی وقتی در را باز می کند ، می بیند شخص جولائی ( بافندهای ) است.
میپرسد چه کار دارید ؟ مرد جولا در پاسخ میگوید : فلان حکمی که طبق دعوی شهود به ملکیت فلان ملک برای فلان کس نموده اید ، صحیح نیست . آن ملک ، متعلق به طفل صغیر یتیمی است و قباله آن در فلان محل ، دفن است . این راهی را که شما پیش گرفته اید ، ناصحیح است و راه شما نیست .
آیت الله شوشتری می گوید : مگر من خطا رفته ام ؟ مرد جولا می گوید : سخن همان است که گفتم . این را می گوید و می رود .
مرحوم شوشتری در فکر فرو میرود که این مرد که بود و چه سخنی گفت و در صدد تحقیق بر می آید . مطلع می شود که در همان محل ، قباله ملک یتیم مدفون است وشهود بر ملکیت فلان ، شاهد زور بوده اند .
بسیار بر خود می ترسد و با خود می گوید : مبادا بسیاری از حکمهائی که داده ام از این قبیل باشد . و وحشت و حراس او را در بر می گیرد .
شب بعد همان موقع ، جولا در می زند و می گو ید : آقا سید علی شوشتری ، راه این نیست که شما می روید . و در شب سوم نیز عین واقعه به همان کیفیت ، تکرار می شود و جولا می گوید : معطل نشوید . فوراً تمام اثاث البیت را جمع کرده ، خانه را بفروشید و به نجف اشرف مشرف شوید و وظایفی را که به شما گفته ام ، انجام دهید و پس از شش ماه ، در وادی السلام نجف در انتظار من باشید .
مرحوم شوشتری ، بی درنگ مشغول انجام دستور ها می شود ، خانه را می فروشد و اثاث البیت را جمع آوری کرده و آماده حرکت به سوی نجف اشرف می شود . در این وهله که وارد نجف می شود ، در وادی السلام ، هنگام طلوع آفتاب ، مرد جولا را می بیند که گوئی از زمین جوشیده ، در برابرش حاضر گردید . او در آن هنگام دستورهائی میدهد و پنهان می شود .
مرحوم شوشتری وارد نجف اشرف می شود و طبق دستور جولا عمل می کند تا به درجه و مقامی می رسد که عقل بشری از فهم آن وا می ماند .
مرحوم شوشتری با آنکه مال بسیاری از پدرش به ارث برده بود ، اما همه را به مصرف فقرا رسانده وخود در کمال زهد زیست . او در سال ۱۲۸۳ ق ، وفات یافت و در نجف اشرف مدفون گردید .
چلچراق سالکان ( ص ۲۱ ، ۲۲ ، ۲۳ )
سخنان امام علی علیه السلام:
نماز وسیله تقرب هر متقی است و حج،جهاد هر ناتوانی است و هر چیزی را زکاتی است
و زکات بدن،روزه است و بهترین عمل مرد انتظار فرج از خداست.
هرکه یقین پیدا نمود که پاداش خواهد گرفت،در بخشش جوانمردی کند.روزی را با صدقه فرود آرید.
دارائیهای خود را با دادن زکات بیمه نمائید.
مردی که میانه روی کند،تنگدست نشود.اندازه نگهداشتن نیمی از زندگی است و اظهار دوستی نیمی از عقل است و اندوه خوردن نیمی از پیری است.
هر که پدر و مادرش را غمگین سازد نسبت به آنان ناسپاسی کرده است.
خدا شکیبائی را به قدر مصیبت نازل می کند.
هر که به اندازه خرج نماید خداوند روزی او می دهد و هر که ولخرجی نماید خداوند مهرومش سازد.
امانتداری روزی آور است و خیانت ورزی فقر آور.
بسم تعالی
ملاقلی جولا یکی از اوتاد است ودر باره او گفته اند که یکی از ابواب حضرت ولی عصر(عج)است.
سید علی شوشتری شاگرد ملا قلی جولا (قبلا مقداری توضیح داده شده)وبه همین ترتیب
ملا حسین قلی همدانی،یکی از عرفای بزرگ که شاگردان زیادی تربیت کرد که برخی را نام میبریم:
شیخ محمد بهاری همدانی
میرزا جواد ملکی تبریزی(امام خمینی (ره) محضر ایشان را درک کرده است)
سید جمال الدین اسد آبادی(مبارز مشهور)
و سید احمد کربلائی
یکی از شاگر دان سید احمد کر بلائی، سید علی قاضی است که برخی از شاگردان ایشان را نام میبریم:
شیخ عباس قوچانی
سید حسن مسقطی
میرزا علی اکبر مرندی
علامه محمد حسین طباطبائی(صاحب المیزان)که از شاگردان ایشان علامه حسن حسن زاده آملی و آیت الله عبدالله جوادی آملی هستند.
سید محمد حسن الهی طباطبائی(برادر علامه طباطبائی)
محمد تقی آملی(که یکی از شاگردان ایشان سید رضی شیرازی هستند)
سید هاشم حداد(که یکی از شاگردان ایشان شیخ محمد صالح کمیلی هستند)
سید عبدالکریم کشمیری
و محمد تقی بهجت(یکی از مراجع معظم تقلید ساکن در قم).
هر کسی را دو چشم سر و باطن است که با آن غیبها را می بیند و چون خداوند عالم به بنده ای اراده خیر فرماید، چشم های باطن او را باز می کند. (رساله لقاء الله ص ۴۲ )
آیت الله سید جمال گلپایگانی در روستای سعید آباد گلپایگان و در سال ۱۲۹۵ هجری قمری دیده به جهان گشود. ایشان یکی از مراجع تقلید و هم عصر آیت الله سید علی قاضی بودند. و بهره های فراوان معنوی و عرفانی از آیت الله سید احمد کربلائی برده اند.
آیت الله گلپایگانی می فرمود:
شبی از شبهای زمستان که هوا بسیار سرد بود و برف هم می آمد. من برای تفکر در ارواح و ساکنان وادی آن عالم(به دستور استادشان) از اصفهان حرکت کردم و به قبرستان تخت فولاد آمدم و در یکی از حجرات رفتم. و خواستم دستمال خود را باز کرده چند لقمه ای از غذا بخورم و بعد بخوابم تا حدود نیمه شب بیدار و مشغول کارها و دستورات خود از عبادات گردم، در این حال در مقبره را زدند تا جنازه ای را که از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود و از اصفهان آورده بودند. آنجا بگذارند و شخص قاری قرآن که متصدی مقبره بود مشغول تلاوت شد تا آنها صبح بیایند و جنازه را دفن نمایند. آن جماعت جنازه را گذاردند و رفتند و قاری قرآن هم مشغول تلاوت شد. من هم که دستمال را باز کرده و می خواستم مشغول خوردن غذا شوم، دیدم که ملائکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن آن مرده شدند.
چنان گرزهای آتشین بر سر او می زدند که آتش به سوی آسمان زبانه می کشید، و فریادهایی از این مرده بر می خواست که گویی تمام این قبرستان عظیم را متزلزل می کرد.
نمی دانم اهل چه معصیتی بود؟ از حاکمان جائر و ظالم بود که این طور مستحق عذاب بود؟. و ابداً قاری قرآن اطلاعی نداشت، آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت اشتغال داشت. من از مشاهده این منظره از حال رفتم، بدنم می لرزید، رنگم پرید و هر چه به صاحب مقبره (قاری قرآن) اشاره می کردم که در را باز کن من می خواهم بیرون بروم، او نمی فهمید، هر چه می خواستم به او بگویم زبانم قفل شده بود و حرکت نمی کرد. بالاخره به او فهماندم که چفت در را باز کن، من می خواهم بروم. گفت: آقا هوا سرد است، برف روی زمین را پوشانده و در راه گرگ است تو را می درد.
هر چه خواستم به او بفهمانم که من طاقت ماندن ندارم، او ادراک نمی کرد به ناچار خود را به در اطاق کشاندم، در را باز کردم و خارج شدم. وتا اصفهان با آنکه مسافت زیادی نیست بسیار به سختی رفتم و چندین بار به زمین خوردم، رفتم در حجره و یک هفته مریض بودم.
آقای بهجت حدود ۳۰، ۴۰ سال پیش یا بیشتر یک وقتی صحبت ایشان (آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی) را می فرمودند. فرمودند که یک شب بعد از نماز مغرب و عشاء دیدم ایشان( آیت الله گلپایگانی) می خواهند به وادی السلام بروند. من هم همراه ایشان راه افتادم. حالا هر دو ساکت بودند و حرفی نمی زدند و مشغول ذکر بودند. در این تاریکی در وادی السلام سر یک سقیفه ایکه آنجاها هست یک گوشه ای نشستیم. در آن تاریکی ایشان مشغول ذکر بودند. یک دفعه دیدم که از دو تا چشمهای ایشان مثل دو لوله نور بیرون زد. و تمام آن فضا را روشن کرد. و هیچ حرفی هم با هم نداشتیم او مشغول خودش بود. و دوباره برگشتیم و به منزل رفتیم.
(مصاحبه با آیت الله بهجت چهار شنبه ۱۱/۲/۱۳۸۱ در قم )
دیدن صور برزخیه
آن عارف بزرگ ومتقی (آیت الله گلپایگانی) می فر مودند :
من وقتی از اصفهان به نجف اشرف مشرف شدم تا مدتی مردم را به صورتهای برزخیه خودشان میدیدم به صورتهای وحوش وحیوانات و شیاطین، تا آنکه از کثرت مشاهده ملول شدم. یک روز که به حرم مطهر مشرف شدم ، از حضرت امیرالمو منین علیه السلام خواستم که این حال را از من بگیرد ، من طاقت ندارم ، آن حضرت علیه السلام هم این حال را از من گرفت و از آن پس مردم را به صورتهای عادی میدیدم.
کلام بزرگان درباره آیت الله سید علی قاضی طباطبائی
امام خمینی(ره) : «قاضی کوهی بود از عظمت و مقام توحید.»
علامه طباطبائی : «ما هر چه داریم از مرحوم قاضی داریم.»
علامه حسن زاده آملی : «ایشان از اعجوبه های دهر بود.»
(ولادت ایشان در تاریخ 1285 ه.ق و وفاتشان در تاریخ 1366 ه.ق )
و قاضی مرد خداست با همان احوالات خاص مردان خدا. و او به پرده ای از اسرار حقیقت و عبودیت
راه یافته است. آن گاه که در ابتدای طی منازل و مقامات است، صدای ذکر و تسبیح در و دیوار را
می شنود وحقیقت این آیات را شهود می کند که:
یُسَبِحُ للهِ ما فی السمواتِ وَ الارض
کثرت مکاشفات و مشاهدات او در آن هنگام آنقدر زیاد است که می فرماید : نمی توانم آنها را باهم جمع
کنم. و به آداب ذکر، خود را تخلیه می کند ودر عبادات مداومت بسیاری دارد.
اوقاتی از سال یا ماه را کسی از او خبردار نیست، در خلوتی است نهانی با پروردگارش...و کجاست
هیچ کس پاسخی ندارد. به شب بیداری اهمیت بسیاری می دهد، و مسجد سهله مأوای اوست
برای رازو نیاز و نمازش.شب ها صدایش را می شنوند که گاهی در اتاقش امر و نهی می کند،
می گوید برو!...بیا! وکسی نمی فهمد که با کیست و با چیست؟ گاهی عشق او را بی قرار می کند و
سینه اش آنچنان حرارت و سوزش دارد که باید روی قلبش یخ گذاشت.
به وادی السلام زیاد می رود و آنجا ساعتها به تفکر می نشیند و کسی نمی داند با ارواح مؤمنین چه
سرو سری دارد. آرامش و طمأنینه او در اوج فقر و مشکلات زندگی حیرت آور است و عجبا از پناهگاهی
که آنقدر در آن ایمنی دارد که درکی از مشکلات ندارد. سجده های طولانیش حکایت از عشق او دارد،
حال و هوائی دارد که اطرافیان از انقطاع او متعجب می شوند.
از اینکه نام ونشانش جائی بیاید، سخت دل آزرده می شود و دوست ندارد که حتی کسی خود را شاگرد
او بداند. و به راستی او غرق در عالم نور است و بقیۀ چیزها برایش کوچک می نماید و اینک به خاطر
همین عوالم، حرف و حدیثها درباره او آغاز می شود، اتهام صوفیگری و درویشی به او زده می شود
و موجب قهر و عتاب بعضی بزرگان قرار می گیرد.(گزیده ای از کتاب عطش)
بعضی از حالات آیت الله قاضی
«آیت الله قاضی شب های جمعه تا صبح در حرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام می ایستاد و هیچ چیز
نمی گفت، نه زیارتی و نه ..... تنها تماشا می کرد.»(ز مهر افروخته ، ص 22)
«او زیاد از خود بی خود می شود و در حالت خاصی فرو می رود، با چشمان باز و بدون تکیه به جائی
وگاهی سه روز به همین حال می ماند و نبض و قلبش هم نمی زند و شاگردانش تنها در این مدت
مواظبند که کسی مزاحم او نشود.» (به نقل از آیت الله نجابت)
«وقتی شاگردانش از او می پرسند آیا شما خدمت حضرت ولی عصر (عج) شرفیاب شده اید می گوید:
(کور است چشمی که صبح از خواب بیدار شود و در اولین نظر نگاهش به امام زمان (عج) نیافتد.)»
( به نقل از آیت الله نجابت)
احترام علی آقا قاضی به امام خمینی
آیت الله شیخ عباس قوچانی می فرمودند : در نجف اشرف با مرحوم آقای قاضی جلساتی داشتیم وغالبا
افراد با هماهنگی وارد جلسه می شدند و همدیگر را هم می شناختیم. در یک جلسه ناگهان دیدم که
سید جوانی وارد شدند، مرحوم قاضی بحث را قطع کردند و احترام زیادی به این سید جوان نمودند
وبه آن سید جوان فرمودند : آقا سید روح الله در مقابل سلطان جور ودولت ظالم باید ایستاد، باید
مقاومت کرد، باید با جهل مبارزه کرد. این در حالی بود که هنوز زمزمه ای از انقلاب امام نبود
مرحم قوچانی فرمود که ما خیلی آن روز تعجب کردیم، ولی بعد از سالهای زیاد، پس از انقلاب
فهمیدیم که مرحوم قاضی آن روز از چه جهت آن حرفها را زد ونسبت به امام احترام کرد.
(اسوه عارفان ص ۹۲)
عبد الباقی
آیت الله حسینی همدانی، صاحب تفسیر انوار درخشان می فرماید :
یک روز در نجف، مرحوم علامه طباطبائی، از ما برای صرف نهار دعوت کردند و فرمودند :
خداوند متعال به ما فرزندی عنایت فرموده، مجلس عقیقه ای داریم. (قبلا ایشان دارای دو یا سه
فرزند شده بودند که هر کدام در چند ماهگی فوت کرده و برای ایشان فرزندی باقی نمانده بود)
در آن مجلس عقیقه، پنج، شش نفر از آقایان دعوت بودند.
آنجا مرحوم علامه طباطبائی فرمودند که : چند روز پیش آیت الله حاج میرزا علی آقای قاضی
تشریف آورده اند منزل ما، من منزل نبودم، مقداری نشسته اند، موقع رفتن به خانواده فرموده اند
به همین زودی خداوند متعال به شما فرزند پسری عنایت می کند، اسم او را «عبد الباقی» بگذارید
تا انشاء الله برایتان بماند، حال این پسر متولد شده وما اسم او را عبد الباقی گذاشتیم به امید اینکه بماند(اسوه عارفان ص ۴۴و۴۵)
(آقای عبد الباقی طباطبائی فرزند بزرگ علامه طباطبائی هستند که بحمد الله در قید حیات هستند.)
بمیر به اذن خدا!
مرحوم قاضی به مسجد کوفه زیاد می رفتند و برای عبادت در آنجا حجره خاصی داشتند، و زیاد به
این مسجد و مسجد سهله علاقه مند بودند وبسیاری از شبها را به عبادت و بیداری در آنها به روز
می آوردند.
علامه طباطبائی می گوید : در بیرون مسجد به مرحوم قاضی برخورد کردم و سلام کردیم و
احوالپرسی از یکدیگر نمودیم و قدری با یکدیگر سخن گفتیم تا رسیدیم پشت مسجد.
با هم گرم صحبت شدیم، در این حال مار بزرگی از سوراخ بیرون آمد ودر جلوی ما خزیده به
موازات دیوار مسجد حرکت کرد. همین که مار در مقابل ما رسید و من فی الجمله وحشتی کردم
مرحوم قاضی اشاره ای به مار کرده و فرمود : مُت بإذن الله «بمیر به اذن خدا» مار فورا در جای
خود خشک شد. مرحوم قاضی بدون آنکه اعتنائی کند شروع کرد به دنباله صحبت که با هم داشتیم.
(اسوه عارفان ص ۶۸)
قرائت قرآن
آیت الله شیخ محمد تقی آملی می فرمود :
من در بحث فقه آیت الله سید علی آقا قاضی شرکت می کردم. روزی از ایشان سؤال کردم
(آن روزهوا بسیار سرد بود) که ما می خوانیم و می شنویم که عده ای موقع قرائت قرآن کریم
جلویشان آفاق باز می شود و غیب و اسرار برایشان تجلی می کند ... ودر حالی که ما قرآن
می خوانیم و چنین اثری نمی بینیم؟ مرحوم قاضی مدت کوتاهی به چهره من نظر کرد سپس فرمود
بلی! آنها قرآن کریم را تلاوت می کنند و با شرایط ویژه، رو به قبله می ایستند .... سرشان پوشیده
نیست، کلام الله را با هر دو دستشان بلند می کنند، و با تمام وجودشان به آنچه تلاوت می کنند توجه
دارند و می فهمند جلوی چه کسی استاده اند.
اما تو قرآن را تلاوت می کنی در حالی که تا چانه ات زیر کرسی رفته ای ! و قرآن را روی زمین
می گذاری در آن می نگری ....!
آیت الله شیخ محمد تقی آملی می گفت : بلی، من همیت طور قرآن می خواندم وزیاد به قرائت آن
می پرداختم، مثل اینکه مرحوم قاضی با من بود و مراقب و ناظر وقت قرائتم بوده است.
بعد از این ماجرا با تمام وجودم به سویش شتافتم و ملازم جلسه هایش شدم. (اسوه عارفان ص ۲۵)
مذاهب جن
آیت الله حسن زاده آملی می نویسد :
جناب استاد ما علامه طباطبائی صاحب تفسیر قیم و عظیم «المیزان»-رضوان الله علیه- فرموده است
که : استاد ما مرحوم آقا سید علی قاضی حکایت کرده که کسی از جن پرسیده است ( و فرموده است
شاید آن کس خود مرحوم آقای قاضی بوده است) : طائفه جن به چه مذاهب اند ؟ آن جن در جواب
گفت : طائفه جن مانند انس دارای مذاهب گوناگون اند، جز اینکه سنی ندارند، برای اینکه در میان ما
کسانی هستند که در واقعه غدیر خم حضور داشتند و شاهد ماجرا بوده اند.(اسوه عارفان ص ۴۸)
حافظ شیرازی
مرحوم قاضی، حافظ شیرازی را هم عارفی کامل می دانستند و اشعار مختلف او را شرح منازل و
مراحل سلوک تفسیر می فرمودند.
برخی از توصیه های آیت الله سید علی قاضی
1. در یک مسجد همیشه نماز نخوانید، به مساجد دیگر نیز بروید، و هر جا دیدید حال پیدا کردید
آنجا نماز بخوانید، و هر جا دیدید حال پیدا نکردید مکان خود را تغییر دهید، واز این مسجد به
مسجد دیگر انتقال یا بید، و خلاصه اینکه توقف در یک مکان بی مورد است و باید دائما دنبال
حال بود، و از هر جا به جای دیگر منتقل شد و هر جا حال بهتر بود آنجا را انتخاب نمود، اگر
در مسجد کوفه نشد به مسجد سهله بروید واگر در سهله نشد به مسجد کوفه بروید و هکذا.
2 . مرحوم علامه طباطبائی و آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی نقل می کردند که ایشان
می فرمود : اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد ، مرا لعن کند.
3 . اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مؤمنین از آن نیست، و تعجب از کسی است
که میخواهد به کمال دست یابد ودر حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی
بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب.
«و پاره ای از شب را به نماز خواندن زنده بدار این نافله خاص توست، باشد که پروردگارت تورا
به مقامی پسندیده برساند» سوره اسراء / 79
روایت شده است که نماز شب شرف مؤمن است باعث صحت بدن کفاره گناهان روز و
بر طرف کننده وحشت قبر است.
(چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی / که یکسر مهربانی درد سر بی-
اگر مجنون دل شوریدۀ داشت / دل لیلی از آن شوریده تر بی)
4 . به شما باد به قرائت قرآن در شب با صدای زیبا و غم انگیز ، پس آن شراب مؤمنان است.
5 . زیارت مشهد اعظم - برای کسی که مجاور آن است در هر روز، و رفتن به مساجد معظمه
در حد امکان وهمین طور سایر مساجد ، مؤمن در مسجد مانند ماهی در آب است.
6 . و بعد از نماز های واجب ، تسبیح حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ترک نشود
همانا آن از ذکر کبیر به شمار می آید و حداقل در هر مجلسی یک دوره ذکر شود.
7 . از آن چیزها که بسیار لازم وبا اهمیت است دعا برای فرج حضرت حجت-صلوات الله علیه-
در قنوت نماز وتر است بلکه در هر روز و در همه دعاها.(دو چشمانت پیاله پر زمی بی /
دو زلفانت خراج ملک ری بی - همی وعده کری امروز و فردا/ ندونم مو که فردای تو کی بی)
8 . زیاد به زیارت و دیدار برادران نیک سیرت برود ، چرا که آنها برادران شما در پیمودن راه و
رفیق در مشکلات هستند.(بر گرفته از کتاب اسوه عارفان)